اطیب البیان فی تفسیر القرآن، جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 4

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد خاتم النّبیّین و علی آله و أوصیائه الأئمّة الطّاهرین و اللّعن علی أعدائهم اجمعین

سورة مبارکه نساء ...... ص : 2

[سوره النساء (4): آیه 1] .... ص : 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً (1)

ای گروه آدمیان بپرهیزید پروردگار خود را که مخالفت نکنید او را آن پروردگاری که شما را آفرید از یک نفس که آدم باشد و از آن نفس واحده جفت او را که حوا باشد آفرید و از این نفس واحده و جفت او منتشر فرمود مردان بسیاری و زنانی و بپرهیزید خداوند را آن خدایی که فردای قیامت از شما سؤال خواهد شد که نسبت بفرمایشات او چه کردید و نسبت بخویشاوندان خود چه معامله نمودید محققا خداوند مراقب کارهای شما است.

ص: 2

کلام در این آیه شریفه در چند مقام واقع میشود: 1- در جمله یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ کلمه ناس اسم جمع است و محلی بالف و لام افاده عموم میدهد شامل جمیع افراد انسان است بخصوص بقرینه جمله بعد. و امر (اتقوا) امر ارشادی است مثل امر (اطیعوا) اعمال مولویت در او نشده که تارک تقوی دو عقوبت داشته باشد یکی برای ارتکاب معصیت مثل شرب خمر و یکی برای ترک تقوی بلکه ارشاد بوجوب عقلی است که مترتب نمیشود بر او جز عقوبت مرشد الیه که معاصی باشد، بلی حسن ذاتی دارد که اگر برای خدا ترک معاصی کند علاوه از اینکه از عقوبات آنها نجات پیدا میکند برای این صفت حمیده مورد مثوبت هم واقع میشود و لذا در خطبه شعبانیه میفرماید

(افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه).

و دلیل بر وجوب عقلی تقوی سه چیز است که در آیه اشاره دارد یکی وجوب شکر منعم و یکی تخلص از عقوبات معاصی و یکی مراقب بودن خداوند که تفصیلش در جملات بعد ذکر خواهد شد انشاء اللَّه تعالی.

و تعبیر به (ربکم) نوع عنایت و تفضیلیست که خداوندی که شما را تربیت فرموده از مقام ترابی و نباتی و نطفه و علقه و مضغه و لحم و عظم و صورت بندی و افاضه روح و از طفولیت بمقام رشد بشریت رسانده و تمام وسائل برای زندگانی شما فراهم فرموده سزاوار است که از مخالفت با او اجتناب کنید و از تحت فرمایش او خارج نشوید.

2- در جمله الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها مراد از نفس واحده حضرت آدم ابو البشر علیه السّلام است و کلمه واحدة تاء آن تاء تأنیث نیست تا اشکال شود که چرا (نفس واحد) نفرمود بلکه تاء وحدت است و تأکید وحدت است یگانه نفس و مراد از زوج مادر آدمیان حوی است و تعبیر بزوج دون الزوجة

ص: 3

برای اینست که زوج مرد اختصاص دارد بزن و از صفات مختصه بنساء است مثل حائض و حامل و حائل و عقیم، و ضمیر تأنیث در (منها و زوجها) بواسطه تأنیث لفظی نفس است، و از این جهت میتوان گفت که کلمه (واحدة) هم تاء تأنیث است بتأنیث لفظی نفس، چنانچه حضرت یوسف (ع) فرمود ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ یوسف آیه 53 و خلقت حوی از آدم، در کلمات مفسرین عامه گفتند یک ضلع چپ آدم را برداشتند و از او حوی را ساختند، لکن در اخبار ما دارد باشد انکار این قول را رد میفرماید و دارد که حوی از فاضل طینت آدم خلق شده، چنانچه در برهان از نهج البیان از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده فرمود

(انها خلقت من فضل طینة آدم علیه السّلام)

و نیز از عمرو ابن ابی المقدام از پدرش گفت از حضرت ابی جعفر (ع) سؤال کردم که حوا از چه خلق شد فرمود مردم چه میگویند عرض کردم میگویند از ضلع آدم فرمود

(کذبوا أ کان اللَّه یعجزه ان یخلقه من غیر ضلعه)

عرض کردم پس از چه خلق شده فرمود

(اخبرنی ابی عن آبائه قال قال رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ان للَّه تبارک و تعالی قبض قبضة من طین فخلطها بیمینه و کلتا یدیه یمین فخلق منها آدم و فضلت فضلة من الطین فخلق منها حوا)

و با این دو حدیث میتوان اخبار داله بر ضلع را حمل بر تقیه کرد یا رد نمود.

3- در جمله (وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً) بسیاری از مفسرین عامه در کیفیت کثرت نسل آدم گفتند که آدم و حوّا در هر مرتبه یک پسر و یک دختر میآوردند و پسر هر دفعه با دختر مرتبه دیگر تزویج نمودند و در شریعت آدم جایز بوده، و این را در اخبار اهل بیت به اشد انکار انکار نمودند و اینکه تزویج اخوة و اخوات در جمیع شرایع حرام بوده و حتی نسبت بمقام انبیاء و اصفیاء داده شود که تمام از این نسل بوجود آمده اند، بلکه در بعض اسبهای نجیب مشاهده شده

ص: 4

که پس از فهمیدن اینکه با مادرش یا خواهرش نزدیک شده خود را کشته و عورت خود را با دندان قطع کرده، و این قول زبان مجوس را باز میکند که تزویج خواهر و برادر را جایز میدانند.

اقول- مسلک بهاء هم همین است بلی در اخبار ما در کیفیت کثرت نسل فی الجملة اختلافی هست و بهترین آنها که از هر گونه اشکالی بیرون باشد اینست که خداوند چهار پسر بآدم عنایت فرمود و برای این چهار پسر چهار حوریه از بهشت فرستاد و از اینها پسران و دخترانی بوجود آمدند و پسر عموها و دختر عموها را تزویج کردند سپس حوریه ها بجای خود برگشتند.

و اشکال به اینکه حوریه چگونه بصورت بشری میشود و چگونه حمل پیدا میکند بسیار واهی است زیرا در بهشت همین حوریه ها تزویج میشوند با اهل بهشت و بصورت آدمی هستند، و تولید و تناسل نکردن برای اینست که در بهشت تولید و تناسل نیست چنانچه زنهای مؤمنه هم در بهشت تولید و تناسل ندارند و این امور در تحت قدرت الهی بسیار کوچک است و این مفاد حدیث است که در برهان از ابی بکر حضرمی از ابی جعفر (ع) روایت کرده فرمود

(ان آدم ولد له اربعة ذکور فاهبط اللَّه الیهم اربعة من الحور العین فزوج کل واحد منهم فتوالد و الخبر)

و ممکن است گفته شود که خداوند دو حوریه فرستاد یکی تزویج شیث وصی آدم فرمود و دیگری را تزویج یافث پسر دیگر آدم. شیث چهار پسر آورد و یافث چهار دختر و اینها را بهم تزویج کردند کثرت نسل بوجود آمد، و این حدیث مفصلی است که در برهان از صدوق بسند متصل از حضرت صادق (ع) روایت کرده الا اینکه در روایت اشکالی هست که ظاهرا از راوی باشد و آن این است که فرض یک غلام کرده از شیث و یک جاریه از یافث و این دو را بهم تزویج کردند.

ص: 5

و وجه اشکال این است که همان محذور اولی عود میکند و قطعا کلام امام نیست زیرا حضرت در مقام دفع توهم تزویج خواهر و برادر است مگر اینکه مراد از غلام جنس غلام باشد که متعدد باشند و همچنین جنس جاریه که با تعدد بسازد، و همچنین مراد از

(ان یزوج بنت یافث من ابن شیث)

بنات یافث باشد من ابناء شیث و این نکته را نقله حدیث متوجه نشده اند مراجعه کنید.

و در بعض اخبار دارد که خداوند برای حضرت شیث حوریه فرستاد و چهار پسر آورد و برای فرزند دیگر آدم جنیه فرستاد و چهار دختر آورد و آنها را با پسران شیث تزویج کردند و ذریه آنها از بشر که آدم باشد و حور العین که زوج شیث باشد و جن که زوج دیگر باشد مرکب هستند و اگر دارای حلم شدند از اثر آدم است و اگر دارای جمال شدند از اثر حور العین است و اگر دارای حقد شدند از اثر جن است.

چنانچه از حضرت ابی جعفر علیه السّلام است بروایت ابی بکر حضرمی در برهان و تعبیر بحلم و جمال و حقد ظاهرا از باب مثال است، و اشاره به اینکه کمالات باطنیه از صفات حمیده از آثار آدم است و کمالات ظاهریه از جمال و صباحت منظر از حور العین و اخلاق رذیله و قباحت منظر از جن، و اللَّه العالم بحقایق الامور 4- این جمله و جمله بعد وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ و جمله إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً سه دلیل است عقلی برای لزوم تقوی:

دلیل اول- قاعده وجوب شکر منعم که خداوند متعال شما را آفرید از نفس واحدة و زوج او و نسلا بعد نسل که ملیونها نعمت در آن هست که اگر یک طبقه نبود شما نبودید بخصوص کلمه (ربکم) که شما را تربیت فرموده و تمام وسائل زندگی را فراهم کرده البته شکر آن واجب است.

از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش بدر آید

ص: 6

منتهی کاری که از بنده بر میآید در مقابل این همه نعمت اطاعت اوامر و انتهاء از نواهی او است.

دلیل دوم- قاعده دفع ضرر زیر مسلما در مخالفت او هم ضرر دنیوی و هم ضرر اخروی است که مفاد جمله دوم است وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ و کلمه (و الارحام) عطف بجار و مجرور (به) است و مفعول (تسائلون) یعنی (تسائلون الارحام) که شما مسئول ارحام هستید در صله با آنها یا قطع رحم که قبلا مثوبات صله و عقوبات قطع را بیان کردیم.

دلیل سوم- جمله إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً که خداوندی که (لا یخفی علیه خافیة و عالم السر و الخفیات) بجزء جزء اعمال و اخلاق و بواطن شما با خبر است و همیشه حاضر و ناظر است، بنده ذلیل عاجز در محضر قادر متعال چگونه حیا نمیکند و مخالفت مینماید عقل حکم میکند بملازمت تقوی.

[سوره النساء (4): آیه 2] ..... ص : 7

وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً (2)

و بدهید به یتیمها اموالشان را و تبدیل نکنید پلید را بپاکیزه و نخورید اموال ایتام را با اموال خودتان این بسیار زشت و شنیع است و گناه بزرگی است.

وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ یعنی بعد از بلوغ و رشد اموال آنها را بآنها رد کنید و اطلاق یتیم بعد از بلوغ و رشد بنوع از عنایت و مجاز است چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را میگفتند یتیم ابی طالب و منسوب بحضرت سجاد علیه السّلام است که بمحمد حنفیه عموی خود فرمود

(جئتک یتیما)

و الا حقیقة بعد از بلوغ از یتیم خارج میشود چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لا یتم بعد الاحتلام).

ص: 7

بلی در حال صغر دادن اموال بآنها باینست که مصرف آنها نمایند و این خطاب باولیاء ایتام است مثل جد نسبت به نواده و قیم صغار که از طرف پدر یا جد یا حاکم شرع معین شده بر ایتام.

وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ خبیث اموال صغار است که تصرف در آنها بغیر مصالح صغار حرام است، و طیب اموال خود اولیاء است که هر نوع تصرفی در آنها جایز است، و از برای تبدیل اقسامی است:

1- آنکه مخلوط کنند اموال ایتام را با اموال خود و بمصارف طرفین برسانند 2- آنکه اموال ایتام که جید باشد بر خود بر دارند و اموال خود را که ردی باشد بایتام اختصاص دهند.

3- زیاد روی کنند در تصرفات و از حد متوسط خارج شوند.

وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ و اموال ایتام را اضافه باموال خود نکنید و مجموع آنها را نخورید یعنی اموال آنها را اموال خود نپندارید و جزو اموال خود ندانید، و کلمه (الی) بمعنی مع است یعنی آنها را با اموال خود نخورید إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً حوب بمعنی اثم است یعنی معصیت بزرگی است چنانچه در آیه دیگر میفرماید الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً در چند آیه بعد.

[سوره النساء (4): آیه 3] ..... ص : 8

اشاره

وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْنی أَلاَّ تَعُولُوا (3)

و اگر میترسید اینکه بعدالت در مورد یتامی رفتار نکنید پس نکاح کنید

ص: 8

زنهایی را که برای شما پاک و حلال هستند دو و سه و چهار پس اگر میترسید که بعدالت بین زنها رفتار نکنید پس اکتفاء کنید بیک زن یا بکنیزان خود و این نزدیک تر است به اینکه جور و تعدی نکنید.

این آیه شریفه از آیات مشکله قرآن است و ما ناچاریم در چند مقام صحبت کنیم.

مقام اول..... ص : 9

- در مقدمه تفسیر گفتیم و مسلم کل است که ترتیب نزول قرآن باین ترتیب فعلی نبوده و چه بسیار از سور قرآنیه که در اول بعثت نازل شده و در اواخر قرآن ضبط شده و بالعکس، و چه بسیار از آیات شریفه در سوره داخل در سوره دیگر شده و چه بسیار از اجزاء آیه جزء آیه دیگر بوده مثل الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ و غیر اینها، و چه بسیار آیات قبلی مؤخر و آیات بعد مقدم بوده مثل آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ که مقدم بوده بر الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و لذا مراعات نظم نباید کرد.

بنا بر این می گوییم جمله وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی جزء آیه دیگر بوده و جمله فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ جزو آیه دیگر مربوط بیکدیگر نیستند و احتیاج بتأویلات بارده مفسرین نداریم و آنچه بنظر میرسد و مستفاد از تفسیر علی بن ابراهیم که گفتند اخذ از بطون اخبار است و معتقد بعض مفسرین هم هست اینست که این آیه شریفه جزء آیه 127 از همین سوره بوده باین نحو وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللَّاتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْنی أَلَّا تَعُولُوا وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ

ص: 9

الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً

و شرح آن بیاید.

و اما جمله اولی وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی جزء آیه ششم همین سوره است باین نحو وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً و شرحش بیاید و اللَّه العالم.

(مقام دوم) ..... ص : 10

قبل از اسلام تصور میکردند که دختر یتیمه که او را تربیت میکردند حکم دختر خود را دارد پس از بلوغ او را نمیتوان ازدواج کرد چنانچه پسری را که تربیت میکردند حکم پسر خود را دارد نمیتوان عیال او را که طلاق داده اختیار کرد مثل قضیه زید و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خداوند میفرماید اینها اولاد شما نیستند اولاد پدر و مادر خودشان هستند چنانچه در آیه شریفه ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ الآیة احزاب آیه 4 و 5، و نیز میفرماید فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً الایه احزاب آیه 47.

لذا در مورد یتامی مربیات و زنها آمدند و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند خداوند میفرماید وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ الی آخر الآیة المذکورة خلاصة آنکه مانعی ندارد که از زنها و یتامی ازدواج کنید دو و سه و چهار و اگر میترسید که بعدالت بین آنها رفتار نکنید اکتفاء بیکی یا بکنیزهای خودتان کنید.

و اما جمله اولی وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی گفتیم مربوط بآیه شریفه

ص: 10

وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ است و خلاصه مفادش اینکه باید حفظ مال یتامی بشود، و اگر میترسید که در اموال آنها بعدالت رفتار نشود اگر بحد رشد رسیدند بآنها رد کنید و قبل از رسیدن بحد رشد از اموال آنها برای مصارف خودتان اگر ثروتمندید تعفف کنید و مصرف نکنید و اگر تهی دستید بمقدار معروف و متعارف مصرف نمائید و اسراف نکنید تا زمان کبر آنها که اختیار اموالشان با خود آنها است رد کنید، این خلاصه مضمون این دو جمله از این آیه و اللَّه العالم بمراده و بحقائق الامور.

(مقام سوم) .... ص : 11

بعضی اشکال کردند که از این آیه شریفه که ترخیص در ازدواج چهار زن میفرماید در صورتی که خوف از خلاف عدالت بین آنها نداشته باشد استفاده میشود که ممکن است تعدیل بین زوجات و این مناقض با آیه شریفه است که میفرماید در همین سوره آیه 129 وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ که نفی امکان میکند.

جواب- همین سؤال را از حضرت صادق علیه السّلام کردند حضرت خلاصه فرمایشاتش اینست که عدالت در این آیه در نفقه و قسمت است و این ممکن است و عدالت در آیه وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا در محبت و علاقه است و آن میسور نیست، و عدالت در انفاق و قسمت واجب است و در ترکش عقوبت و عذاب و منع حق است، و اما عدالت در محبت قلبی واجب نیست بلکه امر قهری است لکن اظهار نکند و تمام را بیک چشم نگاه کند، و لذا در قسمت اول اگر خوف ترک عدالت دارد اقتصار بر یک زن نماید یا نزد اماء برود که واجب النفقه از غیر جهت امائیت نیستند یا بعقد انقطاع قناعت کند که وجوب نفقه نیاورد.

ذلِکَ أَدْنی أَلَّا تَعُولُوا عول بمعنی جور و تعدی است و البته اکتفاء بواحده

ص: 11

یا وطی اماء یا انقطاء نزدیک تر است به اینکه جور و تعدی نشود، و از این جمله استفاده میشود که اکتفاء بواحده هم ممکن است مسامحه در انفاق و جور و تعدی در حق زوجه یا در حق امه بشود ولی البته کمتر است از زوجات متعدده، هذا خلاصة ما عندنا.

[سوره النساء (4): آیه 4] ..... ص : 12

وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً (4)

و بدهید بزنها صداقها و مهرهای آنها را که برای آنها عطیه قرار داده اید پس اگر آنها از روی طیب نفس بشما چیزی دادند از مهریه خود پس بخورید برای شما گوارا و سلامت است.

صداق و مهریه در عقد نکاح لازم است اگر ذکر شد و معین گردید که همان را واجب است بزن داد و بهتر اینست که از انقد و اطیب اموال باشد چنانچه در خبر دارد که بهترین اموال را برای سه مصرف باید گذارد: کفن، سفر حج، مهر عیال و باعث طیب ولادت میشود و در قرآن دارد وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً نساء آیه 20.

و این مهر عطیه الهی است که برای نساء قرار داده، و معنای (نحلة) همین است عطیه بدون عوض و اینکه معروف است که مهر بازاء بضع است بنحو مجاز است زیرا مهر ملک طلق زوجه است و بضع ملک زوج نمیشود فقط حق استمتاع دارد و استمتاع هم طرفینی است بلکه طرف زن می چربد، حق مراجعه و مواقعه دارد بلی زوج حق مطالبه دارد هر موقع که مطالبه نمود زن باید تمکین باشد لذا میفرماید وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ مراد صداق است که مهر باشد نه صدقه که بفقراء میدهند

ص: 12

و امر امر وجوبی است و زوجه حق مطالبه دارد، بلی قبل الدخول نصف مستقر میشود و بدخول تمام مهر مستقر میگردد و زن حق دارد تا تمام مهر را نگیرد امتناع از دخول کند. (نحلة) عطیه الهی است که خداوند برای آنها قرار داده.

فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ مراد بمیل و رغبت اگر زن چیزی بشوهر بخشید (عن شیئی منه) یعنی از صداق و مهر برای شوهر حلال است (نفسا) که میل نفسانی داشته باشد نه از روی کره و اجبار.

فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً مراد از اکل تصرف است چه خوردنی باشد یا غیر آن و (هنیئی) بمعنی گوارا، در مجمع البحرین (الهنی ء اللذیذ الذی لا آفة فیه و المری ء السهل المأمون الغائلة).

و در حدیث است شخصی شرفیاب شد خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام و شکایت کرد از وجع بطن حضرت دستور فرمود قدری از مهر عیال بطیب نفس او بگیرد و عسل بخرد و با آب باران ممزوج کند و بخورد.

حضرت تمسک فرمود بسه آیه از قرآن وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً سوره ق آیه 9، یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ نحل آیه 69، فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً عمل نمود و شفاء یافت.

[سوره النساء (4): آیه 5] ..... ص : 13

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (5)

و ندهید اموال خود را در دست اشخاص سفیه اموالی که خداوند قرار داده برای شما که باو قیام کنید در امر معیشت خود و آنها را بخورانید و بپوشانید و با آنها از راه تلطف و ارشاد تکلم کنید.

ص: 13

سفیه ناقص العقل است در مقابل رشید که کامل العقل است و مراد کسیست که نفع و ضرر خود را تشخیص نمیدهد و صلاح و فساد کارها را تمیز نمیدهد مثل بسیاری از اطفال و زنها و فساق، و در بسیاری از اخبار شارب الخمر را سفیه شمرده اند بلکه دارد (ای سفیه اسفه من شارب الخمر) و در بعضی اخبار امثال شارب الخمر را هم ذکر فرموده و تمسک بهمین آیه کردند در منع دادن مال بدست آنها و لکن ظاهر اینست که از باب وحدت ملاک باشد چون دادن مال بسفیه موجب تضییع مال میشود و ایمن از اتلاف نیست، فساق هم هیچگونه اعتمادی بآنها نیست نه بقول آنها و نه بفعل آنها و نه بامانت آنها و شارب الخمر فرد اجلای فساق است کسی که نسبت بخود چنین باشد نسبت بدیگران چه نحوه است.

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ نهی ارشادی است چون موجب تضییع مال است و لو نفس تضییع حرام است مثل اسراف و تبذیر که از کبار معاصی شمرده اند و مراد از (اموالکم) ممکن است اموال خود مؤتی باشد چنان که ظاهر (اموالکم) است که مال های خود را دست سفیهان ندهید تضییع میکنند و از بین میبرند.

بنا بر این مراد از (الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً یعنی قوام زندگی شما در امر معاش باموالتان است و بآنها دادن مورث اختلال امر معاش شما میشود.

و ممکن است مراد اموال خود سفهاء باشد که در دست شما بعنوان قیمومیت سپرده شده بدست آنها ندهید که مسئولیتش با شما است.

و تعبیر (باموالکم) بادنی مناسبت است یعنی اموالی که در تحت اختیار و سلطنت شما است و قرینه بر این معنی جمله (و ارزقوهم فیها) زیرا واجب نیست کسی از مال خود نفقه بسفیه دهد مگر واجب النفقه باشد مثل عیال و اولاد، ولی و قیم باید از مال خود سفیه صرف نفقه او کند، و همچنین (و اکسوهم) کسوه هم حکم نفقه را دارد.

ص: 14

وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً بزبان لین و نیکو با آنها تکلم کنید بعنوان نصیحت و ارشاد با زبان خشن و تند صحبت نکنید نگوئید سفیهی عقلت نمیرسد نمیتوانی اصلاح مال کنی، تضییع میکنی از بین میبری.

و ممکن است گفته شود که مراد از (اموالکم) اعم از اموال خود و اموال سفهاء باشد تا هر دو جهت را شامل گردد و منافی با ظهور (اموالکم) و با ظهور (و ارزقوهم فیها و اکسوهم) نباشد و اللَّه العالم، پس مراد از (اموالکم) اموالیست که در تحت اختیار و تسلط شما است چه از جهت مالکیت یا از جهت قیمومیت.

[سوره النساء (4): آیه 6] ..... ص : 15

وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً (6)

و امتحان و اختیار کنید یتیمها را ذکورا و اناثا تا زمانی که بحد بلوغ برسند که بتوان تزویج نمود پس اگر بحد بلوغ یافتید آنها را برشید که بتوانند حفظ مال کنند پس اموال آنها را بدست خودشان دهید و نخورید اموال آنها را که اسراف کنید و مبادرت نکنید در اکل مال آنها تا کبیر شوند بآنها رد کنید یعنی بعنوان قرض از مال آنها بر ندارید و بگوئید موقعی که کبیر میشوند بآنها رد میکنیم و اگر وصی و قیم ثروتمند است عفت ورزد و از خوردن مال آنها اجتناب کند و اگر فقیر است برای زحمت هایی که در کار آنها میکشد بعنوان حق الزحمه بمقدار معروف که تعدی نشود از مال آنها بر دارد و زمانی که مال آنها را بآنها رد کردید شاهد بگیرید که فردا منکر نشوند و باعث اتهام نشود و کفایت میکند

ص: 15

بخداوند که محاسب باشد.

شرح این آیه شریفه در چند جمله بیان میشود-

(جمله اولی) ..... ص : 16

ایتام تا مادامی که بحد بلوغ و رشد نرسند باید اموال آنها درید قیم آنها باشد چه پدر و جد پدری معلوم کرده باشند یا حاکم شرع معین کرده باشد، و حد بلوغ در پسرها پانزده سال قمری یا خروج منی که مراد از بلوغ نکاح است یا انبات شعر، و در دخترها تمامیت نه سال قمری است اگر تاریخ ولادت معلوم باشد یا حیض اگر مجهول باشد، و حد رشد عقل اینست که تضییع مال نکند و بتواند حفظ کند و بمصارف غیر عقلایی صرف نکند.

مسئلة- اگر بحد بلوغ و رشد رسیدند ولایت پدر و جد پدری و وصی و قیمی که برای آنها معین شده قطع میشود و اگر بعد از بلوغ و رشد سفیه شدند یا ممنوع التصرف شدند حاکم شرع باید قیم بر آنها معین نماید و حکم مجنون هم همین است بلی اگر سفاهت و جنون متصل بزمان صغر باشد ولایت آنها قطع نمیشود تا بحد رشد و کمال عقل برسند.

(جمله ثانیة) ..... ص : 16

قیم تصرفاتش در اموال آنها باید مطابق صرفه آنها باشد بر خلاف صرفه نمیتواند عمل کند به اینکه قرض بر دارد یا بیکی قرض دهد یا اسراف در مصارف خود یتامی کند و امثال اینها و لو ضرر نداشته باشد چه رسد بتصرفات ضرری، و اگر قیم بر خلاف صرفه رفتار میکند حاکم شرع او را عزل میکند و دیگری را بجای او نصب میکند یا کسی را منضم بآن میکند یا ناظر برای او مینگارد

(جمله ثالثه) ..... ص : 16

قیم نمیتواند جهت حق الزحمة خود از مال یتامی بر دارد در صورتی که احتیاج

ص: 16

ندارد و غنی است بلی اگر پدر یا جد پدری یا حاکم شرع حقی برای او معین کرده اند مطابق قرارداد که اجرة المسمی می گوییم مانعی ندارد، و اما اگر فقیر باشد مطابق حق الزحمة که اجرة المثل می گوییم حق دارد بر دارد اگر قصد تبرع نکرده باشد و معنای معروف همین است.

(جمله رابعه) ..... ص : 17

پس از بلوغ و رشد که باید اموال آنها را بآنها رد کند باید شاهد و بینه بگیرد یا در حضور حاکم و عدول مؤمنین رد کند که اگر چنین نکرد و سپس از او مطالبه کردند بحکم ظاهر شرع محکوم است باید جور بکشد و دعوی رد از او مسموع نیست مگر باثبات نزد حاکم شرع یا باقامه بینه یا با قرار طرف یا بقسم مردود از طرف منکر و پس از بیان این جملات احتیاج بشرح الفاظ آیه و نقل اخبار وارده و نقل اقوال مفسرین نیست و این جملات در فقه مفصلا بیان شده.

[سوره النساء (4): آیه 7] ..... ص : 17

لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (7)

از برای مردان است سهم و نصیبی از ترکه پدران و مادران و خویشاوندان و از برای زنها است سهم و نصیبی از ترکه پدران و مادران و خویشاوندان چه ترکه کم باشد یا زیاد هر کدام نصیب معینی که خدا قرار داده و معین فرموده.

طبقات ارث در ارحام سه طبقه است و با وجود طبقه مقدم طبقه مؤخر ارث نمی برند.

طبقه اولی- پدر و مادر و اولاد هر چه پائین روند.

ثانیه- اجداد و جدات هر چه بالا روند و اخوه و اخوات و اولاد آنها

ص: 17

ثالثه- اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها.

و ارث آنها بعضی بالنصیب است و بعضی بالفرض، و فرض هم نصف و ثلث و ثلثین و سدس است علی اختلاف.

و اما وارث در غیر ارحام آنهم دو قسم است: قسمت اول زوجین که با جمیع طبقات شرکت دارند و ارث آنها نصف و ربع و ثمن است.

قسمت دوم که پس از فقدان ارحام ارث میبرند و آنهم سه طبقه هستند:

اولی- معتق. ثانیه- ضامن جریره. ثالثه- امام که وارث من لا وارث له است.

و مراد از ما ترک آنچه میت گذارده و رفته است از اموال و حقوق و در این آیه شریفه فقط متعرض ارث ارحام است بطور اجمال که خلاصه تشریع اصل ارث است و تفصیل آنها در آیات دیگر و اخبار اهل بیت بیان شده.

و مراد از اقربین اولاد و اخوه و اخوات و اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولادهای آنها است، و والدین اب و ام است و اینها هم داخل اقربین هستند و بالخصوص ذکر فرموده از باب اهمیت آنها و اقربیت آنها نسبت بسایر اقارب میت است.

[سوره النساء (4): آیه 8] ..... ص : 18

وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (8)

و زمانی که حاضر باشند در موقع قسمت ترکه بین وراث سایر اقارب که میراث بر نیستند و جزو طبقه بعد هستند و یتامی و فقراء پیش از قسمت یک مقداری بآنها بدهید که آنها هم بی بهره نباشد و با آنها با زبان خوش صحبت کنید.

اخبار در این آیه مختلف است، در بعض اخبار دارد که این آیه نسخ شده

ص: 18

بآیات ارث و در بعضی دارد که غیر منسوخ است.

و بالجمله مطابق فتوی و عمل اصحاب اینست که امر (فَارْزُقُوهُمْ) امر استحبابی است واجب نیست آن هم مشروط به اینکه وارث صغیر و مجنون و سفیه نباشد که از سهم آنها نمیتوان تصرف نمود و همین مقتضای جمع بین اخبار است زیرا اخباری که میفرماید منسوخ شده حمل بر این معنی میتوان کرد که ظاهر این آیه وجوب است و اگر آیات ارث نبود میگفتیم که واجب است بظاهر الامر لکن آیات ارث قرینه است بر اینکه این امر وجوبی نیست و معنی نسخ یعنی خلاف ظاهر مراد است.

و اخباری که میفرماید محکم و غیر منسوخ است اینست که اصل حکم برداشته نشده که بگوئیم جایز نیست و نباید بآنها داد.

مطلب دیگر آنکه از بعض اخبار استفاده میشود که راجع بخود مورث است که وصیت کند چیزی بسایر ارحام و یتامی و مساکین بدهند چنان که مفاد آیه شریفه است الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ بقره آیه 180، و این هم منافات ندارد زیرا یکی از مصادیق عام است، غایة الامر این وصیت مستحبّ است و لو عمل بوصیت واجب است.

و ممکن است مراد از حضور اقربین و یتامی و مساکین نه مجرد حضور در مجلس قسمت باشد بلکه حضور در محل در موقع قسمت است که اگر غائب باشند در بلاد دیگر و دست رس نباشند از مورد آیه خارجند.

مسئله دیگر آنکه بعضی گفتند مراد از یتامی و مساکین یتامی و مساکین از ارحام هستند چنانچه مراد از أُولُوا الْقُرْبی فقراء از ذوی القربی است چنانچه در آیه خمس وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ الآیة انفال آیه 41، مراد یتامی و مساکین

ص: 19

و ابن سبیل از سادات است لکن اینهم خلاف ظاهر است زیرا اولوا القربی اعم از فقیر و غیر فقیر است و یتامی و مساکین اگر مراد از ارحام باشد خود اولوا القربی شامل بود احتیاج ببیان نبود بلکه آنهم اعم است بلکه میتوان گفت غیر ارحام است چون عطف باولی القربی است و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 9] ..... ص : 20

وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (9)

و باید بترسند کسانی که اولاد و ذراری ضعیف پس از خود میگذارند که خوف دارند که آنها بفقر و بی چارگی گرفتار شوند پس باید از خدا بترسند و از نافرمانی آن پرهیز کنند و گفتار آنها گفتار شرع و عقل پسند باشد.

این آیه شریفه را دو نحوه تفسیر کردند و هر دو از اخبار مستفاد میشود:

اول- اینکه کسی که اولاد صغار دارد مثل صغار و مجانین و سفهاء که تمکن از تحصیل معاش ندارند تمام مالش را صرف خود نکند چه در زمان حیات و چه وصیت کند که پس از موت صرف او کنند و برای اولادش چیزی منظور نیاورد و آنها بفقر و فاقه گرفتار شوند زائد بر ثلث حق ندارد وصیت کند بلکه ثلث هم زیاد است، چنانچه در اخبار تصریح شده.

دوم- کسی که وصی و قیم صغار شد در مال صغار اجحاف و تعدی نکند و آنها را بفقر نیندازد که پس از او با ذریه او هم چنین معامله خواهد شد و بترسد که ظلم باولاد صغار دیگران اثرش ظلم بصغار خود است از دیگران.

و ممکن است گفته شود که آیه شریفه عام است و هر دو قسم را شامل میشود باین معنی که مراد از وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً کسانی که ذریة ضعاف دارند بترسند و آنها را گرفتار فقر و بیچارگی نکنند نه بالمباشرة که برای آنها از ترکه منظور نیاورند و نه بالتسبیب که بذراری دیگران تعدی

ص: 20

نکنند که سبب شود که دیگران هم بذراری او همین معامله را بکنند (خافُوا عَلَیْهِمْ) و مراعات آنها را نکنند (فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ) بعلاوه ظلم صغار عقوبت شدید دارد چنانچه بیاید و کاملا باید پرهیز کنند.

وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً قول سدید موافق با صواب و عدل است و حسن کلام چه با خود صغار و ایتام و چه در مورد آنها با دیگران بر خلاف حق نگوید و با آنها با کمال تلطف صحبت کند.

[سوره النساء (4): آیه 10] ..... ص : 21

إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً (10)

درست است کسانی که میخورند اموال یتیمان را از روی ظلم و تعدی جز این نیست که میخورند در شکمهای آنها آتش را و زود باشد که برسند سعیر را که جهنم است.

یکی از گناهان کبیره که خداوند در قرآن مجید وعده آتش داده خوردن مال یتیم است چنانچه مفاد همین آیه شریفه است و اخبار در عقوبت آن بسیار است من جمله حدیث مروی از کافی است از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(من اکل مال الیتیم یجی ء یوم القیمة و النار تلتهب فی بطنه حتی یخرج لهب النار من فیه یعرفه اهل الجمع انه آکل مال الیتیم)

و از علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لما اسری بی الی السماء رأیت قوما تقذف فی افواههم النار و تخرج من ادبارهم فقلت من هؤلاء یا جبرئیل فقال هؤلاء الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما)

و غیر اینها از اخبار و ما ناچاریم در شرح مفاد آیه بپردازیم إِنَّ الَّذِینَ عام است شامل اولیاء و قیم و سایر طبقات میشود حتی جد پدری

ص: 21

(یأکلون) مراد اکل مقابل شرب نیست بلکه مراد اخذ اموال آنها است و جزو مال خود کردن است چه اتلاف کند چه سایر تصرفات چنانچه گذشت در مفاد آیه شریفه وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ بقره آیه 189.

أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً ظلم بغیر حق است که اگر بحق باشد مانعی ندارد چنانچه گذشت در مفاد آیه شریفه وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ و ظلم نیست إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً این ممکن است عقوبت قیامت آنها باشد موقعی که وارد محشر شوند چنانچه مستفاد از حدیث از حضرت باقر علیه السّلام است، و ممکن است در عالم برزخ باشد چنانچه در حدیث معراجیه است، و ممکن است یکی از عذابهای جهنم باشد که در جهنم باین عذاب گرفتار شوند، و ممکن است در همین دنیا باشد که بچشم حقیقت بین دیده شود، و ممکن است که در جمیع مراحل باشد چنانچه بعید نیست و مقتضای جمع هم همین است.

وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً سعیر یکی از اسامی جهنم است و بمعنای شعله آتش است و در آیه شریفه است وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً و از کلمه (و سیصلون) ممکن است استفاده نمود که آتش جهنم او را جذب میکند و میرباید، اعاذنا اللَّه من ذلک

ص: 22

[سوره النساء (4): آیه 11] .... ص : 23

اشاره

یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (11)

بدرستی که خداوند سفارش میفرماید در باب میراث که پسر دو برابر دختر ارث میبرد و اگر وارث دختر باشد بدون پسر اگر دو دختر و بیشتر باشند دو ثلث مال را میبرند و اگر یک دختر است نصف میبرد و از برای پدر و مادر در صورتی که اولاد هم باشند هر کدام یک سدس (یک ششم) (مال را میبرند و اگر نباشند و وارث منحصر بپدر و مادر باشد مادر یک سوم میبرد اگر میت برادر نداشته باشد و اگر داشته باشد مادر یک ششم میبرد و بقیه راجع بپدر است و این میراث بعد از آنست که وصیت و دین میت خارج شود شما نمیدانید که پدران و مادران و اولاد کدام یک نزدیکترند بشما در نفع میراث و این سفارش الهی فریضه و واجب است از طرف الهی درست است خداوند عالم و حکیم است.

این آیه شریفه مشتمل بر سه جمله است:

(جمله اول) ..... ص : 23

در میراث طبقه اول است که پدر و مادر و اولاد ذکور و اناث است و میراث آنها دو قسم است: یک قسمت بالفرض است و یک قسمت بالنصیب و تفصیل آن این است که اگر میت هم پدر و مادر و هم اولاد ذکور و اناث دارد، پدر و مادر هر یک سدس که یک ششم مال است میبرند چنانچه اگر پدر باشد و مادر نباشد یا بعکس

ص: 23

یک سدس خود را میبرد بالفرض و بقیه ترکه بین اولاد ذکور و اناث تقسیم میشود پسر دو برابر دختر و این بالنصیب است، و اگر پدر و مادر و فقط اولاد اناث باشند ابوین همان بالفرض میبرند و دختر اگر یک دختر است نصف میبرد بالفرض و در این صورت یک سدس ترکه زیاد میآید آن را باید پنج قسمت کرد یک پدر و یک مادر و سه دختر بالنصیب میبرند ما زاد از آنچه بالفرض برده، و اگر بیش از یک دختر است یا دو دختر یا زیادتر که مراد از (فوق اثنتین) است یعنی دو ببالا، دخترها دو ثلث میبرند بین آنها بالسویه تقسیم میشود و چیزی از ترکه باقی نمیماند و تماما بالفرض است.

بلی اگر پدر تنها یا مادر تنها باشند یک سدس زیاد میآید، اگر بیش از یک دختر باشند و یک ثلث اگر یک دختر باشد و این ما زاد را بین پدر یا مادر و دختران نسبت بآنچه برده اند تقسیم میشود بالنصیب در صورت اول که بیش از یک دختر است تخمیس میشود یک خمس بپدر یا مادر میرسد و بقیه بدختران، و اگر یک دختر است تربیع میشود یک ربع پدر یا مادر و سه ربع دختر تماما بالنصیب.

و اگر وارث منحصر بپدر و مادر است و میت اولاد ندارد اگر برادر و خواهر هم ندارد یک ثلث مادر میبرد بالفرض و دو ثلث دیگر پدر بالنصیب، و اگر برادرها و خواهرها دارد، اگر دو برادر هستند یا یک برادر و دو خواهر که صدق اخوة بکند که مراد از جمع بنص اخبار و فتوای اصحاب دو ببالا است حاجب میشوند و همچنین چهار خواهر که بجای دو برادر هستند مادر یک سدس بیش نمیبرد بالفرض و پنج سدس دیگر پدر بالنصیب میبرد.

و اگر وارث منحصر باولاد است و پدر و مادر ندارد، اگر اولاد منحصر بذکور یا منحصر باناث هستند بین آنها بالسویه تقسیم میشود، و اگر ذکور و اناث هستند ذکور دو برابر اناث میبرند یعنی هر پسری دو برابر دختر میبرد و در ذکور تنها

ص: 24

یا ذکور و اناث تماما بالنصیب است، و اما اناث تنها اگر یک دختر است نصف ترکه را بالفرض و نصف دیگر را بالنصیب، و اگر بیش از یک دختر هستند دو ثلث بالفرض و یک ثلث بالنصیب.

و تمام این فروض در صورتیست که زوج یا زوجه نباشند و الا اگر میت اولاد ندارد زوج نصف ترکه را میبرد و اگر اولاد دارد چه از این زوج یا زوج سابق زوج ربع میبرد و اگر زوجه باشد اگر زوج اولاد ندارد ربع و اگر دارد ثمن میبرد چنانچه بیاید

(جمله دوم) ..... ص : 25

ارث مطلقا بعد از وصیت و دین است که اگر میت مدیون است یا بطلبکارها با بخمس سادات و سهم امام یا بزکاة فقراء یا بمظالم عباد یا بنذر و عهد و قسم یا بکفارات یا بحج بیت اللَّه باید اول دیون را خارج کرد، اگر بقیه دارد ارث است، و همچنین اگر وصیت کرده باید اول وصیت را خارج کرد و بقیه ارث است.

و وصیت زائد بر ثلث نمیتواند کند مگر باجازه ورثه چنانچه گذشت، و اگر دین و وصیت هر دو است اگر ترکه تکافؤ میکند بهر دو عمل باید کرد و الا دین مقدم است بر وصیت و لو در آیه ذکر وصیت مقدم شده، لکن در مقام ترتیب نیست و اگر ترکه کمتر از دیون است باید تقسیط کرد هر مقدار که میشود و اگر میت اشتغال ذمه بنماز و روزه دارد اختلاف است که از اصل خارج میشود یا نه در صورتی که پسر بزرگتر نداشته باشد و الا بر پسر بزرگتر است در مقابل حبوه که مخصوص او است و سایر ورثه حق ندارند.

(جمله سوم) .... ص : 25

در ذیل آیه شریفه آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ تا آخر آیه در مقام دفع توهم است که خیال نکنید در موضوع ارث پدر و مادر یا اولاد بعضی مقدم بر بعضی باشند اینها در این طبقه مساوی هستند از حیث ارث بلی در غیر این موارد البته پدر مقدم

ص: 25

است بر اولاد مثل تجهیزات میت و غیر آن، شما نمیدانید خداوند عالم است و حکیم آنچه بفرماید و آنچه بکند از روی حکمت و مصلحت است.

[سوره النساء (4): آیه 12] ..... ص : 21

اشاره

وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ (12)

و از برای شما شوهران است نصف از آنچه زنان شما گذارده اند اگر اولاد نداشته باشند چه از شما و چه از شوهران قبل، و اگر اولاد دارند شما ربع میبرید از ترکه آنها و این نصف یا ربع بعد از اداء دین و وصیتست که آنها کرده اند و از برای زنهای شما یک ربع از ترکه شما است اگر شما اولاد نداشته باشید چه از این زن و چه از زنهای دیگر و اگر اولاد دارید زنها یک ثمن میبرند حتی اگر چهار زن هم باشند تماما یک ربع یا یک ثمن میبرند نه هر یک یک اینهم بعد از وصیت و دین است، و اگر مردی یا زنی بمیرد و وارث او کلالة باشند که برادر و خواهرند اگر یک برادر یا یک خواهرند یک ششم می برند و اگر بیشترند تمام در یک سوم شریک هستند بعد از وصیت یا دین مورث در صورتی که غرض اضرار بآنها نباشد و این سفارش و دستور هست از جانب خداوند و خدا عالم و بردبار است.

ص: 26

این آیه شریفه مشتمل بر دو قسمت ارث است:

[قسمت اول ..... ص : 27

اشاره

یک قسمت راجع بزوجین است شرحش بیان شد.

(اشکال) ...... ص : 27

در صورتی که ورثه همه صاحب فرض باشند و ترکه منطبق با فروض نشود کسر بر که وارد میشود، مثلا میت پدر و مادر و یک یا دو دختر و شوهر دارد، مثلا ترکه دوازده دینار است پدر و مادر هر یک دو دینار میبرند چهار دینار میشود زوج هم سه دینار میخواهد که ربع شود و دختر هم شش دینار اگر یکی باشد که نصف است و هشت دینار اگر بیش از یکی است که دو ثلث است کسر بر کدام وارد میشود؟

(جواب) ..... ص : 27

مطابق مذهب امامیه مأخوذ از اخبار قطعیه و اجماع علماء اینکه اگر وارث صاحب فرض دارای دو فرض است در دو صورت مثل زوج و زوجه در صورت بودن اولاد و نبودن و همچنین مادر که در صورت بودن اولاد سدس است و نبودن ثلث است کسر بر آنها وارد نمیشود فقط کسر بر آنها است که بالقرابه میبرند و اگر سهم بالفرض در یک صورت است و در صورت دیگر بالقرابه است مثل پدر که با اولاد سدس است و بدون اولاد بالقرابه و همچنین بنات که با نبودن ابناء نصف و ثلثین است و با بودن ابناء بالقرابه (لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ) است چنانچه بر ذو الفرضین هم چیزی زیاد نمیشود اگر زائد بر سهام شد و همین است معنای (لا عول و لا تعصیب) بر خلاف عامه که کسر و اضافه را بر تمام ورثه تقسیط میکنند بلی یک مورد است که محل خلاف است بین علماء و آن اگر زنی بمیرد و منحصر بشوهر و امام است آیا ما زاد از نصف که فرض شوهر است بشوهر داده میشود یا بامام یا اینکه فرق است بین زمان ظهور و غیبت، باید تقلید نمود.

ص: 27

(قسمت دوم) ..... ص : 28

راجع بمیراث کلاله است که خواهر و برادر باشند و این طبقه دوم میراث است که اگر طبقه اول که پدر و مادر و اولاد، و اولاد اولاد هر چه پائین رود نباشند میراث بطبقه دوم میرسد که اخوه و اخوات و اجداد و جدات هستند.

و تفصیل مسئله اینکه اخوه و اخوات سه دسته اند: امی تنها و ابی تنها و ابوینی، اگر هر سه دسته موجودند امی تنها سهم من یتقرب به که ام باشد میبرند یک ثلث اگر بیشتر از یک باشند و بین خود بالسویه تقسیم میکنند ذکورا و اناثا، و اگر یکی بیشتر نیستند چه برادر تنها چه خواهر یک سدس میبرند و آیه مخصوص باین قسمت است.

و اما ابی تنها با بودن ابوینی هیچ نمیبرد و دو ثلث دیگر یا پنج سدس دیگر بین ابوینی تقسیم میشود بتفاوت، برادر دو برابر خواهر. و اگر ابوینی نباشد ابی جای آنها می نشیند و دو ثلث یا پنج سدس را میبرد بالتفاوت.

و اگر فقط یک دسته بیش نیستند تمام مال را میبرند، اگر امی تنها هستند بالسویه و اگر ابی تنها یا ابوینی تنها باشند بتفاوت تقسیم میشود.

و همه این فروض در صورتیست که اجداد و جدات نباشند، و اما اگر باشند اجداد و جدات امی با اخوه و اخوات امی شریک میشوند در ثلث و بالسویه تقسیم میشود و اجداد و جدات ابی با اخوه و اخوات ابی یا ابوینی در دو ثلث شریک میشوند و بتفاوت (لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ) تقسیم میشود، و اگر اخوه و اخوات نباشند اولاد آنها بجای آنها ارث میبرند نصیب من یتقرب به را اولاد اخوه و اخوات امی بالسویه تقسیم میکنند و اولاد اخوه و اخوات ابوینی و اگر نباشند ابی تنها للذکر مثل حظ الانثیین تقسیم میکنند.

(قسمت سوم) ..... ص : 28

اشاره

میراث اعمام و عمات و اخوال و خالات است که طبقه سوم میراث است

ص: 28

در صورتی که از طبقه دوم احدی نباشد از اجداد و جدات هر چه بالا رود و از اخوه و اخوات هر چه پائین آیند نوبت بطبقه سوم میرسد.

اعمام و عمات نصیب پدر را میبرند و بتفاوت تقسیم میکنند، و اخوال و خالات نصیب مادر را میبرند بالسویه تقسیم میکنند، و اعمام و عمات ابوینی مقدم بر ابی تنها هستند چنانچه ذکر شد و اگر اینها نباشند نوبت باولاد آنها میرسد و بهمین نحو که گفتیم تقسیم میکنند.

بلی اینجا یک مسئله است بر خلاف قواعد ارث مطابق مذهب شیعه و اخبار متواتره و آن اینست که ابن عم ابوینی مقدم است بر عم ابی تنها چنانچه امیر المؤمنین علی علیه السّلام مقدم بر عباس بود در میراث و مراد ودایع نبوت است و الا میراث حضرت رسالت بدخترش صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها میرسید که جزو طبقه اول است و نوبت بطبقه سوم نمیرسید، و از اینجا ظلم شیخین بفاطمه علیها السلام در موضوع فدک و تمسک بحدیث مجعول که (نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقه) نمودند مخالف نصوص و ظواهر آیات شریفه چنانچه در خطبه صدیقه طاهره است با اینکه اصلا فدک جزو میراث نبود و نحله بود که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در زمان حیات خود بصدیقه طاهره واگذار کرده بودند.

(اشکال و دفع) ..... ص : 29

اما الاشکال اینکه در اخبار شیعه هم قریب بمضمون این حدیث داریم و چه نحو میتوان گفت مجعول است.

و اما الدفع اینکه آنچه در اخبار شیعه است این مضمون است که ما انبیاء ده و دهکده و مال و منال نداریم که برای وارث بگذاریم بلکه علم و کمالات نفسیه را بآنها میدهیم نه اینکه اگر چیزی باشد بوارث نمیرسد و این کلمه ما ترکناه صدقه قطعا مجعول و تحریف جمله اولی است.

ص: 29

(و اما قسمت چهارم و پنجم و ششم) ..... ص : 30

اشاره

در صورتی که ذوی الارحام در هیچ طبقه نباشند میراث بطبقه چهارم میرسد که معتق باشد که مورث اگر عبد یا امه بوده و مولای او او را آزاد کرده و در زمان آزادی مالیه پیدا کرده و از دنیا رفته و اقارب هم ندارد میراث بمولای او میرسد، و اگر مولی نداشته یا قبلا وفات کرده طبقه پنجم اگر ضامن جریره دارد باو میرسد و اگر آنهم نباشد طبقه ششم امام است و در زمان غیبت نایب او مجتهد جامع الشرائط است و زوج و زوجه با جمیع این طبقات شریک هستند بتفصیلی که گذشت

(تنبیه) ..... ص : 30

نوع عوام در باره تقسیم میراث دو احتیاج مبرم دارند: یکی بعالم باحکام ارث و محاسب که بحساب دقیق سهم هر کسی را معین نماید، دیگر بدو نفر مقوم موثوق به که قیمت واقعی ترکه را معین کنند که اجحاف ببعض ورثه نشود و بالاخره اولی اینست که تصالح کنند.

[سوره النساء (4): آیه 13] ..... ص : 30

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (13)

اینست حدود خداوند و هر کس اطاعت کند خدا و رسول او را خداوند او را داخل میفرماید باغستانهایی که از زیر آنها جاری میشود نهرهایی و همیشه در آن باغستانها برقرار هستند و این رستگاری با عظمتست.

(تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ) حد بمعنی اندازه است که کمتر از آن و زیادتر از آن نباید باشد چنانچه حکماء گفتند (کل شیئی جاوز عن حده انعکس الی ضده) و معلوم است که موضوعات و متعلقات احکام بتمام خصوصیات مدخلیت در احکام دارد

ص: 30

احدی جز ذات اقدس حق عالم بتمام خصوصیات نیست وَ کُلُّ شَیْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ رعد آیه 8، و فرق بین موضوعات و متعلقات آنست که موضوع چیزهاییست که فعل مکلف باو تعلق میگیرد مثل شرب که فعل مکلف است تعلق بخمر میگیرد می گویی شرب خمر، و حکم حرمت است که تعلق بفعل مکلف میگیرد می گویی لا تشرب الخمر بلی بعض موارد حکم موضوع ندارد فقط متعلق دارد مثل (صل و صم) و البته خصوصیات مأخوذه در موضوع حکم و متعلق آن مدخلیت دارد در حکم و مصالح حکم که بمنزله علت است که بفقدان آنها حکم از بین میرود.

و مراد از این جمله نه اینست که حدود الهی منحصر بمسئله میراث باشد بلکه مراد اینست که این دستورات جزو حدود الهی است کأنه بتقدیر (من) است تلک من حدود اللَّه.

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اطاعت در حفظ حدود الهی است و عمل بر طبق آن و عدم تجاوز از حدود الهی، و این جمله بمنزله علت است برای جمله بعد که یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ باشد چنانچه در جمیع قضایای شرطیه شرط علت جزاء است لکن علت مجعول است یعنی بجعل الهی خداوند دخول جنت را منوط باطاعت فرموده از راه تفضل نه استحقاق بخلاف عکس که معصیت موجب استحقاق نار میشود چنانچه بیاید و مراد اطاعت در جمیع حدود و اوامر الهی است نه فقط در مورد میراث.

(خالِدِینَ فِیها) شرح مسئله خلود در اوائل کتاب مجلد اول آیه 25 از سوره بقره گذشت وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ چه رستگاری است بالاتر از دخول جنات متعدده که نهرهایی از زیر درختان و قصرها جاری باشد و در آن مخلد باشند، اللهم ارزقناها بجاه محمد و آله الطاهرین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

ص: 31

[سوره النساء (4): آیه 14] ..... ص :32

وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِینٌ (14)

و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند و از حدود الهی تجاوز نماید او را داخل میکند آتش را یعنی در آتش و همیشه در آن معذب است و از برای او است عذاب خوار کننده.

این آیه تحدید سختی است برای تعدی در میراث چنانچه معمول بسیاری است که هر کدام از ورثه که قوی باشد نسبت بضعفاء بالاخص صغار تعدیات زیاد دارند، اولا یک مقدار از نفائس ترکه مثل جواهرات و طلاها و پولها و سند و امثال اینها را مخفی میکنند، و ثانیا دیون و وصیت نامه را منکر میشوند بخصوص دیونی مثل خمس و زکاة و مظالم و نحو اینها.

و ثالثا در تقسیم هر چه بهتر است بر خود انتخاب میکنند بلکه غیر وارث بعنوان بزرگتری یا جعل قیمومت قانونی یا بحیله و تزویر بر اموال صغار مسلط میشود بالاخص امروزه که بنام خود ثبت میدهند و مدت اعتراض هم منقضی میشود و مالک قانونی میشوند، و از این آیه و نظائر آن شاید بتوان استفاده نمود که مشمولین این آیات بی ایمان از دنیا میروند زیرا اهل ایمان مسلمان مخلد در نار نیستند، و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 15] ..... ص : 32

وَ اللاَّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً (15)

و کسانی که اتیان بزنا از زنان شما میکنند یعنی زنا میدهند پس استشهاد

ص: 32

نمائید بر آنها چهار نفر شاهد از خودتان یعنی از رجال پس اگر شهادت دادند پس از شهادت آنها نگاه دارید آنها را در بیوت و حبس کنید تا مرگ آنها در رسد یا خداوند برای آنها راه نجاتی قرار دهد.

این آیه شریفه مشتمل بر چند جمله است: 1- اینکه برای اثبات زنا چهار نفر شاهد از رجال لازم دارد که اگر سه نفر باشند زنا ثابت نمیشود و آن سه نفر حد قذف که هشتاد تازیانه است بر آنها جاری میشود بلی اگر خود زن اقرار بزنا کرد باید چهار مرتبه اقرار کند تا زنا ثابت شود که اگر سه مرتبه اقرار کرد ثابت نمیشود، و در هر صورت اگر معین کرد که چه کسی با او زنا کرده باید حد قذف هم بر او جاری کرد و حد زنا صد تازیانه است بنص آیه شریفه الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ نور آیه 2، و اگر محصنه است علاوه بر صد تازیانه باید رجم شود بمقتضی الاخبار و فتوی المشهور، و اگر عبد و امه است نصف حد الحر و اگر با محارم است قتل و اگر قبل از ثبوت توبه کند حد از او بر داشته میشود، و شاهد زنا باید شهادتش مثل میل در مکحله یا تناب در چاه باشد و الا ثابت نمیشود، و بر حسب مذهب شیعه چهار شاهد باید عادل باشند بفاسق و مجهول الحال اثبات نمیشود، و در زنا با زن شوهر دار حرمة ابدی میآورد، و اگر از روی شبهه باشد حد ندارد، لکن حرمت ابدی در صورت دخول میآید جمله دوم- این آیه حکم فرموده بوجوب حبس ابد و در اخبار از ائمه اطهار داریم که این حکم نسخ شده و در مقام خود ثابت کرده ایم که نسخ آیه باخبار ممکن است و مانعی ندارد، و بعضی توهم کردند که این نسخ شده بآیه سوره نور که ذکر شد لکن این دو آیه مانعة الجمع نیست هم حد جاری شود هم حبس شود جمله سوم- أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا است و مراد از سبیل راهی است که این حکم حبس ابد از آنها برداشته شود.

ص: 33

از کلمات مفسرین استفاده میشود که مراد اجراء حد مثل صد تازیانه یا رجم و استشهاد کردند بحدیث نبوی که عامی است و اعتبار ندارد.

و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه کلمه لهن که از برای نفع است مناسبت با جلد و رجم و قتل ندارد بلکه مراد راهیست که رفع حبس و حد از آنها بشود و آن چند چیز است یکی توبه قبل از ثبوت چنانچه گذشت دیگر دعوی اکراه و اضطرار کند که مکروه شدم یا مضطر شدم، سوم دعوی خوف نفس که اگر زنا نمیدادم یا کشته میشدم یا در حرام اشد از زنا مثل رده یا کفر و امثال اینها واقع میشدم، چهارم دعوی شبهه که خیال کردم شوهر خودم هست یا جهل بحکم یا جهل بموضوع و امثال اینها زیرا تدرأ الحدود بالشبهات و همچنین است جرح شهود زنا یا اختلاف شهود در اداء شهادت بلکه توبه بعد از ثبوت این حکم حبس ابد برداشته میشود و لو حد برداشته نشود چنانچه در آیه بعد بیاید.

[سوره النساء (4): آیه 16] ..... ص : 34

اشاره

وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً (16)

و آن دو نفری که از شما اتیان بفاحشه نمودند پس آنها را اذیت کنید پس اگر توبه کردند و نیک کار شدند پس از آنها صرف نظر کنید محققا خداوند قبول توبه میفرماید و رحم میفرماید.

(توضیح کلام) ...... ص : 34

در این آیه شریفه با آیه سابقه بضمیمه آیه شریفه در سوره نور الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ الایة قطع نظر از اخبار آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه این آیات شریفه در مورد زنا مشتمل بر احکامی است که

ص: 34

هیچ منافات با یکدیگر ندارد یکی راجع بزنهای فاحشه که باید آنها را حبس در بیوت کرد بعد از ثبوت زنا برای جلوگیری از این عمل شنیع در صورتی که مرتدع نشوند و اما اگر مرتدع شدند و دست بر داشتند و توبه کردند این حکم برداشته میشود که مفاد أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا است و این حکم مختص بزنهای زانیه است زیرا مرد زانی را نمیشود حبس نمود و از کسب معاش او را محروم کرد دیگر زن و مرد زانی را باید عقوبت کرد و اذیت بضرب و امثال آنها از باب نهی از منکر چنانچه در کلیه معاصی و ترک واجبات باید امر بمعروف و نهی از منکر نمود بمراتب آنها که مفاد این آیه است و تعبیر باذیت بنحو اطلاق برای مراتب نهی از منکر است که تا مرتبه ادنی ممکن است نه باید بمرتبه اعلی رفت و این حکم هم محدود است تا زمانی که توبه کنند و دست بر دارند و لذا در این آیه (اللذان) تعبیر فرمود و در آیه قبل به (اللاتی).

حکم سوم- حد است که در سوره نور فرموده صد تازیانه و این حکم بعد از ثبوت بتوبه رفع نمیشود و در حکم آنست رجم و قتل نسبت باحصان و زنا با محارم این با قطع نظر از اخبار، و اما بملاحظه اخبار فقط دلالت دارد بر اینکه حکم اولی که حبس زنهای زانیه باشد تا زمان موت نسخ شده لکن دلالت ندارد بر اینکه بآیه رجم نسخ شده باشد یا اینکه مطلق حبس برای جلوگیری از فحشاء نسخ شده باشد، بلی دلالت دارد بر اینکه حکم رجم بعد از این حکم است چون سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقایق الامور.

ص: 35

[سوره النساء (4): آیه 17] .... ص : 36

اشاره

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (17)

منحصر است قبولی توبه بر خداوند برای کسانی که عمل بدی بجای آورند و بزودی توبه کنند اینها کسانی هستند که خداوند توبه آنها را می پذیرد و خداوند عالم است و حکیم.

إِنَّمَا التَّوْبَةُ کلمه انما مشتمل بر نفی و اثبات است یعنی اینست و جز این نیست که مفاد حصر است و از این جهت این کلمه را از ادات حصر شمرده اند و توبه بمعنی پشیمانی است چنانچه در حدیث از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است

(کفی فی التوبة الندم)

و لازمه پشیمانی عزم بر عدم عود است زیرا اگر کسی قصد عود داشته باشد پشیمان نیست و سایر شرائط توبه از آداب و کمال او است بلی اگر تدارک دارد باید تدارک نمود مثل نماز و روزه و خمس و زکاة و حج و اداء دیون و استرضاء ذوی الحقوق و نحو آنها مگر اینکه تمکن نداشته باشد باید وصیت کند مگر اینکه مجال وصیت هم نباشد یا مال نداشته باشد.

(علی اللَّه) یعنی قبول توبه یعنی خداوند فقط توبه را قبول میفرماید لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ سوء عمل زشت و قبیح است و مراد معصیت است و مراد از جهالت حماقت است که خود را در معرض عذاب الهی در میآورد نه جهل بحکم یا جهل بموضوع و لو جهل بحکم هم عذر نیست با التفات بلی غفلت صرف یا نسیان حکم عذر است.

(تنبیه) .... ص : 36

اختلاف شد که آیا قبول توبه بر خداوند واجب است که ترکش قبیح است یا نه، تحقیق اینست که عقلا واجب نیست لکن نظر به اینکه در آیات شریفه و اخبار

ص: 36

کثیره وعده قبول داده خلف وعده نمیکند زیرا خلف وعده قبیح است و محال است از او سر زند.

ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ قریب در اخبار تفسیر شده بما قبل الموت بتعبیرات مختلفه، در بعضی قبل از معاینه موت، در بعضی قبل از یقین بموت، در بعضی

حتی اذا بلغت الروح التراقی)

در بعضی

(قبل ان یغرغل)

در بعضی استشهاد کردند به اینکه موت قریب است حتی از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال کردند

(ما القریب و ما الاقرب)

فرمود

کل ما هو آت قریب و الموت اقرب

حتی در قرآن مجید قیامت را قریب شمرده إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 و 7، و در مورد فرعون در موقع غرق که گفت آمنت بما آمن به بنو اسرائیل جواب دادند آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ یونس آیه 90 و 91، و در بسیاری از کتب اخبار و غیر آنها ذکر اخبار شده که در اینجا بطول میانجامد مراجعه کنید.

فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قبولی توبه مخصوص باینها است.

وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً میداند که بنده باطنا تائب شده یا مجرد لقلقه لسان است (حکیما) و علم بصلاح دارد که قبول توبه کجا مصلحت دارد و حسن است و کجا مفسده دارد و قبیح است.

[سوره النساء (4): آیه 18] .... ص : 37

اشاره

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (18)

و نیست قبولی توبه برای کسانی که مرتکب معاصی و سیئات میشوند تا زمانی که مرگ حاضر شود او را بگوید من الان توبه کردم و نه بر کسانی که کافر از دنیا میروند

ص: 37

اینها را ما مهیا کرده ایم برای آنها عذاب دردناکی را.

(مسئلة مشکلة) ..... ص : 38

و آن اینست که مقتضای بعضی از آیات و طوائف زیادی از اخبار که ما در مجلد سوم کلم الطیب در باب رجاء در تحت دوازده عنوان از صفحه 209 تا صفحه 231 بیان کرده ایم بلکه مقتضای ضرورت مذهب شیعه است که مؤمن و لو با معاصی کبیره و بدون توبه از دنیا برود قابل عفو و مغفرت و شفاعت هست بلکه مورد شفاعت و مغفرت آنها هستند و این با ظاهر این آیه شریفه و بعضی از آیات دیگر منافات دارد.

حل اشکال- مبتنی است اولا بر شرح مفاد آیه شریفه و ثانیا جمع بین آن ادله و این آیه.

اما مفاد آیه وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ نفی میکند محلیت توبه را بواسطه نفی تکلیف چون تکلیف تا مادامیست که آثار موت معاینه نشده و شخص محتضر قلم تکلیف از او بر داشته میشود و این جمله دلالت ندارد بر اینکه خداوند او را نمیآمرزد و عفو نمیکند و شفاعت شامل حال او نمیشود بلکه این مثل کسی است که بی توبه از دنیا برود، بلی استحقاق عقوبت را دارد بواسطه معاصی.

(حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ) معنی حضور موت را در بعض اخبار بمشاهده احوال آخرت و بمعاینه آثار مرگ و بیقین بموت تفسیر کرده اند و اینها بمشاهده ملک الموت و ملائکه رحمت و عذاب و بشارت و انذار و برؤیت محل خود را در بهشت یا جهنم و آمدن پیغمبر اکرم و امیر المؤمنین و سایر ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین و امثال اینها است.

(قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ) البته این قول بزبان قلب است یعنی پشیمان میشود از اعمال خود و نظر به اینکه این پشیمانی در حال الجاء است البته سودی ندارد مثل

ص: 38

این آدم مثل کسیست که او را بواسطه جنایت پای دار یا زیر دست جلاد یا در حبس مغلول نمایند پشیمان شود از جنایت خود.

وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ البته کافر پس از آنکه مرد و در عذاب گرفتار شد از کفر خود پشیمان میشود لکن این پشیمانی سودی ندارد حتی میگوید رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً و خداوند میفرماید کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها مؤمنون آیه 100، و نیز میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ انعام آیه 28.

أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً ممکن است بگوئیم که مرجع (اولئک) خصوص کفار هستند و شامل مؤمن عاصی نمیشود، بنا بر این اشکالی نمیماند تا احتیاج بجواب داشته باشد، و اگر گفتیم هر دو جمله را شامل میشود باید تصرف در کلمه (اعتدنا) نمود که بنحو استحقاق است منافی با گذشت و عفو نیست و رفع اشکال میشود.

[سوره النساء (4): آیه 19] ..... ص: 39

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً (19)

ای کسانی که ایمان آورده اید حلال نیست بر شما که ارث ببرید زنها را از روی کراهت و اجبار و نیز حلال نیست بر شما که از زنهای خود دوری بجوئید بطمع اینکه پاره ای از مهریه که بآنها داده اید ببرید مگر آنکه دوری جستن شما برای این باشد که اتیان بفاحشه نمایند که ثابت و مبین شده باشد نه مجرد تهمت

ص: 39

و معاشرت کنید با زنهای خود بحسن سلوک و لو قلبا آنها را خوش ندارید و چه بسا چیزی را خوش ندارید لکن در حقیقت و واقع خیر بسیاری خداوند برای شما در او قرار داده و جعل فرموده.

(توضیح کلام در این آیه شریفه مشتمل است بر چند جمله)

(جمله اولی) ..... ص : 40

آنچه از اخبار از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام که در مجمع و برهان و غیر آنها نقل کرده اند اینست که در زمان جاهلیت قبل از اسلام مرسوم بوده که اگر کسی از دنیا میرفت و عیالی داشت و ارث آن میت یا حمیم و صدیق او میآمدند و یک پارچه بر سر زوجه او میانداختند و او را بدون مهر بهمان مهر سابق بارث میگرفتند که خود زوجه را جزو ترکه میت میدانستند و جزو میراث میپنداشتند چه آن زن راضی باشد تزویج با این وارث را یا کراهت داشته باشد، خداوند اهل ایمان را از این عمل زشت نهی فرموده و زن را جزو میراث قرار نداده بلکه بعد از انقضاء عده وفات اگر مانع شرعی نباشد در ازدواج برضایت طرفین تزویج جدید کنند بمهر جدید و اینست مفاد یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً.

(جمله ثانیه) ...... ص : 40

اینکه بعضی به بهانه اینکه یک مقداری از مهریه زنهای خود را پس بگیرند از آنها دوری میکردند و نزد آنها نمیرفتند تا زنها مجبور شوند یا بذل مهر کنند و طلاق خلعی بگیرند یا چیزی از مهریه خود را بآنها بذل کنند تا آنها نزدشان بیایند و الفت گیرند این عمل هم در شریعت مطهره حرام است و یک دینار از مهریه را حق ندارند از آنها بگیرند چنانچه در آیه بعد بیاید و اینست مفاد وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ.

ص: 40

(جمله سوم ) ..... ص : 41

إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ این استثناء از جمله وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ است که جایز است عضلت از آنها در صورتی که آنها اتیان بفاحشه کنند برای جلوگیری از فحشاء و نهی از منکر نه برای اخذ مهر کلام ام بعضا، و ظاهر لفظ فاحشة همان زنا است ولی بعضی بنشوز تفسیر کرده اند که زن اگر ناشزه شد حق نفقه و کسوه و مواقعه و مراجعه او ساقط میشود و میتواند زوج عضلت نماید، و بعضی بمطلق فعل حرام تفسیر کردند لکن بقرینه کلمه (مبینة) و آیه قبل بعید نیست که مراد همان زنا باشد.

(جمله چهارم) ..... ص : 41

امر بحسن معاشرت با زنها است و لو قلبا از آنها رنجش پیدا کنند، و مراد از معروف اینست که در حقوق آنها کوتاهی نکنند از نفقه و کسوه و سکنی و سایر حقوق آنها و چه بسیار از شوهرها هستند که بواسطه یک امر جزئی بخصوص اموری که حق ندارند مثل اینکه چرا غذا طبخ نکرده یا جاروب نکرده ای یا نحو اینها بهانه میگیرند و اعتضال میجویند و در حق آنها کوتاهی میکنند بلکه بآنها اذیت میکنند و این مفاد وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ است.

(جمله پنجم) ..... ص : 41

موعظه است که انسان بسا کراهت پیدا میکنند ولی در باطن برای آنها نفع دارد، و بسا علاقه پیدا میکند و در باطن برای آنها شر است چنانچه در آیه شریفه میفرماید در موضوع جهاد وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ بقره آیه 216، و البته زن برای مرد بسیار فائده دارد از کمک در امور زندگانی و انیس در تنهایی و آوردن اولاد و توسعه رزق و جلوگیری از بسیاری از مفاسد و التذاذ بدفع شهوت و غیر اینها و این مفاد جمله فَإِنْ

ص: 41

کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً

است

[سوره النساء (4): آیه 20] ..... ص : 42

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (20)

و اگر خواستید زن را رها کنید و زن دیگر بجای او بگیرید و مهریه آن زن را یک قنطار طلا داده اید حق ندارید شیئی از آن مهریه را پس بگیرید آیا پس میگیرید آن را که بهتان و معصیت آشکار است.

تفسیر قنطار در ذیل آیه شریفه در سوره آل عمران آیه 75 گذشت وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ الایة و گذشت که کنایه از مال کثیر است نه خصوصیتی برای قنطار باشد.

و مراد از استبدلال در وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ طلاق دادن سابق و تزویج لاحقه است.

و مراد از وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً مهریه سابقه است که مطلقه شده.

فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً توضیح کلام در موضوع طلاق، یک موقع شوهر میخواهد طلاق دهد اگر قبل از دخول باشد نصف مهر را باید بدهد، و اگر دخول کرده تمام مهر مستقر میشود و مورد آیه همین است که دخول شده باشد بقرینه کلمه (افضی) در آیه بعد که کنایه از دخول است، و در این صورت یک دینار حق ندارد پس بگیرد و همین است مفاد فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً.

و مراد از بهتان امری است بر خلاف حق و واقع چه در کلام و چه در غیر کلام از روی تعجب میفرماید أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً و البته این ظلم گناه بزرگیست خصوصا در حق زوجه مطلقه که بی کس و بدون نفقه و کسوه میشود لذا میفرماید وَ إِثْماً مُبِیناً

ص: 42

و یک موقع زن میخواهد طلاق بگیرد یک مقدار از مهریه یا تمام آن را یا چیز دیگری بزوج بذل میکند که او را طلاق دهد و این طلاق خلعی است و شوهر حق رجوع ندارد مگر آنکه زن رجوع در بذل کند.

[سوره النساء (4): آیه 21] ..... ص : 43

وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضی بَعْضُکُمْ إِلی بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (21)

و چگونه میگیرید آن را و حال آنکه بتحقیق اجتماع نمودن بعض شما بعض دیگر را یعنی زوج و زوجه (کنایه از جماع و دخول است که تمام مهر مستقر میشود) و عهد و میثاق محکم گرفتند از شما، که عبارت از عقد نکاح دائم است که عقود لازمه است و وفاء بآن واجب است بنص آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ مائده آیه اول، و بنص حدیث معروف

المؤمنون عند شروطهم

و سایر ادله لزوم که در باب بیع متعرض شده اند.

[سوره النساء (4): آیه 22] .... ص : 43

وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلاً (22)

و نکاح نکنید کسانی را که پدران شما آنها را نکاح کرده اند مگر آنکه گذشته است این فحشاء و مورث غضب الهی است و بد راهیست.

وَ لا تَنْکِحُوا نکاح در قرآن و اخبار در دو مورد استعمال میشود یکی در عقد ازدواج مثل آیه شریفه وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ الایة نور آیه 32، که مراد زن گرفتن و زن کردن است و شوهر گرفتن و شوهر کردن است اعم از دخول و غیره.

ص: 43

و دیگر بمعنی وطی و جماع مثل آیه شریفه الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً الایة بنا بر تفسیری، و حدیث معروف

(ملعون من نکح بهیمة و ملعون من نکح بیده)

نبوی (ص)، و این آیه مطلق است و شامل هر دو میشود، مدخوله اب و زوجه اب را نمیشود فرزند ازدواج کند.

ما نَکَحَ آباؤُکُمْ و مراد از آباء اجداد هر چه بالا رود محرم هستند و نکاح آنها حرام است.

إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ استثناء منقطع است زیرا استثناء ماضی از مستقبل نمیشود نظیر آیه شریفه لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولی دخان آیه 56، و این موضوع در جاهلیت بوده که زن پدر را بعد از فوت پدر میگرفتند خداوند از آنها مؤاخذه نمیفرماید آنچه بوده تا زمان نزول این آیه لکن بعد از نزول اگر کسی قبلا این عمل را کرده باید رها کند و دیگر نمیتواند نزد او رود.

إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً دیگر زنا میشود بلکه زنا با محارم که عقوبتش اشد و حد آن سخت تر است، (و مقتا) مشمول غضب الهی میشود. (و ساء سبیلا) عمل زشت قبیح منکری است هم عقلا و هم شرعا و هم عرفا

ص: 44

[سوره النساء (4): آیه 23] ..... ص : 45

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (23)

حرام شده است بر شما مادران و دختران و خواهران و عمه ها و خاله ها و دختران برادران و دختران خواهران و مادرهای رضاعی شما و خواهران رضاعی و مادران زنهای شما و ربیبه (یعنی دختر زن از شوهر دیگر که در دامان شما بزرگ شده) از زنهای شما که دخول بآنها کرده اید و اگر دخول نکرده اید بعد از رهایی زن گرفتن ربیبه مانعی ندارد و حلیله های پسران شما که از صلب شما هستند و جمع بین دو خواهر هم در زمان واحد حرام است مگر آنچه گذشته خداوند غفور و رحیم است.

حرمت یکی از احکام خمسه تکلیفیه است که تعلق بفعل مکلفین میگیرد و اگر تعلق بموضوع گرفت بتقدیر مضاف است هر جا بمناسبت حکم و موضوع اگر گفتند (الخمر حرام) یعنی شرب خمر و اگر گفتند (المیتة حرام) یعنی اکله و اگر گفتند مال صغیر حرام است یعنی تصرف در آن و هکذا.

پس اینجا میفرماید حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ یعنی نکاح امهات حرام است، و مراد از امهات مادر بدون واسطه و مادر پدر و مادر مادر هر چه بالا رود نکاح آنها حرام است و آنها بانسان محرم هستند، تمام سادات و ذراری حضرت فاطمه زهراء سلام اللَّه علیها بآن بزرگوار محرم هستند چه از طرف آباء و چه از

ص: 45

طرف امهات، و این آیه شریفه بضمیمه آیه قبل مشتمل است بر چهارده طائفه، هفت طائفه نسبی و هفت سببی.

اما نسبی: 1- همین امهات. 2- (و بناتکم) این هم شامل بنات بلا واسطه و بنات ابناء و بنات بنات هر چه پائین رود تمام زنهای عالم بنات حضرت آدم (ع) هستند و تمام مردان عالم اولاد حوی هستند.

3- (و اخواتکم) چه برادر ابوینی و چه ابی تنها و چه امی تنها.

4- (و عماتکم) چه عمه بلاواسطه یا عمه پدر یا عمه مادر هر چه بالا رود عمه جد و جده پدری و جد و جده مادری و هکذا.

5- (و خالاتکم) چه خاله بلاواسطه و چه خاله پدر و خاله مادر و خاله جد و جده پدری و خاله جد و جده مادری و هکذا هر چه بالا رود.

6- (و بنات الاخ) چه دختران برادر یا دختر پسر برادر یا دختر دختر برادر هر چه پائین رود.

7- (و بنات الاخت) چه دختر خواهر و چه دختر پسر خواهر و چه دختر دختر خواهر هر چه پائین رود این هفت نسبیست، و اما سببی: 1- در آیه قبل وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ چه دخول شده باشد یا مجرد عقد باشد.

2- وَ أُمَّهاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ چه مادر رضاعی و چه مادر پدر رضاعی و چه مادر مادر رضاعی هر چه بالا رود و بواسطه نص فرمایش حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب)

و در تحقیق رضاع بین عامه و خاصه اختلاف است و مذهب حق اینست که با پانزده رضعه متوالی یا یک شبانه روز که چیز دیگری در اثناء نخورد یا انبات لحم و شد عظم شود، و شرائط رضاع یکی مکیدن از پستان و یکی در ایام رضاع باشد و یکی از فحل باشد.

ص: 46

3- وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ در موضوع خواهر رضاعی اختلاف است که آیا فقط متن و متن است یعنی همان خواهری که با او شیر خورده یا متن و حاشیه است یعنی سایر خواهرهای خواهر رضاعی چه پدری تنها باشند یا مادری تنها یا ابوینی بناء علی عموم المنزله کما هو التحقیق، یا حاشیه و حاشیه که سایر برادرهای رضیع یا خواهرهای رضیعه چنانچه بعضی گفتند و تفصیل آن در فقه است 4- أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ مادر زن و مادر پدر زن و مادر مادر زن هر چه بالا رود 5- وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ قید (فی حجورکم) قید غالبیست مفهوم ندارد و ربیبه دختر زن است از شوهر دیگر و دختر دختر زن و دختر پسر زن هر چه پائین رود، و حرمت خصوص ربیبه مشروط است بجمله مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ و مراد از دخول آیا خصوص جماع است یا بلمس و ذلک هم صادق است یا بمجرد اجتماع در فراش بعید نیست اعم باشد فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ در گرفتن ربیبه بعد از رهایی مادرش یا موت مادرش.

6- وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ چه بعقد دائمی یا انقطاعی یا بملک یمین چه پسر نسبی باشد یا پسر رضاعی، و جمله الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ برای خروج پسر خوانده مثل زید نسبت بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، چنانچه میفرماید وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ الایه و نیز میفرماید ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ الایة احزاب آیه 4 و 5، و نیز میفرماید فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ الایة احزاب آیه 37.

7- وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ در زمان واحد اما اگر زوجه بمیرد یا طلاق بگیرد مانعی ندارد خواهر او را بگیرد.

إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ استثناء منقطع است فقط راجع بجمله اخیره که قبل از اسلام

ص: 47

و قبل از نزول آیه تحریم، جمع بین اختین میکردند خداوند از گذشته گذشت میکند إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً لکن بعد از نزول آیه اگر کسی جمع کرده و لو سابقا باید یکی از آنها را رها کند.

[سوره النساء (4): آیه 24] ..... ص : 48

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (24)

و همچنین حرام است برای شما زنهای محصنه مگر آنکه بملک یمین آنها را مالک شده باشند و این دستورات را خداوند برای شما نوشته و واجب فرموده و حلال شده است بر شما غیر این هایی که حرام بود و گفته شده به اینکه زن اختیار کنید باموال خودتان که مهر آنها قرار دهید زنهای با عفت و نجابت را نه زنهای زانیه بی عفت و عصمت را پس آنچه بعقد متعه استمتاع نمودید باید اجر آنها را که قرار داده اید بآنها بپردازید واجب و لازم است بلی باکی نیست اگر تراضی کنید با آنها یا مهر خود را ببخشد بشما تمام یا بعضی یا شما زیادتر از قرارداد بآنها بدهید محققا خداوند عالم است بهر چیزی و بحکم و مصالح امور.

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ عطف است بآیه قبل که مدخول حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ است و نایب فاعل است، و احصان بمعنی منع و جلوگیری است و در قرآن مجید گاهی اطلاق شده بر عفت و جلوگیری از فحشاء چنانچه در همین آیه کلمه (محصنین) باین معنی است.

و گاهی اطلاق شده بر زن شوهر دارد و مرد زن دار چنانچه در زنای محصن و محصنه

ص: 48

که حد آن رجم است اطلاق شده.

و در بعضی اخبار کلمه (و المحصنات) را باین معنی تفسیر کرده که زنهای شوهردار بر شما حرام است که آنها را تزویج کنید، لکن شاید بتوان گفت که این تفسیر از باب بیان مصداق است چنانچه مکرر گفته شده و منافی با عموم لفظ نیست و مراد زنهایی هستند که امتناع دارند از تزویج با شما بجبر و عنف نمیشود آنها را تزویج کنید چه از جهت شوهر داشتن باشد و چه از راه بی میلی و چه موانع دیگری در بین باشد تا استثناء جمله إِلَّا ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ صحیح باشد که اگر بملک یمین کنیزی را خریدید یا مالک شدید و لو میل نداشته باشد حق دارید پیش او بروید و الا اگر مراد خصوص زنهای شوهردار باشد کنیز هم اگر شوهر دارد مولی نمیتواند نزد او برود مگر اینکه شوهر او هم عبد این مولی باشد مولی میتواند ازدواج آنها را بهم بزند و پس از انقضاء عده نزد او برود نظر به اینکه مولی هم میتواند خود کنیز خود را تصرف کند و هم میتواند برای غیر تحلیل نماید و هم میتواند او را تزویج کند.

کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ کتاب نوشته شده بمعنی فرض و وجوب و حتم است مثل کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ و کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ در سوره بقره آیه 178 و 183، و تعبیر بکتب یا کتب در لوح محفوظ یا در انشاء احکام یا نزد ملائکه کتبه است چون از برای احکام شرعیه مراتبی است که مرتبه اولی انشاء و تشریع حکم از جانب الهیه که تعبیر میشود بافعال تشریعیه مقابل افعال تکوینیه، و مرتبه ثانیه ابلاغ بعباد بتوسط ملائکه بر انبیاء و بتوسط انبیاء بر مکلفین، و مرتبه ثالثه مقام فعلیت است که تابع تحقق موضوعات است.

زیرا احکام شرعیه از قضایای حقیقیه مثل مسائل علمیه در باب علوم که گفتند (کلما تحقق الموضوع تحقق الحکم) مثل الخمر حرام حکم شأنی است هر موقع

ص: 49

که خمر موجود شد حرمت محقق میشود و فعلیت پیدا میکند.

مرتبه چهارم مقام تنجز است که بر مکلف بواسطه علم یا قائم مقام علم منجز میشود.

وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ سوای آنچه از محرمات تزویج که قبلا ذکر شده بقیه نساء تزویج آنها حلال و مانعی ندارد طبق دستورات شرع که ذیلا بیان میشود أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ کنایه از مهر و صداق است که از لوازم نکاح است حتی اینکه اگر در اجراء صیغه ذکر مهر نشده باید مهر المثل بدهد، و مهر باید از انقد و افضل اموال باشد چنانچه در خبر دارد که بهترین اموال را در سه مصرف صرف نمایند: کفن، مصارف حج و مهر نساء. و تعیین مهر باختیار طرفین است از یک درهم تا یک قنطار و بهتر مهر السنه است که عبارت از پانصد درهم است که بحساب نقره دویست و شصت و دو مثقال و نیم نقره است بمثقال صیرفی که عبارت از بیست و چهار نخود و هر نخودی چهار گندم باشد، و شاید بحساب امروز حدود ششصد تومان که شش هزار ریال است باشد و این مهر در عهده زوج است لکن غیر زوج هم میتواند اصداق نماید.

مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ حال است از برای فاعل (تبتغوا) و از این جهت مذکر آمده یعنی بنحو مشروع تزویج کنید نه بطریق زنا و لذا در زنا مهر نیست و زانیه حقی بزانی ندارد و چیزی که از طریق زنا بدست میآورد حرام است، و توهمی که بعضی کرده اند که چون شخص زانی که مالک است بکمال طیب نفس و رضایت میدهد بر زانیه حلال است، و این توهم در قمار و بیع مسکرات و آلات لهو و ربوی و بسیاری از مکاسب محرمه میآید لکن بسیار توهم فاسدی است زیرا دادن آن از جهت زنا است که اگر زانیه زنا نمیداد یک درهم باو نمیداد و همچنین خریدار مسکر و آلات لهو و معطی ربا و امثال اینها و سفاح بمعنی زنا است.

ص: 50

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً این جمله در موضوع متعه که نکاح منقطع است وارد شده و از ضروریات مذهب شیعه است و اخبار از طریق خاصه از ائمه اطهار (ع) متظافر یا متواتر بتواتر معنوی وارد شده چنانچه در برهان قریب به 13 حدیث از کافی و عیاشی و شیبانی نقل کرده.

و اخبار از طرق عامه نیز در این باب بسیار داریم چنانچه در مجمع از ابی بن کعب و عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن مسعود و ثعلبی از سعید بن جبیر و از عمران ابن حصین و مسلم بن حجاج فی الصحیح از جابر بن عبد اللَّه و غیر اینها روایت کرده که متعه در عهد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ابی بکر لعنة اللَّه علیه و اوائل عهد عمر بود و عمر علیه اللعنة و العذاب نهی نمود.

و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کردند که فرمود

لو لا ان عمر نهی عن المتعة ما زنی الا شقی.

و کافی است بر اثبات این امر خبر معروف بین خاصه و عامه از عمر بن الخطاب که گفت (متعتان کانتا علی عهد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حلالا انا انهی عنهما و اعاقب علیهما) بلکه نفس ظاهر آیه شریفه دلالت بر این معنی دارد از جهاتی: یکی کلمه (استمتعتم) ظاهر در متعه است بخصوص بضمیمه فهم ائمه اطهار (ع) که خود یک دلیل مستقل است و آنها مفسر آیات هستند، و تفسیرات بعض مفسرین عامه تفسیر برای است و از درجه اعتبار ساقط است.

دیگر کلمه (اجورهن) که اجر در مورد متعه استعمال میشود و لذا در خبر دارد

هن مستأجرات

و اطلاق بر مهر و صداق خلاف ظاهر است.

دیگر کلمه (فریضة) زیرا در عقد دائم مهر بمجرد عقد لازم نمیشود چنانچه قبل از دخول باشد نصف مستقر میگردد ولی در متعه بمجرد عقد تمام مستقر میشود و لو دخولی هم نباشد.

ص: 51

وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ این جمله هم راجع بمتعه است و کلمه (تراضیتم) شامل دو چیز میشود: یکی تراضی در ازدیاد مدت که اگر مثلا مدت یک ماه بوده پس تراضی کننده که دو ماه باشد مانعی ندارد و انقضاء عده لازم نیست لکن عقد جدید لازم دارد که از لفظ تراضی که بین الاثنین است استفاده میشود.

و یکی در اجرت که بخواهند ازدیاد نمایند یا کمتر از مقدار قرار داد بگیرد با تراضی مانعی ندارد.

و از احکام مختصه بمتعه یکی عده است که دو طهر است یا چهل و پنج روز بخلاف دوام که سه ماه است. دیگر ارث در متعه نیست بخلاف دوام. دیگر نفقه و کسوه و سکنی در متعه نیست مگر آنکه شرط کنند. چهارم- زائد بر چهار میتواند متعه کند بخلاف دوام. پنجم- ذکر مدت در متعه باید بشود که اگر ذکر نشود منقلب بدوام میشود. ششم- احتیاج بطلاق ندارد همین که مدت را بخشید از هم جدا میشوند.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً این جمله یکی از معجزات قرآنی است و اخبار از غیب است بنحو تعریض که این حکم متعه از روی علم و حکمت است و جلوگیری از زنا و سفاح است بالاخص برای کسانی که متمکن از عقد دوام و ملک یمین نیستند چنانچه گذشت از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود

لو لا ان عمر نهی عن المتعة ما زنی الا شقی

و تعریض بر اینکه تحریم متعه از روی جهل و سفاهت است.

ص: 52

[سوره النساء (4): آیه 25] ..... ص : 53

اشاره

وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (25)

و کسانی که تمکن ندارند که نکاح کنند زنهای آزاد از مؤمنات را پس از کنیزان مؤمنات ازدواج نمایند و همین ظاهر ایمان کافیست لازم نیست بباطن آن پی بردن چون خدا داناتر است بایمان شما و کنیز با حرة از جهت اینکه از اولاد یک پدر و مادرید و از جهت ایمان متساوی هستید که مفاد بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ است ولی در نکاح کنیزان باید باذن صاحبان آنها باشد که بدون اذن حکم زنا دارد و باید مهر آنها را بطور متعارف پرداخت و باید کنیزان معففات باشند کنیزهای زانیه نباشند و رفیق در خفاء نگرفته باشند و پس از تزویج اگر کنیز زنا داد باید نصف حد زانیه که پنجاه جلده باشد بر او جاری کرد و این تزویج کنیزان برای کسانیست که میترسند که اگر تزویج نکنند از شدت شبق و شهوت بزنا بیفتند و اگر بتوانند خود داری کنند و تزویج کنیزان را نکنند برای آنها بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است.

این آیه شریفه راجع بتزویج کنیزان است و این دستورات ارشادی است اغلب آنها.

1- این جمله وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ ارشادی است و الا اگر کسی متمکن باشد از تزویج حرائر مانع شرعی ندارد تزویج کنیز

ص: 53

حتی اگر زن حره داشته باشد باز بخواهد کنیز را تزویج کند مانعی ندارد بلی باید باجازه حره باشد و این حکم ارشادی هم غالبی است زیرا بسا مهریه حره کمتر یا مساوی با مهریه کنیز باشد بخصوص اگر کنیز شابه و جمیله و بکر باشد یا مولای او از اشراف باشد، و مراد از (طول) تمکن مالی است.

2- کلمه (المؤمنات) دلالت دارد بر اینکه نکاح کافره جایز نیست چه کتابیه باشد یا مشرکه، و یکی از منکرات که امروز در بسیاری از جوانهای اسلامی که برای تحصیل بخارجه میروند یک زن نصرانیه میگیرند و تحفه خود قرار میدهند و در اهل وطن خود افتخار میکنند.

3- فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مراد ملک یمین دیگران است و الا ملک یمین خود تزویج ندارد و مشروع نیست بهمان ملک یمین میتواند نزد او برود، و اگر اولاد آورد ام ولد میشود و احکام بسیاری دارد لکن نظر به اینکه در زمان حاضر غلام و کنیز موضوع ندارد احتیاج ببیان نیست.

4- جمله مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ فتیات جمع فتاة بمعنی شابه است مقابل فتی که بمعنی شاب است و بر کنیز و لو غیر شابه باشد هم اطلاق میشود و از این جمله هم استفاده میشود که کنیز اگر کافره باشد نمیشود تزویج نمود.

5- جمله وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ کنایه از این است که لازم نیست علم بایمان واقعی آنها همین که بحکم ظاهر اسلام مؤمنه است کافیست و تفتیش لازم نیست.

6- جمله بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ یعنی مؤمنین مساوی هستند إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10،

المؤمن کفو المؤمن

جهات دنیوی از حیث حسب و نسب و مال و منال باعث شرافت نیست یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13.

ص: 54

7- جمله فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ مراد از اهل مولی و مالک کنیز است و همین حکم در عبد هم جاری است که بدون اذن موالی نمیتوانند ازدواج نمایند بلی اگر ازدواج کردند سپس موالی آنها اجازه کردند اشکالی ندارد و تا اجازه نیاید نزدیک دیگر رفتن حرام است.

8- جمله وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مراد مهر و قرارداد است که آنهم باید بنظریه مولای آن باشد، و تعبیر باجر بمناسبت آنکه خود مملوک مولی است و استفاده از نکاح استفاده از ملک او است و مهر مال الاجاره ملک است و اینهم بخود او بدون اذن مولی نمیشود داد بلکه باید بمولی رد نمود

العبد و ما فی یده کان لمولاه

سواء اینکه قائل شویم که عبد مالک چیزی میشود یا نه بالاخره امر او با مولی است.

9- جمله مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ صفت فتیات است یعنی عفیفه باشند غیر از زانیات و نه کنیزانی که رفیق اتخاذ کردند و در سر سر نزد هم میروند و این هم زنا است. لکن زانیه اطلاق بر فاحشه میشود که علنا زنا را شغل و کسب خود قرار داده.

و مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ زنانی را گویند که همه جا و در نزد همه کس نمیروند بلکه رفقای خصوصی دارند و مخصوصا در دوره جاهلیت فواحشی بودند که آنها را ذوات الاعلام میگفتند هر که صد خواهان داشته باشد یک علم بالای درب خانه اش نصب میکرد اگر دویست بودند دو علم اگر بیشتر بود اعلامی نصب، مثل سمیه مادر زیاد و مرجانه مادر عبید اللَّه و اشباه آنها.

(تنبیه) ...... ص : 55

یکی از اهل ضلال در تحریف نمودن سوره حمد این نحو قرائت کرده غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین و این جمله بخوبی رد او را میکند که خداوند

ص: 55

عطف بر غَیْرَ مُسافِحاتٍ را (و لا متخذات اخدان قرار داده و نفرموده (غیر متخذات اخدان).

10- جمله فَإِذا أُحْصِنَّ یعنی زمانی که موالیان آن کنیزها یا شوهران آنها، آنها را نگاهداری و حفظ نمودند فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ مراد از محصنات حرائر هستند که شوهران آنها یا اهل آنها، آنها را نگاهداری میکنند و آنها زنا دادند حد کنیزهای زانیه نصف حد حرائر است و این حکم مخصوص بجلد است که حد حرائر بنص قرآن صد جلد است الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ سوره نور آیه 2، و کنیز را پنجاه جلده بمقتضای همین آیه و این حکم در عبید هم جاریست اما سائر حدود زنا مثل رجم که حد محصنه و محصن باشد یا قتل که حد زنای با محارم است، در حق عبید و اماء جاری نیست زیرا اینها ملک موالیان هستند و حدی که موجب زوال آنها شود بضرر موالی تمام میشود بلی اگر مکرر شد که رسید بقتل باید آنها را کشت و قیمت آنها را از بیت المال بصاحبانشان رد نمود.

11- جمله ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ عنت بمعنی شدت شهوت است که بسا منجر بزنا میشود یعنی کسی که میترسد بزنا آلوده شود برای دفع شهوت با کنیزان ازدواج کند و این حکم در مورد همچه کسانی است و این هم حکم ارشادی است نه مولوی الزامی.

12- جمله وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ این هم ارشادی است که خودداری کنند تا خداوند وسائل ازدواج با حرائر را بر آنها فراهم نماید بعقد دائم یا انقطاع یا بملک یمین نزد کنیزان بروند.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ اشاره به اینکه اگر قبل از ثبوت توبه نمودند حد ساقط میشود، یا اشاره به اینکه اگر ازدواج با کنیز کردند و خوف عنت نبوده یا صبر

ص: 56

و تحمل نکردند در مورد مؤاخذه واقع نمیشوند، و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 26] ..... ص : 57

یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (26)

اراده فرموده خداوند که از برای شما بیان فرماید و شما را هدایت نماید برفتار و کردار پیشینیان شما تا راه حق و باطل آنها را بفهمید خوبیهای آنها را بگیرید و بدیهای آنها را ترک نمائید و نیز اراده فرموده که توبه شما را قبول فرماید و خداوند عالم است بکردار هر کس و حکیم است بمصالح و مفاسد هر کاری.

اراده علی التحقیق مطابق مذهب حکماء و بزرگان علماء از صفات ذات است و بمعنای علم بصلاح و فساد هر فعلی است نظیر حکمت که بمعنی علم بمصالح و مفاسد مترتبه بر افعال است و رتبه حکمت مقدم است بر رتبه اراده زیرا هر فعلی اگر دارای حکمت باشد آن فعل صلاح میشود و اگر مفسده داشته باشد آن فعل فاسد میگردد و برگشت هر دو بعلم است و عین ذات اقدس است خلافا لجماعتی از متکلمین که اراده را از صفات فعل گرفته بمعنی ایجاد که هر ممکنی بایجاد حق موجود میشود، ولی ایجاد بنفس خود موجود میگردد چنانچه گفتند خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها و در لسان حکماء این ایجاد را تعبیر بوجود منبسط کردند که سرتاسر موجودات را میگیرد و البته این ایجاد هم از فاعل قادر مختار بدون اراده و صلاح نیست، و فرق واضح است بین اراده و مشیئة اگر چه بعنایت و مجاز گاهی بر یکدیگر اطلاق میشود.

یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ لام در لیبین برای تأکید در بیان است یعنی البته بیان میفرماید چنانچه کلمه (یرید) هم تأکید در این جمله دارد زیرا مراد از اراده

ص: 57

منفک نمیگردد و البته تحقق پیدا میکند در باره خداوند چنانچه در آیه تطهیر بیان کرده ایم إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً احزاب آیه 33 و این اراده تکوینی است نه تشریعی بقرینه کلمه (انما) زیرا اراده تشریعی نسبت بتمام مکلفین است انحصار باهل بیت ندارد و (بیان) بمعنی ظاهر است و (مبین) ظاهر کننده است و اطلاق بر کلام واضح روشن که بر مقصود دلالت تامه داشته باشد میشود.

(و یهدیکم) عطف بر (یبین) است مدخول لام یعنی (لیهدیکم) و هدایت بمعنی راهنمایی است.

سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ سنة طریقه ای است که انسان اتخاذ میکند مثل سنن ابراهیم و سلیمان و سنن نبینا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و سنن ائمه اطهار علیهم صلوات اللَّه و سایر انبیاء (ع) که ما مکلفیم اتخاذ کنیم، و مثل سنن جبابره و اقاصره و اکاسره و سایر دعات باطله که باید اجتناب کنیم و خداوند در قرآن و لسان اخبار برای ما بیان فرموده و بما نشان داده لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 47.

وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ تفسیر آن گذشت.

[سوره النساء (4): آیه 27] ..... ص :58

وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلاً عَظِیماً (27)

و خداوند اراده فرموده که شما موفق بتوبه شوید و قبول فرماید و کسانی که شهوت پرست و متابعت شهوات میکنند اراده دارند که شما را عدول دهند از طریق مستقیم بطرق باطله خودشان عدول عظیمی.

ص: 58

وجه تکرار در جمله وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ اینست که در آیه قبل در مقام بیان نعم و تفضلات الهی است نسبت باهل ایمان از جهت بیان احکام و هدایت آنها بسعادت و رستگاری دارین و طرق اهل حق از سابقین و نجات از مهالک نشئتین و طرق اهل ضلالت از سابقین.

و بعبارت واضح تر در مقام بیان مقتضی است و در این آیه در مقام دفع موانع و عوائق که هوسهای نفسانیه و شهوات اهل ضلال مانع از سعادت شما نشود یا اینکه مقتضیات سعادت از جانب خدا بر شما تام و اتم است زیرا کفار و فساق و اهل معاصی میخواهند شماها را بکیش خود در آورند، وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ شامل جمیع کفار و اهل ضلال و فساق و مرتکبین معاصی و منغمرین در شهوات میشود أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً و سر تمایل آنها اموریست: 1- آنکه قبح اعمال آنها از نظر آنها بر داشته شده و کارهای خود را نیک میپندارند قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 104.

2- آنکه میخواهند خود را از مورد مذمت و تقبیح مردم خارج کنند بگویند دیگران هم مثل ما هستند.

3- هر چه معاصی اشاعه پیدا کند وسائل آن آسان تر میشود بر آنها و (میل) عدول از حق است و هر چه دورتر شود میل آن عظیمتر گردد چنانچه مشاهده میشود در خط ریل یا طرز خیابان اگر یکی از آنها متمایل شود در ابتداء یک سانت کمتر است اما هر چه برود زیادتر میشود بسا چند هزار فرسخ تمایل و فاصله پیدا میکند.

ص: 59

[سوره النساء (4): آیه 28] ..... ص : 60

یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً (28)

اراده فرموده خداوند که در تکالیف شماها تخفیف دهد و انسان مخلوق ضعیفی است مراد از تخفیف سهولت تکلیف است مقابل تکالیف شاقه چنانچه مفاد آیه شریفه است وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ الایه آخر سوره بقره، و گذشت بیان آن، و از این جهت گفتند دین اسلام دین سمحه سهله است و آیه شریفه عام است نسبت بتمام تکالیف و لو مورد آیه احکام مذکوره در آیات قبل است از نکاح حرائر و اماء دوام و انقطاع و هدایت بسنن سابقین از اخیار و اشرار و قبولی توبه و جلوگیری از متابعت شهوت پرستان لکن مکرر گفته شده که مورد مخصص نیست لذا بطور اطلاق فرمود یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ و جمله وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً بمنزله علت است برای جمله قبل که چون خلقت انسان ضعیف است در جعل احکام تخفیف داده شده و ضعف انسان هم از جهت قوای بدنی است طاقت اعمال شاقه ندارد، و در حیوانات در بسیاری از قوی مشاهده شده که بسیار قوه آنها زیادتر است هم قوه باصره و سامعه و شامه و ذائقه و لامسه و هم قوه بدنیه و هم از جهت قوای روحی در جلوگیری نفس از مشتهیات و هم صبر بر بلیات بلی امتیاز آنها فقط در قوه عقلائیست اگر فرمان فرمای سائر قوی گردد و اما اگر تابع آنها شود از تمام حیوانات پست تر است.

آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن

(فمن غلب عقله علی شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخس من البهائم)

حدیث نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 60

[سوره النساء (4): آیه 29] ..... ص : 61

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً (29)

ای کسانی که ایمان آورده اید نخورید اموال خود را بین خود بطریق باطل و غیر مشروع مگر بتجارت از روی تراضی طرفین از خودتان و نکشید خود را محققا خداوند بشما رءوف و مهربانست.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ مراد از اکل مطلق تصرفات است تصرف مالکانه و این اطلاق در تمام السنه متعارف است میگویند فلان مال فلان را خورد یعنی تصرف و اتلاف نمود نه مراد اکل مقابل شرب است و مراد از (اموالکم) اموال یکدیگر است نه اموال شخصی خود بقرینه (بینکم) و مراد از باطل غیر مشروع است مثل قمار و سرقت و رباء و غصب و ظلم و معاملات باطله مثل ثمن خمر و خنزیر و مکاسب محرمه و سایر انحاء باطله و تفسیر ببعض اینها در اخبار از باب بیان مصداق است چنانچه مکرر گفته شده منافی با عموم نیست إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ اکثر مفسرین و فقهاء گفتند این استثناء منقطع است زیرا تجارة عن تراض اکل مال بباطل نیست تا استثناء متصل باشد مثل جاءنی القوم الا حمارهم لکن تحقیق وفاقا لبعض المحققین اینست که استثناء متصل است و کلمه بالباطل بمنزله علت است برای حکم کانه میفرماید لا تأکلوا اموالکم بینکم الا بالتجارة عن تراض لانه اکل بالباطل حتی مثل جاءنی القوم الا حمارهم هم استثناء متصل است زیرا قرینه الا حمارهم دلالت دارد که معنی اینست که جاءنی القوم مع خدمهم و مراکبهم الا حمارهم، بلکه میتوان گفت استثناء منقطع نداریم و از این بیان دفع اشکال دیگران را هم میتوان نمود.

و حاصل اشکال اینست که حلیت اکل مال منحصر بتجارة عن تراض نیست بلکه بمیراث و وصیت و اخماس و زکوات و صدقات و هدیات و هبات و خیارات

ص: 61

هم حلال است با اینکه صدق تجارت نمیکند، و از آیه انحصار استفاده میشود مگر آنکه بگوئیم که اینها هم مخصص عام هستند از خارج ثابت شده باز هم اشکال اولی عود میکند که اینها هم باطل نیستند و باید باستثناء منقطع دفع نمود و حاصل جواب اینست که گفته اند در باب علت که هم معمم است و هم مخصص مثلا اگر گفتند لا تشرب الخمر لانه مسکر همین نحوی که حرمت هر مسکری را دلالت میکند و لو خمر نباشد همین نحو دلالت دارد بر حلیت خمری که مسکر نباشد و در اینجا می گوییم مراد از باطل غیر مشروع است که شارع ترخیص نفرموده و همین نحو که دلالت دارد بر حرمت هر غیر مشروعی و لو صدق تجارة عن تراض بکند مثل مکاسب محرمه و معاملات غیر مرخصه همین نحو دلالت دارد بر حلیت هر مشروعی و لو صدق تجارت عن تراض نکند و حاصل کلام اینست که تصرف در اموال دو قسم است مشروع حلال است و غیر مشروع باطل و حرام است.

نکته دیگر آنکه کلمه (عن تراض) دلالت ندارد بر اینکه تراضی باید قبل از تجارت باشد چنانچه بعضی توهم کرده اند و گفتند معامله فضولی باطل است و لو مالک اجازه کند بلکه می گوییم که آیه دلالت دارد بر اینکه تراضی مالک یکی از شرائط تجارت است، پس از آنکه جمیع شرائط معامله از ملکیت و مالیت و معلومیت عوضین وکیل و وزن در مکیل و موزون و قبض در صرف و سلم و بلوغ و عقل متعاقدین و شرائط عقد از ایجاب و قبول و ترتیب و موالات و غیر اینها موجود باشد رضایت مالک هم شرط است بلکه رضایت هر که ذی حق است و لو مالک نباشد مثل رضایت مرتهن در بیع راهن و رضایت غرماء در بیع مفلس و رضایت ولی در بیع اموال مولی علیه و رضایت شریک در باب شفعة و رضایت ولی سادات و فقراء در بیع اخماس و زکوات و غیر اینها چه قبل از معامله یا بعد از معامله باشد.

وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ قتل نفس نکنید چه نفس خود که عبارات از خودکشی باشد چه بمباشرت با تسبیب که القاء نفس باشد در تهلکه یا مقاتله با جماعتی که قوه دفع آنها را ندارد و خود را در معرض هلاکت در میآورد یا نفس دیگران که

ص: 62

یک دیگر را نکشید که قتل نفس یکی از گناهان کبیره است بلکه موجب خلود در عذاب میشود وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها نساء آیه 93 و تفسیر در بعض اخبار شده به اینکه در جهاد تنها حمله بدشمنان نکند که تاب مقاومت با آنها را ندارد و این بیان مصداق است.

و کلمه (کم) در (انفسکم) خطاب بمؤمنین است که در صدر آیه بود و این دلالت دارد بر اینکه قتل کفار در صورتی که معاهده نباشند یا اهل ذمه بشرائط ذمه عمل نکند و موجب مفسده دیگری نباشد مانعی ندارد بلکه بسا واجب میشود إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً و لذا راضی نمیشود که اموال یک دیگر را بظلم و تعدی تصرف کنید و نفوس یک دیگر را بقتل برسانید و خود را در معرض هلاکت در آورید و این صفت حمیده الهیه را باید همه شماها هم دارا باشید و بخود و دیگران رحم کنید.

[سوره النساء (4): آیه 30] ...... ص : 63

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (30)

و کسی که این عمل را از روی دشمنی و ظلم بجا آورد پس زود باشد که او را در جهنم گرفتار کنیم و این بر خداوند سهل و آسانست.

اختلاف شد در اینکه مرجع اسم اشاره در وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ چیست بعضی گفتند محرماتی که در این سوره ذکر شد، و بعضی گفتند احکامی که در این سوره ذکر شده و بعضی گفتند احکامی که در این چند آیه از جمله لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ الی جمله وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ لکن ظاهر اینست که اشاره باشد بخصوص وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ یکی از جهت قرب باین آیه زیرا جمله اخیره اقرب است و یکی از جهت جمله عُدْواناً وَ ظُلْماً که مناسب با قتل عمدی است که بناحق

ص: 63

واقع شود که اگر عمدی نباشد یا بحق باشد عقوبت عذاب جهنم ندارد و لو بسا دیه یا کفاره داشته باشد قرینه سوم آیه وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً الایه که شاهد بر این است و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 31] ..... ص : 64

إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً (31)

اگر اجتناب کنید از معاصی کبیره میپوشانیم کردارهای زشت شما را و شما را داخل میکنیم در مکان محترمی.

اختلاف شد در معاصی کبیره بعضی گفتند تمام معاصی کبیره است، منتهی بعضی اکبر از بعضی هستند و بعضی گفتند کبر و صغر دو امر اضافی است هر معصیتی نسبت ببالاتر خود صغیره است و نسبت بما دون خود کبیره و این دو قول مردود است بنص آیه که معاصی را دو قسمت فرموده یک قسمت کبائر و یک قسمت سیئات، بعضی گفتند معاصی کبیره هفت است و بر طبق آن اخباری از ائمه علیهم السلام رسیده، و بعضی گفتند هفتاد و بعضی هفتصد.

و تحقیق کلام اینست که بسا بعض معاصی نسبت ببعض اشخاص یا ببعض حالات کبیره میشود و نسبت ببعض دیگر یا حالات دیگری صغیره میشود.

و توضیح مقام آنکه کبیره بودن معصیت در تحت چند عنوان محقق میشود 1- معاصی که در قرآن وعده آتش داده. 2- چیزهایی که در قرآن وعده عذاب داده 3- در اخبار معتبره وعده آتش یا عذاب داده شده. 4- گناهی را که از یک معصیت کبیره بدتر شمارند مثل

الغیبة اشد من الزنا

یا

الکذب شر من الشراب

5- در اخبار معتبره تصریح بکبیره بودن آن شده باشد. 6- اصرار بر صغیره بنص خبر منسوب بنبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

لا کبیرة مع الاستغفار و لا صغیرة مع الاصرار.

7- از کسی

ص: 64

صادر شود که باعث تجری و تأسی دیگران باشد. 8- مورث اشاعه فحشاء گردد 9- در اماکن مشرفه و ایام محترمه صادر شود. 10- از اشخاص بزرگ صادر شود که گفتند حسنات الأبرار سیئات المقربین مثل علماء بزرگ و نحو اینها و گناهان کبیره منقسم بچند قسم میشود: یک قسم راجع باعتقادیات که مطلق عقائد باطله حتی بدعتی در دین گذاردن یا انکار یکی از ضروریات دین یا مذهب حقه را نمودن.

و یک قسم راجع باخلاقیات که ترتیب اثر بر پاره ای از اخلاق رذیله مثل کبر و حسد و نحو اینها دادن.

و یک قسم راجع بترک واجبات مثل فرائض یومیه و صوم رمضان و زکاة و خمس و حج و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر و دفاع از مبدعین و اعداء دین و اعلاء کلمه اسلام و اداء حقوق واجبه و حفظ نفس محترمه و اطاعة زوج و والدین و حکم مجتهد و ازاله نجاست از مصاحف و مساجد و مشاهد مشرفه و تجهیز موتی و سایر واجبات مهمه که ترک هر یک از آنها از گناهان کبیره است.

و یک قسم راجع باعمال سیئه از معاصی عظام مثل کذب بر خدا و رسول و ائمه طاهرین (ع) بلکه سایر انبیاء و ملائکه و صدیقه طاهره و بعض اقسام دیگر از کذب و محاربه با اولیاء الهی و فساد در زمین و قتل نفس محترمه و عقوق والدین و اکل مال یتیم و قذف محصنه و قطع رحم و سحر و شعبده باقسامه و زنا بجمیع انحاء آن از محارم و محصنه و اجنبیه و کتابیه و کنیز که هر کدام حد مخصوصی دارد و لواط و سرقت و قسم دروغ که یمین غموسش میگویند و شهادت دروغ که شهادت زورش میگویند و کتمان شهادت و خلف نذر و عهد و قسم و تغییر در وصیت و شرب مسکر و قمار بجمیع اقسام آن و ریاء و اکل سحت یعنی بدون وجه شرعی از مکاسب و طرق محرمه و اکل میته و خون و خنزیر و بخس در مکیال و میزان

ص: 65

و تعرب بعد الهجرة و فرار از زحف و اعانت بر ظلم و رکون بظالم و حبس حقوق و اسراف و تبذیر و خیانت با خدا و رسول و امام و در امانت و اموال ناس و غیبت و تهمت و افتراء و استماع غیبت و سعایت و اشتغال بملاهی مثل غناء و ساز و رقص و نحو اینها و غیر اینها که هر یک آنها را از روی دلیل از آیات و اخبار معتبره ما در کتاب عمل الصالح در آخر جلد سوم کلم الطیب بیان کرده ایم بآنجا رجوع فرمائید.

و مراد از اجتناب در جمله إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ عدم ارتکاب این معاصی است و بضمیمه فرمایش نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

اگر مرتکب شده و موفق بتوبه شد مشمول این جمله میشود.

و مراد از تکفیر در جمله نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ ستر معاصی است و ترک مؤاخذه بر آنها است.

و مراد از سیئات سایر معاصی است که کبیره بودن آن ثابت نشده باشد مشروط بآنکه صدق اصرار نکند بنص فرمایش نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که

لا صغیرة مع الاصرار

و در موضوع اصرار بعضی گفتند که همین که عازم شود که تکرار کند صدق اصرار میکند لکن دائر مدار صدق عرفیست و موضوع شرعی نیست.

وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً از این جمله استفاده میشود که ترک معاصی کبار هم خود یکی از عبادات مهمه است که لیاقت بهشت پیدا میکند چنانچه در خطبه شعبانیه میفرماید

(افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه).

و مراد از مدخل کریم بهشت است که محل بسیار محترم و شریف است و مورد کرامات الهی است.

ص: 66

[سوره النساء (4): آیه 32] .... ص : 67

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً (32)

و آرزو نکنید آنچه را که خداوند فضیلت داده بعض شما را بر بعض دیگر از برای مردان است نصیب از آنچه کسب نمودند و از برای زنان است نصیب از آنچه کسب کردند و از خدا سؤال کنید که زائد بر مقدار قابلیت و استعداد شما بشما تفضل فرماید محققا خدا بهر چیز عالم است.

این آیه شریفه عام است و لو در مورد میراث یا در موضوع جهاد یا موارد دیگری نازل شده باشد زیرا مورد مخصص نیست، و توضیح کلام در این آیه موقوف بر تقدیم یک مقدمه است و آن اینست که خداوند حکیم که عالم بجمیع حکم و مصالح است و عادل است تمام کارها و افعال آن مطابق با مصالح است و ابدا کار قبیح و ذی مفسده از او صادر نخواهد شد و محال است صادر شود، البته نسبت بهر یک از بندگانش آنچه صلاح شخصی یا نوعی او است بآن عنایت میفرماید از غنا و فقر و عزت و ذلت و مرض و صحت و حیات و موت و نعمت و بلا و جمال و حسن صورت و قبح آن و رجولیت و انوثیت و بیاض وجه و سواد آن و غیر اینها حتی فهم و بله و عقل و جنون و بصر و عمی و سمع و صم و نطق و بکم و هر چه از جانب او باشد در دنیا و همچنین مثوبات در آخرت نباید در کارهای او اعتراض نمود که چرا بفلان غنا و عزت و صحت و نعمت و زیبایی و عقل و فهم و غیر اینها از نعم مرحمت فرمودی و بفلان ندادی ان من عبادی من لا یصلحه الا الغناء فلو افقرته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فلو اغنیته لافسده ذلک فمن لم یرض بقضایی و لم یصبر علی بلائی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی بلی مانعی ندارد که از خداوند طلب نمائید که بشما هم تفضل فرماید.

ص: 67

بعد از این مقدمه می گوییم قوله تعالی وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ تمنی بمعنی آرزو است و این غیر از رجاء است که بمعنی امیدواری است و این تمنی از اخلاق رذیله است و تعبیر بآمال میکنند و غیر از غبطه است که تعبیر بحسرت میکنند و غیر از حسد است که تمنی زوال نعمت از غیر باشد که یک نوع تمنی است، لذا می گوییم خداوند هر چه بهر که داده چه از نعم دنیوی و چه از نعم اخروی و مثوبات تفضلاتی است که تماما بجا و بموقع است نباید حسد برد و تمنای زوال نعمت از او کرد که دارد در اخبار

الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب

و معلوم است شخص حسود اعتراض بخدا دارد و عدل الهی را منکر است و موجب زوال ایمان است لذا میفرماید لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا چه از منافع دنیوی بتجارت و کسب و زراعت و غیر اینها و چه از منافع اخروی از مثوبات بواسطه ایمان و تقوی.

وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ و هر که بخواهد بمقامی رسد باید زحمت کشد و از خدا بطلب که او را مدد کند و اعانت کند که مسئلت از او یکی از عبادات بزرگ است و آیات و اخبار و ادعیه بر اهمیت آن و فضیلت آن بسیار داریم که در مجلد اول در ذیل وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ بیان کرده ایم.

إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً از نیات و قلوب هر کسی با خبر است.

و ممکن است گفته شود که این آیه شریفه در مقام ترغیب و تشویق در عبادت و بندگی است که هر کس بمقدار معرفت و اطاعت و تقوای از محرمات اجر و نصیبی دارد، مرد باشد یا زن، سیاه یا سفید، پیر یا برنا هر چه بیشتر و بالاتر رود اجرش زیادتر میشود إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13

خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیدا قرشیا

منتسب بزین العابدین علیه السّلام، عبث تمنای بهشت و درجات عالیه و مقامات سامیه اهل معرفت

ص: 68

و اطاعت و تقوای آنها را بدون عمل نداشته باشید چه رجل باشد چه امرأة.

و مراد از وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ نه مجرد دعاء باشد بلکه تحصیل قابلیت تفضل است بتکمیل ایمان و اطاعت و اخلاق حمیده هر کس باشد.

بلبل بباغ و جغد بویرانه تافته هر کس بقدر همت خود خانه ساخته

آن پیر سال خورده چه خوش گفت با پسر کی نور چشم من بجز از کشته ندروی

و همین است آنچه علماء اخلاق گفتند و از لسان اخبار هم استفاده میشود که فرق است بین رجاء و تمنی شخص راجی عمل میکند و رجاء ثواب دارد، و متمنی بدون عمل توقع دارد چنانچه شخص خائف از آنچه میترسد ترک میکند بخلاف مغرور که با ارتکاب معاصی مغرور است که بهشت برود، و دعاء هم یکی از عبادات است و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 33] .... ص : 69

وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیداً (33)

و قرار دادیم از برای هر یک از شما در موضوع میراث موالی که اولی بمیراث هستند از ترکه و مالیه که پدران و مادران و خویشاوندان میگذارند و میروند و کسانی که با شما عقد قسم بسته اند پس بدهید بهر کدام نصیب آنها را محققا خدا شاهد بر هر چیزی هست.

وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ جعل موالی بدست خدا است چون خداوند ولایت کلیه ذاتیه مطلقه دارد بر تمام بندگانش میتواند بعضی را بر بعضی ولایت دهد و ولی در استعمالات اطلاق بر سید و غلام و وارث و معتق بکسر و معتق بفتح و ابن عم و حلیف و اولی الامر و صاحب اختیار و غیر اینها میشود.

ص: 69

و اصل معنی همین اولویة است مثل النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، و مثل إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ مائده آیه 55، و مثل

من کنت مولاه فعلی مولاه

خطبه غدیریه، و باقی معانی بعنایت و مجاز و مناسبت است، و در این آیه مراد اولی بمیراث است و در خبر داریم فرمود

اولی بمیراثه اولی باحکامه

و در آیه شریفه از قول زکریا میفرماید فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ مریم آیه 6، و اطلاق ولی و مولی بر وارث بمناسبت تقدم او است بر سایرین در میراث و احکام میت، و طبقات ارث را قبلا متذکر شدیم.

مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ ترکه عبارت است از مالیه و کلیه حقوقی که قابل نقل و انتقال است بعد از استثناء دین و وصیت که مورث داشته و جا گذارده و (والدان) اعم است از پدر و مادر و اجداد و جدات پدری یا مادری که اولاد آنها موالی و اولی بمیراث هستند نسبت بخویشاوندان دیگر، و (اقربون) سایر خویشاوندان نسبی هستند از اخوه و اخوات و اولاد آنها و اجداد و جدات که در طبقه دوم هستند و اعمام و اخوال و عمات و خالات و اولاد آنها که در طبقه سوم هستند بلی پدر و مادر با اولاد در یک طبقه هستند چنانچه گذشت.

وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ ممکن است مراد طبقات از ارث سببی باشند که بسبب عقدی یا ایقاعی مثل اعتاق که معتق و ارث میشود و ضامن جریره که بواسطه عقد ضمان و امام که بواسطه عقد ولایت که سه طبقه اخیره هستند و زوج و زوجه که بواسطه عقد ازدواج شریک جمیع طبقات هستند، و ممکن است عقد وصیت باشد که موصی وصیت کند و موصی به قبول نماید بشرط آنکه زائد بر ثلث نباشد مگر باجازه ورثه، یا صلح کند در مقام وصیت که اختلافیست که آیا از اصل خارج میشود چنانچه مذهب مشهور و منصور است یا از ثلث چنانچه مذهب دیگران است

ص: 70

و ممکن است عقد یمین باشد که دو نفر هم قسم شوند که هر کدام قبل از دیگری مرد میراث او کلا ام بعضا بدیگری برسد و گفتند این حکم نسخ شد بآیه اولی الارحام و اللَّه العالم.

فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ نصیب هر یک از نصف و ثلث و ربع و سدس و ثلثین و ثمن بالفرض یا بالنصیب باید داد.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیداً شاهد بمعنی حاضر مقابل غائب و خداوند باحاطه قیومیت همه جا حاضر و ناظر است و چیزی نیست که از او غائب باشد لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هود آیه 123، وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ یونس آیه 6، و شهید صفت مشبه دلالت بر دوام و ثبات دارد

[سوره النساء (4): آیه 34] .... ص :71

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً (34)

مردان قیام بامور دارند بر زنها بواسطه آنچه خداوند تفضل داده مردان را بر زنان از حیث عقل و تدبیر و شعور و ادراک و بواسطه آنچه انفاق میکنند بر آنها از مهر و نفقه و کسوه و سکنی پس زنهای صالحه اطاعت خدا و زوج خود را میکنند و حفظ الغیب شوهرهای خود را میکنند از جهت عصمت و عفت و از جهت دیانت و امانت بسبب آنچه خداوند حفظ فرموده و اما زنهایی که خوف اینست که ناشزه شوند و از اطاعت زوج بیرون روند اولا آنها را موعظه و نصیحت کنید و اگر اثر نکرد

ص: 71

با آنها هم خواب نشوید و دوری کنید و اگر نه آنها را بزنید پس اگر اطاعت شما را کردند دیگر متعرض آنها نشوید محققا خداوند علو و کبریایی دارد و باو میبرازد و بس.

این آیه شریفه مشتمل بر احکامی است که راجع بزن و شوهر است:

1- بر زن واجب است اطاعت شوهر کند در امر جماع هر موقعی که مطالبه کند مگر مانع شرعی داشته باشد مثل حیض و صوم رمضان و حال احرام و سایر موانع شرعی و با نهی شوهر هیچ عملی را نمیتواند انجام دهد حتی عبادات مستحبه و بدون اذن او از خانه بیرون نرود حتی منزل پدر و مادر و اینست مفاد الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ قوام صیغه مبالغه دلالت بر کثرت قیام رجال در امور نساء دارد که آنها قائم بامر اینها هستند و اینها باید در تحت اطاعت آنها باشند بلی شوهر حق ندارد که بزن در امور خانه داری حکم کند از تنظیم امور خانه از طبخ و کناسه و رخت شویی و غیرها بلکه بر مرد لازم است که امور نفقه و سکنی و غیر اینها را برای زن مهیا کند بالمباشره یا بالتسبیب که خادم بگیرد اگر چه بر زن افضل عبادات خدمت بشوهر است.

و سبب برتری رجال دو چیز است یکی عقل و تدبیر مردان و استعدادات و قوای اینها بیشتر است و اینست مفاد بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ در نهج البلاغه میفرماید

(هن نواقص العقول و نواقص الحظوظ و نواقص الایمان)

و مراد از (نقص الحظ) میراث است، و از (نقص ایمان) حیض است.

و دیگری آنکه مهر و نفقه و کسوه و سکنی بر زوج است و اینست مفاد وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ مراد انفاق در اداء مهر و نفقه و کسوه و سکنی است.

فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ زن صالحه کسیست که مواظب تکالیف شرعیه خود باشد سیما نسبت بحقوق شوهر، و (قانتة) زنیست که اطاعت شوهر را نماید علی الدوام

ص: 72

که از تحت اطاعت او بیرون نرود، و قنوط در نماز هم از این باب است که طول عبادت از ذکر و دعاء است مخصوصا قنوت وتر و لذا مستحبّ است طول دادن قنوت حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ اشاره به اینکه در غیاب شوهران خود را از نامحرمان و از مخالفت شوهران حفظ میکنند، و همچنین عرض و حیثیات آنها را نگاه داری میکنند، بدگویی از آنها نمیکنند و احترامات آنها را محفوظ میدارند، و همچنین اموال آنها را بدون اجازه آنها تصرف نمیکنند بلکه بهتر اینست که در اموال خود هم بدون اجازه آنها تصرف نکند.

بِما حَفِظَ اللَّهُ هر چیزی را که خداوند حفظ فرموده یعنی حفظ آن را لازم دانسته، و اما اموری که مربوط بشوهر نیست و در تحت اختیار خود زنها است مثل عبادات و ضروریات امور دنیوی و اخروی حفظ الغیب آنها لازم نیست و خود مختار است، و از این بیان معلوم میشود که کلمه (اللَّه) مرفوع است و فاعل (حفظ) است و احتیاج باضمار ندارد و مفعول (حفظ) محذوف است که راجع به (ما) در (بِما حَفِظَ اللَّهُ) است.

وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ دسته دوم زنهایی هستند که صالحات و قانتات و حافظات نیستند، و نشوز مخالفت شوهر است، ناشزه زنیست که از اطاعت شوهر بیرون رود و دیگر حق نفقه و کسوه و سکنی ندارد و یکی از گناهان کبیره است و مانع از قبولی طاعات است حتی اگر سفر عبادت مثل زیارت یا خانه پدر و مادر باشد بلی در امر واجب مثل حج و اغسال واجبه یا حفظ نفس محترمه و اخذ مسائل لازمه مانعی ندارد مگر شوهر خود یا دیگری را معین کند که احکام دین را باو تعلیم نماید و خوف نشوز. ظن بنشوز است و مجرد احتمال کافی نیست.

فَعِظُوهُنَّ اولا باید آنها را موعظه کنند بتهدید بعذاب الهی و بیان احکام و وظائف زنها و اگر موعظه اثر نکرد وَ اهْجُرُوهُنَّ ثانیا هجر بمعنی دوری

ص: 73

است (فی المضاجع) مضجع خوابگاه است یعنی نزد آنها و در بستر آنها نخوابند و از آنها دوری کنند حتی ترک مکالمه و معاشرت و مؤاکلت و امثال اینها، و اگر این هم مؤثر نشد وَ اضْرِبُوهُنَّ نه ضرب مولم مثل زنجیر یا چوب یا ضرب شدید بلکه ضرب ملائم همین اندازه که تخویف و تخفیف و توهین گردد پس اگر در طی این مراحل دست از نشوز بر داشتند و در تحت اطاعت آمدند فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا دیگر حق تعرضی بآنها ندارید و با کمال عطوفت و مهربانی مراعات آنها را بکنید.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً کنایه از اینکه بعض رجال هستند که خود را بزرگ میشمارند و ترفع بر زنها میکنند و آنها را ذلیل و حقیر و کوچک میپندارند خدا میفرماید علو و کبریایی مختص بذات اقدس ربوبی است زیرا کلمه (ان) و جمله اسمیه و تقدیم کلمه (اللَّه) دلالت بر این معنی دارد نباید شما بر آنها بزرگی کنید.

[سوره النساء (4): آیه 35] .... ص : 74

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً (35)

و اگر میترسید که بین زوجین دوئیت و جدایی بیفتد پس برانگیزید از قوم زوج یک نفر را بعنوان حکمیت و از قوم زوجه یک نفر بهمین عنوان و اگر این دو نفر صلاح دیدند در بقاء زوجیت خداوند هم بین زوجین را وفاق و ائتلاف میدهد محققا خدا عالم و خبیر است ببواطن هر کس.

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما شق بمعنی جداییست و دو قسمت شدن یک چیز مثل شق القمر اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ قمر آیه 1، و مثل شق الرأس

ص: 74

که دو قسمت گردد و کأنه زوجیت یک امر واحدی است منتسب بزوجین و انشقاق آن بجدائیست بین آنها که دو فرد مباین گردند و با هم سازش نکنند و عدو یکدیگر گردند و زوجیت از بین برود.

فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها بعث بمعنی بر انگیختن مثل بعث رسل و بعث من فی القبور، و گفتند اوامر الهی برای بعث مکلفین است نحو الفعل و بعث کننده را باعث و بعث شده را منبعث مینامند، و حکم در اینجا بمعنی مصلح است نه حکومت شرعیه، و امر (فابعثوا) ممکن است خطاب بحکام شرعیه باشد که دو نفر حکم معین کنند، و ممکن است خطاب بزوجین باشد که هر کدام اختیار را بیک نفر از بزرگان قوم خود دهند، و ممکن است خطاب بمسلمین باشد و اختلاف شد در اینکه آیا حکمین حق تفریق و طلاق را هم دارند اگر صلاح باشد یا فقط حق اصلاح دارند موقعی که دیدند قابل اصلاح نیست نمیتوانند تفریق کنند و اگر وکالت در جمع و تفریق از زوجین دارند میتوانند و اگر رأی حکمین مختلف شد یکی اصلاح و یکی تفریق بی اثر میشود باید توافق رأیین باشد و بعد از رأی حکمین ملزم هستند زوجین بر طبق آن رفتار نمایند زیرا تعیین حکم کمتر از وکالت نیست، اگر وکیل، امری را انجام داد دیگر موکل نمیتواند مخالفت کند إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً اراده حکمین صلاح دید و صواب بودن است چون بدون صلاح و صواب نمیتوانند بواسطه یک اغراض شخصیه و معاندات خارجیه حکم دهند.

یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما وفق دادن خدا بین زوجین القاء محبت و الفت و رأفت در قلوب آنها است.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً کنایه از اینکه خدا از باطن و قلب زوجین و حکمین مطلع است بر خلاف صلاح و صواب نظریه ندهند.

ص: 75

[سوره النساء (4): آیه 36] .... ص : 76

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36)

و عبادت کنید خدا را و چیزی را شریک در عبادت او نکنید و احسان کنید بپدر و مادر و بخویشاوندان و یتیمان مردم و بفقراء و بهمسایه چه از خویشان باشند یا اجنبی باشند و بهم سفریها و باین سبیلها و کسانی که در ملکیت شما باشند مثل عبید و اماء یا در تحت اختیار شما باشند مثل اهل و عیال محققا خدا دوست نمیدارد متکبر معجب افتخار کننده را.

این آیه شریفه یکی از جوامع آیات است مشتمل بر اوامر اعتقادی، اخلاقی دستورات احکامی، مواعظ و نصایح است.

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ عبادت بندگیست و حقیقت عبودیت اینست که خود را بنده او بداند و از تحت فرمان او بیرون نرود و خودسرانه عملی انجام ندهد و این بالاترین مقام است برای بشر، در تشهد می گویی (اشهد ان محمدا عبده و رسوله) و از مناجات حضرت امیر علیه السّلام است

الهی کفانی فخرا ان تکون لی ربا و کفانی عزا ان اکون لک عبدا

و عبودیت مطلقه خاص محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او علیهم السلام است که آنها از تحت فرمان او بیرون نرفتند و قدمی بر مخالفت او برنداشتند و جز رضای او نخواستند.

وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً مراد شرک در عبادت است از پرستش بت و آتش و خورشید و بقر و عجل و کواکب و ملائکه و جن و انبیاء و اولیاء و غیر اینها حتی عمل عبادت را از روی هوای نفس یا جهت منافع شخصیه دنیویه انجام ندهد فقط

ص: 76

امتثال امر او باشد.

وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ظاهر آیه پدر و مادر نسبی است لکن در اخبار بسیار تفسیر شده بوجود مقدس محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و علی علیه السّلام چنانچه منسوب بآن حضرت است

انا و علی أبوا هذه الامة

و از روی این تفسیر میتوان گفت که شامل اب روحانی که علماء باشند هم میشود چنانچه گفتند

(الآباء ثلاثة: اب یولدک و اب یزوجک و اب یعلمک

و مراد از احسان در موارد فرق میکند، در اینجا اطاعت آنها و دست گیری و محبت و سایر انحاء احسان است (وَ بِالْوالِدَیْنِ) متعلق باحسان است یعنی احسنوا بالوالدین.

وَ بِذِی الْقُرْبی احسان بخویشاوندان شامل اولاد و اولاد اولاد هر چه نازل شود و اجداد و آباء آنها هر چه بالا رود و اخوه و اخوات و اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها بمحبت و دست گیری و مراوده و معاشرت که صله رحم است و الیتامی ایتام مردم و احسان بآنها، حفظ اموال آنها و تربیت آنها و تکفل احوال آنها و دست گیری از آنها و قیام بامور آنها است.

و المساکین اعم از فقیر و مسکین است چنانچه گفتند الفقیر و المسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا اداء حقوق آنها از زکوات و اخماس و صدقات و انفاق بآنها و اکساء آنها و اسکان آنها و سایر انحاء احسان.

وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی تخصیص بذکر با اینکه ذی القربی را فرموده بود برای اینست که جار ذی القربی دو حق دارد حق قرابت و همجواری بلکه دارد اگر همسایه خویش باشد سه حق دارد: قرابت، اسلام، جواریت و اگر غریبه باشد دو حق اسلام و جواریت، و اگر کافر باشد یک حق جواریت.

وَ الْجارِ الْجُنُبِ همسایه بیگانه در اغلب کتب فقهیه و اخلاقیه منسوب بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود آن قدر جبرئیل سفارش همسایه را کرد که

ص: 77

گمان کردم حکم میراث برای آنها میآید.

وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ گفتند مراد همسفریست که در مسافرت حسن معاشرت و معاونت در امور بیک دیگر کنند و بعضی گفتند همسایه نزدیک باصطلاح یک دیوار و یک بام چون در بعض اخبار دارد تا چهل خانه همسایه است و بعضی گفتند تا چهل زراع و ظاهر اینست که مناط صدق عرفیست.

وَ ابْنِ السَّبِیلِ کسی را گویند که از وطن دور افتاده باشد و دست رسی بآن نداشته باشد و در غربت تهی دست شده باشد.

وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ظاهر عبید و اماء است که مملوک هستند ولی ممکن است مراد از ملکیت سرپرستی و بزرگتری خانواده ایست شامل اهل بیت میشود بلکه میتوان گفت که تعبیر به (ما) نه (بمن) برای شمول بحیوانات مملوکه مثل دجاجه و حمار و اغنام و غیر اینها هم میشود.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا تکبر بر فقراء و اقارب فقیر زیر دست و تفرعن و تبختر بر آنها و تنفر از آنها و دوری جستن است (فخورا) خود را گم کردن و خیال اینکه هم دوش آنها نیستند و فخریه و مباهات بر آنها، و اللَّه العالم بما فی کتابه.

[سوره النساء (4): آیه 37] .... ص : 78

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (37)

کسانی که بخل میکنند و مردم را هم امر ببخل مینمایند و آنچه خدا از بود بآنها داده مخفی میدارند و کتمان میکنند و خداوند مهیا فرمود برای خوار کننده ای.

ص: 78

این آیه شریفه مشتمل بر چهار جمله است: 1- الَّذِینَ یَبْخَلُونَ کلمه موصول بدل مُخْتالًا فَخُوراً است یا عطف بیان یا صفت آنها است، و بخل در مقابل جود و سخا است و آن منع از انفاق است چه انفاق مالی که منصرف لفظ است از انفاقات واجبه مثل زکاة و خمس و حقوق الناس و بذل در حج واجب و انفاق واجب النفقه و غیر اینها از واجبات مالیه و چه اتفاق علم و جاه و انحاء دیگر از انفاقات و از انفاقات مستحبه مثل صدقات و هدایا و تحف و ضیافات و نحو اینها.

و بخل از اخلاق بسیار پست است و بسا موجب کفر میشود اگر منشأ انکار واجبات گردد، یا فسق اگر مجرد ترک واجبات باشد. و بدتر از بخل شح و لوم است که دیگران را هم امر ببخل میکند.

وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ که جمله 2- است و این بسیار نزدیکتر بکفر است و امروز بسیاری هستند که نکوهش میکنند از کسانی که زکاة یا خمس یا حج واجب میروند بخصوص زنها نسبت بشوهرها که تو بسیار گرفتاری داری باید دخترها را شوهر دهی، پسرها را تزویج کنی، آبروداری کنی، پیری داری، دامادداری داری و چه و چرا خمس و زکاة میدهی باین مفت خورها یا باعراب موش خور چرا حج میروی، که این نحو کلمات خیلی نزدیک بکفر است.

3- وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ چنان داد نیستی و نداری او بلند است که ارباب توقع را از خود دور کند و مورد مذمت دیگران واقع نشود و همچنین انکار سایر نعم الهی. در مجمع میگوید

(ورد فی الحدیث اذا انعم اللَّه علی عبده نعمة احب ان یری اثرها علیه)

و یکی از اقسام شکر نعمت اظهار نعمت است بلی کتمان مال از ظالم و غاصب و سارق و قطاع طریق مانعی ندارد بلکه بسا واجب باشد لذا در حدیث است

استر ذهبک و ذهابک و مذهبک عن اخیک

و بدترین اقسام کتمان، کتمان حق است مثل یهود و نصاری که حقانیت پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را

ص: 79

فهمیدند و در کتب خود دیدند و مع ذلک کتمان کردند.

4- جمله وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً و این جمله اولا دلالت دارد بر اینکه مختال فخور بخیل آمر ببخل کاتم نعمت کافر است یا در حکم کفر است.

و ثانیا بر اینکه عذاب اینها قبلا مهیا شده بواسطه کلمه (اعتدنا). و ثالثا بر اینکه عذاب آنها مجرد عذاب جسمانی نیست بلکه عذاب روحی هم دارند بواسطه کلمه (مهینا) که مورد اهانت و خفت و ذلت و حقارت میشوند.

[سوره النساء (4): آیه 38] .... ص : 80

وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً (38)

و کسانی که انفاق میکنند اموال خود را لکن از روی ریاء و سمعه و نمایش و خود نمایی و ایمان بخدا و روز قیامت ندارند و متابعت شیطان میکنند و شیطان قریب و صاحب و مصاحب آنها میباشد و حال آنکه بد قرینی است زیرا آنها را بجهنم میبرد و در آتش بآنها لعن و طرد میکند و اذیت میرساند.

شخص مرائی هم مشرک است که عمل خود را برای خوش آمد مردم میکند و لذا گفتند ریاء شرک خفی است، و هم منافق است که ظاهرش برای خدا و باطن برای خلق، و هم کافر است زیرا اعتقاد بثواب و اجر آخرتی ندارد، و هم فاسق است زیرا ریاء از گناهان کبیره است و عمل او هم باطل است و لو در خلال او ریاء بیاید و در قیامت هم او را باین چهار وصف خطاب میکنند (یا مشرک، یا کافر، یا منافق، یا فاسق) برو اجر خود را از آنهایی که برای آنها کرده ای بگیر.

و البته هر شرک و کفر و نفاق و فسق باغواء شیطان است و متابعت او است و در اخبار است که فردای قیامت اهل عذاب را یک طرف آنها یک شیطان و یک طرف سنگ کبریت و با آنها بجهنم واصل میکنند. پس شیطان قرین مرائیست هم در دنیا

ص: 80

که او را اغواء کند و هم در آخرت که او را اذیت کند و بد قرینی است و بهمین بیان شرح آیه معلوم شد.

[سوره النساء (4): آیه 39] ..... ص : 81

وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیماً (39)

چه ضرر داشت بر اینها اگر ایمان بخدا و روز قیامت میآوردند و از آنچه خداوند بآنها روزی کرده انفاق میکردند و خداوند بآنها عالم است.

ما ذا عَلَیْهِمْ کفار و مشرکین توهم ضرر کرده که اگر ایمان بیاوریم جلوگیر میشویم از بسیار منافع دنیوی از مکاسب محرمه و ما را بعبادت و تحصیل علم دین وادار میکند و از صنایع و ترقیات باز میدارد چنانچه بسیار از ابناء زمان ما این توهم را کرده اند و این توهم فاسد است اولا اسلام و دین مانع از ترقیات نیست بلکه تشویقات در دین برای کسب و تجارت و صنعت بسیار است حتی

(الکاسب حبیب اللَّه)

فرموده و نه عشر عبادت را کسب حلال دانسته و جلوگیری از دزدی و تقلب و بیعاری و کل برناس کرده و این عقب افتادن شما در اثر ساز و آواز و رقص و رادیو و سینما و شرب خمر و قمار و زنا و آرایش و تفریح و تفرج و مجالس لهو و لعب و تقلب و غش در معامله و دزدی و ظلم و اذیت و هزارها مفاسد دیگر است و ثانیا ایمان و تقوی و انفاق فی سبیل اللَّه شما را عزت و ثروت و تعالی و ترقی و عظمت و سیادت و اتفاق و یگانگی و اتحاد و وفور نعمت و سعادت دنیا و آخرت می بخشد قضیه بعکس است وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ الایة اعراف آیه 96، و بسیاری از آیات دیگر و در این باب اخبار الی ما شاء اللَّه است.

ص: 81

لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ دو چیز انسان را باوج کمال و سعادت نشئتین و نجات از کلیه مهالک دارین میرساند: ایمان بمبدء و معاد، اگر مردم ایمان بخدا داشتند و خدا را حاضر و ناظر و خبیر و بصیر و محیط میدانستند و اگر ایمان بروز جزا و پاداش اعمال و بهشت و جهنم و حساب و میزان و نامه عمل داشتند و اینکه هر کس بجزای عمل خود میرسد این اندازه فسق و فجور و فحشاء و منکرات در میانه آنها شایع نبود.

وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ و انفاق بفقراء و ذوی الحاجات و ارحام و همسایه گان و سایر انفاقات واجبه و مستحبه میکردند از مال حلال مشروع که خداوند بآنها روزی فرموده، آنچه مستفاد میشود از مضامین بعض آیات و اخبار اینکه خداوند رزق هر کس را قبل از خلقتش معین فرموده وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ الذاریات آیه 52، و البته خداوند رزق هر که را از ممر حلال مقرر فرموده و اما اگر بنده تعجیل نمود و از ممر حرام دست آورد مطابقش از حلال کسر میگذراند و انفاق هم باید از حلال باشد، انفاق از مال حرام دو عقوبت دارد یکی چرا باهلش رد نکرده، یکی بمصرف غیر مرضی صاحبانش صرف کرده.

وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیماً علم الهی احاطه دارد بجمیع مخلوقات از سری تا ثریا و بجمیع افعال و صفات و حالات و نیات و سایر خصوصیات آنها و با اعتقاد باین جمله چگونه انسان میتواند مخالفت بکند و سرکشی نماید.

[سوره النساء (4): آیه 40] ..... ص : 82

اشاره

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً (40)

خداوند بمقدار سنگینی ذره ای ظلم نمیکند و اگر بمقدار سنگینی

ص: 82

ذره کسی حسنه بجا آورد خداوند ثواب مضاعف عوض میدهد و پاداش بزرگی از مقام ربوبی عنایت میفرماید.

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ ظلم از ماده ظلمت است و مقابل عدل است بمعنی وضع الشی ء فی غیر موضعه چنانچه عدل وضع الشی ء فی موضعه و مراد از ظلم در اینجا تعدی و تجاوز و ایذاء است. و در خبر است که ظلم سه قسم است ظلم بخدا یعنی نسبت ناروا بخدا دادن مثل شرک، در آیه دارد إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 13، ظلم بغیر در منع حقوق و ایذاء بغیر حق. ظلم بنفس در ترک طاعت و فعل معصیت.

و نسبت ظلم با عدل نسبت تضاد است، و اما نسبت ظلمت با نور بعضی گفتند آنهم تضاد است، دو امر وجودی است بدلیل حدیث

جاعل الظلمات و النور

مجمع البحرین. و بعضی نسبت سلب و ایجاب و بعضی عدم و ملکه و شرحش در آیه شریفه یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ گذشت. و قبیح ظلم عقلی است بحکم عقل مستقل مثل حسن احسان، و بسا بوجوه و اعتبارات تغییر میکند مثلا ضرب یتیم للتأدیب حسن است و للتشفی قبیح است و فعل قبیح محال است از خداوند صادر شود زیرا فاعل قبیح یا جاهل بقبح آنست یا بواسطه جلب منفعتی مرتکب میشود یا تشفی و تمام اینها در حق خداوند محال است.

(اشکال) .... ص : 83

بعضی اشکال کرده اند که این بلاهای دنیوی که متوجه بنده گان میشود بخصوص اطفال بی گناه و مجانین و معصومین از انبیاء و اولیاء و همچنین عذابهای سخت قیامت ابد الاباد برای معاصی چند روزه دنیا برای چه و حکمتش چیست.

(جواب) ..... ص : 83

ما در جلد اول کلم الطیب در بحث عدل صفحه 165- 170 و در مجلد سوم

ص: 83

در اثبات خلود صفحه 179- خاتمه کتاب مفصلا متعرض شده ایم و خلاصه آن اینست که حکمت آن یا از آثار طبیعی است طبیعت آتش سوختن است، آب غرق است باران خرابی میرساند، با اینکه آب، آتش، باران نعمت است. و یا در اثر سستی و تنبلی و عدم رعایت بهداشت بفقر و ذلت یا مرض و هلاکت میافتند یا عقوبت معاصی است یا امتحان است یا تربیت اخلاقی است یا ارتفاع درجه یا هزارها حکم دیگر که ما درک نمیکنیم.

(مثقال ذرة) فعل قبیح کم یا زیاد، کوچک یا بزرگ تماما قبیح است، و مراد از مثقال سنگینی است، و ذره یا مورچه زرد کوچک است که بچشم نمیآید یا ذرات پراکنده در هوی است.

(و ان تک) یعنی همان مثقال ذره (حسنة) حسنه و کار خیر باشد خداوند جزای آن را (یضاعفها) چندین برابر عنایت میفرماید وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً اجر و ثواب بزرگی برای کوچکترین عبادات و حسنات عنایت میفرماید و این دلیل است بر اینکه هیچ عمل خیری را و هیچ عبادت را کوچک و حقیر نشمارید بسا همین عمل کوچک میزان عمل را سنگین میکند و انسان بهشتی میشود چنانچه هیچ معصیت را هم کوچک و حقیر ندانید بسا همان میزان را سبک و انسان را جهنمی میکند.

[سوره النساء (4): آیه 41] .... ص : 84

فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (41)

پس چگونه است وقتی که بیاوریم از هر دسته گواهی دهنده و بیاوریم تو را بر آنها گواه.

(فکیف) یعنی چگونه است حال ناس در روز قیامت إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ

ص: 84

بِشَهِیدٍ

مراد از (کل امة) ممکن است امتهای انبیاء باشند که هر پیغمبری شهادت در حق امة خود میدهد، و ممکن است مراد از امة هر دسته باشند که با امام و پیشوای خود بیایند، پس شامل جمیع انبیاء و اوصیاء انبیاء میشود که هر کدام نسبت برعیت خود شهادت دهند، و ممکن است مراد افراد این امت باشند که هر دسته ای امام زمان آنها در حق آنها شهادت میدهد و مانعی ندارد که حمل بر عموم کنیم چنانچه ظاهر آیه است بقرینه (کل امة) که افاده عموم میکند و منافی با بعض اخبار که تفسیر بائمه کرده نیست چون نوع تفاسیر بیان مصداق است مکرر متذکر شده ایم.

وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً مشار الیه (هؤلاء) ممکن است این امت مرحومه باشند و ممکن است انبیاء باشند که پیغمبر ما در حق آنها شهادت دهد، و ممکن است ائمه علیهم السلام باشند که آنها شاهد خلق و پیغمبر شاهد بر آنها و بر طبق هر یک اخباری داریم و بعید نیست بگوئیم که پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شاهد بر جمیع انبیاء و ائمه و جمیع افراد امتها باشند. و در زیارت جامعه دارد

و شهداء علی خلقه

و نیز دارد

و شهداء دار الفناء.

و بالجمله شهود روز قیامت بسیار هستند: انبیاء و اوصیاء چنانچه ذکر شد، اعضاء و جوارح الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ یس آیه 65، و یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24، وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً بقره 143، ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 18، کِراماً کاتِبِینَ انفطار آیه 11، و در اخبار دارد که ازمنه و امکنه هم شهادت میدهند و پس از آنکه خداوند تبارک و تعالی حاضر و ناظر و محیط و خبیر و بصیر است کجا احتیاج بشاهد و بینه داریم و که را میرسد انکار کند.

ص: 85

[سوره النساء (4): آیه 42] ..... ص : 86

یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً (42)

روز قیامت آرزو میکنند کفار و آنهایی که نافرمانی رسول را نمودند که ای کاش با زمین یکسان میشدند و حدیثی را از خدا کتمان نمیکردند.

یومئذ یعنی همچه روزی که شهود مذکوره بر تمام افعال و اقوال آنها شهادت میدهند و احوال روز قیامت را مشاهده میکنند (یود) یعنی دوست میدارند و آرزو میکنند الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ کفار و کسانی که در حکم کفار هستند از معاندین و ارباب ضلالت.

لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ کنایه است یا از اینکه بدنیا نیامده بودیم و بهمان اصل مادی اولی که خاک بود باقی مانده بودیم، چنانچه در جای دیگر میفرماید یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً

نبأ آیه 40. تا مورد این عقوبات واقع نمیشدیم، و یا کنایه از اینست که پس از مردن و خاک شدن بهمان حال باقی مانده بودیم و دیگر زنده نمیشدیم و مبعوث نمیگردیدیم، و یا کنایه از اینکه فعلا هم میمردیم و خاک میشدیم تا از این عقوبات نجات پیدا میکردیم.

وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً این مرتبه تنزل است از آرزوی اول اشاره به اینکه حال که در دنیا آمدیم و فعلا هم مبعوث گردیدیم و دیگر هم مردن در کار نیست و گرفتار عذاب کفر و معاصی شدیم لا اقل خود اقرار و اعتراف بتقصیر خود میکردیم و انکار نمی نمودیم تا احتیاج باقامه این شهود نبود و در میانه اهل محشر مفتضح و رسوا نمیشدیم چون مقصر اگر خود اعتراف و اقرار بتقصیر خود کند دیگر بر او اقامه شهود نمیکنند، و بدبختی اینست که گمان میکردند اگر کتمان کنند و انکار نمایند راه اثبات بر خدا مسدود میگردد و نجات پیدا میکنند غافل از اینکه

ص: 86

شهود محکم بر اعمال آنها هست که نمیتوان تکذیب و جرح آنها نمود.

و از این بیان استفاده میشود که کفار با اینکه در قیامت مشاهده احوال قیامت را میکنند هنوز بکفر اولی باقی هستند و گمان میکنند که بکتمان و انکار میتوان نجات پیدا نمود حتی اینکه قسم میخورند و میگویند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23 مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا بنی اسرائیل آیه 72.

[سوره النساء (4): آیه 43] ..... ص : 87

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

ای کسانی که ایمان آوردید نزدیک نماز نروید در حالتی که مست هستید تا زمانی که بدانید آنچه می گویید و در حال جنابت تا غسل نکنید نروید مگر بعبور در راه و اگر مریض هستید یا در مسافرت هستید یا حدث غائط آورده اید یا با زنها تماس گرفته اید پس آب برای غسل و وضو نیافتید پس تیمم کنید با زمین پاک و صورت و دستها را مسح کنید محققا خداوند عفو کننده و آمرزنده است.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) ..... ص : 87

بعضی گفتند مراد از صلوة در این آیه مسجد است بقرینه إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ زیرا عبور در مسجد بر شخص جنب جائز است اما مکث حرام است.

ص: 87

و گفتند اطلاق صلوة بر مسجد مانعی ندارد چنانچه در آیه شریفه است لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ الایة حج آیه 40، لکن این کلام فاسد است زیرا در آیه حج بعد از ذکر (صلوات) (مساجد) ذکر فرموده، و اگر مراد از صلوات، مساجد باشد تکرار لازم میآید بلکه عطف دلیل بر مغایرت است، پس مراد نمازها است و هدم نماز از بین بردن آنست. و اما قرینه (عابری سبیل) هم تمام نیست چنانچه بیانش در مقام سوم بیاید، پس مراد نفس نماز است.

(مقام دوم) .... ص : 88

بعضی گفتند مراد از (سکاری) سکر نوم است، اینهم تمام نیست زیرا اگر سکر نوم باشد باید نهی را حمل بر کراهت نمود و این خلاف ظاهر بلکه نص آیه است صدرا و ذیلا، پس مراد سکر خمر است و در حال مستی نماز باطل است.

و بعضی توهم کردند که این آیه دلالت بر جواز شرب خمر میکند و لذا ملتزم بنسخ شدند بآیه إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ الایة و این هم باطل است اولا هیچ دلالتی بر جواز شرب ندارد بلکه منع صلوة است در حال سکر و ثانیا حرمت شرب خمر در تمام شرایع بوده چیزی نیست که در زمانی حلال بشود سپس حرام گردد و سکر خود یکی از احداث است چنانچه در عروة الوثقی میفرماید (الخامس کلما ازال العقل مثل الاغماء و السکر و الجنون و دون مثل البهت). و اما سایر احداث: 1- بول 2- غائط 3- ریح با صدا و بی صدا 4- نوم 5- استحاضه قلیله 6- احداث کبار مثل: جنابت، حیض، نفاس، مس میت علی الاحوط و بالجمله هر چه موجب غسل میشود حتی استحاضه متوسطه و کثیره ناقض وضوء است و لو موجب وضوء نشود مثل جنابت.

(مقام سوم) .... ص : 88

در کلمه وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ (وَ لا جُنُباً) عطف به (أَنْتُمْ سُکاری است

ص: 88

یعنی لا تقربوا الصلاة فی حال الجنابة (حَتَّی تَغْتَسِلُوا) فقط اشکال در استثناء است در جمله إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ اخبار بسیار داریم که مراد عبور در مساجد است و این مناسب با مستثنی منه نیست و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه جمله لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ و لو بضمیمه اخبار از برای او دو دلالت است یکی مطابقی یعنی لا تصلوا و یکی التزامی که دخول در مساجد باشد بعنایت اینکه دخول در مساجد هم قرب بصلاة است و استثناء باین معنا است چون نفس صلوة عبور ندارد و حمل آن بر مسافری که دست رس بغسل ندارد خلاف ظاهر است چون در خود آیه بیان آن را میفرماید و موجب تکرار میشود و باین بیان ممکن است جمع بین ظاهر آیه و اخبار وارده در تفسیر آن نمود.

(مقام چهارم) ..... ص : 89

در جمله وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ توهم نشود که تردید در این چهار جمله که هر یک آنها موجب تیمم باشد بلکه تردید در دو جمله است و هر جمله مردد بین دو جمله، باین معنی که اگر شما مریض هستید یا مسافر و هر کدام یا محدث بحدث اصغر یا حدث اکبر و جمله أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ مثال حدث اصغر است و شامل جمیع احداث صغار مثل بول و ریح و نوم و سکر و استحاضه قلیله و بی هوشی و نحوها میشود که اینها موجب وضوء است، و جمله أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ که کنایه از جماع است مثال حدث اکبر است که موجب غسل میشود شامل جمیع احداث کبار میشود مثل خروج منی و حیض و نفاس و استحاضه متوسطه و کثیره و مس میت و نحوها.

و جمله فَلَمْ تَجِدُوا ماءً اعم است از عدم و جدان حقیقة یا شرعا باین معنی که وضوء و غسل ممنوع باشد شرعا مثل اینکه آب بجمیع اقسامش موجب ضرر شود چه ضرر بدنی یا عرضی یا مالی یا مورث حرج گردد یا ضیق وقت و سایر مسوغات

ص: 89

تیمم که وضوء و غسل ممنوع است شرعا یا مرخص در ترک است.

و جمله فَتَیَمَّمُوا اعم است از تیمم بدل از وضوء یا بدل از غسل بلکه بسا دو تیمم لازم است یکی بدل از وضوء و یکی بدل از غسل.

و جمله صَعِیداً طَیِّباً مراد از صعید بعضی گفتند تراب خالص و بعضی مطلق وجه الارض و دوم اظهر است، و مراد از طیب پاک باشد که اگر نجس باشد تیمم بر آن صحیح نیست، و دلیل اینکه مطلق وجه الارض است علاوه بر اینکه قول اکثر لغویین است حتی اینکه بعضی گفتند (لا اعلم فیه خلافا بین اهل اللغة) و کسانی که تفسیر بر تراب خالص کردند بیان اظهر مصادیق است، نبوی معروف بین العامة و الخاصة

جعلت لی الارض مسجدا و طهورا

پس آنچه بر او از زمین سجده جایز است بر او هم تیمم جائز است و همین نبوی دلیل است بر اینکه تیمم رافع حدث است چون تعبیر بطهور فرموده فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ کلمه باء در وجوهکم دلیل است بر اینکه تمام وجه لازم نیست و الا میفرمود فامسحوا وجوهکم چنانچه در باب وضوء فرموده فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ و آن مقدار از وجه که باید مسح شود در اخبار و فتاوی معین شده از رستنگاه موی سر تا زیر ابرو است از طرف عرض و بین الجبینین از طرف طول بتمام کف دستها.

و ایدیکم عطف بر وجوهکم است مدخول باء، یعنی بعضی دستها و آنچه معین شده از بند دست تا سر انگشتان و مراد پشت دستها هر کدام بکف دیگری إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً تکلیف شاق و مشکل بر شما قرار نداده که ایجاب وضوء و غسل نماید در هر حال چنانچه در سوره مائده آیه 6 تصریح میفرماید بعد از بیان حکم تیمم در بدل از وضوء و غسل ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ و این آیه هم دلیل است بر اینکه تیمم مطهر است و رافع حدیث نه مجرد مبیح صلوة.

ص: 90

و اشکال به اینکه اگر رافع باشد پس چرا بعد از و جدان ماء غسل و وضوء لازم است. جواب رافعیت آن ما دام فقدان الماء است پس از و جدان دیگر اثری ندارد بعین مثل نائب الحکومه و نائب رئیس است مادامی که حکومت و رئیس نیستند آنها فرمان فرما هستند اما بعد از و جدان دیگر اثری ندارند، و همچنین نائب الامام ما دام بقاء نیابته.

[سوره النساء (4): آیه 44] ..... ص : 91

آیا نمی بینی کسانی را که بآنها یک قسمتی از کتاب دادیم ضلالت را خریدند و در مقام بر آمدند که شما را در راه مستقیم گمراه کنند و بضلالت اندازند.

أَ لَمْ تَرَ بمعنی (ا لم تعلم) است یعنی آیا نمیدانی و استفهام تقریری است یعنی البته میدانی مثل اینکه کسی در مقابل شما مرتکب یک عملیست دیگری بشما میگوید نمی بینی چه میکند، و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چون علمش احاطه دارد بما کان و ما یکون البته میداند و می بیند.

الی الذین مراد فرقه یهود و نصاری است که آنها را اهل کتاب گویند أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ مراد توریة و انجیل است، و تعبیر به نصیب برای اینست که بسیاری از توریة و انجیل از دست رفته و تحریف شده و یک قسمتی بیش از آن بدست آنها نرسیده و همین قسمت هم در آن بشارات بوجود حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دارد و آنها فهمیدند و یقین پیدا کردند مع ذلک یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ خریداری کردند گمراهی را از روی عناد و عصبیت بواسطه اینکه این پیغمبر از طائفه آنها نیست و باین هم قناعت نکردند بلکه یریدون میخواهند أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ

ص: 91

شما را هم گمراه کننده و از طریق حق منحرف نمایند.

[سوره النساء (4): آیه 45] .... ص : 92

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً (45)

و خداوند عالم تر است از شما بدشمنان شما و شما را کفایت میفرماید که ولی شما باشد و کفایت میکند که یاور شما باشد.

اشاره به اینکه یا این یهود و نصاری دوستی نکنید و معاشرت ننمائید و از آنها بیم و ترسی نداشته باشید و گمان نکنید که اینها دوست شما باشند وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ خدا میداند که اینها دشمن سرسخت شما هستند لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ مائده آیه 82. احتیاج بنصرت و دوستی و ولایت آنها نداشته باشید خداوند برای شما کافیست وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً چنانچه میفرماید در مدح مجاهدین قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ مائده آیه 172

[سوره النساء (4): آیه 46] .... ص : 92

مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (46)

بعض از یهود که پاره ای از کلمات را تحریف میکنند و در معنای غیر آنها استعمال میکنند و پیش خود میگویند شنیدیدیم فرمایشات و اوامر او را و مخالفت نمودیم و بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میگویند بشنو کلمات ما را و هرگز نشنوی و کلمه (راعنا) میگویند بقصد سب بزبان زشت خود و طعنه زدن بدین و اگر اینها میگفتند شنیدیم و اطاعت نمودیم و بشنو کلمات و عرائض ما را و مهلت ده تا

ص: 92

فرمایشات شما را کاملا استماع نمائیم برای آنها بهتر بود و قوام آن بیشتر بود لکن بواسطه کفر آنها مطرود و ملعون شدند از درگاه ربوبی و از اینها کسی ایمان نیاورد مگر قلیلی.

مِنَ الَّذِینَ هادُوا من، تبعیضیه است الَّذِینَ هادُوا یهود هستند بواسطه انتساب آنها بیهودا فرزند یعقوب، و یاء در یهود زائده است یعنی حرف حروف اصلیه نیست و اصل هود بوده و هود پیغمبر بوده که بر قوم عاد مبعوث شده یعنی بعض یهود کسانی هستند که یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ بعضی گفتند مراد تحریف توریة است لکن ظاهر اینست که مراد از تحریف کلماتیست که در لغت عرب معنایی دارد و در لغت عبرانی معنای دیگری مثل کلمه (راعنا) که در ذیل تفسیر آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا گذشت که در لغت عرب بمعنی مراعات است یعنی ما را مراعات فرما تا درک فرمایشات شما را بکنیم، و در لغت عبرانی بمعنی (شریرنا) است یعنی شریرترین ما که سب است و چون اصحاب برای درک فرمایشات عرض میکردند (راعنا) یهود این عبارات را از آنها گرفتند و بآن حضرت سب میکردند و میگفتند (راعنا) لذا خداوند نهی فرمود از گفتن این کلمه و فرمود که بجای آن بگوئید (انظرنا) چنانچه در همین آیه هم اشاره دارد.

و مراد از (مواضعه) اینست که بجای اراده معنی مراعات معنی شریر را اراده میکنند وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا این قول را در نزد خود میگویند یا قلبا یا نزد همدیگر که ما شنیدیم کلمات پیغمبر اسلام را لکن از روی عناد و عصبیت مخالفت کردیم.

وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ این یک سب دیگری است و دعاء شری است یعنی بشنو کلمات ما را و هرگز نشنوی که این نفرین است یعنی امیدوار هستیم که کر

ص: 93

شوی و هیچ نشنوی.

وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ همان کلمه (راعنا) را میگفتند بزیان نحس نجس خود که (لیا بالسنتهم) اشاره باینست مثل فحش و بدگویی و نحو آن.

وَ طَعْناً فِی الدِّینِ طعنه میزدند بدین اسلام و سخریه و استهزاء میکردند چنانچه دأب آنها تا کنون همین است.

لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا و اگر ایمان میآوردند و میگفتند شنیدیم فرمایشات شما را و اطاعت و امتثال نمودیم اوامر شما را وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا و بعرائض ما توجه فرما و ما را مهلت ده، که بجای (راعنا) (انظرنا) میگفتند لَکانَ خَیْراً لَهُمْ هر آینه برای آنها بهتر بود، معنی این نیست که آن هم خوب است و این خوب تر بلکه آن کفر و عناد است و ایمان و اطاعت از همه چیز بهتر است مثل أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ یونس آیه 35، و مثل اینکه بگویی علی علیه السّلام افضل از عمر علیه اللعنة است.

(و اقوم) اینهم مراد این نیست که آنهم قوام دارد زیرا کفر و باطل هیچ قوام ندارد وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ ولی چون ایمان نداشتند مطرود و ملعون حق واقع شوند.

فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا یعنی بسیار کمی از یهود بشرف اسلام مشرف شدند نه اینکه معنی این باشد که ایمان آنها ضعیف و قلیل است بلکه مؤمن آنها کم و قلیل است.

ص: 94

[سوره النساء (4): آیه 47] .... ص : 95

یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (47)

ای کسانی که کتاب بر شما فرستادیم ایمان بیاورید بآنچه ما نازل فرمودیم از قرآن و احکام که این قرآن تصدیق میفرماید آنچه را که با شما است پیش از آنی که وجوه شما را محق کنیم و بپشت برگردانیم یا آنکه شما را مطرود کنیم چنانچه اصحاب سبت را لعن کردیم و کار خدا البته شدنی است.

خطاب بیهود و نصاری است یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ و مراد از کتاب کتب عهدین یا خصوص تورات اگر مراد جنس کتاب باشد یا عهد.

آمِنُوا بِما نَزَّلْنا ممکن است مراد قرآن باشد یا تمام آنچه بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شده ولی اظهر همان قرآن است بقرینه مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ و مراد تصدیق آنچه با آنها است نیست زیرا بسیاری از آنها بنص آیات شریفه محرف است ولی بعض آنها مسلما از مقام مقدس انبیاء (ع) صادر شده بالاخص بشاراتی که بوجود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده شده.

مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً مراد روز قیامت است، و مراد از طمس تغییر صورت و مشوش شدن و سیاه شدن و تغییر اجزاء صورت از چشم و دهان و غیر آنها که اهل عذاب و جهنم مبتلا میشوند، و مراد از (وجوها) خصوص وجوه اهل کتاب نیست بلکه مطلق کفار و معاندین و مخالفین و بالجمله غیر مؤمن که مستحق عذاب باشند لذا تعبیر بوجوها فرموده.

فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها صورتها را بر میگردانند بپشت و دستها را فرو میبرند در سینه و از گردن بیرون میآورند و نامه عمل را بدست چپ میدهند چنانچه این مضامین از آیات شریفه استفاده میشود وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ سوره

ص: 95

الحاقه آیه 25 وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ انشقاق آیه 10، وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ آل عمران آیه 106، و غیر اینها.

و کسانی که گفتند مراد مسخ باین صورت است در دنیا و از جمله أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ بقرینه اصحاب السبت زیرا آنها بقرده (بوزینه) مسخ شدند یعنی بآن نحوی که آنها را طرد نمودیم اینها را هم طرد و لعن میکنیم.

وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا البته کار الهی شدنی است کسی در مقابل او قدرت جلوگیری ندارد.

[سوره النساء (4): آیه 48] .... ص : 96

إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً (48)

این آیه شریفه اعظم آیه ایست برای رجاء زیرا مسلما اگر مشرک توبه کند و اسلام بیاورد قبول و آمرزیده خواهد بود پس این جمله إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ برای مشرکی است که بحال شرک از دنیا برود و بی توبه.

و جمله وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ جمیع معاصی را شامل است و لو اگر کبائر باشد و بی توبه از دنیا برود رجاء مغفرت در او هست، و لذا از امیر المؤمنین علیه السّلام بروایت مجمع مروی است فرمود

(ما فی القرآن آیة احب الی من قوله عز و جل: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ الایة.

بلی گناهانی که حکم شرک دارد مثل کفر کافر و اهل خلاف و ارباب ضلال داخل در جمله اولی است در جامعه دارد

و من خالفکم مشرک.

و نکته دیگر که از این آیه استفاده میشود که دلالتش بر رجاء اعظم است و مفسرین باین نکته برخورد نکرده اند و از مختصات این کتاب است اینست که

ص: 96

اگر چه مغفرت را برای غیر مشرک معلق بر مشیة فرموده که اگر بخواهد میآمرزد و اگر بخواهد عذاب میکند و انسان مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد، لکن استفاده میشود که مؤمن قابلیت مغفرت را دارد و البته خداوند در مورد قابل فضل خود را شامل میفرماید و مؤمن قطعا آمرزیده میشود فقط خوف مؤمن باید از این باشد که معاصی باعث شود که بی ایمان بمیرد، و بر طبق این معنی ادله و اخبار بسیاری داریم در ابواب متفرقه که اینجانب در تحت 12 عنوان در مجلد سوم کلم الطیب از صفحه 209 تا آخر کتاب متجاوز از 40 صفحه متعرض شده ام مثل اخباری که دارد که موت کفاره گناهان مؤمن است جمیعا و اخباری که در باب شفاعت که باقی نمیماند در صفحه قیامت مگر مشرک و کافر و منافق و شاک و در سعه رحمت الهی و غیر اینها.

وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً بزرگترین معاصی کبار و اولین آنها چنانچه در اخبار تصریح شده

الشرک باللَّه

و افتری دروغ بستن بغیر است که اشد انواع کذب است بالاخص نسبت بخداوند متعال.

[سوره النساء (4): آیه 49] ..... ص : 97

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (49)

تزکیه نفس یکی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه است و از امیر المؤمنین علیه السّلام در جامع السعاده نقل کرده فرمود

(تزکیة المرء لنفسه قبیحه)

و در میان مردم معروف است که میگویند تعریف خود کردن فلان خوردن است و این صفت خبیثه از روی جهل بعیوبات و نواقص خود است و از شعب کبر و قریب المعنی با افتخار است.

ص: 97

و انسان باید اولا متوجه باشد که سر تا سر ممکنات سر تا پا ناقص است (الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس).

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

و ثانیا انسانی که اولش نطفه قذره و آخرش جیفه نتنه و وسطش حامل عذره است جای تعریف ندارد.

و ثالثا اگر افتخار بایمان و اعتقاد بعقائد حقه است عاقبتش معلوم نیست که آیا با ایمان از دنیا میرود یا بی ایمان باصطلاح شاهنامه آخرش خوش است و اگر بعلم است گناه عالم بمراتب اشد از جاهل است

یغفر من الجاهل سبعین ذنبا حتی یغفر من العالم ذنبا واحدا

ان اشد الناس حسرة یوم القیامة العالم التارک لعلمه

(عالم بی عمل و چشمه بی آب یکیست) و اگر بعبادت و تقوی است مسلما عجب اثر کلیه عبادات را میبرد و گناه او بمراتب زیادتر است از تارک عبادت و اگر بحسب و نسب است می گوییم:

لان فخرت بآباء ذوی شرف صدقت و لکن بئس ما ولدوا

و مثل واضح تر آنکه مثل آنکه میگوید من پسر فلان و فلان هستم مثل عذره است که بگوید من از ما تحت فلان و فلان خارج شده ام زیرا نطفه با عذره اگر در قذارت اشد نباشد کمتر نیست، و اگر بجاه و ریاست و عنوان و مال و ثروت و اسم و رسم باشد اینها امور خارجیه است مربوط بنفس نیست و بسیاری از ظلمه و جبابره بیشتر و بالاتر از او بودند و فعلا گرفتار سخترین عذابها هستند، و اگر بشکل و جمال باشد آن قدر شکیل تر و با جمال تر از این در شکنجه عذاب هستند و آن قدر زشتها متنعم بنعم الهی هستند.

لذا خداوند در این آیه شریفه بنحو تعجب میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ و این مرضی است که در سر تا سر عالم سرایت کرده، یهود

ص: 98

بتهود خود میبالند، نصاری بتنصر، معاندین و مخالفین بعناد و خلاف خود و هکذا فساق و فجار و ظلمه بلکه زنها به بی عفتی مردها به بی غیرتی، کوچکها به بی شرمی بزرگها به بی حیایی خود افتخار میکنند کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ روم آیه 32 بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ تزکیه الهیه بایمان و تقوی و عمل صالح و تخلق باخلاق حمیده است إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13، و مراد از من یشاء یعنی هر که قابلیت تزکیه داشته باشد خداوند باو تفضل میفرماید.

و از این جمله استفاده میشود که آنچه خوبی و حسنه بانسان میرسد از خود او نیست بعنایت و توفیق الهی است بخلاف سیئه ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ نساء آیه 79.

وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا فتیل در لغت گفتند پوستیست که در هسته خرما است مثال است برای قلة شیئی مثل آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 40، و از این جمله استفاده میشود که تزکیه نفس خود یک معصیتی است و مستحق عقوبتست و عقاب آن از روی استحقاق است نه از روی ظلم زیرا هر که گرفتار عذاب شود پاداش عمل او است و خداوند زائد بر استحقاقش عقوبت نمیفرماید و باحدی ظلم نمیکند چون قبیح است و بر خدا محال است.

[سوره النساء (4): آیه 50] .... ص : 99

انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً (50)

نظر کن که چگونه افتری میزنند بخدا و دروغ می بندند و همین کفایت میکند در گناه آشکاری.

(انظر) نه بچشم سر زیرا چشم سر فقط اجسام و اشکال و الوان را مشاهده میکنند بلکه بچشم دل که عبارت از درک باشد.

ص: 99

کَیْفَ یَفْتَرُونَ افتری دروغ بستن بغیر است و اینها در تزکیه خود افتراء بستند (علی اللَّه) که خدا ما را دوست دارد و ببهشت میبرد و عذاب نمیکند چنانچه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18، لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری بقره آیه 111، لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً بقره آیه 80، و غیر اینها.

(الکذب) در مفهوم افتری کذب اخذ شده زیرا دروغ بستن است احتیاج بذکر لفظ الکذب نداریم لکن این لفظ در مقام تأکید است و تسجیل که این افتراء توهم نشود که حقیقت دارد بلکه کذب محض و محض کذب است.

وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً سه جهت دارد که موجب گناه بزرگ است:

1- کذب. 2- افتراء. 3- علی اللَّه.

اما اول

الکذب شر من الشراب

از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام.

و عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

لعنه سبعون الف ملک و خرج من قلبه نتن حتی تبلغ العرش و کتب اللَّه علیه بتلک الکذبة سبعین زنیة اهونها مع امه

و غیر ذلک از اخبار که در جامع السعادات صفحه 362 روایت کرده.

و اما الثانی- افتری علاوه از عقوبت کذب معاصی بسیاری در بر دارد از حیث تهمت و ایذاء و ظلم و هتک و امثال اینها و بالجمله جنبه حق الناسی هم دارد و نیز فرق کذب با افتری اینست که کذب حرمت اقتضایی دارد گاهی میشود بجهت مصالحی جایز گردد و اما افتری حرمت ذاتی دارد.

و اما الثالث- افترای بخداوند اشد مراتب افتراء است حتی مبطل صوم است و لفظ (کذب) بفتح کاف و کسر ذال بمعنی بسیار دروغگو است یعنی هر دروغگویی مفتری نیست کسانی که بسیار دروغگو هستند مفتری هستند وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً

ص: 100

[سوره النساء (4): آیه 51] .... ص : 101

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً (51)

آیا نمی بینی و نظر نمیکنی بکسانی که یک قسمت کتاب بآنها داده شده که ایمان میآورند بجبت و طاغوت و میگویند برای کفار که اینها بهتر و بیشتر هدایت میکنند براه راست از مؤمنین.

این آیه شریفه مشتمل بر یک ظاهری است و باطنی، اما ظاهرش چنانچه بعضی از مفسرین گفتند اینکه جماعتی از یهود بعد از جنگ احد رفتند مکه که با مشرکین ابی سفیان و اتباعش هم دست شوند برای جنگ با مسلمین کفار قریش بآنها اطمینان نداشتند گفتند تا سجده باین دو بت بزرگ ما جبت و طاغوت نکنید و ایمان نیاورید ما با شما همدست نمیشویم اینها سجده کردند و ایمان آوردند و برای خوش آمد مشرکین گفتند که اینها بهتر از کسانی که بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ایمان آوردند هدایت میکنند براه حق.

و اما باطن و تفسیرش چنانچه از اخبار بسیاری از ائمه طاهرین علیهم السلام رسیده و در اغلب کتب ضبط شده، در مجمع البحرین در لغت جبت میگوید:

(قیل الجبت بالکسر فالسکون هو کل معبود سوی اللَّه و یقال الجبت السحر و قیل الجبت و الطاغوت الکهنة و الشیاطین و قیل الجبت کلمة یقع علی الصنم و الکاهن و الساحر، و

فی الحدیث عن الباقر علیه السّلام الجبت و الطاغوت فلان و فلان یعنی شیخین لعنة اللَّه علیهما

، و

فی الخبر الطیرة و القیامة من الجبت

و

فی الدعاء اللهم العن الجوابیت و الطواغیت و کل ند یدعی من دون اللَّه و یمکن تنزیله علی الجمیع

انتهی) و از کافی کلینی است از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(کل رایة ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت تعبد من دون اللَّه عز و جل)

و این حدیث در ذیل آیة الکرسی گذشت.

ص: 101

و نیز از کافیست از حضرت صادق (ع) که تفسیر فرموده بائمه ضلال و دعات باطله در حدیث مفصلی، بنا بر این می گوییم تمام این تفسیرات بیان مصادیق است و گذشت در صفحه 20 این کتاب که طاغوت در اصل طغیوت بوده قلب شد طیغوت شد، یاء قلب بالف شد طاغوت شد، و اطلاق بر هر رئیس کفر و ضلال میشود و در قرآن هم اطلاق بر مفرد و جمع شده یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ نساء آیه 60، اطلاق بر مفرد شده وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ بقره آیه 257، اطلاق بر جمع شده و اصل آن از طغیان است بمعنی سرکشی و سرپیچی است پس بر جمیع دعات باطله مثل رؤساء بهائیت یا تصوف یا شیخیه و جمیع امراء جور از اکاسره و جبابره و غیر اینها اطلاق میشود.

پس بنا بر این معنا آیه چنین میشود که هر کس داخل در دین حق شد و لو بمجرد ظاهر سپس رفت در تحت اطاعت دعات باطله مشمول این جمله میشود که میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ چه تورات باشد چه انجیل چه قرآن، سپس متابعت یک دعوی باطلی نمود که مردم را بضلالت انداخت جبت و طاغوت است، شیطان باشد یا ساحر یا کاهن یا شعبده باز یا ارباب ضلالت و غیر آنها یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ و متابعت آنها را کردند.

وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هم کیشان خود و هم مسلکان (هؤلاء) این دعات باطله أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا و کلمه سبیلا تمیز است یعنی از حیث راهنمایی اینها بهتر از مؤمنین هدایت میکنند چنانچه هر اهل باطلی این دعوی را دارد کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ مؤمنون آیه 53 قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً سوره کهف آیه 104.

ص: 102

[سوره النساء (4): آیه 52] .... ص : 103

أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً (52)

آنهایی که با وجود داشتن کتاب ایمان بجبت و طاغوت آوردند کسانی هستند که لعنت فرموده است آنها را خدا و کسی را که خدا لعنت کند هرگز نمییابی تو برای او یار و یاوری.

أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ لعن بمعنی دوری از رحمت الهی است در مقابل صلوات که قرب برحمت است، و بعد و قرب معنوی است یعنی از قابلیت میافتد مثل هسته که از قابلیت نمو بیفتد دیگر محال است مشمول رحمت شود بالاخص اگر خداوند او را از قابلیت بیندازد، و البته کسی را که خدا او را لعن کند باید او را لعن کرد و هر چه بیشتر دورتر میشود و همین نحو که صلوات یکی از عبادات بزرگ است لعن مستحق لعن هم عبادت بزرگی است بلکه ثوابش بیشتر از صلوات است زیرا صلوات مرتبه ثانی دوستی است که خدا را دوست دارد و دوست خدا را هم دوست دارد و لعن مرتبه سوم از دوستی است زیرا خدا را دوست دارد و دوست او را هم دوست دارد و دشمن دوست را هم دشمن دارد.

وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ کسی را که خدا از رحمت خود با آن سعه رحمت دور کند و از قابلیت اندازد فَلَنْ تَجِدَ لن برای نفی تأبید است که هرگز نمی یابی لَهُ نَصِیراً کیست که بتواند در مقابل خدا عرض اندام کند و کسی را که خدا از قابلیت اندازد کیست که بتواند باو قابلیت دهد و کسی را که او طرد کند کیست او را راه دهد.

ص: 103

[سوره النساء (4): آیه 53] .... ص : 104

أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً (53)

آیا از برای این کفار و مشرکین نصیبی از سلطنت و مملکت است که یهود بطمع آن گرویدند بآنها و چنانچه برای آنها اگر بود مسلما بیهود و غیر یهود نقیری نمیدادند.

أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ استفهام انکاری است دیگر بعد از فتح اسلام مشرکین روی خوشی نخواهند دید تا دامنه قیامت بلکه محتاج شدند بتبعیت اسلام و اظهار اسلام تا آزاد شوند.

(فاذا) یعنی بر فرض که اگر ریاستی یا سلطنتی موقتا پیدا کنند نفعی از آنها بغیر نخواهد رسید بلکه دارند مردم را میدوشند و روغن آنها را میگیرند و بار خود را سنگین میکنند چنانچه مشاهده میشود در دعات باطله و رؤساء جور و ارباب ضلالت.

لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً نقیر شیئی قلیل و ناچیزی است که بحساب نمیآید یعنی حتی خردلی نم پس نمیدهند و کسانی که بطمع اطراف آنها میچرخند ناامید و مأیوس میشوند جز ضلالت و گمراهی بهره ای ندارند.

[سوره النساء (4): آیه 54] .... ص : 104

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً (54)

آیا حسد میبرند مؤمنین را که خداوند بآنها عزت، دولت، شرف، هدایت و سعادت عنایت فرموده و حال آنکه ما عنایت فرمودیم بآل ابراهیم کتاب و حکمت را و بآنها مرحمت فرمودیم ملک و سلطنت با عظمتی.

حسد یکی از صفات ذمیمه و اخلاق رذیله است که کسی هیچ نعمتی را در حق

ص: 104

کسی روا نداشته باشد و زوال آن را تمنی کند، از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(الحسد یأکل الحسنات کما تأکل النار الحطب)

و از حضرت باقر علیه السّلام است

ان الحسد یأکل الایمان کما یأکل النار الحطب)

و آیات و اخبار در مذمت حسد بسیار است بلکه میتوان گفت هر مفسده و ظلمی که در عالم اتفاق افتاده منشأ آن حسد بوده، شیطان بآدم حسد برد رانده درگاه شد، پسر آدم ببرادرش حسد برد او را کشت، کفار بانبیاء حسد بردند معذب شدند، خلفاء سه گانه بعلی (ع) حسد بردند این همه ظلم کردند، بنی امیه و بنی عباس بائمه طاهرین حسد بردند بآنها اذیت کردند، جهال بعلماء، فساق بعدول، کافر بمؤمن، وضیع بشریف فقیر بغنی، قبیح بحسن، مبتلا بمتنعم و هکذا هر کدام بدیگری حسد بردند و در مقام قتل و اذیت و ظلم و غیبت و تهمت و هزارها مفسده دیگر بر آمدند و در نتیجه خود را از بین بردند و بعذاب قیامت گرفتار شدند.

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ با اینکه خداوند در هر موردی موافق حکمت و مصلحت هر که را هر چه قابل و لایق بداند میدهد و در مقابل الهی حسود بلکه همه عالم کوچک و قدرتی بر زوال آن ندارند.

فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ آل ابراهیم انبیاء و اوصیاء آنها و مؤمنین بآنها هستند از اولاد ابراهیم إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا آل عمران آیه 67، چنانچه خود ابراهیم عرض کرد فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ابراهیم آیه 63، و در اخبار بسیار دارد که ائمه طاهرین علیهم السلام آل ابراهیم هستند و این بیان اظهر مصادیق است منافات با عموم ندارد (الکتاب) مثل توریة بر موسی، زبور بر داود، انجیل بر عیسی، قرآن بر محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

(و الحکمة) مقام نبوت و امامت و ولایت است، و از این جمله استفاده میشود

ص: 105

که مراد از آل ابراهیم همان انبیاء و ائمه اطهار هستند که بر بعض آنها کتاب و بر بقیه خلافت و وصایت و امامت که حکمت باشد عنایت شده.

وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً تفسیر شد در اخبار بسیاری بولایة کلیه که بر تمام اهل عالم دارند و وجوب اطاعت آنها بر همه لازم.

[سوره النساء (4): آیه 55] .... ص : 106

فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً (55)

پس بعضی ایمان آوردند و بعضی امتناع کردند و مانع شدند و برای اینها کفایت میکند بجهنمی که آتش افروز است.

مراد از فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ گروندگان بانبیاء و ائمه طاهرین هستند که امروز منحصر بشیعه اثنی عشریست بشرطی که اهل ضلالت نباشند که بتمام انبیاء و اوصیاء آنها ایمان آورده اند و بصدای رسا میگویند لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ شرحش بیاید.

وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ مجرد عدم ایمان نیست بلکه کسانی که مانع شدند از ایمان دیگران مثل رؤساء مشرکین و یهود و نصاری که مانع شدند که سایر مشرکین و یهود ایمان بیاورند به پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مثل خلفای جور و بنی امیه و بنی عباس که مانع شدند از مسلمین که ایمان بائمه طاهرین بیاورند و مثل کسانی که امروز مانع میشوند از پیروی فرمایشات علماء و نواب عام ائمه اطهار و مرجع ضمیر عنه ایمان است که از (من آمن) استفاده میشود.

وَ کَفی بِجَهَنَّمَ همین عذاب آنها را کفایت میکند (سعیرا) افروختگی آتش است وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ التکویر آیه 12.

ص: 106

[سوره النساء (4): آیه 56] .... ص : 107

اشاره

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً (56)

محققا کسانی که کافر شدند بآیات ما که انبیاء باشند و اوصیاء آنها و آیات قرآنیه که همه آیات اللَّه هستند بزودی میاندازیم و میسوزانیم بآتشی و هر زمانی که پخته شد پوستهای آنها تبدیل میکنیم آنها را بپوستهای دیگر تا آنکه بچشند عذاب را محققا خداوند عزیز مقتدر و حکیم دانا است.

(مسئله مشکله) ..... ص : 107

بعضی منکرین معاد جسمانی اشکال کردند که این ابدان عنصریه دائما در تحلیل و تبدیل است چه مناسبت با عدل دارد که بدنی که با او عبادت کرده در زمانی بسوزانند برای آن زمانی که معصیت نموده بعلاوه انسان با کدام بدن که از زمان تکلیف تا زمان موت دائما در تغییر بوده محشور میشود و همین اشکال را در این آیه کرده اند که آن پوستی که با او معصیت کرده موقعی که سوخته شد چه مناسبت دارد عذاب بپوست دیگر که با او معصیت نشده و این اشکال را هم در بعض اخبار روات بائمه اطهار کرده اند چنانچه بیاید.

(جواب) .... ص : 107

جمیع تالمات جسمانی متوجه بجسمی است که دارای روح باشد و الا جسم بی روح مثل مجسمه ابدا تالمی پیدا نمیکند اگر او را خورد کنند یا بسوزانند یا تازیانه زنند یا بکنند ابدا درد و المی باو متوجه نشود چنانچه پوست جدا شده از بدن حیوان را اگر دباغی کنند یا لگد کوب زیر پا بشود متالم نگردد بلکه عضو فلج یا اعضاء بی روح بدن مثل موی سر یا سم حیوان و امثال آنها، پس تألم کلیة متوجه روح است غایة الامر تألمات روح دو قسم است یک قسم بدون توسط بدن است آن را تألمات روحی گویند و یک قسم بتوسط بدن است تألمات جسمانی خوانند

ص: 107

پس من باب مثال اگر روح عایشه را در کالبد بدن کلب اصحاب کهف نمایند و جهنم برند و روح کلب اصحاب کهف را در کالبد عایشه نمایند و بهشت برند عایشه معذب است و کلب متنعم.

بنا بر این روح کافر و فاسق در هر بدنی باشد از دوره عمر خود معذب است و مراد از معاد جسمانی اینست که روح تعلق بجسم میگیرد که هر دو قسم عذاب باو متوجه شود، یا اگر روح مؤمن باشد هر دو قسم تنعم را داشته باشد.

و کسانی که منکر معاد جسمانی هستند منحصر میکنند تنعم و عذاب را فقط بیک قسم و این مخالف نصوص قرآن و ضرورت اسلام و صراحت اخبار متواتره و ادله واضحه که ما در مجلد سوم کلم الطیب از صفحه 20 تا 44 متعرض شده ایم بعلاوه اشکال در خصوص این آیه را ائمه علیهم السلام جواب دادند به اینکه همان پوست سوخته شده را دو مرتبه صورت پوست میدهند که ماده یکیست صورت عوض میشود و مثال بخشت میزنند که اگر خاک شود و گل گردد و در قالب خشت شود میتوان گفت این خشت همان خشت است و میتوان گفت غیر از آن است، مؤلف گوید که این تفسیر را از لفظ تبدیل در خود آیه میتوان استفاده کرد بپردازیم بشرح إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا مراد کفر بجمیع آیات نیست و لو جمع مضاف افاده عموم دارد بلکه مراد کفر بای آیة من آیاتنا است که شامل جمیع طبقات کفار و مخالفین و منکر بعض ضروریات و مبدعین در دین و هتک بعض مقدسات دین و بی اعتنایی ببعض احکام اسلام میشود.

سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً سوف اشاره بیوم القیمة است و نصلیهم بمعنی انداختن و القاء است (نارا) مفعول فیه یعنی فی النار (کلما) زمانیه است یعنی هر زمانی که (نضجت) بمعنی طبخ اشاره به از بین رفتن است (جلودهم) پوست بدن آنها.

(بدلناهم) تبدیل بمعنی تغییر و عوض نمودن است (جلودا غیرها) پوست دیگری

ص: 108

که بمقتضای اخبار همان پوست اولی دو مرتبه صورت پوست پیدا میکند.

لِیَذُوقُوا الْعَذابَ لام تعلیل است یعنی غرض و علت تبدیل جلود چشیدن عذاب است إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً عزیز اشاره بقدرت و تواناییست که خداوند بر همه چیز قادر است، و حکیم اشاره به اینکه این تبدیل و تغییر و چشاندن عذاب موافق حکمت است و بر خلاف عدل نیست و از روی استحقاق است.

[سوره النساء (4): آیه 57] ... ص : 109

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً (57)

و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند زود باشد آنها را داخل کنیم در باغستانهایی که نهرها در زیر درختان آنها جاریست و همیشه در آنها ابد الاباد زیست کنند و همسرهایی که پاک و پاکیزه و زیبا باشند بآنها عطاء کنیم و در سایه دامنه داری آنها را وارد کنیم.

مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ این نیست که مرتبه اعلای ایمان را داشته باشند یا آنکه جمیع اعمال صالحه را بجا بیاورند یا آنکه جمیع اعمال آنها صالحه باشد بلکه همین که صدق مؤمن بکند و لو مرتبه ادنی باشد و واجبات الهی را عمل کند و محرمات را ترک کند یا موفق بتوبه شود مشمول این آیه هست که تقریبا مرادف با تقوی باشد که در آیات دیگر بیان شده و الا بمعنی اولی خاص بمعصومین است.

سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ دخول با ادخال فرق دارد.

دخول از روی استحقاق است مثل سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ مؤمن آیه 60.

و ادخال از روی تفضل است مثل همین آیه چنانچه مکرر گفته شده که جمیع فیوضات اخروی و نعم دنیوی تفضل است کسی استحقاق ندارد و طلبی از خدا ندارد و نیز ادخال با اصلی فرق دارد اصلی از روی اهانت است بمعنی القاء و انداختن،

ص: 109

ادخال اعم است.

جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ مکررا تفسیرش بیان شده.

خالِدِینَ فِیها أَبَداً ابدا تأکید در خلود است لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ اشاره بحور العین است که از جمیع انجاس و ادناس مثل حیض و نفاس و کثافات و پلیدیها و نجاسات ظاهریه و احداث باطنیه و اعمال سیئه و اخلاق رذیله و مخالفت شوهرها و اعراض و نشوز و هر چه که مورث تنفر و اشمئزاز آنها گردد پاک و پاکیزه هستند، و ممکن است مراد مؤمنات صالحات باشند که آنها هم در بهشت همین نحو هستند، و ممکن است اعم باشد بلکه بعید نیست.

وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلًا شاید اشاره بسایه عرش عظمت پروردگار باشد که جنات تحت عرش الهیست. و ظلیل بمعنی سایه کش دار و دامنه دار است و هیچ سایه ای بقدر سایه عرش سعه ندارد، و ممکن است کنایه از سعه رحمت الهی باشد.

[سوره النساء (4): آیه 58] .... ص : 110

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً (58)

خداوند امر فرموده که امانات را باهلش رد کنید و زمانی که بین مردم حاکم میشوید بعدل حکم کنید خداوند شما را ببهترین مواعظ موعظه میفرماید خداوند سمیع است بگفته های شما و بصیر است بکردارهای شما.

اخبار بسیاری قریب ببیست حدیث از کافی و تهذیب و عیاشی و نعمانی و ابن شهرآشوب و غیر اینها داریم که این آیه در ودایع امامت وارد شده که هر امامی موظف است که زمان رحلت و انقضاء مدت این ودایع را بسپارد بامام بعد و او را بوصایت نصب کند و تعیین نماید.

ص: 110

و از پاره ای اخبار استفاده میشود که مراد احکام الهی است مثل نماز، روزه، و سایر واجبات که ودایع الهی است دست بنده گان سپرده ضایع نکنند و اداء نمایند، و از بعض اخبار استفاده میشود که مراد اطاعت امام است و این نحو اخبار بیان اتم مصادیق است و تعارض با یکدیگر ندارند و منافات با عموم آیه ندارد بناء علی هذا می گوییم ظاهر جمله اولی آیه إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ وجوب است چون ظاهر امر وجوب است بکله بمناسبت حکم و موضوع و حکم عقل امر در این نمره موارد نص در وجوب است.

و مراد از أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها مطلق امانات است چه امانات الهیه که دین مقدس اسلام و احکام شریعت مطهره و حفظ حقوق ذوی الحقوق باشد و چه امانات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که قرآن مجید و عترت طاهره که در حدیث متواتر ثقلین است، و چه امانات ائمه علیهم السلام و اسراری که باصحاب میسپردند، و چه امانات مردم که بدیگران سپرده شده از عرض و ناموس و اقوال و اموال و افعال تمام اینها واجب است حفظ آن تا بصاحبش رد شود.

و از جمله امانات زراری پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بسایر امت سپرده شده و در ذیل آیه شریفه إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ الایة احزاب آیه 72. اقوال زیادی در موضوع این امانت و کیفیت حمل و وجه اشفاق گفته شده و لکن آنچه بنظر میرسد امانت عقل است که باو خطاب شد (بک اعاقب و بک اثیب) و اشفاق سماوات و ارض و جبال و اباء از حمل از جهت خوف مخالفت عقل بوده که مورد عقوبت واقع شوند، و انسان این نعمت بزرگ الهی را قبول نمود ولی اکثر از جهت مخالفت عقل و سرکوب نمودن آن تحت شهوات و هواهای نفسانیه مورد عقوبت واقع شدند، لذا (جهول) است که خود را مورد تکلیف قرار داد که شرط اولی تکلیف عقل است، و (ظلوم) است که بخود و دیگران ظلم

ص: 111

میکند مگر کسانی که متابعت عقل کردند که مقام آنها از ملائکه هم بالاتر است و اخبار که تفسیر بولایت شده از باب اینست که اعظم نعم الهیه ولایت است هر که قبول کرد سعادت مند و هر که رد کرد بشقاوت گرفتار، و روح عقل و حقیقت آن ولایت است و لذا گفتیم تنافی و تعارض نیست بین حدیث

اول ما خلق اللَّه العقل

و

اول ما خلق اللَّه نوری

و از این جهت او را عقل کل گفتند.

و اداء امانت مهمترین وظائف انسانیست از حضرت صادق (ع) مرویست فرمود

ان اللَّه لم یبعث نبیا الا بصدق الحدیث و اداء الامانة الی البر و الفاجر

و نیز فرمود

لا تغتروا بصلواتهم و لا بصیامهم الی ان قال و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و اداء الامانة

الی غیر ذلک از اخبار بسیاری که در جامع السعاده صفحه 297 نقل فرموده.

وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ حکومت باید بجعل الهی باشد چون مقام و منصبی است که خداوند اعطاء میفرماید فرمود یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ سوره ص آیه 26، و جعل اولی خصیصه محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء آن علیهم السلام و ثانوی مجتهد مطلق عادل

فانظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فاجعلوه حکما فانی قد جعلته حاکما الی ان قال الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللَّه)

از حضرت باقر علیه السّلام، و در توقیع شریف است

(اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی روات حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة اللَّه)

و در موقعی که دست رس بمجتهد مطلق عادلی نباشد در مرتبه سوم عدول مؤمنین. و اما قضات جور در آتش هستند و حکم آنها حکم طاغوت است و آنچه بحکم آنها اخذ شود سحت است بنص اخبار.

إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ نعما در اصل نعم ما بوده، نعم اسم فعل، فاعل آن

ص: 112

محذوف که شیئی باشد، ما بیان فاعل است معنی نعم شیئی شیئا یعظکم به یعنی خوب چیزی است چیزی که خداوند شما را باو موعظه میفرماید.

وعظ ترغیب بطاعت و زجر از معصیت است و بزرگترین وظائف انبیاء و ائمه علیهم السلام و علماء و مبلغین موعظه است و مواعظ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام مسطور است در کتب اخبار و بهترین واعظ خداوند است و مواعظ او در قرآن و احادیث قدسیه بسیار است.

و بهتر اینست که انسان ابتداء بنفس خود کند سپس باهل بیت خود و خویشاوندان و الاقرب فالاقرب، و اینکه بعضی گفتند واعظ باید خودش متعظ باشد و تمسک نمودند بآیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ صف آیه 2 و 3، درست نیست و آیه و اخبار در مذمت عمل نکردن است نه شرط موعظه نظیر امر بمعروف و نهی از منکر با اینکه خود آمر بمعروف تارک باشد و ناهی از منکر مرتکب، اینها دو تکلیف است مربوط بیکدیگر نیست بلی تأثیرش تفاوت میکند إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً تفسیرش گذشت.

[سوره النساء (4): آیه 59] ... ص : 113

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (59)

مفسرین عامه بعضی اولی الامر را تفسیر بامراء و سلاطین کردند و بعضی بعلماء و اتفاق خاصه بر اینکه مراد ائمه اطهار هستند و ما در دو مقام صحبت میکنیم یکی در مفاد آیه شریفه قطع نظر از اخبار وارده در تفسیر و دیگر در بیان اخبار وارده

ص: 113

از طرق عامه و خاصه.

(اما مقام اول) .... ص : 114

اولا- این خطاب یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا نه از جهت اختصاص ولایت است نسبت بمؤمنین زیرا خداوند و رسول و اولی الامر ولایة کلیه دارند بر جمیع اهل عالم بلکه برای اینست که مؤمنین می پذیرند و زیر بار ولایت میروند و غیر اینها قبول نمیکنند و از این بیان معلوم میشود که هر که قبول ولایت نکرد از ربقه مؤمنین خارج است چه کافر باشد یا اسم اسلام بر خود گذارد.

و ثانیا- کلمه أَطِیعُوا اللَّهَ گذشت که امر مولوی نیست و اعمال مولویت در آن نشده و نمیشود زیرا تسلسل لازم میآید و محال است بلکه امر ارشادی است بحکم عقل که عقلا واجب است اطاعة خداوند زیرا خالق و رازق است و هر فیضی بهر کسی میرسد از فیاض علی الاطلاق است، و همچنین اطاعت رسول بحکم عقل واجب است لذا فرمود وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ زیرا آنچه میفرماید از جانب خدا است وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی النجم آیه 3 و 4، سهو و نسیان و خطاء و اشتباه در او راه ندارد معصوم است از کلیه معاصی و از این نوع عوارض لذا عقل اطاعت او را عین اطاعت حق میداند.

و ثالثا تفسیری که مفسرین عامه بر کلمه أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ کرده اند غلط و باطل است چه امراء و سلاطین باشند و چه علماء.

اما امراء، بعد از آنی که عقل می بیند از آنها فسق و فجور و ظلم و تعدی و هزار گونه معاصی البته حکم میکند بلزوم مخالفت آنها نه بوجوب اطاعت آنها چگونه عقل حکم کند باطاعت یزید و بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و امثال آنها که اطاعت آنها عین مخالفت حق است و موجب تناقض میشود با اطاعت حق و اما علماء بر فرض که عادل باشند و از روی مدارک صحیحه استنباط کرده

ص: 114

باشند نه از روی قیاس و استحسان مسلما خالی از اشتباه و سهو و نسیان بلکه جهل ببسیاری از احکام نیستند چگونه عقل حکم کند بوجوب و لزوم اطاعت آنها با احتمال این نوع عوارض در آنها بلکه اولی الامر باید کسانی باشند که امر آنها عین امر الهی باشد و احتمال کذب و خطاء و اشتباه و سهو و نسیان در آنها راه نداشته باشد تا عقل حکم کند بلزوم اطاعة آنها و این خاص بمعصومین است و مقام عصمت امری است باطنی احدی اطلاع ندارد جز خدا پس باید خدا معین فرماید اولی الامر را بعلاوه کسی را که خدا او را صاحب امر بشمارد و اطاعة او را ردیف اطاعة خود و رسول ذکر فرماید باید کسی باشد که خدا او را صاحب امر قرار داده باشد نه کسانی که بقهر و غلبه یا بحیله و تزویر غالب و فرمان فرما شدند و الا اطاعت فرعون و نمرود و شداد و اکاسره و فراعنه و اقاصره و جبابره هم لازم است نعوذ باللَّه من العناد و العصبیة.

(و اما مقام دوم) .... ص : 115

در غایة المرام چهار حدیث از طرق عامه و چهارده حدیث از طرق خاصه از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده احادیث مفصل مبسوطی که اولی الامر کیانند و در بحار و سایر کتب اخبار مثل کافی و فقیه و تهذیب و غیر اینها متعرض شدند که ذکر آنها کتاب مفصلی میشود و از حد تواتر بالا میزند و ما بذکر یک جمله کوتاهی از حدیث جابر بن عبد اللَّه انصاری که از صحابه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است از باب نمونه متعرض میشویم:

از ابن بابویه مسندا از جابر روایت میکند که گفت

(لما انزل اللَّه عز و جل علی نبیه محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا ایها الذین آمنوا اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم قلت یا رسول اللَّه عرفنا اللَّه و رسوله فمن اولو الامر الذین قرن اللَّه طاعتهم بطاعتک فقال (ص) هم خلفائی یا جابر و ائمة المسلمین من بعدی اولهم علی بن

ص: 115

ابی طالب (ع) ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسن ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر ستدرکه یا جابر فاذا لقیته فاقرأه منی السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم سمیّی و کنیّی حجة اللَّه فی ارضه و بقیته فی عباده ابن الحسن ابن علی ذاک الذی یفتح اللَّه تعالی ذکره علی یدیه مشارق الارض و مغاربها ذاک الذی یغیب عن شیعته و اولیائه غیبة لا تثبت فیها علی القول بامامته الا من امتحن اللَّه قلبه للایمان انتهی المقصود من الحدیث)

، با این همه احادیث دیگر جای صحبت بر احدی باقی نمیماند و الحمد للَّه.

فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا بعض عامه تمسک کردند باین جمله بر حجیت اجماع ابی بکر به اینکه در زمینه که تنازع نباشد و اتفاق باشد رد الی اللَّه و الی الرسول نیست لکن این در غایت ضعف است زیرا لو لا این جمله مفهوم ندارد بلکه از باب سالبه بانتفاع موضوع است مثل ان رکب الامیر فخذ رکابه، و ثانیا قابل مفهوم نیست زیرا تمام احکام شرعیه باید اخذ از خدا و رسول شود حتی اجماع هم باید مدرکش از خدا و رسول باشد و لو به اینکه بفرماید اجماع حجت است، و ثالثا اصلا اجماعی نبود و مخالفین ابی بکر بسیار بودند و اکثر مسلمین ساکت بودند چنانچه در مجلد دوم کلم الطیب مفصلا متعرض شدیم.

بناء علی هذا می گوییم کلمه فی شیئی بیان نشده چه شیئی و تمسک باطلاق که بگوئیم هر شیئی هم مسلما مراد نیست زیرا اختلافات در اموری که مربوط بشرع نیست مثل قیم متلفات و صنایع و امثال اینها باید رجوع باهل خبره نمود و بر فرض تمسک باطلاق موقوف است بر تمامیت مقدمات حکمت، و یکی از مقدمات حکمت اینست که در کلام چیزی که صلاحیت قرینه داشته باشد نباشد باصطلاح قدر

ص: 116

متیقن منساق از کلام نباشد و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه بمناسبت حکم و موضوع و بقرینه صدر و ذیل آیه اینکه مراد از تنازع در اولی الامر است که اگر دو نفر یا بیشتر در اولی الامر اختلاف و تنازع نمودند باید آنکه را که خدا و رسول معین میفرمایند گرفت چنانچه تمام احکام دین از اصول و فروع را باید از این راه بدست آورد بقیاس و استحسان و سلیقه و ها و هو و جنجال و قهر و غلبه نمیشود خلیفه تراشی کرد یا حکم نمود بلکه از جمله إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ استفاده میشود که اگر رد بخدا و رسول نشد و از غیر این راه رفتند ایمان بخدا و روز قیامت ندارند سیما بقرینه ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا که غیر این راه خیری ندارد و اعتماد خوبی نیست، و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 60] .... ص : 117

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِیداً (60)

آیا بر نمیخوری بکسانی که گمان میبرند که ایمان آوردند بآنچه بر تو و آنچه قبل از تو بوده و میخواهند محاکمه کنند نزد طاغوت با آنکه خدا امر فرموده که باو کافر شوند و شیطان میخواهد اینها را گمراه کند بگمراهی دوری در شأن نزول آیه گفتند یک نفر از منافقین با یک نفر یهود نزاعی پیدا کردند یهود گفت میرویم نزد محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم محاکمه میکنیم چون او اهل رشوه نیست، منافق گفت میرویم نزد کعب بن اشرف یهودی، و بعضی گفتند در مورد منازعه زبیر بوده با یک نفر یهودی لکن هیچکدام دلیلی بر خود ندارند و ما احتیاج بآن نداریم و در اخبار بسیاری دارد که ترافع نزد حکام جور و نزد سلطان و نزد حاکم

ص: 117

فاسق مشمول این آیه است.

و تحقیق کلام اینست که منصب حکومت و قضاوت باید بجعل الهی باشد و جعل نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و جعل امام معصوم در قرآن است یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ص آیه 26، و نیز در حق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ الایة مائده آیه 48.

و در خبر از حضرت باقر علیه السّلام است

انظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فاجعلوه حکما فانی قد جعلته حاکما الحدیث

فرائد در باب تعارض، و در باب قضاء و شهادات گفته اند که قاضی باید مجتهد عادل جامع الشرائط باشد، پس بنا بر این قضاوت نزد غیر مجتهد یا مجتهد غیر عادل تحاکم نزد طاغوت است و بر طبق این مطلب اخبار بسیاری داریم در تفسیر این آیه شریفه مثل روایت شیخ در تهذیب. از ابن مسکان از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام و در او است

لو کان لک علی رجل حق فدعوته الی حکام العدل فابی علیک الا ان یرافعک الی حکام اهل الجور لیقضوا له لکان ممن حاکم الی الطاغوت

سپس استشهاد باین آیه فرمود.

و نیز روایت میکند از حریز از ابی بصیر از آن حضرت

ایما رجل کان بینه و بین اخیه منازعة (ممارات) فدعاه الی رجل من اصحابه یحکم بینهما فابی الا ان یرافعه الی هؤلاء کان بمنزلة التی قال اللَّه تعالی

و این آیه را تلاوت فرمود.

و از تفسیر عیاشی از یونس مولی علی از آن حضرت روایت میکند فرمود

من کان بینه و بین اخیه منازعة فدعاه الی رجل من اصحابه فیحکم بینهما فابی الا ان یرافعه الی السلطان فهو کمن حاکم الی الجبت و الطاغوت.

شروع بتفسیر (الم تر) نمی بینی و بر نمیخوری إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ اشعار به اینکه تحاکم الی الطاغوت حقیقة ایمان نیست بلکه بزعم و گمان ایمان است

ص: 118

بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ متعلق ایمان که مؤمن باید معتقد بجمیع آنچه که بر پیغمبر (ص) نازل شده از قرآن و احکام باشد.

وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ و آنچه بر انبیاء سلف نازل شده.

یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ ایمان با همچه اراده سازش ندارد و تحاکم الی الطاغوت انسان را از ایمان خارج میکند.

وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ مؤمن باید کافر بطاغوت باشد و هر حاکم جوری طاغوت است چنانچه بیان شد.

وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ و تحاکم الی الطاغوت اضلال شیطان است آنهم نه اضلال نزدیکی بلکه (ضلالا بعیدا) بسیار دوری که دیگر بر گشتن صعب و مشکل میشود هدایت و ایمان.

[سوره النساء (4): آیه 61] .... ص : 119

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً (61)

و زمانی که بآنها گفته شود که بروید و بشتابید بآنچه خدا نازل فرموده در قرآن مجید و بسوی رسول مبین قرآن می بینی که منافقین اعراض میکنند از تو و دیگران را منع میکنند منع شدیدی.

ما جامعه شیعه می گوییم باین عامه عمیاء بیائید در حقانیت علی علیه السّلام و ابا بکر رجوع کنیم بقرآن مجید و باخبار متواتره صادره از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بکلی اعراض میکنند و عوام خود را هم منع شدید میکنند مگر آیه رکوع و آیه مباهله و دو آیه یوم الغدیر و بسیاری از آیات دیگر و همچنین حدیث منزلة و حدیث ثقلین و حدیث سفینة و حدیث طیر مشوی و حدیث من کنت مولاه و احادیث دیگر

ص: 119

همه دلالت بر حقانیت علی علیه السّلام بلکه صراحت ندارد چرا رجوع نمیکنید و نمیگذارید عوام رجوع کنند نعوذ باللَّه من النفاق و الضلالة و الکفر، چنانچه در تفسیر علی ابن ابراهیم است فرمود

هم اعداء آل محمد کلهم جرت فیهم هذه

الایة.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ قائل خدا است چنانچه در آیه قبل فرمود فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ و مرجع ضمیر لهم منافقین هستند بقرینه جمله بعد (تعالوا) از کلمه علو بمعنی بالا رفتن است می گویی تعالی و ترقی و معلوم است هیچ مرتبه ای بالاتر از إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ نیست، اما قرآن بواسطه إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ بنی اسرائیل آیه 9، و اما الرسول فلقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ما من شیئی یقربکم الی الجنة و یبعدکم عن النار الا و قد امرتکم به و ما من شیئی یبعدکم عن الجنة و یقربکم الی النار الا و قد نهیتکم عنه.

رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ چون دزد داخلی هستند دائما کار شکنی میکنند.

یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً هم خود آنها از فیوضات ممنوع میشوند و هم مانع از ایمان کفار میشوند و هم مؤمنین را میخواهند از دور پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم متفرق کنند چنانچه خدا از آنها خبر میدهد هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّه علیه و آله و سلم حَتَّی یَنْفَضُّوا منافقین آیه 8.

[سوره النساء (4): آیه 62] .... ص : 120

فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً (62)

پس چگونه است حال کسانی که بر خورد میکنند ببلیات و مصائب اعمال زشت خود که بدست خود انجام دادند سپس آمدند نزد تو و اظهار کردند که ما غرضی نداشتیم جز احسان و رفع تنازع.

ص: 120

این آیه شریفه را دو نحوه میتوان تفسیر نمود چون مربوط بآیه قبل است یک نحوه بنا بر قول مفسرین که آیه قبل راجع بتنازع و ترافع نزد حکام جور بوده که پس از رجوع بحاکم جور و حکم آن بر خلاف حق و گرفتار شدن آنها ببلا و مصیبت آمدند خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعذر خواهی که ما غرضمان از رجوع بحاکم جور این بوده که مزاحم حال شما نشویم و هتک حرمت شما نشود که در حضور شما تشاجر و تنازع کنیم و داد و فریاد بزنیم و جار و جنجال نمائیم و نیز غرض حکم حاکم جور نبوده بلکه میخواستیم بیک نحوی اصلاح کنند و رفع تنازع نمایند که معنای توفیق است.

و اما نحوه دیگر اینست که بگوئیم آیه قبل که إِذا قِیلَ لَهُمْ الایه باشد راجع بمنافقین است که بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تخلف از بیعت علی علیه السّلام کردند و ابا بکر و عمر را گرفتند و پشت پا زدند بآیات قرآنیه و اخبار متواتره فردای قیامت که گرفتار عذاب میشوند یا در دنیا که گرفتار ظلمهای خلفاء شدند قیامت حضور پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که از آنها سؤال فرماید که چرا از آیات قرآنی و فرمایشات من تخلف کردید اعتذار بجویند و قسم یاد کنند که ما غرضمان احسان بامت و اینکه شق عصای مسلمین نشود و اختلاف ایجاد نگردد بود نه از راه دشمنی با علی (ع) و مخالفت با شما.

و بر طبق این معنی هم اخباری داریم مثل خبر علی بن ابراهیم از ابن ابی عمیر از منصور از صادقین علیهما السلام که فرمودند

(المصیبة هی الخسف و اللَّه بالمنافقین عن الحوض

و نیز روایت از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود در تفسیر آیه (یعنی فلان و فلان) و روایت عیاشی از آن حضرت فرمود

(الخسف و اللَّه عند الحوض بالفاسقین)

و خبر جابر از حضرت باقر علیه السّلام مثله، و خبر نجاشی از حضرت صادق فرمود (یعنی فلان و فلان) و اللَّه العالم.

ص: 121

[سوره النساء (4): آیه 63] .... ص : 122

أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً (63)

اینها کسانی هستند که خداوند خبر از قلوب آنها دارد و عالم بمقصود آنها و در این اعتذاری که گفتند إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً کذب محض است و در باطن منافق و معاند هستند پس از آنها اعراض نما و آنها را موعظه فرما و در مورد آنها فرمایش رسایی فرما.

(اولئک) اشاره بمنافقین است که تحاکم الی الطاغوت کردند و مورد اضلال شیطان شدند الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ که باطن آنها غیر ظاهر آنها است باطن کافر ظاهر مسلمان، میگویند ما نظرمان احسان و توفیق بین مسلمین است و در باطن غرض آنها تفرقه است چنانچه مفاد یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً است.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ از این جمله استفاده میشود که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم منافقین را میشناخت لکن مأمور بود که متعرض آنها نشود و نفاق آنها را ظاهر نکند و لکن بطور کلی موعظه و نصیحت که نفاق بدترین اقسام کفر است چنانچه در قرآن خداوند متعال میفرماید إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 145 ولی شخصی را معین نمیکند که کیانند.

وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً حجت را بر آنها تمام کند که راه عذری بر احدی از آنها باقی نماند لذا در غدیر خم در آن خطبه مفصله چندین مرتبه عرض کرد (اللهم بلغت) لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 42، قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ انعام آیه 149.

ص: 122

[سوره النساء (4): آیه 64] .... ص : 123

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً (64)

و ما پیغمبری نفرستادیم مگر آنکه امت اطاعت فرامین آن را بنمایند بخواست خداوند و اگر مخالفت کردند و بخود ظلم نمودند میآمدند نزد تو و توبه و استغفار مینمودند از گناهان خود نزد خدا و پیغمبر هم برای آنها از خداوند طلب مغفرت مینمود هر آینه مییافتند خداوند را که هم آنها را میآمرزید و از معاصی آنها در میگذشت و هم مشمول رحمت او میشدند و بفیوضات بهشت نائل میگشتند.

از این آیه شریفه چند مطلب استفاده میشود: مطلب اول آنکه غرض الهی از ارسال رسل اطاعت بنده گان است بآنچه انبیاء فرموده و آورده اند چنانچه غرض از اصل خلقت عبادت و بندگی است ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ سوره زاریات آیه 56.

دوم- آنکه بنده در اطاعت مستقل نیست چنانچه مجبور هم نیست محتاج است بمشیت و اراده و اذن و توفیق الهی که مفاد وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ) است.

سوم- آنکه کافر و منافق و مرتد و فاسق و عاصی اگر توبه کنند و بازگشت نمایند و دست از کفر و نفاق و ارتداد و فسق و معصیت بر دارند خداوند قبول میفرماید و مغفرت شامل حال آنها میشود چنانچه مفاد بسیاری از آیات است و جمله وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ است.

چهارم- آنکه بنده در دربار الهی احتیاج بواسطه دارد مثل نبی و امام و سایر مقربان درگاه که مفاد وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ است.

ص: 123

پنجم- دلیل است بر آنکه البته در صورت توبه و استغفار و واسطه خداوند قبول میفرماید و تخلف نمیکند که لزوم قبول توبه است که مفاد لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً است.

ششم- آنکه علاوه از گذشت و عدم مؤاخذه مورد عنایات الهی هم واقع میشود که مفاد (رحیما) و این آیه از ادله رجاء است که بنده در هیچ حالتی نباید مأیوس باشد.

[سوره النساء (4): آیه 65] .... ص : 124

فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً (65)

آن چنان است که گمان میکنند که ایمان دارند، بپروردگار تو قسم که ایمان پیدا نمیکنند تا تو را حکم قرار ندهند در مشاجرات و اختلافاتی که بین آنها رخ میدهد و برای آنها ناگوار نباشد آنچه را که تو در حق آنها قضاوت فرموده و تسلیم حکم تو باشند تسلیم مسلمی.

اغلب ناس در موارد مراجعه بحاکم در ترافع اگر محکوم له واقع شوند مسرور میشوند و کمال رضایت را از حاکم و حکم او دارند و اگر محکوم علیه واقع شوند کمال نارضایتی از حکم و حاکم دارند چنانچه در سایر احکام شرعیه اگر موافق هوسهای نفسانیه باشد می پذیرند و قبول میکنند و اگر بر خلاف آن باشد زیر بار نمیروند و نمی پذیرند و این علامت بی ایمانی است زیرا ایمان بخدا و رسول و امام مستلزم آن است که هر چه فرموده و میفرمایند بجان و دل قبول و بپذیرند خواه بنفع آنها باشد یا بضرر آنها لذا میفرماید (فلا) مدخول آن محذوف است بقرینه آیات قبل یعنی لیس کما یزعمون.

ص: 124

(و ربک) قسم بپروردگار تو، برای تأکید است و عظمت مطلب و الا فرمایش الهی حق است و صدق وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 122 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً نساء آیه 87 لا یُؤْمِنُونَ بحقیقت ایمان و الا ایمان ظاهری و اقرار لسانی از منافق متمشی میشود حَتَّی یُحَکِّمُوکَ حکومت بین مترافعین دو نحوه است یکی آنکه نزد حاکم مرضی الطرفین بروند و بحکومت آن فصل خصومت کنند این را قضیه حکمیت گویند، دیگر آنکه حاکم منصوب از طرف الهی حکم فرماید و این در زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و در زمان ائمه اطهار علیهم السلام منحصر بآنها است یا کسی که آنها نصب نمایند برای قضاوت خصوصا یا عموما جهت اقامه امور مربوطه بآنها که تعبیر بوالی میکنند، و اگر مدعی بغیر آنها رجوع کند رجوع بحکم طاغوت است چنانچه گذشت و از ایمان خارج است چنانچه مفاد این جمله است.

فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ مشاجره همان منازعه و اختلاف است می گویی تشاجر و تنازع و تخالف.

ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً حرج بمعنای ضیق است چنانچه میفرماید وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ حج آیه 78، معنای این جمله بفارسی می گویی دل تنگ نباش سیما از حکمیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آنچه میفرماید خواه بنفع شما باشد و خواه بضرر زیرا حکم آن طبق حق و واقع است و مثل احکام طاغوت نیست که تمام بر خلاف حق و واقع باشد.

مِمَّا قَضَیْتَ قضی در قرآن بمعانی زیادی اطلاق شده: 1- بمعنی خلق و صنع مثل فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فصلت آیه 11. 2- بمعنی امر مثل وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ اسری آیه 24، 3- بمعنی اعلام مثل وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ اسری آیه 4، 4- حکم مثل همین آیه، 5- فعل مثل فَاقْضِ

ص: 125

ما أَنْتَ قاضٍ

طه آیه 75. 6- بمعنی اتمام مثل فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ قصص آیه 29، و بمعنای بر آوردن حاجت و اداء دین و وفاء بعهد و انفاذ وصیت هم آمده است، و ممکن است ارجاع بعضی از این معانی ببعض دیگر.

وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً مؤمن باید تسلیم جمیع افعال الهی و اوامر و نواهی و دستورات و احکام خداوند باشد بلکه حقیقت اسلام تسلیم است چنانچه قبلا هم متذکر شده ایم.

[سوره النساء (4): آیه 66] .... ص : 126

وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً (66)

و اگر ما بنویسیم و فرض و واجب کنیم که بعض شما بعض دیگر را بکشید یا آنها را از بلاد خود بیرون کنید آنها مخالفت و اعراض از این حکم میکنند مگر قلیلی آنها و اگر آنها عمل میکردند بآنچه که بآنها پند و اندرز داده شده هر آینه بر آنها خیر و صلاح بود و بهتر بود و ثبات قدم آنها محکم تر بود.

خداوند تبارک و تعالی قوم موسی را بعد از آنکه گوساله پرست شدند باغوای سامری و توبه کردند و پشیمان شدند دستور آمد که باید آنهایی که گوساله پرست شدند بنشینند و گردن بکشند و آنهایی که نپرستیدند گردن آنها را بزنند تا توبه طرفین قبول شود آنها توبه از شرک و آنها از سکوت و عدم موعظه و ترک نهی از منکر و قوم موسی عمل کردند.

خداوند میفرماید اگر بر قوم تو همچه حکمی بشود مخالفت میکنند مگر کمی از آنها و اگر امتثال میکردند برای آنها بهتر بود و ثبات قدم آنها شدیدتر

ص: 126

آنچه بنظر میرسد بمناسبت حکم و موضوع و بواسطه شواهد خارجیه و استفاده از بعض اخبار که اشاره میشود این آیه شریفه کنایه و اشاره است بقضیه واقعه پس از رحلت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که سامری این امت خلیفه ثانی (لعنة اللَّه علیه) گوساله این امت اولی را قرار داد و گوساله پرستان منافقین و معاندین و هارون این امت علی علیه السّلام، مردم را اغواء کردند بمبایعت و متابعت گوساله مگر قلیلی مثل سلمان ابا ذر، مقداد، حذیفه و عمار (رضوان اللَّه تعالی علیهم) که ثابت قدم بودند، و جماعتی هم ساکت بودند و حق را با علی (ع) میدانستند ولی متعرض گوساله پرستان نشدند و از یاری علی خود داری کردند.

و شواهد بر این مطلب یکی فرمایش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود

(علی منی بمنزلة هارون من موسی)

حدیث منزلت از اخبار متواتره، دیگر فرمایش بحر العلوم از لسان جدة خود فاطمه علیها السلام

(ابتاه هذا السامری و عجله تباعا و مال الناس عن هارونی)

و اما اخبار از کافی از حضرت صادق (ع) در تفسیر این آیه بعد از جمله أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ فرمود

و سلموا للامام تسلیما

و نیز از حضرت باقر (ع) نقل فرمود در تفسیر این جمله وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ فرمود

(فی علی)

و نیز از حضرت صادق (ع) که فرمود

(و لو انهم) (اهل الخلاف)

و فرمود در جمله

(ما یوعظون به) (یعنی فی علی).

بنا بر این بپردازیم بتفسیر وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ لو، امتناعیه است یعنی بر فرض محال اگر بر آنها واجب میکردیم از آن عناد و عصبیتی که داشتند اعراض میکردند، و کتابت مفادش ایجاب و الزام است چنانچه میفرماید در قرآن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ بقره آیه 182 و 180 و 187.

أَنِ اقْتُلُوا کسانی که گوساله نپرستیدند أَنْفُسَکُمْ گوساله پرستان را

ص: 127

مسلما مراد قتل نفس نیست) یعنی بعضی بعض دیگر را.

أَوِ اخْرُجُوا منافقین را مِنْ دِیارِکُمْ از بلاد اسلامی ما فَعَلُوهُ ماء نافیه، یعنی مخالفت میکردند چنانچه امیر المؤمنین (ع) شبها فاطمه را زیاد سوار میکرد و در خانه مهاجرین و انصار میبرد و وعده میدادند که فردا صبح حاضریم و تخلف میکردند إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ فقط همان پنج نفر که ذکر شد.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ مواعظ کافیه شافیه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و سفارشاتی که در حق علی و فاطمه و اهل بیتش فرمود لَکانَ خَیْراً لَهُمْ دنیا و آخرت آنها معمور میشد و اسلامیت آنها محکم تر وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً و ثبات قدم آنها در دین و انجام وظائف دینی محکم و شدیدتر میگشت (هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقایق الامور)

[سوره النساء (4): آیه 67] .... ص : 128

وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِیماً (67)

البته اجر آخرتی چنانچه مکرر گفته شد منوط بایمان است و ایمان شرط صحت کلیه عبادات است و کسانی که بدون ایمان عبادتی انجام دهند مشمول این آیه هستند وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23، و اجر مؤمن در آخرت بسیار عظیم است.

[سوره النساء (4): آیه 68] .... ص : 128

وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً (68)

صراط مستقیم متابعت علی و ائمه طاهرین از او علیه و علیهم السلام است اگر متابعت کرده بودند دنیا گلستان میشد و جهنم خلق نمیشد چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لو اجتمع الناس علی حب علی ما خلق اللَّه النار)

و تمام کفار بشرف اسلام مشرف میشدند و فسق و فجور از روی زمین برداشته و بساط عدل پهن میشد.

ص: 128

[سوره النساء (4): آیه 69] .... ص : 129

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً (69)

و کسانی که اطاعت خدا و رسول کنند اینها با کسانی هستند که مشمول نعم الهی هستند از انبیاء و صدیقین و شهداء و صلحاء و اینها رفقاء خوبی هستند.

مسئله ای است مسلم که مثوبات و درجات در بهشت مختلف است هر چه ایمان قوی تر و اخلاق نیکوتر و عبادات بیشتر و بهتر باشد درجات بالاتر و مثوبات زیادتر میشود و این موضوع موجب شبهات و اشکالاتی شده: یکی آنکه مسلما درجات و مقامات انبیاء خاصه نبینا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء بالاخص ائمه اطهار و صدیقین و شهداء بالاخص صدیق اکبر امیر المؤمنین علیه السّلام و سید الشهداء ابی عبد اللَّه و صالحین مثل عبد صالح ابی الفضل العباس از همه بالاتر و کجا دست سایر مؤمنین با ضعف ایمان و قلت عبادات و عدم تزکیه اخلاق بدامن آنها میرسد و با آنها محشور میشوند.

اشکال دیگر آنکه این اختلاف درجات باعث حسرت و اندوه اهل بهشت میشود و در بهشت غم و اندوه نیست وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اعراف آیه 43 اشکال سوم- بسا میشود پدر در درجات عالیه و پسر در نازله و بالعکس، و همچنین زن و شوهر، مادر و فرزند، خواهر و برادر و ارحام و رفقاء و آشنایان و حال آنکه اینها میخواهند با یکدیگر محشور باشند و جدایی باعث حزن اینها میشود و حل این اشکالات باینست که آخرت در بهشت دار تزاحم نیست در عین حفظ مراتب تمام اهل بهشت با هم محشور و رفت و آمد و مصاحبت و مکالمت دارند مثال- اگر کسی دعوت ضیافتی بکند و سلطان و تمام هیئت وزراء و علماء اعلام و آیات اللَّه العظام و حجج اسلام و اعیان مملکت را دعوت نماید و مجلس مجللی ترتیب دهد و هر گونه تشریفاتی فراهم نماید تماما سر یک سفره و میز با هم

ص: 129

نهار یا شام میخورند هیچکدام زیادتر از دیگری بهره برداری نمیکنند با اینکه شئون و مراتب هر یک بجای خود محفوظ است، پس امری که لازم است اجابت دعوت و دخول در مجلس ضیافت است لذا میفرماید مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ که اجابت دعوت کند باطاعت اوامر الهی و دستورات رسول در این ضیافتخانه الهی وارد میشود و پوشیده نباشد که ظاهر آیه شریفه اطاعت جمیع اوامر و دستورات است پس اگر در یکی از اوامر یا نواهی مخالفت نمود صدق من یطع اللَّه و الرسول بر او مشکل است بلکه داخل در من یعص اللَّه و الرسول میشود.

فَأُولئِکَ این کسانی که اطاعت خدا و رسول کردند (مع النبیین) البته هر امتی با نبی خود و این امت مرحومه با نبی خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، لذا در اخبار بسیار این جمله تفسیر شده بوجود حضرت رسالت و مسلما از باب بیان مصداق اتم است چنانچه (و الصدیقین) تفسیر بامیر المؤمنین علیه السّلام، شده چون صدیق اکبر و فاروق اعظم است چنانچه در زیارتش میخوانی در مقابل کسانی که کذاب مفتری را صدیق نام نهادند و طاغوت را فاروق (بر عکس نهند نام زنگی کافور) وَ الشُّهَداءِ تفسیر شده بحضرت حمزه سید الشهداء و البته در زمان نزول آیه فرد اتم شهداء این بزرگوار بوده لکن قضیه ابی عبد اللَّه علیه السّلام در کربلا این عنوان خصیصه حسین (ع) شد ثم اصحاب آن بزرگوار بالاخص مثل قمر بنی هاشم که از برای او نزد خدا درجه ای است که (یغبطها جمیع الشهداء) (ثم الامثل فالامثل) (و الصالحین) در بعض اخبار تفسیر شده بشیعیان صالح بالجمله این چهار عنوان از باب مثل است و فرد اجلای اهل بهشت و الا اهل بهشت کلا با هم محشورند نیکان اخیار ابرار از آن درجه اعلا وجود مقدس نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا ادنی درجه اهل بهشت (اللهم ارزقنا بمحمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) (و حسن اولئک رفیقا) کدام رفیقی است بهتر از محمد و آل محمد (ص)، اللهم احشرنا معهم.

ص: 130

[سوره النساء (4): آیه 70] .... ص : 131

ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً (70)

این حشر با این طوائف فضلی است از جانب خدا و کافی است خداوند علم او بتمام جهات.

ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ تمام مثوبات و فیوضات و نعم الهی دنیوی و اخروی تفضل است و شیئی از روی استحقاق نیست

(کل نعمک ابتداء)

زیرا بنده هر چه ایمانش بالا رود و اخلاقش حمیده گردد و عبادات و اعمالش نیک شود بوظیفه بنده گی کوتاهی شده جایی که مثل پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بگوید

(ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک)

دیگر غیر او چه بگوید بعلاوه تمام خوبیها بتوفیق خداوند و اعانت او است ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ نساء آیه 79.

وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً علم الهی بافعال عباد و خوب و بد آنها و مقدار قابلیت تفضل و استحقاق عقوبت هر یک کافیست احتیاج بشاهد و بینه و حساب و میزان و نامه عمل و سؤال و جواب نیست و این امور در قیامت برای اقامه حجت است و بسته شدن راه عذر و انکار.

[سوره النساء (4): آیه 71] .... ص : 131

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً (71)

ای کسانی که اظهار میکنید که ما ایمان آوردیم بگیرید آنچه از اسلحه برای حفظ از دشمنان لازم است و حرکت و کوچ کنید برای جهاد دسته دسته و فرقه فرقه هر کدام بیک طرف یا باجتماع بیک جبهه هر کدام که صلاح است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا و لو ظاهر این جمله اینست که ایمان آورده اید لکن بقرینه آیه بعد مراد همین اظهار ایمان است.

خُذُوا حِذْرَکُمْ حذر بکسر حا و سکون ذال و حذر بفتح حا و فتح ذال

ص: 131

بیک معنی است مثل: مثل و مثل و اذن و اذن و دو لغت است و مراد آلات و اسبابیست که جلوگیری کند از آسیب دشمن مثل زره و کلاه خود و سپر و امثال اینها در مقابل آلات حرب مثل شمشیر و تیر و نیزه و عمود و طبرزین و امثال آنها و مجاهدین بهر دو قسم محتاج هستند.

فَانْفِرُوا نفر بجهاد است و رفتن در جبهه جنگ (ثبات) بمعنی جماعات جمع ثبة است و اصل آن ثبیة بوده بدلیل تصغیر ثبیت یعنی جماعه جماعة.

أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً این تردید نه برای تخییر است که مخیر هستند جماعة جماعة در جبهه باشند یا جمیعا بلکه بموجب اقتضاء مختلف میشود، یک وقت مقتضی است که اطراف دشمن را احاطه کنند یک دسته مقابل، یک دسته خلف، یک دسته در طرف یمین، یک دسته در طرف یسار دشمن. یک موقع مقتضی است که تماما یک طرف مقابل دشمن بایستند.

و در خبر است از حضرت باقر علیه السّلام فرمود (ثبات) راجع بسرایاست و (جمیع) راجع بعسکر است و ظاهرا مراد این باشد که عسکر مقابل دشمن جهاد کنند و جنگ نمایند و سرایا اطراف دشمن را داشته باشند که فرار نکنند یا از طرف دیگر حمله ننمایند.

[سوره النساء (4): آیه 72] .... ص : 132

وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً (72)

و از شما کسانی هستند که سستی میکنند در امر جهاد و در جبهه حاضر نمیشوند پس اگر بشما مصیبت شهادت اصابت کرد و شهید شدید میگویند خداوند بمن انعام فرموده که در جبهه نبودم و الا من هم کشته میشدم و این علامت منافق است

ص: 132

که مخالفت کرده و نفر در جهاد ننموده مثل کسانی که بطمع ریاست تخلف از جیش اسامه کردند و در مدینه ماندند و کردند آنچه کردند با اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لعن فرمود کسانی را که تخلف از جیش اسامه نمودند و این مفاد وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ است فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ اگر چه اطلاق دارد و شامل هر مصیبتی میشود لکن بقرینه قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً مراد مصیبت شهادت است و این هم یک دلیل قویست بر نفاق که عدم فوز بدرجه شهادت را انعام میداند و شهادت را بد میشمارد و انزجار دارد.

[سوره النساء (4): آیه 73] .... ص : 132

وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً (73)

و هر آنکه اگر بشما فضیلتی برسد از جانب خدا که غنائمی از کفار بدست بیاورید هر آینه میگوید این منافق که گویا بین شما و او هیچگونه مودتی نبوده ای کاش من هم با اینها بودم و از این غنائم بهره عظیم می بردم. این هم یک دلیل بر نفاق که اگر مجاهدین غنائمی از کفار بدست بیاورند که مفاد وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ است با اینکه هیچگونه عنایتی از آنها با مؤمنین نبوده و رضایت بفتح مجاهدین و دست آوردن غنائم نداشته تمنی میکند که ای کاش ما بودیم و غنائم را بدست میآوردیم و با آنها شرکت مینمودیم.

و جمله کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ اشاره باینست که مقتضای مودت این بود که در جهاد با آنها شرکت کنند و مجاهدین را نصرت نمایند و در مصائب آنها شرکت کنند تا استفاده غنیمت هم نمایند.

سؤال- در زیارت اصحاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام قریب باین عبارت دارد

(یا لیتنی

ص: 133

کنت معکم فافوز معکم

جواب- اصحاب حسین علیه السّلام غنائم و نتائج دنیوی دست نیاوردند مؤمنین تمنی میکنند ای کاش ما هم با شما در مصائب و شهادت و یاری دین و امام مبین شرکت داشتیم و بفیوضات الهیه فائز میشدیم.

[سوره النساء (4): آیه 74] .... ص : 134

فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (74)

پس واجب است قتال نمودن در راه خدا کسانی که فروختند حیات دنیا را بآخرت و کسی که مقاتله کند در راه خدا چه مغلوب شود و کشته گردد و چه غالب شود و فتح کند پس بزودی خدا باو اجر عظیم عنایت میفرماید.

فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ امر است و ظاهر در وجوب است و راجع بجهاد است و یکی از فروع دین است و در خبر است

(ما اعمال البر کلها فی جنب الجهاد فی سبیل اللَّه الا کنعثة فی بحر لجی الخبر).

و مراد از (فی سبیل اللَّه) ترویج دین و اعلاء کلمه اسلام و یاری پیغمبر و امام و یکی از شرائط جهاد حضور پیغمبر و امام است و باذن آنها یا نایب خاص آنها و در زمان غیبت واجب نیست بلی اگر کفار حمله باسلام نمودند دفع آنها واجب است بحکم حاکم شرع و آن را دفاع میگویند و آیه اگر چه در مورد جهاد با کفار است لکن مورد مخصص نیست هر موردی که صدق فی سبیل اللَّه کند شامل است چنانچه در قرآن میفرماید وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی الایة و همچنین مقاتله با مبدعین در دین و غیر اینها از کسانی که واجب القتل هستند مثل مرتدین بارتداد فطری و امثال اینها.

ص: 134

الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ این جمله فاعل فلیقاتل است و شری بمعنی فروش است مثل بیع و اشتراء بمعنی خرید است یعنی کسانی که دست از حیات دنیا برداشتند و دنیا را فروختند بثمن آخرت از جان و مال و تمام حیثیات گذشتند و مشتری آنها خداوند است چنانچه میفرماید إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ توبه آیه 111.

وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حضور در میدان حرب و اشتغال بجنگ (فیقتل) اگر کشته شد و بدرجه رفیعه شهادت نائل گشت (او یغلب) یا فتح و ظفر پیدا کرد و بر دشمن غالب گشت و نصرت دین خدا نمود (فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً) در هر دو صورت پاداش عظیمی دارد و البته اجری که خداوند عظیم بشمارد بسیار ارزنده است، اللهم ارزقنا مع ولیک بجاه محمد و آله.

[سوره النساء (4): آیه 75] ..... ص : 135

اشاره

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً (75)

و چه باعث شده بر شما که مقاتله نمیکنید در راه خدا و نصرت دین او و در نجات مستضعفین از مردان و زنان و بچه ها که گرفتار ظلم کفار شده اند که دعاء و تضرع میکنند که خدایا ما را نجات ده و از این شهری که اهلش بما اذیت میکنند خارج نما و یک ولی و صاحب اختیاری که ما را از چنگال این ظلم نجات دهد و یک ناصری که ما را یاری نماید برای ما قرار ده.

ظاهرا مورد آیه مسلمین مکه است که قدرت بر مهاجرت نداشتند و در چنگال کفار قریش و مشرکین گرفتار بودند و بآنها اذیت وارد میشد لذا خداوند

ص: 135

از مسلمین مهاجرین و انصار درخواست میکند که شما که قدرت بر دفع شر کفار دارید از سر این بیچاره ها که ضعیف هستند چرا اقدام نمیکنید میفرماید (و ما لکم) ما استفهامیه در مقام اینکه نباید خود داری کنید (لا تقاتلون) البته باید مقاتله کنید و جهاد نمائید که دو فائده بزرگ دارد یکی نصرت دین اسلام و یاری رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم و ترویج دین که مفاد (فی سبیل اللَّه) است، و دیگری نجات و یاری این بیچاره ها که مفاد (مستضعفین) است و این کلمه ممکن است عطف باللَّه باشد که مفادش فی سبیل المستضعفین میشود، و ممکن است عطف بسبیل اللَّه باشد بتقدیر مضاف ای فی نصرتهم او فی اعزازهم او فی نجاتهم و امثال اینها.

و فرق بین ضعیف و مستضعف اینست که: ضعیف فی حد نفسه ضعیف است، و مستضعف کسی را گویند که دیگران او را ضعیف کنند، و این عطف از باب عطف خاص است بر عام زیرا نصرت اینها هم فی سبیل اللَّه است.

مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ من، بیانیه است که بیان میفرماید که مستضعفین کیانند و آنها سه دسته هستند: رجال مردان بیچاره تهی دست فقیر، و نساء زنهای آنها، و ولدان اطفال آنها که معلوم میشود کفار بزنها و بچه های مسلمین هم اذیت میکردند که همه آنها در مقام استغاثه و تضرع و دعاء در خانه خدا بر آمدند.

الَّذِینَ یَقُولُونَ در پیشگاه احدیت عرض کردند رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ وسیله فراهم فرما که ما هم از مکه بتوانیم خارج شویم و هجرت بمدینه کنیم و تشرف بخدمت حضرت رسالت پیدا کنیم.

(الظَّالِمِ أَهْلُها) سبب استغاثه و دعاء ظلم اهل مکه بود بآنها.

وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یک بزرگ و صاحب اختیار که صاحب قدرت باشد بفرست که ما را از دست اینها نجات دهد.

ص: 136

وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً مسلمین را مقرر فرما بیایند و بما کمک دهند و ما را یاری نمایند.

(تنبیه) .... ص : 137

از این آیه بنحوی استفاده میشود که بر مسلمانان واجب است که اگر دیدند مسلمانی گرفتار ظالمی شد بقدر قوه و قدرت خود باید اقدام کنند و رفع شر آن را بنمایند بالاخص اگر مظلوم عالم باشد یا سید باشد یا امام و لذا در اخبار در ذیل این آیه میفرمایند

نحن المستضعفین

بنا بر این کسانی که تقاعد کردند در نصرت امیر المؤمنین و سایر ائمه طاهرین علیهم صلوات اللَّه تا ظالمین بر آنها ستم کردند و هر کدام بچه بلاها گرفتار شدند از قتل و حبس و اسیری و نحو آنها تمام فردای قیامت مسئول و معاقب خواهند بود مگر کسانی که قدرت نداشتند.

[سوره النساء (4): آیه 76] .... ص : 137

الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً (76)

کسانی که با ایمان باشند در مجاهده و مقاتله با کفار برای رضای خدا و تحصیل قرب باو و ترویج دین او و دفع دشمنان دین مقاتله میکنند و بالاخره نائل میشوند به احدی الحسنیین اگر کشته شدند بدرجه رفیعه شهادت میرسند که در حق آنها میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 169، و اگر کشتند فتح و فیروزی و ترویج دین و خدمت بعالم اسلامیت کردند که در حق آنها میفرماید قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ توبه آیه 52.

الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بالاخره بحساب الهی حساب میشود

ص: 137

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ معنای طاغوت گذشت که هر داعی باطلی طاغوت است، شیطان باشد یا رؤساء کفر و ضلالت یا دعات باطله و امراء جور و مبلغین سوء و امثال اینها و کفار پیروی از آنها میکنند و در راه آنها مقاتله مینمایند.

فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ نتیجه جمله قبل است و امر ظاهر در وجوب پس واجب است مقاتله با اینها و دفع شر آنها و چون اینها کلا باغواء شیطان است و اینها اولیاء او هستند باید با اینها مقاتله کرد.

إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً کید و مکر و خدعه و حیله و نکری قریب المعنی است و مراد فریب دادن طرف است باسباب خفیه که او متوجه نشود بلکه تخیل عکس نماید و این اگر از طرف خدا باشد عقوبت و عذاب است که طرف مستحق آن باشد وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ اعراف آیه 183، سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ اعراف آیه 182، إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً وَ أَکِیدُ کَیْداً طارق آیه 15 و 16، و غیر اینها از آیات. و معنای کید خدا امتحان است بدادن مال و جاه و عده و عده و قوت و قدرت تا هر قدر بتواند در فسق و فجور فرو رود تا بعذاب سخت دچار شود چنانچه علیا علیه زینب سلام اللَّه علیها بیزید پلید فرمود وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ.

و اما کید و مکر اگر با مؤمن باشد بسیار صفت خبیثه است و معصیت بزرگ و مشتمل بر معاصی بسیار از ظلم و ایذاء و اهانت و غیر اینها، و از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم است

(لیس منا من ماکر مسلما)

جامع السعاده ص 116، و اگر با اعداء دین و رفع شر آنها از مسلمین باشد بسا واجب باشد و بسا جائز.

و اما کید شیطان و اتباع و اولیاء آن اگر چه بسا بسیار بزرگ است در

ص: 138

قرآن میفرماید وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً نوح آیه 22، و نیز میفرماید وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم آیه 46 لکن در مقابل مشیت حق بسیار ضعیف و ناچیز است باید پناه برد بخدا و از او طلب نصرت کرد و با اینها مقاتله نمود بعلاوه چون مکر و کید اینها بر باطل است و باطل ثبات و بقاء ندارد بی مغز و پوک است ضعیف است لذا گفتند للباطل جولة و للحق دولة وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً سوره بنی اسرائیل آیه 81.

[سوره النساء (4): آیه 77] ..... ص : 139

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً (77)

آیا توجه نمیکنی بکسانی که گفته شد بآنها دست باز دارید از طرفیت با کفار و بپردازید باقامه نماز و اداء زکاة پس زمانی که دستور قتال و جهاد آمد جماعتی از آنها خوف و خشیتی از مردم یعنی کفار در قلوب آنها وارد شد مثل خوف از خدا بلکه بیشتر و گفتند پروردگارا چرا برای ما حکم قتال نوشتی اگر یک مقدار قلیلی تأخیر انداخته بودی تا مدت نزدیکی بگو متاع دنیا کم است و آخرت برای اهل تقوی بهتر است و از مثوبات شما چیزی کم نمیکند و بشما ذره ای ظلم نمی شود.

ظاهر این آیه در مورد مسلمانانی بود که قبل از هجرت بشرف اسلام مشرف شده بودند چه از اهل مکه و چه از خارج و میدیدند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 139

و اتباعش در شکنجه کفار گرفتارند مکرر از آن حضرت تقاضا میکردند که امر بفرماید بجهاد با آنها و حضرت میفرمود مأموریت باین ندارم و شما باید بتکالیف شخصی خود بپردازید باقامه صلوة و ایتاء زکاة و صبر کنید بر اذیت کفار و خودداری کنید از طرفیت با آنها لسانا و یدا لذا میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ مسلمانان قبل از هجرت (قیل لهم) قائل یا خود حضرت بوده یا خصیصین آن حضرت کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ ظاهر در خودداری از معارضه و مقاتله با آنها است لکن در بعض اخبار تفسیر شده بلسان یعنی با کلام درشت و زشت با آنها تکلم نکنید که بهانه دست آنها بیاید و بیشتر از پیش بشما اذیت کنند فقط بحفظ دین خود بکوشید.

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ که عملا بتوانید آنها را هدایت کنید چنانچه بسیاری بواسطه اخلاق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اعمال حسنه آن حضرت بشرف اسلام مشرف شدند، و در حدیث دارد

کونوا دعاة الناس باعمالکم لا باقوالکم

و امروز هم نظر به اینکه مسلمین بالاخص شیعه قوت و قدرت بر مدافعه و معارضه و مقاتله با کفار ندارند اگر بوظائف دینی خود عمل میکردند و بصحت عمل و حسن اخلاق با آنها معاشرت میکردند بسیاری از آنها بشرف اسلام مشرف میشدند لکن قضیه بر عکس است بسیاری از مسلمین باعث ننگ اسلام شدند که بقول آن فرانسوی «الاسلام محجوب بالمسلمین» در قرآن خداوند تعالی میفرماید وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ فصلت آیه 34.

فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ اذا زمانیه، یعنی زمانی که واجب شد بر آنها جهاد که حضرت هجرت بمدینه فرمود و عده مسلمین زیاد شدند و قوت و قدرتی پیدا کردند و کفار قریش هم حرکت کردند برای جنگ با مسلمین چون عده و عده آنها زیادتر بود جماعتی از همین مسلمین که تقاضای جهاد داشتند از کفار بشدت

ص: 140

خوف پیدا کردند لذا میفرماید إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ یعنی کفار قریش (کَخَشْیَةِ اللَّهِ) یعنی چنانچه از مرگ الهی میترسیدند از قتل بدست کفار ترسیدند (أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً) زیرا در رسیدن اجل مجرد احتمال بود بلکه ظن ببقاء داشتند و در قتال با کفار ظن بقتل یا یقین بآن داشتند و اعتراض نمودند بحکم جهاد وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ و تعجیل کردی در قتل و فناء ما بدست کفار لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ میخواستی حکم جهاد نفرمایی و بگذاری ما بموت طبیعی فانی شویم و بمیریم و این چند روزه باقی مانده بعمر ما زنده بمانیم و این توهم در بسیاری از مسلمین هست موقعی که گرفتار ظلم ظلمه و کفار میشوند اعتراض میکنند بعلماء اعلام که چرا ساکت نشسته و حکم دفاع نمی دهند و قیام نمیکنند پس از آنکه یک نفر از آنها قیام کنند اطاعت نمیکنند بلکه اعتراض شدید که چرا قیام کرد و خود و مسلمانان را در معرض هلاکت انداخت.

قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ بر فرض که در جهاد کشته شوید و اگر جهاد نبود چهار روزی در دنیا زیست میکردند بالاخره اجل گریبان شما را میگرفت و دنیا بقاء و ثباتی ندارد و بزودی خواهید رفت مرگ بانسان از همه چیز نزدیک تر است بالاخص در این زمان که تصادفات بسیار، مرگ مفاجات فراوان، بلیات مهلکه از سیل و زلزله و مرضهای گوناگون بی شمار انسان خبر از یک دقیقه ندارد.

وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی زیرا دار بقاء و نعم دائمیه و سعادت ابدی و نجات از کلیه مهالک بشرط ایمان و تقوی است.

وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا از حق شما و ثواب جهاد کاسته نمی شود و بقدر فتیلی بشما ظلم نمی شود.

ص: 141

[سوره النساء (4): آیه 78] ..... ص : 142

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً (78)

هر کجا باشید مرگ شما را در می یابد و لو در برجهای محکم باشید و اگر باینها خوبی برسد میگویند از جانب خدا است و اگر ناملائمی بآنها متوجه شود میگویند از جانب تو است بگو تمام از جانب خدا است پس چه باعث شده این قوم را که نزدیک نیست حدیثی را بفهمند.

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ کلام در موت بسیار مفصل است از جهاتی 1- یکی نسبت موت و حیات نسبت بروح حیوانی و نباتی عدم و ملکه است و نسبت بروح انسانی انتقال نشئه است و نسبت تضاد است.

2- اسباب طبیعی ظاهری یا حدوث خللی است در بدن موت طبیعی گویند یا حدوث امری است موت اخترامی گویند مثل تصادفات و زلزله و سیل و هدم و امثال آنها یا بغتی است فجائیه گویند.

3- آجال یا حتمی است قابل تغییر نیست یا معلقی است مشروط بشرائطی است، اگر باشد یا نباشد قابل تغییر است مثل قطع رحم، دعاء، صدقه، توسل عبادت، معصیت و امثال اینها.

4- راحتی و سختی موت دائر مدار ایمان و کفر و اعمال نیک و بد است و چهار قسم است: مؤمن نیک کار و بد کار، کافر نیک کار و بدکار.

5- نسبت موت هم بخدا داده میشود اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها انفال آیه 52، هم بملک الموت قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 27، و هم بملائکه اعوان ملک الموت إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ محمد آیه 29، و تفصیل اینها را در جلد سوم کلم الطیب ص 47- 54 بیان کرده ایم.

ص: 142

و بالجمله ساعات عمر و دقائق و عدد تنفسات معین است و مقدار روزی آنی تقدیم و تأخیر ندارد فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 314 وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ بروج جمع برج عبارت از قصر و عمارتی است بسیار مرتفع و اطرافش بسته که دشمن نتواند بآنها دست پیدا کند و مسلطا باشند بر دشمن، و مشیدة عبارت از محکم و مستحکم است که خرابی بآن نرسد و لکن اینها جلوگیر از مرگ نیست و مانع از دخول ملک الموت نمیشود و این از باب مثال است و الا هیچ چیز مانع از مرگ نیست نه دولت و نه ریاست و نه لشکر و عسکر و نه عشیره و قبیله و نه بیمه و نه حیله و نه رژیم و نه حفظ الصحه.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ کنایه و اشاره باینست که اگر فتح و ظفر یا نفع و خیری بآنها برسد میگویند ما در پیشگاه الهی قرب و منزلتی داریم و خدا بما عنایت فرموده برای این جهت است مثل یزید بن معاویه علیهما الهاویه که تمسک کرد بآیه شریفه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ الایه که این عزت و غلبه که من دارم خدا داده است و من در پیشگاه خدا بهتر از حسین علیه السّلام هستم و حسین (ع) نزد خدا العیاذ مطرود بود که کشته شد با اصحابش و عیالش باسیری رفتند، و این توهم در دماغ بسیاری از سلاطین و جبابره و بسیاری از فساق و فجار و کفار هست غافل از اینکه اینها امتحانات الهی است و دلیل بر خوبی نیست إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 178.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ اگر بلائی و مصیبتی از قتل یا ذهاب مال و نحو اینها برسد میگویند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما را بکشتن داد و گرفتار نکبت و فقر و تنگ دستی انداخت چنانچه امروز هم بسیاری از مردم که دچار گرفتاریها میشوند گردن علماء بار میکنند.

قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بمقتضای نظام جملی عالم موافق با حکمت و صلاح

ص: 143

نوعی و شخصی خداوند یکی را عزت یا ذلت، غنا یا فقر، صحت یا مرض، حیات یا موت میدهد عالم بجمیع حکم و مصالح است و تمام بجا و بموقع است، در حدیث قدسی است

(ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغناء فان افقرته لافسده ذلک فمن لم یصبر علی بلائی و لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی).

فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً قرآن و فرمایشات الهی و بیانات نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اخبار ائمه علیهم السلام را نمی فهمند و درک نمیکنند و نزدیک هم نیست که بفهمند.

[سوره النساء (4): آیه 79] .... ص : 144

ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً (79)

آنچه برسد بتو از نیکی پس از جانب خدا است و آنچه برسد بتو از بدی از قبل نفس خود است و ما فرستادیم ترا برای مردم برسالت و کافی است بر رسالت تو شهادت خداوند.

نظر به اینکه ظاهر خطاب در آیه شریفه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و از آن طرف مقام عصمت آن حضرت مانع است از اینکه عمل زشتی از او سر زند که موجب اصابه سیئه باشد لذا مفسرین در مقام دفع آن بر آمدند، بعضی گفتند خطاب و لو صورة بآن حضرت است لکن مراد امت است از قبیل (ایاک اعنی و اسمعی یا جارة) است و بعضی گفتند مخاطب انسان است لکن هر دو این تفسیر مخالف صریح آیه است بخصوص بقرینه (و ارسلناک) که مخاطب قطعا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

و تحقیق کلام اینست که در مقام خود گفته ایم که این نوع قضایا فرضیه است

ص: 144

بنحو قضایا حقیقیه تابع تحقق موضوع است تا موضوع محقق نشود محمول تحقق پیدا نمیکند مثل (الخمر حرام) تا خمر در خارج وجود پیدا نکند حکم حرمت فعلیت پیدا نمیکند بنا بر این می گوییم بنحو قضیه فرضیه ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ که هر نعمتی دنیوی و اخری بتو عنایت شود تفضل الهی است و از ناحیه او است وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ و اگر سیئه و عقوبتی اصابت کند از جانب نفس تو است لکن چون نفس نفیس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از معصیت و عمل زشت منزه است اصابه سیئه هم باو نخواهد شد، و این آیه شریفه در مقام بیان قاعده گویی است که در آیات شریفه دیگر هم اشاره دارد.

خلاصه مطلب آنکه خداوند تهدید میفرماید تمام بنده گان را به اینکه حضرت رسالت با آن مقام شامخ اگر معصیت نمود گرفتار عقوبت خواهد شد چه رسد بدیگران نظیر آیه شریفه لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ زمر آیه 65، و آیه شریفه وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ رعد آیه 37، وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ بقره آیه 145 وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ بقره آیه 120، و معلوم است که آن حضرت نه شرک میآورد و نه متابعت اهواء کفار میکند این آیات برای قطع طمع کفار و تکلیف سایر بندگان است، بنا بر این تفسیر حسنة بجنگ بدر و سیئة بجنگ احد هیچ مناسبتی ندارد.

وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا سؤال- کلمه (ارسلناک) دلالة بر رسالت داشت ذکر (رسولا) چه مناسبتی دارد.

جواب- رسولا، تأکید است مثل اینکه بگویی تو را بپیغمبری فرستادیم (وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً) سؤال- از کجا میتوان فهمید که خداوند شهادت

ص: 145

برسالت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده جواب- بعد از آنکه معجزه بودن قرآن ثابت شد و معلوم شد کلام الهی است شهادت قرآن کافیست.

[سوره النساء (4): آیه 80] .... ص : 146

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً (80)

کسی که اطاعت کند رسول اکرم را پس محققا اطاعت خدا را نموده و کسی که سرپیچی کند از اطاعت رسول و اعراض کند پس ما تو را نفرستادیم که آنها را حفظ کنی.

(من یطع الرسول) اطاعت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بحکم عقل واجب است زیرا بعد از آنکه ثابت شد پیغمبری او باقامه معجزه بالاخص معجزه مثل قرآن هر چه پیغام آورده از جانب خدا است و چیزی از پیش خود ندارد وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی و النجم آیه 3 و 4، عقل حکم میکند بلزوم اطاعت او و این جمله رد کسانیست که امروزه در السنه آنها است که میگویند ما هر چه که در قرآن است قبول داریم و اما اخبار و احادیث را نمی پذیریم با اینکه این کلام را هم دروغ میگویند، ربا میخورند، غیبت میکنند، دروغ میگویند، خمس و زکاة نمیدهند، حج نمیروند، شراب میخورند، زنا میکنند فحشاء و منکرات را مرتکب میشوند با اینکه تمام در قرآن است، اصل کلام غلط و باطل است اگر حضرتش فرمایشی فرمود و از میان دو لب مبارکش خارج شد و کسی گفت من قبول ندارم انکار رسالت او را کرده و منکر رسالت کافر است و لو یک حکم جزئی باشد (فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ) عین اطاعة خدا است و همچنین است اطاعت ائمه معصومین

(من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد عصی اللَّه)

و در حکم اطاعة خدا

ص: 146

و رسول و ائمه طاهرین است اطاعت مجتهد جامع الشرائط در بیان احکام شرعیه و وظائف دینیه.

(و من تولی) کسانی که اعراض میکنند و اطاعت نمیکنند و معصیت تو را میکنند غمگین نباش تو بوظیفه خود عمل کرده ای دیگر مأمور بحفظ و نگاهداری آنها نیستی چنانچه وظیفه علماء و ائمه (ع) و انبیاء (ع) و مبلغین و وعاظ فقط ارشاد و هدایت و تبلیغ است اگر هدایت شدند مورد مثوبات واقع میشوند و اگر اعراض کردند گرفتار عقوبات میگردند.

[سوره النساء (4): آیه 81] ..... ص : 147

وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (81)

و میگویند که طاعة است یعنی اطاعت میکنیم پس زمانی که از نزد تو بروند شبانه اجتماع میکنند جماعتی از آنها بر غیر آنچه که تو فرموده ای و خداوند می نویسد آنچه را که شبانه اجتماع کرده اند پس از آنها اعراض و صرف نظر کن و توکل بر خدا کن و خداوند تو را کفایت میکند در وکالت.

این آیه در مذمت جماعتی از منافقین است که موقع تشرف خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اظهار اطاعة میکنند مخصوصا در امر جهاد ولی در خفای پیغمبر (ص) شبها دور هم می نشینند و بر خلاف دستور حضرت تصمیم میگیرند خداوند از اسرار آنها مطلع است و بر ضمائر آنها آگاه است و در محلش مینویسد و ضبط میکند.

وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ کلمه طاعة متعلق بفعل محذوف است یعنی نطیع طاعة چنانچه اگر کسی بشما امری کند در جوابش می گویی سمعا و طاعه.

ص: 147

فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بروز بمعنی از پرده و غلاف ظاهر شدن است مثل شمشیر که از غلاف بیرون آید و مستور که از ستر خارج شود کانه این منافقین تا مادامی که حضور پیغمبر و مؤمنین هستند عقائد باطنی خود را مستور نموده اظهار موافقت میکنند و میگویند فرمایشات شما مطاع و متبع است و زمانی که از خدمتت خارج میشوند (بیت طائفة منهم) بیتوته شب بجایی ماندن است یعنی شبانه دور هم جمع میشوند و تصمیم بر مخالفت شما میگیرند (غیر الذی تقول) بغیر گفته شما عمل میکنند و بنای مخالفت میگذارند.

وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ یا در نامه عمل آنها نوشته میشود یا در جای دیگر ضبط میشود.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ همچه اصحابی بکار شما نمیآید باید چشم از آنها پوشید یا در میدان جنگ حاضر نمیشوند یا اگر حاضر شدند فرار میکنند و باعث شک مسلمین میشوند چنانچه در احد کردند.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ تو کار خود بخدا واگذار و خوش دل باش، خداوند تو را یاری خواهد فرمود و نصرت ظفر را نصیب تو خواهد نمود (که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند) وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا احتیاج بدیگری نداری وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3.

[سوره النساء (4): آیه 82 ] ..... ص : 148

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً (82)

آیا تدبر نمیکنید قرآن را و اگر از جانب غیر خداوند بود هر آینه

ص: 148

مییافتید در او اختلاف بسیاری.

این آیه شریفه در مقام بیان یک جهة از جهات معجزه قرآن است که سلامتی از تناقضات و اختلافات باشد و ما در مجلد اول این کتاب در باب معجزه بودن قرآن در مقدمه این جهة را ششمی جهات معجزه بیان کرده ایم صفحه 57- 59، و خلاصه کلام اینکه ما در کتب بزرگان از حکماء مثل ابن سینا و ملا صدری و بزرگان از علماء مثل علامه حلی و خواجه نصیر الدین طوسی و سایر بزرگان با اینکه در یک فن از فنون علمی است چقدر اختلاف و تناقض مشاهده میکنیم و در انجیل مسیحیان با اینکه یک تاریخچه از مسیح است چه قدر تناقض دارد، مسیح را گاهی انسان، گاهی پسر خدا، گاهی خدا، گاهی از نسل داود معرفی میکند بعلاوه اختلافاتی که در اناجیل اربعه است، و نیز در قوانین ملل و دول با اینکه عقلاء مملکت جعل کرده اند چه اندازه مواد متناقضه دارد، و لیکن قرآن مجید با اینکه مشتمل بر فنون بسیار است: علم الهی، فن اخلاقی، تشریع احکام، سیاست مدن، فنون جنگی، تنظیم معاش، اصلاح معاد، علم معاشرت، حجج، امثال، مواعظ، حکم، ترغیب، تهدید، بشارت، انذار، قصص، تاریخ، اخبار غیبی و غیر اینها است. کوچکترین اختلاف و تناقض در او یافت نمیشود لذا ببانک بلند فریاد میزند أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ تدبر و تفکر و تامل و نظر و تفهم نمیکنند در این کتاب آسمانی که از جانب ذات اقدس ربوبی صادر شده.

وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ یعنی چنانچه توهم کردند کفار که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از پیش خود اینها را بافته و تلفیق کرده و گفتند افتراء بسته أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ الایة هود آیه 13.

لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً بخصوص از کسی که نزد کسی درس نخوانده و در جزیرة العرب با اهل جاهلیة بسر برده و یتیم و بدون مربی بوده البته تناقضات

ص: 149

در کلماتش بسیار یافت میشد و این دلیل محکمی است.

[سوره النساء (4): آیه 83] .... ص : 150

وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلِیلاً (83)

و زمانی که آمد آنها را چیزی که دلالت بر امنیت مسلمین میکند مثل بشارت بفتح یا موجب خوف آنها میشود مثل هزیمت مسلمین و شکست آنها آن خبر را همه جا میگویند و فاش میکنند تحقیق نکرده و صدق و کذب آن را دست نیاورده و اگر خود داری میکردند تا حقیقت آن را از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا از اولی الامر بدست بیاورند تا علم پیدا کنند کسانی که استنباط میکنند و دقت میکنند و صدق و کذب آن را میفهمند و اگر نبود تفضلات الهی بر شما هر آینه متابعت شیطان را مینمودید مگر کمی را شما.

این آیه شریفه دلیل است بر اینکه هر چیزی را بمجرد شنیدن نباید باور کرد تا از مرکز صحیح تحقیق نشود و صدق و کذب او معلوم نگردد اشاعه نباید نمود چه راجع بامن باشد که مورث غفلت مسلمین میشود و سستی در اقدام و چه راجع بخوف باشد که مورث ضعف و خوف مسلمین میشود، و قریب بهمین معنا است آیه شریفه إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ حجرات آیه 6.

وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مرجع ضمیر جمع ممکن است منافقین باشند یا مؤمنین ضعیف الایمان سست عنصر زود باور که بمجرد شنیدن یک خبری و پیش آمد امری منتشر و اذاعه میکنند یا از روی عناد یا ضعف ایمان بین المسلمین.

ص: 150

مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ من بیانیه، که آن امر یا موجب امن و اطمینان مسلمانان میشود و بخواب امن میروند و غافل گیر دشمن میشوند یا موجب خوف آنها میشود و جرئت و شهامت و شجاعت خود را از دست میدهند.

أَذاعُوا بین المسلمین افشاء میکنند (وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ) یعنی باید حقیقت امر را از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کرد چون از جانب حق باو وحی میرسد و حاق مطالب را بیان میفرماید.

وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ مراد ائمه طاهرین هستند چنانچه قبلا بیان شد و اینها عالم ببواطن قرآن و احکام دین هستند و در کلیه امور باید بآنها رجوع کرد و حقیقت مطالب را از اینها بدست آورد و بر طبق این مطلب اخبار بسیاری در ذیل همین آیه داریم از حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت رضا علیهم السلام.

لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ استنباط، باطن شیئی را بدست آوردن است لذا مجتهد را مستنبط میگویند و بواطن امور نزد این خاندان است و بس.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فضل بزرگ الهی همین ارسال رسول و نصب ائمه طاهرین است که اگر بیانات اینها نبود هر اینه نوع شما مردم متابعت شیطان میکردند.

لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ و در جهالت و ضلالت میافتادید، (الا قلیلا) اشخاص محکم ثابت که تا حقیقت را دست نیاورند اقدامی نمیکنند و اینها بسیار کمند.

[سوره النساء (4): آیه 84] .... ص : 151

فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلاً (84)

پس قتال فرما در راه خدا مکلف نیستی مگر خودت را و تحریص و ترغیب فرما مؤمنین را بمقاتله امید است خداوند جلوگیری کند از شر کفار و خدا

ص: 151

عذاب و انتقامش شدیدتر است.

فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فاء تفریع است بر جملات قبل که اگر منافقین مخالفت میکنند و مؤمنین هم جبن و ترس دارند شخص تو نباید کوتاهی کنی و باید بمقاتله آنها قیام نمایی.

لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ مکلف بتکلیف دیگران نیستی، در اخبار دارد که این حکم مختص بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که یک تنه بدون یاور و ناصر باید برود بجهاد با کفار.

سؤال- چه نحو ممکن است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یک نفره بدون اینکه احدی از اصحاب همراه او باشند.

جواب- اولا خداوند تبارک و تعالی که چنین امری میفرماید قدرت دارد که یک نیرویی برسول خود عنایت فرماید که اگر اشاره کند نفس ها از قالب ها خارج شود چنانچه در بسیاری از مواقع از این خاندان ظاهر شده حتی علیا علیه حضرت زینب سلام اللَّه علیها در بازار کوفه (فاشارت الی الناس ان اسکنوا فردت الانفاس و سکنت الاجراس).

و ثانیا جنود الهی منحصر بیک عده مؤمنین نیست، ملائکه بلکه حیوانات کوچک بلکه جمادات جنود حق هستند بیاری پیغمبرش میفرستد.

جمله ذرات زمین و آسمان لشکر حقند گاه امتحان

آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد

مگر قضیه اصحاب فیل که بتوسط ابابیل هلاک شدند، قوم ثمود بصیحه، قوم لوط بحجاره، قوم شعیب بسائقه، فرعونیان بغرق، جنگ بدر بملائکه و هکذا و این تکلیف جهاد بر مسلمین نه از روی احتیاج خدا و رسول بود بیاری آنها بلکه برای نفع خود آنها است یا بدرجه شهادت رسند یا خدمتی بعالم دیانت خود کنند لذا

ص: 152

میفرماید حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ ترغیب و تحریص فرما آنها را برای جهاد تا نائل شوند باحدی الحسنیین و بالاخره و لو مسلمانان هم در جهاد حاضر شوند و کمال نیروی خود را بکار زنند تا اعانت حق نباشد کاری از آنها ساخته نمیشود از این جهت بعد از امر ترغیب مؤمنین میفرماید عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا که نسبت جلوگیری از بأس کفار را بخود میدهد نه بمؤمنین سپس کانه دلیل میآورد برای کف بأس بقوله تعالی وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا بأس الهی دفع شر کفار است از مسلمین و نکال عقوبة آنها است بر اعمال و کردار زشت آنها و همین جمله دلیل است بر اینکه احتیاج بقوه و قدرت مسلمانان نیست خداوند کافیست.

[سوره النساء (4): آیه 85] .... ص : 153

مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقِیتاً (85)

کسی که شفاعة کند شفاعة نیکی از برای او است نصیبی از آن نیکی و کسی که شفاعة کند شفاعة بدی از برای او است سهمی از بدی و خداوند بر هر چیزی سزایی میدهد.

اصل شفاعت از شفع است بمعنی جفت مقابل و ترکه بمعنی یک تایی است و شفاعة حسنة این است که در حق مؤمنی از بزرگی خواهش کند که همین نحو که من مورد عنایت هستم او را هم مورد عنایت خود قرار ده چه راجع بامور دنیوی باشد و چه اخروی.

و مسئله شفاعت محمد و آل صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و غیر اینها از ضروریات مذهب شیعه است و کلام در آن در چهار مقام واقع میشود: 1- در اثبات شفاعة از آیات و اخبار.

ص: 153

2- در رد شبهات منکرین. 3- در تعیین شفعاء که کیانند. 4- در کسانی که نائل بشفاعت میشوند. و چون این بحث دامنه دارد و از وضع این کتاب خارج است حواله میدهیم بکتاب کلم الطیب جلد سوم ص 237- 245، و بشرح آیه قناعت میکنیم.

مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً کسی که در حق مؤمن نزد خدا دعا کند یا طلب مغفرت نماید راجع بحوائج دنیوی یا اخروی یا نزد پیغمبر یا امام یا بزرگی سفارشی بکند خداوند همان دعا را در حق خودش بیشتر و بهتر مستجاب میفرماید و گناهان آن را میآمرزد و پیغمبر و امام و آن بزرگ بخود او بیشتر عنایت میکنند و اخبار در این باب بسیار داریم و بس است برای اثبات این موضوع همین آیه شریفه که تصریح میفرماید یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها مرجع ضمیر منها ممکن است شفاعة باشد که از همان مغفرت و استجابت دعا که طلب کرده نصیبی هم باو میدهند و ممکن است حسنة باشد که باو هم حسنه میدهند.

وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً بعضی گفتند مراد دعاء علیه است که نفرین و لعن و غیر اینها، ولی این اشتباه است زیرا خصومت است نه شفاعت و این نسبت بمؤمن جایز نیست و نسبت بکافر و منافق و مخالف افضل عبادات و از آثار تبری است بلکه شفاعت سیئه این است که در امر معصیت شفاعة کند مثل اینکه واسطه شود برای انجام عمل حرامی نزد بزرگی که فلان را برای عضویت فلان مرکز معصیت مثل سینما یا اجزاء ظلمه یا نزد فاحشه برای زنا و امثال اینها، یا اینکه نزد پیغمبر در حق کفار و اعداء دین شفاعت کند مثل شفاعت عثمان در حق حکم ابن عاص و فرزندش مروان.

یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها کفل بمعنی ضم شیئی بشیئی و ضم شخص بشخص یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ حدید آیه 48 فَقالَ أَکْفِلْنِیها سوره ص آیه 23،

ص: 154

أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ آل عمران آیه 44، و مراد اینجا آنکه شفیع یا مشفع در سیئه شریک است.

کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقِیتاً مقیت از ماده قوت است بمعنی خوردن بمقدار سد رمق و حفظ هر چیزی، و مراد از مقیت در این آیه حافظ مقتدر معطی یعنی حفظ هر چیزی را میکند و بمقدار لازم از قوت باو عطاء میفرماید و قدرت بر حفظ و اعطاء دارد بهر کس هر چه لایق بداند از ثواب یا استحقاق داشته باشد از عقاب قدرت دارد و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 86] ..... ص : 155

وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَسِیباً (86)

و زمانی که شما را تحیت گفتند بهر نوع تحیتی شما هم تحیت گوئید آنها را ببهتر از آن تحیت یا همان تحیت را رد کنید محققا خداوند بر هر چیزی حساب میفرماید و از قلم او ساقط نمیشود.

در اخبار تفسیر شده وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ بسلام و مسلما بیان اظهر مصادیق است منافی با عموم نیست، و شاهد بر عموم در بعض اخبار باین آیه تمسک کردند در موضع عطاس که در جواب عافاکم اللَّه بگوید یغفر اللَّه لکم بلکه مصافحه و معانقه را هم در اخبار بیان شده بخصوص در مورد مسافرت و در بسیاری از اخبار آداب سلام و فضیلت آن و کیفیت آن و جواب سلام و معنی سلام و احکام آن وارد شده و فقهاء در کتب فقه و در رسائل عملیه بیان فرموده اند و مخصوصا در سلام بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار (ع) و اموات مؤمنین و اصحاب ائمه و آداب زیارت آنها از دور و نزدیک و ما مختصری از آنها را در ذیل کلمه الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ صفحه 196- 201

ص: 155

بیان کرده ایم.

و خلاصه آن اینست که سلام از سلامتی است و اطلاق بر خدا میشود هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ حشر آیه 23، بمناسبت اینکه ذاتا و صفة و فعلا تام فوق التمام و کامل فوق الکمال خالی از جمیع عیوب و نواقص است، و بر دعا و طلب سلامتی که عبارت از تحیة است و بر وعد که وعده سلامتی است که من خیال سویی در حق تو ندارم و هیچگونه ضرر و خسارتی از من بتو وارد نخواهد شد.

و سلام مستحبّ مؤکد است، اگر سلام علیکم باشد ده حسنه و اگر منضم به و رحمة اللَّه باشد بیست حسنه، و برکاته سی حسنه.

و مستحبّ است وارد بر مورود و راکب بر راحل و قائم بر قاعد و راکب بغل بر راکب حمار و راکب فرس بر راکب بغل سلام کند.

و جواب سلام واجب است و باید جواب بهتر باشد یا لا اقل مساوی، کمتر نباشد چنانچه مفاد فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها است و در سلام یهود و نصاری اقتصار کند بکلمه علیکم در جواب، و اگر در نماز است در جواب اقتصار بمثل کند. و درجه اعلای سلام السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته است که سلام ملائکه است و بیشتر از این نباشد که بگوید و مغفرته و رضوانه که از امیر المؤمنین علیه السّلام نهی وارد شده، و اگر سلام بر جماعت باشد یک نفر از آنها بوجوب کفایی جواب دهد کافیست.

و بر چند طائفه مذموم است سلام کردن: یهود، نصاری، مجوس، بت پرست مجلس شرب خمر که شارب الخمر باشد، صاحب شطرنج که قمار باز است، و مخنث که ملوط است، و شاعری که قذف محصنات میکند، و بر نماز گذار که در حال نماز است، و بر آکل رباء، و بر کسی که در بیت التخلیه باشد یا در حمام باشد،

ص: 156

و بر متجاهر بفسق طبق حدیث مروی از فقیه از حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش حضرت باقر (ع) و غیر اینها از احکام.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَسِیباً حسیب را گفتند کافی و عالم و مقتدر و محاسب است (مجمع البحرین) و در مجمع البیان حسیب کافی مجازی و تمام اینها بر خداوند صادق است.

[سوره النساء (4): آیه 87] .... ص : 157

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً (87)

خدایی که نیست خدایی جز او هر اینه جمع میفرماید شما را برای روز قیامت که هیچگونه قابل شک و ریب نیست در روز بازگشت و کیست راستگوتر در حدیث از خدا.

تفسیر جملات این آیه در طی آیات متکثره بیان شده احتیاج بتکرار نیست فقط بطور خلاصه متذکر میشویم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ مفاد کلمه توحید است که دلالت بر جمیع مراتب توحید از توحید ذاتی، صفاتی، عبادتی، افعالی و نظری دارد بدلالة مطابقی و التزامی بلکه بدلالة اقتضایی بر جمیع عقائد حقه و اصول مذهب و احکام دین دارد، بعلاوه این جمله بواسطه تقدیم کلمه (اللَّه) و تعبیر بکلمه (هو) که دلالت بر مقام غیب الغیوبی دارد دلالتش قوی تر و تأکیدش بیشتر است چنانچه کلمه (لیجمعنکم) بواسطه لام تأکید و نون تأکید که کانه خداوند قسم یاد میفرماید که جمیع شما را البته خواهد جمع فرمود، دلالتش بر ثبوت و تحقق یوم القیمه بیشتر است.

و کلمه إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ در مقام بیان حکمت و غرض است نفرموده فی یوم القیمة کانه میفرماید که غرض از جمع آوری شما برای قیامت و رسیدگی

ص: 157

بحساب و پاداش اعمال و جزای حسنات و سیئات است و این موضوع (لا رَیْبَ فِیهِ) است که ریب بمعنی شک بیجا است یعنی قابل شک نیست و ادله بر ثبوتش بسیار است و اقوای تمام ادله خبر دادن خداوند است وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً چون کذب قبیح است و محال است از او صادر شود حتی صدق حدیث از صفات بارزه انسان است و منسوب بامیر المؤمنین است که فرمود مقام قربی که نزد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیدا کرده برای صدق حدیث و اداء امانت بوده، و در خبر است که نگاه نکنید بکسانی که نماز میخوانند و روزه میگیرند خوبی انسان بصدق حدیث و اداء امانت است، بعلاوه دلیل عقلی بر معاد اینست که اگر معاد نباشد ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام بلکه خلقت بشر لغو میشود، و اگر معاد نباشد فرق بین مؤمن و کافر و معاند و بین مطیع و عاصی و بین ظالم و مظلوم گذارده نمیشود و این قبیح است و از خدا فعل لغو و قبیح صادر نمیشود.

[سوره النساء (4): آیه 88] .... ص : 158

فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (88)

پس چه چیز باعث شده که شما مؤمنین در حق منافقین دو دسته شده اید یک دسته برای اظهار اینها ایمان را می گویید مؤمن هستند و با آنها معامله ایمان میکنید و یک دسته برای کشف نفاق آنها با آنها معامله کفر میکنید و حال آنکه خداوند اینها را دور انداخته و از رحمت خود بیرون کرده بواسطه کارهای آنها و اعمال زشت و اظهار کفر خود آیا شما میخواهید هدایت کنید کسی را که خدا آنها را اضلال فرموده و قابل هدایت نیستند و کسی را که خداوند اضلال فرماید پس نمی یابی برای او راه هدایتی.

ص: 158

(کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود) مقام اول- در جمله فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ منافق کسی را گویند که در باطن کافر است لکن در ظاهر اظهار اسلام میکند و شهادتین میگوید این تا مادامی که باطنش مکشوف نشده باید حکم باسلامیت او نمود و با او معامله اسلام کرد چنانچه در قرآن میفرماید وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً نساء آیه 94، لکن در قیامت باشد عذاب گرفتار است إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 145، و اما اگر باطنش ظاهر شد چه خودش ظاهر کند چنانچه مورد آیه همین است که جماعتی از مشرکین آمدند مدینه و اظهار اسلام کردند و چون برگشتند بمکه نزد مشرکین کفر خود را فاش کردند بنا بر خبری که منسوب بحضرت باقر علیه السّلام است که در مجمع البیان نسبت میدهد یا خداوند خبر از باطن آنها داد دیگر نباید با آنها معامله اسلام نمود و مفاد آیه همین است که مسلمانان در حق اینها دو دسته شدند یک دسته گفتند مؤمن هستند چون شهادتین گفتند یک دسته گفتند کافر هستند چون شرک خود را فاش نمودند خداوند مذمت میفرماید دودستگی را بلکه باید تمام مسلمین با آنها معامله کفر نمایند بلکه اشد از سایر کفار مقام دوم- در جمله وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا رکس بمعنی دور انداختن است خدا اینها را دور انداخته و علت و سبب دور انداختن انها عملیات آنها است که خود را از قابلیت هدایت انداخته اند و فاسد کرده اند که مفاد بما کسبوا است هسته خرما موقعی که فاسد شد و گندید دیگر قابل رشد نیست باید دور انداخت و زحمت بیهوده در باره او نکشید، پس دور انداختن خدا اینها را از راه بی اعتنایی و مضایقه از هدایت آنها نیست بلکه از راه عدم قابلیت آنها است آنهم بدست خود آنها.

مقام سوم- در جمله أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ ضلالت بمعنی گمراهی

ص: 159

است و راه بجایی نبردن است، و اضلال الهی همان دور انداختن باعث ضلالت میشود در واقع مراتب طولیست اعمال اینها علت سقوط از قابلیت هدایت است و سقوط از قابلیت هدایت علت دور انداختن آنها است و دور انداختن علت ضلالت آنها است لذا نسبت ضلالت را بخدا داده چون علتش دور انداختن خدا است، و معنی ضلالت آنها اینست که نه مؤمنین آنها را بخود راه میدهند نه مشرکین آنها را قبول میکنند آدم دو رو همین طور است چنانچه در قرآن میفرماید مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ نساء آیه 143، و کسی که این مراحل را طی کرده آیا شما مسلمانان میخواهید او را هدایت کنید هرگز ممکن نیست چون شرط هدایت قابلیت است چنانچه ذکر شد بلکه تمام طرق و راه ها بر او بسته میشود و بهیچ کیشی او را نمی پذیرند نه کیش یهود، نه نصاری، نه مجوس، نه مشرک، نه مؤمن. چون از او نفاق و دو رویی مشاهده کرده اند، و این مفاد جمله وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا که هرگز راهی برای او پیدا نخواهی کرد نعوذ باللَّه تعالی من ذلک.

و شاید اینکه محل منافق درک اسفل آتش است علتش همین باشد که درکات جهنم که محل کفار است و معاندین در سلسله مراتب هر کدام در یک از طبقات و درکات هستند هیچکدام منافق را نمی پذیرند که با آنها در آن درک و طبقه باشد تا آنکه ببرند آخرین درکات که فقط هم جنس خود او آنجا هستند.

ص: 160

[سوره النساء (4): آیه 89] ..... ص : 161

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (89)

دوست میدارند و امیدوارند که شما هم اگر کافر شوید چنانچه آنها کافر شدند و با آنها مساوی شوید و ملحق شوید بمشرکین یعنی در این مقام هستند پس شما نباید آنها را بدوستی بگیرید مگر آنکه آنها از مشرکین جدا شوند و هجرت کنند در راه الهی یعنی از روی حقیقت ایمان بیاورند و بشما ملحق شوند و اگر اعراض کردند و بهمان کفر باقی ماندند آنها را دست گیر کنید و بکشید هر جایی که آنها را یافتید و آنها را بدوستی و نصرت نگیرید توهم نکنید که دوست شما باشند و شما را یارانند.

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا البته هر مذهب باطلی در مقام است که دیگران را با خود همراه و هم کیش نماید و بدسائسی و وسائلی دشمنان دین میخواهند که جمعیت مؤمنین را از اطراف پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جدا کنند تا بتوانند با پیغمبر طرفیت کنند و از بین ببرند فَتَکُونُونَ سَواءً پس شما را با خود مساوی کنند در طرفیت با حضرت رسول و مقاتله با او.

فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ متوجه باشید که با احدی از آنها تماس نگیرید و فریب آنها را نخورید و اغفال نشوید که آنها را دوست و ولی خود پندارید مثل اینها مثل شیطان است دشمن آشکارای شما است ولی از راه دوستی میخواهد شما را فریب دهد، و این موضوع را در بسیاری از آیات شریفه قرآن که با دشمنان دین دوستی نکنید و آنها را دوست خود نگیرید خداوند گوشزد مؤمنین فرموده در سوره ممتحنه از ابتداء سوره تا نه آیه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، یا أَیُّهَا الَّذِینَ

ص: 161

آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

و موارد دیگر از آیات.

حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ مگر اینکه پشیمان شوند و از کفر دست بر دارند و بشرف اسلام مشرف شوند و مهاجرت کنند برای خدا و بشما ملحق شوند.

فَإِنْ تَوَلَّوْا پس اگر دست از شرک بر نداشتند و از شما اعراض کردند و رو بر گردانیدند فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ پس آنها را دست بیاورید و دست گیر کنید و بکشید حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ خواه در حرم باشند یا در حل یا در مکه باشند یا خارج از مکه که ریشه فساد کنده شود و دیگران را نتوانند اضلال کنند.

وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً تصور نکنید که آنها دوست شما هستند یا بشما کمک میدهند آنها را دوست نگیرید و از آنها طلب نصرت نکنید زیرا آنها شریک دزدند و رفیق قافله لعنهم اللَّه.

[سوره النساء (4): آیه 90] ..... ص : 162

اشاره

إِلاَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً (90)

مگر کسانی که واصل شوند بقومی که میانه شما و آن قوم عهد و میثاقی بسته شده یا کسانی که از کفار شرفیاب حضور شما شدند و قلب آنها منصرف است از اینکه با شما مقاتله کنند و نه با مشرکین یعنی نه با شما باشند و نه بر شما و اگر بر فرض مشیة حق تعلق گرفت که با شما مقاتله کنند و بخواهند بر شما تسلطی پیدا کنند با آنها مقاتله کنید پس اگر کنار رفتند و دست از مقاتله با شما برداشتند

ص: 162

و با شما بمسالمت حاضر شدند پس دیگر حق ندارید که متعرض آنها شوید خداوند سبیلی از برای شما بر آنها قرار نداده.

این آیه شریفه و آیه قبل و آیه بعد کفار را چند قسم فرموده و چند دسته کرده: قسم اول- مشرکین و کفاری که با شما در مقام مقاتله هستند و منافقینی که بآنها پیوستند و در مقاتله با شما شرکت کردند واجب است که با آنها مقاتله کنید که موضوع جهاد و دفاع از شر آنها است مگر اینکه بیایند و بشرف اسلام مشرف شوند که مفاد آیه قبل است.

قسم دوم- کفاری که با شما عهد و میثاق بستند که با شما مقاتله نکنند مطلقا یا تا مدتی و منافقینی که بآنها واصل شدند و در مقام مقاتله با شما نیستند متعرض آنها نشوید مگر آنکه عهد خود را بشکنند و در مقام مقاتله بر آیند با آنها مقاتله کنید.

قسم سوم- کفار و منافقینی که ملحق بکفار شدند اگر آمدند و قلبا با شما نه از روی حیله و تزویر قرار داد کردند که نه با شما باشند و نه بر شما باشند آنها را هم ترک مقاتله کنید و متعرض آنها نشوید.

قسم چهارم- اگر همینها بمقتضی مشیت الهی خواستند مسلط بر شما شوند به اینکه خواستند شما را از بین ببرند با آنها مقاتله کنید البته.

قسم پنجم- اگر اعتزال کردند و کنار رفتند و در مقام مقاتله با شما نیستند و با شما بمسالمت رفتار کردند حق ندارید متعرض آنها شوید پس از این بیان در شرح آیه شریفه بپردازیم:

إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ الا استثناء از جمله آیه قبل است که فرمود فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ مگر این طائفه از کفار که ملحق شدند بکفاری که با شما عهد و میثاق بسته اند که هیچکدام

ص: 163

از شما و آنها متعرض یکدیگر نباشید این هایی که ملحق بآنها شدند حکم آنها را دارند کانه داخل در پیمان شدند.

أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ حصر بمعنی منع و اطراف گیریست و از این باب است حصار شهر و شبهه محصوره، صدور جمع صدر بمعنی قلب است یعنی آمدند نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و متعهد شدند که نه با شما مقاتله کنند و نه با کفار که هم کیش آنها هستند یعنی نه با شما باشند و نه بر شما باشند، این جمله عطف است بر جمله قبل که جزو مستثنی است یعنی اینها را هم ترک مقاتله کنید.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ لو امتناعیه است و قضیه فرضیه و معنی مشیت الهی نه تشریعیه است بلکه تکوینیه است از باب اینکه هیچ امری در عالم صورت تحقق پیدا نمیکند تا مشیت حق تعلق نگیرید ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، و این منافات با اختیار ندارد بلکه عین اختیار است، مرحوم سبزواری (ره) میگوید (و الفعل فعل اللَّه و هو فعلنا) یعنی فعل باختیار عبد صادر میشود و موجب ثواب و عقاب و حسن و قبح است و خود عبد با جمیع قوی و اختیار تحت مشیت و اراده حق است و همین است معنای فرمایش حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بابی عبد اللَّه علیه السّلام

(اخرج الی العراق فان اللَّه شاء ان یراک قتیلا و در حق عیالاتش ان اللَّه شاء ان یراهن سبایا

و همین است فرمایش علیا علیه زینب سلام اللَّه علیها بپسر مرجانه لعنه اللَّه هؤلاء قوم کتب اللَّه علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و احتیاج بدست و پا ندارد فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ و اگر از شما اعتزال نمودند یعنی جدا شدند و با شما مخالفت نکردند و معنای معتزله که یک طائفه از عامه هستند بواسطه خارج شدن از مجلس حسن بصری است و در آیه شریفه از قول حضرت ابراهیم علیه السّلام وَ أَعْتَزِلُکُمْ

ص: 164

و آیه بعد فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ مریم آیه 48 و 49 بهمین معناست.

فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ طریفیت با شما نکردند وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ یعنی قرارداد صلح و مسالمت با شما بستند فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا جان و مال آنها محفوظ و هیچگونه تعرضی نسبت بآنها حق ندارید.

(تنبیهان ) ..... ص : 165

تنبیه اول- ملاحظه فرمائید مفاد این آیات شریفه را که بصدای بلند فریاد میزند که تمام جنگهای نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با کفار دفاعی بوده یا کفار حمله باسلام میکردند یا با محاربین هم دست میشدند یا در مقام بودند که حمله کنند حضرت در مقام دفع آنها مجاهده میفرمود، و اعتراضی که یهود و نصاری باسلام دارند که بسر نیزه پیشرفت کرد و تمسّک نمودند بآیه شریفه وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً توبه آیه 36، بسیار واهی و افتراء محض است حتی این آیه شریفه را جمله بعدش را غفلت میکنند که میفرماید کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً.

و بالجمله مسئله جهاد و لو از احکام مهمّه اسلام است و در تمام شرایع قبل هم بوده مخصوصا در شریعت موسی (ع) و انبیاء بعد از آن مثل داود (ع) سلیمان (ع) قضیه طالوت و جالوت و حتی حضرت عیسی علیه السّلام بمقتضای همین اناجیل رایجه هر چه اصرار کرد بحواریین که او را یاری کنند حتی گفت که شما خردلی ایمان ندارید او را رها کردند بلکه انکار نمودند لکن بعد از آنی که آنها را دعوت باسلام میفرمود که بیائید معجزات و ادله و براهین واضحه را مشاهده کنید و از هر جهت حجة را بر آنها تمام میفرمود و آنها از روی عناد و عصیت قبول نمیکردند و مخصوصا در اهل کتاب قبول جزیه هم میفرمود و آنها حاضر نمیشدند حکم جهاد میآمد آن هم بشرائط مفصلی که در کتاب جهاد عنوان دارند و اغلب جنگهای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دفاعی بوده چنانچه ذکر شد.

ص: 165

تنبیه دوم- اصل حکمت جهاد مثل مرضیست که در عضوی از بدن پیدا شود و موجب سرایت بسایر اعضاء گردد طبیب دانشمند ابتداء در مقام معالجه بر میآید و اگر قابل معالجه نیست آن عضو را قطع میکند که سرایت بسایر اعضاء نکند، و انبیاء و اطبّاء روحانی هستند که خداوند آنها را فرستاده که معالجه امراض روحی از اخلاق رذیله و اعمال سیّئه از پیکر جامعه نمایند و اعظم امراض روحی شرک و کفر است و مرضیست که سرایت بسایر اعضاء جامعه میکند، ابتداء وظیفه انبیاء است که در مقام معالجه بر آیند بدعوت بایمان با منطق صحیح و قول لیّن و براهین عقلیه و اقامه معجزات و حسن اخلاق بلکه معالجه شوند و اگر عناد و عصبیت و حبّ جاه و مقام و کبر و نخوت مانع شد و از معالجه مأیوس شدند حتی اگر میدیدند که در نسل آنها مؤمنی پیدا میشود باز هم خودداری میکردند، و اگر از این قسمت هم ناامید میشدند ناچار باید این عضو فاسد را قطع کرد تا سرایت بسایر اعضاء نکند اینست فلسفه جهاد با کفار و مشرکین.

[سوره النساء (4): آیه 91] .... ص : 166

سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیها فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً (91)

زود باشد که بیایند یک دسته از کفار که شما را تأمین میدهند و کفار از قوم خود را هم تأمین میدهند هر زمانی که آنها را دعوت کردند بفتنه یعنی کفر و فساد فرو میروند در آن یعنی بجان و دل قبول میکنند پس اگر از شما اعتزال نمیجویند و تسلیم شما نمیشوند و دست از دشمنی با شما بر نمیدارند پس آنها را دست گیر کنید

ص: 166

و بقتل برسانید هر جایی که بآنها دست رسی پیدا کنید و خداوند برای شما مقرر فرموده سلطه و قدرت آشکاری بر آنها.

این آیه شریفه راجع بیک دسته دیگر از کفار است که میخواهند مسلمانان را خواب کنند و بمسلمین تأمین میدهند و اظهار اسلام میکنند سپس با کفار هم دست میشوند و با مسلمین میجنگند.

سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یکی از معجزات قرآن خبر از آینده دادن است و در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام است که این آیه راجع بعیینة بن حصین الفزاری است خشک سالی شد در محل آن آمد خدمت حضرت رسالة صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اجازه بگیرد که در بطن نخل با قومش اقامه کند و متعرض مسلمین نباشند و در حقّش پیغمبر (ص) فرمود

الاحمق المطاع فی قومه.

یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ میخواهند بمسلمین تأمین دهند که با آنها طرفیت نکنند وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ و بکفار از قوم خود تأمین دهند که ما با شما موافقت داریم کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ که هر زمانی که آنها را دعوت کردند بفتنه و جنگ با مسلمین أُرْکِسُوا فِیها از سر فرو میروند در فتنه، یعنی بتمام قوی حاضر میشوند بمقاتله و منقلب میشوند از تأمین با مسلمین و پشت میکنند بقرار داد با آنها.

فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ یعنی از مقاتله با مسلمین خارج و جدا نمیشوند وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ عطف به یَعْتَزِلُوکُمْ است مدخول (لم) یعنی با شما بمسالمت رفتار نمیکنند وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ این هم مدخول (لم) است یعنی دست بر نمیدارند از مقاتله با شما و فتنه و فساد.

فَخُذُوهُمْ آنها را دست گیر کنید و اسیر نمائید وَ اقْتُلُوهُمْ و با آنها مقاتله کنید و بدرک واصل کنید حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ ثقف بمعنی وجد و ظفر یعنی هر کجا که بآنها ظفر یافتید آنها را بقتل برسانید حتّی در داخل حرم.

ص: 167

وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً این حق را خدا بر شما قرار داده و این سلطنت را برای شما بطور آشکارا مقرر فرموده بر این طائفه که ضررشان بر اسلام از تمام طوائف کفار بیشتر است.

[سوره النساء (4): آیه 92] ...... ص : 168

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (92)

و نیست حقّی از برای مؤمن که مؤمنی را بکشد مگر آنکه بخطاء کشته شود و اگر خطاء کشت باید یک رقبه مؤمنه را آزاد کند و دیه کامل باولیاء مقتول تسلیم نماید مگر آنکه اولیاء مقتول او را گذشت کنند و اگر آن مؤمن مقتول در میانه قومی باشد که با شما عداوت دینی دارند فقط یک بنده آزاد کند و اگر از کفاریست که میانه شما و آنها عهد و میثاقی است پس باید دیه کامل باولیاء مقتول بدهد و یک بنده هم آزاد کند و اگر بنده نیست یا متمکن نیست دو ماه پی در پی روزه بگیرد تا توبه اش قبول گردد و خداوند تبارک و تعالی عالم است بجمیع امور و حکیم است دستوراتش از روی حکمت است.

آنچه از اخبار و فتاوای علماء اعلام استفاده میشود آنکه قتل مؤمن سه قسم است: قتل عمدی و قتل خطایی و شبه عمد که شبه خطاء هم میگویند.

عمدی آنست که قصد قتل داشته باشد و بآلات قتاله یا بوسائل دیگری او را

ص: 168

بقتل برساند و این یکی از گناهان کبیره است و احکام بسیاری بر آن مترتب میشود که جمله اول آیه دلالت دارد وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً و شرحش در آیه بعد میآید.

و قتل خطاء آنست که قصد قتل دیگری داشته خطاء بمؤمن اصابت کند مثل اینکه تیری رها کرد برای قتل حیوانی اصابت کرد بمؤمنی و از این بابست تصادفاتی که امروزه واقع میشود از این ماشینها و موتور سیکلت ها که قصد حرکت دارد یکی را زیر میگیرد و امثال اینها که جمله استثناء الا خطأ دلالت دارد.

و شبه عمد و خطاء اینست که کسی را میزند بآلة غیر قتاله مثل سنگ و چوب و امثال اینها و قصد قتل او را ندارد اتفاقا قتل حاصل میشود مثل قتل حضرت موسی علیه السّلام قبطی را فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ الایة قصص آیه 15.

امّا قتل خطاء دارای سه حکم است: یک قسمت جنبه حق اللَّه است که چرا یک بنده مؤمن بدست تو از بین برود و لو گناه نکرده باید یک بنده آزاد کند و از قید بندگی برهاند که میفرماید وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ که در واقع کفاره عمل است و در اخبار دارد که کفاره در غیر قتل غیر بالغ را هم میشود آزاد کرد و اما کفاره قتل باید بالغ باشد بواسطه همین جمله که فرمود رقبة مؤمنة.

و یک قسمت جنبه حق الناس است که باید دیه کامل بدهد باولیاء ورثة مقتول که میفرماید وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ و ظاهر آیه اینست که دیه بر قاتل است.

لکن از اخبار استفاده میشود که دیه بر عاقله است و آنها برادرها و برادرزاده ها و عموها و عموزاده ها و عموهای پدر و عموزاده های پدر و موالی و بعضی پدر و پسر را هم گفته اند و این حکم تعبّدی است که اینها باید جلوگیری کنند از قاتل و او را منع کنند از این بی مواظبتی ها

ص: 169

و اما قسمت سوم- میتوانند اولیاء مقتول از دیه صرف نظر کنند و از عاقله نگیرند که مفاد إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا است که در اصل یتصدّقوا بوده تا قلب بصاد شده بواسطه قرب مخرج سپس ادغام شده لکن کفاره عتق بر خود قاتل است.

و اما شبه عمد قصاص ندارد چون عمد نبوده و دیه هم بر عاقله نیست چون خطای محض نبوده بر خود قاتل است هم کفاره و هم دیه.

و در موضوع دیه در اخبار صد شتر است آنهم در اخبار منقسم کردند بچهار قسم یا پنج قسم که هر قسمتی یک نوع از شتر. در بعض اخبار 20 عدد بنت مخاض 20 عدد ابن لبون، 30 عدد بنت لبون، 30 عدد حقّه.

و در بعض دیگر اخبار 25 عدد بنت مخاض، 25 عدد بنت لبون، 25 عدد حقه، 25 عدد جذعه.

و آنهایی که پنج قسمت کرده اند 20 عدد حقه، 20 جذعه، 20 بنت لبون، 20 ابن لبون، 20 بنت مخاض.

و اما از طلا هزار اشرفی 18 نخودی که عبارت از هفتصد و پنجاه مثقال صیرفی بیست و چهار نخودی است، و از حیث عیار معلوم نیست که در زمان ائمه (ع) دینارها چه اندازه عیار داشته و موافق احتیاط اینست که طلای خالص حساب کنند و اما از نقره ده هزار درهم و هر درهم 13 نخود و نصف گندم است که تقریبا صد و پنج مثقال دویست درهم میشود که هزار درهم پانصد و بیست و پنج مثقال صیرفی است و ده هزار درهم پنج هزار و صد و بیست و پنج مثقال میشود آنهم نقره خالص قرص إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا یعنی ورثه مقتول از دیه صرف نظر کنند یا از تمام یا از بعض و بقاتل یا عاقله ببخشند از دیه معاف میشود لکن کفاره حق اللَّه است باید اداء کند.

فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فرض مسئله اینست که مؤمنی در میانه

ص: 170

قومی باشد از مشرکین و کفاری که با مسلمین مقاتله میکنند و عهد و میثاقی بین آنها نباشد و قاتل توهّم کند که او هم از مشرکین و کفار است که جائز القتل یا واجب القتل است و او را بکشد سپس کشف شود که مقتول مؤمن بوده این هم یک قسم قتل خطاء است باید کفاره دهد فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ و دیه ندارد چون دیه جزو میراث است و اهلش کافر هستند و ارث مؤمن بکافر نمیرسد، یکی از موانع ارث کفر است. مؤلف گوید این دلیل تمام نیست زیرا در این صورت وارث امام میشود (الامام وارث من لا وارث له) و باید دیه بامام برسد، لکن آیه شریفه ظاهر است در عدم دیه و خبر عیاشی از حضرت باقر (ع) نص در این باب است که فرمود

(لیس علیه الدیة)

و ممکن است معفو شده باشد چون مقصدی جز عبادت نداشته عفو شده.

وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ عهد و میثاق چند قسم است یکی آنکه کفار با مسلمین معاهده کنند که مقاتله نکنند و همراهی با سایر کفار که مقاتله میکنند نکنند، دیگر آنکه کافر در پناه اسلام و مسلمین باشد چنانچه میفرماید وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ توبه آیه 6 و قسم دیگر کفار اهل کتاب که بشرائط ذمّه عمل کنند تمام اینها را شامل میشود (فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ) چون ارث کافر بکافر میرسد (وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ) کفاره حقّ خدایی.

(فَمَنْ لَمْ یَجِدْ) یا رقبه یافت نمیشود مثل زمان ما یا قاتل تمکّن ندارد (فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ) در اخبار دارد باید سی و یک روز متصل باشد مگر آنکه مانع شرعی از روزه پیدا کند مثل تصادف با عید یا حیض و نفاس یا مرض و امثال آنها و بقیه را متفرقا بگیرد مانعی ندارد.

(توبة من اللَّه) این کفاره چه عتق باشد چه صوم باعث قبولی توبه میشود.

ص: 171

(وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً) دستورات او از روی علم و حکمت است.

[سوره النساء (4): آیه 93] ..... ص : 172

اشاره

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً (93)

ترجمه آیه واضح است احتیاج ببیان نیست لکن احکام مرتبه بر آن بسیار است یکی جنبه حق الناس، اولیاء مقتول مخیّر هستند بین قصاص که میفرماید وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ بقره آیه 178، شرحش در ذیل آیه گذشت در مجلد دوم ص 311، و بین دیه و اگر اختیار دیه کردند دیگر قصاص نمیتوانند کنند و بین عفو یا تصالح بیک مقداری و در صورت اختلاف بین ورثه در قصاص و دیه قصاص نمیشود و منحصر بدیه است چنانچه مقتول اگر صغیر دارد قصاص ممنوع است باید دیه بگیرند. و اگر جماعتی در قتل شرکت کردند که مستند بهمه آنها باشد اولیاء مقتول حق دارند همه آنها را قصاص کنند مشروط به اینکه بقیه دیه آنها را بپردازند مثلا اگر ده نفر شرکت کردند هر ده نفر را قصاص کنند و بورثه هر یک نه عشر دیه که صد نود باشد که نه دیه میشود بدهند و الّا یک دیه بگیرند از هر یک یک عشر که هر یک یک عشر که صد ده باشد، و اما اگر عفو کردند هر یک نسبت بسهم خود از دیه میتواند عفو کند.

و اما جنبه حق اللهی باید کفاره بدهد مرتبا: تحریر رقبه و اگر نه صیام شهرین و اگر نه اطعام ستین مسکینا.

و اما حق اللهی در قیامت ظاهر آیه خلود در عذاب و غضب الهی و لعن و عذاب عظیم است.

ص: 172

(اشکال) ..... ص : 173

بادلّه بسیار و اخبار متواتره بتواتر معنوی و بضرورت مذهب شیعه ثابت و محقق است که مؤمن مخلّد در عذاب نیست بلکه اگر با ایمان از دنیا برود وسائل مغفرت بسیار دارد و مفروض اینست که قاتل مؤمن است پس چگونه میشود که مخلد در عذاب باشد.

(جواب) ...... ص : 173

اولا در بسیاری از اخبار داریم که این آیه در مورد قاتلیست که مقتول را از جهت ایمانش بقتل برساند و البته همچه قاتلی ایمان ندارد، اما اگر از جهات دنیوی مثل حبّ ریاست یا طمع بمال یا از جهت غضب او را بکشد مشمول این جمله نیست.

و ثانیا ممکن است گفته شود که قاتل اگر موفق بتوبه نشد این معصیت باعث این میشود که بی ایمان از دنیا میرود مثل بسیاری از معاصی تضییع صلوة، منع زکاة، ترک حج، اعراض از علماء، ترک امر بمعروف و نهی از منکر و غیر اینها که سبب زوال ایمان میشوند.

و ثالثا آیه در مقام استحقاق همچه عذابی است اما فعلیت آن معلوم نیست و امید عفو دارد و خلف وعید مانعی ندارد.

(تنبیه) ..... ص : 173

توبه قاتل باینست که تمکین از قصاص داشته باشد حتی اگر اولیاء مقتول نمیدانند آنها را اعلام کند اگر عفو کردند یا راضی بدیه شدند اداء کند و الّا قصاص نمایند و کفاره هم بدهد و بینه و بین اللَّه هم پشیمان باشد و طلب استغفار هم برای خود و هم برای مقتول نماید.

ص: 173

[سوره النساء (4): آیه 94] ..... ص : 174

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (94)

ای کسانی که ایمان آوردید موقعی که حرکت میکنید در زمین در راه الهی برای جهاد کفار باید کمال تبین و تثبت و تأمل و دقت را نمائید نبادا مسلمانی بتوهم کفر بقتل برسانید و اگر کسی القاء سلام کرد و اظهار اسلام نمود نگوئید دروغ می گویی و از ترس اظهار میکنی و او را بقتل برسانید و اموالش را بغنیمت ببرید خداوند بشما از خزائن خود آنچه باید بدهد میدهد نزد او مال بسیار است چنانچه سابقا هم این نحو بودید یعنی شما هم کافر بودید پس خدا منت بر شما گذاشت و بشرف اسلام مشرف شدید آنهم ممکن است کافر بوده و مسلمان شده کاملا باید تبیین کنید اگر یقین بکفرش پیدا کردید بقتل برسانید و الّا بمجرد احتمال باید خودداری کنید محققا خداوند از اعمال شما با خبر است و نیات و مقاصد شما را میداند.

موضوع دین اسلام بر ظاهر است هر کس اقرار بشهادتین کرد باید پذیرفت تا مادامی که کشف خلاف نشده چنانچه منافقین یا از ترس یا طمع اظهار اسلام کردند و پذیرفته شدند تا مادامی که نفاقشان ظاهر نشده محکوم باحکام اسلام هستند جان و مالشان محفوظ است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمسلمین مجاهدین است إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مسافرت است و خروج از محل مثل مدینه برای خدا و جهاد فی سبیل اللَّه فَتَبَیَّنُوا تبین بمعنی کشف حقیقت است از بان بمعنی ظهر است چنانچه در خبر

ص: 174

فاسق هم امر بتبیین فرموده بمجرد خبر او ترتیب اثر نکنید که نادم میشوید میفرماید إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ حجرات آیه 6.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ القاء سلام ظاهر در شهادتین است یعنی اسلام بگوید من مسلمانم (لست مؤمنا) نه اینکه مراد سلام کردن است که تحیت اسلامیست و نه اینکه مراد تسلیم است که من با شما جنگ ندارم چنانچه مفسرین گفتند زیرا مناسبت با کلمه (لست مؤمنا) ندارد چون کافر میشود بمسلمان سلام کند و بسا کفار که با مسلمانان بمسالمت رفتار میکنند گفتن (لست مؤمنا) بآنها مانعی ندارد.

تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا مراد اموال آن شخص است که بطمع مال او بگویی کافری و مؤمن نیستی و مالت محفوظ نیست.

فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ خداوند برای شما غنائمی مقرر میفرماید در جهاد با کفار مسلّم الکفر و وسائل دیگری.

کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ البته تمام مسلمین در صدر اسلام کافر بودند مسلمان شدند فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ هدایت و توفیق نصیب شما شد که بشرف اسلام مشرف شدید فَتَبَیَّنُوا تأکید جمله قبل است که البته باید تبیین کنید.

إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً تفسیرش واضح است و مکرر بیان شده.

ص: 175

[سوره النساء (4): آیه 95] ..... ص : 176

لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً (95)

مساوی نیستند کسانی که قعود کردند در امر جهاد از مؤمنین غیر آنهایی که صاحب ضرر بودند و معذور بودند از رفتن بجهاد با آنهایی که جهاد نمودند در راه خداوند ببذل مال و جان البته مجاهدین درجات فضل آنها نزد خدا بالاتر است چه ببذل مال و چه ببذل جان با اینکه همه مؤمنین را خداوند وعده حسنی فرموده و همه اهل سعادت هستند لکن اجر عظیم از برای مجاهدین است و آنها بر قاعدین تفضیل داده شده از ناحیه حق.

این آیه شریفه در موردی است که جهاد واجب کفایی باشد که قیام من به الکفایة مسقط تکلیف از بقیه شود و الّا اگر واجب عینی بود تخلّف و قعود از جهاد از معاصی کبیره و استحقاق عذاب داشت، چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ الایه توبه آیه 121، و کسانی که قعود کردند و لو تکلیف از آنها ساقط شد و مؤاخذه ندارند لکن مسلّم است که فضیلت جهاد را درک نکردند و بمثوبات آن نائل نخواهند شد و این حکم در جمیع واجبات کفایی جاریست لذا گفتند وجوب کفایی است و استحباب عینی است.

مثلا تحصیل علم اجتهاد و استنباط احکام در هر عصری واجب کفایی است ولی کسانی که قیام میکنند آن فضائل و مثوبات مترتبه بر تحصیل علم را درک میکنند که دیگران محروم هستند.

ص: 176

و معنای واجب کفایی اینست که اگر همه ترک کردند تمام معاقب هستند و این حکم شامل حال کسانی است که مشمول تکلیف بوجوب کفایی باشند، البته قیام کنندگان بر تارکین برتری دارند، و اما کسانی که اصلا مکلف بجهاد نبودند نه بوجوب عینی و نه کفایی مثل اولی الضرر از جهت عمی یا فلج یا مرض یا جهات دیگر که مسقط تکلیف است آنها ممکن است بعض فضائل مجاهدین را درک کنند بخصوص اگر قاصد بودند و آرزو میکردند که ای کاش ما هم میتوانستیم برویم و کمک بمجاهدین نمائیم چنانچه در مورد آنها میفرماید لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ الی قوله تعالی وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ توبه آیه 92، چنانچه در اخبار دارد

(من احب عمل قوم فهو معهم)

(الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم)

(نیة المؤمن خیر من عمله)

و غیر اینها لذا میفرماید لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ کسانی که تکلیف جهاد بر آنها آمد بوجوب کفایی و مسامحه کردند در رفتن جهاد و در عهده دیگران گذاشتند و باعذاری خود را معاف دانستند و سستی نمودند.

غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ کسانی که مکلّف نبودند بجهاد بواسطه ضرری که بآنها متوجه شده از ضعف و پیری و فقر و کوری و فلج و امثال اینها که اینها مستثنی هستند از این تکلیف.

وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ البته فرق دارند، مجاهد کجا قاعد کجا نظیر عالم و جاهل، عادل و فاسق، متّقی و عاصی و هکذا (باموالهم) راجع بتمکنین که بهترین اموال مالیست که صرف شود در تقویت اسلام و دفع کفار (و انفسهم) که در میدان جنگ حاضر یا ظفر یا شهادت احدی الحسنیین.

فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً بیان عدم تساوی است و مراد از درجه همان اجر عظیم است که بیان میفرماید وَ کُلًّا

ص: 177

وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی

یعنی کلّا از قاعدین چون ایمان دارند و تکلیف جهاد هم از آنها بقیام مجاهدین ساقط شده و گناه نکردند و از مجاهدین که قیام نمودند خدا وعده حسنی داده و در آیات بسیار از حیث حور، قصور و سایر نعم دنیوی و اخروی که بمؤمنین و صالحین و متّقین وعده داده و خلف وعده محال است ولی مجاهدین اضافه بر این وعده ها اجر عظیمی در پیشگاه ربوبی دارند.

وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً مخصوصا مجاهدین در رکاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام که امتیاز بزرگی بر سایر مجاهدین در رکاب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین حتی مجاهدین در رکاب بقیة اللَّه (عج) دارند زیرا سایر مجاهدین امید فتح و غنیمت داشتند و اینها جز شهادت مقصود دیگری نداشتند بالاخص قمر بنی هاشم که فرمود

(ان لعمی العباس درجة عند اللَّه یغبطها جمیع الشهداء.)

[سوره النساء (4): آیه 96] ..... ص : 178

دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (96)

این آیه شریفه بیان و توضیح آیه قبل است که توهّم نشود که تفضیل یک درجه باشد (درجات منه) در مجمع میگوید

(و جاء فی الحدیث ان اللَّه فضّل المجاهدین علی القاعدین سبعین درجة بین کل درجتین مسیرة سبعین خریفا لفرس الجواد المضمر)

و خریف عبارت از سه ماه است که مهر و ابان و آذر باشد و بفارسی پائیز میگویند (و مغفرة) که مجاهد تمام گناهانش ریخته میشود مثل برگ درختان مثل زمانی که از مادر متولد شده باشد (و رحمة) که مشمول رحمت بی پایان حق میشوند وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً بیان علّت است که سبب این همه تفضلات اینست که خداوند غفور است و رحیم، اللهم ارزقنا بفضلک و کرمک و رحمتک بجاه محمد و آله صلی اللَّه علیه و آله جمیع هذه الدرجات.

ص: 178

[سوره النساء (4): آیه 97] ..... ص : 179

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً (97)

محققا کسانی که ملائکه آنها را میگیرند یعنی قبض روح آنها را میکنند در حالی که آنها ظلم بنفس کردند در عدم تشرّف خدمت رسول اللَّه و عدم مهاجرت بمدینه و عدم قبولی اسلام ملائکة بر سبیل توبیخ یا تقریر از آنها میپرسند که شما در چه حالی بودید آنها بر سبیل اعتذار میگویند ما در چنگال مشرکین گرفتار بودیم و در مقابل آنها ضعیف بودیم و قدرت نداشتیم بشرف اسلام مشرف شویم جواب میدهند مگر زمین خدا وسعت نداشت شما هم میخواستید مثل سایرین هجرت نمائید و از دست مشرکین نجات یابید و این عذر از آنها پذیرفته نیست پس اینها جایگاهشان جهنم است و بد بازگشتی است.

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ توفی اخذ بقوّت است از ماده وفی که بمعنی اداء است مثل اداء دین اگر دائن باختیار خود اداء نمود میگویند (و فی بدینه) و اگر مدیون از او گرفت میگوید (توفیت دینی) و توفی بنفسه دلالت بر قبض روح ندارد چنانچه در مورد عیسی (ع) از قول او میفرماید فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ مائده آیه 17، با اینکه قبض روح او نشده بود بلکه خود او را از چنگال یهود نجات بخشید و بآسمان برد، ولی در اینجا و موارد بسیار دیگر بقرائن داخلیه مراد قبض روح است و این گاهی نسبت بخدا داده میشود اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر آیه 42، و گاهی نسبت بملک الموت داده میشود قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11، گاهی نسبت بسایر ملائکه میدهد مثل همین آیه و تمام صحیح است، ملائکه مأمور بامر ملک الموت و او مأمور

ص: 179

بامر الهی و نسبت فعل هم بآمر صحیح است و هم بمأمور بخصوص ماموری که قدرت بر تخلف نداشته باشد.

(ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ) ظالمی جمع ظالم و در اصل ظالمین بوده نون از باب تخفیف ساقط شده مثل هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ مائده آیه 95، که بالغا بوده و حال است از برای الذین و مراد از ظلم بنفس عدم تشرف باسلام و بقای بر شرک که إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 13.

(قالوا) ملائکه قابض ارواح (فیکم کنتم) فیما بوده الف تخفیفا ساقط شده و ما استفهامیه یا توبیخی است که چرا اسلام نیاوردید یا تقریر است که اقرار بشرک کنند و خبر کنتم یعنی کنتم فی ایّ شیئی من الاسلام او الشرک.

قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ضعیف با مستضعف فرق دارد، ضعیف کسی را گویند که توانایی ندارد، مستضعف کسی را گویند که دیگران او را ضعیف کنند یعنی ما در میانه مشرکین بودیم و آنها بر ما مسلط بودند ملائکه جواب آنها را میدهند که شما قدرت داشتید از بین مشرکین خارج شوید و هجرت نمائید چنانچه دیگران کردند قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها و مستضعف کسانی هستند که در آیه بعد بیان میفرماید.

و از این جمله استفاده میشود کسانی که در جامعه هستند که نمیتوانند بوظائف دینی خود عمل کنند مثل بسیاری از ممالک خارجه بلکه بسیاری از دهات دور دست بلکه بسیاری از شهرستانها و امثال اینها حرام است توقف آنها و واجب است هجرت بمحل و مرکزی که دست رسی باحکام دین داشته باشند نمایند و بتوانند بوظائف دینی عمل کنند.

فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً تفسیرش واضح است و مکرر گفته شده احتیاج ببیان ندارد.

ص: 180

[سوره النساء (4): آیه 98] ..... ص : 181

إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً (98)

مگر مستضعفین از مردان و زنان و اطفال که استطاعت ندارند خود را نجات دهند و راهی برای آنها نیست.

کلمه (الا المستضعفین) ممکن است استثناء از جمله قبل باشد که فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ یعنی اینها از جهنم معاف هستند چنانچه ببرهان عقل و نقل ثابت شده که جاهل قاصر چه از کفار باشد و چه از مخالفین و غیر اینها در صورتی که هیچگونه تقصیری از او سر نزده باشد و عنادی از او ظاهر نشده باشد معاقب نیست زیرا عذاب او خلاف عدل است و او چون ایمان ندارد لیاقت بهشت هم ندارد، و ممکن است استثناء از جمیع جملات آیه قبل باشد از سؤال ملائکه و ظلم بنفس و مؤاخذه از ترک مهاجرت تا آخر آیه.

و این مستضعفین سه دسته هستند (من الرجال) یا از جهت فقر یا از جهت نقص بدنی مثل فلج و عمی یا از جهت مرض یا قلة عقل و سفاهت یا از جهت عدم وصول دعوت بآنها یا از جهت اغواء مشرکین و امر را بر آنها مشتبه کردن یا جهات دیگر.

وَ النِّساءِ و زنها از این جهات اقرب بقصور هستند از مردان بخصوص از جهت قلة عقل و فقدان وسائل.

وَ الْوِلْدانِ که آنها از زنها هم اقرب بقصور هستند زیرا قلم تکلیف از آنها برداشته شده چنانچه در حدیث است

(رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم و عن المجنون حتی یفیق و عن النائم حتی یستیقظ).

لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً علت و وجه استثناء است که خود آنها نمیتوانند کاری و تمهیدی بکار زنند که از شرک بیرون آیند و در اسلام داخل شوند.

ص: 181

وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا و راهنمایی هم ندارند که آنها را هدایت کنند و براه حق دلالت نمایند.

[سوره النساء (4): آیه 99] ..... ص : 182

فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)

پس اینها را امید هست که خداوند عفو فرماید از عقوبت شرک و ترک اسلام و اعمال سوء آنها و خداوند عفو کننده و آمرزنده است.

سؤال- همان استثناء در آیه قبل مطابق با برهان کافی بود در دلالت بر عدم مؤاخذه بمقتضی العدل احتیاج باین جمله نبود سیّما بتعبیر عسی اللَّه که میشود عفو نفرماید.

جواب- بسیاری از معاصی داریم که بحکم عقل حتی عقول ناقصه هم درک میشود مثل شرب و زنا و ظلم و بسیاری از قبایح عقلیه و افعال قبیحه از اخلاق رذیله و اعمال سیّئه که مؤاخذه بر آنها قبیح نیست و این آیه دلالت دارد که خداوند در حق مستضعفین از آنها هم صرف نظر میفرماید.

فَأُولئِکَ این مستضعفین از رجال و نساء و ولدان را عَسَی اللَّهُ امید است و این کلمه دلالت دارد بر وعده الهی که محال است تخلّف شود و لو استحقاقش باشد أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ عفو گذشت است از انتقام وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا بسیار گذشت میکند غَفُوراً و میآمرزد و پرده پوشی میکند از بنده گانش.

ص: 182

[سوره النساء (4): آیه 100] ..... ص : 183

وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (100)

و کسی که هجرت کند و از وطن خود خارج شود در طریق الی اللَّه میباید در روی زمین راه های بسیاری و توسعه در اموری و کسی که از منزلش بیرون رود و رو بخدا و رسول رود پس از آن مرگ او را دریابد پس اجر او نزد خدا ثابت و محفوظ میشود و خداوند آمرزنده و مهربان است.

وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ منحصر نیست بمهاجرین در زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که از اوطان خود آمدند مدینه و تشرف پیدا کردند بلکه هر مسافرتی که برای امر دین باشد مثل تشرّف بحج و زیارت ائمه طاهرین (ع) و تحصیل علم دین و امثال اینها را شامل است و دلیل بر این مدّعی اطلاق آیه شریفه و تمسّک ائمه علیهم السلام در موارد خاصه مثل اینکه در حق زرارة که فرستاده بود فرزند خود را که تشرف پیدا کند خدمت موسی بن جعفر (ع) و معرفت پیدا کند و قبل از وصول خبر باو وفات نمود حضرت فرمود

(انّی لارجو ان یکون زرارة ممن قال اللَّه فیهم وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ

الایة و مفصل است رجوع ببرهان کنید، و در مجمع از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل میکند روایة حسن که فرمود

(من فرّ بدینه من ارض الی ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)

و غیر اینها.

یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً از تفسیر علی بن ابراهیم ای خیرا کثیرا رغم بمعنی خاک است و از این باب است ارغام انف در حال سجده دماغ بخاک مالیدن، و انسان اگر عملی کرد که موجب سرکوبی کسی باشد و خفة و ذلة

ص: 183

او شود میگویند رغم انف فلان چنانچه سجده موجب رغم انف شیطان میشود و اسلام موجب رغم انف مشرکین میگردد و نحو اینها، و مراغم کسی را گویند که از دار ذلة و هوان خارج شود و بدار عزّت و رفعت برود و سعة وسعت روزی و آسایش و راحتی خیال و بر طرف شدن اضطراب و توحّش است.

وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ تعبیر ببیت یعنی محل سکونت او مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ و هجرت بسوی امام (ع) و علماء دین برای اخذ علوم و احکام و هجرت برای اقامه وظائف مشروعه هم هجرت الی اللَّه و رسوله است.

ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ اجل رسید و لو بمقصد نرسد در سفر بمیرد فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ چون سیر در طریق حق بوده بمثوبات الهی نائل خواهد شد و ممکن است گفته شود کسانی که در مقام پیدایش دین حق کوشش میکنند و مسامحه و تقصیر نمیکنند اگر بمیرند مشمول این جمله میشوند.

وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً از گناهان قبلی آنها گذشت میکند رَحِیماً برحمت واسعه خود نائل میفرماید و از مثوبات او را محروم نمیفرماید.

[سوره النساء (4): آیه 101] ..... ص : 184

وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً (101)

و زمانی که ضرب در ارض کردید یعنی مسافرت نمودید پس باکی نیست بر شما که نماز را قصر کنید یعنی شکسته بخوانید اگر میترسید کفار بشما حمله کنند محققا کفار دشمن آشکارای شما هستند.

این آیه شریفه مشتمل بر سه جمله است (جمله اولی) راجع بصلاة مسافر است که مفاد صدر آیه است وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا

ص: 184

مِنَ الصَّلاةِ

و حکم صلوة مسافر مطابق اجماع علماء شیعه و اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام مسافر باید نمازهای رباعیه که ظهر و عصر و عشاء باشد قصر کند یعنی دو رکعت بجا آورد مثل نماز صبح و اما نماز مغرب و صبح بحال خود باقی است، و کلمه (لیس علیکم جناح) دلیل بر جواز اتمام نیست چنانچه گذشت در آیه شریفه إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ الی قوله تعالی فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما الایة چنانچه ائمه (ع) استدلال فرموده و شرائط قصر مطابق فتوای امامیه هشت است:

1- خروج از حدّ ترخص که صدای مؤذن شهر شنیده نشود یا جدر آن شهر مخفی گردد که مفاد دو حدیث است

(ان خفی الجدران فقصر)

(ان خفی الاذان قصر

و تعارض مفهوم هر یک با منطوق دیگری نتیجه میدهد که هر یک کافی است زیرا مفهوم هر یک مطلق است بمنطوق دیگری تقیید میشود.

2- قصد مسافت که هشت فرسخ است یا چهار فرسخ که همان روز مراجعت کند و اما اگر غیر آن روز مراجعت کرد قبل از ده روز احتیاط جمع است و اگر بعد از ده روز است اتمام.

3- سفر معصیت نباشد چه نفس مسافرت حرام باشد مثل مسافرت زن با نهی شوهر و فرزند با نهی ابوین یا عبد گریخته و امثال اینها یا مقصد حرام داشته باشد مثل ظلم یا عمل غیر مشروع و امثال اینها.

4- کثیر السفر نباشد چه شغلش سفر باشد مثل مکاری و راننده و پیله ور یا محل کسب با محل سکونتش بمقدار مسافت باشد که همه روزه یا همه هفته باید ایاب و ذهاب داشته باشد یا محل خرید و محل فروش مختلف باشد مثل تجار که باید همه هفته بروند مثلا طهران جنس بخرند بیاورند اصفهان بفروشند که اینها در سفر اول قصر و دوم جمع و سوم اتمام مگر آنکه در محلی ده روز اقامه کند

ص: 185

این عنوان از او سلب میشود یا سفری برای مقصد دیگری مثل حج یا زیارت یا صله ارحام یا ملاقات احبه یا تفریح برود که باید قصر کند.

5- قصد اقامه ده روز در محلی نداشته باشد که در این صورت باید تمام بخواند.

6- با حال تردید سی و یک روز در محلی نماند که اگر ماند تمام بخواند 7- در اثناء مسافرت بوطن خود نرسد که اگر رسید باید تمام بخواند و لو آنجا نماند چه وطن اصلی و چه وطن اتخاذی.

8- سفر لهوی نباشد مثل صید لهوی و امثال آنها و تفصیل این فروع در فقه جمله دوم- صلوة خوف و مطارده است که مفاد إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا است و ظاهر آیه اگر چه خوف را شرط مسافرت گرفته لکن مستفاد از اخبار اینست که خوف مستقل در تقصیر صلوة است و لو شرائط مسافرت را نداشته باشد و قصر صلوة از جهة خوف مختلف است بسا یک رکعت حتی مغرب و صبح بسا در حال حرکت و رکوع و سجود بایماء و اشاره چه خوف از قطاع طریق باشد و چه خوف از ظالم باشد و چه خوف از کفار و مشرکین و معاندین باشد، چه در حال حرب و جهاد باشد چه حال فرار از دشمن باشد بمقدار میسور باید انجام وظیفه نماید و دستور نماز در میدان حرب میآید در آیه بعد انشاء اللَّه تعالی.

جمله سوم- مراد از فتنه کفار اینست که انتظار بکشند که مسلمین موقع اقامه صلوة بآنها حمله کنند و آنها را بقتل رسانند یا اسیر کنند یا اموال آنها را بربایند یا انحاء اذیتی بآنها وارد کنند و اینها دشمن آشکارا هستند که مفاد جمله اخیره إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً است غیر از منافقین و دشمنهای داخلی که دشمن مخفی هستند

ص: 186

[سوره النساء (4): آیه 102] ..... ص : 187

وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْری لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضی أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (102)

و زمانی که بوده باشی در جمله مجاهدین پس بپا دار برای آنها نماز را یعنی بامامت بایست برای نماز و مجاهدین دو قسمت شوند یک قسمت مقابل کفار مشغول جهاد باشند و یک قسمت اقتداء کنند در رکعت اولی و زمانی که سجده کردند و رکعت تمام شد و باید اسلحه جنگ را همراه داشته باشند پس آنها بروند برای جهاد و دسته دوم بیایند و اقتداء کنند و اسلحه دفاعیه و حربیه را با خود نگاه دارند زیرا کفار میخواهند که مسلمین اگر غافل شوند از اسلحه و با آنها نباشد و از امتعه سفر هم غافل شوند یک مرتبه حمله کنند بر شماها و بأسی نیست بر شما اگر بواسطه شدّت باران یا مرض که از جراحات بشما وارد شده اسلحه حربی را کنار گذارند مثل شمشیر و خنجر و نیزه و تیر ولی اسلحه دفاعی و حفظی مثل زره و کلاه خود و سپر را همراه داشته باشند خداوند مهیّا فرموده برای کفار عذاب خوار کننده را.

این آیه شریفه راجع بنماز خوف است که بجماعت بجا بیاورند و کلمات مفسرین و فتاوای عامه در این باب اختلاف زیادی دارد لکن آنچه مستفاد از اخبار اهل بیت و فتاوای علماء شیعه میشود اینست که امام بایستد بنماز و لشگر دو طائفه

ص: 187

شوند یک طائفه اقتداء کنند که مفاد إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ است و باید اسلحه خود را با خود دارند وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ و رجوع از ضمیر تأنیث بضمیر جمع یکی از محسنات بدیعیه است چنانچه در آیه شریفه وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا الایة حجرات آیه 9.

فَإِذا سَجَدُوا که رکعت اول تمام شد و امام برای رکعت دوم بر خواست اینها قصد فرادی کنند و یک رکعت دیگر را باسرع وقت تمام کنند و بروند در مقابل کفار و امام قرائت را طول دهد تا طائفه دوم بیایند و برکعت دوم اقتدا کنند و در موقع تشهد امام برخیزند و یک رکعت دیگر را بجا آورند و بهتر اینست که امام تشهد را طول دهد تا مأمومین با امام سلام دهند که مفاد فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْری لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ است، و باید طائفه دوم اسلحه و اسباب حفظ را همراه داشته باشند وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ.

سپس بیان حکمت همراه داشتن حذر و اسلحه را میفرماید بجمله وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ و همراه نداشتن اسلحه و امتعه فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ یعنی حمله کنند بر شما مَیْلَةً واحِدَةً یک مرتبه.

سپس حکم ترخیص آمد که اگر همراه داشتن اسلحه برای شما موجب زحمت میشود یا از جهت باریدن باران یا از جهت مرض که از کفار بشما آسیبی رسیده باشد مانعی ندارد اسلحه را کنار گذارید ولی اسباب حفظ را نگاه دارید که مفاد وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضی أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ است.

سپس میفرماید إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً هم در دنیا بدست مجاهدین اسلام کشته شوند یا اسیر گردند یا بخفّت و خواری فرار کنند و هم در آخرت بجهنم واصل شوند. و در مجمع البیان حدیث مفصّلی در این باب نقل

ص: 188

میکند منسوب بابی حمزه ثمالی مشتمل بر دو معجزه از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که خلاصه مضمونش اینست که پیغمبر (ص) نماز ظهر را بتمامه با اصحاب بجا آورد و اصحاب اسلحه خود را کنار گذارده بودند کفار چون مشاهده کردند تصمیم گرفتند که در نماز عصر حمله کنند این آیه نازل شد و حضرت نماز عصر را باین کیفیت انجام دادند، و دیگر آنکه حضرت برای قضاء حاجت اسلحه خود را کنار گذارده و از اصحاب دور شدند یک نفر از مشرکین بنام عورث متوجه آن حضرت شد و با شمشیر کشیده بر سر حضرت آمد و گفت محمد کی تو را از دست من نجات میدهد فرمود خدا ناگهان شمشیر از دستش افتاد و بدنش لرزید و روی زمین افتاد حضرت شمشیر او را برداشت و روی بدن نحس او نشست فرمود کی تو را از من نجات میدهد گفت احدی نیست فرمود آیا شهادت بتوحید و رسالت من میدهی گفت نه لکن عهد میکنم که با تو نجنگم و اعانت دشمنانت را هم نکنم حضرت او را رها کرد و شمشیرش را باو رد فرمود تا آخر حدیث.

[سوره النساء (4): آیه 103] ..... ص : 189

اشاره

فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً (103)

پس زمانی که نماز را بجا آوردید پس ذکر الهی را چه در حال ایستادن یا نشستن یا بپهلو افتادن باشد بگوئید پس زمانی که مطمئن شدید پس بپا دارید نماز را زیرا نماز بر مؤمنین نوشته شده لازم است و فرض واجب.

فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ بآن کیفیت که در آیه قبل بیان شد باید خدا را متذکر باشید و دائما مشغول ذکر باشید فَاذْکُرُوا اللَّهَ پس از فراغ نماز قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ حال است برای فاذکروا، و علی جنوبکم جار و مجرور در محل

ص: 189

نصب است.

فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ از حملات دشمن پس بپا دارید نماز را بکیفیت کامل فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً ای فرضا واجبا

(تنبیهان) ..... ص : 190

الاول- راجع بصلاة مغرب در باب مطارده اخبار مختلف است در بعضی دارد که طائفه اولی دو رکعت آن را بجماعت کنند و پس از تشهد اول قصد فرادی نمایند یک رکعت دیگر را تمام کنند و بروند مقابل دشمن و طائفه دوم در رکعت سوم اقتداء کنند، و در بعض دیگر دارد یک رکعت با طائفه اولی و دو رکعت با طائفه ثانیه، و تحقیق کلام تخییر است چنانچه در غیر مورد مطارده هم مأمومین میتوانند در اثناء نماز قصد فرادی کنند و بقیه را تمام کنند و میتوانند در هر رکعتی اقتداء کنند.

(تنبیه دوم) .... ص : 190

اینکه اگر محاربه بجایی رسید که دست و بغل شدند و دشمن مجال نماز و لو باین کیفیت نداد باید در حال جنگ نماز گذارند و لو بایماء و اشاره در رکوع و سجود حتی بذکر عوض هر رکعتی قناعت کنند چنانچه در جنگ صفین چهار نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء اصحاب امیر المؤمنین باین کیفیت انجام دادند و بالاخره بر هر تقدیری نماز ساقط نمیشود حتی غریق و حریق و مهدوم علیه.

[سوره النساء (4): آیه 104] ...... ص : 190

وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (104)

و سستی نکنید در طلب دشمن اگر الم و مصیبتی از جراحات و قتل و خستگی

ص: 190

بشما وارد شده بدشمن هم وارد شده و شما امید نصرت و فیروزی از طرف خداوند دارید و آنها امید بجایی و پناهی ندارند و خداوند عالم است بحال شما و موافقت حکمت و مصلحت شما را اعانت میکند.

این آیه شریفه نظیر آیه سابقه در سوره آل عمران است إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ الایة آیه 140.

وَ لا تَهِنُوا و هن بمعنی ضعف و خستگی و سستی است نباید مجاهدین اظهار ضعف کنند زیرا اگر دشمن حسّ ضعف در مسلمین کرد چیره میشود و این موجب جبن میشود و منافی با شجاعت است.

فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ مراد از قوم کفار و مشرکین هستند که در میدان محاربه آمده اند إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ دفع دخل است کانّه میفرماید اگر منشأ ضعف و سستی شما آلامیست که از مشرکین بشما متوجه شده از کشته شدن یا مجروح شدن یا خستگی و امثال اینها بدانید فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ آنها هم بدست شما مقتول و مجروح و خسته شده اند کَما تَأْلَمُونَ همین نحوی که شما شده اید بعلاوه چیزی در شما هست که آنها فاقد هستند و آن اینست که وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ اگر کشته شوید بفیض شهادت و بهشت نائل و اگر فاتح شدید ترویج دین شده و بمثوبات الهی واصل ما لا یَرْجُونَ ولی آنها اگر کشته شوند بجهنم واصل و اگر مجروح گردند بنکبت دچار میشوند.

وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً مکرر تفسیر شده و احتیاج ببیان ندارد.

ص: 191

[سوره النساء (4): آیه 105] ...... ص : 192

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً (105)

محققا ما نازل فرمودیم بر تو که پیغمبر هستی کتاب را بحق ثابت مطابق حکمت و صلاح برای اینکه حکم فرمایی بین مردم بآنچه خداوند بتو تعلیم فرموده و نشان داده و نباش از برای خیانت کنندگان خصیم و طرف دار.

این آیه شریفه از آیات مشکله است از جهاتی که در ذیل آیه بیان میشود انشاء اللَّه تعالی.

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ مراد قرآن مجید است و گذشت در اول سوره بقره که اطلاق کتاب بر قرآن یا بواسطه اینست که بید قدرت در لوح محفوظ نوشته شده بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ البروج آیه 21 و 22 یا بدست ملائکه نوشته شده فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ عبس آیه 13- 16 یا بدست مسلمین و کتّاب وحی حین تلاوت قرآن بالحق ثابت و محقق مطابق با حکمت و واقع و صلاح.

لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ یکی از حکم نزول قرآن است نه اینکه فائده آن منحصر باین باشد بِما أَراکَ اللَّهُ بعضی از این جمله استفاده کرده اند که خداوند تفویض فرموده بیان احکام را بنظر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امام و تمسک جستند ببعضی اخبار مثل خبر سعد بن عبد اللَّه از حضرت صادق (ع) که در یک مورد چهار حکم مختلف بیان فرمود و در ذیل حدیث دارد

(ان اللَّه عز و جل فوض الی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امر دینه فقال لتحکم بین الناس بما اریک اللَّه و ان اللَّه فوض الینا من ذلک ما فوض الی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)

و مثل روایت ابن سنان از آن حضرت فرمود

(لا و اللَّه ما فوض الی احد من خلقه الا الی رسول اللَّه و الی الأئمة علیهم السلام)

و در زیارات دارد

مفوض فی ذلک کله الیکم

لکن این عقیده مفوضه است و بر خلاف ضرورت مذهب

ص: 192

شیعه و نصوص قرآن و اخبار متواتره است و نه از آیه استفاده میشود و نه اخبار دلالت دارد.

امّا آیه، کلمه بِما أَراکَ اللَّهُ یعنی بآنچه که خدا بتو تعلیم فرموده و نشان داده نه اینکه بآنچه پیش خود بگویی یا حکم کنی بلکه جمله قبل هم بر این معنی دلالت دارد که از روی کتاب حکم کنی.

و اما اخبار، اولا خبر سعد علاوه از ضعف سند و اعراض اصحاب فی نفسه بسیار بعید است که در یک مجلس بتواند چهار نفر بیایند و در یک مسئله امام چهار حکم مختلف بیان کند و بیان هم نکرده که آن مسئله چه بوده و چهار حکم مختلف چه بوده.

و اما روایت ابن سنان و مفاد زیارات دلالت ندارد بلکه ممکن است گفته شود که مفادش ولایت است و وجوب اطاعت هر چه بفرمایند نه آنکه پیش خود چیزی بگویند.

خلاصه مطلب آنکه صاحب ولایة مطلقه هر نوع حکمی و تصرفی و امری و نهیی بفرماید باید اطاعت کنند و تسلیم باشند و چون و چرا نزنند و حکمت و جهتش را مطالبه نکنند، و اما شخص والی هم سر سوزنی از پیش خود نمیفرماید وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی نجم آیه 3 و 4 و 6، و مسئله تفویض چه در امور تکوینیه امر خلقت و رزق و چه در امور تشریعیه و احکام شرعیه باطل است، و لفظ تفویض در زیارات و امثال اینها محمول است بر اینکه اختیار امت بدست آنها است حتی در قیامت شفاعت کبری و قسمت اهل جنة و نار با آنها است ولی احدی را تا اجازه و اذن الهی نباشد نخواهند شفاعت کنند.

وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً بعضی از مفسرین عامه برای این جمله و شأن نزول آیه چیزهایی گفته اند که ساحت قدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از آنها دور است

ص: 193

و منافی با مقام عصمت است و ما از نقل آن خودداری میکنیم و می گوییم این جمله نظیر آیه شریفه است لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ بقره آیه 165 و امثال این آیات برای قطع طمع مشرکین و کفار است که محال است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شرک بیاورد یا متابعت هوای نفس آنها را بکند و در اینجا محال است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای شخص خائن مخاصمه کند یعنی خائن قطع طمعش بشود که حضرت برای او طرف داری نخواهد نمود و برای تنبیه است که آنها هم شرک نیاورند و مطابعت هوای نفس کفار را نکنند و برای خائن خصیم نباشند.

[سوره النساء (4): آیه 106] ..... ص : 194

وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (106)

بسیار از مفسرین گفتند که این استغفار از مخاصمه خائن بوده که در آیه قبل گفتند و بعضی گفتند قصد وهم این داشته و خداوند تأدیبا امر باستغفار فرموده و لکن مکرر گفته شده که ظواهر قرآن که بر خلاف حکم قطعی عقلی و بر خلاف ضرورت دین و مذهب است باید حمل کرد بر خلاف ظاهر مثل ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یونس آیه 3 یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فتح آیه 10 بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ مائده آیه 64 وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا فجر آیه 22 وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی طه آیه 121 وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ محمد آیه 19، و امثال اینها، چون عصمت انبیاء بضرورت مذهب شیعه و به برهان عقل ثابت و محقق است بالاخص نبیّنا و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که حتّی ترک اولی هم در تمادی عمر از آنها سر نزده باید گفت این کلمه وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ دستور برای امت است و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای آنها استغفار مینماید و وعده خداوند است که هر که استغفار کند إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً

ص: 194

[سوره النساء (4): آیه 107] ..... ص : 195

اشاره

وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً (107)

و مجادله نکن از کسانی که بجانهای خود خیانت میکنند محققا خداوند دوست نمیدارد کسی را که کارش خیانت است و معصیت و گناه.

وَ لا تُجادِلْ

در این مقام بمعنی طرفداری است عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ

از آدم خیانت کار طرفداری از حق بسیار ممدوح است چه مطالب حقه از عقائد و احکام شرعیه و قضایای حقه باشد و چه از صاحب حق باشد و قوله تعالی وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اشاره بهمین است که در سوره نحل آیه 626 میفرماید ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اما طرفداری از باطل یا از اشخاص خیانتکار و دعاة باطله بسیار مذموم است که بخواهد ابطال حقی یا اثبات باطلی را کند و آیه اشاره بهمین است و خطاب اگر چه برسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است لکن حکم مطلق است و مراد امت است و الا مقام رسالت اجل از اینست که طرفدار خائن باشد یا طرفدار باطل.

سؤال- خائن خیانت بدیگران میکند یا عرض یا نفس یا مال و در آیه تعبیر فرمود بخیانت بنفس خود.

جواب- اولا هر فاسق و فاجری آنچه میکند و بال و نکبتش در دنیا و آخرت بخودش متوجه میشود خائن هم و بال خیانتش عقوبة عملش بخود بر میگردد إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها بنی اسرائیل آیه 7. و ثانیا ممکن است کلمه أَنْفُسَهُمْ

بمعنی یکدیگر باشد مثل فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ که خیانت بیکدیگر میکنند.

(مسئلة) ...... ص : 195

خیانة در امر دین خیانت با انبیاء و اولیاء و مؤمنین است چه در جان آنها یا عرض

ص: 195

آنها یا مال آنها و چه در اقوال و افعال آنها که غیبت کند یا بازگو کند و این مشتمل بر معاصی بسیاری است: ظلم، اذیت، نفاق، غیبت، اهانت، تمامی و غیر اینها از صفات خبیثه و اعمال سیئه و لذا میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً

این کلمه لا یحب از هزار وعده عقوبت سخت تر است زیرا که هیچگونه رحمتی شامل آن نخواهد شد و احدی شفاعت او را نخواهد کرد و نجاتی از برای او نخواهد بود چنانچه عکس آن که بفرماید إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ بقره آیه 222 که هیچگونه عذابی باو متوجه نخواهد شد و در ذیل همین آیه گذشت، و مراد از خوان صیغه مبالغه یعنی بسیار خیانتکار است کانه شغل او خیانت است، و اثیم صفة مشبهة است که اثم بر او ثابت و محقق است.

[سوره النساء (4): آیه 108] ..... ص : 196

یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً (108)

حیاء میکنند و مخفی میکنند خیانت خود را از مردم و از خدا حیاء نمیکنند و بر خدا مخفی نیست عمل آنها و حال آنکه خدا با آنها است عالم و ناظر باعمال آنها است زمانی که در شب تصمیم میگیرند بگفتاری که مرضی الهی نیست و خداوند بآنچه عمل میکنند احاطه دارد.

این آیه شریفه و لو عطف بما سبق است که گفتند شخصی از مسلمین درعی (زره) سرقت کرده بود و برای اینکه کشف نشود انداخته بود در خانه یهودی که نسبت سرقت را باو بدهند و مسلمین او را تبرئه نمایند لکن مناط حکم در تمام معاصی جاریست اشخاص معصیت کار از مردم بسا خجلت میکشند و حیاء میکنند و از خدا خجلت نمیکشند با اینکه از بواطن و ظواهر آنها با خبر است و سزاوارتر است

ص: 196

که از او حیاء کنند ولی این مورد با سایر معاصی تفاوت دارد زیرا عمل زشتی را مثل خیانت را از کسی که مرتکب شده سلب کنند و نسبت بدیگری که دامنش پاک است بدهند چه مؤمن و چه کافر باشد معصیت بزرگی است ولی سایر معاصی را در خفاء مردم مرتکب شدن و لو معصیت است و مستحق عقوبت اما ستر آن مذموم نیست بلکه شاید واجب باشد که اشاعه فاحشه نشود و امروز فساق و فجار نه از خداوند از مردم حیاء میکنند و علنا مرتکب فسق و فجور میشوند و پرده حیاء را دریده بلکه افتخار میکنند و منکر در نزد آنها معروف و بالعکس میگردد اعاذنا اللَّه من شرور انفسنا لذا میفرماید یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ

مخفی میکنند از مردم وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ

ولی از خدا شرم نمیکنند و حال آنکه وَ هُوَ مَعَهُمْ

در قرآن است وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16.

إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ

بیت از باب تفعیل بمعنی شب را بروز آوردن است و یُبَیِّتُونَ

جمع است یعنی جماعتی که در شب اجتماع میکنند و کمسیون دارند و بر مطلبی تصمیم میگیرند مثل اصحاب شیخین که شبها دور هم جمع میشدند و ارد میخواندند که فردا کیانی را بیاورند و از آنها بیعت بگیرند و روزها با شمشیرهای برهنه درب خانه های مهاجر و انصار و آنها را بجبر و عنف و تهدید می بردند برای بیعت تا آن شب را که تصمیم گرفتند که علی علیه السّلام را برای بیعت ببرند و کردند آنچه کردند، و مورد آیه تصمیم بر اینکه سرقت را از شخص سارق سلب کنند و گردن دیگری بار کنند لذا میفرماید ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ

یعنی بنا بر امری که مرضی خدا و دین نیست مثل مثالی که ذکر شد و صدها مثال که میان اهل باطل رواج دارد.

وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً

احاطه نه مثل احاطه ظرف بمظروف است یا احاطه عرش و کرسی بجمیع سماوات و ارض باشد یا جسمی بجسمی زیرا این نحوه

ص: 197

احاطه فقط تماس سطح معقر محیط است بسطح محدب محاط بلکه احاطه قیمومیت و قدرت و علم است بجمیع ممکنات از ذره تا دره از مجردات تا مادیات از بسائط تا مرکبات که بقدر خردلی از علم و قدرت و قیمومیت او خارج نیست چنانچه میفرماید ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ الایة مجادله آیه 7، و احاطه از صفات ذات است چون ذات مقدس حق صرف الوجود است و غیر متناهی و محدود بحدی نیست بجمیع موجودات احاطه دارد و بافعال و اعمال و اقوال آنها ازلا و ابدا در ازل میداند آنچه در ابد واقع شود و در ابد میداند آنچه در ازل واقع شده نه ابتدایی برای ازلیت آن بوده و نه انتهایی برای ابدیت آن هست اول بلا اول است و آخر بلا آخر جل ثنائه و عم نواله و عظم شأنه.

[سوره النساء (4): آیه 109] ..... ص : 198

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً (109)

بر فرض که شما در دنیا طرفداری از سارق و خائن کردید و او را تبرئه نمودید و بگردن دیگران بار کردید اما فردای قیامت که یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است کیست آنها را تبرئه کند و طرفداری نماید آیا کسی هست که کفایت کند آنها را و وکالت نماید برای آنها که وکیل مدافع باشد البته نیست و نخواهد بود و عمل هر کسی بار بر خود او است.

ها أَنْتُمْ

ها حرف ندا است خطاب بمخاصمین و مدافعین است هؤلاء اشاره بخائنین است که شما برای تبرئه آنها مخاصمه و مجادله میکنید جادَلْتُمْ

مجادله کردید عنهم از خائنین فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا

فائده بر آنها بر فرض باشد

ص: 198

و تبرئه شوند و رسوا نگردند و خیانت آنها کشف نشود همین چهار روز دنیا است در نظر مسلمانان که مأمور بظاهر هستند مثل حکم باسلام منافق یا بعدالت فاسق و اما در قیامت در محکمه عدل الهی که مطلع بر بواطن هست بلکه باطنها ظاهر میشود و تمام اهل محشر مشاهده میکنند یوم تبلی السرائر.

فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ

من، استفهام تقریری و یا توبیخی اشاره بنفی است یعنی کسی نیست که در آن محکمه مجادله و مخاصمه و مدافعه نماید از آنها و آنها را تبرئه کند.

أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا

و هم چنین کسی نیست که عهده دار آنها شود و آنها را از عذاب خیانت نجات دهد و این آیه تنبیه اشخاص متقلب حیله باز مکار است که هر نوع تقلبی و مکر و حیله داشته باشند غایة فائده همین عالم دنیویست و امروز بسیار این نوع تقلبات رواج دارد چه در معاملات کمتر جنسی پیدا میشود که در او تقلب نباشد و چه در معاشرات کمتر کسی پیدا میشود که اهل صداقت و واقعیت باشد در معاشرت با دیگران و چه در عقائد کمتر کسیست که باطنش موافق ظاهرش باشد و چه در اخلاقیات و تمام اینها فردای قیامت رسوا خواهند شد مگر اینکه توبه کنند و حقوق ذوی الحقوق را رد کنند خداوند ستار العیوب عیوب آنها را مخفی فرماید چنانچه آیه بعد اشاره دارد.

[سوره النساء (4): آیات 110 تا 112] ..... ص : 199

اشاره

وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً (110) وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (111) وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (112)

و کسی که عمل زشتی بکند یا ظلم بنفس خود کند سپس توبه کند و از خداوند

ص: 199

طلب آمرزش نماید می یابد خداوند را آمرزنده مهربان و کسی که معصیت نماید ضررش عائد خودش میشود و خداوند عالم بعمل او است و در حق او حکم فرما است و کسی که خطایی از او سر زند یا معصیتی مرتکب شود و گردن دیگری که دامنش پاک است بیندازد متحمل شده بهتان و معصیت آشکارا را.

توضیح کلام آنکه فاعل معاصی چه مرتکب قبایح عقلیه باشد و چه محرمات شرعیه سه قسم است:

(قسم اول) ..... ص : 200

آنکه پس از ارتکاب نادم شود و از خدا طلب مغفرت نماید البته خدا او را می بخشد و میآمرزد و مورد الطاف و مشمول رحمت خود میگرداند که

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

بلکه فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70 و آیات و اخبار در قبولی توبه بسیار است و مکرر متعرض شده ایم من جمله همین آیه که میفرماید وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً

سوء عمل زشت و قبیح و منکر را میگویند شاید اشاره بقبائح عقلیه باشد که در نظر عقلاء مورث کراهت و اشمئزاز میشود.

أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ

که محرمات شرعیه است که مورد استحقاق عقوبت میشود و ظلم بنفس خود میکند که در معرض عذاب در میآورد.

ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ

توبه و طلب مغفرت میکند یَجِدِ اللَّهَ

واجد کسی را گویند که چیزی از دست او رفته باشد سپس پیدا کند چنانچه گفتند که در عبارت مقتل دارد وجدت جثة بلا رأس که حضرت زینب برادر را پیدا کرد مثل اینکه زیر سنگها و چوبها بود و مفقود بود پیدا نمود، و شخص عاصی خدا را از دست داده و از رحمت او دور شده و اگر موفق بتوبه شود مشمول الطاف او میگردد.

(غفورا) آمرزنده (رحیما) مورد الطاف و رحمت او میشود.

ص: 200

(قسم دوم) ..... ص : 201

آنکه مرتکب شود و نادم نگردد این عمل کسب و تجارت او است که جز خسران و زیان بر او چیزی ندارد هم در دنیا نکباتش باو متوجه میشود و هم در آخرت بعذابش دچار میگردد و ظلم بجان خود کرده و گمان نکند که اعمالش از قلم الهی میافتد و خدا بجزای عملش نمیپردازد که مفاد جمله دوم است وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ

کسب زحمت تحصیل است و معاصی الهیه را مردم بچه زحمتها و مخارجات مرتکب میشوند که حقیقة حماقت و خریت است که انسان این مقدار تحمل کند و خود را جهنمی نماید و خیال کند که خدا خبر ندارد یا در حق او حکم نمیفرماید که این تمنی است و رجاء بی موقع است وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً

(قسم سوم) ..... ص : 201

که بدتر از قسم دوم است که مرتکب معصیت بشود و نسبت آن را بدیگری بدهد که هم عقوبت معصیت را دارد و هم بهتان زده که چندین عقوبت دارد: ظلم بغیر و اذیت باو و توهین و افتراء و هتک احترام و مفتضح کردن او و کذب و غیبت و امثال اینها که مفاد جمله سوم است وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً

خطیئة معاصی است که از روی جهالت و حماقت سر زند و اثم معاصی است که از روی علم و عمد مرتکب شود فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً

که بغیر نسبت دادن است وَ إِثْماً مُبِیناً

که دو عقوبت دارد هم عقوبت معصیت و هم عقوبت بهتان.

(ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً)

مثل تهمتی که زلیخا بیوسف زد که خود اراده سوء کرده بود و نسبتش را بیوسف دارد

ص: 201

[سوره النساء (4): آیه 113] ..... ص : 202

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً (113)

و اگر نبود فضل خدا بر تو و رحمة او هر آینه طائفه از آنها همت گماشتند که تو را گمراه کنند و گمراه نمیکنند مگر خود را و هیچگونه ضرری بتو نمیتوانند وارد کنند و حال آنکه خداوند بر تو نازل فرمود کتاب و حکمت را و تعلیم فرمود آنچه را که نمیدانستی و فضل خدا بر تو عظیم است.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ

تفضلات خدا بر پیغمبر اکرم بیش از آن است که بتوان بیان کرد در عالم نورانیت اول مخلوق خدا نور مقدس او بوده و علم اولین و آخرین باو افاضه شده و علم ما کان و ما یکون و او را قرار داد افضل جمیع انبیاء و مرسلین و ما سوی اللَّه، دینش افضل ادیان و اوصیائش افضل اوصیاء، کتابش افضل کتب، امتش افضل امم، دین او ناسخ تمام ادیان و غیر منسوخ تا قیامت باقی است، شفاعت کبری و مقام محمود خاص او و اهل بیت او، خلقت عالم بطفیل او و غیر اینها از تفضلات، و کلمه لو لا امتناعیه است که بر فرض محال اگر نبود این تفضلات (و رحمته) و رحمة حق پی در پی شامل حال او از مقام عصمت و تخلق بجمیع اخلاق حمیده که بفرماید وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4، در جمیع کمالات اکمل از کل، اشجع، اسخی، اعبد، ازهد و هکذا بدنش سایه نداشته باشد، ابر بالای سرش باشد، جمالش اجمل از کل و غیر اینها.

لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ

بعضی مفسرین گفتند مراد یک دسته از مشرکین هستند که آمدند گفتند ما بتو ایمان میآوریم مشروط به اینکه بتهای ما را متعرض نشوی، بعضی گفتند مراد بعض منافقین بودند که قصد قتل آن حضرت

ص: 202

را در عقبه کرده بودند، و بعضی گفتند مراد کسانی بودند که طرفداری از خائن کردند و میخواستند او را تبرئه کنند و گردن دیگری بار کنند و تمام اینها علاوه بر اینکه تفسیر برای است و اعتبار ندارد خلاف ظاهر آیه است زیرا قضیه شرطیه است و گفتند تصدق عن کاذبین یعنی اگر تفضل الهی نسبت بتو نبود هر آینه همچه قصدی را داشتند و چون تفضل الهی با تو بود آنها هم قصدی نداشتند یعنی چون دیدند که خداوند آنها را رسوا میکند و پیغمبر خود را نصرت و ظفر میبخشد همچه قصدی را نکردند و نداشتند.

وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ

که با اینکه مشاهده میکردند که آن حضرت مورد الطاف الهی است مع ذلک از روی معصیت و عناد نیامدند بشرف اسلام مشرف شوند، و تعبیر به طائفه شاید اشاره باشد به آنهایی که حقانیت آن حضرت را درک کردند مثل جماعتی از یهود و نصاری و مشرکین که خود را باختیار بضلالت انداختند.

وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ ءٍ

عدم ایمان آنها بقدر خردلی بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ضرری ندارد او بوظیفه رسالت خود عمل کرده (تو خواه از سخنم پندگیر و خواه ملال) چنانچه از کفر کافر و فسق فاسق بدستگاه الهی ضرری وارد نمیشود و همچنین پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد)

وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

کتاب معلوم است قرآن مجید است و حکمت را هم در ذیل آیه وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً گفتیم معرفت بحقایق اشیاء بقدر طاقة بشریة است و شامل جمیع معارف و علوم میشود وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ

(اشکال) مکرر بیان شده که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در همان عالم نورانیت که خلقت نور مقدس او شد افاضه تمام علوم و کمالات باو شد دیگر موردی برای این جمله باقی نمی ماند.

جواب- اولا در همان عالم نورانیت هم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بذاته علم نداشت

ص: 203

چون ممکن بالذات چیزی ندارد خداوند باو افاضه فرمود پس علمه ما لم یکن یعلم صادق است، و ثانیا هر چه علم باو افاضه شود محدود است چون ممکن است و نفس علم غیر متناهیست و نسبت محدود بغیر متناهی اگر بگوئیم نسبت قطره است بدریا غلط گفته ایم زیرا دریا هم محدود است و مقام مقدس نبوی بمقام عقل مستفاد رسید و اتصال پیدا کرد بعلم مبدء اعلی و دائما باو افاضه میشود و سابقا این موضوع را تشریح کرده ایم.

وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً

چیزی را که خداوند بعظمت یاد کند از عهده بشر خارج است که بتواند درک کند چنانچه میفرماید إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4، جمیع اخلاق حمیده آنهم درجه اعلی که نمیتوان ادراک نمود.

[سوره النساء (4): آیه 114] ...... ص : 204

لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (114)

خیری نیست در بسیاری از اسراری که بین دو نفر یا زیادتر گفته میشود مگر آنکه امر بصدقه باشد یا امر بمعروفی یا در مقام اصلاح بین مسلمین باشد و کسی که چنین باشد پس بزودی خداوند باو اجر عظیمی مرحمت میکند در صورتی که برای خوشنودی حق باشد.

لا خَیْرَ نفی جنس است که هیچگونه خیری بر او نیست فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ نجوی باصطلاح تنگ گوشی صحبت کردن است و تعبیر بسر میکنند اسراری که بین اثنین یا بیشتر مستور باشد و از سایرین اهل مجلس مخفی باشد و داعی بر اخفاء بواسطه ضرریست که بآنها متوجه شود یا غیبت آنها و غیبت گویی آنها است یا در مقام اضرار بآنها است یا لا اقل اسباب خیال آنها و ناراحتی آنها میشود

ص: 204

لذا در بسیاری از آیات نهی از آن شده إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا مجادله آیه 10، و میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوی مجادله آیه 8، و بعبارت روشن تر نجوی بمعنی راز گفتن است و از همین باب است مناجات با خدا یعنی راز گفتن با خدا.

إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ صدقه شامل جمیع وجوه بریه میشود از زکاة و خمس و صله رحم و سایر صدقات مندوبه و واجبه و غرض از نجوای در صدقه برای حفظ آبروی فقراء و ارحام و سادات باشد که نزد دیگران خجلت نکشند (او معروف) که امر بمعروف و نهی از منکر هم اگر بطریق سر و نجوی باشد حفظ شئونات طرف شده و هتک حرمة او نشده.

أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ که عبادت بسیار بزرگی است حتی در اخبار دارد که دروغ گفتن در مقام اصلاح ذات البین محذوری ندارد و افضل است از یک سال عبادت بصلاة و صوم و این سه مورد از باب مثال است بلکه هر امر خیری را شامل میشود مثل نجوای با خدا یا اسرار سپرده بشیعه از طرف ائمه علیهم السلام برای حفظ تقیه و امثال اینها.

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ اشاره بصدقه و معروف و اصلاح است ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ اغراض دنیویه یا فاسده نباشد فقط برای رضای خدا باشد (فسوف) اشاره بقیامت است (نؤتیه) خداوند عطا میفرماید (اجرا عظیما)

[سوره النساء (4): آیه 115] ..... ص : 205

وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً (115)

و کسی که مخالفت و معانده کند پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بعد از آنی که راه هدایت

ص: 205

بر او واضح شده و متابعت کند غیر راه مؤمنین را ما وا میگذاریم او را با آنی که تولی و دوستی و متابعت میکند و او را واصل میکنیم بجهنم و بد بازگشتی است از برای او.

علمای عامه استدلال کردند باین آیه برای حجیت اجماع بر خلافت ابی بکر و اینکه شما شیعه متابعت نمیکنید سبیل مؤمنین را و مشمول این آیه شده اید جواب- مثلی است معروف که گفتند شخصی سؤال کرد که آن دختر امام که سگ در دریا او را پاره کرد که بود، جواب دادند اولا دختر نبود و پسر بود و ثانیا از امام نبود از پیغمبر بود و ثالثا دریا نبود صحرا بود و رابعا سگ نبود و گرگ بود و خامسا دروغ بود راست نبود.

لذا می گوییم اولا بر خلاف ابی بکر اجماعی نبود که منع صغری باشد و ما باشد انکار انکار میکنیم.

و ثانیا این حجیت ندارد و این آیه دلالت ندارد.

و ثالثا این آیه دلیل بر بطلان خلافت ابی بکر است و دلیل ما است نه بر اثبات و دلیل شما باشد و این موضوع را ما مفصلا در جلد دوم کلم الطیب از صفحه 70 تا 97 قریب بسی صفحه بیان کرده ایم رجوع فرمائید، و در اینجا بمناسبت این آیه در تحت چند سطر اشاره میکنیم:

اولا مخالفین ابی بکر بمقتضای نقل خود عامه در کتب خود علی علیه السّلام و اهل بیتش، عباس و دو پسرش، سعد بن عباده با قبیله اش، جماعتی از طایفه خزرج و جمعی از قریش و ابی سفیان و ابی قحافه پدر ابی بکر و حباب بن منذر و زبیر و پسران ابی لهب که اشعاری در این باب سروده و قیس بن سعد که سیاف رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده و اسامة بن زید که امیر بر ابی بکر و عمر بود و دوازده نفر که در مسجد با ابی بکر محاجه کردند و غیر اینها که از اکابر صحابه بودند بعلاوه بسیاری

ص: 206

از مهاجر و انصار ساکت بودند بعلاوه جماعتی از آنهایی که بیعت کردند از روی جبر و عنف بود و با این وضع چگونه دعوی اجماع میکنید و اگر بگویی که شما شیعه می گویید (ارتد بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمس) جواب ارتداد آنها برای کوتاهی از نصرت علی بود نه برای همراهی با ابی بکر.

و ثانیا حجیت اجماع برای کشف از رأی معصوم است یا بدخول امام یا بقاعده لطف یا از طریق حدث قطعی و هیچکدام در مورد ابی بکر نبوده.

و ثالثا ابی بکر و عمر و اتباع آنها مشمول صدر آیه شریفه هستند وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی زیرا در غدیر خم بنحو تواتر بین فریقین پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علی علیه السّلام را نصب فرمود و اینها مخالفت کردند و همچنین در مرض موت که قلم و دوات خواست که بنویسد چیزی را که هرگز گمراه نشوند نگذاردند و عمر گفت دعوا الرجل فانه یهجر و بسیار از موارد دیگر، تخلف از جیش اسامه، فرار از زحف و غیر اینها.

و رابعا- جمله وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ عطف بجمله و من یشاقق است که مقید بجمله مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی است باقتضای عاطف و معطوف و تبین له الهدی در مورد اول الکلام است بلکه تبین غی واضح و روشن است.

و خامسا مراد از المؤمنین اگر جمیع مؤمنین است همچه مصداقی در مورد اختلافات تحقق پذیر نیست و اگر بعض مؤمنین است در موضوع علی و عایشه در جنگ جمل و علی علیه السّلام و معویه در صفین و حسین علیه السّلام و یزید در کربلا کدام یک غیر سبیل مؤمنین را متابعت کردند.

و تحقیق کلام اینست که سبیل مؤمنین بعد از تبین هدی واجب است متابعت کردن و متابعت غیر اینها مورد نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی است که هر کس مخالفت کرد با آنکه متابعت کرده محشور خواهد شد (حشر محبان علی با علی حشر محبان

ص: 207

عمر با عمر) وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ جایگاه مخالفت رسول و متابعت غیر سبیل مؤمنین بعد از اقامه حجت و تبین هدی جهنم است وَ ساءَتْ مَصِیراً و بسیار بد جایگاه است و بد بازگشت است.

[سوره النساء (4): آیه 116] ..... ص : 208

إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً (116)

محققا خدا نمیآمرزد اینکه کسی شرک باو آورد و اما غیر مشرک را میآمرزد هر که را بخواهد و کسی که شرک بخدا آورد گمراه میشود بگمراهی بسیار دور.

این آیه شریفه ارجی آیات قرآنی است یعنی بیشتر امیدواری دارد زیرا جمله إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ مسلما در موردی است که مشرک تائب نشود و با حال شرک از دنیا برود زیرا اگر تائب شد و دست از شرک برداشت مسلما مورد مغفرت الهی است پس جمله وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ غیر مشرک هر که باشد و هر چه باشد مورد مغفرت هست و لو بی توبه از دنیا برود غایة الامر کسانی که در حکم مشرک هستند از ارباب ضلالت و مخالفین ائمه اطهار حکم مشرک را دارند در عدم قابلیت مغفرت

(و من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من رد علیکم فهو فی اسفل درک الجحیم)

زیارت جامعه.

لِمَنْ یَشاءُ تعلیق بر مشیت برای اینست که اگر مغفرت او موافق حکمت و مصلحت و حسن است البته میآمرزد و اگر بر خلاف حسن است و قابل تفضل نیست نمیآمرزد و مکرر گفته ایم و بادله قطعیه ثابت و محقق است که مؤمن اگر با ایمان از دنیا برود مورد مغفرت و تفضل و شفاعت خواهد بود و عمده خطر معاصی اینست که

ص: 208

باعث سلب ایمان شود حین الموت.

وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ چه شرک در ذات باشد مثل ابن کمونه یا شرک در صفات مثل اشاعره یا شرک در افعال مثل مفرضه یا شرک در عبادت مثل عبده اصنام فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً زیرا مشرک از قدم اول که توحید باشد از جاده مستقیم منحرف شده تا قدم آخر و هر چه برود دورتر گردد.

[سوره النساء (4): آیه 117] ..... ص : 209

اشاره

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاَّ شَیْطاناً مَرِیداً (117)

إِنْ یَدْعُونَ ان نافیه است بقرینه استثناء و مراد از یدعون عبادت و خضوع و خشوع نزد آنها مِنْ دُونِهِ یعنی غیر از خدا پس معنی این میشود که عبادت نمیکنند غیر خدا را إِلَّا إِناثاً مگر زنهایی را، اناث جمع انثی است مقابل ذکور جمع ذکر، و تعبیر باناث بعضی گفتند مراد ملائکه هستند چون معتقد بودند که ملائکه دختران خدا هستند چنانچه در بسیاری از آیات باین مطلب اشاره دارد مثل آیه شریفه أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی و النجم آیه 19- 21 و مثل آیه شریفه فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ و الصافات آیه 149 و 150 و غیر اینها از آیات دیگر.

و بعضی گفتند مراد اوثان مثل لات و عزی و سایر بتها هستند و آنها را باسم اناث تعبیر کرده اند چون لات تأنیث اللَّه است و عزی تأنیث اعز است.

و بعضی گفتند اسامی بتها اسامی نساء بوده برای هر بتی هم یک اسمی از آنها انتخاب کردند لکن ما مدرکی از اخبار برای این اقوال پیدا نکردیم و قول مفسرین هم مدرک نیست چون تفسیر برأی است.

ص: 209

شاید بتوان گفت که مقتضای اطلاق آیه شامل جمیع آنها بشود و هر یک از این تفسیرات بیان یکی از مصادیق است بلکه بتوان گفت که مراد ازدواج باشند چنانچه در خبر است

دینهم دنانیرهم و قبلتهم نسائهم.

و تعبیر به یدعون نمود و یعبدون نفرمود بمعنی توجه و اطاعت آنها است چنانچه امروز مشاهده میشود که زنها فرمان فرما هستند بر شوهرها و هر چه بگویند یا بخواهند آنها انجام میدهند بالطوع و الرغبة و از این بیان رفع دو اشکال هم میشود

(اشکال اول) ..... ص : 210

اینکه در آیه تناقض است زیرا در جمله اول میفرماید إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً مقتضای آن انحصار باناث است و غیر اناث حتی شیطان را لا یدعون، و جمله ثانیه غیر از شیطان را لا یدعون حتی اناث را و این دو جمله تناقض است.

(اشکال دوم) ..... ص : 210

اینکه مسلما بعض مشرکین عبده شمس و قمر و کواکب هستند و بعضی آتش پرست و بعضی گاو و گوساله پرست و بعضی درخت پرست و غیر اینها و این با ظاهر آیه تنافی دارد.

(و اما جواب) ..... ص : 210

اولا تمام طبقات مشرکین شرک آنها باغوای شیطان است و در عین شرک اطاعة شیطان میکنند پس این دو جمله یکیست و تناقض ندارد.

و ثانیا کلمه یدعون اطلاقی ندارد که شامل تمام مشرکین باشد ممکن است مراد خصوص مشرکین که عبده ملائکه یا اوثان باشند به بیانی که ذکر شد.

و ثالثا این جمله اطلاق ندارد و مفادش مثل اینست که بگویی اکرم العلماء الا زیدا و اکرم العلماء الا عمروا که مفادش این میشود اکرم العلماء الا زیدا و عمروا و اینجا مفادش ان یدعون الا اناثا و شیطانا میشود وَ إِنْ یَدْعُونَ دوم

ص: 210

تأکید است و مفادش ان یدعون الا اناثا و إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً.

[سوره النساء (4): آیه 118] ..... ص : 211

لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (118)

لعنت نمود خداوند شیطان را و گفت شیطان که من از بندگان تو یک قسمت را اتخاذ میکنم معین و مفروض.

لَعَنَهُ اللَّهُ لعن بمعنی بعد از رحمت است یعنی خداوند شیطان را از رحمت خود دور فرمود که خردلی رحمت شامل حالش نشود و بکلی از قابلیت رحمت افتاد مثل هسته که فاسد شود و دیگر قابل کشت و زرع نباشد و از این جهت است که لعن مؤمن جایز نیست چون نفس ایمان باعث قابلیت رحمة است و لو غرق معاصی باشد و اما غیر مؤمن از قابلیت افتاده و لعنش جایز بلکه ممدوح است چه مشرک باشد و چه کافر و چه مخالف و معاند بالاخص اعداء اهل بیت عصمت و طهارت.

وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ اتخاذ بمعنی قبول گرفتن است با اخذ فرق دارد یعنی بندگان خود باختیار خود تسلیم من میشوند نه آنکه من بروم و بجبر و عنف آنها را بربایم چنانچه در قرآن میفرماید وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ الایه ابراهیم آیه 22.

مِنْ عِبادِکَ من تبعیضیه است یعنی بعضی از بندگان تو را (نصیبا) نصیب سهم است یعنی یک سهم و یک قسمت از بندگان تو را (مفروضا) فرض جدا کردن است اشاره به اینکه از بندگی کردن تو جدا میکنم چنانچه خودش میگوید ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 17 و نیز میگوید لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ اعراف آیه 16

ص: 211

[سوره النساء (4): آیه 119] .... ص : 212

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً (119)

و هر آینه گمراه میکنم آنها را و هر آینه بآمال و آرزوها میاندازم آنها را و هر آینه وادار میکنم که گوشهای چهارپایان را قطع کنند یا شکاف زنند و امر میکنم آنها را که تغییر دهند خلقت خدا را و کسی که شیطان را ولی و دوست خود گرفت از غیر خدا پس بتحقیق زیان کار شد بزیان مبین واضحی.

این آیه شریفه در تعقیب آیه قبل مقول قول شیطان است که گفت وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ اضلال شیطان بسیار است هر کسی را بیک راهی گمراه میکند در قرآن است وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 153، و در حدیث منسوب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روزی خطی با انگشت مبارک روی زمین کشید و فرمود این است صراط مستقیم سپس خطوط بسیاری از طرف یمین و یسار این خط کشید و فرمود هذه سبل الشیطان لذا اتباع شیطان بسیار هستند، در بعض اخبار دارد صد نود و نه اتباع شیطان هستند، و در بعض دیگر از هزار نهصد و نود و نه اتباع شیطان هستند وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ آمال و آرزوهای دراز در بشر بسیار است و بهر مرتبه هم که نائل شود سیر نمیشود

منهومان لا یشبعان طالب العلم و طالب الدنیا

(فریدون بملک جهان نیم سیر) بقدری هوی و هوس چشم و گوش اولاد آدم را کور و کر کرده که دیگر نه حقیقت را پی میبرند و نه صدای حق را میشنوند.

وَ لَآمُرَنَّهُمْ امر شیطان وسوسه او است که در قلب خطور میکند که مبدء اولی فعل است مقابل الهام ملک است و فارق بین وسوسه شیطان و الهام ملک

ص: 212

سه چیز است: عقل و مشاورة با عقلاء و شرع مطهر.

فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ بتک بمعنی قطع و شق است در مجمع البحرین در لغت بتک میگوید قال المفسر و هو فعلهم بالنجائب کانوا یشقون اذن الناقة اذا ولدت خمسة ابطن و کان الخامس ذکرا و حرموا علی انفسهم الانتفاع و معلوم است این عمل بدعت و تشریع است و بدستور شیطان.

وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ معروف در انظار آنها منکر و منکر معروف مؤمن در انظار آنها خوار و خفیف، کافر محترم و شریف، عالم حقیر، جاهل عظیم دین عقب سر، دنیا نصب العین، خداوند را عاصی، شیطان را مطیع هستند، در بسیاری از اخبار بامر تفسیر شده یعنی اوامر الهی را تغییر میدهند، و اللَّه العالم وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً ولی بمعنی صاحب اختیار یعنی در تحت اوامر شیطان در آید خاسر میشود بخسران آشکارا چه خسرانیت بالاتر از دخول جهنم و محروم شدن از بهشت و شیطان قسم خورده که تمام آنها را إغواء کند قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ و در جواب او خداوند میفرماید قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 82- 85، نستعیذ باللَّه منه.

[سوره النساء (4): آیه 120] ..... ص : 213

یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (120)

وعده های شیطان یکی وعده فقر است که اگر اموال خود را صرف وجوه بریه از زکاة و خمس و صله و دست گیری از فقراء و سایر مبرات کنید فقیر میشوید الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ بقره آیه 268، و یکی وعده توبه است که بالاخره توبه میکنی و خدا می بخشد و وعده های دیگر که قبلا از قول خودش نقل کردیم که

ص: 213

گفت إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ در سوره ابراهیم آیه 22، یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ و آمال و آرزوهای دور و دراز بشما تزریق میکند که همیشه در دنیا هستید و باید خوش و خرم باشید و بهر درجه که رسیدید قانع نشوید از مال و منال و ریاست و جاه و منصب.

وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً غرور گول و فریب است که انسان بخود مغرور میشود لکن حقیقت ندارد، سم را بخیال شهد می نوشد، ضرر را بگمان نفع تحصیل میکند، شر را بتوهم خیر مرتکب میشود، قبیح را بصورت حسن جلوه میدهد، معصیت را بر عبادت اختیار میکند، کفر را بر ایمان ترجیح میدهد فسق را بهتر از عدالت میپندارد، ظلم را فخر و مباهات میکند، معروف را منکر میشمارد، منکر را معروف میداند و هکذا و البته کسی که فریب شیطان را بخورد.

[سوره النساء (4): آیه 121] .... ص : 214

أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً (121)

مأوی جایگاه و فرودگاه است که جایگاه مغرورین جهنم است، و محیص فرارگاه و پناه گاه است که اینها هیچ پناهگاهی ندارند و راه فرار از برای آنها نیست و تمام درها بروی آنها بسته میشود، درب مغفرت، درب رحمت، درب شفاعت دربهای بهشت، درب سعادت و رستگاری و سایر دربهای خیر، و این آیه شریفه از ادله خلود اهل عذاب است در جهنم چنانچه بسیاری از آیات بر او ناطق است

[سوره النساء (4): آیه 122] .... ص : 214

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلاً (122)

و کسانی که ایمان آوردند و بصالحات عمل نمودند زود باشد که آنها را داخل

ص: 214

کنیم بهشتهایی که از پای قصرها و زیر درختان آنها جوی هایی جاری باشد و اینها همیشه در آن بهشتها هستند ببودن ابدی وعده الهی حق است و کیست راستگوتر از خداوند.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان تحقق پیدا نمیکند مگر باعتقاد بجمیع عقائد حقه مطابق مذهب شیعه اثنی عشریه بدون انکار ضروریات دین و مذهب و بدون گذاردن بدعتی در دین و بدون ارتکاب اعمالی که باعث سلب ایمان میشود، و در ایمان چهار امر معتبر است:

1- یقین که اگر شک، شبهه، مظنه در یکی از اجزاء ایمان وارد شود ایمان زائل میشود.

2- اعتقاد یعنی پا بر جا و دلبستگی و در بند بودن.

3- قرار بجمیع شراشر وجود قلبا و لسانا که مصداق وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 4، نباشد. 4- تسلیم.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مسلما مراد جمیع صالحات نیست زیرا ممکن نیست کسی بتواند همه آنها را بجا آورد و نیز مسلما مراد این نیست که جمیع اعمالش صالح باشد زیرا حتی انبیاء ترک اولی از آنها صادر شده و این معنی خصیصه محمد و آل او صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است بلکه مراد اینست که واجبات شرع را عمل کند و از محرمات اجتناب کند یا موفق بتوبه شود یا مورد مغفرت و شفاعت گردد یعنی با ایمان و بدون گناه از دنیا رود.

سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ جمع جنة است و گذشت که هشت جنة داریم و بعید نیست بگوئیم مراد باغات بسیاریست که هر بهشتی در او هست الی ما شاء اللَّه.

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ مکرر توضیح داده شده خالِدِینَ فِیها أَبَداً کلمه ابدا تأکید در خلود است و الا نفس خلود دلالتش بر تأبید تمام است.

ص: 215

وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا یعنی بوعده عمل میفرماید زیرا خلف وعد قبیح است و از او محال است نه مثل وعده های شیطان که گفت وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ ابراهیم آیه 22 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا و در جای دیگر میفرماید وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً گذشت در همین سوره 87، و این موضوع جزو عقائد است و مبنای تمام اصول دین است احتیاج به بیان و دلیل ندارد.

[سوره النساء (4): آیه 123] ..... ص : 216

لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (123)

نبست و بی جاست آمال و آرزوهای شما و همچنین آمال و آرزوهای اهل کتاب از یهود و نصاری هر کس عمل سویی بکند جزای او را خواهد دید و نمی یابد از غیر خدا ولی و ناصری.

این آیه شریفه مطابق با آیه شریفه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8 است و باعث اشکال شده که ما ادله بسیاری از آیات و اخبار بلکه ضرورت مذهب که مؤمن و لو مرتکب معاصی هم باشد مورد عفو و مغفرت و شفاعت واقع خواهد شد چه موفق بتوبه بشود یا بی توبه از دنیا برود لذا مفسرین در دست و پا افتادند بعضی گفتند خطاب در لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ بمشرکین است و بعضی گفتند مراد از عمل سوء شرک است و هر دو جواب باطل است.

و تحقیق کلام اینست که عمل سوء هر چه باشد تأثیر خود را دارد چنانچه مکرر گفته ایم که معاصی آثار وخیمه دارد باعث نزول بلا و سلب نعم و مانع از قبولی عبادت و جلوگیری از دعاء و ضعف ایمان و تسلط شیطان و بعد از رحمت

ص: 216

و سلب توفیق و کوتاهی عمر و گرفتار ظالم و سختی جان دادن و رنجش قلوب مطهره پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار (ع) تا خدای نخواسته باعث سلب ایمان و غیر اینها از مضار دنیوی و اخروی میشود تا برسد بعقوبات عالم برزخ و قبر و قیامت تا کفاره گناهان بشود بتوبه یا عمل صالح یا شمول رحمت و مغفرت یا شفاعت شفعاء و بواسطه ایمان اگر باقی باشد نجات پیدا کند، و در آیه ندارد که جزاء عمل سوء چیست یا فقط عذاب جهنم است پس بناء علی هذا می گوییم مراد از لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ اینست که بعضی مغرور میشوند که چون مسلمان یا مؤمن و شیعه هستند معصیت هیچگونه ضرری بآنها نمیرسد این نحوه نیست.

وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ اما یهود قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ آل عمران آیه 24. و اما نصاری به اینکه گفتند عیسی مسیح فدانا من لعنة الناموس مرادشان از ناموس تورات موسی است و در تورات لعن کرده بکسانی که باحکام تورات عمل نکنند و میگویند که عیسی پس از دار و کشته شدن زنده شد و رفت عوض امتش در جهنم و انبیایی که شیطان آنها را در جهنم غل و زنجیر کرده بود نجات داد و رفت در آسمان پهلوی دست پدرش نشست و دیگر ما و لو باحکام ناموس عمل نکنیم جهنم نمیرویم، و هم چنین یهود و نصاری گفتند لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری بقره آیه 111، چنین نیست مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ اما کفار علی التحقیق چنانچه مکلف باصول هستند مکلف بفروع هم هستند و بر ترک واجبات شرعیه و فعل محرمات معاقب هستند و از جهة کفر چون قابلیت رحمت و بهشت ندارند لذا بقدر معاصی علاوه بر عقاب کفر معاقب خواهند بود، و اما مسلمین غیر از فرقه حقه آنها هم بواسطه عدم ایمان در این جهت با کفار مشترکند، و اما فرقه حقه بمضاری که قبلا متذکر شدیم گرفتار میشوند و بر فرض که آمرزیده شوند و بهشت روند مع ذلک با کسانی که اصلا مرتکب

ص: 217

معاصی نشدند بسیار تفاوت درجات دارند و بالاخره عمل سوء اثر خود را می بخشد وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً نکتة- در این جمله ندارد که خداوند هم ولی و ناصر آنها نیست میفرماید غیر از خدا ولی و ناصری ندارند و ما که می گوییم فردای قیامت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام و سایر شفعاء شفاعت میکنند، اولا تا اجازه الهی و مرضی خداوند نباشد ممکن نیست، و ثانیا تا ایمان نباشد قابلیت ندارد و همین شفاعت اثر ایمان است. و ثالثا نفس شفاعت خود یک اجر و مقام و مرتبه ای است در اثر آن خدماتی که پیغمبر و ائمه نمودند که یکی از شئونات مقام محمود است که در قرآن میفرماید وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسراء آیه 79.

[سوره النساء (4): آیه 124] ..... ص : 218

اشاره

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً (124)

و هر کس عمل صالحی بجا آورد خواه مرد باشد یا زن و با ایمان باشد پس آنها داخل بهشت خواهند شد و باندازه پر کاهی بآنها ظلم نمیشود در کسر ثواب آنها این وعده الهی است که قابل تخلف نیست.

و مراد از عمل صالح وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ عمل عبادی است که خالصا لوجه اللَّه باشد بدون شائبه ریا و عجب و اغراض دیگر و مراد از مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی تعمیم است که هر که باشد سیاه و سفید، عالم و جاهل، حر و عبد، سید و عام، کوچک و بزرگ، و کلمه من الصالحات من تبعیضیه است و هر عمل صالح را شامل میشود وَ هُوَ مُؤْمِنٌ بیان است زیرا از غیر مؤمن هیچ عملی پذیرفته نیست و صالح نیست چون اولین شرط عبادت ایمان است و عبادت بدون ایمان باطل است

ص: 218

و صالح نیست مثل نماز بدون طهارت است بلکه قبلا متذکر شدیم که موافات یعنی بقاء ایمان تا آخر عمر هم شرط کلیه عبادات است که اگر هفتاد سال با ایمان اعمال صالحه بجا آورد و نزدیک موت ایمان زائل شود کشف میشود که از اول اعمال او باطل بوده نه اینکه شرط مؤخر باشد که بگویی معنی ندارد بلکه نظیر رد است در فضولی که کاشف از بطلان فضولی است از اول امر.

فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً

اشکال...... ص : 219

- چگونه جمع میشود بین این دو آیه، اگر کسی هم عمل سویی داشته باشد و هم عمل صالحی زیرا مراد در آیه سابقه جمیع اعمال سوء نیست و در این آیه هم جمیع اعمال صالحه نیست بلکه ممکن نیست پس اگر یک عمل سوء داشته باشد یجز به و اگر یک عمل صالح داشته باشد یدخل الجنة و کسی که هر دو را داشته باشد مورد کدام یک هست.

(جواب) ...... ص : 219

در قرآن مجید جواب از این اشکال را داده در موارد بسیاری، از آن جمله فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ مؤمنون آیه 102 و 103 فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ قارعة آیه 6 تا آخر.

توضیح کلام در این مقام- اینکه اعمال صالحه اقسامیست بعضی حسنه است که لا یضر معها السیئه مثل نفس ایمان و حب اهل بیت علیهم السلام و بعضی کفاره سیئات بسیاریست، و بعضی موجب غفران معاصی است، چنانچه در سیئات سیئاتی است که مانع از قبولی اعمال حسنه میشود و بسیاری موجب زوال ایمان میشود در موقع قبض روح و کیفیت میزان اعمال فردای قیامت جز خدا نمیداند بسا یک صلوة جماعت یا یک صلوات یا یک احسان به بندگان خدا یا حیوانی و نحو اینها

ص: 219

موجب مغفرت گناهان بسیاری میشود و بسا یک معصیت مانع از قبولی بسیاری از عبادات و بنده باید همیشه بین خوف و رجاء باشد بالاخص خوف خطر خاتمه (اللهم ثبتنا علی دینک و امتنا مغفورا بجاه محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) همین اندازه حساب و میزان بدست عادلیست که بقدر نقیری که عبارت از پوست هسته است ظلم نمیکند بعلاوه فضل و کرم او حدی ندارد و مغفرتش باندازه ای است که انبیاء و ملائکه هم گمان نمیبرند حتی شیطان هم طمع میکند اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک

[سوره النساء (4): آیه 125] ..... ص : 220

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلاً (125)

و کیست نیکوتر از حیث دین از کسی که تسلیم کند خود را از برای خدا و اعمال حسنه بجای آورد و متابعت کند ملة ابراهیم را که مستقیم باشد و خالی از هر نقصی و حال آنکه خداوند ابراهیم را برای خلة و دوستی انتخاب فرمود.

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً من استفهامی است و استفهام تقریری است که بهتر از این نیست و البته دین مقدس اسلام احسن و اتم و اکمل از جمیع ادیان عالم است از زمان آدم تا قیام قیامت چنانچه در قرآن میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9، لکن در میانه مسلمین مراتب دیانت آنها و درجات ایمان آنها مختلف است هر چه عقائد محکمتر و اخلاق حمیده و اعمال حسنه بهتر و بیشتر و بالاتر باشد البته احسن است و از همه بهتر کسیست که مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ و مراد از وجه ظاهرا نفس انسانیست یعنی خود را تسلیم خدا کند چنانچه میفرماید کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قصص آیه 88، و مراد از تسلیم اینکه خودیتی نداشته باشد تسلیم اوامر و افعال الهی شود (هر چه آن خسرو کند شیرین بود) غنی، فقر

ص: 220

حیات، موت، صحت، مرض، نعمت، بلاء، و در قسمت اخلاق گفتند بالاترین اخلاق مقام تسلیم است که حتی از مقام رضا بالاتر است.

وَ هُوَ مُحْسِنٌ این مقام عمل است و محسن مطلق کسی را گویند که هیچ سیئه از او صادر نشود و الا صدق مسی ء میکند، و این جمله حال است از برای فاعل اسلم چنانچه جمله بعد وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً هم حال است و حنیف بمعنی مستقیم است که هیچ تمایلی و اعوجاجی در او نباشد و آن دین مقدس اسلام است چنانچه میفرماید وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ یونس آیه 105، و نیز میفرماید فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ روم آیه 30، و دین حنیف همان ملة ابراهیم است چنانچه فرمود ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ آل عمران آیه 67، و امر فرمود نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ نحل آیه 123.

وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا خلیل بمعنی صدیق و رفیق، دوست، مشفق و حضرت ابراهیم مورد عنایات الهی بسیار واقع شد مقام نبوت و رسالت و خلت و امامت و اولی العزمی، و از خصائص ابراهیم علیه السّلام آنکه نبوت، رسالت، اولی العزمی تا قیامت اختصاص بذریه او دارد، و همچنین امامت تا حضرت بقیة اللَّه (عج)، و نیز از خصائص او اینکه ملت ابراهیم از زمان خود در نسل او از بنی اسمعیل تا زمان اسلام و مأمور شدن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بابقاء ملت او و متابعت او، و نیز از خصائص او بعد از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افضل از جمیع انبیاء و رسل بود و اول کسی که وارد بهشت میشود پیغمبر اسلام (ص) و امیر مؤمنان علیه السّلام و خلیل الرحمن علیه السّلام است.

ص: 221

[سوره النساء (4): آیه 126] ...... ص : 222

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطاً (126)

و از برای خدا است آنچه در آسمانها و زمین است و خداوند بهر چیزی احاطه دارد باحاطه قیومیت.

و للَّه لام اختصاص است که تمام مختص بخدا است و غیر او مالک شیئی نیست حتی مالک نفس خود و دعوی مالکیت که من مالک فلان هستم توهم صرف است این ملکیة عرضی جعلی موقتیست در واقع عاریه است امروز بدست تو فردا بدست دیگری.

این جان عاریت که بحافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تعبیر بما دون من برای شمول ذوی العقول و غیر ذوی العقول است و مراد از سماوات عوالم علوی است از مجردات عالم عقول و نفوس و مادیات کرات جویه و ملائکة و عالم دنیا و آخرت، و مراد از ارض عالم سفلی است از جن و انس و اجسام، جمادات، نباتات، حیوانات و عناصر و غیر اینها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ شیئی بمعنی ما بشیئی وجوده تمام ماهیات ممکنة الوجود را شامل است (محیطا) نه باحاطه ظرف بمظروف بلکه احاطه قدرت و علم و قیمومیت داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمباینة وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16.

ص: 222

[سوره النساء (4): آیه 127] ..... ص : 223

وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللاَّتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً (127)

و طلب میکنند از تو حکم زنها را در میراث و غیر آنها بفرما که خداوند بیان میفرماید حکم آنها را و آنچه را که برای شما تلاوت شده در قرآن در باب یتیمهای زنها آنهایی که بآنها نداده اید آنچه که خدا بر آنها معین فرموده و رغبت میکنید آنها را که بنکاح خود در آورید و هم چنین بیان میفرماید حکم پسرهایی که ضعیف هستند و بحد رشد و بلوغ نرسیده و نیز بیان میفرماید که در مورد یتامی بعدل رفتار کنید و هر عمل خیری را که بجا بیاورید محققا خداوند بآن عالم است.

این آیه شریفه بمقتضای بعض اخبار مربوط است بآیات شریفه که در اوائل سوره ذکر شده آیه و اتوا الیتامی اموالهم و ان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی و آیه و ابتلوا الیتامی و مشتمل است بر چند جمله و توضیح کلام اینکه قبل از نزول آیات ارث در زمان جاهلیت میراث بزنها و دختران و پسران نابالغ نمیدادند فقط بپسرانی که رشید و جنگی و مرکب سوار بودند میراث میدادند و چون آیات ارث نازل شد آمدند خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مطالبه حکم میراث آنها را نمودند.

وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ استفتاء طلب فتوی است و فتوی بیان حکم و قضاوت است و مراد حکم میراث نساء است.

قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ بگو خدا بیان میفرماید حکم ارث آنها را در آیات ارث یک دختر نصف، دو دختر ثلثین، پسر و دختر للذکر مثل حظ الانثیین، زن

ص: 223

با نبودن اولاد ربع، با بودن ثمن و هکذا که احکام میراث و طبقات ارث و آنچه بفرض یا نصیب میبرند مفصلا بیان شده احتیاج بتکرار نیست.

وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ عطف بفیهن یعنی و اللَّه یفتیکم فیما یتلی علیکم فی الکتاب فِی یَتامَی النِّساءِ یعنی همین نحوی که خداوند بیان حکم نساء را میفرماید بیان حکم ایتام نساء را هم میفرماید که در اوائل سوره مفصلا بیان فرموده از حیث میراث و حفظ اموال آنها تا زمان رشد و بلوغ.

اللَّاتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ صفت یتامی است یعنی شما حق یتامی را از میراث بآنها نمیدادید و آنها را از ارث محروم میکردید وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ صفت بعد از صفت است یعنی میخواستید آن یتامی را پس از بلوغ و رشد نکاح کنید بطمع آنکه اموال آنها را تصاحب کنید.

وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ یعنی نیز خداوند بیان میفرماید احکام ولدان اولاد ذکور که آنها را ضعیف میکردند و اموال آنها را تصاحب میکردند.

وَ أَنْ تَقُومُوا قیام بمعنی حفظ اموال که تعبیر بقیم میکنند (للیتامی) که برای ایتام نفع داشته باشد (بالقسط) یعنی واجب است حفظ مال یتیم و تعدی و تفریط در اموال آنها نکنید و از بین نبرید و تصرفاتی که برای آنها ضرر داشته باشد نکنید و اکل مال یتیم نکنید که الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً نساء آیه 10.

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ هر عمل خیری که از شما صادر شود در حفظ و حراست اموال یتامی و بر وفق صلاح و صواب باشد فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً نزد خدا از بین نمی رود و اجر کامل بشما عنایت میفرماید مثل سایر اعمال خیر.

ص: 224

[سوره النساء (4): آیه 128] ...... ص : 225

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (128)

و اگر زنی از شوهر خود خائفة شد که اداء حقوق او را نکند از نفقه و کسوه و قسمة یا از او اعراض و ترک معاشرت کند پس باکی نیست که این زن و شوهر تصالح کنند به اینکه آن زن صرف نظر کند از حق خود و بازدواج باقی باشند و منجر بطلاق نشود هر نحوی که طرفین راضی باشند و این تصالح بهتر از طلاق و جداییست و نفوس آنها حاضر شد بر حرص بر منع حق دیگری و اگر احسان کنید و پرهیز از معصیت نمائید پس محققا خدا بآنچه عمل میکنید خبیر است.

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ خوف اعم از یقین یا ظن یا احتمال عقلائیست که منشأ خوف باشد مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً نشوز بمعنی ارتفاع است چنانچه میفرماید وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا مجادله آیه 11، یعنی برخیزید از مجلس بروید و در این مقام بمعنی ترفع است از حق یکدیگر اگر زن اطاعت شوهر نکند در اموری که واجب است اطاعة او به اینکه تمکین نباشد ناشزه میشود و اگر شوهر ترفع کرد در نفقه یا کسوه یا حق قسمت یا سایر امور واجبه ناشز میشود.

أَوْ إِعْراضاً که شوهر اعراض کند از زن و بلسان فارسی قهر کند و یا او مکالمه و مراوده و معاشرت نکند فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا کلمه لا جناح دلالت دارد که طلاق دهد مانعی ندارد و باکی نیست که با هم تصالح کنند و صلح بمعنی گذشت است از حق خود یعنی زن بگوید حق نفقه یا کسوه یا حق قسمت بین ازواج که دارم صرف نظر کردم و شوهر هم راضی شد باین (صلحا) یعنی هر نحو صلح باشد نسبت بجمیع حقوق وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ البته تصالح کند بهتر از طلاق است که

ص: 225

بکلی از هم جدا شوند.

و بالجمله بین زوج و زوجه چهار مرتبه است: مرتبه 1- اینکه نشوزی در بین نباشد و مراعات حقوق یکی دیگر را بکنند. 2- اگر نشوز پیدا شد تصالح کنند چنانچه گفته شد 3- اگر نشوز باشد و تصالح هم نکردند طلاق.

4- نشوز و عدم تصالح و عدم طلاق این حرام است و آن بآن معصیت است، و اشاره باین مرتبه چهارم دارد جمله وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ شح حرص بر امر غیر مشروع و ترک حق واجب و نسبت باداء واجبات مالی مثل خمس، زکاة، سایر حقوق واجبه اگر منع کرد بخل است و اگر حریص بر منع شد شح است و اما نسبت بحقوق غیر مالی صدق بخل نمیکند و لکن اگر حریص بر منع شد شح بر او صادق است و معنای این جمله اینست که نفوس حاضر بشح هستند که نه تصالح میکنند و نه طلاق و حریص بر منع حقوق یکدیگر هستند.

و اشاره بمرتبه اولی دارد جمله وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا که بیک دیگر احسان کنند و پرهیز کنند از منع حقوق یکدیگر و معصیت نکنند.

سؤال- این سه مرتبه را در آیه شریفه بیان فرمود، این جمله اخیره اشاره بمرتبه اولی و جمله قبل از این جمله اشاره بمرتبه اخیره چنانچه ذکر شد و صدر آیه راجع بمرتبه دوم، اما مرتبه سوم که طلاق باشد ذکری از آن در آیه نشده جواب- از کلمه وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ استفاده میشود زیرا تصالح مسلما بهتر از مرتبه اولی نیست که احسان و تقوی باشد و نسبت بمرتبه اخیره که شح باشد هم معنی ندارد چون در مرتبه اخیره خیری نیست و تجویز شرعی ندارد بلکه حرام است پس مراد خیر من الطلاق است.

فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً این جمله و لو جزاء شرط و ان تحسنوا است لکن متفرع بر هر چهار مرتبه است که هر نحوی که با یکدیگر رفتار کنید

ص: 226

خدا خبیر و آگاه است و هر یک را جزاء خواهد داد.

[سوره النساء (4): آیه 129] ..... ص : 227

اشاره

وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (129)

و هرگز نمیتوانید بعدالت رفتار کنید بین زنهای متعدد ولی انحراف پیدا نکنید کل انحراف از آنها پس وا گذارید آنها را مثل زنهای بی شوهر و اگر بصلاح رفتار کردید و از منع حقوق آنها پرهیز نمودید پس خداوند آمرزنده مهربان است.

(اشکال) ..... ص : 227

بعض زنادقه اعتراض بقرآن کردند که تناقض دارد این آیه که میفرماید وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ با آیه در اوائل سوره که فرمود و ان لم تعدلوا فواحدة زیرا اینجا با فرض عدم عدالت و عدم استطاعت تعدد زوجات را تجویز فرموده و در آن آیه منع فرموده و با عدم استطاعت کلا باید بواحده اکتفاء نمود.

(جواب) .... ص : 227

این اشکال را خدمت ائمه (ع) آوردند و آنها جواب فرمودند که عدالت در آن آیه عدالت در نفقه است که باید تمام مساوی باشند و اگر نمیتواند یا نمیکند بیکی قناعت کند، و عدالت در این آیه در محبت قلبست که یکی را بیشتر از دیگری دوست دارد و این امر غیر اختیاری است مورد تکلیف نیست وَ لَوْ حَرَصْتُمْ یعنی هر چه بخواهید در محبت تساوی را ملحوظ دارید ممکن نیست زیرا زنها از حیث سن و جمال و اخلاق متفاوت هستند.

فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ چون در محبت نمیتوانید تساوی را ملحوظ دارید

ص: 227

پس بکلی اعراض از آنکه محبت ندارید نکنید که در نفقه و کسوه و قسمت کوتاهی کنید البته در این امور واجبه باید تساوی را ملحوظ دارید که در اینجا بمعنی اعراض است و متعدی بعن است بخلاف متعدی بالی که بمعنی اقبال است فرق است بین مال الیه و مال عنه.

فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ معلق کسی را گویند که در وسط هوا او را آویزان کنند که سر او بطرف پائین باشد و پای او بطرف بالا و در اینجا کنایه از اینست که نه بوظائف زوجیت با او رفتار کند مثل زنی که شوهر نداشته باشد و از نفقه و کسوه و سکنی و قسمت محرومه باشد و نه مطلقه شود که بتواند اختیار زوج دیگری بکند وَ إِنْ تُصْلِحُوا یعنی هر چه صلاح و صواب است رفتار کنید با او وَ تَتَّقُوا و از آنچه موجب فساد و اضرار و منع حقوق او است پرهیز و دوری کنید فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً پس خداوند مؤاخذه نمیکند از تفاوت در محبت و اگر حقوق او را مراعات کردید مورد ترحم او خواهید شد.

[سوره النساء (4): آیه 130] ..... ص : 228

وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً حَکِیماً (130)

و اگر از یکدیگر جدا شدند بطلاق خداوند بی نیاز میفرماید هر یک از آنها را بسعه فضل خود و خدا وسعت دارد فضل او و حکیم است در تقدیر خود.

وَ إِنْ یَتَفَرَّقا در صورتی که حاضر بتصالح نشدند زن از حق نفقه و کسوه و قسمت خود صرف نظر نکرد و شوهر هم کوتاهی در حق واجب او نمود چون باین حال بودن هزارها مفسده دارد و موجب معاصی بسیار میشود مورد طلاق است و حکمت طلاق در شریعة اسلامی همین است در صورتی که با هم سازش ندارند مجبور باشند بصبر ضرر بسیار بزرگی است بر طرفین از هم جدا شوند خداوند طرفین را

ص: 228

بی نیاز میکند یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ برای زن شوهر دیگری پیدا میشود که موافق رضای او عمل کند یا وسائل دیگری که در مضیقه نیفتد، و برای مرد زن دیگری که برفتار او راضی باشد و این وعده خداوند است که تخلف پذیر نیست.

إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ واسع الرحمة، واسع الفضل، واسع الرزق (حکیم) تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت است آنچه صلاح بنده خود را میداند رفتار میفرماید.

[سوره النساء (4): آیه 131] ..... ص : 229

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا حَمِیداً (131)

و از برای خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و هر آینه سفارش کردیم و دستور دادیم بکسانی که قبل از شما بودند از کسانی که بر آنها کتاب فرستادیم و بشما هم سفارش نمودیم که متقی باشید و اگر از فرمان خدا سرپیچی کردید و کافر شدید بدستگاه الهی ضرری وارد نخواهد شد زیرا از برای او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و او است غنی بالذات و حمید در جمیع کمالات وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ کلیه عوالم علوی از عالم لاهوت و جبروت و عالم انوار و مجردات و مادیات از کرات جویه و منظومه های شمسیه و ملائکه علویه و سفلیه وَ ما فِی الْأَرْضِ از هیولای صرفه و عناصر و جمادات و نباتات و حیوانات و جن و انس و جواهرات و اعراض.

وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا وصیت الهی فرمان و دستور و اوامر او است و تعبیر بوصیت بمناسبت پند و اندرز است که این دستورات نه برای نفع الهی است بلکه صلاح

ص: 229

شما است و فوائدش عائد بشما میشود.

الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ یهود و نصاری بلکه امم سابقه امة آدم و نوح و هود و صالح و ابراهیم و سایر انبیاء قبل از موسی و عیسی و ایاکم و نیز وصیت کردیم شما مسلمین را أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ امر بتقوی ارشادیست که حکم عقل بر او قائم است و مترتب نمیشود بر مخالفت او جز ضررهایی که بر ترک واجبات و ارتکاب محرمات از مضار دنیویه و عقوبات اخرویه که در اثر معاصی مترتب میشود و مراتب تقوی را مکرر متذکر شده ایم:

1- تقوای از شرک و کفر و ضلالت که باعث خلود در عذاب میشود 2- تقوای از معاصی که موجب زوال ایمان میشود و لو آخر عمر که آنهم موجب خلود میشود 3- تقوای از معاصی کبار که آنهم موجب استحقاق عذاب میشود 4- از کلیه معاصی حتی الصغار. 5- از امور دنیویه که باعث اشتغال نفس میشود و مانع از ذکر خدا و اعمال مستحبه. 6- از توجه بغیر خدا. 7- از اخلاق رذیله که باعث انحطاط درجه میشود و تنزل رتبه.

وَ إِنْ تَکْفُرُوا کافر شدید بترک تقوی بمراتبه ضرری بدستگاه الهی وارد نخواهد شد چنانچه اگر تمام متقی شدند نفعی بدستگاه او نمیرسد.

فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تغییری در مملکت او پیدا نخواهد شد آن قدر بنده صالح دارد از ملائکه و مؤمنین جن و انس بلکه تمام موجودات که کفر شما نسبت قطره است بدریای عمیق و نسبت ذره است بفضاء وسیع.

وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا غنی را گفتیم اعظم صفات ربوبی است بمعنی دارایی دارای جمیع صفات کمال و جمال و منزه از جمیع نقائص و عیوب که صفات جلالش گویند و لازمه او سلب احتیاج و فقر است (حمیدا) تمام افعال و صفات او سزاوار حمد است که مختص باو است و بس.

ص: 230

[سوره النساء (4): آیه 132] .... ص : 231

اشاره

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (132)

و از برای خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و کافیست خداوند تبارک و تعالی از برای وکالت.

سؤال- وجه تکرار این جمله وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ در این دو آیه شریفه سه مرتبه برای چیست.

جواب- این جمله مدرک و مثبت و علة سه مطلب مهم است و سه موضوع بزرگ: 1- لزوم تقوی زیرا کسی که جمیع آنچه در آسمانها و در زمین ملک او است و در تحت قدرت او است و همه نوع تصرفی میتواند بکند بحکم عقل لازم است اطاعة او و ترک مخالفت او و پرهیز از سخط و غضب و عذاب او. 2- آنکه کسی که همچه ملکیتی دارد خردلی احتیاج در ساحت قدس او نیست و غنی بالذات است.

3- کسی که چنین قدرت و ملکیتی دارد کافیست برای هر امری و باید فقط باو متوجه شد و امور را واگذار باو نمود وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا اکرم الاکرمین، ارحم الراحمین خیر الحافظین، ملجأ الهاربین، منجی الخائفین است.

تو کار خود بخدا وا گذار و خوش دل باش که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

(تنبیه) .... ص : 231

آنکه حدیثی در موضوع تقوی در برهان از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل فرموده چون مشتمل بر مواعظ مهمی است نقل میکنیم بمناسبت (قال و

روی ان رجلا استوصی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فقال لا تغضب قط فان فیه منازعة ربک فقال زدنی فقال ایاک و ما یتعذر منه فان فیه الشرک الخفی فقال زدنی فقال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم صل صلوة مودع فان فیه الوصلة و القربی فقال زدنی فقال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم استحی من اللَّه استحیائک من صالح جیرانک فان فیه زیادة الیقین و قد اجتمع اللَّه ما یتواصی به المتواصون من الاولین و الاخرین فی فضله واحدة و هی التقوی قال اللَّه عز و جل و لقد وصینا الذین اوتوا الکتاب

ص: 231

من قبلکم و ایاکم ان اتقوا اللَّه و فیه جماع کل عبادة صالحة و به وصل من وصل الی الدرجات العلی و الرتبة القصوی و به عاش من عاش بالحیاة الطیبة و الانس الدائم قال اللَّه عز و جل إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ

قمر آیه 53- 55، احتیاج بترجمه ندارد.

[سوره النساء (4): آیه 133] ...... ص : 232

اشاره

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدِیراً (133)

اگر خدا بخواهد تمام شما را از بین ببرد و هلاک نماید و فانی فرماید و بجای شما یک دسته دیگری بیاورد که دین او را یاری کنند و اطاعت خدا و رسول کنند و خداوند بر این امر قادر است بمجرد اراده تحقق پیدا میکند.

این آیه شریفه تهدید است و انذار بمسلمین زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که اگر شما یاری نمیکنید فرمان رسول را خدا شما را هلاک خواهد کرد إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ و بجای شما یک طائفه دیگری مسلمان میآورد که غیر از شماها باشد که از جمله یَأْتِ بِآخَرِینَ استفاده میشود، و در مجمع البیان میگوید و

یروی انه لما نزلت هذه الایة ضرب النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یده علی ظهر سلمان و قال هم قوم هذا (یعنی العجم) وَ کانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدِیراً

چنانچه قوم نوح و هود و صالح و لوط و مدین و فرعونیان و بنی اسرائیل را چنین نمود چنانچه در بسیاری از آیات بیان فرموده فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ انعام آیه 6، إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ انعام آیه 133، وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ انبیاء آیه 11 ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ انبیاء آیه 31، الی غیر ذلک از آیات.

(تنبیه) ..... ص : 232

از این آیه بضمیمه این حدیث میتوان استفاده کرد که طریقه عرب بعد از

ص: 232

رحلت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر ضلالت بوده و طریقه عجم که مذهب شیعه اثنی عشری است بر حق است.

[سوره النساء (4): آیه 134] .... ص : 233

مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً بَصِیراً (134)

کسی که مقصودش فقط فوائد و مثوبات دنیوی است بداند که نزد خدا هم مثوبات دنیویست و هم اخروی و خداوند سمیع است بگفتار آنها و بصیر است برفتار آنها.

این آیه تعریض بر منافقین و ظاهر بینان است که دین و اسلام و ایمان را فقط برای دنیا طلب میکنند که جان و مال و عرض آنها محفوظ باشد و از غنائم و فوائد آن بهره مند شوند و معتقد بقیامت و مثوبات اخروی نیستند مثل اکثر اهل زمان حاضر بلکه اکثر ازمنه فقط اسلام ظاهری دارند خداوند میفرماید که اسلام حقیقی و عقیده باطنی هم این مثوبات دنیوی را در بر دارد و هم مثوبات اخروی و آن سعادت ابدی و بهشت و نعم دائمی را لذا میفرماید مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا اشاره بمنافقین مسلمانهای ظاهریست فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ اشاره بمؤمنین حقیقی و مسلمانهای باطنی است، در دعاء ابو حمزه میفرماید

فان قوما آمنوا بالسنتهم لتحقنوا دماءهم فادرکوا ما املوا و نحن آمنا بالسنتنا و قلوبنا لتغفر لنا فادرک بنا ما املنا.

وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً باقوالهم که در باطن نزد هم کنان خود کفر خود را اظهار میکنند و در ظاهر نزد مسلمین اظهار ایمان میکنند (بصیرا) بافعالهم که در ظاهر نماز، روزه، حج و در باطن شرک، کفر، نفاق و چه و چه.

ص: 233

[سوره النساء (4): آیه 135] ..... ص : 234

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (135)

ای کسانی که ایمان آورده اید ایستادگی داشته باشید بعدالت و در موضوع شهادت بر طبق واقع و حقیقة قربة الی اللَّه شهادت دهید و لو بر ضرر خود یا پدر و مادر خود یا خویشاوندان خود باشد ملاحظه آنها را نکنید و بر خلاف واقع شهادت ندهید خواه فقیر باشند و خواه غنی ملاحظه خداوند اولی و سزاوارتر است از ملاحظه اغنیاء و فقراء پس متابعت دلخواه خود نکنید و اگر مخالفت و اعراض کردید پس بدانید که خداوند بآنچه عمل میکنید با خبر است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اگر چه خطاب بمؤمنین است لکن احکام الهیه شامل جمیع افراد بشر است چنانچه مکرر گفته ایم که کفار مکلف بفروع هستند همین نحوی که مکلف باصول هستند آنها هم باید بر طبق حق و حقیقت شهادت و بعدالت رفتار نمایند.

کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ تعبیر بصیغه مبالغه برای این است که در همه جا و بر هر کس خویش و بیگانه، دوست و دشمن، قوی و ضعیف باید ایستادگی داشته باشند و کلمه بالقسط بمعنی عدل است و بسا بمعنی عدول از حق است بمعنی جور مثل أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 15، و از همین باب است فرمایش حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حق امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود

(یقتل الناکثین و القاسطین و المارقین)

اما ناکثین طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل چون نقض بیعت کردند، و قاسطین معاویه و اتباعش در جنگ صفین چون جور و ظلم کردند در حق علی (ع)، و مارقین خوارج نهروان چون از دین خارج شدند.

ص: 234

(شهداء للَّه) شهادت برای حفظ حق مسلم با شرائطی که در کتاب شهادات معنون است واجب و کتمان شهادت از معاصی کبیره است چنانچه شهادت زور یعنی شهادت بر خلاف حق و حقیقت آنهم از معاصی کبیره است و او را شاهد کذب مینامند حتی شهادت علمی هم در بسیار از موارد قبول نیست گفتند حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(علی مثل هذا تشهد)

و اشاره فرمود بخورشید که شهادت باید حسی باشد و آنچه دیده بگوید.

وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ علی بمعنی ضرر است یعنی بر ضرر خود هم باشد باید شهادت مطابق حق باشد بلی در مواردی که اگر شهادت دهد موجب اذیت و ظلم و اضرار باو میشود بقاعده لا ضرر و لا ضرار لازم نیست.

أَوِ الْوالِدَیْنِ یعنی شهادت و لو بضرر پدر و مادر باشد چون اطاعت امر الهی مقدم است بر مراعات والدین و الاقربین و لو بضرر اقارب باشد إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً یعنی سواء کان المشهود علیه غنی باشد یا فقیر اگر غنی باشد نباید ملاحظه غناء او را بکنی بطمع مال یا جاه و عنوان و سایر احتیاجاتی که باو داری و اگر فقیر باشد نباید مراعات فقر و بیچارگی او را بکنی و بر خلاف حق شهادت دهی فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما مراعات اوامر الهی اولی و مقدم است بر ملاحظه غناء غنی و فقر فقیر و این اولویت نه بمعنی این است که آنها هم سزاوارند و این سزاوارتر است بلکه اصلا شهادت دروغ سزاوار نیست بلکه حرام و گناه کبیره است نظیر اینکه بگویی علی علیه السّلام اولی و احق است بخلافت از ثلاثه معنی این نیست که آنها هم لیاقت داشته باشند بلکه اصلا قابل هیچگونه مقامی نبودند بخلافت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا مانع نشود متابعة هوای نفس شما از اینکه بعدل رفتار کنید در اداء شهادت و مراعات مشهود علیه را بکنید به اینکه رفیق من است یا از فامیل من است یا از محله و شهر من است یا باو احتیاج دارم و امثال اینها

ص: 235

از هواهای نفسانی وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا تلوا بواو واحده نوشته میشود در مصاحف لکن بدو واو قرائت میشود لذا در بعض مصاحف یک واو کوچکی در وسط واو گذارده که قاری تلوا بضم لام و سکون و او قرائت نکند بلکه بسکون لام و ضم واو باید قرائت شود یعنی اگر مخالفت کردید امر الهی را و ملاحظه مشهود علیه را نمودید چه خود و چه والدین و اقربین و چه غیر اینها و بر خلاف حق شهادت دادید یا اصلا اعراض کردید و کتمان شهادت نمودید که هر دو گناه کبیره است شهادت زور و کتمان شهادت، و از این بیان معلوم میشود که مفاد و ان تلووا با مفاد او تعرضوا مغایر است و عطف باو صحیح است و احتیاج بکلمات مفسرین که هر دو را بیک معنی گرفته و تعرضوا را تأکید و ان تلووا و او را بمعنی واو گفتند درست نیست فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً تفسیرش واضح است احتیاج ببیان ندارد.

[سوره النساء (4): آیه 136] ..... ص : 236

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً (136)

ای کسانی که ایمان آورده اید ایمان بیاورید بخدا و رسول خدا و کتابی که نازل فرمود بر رسول خدا و کتابی که قبلا بر انبیاء نازل فرموده و کسی که کافر بخدا و ملائکه او و کتابهای او و پیغمبران او و روز باز پسین باشد پس بتحقیق گمراه شده است بگمراهی دوری.

(اشکال) ..... ص : 236

اینکه اول خطاب بمؤمنین میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا سپس امر

ص: 236

بایمان میکند (آمنوا) و این تحصیل حاصل است و محال است اگر ایمان آورده اند دیگر معنی ندارد ایمان بیاورند.

(جواب) ..... ص : 237

مفسرین در دست و پا افتاده و سه وجه جواب داده: 1- اینکه خطاب بمنافقین است که ایمان ظاهری داشتند امر میفرماید که ایمان باطنی حقیقی پیدا کنید.

2- خطاب بمؤمنین است که بر ایمان خود ثابت و مستقر باشید. 3- خطاب بمؤمنین اهل کتاب است که ایمان بهمه انبیاء و رسل پیدا کنید.

لکن هر سه جواب علاوه بر اینکه خلاف ظاهر است بسیار خنک است و حق در جواب مسئله اجمال و تفصیل است چنانچه می گویی ای کسانی که نماز میکنید باین کیفیت نماز بخوانید، ای مجاهدین باین دستور جهاد کنید، ای کسانی که دست از شرک بر داشتید و بشرف ایمان مشرف شدید باید باین اموری که برای شما تفصیلا بیان میشود ایمان بیاورید (باللَّه) بوجود خدا و صفات او و وحدانیت او و عدل او (و رسوله) برسالت او و افضلیت او و خاتمیت او و عصمت او وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ بقرآن بمحکم او و متشابه او، ظاهر او، باطن او، بگوئید کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا.

وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ برای انبیاء از صحف آدم تا انجیل عیسی تمام حق است و صدق، سپس برای توضیح این موضوع که ایمان مرکب ارتباطیست اگر یکی از اجزای آن نباشد ایمان نیست و کافر میشود میفرماید وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ به اینکه یا منکر وجود حق باشد مثل دهری، طبیعی یا منکر توحید باشد مثل مشرکین یا منکر عدل او باشد مثل اشاعره یا توحید افعالی را منکر شود مثل مفوضه یا توحید صفاتی که صفات را زائد بر ذات بداند مثل اکثر عامه یا قائل بتجسم باشد مثل مجسمه یا قائل بحلول باشد مثل نصاری.

ص: 237

وَ مَلائِکَتِهِ که اعتقاد بوجود ملائکه هم جزو ایمان است بلکه عصمت ملائکه لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ کُتُبِهِ از صحف آدم تا قرآن محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، و رسله از آدم ابو البشر تا وجود حضرت خاتم، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ بتمام خصوصیات قیامت از حساب و میزان و صراط و تطایر کتب و شفاعت و بهشت و جهنم و خلود و معاد جسمانی و روحانی و سائر خصوصیات بلکه اعتقاد بامامت ائمه اثنی عشر علیهم السلام که روح ایمان است و کمال دین است و بدون آن جسم مرده متعفن است و سایر ضروریات دین و مذهب که اگر یکی از آنها را منکر شود فَقَدْ ضَلَّ گمراه شده است چه اسم کافر بر او صادق باشد یا نباشد ضلالا بعیدا که از حق و حقیقت بسیار دور افتاده و در تیه ضلالت فرو رفته و بعذاب ابدی گرفتار شده، اعذنا اللَّه.

[سوره النساء (4): آیه 137] ...... ص : 238

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً (137)

محققا کسانی که ایمان آوردند سپس کافر شدند بعد رجوع بایمان کردند پس نیز کافر شدند و در کفر زیاد روی کردند خداوند آنها را نخواهد آمرزید و آنها را براه راست هدایت نخواهد فرمود.

کلمات مفسرین در مورد این آیه مختلف است، بعضی گفتند راجع بیهود است بتمحلاتی تطبیق بر آنها کردند، و بعضی راجع بنصاری، و بعضی راجع بمنافقین و هر کدام بیک بیانات بارده تمسک پیدا کردند و اینها قطع نظر از اینکه بی مدرک است خلاف ظاهر آیه است. اما یهود و نصاری اصلا از مصداق این آیه خارج هستند زیرا ظاهر آیه ایمان بمحمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دین اسلام است و از این جهت

ص: 238

میتوان گفت که منافقین هم خارج هستند زیرا باطنا ایمان نیاورده بودند مگر بگوئیم مراد ایمان ظاهری است، و اخبار از ائمه علیهم السلام از کافی و عیاشی و غیر آنها است که در مورد فلان و فلان و فلان و اتباع آنها است و این هم بیان مصداق است منافی با عموم آیه نیست بلکه در مورد مرتد است یا ملی کما اینکه ظاهرا إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا است که از کفر داخل ایمان شدند یا اعم از ملی و فطری است یعنی کسانی که دارای ایمان هستند ثُمَّ کَفَرُوا که مرتد شدند و لو بانکار یکی از ضروریات دین یا بدعتی در دین گذاردند سپس توبه کردند و دو مرتبه بشرف ایمان مشرف شدند ثُمَّ آمَنُوا که از این جمله استفاده میشود که توبه مرتد قبول است چه ملی و چه فطری کما اینکه حق همین است و دیگر احکام مرتد بر او بار نیست به اینکه میتواند زن خود را دو مرتبه عقد کند و اموالی اگر بدست آورد مالک میشود و بدنش پاک میشود ولی قتل او اگر توبه او قبل الثبوت ارتداد باشد برداشته میشود و اگر بعد از ثبوت باشد در مرتد فطری باید او را کشت و این مرتد اگر بعد از توبه دو مرتبه کافر شد که مفاد ثُمَّ کَفَرُوا است و بهمین کفر و ارتداد باقی ماند تا زمانی که از دنیا رفت که مفاد ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً است یعنی بحالت کفر از دنیا رفت لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ چون کافر مرده و کافر مشمول رحمت و مغفرت نخواهد شد، و از این جمله استفاده میشود که اگر با ایمان از دنیا بروند مشمول مغفرت خواهند شد. وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا مراد سبیل آخرت که راه بهشت است خداوند آنها را راهنمایی نمیکند و راه بهشت بر آنها بسته خواهد شد چنانچه در آیه بعد میفرماید وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ.

ص: 239

[سوره النساء (4): آیه 138] ..... ص : 340

بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (138)

گذشت که بشارت اخبار بخیر است در مقابل انذار که اخبار بشر است و مناسب در اینجا این بود که بفرماید انذر المنافقین لکن تعبیر به بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ از هزار انذار سخت تر است.

بِأَنَّ لَهُمْ لام اگر چه برای نفع است در مقابل علی مثل لک و علیک لکن در موردی است که تاب هر دو را داشته باشد و امّا اگر یک طرفی باشد که نفع فقط باشد مثل صلوات تعبیر بعلی مانعی ندارد یا ضرر فقط باشد مثل مقام تعبیر بلام اشکالی ندارد زیرا عَذاباً أَلِیماً بقرینه آیه شریفه إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ سخت ترین عذاب است و اشکال نشود که هر عذابی الیم است و اگر الم نداشته باشد عذاب نیست پس قید الیما زائد است.

و جواب اینکه اولا الم و درد ذی مراتب است و تعبیر بمفرد منکر اشاره با علی مراتب الم است کانّه میفرماید که منافقین معذب هستند بچه عذابی و متألّم هستند بچه المی.

و ثانیا قید الیما برای دفع توهّم یک دسته از متصوفه و شیخیه که منکر خلود شدند، عذاب را از ماده عذب بمعنی گوارا گفتند حتی بعضی از آنها گفتند اهل جهنم پس از مدتی طبع آنها آتشی میشود دیگر تألّم ندارند و اگر از آتش خارج شوند متألم میشوند مثل خنفساء که طبعش در قاذورات و اشیاء متعفنه بوده اگر از آنجا بیرون آید متأذی میشود خدا میفرماید دائما متأذی و متألم هستند.

[سوره النساء (4): آیه 139] ..... ص : 240

الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً (139)

ص: 240

کسانی که میگیرند کفار را دوست و ناصر و معین خود از غیر مؤمنین آیا طلب میکنند از نزد کفار عزّت و بزرگی را پس بدانند که محققا جمیع انحاء عزّت اختصاص بخداوند دارد هر که را بخواهد عزیز میکند و هر که را بخواهد ذلیل وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ آل عمران آیه 36.

الّذین صفت منافقین است که ظاهر مسلمان و باطن کافر یَتَّخِذُونَ اخذ بمعنی دوستی و رفاقت با آنها است الکافرین و آنها را دوست خود پنداشتن (اولیاء) ولیّ دوست و ناصر و معین و صاحب اختیار است که در تحت اطاعة کفار میروند و تصور میکنند که آنها اینان را عزت و شوکت و رفعت میدهند، آنها در گرفتاریها باو کمک میدهند و او را نجات میدهند مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ یعنی با مؤمنین آمیزش و محبت و رفاقت نمیکنند و آنها را دوست و ناصر خود نمیپندارند أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ استفهام انکاریست مثل أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ نمل آیه 64، ابتغاء بمعنی طلب و تحصیل است، عندهم نزد آنها یعنی تصور میکنید که عزة نزد کفار است چنانچه امروز بسیاری با کفار و ظلمه آمیزش دارند بطمع مال و جاه که از پرتو آنها بهره مند شوند و با اهل ایمان و تقوی و علماء کناره گیری میکنند و آنها را خوار و خفیف میپندارند غافل از اینکه للباطل جولة و للحق دولة.

فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً خداوند تمام عزة بدست او است لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ عزتش غیر متناهیست و تمام مخلوقات در جنب قدرتش ذلیل و خوار هستند و بخاصان خودش عنایت میفرماید وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ منافقین آیه 8.

ص: 241

[سوره النساء (4): آیه 140] ..... ص : 242

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً (140)

و بتحقیق که خداوند نازل فرموده در قرآن مجید که زمانی که شنیدید آیات الهی را و دیدید که کفار و منافقین باین آیات کافر میشوند و انکار میکنند و بآنها استهزاء میکنند در مجلس آنها ننشینید تا اینکه اینها دست از این کار بر دارند و وارد مطالب دیگری بشوند چنانچه اگر نشستید و اعراض نکردید شما هم مثل آنها هستید در عقوبت و خداوند محققا جمع میفرماید کفار و منافقین را در جهنم بالتمام از این آیه شریفه بضمیمه اخبار بسیاری از کافی و عیاشی و کشی و علی بن ابراهیم و شعیب عقرقوقی و ابی عمرو از حضرت صادق و حضرت رضا علیهما السلام استفاده میشود که جلوس در مجالس معصیة مثل مجلس شرب یا مجلس لهو و لعب یا مجلس غیبت و وقیعه و مجالس استهزاء بمقدسات دین یا بانبیاء و ائمه علیهم السلام حرام است زیرا ائمّه (ع) تمسک باین آیه و آیات دیگری از قرآن فرمودند مثل آیه وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ قصص آیه 55 وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً فرقان آیه 72 وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ مؤمنون آیه 3، بلکه سهم ایمان سمع شمرده اند و معلوم است که این موارد مذکوره در اخبار از باب مثال است چنانچه مورد آیه هم از باب مثال است و شامل جمیع مجالس معصیة میشود بلکه بسیاری از علماء بطلان صلوة را در مجالس معاصی گفتند از باب کون در این مجلس مثل کون در مکان غصبیست و مورد اجتماع امر و نهی میشود و ترجیح جانب نهی چنانچه در اصول تنقیح شده.

و امّا شرح آیه شریفه وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ دستور الهیست که

ص: 242

خداوند در قرآن بیان میفرماید و آن اینست که أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یعنی زمانی که کفار و منافقین مذاکراتی در آیات الهی میکنند و شما در آن مجلس حاضر هستید و آنها یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها توهین بآیات و کافر بآنها میشوند و سخریه و استهزاء بآنها میکنند فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ در مجلس آنها جلوس نکنید و با آنها نشست نکنید که جلوس در مجلس معصیت حرام است، و این حکم البته در موردیست که نتوانید نهی از منکر کنید و اثبات حق نمائید و الّا واجب است جلوگیری از آنها نمودن، و مراد از آیات اعمّ از آیات قرآنی است یا معجزات انبیاء و ائمه (ع) بلکه انبیاء و ائمه و علماء دین هم از آیات الهی هستند چنانچه در آیات سابقه اشاره دارد.

حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ تا عنوان مجلس معصیت از بین برود و عنوان دیگری پیدا کند و صحبت دیگری در بین آنها بیاید که دیگر مانعی ندارد بودن در آن مجلس.

إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ اگر در مجلس معصیت بمانید و لو اینکه شما اهل معصیت نباشید لکن در عقوبت با آنها شرکت دارید چنانچه در بسیاری از آیات و اخبار داریم که حشر با فساق و فجار و کفار و محبت با آنها و اعانت با آنها و رکون با آنها موجب شرکت در عقوبت آنها میشود مثل وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ مائده آیه 2، و مثل وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ هود آیه 113، و مثل لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ مائده آیه 51، و غیر اینها از آیات بسیاری و مثل خبر

این الظلمة و این اشباه الظلمه و این اعوان الظلمة فیضرب لهم سرادق من نار

و مثل لا تعاونهم علی بناء مسجد و غیر اینها إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ مثلیت در احکام دنیویه نیست مثل حدود و امثال آن بلکه در عقوبت اخرویست که با آنها محشور خواهد شد.

ص: 243

إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً قید جمیعا تأکید عموم است و الّا لفظ جامع و جمع محلّی بالف و لام در المنافقین و الکافرین دلالت بر عموم دارد و این تأکید برای این است که توهّم نشود که ممکن است جمع محلی بالف و لام تخصیصی بآن وارد شود، و بعبارت دیگر ظهور در عموم دارد و لفظ جمیعا نص در عموم است بعلاوه این لسان آبی از تخصیص است سیّما با تأکید انّ و جمله اسمیه و اشاره به اینکه شما هم که مثل آنها هستید با آنها مجتمع خواهید شد.

[سوره النساء (4): آیه 141] ...... ص : 244

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (141)

منافقین کسانی هستند که انتظار میکشند ببینند کار شما با کفار در جهاد بکجا میکشد اگر فتح و ظفر نصیب شما شد میگویند مگر ما هم با شما نبودیم و در غنائم و فوائد باید با شما شریک باشیم و اگر برای کفار نصیبی از فتح باشد بآنها میگویند مگر ما نبودیم که اطراف شما را داشتیم و نمیگذاردیم مؤمنین بر شما غالب شوند پس بدانند که خداوند بین آنها در قیامت حکم خواهد فرمود و هرگز خدا برای کفار سبیلی و راهی بر مؤمنین قرار نداده.

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ منافق کسی را گویند که دو رو باشد نزد مؤمنین اظهار ایمان میکند و بظاهر ایمان عمل میکند مثل نماز و روزه و حج و امثال اینها و نزد کفار اظهار کفر میکند و آنها را خبر میکنند از مقاصد مؤمنین و اینها بین و بین مشی میکنند و انتظار میکشند ببینند کار اسلام و کفر بکجا میکشد اگر

ص: 244

اسلام پیشرفت کرد اینها هم جزو مسلمین هستند و از منافع اسلام بهره مند میشوند و اگر کفر پیشرفت کند با آنها شرکت میکنند لذا میفرماید فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ و تعبیر بمن اللَّه برای اینست که فتوحات اسلامی تمام بنصرت الهی است و الّا با قلّة مسلمین و فقر آنها و کمی اسلحه آنها تا اعانت و کمک الهی و فرستادن ملائکه برای اعانت آنها نباشد ممکن نیست پیشرفت آنها وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ تعبیر بنصیب برای اینست که فی الجمله دولتی از آنها ظاهر شود و الّا غلبه و فتح برای آنها نیست و خداوند آنها را منکوب و مغلوب میفرماید حسب الوعده که بمؤمنین داده در آیات بسیاری چنانچه قبلا بیان شده قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ استحوذ از ماده حوذ بمعنی غلبه و استعلاء و از این باب است قوله تعالی اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ مجادله آیه 19، یعنی استعلاء پیدا کرد بر آنها و در اینجا مراد این است که اطراف شما را داشتیم و نمیگذاردیم که مسلمین شما را بقتل برسانند وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی مانع شدیم از مؤمنین که بر شما غالب شوند، و از این آیه استفاده میشود که وجود منافقین در میدان حرب جز ضرر بر اسلام و مسلمین نفعی ندارد اعانت مسلمین نمیکنند و از منافع آنها بهره مند میشوند و اگر ضرری بمسلمین وارد شد از خود دفع میکنند و با کفار سازش میکنند لذا عقوبت آنها فردای قیامت از تمام کفار سخت تر است از این جهت میفرماید فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ مؤمن و کافر و منافق هر کدام بسزای خود خواهند رسید در محکمه عدل الهی.

وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا بعضی گفتند سبیل بمعنی حجة است یعنی کفار حجتی بر مؤمنین ندارند و بعضی گفتند مراد یوم القیمة است که راهی پیدا نمیکنند و عذری برای آنها نیست نسبت بمؤمنین و بعضی مراد غلبه کفار اӘʠبر مؤمنین و تمام این اقوال مدرکی ندارد و آنچه مستفاد از ظاهر آیه

ص: 245

است که نکره در سیاق نفی افاده عموم دارد مطلق سبیل را میگیرد لکن مفاد جعل جعل تکوینی نیست زیرا هم مخالف حسّ است بسا کفار غلبه پیدا میکنند و مخالف با نفس آیه است که میفرماید وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ بل المراد جعل تشریعی است که هیچ گونه حقّی خداوند بکفار نداده نه در دنیا و نه در آخرت و هر چه ظلم و اذیت نسبت بمؤمنین نمودند مسئول و معاقب خواهند بود هم عقوبات دنیوی و هم اخروی.

[سوره النساء (4): آیه 142] ..... ص : 246

إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً (142)

محققا منافقین با خداوند خدعه میکنند و خدا هم با آنها خدعه میکند و زمانی که بایستند بنماز با حال کسالت میایستند و خود نمایی میکنند در نظر مردم و متذکر خدا نمیشوند مگر اندکی.

إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ

خدعه منافقین اظهار ایمان است و اقرار بشهادتین و حفظ صورت اسلامی و چون عقیده باطنی ندارد بخیال خود خدا و رسول و مؤمنین را فریب داده اند و حال آنکه وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ بقره آیه 9، بتوهم اینکه جان و مالمان محفوظ میشود و غافل از اینکه خدا از باطن آنها خبر دارد و بکیفر اعمالشان میرساند و همین است معنای وَ هُوَ خادِعُهُمْ

یعنی جزای خدعه آنها را میدهد چنانچه گذشت در جمله اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ یعنی جزای استهزاء آنها را میدهد.

وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی

کسالت ثقالت و سنگینی است اشاره به اینکه از روی بی میلی و بی رغبتی و ملاحظه مردم نماز میگذارند که اگر در پرده باشد و کسی نباشد اصلا بجا نمیآورند.

ص: 246

یُراؤُنَ النَّاسَ

اعمال عبادی آنها کلّا ریائیست فقط برای خود نمایی است و ریاء شرک خفی است در هر عبادتی که آمد باطل میکند، و حدیثی در مجمع از عیاشی بسند خود از مسعدة بن زیاد از حضرت صادق علیه السّلام از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود بسا موقعی که از آن حضرت سؤال شد از نجاة قیامت

قال النجاة ان لا تخادعوا اللَّه فیخدعکم فانه من یخادع اللَّه یخدعه و یخلع عنه الایمان و نفسه یخدع لو شعر فقیل له فکیف یخادع اللَّه قال یعمل بما امره اللَّه ثم یرید غیره فاتقوا الریا فانه شرک باللَّه ان المرائی یدعی یوم القیامة باربعة اسماء یا کافر یا فاجر یا غادر یا خاسر حبط عملک و بطل اجرک و لا خلاق لک الیوم فالتمس اجرک ممن کنت تعمل له)

برهان و اخبار در باب ریاء بسیار است حتی دارد امر ریاء از دبیب نمله علی السخرة لصماء مشکل تر است.

وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا

در خبر دارد از امیر المؤمنین علیه السلام

یذکرون اللَّه علانیة و لا یذکرونه فی السر

یعنی ذکر آنها هم ریایی است و در منظره مؤمنین است نه بداعی القربة.

[سوره النساء (4): آیه 143] ...... ص : 247

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (143)

منافقین مضطربین بین اینکه با مؤمنین باشند یا بطرف مشرکین بروند و متحیرند که آیا پیشرفت با مؤمنین است تا با آنها پیوند کنند یا با مشرکین است تا بآنها ملحق شوند نه جزو این طرفند نه آن طرف و کسی را که خدا گمراه کند پس هرگز برای او راهی نمی یابی.

در خبر از حضرت رسالت در مجمع دارد

(قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ان مثلهم مثل الشاة الغابرة بین الغنمین تتحیر فتنظر الی هذه و الی هذه لا تدر ایهما تتبع).

ص: 247

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ بین اختیار ایمان یا شرک و کفر از کفر و شرک دور افتاده و از منافع آنها محروم شده و در ایمان هم داخل نشده و بمثوبات آنها نائل نشده لا إِلی هؤُلاءِ جزء مؤمنین نیستند اما باطنا چون معتقد بعقائد حقّه نیستند و اما ظاهرا بواسطه اینکه هر چه بخواهند خود داری کنند بتظاهر اسلامی بالاخره آثار نفاق آنها ظاهر خواهد شد مثل فرار از زحف و اعتذار از آمدن در جهاد و ارتباط با کفار و نحو اینها.

وَ لا إِلی هؤُلاءِ جزء کفار هم نیستند چون تظاهر بکفر نمیتوانند کنند و علنا با کفار نمیتوانند همراهی کنند.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ سرگردان و متحیر و مضطرب هستند نمیدانند کارشان بکجا میکشد، و نسبت اضلال بخدا بمعنی اینست که آنها را بخودشان واگذار فرموده و عنایات خود را از آنها سلب نموده و توفیق از آنها گرفته شده و موانعی که بدست خود فراهم کرده سدّ راه هدایت و سعادت آنها شده.

فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا دیگر کسی قدرت ندارد آنها را راهنمایی کند خذلهم اللَّه و لعنهم که هر ضرری که بمسلمین وارد شد و هر لطمه که باسلام زده شد از این منافقین بوده و دردهای داخلی بالاخص بعد از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که چه کردند و چه شد و بالاخره کفر و نفاق خود را ظاهر کردند و لطمات خود را وارد نمودند.

[سوره النساء (4): آیه 144] ..... ص : 248

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً (144)

ای کسانی که ایمان آوردید نگیرید کفار را دوست و ناصر خود و ترک نکنید دوستی با مؤمنین را میخواهید حجت خدا بر شما تمام شود در عقوبت و عذاب

ص: 248

مؤمن یکی از شرائط ایمان بلکه عمده شرائط و اهمّ اینها اینست که با دوستان خدا دوست و با دشمنان خدا دشمن و مسئله تولّی و تبرّی که دو فروع دین است و مسئله حب و بغض که جزو ایمان است همین است و فرق بین حب و بغض و تولی و تبری اینست که حب و بغض امر قلبیست و جزو ایمان است بلکه از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند که آیا حب و بغض از ایمان است فرمود

(هل الایمان الا الحب و البغض) جامع السعادات.

و اما تبری و تولی اظهار دوستی است و دشمنی عملا لذا جزو فروع الدین شمرده شده و آیه شریفه مشتمل بر هر دو جمله است و خطاب بمؤمنین است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا نهی اکید فرموده که لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ یعنی آنها را دوست خود قرار ندهید و لو از خویشان نزدیک شما باشند مثل پدر و برادر و اولاد و عملا با آنها دوستی نکنید که این دلیل بر کفر شما است و اظهار دوستی با آنها از معاصی کبیره است و آنها را ناصر خود نپندارید و بالجمله ترک آمیزش با آنها بکنید مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ یعنی مؤمنین را دوست خود بگیرید و ناصر خود بدانید، و کلمه دون بمنزله استثناء است و انهم منقطع، و خلاصه باید معامله شما با کفار معامله دشمنی باشد و با مؤمنین معامله دوستی که گفتند

(من احب مؤمنا فقد احب اللَّه)

و مؤمن احترامش نزد خدا بیش از احترام کعبه است و عداوت با کفار عداوت با اعداء الهی است فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً سلطنت حجة است یعنی در محبت با کفار حجة از برای خدا قرار میدهید در عقوبت و عذاب آنهم حجة واضحه و تا حجة بر خلق تمام نشود خداوند عذاب نمیفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسری آیه 15.

توضیح الکلام- (ان الاعمال السیئة ان کانت من القبائح العقلیة فلا یترتب

ص: 249

علیها الا اللوم و الذم و الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر و لا یترتب علیها العقوبة الا بعد ارسال الرسل و انزال الکتب و الانذار و اما سائر المعاصی التی لا یدرک العقل قبحها فیحتاج الی بیان الشرع فبعد البیان یکون الحجة علی الخلق بالغة قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ انعام 149.

[سوره النساء (4): آیه 145] ...... ص : 250

إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (145)

از برای آتش درکاتیست و ابوابی که هر قسمت از کفار و معاندین در یک درک و از یک باب وارد میشوند بمراتب کفر و عناد و هر طبقه عذاب آنها سخت تر از طبقه ما فوق و خفیف تر از طبقه ما دون است تا منتهی شود بطبقه هفتم که از همه عذاب آن سخت تر است و جای منافقین است زیرا آنها هم کافر هستند باطنا و هم منافق بعلاوه نفاق و مضرتهایی که از ناحیه آنها بر اسلام و مسلمین متوجه میشود در آیه شریفه لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44 و در تفسیر ویل دارد که چاهی است در قعر جهنم که تمام آتش جهنم از آن چاه بیرون میآید و در قعر آن چاه تابوتی است که در آن چهارده نفر معذب هستند هفت نفر از پیشینیان مثل: شداد، نمرود، فرعون. و هفت نفر از پسینیان مثل:

اول و ثانی و ثالث و من یحذوا حذوهم. و بالجمله هر چه کفر و عناد و ظلم و تعدی و نفاق بیشتر عذاب سخت تر است اعاذنا اللَّه من العذاب. چنانچه در بهشت هم درجاتیست هر چه ایمان و اخلاق و تقوی و عمل صالح بهتر باشد درجات بالاتر است تا برسد بدرجه اعلا که خاص محمد و آل او صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً ممکن است در سایر طبقات کفار و معاندین بعضی بواسطه قصور مثل اطفال و بعض نساء و ضعفاء العقول نجات از عذاب داشته باشند

ص: 250

ولی منافق قصوری در آن تعقّل نمیشود لذا ناصر و شفیعی و وسیله نجاتی از برای آنها نیست.

[سوره النساء (4): آیه 146] ...... ص : 251

إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً (146)

مگر کسانی که توبه کردند از نفاق و اعمال صالحه بجا آورند و چنگ زدند بدستورات الهی و خالص کردند دین حق را از ادیان باطله پس اینها با مؤمنین هستند و بزودی خداوند بآنها اجر عظیم عنایت میفرماید.

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا توبه از نفاق ایمان بدین حق است قلبا که باطن موافق با ظاهر باشد وَ أَصْلَحُوا که ظاهر هم موافق با باطن باشد عکس نفاق مثل فسّاق مؤمنین نباشند که قلبا معتقد هستند ولی عملا مرتکب معاصی میشوند.

وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ که ترک آمیزش کنند با کفار و معاندین و دین مقدّس اسلام را محکم بگیرند و پای بند بآن باشند وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ که هیچ رائحه شرک و کفر در او نباشد و فقط خداپرست و مطیع اوامر و نواهی او باشند.

فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی در حزب مؤمنین وارد میشوند و جزو آنها میشوند و در عداد آنها محسوب میگردند.

وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً از فوائد ایمان و مثوبات اخروی و دنیوی آن بهره مند میشوند، و تفسیر به اینکه در مثوبات با مؤمنین شرکت میکنند خلاف ظاهر است زیرا قطعا اینها مؤمن میشوند با این خصوصیات در آیه.

ص: 251

[سوره النساء (4): آیه 147] ...... ص : 252

ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً (147)

چه میکند خداوند بعذاب شما اگر شاکر شدید و ایمان آوردید و حال آنکه خدا جزاء شکر را میدهد و علم بایمان شما دارد.

ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ اشاره به اینکه عذاب کسی که منافق بوده سپس ایمان آورده بر خداوند نفعی ندارد و در ترک عذاب ضرری باو متوجه نمیشود چون غنی بالذات است و محل عوارض واقع نمیشود بلکه عذاب دائر مدار استحقاق است و مفروض اینست که مؤمن شده دیگر استحقاق عذاب ندارد زیرا

(الاسلام یجب ما قبله)

بلکه مستحق مثوبات میشود از دو جهت یکی از جهت شکر نعمت ایمان و اتیان بوظائف دین چنانچه میفرماید وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ آل عمران 145، و دیگر از جهت ایمان و وعده های بسیار که در آیات باهل ایمان داده شده و لذا میفرماید إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ که رفع عذاب منوط باین دو امر است چنانچه مثوبات هم دائر مدار این دو امر است.

وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً بمنزله علت است و معنای شاکر نه اینست که کسی نعمتی بخدا داده باشد تا او شکر نعمت کند لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ حجرات آیه 17، بلکه مراد اینست که جزای وافر عنایت میفرماید بشاکر. و (علیما) یعنی از باطن شما خبر دارد.

[سوره النساء (4): آیه 148] ...... ص : 252

لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً (148)

دوست نمیدارد خدا کلام بد را اظهار کردن مگر کسانی که ظلم شده باشد بآنها و هست خدا شنوای دانا.

لا یُحِبُّ اللَّهُ عدم دوستی خدا اشاره بمبغوضیت و حرمة است الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ کلام بد عبارت از غیبت و بدگویی شخص است چه بعنوان غیبت باشد

ص: 252

که معصیت بسیار بزرگ است و در آیه شریفه دارد وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً حجرات آیه 12، و در خبر دارد

الغیبة اشد من الزنا

و مراد از غیبت اینست که بگوید در غیاب کسی چیزی را که او را بد آید چه بتصریح باشد که مورد آیه است یا بکنایة و اشاره باشد یا بتعریض مثل اینکه بگوید الحمد للَّه که من دزد نیستم یا دروغ نمیگویم یا فلان عمل زشت را مرتکب نشده ام یعنی فلانی این نحو است یا بکتابت باشد و چه در حضور او باشد که موجب ایذاء و اهانت و بردن آبروی او شود.

إِلَّا مَنْ ظُلِمَ که عنوان شکایت است که بگوید فلانی مال مرا برده یا بمن اذیت کرده یا در حق من ظلم کرده که این جائز است لکن نزد حاکم شرع برای اظهار دعوی یا نزد کسی که بتواند دفع ظلم او را بکند و حق مظلوم را بگیرد و باو رد کند حتی بعضی برای تشفّی هم اجازه داده اند بمقتضای اطلاق آیه و این را از مستثنیات غیبت شمرده اند و بر طبق آن اخبار هم وارد شده، و اما سایر کلمات سوء مثل سبّ و لعن و فحش و تهمت و نمامی و سعایت و امثال اینها مطلقا جایز نیست و لو آن طرف مرتکب شده باشد در حق این و باصطلاح جواب فحش فحش نیست آن معصیت کرده مجوز معصیت این نمیشود.

وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً خداوند کلام شما را میشنود و از اعمال و نیات شما مطلع است و بآنها عالم است.

[سوره النساء (4): آیه 149] ..... ص : 253

إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً (149)

اگر ظاهر کنید خوبی را یا مخفی نمائید یا عفو کنید از بدی پس محققا خداوند عفو کننده است و قادر بر انتقام است.

ص: 253

إِنْ تُبْدُوا خَیْراً ابداء اظهار است، و خیر را بعضی گفتند کلام نیک است از مدح و ثنا و تعریف کسانی که بشما احسان کرده اند که عبارت از شکرگزاریست و در حدیث است

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق.

أَوْ تُخْفُوهُ که احسان بنده گان را بشما کرده اند مستور کنید و روی خود نیاورید، و بعضی گفتند مراد از خیر احسان مالی است که بکسی بکنید چه ظهار کنید و چه اخفاء نمائید، بنا بر تفسیر اول اخفاء مذموم است که کسی بشما احسانی بکند و شما در مقام شکر گذاری او و مدح و ثناء او بر نیائید، و بنا بر تفسیر دوم اخفاء ممدوح است که اگر بکسی احسان مالی کنید البته بطور خفاء باشد بهتر است که این آیه مفاد آیه شریفه است إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ بقره آیه 271، لکن ظاهر اینست که لفظ خیر مطلق است و شامل جمیع خوبیها میشود از اعمال صالحه که اظهار و اخفاء آن در نزد خداوند محفوظ است لکن مورد آیه بقرینه جمله بعد اینست که بنده اگر کسی باو احسان کرد باید شکرگزاری کند چه در حضور او و چه در غیاب او که هر دو ممدوح است و موجب ازدیاد محبت و الفت و احسان میشود و این آیه در مقام تحریص و ترغیب است چنانچه میفرماید أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ که اگر کسی بشما اسائه نمود در مقام انتقام بر نیائید و لو حق دارید و میتوانید چنانچه در آیه قبل در کلمه إِلَّا مَنْ ظُلِمَ گذشت بلکه طرف را عفو کنید (در عفو لذتی است که در انتقام نیست) چنانچه خداوند با اینکه قادر بر انتقام هست و اشدّ المعاقبین است مع ذلک از اعمال سوء بندگان عفو میفرماید لذا تفریع بر این جمله فرموده فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً حدیثی در نظر است که مفادش اینست که فردای قیامت موقعی که ذوی الحقوق مطالبه حقوق خود را از من علیه الحقوق میکنند خطاب میرسد که هر کس طرف خود را عفو کرد و از حق خود در گذشت من هم او را عفو

ص: 254

میکنم و از حقوق خود گذشت مینمایم بسیاری گذشت میکنند و عفو مینمایند و بعضی دست بر نمیدارند و باز مطالبه حق خود را نمیکنند پرده از چشم آنها برداشته میشود و مقاماتی را در بهشت مشاهده میکنند خطاب میرسد که این مقامات جای کسیست که از حق خود گذشت کند و طرف را عفو نماید آنها هم صرف نظر میکنند لکن مشروط باینست که طرف مؤمن باشد تا قابلیت عفو را داشته باشد.

[سوره النساء (4): آیات 150 تا 151] ...... ص : 255

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً (150) أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (151)

محققا کسانی که کافر بخدا و پیغمبران او شده اند و میخواهند بین خدا و رسولان او جدایی بیندازند و میگویند ما ببعضی ایمان میآوریم و ببعضی کافر میشویم و میخواهند از میانه اینها راهی اتخاذ کنند اینها حقا کافر هستند و برای کفار خداوند مهیّا فرموده عذاب خوار کننده ای.

مفسرین گفتند که این آیه در مذمت اهل کتاب است یهود و نصاری که تفرقه بین انبیاء انداختند که یهود ایمان بانبیاء قبل از عیسی آوردند و بعیسی (ع) و پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کافر شدند و نصاری تا عیسی را ایمان آوردند و پیغمبر اسلام را کافر شدند.

لکن حق در مقام اینست که این آیه در مذمت کسانیست که در احکام انبیاء تصرف کردند آنچه مطابق با هوای نفس خود و سلیقه خود باشد قبول میکنند و آنچه بر خلاف آن باشد انکار و ردّ میکنند و یک طریقه دل خواه خود اتخاذ میکنند و اینها حقا کافر هستند و انبیاء را راستگو نمیدانند و تصدیق بما جاءوا من عند اللَّه

ص: 255

نمیکنند و برای آنها عذاب خوار کننده مهیّا فرموده، و این موضوع در جمیع ملل ساری و جاری است یهود چه اندازه از احکام موسی و تورات را دور انداختند نصاری که کلیه احکام عیسی را کنار گذاردند الّا چند حکم، امروز مسلمین بسیار از احکام قرآن و دستورات اسلام و فرمایشات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام و علماء اعلام را پشت سر انداختند و پشت پا زدند، مسئله ربوا، مسائل حدود و دیات، مسئله حجاب و موسیقی و آلات لهو بلکه نماز و روزه و زکاة و حجّ حتی باب معاملات فاسده چه اندازه بطبقات مختلفه مخالفت میکنند و میگویند العیاذ باللَّه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیش خود و بسلیقه خود گفته و اشتباه کرده یا بمناسبت زمان خود گفته و قوانین اسلام را تغییر میدهند و خود قانون جعل میکنند و حال آنکه یکی از مهم شرائط اسلام تصدیق بجمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بجمیع ما جاء به سائر الانبیاء است وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ الایة سوره بقره آیه 285.

[سوره النساء (4): آیه 152] ..... ص : 256

وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (152)

و کسانی که ایمان بخدا و جمیع انبیاء آوردند و بین آنها تفرقه نگذاردند بزودی خداوند اجر آنها را عنایت میفرماید و او است آمرزنده مهربان.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ به اینکه واجب الوجود است و شریک و عدیل و مثل و مانندی از برای او نیست و عبادت منحصر باوست و کامل است فوق الکمال و تام است فوق التمام، متّصف بجمیع صفات کمال و منزّه از جمیع عیوب و صفاتش عین ذات و خالق جمیع مخلوقات و افعالش تمام موافق با حکم و مصالح و کار قبیح

ص: 256

و لغو و ظلم از او محال است صادر شود که معنی عدل است و تمام اینها در مفهوم ایمان باللَّه مندرج است.

و رسله و تمام انبیاء و رسل از آدم تا خاتم همه معصوم بوده که مفاد تصدیق بما جاءوا به است و معنی ایمان برسل است.

وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ از حیث رسالت و نبوت و اما از حیث افضلیت بنصّ قرآن فرق دارند چنانچه میفرماید تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ بقره آیه 253، و بضرورت دین اسلام و نص اخبار متواتره و صراحت قرآن مجید پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افضل از جمیع آنها بوده از جمیع جهات: کتابش، دینش، امّتش اوصیائش از همه آنها افضل بودند.

أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ سوف اشاره بیوم المعاد است و تعبیر باجر نه از جهت استحقاق است چنانچه مفسرین توهم کردند زیرا تمام نعم الهی دنیوی و اخروی همه تفضل است بلکه تعبیر باجر فقط قابلیت تفضل است که غیر مؤمن قابلیت ندارد و شاهد بر این جمله آخر است که فرمود وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً چون مغفرت و ترحم تفضل است اگر استحقاق بود احتیاج بمغفرت و ترحم نداشت بلکه حق مطالبه داشت.

[سوره النساء (4): آیه 153] ..... ص : 257

یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً (153)

توقّع میکنند اهل کتاب از تو که برای آنها کتابی نازل کنی از آسمان

ص: 257

پس محققا از موسی بزرگتر از این سؤال کردند و گفتند خدا را بما علنا نشان بده پس صاعقه آنها را گرفت بواسطه ظلم آنها پس از آن گوساله را گرفتند و پرستیدند بعد از آنی که معجزات باهرات را مشاهده کرده بودند پس آنها را عفو نمودیم و بموسی حجة آشکارا عنایت کردیم.

یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ مفسرین اختلاف کردند بعضی گفتند مراد اینست که قرآن جملة نازل شود چنانچه تورات جملة نازل شد و بعضی گفتند مراد مکتوبا نازل شود چنانچه تورات مکتوبا در الواح نازل شد و بعضی گفتند مراد کتابیست که بیاورد بر اهل کتاب بالخصوص غیر از قرآن لکن تمام اینها تفسیر برأی است و آنچه بنظر میرسد بقرینه جمله بعد و اللَّه العالم اینست که توقع یهود این بود که از آسمان نوشته ریزش کند مثل اینکه از طیّاره بسا کاغذ پرانی میشود و خطاب بآنها که محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبر من است باو ایمان بیاورید و این در هیچ یک از انبیاء سابقه نداشته و اگر چه امر محال عقلی نیست و از قدرت پروردگار خارج نیست لکن خلاف حکمت است زیرا اگر یک همچه امری انفاق بیفتد و مع ذلک ایمان نیاورند مورد نزول عذاب خواهند شد، نظیر توقع حواریین از عیسی علیه السّلام نزول مائده که خدا میفرماید إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مائده آیه 110 فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ وجه اکبریة اینست که آنها محال عقلی را توقع کردند فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً زیرا شرط رؤیت تجسّم است و تجسم موجب ترکیب و احتیاج باجزاء و بمرکّب (بالکسر) و بمکان میشود و با مقام بساطت وجود و وجوب وجود منافات دارد لذا بمجرد تفوّه باین کلام صاعقه آمد.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ و گذشت شرح نزول صاعقه در مجلد دوم در سوره بقره، و این جمله برای تسلیت قلب نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که از توقعات

ص: 258

بیجای یهود متألّم نشود و نیز از اعمال یهود با اینکه دیدند این توقع بیجا باعث نزول صاعقه شد رفتند گوساله پرست شدند.

ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ و گفتند العیاذ خدا در گوساله حلول کرده و اینهم یک امر محال دیگری است که خدا حال در شیئی باشد یا محل شیئی واقع شود و بالجمله دعاوی یهود و تناقضات در کلمات آنها معین مثل نصاری است یک جا خدا را جسم میدانند و در بهشت برای تفریح گردش میکند و یک جا با یعقوب کشتی میگیرد و یک جا حلول در گوساله میکند و حال آنکه جسم اگر حال در جسمی شد باید ثقالت آن بیشتر شود و حجم آن بزرگتر گردد و همین تناقضات در نصاری هم هست، یک جا میگویند خدا خودش حلول کرد در رحم مریم و بیرون آمد و عیسی خدا است لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ مائده آیه 17، یک جا میگویند پسر خدا است وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30، و با این همه دعوی قال (فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ) اشاره به اینکه تو هم از این درخواستهای بیجا صرف نظر فرما.

وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً اشاره به اینکه با اینکه موسی اقامه آن معجزات باهرات را نمود و از هر جهت حجة را بر آنها واضح و روشن فرمود و مع ذلک این در خواستهای بیمورد را داشتند ما آنها را عفو کردیم شما نیز حجة را از هر جهت تمام کرده ای و راه عذری بر آنها باقی نیست و مع ذلک این نوع توقع را دارند از آنها گذشت فرما.

ص: 259

[سوره النساء (4): آیه 154] ..... ص : 260

وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (154)

و بالای سر آنها نگاه داشتیم کوه طور را بواسطه عهد و میثاقی که با آنها بسته شد و بآنها گفتیم داخل شوید در باب حطة در حال سجده و بآنها گفتیم تجاوز نکنید در شنبه و از آنها عهد و میثاق گرفتیم میثاق محکمی.

این آیه شریفه اشاره بمخالفت یهود است و مربوط بآیه قبل است و شرح مخالفت های آنها را در جلد دوم در سوره بقره در ذیل آیه شریفه که یهود بموسی علیه السّلام گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً آیه 55، و در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ آیه 62، و در ذیل آیه شریفه وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ الایه آیه 58، و در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ آیه 51، و در ذیل آیه شریفه وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ آیه 65، مفصلا بیان کردیم احتیاج بتکرار نیست فقط شرح الفاظ این آیه را متذکر میشویم:

وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ گرفتن کوه طور بالای سر آنها تحدید بود که با موسی (ع) عهد و میثاق محکم ببندند که بدستورات او و بتورات عمل کنند و لذا باء بمیثاقهم سببیه یعنی بسبب میثاق گرفتن از آنها و مع ذلک با این مخالفت وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نمودند لذا میفرماید فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ بقره آیه 59.

وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ این حکم را هم مخالفت کردند و مسخ شدند ببوزینه چنانچه میفرماید فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً مع ذلک احکام تورات را و دستورات موسی را

ص: 260

چنان عقب سر انداختند و از بین بردند و این تورات رایج را در دست و پای مردم انداختند و کفریات و مزخرفات آنها را گرفتند خذلهم اللَّه و لعنهم اللَّه.

[سوره النساء (4): آیه 155] ..... ص : 261

فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (155)

پس بواسطه اینکه اینها نقض میثاق و مخالفة عهد کردند و بآیات الهی و حجج خداوند کافر شدند و پیغمبران بی تقصیر را کشتند و گفتار آنها که دلهای ما غلف است و بیانات انبیاء در آنها تأثیر نمیکند بلکه خداوند دلهای آنها را مهر فرمود بواسطه کفر آنها و ایمان نمیآورند مگر قلیلی.

این آیه شریفه هم بضمیمه آیات قبل و آیات بعد مشتمل بر ذکر مساوی و مطاعن یهود و سبب نزول بلیات بر آنها است و راجع است هر جمله آن بیک دسته آنها از زمان موسی تا عیسی علیهما السلام من جمله راجع بزمان موسی فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ که آنچه با موسی قرارداد کردند تخلف نمودند از عدم دخول باب حطة و عدم مقاتله با کفار و گفتند إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ مائده آیه 24، و گوساله پرستی بعد از رفتن موسی بمیقات پروردگار و غیر اینها، و کلمه ما در فبما نقضهم بعض مفسرین گفتند زائده است و مکرر گفته شده که کلمه زائده در قرآن نیست و ما اشاره بموارد نقض میثاق است.

و من جمله بعد از زمان موسی وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ که شرحش را مکرر تذکر داده ایم و در مجلد اول کلم الطیب مفصلا بیان شده که چندین مرتبه در شرک و کفر و بت پرستی سیر میکردند مدّت مدیدی که دیگری اسمی از موسی و تورات میان آنها نبود.

ص: 261

و من جمله قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ که اینهم در تمادی ایام تا زمان عیسی (ع) بوده و البته قتل انبیاء بغیر حق است، و تقیید بکلمه بغیر حق اشاره باینست که هیچگونه بهانه نداشتند در کشتن انبیاء مثل قتل حضرت یحیی و زکریّا و سایر انبیاء بنی اسرائیل.

و من جمله وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ اگر چه این کلمه را از روی طعنه بانبیاء میزدند که کلمات شما در ما هیچ تأثیری ندارد و مواعظ شما در دلهای ما راه ندارد لکن حقیقة همین نحو بوده بلکه سخت تر که میفرماید ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً الی آخر الایة بقره آیه 74، لذا میفرماید بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ که شرح این جمله را در مجلد اول در ذیل آیه خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ بقره آیه 7، مفصلا بیان کرده ایم مراجعه فرمائید.

فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا این هم برای اتمام حجت است که نگویند ما نمیتوانستیم ایمان بیاوریم چون قلوب ما غلف و ختم و طبع شده بود. جواب آنکه اینها بنحو اقتضاء است علیة تامه ندارد و شاهدش اینست که جماعة قلیلی از شما بشرف ایمان در هر عصری از اعصار مشرف شدند مثل توبه حرّ ابن یزید ریاحی که حجة بالغه شد بر تمام لشگر کربلا که نگویند کار گذشته بود و ما نمیتوانستیم حسینی شویم، اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا بمحمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

[سوره النساء (4): آیه 156] ...... ص : 262

وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً (156)

و بکافر شدن آنها بتکذیب حضرت عیسی علیه السّلام و افترایی که بمقام مقدّس حضرت مریم بستند که العیاذ این بچه را از زنا پیدا کرده و بهتان بزرگی که باو زدند، و این جمله راجع بیهود عصر عیسی علیه السّلام است که شرحش در آیه شریفه

ص: 262

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا مریم آیه 27 و 28، خداوند بیان فرموده و این بهتان نظیر بهتانیست که عایشه بماریه قبطیه زده در مورد ابراهیم فرزند رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و در سوره نور آیات بسیاری است در شرح این قسمت و بس است در عقوبت افتراء و بهتان کذایی آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ نور آیه 23، بلکه مشتمل بر معاصی زیادی است.

[سوره النساء (4): آیات 157 تا 158] ..... ص : 263

وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً (157) بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (158)

و گفتار یهود که گفتند ما کشتیم مسیح عیسی پسر مریم رسول خدا را و حال آنکه او را نکشتند و بدار نزدند و لکن امر بر آنها مشتبه شد در مورد عیسی (ع) و محققا کسانی که در مورد عیسی اختلاف کردند آنچه گفتند از روی شک بود و علم بگفتار خود نداشتند مگر متابعت گمانهای خود و یقینا او را نکشتند بلکه خداوند او را برد در مقام رفیعی در ظل عنایت خود و خداوند عزیز است در مقام حفظ عیسی و حکیم است در مصلحت نگاهداری او.

در مورد قتل حضرت عیسی علیه السّلام و بدار زدن او یهود و نصاری متّفق هستند و کیفیت آن بنا بر نقل بعض اخبار بطور خلاصه اینست که یهود عیسی را با اتباعش که حواریین او بودند گرفتند و حبس نمودند و شبی که تصمیم داشتند که فردا عیسی

ص: 263

را بقتل برسانند حضرت عیسی آنچه جزع نمود و اصرار باتباع خود کرد که او را از چنگال یهود نجات دهند و او را یاری کنند نکردند بلکه او را انکار کردند و در چنگال یهود گذاردند و فرار کردند خداوند متعال کسی را شبیه عیسی فرمود و عیسی را بآسمان برد طبق آیه شریفه و عقیده مسلمین، و امّا آن کس که شبیه عیسی شد آیا از خود یهود بود که قصد قتل عیسی را داشت یا یکی از حواریین بود که قبول کرد برای حفظ عیسی و نجات او که شبیه عیسی شود و کشته شود و بدار رود یا دیگری معلوم نیست و کلمات مفسرین هم مدرک نمیشود فقط حدیثی در برهان در ذیل آیه إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ الی الایة آل عمران آیه 55. از حمران بن اعین از حضرت باقر علیه السّلام نقل فرموده که خلاصه مفادش اینست که شبی که عیسی گرفتار یهود شد دوازده نفر از اصحابش با او بودند بآنها خبر داد که شما صبح بمن کافر میشوید و من امشب بآسمان میروم کیست که حاضر شود شبیه بمن شود و کشته شود جوانی گفت من حاضرم شبیه عیسی گشت او را یهود گرفتند و بدار زدند و کشتند تا آخر حدیث.

و امّا طبق عقیده یهود و نصاری اینست که خود عیسی را بدار زدند و کشتند و نصاری مدعی هستند که عیسی خبر داد که من سه شب و سه روز در دل زمین هستم چنانچه یونس سه شب و سه روز در دل ماهی بود و سپس بیرون میآیم و بآسمان میروم، بعدا میگویند شام جمعه او را دفن کردند و صبح یکشنبه از قبر بیرون آمد که دو شب و یک روز و چند دقیقه بیشتر نشد و این دلیل است بر کذب عیسی (ع) العیاذ باللَّه و عقیده آنها اینست که این مدت که در دل زمین بود رفت در جهنم عوض نصاری که گفتند (فدانا من لعنة الناموس) و در جهنم شیطان انبیاء را حبس نموده بود آنها را از حبس نجات داد و مزخرفات دیگری که بهم می بافتند. و ما بشرح الفاظ آیه شریفه بپردازیم:

ص: 264

و قولهم مراد یهود هستند إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ کلمه رسول اللَّه مقول قول یهود نیست زیرا آنها منکر رسالت عیسی بودند بلکه فرمایش خداوند است و مفاد آیه این میشود که مسیح عیسی ابن مریم که رسول خدا است یهود گفتند او را کشتیم.

وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ و تعجب اینست که نصاری صلیب عیسی را بسیار محترم میشمارند و بگردن خود نصب میکنند با اینکه طبق عقیده آنها باید با صلیب کمال عداوت را داشته باشند، مثل صلیب مثل شمشیر پسر مرادی است و خنجر شمر لعنة اللَّه علیهما.

وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ظاهر اینست که مراد شبیه عیسی بنظر آنها آمد و او را کشتند و بدار زدند نه اینکه امر بر آنها مشتبه شد و شک بر آنها عارض شد چنانچه بعض مفسرین گفتند چنانچه مفاد جمله بعد است وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ یهود و نصاری که بین افراط و تفریط، یهود او را حرام زاده و نصاری خدا و پسر خدا و سه خدا قائلند.

لَفِی شَکٍّ مِنْهُ زیرا طرفین مدرکی ندارند جز اینکه انسان بی پدر محال است وجود پیدا کند، یهود پدر او را یوسف نجار گفتند، نصاری خدا و اینها قدرت را منکر هستند و این بر فرض محال محال عادی است محال عقلی نیست و معجزاتی که خود آنها نسبت بانبیاء میدهند مثل عصای موسی و مرده زنده کردن عیسی از همین باب است، و همچنین در قتل عیسی هم یقین ندارند چون آن کسی که شبیه عیسی شد قبلا دیده بودند و او را نیافتند مظنون آنها شد که عیسی است و او مخفی شده با اینکه تمام اطراف را داشتند لذا میفرماید ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ و این گمان اینها هم بر خلاف واقع است وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً یقینا او را نکشتند یا از روی یقین نکشتند بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ مراد از مرجع ضمیر الیه یعنی الی

ص: 265

جوار رحمة اللَّه و مراد از رفع بردند بعالم بالا که در اخبار دارد آسمان چهارم یعنی طبقه چهارم که در آنجا بیت المعمور است و قبله و مطاف ملائکه است و مطابق کعبه معظمه است.

وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً فی قدرته (حکیما) فی ارادته و مشیته چنانچه در مورد ادریس میفرماید وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا مریم آیه 56 و 57.

[سوره النساء (4): آیه 159] ..... ص : 266

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً (159)

و نیست از اهل کتاب احدی مگر آنکه ایمان میآورد باو البته پیش از موت او و روز قیمة میباشد بر آنها شاهد.

اختلاف شد در مراجع ضمائر ضمیر به و موته و یکون که حضرت عیسی علیه السّلام است یا احد اهل الکتاب یا پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، در میان مفسرین و در بعض اخبار دارد که مراد پیغمبر اسلام (ص) است لکن سند معتبری نداریم و خلاف ظاهر آیه و اگر از ائمه علیهم السلام صادر شده باید حمل ببواطن قرآن کرد منافی با ظاهر نیست و ظاهر آیه همان اول است که حضرت عیسی علیه السّلام باشد.

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ان نافیه است و من اهل الکتاب یعنی احدی از اهل کتاب نیست إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ مگر اینکه ایمان بعیسی میآورد قَبْلَ مَوْتِهِ یعنی قبل از موت اهل کتاب، بعضی گفتند مراد زمانیست که حضرت عیسی نزول میفرماید و خدمت حضرت مهدی (عج) مشرف میشود و عقب سر آن حضرت نماز میخواند و دجّال ملعون بدست آن حضرت کشته میشود، بنا بر این باید اختصاص داد باهل

ص: 266

کتاب زمان ظهور مهدی و آیه شریفه عام است از زمان عیسی تا قیامت را شامل است و از آن طرف هم بالحس و الوجدان مشاهده میکنیم که اهل کتاب چه یهود و چه نصاری بهمان عقیده فاسده خود باقی هستند و آنچه میتوان گفت و شواهد بسیاری هم از آیات و هم از اخبار داریم که انسان قبل از موتش حقایق را مشاهده میکند و جای خود را در بهشت و جهنم می بیند و پیغمبر و ائمه و ملائکه رحمت و عذاب را معاینه میکند لکن آن موقع برای او ایمان و توبه فائده ندارد چنانچه بر فرعون نتیجه نداشت که خدا میفرماید إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ و جواب شنید آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ یونس آیه 91، بناء علی هذا مفاد آیه معلوم میشود که اهل الکتاب هم قبل از موت معاینه میکنند که حضرت عیسی پیغمبر اولو العزم بود، نه حرام زاده بود که یهود گمان بردند و نه پسر خدا بوده که نصاری توهم کردند و فردای قیامت هم عیسی در حق آنها شهادت باعمال آنها میدهند چنانچه در قرآن میفرماید خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41، و نیز میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ الایة نساء آیه 18، و در اخبار دارد

(التوبة قبل المعاینة)

[سوره النساء (4): آیه 160] ..... ص : 267

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً (160)

پس بواسطه ظلمی که صادر شد از طائفه یهود ما حرام کردیم بر آنها چیزهایی که قبلا حلال بود و بواسطه جلوگیری آنها از راه حق بوسائل بسیاری.

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا متعلق است به حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ و ظلمهای آنها

ص: 267

قبلا ذکر شد از قتل انبیاء و تکذیب آنها و افتراء بمریم و اذیت بعیسی (ع) و نقض میثاق و کفر بآیات اللَّه و صدها ظلمهای دیگر خداوند بر آنها حرام فرمود آنچه بر آنها حلال بود از طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ که مفاد آیه شریفه است وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ انعام آیه 146.

وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ جلوگیری و مانع شدن از توحید و پیروی از انبیاء و اطاعت آنها و تکذیب انبیاء و قتل جماعتی از آنها و سیر در بت پرستی و شرک و کفر و نسبتهای ناروا بساحت قدس آنها و غیر اینها که بسیار است لذا تأکید میفرماید بکلمه (کثیرا) تا اندازه ای که نسبت بپیغمبر اسلام کردند و با مسلمانان چه کردند و چه میکنند تا زمان حاضر خذلهم اللَّه

[سوره النساء (4): آیه 161] ..... ص : 268

وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً (161)

و گرفتن آنها سود و تنزیل را و حال آنکه از گرفتن آن نهی شده بودند و خوردن آنها اموال مردم را بر خلاف حق و ما مهیا کردیم از برای کفار آنها عذاب دردناک را.

وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا مسئله ربوا را در مجلد سوم در ذیل آیه شریفه الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ الایة بقره آیه 275، مفصلا متعرض شدیم مراجعه فرمائید و خلاصه آن اینکه دو قسم ربوا داریم، رباء معاملی و رباء قرضی، رباء معاملی اینست که دو چیز که از یک

ص: 268

جنس باشند و مکیل و موزون باشند اگر خواستید مبادله کنید مثل طلا بطلا، نقره بنقره، حنطه بدقیق و امثال اینها باید از حیث وزن و کیل متساوی باشند اگر احد طرفین زیادتی پیدا کند رباء میشود و حرام است و معامله باطل است، و طریق تخلص از رباء اینست که در طرف کمی یک چیز از یک جنس دیگر گذارده شود یا در طرفین یا آنکه دو معامله شود او را بفروشد و دیگری را بخرد.

و رباء قرضی اینست که چیزی را بعنوان قرض بگیرد و شرط کند که در مورد ردّ چیزی علاوه یا شرطی زائد یا عملی انجام دهد بلی اگر بدون شرط چیزی داد مانعی ندارد، و طریق تخلص از رباء اینست که قبل القرض آن زائد را بعنوان هبه یا صلح باو بدهد سپس قرض کند، و طرق دیگری هم دارد.

و اکل رباء یکی از گناهان بسیار بزرگ است و آیات و اخبار در عقوبت آن وارد شده حتی یک درهم از رباء گناهش بزرگتر از چندین زنا است و اگر کسی مستحل شد کافر و نجس و مرتد میشود و یهود در خوردن رباء بسیار حریص هستند وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ با اینکه در شریعت آنها و شریعت اسلام حرام و منهیّ عنه بوده وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ بهر حیله و تزویر و تقلب و غش حتی سرقت و معاملات باطله باشد جمع آوری مال میکنند و آن قدر حریص هستند با اینکه بنکبت زندگی میکنند و این اعمال باعث کفر آنها است وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً.

[سوره النساء (4): آیه 162] ..... ص : 269

لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً (162)

ص: 269

لکن کسانی که از اهل کتاب رسوخ در علم دارند و حقایق را درک کردند و مؤمنینی که بشرف اسلام مشرف شدند ایمان دارند بآنچه بر شما نازل شده و بر انبیاء و قبل و کسانی که بر پا میدارند نماز را و اینها اداء زکاة میکنند و ایمان بخدا و روز جزاء دارند اینها را زود باشد که اجر عظیمی بآنها عنایت فرمائیم.

اشکال- جمله و المقیمین الصلاة بمقتضای عطف بیؤمنون باید مرفوع باشد و المقیمون الصلاة.

جواب- مفسرین در این باب اختلاف زیادی دارند، از عایشه نقل میکنند که این از نقله قرآن است و اشتباه آنها است، و این کلمه غلط محض است با ثبوت تواتر قرآن، و بعضی مفسرین گفتند این جمله عطف بما انزل الیک یعنی یؤمنون بالمقیمین الصلاة و مجرور است، و بعضی گفتند منصوب است بفعل محذوف کلمه اعنی المقیمین الصلاة، و بعضی گفتند عطف بضمیر هم است در الراسخون فی العلم منهم و من المقیمین الصلاة، و بعضی گفتند عطف بکاف من قبلک است یعنی من قبل المقیمین للصلوة، و بعضی گفتند عطف بکاف اولئک است.

و تحقیق الکلام اینست که عطف ظاهر بضمیر بدون اعاده حرف جرّ صحیح نیست و آنچه بنظر اقرب میآید همان معنای اول است و مجرور است و عطف بما انزل الیک است، باین معنی که راسخون در علم از اهل کتاب و مؤمنون ایمان بقرآن و بکتب آسمانی که قبلا نازل شده و ایمان بمقیمین صلوة که انبیاء باشند دارند و اعطاء زکاة هم میکنند و ایمان بخدا و روز جزاء هم دارند.

لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ علماء یهود و نصاری که از کتب آسمانی کاملا بهره مند شدند و بشارات انبیاء بآمدن پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را درک کردند وَ الْمُؤْمِنُونَ کسانی که از مشرکین بشرف اسلام مشرف شدند.

یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ قرآن و احکام و اموری که حضرتش از جانب خدا

ص: 270

ابلاغ فرموده وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ از صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و تورات و زبور و انجیل و آنچه انبیاء آورده بودند.

وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ از انبیاء و اولیاء و صالحین و اوصیاء انبیاء بتمام آنها ایمان آوردند وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ و اداء زکاة هم میکنند وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ و ایمان بوحدانیت حق و نفی شرک وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و ایمان بروز جزاء هم دارند.

أُولئِکَ این راسخون و مؤمنون را سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً پاداش بسیار بزرگی

[سوره النساء (4): آیه 163] .... ص : 271

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (163)

محققا ما وحی فرستادیم بسوی تو همان نحوی که وحی فرستادیم بسوی نوح و انبیاء بعد از نوح و وحی فرستادیم بسوی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و اسباط بنی اسرائیل و عیسی و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان و ایتاء فرمودیم زبور را بداود.

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ نظر به اینکه پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مدّعی نزول وحی شد از جانب خداوند متعال و این دعوی بر مشرکین و کفار بسیار گران بود و استبعاد میکردند که چگونه میشود که بیک فرد بشر از جانب خدا وحی نازل شود و از آن طرف تمام طبقات کفار یک نفر از انبیاء را که بعقیده آنها مشرع دین خود میدانند و خود را تابع او میگمارند معتقد هستند، بعضی خود را تابع نوح میدانند مثل صابئین و بعضی ابراهیم مثل مشرکین مکه و حجاز و بعضی تابع موسی مثل یهود و بعضی عیسی مثل نصاری لذا خداوند برای رفع استبعاد آنها میفرماید همان نحوی که

ص: 271

بر انبیایی که شما معتقد بآنها هستید وحی فرستادیم همان نحو بر این پیغمبر هم فرستادیم کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ که اول پیغمبر اولو العزم بود وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ مثل هود و صالح و انبیایی که تابع نوح بودند وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ که دومین پیغمبر اولوا العزم است وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ که تابع دین ابراهیم بودند و الاسباط که انبیاء بنی اسرائیل باشند مثل یوسف و اگر چه مناسب بود در اینجا بعد از ذکر اسباط ذکر موسی که سومی انبیاء اولوا العزم بوده لکن برای خصوصیتی که خصیصه موسی بوده و در آیه بعد ذکر میفرماید لذا ذکر چهارمی اولو العزم فرموده وَ عِیسی سپس سایر انبیاء بنی اسرائیل را که تابع موسی بودند ذکر فرموده وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ و نیز سزاوار بود که داود را مقدّم بر سلیمان ذکر فرماید لکن نظر بخصیصه که باو عنایت شده که ایتاء زبور باشد آن را ممتاز فرمود وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً و در اخبار دارد که آنچه در زبور داود بوده مواعظ بوده با اینکه او تابع دین موسی بود این موهبت باو داده شد.

[سوره النساء (4): آیه 164] ..... ص : 272

وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً (164)

و انبیایی که ما برای تو ذکر کردیم و شرح حال آنها را بیان کردیم قبلا و انبیایی که شرح حال آنها بیان نشده و تکلّم فرمود خداوند با موسی تکلّم کردنی.

وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ مثل ذکریّا و یحیی و الیاس و ذا الکفل و لوط و شعیب و ادریس و هود و صالح و سه نفر از انبیاء که در سوره یس ذکر فرموده وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ که توهم نشود که انبیاء منحصر بهمینها هستند که در قرآن ذکر آنها شده بلکه در اخبار داریم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر

ص: 272

بودند که تمام اینها مورد وحی بودند و بسا در یک عصر هزار پیغمبر بودند هر کدام مبعوث بیک طائفه و قبیله و شهرستان و قریه بودند.

وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً از این دو آیه سه جمله مطلب استفاده میشود که مورد استبعاد کفار و مشرکین بوده: یکی دعوی نزول وحی بر پیغمبر که تمام انبیاء مورد نزول وحی بودند، دیگر دعوای تکلم خداوند در لیلة المعراج که خداوند با او تکلم فرمود که این در مورد موسی هم بوده، و یکی نزول قرآن که بر داود هم زبور نازل شده.

[سوره النساء (4): آیه 165] ..... ص : 273

رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (165)

انبیایی بودند که کار آنها بشارت دادن باعمال خیر و انذار از اعمال قبیحه که مورد مثوبات و عقوبات میشود که راه عذری بر احدی باقی نباشد و حجتی بر خدا نداشته باشند و خداوند عزیز مقتدر و حکیم علی الاطلاق است.

رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وظیفه مرسلین راه نمایی امة است باموری که موجب سعادت آنها است از بیان عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال حسنه که عبارت از دین حق مبین و صراط مستقیم است و آگاه کردن آنها و دور باش از اموری که مورث شقاوت آنها است از عقائد باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیئه که سبل شیطان است لذا میفرماید وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ انعام آیه 152، اول بشارت است و دوم انذار و این دو موضوع در تمام مراحل دو نقطه مقابل است بهشت و جهنم، ثواب و عقاب، اطاعت و معصیت، خیر و شرّ، نفع و ضرر، حسن و قبح، سعادت و شقاوت، نجات و هلاکت، ایمان و کفر، عدالت و فسق، صلاح و فساد.

لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ اگر انبیاء نیامده بودند

ص: 273

بشر راه حق و باطل را دست نمیآورد و مجرد عقل کافی نیست زیرا محسنات و مقبحات عقلی اگر چه عقل درک میکند لکن بر مخالفتش یک ذمّ و لومی بیش نیست و الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر بعلاوه عقل پی نمی برد بجمیع مصالح و قبایح و ما در مجلد اول کلم الطیب در مسئله نبوت عامه ادلّه بر لزوم ارسال رسل بر خداوند تبارک و تعالی و بر احتیاج بشر به انبیاء و رسل را بیان کرده ایم لذا اگر ارسال رسل نبود هر آینه حجة برای عباد بود که نمیدانستیم و راه نما نداشتیم خداوند ارسال فرمود که حجة بر آنها باقی نباشد و حجة او بر خلق تمام شود و بر طبق این مفاد در قرآن آیات بسیاری نازل شده مثل لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134، و مثل فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قصص آیه 47، و مثل وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا بنی اسرائیل آیه 17، و غیر اینها.

وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً مکرر تفسیر آن ذکر شده.

[سوره النساء (4): آیه 166] ..... ص : 274

اشاره

لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً (166)

لکن خداوند شهادت میدهد بآنچه بر تو نازل شده نازل فرمود از روی علم خود و ملائکه هم شهادت میدهند و کفایت میکنند شهادت حق.

(اشکال) ..... ص : 274

در انجیل دارد که فرسیّون از یهود اعتراض کردند بمسیح که ما از کجا بفهمیم که تو فرستاده خدایی، جواب داد آیا در تورات شما نیست که هر دعوایی بدو شاهد اثبات میشود گفتند چرا گفت من هم دو شاهد دارم یکی خدا و دیگری خودم، و این حرف بسیار مزخرف است زیرا هر مدّعی میتواند این دعوی را نماید

ص: 274

بگوید خدا و من دو شاهدیم و همین یک دلیل است بر بطلان این اناجیل و این توهّم در اینجا هم میشود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای اثبات دعوی خود بگوید خدا و ملائکه بر من شاهد هستند.

(جواب) ..... ص : 275

بعد از آنی که قرآن معجزه بزرگی است و تعجیز میفرماید در آیات بسیاری تمام اهل عالم را دلیل قطعی است بر اینکه کلام خداوند است پس اگر قرآن شهادت دهد بنبوت او مثل همین آیه خدا شهادت داده زیرا کلام او است و همین کافیست بر اثبات دعوی بنبوت و شهادت ملائکه هم از جهت اینست که واسطه در نزول بودند و احتیاج بشهادت آنها هم نیست لذا میفرماید لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ که اگر کفار و اهل کتاب از روی عناد و عصبیت انکار میکنند نبوت تو را و کتاب تو را لکن خداوند شهادت میدهد بنزول قرآن بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ و بنبوت تو أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ یعنی دانسته موافق حکمت و مصلحت و صلاح ملت نازل فرمود.

وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ زیرا ملائکه مشاهده کرده بودند قرآن مجید را چنانچه میفرماید إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واقعه آیه 79.

وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً از خصوصیات قرآن چنانچه در مقدمه بیان کردیم اینست که دعوی نبوت و شرائط نبوت و سایر خصوصیات که باید از خارج بدست آورد در خود او موجود است و با سایر معجزات ممتاز است و مئونه از خارج لازم ندارد

[سوره النساء (4): آیه 167] .... ص : 275

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً (167)

محققا کسانی که کافر شدند و جلوگیری میکنند دیگران را و مانع میشوند از راه خدا محققا گمراه شده اند بگمراهی بسیار دوری.

ص: 275

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا رؤساء کفار از مشرکین و اهل کتاب هستند که علاوه بر اینکه از روی عناد و عصبیت ایمان نیاوردند وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ اتباع و عوام خود را اغفال و اضلال میکنند و القاء شبهه و کتمان حق میکنند که آنها مشرف نشوند باسلام بلکه مسلمین را در مقام بر میآیند که از اسلام بر گردند.

قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً باندازه ای که کانّه از قابلیت هدایت افتاده اند و بسیار از حق دور شده اند.

[سوره النساء (4): آیه 168] .... ص : 276

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً (168)

بیان حال همان کفار سابق الذکر است که این هایی که کافر شدند و بدیگران هم ظلم کردند هرگز خدا آنها را نخواهد آمرزید و آنها را هدایت نخواهد فرمود بطریق حق.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا ظلم هم بسایر کفار و اتباع خود نمودند که بشرف اسلام مشرف شوند و هم بپیغمبر و مسلمین اذیتها و ظلمها کردند دیگر لیاقت مغفرت و هدایت ندارند لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً.

[سوره النساء (4): آیه 169] .... ص : 276

إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (169)

چون نفی کلیه طریق فرمود و البته هر کسی یک مسی ء دارد میفرماید إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ یعنی مشی آنها رو بجهنم است با کمال عجله و سرعت سیر میکنند و زمانی که بجهنم واصل شدند بدانند که خالِدِینَ فِیها أَبَداً جایگاه ابدی آنها است و این امر بر خداوند مشکل نیست بلکه بسیار سهل و آسان است زیرا موافق با حکمت است و قدرتش بر هر چیزی علی السوی است وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً

ص: 276

[سوره النساء (4): آیه 170] .... ص : 277

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (170)

ای عموم افراد انسان محققا آمد شما را پیغمبر اکرم بحق از طرف پروردگار شما پس باو ایمان بیاورید و ایمان بهتر است برای شما از کفر و اگر کافر شدید ضررش بخود شما متوجه میشود بدستگاه الهی وارد نمیشود زیرا خدا مالک آنچه در آسمانها و زمین است و عالم بکردار شما و حکیم در پاداش شما است.

یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع اهل عالم است تا دامنه قیامت چون پیغمبر مبعوث بر کافه آنها است قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ پیغمبر دروغی نیست حق و حقیقت است من ربکم از طرف پروردگار شما فرستاده او است از پیش خود دعوی ندارد ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی نجم آیه 3 و 4، پس ایمان بیاورید فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ اختلاف شد در وجه نصب خیرا و ظاهر اینست که خبر کان محذوف باشد یعنی کان الایمان خیرا لکم، حذف شده از جهت دلالة کلام و مفضل علیه وَ إِنْ تَکْفُرُوا کفر و عناد آنها است و این امر الهی برای نفع شما است بر خدا نه از ایمان شما نفعی میرسد و نه از کفر شما ضرری متوجه میشود زیرا که فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و خداوند علمش بافعال و عقائد و اخلاق شما احاطه دارد وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً و حکمش بر هر کس نافذ است حکیما.

[سوره النساء (4): آیه 171] ..... ص : 277

یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (171)

ص: 277

ای اهل کتاب غلوّ در دین خود نکنید و نگوئید بر خدا جز حق جز این نیست که مسیح عیسی بن مریم رسول خدا است و کلمة اللَّه است که او را القاء فرمود بسوی مریم و روح اللَّه است که از جانب او افاضه شده پس ایمان بیاورید بخدا و پیغمبران او و قائل بسه خدا نشوید از این عقیده دست کشید برای شما بهتر است جز این نیست که خدا یکی است و منزه است از اینکه برای او اولاد باشد از برای اوست آنچه در آسمانها و زمین است و خداوند کافی است برای تدبیر آنها احتیاج بکمک و معین و اسباب ندارد.

یا أَهْلَ الْکِتابِ مراد نصاری هستند لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غلوّ تجاوز از حد است و حکماء گفتند کل شیئی جاوز عن حده انعکس الی ضده البته هر چیزی که محدود بحدی است اگر از آن حد خارج شد چیز دیگری میشود یا بانقلاب یا باستحاله یا بتغییر و ضد او میگردد، شراب سرکه میشود، هیزم خاکستر میگردد، سگ در نمک زار نمک میشود، علقه مضغه میشود و هکذا، و این اقسام ممکن است زیرا ماده مشترکه دارند خلع و لبس صورت میکنند امّا بسائط که مرکّب نیستند و ماده و صورت ندارند محال است تغییر پیدا کنند، کمّ محال است کیف شود، جوهر محال است عرض شود چون تباین ذاتی دارند، واجب الوجود محال است ممکن الوجود شود و بالعکس، بسیط محال است مرکّب گردد و بالعکس، ذات مقدس واجب الوجود بسیط الحقیقیة که صرف وجود است محال است انسان مرکّب از اجزاء و عناصر و مواد که سر تا پا احتیاج دارد و ممکن بالذات است شود.

وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قادر متعال حیّ ذو الجلال واجب الوجود کامل فوق الکمال، منزه از جمیع نواقص و عیوب، برای از احتیاج، غنی بالذات وحده لا شریک له بدانید اللَّه را و اعتراف کنید.

ص: 278

إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ او است پیغمبر اولوا العزم صاحب کتاب و شریعت فرستاده خدا و کلمته گذشت که اطلاق کلمه بر انبیاء و اوصیاء میشود زیرا کلمه منبئی ما فی الضمیر است و انبیاء و اوصیاء مظهر تام اتم کمالات ربوبی هستند

نحن کلمات اللَّه التامات

بلکه (همه عالم کلام حق تعالی است) أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ القاء افاضه و عنایت است که خداوند عیسی را بمریم عنایت فرمود و این موهبت نصیب او شد.

وَ رُوحٌ مِنْهُ روح جوهر مجرد است که خداوند پیش از اجساد خلق فرمود و بعد از تمامیت بدن دمیده می شود در آن چنانچه در حق حضرت آدم میفرماید وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی و در اینجا نفخ در مریم شد و لذا عیسی را روح اللَّه گفتند فَآمِنُوا بِاللَّهِ باقرار بوحدانیة و یگانگی و سایر شئونات ربوبی و رسله از آدم تا خاتم به اینکه تمام فرستادگان خدا هستند و مقرّبان درگاه او و افضل از جمیع مخلوقات او و مأمور بدعوت بندگان او هر کدام در حد خود.

وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ نصاری در عین اینکه سه خدا قائلند و خدا را سومی میدانند چنانچه میفرماید لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ مائده آیه 73، هر سه را هم یکی میگویند و این عین تناقض است و توجیهاتی که برای آنها کردند که میگویند اله واحد و اقانیم ثلاثه مثل سراج که یک سراج است ولی مرکب از دهن و فتیله و آتش است و مثل شمس یکی است لکن جسم است وضوء است و شعاع بسیار غلط است زیرا ترکیب لازم میآید و احتیاج بیکدیگر و بمکان و بمرکب بالکسر و سایر لوازمات امکان که منافی با وجوب وجود است بعلاوه اینکه هر یک جزو اله است و هر سه از الوهیت میافتند.

انْتَهُوا نهی بمعنی طلب ترک است مقابل امر که طلب فعل است و انتهی بمعنی قبول ترک است یعنی بپرهیزید ترک کنید قول بتثلیث را و دست بر دارید از شرک

ص: 279

و کفر خَیْراً لَکُمْ انتهی و دست بر داشتن برای شما بهتر است از کفر و شرک و قول بتثلیث.

إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ خدا یکی است الوهیت مختص باو است معبودی جز او نیست و خالقیت و رازقیت و سائر صفات ربوبی خصیصه اوست.

سبحانه منزه است از ترکیب و جسمیت و حلول و سایر صفات امکانی که از جمله آنها است أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ زیرا تولید و تناسل از لوازم امکان است لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ از ملائکه و انبیاء و سایر مخلوقات تمام سر عبودیت در پیشگاه احدیت فرود آورده و اقرار بعبودیت کرده همه مخلوق و مملوک او هستند.

وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا احتیاج باحدی ندارد و بقدرت کامله خود تمام مخلوقات را نگهبانی میکند و ملک خود را اداره میفرماید.

[سوره النساء (4): آیه 172] ..... ص : 280

لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً (172)

هرگز مسیح و ملائکه مقرّبین استنکاف ندارند از اینکه خود را عبد الهی بشمارند و او را بمعبودیت ستایش کنند و کسی که استنکاف از عبادت او کند و تکبّر ورزد پس زود باشد که تمام آنها در پیشگاه احدیت مجتمع شوند.

ْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ

استنکاف زیر بار نرفتن است و جلوگیری از اعتراف بربوبیت حق مثل فرعون و نمرود و شدّاد که دعوی ربوبیت کردند و گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و ساحت قدس انبیاء و ملائکه منزّه است بلکه افتخار آنها است بعبودیت

ص: 280

پروردگار از امیر المؤمنین علیه السّلام که در مناجاتش عرض میکند

(کفانی عزا ان تکون لی ربا و کفانی فخرا ان اکون لک عبدا)

و در مورد رسول خدا اول شهادت بعبودیت میدهی سپس برسالت اشهد ان محمدا عبده و رسوله) صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

ْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ

هرگز دعوی الوهیت و بنوت از او صادر نشده چنانچه میفرماید در سوره مائده آیه 116 إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ، الی قوله: ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ الایه لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ

اشاره بروح القدس است که نصاری گفتند اب و ابن و روح القدس که ملائکه هم استنکاف از عبودیت حق ندارند.

مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ

مثل کیاسره و جبابره و قیاسره و فراعنه و امثال آنهاسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً

نیکان و بدان را جمیعا در قیامت روز حشر مجتمع خواهند کرد و هر که را بجزاء خود خواهند رسانید.

[سوره النساء (4): آیه 173] .... ص : 281

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (173)

بعد از اینکه تمام در روز حشر مجتمع شدند آنها را دو دسته میکنند پس کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند اجر و مزد آنها را بمقدار کافی و وافی عنایت میفرماید بلکه زیادتر از مقدار کافی بفضل و کرم خود مرحمت میکند، و اما کسانی که استنکاف از توحید نمودند و مشرک شدند و تکبر ورزیدند و زیر بار انبیاء نرفتند پس آنها را عذاب میکند عذاب دردناکی و یافت نمیشود برای آنها

ص: 281

جز خدا ولی و نه یاوری.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بتمام انبیاء و آنچه شرط ایمان است وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مراد این نیست که تمام اعمال صالحه را بجا بیاورند زیرا ممکن نیست و مراد این نیست که تمام اعمال آنها صالحه باشد زیرا اعمال مباحه یا مکروهه هم از آنها صادر میشود بلکه مراد اتیان بواجبات و ترک محرمات است.

فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ تعبیر باجر نوع تفضل است زیرا استحقاق برای احدی نیست بلکه مراد آنکه خداوند بوعده هایی که بر هر یک از اعمال صالحه در کتابش یا بلسان انبیاء و ائمه علیهم السلام داده وفاء میفرماید وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بیش از آنچه وعده داده عنایت میکند تفضلا.

وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا استنکاف از توحید مثل نصاری که قائل بتثلیث و یهود که بشرک رفتند و سایر طبقات مشرکین وَ اسْتَکْبَرُوا که مخالفت انبیاء و دستورات الهی کردند فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً.

وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً اشاره باینست که مثل حضرت عیسی یا مریم یا روح القدس از نصاری بیزارند و این توهّمی که میکنند که آنها نجاتشان میدهند توهّم فاسدی است و همچنین حضرت موسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل یهود را نجات می بخشند و هم بتهای مشرکین آنها را شفاعت میکنند غلط است جز خدا ولیّ و ناصری نخواهند یافت.

[سوره النساء (4): آیه 174] .... ص : 282

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً (174)

ای افراد بشر بتحقیق آمد برای شما از جانب پروردگار شما برهان و دلیل واضحی و نازل فرمود بسوی شما نور آشکارا.

ص: 282

یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع اهل عالم است قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ برهان عبارت از دلیل است که قابل اشکال نباشد و بر تمام واضح و هویدا گردد، و ممکن است مراد وجود مقدس نبوی باشد که با معجزات باهرات و اخلاق فاضله و قوانین محکمه و احکام متقنه آمده که قابل شبهه نیست، و ممکن است مراد قرآن مجید باشد که خود بنفسه معجزه است و مشتمل بر تمام مصالح دنیوی و اخروی و جلوگیر از تمام مفاسد دارین است.

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً ممکن است دین مقدس اسلام باشد و ممکن است قرآن باشد و ممکن است ولایة باشد چنانچه در اخبار است و اطلاق بر جمیع مانعی ندارد، و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 175] ..... ص : 283

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً (175)

پس اما کسانی که ایمان بخدا آوردند و چنگ زدند باو پس بزودی آنها را داخل میفرماید در رحمت از خود و در فضل خود و هدایت میفرماید بسوی خود راه راست را.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ اعتصام بخدا اعتصام بدین و کتاب او و پیغمبر و خلفاء او و احکام و قوانین او است فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ مشمول رحمتهای غیر متناهیه او میشوند در دنیا و آخرت (و فضل) و تفضلات او.

وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ البته کسی که اطاعت نبی و اوصیاء او کند و بدستورات قرآن عمل کند و احکام دین را منظور دارد هدایت میشود بسوی خدا یعنی قرب معنوی پیدا میکند و بنده مقرّب نزد پروردگار میشود صِراطاً مُسْتَقِیماً که این اعتصام و این هدایت راه مستقیم است اعوجاجی در او نیست.

ص: 283

[سوره النساء (4): آیه 176] ..... ص : 284

اشاره

یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (176)

از شما سؤال میکنند بیان حکم را بفرما خداوند بیان میفرماید در مورد کلاله خواهر و برادر اگر مردی مرد و اولاد ندارد و از برای او است یک خواهر نصف آنچه گذارده میبرد و اگر خواهر مرد و اولاد ندارد برادر تمام ارث را میبرد و اگر دو خواهر دارد دو سوم مال را می برند بالمناصفه و اگر خواهر و برادر دارد تمام مال را میبرند برادرها دو برابر خواهرها یعنی هر برادری دو برابر خواهر میبرد بیان میفرماید برای شما که گمراه نشوید و خدا بهر چیزی عالم است

(اشکال) ..... ص : 284

در اوائل سوره خداوند برای خواهر و برادر شش یک قرار داده در آیه 12 میفرماید وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ الایة و در این آیه برای یک خواهر نصف معین فرموده و برای دو خواهر دو ثلث.

(جواب) ..... ص : 284

اما در آنجا راجع بخواهر امی است و در اینجا راجع بابی و ابوینی است یَسْتَفْتُونَکَ فتوی بیان حکم است و استفتاء سؤال از بیان حکم است که از حضرتش سؤال کردند قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ خداوند بیان میفرماید فِی الْکَلالَةِ تفسیر کلالة در اول سوره گذشت و بمقتضای حدیث منقول از حضرت صادق (ع) مراد اخوة و اخوات است و البته میراث آنها در طبقه دوم است زیرا طبقه اول ابوین و اولاد

ص: 284

هستند هر چه نازل شوند و طبقه دوم اجداد و جدات و اخوات هستند و میراث آنها دو قسم است بالفرض و بالنصیب و آیه بالفرض را متذکر مینماید و آن اگر اخوه و اخوات امی باشند نصیب من یتقرب به را می برند که مادر باشد که در اوائل سوره بیان شده که اگر یکی باشند سدس میبرند و اگر دو ببالا باشند ثلث میبرند و تقسیم بین آنها بالسویه است ذکر و انثی، و اما اگر ابوینی باشند یا با فقد ابوینی ابی تنها باشند این آیه بیان میفرماید إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ و هلاکت عبارت از موت است و لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ که جزو طبقه اول است و با وجود او میراث بطبقه دوم نمیرسد چنانچه اگر والدین هم باشند چون جزو طبقه اولند ارث بخواهر و برادر نمیرسد بلی آنها حاجب ام میشوند که تفصیلش گذشت که در صورت نبودن اخوه و اخوات مادر ثلث میبرد و بقیه بپدر میرسد و با وجود آنها مادر سدس میبرد و بقیه راجع بپدر است.

وَ لَهُ أُخْتٌ ابوینی یا ابی فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ و بقیه اگر زوجه و اجداد و جدات نباشند بهمین خواهر میرسد بالنصیب وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ که اگر خواهر بمیرد و طبقه اول نباشند تمام ارث ببرادر میرسد.

فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ یعنی متوفی چه مرد باشد و چه زن اگر دو خواهر دارد و طبقه اولی نیستند دو ثلث میبرند بالفرض فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ و اگر وارث دیگری در این طبقه مثل اجداد و جدات نیستند و زوج یا زوجه هم ندارد ثلث دیگر را بالنصیب میبرند.

وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً که اگر متوفی برادر و خواهر هر دو را دارد چه متعدد باشند یا نباشند ولی ابوینی یا ابی با فقد ابوینی تمام مال تقسیم بین آنها میشود برادر دو برابر خواهر فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ و فروع بسیاری داریم که در کتاب میراث متعرض هستند و یک قسمت آنها را در اول سوره متعرض شدیم

ص: 285

یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا یعنی خداوند بیان احکام ارث را فرمود که اگر بیان نفرموده بود شما بضلالت میافتادید کانه تقدیریست که سیاق کلام دلالت دارد وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ.

تمت بعون اللَّه و توفیقه سورة مبارکة النساء فی لیلة العشرین من ذی القعدة الحرام سنه 1377 بید مؤلفه الحاج سید عبد الحسین طیب ایده اللَّه تعالی فی الدارین و یتلوها بتوفیقه و تأییده انشاء اللَّه تعالی سورة المائدة و الحمد للَّه و الصلاة علی محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 286

تفسیر سوره مائده ..... ص : 287

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه ربّ العالمین و صلی اللَّه علی محمّد و آله الطاهر و اللعن علی اعدائهم اجمعین بید مؤلفه الحاج سید عبد الحسین طیب آیات آن بنا بر معروف بین قراء 120 آیه، بعضی گفتند 123 بعضی 125 آیه، و فضیلت آن از شیخ صدوق (ره) بسند خود از ابی جارود از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(من قرء سورة المائدة فی کل خمس لم یلبس ایمانه بظلم و لم یشرک بربه احدا)

و از ابی بن کعب از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود هر کس سوره مائده را بخواند عطاء میشود باو بعدد نفوس تمام یهود و نصاری ده حسنه و محو میشود از او ده سیئه و رفع میشود برای او ده درجه.

و از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست که این سوره قبل از وفات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دو ماه یا سه ماه نازل شده و هیچ آیه آن نسخ نشده و غیر اینها مروی در کتب تفاسیر، قال اللَّه تبارک و تعالی.

[سوره المائدة (5): آیه 1] ..... ص : 287

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ (1)

ای کسانی که ایمان آوردید باید بعقدهای خود وفاء کنید حلال شده است

ص: 287

بر شما بچه های تو دلی انعام مثل شتر و گاو و گوسفند و بز و غیر اینها از حیوانات حلال گوشت مگر آنچه بر شما تلاوت میشود از حیوانات محرمة الاکل غیر محلی الصید و حال آنکه شما محرم باشید محققا خداوند هر چه اراده فرماید حکم میکند یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب اگر چه بمؤمنین است لکن احکام الهیه برای جمیع افراد بشر است و تمام محکوم بآنها هستند، و وجه اختصاص خطاب بمؤمنین ممکن است از جهت این باشد که کفار ترتیب اثر بر اوامر الهیه نمیکنند، و ممکن است از جهت این باشد که عقود و عهود آنها شرعیت ندارد و واجب نیست که بآنها وفاء کنند بلکه بسا حرام میشود.

أَوْفُوا بِالْعُقُودِ وفاء بمعنی ترتیب اثر است و العقود جمع محلی بالف و لام مفید عموم است و مراد بعقود مطلق قرار داد است شامل جمیع معاملات بین المسلمین میشود از بیع و صلح و اجاره حتی شروط ابتدائیه را هم میگیرد و قرارداد بین خالق و مخلوق و بین نبی و امت و بین امام و رعیت و بین زوج و زوجه و شامل نذور و عهود هم میشود لذا در بعض اخبار تفسیر شده بعهود و در بعضی تعبیر شده بعهد ولایت و در بعضی ببیعت و تمام اینها بیان مصادیق است منافی با عموم نیست و بالجمله خروج عقود جائزه یا شروط ابتدائیه محتاج بدلیل مخصص است و الا آیه بعمومه شامل جمیع آنها میشود و از اینجا است که می گوییم اصل در کلیه معاملات لزوم است الا ما خرج بالدلیل بلی شامل ایقاعات نمیشود زیرا از تحت این عنوان خارج است و همچنین قراردادهای غیر مشروع و معاملات فاسده و وعده های محرمه خارج است و شامل نمیشود مثل بیع ربوی و بیع اشیاء محرمه مثل شراب و آلات لهو و مجسمه ذی روح و مکاسب محرمه و قمار و امثال اینها.

(تنبیه) ...... ص : 288

منافات ندارد این عموم با اینکه در هر عقد و عهد و التزامی شارع مقدس

ص: 288

شرائطی مقرر فرموده باشد مثل شرائط بیع و متبایعین و عوضین و نحو اینها که بدون آنها فاسد است و از تحت عموم خارج است.

أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ بهیمه در اخبار بسیاری تفسیر شده ببچه تو دلی که تذکیه آن بتذکیه مادر آنها است، و مراد از انعام حیوانات چهارپاست که حلال گوشت باشند مثل شتر، گاو، گوسفند و غیر اینها و شامل محرم الاکل نمیشود، و بعبارة اخری حیوان حرام گوشت بچه او هم حرام گوشت و جای احتمال حلیت در آنها نیست فقط مورد احتمال اینست که حیوان حلال گوشت که باید شرایط تذکیه در او باشد و بدون تذکیه میته است آیا به در رحمش که پس از تذکیه مادرش در رحم بمیرد آیا جزو میته است چون بچه تذکیه نشده یا مذکی است بتذکیه مادر، آیه دلالت دارد که مذکی است و حلال است و تذکیه جداگانه نمیخواهد إِلَّا ما یُتْلی عَلَیْکُمْ که بعد از این ایه تلاوت میشود حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ الایة.

غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ محلی الصید جمع مضاف است و نون محلین باضافه ساقط شده و کلمه مفتوح است بنا بر حالیت، و اختلاف شد بین مفسرین بعضی گفتند حال است برای ضمیر اوفوا که مرجعش الذین آمنوا است، و بعضی گفتند حال است از برای ضمیر کم در کلمه احلت لکم، و بعضی گفتند حال است برای ضمیر کم در کلمه الا ما یتلی علیکم، و بر این تقادیر معنی مختلف میشود بر تقدیر اول معنی این میشود واجب است وفاء بعقود غیر از عقدی که بر صید واقع میشود در حال احرام از آنهایی که حلال میدانند صید را.

و بر تقدیر دوم معنی این میشود که حلال است بر شما بهیمة الانعام غیر صید محلین در حالی که شما محرم هستید و بمنزله عطف است بر الا ما یتلی علیکم و غیر محلی الصید و انتم حرم که حرام است.

ص: 289

و بر تقدیر سوم استثناء از استثناء است مثل اینکه بگویی اکرم العلماء الا الفساق منهم الا زید که زید با اینکه عالم فاسق است واجب الاکرام است، لکن احتمال اول و سوم بسیار بعید است و خلاف ظاهر آیه است و ظاهر آیه همان احتمال ثانیست که احتمال وسط باشد و خیر الامور اوسطها شامل است در این مورد

(بیان ذلک) .... ص : 290

اما احتمال اول مفادش این میشود که محلین صید واجب نیست برای آنها وفاء به هیچ گونه عقد و عهدی تا مادامی که محرم هستند و این قطعا مراد نیست.

و اما احتمال سوم مفادش این میشود که در حال احرام حلال است و تذکیه آن بتذکیه مادر او است غیر از بهیمه انعام در حال احرام و مراد انعام وحشیه است که صید آنها حرام است مثل آهو و بز کوهی و سایر حیوانات وحشیه زیرا انعام اهلی مانعی ندارد خوردن آنها و بچه های آنها.

إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ زیرا اراده او علم بصلاح است و حکمش هم بر طبق صلاح است و تابع اراده او است.

[سوره المائدة (5): آیه 2] ....... ص : 290

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْیَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (2)

ای کسانی که ایمان آوردید حلال نکنید شعائر خداوندی را و نه ماه حرام را و نه قربانی را و نه تقلید حیواناتی که برای هدی میبرند و نه کسانی که قاصد

ص: 290

بیت اللَّه الحرام هستند ابتغاء فضل از پروردگار خود و تحصیل رضای او و زمانی که محل شدید یعنی از حد حرم خارج شدید صید کنید و وادار نکند شما را سرزنش های قومی که شما را مانع شدند از دخول مسجد الحرام اینکه تلافی کنید و معاونت کنید و کمک دهید بندگان خدا را بر اعمال بر و تقوای از معاصی و کمک نکنید آنها را بر معاصی و تعدیات و از خدا بترسید محققا سخت گیر است در عقاب و عذاب.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ شعائر جمع است بمعنی علامات و نشانه های خداوندی که تعبیر بشعائر دین میشود و اگر چه مورد آیه مناسک حج است مثل: طواف، سعی، وقوف عرفات، مشعر الحرام، رمی جمرات، ذبح حلق، بیتوته بمعنی، نماز طواف و سایر مناسک لکن منافی با عموم نیست و جمع مضاف افاده عموم میکند، و مراد از لا تحلوا عدم مراعات حدود و عدم اعتناء بآنها است مثل: نماز، روزه، خمس، زکاة، حج بلکه شعائر مذهبی مثل اقامه عزا تشرف بزیارات ائمه هدی در مشاهد مشرفه و غیر اینها که تماما شعائر اللَّه است که احلالش عدم مراعات حدود و احکام آنها است.

وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ اشهر حرم: رجب، ذی العقده، ذی الحجه، محرم که قتال با مشرکین در این چهار ماه حرام است یعنی ابتداء بقتال و اما اگر کفار مقاتله کردند دفاع آنها و مقاتله با آنها مانعی ندارد، و اختلاف شد بین مفسرین که مراد از شهر حرام کدام شهر است آیا رجب است یا ذی الحجه و توهم کردند که الف و لام الشهر عهد است لکن الف و لام جنس است و تمام اشهر حرم را شامل میشود، و نیز گفتند که این آیه نسخ شده بآیه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ نساء آیه 89، و آیه فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا توبه آیه 28، و امثال اینها لکن این توهم هم فاسد است: اولا بر فرض که این آیات اطلاق داشته باشد مثل این آیه و آیات دیگر مثل فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ

ص: 291

حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ

توبه آیه 5 تقیید میشود و تعارض تباینی ندارد.

و ثانیا اصلا آیه اطلاق از این جهة که اطلاق زمانی باشد ندارد و در مقام بیان از این جهت نیست.

و ثالثا این دعوی منافیست با خبری که قبلا از امیر المؤمنین (ع) نقل کردیم که این سوره هیچ آیه از آن نسخ نشده.

و رابعا این سوره بعد از سوره نساء و توبه نازل شده و ناسخ باید بعد از منسوخ باشد نه قبل.

وَ لَا الْهَدْیَ آن گوسفندی که با گاو یا شتر برای قربانی در منی روز عید معین میکنند حرام است تصرف در آن و بیع و شراء و ذبح و اکل آن حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ بقره آیه 196.

وَ لَا الْقَلائِدَ اختلاف شد بین مفسرین در مراد از قلائد و عدم احلال آن بر اقوالی و لکن ظاهر اینست که در حج قران هدی را تقلید میکنند به نعلی که در او نماز میکنند و این هدی حرام است خوردن آن یا فروختن یا سایر تصرفات چنانچه میفرماید وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ بقره آیه 196، و در مجمع البحرین

یقلدها بنعل قد صلی فیه کما فی الحدیث

و از همین باب است تقلید یعنی گردن گرفتن قول مجتهد بدون مطالبه دلیل، و از همین باب است قلاده که بگردن زن که گردن بند میگویند یا حیوانات میاندازند (و

فی الحدیث الخلافه قلدها رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علیا)

مجمع البحرین، یعنی الزام فرمود امر خلافت را بعلی علیه السّلام، و در باب جهاد دارد

السیف مقالید الجنة و النار

یعنی اگر در راه حق باشد کلید بهشت است و اگر در راه باطل باشد کلید آتش است.

(اشکال و دفع] ...... ص : 292

اما اشکال به اینکه جمله اولی شامل این جمله بود زیرا اینهم از مناسک و جزو

ص: 292

شعائر است، اما جواب اینکه جمله اولی راجع بخود شخص است که مشاعر اللَّه را مراعات کنید و این جمله راجع باینست که دیگران که هدی را تقلید میکنند بر شما حلال نیست در او تصرف کنید و حلال بدانید.

وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یعنی قاصدین بیت الحرام کسانی که قصد تشرف حج دارند آنها را مانع نشوید و جلوگیری نکنید سوای اینکه مسلم باشد یا کافر چون قتال با کفار هم در اشهر حرم حرام است چنانچه گذشت.

یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً کسی که تشرف پیدا میکند بحج برای درک ثواب و تحصیل رضای پروردگار است اگر مسلم باشد که واضح است و اگر کافر باشد بر حسب عقیده فاسد خود هم مقصودش اینست، و این جمله اشاره باین است کسانی که قصد بیت اللَّه الحرام را دارند نه برای حج بلکه برای فساد یا مقاتله با مسلمین یا خراب کردن بیت آنها را باید جلوگیری کرد و با آنها مقاتله نمود و لو در اشهر حرم باشد.

وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا زمانی که محل شدید و از حد حرم خارج شدید صید کنید یعنی حلال است و مرخصید نه اینکه واجب باشد صید زیرا امر عقیب حذر مفید اباحه است چون محرمات احرام بعد از حلق در منی و تقصیر حلال میشود مگر سه چیز: طیب، نساء و صید. بعد از طواف حج و نماز آن طʘȠحلال میشود و بعد از طواف نساء و نماز آن نساء حلال میشود و صید بحرمت باقی است تا از حد حرم خارج شود بتفصیلی که در مناسک مذکور است.

وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ لا یجرمنکم یعنی لا یحملنکم وادار نکند شما را شنئان بمعنی بغضاء قوم أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا نظر به اینکه مشرکین جلوگیری کردند و مانع شدند در حدیبیه که پیغمبر و اصحابش برای حج داخل مکه شوند خداوند میفرماید شما مسلمین در مقام تلافی بر نیائید و مانع و صد

ص: 293

بر آنها نشوید و بغضاء و عداوت آنها شما را وادار نکند باین امر.

وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی اعانت ایجاد مقدمات قریب بفعل صادر از غیر است مثلا دست کوری را گرفتن برای رفتن بمسجد یا اسلحه و مراکب دادن بدست مجاهدین، و بر تمام خوبیها را شامل است از اعمال خیر چه واجبات باشد و چه مستحبات بامر معروف و هدایت و ارشاد و دلالت و ایصال و بذل مال و قوی در راه خیر.

و تقوی پرهیز از معاصی است و اعانت بر تقوی جلوگیری از ارتکاب معاصی است از دیگران بنهی از منکر و سلب مقدماتی که موجب شود عدم صدور معصیت از غیر، و اعانت بر بر و تقوی علاوه بر اینکه خود اعانت بر است و عبادت بزرگی است و احسان ببندگان خدا و خیر خواهی است در ثواب آن عبادت شریک با فاعل است چه اعانت بزبان باشد یا بفعل یا بمال.

وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ اثم مطلق اعمال قبیحه و معاصی الهیه است و عدوان تجاوز از حدود شرعیه است و اعانت بر معاصی و تجاوزات علاوه بر اینکه خود یک معصیت بزرگی است و مورد نهی الهی است در گناه اهل معاصی هم شریک میشود و در واقع معین فاعل بالتسبیب است و مرتکب فاعل بالمباشرة است و راضی بفعل فاعل بالرضا است و هر سه در گناه و عقوبت شرکت دارند بخصوص اعانت بر ظلم که جزو اعوان ظلمه میشود و اخبار در حرمت و عقوبت دنیوی و اخروی آن بسیار است و در مجلد اول فی الجمله متعرض شده ایم، و اعانت بر معاصی یا بواسطه تبلیغات سوء یا فراهم آوردن اسباب معصیت و آلات لهو و لعب و تشکیلات سینماها و تماشاخانه ها و روزنامه ها و مجلات مسمومه و کتب ضلال و امثال اینها وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ تفسیرش واضح است.

ص: 294

[سوره المائدة (5): آیه 3] ..... ص : 295

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (3)

حرام شده است بر شما مؤمنین حیواناتی که بدون تزکیه مرده اند و خون و گوشت خوک و آنچه قربانی میکنند و نام خدا را نمی برند و حیواناتی که خفه شده اند و حیواناتی که بتوسط سنگ و چوب که بآنها میزنند تا بمیرند و حیواناتی که از جای مرتفع میاندازند یا در چاه می افتند و میمیرند و حیواناتی که بیک دیگر شاخ میزنند تا یکی از آنها بمیرد و حیواناتی که درندگان آنها را پاره میکنند و میخورند مگر آنها را تذکیه کنید تا نیمه جانی دارند و حیواناتی که برای بتها و خدایان مشرکین قربانی میکنند و حیواناتی که بطریق قمار تقسیم میکنند این فسق و معصیت و خروج از طاعت است امروز مأیوس شدند کسانی که کافر شدند از دین شما از آنها بیم نداشته باشید و از من که خدای شما هستم بترسید امروز کامل کردم برای شما دین شما را و تمام کردم بر شما نعمت خود را و راضی شدم برای شما دین اسلام را پس کسی که مضطر شد در قحطی و نمیخواهد مرتکب حرام شود مانعی ندارد بقدر رفع اضطرار از میته بخورد پس محققا خدا آمرزنده و مهربان است کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) ..... ص : 295

آنکه معاندین ترتیب نزول این آیه را از روی عناد با امیر المؤمنین علیه السّلام

ص: 295

و غصب خلافت بر هم زدند، جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا و الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ مربوط باین آیه نیست و بعد از آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ در غدیر خم هیجدهم ذی الحجه نازل شده و این آیه بعد از جمله وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ جمله فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ بوده، و شاهد بر این مدعی اموری است:

امر اول- آیات شریفه قرآن که مشابه این است در سوره بقره آیه 172 إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و در سوره انعام آیه 145 قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و در سوره نحل آیه 115 إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و از واضحات و بدیهیات است که این حکم موجب یأس کفار و اکمال دین و اتمام نعمت نیست بلکه باید امر مهمی که روح ایمان باشد مثل ولایة امیر المؤمنین و نصب او بر خلافت و آخرین فریضه الهی باشد و اللَّه الهادی.

امر دوم- اخباری که از خود عامه در این باب وارد شده که فعلا آنچه در نظر است شش حدیث است: 1- صدر الأئمه موفق ابن احمد خوارزمی.

2- ابراهیم بن محمد حموینی از شیخ تاج الدین. 3- ابو نعیم از علی بن عامر.

4- حموینی از ابو منصور بن شهردار. 5- ابو نعیم رفعه تا قیس بن ربیع.

6- صاحب المناقب از محمد بن اسحق.

و مضمون این اخبار اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در غدیر خم علی علیه السّلام را بقدری بلند کرد که زیر بغل پیغمبر نمایان شد و فرمود

(من کنت مولاه فهذا علی مولاه)

ص: 296

تا آخر دعاء آن حضرت و اشعار حسان بن سامت را که در محضر رسول اللَّه سروده نقل کردند و متفرق نشدند تا اینکه نازل شد الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الایه و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(اللَّه اکبر علی اکمال الدین و تمام النعمة و رضا الرب برسالتی و الولایة لعلی الخبر).

امر سوم- اخباری که در کتب شیعه نقل شده که فعلا 15 حدیث در نظر است 1- علی بن ابراهیم در تفسیرش. 2- ابن بابویه از محمد بن ابراهیم بن اسحق.

3- طبرسی از مهدی بن نزار الحسنی. 4- طبرسی از دو امام بزرگوار حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع). 5- شیخ طوسی در امالی از شیخ مفید از احمد ابن محمد بن حسن بن ولید. 6- طوسی از ابی المفضل. 7- طوسی از غضائری.

8- عیاشی بسند خود از زرارة. 9- عیاشی از خزاعی. 10- عیاشی از ابن اذینة 11- عیاشی از هشام بن سالم. 12- سلیم بن قیس از امیر المؤمنین علیه السلام.

13- احتجاج طبرسی از مهدی بن ابی حرب الحسینی. 14- ابن بابویه از سعد بن عبد اللَّه. 15- ابن بابویه از حسن بن محمد بن سعید هاشمی. و این اخبار بسیار مفصل است باید رجوع کنید بغایة المرام، و اخبار در این باب بسیار است و در کتب مفصله مسطور است.

(مقام دوم) ...... ص : 297

اشکال کردند مگر دین اسلام قبل از این روز ناقص و غیر مرضی الهی بوده که امروز کامل و مرضی شده.

جواب- مکرر گفته ایم که دین اسلام عبارت از مجموعه عقائد حقه و اخلاق فاضله و احکام شرعیه است و تا آخرین حکم الهی نیاید تمام و کامل نیست و بالاخص مسئله ولایت که بمنزله روح است در کالبد پیکر اسلام که اگر کسی معتقد بجمیع عقائد حقه باشد و متخلق بجمیع اخلاق فاضله و متعبد بجمیع عبادات و دارای

ص: 297

ولایت نباشد دینش و اسلامش مرده بی روح است، بعین مثلش مثل نماز است که جامع جمیع آداب و وظائف باشد ولی قصد قربت و خلوص در او نباشد این نماز همان نمازیست که در اخبار دارد (سوداء مظلمة) و امر میشود که بزنید بصورت صاحبش و نماز در حق او نفرین میکند میگوید ضیعتنی ضیعک اللَّه و علة او را خدا بیان میفرماید لانه یرید به غیری.

و نیز اشکال کردند که وجه یأس کفار در این روز چه بوده.

جواب- کفار بگمان خود می پنداشتند که تمام این عظمت و پیش رفت اسلام دائر مدار وجود شخص رسالت است و انتظار داشتند که پس از رحلتش چون اولادی و جای گیری ندارد یک مرتبه حمله کنند باسلام و مسلمین متفرق میشوند و بر میگردند بهمان کفر اولی و بعد از اینکه فهمیدند جانشین معین فرمود و سر پرست برای مسلمین مقرر شد لذا مأیوس شدند، و علت اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام در مقام معارضه و مدافعه و مجاهده و مقاتله بر نیامد و خانه نشین شد همین بود که اختلاف بین مسلمین ایجاد نشود و کفار حمله باسلام و مسلمین نکنند و اساس دین برهم نخورد و بعد این بیان روشن احتیاج بتمحلات و توجیهات بعض مفسرین نداریم

(مقام سوم) ..... ص : 298

در شرح الفاظ آیه شریفه سؤال- غیر از دم و لحم خنزیر سایر حیوانات مذکوره در آیه مثل ما اهل لغیر اللَّه و منخنقة و موقوذة و متردیة و نطیحة و ما اکل السبع تماما میته است که اولاد مذکور شده وجه بیان اینها چیست.

جواب- میته در لغت و عرف و نزد ملل عالم همان حیوانیست که بمرگ طبیعی از دنیا برود و این افراد را جزو میته نمی شمارند بلکه هر طائفه ای بیک طریق حیوان میکشند و مذکی میدانند، یک دسته در دوره جاهلیت بسنگ و چوب میکشتند

ص: 298

و میخوردند که آن را قتل صبر میگویند و بهمین مطلب اشاره دارد فرمایش حضرت زین العابدین علیه السّلام که فرمود

(انا ابن من قتل صبرا و کفی بذلک فخرا)

اینست مراد موقوذة، و مشرکین در کشتن حیوانات اسامی بتها را می بردند و این معنی ما اهل لغیر اللَّه است، و بعضی ریسمان یا چوب بگردن حیوان فشار میدادند تا خفه شود که منخنقة باشد، و بعضی از کوه یا مکان مرتفعی او را میانداختند تا بمیرد که متردیة باشد، و بعضی دو گوسفند میآوردند که بیکدیگر شاخ بزنند و آن گوسفندی که مغلوب و مقتول میگشت میخوردند که نطیحة باشد، و بعضی بقیه مأکولات سباع را میخوردند و امروز هم عقیده بسیاری از ملل خارجه است که حیوانات را باید طوری کشت که خون از او خارج نشود و تمام قوت او در خون او است، و اینکه در لسان متشرعه تمام را میته مینامند یعنی حکم میته را دارد از جهت حرمت اکل و نجاست و عدم جواز نماز در آن و عدم جواز بیع و امثال اینها چنانچه مذبوح غیر مسلم را هم احکام میته بر او بار میکنند مثل یهود و نصاری و مجوس و سایر کفار، و از اینجا معلوم میشود که استثناء الا ما ذکیتم استثناء منقطع است.

و اما جمله وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ عطف بر المیتة است یعنی حرمت علیکم ما ذبح علی النصب، و نصب بتهای مشرکین بود که از سنگ تراشیده بودند و بر آنها قربانی میکردند و خون او را ببت میمالیدند و از اینجا است خدا میفرماید لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها حج آیه 37.

و اما جمله وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ در روایت حضرت عبد العظیم (ع) از حضرت جواد علیه السّلام دارد که ده نفر میشدند و یک شتر میخریدند و ده رقعه مینوشتند هر کدام بیک نامی: فذ، توام، نافس، حلس، مسبل، معلی، رقیب، سفیح، منیح و غد. هفت اول سهم میبردند یک سهم دو سهم تا هفت سهم، و سه آخر سهم

ص: 299

نداشتند و ثمن شتر در عهده اینها بود و این یک قمار است و مشابه آن هم فعلا در اهل قمار هست، بنا بر این استقسام قسمت کردن و ازلام قرعه ها که بر حسب قرعه سهم بردن است لکن این مورد از جهت قمار حرام است ولی شتر اگر بمیزان شرع تذکیه شود حکم میته ندارد.

و اما جمله فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ اضطرار عنوان ثانوی است حکومت بر احکام اولیه دارد و یکی از نه چیز است که در حدیث رفع مذکور است

(رفع عن امتی تسعة الی قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ما اضطر و الیه

و البته حلیة اشیاء مذکوره بواسطه اضطرار بمقدار رفع اضطرار است آنهم مشروط بر اینست که اضطرار بسوء اختیار خود نباشد و اینست مراد (غیر متجانف لاثم) تجانف بمعنی تمایل است یعنی بمیل خود و اسباب اختیاریه و تمایل بارتکاب حرام خود را مضطر کند که گفتند (الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار) عقابا لا خطابا یعنی در حال اضطرار خطاب لا تفعل باو متوجه نیست مثل کسی که خود را از مکان مرتفعی اسقاط کند خطاب لا تسقط باو نمیشود متوجه شود ولی عقوبت اهلاک نفس را دارد و اللَّه العالم فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.

[سوره المائدة (5): آیه 4] ...... ص :300

یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (4)

سؤال میکنند از تو که چه چیز حلال شده است بر آنها بگو حلال شده است بر شما پاکیزه های از مأکولات و آنچه که فرا گرفته اید از طیور و کلابهایی که دارید و آنها را تعلیم کرده اید از چیزهایی که خداوند بشما تعلیم فرموده پس بخورید از حیواناتی که اینها برای شما میگیرند و نگاهداری میکنند و ذکر اسم خدا را

ص: 300

بر آنها بگوئید و از خدا بپرهیزید محققا خدا زود بحساب رسیدگی میکند.

یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ پس از اینکه در آیه سابقه محرمات ذکر شد آمدند از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند چه چیز حلال شده از مأکولات و مطعومات بعضی گفتند مراد از حیوانات است بقرینه آیه سابقه لکن ظاهر اینست که مراد کلیه مطعومات و مأکولات باشد بواسطه عموم سؤال و جواب و لو مورد حیوانات باشند لکن مورد مخصص نیست بلکه ممکن است که بگوئیم مورد هم حیوانات نباشد بواسطه آنکه مکرر گفته ایم که نظم در آیات ملحوظ نشده و معلوم نیست که این آیه متصل بآیه قبل باشد مضافا به اینکه در آیه سابقه هم ذکر حلال از حیوانات شده در جمله إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ که حیوانات حلال گوشت که اصلا منظور بوده اگر بکیفیات مذکوره باشد حرام میشود و اگر مذکی باشد حلال و مسلما آیه سابقه حیواناتی که در اصل حرام هستند مثل سباع و حشرات و امثال آنها را نظر ندارد فقط خنزیر را نظر به اینکه نصاری حلال میدانند جزو محرمات شمرده قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ طیب مقابل خبیث است و مراد از طیب آن چیزیست که نفس متمایل بآن است و التذاذ می برد هر چیزی بحسب خود مثلا در روائح مثل ریاحین و عطریات طیب است و قاذورات و کثافات خبیث و هکذا در مأکولات و ملبوسات و اماکن و غیر اینها بلی شرع مطهر بسا عرف را تخطئه در مصداق میکند مثلا شراب و موسیقی و ناقوس و زنگ در نظر عرف تمایل دارند و التذاذ میبرند و شرع آنها را از خبائث شمرده یا بعکس بعض خبائث عرفیه را طیب شمرده مثل سؤر مؤمن یا آب کر مستعمل و امثال اینها، و انسانی که دارای ایمان کامل و اخلاق فاضله و اعمال صالحه باشد طیب است در حق ائمه اطهار علیهم السلام می گویی الطیبین الطاهرین و خداوند در قرآن میفرماید الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ نور آیه 26، و در این آیه

ص: 301

سؤالا و جوابا مراد مأکولات و مطعومات است.

وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ مراد از جوارح ظاهرا خصوص کلاب معلم است که برای شکار میبرند و تعبیر بتازی میکنند و مراد از مکلبین کسانی هستند که دارای کلاب معلمه اند و حکم مسئله اینست که اگر در مورد رهایی کلاب برای صید بسم اللَّه بگویند و کلاب صید را بگیرند نه برای خود که او را پاره کنند بلکه نگاه دارند برای صاحب خود و تا صاحب بر سر صید برسد آن صید مرده باشد این حلال است و اگر هنوز رمقی دارد او را ذبح کنند بطریق مشروع و شرط است که این کلاب را باین دستور تعلیم داده باشند تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ که تعلیم داده باشند این کلاب را باین دستوری که خداوند بشما تعلیم فرموده که ذکر شد فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ که برای شما نگه داشته باشند وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ که همان موقع رهایی بسم اللَّه بگوئید.

مسئلة- سایر وسائل شکار مثل باز شکاری یا تیر انداختن یا وسائل دیگر حکمش چیست.

جواب- اگر موقعی که صید بدست آمد هنوز رمقی دارد و لو به اینکه گوشش حرکت کند یا چشمش باز و بسته شود او را ذبح شرعی کنند حلال میشود و الا حرام وَ اتَّقُوا اللَّهَ نه بنحوی که امروز میان شکارچیها معمول است که سر او را میکنند یا بانحاء دیگر میکشند یا بدست نیامده مرده باشد اینها تماما حرام است إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ تفسیرش گذشت.

ص: 302

[سوره المائدة (5): آیه 5] ..... ص : 303

اشاره

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (5)

امروز حلال شده است بر شما طیبات از رزق و طعام کسانی که بر آنها کتاب داده شده برای شما حلال است و طعام شما هم بر آنها حلال است و زنهای عفیفه از مؤمنین و زنهای عفیفه از کسانی که بآنها کتاب داده پیش از اسلام در صورتی که اجرت آنها را بآنها بدهید با عفت باشند و زناکار نباشند و زنهایی که با مردی صداقت کنند یعنی یک نفر مرد یک زن را بگیرد که با او زنا کند فقط نه آن مرد پیش زن دیگر رود و نه آن زن بدیگری زنا دهد مخصوص بیکدیگر باشند اینها هم حلال نیستند و کسی که کافر بایمان باشد پس محققا اعمال او حبط میشود و او در آخرت از زیان کاران است.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) .... ص : 303

اشاره

در معنی طعام مفسرین اختلاف کردند لکن اخبار بسیاری در کافی و تهذیب و فقیه و تفسیر علی بن ابراهیم و عیاشی دارد که مراد حبوبات است کما اینکه ظاهر لفظ طعام هم بیش از این دلالت ندارد و بر فرض اطلاق منصرف یا قدر متیقن حبوبات است و مقدمات حکمت در اخذ باطلاق جاری نیست سیما ادله خارجیه در موارد مختلفه که دلالت بر نجاست اهل کتاب دارد فعلی هذا یک قسمت این آیه تفسیرش روشن میشود.

ص: 303

اما جمله الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ در آیه قبل بیان شد و جمله وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ یعنی جایز است از آنها حبوبات را بگیرید ببیع و شراء و سایر انحاء مشروعه، و سر تخصیص باهل کتاب اینست که اگر بشرائط ذمه عمل کنند جان و مالشان محفوظ است و مالک اموال خود هستند بخلاف مشرکین که نه جانشان محفوظ و نه مالشان فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ توبه آیه 5 وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً توبه آیه 36

(تنبیه) ..... ص : 304

از همین اخبار بدلالة اقتضاء میتوان استفاده کرد نجاست اهل کتاب را زیرا اگر نجاست نداشتند وجهی برای اختصاص حلیت طعام اهل کتاب بحبوبات نبود وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ بعضی مفسرین گفتند مراد اینست که طعام خود را باهل کتاب دهید برای شما حلال است و این خلاف ظاهر بلکه نص آیه شریفه است بلکه مراد اینست که بر آنها حلال است طعام شما یعنی مالک میشوند مثل کفار حربی نیستند که جان و مالشان محفوظ نباشد.

(مقام دوم) ..... ص : 304

در موضوع تزویج اهل کتاب، اما عقد دائمی که مسلما جایز نیست نه زن مسلم باهل کتاب میتوان داد و نه مرد مسلم میتواند از آنها زن بگیرد، و اما عقد انقطاعی زن مسلمه نمیتواند منقطعه کافر باشد و اما مرد مسلم میتواند کافره را بگیرد علی اختلاف و اما ملک یمین بر مسلم مانعی ندارد امه کافره را تصرف کند و اما کافر اصلا مالک عبد مسلم و امه مسلم نمیشود و اگر قبل از اسلام عبد و امه بوده و اسلام آورد واجب است از او مسلمین بخرند و او را الزام بفروش کنند چه رسد که بخواهد تصرف کند و آیاتی که در این باب وارد شده یکی همین آیه شریفه و دیگر آیه 10 در سوره ممتحنه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ

ص: 304

مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَ

، الی قوله تعالی: وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ الایة آیه سوم، و در سوره بقره آیه 221 وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ، الی قوله تعالی، وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا الایة و مفاد این آیات بحسب ظاهر تنافی دارد و از این جهت در روایات از حضرتین باقرین دارد که این آیه نسخ شده بآن دو آیه سوره ممتحنه و بقره لکن قطع نظر از سند روایات دو اشکال باین روایات متوجه میشود یکی اخباری که در اول سوره ذکر شد که این سوره هیچ آیات او نسخ نشده و دیگر آنکه ناسخ باید بعد از منسوخ باشد، و اخباری که دلالت داشت که این سوره قبل از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بدو ماه سه ماه بوده و سوره بقره اول سوره ای است که در مدینه نازل شده و سوره ممتحنه هم قبل از این سوره نازل شده لذا ما باید جمع بین این آیات را بکنیم که رفع تنافی بشود و خلاف ظاهری هم مرتکب نشویم بحول و قوه الهی.

فنقول: آیه شریفه وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ راجع بنکاح دائم است بقرینه عصم و مراد از کوافر جمع کافرة یعنی کافرات را بعقد دائمی نگیرید، و صدر آیه لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ صریح است در اینکه مسلمة بر کافر حرام است چه دائم و چه منقطعه و چه بملک یمین.

و اما آیه شریفه وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ اولا در مورد مشرکات است و شامل اهل ذمه نمیشود. و ثانیا بر فرض شمول مخصص باشد باین آیه و مراد همان انقطاع و ملک یمین است. بناء علی هذا هیچگونه تنافی بین آیات نیست و اللَّه العالم بحقائق الامور.

و از شواهد قوی بر این دعوی جمله بعد است که میفرماید إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ زیرا اطلاق اجر بر متعه میشود چنانچه در خبر است که میفرماید

ص: 305

هن مستأجرات

و بر مهر در عقد دائم خلاف ظاهر است و به بیان واضح اینکه مهر عوض بضع است در واقع معاوضه میشود مرد مالک بضع میشود و زن مالک مهر و این در دائم است ولی در متعه مجرد انتفاع است و مالی که بزن میدهند عوض انتفاع است مثل مال الاجاره که عوض انتفاع از عین مستأجره است.

و نیز از قرائن جمله بعد مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ است یعنی بطریق زنا با زنهای اهل کتاب نباشد بلکه بطریق مشروع، و در موضوع زنا زانیه تملیک بضع نمیکنند بلکه عوض انتفاع ببضع میگیرد پس بطریق مشروع هم عوض انتفاع است نه تملیک.

و جمله بعد وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ که اتخاذ خدن هم از روی رفاقت و صداقت و دوستی است و این هم قسم از زنا است و وجهی هم که میگیرد از این باب است

(مقام سوم) ...... ص : 306

جمله وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ اشکال- کافر اصلا عملی ندارد که حبط شود و سرمایه ندارد که خسران یابد زیرا شرط صحة کلیه اعمال ایمان است.

جواب- این خطاب متوجه بمؤمنین است که اگر مخالفت این دستورات را کردید و باینها کافر شدید اعمال سابقه در زمان ایمانتان حبط میشود و سرمایه ایمان شما از دست میرود، و اشکال به اینکه عملی که واقع شد صحیحا چگونه حبط میشود گذشت که همان نحوی که ایمان شرط صحت اعمال است موافات که بقاء ایمان تا آخر عمر باشد هم شرط است که اگر تبدیل بکفر شد کشف میشود که از اول صحیح نبوده.

ص: 306

[سوره المائدة (5): آیه 6] ...... ص : 307

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (6)

ای کسانی که ایمان آورده اید زمانی که اراده کردید نماز را بپا دارید پس بشوئید صورتهای خود را و دستها را تا مرفقها یعنی وضوء دهید و مسح کنید بسرهای خود و پاها را تا کعبین و اگر جنب شدید پس تطهیر کنید (غسل کنید) و اگر مریض شدید که آب بر شما ضرر دارد یا در مسافرت رفتید یا احدی از شما از محل غائط (بیت التخلیه) آمد یا تماس با زنها گرفتید (جماع کردید) پس آب نیافتید پس تیمم کنید عوض غسل و وضوء بخاک پاک پس مسح کنید بصورتها و دستهای خود از آن صعید خداوند اراده نفرموده که برای شما قرار دهد از کاری سخت و لکن اراده فرموده که شما را پاک کند و نعمت خود را بر شما تمام نماید بلکه شما شکرگزار شوید.

این آیه شریفه مشتمل بر احکام طهارت است از برای نماز و بر رفع احکام حرجیه است از مکلفین و بر وجوب شکر و ما در پنج امر صحبت میکنیم:

(امر اول) ..... ص : 307

در شرطیت طهارت از برای نماز که مفاد جمله اول است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ یعنی اذا اردتم اقامة الصلاة، و طهارت حدثیه از شرائط رکنیه صلوة است که بدون آن نماز باطل است که اگر از بین برود چه عمدا و چه جهلا

ص: 307

و چه سهوا و نسیانا نماز باطل میشود بخلاف سایر شرائط مثل طهارت خبثیه و قبله و وقت و مکان و لباس که بسا در حال جهل یا نسیان موجب بطلان نیست بتفاصیلی که در محال خود متعرض شده اند و این شرط برای کلیه نمازها است چه واجب مثل فرائض یومیه و آیات و طواف و غیر اینها و چه مستحبّ مثل نوافل یومیه و سایر صلوات مندوبه حتی مبتدئه فقط نماز میت بدون طهارت هم صحیح است حتی جنب و حائض و در واقع نماز نیست یک نوع دعاء است.

(امر دوم) ...... ص : 308

در باب وضوء است که مفاد جمله فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ است و در مفاد این جمله اختلاف شدیدی است بین عامه و خاصه در چند مورد: یکی در غسل وجه که مذهب خاصه بر این است که واجب است از اعلی باسفل شسته شود و حد وجه از رستنگاه موی سر تا آخر ذقن است از طرف طول و قرصه صورت که فرا میگیرد از ابهام تا وسطی و عامه اعتبار از اعلی باسفل نمیکنند تمسکا باطلاق لکن نفس لفظ غسل و مفهوم آن منصرف است باعتبار از اعلی چنانچه اگر بعرف بگویی صورت خود را بشوی ذهنش متوجه میشود باعتبار علو.

2- در موضوع غسل یدین که عامه از اسفل سر انگشتان میشویند تا مرفق بتوهم لفظ الی که برای انتهاء غسل است و غافل از این هستند که لفظ الی برای حد مغسول است که دست را تا چه حدی باید غسل نمود، و اما کیفیت غسل را بظهور لفظ غسل واگذار نموده که ظاهر است از بالا بپائین چنانچه مذهب خاصه است و مستفاد از اخبار ائمه اطهار علیهم السلام بلکه از ضروریات مذهب شیعه است 3- در موضوع مسح سر که عامه تمام سر را مسح میکنند حتی داخل گوش را و غافل از اینکه باء در بِرُؤُسِکُمْ فقط دلالت دارد که مسح باید بسر باشد

ص: 308

و مجرد مسمی کافیست و لو بمقدار یک انگشت و افضل با سه انگشت است بمقدار سه انگشت و بالجمله فرق است بین اینکه بگویند امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ که دال بر تمام سر است چنانچه فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ دال بر تمام وجه است و بین اینکه بگویند برءوسکم که بمقدار مسمی هم صدق میکند، و اما اعتبار مقدم رأس برای انصراف ذهن است و قدر متیقن و مفاد اخبار.

4- در جمله و ارجلکم عامه عطف میگیرند بوجوهکم و مدخول فاغسلوا و تمام پا را میشویند و دلیل آنها منصوب بودن ارجلکم است و غافل از اینکه عطف است بمجموع جار و مجرور که در محل نصب است و مفعول فامسحوا است بلکه نمیشود عطف بوجوهکم گرفت بواسطه فصل بین فعل و مفعول به فامسحوا که موجب تکرار لفظ و اغسلوا میشود.

5- در کلمة إِلَی الْکَعْبَیْنِ که آیا قبة القدمین است چنانچه مشهور قائلند و انسب بمعنی لغوی است زیرا کعب بمعنی رفعت و علو است چنانچه بیت الحرام را کعبه گویند و می گویی در دعاء صلوات (و اعلی کعبه) یا مفصل الساقین است چنانچه مفاد بعض اخبار است و این احوط است و علی ای تقدیر باید از رؤس اصابع باشد تا منتهای کعبین که غایة هم داخل در مغیی است چنانچه در غسل بدین هم باید مرفق غسل شود که مجمع عظمین است و آیا تمام ظهر قدم لازم است یا مسمی کافیست چنانچه صریح اخبار است الاحوط الاول و الاقرب الثانی بلکه افضل اینست که بتمام کف دست تمام روی پا را مسح کنند.

(امر سوم) ...... ص : 309

در باب غسل است، غسل عبارت از شستن تمام بدن است و آن دو قسم است ترتیبی و ارتماسی: ترتیبی شستن سر و گردن است ابتداء پس از آن طرف راست و بعد طرف چپ، و ارتماسی شستن تمام بدن است دفعة واحدة که در آن واحد تمام

ص: 309

بدن را آب بگیرد.

و اسباب غسل جنابت، حیض، نفاس، استحاضه متوسطه و کثیره، مس میت و غسل میت. و غسل جنابت که مورد آیه است منشأ آن دو چیز است: خروج منی و دخول عورت قبلا یا دبرا، باختیار یا بدون اختیار، در بیداری یا در خواب با انسان یا حیوان، فاعل و مفعول لذا میفرماید وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا و اغسال مستحبّه هم در شریعت بسیار است مثل غسل جمعه و زیارت و توبه و حاجت و اعیاد متبرکه و ایام و لیالی شریفه مثل شهر صیام و غیره.

(امر چهارم) ..... ص : 310

در باب تیمم است و موردش جائیست که وضوء یا غسل واجب شود بیکی از اسباب آنها از احداث صغار مثل بول و غایة و ریح و نوم و سکر و غشوه و استحاضه قلیله، و احداث کبار که ذکر شد و متمکن از غسل یا وضوء نباشد، یا از جهت ضیق وقت یا مرضی که آب بر او بجمیع اقسام آن ضرر داشته باشد یا فقدان ماء یا وجوب صرف آب در مصرف اهم از غسل و وضوء مثل حفظ نفس محترمه یا تطهیر بدن و لباس برای نماز یا طواف یا منع از تصرف در آب مثل غصب یا آب نجس یا اعذار دیگر باید تیمم کند بدل از غسل در مورد غسل جنابت یا بدل از وضوء در مورد احداث صغار یا بدل از هر دو در سایر احداث کبار غیر از جنابت که دو تیمم لازم میشود و این مفاد جمله وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً است و در مورد صعید اختلاف است که آیا مطلق وجه الارض است یا تراب خالص و چون این جمله در سوره نساء آیه 43 گذشت لذا حواله بآنجا میدهیم در مجلد سوم شرحش بیان شده، و کیفیت تیمم میفرماید فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ که باید یک ضربه با دو کف دست بر زمین زد و صورت را از رستنگاه موی سر تا زیر ابروها که

ص: 310

جبهه باشد از بالا بپائین بتمام کف دستها مسح کرد سپس پشت دست راست را با کف دست چپ و بالعکس مسح نمود، و مرجع ضمیر منه صعید است.

(امر پنجم) ..... ص : 311

در باب حرج است که مفاد ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ است و حرج در دین مثل ضرر و اضطرار و اکراه از عناوین ثانویه است که وارد بر جمیع احکام اولیه است غیر از احکامی که نص در ضرر و حرج است مثل: زکاة، خمس، جهاد و امثال اینها و آنهم از قبیل تخطئه در مصداق است و غسل و وضوء اگر موجب ضرر یا حرج شود حکمش بر داشته میشود و مبدل بتیمم میشود.

و اینجا جای سؤالی است که کسی بگوید مقتضای قاعده ضرر و حرج این است که حکم غسل و وضوء بکلی بر داشته شود و وجه ایجاب تیمم و تبدیل آنها باین چیست لذا خداوند برای دفع دخل علت آن را بیان میفرماید بقوله تعالی وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و از این جمله استفاده میشود که همین نحوی که غسل و وضوء رافع حدث است و موجب طهارت است تیمم هم رافع و مطهر است غایة الامر آنها رافع دائمی است و این موقتی است ما دام بقاء العذر، نظیر نکاح دائمی و انقطاعی.

و نیز استفاده میشود که جعل تیمم بفضل الهی است و انعام پروردگار است و نیز دلالت دارد بر وجوب شکر بر این نعمت عظمی چنانچه بر هر نعمتی شکری واجب حتی نعمت توفیق شکرگزاری و این امر عقلی است و اوامر شرعیه ارشاد بحکم عقل است.

ص: 311

[سوره المائدة (5): آیه 7] ..... ص : 312

وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7)

و یاد کنید نعمة خدا را که بشما عنایت فرموده و پیمان او را که با شما بسته زمانی که گفتید که شنیدیم و اطاعت کردیم و از معاصی الهی پرهیز کنید محققا خدا عالم است ببواطن قلوب.

وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ نعم الهی بسیار است و بی شمار وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 34، ولی اعظم نعم الهی بعضی گفتند حیات است و بعضی عقل و لکن تحقیق اینست که ایمان و ولایت اعظم نعم است، و مراد از این نعمت چیست و در تفسیر علی بن ابراهیم که مأخوذ از اخبار است نعمة ولایت است.

وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ عطف بیان است برای جمله قبل و اشاره باخذ بیعت است در غدیر خم بر ولایت و خلافت و وصایت امیر المؤمنین إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا که تماما بیعت کردند از مؤمن و منافق و گفتند شنیدیم یعنی قبول کردیم و پذیرفتیم وَ اتَّقُوا اللَّهَ که این دعوی مجرد لقلقه لسان نباشد بلکه قلبا و باطنا بپذیرید إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ میداند مؤمن و منافق را و کسانی که باین عهد و میثاق پا بر جا باشند و کسانی که نقض عهد میکنند و زیر بار نمیروند اللهم ثبتنا بولایة امیر المؤمنین و الأئمة المعصومین و دینک القویم بمحمد و آله الطاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین.

[سوره المائدة (5): آیه 8] ..... ص : 312

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (8)

ای کسانی که ایمان آوردید بوده باشید بسیار پا بر جا در اطاعت پروردگار

ص: 312

خود و ترک مخالفت او قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه و در مورد شهادت بعدل شهادت دهید و وادار نکند شما را سرزنش قومی که بر خلاف عدل رفتار کنید بعدالت عمل کنید که نزدیک ترین چیزی است بتقوی و تقوی داشته باشید محققا خداوند باعمال شما با خبر است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تکالیف و لو بر تمام مکلفین است لکن کفار همان کفر آنها بر خلاف فرمان خدا است و تمام ایمان نیاورند ممکن نیست قیام باوامر و نواهی الهی نمایند لذا خطاب متوجه مؤمنین است.

کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ قیام بمعنی ایستادگی است و قیام بهر امری بحسب خود او است، یکی از اسامی الهی قائم است می گویی یا قائم یا دائم قیام بوظائف ربوبی دارد از خلق و رزق و عنایات و تفضلات و سایر شئونات خداوندی، یکی از القاب حضرت بقیة اللَّه قائم است قیام بامور و شئون امامت میفرماید، اقامه نماز بر پا داشتن نماز است، تاجر قیام بامر تجارت، زارع بامر زراعت، سلطان بامور سلطنتی و هکذا، و قیام للَّه بر پا داشتن دین خدا است و بر خلاف آن رفتار نکردن است شُهَداءَ بِالْقِسْطِ قسط از لغة اضداد است بر عدل و ظلم اطلاق میشود وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ انبیاء آیه 47 فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ حجرات آیه 9 أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 15، و اینجا بمعنی اول است یعنی در حق یکدیگر شهادت بعدالت دهید رفاقت و قومیت و سایر جهات را منظور نیاورید که بر خلاف حق شهادت دهید.

وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلَّا تَعْدِلُوا بجرم و معصیت نیندازد بد گویی قومی شما را که بر خلاف عدل شهادت دهید که شهادت زور یکی از گناهان کبیره است و عقوبت شدید دارد.

اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی عدل سه قسم است: 1- عدل شرعی که عبارت

ص: 313

است از حالت نفسانی که در اثر ایمان خوفی ایجاد میشود که آن حالت خوف باعث میشود بر ترک معاصی کبیره و اصرار بر صغائر و منافیات مروت و بر فعل واجبات و این عدالت موضوع احکام بسیاری است: جواز اقتداء و جواز تقلید و نفوذ حکم و شاهد طلاق و قبولی شهادت و غیر اینها و در آیه شریفه یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ مائده آیه 65، و آیه شریفه وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ طلاق آیه 2، مراد این عدل است.

2- عدل اخلاقی است که باید متخلق بجمیع اخلاق حمیده که متوسط بین دو دسته از اخلاق ذمیمه است در طرف افراط و تفریط مثل علم متوسط بین سفسطه و جهل و شجاعت متوسط بین تهور و جبن و سخاوت بین بخل و اسراف و تبذیر. و تواضع بین تکبر و ذلة و هکذا.

3- عدل معاشرتی است که بین الناس بعدل رفتار کند حق کسی را بدیگری ندهد و حق کسی را پایمال نکند و حق کسی را نبرد، و ظاهرا مراد از این آیه بمناسبت جمله قبل همین عدل باشد و اقربیت هر یک بتقوی واضح و روشن است بلکه عین تقوی است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ مکرر تذکر داده ایم که وجوب تقوی عقلی است و اوامر بآن ارشادی است و اعمال مولویت در آنها نشده و بر مخالفت آن عقوبتی جز عقوبت ترک واجبی یا فعل حرامی چیز دیگر مترتب نمیشود إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ معنی ظاهر است.

[سوره المائدة (5): آیه 9] ..... ص : 314

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (9)

وعده فرمود خداوند بکسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند از برای آنها آمرزش و اجر عظیمی.

ص: 314

وَعَدَ اللَّهُ وعد یکی از اموری است که وفاء بآن لازم است که اگر بکسی وعده دادی که اگر فلان عمل را بجا بیاوری فلان احسان را و فلان اجر را بتو عنایت میکنم یا وعده دادی که در فلان وقت منزلت میآیم یا فلان عمل را برای تو بجا میآورم باید عملی کنی المؤمن اذا وعد وفی و خلف وعد از قبایح عقلیه است و محال است از خداوند صادر شود بمقتضای عدل إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9- رعد آیه 31 إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 194 وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ زمر آیه 20، و غیر اینها از آیات و اخبار متواتره بتواتر معنوی و ضرورت بین مسلمین بلکه جمیع ملیین عالم و ضرورت عقل قائم است بر اینکه خلف وعد محال است از خدا صادر شود بعلاوه اگر خلف وعد بر خدا جایز باشد اقحام انبیاء لازم آید و سلب اطمینان بندگان در اطاعت و عبادت او میشود الَّذِینَ آمَنُوا وعده های الهی اختصاص دارد باهل ایمان زیرا غیر مؤمن و لو تمام عمر عبادت کند قابلیت رحمة ندارد و مورد آیه شریفه وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23، میشود زیرا ایمان شرط صحت کل اعمال است.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کلمه الصالحات و لو جمع محلی بالف و لام است و افاده عموم میکند لکن بالقطع و الیقین مراد این نیست که جمیع اعمالش صالحه باشد زیرا امکان ندارد جز در حق معصومین علیهم السلام بلکه مراد اینست که اعمال صالحه از او صادر شود و لو بعض اعمال ناشایسته هم از او صادر شده باشد.

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ از گناهان بواسطه ایمان (و اجر عظیم) بواسطه اعمال صالحه.

ص: 315

[سوره المائدة (5): آیه 10] ..... ص : 316

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (10)

و کسانی که کافر شدند و تکذیب آیات ما را نمودند اینها اصحاب جهنم هستند وَ الَّذِینَ کَفَرُوا شامل جمیع طبقات کفار میشود از طبیعی و مشرک، مجوس یهود، نصاری، غلات، اهل بدعت و منکر ضروری.

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آیات الهی انبیاء، اوصیاء انبیاء و دلائل بر وجود الهی و صفات ربوبی و افعال خداوند و آیات قرآنی و دستورات و احکام پروردگار هستند که تکذیب هر یک از آنها موجب خروج از ایمان میشود و لو اطلاق کفر بر آنها نشود أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ اصحاب از مصاحبت است و بدلالت التزامی دلیل بر خلود است که دائما مصاحب جهنم است و جحیم یکی از اسماء جهنم است و در بعض اخبار یکی از طبقات جهنم است.

[سوره المائدة (5): آیه 11] ..... ص : 316

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)

ای کسانی که ایمان آوردید یاد کنید نعمت خدا را زمانی که جماعتی از کفار قصد شما را کردند که شما را هلاک کنند و بشما دست پیدا کنند و خداوند دست آنها را کوتاه کرد و نتوانستند که بر شما مسلط شوند و متّقی شوید پس باید مؤمنین اتّکال امر کنند بخداوند.

این آیه شریفه در مورد قضیه شخصیه و واقعه خاصه است و در اخبار بیان نشده و مفسرین هم اختلاف کردند بعضی گفتند بنی نضیر از یهود خواستند پیغمبر و جمعی از اصحاب را باصطلاح امروز ترور کنند و بلغت عرب فتک گویند و جبرئیل بآن حضرت خبر داد و حضرت باصحاب فرمود و نجات پیدا کردند و بعضی گفتند جماعتی

ص: 316

از مشرکین یک نفر را مخفیانه فرستادند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بکشد و او با شمشیر برهنه آمد بالای سر پیغمبر در حال تنهایی و گفت کیست که تو را از دست من نجات دهد حضرت فرمود خدا خداوند در قلب او تصرف فرمود شمشیر را انداخت و بشرف اسلام مشرف شد و حفظ پیغمبر نعمت بزرگی بود بر مؤمنین و بعضی گفتند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای قضای حاجت از اصحاب دور شد و لباس خود را تطهیر کرد یک نفر از مشرکین بالا سر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با شمشیر برهنه آمد و گفت کیست تو را از دست من نجات دهد فرمود خدا جبرئیل بر سینه او زد افتاد روی زمین و شمشیر از دستش رها شد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شمشیر را گرفت و بر سینه او نشست و فرمود کیست تو را از دست من نجات دهد گفت احدی نیست و حقانیت تو را فهمیدم و بشرف اسلام مشرف شد، و بعضی گفتند کفار و مشرکین که در مقام جدال با مسلمین بودند خداوند آنها را مبتلی کرد بامراض شدیده و قحطی و مرگ بزرگانشان و اتلاف حیوانات آنها ناچار منصرف شدند، و چون ما مدرکی برای این اقوال نداریم نمیتوانیم صحبتی کنیم لکن قول اخیر اقرب با مضامین آیه شریفه است زیرا خطاب بمؤمنین است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا و آنها را متذکر میفرماید بنعمتی که نسبت بآنها فرموده اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ سپس بیان نعمت را میکند که جماعتی قصد شما را کردند إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ نه یک نفر قصد پیغمبر تنها را کرده باشد.

فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ خداوند دست های آنها را کوتاه فرمود از سر مؤمنین و استفاده میشود که در اثر ایمان و تقوی رفع شرّ اعداء میشود و در اثر معصیت باعث تسلّط آنها میشود چنانچه امروز مشاهده میشود که هر قومی که جلباب حیا را افکندند و در معاصی منهمک شدند دشمن بر آنها مسلّط شد لذا میفرماید وَ اتَّقُوا اللَّهَ و تقوی عبارت از فعل طاعت و ترک معصیت است، و نیز استفاده

ص: 317

میشود که نیرویی قوی تر از توکّل نیست که اتّکال امر باشد بخدا و صفت توکل تحقق پیدا نمیکند مگر بایمان چنانچه میفرماید وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

(توضیح کلام) ..... ص : 318

اینکه یکی از اقسام توحید توحید افعالی است و مردم در این امر بر چهار قسم هستند: قسم اول- اکثر مردم کارها را منوط باسباب و وسائل و نیروی خود و عوامل طبیعت میدانند حتی اگر بلائی بآنها برسد خشم طبیعت میگویند و ابدا مستند بتقدیرات الهی نمیدانند این قسم مسلّما کافر هستند.

دوم- بزبان اقرار دارند که کارها تحت تقدیر است و بسا توکلت علی اللَّه هم میگویند و لکن قلبا مستند باسباب میدانند اینها منافق هستند.

سوم- قلبا هم معتقد بتقدیرات هستند لکن میگویند (ابی اللَّه ان یجری الامور الا باسبابها) و نظر بوسائط دارند حتی بعضی وسائط را انبیاء و ائمه و صلحاء میپندارند باین معنی که امر رزق و خلق بآنها وا گذار شده اینها هم ایمان ناقصی دارند چهارم- بکلی از اسباب و وسائط حتی نیروی خود چشم پوشیده و معتقدند که تا مشیت حق تعلق نگیرد یک برگ از درخت ساقط نشود و اگر تعلق گرفت رادع و مانعی نمیتواند جلوگیری کند ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5

عرفت اللَّه بفسخ العزائم و نقض الهمم

منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام.

دیده ای خواهم سبب سوراخ کن تا سبب را بر کند از بیخ و بن

(مثنوی) این قسم ایمان کامل و توکل تام دارند حتی بجبرئیل بفرماید (اما الیک فلا).

ص: 318

[سوره المائدة (5): آیه 12] ..... ص : 319

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ (12)

و هر آینه بتحقیق خداوند گرفت عهد و میثاق بنی اسرائیل را و مبعوث فرمود از آنها دوازده نقیب و فرمود من با شما هستم هر آینه اگر نماز را بپا داشتید و زکاة را اداء نمودید و برسولان من ایمان آوردید و آنها را محترم شمردید و یاری کردید و از اموال خود در راه خدا صرف نمودید که قرض الحسنه بخدا دادید هر آینه من گناهان شما را از بین میبرم و شما را داخل بهشت میکنم که پای آنها نهرها جاری میشود پس کسی که بعد از این همه الطاف کافر شود از بنی اسرائیل پس محققا گمراه شده است از راه مستوی.

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ میثاق عهد مؤکّد و یمین محکم است که باعث وثوق و اطمینان طرف باشد و میثاق با خدا ایمان باو است و اطاعت او و ترک مخالفت که عبارت از ایمان و عمل صالح و تقوای از معاصی است.

وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ فرستادگان و رسولان حق از خود بنی اسرائیل اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً نقیب عبارت از یک بزرگتر و شریفتر از هر قومی که از هر جهة آراسته باشد انتخاب میکردند که باقی قوم در تحت ریاستش باشند و اطاعت او را بکنند، و در ازمنه های سابقه سلسله های جلیله سادات هر سلسله یک نفر بزرگ خود را بعنوان نقابت تعیین و نقبای سادات هم یک رئیسی بر خود بهمین عنوان انتخاب میکردند که نقیب النقباء مینامیدند، و بسیاری از اجداد سلسله جلیله این جانب که سلسله میر محمد صادقی باشد دارای مقام نقابت بودند که در مجلد سوم کلم الطیب بعنوان

ص: 319

وجیزه فی نسب المؤلّف اشاره باسماء شریفه آنها شده مثل (ابو الفتح محمد) که از تلامذه سیّد مرتضی رضوان اللَّه علیه بوده و بتعیین سیّد مقام نقابت داشته در کوفه و (ابو مسلم) که قصه مرّة بن قیس ملعون در عصر او بوده نقیب نجف بوده و (ابو علی) نقابت نجف را داشته و (عبد اللَّه الرابع) و (ابو نزار) و (عمید الدین ابو جعفر) کان لهم نقابت النجف و (شمس الدین علی) کان فی عصر سید ابن طاووس و کان نقیب النقباء کل ممالک عراق الی خراسان و در عصر او منقرض شد دولت بنی عباس و بتوسط خواجه نصیر از هلاکو امان گرفت از برای اهالی کربلا و نجف و حلّه و (شمس الدین علی) کان فی عصر العلامة الحلی در زمان شاه خدا بنده و بعضی گفتند شوهر خواهر علامه بوده و مقام نقابت نجف را دارا بود و (ابو نصر ابراهیم جلال الدین) و در امل الامل است که مقام نقیب النقباء کل ممالک عراق و خراسان را داشت.

وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ یعنی ناصر و حافظ و معین شما بنی اسرائیل هستم مشروط بشرائط ذیل خداوند با تمام موجودات و مخلوقات هست احاطه بجمیع عوالم دارد نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16.

لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ شرط اول وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ شرط دوم وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی ایمان بجمیع انبیاء از آدم تا خاتم و ایمان بانبیاء تصدیق بجمیع ما جاءوا به است شرط سوم وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ احترام و توقیر و تعظیم آنها شرط چهارم است وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً هر مالی که در راه عبادت مصرف میشود چه واجبات مثل زکاة و خمس و غیر آنها و چه مستحبات اگر بقصد قربت و خالصا لوجه اللَّه باشد قرض بخدا است یعنی سپرده بدست او است مثل پس اندازی که در بانک میسپارند در بانک خدایی محفوظ و فردای قیامت با درآمد زیادی رد میشود شرط پنجم.

لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ جواب شرط است که اگر بشرائط خمسه عمل کردید هر آینه من که خدای شما هستم و با شما هستم و یاور و معین و حافظ شما

ص: 320

هستم گناهانی که از شما سرزده چه در دوره کفر و چه بعد از ایمان بمقتضای عموم جمع مضاف سیئاتکم که شامل جمیع سیّئات میشود هر آینه مستور میکنم و مؤاخذه نمیکنیم که معنای تکفیر پوشانیدن است و لذا کافر را کافر میگویند بواسطه اینکه حق بر او مستور است و در باب کفارات مثل کفاره صوم رمضان و خلف نذر و عهد و قسم که اثر معصیت افطار و ترک نذر و عهد و قسم است اثر و عقوبت آن را از بین میبرد و همین است معنای

الاسلام یجب ما قبله

و از این جملات استفاده میشود که هر یک از شرائط خمسه یک قسمت از معاصی را از بین میبرد، ایمان معاصی زمان کفر، نماز مثل نهری است که چرکی بدن را میبرد و هکذا بقیه امور خمسه.

وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ علاوه بر اینکه معاصی را از بین میبرد مثوبات ایمان و نماز و زکاة و احترام انبیاء و بذل در راه خدا را هم در بر دارد.

فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ بعد از اتمام حجة و سدّ باب عذر اگر کافر شد البته گمراه شده و براه شیطان سلوک کرده و راه مستوی و جاده مستقیم را از دست داده فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ که اقصر طرق الی الحق است.

[سوره المائدة (5): آیه 13] ..... ص : 321

فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (13)

پس بواسطه نقض (شکستن) آنها عهد و میثاق خود را لعن کردیم (دور نمودیم از رحمت خود) آنها را و قلوب آنها را قسیّ نمودیم و بسبب قساوت قلب و دوری از رحمت کلمات الهی را تحریف نمودند از موضع خود جابجا کردند

ص: 321

جای هر کلمه کلمه دیگری گذاردند و فراموش کردند آن حظّ و نصیبی که آنها را متذکر نمودیم که مغفرت و دخول جنّت باشد و لا یزال مطلع میشوی بخیانتهای آنها مگر قلیلی از آنها که بمیثاق خود وفا کردند پس آنها را مورد عفو خود قرار ده و از تقصیرات آنها صرفنظر نما محققا خدا دوست میدارد احسان کنندگان را فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ بعض مفسرین گفتند ما در بما زائد است و مکرر گفته ایم کلمه زائده در قرآن نیست و توهّم کردند که مراد از نقض میثاق معاهده بود که پیغمبر با آنها نمود که همراهی با مشرکین نکنند و تخلف نمودند، و بعضی گفتند قرارداد جزیه بوده لکن ظاهر اینست که همان عهد و میثاقی است که در آیه قبل مذکور شد از اقامه نماز و ایتاء زکاة و ایمان برسل و اعزاز آنها و صرف مال در سبیل و راه خداوند که احکام الهی را پشت پا زدند و انبیاء را کشتند و در شرط غوطه ور گشتند و از تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی هیچ نام و نشانی نگذاشتند.

لَعَنَّاهُمْ در دنیا گرفتار قتل و غارت و اسیری شدند و بعضی مسخ شدند بقرده و در آخرت معذّب بسخت ترین عذاب گرفتار.

وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً که الان هم مشاهده میشود که هیچ طائفه حتی طبیعی قساوت قلب آنها بمقدار یهود نیست بالاخص با مسلمین خصوصا اگر اولاد پیغمبر باشند یا نام پیغمبر را داشته باشند حتی خود آنها نسبت بیکدیگر از زن و فرزند فقط دوستی آنها با مال و زخارف دنیوی است.

یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ تحریف عبارت از این است کلمه را بر دارند و جای او کلمه دیگر گذارند و این معمول یهود و نصاری در هر عصر و زمانی بوده و هست اگر طبع عهد قدیم و جدید را مشاهده کنی با طبع سابق آن بسیار مخالفت دارد بخصوص جملاتی که بشارت بوجود مقدّس نبی اسلام و اسم شریف او است

ص: 322

تغییرات کلّی داده اند خذلهم اللَّه تعالی و لعنهم لعنا کثیرا.

وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ که تغفیر سیئات و دخول جنانی که تجری من تحتها الانهار باشد.

وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ اگر مراجعه کنید باحوال یهود و نصاری از عهد موسی و عیسی تا عصر حاضر خیانت های آنها از حدّ و حصر خارج چنانچه کتب خود آنها بر این شاهد است.

إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ بعضی توهّم کردند که این استثناء از کسانی که با پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم معاهده جزیه یا ترک مساعده با مشرکین و ترک جنگ با مسلمین است که قلیلی از آنها باین معاهدات ثابت بودند لکن ظاهر این است که استثناء راجع بجملات همین آیه است که این قلیل بمعاهدات و میثاقی که با خدا بسته بودند باقی و ثابت بودند و دستور آمد از جانب حق که با این دسته قلیل مساعدت فرما زیرا اینها قابل هدایت هستند و قساوت قلب اینها را نگرفته و مورد لعن الهی نشدند و خیانتی از آنها سر نزده و تحریف کلمات را نکرده اند و آخرت را فراموش نکرده و در مقام تحصیل حق و حقیقت هستند فَاعْفُ عَنْهُمْ اگر تقصیری در مورد شما کرده اند آنها را عفو فرما (و اصفح) از تقصیرات آنها در گذر چنانچه وظیفه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نسبت بکفار همین بوده با کمال ملایمت آنها را دعوت باسلام میکرد و برای آنها اقامه معجزه مینمود و آنها بشرف اسلام مشرف میشدند و اگر لجاج و بهانه گیری و عناد و عصبیت در آنها مشاهده مینمود با آنها جهاد میکرد.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ چه احسانی بالاتر از این است که آنها را از تیه ضلالت و کفر نجات دهد و بشاه راه هدایت بیاورد و از شقاوت و عذاب جهنم بسعادت و بهشت سوق دهد کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها آل عمران آیه 103، و از این بیان معلوم میشود که این جمله منافی با آیات جهاد نیست که بعضی توهم کردند که این حکم نسخ شده بآیات جهات، و اللَّه العالم.

ص: 323

[سوره المائدة (5): آیه 14] ..... ص : 324

وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (14)

و از کسانی که گفتند ما نصاری هستیم از آنها عهد و میثاق گرفتیم پس فراموش کردند بهره خود را از آنچه بآنها تذکر داده شده پس قرار دادیم بین آنها عداوت و کینه جویی را تا روز قیامت و پس از آن آگاه میکند و خبر میدهد خداوند آنها را بآنچه رفتار میکردند یعنی بجزای عملشان میرساند و بعقوبت معاصی گرفتار میشوند وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری نفرمود من النصاری برای اینکه این اسم را خود آنها بر خود اختیار کردند بدعوای اینکه ما نصرت دین حق را میکنیم و این دعوی بر خلاف واقع است، و اینکه در بعض آیات تعبیر بنصاری فرموده برای اینست که معروف باین اسم شده اند چنانچه ما تعبیر بباب و بهاء میکنیم برای اینکه میرزا علی محمد خود را باب امام زمان خوانده و میرزا حسین خود را بهاء اللَّه نامیده (بر عکس نهند نام زنگی کافور).

أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ به اینکه عبادت خدای یگانه کنند و شریک بر او قرار ندهند چنانچه میفرماید اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ توبه آیه 31، و نیز از قول مسیح نقل میفرماید ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ مائده آیه 117.

فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ بعضی گفتند إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ مائده آیه 17، بعضی گفتند إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ مائده آیه 73، بعضی گفتند الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30، و بالجمله در میان نصاری مذاهب مختلفه متشتته بسیار است.

ص: 324

فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ دائما ممالک مسیحیان با هم در جنگ و جدال بانحاء مختلف هستند و مشاهده نشده تا کنون که همه با هم متفق شوند و چه اندازه تلفات داده اند بلی جنگها مختلف است سرد، گرم، اقتصادی وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ و از پاره ای از آیات استفاده میشود که عذاب نصاری در قیامت از عذاب سایر طبقات کفار و مشرکین شدیدتر و سخت تر است چنانچه در مورد طلب حضرت مسیح نزول مائده را بر حسب تقاضای حواریین میفرماید قالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مائده آیه 115، و مسلّما نصاری کافر شدند بلکه تمام احکام عیسی (ع) را از بین بردند حتی بولس ملعون دیگر حکمی باقی نگذاشت و غرق شهوات و لذائذ و هوای نفس شدند و عبادت آنها هم ساز و آواز شد با اینکه در همین اناجیل آنها دارد که هر که باحکام ناموس (توریة) عمل نکند ملعون و معذّب خواهد بود گفتند عیسی عوض ما در جهنم رفت و گفتند (فدانا من لعنة الناموس) که شرحش گذشت.

[سوره المائدة (5): آیه 15] ..... ص : 325

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ (15)

ای اهل کتاب از یهود و نصاری محققا آمد شما را پیغمبر ما که بیان میکند برای شما بسیار از چیزهایی که بودید شما مخفی میکردید و از بسیاری هم صرف نظر میکند بتحقیق آمد شما را از جانب خدا نور و کتاب ظاهر و آشکارا کننده یا أَهْلَ الْکِتابِ نفرمود کتابین تورات و انجیل برای اینکه شامل جمیع کتب عهد قدیم و جدید باشد که یهود و نصاری آنها را کتاب آسمانی می پندارند لذا بلفظ جنس آورده.

ص: 325

قَدْ جاءَکُمْ وجه اختصاص در بیان باهل کتاب با اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مبعوث بر کفاه جن و انس بود برای رفع توهّم اهل کتاب است که نگویند پیغمبر بر بنی اسمعیل بوده نه بر بنی اسرائیل زیرا پیغمبر هر قومی باید از همان قوم باشد.

رسولنا تعبیر بمتکلم مع الغیر برای اقسام وحی است که تارة بدون واسطه ملک است و اخری بواسطه.

یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ از احکامی که انبیاء آوردند از نماز، زکاة، حج، صوم، جهاد و غیر اینها و از بشاراتی که بآمدن پیغمبر اسلام بلکه اوصیاء آن داده اند که از روی عناد و عصبیت یا از روی هوی و هوس یا از روی جهالت و ضلالت مخفی کردند وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ از احکام و قصص و اموری که یا در این شریعت نسخ شده یا فائده در بیان آنها نبوده صرف نظر شد.

قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ ممکن است مراد از نور وجود مقدس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد چنانچه اطلاق نور بر آن حضرت و اوصیاء او شده در زیارت جامعه

(خلقکم اللَّه انوارا)

در وارث

(اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة

و در حدیث از خود آن حضرت است

اول ما خلق اللَّه نوری

و غیر اینها بلکه اطلاق نور بر خداوند هم میشود اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ نور آیه 35، و در دعای کمیل

(یا نور یا قدوس

و معنای جامع نور که گفتند الفاظ موضوع هستند برای معانی عامه (الظاهر بذاته و المظهر لغیره) و بهمین مناسبت ممکن است مراد قرآن باشد و کتاب مبین صفة بعد از صفة است.

ص: 326

[سوره المائدة (5): آیه 16] ...... ص : 327

یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (16)

هدایت میفرماید خداوند بواسطه او کسانی را که در مقام تحصیل رضای خداوند هستند براههای سلام و بیرون میکند آنها را از تاریکیها بطرف نور و روشنایی طبق مشیّت و اراده خود و راه نمایی میکند آنها را براه راست دیانت.

یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مرجع ضمیر به ممکن است بلکه ظاهر همین است که حضرت رسالت باشد که در آیه قبل فرمود قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا بقرینه کلمه یبیّن و یعفو و ممکن است قرآن باشد بواسطه اقربیت در جمله و کتاب مبین.

مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ کسانی را که از روی حقیقت و واقعیت متابعت میکنند آن دینی را که مرضی خدا باشد و این خاص بمذهب شیعه اثنی عشریه است که اهل بدعت نباشند و انکار ضروریات دین و مذهب را نکنند و مرتکب عملی نشوند که موجب ارتداد شود و دلیل بر این مدّعی آیه شریفه است که قبلا بیان شد الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً که دین مرضی الهی اسلامیست که مقرون بولایت باشد و اما سایر فرق اسلامی متابعت کردند دینی را که موجب غضب الهی است.

سبل السلام مراد از سلام بعید نیست که بهشت باشد بقرینه لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ انعام آیه 127، و آیه وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ یونس آیه 25، و محتمل است مراد خداوند متعال باشد زیرا یکی از اسماء مقدّسه سلام است چنانچه میفرماید هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الایه حشر آیه 23، و محتمل است مراد سلامتی دنیا و آخرت باشد و بر هر تقدیر راههای بهشت و خدا و سلامتی دنیا و آخرت یکی است.

وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ شرحش در ذیل آیه شریفه اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ

ص: 327

آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ

گذشت در مجلد دوم.

باذنه مکرر گذشت که افعال اختیاریه بنده مستقل در آنها نیست تا مشیت حق تعلّق نگیرد فعل صادر نشود و این معنی نه بنحو اجبار است که اختیار عبد بی اثر صرف باشد و نه بنحو شرکت است که اختیار عبد با مشیت حق علت صدور باشد زیرا ثواب و عقاب در صورتی موافق عدل است که عبد اختیار تام داشته باشد لکن بنحو طولیتست باین معنی که فعل باختیار عبد است و منشأ ثواب و عقاب است و فعل و اختیار عبد و قدرت او تماما در تحت اراده و مشیت حق است و الفعل فعل اللَّه و هو فعلنا پس استناد بعبد و استناد بحق هر دو صحیح است طولا ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ هدایت بمعنی ارائه طریق باعطاء عقل و قدرت و اختیار عبد و ارسال رسل و انزال کتب و بیان احکام نسبت بتمام مکلّفین از جن و انس است و اما بمعنی قبولی ایمان و اطاعت و ترک مخالفت و سلوک در صراط مستقیم خاص این طائفه است که متابعة رضوان الهی کنند و در صدد تحصیل حق و حقیقت باشند.

[سوره المائدة (5): آیه 17] ..... ص : 328

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (17)

هر آینه بتحقیق کافر شدند کسانی که گفتند بدرستی که اللَّه همانا مسیح پسر مریم است بگو پس کیست که بتواند و تمکن داشته باشد که اگر خدا اراده کند که مسیح پسر مریم و مادر او و هر کس در روی زمین باشد هلاک کند جلوگیری کند

ص: 328

نگذارد و حال آنکه ملکیة تمام آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است مختص بخدا است تماما مملوک و مخلوق و مصنوع و مقهور او هستند و تعقل نمیشود که کسی که مقهور قدرت حق است قاهر باشد خلق میکند هر چه بخواهد و خدا بر هر چیزی قادر است و توانا.

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ کلمه اللَّه از اسامی مختص بذات مقدّس ربوبی است و علم است برای ذات واجب الوجود مستجمع جمیع صفات کمال و منزه از جمیع نواقص و عیوب امکانیه اگر غرض نصاری از اینکه بگویند مسیح اللَّه است اینکه بطلان و استحاله او از ابده بدیهیات است زیرا مسیح ممکن الوجود است و مسبوق بعدم و مرکب از وجود و ماهیت و دارای جسم و روح و اعضاء و جوارح و محتاج بمکان و میخورد و میآشامد و میخوابد و میرود و میآید و عبادت میکند و دست گیر میشود و محبوس میگردد و بقول نصاری بالای دار میرود و کشته میگردد و در قبر میرود و زنده میشود و بآسمان میرود و هزارها عوارض دیگر که تمام از لوازم امکان است و موجب احتیاج و با مقام واجب الوجودی که صرف وجود است و ماهیة ندارد (الحق ماهیته انیته اذ مقتضی العروض معلولیته) و از جمیع لوازم امکانی و عوارض جسمانی و نقائص نفسانی عری و بریست و این عین تناقض و تضاد است و اگر دعوی اتحاد دارند اتحاد متضادین اجتماع متناقضین است و از محالات اولیه است و اگر دعوی حلول میکنند که خدا در بدن مسیح حلول کرده پس محاط میشود و محیط بجمیع عوالم امکانی محاط نمیشود و اجتماع محیط و محاط هم از محالات اولیه است و علت کفر نصاری از جهات بسیاری است زیرا خداوند را بواجب الوجودی و منزه از عیوب و نواقص و اتصاف بصفات کمال و جمال و جلال نشناخته و نیز مسیح را برسالت و نبوت و پیغمبری نشناخته زیرا جمع بین مرسل بکسر و مرسل بفتح غیر معقول است و هزارها کفریات دیگر.

ص: 329

قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً خداوند مالک الملوک است کیست قدرت داشته باشد که مقابل خدا عرض اندام کند و جلوگیری کند از مشیت و اراده حق و مانع شود از صدور افعال الهیه.

إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً در حکمت معین شده که ممکن همین نحوی که در حدوث محتاج بعلت است در بقاء هم محتاج است وجود ممکنات بایجاد حق است بقاء موجودات هم بابقاء او است بلکه بنا بر حرکت جوهریه ممکنات آن بآن محتاج بافاضه وجود باشند وجود آن ثانی غیر از وجود آن اول است و چون متصل است یک وجود مینماید و الا وجودات متکثره است بعدد آنات مثل خط واحد که مرکب از نقاط متعدده و سطح واحد مرکب از خطوط متکثره و جسم واحد مرکب از اجزاء غیر متناهیه پس اگر آنی افاضه وجود نشد تمام موجودات عالم امکانی نیست صرف میشوند (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها) موجودی نیست چه رسد مالک تصرفات حق باشد.

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما بملکیت حقیقیة ذاتیه و اما غیر او هر که هست و هر چه هست بر فرض عنوان مالکیت بر او صادق باشد جعلیه عرضیه است یا از امور اعتباریه است علی التحقیق یا امور انتزاعیه چنانچه بعضی گفتند و بر هر تقدیر وجود خارجیه ندارد فقط در عالم اعتبار وجود اعتباریه دارد یا منشأ انتزاع دارد.

یَخْلُقُ ما یَشاءُ مسیح و مادر مسیح و سایر موجودات تماما مخلوق خدا است و تماما در تحت قدرت او است وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ بر ایجاد و افناء و اعدام قدرت تامه دارد.

ص: 330

[سوره المائدة (5): آیه 18] ..... ص : 331

اشاره

وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (18)

و گفتند یهود و نصاری که ما پسران خدا هستیم و دوستان او بآنها بگو پس برای چه عذاب میفرماید شما را بگناهانتان بلکه شما بشر هستید در عداد سایر مخلوقات هر کس قابل مغفرت باشد میآمرزد و هر کس استحقاق عقوبت داشته باشد عذاب میفرماید و از برای او است ملکیة آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و بازگشت بندگان بسوی او است.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ منشأ این دعوی اما یهود بواسطه اینست که در تورات رائج آنها آدم را ابن اللَّه شمرده، و اما نصاری در انجیل آنها از قول مسیح نقل میکند که پدر من و پدر شما چنین میفرماید و گذشت که این دعوی از جهاتی موجب کفر میشود چنانچه مشرکین هم گفتند ملائکه دختران خدا هستند و اما دعوای محبت بواسطه اینکه پدر البته اولاد خود را دوست میدارد قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ توضیح کلام اینکه این دعوای فاسد اینها بر فرض صدق اختصاص بیهود و نصاری ندارد زیرا تمام افراد بشر را میگیرد پس تمام اولاد خدا هستند و همچنین نصاری که از کلام عیسی نقل کردند عیسی را مبعوث بر تمام بشر میدانند و خطاب بتمام بشر است و نیز مسلّم بین یهود و نصاری است که هر که مخالفت دستورات تورات و انجیل و احکام دین بکند مذنب و معذب است و بالوجدان در بین آنها عصات و مخالفین هم بسیار است و عاصی و مخالف هم معذب است پس بالنتیجه اینکه این دعوی باطل و فاسد است.

بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ این دفع دخل است که اگر کسی سؤال کند که

ص: 331

اینها اگر پسران و دوستان خدا نیستند پس نسبت آنها با خدا چیست، جواب میفرماید که تمام اولاد آدم بشر هستند و نسبت آنها با خدا همان نسبت است که آسمانها و زمین و حیوانات و نباتات و جمادات و جن و ملک و عالم عقول و مجردات با خدا دارند همه مخلوقات او و مصنوعات او هستند و البته در بین افراد بشر بر طبق جمیع ادیان عالم خوب و بد، مطیع و عاصی، مؤمن و کافر، عادل و فاسق بسیار است بلکه اکثریت با کفار و فساق و اهل معصیت است.

یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ اگر مؤمن و مطیع و عادل باشد وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ اگر کافر و منافق و فاسق و عاصی باشد، و این موضوع را تمام ادیان عالم معترف هستند فقط طبیعی که منکر مبدء و معاد است انکار میکند.

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما این هم جواب سؤال مقدر است که کسی بگوید اگر چه همه مخلوق او هستند و میان آنها خوب و بد، مطیع و عاصی بسیار است لکن ما کسانی را داریم که دفع عذاب از ما میکنند مثل بتهای مشرکین و انبیاء هر امّتی نسبت بامّة خود، جواب اینکه در مقابل خدا احدی نیست که بتواند عرض اندام کند تمام مملوک و مقهور حق هستند وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ و بازگشت همه بسوی او است.

(اشکال) ..... ص : 332

پس بناء علی هذا مسئله شفاعت که شما مسلمین می گویید هم اصلی ندارد.

(جواب) ....... ص : 332

در باب شفاعت تا قابلیت شفاعت نداشته باشد که ایمان است و تا اذن و اجازه حق نرسد و تا بنده مرضی حق نباشد شفاعت نمیشود چنانچه مفاد آیات شریفه است و قبلا متذکر شده ایم.

ص: 332

[سوره المائدة (5): آیه 19] ...... ص : 333

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (19)

ای کسانی که خود را اهل کتاب میدانید بتحقیق آمد شما را پیغمبر ما که برای شما بیان کند دستورات الهی را در زمان انقطاع پیغمبران که بر شما عذری نماند که بگوئید نیامد ما را کسی که بشارت دهد باعمال حسنه و انذار کند از اعمال سیّئه پس محققا آمد شما را بشیر و نذیر و خداوند بر هر چیزی قادر و توانا است.

یا أَهْلَ الْکِتابِ خطاب بیهود و نصاری است قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا وجود مقدّس محمّد بن عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که مبعوث بر کافّه جنّ و انس بوده یُبَیِّنُ لَکُمْ احکام و عقائد و اخلاقی که انبیاء سلف بیان نفرموده یا بیان کرده و از بین رفته و دست تحریف و بدعت در آنها تصرف کرده.

عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ فترة بمعنی انقطاع و فاصله است بین دو طرف از زمان آدم تا عیسی علیهم السلام انبیاء متصل بیک دیگر بودند بلکه بسا شد که هزار پیغمبر در یک عصر بودند و از زمان عیسی علیه السّلام تا زمان بعثت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبری نیامد جز آن سه نفر که مبعوث شدند بر اهل انتاکیه که در سوره یس اشاره شده وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ الایه و گفتند ثالث شمعون الصفا وصی حضرت عیسی بوده و اینها هم در عصر حضرت عیسی بودند، و در کافی از حضرت باقر علیه السلام روایت فرموده که زمان فترت پانصد سال طول کشیده و در میان مفسرین اختلاف زیادی است در مقدار و مدت و این دوره را زمان جاهلیت مینامند.

اشکال- در این دوره فترت باید مؤاخذه نباشند چون ارسال رسل بر آنها نشده جواب- ارسال رسل نشده لکن زمین خالی از حجت نبوده اوصیاء حضرت

ص: 333

عیسی و حضرت ابراهیم بودند تا زمان پیغمبر اسلام غایة الامر مقهور و مستور بودند چنانچه بعد از پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا قیامت پیغمبری نیامده و نخواهد آمد ولی حجة روی زمین باقیست اما ظاهرا مشهورا او غائبا مستورا.

أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ بعضی مفسرین گفتند معنی لان لا تقولوا است و بعضی گفتند کراهة ان تقولوا است بحذف مضاف لکن تحقیق اینست که بفرماید ما پیغمبر فرستادیم که دیگر جایی برای این نماند که بگوئید ما جاءنا من بشیر و لا نذیر، و نیز بعضی گفتند کلمه من در بشیر زائده است و مکرر گفته ایم کلمه زائده در قرآن نیست و این کلمه اشاره بجنس است یعنی جنس بشیر و نذیر فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ که حجة بر شما تمام شد و راه عذر بسته شد و اینکه بگوئید چون از بنی اسرائیل نیست ما نمی پذیریم عذر نیست.

وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ هر نحو که حکمتش اقتضاء کند و مصلحت باشد انجام خواهد داد.

[سوره المائدة (5): آیه 20] .... ص : 334

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ (20)

و یاد کن زمانی که موسی بقوم خود بنی اسرائیل فرمود ای قوم من یاد کنید نعمة خداوند را که بشما عنایت فرمود که انبیایی از بنی اسرائیل در شما قرار داد و سلاطینی از شما مقرر فرمود و بشما داده چیزی که باحدی از عالمین داده نشده.

کلمه (اذ) متعلق بمحذوف است که اذکر باشد و این برای تسلیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که از مخالفت قومش غمگین نباشد زیرا بنی اسرائیل با این همه نعمت چه اندازه مخالفت نمودند قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ که بنی اسرائیل باشند که از دوازده پسران یعقوب که اسرائیل است دوازده طائفه و قبیله سنگین بوجود آمدند که هر

ص: 334

قبیله چندین هزار جمعیت بودند.

یا قَوْمِ که یا قومی بوده و یاء ساقط شده و کسره میم دال بر او است.

اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فراموش نکنید نعمتهای خدا را و شکر گذار باشید و کفران نعمت نکنید که باعث زوال آن میشود و مورث عذاب شدید است چنانچه میفرماید لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ سوره ابراهیم آیه 7.

إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ که بزرگترین نعم الهی است که باعث نجات از کلیه مهالک دنیوی و اخروی است و مورث سعادت دو نشئه است و انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند چه قبل از موسی مثل یوسف و غیر او که ذکر اسامی آنها در قرآن نشده و چه در زمان موسی مثل هارون و یوشع و چه بعد از آن مثل داود، سلیمان، زکریّا، یحیی و غیر آنها.

وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً سلطنت و ریاست و دولت و ثروت و اسم و عنوان در بنی اسرائیل چه قبل از موسی مثل یوسف و پسران یعقوب و چه بعد از موسی تا زمان بعثت حضرت خاتم بوده که وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ بقره آیه 61 که منقطع شد.

وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مثل نزول من و سلوی و انفجار دوازده چشمه از سنگ و شکاف دوازده جاده در دریا و حرکت ابر بالای سر آنها و هلاک فرعون و فرعونیان و بدست آوردن ذخائر آنها.

[سوره المائدة (5): آیه 21] ...... ص : 335

یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ (21)

حضرت موسی فرمود ای قوم من (بنی اسرائیل) داخل شوید زمین مقدس را

ص: 335

که خدا برای شما مقرر فرموده و بپشت بر نگیرید که بخسران و زیان منقلب خواهید شد.

اخبار و کلمات مفسرین در مفاد این آیه شریفه بسیار است و بیان آنها بسیار مفصل است که این مختصر گنجایش آنها را ندارد و ما بطور اختصار اشاره اجمالی میکنیم و ردّ میشویم: بعد از آنی که خداوند بنی اسرائیل را از چنگال فرعون و فرعونیان نجات بخشید و از دریا گذشتند و فرعون و فرعونیان غرق شدند و اموال و زخارف آنها نصیب اینها شد امریه صادر شد که باید بروید در ارض مقدسه که بیت المقدس و فلسطین و شامات و طور سینا باشد و تعبیر بمقدسه برای اینست که محل انبیاء و صلحاء و اتقیاء و مدفن آنها بوده و مرکز نزول وحی و ملائکه و لو فعلا ساکنین آنها اشرار و کفار هستند زمین مقدس است و اهلش فاسد چنانچه مکه معظمه و مدینه منوره بسیار زمین مقدّسی است ولی از بعد از رحلت حضرت رسالة صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اهل آن از نواصب ائمه اطهارند که انجس از کلب هستند، بنی اسرائیل متعذّر شدند و گفتند (إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ) و سرّ این مطلب اینست که حضرت موسی دوازده نقیب از دوازده سبط انتخاب فرمود که از اوضاع داخله آنجا خبر گیرند رفتند و دیدند که آنها بسیار با قوّه و قدرت و عظمت بودند خبر برای موسی آوردند حضرت موسی امر فرمود که کتمان کنند و ببنی اسرائیل نگویند که ایجاد خوف در آنها شود دو نفر آنها یوشع ابن نون و کالب ابن یوفنا کتمان کردند ولی بقیه افشاء کردند و بنی اسرائیل خوف پیدا کردند و اطاعت موسی نکردند و داخل نشدند و گرفتار تیه شدند لذا میفرماید یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ بعضی گفتند بیت المقدس بعضی گفتند فلسطین بعضی گفتند شام بعضی گفتند طور سیناء و مانعی ندارد که مراد سوریا و عراق باشد و شامل جمیع آن حدود مثل جبل عامل و نحو آنها بشود.

ص: 336

الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ کتابة نه معنی تقدیر است که تکوینی باشد بلکه تشریعی است مثل کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ بقره آیه 183 و نحوه.

وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ که مخالفت این واجب مهم را نکنید و بر نگردید فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ خسران دنیا چهل سال در تیه گرفتار و خسران آخرت معذّب بعذاب.

[سوره المائدة (5): آیه 22] ...... ص : 237

قالُوا یا مُوسی إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (22)

در جواب حضرت موسی گفتند که در این ارض مقدّسه قومی هستند جبّار با کمال قدرت و عظمت و ما طاقت مقاومت با آنها را نداریم اگر آنها تخلیه کردند و بیرون رفتند ما وارد خواهیم شد.

قوم جبّارین سکنه اریحا بسیار با عظمت و طول قامت داشتند که از جمله آنها عوج بود که گفتند دوازده نقیب که حضرت موسی فرستاده بود در آستین خود حبس کرد و آورد نزد ملک آنها را نثار کرد و گفت اینها آمده اند با ما جنگ کنند ملک آنها را گفت بروید و خبر قوّت و قدرت ما را بقوم خود برسانید.

قالُوا یا مُوسی إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ بسیار تعجب است که بنی اسرائیل با آن قدرت نمائیها که از خداوند مشاهده کرده بودند که عصای موسی اژدهایی شود که تمام سحر سحره فرعون را بلع کند، و بدریا زند دوازده شکاف شود دریا و خشک شود که آنها عبور کنند، و بر سنگ زند دوازده چشمه آب جاری شود قدرت دارد که با همین عصا تمام قوم جبّارین را نابود کند چنانچه گفتند حضرت موسی علیه السّلام دوازده زراع طول قامت او بود و عصای او هم دوازده زراع بود و دوازده زراع هم جستن

ص: 337

داشت و عصای او اصابة کرد بپشت پای اوج افتاد و هلاک شد.

وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها و غافل از اینکه آنها بخودی خود که مملکت را رها نمیکنند ولی بعد از دخول بنی اسرائیل خداوند ایجاد رعب و خوفی در قلوب آنها میکند که قهرا فرار میکنند چنانچه در قلوب مشرکین ایجاد فرمود که حضرت رسالت میفرماید

نصرت بالرعب

و در حق طالوت فرمود کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 249.

فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ تعلیق بر محال زیرا خروج آنها متفرع بر دخول اینها است اگر دخول هم متفرع بر خروج باشد دور لازم میآید لذا میفرماید

[سوره المائدة (5): آیه 23] ..... ص : 238

قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (23)

گفتند آن دو نفر مرد که یوشع بن نون که از سبط ابن یامین یا یوسف بود و کالب ابن یوفنا که از سبط یهودا بود که از کسانی بودند که از خدا میترسیدند در مخالفت اوامر او و خداوند بآن دو نفر انعام فرمود مقام نبوت را داخل شوید در دروازه شهر شما بر آنها غالب خواهید بود و وا گذارید امر خود را بخدا که او کفایت میکند و شما را نصرت میدهد اگر اعتقاد بوعده الهی و قدرت و توانایی او دارید.

در باب اخلاق در مسئله توحید افعالی گفتند مراتب توحید افعالی چهار مرتبه است: 1- توحید منافقین که بزبان اقرار میکنند که کارها بکف کفایت خدا و بید قدرت او است لکن قلبا معتقد باسباب و وسائل ظاهریه هستند و خدا را قادر نمیدانند.

2- توحید عوام مؤمنین که قبول دارند خدا قادر متعال است لکن آثار آن در قلب ظاهر نشده مثل مؤمنینی که اعتقاد بمعاد و جنّة و نار دارند و مع ذلک تارک

ص: 338

عبادات و مرتکب معاصی میشوند.

3- توحید خواص است که آثار آن هم در قلب ظاهر است و صفت توکل از این مرتبه حاصل میشود که تمام اسباب و وسائط را مقهور تحت قدرت او و مشیّة او میدانند.

4- توحید انبیاء و ائمه و اولیاء حق است که ابدا نظر بسبب و واسطه ندارند و جز خدا چیزی را مؤثّر نمیدانند نظیر جوز و لوز که دارای چهار مرتبه است قشر القشر و قشر و لب و لب اللب که روغن بادام باشد و مسلّما بنی اسرائیل دارای مرتبه سوم چه رسد بچهارم نبودند و توکل نداشتند و بقول خدا و موسی و این دو نفر اعتماد نداشتند لذا در جواب آنها گفتند:

[سوره المائدة (5): آیه 24] ...... ص : 339

قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24)

گفتند ای موسی محققا ما داخل نخواهیم شد هرگز مادامی که آنها در آنجا هستند تو با خدای خود بروید و بجنگید ما می نشینیم.

این کلام علاوه بر اینکه مخالفت و معصیت امر الهی است دلالة بر کفر و عدم ایمان آنها میکند مثل سایر کلمات آنها که گفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ اعراف آیه 138، و گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً بقره آیه 55، فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً نساء آیه 153، و پرستش گوساله سامری و غیر اینها زیرا این کلام یا از روی سخریه و استهزاء است یا از روی عدم اعتقاد و نظائر اینها امروز در مسلمین فراوان است نعوذ باللَّه.

ص: 339

[سوره المائدة (5): آیه 25] ...... ص : 340

اشاره

قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (25)

عرض کرد موسی پروردگار من محققا من اختیار و سلطنت ندارم مگر بر نفس خود و برادر خود پس جدایی بینداز بین ما و بین جماعتی که فاسق و سرکش هستند و اطاعت نمیکنند.

(اشکال) ..... ص : 340

مسلّما یوشع ابن نون و کالب بن یوفنا در تحت اطاعة حضرت موسی بودند و دارای مقام نبوت و عصمت بودند پس وجه انحصار حضرت موسی بخود و برادرش هارون چیست که قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی.

(جواب) ....... ص : 340

این دو نفر از جمله آن دوازده نقیب بودند و هر کدام را قوم خود آنها را جدا ممانعت کردند حتی خواستند آنها را سنگسار نمایند فقط کسی را که قدرت بر ممانعت نداشتند موسی و هارون بودند و مراد از لا املک عدم سلطنت است و عدم اختیار و باندازه ای کار بر موسی علیه السّلام سخت شد که از خدا درخواست اجازه کرد که بنی اسرائیل را رها کند و از آنها جدا شود که گفت فَافْرُقْ بَیْنَنا بین موسی و هارون وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ سایر بنی اسرائیل و فسق بمعنی خروج از طاعت است

[سوره المائدة (5): آیه 26] ...... ص : 340

اشاره

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (26)

خداوند فرمود پس از مخالفت آنها ارض مقدسه را بر آنها حرام شد چهل سال سرگردان باشند در زمین که چهل سال بهلاکت بیفتند پس محزون نباش بر هلاکت آنها

(اشکال) ...... ص : 340

در آیات قبل حکم بوجوب فرموده بلفظ کتب و امر ادخلوا و در این آیه

ص: 340

حکم بحرمة فرموده دو حکم متضاد.

(جواب) ..... ص : 341

وجوب دخول حکم تشریعی و تکلیفی است که در مخالفت و معصیت آن عقوبت است که از عقوباʠآن سرگردان و محروم شدند از دخول تکوینا و از برکات آن محروم شدند که اگر نادم و پشیمان هم بشوند و توبه کنند هم فائده ندارد حتی دارد آنها هلاک شدند در تیه و اولاد آنها هم هلاک شدند و اولاد اولاد داخل شدند و اینکه خود حضرت موسی جنگید یا وصی او یوشع در اخبار مختلف است و قضایای تیه بسیار مفصل است و مرحوم مجلسی رحمة اللَّه علیه در جلد پنجم بحار از صفحه 261 الی 268 چاپ امین الضربی متعرض شده بآنجا مراجعه فرمائید این مختصر گنجایش آنها را ندارد.

[سوره المائدة (5): آیه 27] ..... ص : 341

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (27)

تلاوت فرما برای آنها خبر دو پسر آدم را زمانی که تقرّب نمودند هر یک قربانی را پس از یکی از آنها قبول شد و از دیگری مقبول نیامد گفت هر آینه تو را خواهم کشت او گفت منحصرا خداوند قبول میفرماید از پرهیزکاران.

مفسرین گفتند که حوّی مادر آدمیان در هر زایشی یک پسر و یک دختر میآورد و آدم علیه السّلام خواست دختری که با هابیل آمده تزویج قابیل کند و بعکس و چون خواهر قابیل زیبا بود و خواهر هابیل زشت قابیل یا بلسان تورات قائن قبول نکرد بنا شد بامر آدم هر یک قربانی کنند هابیل گوسفند فربه که بهترین گوسفندانش بود در محل قربانی گذاشت و قابیل مختصر گندمی که پست ترین حبوباتش بود آورد و علامت قبول این بود که آتشی بیاید و قربانی را بسوزاند

ص: 341

برای قربانی هابیل آمد و برای قابیل نیامد حسد برد و در مقام قتل هابیل بر آمد القصه و تعجب است که در مجمع البیان این معنی را نسبت بحضرت ابی جعفر الباقر علیه السّلام میدهد و حال آنکه اثری در اخبار ائمه راجع بتزویج خواهر و برادر نیست و این کلام مجوس است که تزویج خواهر و برادر را جایز میدانند بلکه در اخبار تکذیب این تفسیر را فرموده و آن را افتراء دانسته چنانچه در برهان از سلیمان بن خالد از حضرت صادق (ع) سؤال کرد که مردم یعنی عامه میگویند آدم (ع) بین خواهر و برادر تزویج نمود و عداوت قابیل با هابیل در اثر تغایر بر این موضوع بوده حضرت فرمود

اما تستحیی ان تروی هذا علی نبی اللَّه آدم

پس سبب آن را پرسید که منشأ عداوت چه بوده حضرت فرمود امر وصایت و خلافت و تعلیم اسم اعظم بوده که بامر خدا بهابیل سپرده شود و قابیل بزرگتر بود و خود را سزاوارتر میدانست بنا شد قربانی کنند از هر که قبول شد او سزاوار است و چون از قابیل قبول نشد حسد برد و در مقام قتل هابیل بر آمد پس سؤال کرد که سبب پیدایش اولاد آدم چه بوده حضرت فرمود چون قابیل بحد رشد رسید خداوند جنیه را فرستاد آدم را تزویج او نمود سپس هابیل بحد رشد رسید حوریه ای فرستاد تزویج او نمود و این منشأ حسد او شد که من بزرگتر از او هستم چرا حوریه نصیب او باشد و جنیه نصیب من شود و در موقعی که هابیل کشته شد عیالش حوراء حامل بود پسری آورد اسم او را آدم هبة اللَّه گذاشت سپس حوّا پسری آورد آدم نام او را شیث گذاشت خداوند حوریه فرستاد تزویج شیث نمود و او دختری آورد آدم نام او را درّة گذارد و این دختر را تزویج هبة اللَّه پسر هابیل نمود و پیدایش بنی آدم از اینجا است.

وَ اتْلُ یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عَلَیْهِمْ بر اهل کتاب از یهود و نصاری نبأ ابنی آدم هابیل و قابیل در تورات قائن تعبیر کرده ولی در اخبار قابیل و در قرآن اسامی آنها را ذکر نفرموده و در بعض کتب معترضین بقرآن اعتراض نموده که

ص: 342

قرآن برای قافیه قائن را قابیل گفته و غافل از اینکه در قرآن ذکری از اسماء آنها نشده.

إِذْ قَرَّبا قُرْباناً یعنی هر کدام قربانی کردند نه اینکه یک قربانی مشترکا نمودند فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما که هابیل باشد چون بهترین اموالش که گوسفندان او بود در معرض قربانی قرار داد وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ که قابیل باشد چون پست ترین اموالش که چند خوشه گندم پوسیده آورد و علامت قبول این بود که آتشی بیاید و قربانی را بسوزاند برای هابیل آمد و برای قابیل نیامد.

قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ باغوای شیطان که باو گفت که در ازمنه آتیه نسل هابیل بر نسل تو افتخار میکنند که ما اولاد آنیم که قربانی او قبول شده او را بقتل برسان که از او نسلی بوجود نیاید.

قالَ هابیل إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ معنای متّقی همان درجه اول تقوی است که ایمان باشد که تقوای از کفر و شرک و عقائد باطله زیرا مؤمن اگر عملی نمود البته باجر خود میرسد بلی کافر عملش باطل و عاطل است و معلوم میشود که قابیل ایمان نداشته و اول کافر در اولاد آدم است.

[سوره المائدة (5): آیه 28] ...... ص : 343

اشاره

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ (28)

اگر تو دست باز کنی برای کشتن من من دست باز نمیکنم برای کشتن تو من میترسم از خدا پروردگار عالمیان.

قتل نفس از گناهان بسیار بزرگ است که موجب زوال ایمان و خلود در عذاب است بنص آیه شریفه وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها سوره

ص: 343

نساء آیه 93، و مکرر گفته ایم که مؤمن مخلّد در عذاب نخواهد شد پس خلود دلیل بر عدم ایمان است بخصوص این قتل نفس که تأسیس این معصیت بزرگ است و بمقتضای حدیث شریف

(من سن سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة)

شرکت در عقوبت تمام قتل نفسها است تا قیامت.

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ مقول قول هابیل است که خطاب بقابیل میکند لِتَقْتُلَنِی که اراده قتل مرا داری ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ من اراده همچه گناهی نخواهم کرد لِأَقْتُلَکَ زیرا من از انتقام خدایی میترسم.

(اشکال) ..... ص : 344

دفاع امریست واجب حرام نیست چرا هابیل دفاع نکرد بلکه او را باین کلام جری نمود.

(جواب) ..... ص : 344

موضوع دفاع هنوز محقق نشده بود زیرا مجرد تهدید بود که من تو را خواهم کشت لکن در چه موقع و بچه وسیله معلوم نیست و هابیل باین لسان نهی از منکر کرد که قتل نفس باعث عذاب الهی است و کسی که از عذاب الهی بیم دارد باید خود را در معرض عذاب در نیاورد.

إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ خوف از خدا دو نحوه است یکی آنکه مرتکب معاصی شود سپس خوف پیدا کند و موفق بتوبه و تدارک شود و دیگر آنکه قبلا خوف داشته باشد و او مانع شود از ارتکاب معصیت چنانچه معنی عصمت همین است خوفی است که مانع شود از صدور کلیه معاصی حتی خطور در قلب و خوف انبیاء و اوصیاء از همین بابست.

ص: 344

[سوره المائدة (5): آیه 29] .....ص : 345

إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ (29)

محققا من اراده دارم که تو بر گردی بگناه من و گناه خود پس بوده باشی از اصحاب آتش و همین است جزاء ظلم کنندگان.

إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ باء بمعنی رجع است و رجوع بگناه ارتکاب معصیت است و اراده اینجا بمعنی واگذاریست یعنی من در مقام قتل تو بر نمیآیم و تو را هر چه بکنی بخدا وا میگذارم او انتقام مرا از تو خواهد کشید.

بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ مفسرین گفتند گناه قتل من و گناه معاصی که قبلا مرتکب شده ای و بعضی گفتند گناه قتل من و گناه قتلهایی که در عالم واقع میشود که تو سبب آنها میشوی لکن هر دو تفسیر غلط است بلکه مراد ظاهرا این باشد که قتل نفس دو قسم عقوبت دارد یکی از جنبه حق الناسی که ظلم بمظلوم شده و خداوند در حدیث قدسی قسم یاد فرموده

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

تا حق مظلوم گرفته نشود و دیگر جنبه حق الهی که معصیت بسیار بزرگی است و جزاء او خلود در عذاب است چنانچه گذشت یعنی ظلمی که بمن میکنی و ظلمی که بنفس خود میکنی که هم ظالم بنفس است هم ظالم بغیر فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ مصاحبت با آتش اینست که از هم جدا نشوند و کنایه از خلود است وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ این مصاحبت با آتش و خلود در عذاب جزای ستمکاران است.

[سوره المائدة (5): آیه 30) ..... ص : 345

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ (30)

پس نفس قابیل وادار کرد او را بر قتل برادرش هابیل پس او را کشت پس صبح کرد از زیانکاران.

ص: 345

فطوعت یعنی متمایل شد و رغبت پیدا کرد (له) متعلق بطوعت است (نفسه) فاعل طوّعت (قتل اخیه) مفعول طوعت و معنی اینکه متابعت هوای نفس نمود و بدترین خسارات آنست که هوای نفس که دشمن بزرگ انسان است اطاعت کند چنانچه در قرآن میفرماید أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ جاثیه آیه 23، و گفتند انسان سه دشمن بزرگ دارد: 1- دنیا که مال و جاه خود را جلوه میدهد.

2- هوای نفس که بعد از جلوه دنیا متمایل میشود و طالب میشود. 3- شیطان که راه وصله به آنرا ارائه میدهد.

(فقتله) این معصیت شنیع بزرگ را مرتکب شد فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ خسران زیان در مال التجاره است و از دست دادن سرمایه چنانچه گفتند که انسان تاجر و عمر سرمایه تجارت و اعضاء و جوارح سبعه کارمندان تجارتخانه: چشم، گوش، زبان، دست، پا، شکم، عورت. و نفس سرپرست این کارمندان و اعمال صالحه تجارت این تجارتخانه و نفع آن بهشت و خسران آن جهنم است که سرمایه عمر مصرف تحصیل عذاب باشد.

[سوره المائدة (5): آیه 31] ..... ص : 346

فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ (31)

پس خداوند فرستاد کلاغی را که زمین را بشکافد و باو نشان دهد که چگونه جثّه برادرش را پنهان کند گفت ای وای بر من آیا عاجز هستم اینکه بوده باشم مثل این کلاغ پس پنهان کنم جثّه برادرم را پس صبح کرد در حالتی که از پشیمانان بود فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً نظر به اینکه نوع افراد بشر معتقد هستند حتی حکماء

ص: 346

قدیم که ذوی العقول و الشعور منحصر بجنّ و انس و ملک است لذا بعث غراب و ارسال هدهد و تکلم مور را از باب اعجاز و خارق عادت میدانند لکن آنچه از آیات شریفه قرآن و نصوص آن و اخبار متواتره در موارد مختلفه استفاده میشود که تمام موجودات علوی و سفلی حتی جمادات از ارض و سماء عقل و شعور و معرفت بخدا و رسول و امام دارند و سجده میکنند و اطاعت مینمایند و مورد تکلیف هستند هر کدام در خور استعداد خود حتی مورد وحی الهی هستند مثل نحل پس بعث غراب بر خلاف موازین عقل و عادت نیست.

یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ یبحث بمعنی شکافتن است که زمین را بمنقار و پنجه خود شکافت و حفره ای نمود و جثّه غراب دیگری را که کشته بود او را یا مرده بود زیر خاک پنهان نمود و بقابیل عملا نشان داد که این نحوه جثّه برادرت را بخاک بسپار چون اول میّتی بود از انسان و قابیل متحیّر بود که جثّه او را چه کند که از خوردن سباع و طیور محفوظ ماند و تعفن و بوی او ظاهر نگردد.

لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ موارات پنهان کردن زیر خاک است و تعبیر بسوأة یا بواسطه آنست که بدن بو افتاده بود یا بمناسبت عورت او و سوأة عبارت از چیزیست که انسان بنظر کردن بآن اشمئزاز و انزجار پیدا کند.

قالَ یا وَیْلَتی وای بحال من که از یک غراب پست تر باشم و ندانم جثه برادر را چکنم أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ آیا عاجز هستم اینکه مثل این غراب باشم و ندانم چکنم فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی پس پنهان کنم بد منظره گی بدن برادر خود را پس پنهان کرد و او را دفن نمود، و از اینجا استفاده میشود که دفن موتی در زیر خاک از ابتداء خلقت بشر بلکه در حیوانات بامر الهی بوده پس کسانی که میسوزانند یا در صندوق بسته میگذارند یا در دریا میاندازند یا مومیا میکنند تمام بر خلاف دستور الهی است.

ص: 347

فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ این ندامت نه ندامت از معصیت باشد تا توبه باشد و البته مورد قبول بشود مثل توبه پدرش از خوردن شجره منهیه بلکه ندامت از دچار شدن بنکبت این عمل مثل قمارباز که تمام اموالش را ببازد پشیمان میشود از قمار که اگر برده بود پشیمان نبود و مثل زانی که بمرض سفلیس گرفتار میشود که اگر نمیشد پشیمانی نداشت و مثل یزید که پس از اینکه باعث رسوایی او شد و انقلاب در مملکتش گفت قبّح اللَّه ابن مرجانة ما کنت راضیا بقتل الحسین و امثال اینها بسیار است، و از بعض اخبار استفاده میشود نسل قابیل باقی بود تا زمان نوح تمام بطوفان هلاک شدند و منقرض گردیدند و بشری که باقی بود از شیث و هابیل هستند و نیز دارد که حضرت آدم جثّه هابیل را پیدا کرد و بدستور الهی غسل داد و کفن کرد و بر جنازه او نماز گذارد و 35 تکبیر گفت و خداوند 30 تکبیر را برداشت و پنج تکبیر واجب کرد و در بعض موارد هفت تکبیر گفته شده پس از آن دفن نمود و حضرت آدم چهل روز برای هابیل گریه کرد خداوند بعوض هابیل شیث را باو عنایت فرمود لذا ملقب شد بهبة اللَّه و در بعض اخبار هبة اللَّه فرزند هابیل بود و او غیر شیث است و اولاد آدم از نسل این دو بزرگوار است و از آدم تا نوح اوصیاء آدم بودند و تمام مقام نبوت داشتند.

[سوره المائدة (5): آیه 32] ..... ص : 348

اشاره

مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)

از این جهت است که نوشتیم و فرض نمودیم بر بنی اسرائیل اینکه کسی که

ص: 348

یک نفسی را بدون مجوّز شرعی یا قصاص یا دفع فساد بکشد مثل اینست که تمام مردم را کشته و کسی که زنده کند نفسی را مثل آنست که زنده کرده باشد تمام انس را و هر آینه آمد بنی اسرائیل را پیغمبران ما با معجزات باهرات پس از آن بسیاری از بنی اسرائیل در روی زمین زیاد روی کردند.

مِنْ أَجْلِ ذلِکَ یعنی قتل قابیل هابیل را سبب و علت این شد کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ فرض و لازم نمودیم بر بنی اسرائیل، اجل بسکون جیم بمعنی سبب و علة و غایة است، و اجل بفتح جیم بمعنی مدّت و انتهاء است فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34، مراد اجل حتمی است و الا اجل معلقی قابل تقدیم و تأخیر است و تابع معلق علیه است و اجل بسکون لام بمعنی نعم است که در جواب سؤال گفته میشود.

(سؤال ) ...... ص : 349

زمان آدم تا زمان موسی و بنی اسرائیل مدّتی طولانی فاصله بوده و مناسب این بود که در زمان آدم پس از وقوع قتل این حکم مجعول شود.

(جواب) ...... ص : 349

چون بلفظ کتبنا تعبیر فرمود و اول کتابی که نازل شد توریة بود زیرا نسبت بانبیاء سلف تعبیر بصحف شد: صحف آدم، شیث، نوح، ابراهیم. و اما کتب آسمانی، توریة، زبور، انجیل، فرقان بوده.

أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً قتل نفس اقسامی دارد یا بالمباشرة است یا بالتسبیب مثل اطباء و دکترها در پاره ای از معالجات که یا امتحان میکنند یا خطاء در معالجه یا دوایی که میخورند برای سقط جنین یا سعایت میکنند نزد ظلمه یا اعانت میکنند و امثال اینها، یا بالرضاء است مثل کسانی که راضی بقتل سید الشهداء علیه السّلام بودند که در زیارتش میخوانی

(و لعن اللَّه امة سمعت بذلک فرضیت به).

ص: 349

(بغیر نفس) یعنی اگر کسی کسی را کشت اولیاء مقتول حق دارند او را قصاص کنند و این قصاص مثل این نیست که تمام ناس را کشته باشد بلکه عکس است وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ بقره آیه 178.

أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ که مفسدین در روی زمین را هم باید کشت که ریشه فساد کنده شود إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا الایة مائده آیه 33 فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً (اشکال) چرا قتل یک نفس مطابق میشود با قتل جمیع ناس در عقوبت.

جواب- کلمات مفسرین مختلف است و تمامش خالی از اشکال نیست و آنچه بنظر میآید و اللَّه العالم اینکه همین نحوی که امروز تمام افراد بشر اولاد یک نفس که حضرت آدم (ع) هستند ممکن است از هر نفسی این مقدار نفوس بوجود بیاید و این نفس مقتول این قابلیت را دارد و قتل او باعث فوت این نفوس شود و لذا تعبیر بکانّما فرمود.

وَ مَنْ أَحْیاها نه بمعنی زنده کردن مرده است او کار خدا است بلکه مراد کسیست که در معرض هلاکت باشد یا بغرق یا بهدم یا مرض مهلک یا چنگال ظالم و او را نجات دهی مثل اینست که تمام ناس را نجات داده باشی فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً بهمان ملاکی که بیان شد و در اخبار ائمه (ع) دارد که تفسیر اعظم این آیه اینست که اگر یک نفر را اضلال و گمراه نمود مثل آنست که تمام مردم را گمراه کرده باشد و اگر یک نفر را هدایت نمود مثل اینست که تمام را هدایت کرده باشد. و اطلاق احیاء بر هدایت و اماته بر ضلالت در قرآن شده یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ الایة انفال آیه 24، إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ الایة نمل آیه 80، هدایت را باحیاء

ص: 350

تعبیر فرموده و اهل ضلالت را موتی شمرده.

وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند: یوسف، موسی، هارون، داود، سلیمان، زکریّا، یحیی، عیسی و غیر اینها و تمام با معجزات باهرات بر بنی اسرائیل مبعوث شدند و بسیار کمی از آنها ایمان آوردند و اکثر بکفر و ضلالت تا آخر عمر باقی بودند.

ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ در جمیع طبقات و ازمنه از زمان یوسف (ع) تا زمان محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم (بعد ذلک) بعد از انبیاء در هر عصری با معجزات باهرات و ادلّه واضحات و براهین بیّنات فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ اسراف مقابل تقتیر است و با تبذیر تفاوت دارد و بمعنی زیاده روی است و این معنای عامیست زیاد روی در کفر و ضلالت یا در طغیان و معصیت یا در خوراک و پوشاک یا در مال و جاه و بالجمله گناه بسیار بزرگیست وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ انعام آیه 141، و مراد در اینجا اسراف در شرک و کفر و طغیان و معاصیست که شرح ادوار بنی اسرائیل را طبق کتب خود که منسوب بوحی است در کلم الطیب مجلد اول صفحه 263 الی 274 گفته ایم مراجعه شود.

[سوره المائدة (5): آیه 33] ..... ص : 351

اشاره

إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ (33)

جز این نیست که سزای کسانی که با خدا و رسول محاربه میکنند و در زمین کوشش در فساد مینمایند اینکه کشته شوند یا بر دار نصب شوند یا دست و پای آنها را چپ و راست قطع کنند یا نفی بلد شوند از بلاد اسلامی این خزی دنیای

ص: 351

است و در آخرت عذاب عظیم از خصائص اینها است.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود

(مقام اول) ..... ص : 352

در معنای محارب و آن چند قسم است: 1- لصوص که قطاع الطریق باشند و باصطلاح گردنه زن در بعض اخبار او را محارب شمرده و در بعض اخبار حکم محارب بر او جاری فرموده. 2- کسانی که با سلاح بیرون میآیند و با مسلمین حرب میکنند و مرتکب قتل و اخذ مال میشوند. 3- مرتکب قتل فقط میشوند. 4- مرتکب زخم و جراحت میشوند. 5- فقط اخذ مال میکنند. 6- فقط موجب اخافه مسلمین میگردند. 7- مرتکب ضرب و شتم میشوند.

(مقام دوم) ..... ص : 352

در حکم محارب و حدّ آن اخبار و فتاوای علماء در این باب مختلف است از پاره ای از اخبار استفاده میشود و بر طبقش جماعتی فتوی دادند تخییر در این امور مطابق ظاهر آیه شریفه بین قتل و صلب و قطع ید یمنی و رجل یسری و نفی بلد و تعیین هر یک طبق نظر مجتهد و امام است و از بسیاری از اخبار و فتاوی ترتیب استفاده میشود که اگر قتل تنها است او را میکشند قصاصا و اگر ولیّ دم عفو کرد یا دیه گرفت میکشند جدا و اگر قتل و اخذ مال کرده مال را از او میگیرند عینا یا بدلا و دست راست و پای چپ آن را قطع میکنند سپس میکشند و بدار میزنند و اگر اخذ مال کرده و نکشته او را قطع ید و رجل میکنند و نفی بلد و اگر جراحت وارد کرده و اخذ مال نکرده او را تقاص میکنند یا دیه و نفی بلد و اگر مجرد شهر سلاح و اخافه مسلمین کرده و قتل و جرح و اخذ مالی نشده فقط نفی بلد است و لکن این اخبار از حیث سند خالی از ضعف نیست بواسطه عبد اللَّه و عبیدة و محمد بن سلمان و غیر اینها لکن چون اصحاب استناد کردند گفتند خبر مسند میشود.

ص: 352

و تحقیق کلام مطابق اخبار صحیحه بنحوی که مخالف با ظاهر آیه هم نباشد و با این اخبار هم سازش داشته باشد اینست که بگوئیم تخییر و اختیار هم با امام و نائب امام است و البته هم امام و حاکم مراعات مرجحات از حیث اشخاص و محل و زمان و درجات معصیت و غیر اینها را باید بکند و این اخبار هم برای ذکر مرجحات است و الزامی نیست و مؤیدات این دعوی اختلاف اخبار ترتیب است در ذکر مرجحات و دلیل بر این مدعی صحیحه حریز است که فرمود

(او فی القرآن للتخییر حیث وقع)

و حسنه جمیل فرمود

(ذاک الی الامام انشاء قتل و ان شاء صلب و انشاء قطع)

و صحیحه برید فرمود

(ذاک الی الامام یفعل ما یشاء قلت فمفوض الیه ذلک قال لا و لکن بحق الجنایة)

و البته معلوم است کسی که هم قتل هم اخذ مال کرده حق جنایتش بیشتر است از آنکه مجرد لبس سلاح کرده و قتل و اخذ مالی نکرده و کلام در این مقام ابسط از این در باب حدود.

(م) القصاص مقدم علی الحدّ و اگر ولی مقتول عفو کرد کشته میشود جدا (م) بتوبه حد ساقط میشود قبل از وصول بآن لکن حق الناس از قصاص و دیه بجای خود محفوظ است.

(م) در موضوع دار بعضی گفتند باید حیّا بدار زد چون صلب مقابل قتل و قطع دست و پا است لکن مستفاد از بعض اخبار است که در بعض موارد قتل و صلب و قطع ید و رجل جمعا ذکر شده و منافی با ظاهر آیه هم نیست زیرا افراد تخییری مانعة الخلوّ است نه مانعة الجمع لذا در بعض اخبار هم دارد قطع با نفی، و تحقیق این است که منوط بنظر امام و حاکم است و نیز گفتند در صورت صلب سه روز بیشتر در بالای دار نباید بماند اگر در ظرف سه روز مرد او را بیاورند غسل و کفن و نماز و دفن و اگر نمرد پائین آورند و بقتل رسانند و بعضی گفتند باشد تا جان دهد این هم منوط بنظر امام است و بعضی گفتند غسل قبل از صلب باشد چنانچه در سایر

ص: 353

موارد قتل ابتداء امر بغسل میکنند سپس او را بقتل میرسانند.

(م) در مورد نفی باید از بلدی که جنایة کرده او را نفی بلد کنند و ببلد دیگر و دستور دهند که در آن بلد با او مؤاکله و مراوده و معاشرت نکنند و از آن بلد اخراج کنند و هکذا تا از کلیه بلاد اسلامی اخراج کنند و اگر خواست پناه برد ببلاد شرک بآنها دستور دهند که او را پناه ندهند و اگر پناه دادند با آنها مقاتله کنند تا مدت یک سال و بعضی گفتند مطلقا تا بمیرد یا توبه کند.

(مقام سوم) ..... ص : 354

اشاره

در شرح مفاد آیه شریفه إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ انما از ادات حصر است و جزاء پاداش عمل است و محاربه با خدا و رسول محاربه با اولیاء خدا و امّة رسول خدا است یعنی اهل ایمان و مسلمین چه در شهرستانها باشد و چه در براری و صحاری که بلصّ تعبیر میشود یعنی نیست جزای آنها مگر مذکورات.

وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً عطف تفسیریست یعنی محارب مفسد در ارض است و معنی فساد قتل و غارت و ایذاء و اضرار بمسلمین است جانا و مالا و عرضا، دینا و دنیاءا مقابل مصلح.

أَنْ یُقَتَّلُوا از باب حق اللَّه که حدّ شرعی است و این غیر حق الناس است از قصاص و دیه که قابل عفو است از اولیاء مقتول و حدّ قابل عفو نیست.

أَوْ یُصَلَّبُوا صلب در ازمنه سابقه این بود که او را بریسمان می بستند تا بالای دار جان دهد غیر از معمولی این ازمنه است که بگردن بیندازند که در ظرف چند دقیقه جان بسپارد.

أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ دست راست و ارجلهم پای چپ چنانچه در اخبار تفسیر شده (من خلاف) یعنی مخالف یکدیگر که هر دو از راست یا چپ نباشد

ص: 354

و همین کلمه من خلاف قرینه است بر اینکه مراد هر دو دست و هر دو پا نیست که ظاهر ایدی و ارجل است أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ مطلق ارض است که در هیچ شهرستان و قری و آبادانیها راه ندهند تا بیابان مرگ شود یا توبه کند.

ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا این جمله دلیل است بر اینکه اقامه حدود در دنیا باعث رفع عقوبت اخروی نیست بلکه رفع عقوبت اخروی منوط بتوبه است.

وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ.

(اشکال) ..... ص : 355

در بعض اخبار داریم که خداوند اجلّ از اینست که بنده را در دو عالم عقوبة فرماید اگر در دنیا عقوبت نمود در آخرت نجات می بخشد.

(جواب) ...... ص : 355

این اخبار راجع ببلیات وارده بر مؤمنین است مثل فقر و مرض و گرفتار ظالم و تلف اموال و نفوس که کفاره گناهان است مربوط باقامه حدود و نزول عذاب نیست چنانچه بر قوم نوح، هود، صالح، لوط، شعیب، موسی وارد شد که در آخرت هم باشد عذاب گرفتار هستند أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ مؤمنون آیه 44

[سوره المائدة (5): آیه 34] ..... ص : 355

اشاره

إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (34)

مگر کسانی که از محاربین توبه کرده باشند پیش از آنی که شما بر آنها قدرت پیدا کرده باشید که از اجراء این حدود معاف هستند و بدانید که خداوند آمرزنده مهربان است.

این حکم در تمام حدود و تعزیرات جاریست که اگر قبل از ثبوت معصیت نزد حاکم و تسلّط بر آن نائب شد حد ساقط میشود لکن این غیر از حق الناس است که حق قصاص و دیه و استرداد مال یا عوض آن ساقط نمیشود مگر آنکه صاحب

ص: 355

عفو یا اسقاط نماید زیرا اجراء حدود عقوبتیست که در دنیا متوجه میشود غیر از عقوبت آخرت و همین نحوی که عقوبة آخرت بتوبه رفع میشود عقوبة دنیوی هم رفع میشود

(اشکال) ..... ص : 356

اگر چنین است باید پس از ثبوت و قدرت هم بر او رفع شود.

(جواب) .... ص : 356

مثل توبه بعد از ثبوت و اخذ آن مثل توبه بعد از معاینه است یا قبر یا عالم برزخ یا قیامت که سودی ندارد وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 18 إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ لازم نیست که علم پیدا کنیم حقیقة و واقعا توبه کرده همین اندازه که استغفار کرد یا ببیّنه ثابت شد که اظهار توبه کرده ساقط میشود بلکه همین مقدار که احتمال دادیم که توبه کرده از باب تدرأ الحدود بالشبهات کافیست بر رفع حدّ.

فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ از این جمله استفاده میشود که قبولی توبه بر خداوند واجب نیست بلکه از باب تفضّل و غفّاریت و رحیمیت خود قبول میفرماید و عفو میکند حتی توبه از شرک را.

[سوره المائدة (5): آیه 35] ..... ص : 356

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35)

ای کسانی که ایمان آورده اید دو تکلیف بزرگ بشما متوجه شده یکی از چیزهایی که باعث دوری از رحمت الهی است از معاصی بپرهیزید و یکی اموری که وسیله رسیدن برحمت او است طلب کنید و در راه خدایی مجاهده کنید امید است رستگار شوید.

ص: 356

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تکالیف و لو مختص باهل ایمان نیست لکن خطاب مختص باهل ایمان است زیرا غیر مؤمن و لو دارای مراتب تقوی باشد و بتمام وسائل متمسک شود و مجاهد باشد خردلی برای او نتیجه ندارد زیرا ایمان شرط صحت است.

اتَّقُوا اللَّهَ مکرر مراتب تقوا را متذکر شده ایم لکن در این مقام مراد تقوای از معاصیست که مانع از فلاح است و مورث استحقاق عقاب و بعد از رحمتست وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ تمام عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه وسیله و صله بفلاح و رستگاریست و تفسیر بامیر المؤمنین یا ائمه اطهار علیهم السلام یا قرآن یا مقام نبوی در قیامت و امثال اینها از باب اتم مصادیق است منافی با عموم نیست و بالجمله توسل بهر یک از مقربان درگاه الهی و بهر عمل خیری بداعی قربت و هر صفة حمیده که موجب قرب الی اللَّه باشد ابتغاء وسیله است الی اللَّه.

وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ بقرینه آیه شریفه وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا عنکبوت آیه 69، می گوییم جهاد فی سبیل اللَّه اقسامی دارد، جهاد با کفار و در حکم او است دفاع از حوزه اسلام و مسلمین با اعداء دین، و جهاد با نفس در ترک مشتهیات نفسانی از ارتکاب محرمات که جهاد اکبر میگویند و جهاد در تحصیل علوم دینیه و اعمال صالحه و کمالات نفسانیه قربة الی اللَّه و خالصا لوجه اللَّه.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ لعلّ برای تردید نیست بلکه مراد اینست که این امور مقتضی فلاح است مشروط بر اینکه مانعی بآنها بر نخورد نه علّة تامه.

[سوره المائدة (5): آیه 36] .... ص : 357

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (36)

محققا کسانی که کافر شدند اگر برای آنها باشد جمیع آنچه که در زمین

ص: 357

است از مال و منال و جاه و منصب و مطابق آنچه در زمین است هم در خارج زمین مثل کرات جویه هم دارا باشند و تمام آنها را فدا دهند که از عذاب نجات یابند از آنها پذیرفته نخواهد شد در روز قیامت و از برای آنها است عذاب دردناک.

مسئله فدی در باب جهاد مذکور است که اگر مسلمین از کفار اسیر گرفتند حق دارند آنها را استرقاق نمایند لکن اگر آنها چیزی بر طبق قرارداد امام (ع) دادند یا دیگری داد که آنها آزاد شوند پذیرفته میشود لکن در قیامت قبول نخواهد شد و این قضیه فرضیه آنهم فرض محال زیرا کفار در قیامت مالک فلسی نیستند وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ انعام آیه 94 لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ مؤمن آیه 16.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اختصاص این حکم بکفار برای این است که مؤمنین دارای چیزی هستند که آنها را از عذاب قیامت نجات دهد و آن ایمان است بخصوص اگر مقرون باعمال صالحه هم باشد.

لَوْ أَنَّ لَهُمْ لو امتناعیه است زیرا محال است کافر مالک باشد ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ماء موصوله عموم دارد بخصوص بقرینه جمیعا آنچه را که در باطن زمین است از جواهرات و معادن و فلزات و آنچه که در سطح زمین است از نباتات و جمادات و حیوانات و جبال و مزارع و انهار و بیوتات و قصور و اعتباریات از سلطنت و ریاست و جاه و منصب و رتبه و مقام (و مثله معه) و مثل آنچه در زمین است که مقرون شود با آنچه در زمین است که فرض شود کره دیگری مثل کره ماه و باشد در او آنچه که در زمین است.

لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ اشاره به اینکه هیچ امری در قیامت برای انسان فائده و ثمره و نتیجه ندارد جز ایمان و عمل صالح بلی اگر اموال را در دنیا در راه الهی صرف نمود آنهم جزو عمل صالح میشود و موجب نجات میگردد

ص: 358

و الا ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ (که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال) وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ این جمله رد بعض عرفاء صوفیه و شیخیه است که گفتند عذاب از ماده عذب است بمعنی گوارا و اصحاب آتش پس از زمان کمی جسم آنها آتشی میشود و از آتش لذت میبرند که اگر آنها را از آتش خارج کنند اذیت میشوند نظیر ملائکه عذاب و عملجات جهنم و حیوانات جهنمی خداوند میفرماید عذاب الیم که آنها را متألم میکند کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 56، با اینکه ابتلاء ببلاء موجب التذاذ نمیشود کسی که دائما گرفتار مرض باشد یا در چنگال ظالم باشد مرض و ظلم موافق طبع او نخواهد شد نعوذ باللَّه من مضلات الفتن.

[سوره المائدة (5): آیه 37] ..... ص : 359

یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ (37)

میخواهند کفار از آتش خارج شوند و حال آنکه خارج نخواهند شد و از برای آنها است عذاب ثابت دائم.

یُرِیدُونَ بعضی اشکال کردند که اراده جزء آخر است که موجب حرکت عضلات میشود بعد از تصور و تصدیق و عزم و جزم و اهل جهنم با علم به اینکه مخلد در عذاب هستند چگونه اراده خروج دارند لکن جواب اینکه اراده در آیات شریفه اطلاقات زیاد دارد در اینجا بمعنی خواستن است یعنی مایل و شایق هستند که خارج شوند و در بعض موارد بمعنی اشراف است مثل آیه شریفه فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ کهف آیه 77، و بعضی گفتند بمعنی تمنی و آرزو است چنانچه در نظیر این آیه گفته اند کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها سوره حج آیه 22.

أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ خروج از آتش یا مشمول رحمت یا شفاعت یا بموت

ص: 359

و هلاکت و غافل از اینکه شمول رحمت قابلیت محل لازم دارد و آن ایمان است با اینکه کمال وسعت را دارد وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156، و شفاعت هم منوط باذن پروردگار است آنهم برای کسی که خداوند از او راضی باشد یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا طه آیه 109، و موت و هلاکت هم نیست وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77 وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها با تقدیم ضمیرهم و جمله اسمیه و کلمه ماء نافیه تاکیدات سه گانه بر نفی خروج بخصوص با تعقیب بجمله وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ که هیچگونه تخفیفی هم پیدا نمیکند چه رسد که نجات پیدا شود.

[سوره المائدة (5): آیه 38] .... ص : 360

اشاره

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (38)

مرد دزد و زن دزد باید دستهای آنها را قطع کنید جزای عمل آنها است و این عقوبتیست از جانب پروردگار و خداوند بزرگواری است صلاح دان.

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ تقدیم سارق بر سارقة بخلاف تقدیم زانیه بر زانی در آیه شریفه الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ نور آیه 2، برای اینست که سرقت غالبا از رجال است ولی منشأ زنا غالبا نساء هستند و این آیه اگر چه اطلاق دارد لکن در اخبار معتبره از ائمه و اجماع علماء بر اینست که این حکم فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما مشروط بدو شرط است یکی بحد نصاب برسد که ربع دینار است و عبارت از چهار نخود و نیم طلا باشد یعنی قیمت مسروق باین اندازه برسد که شاید امروز هفتاد ریال که عبارت از هفت تومان است، و دیگر آنکه از حرز باشد و ملاک حرز جائیست که متعارف است که اشیاء را در آنجا نگاه میدارند

ص: 360

کل شیئی بحسبه، مثلا جای جواهرات و جای اسکناس و جای اساس خانه و جای نوشته جات و هکذا مختلف است و هر کدام حرزی دارد، و نیز اختلاف دیگری است بین شیعه و سنی در مقدار قطع بعضی، عامه گفتند از بند دست که موضع تیمم است و الان هم در حجاز معمول است، و بعضی گفتند از مرفق که موضع وضوء است، و بعضی گفتند از کتف که تمام دست است، لکن مذهب شیعه بلکه ضروری مذهب مطابق اخبار معتبره صادره از ائمه اطهار اینکه فقط چهار انگشت غیر از ابهام را باید قطع کرد که محل برای سجده و تیمم و وضوء باقی باشد و قضیه حضرت جواد و معتصم عباسی و ابی لیلی ملعون معروف است و همین ملعون سعایت کرد و سبب قتل آن حضرت شد و نیز یک دست را که دست راست باشد باید قطع کرد نه هر دو دست، و شاهد بر این تعبیر بجمع در آیه کرده فرموده ایدیهما یعنی من کل واحد منهما یک و اگر مراد هر دو دست بود تعبیر بتثنیه میفرمود فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما و شواهد این بسیار است و این حکم در مرتبه اولی است و اگر ثانیا نیز مرتکب سرقت شد باید پای او را قطع کرد آنهم مطابق مذهب شیعه و اخبار معتبره متظافره روی پا را از مفصل قطع کرد و پاشنه پا را بگذارند که بتواند راه رود، و طریق اثبات سرقت هم یا بشهادت جماعت است که مفید قطع باشد یا ببینه شهادت عدلین یا باقرار آنهم دو مرتبه و اگر قبل از ثبوت توبه کرد حکم قطع برداشته میشود ولی سایر احکام از وجوب رد الی المالک یا اگر تلف شده عوض آن را و بالجمله حق الناس باقیست چنانچه اگر دون نصاب باشد یا از غیر حرز باشد آن احکام برداشته نمیشود و تفاصیل این احکام و بیان اخبار و ادله بر هر یک موکول بکتب فقهیه است در کتاب حدود در بیان حد سرقت آنجا مراجعه شود. جَزاءً بِما کَسَبا کنایه از اینکه سارق این عملی که مرتکب میشود یک کسب پر فائده توهم میکند باصطلاح کسب بی مایه زیرا احتمال ضرر در او نمیدهد

ص: 361

اگر نتواند و چیزی دست او نیاید ضرری نبرده و اگر دست آورد نفعی برده و بازاء او چیزی نداده حتی از قمار نفعش بیشتر است زیرا قمار احتمال نفع و ضرر هر دو دارد برد و باخت است ولی سرقت باخت ندارد ولی بعد از آنی که گرفتار شد مال را با جمیع منافع از او میگیرند و اگر تلف کرده عوض آن را باشق احوال از او میگیرند زیرا غاصب است و الغاصب یؤخذ باشق الاحوال و اگر نتوانستند از او بگیرند فردای قیامت از او بسخت ترین حالات حق مظلوم را میگیرند و خداوند در حدیث قدسی قسم یاد فرموده

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

بعلاوه اثر مال حرام و نکبت ظلم در دنیا هم پا پیچ آن خواهد شد بعلاوه دستی که اگر چهار انگشت او را قطع کنند چهل شتر دیه دارد برای ربع دینار سرقت قطع میشود و این مزد و پاداش عمل او است.

نَکالًا مِنَ اللَّهِ نکال بمعنی عقوبت است یعنی قطع ید از جنبه حق الناس نیست و لذا اگر مالک عفو کند ساقط نمیشود چنانچه در قصاص ساقط میشود بلکه جنبه حق اللهی است بلی اگر توبه کند قبل الثبوت ساقط میشود مثل سایر حدود.

وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ دفع دخلی است که اگر کسی اشکال کند که این قطع چه نفعی دارد فلج میشود باید رفع گرفتاری دزد را نمود که دیگر احتیاج بدزدی پیدا نکند چنانچه امروز در قوانین دول قطع ید را بکلی منکرند لکن غافل از اینکه اگر یک دزد را قطع ید کردند هم چشم خود بحساب میافتد که دیگر مرتکب نشود هم سایرین از ترس این عقوبت مرتکب نخواهند شد و مال مسلمین محفوظ میشود نه مثل این زمان که وسط النهار با کمال شهامت بانکها را میدزدند، قدری مراجعه کنید بسرقت های غریبه در ممالک متمدنه میفرماید خداوند عزیز است ریزه کار که تمام دقایق و جزئیات را منظور دارد و حکیم است که عالم بجمیع مصالح و حکم است و دستوراتش محکم و متقن و صحیح و بجا و بموقع است.

ص: 362

(تنبیه) ..... ص : 363

مشتمل بر فروعی است: 1- اگر مالک قبل از رجوع بحاکم عین مسروقه را بخشید بسارق حکم قطع ید برداشته میشود ولی بعد از رجوع فائده ندارد و بر طبق این اخباری است از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام.

2- سرقة پدر از اولاد و غلام از مولی و سرقة غیر بالغ و مجنون حد ندارد و هم چنین اگر مدعی شد که من خیال کردم ملک خود بوده بعد فهمیدم از غیر است زیرا در خبر است

تدرأ الحدود بالشبهات

و سرقة مال مشترک اگر زائد بر نصیب خود نباشد آنهم حد ندارد.

3- اگر از جیب سرقة شده باشد باصطلاح جیب بر دو قسم است اگر از جیب ظاهر است حد ندارد و اگر از جیب مستور است حد دارد.

4- اگر دو نفر هستند یکی هتک حرز کرد قفل شکست در باز کرد و دیگری اخذ مال حد از هر دو ساقط میشود و اما اگر مشترکا هتک و اخذ نمودند ثابت است 5- اگر بتوسط آلت مثل ارسال صبی یا بتوسط تناب یا حیوان یا آلات دیگر سرقت کرد مستند بسبب است و اگر بتوسط فاعل مختار بالغ عاقل سرقت کرد مستند بمباشر است الی غیر ذلک از فروع که محل تعرضش در فقه است با بیان ادله و اقوال رجوع بجواهر شود.

[سوره المائدة (5): آیه 39] ..... ص : 363

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (39)

پس کسی که توبه کند از بعد از ظلمی که نموده و اصلاح کند پس خداوند توبه او را قبول میفرماید محققا خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ تعبیر بظلم با اینکه آیه در مورد سرقت است برای

ص: 363

تعمیم است که هر ظالمی هر ظلمی که کرده و حقیقة بین خود و خدای خود نادم شود (و اصلح) دلیل بر این است که ظلم با سایر معاصی تفاوت دارد سایر معاصی فقط توبه و ندامت کافی است بر رفع عذاب چون فقط حق اللَّه است و اما ظلم جنبه حق الناسی دارد باید اصلاح کند و تدارک حق مظلوم را هم بنماید مثلا سارق باید عین مال را اگر موجود است رد کند و اگر تلف شده اگر مثلیست مثل آن را رد کند و اگر قیمتیست اعلی القیم از یوم سرقت الی یوم التلف یا الی یوم الاداء علی اختلاف بعلاوه اگر ضرری بمالک زده از شکستن جعبه و قفل و خرابی وارد کرده باید تدارک کند و اگر اذیتی وارد کرد بر او و بستگان او یا قصاص و دیه باو تعلق گرفته یا آنها را ترسانده و مضطرب کرده یا هر گونه ظلمی شده اگر قابل تدارک است تدارک کند و اگر نیست ترضیه نماید اینست معنی اصلاح.

فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ تعبیر بفاء تفریع دلیل بر اینست که قبولی توبه متفرع بر این دو امر است هم از عقوبات دنیوی و هم از عقوبات اخروی نجات پیدا میکند إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ آمرزنده و ستار عیوب او است (رحیم) مورد رحمت و فیوضات اخروی میشود اللهم اغفر لنا و ارحمنا من جمیع ذنوبنا و ارض عنا ذوی حقوقنا

[سوره المائدة (5): آیه 40] .... ص : 364

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (40)

آیا نمیدانی اینکه از برای خداوند مالکیت آسمانها و زمین است هر که را بخواهد عذاب مینماید و هر که را بخواهد میآمرزد و خدا بر هر چیزی توانا است این آیه شریفه جواب از سؤال مقدر است که اگر کسی بگوید اگر سارق قدرت بر تدارک ظلمهایی که کرده ندارد و همچنین هر ظالمی و مظلوم هم ترضیه

ص: 364

خاطر او نشد ولی حقیقة نادم شد خداوند نسبت بحق الناس با او چه میکند.

جواب- أَ لَمْ تَعْلَمْ مگر نمیدانی استفهام تقریری است البته میدانی که جواب آنها را بفرمایی أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ملکیة حقه حقیقیه جمیع آسمانها و زمین اختصاص بخداوند عالم دارد و سایر ملکیتها اعتباری است قائم بید معتبر است و معتبر خداوند است فقط وجود اعتباری دارد و در خارج ابدا وجود ندارد خداوند اگر بخواهد این سارق و غاصب را عفو کند از حق خود گذشت فرموده مالک را نمیرسد که بگوید ملک من بوده و من رضایت ندارم، و این قوانینی که جعل فرموده برای حفظ نظام مملکت است که بفرماید این ملک زید است و عمرو را نمیرسد که بدون اذن و اجازه زید تصرف کند و الا حقیقة زید و عمرو هر دو مملوک و مخلوق خدا هستند انتقام و گذشت هر دو بدست او است.

یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ و تعذیب و غفران هم بجا و بموقع است البته در موردی که سارق و غاصب قدرت بر اداء ندارد اگر ایجاب فرماید تکلیف بما لا یطاق و بغیر مقدور است و قبیح و محال است و بعد از ندامت سارق و غاصب البته توبه قبول است

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

و توانایی خدا بر تعذیب و غفران ثابت است.

وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ فضولی در کار او مثل اعتراضات شیطان میشود که بخدا کرد و خدا بفرماید که اگر مرا حکیم میدانی و از روی حکمت کارهای مرا میدانی فضولی موقوف.

ص: 365

[سوره المائدة (5): آیه 41] ..... ص : 366

اشاره

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ (41)

ای پیغمبر اکرم محزون نکنند شما را جماعتی از منافقین که کمال سرعت را دارند در کفر بزبان میگویند که ما ایمان آوردیم و بدل ایمان نیاوردند که معنی منافق همین است و همچنین محزون نکنند جماعتی از یهود که سماع هستند برای دروغ که حرف شما را بشنوند و بر خلاف آن نقل کنند و کلام جماعت دیگر یهود که بر خلاف واقع میگویند قبول میکنند که نزد شما نمیآیند تحریف میکنند کلمات الهی را از مواضع آن که حکمی در موردی را در مورد دیگر اعمال میکنند میگویند که اگر پیغمبر موافق کلام ما فرمود بگیرید و قبول کنید و اگر بر خلاف آن فرمود دور اندازید و قبول نکنید و کسی را که خداوند اراده فرموده او را در عقوبت و شدت و عذاب بیندازد شما پیغمبر نمیتوانی از آنها دفع کنی اینها کسانی هستند که دلهای آنها قابلیت تطهیر ندارد و خدا دلهای آنها را پاک نفرموده از برای آنها در دنیا خزی و ذلت و خفت است و در آخرت عذاب عظیمست خسر الدنیا و الاخرة.

شرح این آیه شریفه موقوف بر بیان اخباریست که از ائمه در مورد این آیه رسیده در تفسیر علی بن ابراهیم که گفتند مأخوذ از اخبار است راجع بدو قبیله از یهود است بنی نضیر و بنی قریظه و چون بنی نضیر عده آنها زیادتر بود و قوه

ص: 366

و قدرت آنها بیشتر بود و خود را شریف تر از بنی قریظه میدانستند پیش نهاد کردند بآنها که اگر شما یک نفر از ما را کشتید باید هم قاتل را قصاص کرد هم دیه کامله گرفت و اگر ما یک نفر از شما را کشتیم قصاص نشود فقط نصف دیه پرداخته شود و قاتل را بر شتری روی بعقب شتر سوار کرد و صورتش را سیاه کرد و در بازار گردانید و چون بنی قریظه مقهور آنها بودند این قرارداد را قبول کرده و نوشته طرفین امضاء کردند و در زمان پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم بنی قریظه این قرارداد را رد کرده و گفتند همچه حکمی در توریة نیست بالاخره طرفین راضی شدند بحکمیت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم، بنی نضیر عبد اللَّه بن ابی را با یک نفر دیگر فرستادند نزد حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم از او سؤال کنند که اگر موافق نظر آنها حکم میفرماید قبول کنند حکمیت او را و الا رد کنند حضرت در جواب آنها سکوت فرمود و مغموم شد جبرئیل (ع) نازل شد و این آیه را آورد تا آنجا که میفرماید فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ ... بِالْقِسْطِ الایة.

لکن در تفسیر مجمع خبری از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که خلاصه آن اینست که در میان یهود در موضوع زنای محصنه اگر از اشراف بودند فقط چهل تازیانه میزدند و یک مقداری بی احترامی مثل سوار کردن بر پشت و گردانیدن و امثال اینها، و اگر از غیر اشراف بودند رجم میکردند و این حکم بر اینها دشوار بود و در موردی زنای محصنه از اشراف واقع شده بود سپس از غیر اشراف خواستند آنها را رجم کنند گفتند تا آنها را رجم نکنید نمیگذاریم اینها را رجم کنید تراضی کردند بحکم حضرت رسالت صلی اللَّه علیه و آله و سلم حضرت حکم برجم نمودند منکر شدند و گفتند همچه حکیم در تورات نیست حضرت فرمود میان من و شما این صوریا که باعتراف خود یهود اعلم علماء یهود بود باشد قبول کردند و ابن صوریا را خواستند حضرت او را قسم دارند بخدا و مقدسات نزد یهود که آیا حکم رجم محصنه

ص: 367

در تورات هست اعتراف کرد حضرت آنها را در مسجد حکم برجم نمود سپس یهود اعتراض کردند بابن صوریا که چرا تصدیق کردی محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را گفت اگر قسم نداده بود تصدیق نمیکردم لکن چون قسم داد ترسیدیم و تصدیق کردم. این خلاصه قصه، برویم در مقام شرح آیه شریفه.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ

(اشکال) .... ص : 368

قبلا متذکر شدیم که مسارعت در امور خیریه استعمال میشود و عجله در شرور و در این آیه مسارعت را در کفر استعمال فرموده.

(جواب) ..... ص : 368

کفر در نظر آنها شر نیست بلکه خیر و خوب میدانند و این غیر از عذاب است که در نظر تمام شر است یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ عنکبوت آیه 54، خداوند تسلیت میدهد نبی اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم را که در مخالفت یهود بلکه تمام کفار محزون نباشد که چرا اینها ایمان نمیآورند و هدایت نمیشوند و روز بروز بر کفر آنها افزوده میشود زیرا قابل هدایت نیستند و قابلیت شرط است و الا فاعل تام الفاعلیه است آنچه باید و شاید در هدایت آنها کوتاهی نشده لکن قساوت قلب و عصبیت و عناد و کوری دل مانع از قبول است و این تسلیت برای ائمه (ع) و علماء دین هست که اینها هم نباید در امر هدایت کوتاهی کنند بقدر مقدور هر که قابلیت دارد هدایت میشود و هر که ندارد (بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی).

مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ که منافقین باشند که جای آنها فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ است و عذاب آنها اشد جمیع طبقات کفار است.

وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا یعنی یهود که کلام آنها و عملیات آنها هم تو را محزون

ص: 368

نکند زیرا آنها اعدی عدو شما هستند و از روی عناد و عصبیت با علم برسالت شما قبول نکردند و در تمام اهل کفر کسی که از روی حقیقت ایمان آورد کمتر از یهود نیست بسیار متقلب و دو رو هستند سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ یعنی میآیند فرمایشات شما را میشنوند برای اینکه دروغ بشما ببندند و بر خلاف آنچه فرموده ای نقل کنند و نسبت دهند سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ میشنوند که برای قوم دیگری از خود یهود یا کفار دیگری نقل کنند مثل اینها مثل مبلغهای مسیحی و بهایی هستند که میآیند با بعضی از علماء سؤالاتی در موضوع نبوت یا امامت میکنند تا ببینند نظر آنها چیست بروند نزد همکاران خود و جوابی بر این مطالب تدارک کنند و بسا نسبتهای دروغ بآنها ببندند لَمْ یَأْتُوکَ آن قوم آخرینی که خدمت شما نرسیده و نمیدانند چه فرموده ای یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ مراد کلام خدا است که در موضع خود قرار داده واجب را واجب فرموده، حرام را حرام، حلال را حلال، اینها تغییر دادند قصاص را تبدیل بدیه، رجم را تبدیل بجلد و بین اشراف و ضعفاء فرق گذاردند و بین این طائفه و آن طائفه و این قبیله و آن قبیله و هکذا یَقُولُونَ اشاره بقول عبد اللَّه بن ابی و صاحب او است إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ یعنی اگر موافق نظر بنی نضیر فرمود بگیرید طبق دلخواه آنها وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ و اگر بر خلاف آن فرمود فَاحْذَرُوا عمل نکنید.

وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فتنه در این مقام بمعنی عذاب است چنانچه میفرماید یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ الایه الذاریات آیه 13 و 14، یعنی کسی که قابلیت رحمت ندارد و مورد عذاب الهی است فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً یعنی نمیتوانی او را هدایت کنی و از عذاب نجات دهی چون قابلیت ندارد أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ چون قلوب آنها غلف است و قاسیه و مریض است که در آیات اشاره شده قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بقره آیه 8 قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً

ص: 369

آل عمران آیه 13 فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بقره آیه 10، و اراده تکوینی است نه تشریعی زیرا تشریعا خداوند راه هدایت را بتمام افراد نشان داده و همین شاهد بر این است که اراده در آیه تطهیر در حق اهل البیت هم تکوینی است نه تشریعی و دلیل بر مقام عصمت است.

لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ از ذلت، کوچکی، خفة، اعطاء جزیه و ظهور کذب آنها در کتمان حکم رجم و قصاص و مغلوبیت در جنگها و غیر اینها.

وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ جمیع عذابهای آخرت عظیم است بالنسبة بعذاب های دنیا و همچنین شدید و الیم است لکن در میانه عذابهای آخرت عذاب این طایفه عظیم تر است چون عظمت و حقارت، کبر و صغر، عزت و ذلت و امثال اینها امور نسبیست.

[سوره المائدة (5): آیه 42] .... ص : 370

سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (42)

میشنوند کلام تو را و دروغ نقل میکنند و میگیرند اموال ناس را بدون وجه مشروع پس اگر آمدند نزد شما برای محاکمه اختیار با شما است میخواهی حکم کن میانه آنها و میخواهی اعراض کن، و آنها را بخود واگذار شما اگر اعراض کردی بشما هیچ گونه ضرری نمیتوانند وارد کنند و اگر حکم کردی بعدل میانه آنها حکم نما محققا خدا دوست میدارد کسانی که بعدل رفتار میکنند سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ گذشت معنای آن و تکرار این جمله ممکن است که در آیه سابقه راجعه بقضیه رجم یا قصاص باشد چنانچه گذشت و در این آیه بقرینه

ص: 370

جمله بعد راجع بمطلق مراجعات آنها باشد چه در مرافعات و چه در احکام اگر چه نوع مفسرین مورد هر دو را یکی دانسته أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ سحت بمعنی اخذ مال است بدون موازین شرعیه و عرفیه مثل رشوه در احکام، اخذ اجرت بر واجبات شرعیه، قمار، سرقت، عصب، اجرت بر فعل محرمات، ثمن خمر، بیع آنچه مالیت ندارد عرفا مثل: خنافس و دیدان، ثمن عذره انسان و ثمن کلب و میته و بیع آلات لهو و آلات قمار و بلیط بخت آزمایی و آلات ساز و آواز و صرف مال در محرمات مثل: سینما، تماشاخانه، و بیع آلات حرب باعداء دین و اجرت زنا و لواط و سایر مکاسب محرمه و اینکه در بعض اخبار تفسیر شده ببعض مذکورات از باب بیان مصادیق است و یکی از مصادیق مهمه اخذ رباء است که در یهود معمول است و بالجمله یهود از هر طریقی که ممکن باشد بهر حیله و تقلبی مال بدست بیاورند میخورند.

فَإِنْ جاؤُکَ که تو را حکم بنمایند اختیار با شما است خواستی قبول فرما و خواستی رد نما چنانچه همین اختیار برای ائمه علیهم السلام هم بوده و فعلا هم برای احکام شرع علماء اعلام هست و توهم اینکه این حکم نسخ بآیه شریفه وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مائده آیه 49، فاسد است زیرا اولا گذشت در اوائل سوره اخباری که این سوره هیچ آیه آن نسخ نشده، و ثانیا مراد اینست که اگر اختیار حکم کردی یا موردی لازم شد حکم باید بما انزل اللَّه باشد چنانچه در این آیه هم میفرماید باید بقسط باشد فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ البته همین نحوی که افعال الهی مطابق حکمت و صلاح است افعال انبیاء و ائمه هم بر طبق مصلحت و حکمت است در جایی که صلاح در حکم باشد حکم میفرمایند و در موردی که مصلحت در اعراض است اعراض میکنند.

وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً نمیتوانند کوچکترین اذیتی بشما بکنند چون خدا با شما است هر چه منافقین و یهود دارای قوت و قدرت باشند از

ص: 371

فرعون و اتباعش قوی تر نیستند موقعی که مأمور شد حضرت موسی، هارون علیهما السلام برای دعوت او عرض کردند قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری طه آیه 45 و 46.

وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ البته معلوم است که حضرت رسالت بر خلاف عدل و قسط حکم نمیفرماید این دستور برای شبهه یهود بلکه مسلمین است که توهم نکنند که حضرت بواسطه عداوتی که یهود و منافقین دارند اعمال غرضی کند و بر حلاف عدل حکم کند و همچنین قطع طمع آنها شود که حضرت فرق گذارد بین شریف و وضیع و قوی و ضعیف.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ و همین جهت موجب این میشود که نیایند خدمت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم و تقاضای حکمت کنند چون مقصود آنها حکم بر خلاف حق است و الا اگر واقعا مطابق حق میخواستند همان تورات آنها با اینکه محرف است حکم قصاص و رجم و بسیاری از احکام را بیان میکند چنانچه در آیه بعد اشاره باین موضوع دارد.

[سوره المائدة (5): آیه 43] ..... ص : 372

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (43)

و چگونه تو را حکم قرار میدهند و حال آنکه نزد آنها تورات هست که در او حکم خدا موجود است پس اگر تو حکم فرمودی آنها بعد از حکم تو اعراض میکنند و اینها ایمان نخواهند آورد.

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ اینها توقع دارند که اگر بشما رجوع کنند مطابق هوای نفس آنها حکم دهی بر خلاف حکم الهی که در همین تورات محرف آنها موجود است راجع بقصاص و رجم و غیر اینها اگر میخواستند بر طبق واقع حکم شود

ص: 372

احتیاج برجوع بشما نداشتند وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ پس بعد از آنی که فهمیدند که شما هم مطابق توارت حکم می نمایی هرگز تو را حکم نخواهند قرار داد و حال آنکه فِیها حُکْمُ اللَّهِ از قصاص و رجم هست و فرق بین قوی و ضعیف و شریف و وضیع نگذارده ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ یعنی پس از رجوع بشما و فهمیدند که ملاحظه در کار نیست و شما هم اگر حکم نمایی همان مطابق تورات است از شما اعراض گردند وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ علة آن اینست که اینها نه ایمان بتورات دارند اگر داشتند این قدر دست تحریف در آن دراز نمیکردند و این اندازه احکام او را کتمان نمیکردند و البته بسبب بشاراتی که در او بوجود مبارک پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود به پیغمبر ایمان میآورند و نه ایمان بشما دارند که حکم شما را لازم الاتباع بدانند و لازم الاجراء با اینکه از هر جهت حجت بر آنها تمام است هم بحس و و جدان معجزات شما را مشاهده کردند بالاخص قرآن که اعظم معجزات است و هم بشاراتی که در کتب انبیاء در مرئی و منظر آنها بود ولی عناد و عصبیت قومیة و لجاجت و حب جاه و مال و متابعت هوی و هوس موانع قویه است از ایمان آوردن خذلهم اللَّه کما خذلهم و لعنهم اللَّه کما لعنهم و عذبهم اللَّه کما عذبهم و کل من کان مثلهم او فوقهم او دونهم من الکفار

ص: 373

[سوره المائدة (5): آیه 44] .... ص : 374

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (44)

محققا ما نازل فرمودیم تورات را که در او است راههای هدایت و روشن و بر طبق آنها حکم نمودند انبیاء کسانی که تسلیم اوامر الهی و نواهی او شدند برای کسانی که هدایت شدند و همچنین حکم کردند مربیان بشر و نیکان دانشمند بآن مقداری که حفظ کردند از کتاب الهی و بر طبقش شهادت میدهند پس از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا بثمن قلیل از دست ندهید و کسی که حکم نکند بآنچه خدا نازل فرموده پس اینها کافر هستند.

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ مسلما مراد توراتیست که بر حضرت موسی علیه السّلام نازل فرموده نه این تورات رائج بین یهود و نصاری که مشتمل بر کفریات و احکام خلاف عقل صادر از شخص قسی القلب قائل بتجسم و شرک بوده بقرینه جملات بعد که از آن جمله فِیها هُدیً است هدایت راهنمایی باعمال حسنه و اخلاق حمیده و عقائد حقه است و این تورات رائج مشتمل بر اعمال فاسده و اخلاق رذیله و عقائد باطله است و صادق است که بگویی فیها ضلالة نقطه مقابل.

و از آن جمله و نور که روشنائیست مقابل ظلمت یعنی حقایق را واضح و هویدا میکند و این تورات رائج حقائق را مستور میکند مخصوصا آنچه که راجع بحضرت ختمی مرتبت است و بشاراتی که از آمدن او داده.

و از آن جمله یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ که مراد انبیاء بنی اسرائیل باشند مثل هارون، یوشع، داود، سلیمان، یونس، زکریا، یحیی و هزارها انبیاء زیرا

ص: 374

مسلما انبیاء حکم بخلاف ما انزل اللَّه نمیکنند و این تورات رائج اکثر بر خلاف ما انزل اللَّه است، بعضی گفتند نبی ما خارج است زیرا تابع تورات نیست و بعضی گفتند داخل است و مراد حکم بآنچه که باو نازل شده و مطابق احکام تورات است و طرفین اشتباه کردند زیرا قبلا متذکر شدیم که از زمان آدم ابو البشر تا دامنه قیامت دین یک دین بوده اسلام عقائد، اخلاقیات، احکام، واجبات و محرمات تکلیفیات و وضعیات، معاملات، حدود دیات تمام یکی بوده، صلوة، زکاة، صوم حج، جهاد، حرمت زنا، لواط، قمار، شرب خمر و هکذا و تمام انبیاء آمدند برای دعوت بهمین دین فقط بمقتضای مصالح ازمنه بعضی از خصوصیات بواسطه فقدان بعض شرائط یا وجود بعض موانع با مقتضیات وقت جزئی تغییراتی پیدا میکرده چنانچه در یک شریعت هم بسا اتفاق میافتاد بعض احکام نسخ میشد یا تخصیصات و تقییدات پیدا میکرد مثلا در زمان ظهور امام و بسط ید او جهاد واجب و در زمان غیبت حرام و غیر جائز، یا صلوة جمعه واجب و حرام میشود و امثال اینها و ادله آن را بیان کردیم از آیات و اخبار و حکم عقل که تکرار نمیکنیم، بنا بر این نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم مانعی ندارد که بما فی التوراة حکم کند چنانچه عیسی علیه السّلام هم بحکم تورات حکم نماید.

الَّذِینَ أَسْلَمُوا صفت النبیون است که تمام اسلام داشتند و تسلیم اوامر و نواهی الهی بودند و راضی بقضاء و تقدیرات حق بودند.

لِلَّذِینَ هادُوا ممکن است متعلق بهدی و نور باشد یعنی توریة را نازل کردیم که هدی و نور باشد للذین هادوا و تقدیم و تأخیر شده و ممکن است متعلق به یحکم باشد که نبییون حکم میکنند بتورات للذین هادوا.

وَ الرَّبَّانِیُّونَ علماء و دانشمندانی هستند که با بصیرت باشند بسیاست و تنظیم امور و مربی بشر هستند که از تیه ضلالت باوج سعادت برسانند.

ص: 375

وَ الْأَحْبارُ کسانی هستند که امر بکارهای نیک و جلوگیر از اعمال زشت میکنند حسن را حسن میدانند و قبیح را قبیح و این دو جمله عطف به النبیون است یعنی اینها هم حکم بتورات میکنند غایة الامر انبیاء عالم بجمیع تورات هستند و بر طبقش حکم میکنند و ربانیون و احبار بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ چون بسیاری از تورات از دست رفته بود و دست رس آنها نبود و انبیاء هم مقهور یهود بودند و نمیتوانستند که بیان کنند یا آنها را میکشتند یا حبس میکردند یا اخراج بلد میکردند چنانچه کتب عهد قدیم آنها مشحون باین امور هست و مکرر تذکر داده ایم و در مجلد اول کلم الطیب مفصلا بیان کرده ایم و مراد از کتاب اللَّه همان تورات است و تعبیر بکتاب اللَّه اشاره باین است که آنچه از تورات حقیقی میدانستند و حفظ کرده بودند حکم میکردند نه آنچه در این تورات رائج است که ارتباطی با کلام الهی ندارد.

وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ یعنی آنچه را که میتوانستند شهادت دهند که از جانب خدا است و کلام حق است و کتاب اللَّه است.

فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ مراد کفار و یهود است یعنی از آنها نترسید در بیان حق و حقیقت و بر طبق دستور الهی حکم دهید.

وَ اخْشَوْنِ از خدا بترسید که مبادا طبق هوا و نظر یهود و منافقین چیزی بگوئید که بسا موجب کفر میشود.

وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا که برای استفاده مادی دنیوی احکام الهیه را ترک کنید و دین فروشی کنید چنانچه معمول اهل رشوه و حکام جور است حق را باطل و باطل را حق میکنند و امروز هیچ واسطه و شفیعی برای رسیدن بمقصود مثل اسکناس در هیچ مرکزی نیست حتی یکی از دوستان نقل کرد که محاکمه ای داشتم چند سال طول کشید بعد یکی از دوستان مرا آگاه کرد مقداری اسکناس

ص: 376

در پاکت گذارده روز محاکمه روی میز گذاردم و گفتم یک مدارک تازه پیدا کرده ام برای اثبات دعوی خود قاضی پس از آنکه متوجه شد رو بمن کرد و گفت شما که همچه مدرک مهمی داشتید چرا روز اول نیاوردید و فوری بر طبق مقصود من حکم صادر شد وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ و در آیه بعد میفرماید فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ و در دو آیه بعد میفرماید فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ و ممکن است گفته شود که اگر در احکام کلیه الهیه باشد که تغییر در حکم الهی دهد کافر میشود و اگر در موضوعات شخصیه باشد اگر در حقوق الناس است ظالم میشود و اگر در غیر حقوق الناس است فاسق میشود، لکن ظاهر آیات اینست که حکم بغیر ما انزل اللَّه هر سه عنوان بر او صادق است، کافر است چون بدعت در دین گذارده یا منکر حکم الهی شده و ظالم است در حق خود و دیگران که در معرض عذاب الهی خود و دیگران را انداخته و فاسق است چون از طاعات الهی خارج شده و سرپیچی نموده.

[سوره المائدة (5): آیه 45] .... ص : 377

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45)

و نوشتیم بر یهود در تورات که محققا نفس بازاء نفس یعنی قاتل را بکشند بازاء مقتول و چشم بازاء چشم که اگر چشم کسی را بیرون آورد یا کور کرد چشم او را بیرون آورند یا کور کنند و بینی بازاء بینی و گوش بازاء گوش و دندان بازاء دندان و بالجمله هر عضوی را که ناقص کرد همان عضو را ناقص کنند و اگر جراحت و زخمی زد بهمان مقدار باو بزنند و قصاص کنند پس اگر محقق علیه یا اولیاء مقتول

ص: 377

تصدق باو کردند و او را عفو کردند همین کفاره او است که دیگر نباید قصاص کرد و کسی که بر طبق این حکم رفتار نکرد و بر خلاف آن حکم نمود پس اینها ظالم هستند.

مسئله قصاص بسیار طویل الذیل و بیش از هزار فرع در کتب فقهیه متعرض شدند با اینکه فروعات دیگری هم متفرع میشود که تعرضی از آنها نشده ولی ما در این تفسیر بمقدار مختصری رؤس بعض فروع را باندازه گنجایش کتاب متعرض میشویم در ضمن اموری:

امر اول- اینکه حکم قصاص که در تورات نوشته شده در شریعت مطهره اسلامی هم جاریست لکن در اخبار شرائطی مقرر شده یکی آنکه باید جانی و مجنی علیه کفو باشند هر دو حر باشند یا عبد یا مسلم باشند یا کافر، مرد باشند یا زن و اما اگر مختلف باشند اگر جانی عبد باشد یا کافر باشد یا زن باشد و مجنی علیه حر یا مسلم یا مرد باشد قصاص میشود و اگر عکس باشد فقط دیه باید بدهد.

2- پدر را برای پسر قصاص نمیکنند ولی عکس آن را قصاص میکنند.

3- جنایت باید عمدی باشد اگر خطاء یا شبه عمد باشد منحصر بدیه است 4- اگر در قصاص جراحات علم بخطر ذهاب نفس یا ظن یا احتمال آن برود باید دیه داد قصاص نمیشود.

5- اگر زخمی زد اگر موضحه یا هاشمه یا منقله باشد قصاص میشود بمثل خود و اما اگر مامومة یا جائفه باشد نمیشود قصاص کرد و مراد از موضحه اینکه زخم باستخوان برسد که سفیدی استخوان ظاهر شود، و مراد از هاشمه آنکه استخوان را بشکند، و مراد از منقله آنکه استخوان را از محل خود نقل کند جا بجا شود، و البته اگر کمتر از اینها هم باشد قصاص میشود، و مراد از مامومة اینکه زخم بسر وارد شود و بمغز سر که ام الرأس مینامند برسد که خطر تلف نفس

ص: 378

دارد اگر قصاص کنند، و مراد از جائفة آنکه زخم در داخل بدن که جوف بدن میگویند وارد شود که آنهم خطر اتلاف نفس دارد.

6- جانی باید عاقل و بالغ باشد.

7- باید تماثل در سلامت و شلل باشند یعنی سالم را برای شل قصاص نمیکنند 8- جراحاتی که قابل قصاص نیست مثل رضعة اللحم (گوشت بدن کوبیده شده باشد) و فکة العظم (جدا کردن استخوان از مفصل) باید ارش بگیرند و برای هر یک یک آنها در فقه ارش معین شده حتی ارش خدش که پوست بدن جدا شده باشد یا بریده شده و لو خون هم نیاید.

9- اگر چند نفر مشترکا جنایت وارد کردند بقتل یا جرح ولی مقتول میتواند تمام آنها را قصاص کند لکن بشرط آنکه دیه هر یک را بقدر سهم بپردازد اگر دو نفر هستند یک دیه کامل بهر یک نصف دیه بدهد و اگر ده نفر باشند باید نه دیه کامل بهر یک صد نود دیه که نه عشر است بدهد و بهمین حساب اگر سه نفرند بهر یک دو ثلث دیه، چهار نفرند بهر یک سه ربع دیه، پنج نفر هر یک چهار خمس و هکذا، و اگر دیه مطالبه کرد مجموعا یک دیه باید بدهد و بحسب عدد تقسیم کنند اگر دو نفرند هر یک نصف دیه بدهند اگر ده نفرند هر یک عشر دیه و بهمین حساب.

10- اگر اولیاء مقتول متعدد شدند و بعضی عفو کردند بعض دیگر میتوانند قصاص کنند لکن باید سهم آنکه عفو کرده رد کند الی غیر ذلک از فروع کثیره که محل تعرضش فقه است.

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها چون تورات الواح بود مکتوبا نازل شد بخلاف قرآن که عین عباراتش کلام الهیست مقروا نازل شد از این جهت قرآنش گفتند و ضمیر علیهم راجع بیهود است که در آیه قبل فرمود لِلَّذِینَ هادُوا و ضمیر فیها راجع

ص: 379

بتورات است که در آیه قبل فرمود إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ.

أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ مراد قتل است که موجب ذهاب نفس شود چه بمباشرت و چه بتسبیب در جایی که استناد فعل را بسبب دهند چه بآلت قتاله باشد و چه بدون آلة حتی اگر بالسرایه باشد به اینکه زخمی زند که سرایت کند بذهاب نفس و این جمله اگر چه مطلق است لکن مشروط بشرائطیست که مذکور شد چنانچه جملات بعد هم مشروط باین شرائط است.

وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ این مذکورات در آیه از باب مثال است و الا تمام اعضاء این حکم را دارد مثل یدین و رجلین و شفتین و عورت و بیضتین بلی عضوی که خطر ذهاب روح دارد نمیشود قصاص کرد چنانچه گذشت.

وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ و بالجمله مثله که وحشی حضرت حمزه را مثله نمود و در شریعت اسلام مثله حرام است حتی از کفار و مشرکین حتی میت آنها را که در جهاد کشته شدند.

وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ چه لاله گوش باشد و چه پرده گوش چه تمام لاله چه بعض آن وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ آنهم هر دندانی باشد رباعیات، ثنایا، طواحن و غیر اینها.

وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ شامل تمام اقسام جراحات میشود زیرا جمع محلی بالف و لام مفید عموم است بلی مشروط است بآنکه قابل قصاص باشد چنانچه گذشت فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ تصدق دو قسم است یکی گذشت که نه قصاص کند و نه دیه و ارش بگیرد که بکلی عفو کند و یکی از قصاص صرف نظر کند و بدیه راضی شود و دیه اعضاء اگر فردی باشد مثل عورت و انف یک دیه کامله است و اگر زوجی باشد مثل عینین و اذنین و شفتین و یدین و رجلین و بیضتین هر یک نصف دیه و دیه زن با مرد برابر است تا ثلث دیه و اگر از ثلث تجاوز کرد نصف میشود چنانچه خبر ابان صریح در این باب است و دیه اصابع یدین و رجلین هر یک عشر

ص: 380

دیه میشود و جمله فهو کفارة له بعضی مرجع ضمیر را مجنی علیه گرفتند و گفتند عفو کفاره گناهان او است و بعضی مرجع را جانی گرفتند و گفتند کفاره اوست که از قصاص یا دیه نجات پیدا میکند و انسب در نظر ثانیست و اللَّه العالم.

وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ظلم در حق مجنی علیه و اولیاء مقتول است و اثبات شیئی نفی ما عدا را نمیکند که بواسطه حکم بغیر ما انزل اللَّه کافر شود چنانچه در آیه قبل بود و فاسق هم باشد چنانچه در آیه بعد است.

[سوره المائدة (5): آیه 46] ..... ص : 381

وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (46)

و در قفای بر آثار انبیاء آوردیم بعیسی ابن مریم در حالی که تصدیق نمود آنچه را که قبل از او بود از تورات و باو عنایت کردیم انجیل را و حال آنکه در انجیل هدایت و نور بود و تصدیق کننده بآنچه قبل از او بود از تورات و این انجیل برای اهل تقوی هدایت و پند و اندرز بود.

وَ قَفَّیْنا بمعنی اتبعنا است یعنی بعد از نزول تورات و انبیاء بنی اسرائیل عَلی آثارِهِمْ در اثر انبیاء که ضمیر هم راجع بنبیون است که در آیه قبل بود فرستادیم بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ چون پدر نداشت نسبت او را بمادرش دادیم و در شعر قافیه میگویند چون تابع نظم است برای مصارع قبل و ابیات سابقه یعنی در تعقیب انبیاء و طبق آثار آنها عیسی آمد و تصدیق نمود بنبوت موسی و کتاب تورات را که بر او نازل شده.

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یعنی مقابل او که قدام او نازل شده و باو دادیم

ص: 381

انجیل را که مشتمل بر چند جمله است آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ یکی فِیهِ هُدیً که راه سعادت و رستگاری و طریقه عبودیت و اطاعت و بندگی را نشان میدهد (و نور) طریقه معرفت و خداشناسی را واضح و روشن مینماید (و مصدقا) و انجیل تصدیق میکند آنچه قبل از او بر موسی نازل شده که تورات باشد که از جانب خدای متعال بوده و احکامش تمام دستور الهی بوده که این جمله حال است برای انجیل و جمله قبل حال است برای عیسی و تکرار نیست چنانچه بعضی توهم کردند.

لِما بَیْنَ یَدَیْهِ بین یدی الانجیل مِنَ التَّوْراةِ و آنچه بر انبیاء سلف نازل شده.

وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ کلمه هدی در جمله قبل بمعنی راه نمایی بسعادت بشر است اختصاص بمتقین ندارد و در این جمله اشاره به اینکه اهل تقوی از برکات آن هدایت میشوند غیر آنها بهره برداری نمیکنند و قابل هدایت نیستند و موعظه پند و اندرز است بر ترک معاصی که مورث عقوبت و عذاب میشود و کسانی که بمواعظ او متعظ میشوند فقط اهل تقوی هستند و از این جملات کاملا استفاده میشود که این اناجیل اربعه هیچ مناسبتی بانجیل عیسی ندارد چون اینها یک تاریخچه ای بیش نیست از عیسی و حالات او بعلاوه مشتمل بر کفریات و مخالف عقل هم هست بعلاوه تناقضات که در اینها هست که هر یک تکذیب دیگری میکند باید ملتزم شوند که عیسی تناقض گویی میکند.

[سوره المائدة (5): آیه 47] ..... ص : 382

وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47)

و باید اهل انجیل حکم کنند طبق آنچه خدا نازل فرموده در او و کسی که حکم نکند طبق آنچه خدا نازل فرموده پس آنها فاسقان هستند.

ص: 382

وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ گفتند مراد نصاری هستند که خود را منتسب بانجیل میدانند و حال آنکه آنها اهل اناجیل اربعه هستند و نباید بر طبق آنها رفتار کنند چون مشتمل بر کفریات و خلاف عقل سلیم است بلکه بانجیل حقیقی واقعی که حضرت عیسی علیه السّلام آورده و امروز خدمت امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف است، و ممکن است گفته شود که انجیل برنا با قریب بانجیل حقیقیست چون خالی از کفریات و تناقضات و خلاف عقل است که نصاری او را دور انداخته و باناجیل اربعه پیوسته لذا میفرماید بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ که خدا نازل فرموده نه یک آدم مشرک شهوت پرست هوی دوست جاهل بهم بافته باشد العیاذ حضرت عیسی بخواهش مریم شراب درست کرده باشد و در عروسی باهل محفل داده باشد یا زن زانیه بیاید و سر در دامان او گذارد و گیسوان خود را بپاهای عیسی مس کند و بغنج و دلال از زنا توبه کند یا خود را پسر خدا بداند و با خدا یکی باشد و امثال اینها.

وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ یا حکم کند بر خلاف ما انزل اللَّه چه در موضوع قصاص و دیات باشد یا در مورد رجم و جلد یا سایر احکام الهیه زیرا ما انزل اللَّه عموم و اطلاق دارد شامل جمیع احکام میشود.

فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ فسق مکرر گفته ئیم که در قرآن غالبا بر کفر اطلاق میشود بلکه مراد سرکشی و سرپیچی است از فرمان خدا و او ذی مراتب است و اعلا مراتبش کفر و شرک است که فاسق مطلق است و بین فسق مطلق و مطلق الفسق تفاوت اعلا مراتب است با ادنی المراتب.

ص: 383

[سوره المائدة (5): آیه 48] .... ص : 384

اشاره

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (48)

و نازل کردیم ما بسوی تو کتاب را که قرآن باشد مطابق حق و واقع که این کتاب تصدیق میکند آنچه را که قبل از اول نازل شده از کتاب و نگهبان او است پس حکم کن بین آنها بآنچه خدا نازل فرموده و پیروی نکن هواهای نفسانیه آنها را بر خلاف آنچه بحق آمده است نزد تو از برای هر جماعتی از شما طریقه و مشی قرار دادیم و اگر خدا میخواست تمام شما را بیک طریقه قرار میداد لکن برای اینکه امتحان شما شود در آنچه بشما داده و برای شما آمده پس باید بر یکدیگر سبقت بگیرید در کارهای خوب بسوی خدا است بازگشت شما همگی پس شما را آگاه میکند بآنچه که بودید در آن اختلاف مینمودید.

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ مراتب نزول قرآن را در مقدمه در جلد اول متعرض شدیم از افاضه در عالم نورانیت بنور مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بقلم و بلوح و در عرش مجید و بملائکه سفره و در آسمان اول و تدریجا بتوسط جبرئیل بر قلب مطهر خاتم النبیین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ..

بالحق حق بمعنی ثابت است و لذا یکی از اسامی خداوند حق است که دلالت دارد بر مقام واجب الوجودی، و ممکن است از این کلمه استفاده کنیم که قرآن باقیست تا قیامت چنانچه آیات و اخبار متواتره بر این مطلب شاهد است بخصوص حدیث ثقلین

(لن یفترقا حتی یردا علی الحوض)

و ممکن است مراد مطابق با

ص: 384

واقع و از روی حکمت و مصلحت درست و بجا و بموقع است).

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ اگر قرآن نبود و از نبوت انبیاء سلف و کتابهای آنها خبر نمیداد ما هیچ دلیلی بر نبوت احدی از آنها و کتابی از کتب آنها نداشتیم زیرا نبوت نبی ثبوتش یا بمعجزه است از آنها معجزه ای در دست نیست یا بتواتر قطعیست تواتر آنها مقطوع شده و از بین رفته یا باخبار نبی ثابت النبوة است که اخبار نبینا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و مراد از کتاب خصوص تورات نیست بلکه زبور و انجیل و صحف انبیاء را هم شامل میشود.

وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ مهیمن در اصل مؤیمن بوده همزه قلب بهاء شده بمعنی حافظ و مراقب و نگهبان است قرآن شئون انبیاء را حفظ فرموده و نسبتهای ناروایی که بآنها داده شده العیاذ از شرک و زنا و شرب خمر و امثال اینها سلب فرمود باشد انکار و کتابهای آنها را تصدیق فرموده که از جانب خدا است و مشتمل بر مواعظ و احکام و نصایح عباد است و این مزخرفاتی که در این تورات رائج یا زبور داود یا اناجیل اربعه هست از ساحت تورات موسی و انجیل عیسی دور انداخته و تکذیب نموده فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ امر برای وجوب حکم نیست تا توهم شود که ناسخ آیات قبل است بلکه مراد اینست که حکم واجب است بما انزل اللَّه باشد بر خلاف آن کفر و ظلم و فسق است چنانچه گذشت و در این مقام نیست که کجا واجب است حکم و کجا واجب نیست و بعبارت اخری وارد مورد حکم اول است.

(اشکال] ..... ص : 385

پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با حفظ مقام عصمت البته بر خلاف ما انزل اللَّه حکم نمیفرماید این چه امر است.

(جواب] ..... ص : 385

از این قبیل در قرآن بسیار داریم لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ

ص: 385

مِنَ الْخاسِرِینَ

زمر آیه 65 وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ اعراف آیه 25، و غیر اینها و این آیات برای قطع طمع مشرکین و کفار نازل شده که توقع داشتند پیغمبر با آنها موافقت کند و شاهد این مطلب جمله بعد است که میفرماید وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ که توقع داشتند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم متابعت هوای نفس آنها کند و دست از حق بکشد و بر باطل حکم کند.

لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً یعنی لکل طائفة از طبقات بشر قرار دادیم و خطاب منکم متوجه بجمیع افراد انسان است، و شرعه و شریعه بیک معناست یعنی طریق وصول بمقام قرب الهی که گفتند (الطرق الی اللَّه بعدد نفوس الخلائق)

هر کس بزبانی صفت حمد تو گوید بلبل بغزل خوانی و قمری بترانه

عباراتنا شتی و حسنک واحد و کل الی ذاک الجمال تشیر

نظیر شریعة برای بر داشتن آب، شریعة آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و شریعة محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و این منافات ندارد با آنچه گذشت که دین در تمام شرایع یکی بوده، دین یکی است و شرایع متعدد است راه تحصیل دین مختلف است و منهاج مسلک و مذهب است و فرقش با شرعة اینست که شرعة جعل طریق است و منهج سلوک در طریق است.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً یک پیغمبر و یک امة و یک شریعة و یک منهج لکن چون موافق با حکمت و مصلحت نبود زیرا سلیقه ها و فامیلها در طبقات در ازمنه متمادیه بسیار مختلف بود و استعدادات آنها متفاوت بود و مراتب عقول و کمالات در تزائد بود نظیر کلاسهای متعدد در دبستانها و دبیرستانها و دانشکده ها طبق استعدادات دانشجویان لذا امتحانات هم مختلف میشود.

وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ هر که را بقدر آنچه باو داده شده و در علم اخلاق هم متعرض هستند که داروهای اخلاقی مختلف است، داروی بخیل بذل است

ص: 386

و داروی مسرف و مبذر قبض است، داروی جبان با داروی متهور تضاد دارد، داروی متکبر با متذلل تنافی دارد و هکذا.

فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ وظیفه هر کس در سیر کمالات نفسانیه و معارف الهیه و افعال عبادیه و کلیه خیرات اینست که بر یکدیگر سبقت بگیرید و در هر کلاسی نمره 20 حیازت کنید و اختلاف در اینکه امر فاستبقوا برای وجوب است یا استحباب غلط است چون امر ارشادی است بحکم عقل اعمال مولویت در او نشده مثل امر اطیعوا و تابع مرشد الیه است اگر واجب است واجب و اگر مستحبّ است مستحبّ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً تمام خلق اولین و آخرین فردای قیامت جمعند و حق و باطل آنجا از هم جدا میشود فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری آیه 7 وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59 فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر.

[سوره المائدة (5): آیه 49] ..... ص : 387

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (49)

و البته باید حکم کنی بین آنها بآنچه خدا نازل فرموده و متابعت نکنی خواهشهای نفسهای آنها را و از آنها در حذر باش نبادا تو را منصرف کنند از بعض آنچه که خداوند نازل فرموده بسوی تو پس اگر از تو اعراض کردند پس بدان که خداوند خواسته اینکه بآنها اصابت کند عقوبت بعض گناهان آنها و محققا اکثر مردم فاسق و متمرد هستند.

ص: 387

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و او عاطفه عطف بر الکتاب یعنی انزلنا الیک ان احکم الایة، و وجه تکرار این جمله بعضی گفتند بجهت اختلاف مورد است یکی در رجم زنا محصنه و یکی در قصاص قاتل، و بعضی گفتند اول مطلق است و ثانی مورد خاص و هر دو وجه تخرص بغیب است و هر دو جمله مطلق است و مورد مخصص نیست، و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه جمله اولی در طول کتاب است و متفرع بر نزول کتاب که چون کتاب را نازل کردیم بر تو پس حکم کن بآنچه نازل کردیم و این جمله در عرض کتاب است یعنی همین نحوی که کتاب بر تو نازل کردیم همین نحو نازل کردیم بر تو که باید حکم کنی بآنچه نازل کردیم این تأکید برای اهمیت مطلب است که بکلی رفع طمع کفار و مشرکین و یهود بشود که حضرتش محالست با آنها موافقت کند.

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ تأکید دیگری است جایی که نباید انسان متابعت نفس خود کند و جهاد اکبر است و مورد نکوهش بزرگیست أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ جاثیه آیه 23، دیگر متابعت هوای یک دسته جاهل معاند متفرعن متکبر دنیا طلب چه اندازه نکوهش دارد.

وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ تفتین آنها این بود که خدمت حضرت عرض کنند و وعده دهند که اگر موافق میل ما حکم کردی بتو ایمان میآوریم و تو را یاری میکنیم و دفع شر دشمنان تو را میکنیم و تمام اینها دروغ و تقلب است چنانچه دأب یهود همین است درب خانه های مسلمین برای فروش یا خرید اشیاء میآیند قسم حضرت عباس و امام حسین و محمد و علی میخورند و میگویند ما هر کدام اگر سه خواب ببینیم مسلمان میشویم من تا بحال دو خواب دیده ام و از این قبیل تره هات برای یک مختصر استفاده و باید مسلمین از اینها کاملا در حذر باشند جایی که طمع داشته باشند که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که عقل کل است فریب دهند و تفتین کنند

ص: 388

با عوام جهال مسلمین چه میکنند لذا خداوند برسول خود میفرماید در حذر باش از تفتین آنها.

عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ از اموری که بر خلاف دلخواه آنها است و اما احکامی که موافق و بنفع آنها تمام میشود در مقام بر نمیآیند تفتین کنند بلکه کمال میل و موافقت طبع آنها را دارد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا چون بر طبق ما انزل اللَّه حکم نمودی، و بر خلاف هوای نفس آنها بود و از تو مأیوس شدند که با آنها موافقت کنی از تو اعراض میکنند و در مقام دشمنی با تو بر میآیند پس اگر اعراض کردند (فاعلم) که این اعراض آنها و دشمنی آنها بضرر شما تمام نمیشود بلکه بضرر خود آنها تمام میشود.

أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ مشیت الهی تعلق گرفته أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ بواسطه همین اعراض و دشمنیها یا گرفتار عقوبت دنیوی میشوند از قتل و ذهاب مال و ذلت و اعطاء جزیه با صغارت و امثال اینها یا عقوبت اخروی بواسطه ازدیاد معصیت با اینکه عقوبت اصلی آنها بواسطه کفر و ترک واجبات و فعل محرمات بجای خود محفوظ است چون همین نحوی که مکلف باصول هستند مکلف بفروع هم هستند و این دشمنیها و اعراضها مزید بر آنها است.

وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ در همه ادوار اکثر افرǘϠبشر یا کافر و مشرک هستند یا مخالف و معاند یا فاسق و فاجرند و مؤمن صالح در میان آنها بسیار کمند وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ سبأ للَّه آیه 13.

[سوره المائدة (5): آیه 50] ..... ص : 389

أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (50)

آیا حکم جاهلیت را طالب هستند با اینکه بهتر از خدا کیست در حکم نمودن و این برای قومیست که دارای مقام یقین باشند.

ص: 389

أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ جهل دو معنی دارد یکی مقابل علم بمعنی نادانی و یکی مقابل عقل بمعنی حماقت و خریتی که باب مفصلی در جنود عقل و جهل داریم در کافی و جاهلیة در این مقام بمعنی دوم است و لذا جهل را تعبیر بشیطان کردند چون شیطان نادان نبود ولی احمق بود که سجده بآدم نکرد و تقاضای بقاء تا قیامت را نمود و روز بروز بر عذاب خود افزود، و جهل بمعنی اول عدم ملکه است نسبت بعلم، و بمعنی دوم امر وجودی است و مخلوق است و ضد عقل است، و نیز حمق غیر از جنون است که آنهم مقابل عقل است و تقابل عدم و ملکه دارد و رافع تکلیف است و بالجمله حماقت رأس صفات ذمیمه و منشأ ارتکاب اعمال سیئه است و شرک و کفر و فسق و فجور تمام از روی حمق است و همین است معنای حدیث منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

عرض کردند پس آنچه در معاویه بود چه بود فرمود نکری که منشأ آن حماقت است، و از این جمله استفاده میشود که هر قانونی و حکمی که بر خلاف قوانین و احکام الهی است حکم جاهلیة است زیرا اگر قانونی یا حکمی بهتر و اصلح بود مسلما او را خداوند جعل میفرمود إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9، لذا میفرماید وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً که عالم بجمیع حکم و مصالح نوعیه و شخصیه است، عزیز است، حکیم است، بصیر است.

لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ نه اینکه جعل احکام برای موقنین باشد دون غیرهم بلکه موقنین میدانند که احکام و قوانین و کلیه افعال الهیه تکوینیه و تشریعیه احسن و اکمل و اتم و اصلح است و هر چه خلاف او است از روی جاهلیة است و لکن اهل یقین بسیار بسیار کمند، در کافی یک باب راجع باین موضوع از اخبار نقل میفرماید بعبارات مختلفه

(و ما من شیئی اعز من الیقین)

(و ما قسم فی الناس شیئی اقل من الیقین)

(فما اوتی الناس اقل من الیقین)

(و لم یقسم بین الناس شیئی اقل

ص: 390

من الیقین)

(و لم یقسم بین العباد شیئی اقل من الیقین)

و یقین بالاترین مقام ایمان است و علامت و آثار یقین در بعض اخبار چهار چیز ذکر شده

(التوکل علی اللَّه و الرضا بقضاء اللَّه و تفویض الامر الی اللَّه و التسلیم لامر اللَّه)

و حدیث حارثة ابن مالک ابن نعمان الانصاری با حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم معروف و در کتب مسطور است که عرض کرد (اصبحت موقنا) حضرت فرمود

(ما علامة یقینک)

عرض کرد دستگاه حساب و بهشت و جهنم و اهل بهشت و اهل جهنم را میبینم و صداهای آنها را میشنوم و قضیه اصحاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام هم معروف است که

لا یمسون الم الحدید

و بر یکدیگر سبقت میگرفتند در شهادت.

[سوره المائدة (5): آیه 51] .... ص : 391

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (51)

ای کسانی که ایمان آوردید یهود و نصاری را دوست خود و معین و ناصر خود نگیرید اینها بعض آنها با بعض دیگر دوست و ناصرند و با شما دشمن سر سخت هستند و کسی از شما اگر دوست و ناصر گرفت از آنها او هم جزو آنها است محققا خدا هدایت نمیفرماید جماعت ظالمین را.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اگر چه شأن نزولش در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود بعد از جنگ بدر یا در جنگ احد که بعضی از مسلمانان خواستند با یهود و نصاری آمیزش کنند از جهت خوف از مشرکین و بآنها پناه برند لکن خطاب عام است شامل تمام مؤمنین تا قیامت میشود.

لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ ذکر یهود و نصاری با اینکه تمام کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین و سایر مذاهب باطله و اهل بدع و ضلالت در این

ص: 391

حکم مشترکند باید مؤمنین از آنها تبری بجویند و مورد لعن و طرد قرار دهند و با آنها کمال عداوت را داشته باشند برای اینست که در زمان نزول آیه کفاری که اطراف مسلمین بودند مشرکین و یهود و نصاری بودند، اما مشرکین که دائما در جنگ و قتال با مسلمین بودند توهم اینکه مسلمانان با آنها اظهار مودتی بکنند نبود فقط یهود و نصاری بودند بتوهم اینکه با آنها مساعدت میکنند در دفع مشرکین، اتخاذ در اصل ائتخاذ از ماده اخذ همزه در تا ادغام شد مثل اتحاد که اوتحاد بوده و اتفاق که اوتفاق بوده و امثال اینها، و اخذ بمعنی خلطه و آمیزش و محبت و کمک و امثال اینها است و این مصیبت بزرگی است در عصر حاضر که شدت ارتباط با کفار پیدا شده و رفته رفته دین و جان و مال و حیثیات مسلمین در مخاطره افتاده و اخلاق و اعمال سوء آنها در مسلمین رواج بسزا پیدا کرده حتی لباس و خوراک و رفتار آنها در اینها تأثیر کرده.

بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ الکفر ملة واحدة اینها و لو اینکه در بین خودشان عداوت و بغضاء هست وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مائده آیه 64، لکن در عداوت با اسلام و قرآن و مسلمین یک دله و یک جهتند اگر دیدید با شما اظهار دوستی کردند بدانید که میخواهند شما را بدوشند و حیثیات شما را از بین ببرند و دین شما را از دست بدهند.

وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ آیات و اخبار بعناوین مختلفه دلالت دارد که دوستی و تشبه بآنها موجب حشر با همان محبوب و مشبه به است (المرء مع من احب)

(من احب حجرا حشره اللَّه معه)

(من تشبه بقوم حشره اللَّه معهم)

و غیر اینها و مراد فانه منهم نه اینست که این هم یهودی یا نصرانی است بلکه مراد اینست که در عذاب با آنها در یک درجه است، و این موضوع در اسلام و ایمان بسیار مهم است که مسئله تولی و تبری باشد حتی سؤال کردند

(هل الحب و البغض من الایمان)

ص: 392

جواب فرمودند

(هل الایمان الا الحب و البغض)

مراد دوست داشتن خدا و دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا است و موضوع صلوات و لعن هم از این بابست.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ نه از راه کوتاهی در هدایت بلکه از راه عدم قابلیت آنها بواسطه قساوت قلب و سیاهی دل و عناد و عصبیتی که در آنها است که هم بخود ظلم کردند که ایمان نیاوردند و هم بقوم خود که مانع شدند از ایمان آنها و هم بپیغمبر اسلام و مسلمین که بآنها اذیت و آزار روا داشتند خذلهم اللَّه.

[سوره المائدة (5): آیه 52] .... ص : 393

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ (52)

پس می بینی کسانی را که در قلوب آنها مرض است که با کمال سرعت توجه بیهود و نصاری میکنند و میگویند که ما میترسیم و رق بر گردد و مشرکین بر ما مسلط شوند و چیره شوند ما باید پناه بیهود و نصاری ببریم و با آنها آمیزش کنیم پس امید است که خداوند مسلمین را فتح و پیروزی عطا کند یا مشرکین را بهلاکت اندازد پس اینها بر کارهای خود پشیمان خواهند شد که از مسلمین خارج شدند و یهود و نصاری هم بآنها کمک ندادند و خود را بهلاکت ابدی و خسران دنیا و آخرت انداختند.

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در مجلد اول این تفسیر در ذیل آیه فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ الایة صفحه 363 شرح امراض روحی را بیان کردیم که همین نحو که بدن مریض میشود چشم، گوش، زبان، دست یا ذائقه، شامه سایر اعضاء یا متألم میشود و باید رجوع کرد بمتخصص آن مرض از دکترها و تشخیص مرض

ص: 393

دهند و داروی مناسب استعمال کنند و از موجبات مرض پرهیز دهند همین نحو روح مریض میشود، چشم روح نمی بیند، گوش روح نمیشنود، زبان روح نمیگوید، شامه روح استشمام نمیکند، ذائقه روح لذائذ را درک نمیکند و امراض روح اخلاق رذیله و صفات خبیثه است که عمده آنها کفر، نفاق، حسد، کبر، ضلالت حب جاه، عناد، عصبیت، عجب، قساوت، حقد، عداوت و امثال اینها است و البته متکفل معالجه این امراض انبیاء (ع)، ائمه علیهم السلام، علماء حقه، عقلاء تجربه کرده هستند و علم اخلاق بر همین امراض وضع شده، و مراد در این آیه کسانی که بوعده های الهی اعتماد ندارند و در عقائد اسلامی پا بر جا نیستند و دستگاه اسلامی را یک دستگاه طبیعی میدانند نشیب و فراز دارد اینها فی قلوبهم مرض یُسارِعُونَ فِیهِمْ یعنی در دوستی و مصاحبت و همراهی با آنها بر ضد اسلام و مسلمین و ملحق شدن بآنها مثل الحاق اصحاب حضرت مجتبی بلشگر معاویه.

یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ دائرة بمعنی دور زدنست یعنی چرخ روزگار بر گردد و اسلام و مسلمین از بین بروند بقول مردم سیب که بالا میرود هزار چرخ میخورد کسی از فردی خبر ندارد بخصوص با مشاهده ضعف مسلمین و قوه مشرکین و نداشتن عقیده بنصرت الهی که همین یکی از معجزات بزرگ اسلام است که با نداشتن عده و عده خداوند نصرت و ظفر داد و فتح و پیروزی نصیب مسلمین شد.

فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ تعبیر بعسی نه بر این است که بر خدا مجهول باشد و امید بفتح داشته باشد بلکه مراد اینست که خداوند برای نصرت دین یکی از دو امر را انجام میدهد هر کدام بموقع خود یکی آنکه فتح و ظفر نصیب مسلمین میشود چنانچه در اغلب جنگها فتوحات اسلامی بوده حتی با سلاطین بزرگ مثل ایران و روم، و دیگر (اوامر من عنده) نزول بلا و امراض چنانچه بر امم سابقه

ص: 394

شد که موجب هلاکت کفار شود یا ایجاد و القاء رعب در قلوب آنها باسلام یا ذلت و خواری و اعطاء جزیه با صغارت یا نحوه دیگر که خلاصه عظمت اسلام و پیش رفت مسلمین است.

فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ این منافقین نفاقشان ظاهر شد بتوجه بیهود و نصاری، دیگر روی آمدن و آمیزش با مسلمین ندارند و مسلمین آنها را بخود راه نمیدهند و یهود و نصاری هم در باطن با آنها عداوت دارند و آنها را نمی پذیرند و در قیامت هم بعذاب ابدی گرفتار خواهند شد و اسرار آنها فاش گشت ندامت پیدا میکنند و این پشیمانی سودی ندارد و این ندامت غیر از توبه از گناه است که مورد قبول واقع شود مثل توبه یزید (لع) که باعث رسوایی او شد و موجب زوال مملکت او و گرفتار بلیات.

[سوره المائدة (5): آیه 53] ..... ص : 395

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ (53)

و میگویند کسانی که از روی حقیقت ایمان آورده بودند از روی تعجب این هایی که رفتند رو بیهود و نصاری کسانی بودند که قسم خوردند بخدا بقسمهای مغلظه و مؤکده که اینها با شما مؤمنین هستند و رسوا شدند و باطن آنها ظاهر شد و اعمال آنها چون حقیقت نداشت حبط شد و از بین رفت و خسران دنیا و آخرت را برای خود فراهم کردند.

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا کسانی که ثابت قدم بودند و خود را در این انقلابات نباختند و بوعده های الهی مطمئن بودند و از خدمت حضرت رسالت بیرون نرفتند أ هؤلاء اشاره بکسانی که در آیه قبل ذکر شد که ایمان ثابت نداشتند و باندک

ص: 395

فشار رفتند رو بیهود و نصاری.

الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ که ابتداء قسم یاد کردند باللّه آن هم بقسمهای مغلظه که معنای جَهْدَ أَیْمانِهِمْ که ما هم تا آخرین نفس با شما هستیم إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ چه بکشیم چه کشته شویم پا بر جا و ثابت قدم و غافل از اینکه خداوند تمام بنده گان را خاصه کسانی که اظهار ایمان میکنند امتحان و آزمایش میکند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ عنکبوت آیه 2، بمجرد یک چشم زخم که در جنگ احد بر مسلمین وارد شد و یک عده آنها کشته شدند دست از ایمان کشیدند.

حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ مکرر گفته ایم همین نحو که ایمان شرط صحت کلیه اعمال است موافات که بقاء ایمان باشد تا آخر عمر هم شرط است که اگر کسی هفتاد سال مؤمن بوده و اعمال صالحه از او صادر شده و در نفس آخر عمر ایمانش زائل شده کلیه اعمالش باطل و حبط میشود و اینها یا اصلا ایمان نداشتند یا اگر ایمان ضعیفی هم داشتند از دست دادند و بکفار ملحق شدند.

فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ خسران هم سرمایه از دست دادن است هم ضرر و زیان بردن است بسرمایه ایمان که از دست رفت ضرر و زیان دنیوی که دیگر نمیتوانند بمسلمین ملحق شوند و مسلمانان فریب آنها را نمیخوردند و لو با قسمهای مغلظه و کفار هم آنها را بخود راه نمیدهند چون تقلب و دو رویی از آنها مشاهده کردند چوب هر دو سر نجس و هم آخرت در زمره منافقین که فی الدرک الاسفل من النار محشورند.

ص: 396

[سوره المائدة (5): آیه 54] ..... ص : 397

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (54)

ای کسانی که ایمان آوردید کسانی از شما که از دین بر میگردند پس زود باشد که خداوند قومی را میآورد که خدا آنها را دوست میدارد و آنها هم خدا را دوست دارند که اینها نزد مؤمنین سهل و لین و منقاد هستند و برای کفار صعب و شدید و غلیظ هستند در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت ملامت کننده باک ندارند و این فضل الهی است بهر که سزاوار بداند میدهد و خداوند فضل و کرمش وسعت دارد و محل آن را میداند بکی بدهد یا ندهد.

این آیه شریفه را مفسرین هر کدام بدلخواه خودشان بر موردی تطبیق کرده حتی گفتند مراد ابی بکر است که با اهل رده جنگ نمود، بعضی گفتند مراد اهل یمن هستند که ایمان آوردند، و بعضی گفتند مراد اهل فرسند که بشرف اسلام بلکه تشیع مشرف شدند، لکن آنچه از اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام بما رسیده دو موضوع است: یکی امیر المؤمنین علی علیه السّلام که با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگ فرمود جمل، صفین، خوارج. و دیگر حضرت بقیة اللَّه قائم آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که پس از ظهورش یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا، و ما قطع نظر از اخبار از نفس آیه میتوانیم استفاده کنیم زیرا کسی که لا یخاف فی اللَّه لومة لائم و کسی که یحبه اللَّه و یحب اللَّه غیر از معصوم نیست و کسی که با مؤمنین رحیم و رءوف باشد و با کفار شدید و غلیظ جز این دو بزرگوار سراغ نداریم و توضیح این مطلب بعد از شرح آیه خواهد شد انشاء اللَّه تعالی بحوله و قوته

ص: 397

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطابات قرآنی اختصاص بمشافهین یا موجودین وقت خطاب ندارد بلکه شامل جمیع مؤمنین الی یوم القیامه میشود نظیر قضایای حقیقیه در باب علوم.

مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ ارتداد مجرد رجوع بشرک یا تهود یا تنصر نیست بلکه یکی از ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را اگر انکار کرد مرتد میشود زیرا تصدیق بما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از لوازم تصدیق برسالت است و از اینجا معلوم میشود معنای حدیثی که میفرماید

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا ثلاثة او اربعة)

زیرا کسانی که بعد از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند همانهایی که هفتاد روز قبل هفتاد هزار پای منبر آن حضرت در غدیر خم حاضر بودند و با علی علیه السّلام بیعت کردند سپس این فرمان نبوت را انکار کردند یا بطرف ابی بکر رفتند یا تقاعد از نصرت علی کردند با اینکه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدند

(اللهم انصر من نصره و اخذل من خذله)

و همچنین مسلمانان دوره حاضر که اکثر آنها بسیاری از ضروریات و مسلمات دین را منکر شدند حجاب ربا حدود و غیر اینها را و تا شمشیر امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه نیاید این رشته روز بروز در تزائد است.

فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ ازفاء تفریع و کلمه سوف استفاده تراخی میشود که پس از زمانی که اینها مرتد شدند خدا میآورد قومی را که دارای این صفات باشند و این اختصاص بزمان خاصی ندارد و آنچه مشاهده شده از زمان رحلت حضرت رسالت الی زماننا هذا بلکه تا زمان ظهور حضرت مهدی قومی که دارای این صفات مذکوره در این آیه باشند و با مرتدین مجاهده کنند جز امیر المؤمنین علیه السّلام که با ناکثین در جنگ جمل و قاسطین در صفین و مارقین در نهروان و اصحاب علی مثل عمار و مالک اشتر و اشباه آنها و جز حضرت مهدی (عج) و اصحابش در زمان ظهور سراغ نداریم، و توهم اینکه ابا بکر هم با اهل رده جنگ کرد فاسد

ص: 398

است زیرا اولا اهل رده نبودند فقط گفتند ما زکاة را بفقراء محل خود میدهیم و تو را خلیفه نمیدانیم، و ثانیا ابی بکر و اصحابش دارای این صفات نبودند مثل خالد بن ولید ملعون که سرکرده قشون بود که چه بی حیایی از او بروز کرد که حتی عمر خواست بر او حد جاری کند، ابا بکر نگذاشت آیا میتوان گفت اینها مصداق یحبهم و یحبونه هستند یا کسی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در جنگ خیبر بعد از اینکه اولی و دومی ترسیدند و فرار کردند فرمود

(لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللَّه و رسوله و یحبه اللَّه و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح اللَّه علی یدیه ثم اعطی علیا علیه السّلام)

و کسی که خداوند مشارق و مغارب زمین را فتح میکند و بساط عدل را در سرتاسر زمین میگستراند و ریشه کفر و ظلم و جور را از صفحه زمین میکند أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ مأخوذ از ذل است و ذل بضم ذال بمعنی هوان و صاحب او را ذلیل مینامند مقابل عزیز، و ذل بکسر ذال بمعنی نرمی و لین مقابل صعوبت و شدت است و صاحب او را ذلول میگویند و آیه باین معناست و موارد استعمالش در قرآن بسیار است، و امیر المؤمنین صلوات اللَّه و سلامه علیه را ابو الارامل و الایتام گفتند، و از ابن عباس است که گفت علی (ع) نزد مؤمنین کالولد لوالده و کالعبد لسیده، و روایاتی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مورد این آیه رسیده و از عمار و حذیفه و ابن عباس که مراد علی علیه السّلام است و اصحابش و گفتیم بیان افضل المصادیق است.

أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ عزت مقابل ذل بکسر بمعنی شدت و صعوبت و غلظت است چنانچه از ابن عباس است که گفت و هم فی الغلظة علی الکافرین کالسبع علی فریسته) یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ برای اعلاء کلمه اسلام و اعزاز مسلمین و قلع و اضمحلال معاندین و مجاهدات علی (ع) در بدر و حنین و احزاب و احد و خیبر واضح کالشمس فی رابعة النهار است، و از خلفاء سه گانه جز فرار چیزی مشاهده نشده

ص: 399

وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ و این هم از صفات بارزه امیر المؤمنین (ع) است که گفتند لا یخاف فی اللَّه لومة لائم و بالجمله هر کس که این موهبة عظمی از جانب خدا باو شد و دارای این صفات شد بفضل خدا است در حق او ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ چنانچه مکرر گفته ایم که جمیع نعم دنیویه و اخرویه از راه تفضل است نه استحقاق کسی از خدا طلب ندارد بلی قابلیت محل شرط است که در ذیل آیه میفرماید یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ چون مشیت حق تابع حکمت و مصلحت است و البته محل قابل میخواهد.

ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان

وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ قدرتش، علمش غیر متناهیست بهر چیزی تعلق میگیرد و احاطه دارد.

[سوره المائدة (5): آیه 55] ..... ص : 400

اشاره

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (55)

منحصرا ولی و صاحب اختیار شما مؤمنین خدا و رسول خدا و کسانی که ایمان آوردند و اقامه نماز کردند و اتیان زکاة کردند در حالی که رکوع میکردند.

این آیه از ادله بارزه است بر ولایة امیر المؤمنین علیه السّلام و کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) ..... ص : 400

در مورد این آیه شریفه و شأن نزول آن، و مقدمة عرض میکنیم که این آیه شریفه از قضایای کلیه حقیقیه نیست که بتوان گفت عام است و مورد مخصص نیست بلکه قضیه شخصیه خارجیه است که خبر میدهد که ولی شما در خارج کیان هستند: خدا و رسول و مؤمنین که در خارج این صفات از آنها بروز کرده، و اخبار

ص: 400

متواتره از عامه و خاصه که این آیه شریفه در موردی نازل شد که امیر المؤمنین علیه السّلام در حال رکوع انگشتر بسائل دادند، در غایت المرام بیست و چهار حدیث از طرق عامه روایت کرده و نوزده حدیث از طرق خاصه که مجموعا 43 حدیث میشود و علماء اعلام در کتب خود مثل بحار مجلسی، عبقات میر حامد حسین هندی، الغدیر امینی رحمت اللَّه تعالی علیهم، و سایر کتب معدة در باب امامت بسط بسیطی در این موضوع داده و کتابهای ضخیمی نوشته که دیگر جای انکار بر احدی باقی نمانده شکّر اللَّه سعیهم.

(مقام دوم) .... ص : 401

در دفع اشکالاتی که معاندین کرده اند و این چند اشکال است: 1- اینکه این اخبار مخالف است با آنچه شما نقل میکنید که علی علیه السّلام در حال نماز تیر از پای مبارکش بیرون کشیدند و متوجه نشد.

جواب- اینکه هیچ منافاتی ندارد زیرا ما انبیاء و اوصیای انبیاء را اولین شرط و مهمترین شرط آنها را عصمت میدانیم و نه فقط معصوم از گناه باشند بلکه غفلت، نسیان، سهو، شک در آنها راه ندارد و ادلّه عصمت را در محل خود بیان کرده ایم مخصوصا در مجلّد اول کلم الطیب در باب عصمت صفحه 197 بیان شده، و امیر المؤمنین (ع) ابدا بر او غفلت عارض نمیشود بخصوص در احکام شرع و عبادات مثل ایتاء زکاة و عدم ردّ سائل و متوجه است که این عبادت بزرگ از او فوت نشود، و اما مسئله اخراج تیر از پای مبارک نه از جهت غفلت بوده بلکه آن حالت شوق با خدا و حالت خوف باندازه ای بوده که الم اخراج تیر در مقابل او صفر بوده و همین است معنای آنکه در مورد بعض اصحاب امام حسین علیه السّلام دارد

لا یمسون الم الحدید

نه اینکه تیرها و شمشیرها و نیزه ها را نمیدیدند یا توجّه نداشتند بلکه الم آنها در مقابل شوق شهادت و لقاء پروردگار هیچ بود چه رسد بمقام علی (ع)

ص: 401

2- اینکه ولیّ معانی بسیاری دارد از کجا مراد ولایت کلیه باشد.

جواب- اولا بمناسبت حکم و موضوع و عطف باللّه و رسوله مراد همین ولایت کلیه است چنانچه میفرماید اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا بقره آیه 257، و نیز میفرماید هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ کهف آیه 44، و نیز میفرماید النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، و ثانیا ولایة بمعانی دیگر انحصار باین سه: خدا و رسول و علی ندارد، و کلمه انّما از ادات حصر است.

3- اگر مراد علی بود مناسب بود بلفظ مفرد بیاورد و الذی آمن و اقام الصلاة و آتی الزکاة و هو راکع نه بلفظ جمع.

(جواب) این اخبار از قضیه خارجیه است که قبل از نزول آیه واقع شده و باصطلاح نشانی و علامت است و این عمل قبل از نزول آیه از احدی صادر نشده جز علی علیه السّلام واحدی ادّعاء آن نکرده لذا در خبر است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تشریف آورد در مسجد و پرسید با اینکه میدانست برای اینکه همه اقرار کنند که از که همچه عملی صادر شده همه گفتند از علی بتوهّم اینکه آیه در مذمت این عمل نازل شده پس از اقرار آیه را تلاوت فرمود، و اینکه بلفظ جمع آورده برای اینکه علاوه بر اثبات ولایة دلالت دارد بر اینکه این عمل شایسته و مرضی الهی بوده که صاحب این عمل لیاقت این منصب را داشته.

4- اینکه شما شیعیان می گویید انگشتری که علی (ع) داده قیمت گزافی داشته و با آن فقر که مسلمین خاصه مثل علی داشتند در اول اسلام از کجا برای او فراهم میشد.

جواب- اولا ما نمیخواهیم بازار جواهر فروشان برویم و انگشتر علی (ع) را بفروشیم فرض کنید یک فلس قیمتش بوده نشانه است که خدا خبر داده که صاحبش ولیّ شما است، و ثانیا در موضوع جهاد یکی از احکامش اینست که (من قتل قتیلا

ص: 402

فله سلبه) و علی (ع) چه اندازه از شجعان و اعاظم کفار را بقتل رسانید ممکن است از آنجا بدست آورده باشد و چون جواهرات با خاک در نظر علی یکسان است بسائل داده.

5- در بعض اخبار حوله دارد و این معارض با این اخبار است.

جواب- در قرآن معین نکرده که چه بوده فقط صاحب این عمل لیاقت این منصب را دارد و او علی (ع) بوده و بس.

6- شما شیعیان ولایت را منحصر بعلی نمیدانید تمام ائمّه اثنی عشر (ع) را دارای این ولایت می گویید و آیه باعتراف خودتان انحصار میرساند.

جواب- در موقع نزول آیه منحصر باین سه بوده، خدا و رسول و علی، و ولایت سایر ائمه (ع) بعدا بوده بدلیل خاص دیگر، هذا ما عندنا.

(مقام سوم) ...... ص : 403

در شرح الفاظ آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ انّما ادات حصر و ولایت خداوند ذاتیست خالق و رازق و قادر و محیط و سایر صفات را دارا است و مخاطب باین خطاب بلفظ (کم) مؤمنین هستند که در آیه قبل فرمود یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا (سؤال) از مخالفین که آیا اولی و دومی و سومی مشمول این خطاب بودند و جزو مؤمنین محسوب بودند چنانچه شما مخالفین معتقد هستید پس علی (ع) بر آنها ولایت دارد و باید در تحت فرمان او باشند و اگر از زمره مؤمنین خارج و در عداد منافقین هستند لیاقت کوچکترین منصب را ندارند حتی ولایت بر فرزندان خود چه رسد بمقام ولایة کلیه و رسوله که ولایتش بجعل الهی بود در آیه شریفه النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، بعلاوه لازمه نبوت و رسالت ولایت است بر کسانی که بر آنها مبعوث شده و چون حضرتش بر کافه جنّ و انس تا قیامت مبعوث شده بر همه آنها ولایت دارد و همین آیه هم دلیل است.

ص: 403

وَ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان علی علیه السّلام باندازه ای بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود اگر ایمان جنّ و انس را در یک کفه ترازو بگذارند و ایمان پسر عمّم علی را در کفه دیگر بر تمام آنها سنگین تر است، و این عبارت شامل اعلی مراتب ایمان تمام باستثناء خود حضرتش میشود و در روز تقابل علی (ع) با عمرو بن عبد ود فرمود

(برز الایمان کله الکفر کله)

و خود حضرتش هم فرمود

(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا).

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ اقامه صلوة و ایتاء زکاة دو امر مهم اسلامیست که در آیات شریفه در بسیاری از موارد تأکید شده حتی در امم سابقه از زمان آدم الی یوم القیامة لکن بر احدی از سابقین و لاحقین اتفاق نیفتاده که جمع بین این دو عبادت بزرگ را در آن واحد بفعل واحد انجام دهند جز بر علی امیر المؤمنین علیه السّلام آنهم در حال رکوع که حدّ وسط بین قیام و سجود است.

[سوره المائدة (5): آیه 56] ..... ص : 404

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (56)

و کسانی که قبول کنند ولایة خدا و رسول و کسانی که ایمان آوردند پس محققا حزب الهی آنها غالب هستند.

این آیه شریفه متفرع بر آیه قبل است بعد از اینکه خداوند ولایة خود و رسول و امیر المؤمنین را معین فرمود تکلیف مؤمنین که مخاطب بخطاب (کم) در جمله انّما ولیّکم بودند معین میفرماید که بر شما واجب و حتم است قبول ولایت اینها را لذا فرمود وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ تولی قبول ولایت و قبولی ولایة الهی تسلیم اوامر او اطاعت فرامین او و ترک مخالفت او و رضای بتقدیرات او و اتّکال امور باو است و نحو اینها.

ص: 404

و رسوله و قبول ولایة رسول اینست که فرمود (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) هر نوع تصرفی در جان و مال شما کند قبول کنید و کلیه اختیارات را بدست او دهید.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا اشاره بجمله مذکوره در آیه قبل است که فرمود وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایة که قبولی ولایة امیر المؤمنین (ع) باشد و میتوان گفت که اصلا غرض الهی همین بوده در این دو آیه شریفه زیرا خطاب چنانچه گذشت بمؤمنین بوده یعنی کسانی که ایمان بخدا و رسول آورده اند البته ولایة خدا و رسول را قبول دارند خصوصا بعد از صدور آیات شریفه اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا و النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و اما ولایة امیر المؤمنین بر تمام مؤمنین واضح نبود پس مقصود از این آیه همان ولایة علی (ع) است و نکته ذکر ولایة خدا و رسول برای اینست که اگر ولایة علی (ع) را تنها فرموده بود توهّم میشد که معنای اطلاقی نداشته زیرا مراتب ولایة مختلف است میخواهد بفرماید که همان مرتبه ولایتی که خدا و رسول دارند علی هم دارد.

فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ حزب عبارت از جماعتیست که یک رأی و یک عقیده و یک مسلک باشند مثل حزب سیاسی، حزب دمکراسی و امثال آنها و حزب الهی عبارت از جماعتیست که در این مسلک هم رأی و هم عقیده باشند و تابع دستورات الهی مقابل حزب شیطان که میفرماید أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ مجادله آیه 19، و نیز میفرماید أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ مجادله آیه 22، و مراد از غلبه همان فلاح است که رستگاری دنیا و آخرت است، و بکمال وضوح از این آیات استفاده میشود که کسانی که بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زیر بار ولایة علی (ع) نرفتند حزب شیطان هستند حال اسم شیطان را روی هر کس که بخواهی بگذاری صحیح و حقّ است.

ص: 405

[سوره المائدة (5): آیه 57] ..... ص : 406

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (57)

ای کسانی که ایمان آورده اید نگیرید کسانی را که دین شما را استهزاء و ملعبه خود قرار دادند چه از کسانی که کتاب بآنها داده شد قبلا که یهود و نصاری باشند و چه کفار که مشرکین و منافقین باشند دوست خود و از مخالفت خدا در دوستی آنها بپرهیزید اگر حقیقة ایمان آورده اید و مؤمن هستید.

این آیه شریفه مربوط بچند آیات قبیل آیه 51 و 52 و 53 است که فرمود یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ تا آخر آیات بعید نیست که موردش هم قبل از آیه رکوع بوده و متعمدا بعد از آن گذارده شده که تصرف در معنی ولایت کنند و بگویند او هم باین معنی است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است که لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً جماعتی از منافقین و کفار و یهود و نصاری دین مقدس اسلام را استهزاء و ملعبه میکردند چنانچه در آیات شریفه اشاره دارد در حق منافقین میفرماید که گفتند بکفار خود إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ بقره آیه 14، و در حق مشرکین میفرماید إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ حجر آیه 95، و در حق اهل کتاب همین آیه شریفه مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ و کلمه هزوا نظیر کلمه کفوا قرائتهای مختلف دارد، بعضی هزء بهمزه قرائت کردند بسکون زاء و بضمّ آن و بعضی بواو لکن چون معتبر در نزد ما همان سیاهی قرآن است چنانچه در مقدمه بیان شده بضم زاء و بواو است و استهزاء بمعنی سخریه است، و کلمه (لعبا) بازی گری است، و استهزاء بدین استهزاء بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و احکام شریعت است

ص: 406

و بمسلمین و بزبان ساده نوی و تقلید است که موجب مضحکه مردم باشد چنانچه سلاطین داشتند اشخاصی را که تقلیدچی میگفتند برای مضحکه و لعب بازی گریست مثل لعب صبیان بکارهای لغو و خلاف حکمت و صلاح مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ تخصیص بذکر با اینکه و الکفار شامل آنها بود برای اینست که کفار منصرف است غالبا بمشرکین و منافقین و یهود و نصاری باهل کتاب تعبیر میشوند، کلمه و الکفار عطف بالذین است مفعول لا تتخذوا است و لذا منصوب است و اگر عطف بمن الذین اوتوا الکتاب بود باید مکسور باشد چنانچه بعضی قرائت کرده اند (اولیاء) دوستی و مراوده و مخالطه و رفاقت باشد که در بسیاری از آیات شریفه نهی اکید شده و لو کافر پدر باشد یا فرزند یا عشیره لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ تا آخر سوره مجادله آیه 22 وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ امر بتقوی و لو مطلق است جمیع موارد را میگیرد لکن بمناسبت حکم و موضوع مراد تقوای از دوستی و مراوده با کفار است و کلمه ان کنتم مؤمنین صریحا دلالت دارد بر اینکه تولّی با آنها موجب خروج از زمره مؤمنین و دخول در کفار میشود چنانچه در چند آیه قبل گذشت وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ و همچنین آیه مذکوره در سوره مجادله که اشاره شد و همین مفهوم که اگر مؤمن نیستید تولی میکنید آیا امروز چه باید کرد.

[سوره المائدة (5): آیه 58] .... ص : 407

وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (58)

و زمانی که صدای شما بلند شد برای دعوت بنماز (اذان گفتید) اهل کتاب و کفار نماز را استهزاء میکنند متلک میگویند و ملعبه می پندارند و این بواسطه آنست که اینها جماعتی هستند که عقل ندارند.

ص: 407

وَ إِذا نادَیْتُمْ نداء در مقابل نجوی بمعنی جار است که رفع صوت باشد که فریادش می گوییم (الی الصلاة) که عبارت از اذان اعلامیست که مردم را دعوت بنماز میکند و از این جهت مؤذّن را منادی و جارچی حق میگویند و هر کس باذان او بر خیزد و نماز گذارد او در ثوابش شریک میشود و فردای قیامت مؤذنین بر تلی از مشک بالا میروند و اذان میگویند و در بهشت بعد از مقام انبیاء و اولیاء و علماء مقامی بالاتر از مقام مؤذنین نیست و در هر خانه که اذان گفته شود فقر و مرض از آن خانه برداشته میشود و کسی که اولاد پیدا نمیکند بمداومت اذان نصیبش میشود و غیر اینها از فضائل و مثوبات.

اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً فاعل اتّخذوا همان اهل کتاب و کفار هستند و مرجع ضمیر نماز است که بنماز استهزاء میکنند و ملعبه میشمارند و این موضوع از امثال اینها که معتقد باسلام نیستند چندان مورد تعجب نیست وای بحال بسیاری از مسلمانان امروزه که اینها هم بمؤذّن و اذان و نماز جماعت استهزاء و متلک میگویند مسلما بطور قطع و اطمینان میگویم از زمره مسلمین خارج و کافر و نجس و مرتد هستند و با همانها محشور خواهند شد.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ عقل مقابل حمق نه مقابل جنون چنانچه قبلا اشاره شد که تعبیر بجهل میکنند که بمعنی حمق است نه جهل مقابل علم.

[سوره المائدة (5): آیه 59] .... ص : 408

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ (59)

بگو ای پیغمبر اکرم که ای اهل کتاب آیا عیب میپندارید و بد میدانید از ما مسلمانان جز اینکه ما ایمان بخدا آورده ایم و بآنچه بر ما نازل شده از قرآن

ص: 408

و آنچه بر انبیاء سلف نازل شده و حال آنکه اکثر شما متمرد هستید.

قل خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا أَهْلَ الْکِتابِ مخاطب ساز و بآنها بگو سبب و علت اینکه شما نسبت بمسلمین این اندازه بد بین هستید و کراهت دارید هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا و غضبناک هستید چیست چه عیبی در ما مشاهده کرده اید جز اینکه ما اقرار و اعتراف و اعتقاد بخداوند متعال داریم بوحدانیت او و صفات کمال و جمال و جلال او منزّه از جمیع عیوب و نواقص بودن او که معنای إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ است بلکه بعدل او و اینکه فاعل قبیح و لغو و ظلم نیست آیا کسی که خدا را باین نحو بشناسد عیب و نقص است باید او را مکروه داشت و بدبین شد باو یا او را ممدوح شمرد و تحسین کرد.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا که قرآن مجید باشد که ببهترین راه ها هدایت میفرماید احکامش در کمال اتقان، اخلاقیات حمیده و اعمال پسندیده و عقائد حقّه را ببهترین بیان تزریق میکند و امر میفرماید و از قبائح و منکرات و فحشاء نهی مینماید آیا کتابی بهتر از این سراغ دارید یا دستوری خوب تر از این در دست دارید وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ که بتمام انبیاء و دستورات آنها و کتابهای نازله بر آنها ما ایمان داریم، این سه موضوع که هیچ عیبی در او نیست چیز دیگری هم که در ما نیست اینها که موجب این بد بینی و کراهت نمیشود پس البته این دشمنی و کراهت یک منشأ و سببی میخواهد منشأ و سبب آن اینست که وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ جهتش آن قساوت قلب و عصبیت و حبّ ریاست و مال و اینکه چرا این پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از بنی اسرائیل نشد، سرپیچی و دشمنی میکنید با اینکه حقایق بر شما مکشوف و حجت بر شما تمام شده.

ص: 409

[سوره المائدة (5): آیه 60] ..... ص : 410

اشاره

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ (60)

بگو ای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باهل کتاب آیا شما را خبر دهم بکسانی که بدترین شما بودند از حیث جزاء و سزاء در نزد خداوند آنها کسانی بودند که خدا آنها را لعن فرمود و از رحمت خود دور نمود و بر آنها غضب نمود و جعل فرمود از آنها بوزینه و خوک یعنی مسخ شدند باین دو حیوان پست و عبادت کردند شیطان را که طاغوت باشد اینها بدترین افراد بشرند از حیث جایگاه و گمراه ترین آنها از راه مستوی و صراط مستقیم.

قل خطاب بنبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هَلْ أُنَبِّئُکُمْ خطاب باهل کتاب بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ ذلک اشاره بآیه قبل که شما اهل کتاب با پیغمبر اسلام و مسلمین بدبین هستید و اکثر شما فاسق و سر پیچ هستید بدتر از شما هم در اهل کتاب هست و عقوبت آنها زیادتر است مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ تعبیر بمثوبة بمعنای پاداش عمل و جزاء کردار است.

مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ لعن بعد از رحمت است که بوی نجات در آنها نباشد و راه سعادت بر آنها بسته شده باشد زیرا کافر اگر رجاء ایمان در او باشد یا فاسق رجاء توبه مورد لعن الهی واقع نخواهد شد و اینها که مورد لعن واقع میشوند همچه رجائی در آنها نیست لذا میفرماید لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ مائده آیه 78.

وَ غَضِبَ عَلَیْهِ یهود مغضوب الهی شدند و در سوره مبارکه حمد المغضوب علیهم تفسیر شده بیهود و در حق آنها میفرماید وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ

ص: 410

کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ

بقره آیه 61.

وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ اما قردة اصحاب سبت هستند که مسخ شدند ببوزینه فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ بقره آیه 65، و اما خنازیر بعضی گفتند اصحاب عیسی (ع) آنهایی که بعد از نزول مائده کافر شدند که میفرماید فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مائده آیه 115

(تنبیه) .... ص : 411

حیوانات مسوخ بسیارند، از حضرت صادق علیه السّلام مرویست در سفینه است که آنها 13 هستند: فیل، دب، ارنب، عقرب، ضب، عنکبوت، دعموص، حری، وطواط، قرده، خنزیر، زهره، سهیل. و مراد از زهره و سهیل دو نوع حیوانات دریایی هستند نه دو ستاره آسمان و لکن مرحوم مجلسی (قده) بالغ بر 30 نموده و بر 13 که در حدیث بود اضافه کرده: وزغ، عظایة، طاوس، زنبور، بعوض، خفاش، فاره، قمله، عنقاء، قنفذ، حیه، خنفساء، زمیر، مارماهی و بروزل لکن بعض آنها راجع ببعض دیگر است.

(توضیح) ..... ص : 411

کسانی که مسخ شدند بصورت این حیوانات سه روز بیشتر باقی نماندند و هلاک شدند نه اینکه این حیوانات از نسل آنها باشند بلکه آنها شبیه این نوع شدند و هلاک شدند و اینها را مسوخ گفتند مجازا بعلاقه مشابهة، و در قیامت هم بسیاری بصورت همین حیوانات محشور میشوند بلکه در دنیا هم اگر پرده برداشته شود هر کدام بچه صورتی باشیم، قضیه ابو بصیر با حضرت صادق علیه السّلام در حج معروف است که عرض کرد

(ما اکثر الحجیج حضرت فرمود ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج)

چون پرده را از چشمش عقب فرمود حیوانات مختلف مشاهده نمود.

ص: 411

وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ این کلمه عبد قرائتهای مختلف دارد که تقریبا بالغ بر ده قرائت میشود اکثر آنها در شواذ است و دو قرائت از قراء سبعه است و چون سابقا متذکر شدیم که معتبر همان سیاهی قرآن است و آن عبد بفتح حروف ثلاثه متحرکه مفرد معلوم، و این جمله عطف بر لعنه اللَّه است مدخول من موصوله است و معنی این میشود که هل انبئکم بشر من ذلک مثوبة عند اللَّه من لعنه اللَّه و من عبد الطاغوت و طاغوت مأخوذ از طغیان که اصل طغی بمعنی سرکش و لذا اطلاق بر شیطان و اصنام و کافر و رؤساء ضلالت و دعات باطله و کسی که غیر خدا را عبادت کند میشود و نیز اطلاق بر مفرد و جمع هر دو شده در قرآن مفرد مثل یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ نساء آیه 60، جمع مثل وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ بقره آیه 257، و مراد از عبده طاغوت در این آیه طوائف یهود هستند که در ادوار متمادیه از زمان موسی تا عیسی و بعد از آن در شرک سیر داشتند چنانچه از کتب خود که منسوب بوحی است استخراج شده و ما در کلم الطیب مجلد اول در قطع تواتر تورات مفصلا نقل کرده ایم و در این تفسیر هم مکرر اشاره شده.

أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً بدترین امکنه سقر است که سخت ترین درکات جهنم است و جایگاه آنها است چنانچه جایگاه مؤمنین بهترین درجات بهشت است حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً فرقان آیه 76.

وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ این اندازه گمراه شدند که مثل بوقلمون هر زمانی یک راهی اختیار میکردند و بر هیچ طریقه پا بر جا نبودند گاهی گوساله پرست گاهی گفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً گاهی گفتند أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً گاهی گفتند فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ اینست حال آنها در زمان موسی علیه السّلام با اینکه باو ایمان آورده بودند و او را پیغمبر اولوا العزم میدانستند پس چه بوده

ص: 412

در ادوار بعد از موسی که مکرر ذکر شده خذلهم اللَّه.

[سوره المائدة (5): آیه 61] .... ص : 413

وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ (61)

و زمانی که آمدند نزد شما مسلمین گفتند ایمان آوردیم و حال آنکه کافر بودند یعنی در حال دخول و خروج هر دو کافر بودند و حال آنکه خداوند داناتر است بآنچه کتمان میکنند.

وَ إِذا جاؤُکُمْ کلمه اذا اضافه بمدخول است که جمله فعلیه باشد بخلاف متی جاءک زیرا متی متضمن معنای جزاء است و مدخولش عامل در آن است و اذا چون اضافه است نمیشود مضاف الیه عمل در مضاف نماید و مجی ء آنها تشرف خدمت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

قالُوا آمَنَّا بلسانهم لا بقلوبهم که اشد اقسام کفر نفاق است که فی الدرک الاسفل من النار.

وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ قد اگر بر ماضی داخل شود تقریب بحال میشود و اگر بر مضارع داخل شود دلالت بر تقلیل دارد یعنی دخول آنها با حال کفر بود که حقیقة ایمان نداشتند وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ و حال آنکه آنها در حال خروج از خدمت نبی (ص) هم کافر و با حال کفر خارج شدند که فرمایشات نبی و آیات قرآن و معجزاتی که از آن حضرت مشاهده کردند خردلی در آنها تأثیری نگذاشت بهمان حال باقی بودند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ اگر باین اظهار ایمان بخواهند مسلمین را اغفال کنند خدا را نمیشود اغفال کرد او بهتر از خود آنها از قلب آنها داناتر است که حقایق را میدیدند و درک میکردند ولی عناد و عصبیت و حب جاه و مال جلوگیر

ص: 413

بود و قلوب قاسیه آنها قابلیت قبول ایمان نداشت خذلهم اللَّه.

[سوره المائدة (5): آیه 62] ..... ص : 414

وَ تَری کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (62)

و مشاهده میکنی یا رسول اللَّه که بسیاری از اهل کتاب مبادرت میکنند در معاصی و ظلم و تعدی در حقوق ناس و خوردن اموال را بدون وجه شرعی هر آینه بد چیزی است آنچه را که عمل میکنند.

وَ تَری کَثِیراً مِنْهُمْ بالجمله این اهل کتاب سه قسم هستند که هر سه مورد نکوهش و مذمت هستند: قسمت اول کسانی هستند که یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ اثم مطلق معاصی است مثل زنا، شرب خمر، کذب و امثال اینها. و عدوان تعدی و تجاوز در حقوق است مثل ظلم، سرقت، قمار، غش در معاملات، تقلب در اجناس و غیر اینها.

قسمت دوم- قضات و رؤساء و زمام داران که اموال را بحیل و لطائف میربایند رشوه مالیات، ظلم بدون وجه شرعی که مشمول وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ هستند البته در هر عصر و زمانی فسقه، فجره، ظلمه بسیار بودند ولی امتیاز یهود نسبت بدیگران مبادرت و مسارعت و اصرار بر معاصی و ظلم آنها بوده که از حد گذراندند لذا میفرماید لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ معصیت و ظلم بد عملیست لکن در نظر اهلش خوب میپندارند زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ انفال آیه 48 الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 104، لکن یهود باندازه ای تجاوز کردند که در انظار اهل عالم بسیار بد است حتی کفار و مشرکین و سایر ملل عالم لذا میفرماید لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ که این جمله را تمام ملل عالم و تمام دول دنیا اذعان و اعتراف دارند.

ص: 414

قسمت سوم- علماء و متدینین که احبار و رهبانان آنها باشند که میتوانستند جلوگیری از اینکه تعدیات و تجاوزات ننمایند لکن با آنها مداهنه کردند و معاشرت که روز بروز در ازدیاد شد و اینها مشمول آیه بعد هستند که میفرماید:

[سوره المائدة (5): آیه 63) ..... ص : 415

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ (63)

چرا نهی نمیکنند این فسقه و فجره و ظلمه را علمایی که موظفند بر تربیت آنها و دانشمندانی که مکلفند بر هدایت و ارشاد آنها از کذبهایی که بر خلاف حق نسبت بخدا و انبیاء و کتب آسمانی از تحریفات و بسایر بندگان میدهند و از خوردن مال حرام هر آینه بسیار بد است کردار اینها.

امر بمعروف و نهی از منکر دور کن اعظم دین است که بقاء دین منوط باین دو است و بترک آن زوال پیدا میکند و ادله اربعه بر لزوم آن قائم است: کتب آسمانی مشحون مخصوصا آیات شریفه قرآن، اجماع ملیین بلکه ضروری تمام ادیان است، اخبار متواتره بتواتر اجمالی قائم، حکم عقل مستقل بر طبقش ثابت است. آمر بمعروف و ناهی از منکر در ثواب عمل عامل شریک و تارک این دو در عقوبت با آنها شریک و قبلا مفصلا متذکر شدیم، و در خبر بود که تمام اعمال بر در جنب امر بمعروف و نهی از منکر بمنزله (نفثة فی بحر لجی) و قوم شعیب صد هزار بودند چهل هزار آنها اهل معصیت، بلا بر تمام آنها نازل شد شعیب عرض کرد (هذا للاشرار فما بال الأبرار) خطاب آمد برای ترک امر بمعروف و نهی از منکر آنها لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ جمع ربانی کسی را گویند که متکفل تربیت دینی باشد یعنی معلم بعلوم دین و مجرد تعلیم کافی نیست بلکه باید جلوگیری متعلمین هم باشد از فساد و ارتکاب معاصی و قبایح و اینها جلوگیری نکردند.

ص: 415

و الاحبار جمع حبر بزرگان و محترمین و رؤساء که دیگران نسبت بآنها تمکین هستند که اگر نهی از منکر و امر بمعروف کنند بیشتر کلام آنها تأثیر دارد و اطاعت میشود.

عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ متعلق به ینهیهم است یعنی نهی از قول اثم و قول اثم شامل هر کلامی که صدورش حرام است میشود مثل کذب، غیبت، فحش، سب، لعن، تهمت، سرزنش، زخم زبان، نمامی، سعایت، کلمات کفر آمیز و غیر اینها که گفتند معاصی زبان 25 معصیت است و در خبر است که اکثر اهل نار بواسطه زبان است و شاید مراد در اینجا تحریفات و نسبتهای ناروا بانبیاء و بدعتهایی که در دین گذاردند باشد یا مطلق معاصی زبان.

وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ عطف بقولهم الاثم است و اکل سحت شامل تصرف در اموال ناس بدون وجه شرعی میشود از رشوه، رباء، معاملات فاسده، ثمن اشیاء محرمه مثل خمر و زنا و نحو اینها و قمار و اجرت بر اعمال محرمه و بیع آلات لهو و ظلم و غیر اینها که فقهاء در مکاسب محرمه متعرض شدند تمام سحت است و تمام امروز معمول جامعه است.

لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ ظاهرا راجع بربانیون و احبار باشد که رفتار آنها با سایرین در مداهنه و مسامحه و ترک موعظه و نصیحت و امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد و هدایت بسیار بد کرداری است، و ممکن است راجع بجمیع باشد چه آنهایی که مرتکب میشوند و چه آنهایی که جلوگیری نمیکنند.

ص: 416

[سوره المائدة (5): آیه 64] .... ص : 417

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (64)

و گفتند یهود دست خدا بسته و غل شده است دست های آنها بسته است و ملعون و مطرود شدند بواسطه آنچه گفتند بلکه دستهای خدا باز است هر نحو بخواهد انفاق میکند و هر آینه بسیار آنها طغیان و کفرشان زیادتر میشود بآنچه که از جانب پروردگارت بر تو نازل میشود و ما القاء کردیم بین آنها دشمنی و کینه را تا روز قیامت و هر موقعی که افروختند آتشی را برای جنگ خداوند خاموش فرمود و اینها سعی میکنند در روی زمین فساد را و خدا دوست نمیدارد مفسدین را.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ مفسرین و ارباب لغت برای ید معانی زیادی ذکر کرده اند: جارحة، قوة، نعمة، ملک، اضافة الفعل. و از برای قوة مثال زدند به أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ ص آیه 45، و برای نعمة بقولهم لفلان علی ید و از برای ملک به الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ بقره آیه 237، و از برای اضافة الفعل قوله تعالی لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ ص آیه 75، و معانی دیگری هم گفته اند مثل نصرت و چیزهای زیادی لکن تمام اشتباه است و ید معانی مشترکه ندارند بلکه بمعنی جارحه است و در این نمره موارد کنایه و تشبیه است.

و نیز از برای مغلولة تفسیراتی کردند امساک از عطاء، منع رزق، بخل، منع از عذاب، ضیق معیشة و غیر اینها این هم اشتباه است در اشتباه، و تحقیق

ص: 417

کلام اینست که یهود معتقد هستند که خدا روز یکشنبه شروع کرد در خلقت آسمانها و زمین ها و آنچه در آنها است تا روز جمعه فارغ شد و روز شنبه تعطیل کرد و کنار نشست و دستگاه خود بخود میگردد و میچرخد و هیچ مساسی دیگر با خدا ندارد نظیر ساعت که موقعی که او را کوک کردند یا وصل بقوه نمودند دیگر خود بخود کار میکند، و این کلام بسیار غلط و باطل و یک نوع تفویض است و نظیر کلام حکماء است که گفتند یک فعل بیشتر از خدا صادر نشده و او عقل اول است چون علة واحده من جمیع الجهات یک معلول بیشتر ندارد، و تمام این مزخرفات مبنی بر این است که خدا را علة موجبه میدانند، ولی فاعل مختار است و افعالش تابع مصالح و حکم است و بواسطه اختلاف مصالح افعال متعدد میشود و آن بآن افاضه فیض میکند چنانچه مکرر متذکر شده ایم.

غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ آنها در افعال اختیاریه فاعل مستقل نیستند تا مشیت حق تعلق نگیرد هیچ فعلی از بنده صادر نخواهد شد با اینکه فاعل مختار هستند ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است که فرمود

(عرفت اللَّه بفسخ العزائم و نقض الهمم)

زیرا بسا انسان عازم بر امری میشود و همت خود را مصروف میسازد و تمام اسباب و وسائل را فراهم میکند و آن امر انجام نمیگیرد سپس میفرماید

فعلمت ان المدبر غیری.

وَ لُعِنُوا بِما قالُوا زیرا اعظم معارف معرفة اللَّه است اول الدین معرفة اللَّه و اینها خدا را نشناختند زیرا خدا را یک صانع بشری دانستند مثل بناء و بناء که میسازد و میرود بلکه سالهای دراز بناء باقی است و بناء زیر خاک پوسیده و رسیده شده و غافل از اینکه بقاء وجود آن بآن بدست قدرت او است بلکه دائما وجود ممکنات خلع و لبس است مثل اضائه نور لذا میفرماید بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ

ص: 418

در هر آنی افاضه وجود از مبدء فیاض میشود، و شاید تعبیر بتثنیه با اینکه آنها تعبیر بمفرد کردند اینست که در هر آنی دو افاضه میشود یکی احداث و ایجاد ماهیات معدومه و یکی ابقاء ماهیات موجوده چنانچه انسان و سایر حیوانات نیز دو دست دارند، و تعبیر یهود بمفرد برای اینست که یک دست ممکن نیست غل شود و لفظ غل دلالت بر تعدد دارد که این دست را با دست دیگر غل کنند کانه میفرماید خداوند بهر دو دست افاضه میکند.

یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ هر نحو که مصلحت باشد و حکمت اقتضاء کند که افعال الهی و اراده و مشیت او تابع حکم و مصالح است.

وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً شخص عنود و حسود و لجوج هر چه بیشتر و بالاتر و مهم تر ادله و براهین و فضائل و مناقب مشاهده کنند بر عناد و حسد و لجاجت آنها افزوده خواهد شد وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً بنی اسرائیل آیه 82 مثل منافقین که چه اندازه فضائل علی علیه السلام را شنیدند از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم حتی بعضی از علماء عامه مدعی شدند چهل هزار حدیث مسند و چهل هزار مرسل در فضائل علی (ع) حفظ دارند و هر روز بر عناد آنها افزوده شد و مثل یزید (لع) با آن معجزاتی که از سر مطهر مشاهده کرد با چوب دستی چه کرد با آن سر، و تعبیر بکثیر برای اخراج آنهائیست که خالی از عناد و عصبیت و لجاجت بودند و از برکات قرآن هدایت شدند و بشرف اسلام مشرف گردیدند.

وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ اگر مشاهده حال یهود را بکنید زن و شوهر، پدر و فرزند، دو برادر با یکدیگر خوب نیستند فقط علاقه بجمع مال دارند بلی چون تمام آنها با اسلام اعلی درجه و اشد مراتب عناد را دارند در ضد اسلام و تقابل با او اتفاق و اتحاد دارند لکن غافل از اینکه کُلَّما

ص: 419

أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ

ببینید در جنگهای آنها با پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم یک فتح نصیب آنها نشد و امروز هم که اسرائیل با اعراب جنگ دارند و فی الجمله پیش رفتی از آنها شده بر تمام اهل عالم واضح است که اسرائیل یک لقمه اعراب است او نیست که می جنگند بلکه آمریکا است.

وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً در هر مملکتی که وارد شوند جز فساد از آنها مشاهده نشده لذا بسیاری از ممالک آنها را در مملکت خود راه نمیدهند و اگر در آن مملکت باشند اخراج میکنند.

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ حب الهی مشمول رحمت است و اینها بکلی از رحمت دورند چنانچه مفاد لعن همین است که گذشت.

[سوره المائدة (5): آیه 65] ..... ص : 420

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ (65)

و اگر اهل کتاب محققا ایمان میآوردند بدین مقدس اسلام و پرهیز از محرمات میکردند هر آینه ما میپوشانیدیم از آنها گناهان آنها را و هر آینه داخل میکردیم آنها را بهشتهایی که در آنها متنعم باشند.

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ یهود و نصاری آمنوا ایمان حقیقی نه از روی نفاق وَ اتَّقَوْا بفعل طاعات واجبه و ترک معاصی لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ

لان الاسلام یجب ما قبله).

وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ که برای اهل ایمان و تقوی مهیا شده و اینها هم مصداق این عام هستند.

ص: 420

[سوره المائدة (5): آیه 66] ..... ص : 421

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ (66)

و اگر محققا اهل کتاب از یهود و نصاری بر پا میداشتند تورات موسی و انجیل عیسی و آنچه که بر آنها از جانب پروردگارشان نازل شده هر آینه بر خوردار میشدند از برکات بالا و پائین بعضی از آنها انصاف را از دست نداده و براه مقصود سیر کرده و کثیری از آنها بد است آنچه را که عمل میکنند.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ همان تورات که موسی از جانب پروردگار آورده که دست تحریف در او دراز نشده باشد و انجیلی که بر عیسی نازل شده نه این تورات محرف و اناجیل اربعه مزخرف.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ بتوسط انبیاء مثل زبور داود و فرقان محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم و دستوراتی که بتوسط انبیاء خداوند نازل فرموده.

لَأَکَلُوا مراد مطلق اکل است نه اکل بمعنی خوردن مِنْ فَوْقِهِمْ برکات آسمانی وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ برکات زمینی که این جمله منطبق میشود با آیه شریفه وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ الایة اعراف آیه 96.

مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ اقتصاد بمعنی استوی و استقامت است مأخوذ از قصد یعنی سیر در مقصود اصلی که راه مستقیم و صراط مستوی خالی از افراط نصاری و غلو در امر عیسی و تفریط یهود و نسبتهای ناروا بانبیاء دادن.

وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ بحدی کثرت دارد که امة مقتصده در جنب آنها نادر و کالمعدوم است (ساء) بد و قبیح و زشت است ما یَعْمَلُونَ آنچه که عمل

ص: 421

میکنند چه اعمال قلبی از عقائد فاسده و چه اعمال نفسی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و چه اعمال جوارحی از ارتکاب معاصی و قبایح عقلیه و شرعیه.

[سوره المائدة (5): آیه 67] ..... ص : 422

اشاره

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (67)

ای پیغمبر محترم برسان آنچه که بر تو نازل شده از پروردگارت و اگر بجا نیاوردی پس تبلیغ رسالت او را نکرده ای و خداوند تو را حفظ میفرماید از ناس محققا خدا هدایت نمیکند قومی را که کافر باشند.

کلام در این آیه شریفه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) ..... ص : 422

در شأن نزول این آیه شریفه و آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الایة که در اوائل سوره بیان شد، اخبار متواتره از ائمه علیهم السلام و اجماع علماء شیعه بر این است که این دو آیه در غدیر خم 18 ذی الحجه سال آخر عمر حضرت رسالت صلی اللَّه علیه و آله و سلم در باره ولایت علی امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده و این آیه قبل از تبلیغ ولایت و کلام نبی اکرم (ص)

(من کنت مولاه فهذا علی مولاه تا آخر حدیث)

بوده و آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ بعد از ابلاغ بوده و منافقین این دو را از هم جدا کرده یکی را در اول سوره و در وسط آیه حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ و دیگری را در این موقع تا امر مشتبه گردد و از عامه کسانی که اعتراف کردند باین موضوع و اخباری نقل کردند بسیار هستند که ما در کلم الطیب مجلد دوم صفحه 190 مفصلا ذکر کرده ایم و اینجا بطور فهرست اشاره میکنیم:

1- ثعلبی امام المفسرین بسه سند از ابن عباس و حضرت باقر (ع) و حضرت

ص: 422

صادق (ع) روایت کرده در کتاب الکشف و البیان.

2- حموینی در فرائد السمطین از ابی هریره روایت کرده.

3- صاحب مناقب الفاخرة از ابی اسحق. 4- حافظ ابی نعیم در نزول القرآن از ابی رافع. 5- همین حافظ ابو نعیم از عطیة. 6- مالکی در فصول المهمه از ابی سعید خدری. 7- صدر الأئمه اخطب خوارزمی از ابی هریره. 8- حموینی از ابی سعید. 9- حاکم ابو القاسم در شواهد التنزیل از ابی صالح و ابن عباس.

10- ابو بکر جرجانی از ابی سعید. 11- ابو عبد اللَّه شیرازی از ابی سعید 12- ابو احمد مهدی بن بزاز از ابی هارون. 13- ابو احمد بصری از ابی سعید.

14- مسعود بن ناصر در کتاب درایه از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم. 15- ابن عبد البر در کتاب استیعاب از بریده و ابی هریره و براء بن عازب و زید بن ارغم.

16- صاحب کتاب مشکاة از صحیح ترمذی. 17- سیوطی در در المنثور از ابی سعید و ابی هریره. 18- ابن مردویه در مناقب از ابی سعید و ابی هریره.

19- ابن عساکر در تاریخ خود از ابی سعید و ابی هریره. 20- فخر رازی در تفسیر کبیر و غیر اینها از کسانی که از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم باسناد خود یا بنحو ارسال نقل کرده اند. و بالجمله شأن نزول این دو آیه در موضوع ولایت امیر المؤمنین علیه السلام از متواترات بین الفریقین است و ما عین عبارات احادیث منقوله را در کلم الطیب متذکر شده ایم که بعد از نزول این آیه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود

(الست اولی بالمؤمنین من انفسهم قالوا بلی فقال من کنت مولاه فهذا علی مولاه الخبر)

و این جمله را در غدیر خم از پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم در غایة المرام از طریق عامه 89 حدیث و از طریق خاصه 43 حدیث روایت کرده و در سفینه جلد دوم صفحه 307 از قاضی نور اللَّه صاحب احقاق الحق از ابن کثیر شامی در احوالات محمد بن جریر الطبرسی میگوید) انی رأیت کتابا جمع فیه احادیث غدیر خم فی مجلدین

ص: 423

ضخیمتین) و از ابی المعالی جوینی نقل فرموده که در بغداد نزدیک صحافی کتابی دیدم که در نقل روایات غدیر خم ظهر کتاب نوشته بود که این مجلد 28 در ذکر حدیث غدیر خم و یتلوه مجلد 29 و ابسط از اینها عبقات میر حامد حسین هندی و الغدیر امینی.

(المقام الثانی) ..... ص : 424

در دلالت و استدلال باین دو آیه بر اثبات خلافت بلافصل امیر المؤمنین علیه السلام بپنج وجه میتوان استدلال کرد:

وجه اول- در آیه منوط فرموده عدم تبلیغ آن را بعدم تبلیغ رسالت کلیة و معلوم است امری که تمام احکام اسلامی و دستورات دینی منوط باوست جز ولایت چیزی نیست که روح ایمان است و بقیه بمنزله جسد است.

وجه دوم- اینکه این امری بوده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم خوف شدید داشته از ابلاغ و خداوند وعده عصمت داده و این جز ولایت علی علیه السلام نیست زیرا منافقین و جدید الاسلامیها با علی (ع) خوش بین نبودند یا از جهت اینکه پدران و بستگان آنها بدست آن حضرت کشته شدند یا از جهت اینکه پیغمبر (ص) علی را در همه جا بر دیگران تقدم میداشت موجب حسد و عداوت آنها با علی بود یا از جهت اینکه عایشه بسیار حسد میبرد که پیغمبر با علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام چه نحو رفتار میکند که ریشه فساد همین بود و پدرش را و رفیق او را بر ضد علی میگماشت و البته با این مطالب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم کمال خوف را داشت.

وجه سوم- اهمیتی که پیغمبر (ص) باین موضوع داده و در بیابان متجاوز از ده دوازده هزار نفر با آن حرارت آفتاب حجاز میخواسته گوشزد تمام بشود مجرد محبت یا فضیلتی برای علی (ع) نبوده زیرا آنها را مکرر فرموده بود و این جز ولایت و خلافت نیست دیدید در موضوع تعیین ولایت عهد چه جشنهای مفصلی در مملکت گرفته شد.

ص: 424

وجه چهارم- در آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ الایة معلوم میشود که این امر مهم موجب کمال دین و تمامیت نعمت اسلام است و بدون او دین ناقص و نعمت ناتمام است و این جز ولایت چیز دیگری نیست.

وجه پنجم- اسلام بدون این امر مرضی خداوند نبوده و نیست زیرا جسد بی روح است و بوسیله این تبلیغ اسلام مرضی خداوند شده و این جز ولایت چیز دیگری باین اهمیت نیست.

(مقام سوم) .... ص : 425

در شرح الفاظ آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ ایها خطاب ببعید است و در اینجا بمناسبت مقام منیع پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم است و تعبیر بالرسول اشاره بمقام رسالت که وظیفه بزرگ شما رسالت و تبلیغ است نباید کوتاهی و مسامحه نمود.

بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ در اخبار داریم که در چند موضع در عرفات مکه، جحفه امر بابلاغ باین موضوع شده بود لکن فوری نبود و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم میدید و میدانست که منافقین در اطراف و کنار هستند و کاملا با این موضوع مخالف سر سخت هستند و میترسید موجب انبعاث فتنه و تشتت مسلمین و منجر باتلاف نفوس و قتل آن سرور شود و منتظر تأمینی از پروردگار بود تا در غدیر خم این امر اکید تهدید آمیز رسید که فرمود (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) که اصلا تبلیغ رسالت نشده زیرا شرط صحت کلیه عبادات ایمان، و رستگاری در آخرت و نیل بسعادت و بهشت و نجات از عذاب منوط بایمان است چنانچه سر تا سر قرآن باین ناطق است و یکی از ارکان مهمه ایمان ولایت است و بدون او ایمان نیست و با عدم ایمان خلود در عذاب و بطلان کلیه اعمال است پس بانتفاء جزء اخیر علة معلول منتفی میشود و دستگاه رسالت لغو و باطل میگردد.

وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ این وعده قلب مبارک پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم را آرام و این

ص: 425

تهدید موجب تشجیع آن سرور شد، ابلاغ فرمود و از تمام اخذ بیعت گرفت حتی از نساء و تا سه روز در این محل ماند تا بیعت تمام شد.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ از آن قساوت قلب و سیاهی دل و عناد و حسد و عصبیت از قابلیت هدایت افتادند و کردند آنچه کردند که در بعض اخبار دارد که مردم بدو شاهد حق خود را میگیرند و علی علیه السلام با دوازده هزار شاهد نتوانست حق خود را بگیرد.

[سوره المائدة (5): آیه 68] .... ص : 426

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (68)

بگو ای محمد (صلی اللَّه علیه و آله و سلم) ای اهل کتاب یهود و نصاری شما نیستید بر دین صحیح تا اینکه بر پا دارید تورات و انجیل و آنچه که بر شما از جانب پروردگارتان نازل شده و هر آینه زیاد میکند آنچه که بر تو نازل شده از جانب پروردگارت که قرآن باشد بسیاری از آنها را طغیان و کفر پس غمگین نباش برای قومی که کافر هستند.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ خطاب بیهود و نصاری است بقرینه لفظ تورات و انجیل لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ یعنی دین پا بر جا ندارید زیرا این بدعتها که معتقد بآن هستید و این نسبتهای ناروا که بانبیاء میدهید و این کفریاتی که در کتب خود نوشته اید و غلوی که در حق عیسی نصاری دارند و نسبت زشتی که یهود باو میدهند و سایر مزخرفاتی که در میانه آنها معمول است، مسلما حضرت موسی و عیسی و سایر انبیاء از آنها بیزارند و تماما افتراء بآنها است چنانچه مکرر گفته ایم که این تورات

ص: 426

رائج تألیف یک مشرک قسی القلب و اناجیل تألیف یک آدم های لا ابالی شهوت پرست است جز مختصری از آنها که دست بدست از زمان موسی و عیسی باقی مانده و میتوان گفت از آنها صادر شده باشد.

حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ حقیقی که در دست انبیاء بنی اسرائیل بوده و تبلیغ میکردند و شما بسیاری از آنها را کشتید و بسیاری را تکذیب کردید فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ بقره آیه 87.

وَ الْإِنْجِیلَ آن انجیلی که دست اوصیاء حضرت عیسی بوده تا زمان بعثت حضرت ختمی مرتبت (ص) که تحویل باو با تمام ودایع انبیاء داده شده.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ بعضی گفتند مراد قرآن است که بر سر تا سر دنیا نازل شده، بعضی گفتند احکام صادر شده از موسی و عیسی قبل از نسخ و کلمات دیگری که تمام تفسیر برأی است و خلاف ظاهر آیه است زیرا قرآن اختصاص بآنها ندارد و احکام هم در همان تورات و انجیل است بلکه ظاهر آیه و ما انزل در مقابل تورات و انجیل اموری است که توسط سایر انبیاء بنی اسرائیل مثل: داود سلیمان، زکریا، یحیی، و غیر اینها بر بنی اسرائیل نازل شده یعنی دین حقه موسی و عیسی و سائر انبیاء را اقامه کردید البته تصدیق نبوت محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را خواهید کرد زیرا تمام انبیاء بشارت بآن سرور داده اند و دین حقه انبیاء با دین اسلام تفاوتی چندان ندارد مگر در بعض جزئیات چنانچه قبلا اشاره کردیم و ادله اقامه نمودیم که از زمان آدم تا قیام قیامت دین یک دین بوده باسم اسلام و انبیاء تماما مأمور بدعوت بآن بوده اند.

وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً بواسطه عناد و عصبیت و قساوت قلب و حب جاه و مال البته روز بروز طغیان و کفر آنها زیادتر میشود هر چه آیات قرآنی در بیان معایب آنها نازل میشود.

ص: 427

فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (بگذار تا بمیرند در عین خود پرستی) فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83، معارج آیه 42

[سوره المائدة (5): آیه 69] ..... ص : 428

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصاری مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (69)

محققا کسانی که ایمان آوردند و کسانی که انتساب بیهود دارند و صابئین و نصاری کسانی که ایمان بخدا و روز آخرت دارند و عمل صالح از آنها صادر میشود پس نیست خوفی بر آنها و نیستند آنها غمناک.

این آیه شریفه باندک اختلافی در سوره بقره آیه 61 که در مجلد دوم صفحه 48 گذشت احتیاج بشرح ندارد مختصر کلامی که باید متذکر شویم چند جمله است یکی وجه اینکه در این آیه و الصابئون مرفوع شده بخلاف سوره بقره چیست، مفسرین اختلاف شدیدی دارند و رد و ایراد بیکدیگر که ذکر آنها لا یسمن و لا یغنی من جوع است، و آنچه بنظر میرسد و الصابئون خبر مبتداء محذوف است هم الصابئون و جمله عطف بجمله آمنوا و جمله هادوا است یعنی و الذین هم الصابئون و النصاری. جمله دوم- مراد از صابئون چیست بعضی گفتند که فرقه ای هستند که دین آنها مأخوذ از یهود و نصاری و مجوس است، بعضی گفتند معتقد بنوح هستند و کلیه انبیاء بعد از او را منکرند، لکن خبر از حضرت رضا علیه السلام است فرمود عبده نجوم هستند. جمله سوم- در این آیه شریفه این چهار طائفه را دو دسته میکند: دسته اول مؤمنینی که ایمان ظاهری آورده و یهود و نصاری و صابئینی که بشرف اسلام مشرف نشده اند که مستحق عذاب ابدی هستند و قابلیت بهشت و نعم آن را ندارند، دسته دوم کسانی که از این چهار طائفه موفق بایمان حقیقی

ص: 428

بخدا و روز جزاء دارند و اعمال صالحه از آنها صادر میشود اینها هیچ خوفی از عذاب ندارند و اهل نجات هستند و از هیچ گونه نعمی محروم نخواهند شد که موجب خسران آنها گردد.

[سوره المائدة (5): آیه 70] ...... ص : 429

اشاره

لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ (70)

و البته محققا گرفتیم عهد و میثاق بنی اسرائیل را و فرستادیم بسوی آنها پیغمبرانی هر زمانی که آمد آنها را پیغمبری که بر خلاف هوای نفس آنها بود طائفه از انبیاء را تکذیب کردند و طائفه از آنها را کشتند.

و لقد لام قسم است از برای تأکید در جمله أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ که میثاق اکید و عهد غلیظ از آنها گرفتیم.

وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند بسا در یک عصر متجاوز از صد پیغمبر بود هر کدام برای شهری، آبادی، محلی، طائفه ای، قبیله ای و البته انبیاء میآیند و بر خلاف هواهای نفسانیه شیطانیه و شهوات بهیمیه و صفات سبعیه براه حق و صراط مستقیم و صفات ملکیه و کمالات نفسانیه ابلاغ و ارشاد و هدایت میکنند و البته نفوس خبیثه و اشخاص شهوت ران و هوا پرستان با آنها کمال عداوت و مخالفت را دارند چنانچه امروز می بینیم که با علماء دین چه اندازه مخالف و معاند هستند لذا می فرماید کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ هر پیغمبری که آمد بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ یعنی تمام انبیاء بر خلاف هوای نفس ابلاغ میکنند نه اینکه بعضی مطابق هواهای آنها بودند.

فَرِیقاً کَذَّبُوا آن انبیایی که از چنگال بنی اسرائیل فرار کردند و به بیابانها و کوه ها و آبادیهای دور پناه بردند.

ص: 429

وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ آنهایی که گرفتار این خونخوارهای بی رحم یهود شدند بسخت ترین انحاء آنها را کشتند، گاهی با اره دو قسمت کردند، گاهی سر بریدند، گاهی در دیگ آب جوش جوشانیدند، گاهی در چاه انداختند، گاهی زنده زیر خاک کردند چنانچه امروز مشاهده میشود که اگر مسلمانی در چنگال آنها قرار گیرد چه میکنند هیچ طائفه ای قسی تر از یهود در دنیا نبوده و نیست.

(اشکال) .... ص : 430

چرا کذبوا بصیغه ماضی و یقتلون بصیغه مضارع است.

(جواب) .... ص : 430

مسلما آن فرقه از انبیاء را که کشتند تکذیب هم میکردند مفاد آیه شریفه و اللَّه العالم این نحو بنظر میرسد که اینها تمام دو فرقه را تکذیب کردند غایة الامر اگر دست رسی بآنها نداشتند همان تکذیب تنها بود و اگر بچنگال یهود گرفتار میشدند میکشتند.

[سوره المائدة (5): آیه 71] ...... ص : 430

اشاره

وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (71)

و گمان کردند این تکذیب و قتل انبیاء فتنه و فسادی و ابتلاء و عذابی برای آنها نیست پس کور شد چشم قلب آنها حق را نمی دیدند و کر شد گوش قلب آنها مواعظ و نصایح انبیاء را نمی شنیدند سپس بعد از اینکه بیدار و هوشیار شدند و گرفتار بلاها و دچار محنت ها شدند توبه کردند خداوند توبه آنها را قبول فرمود سپس بسیاری از آنها بهمان کوری و کری اولی برگشتند و خداوند بینا است بآنچه میکنند.

ص: 430

وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ گفتند افعال بر سه قسم است: یک قسم افعالی است که ثبات و تحقق و استقرار دارد مثل علم، یقین، تبین. جمله مفعول آنها بان مثقله که دلالت بر تحقق دارد گفته میشود مثل وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ نور آیه 25، و أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری علق آیه 14.

قسم دوم افعالی است که استقرار و ثباتی ندارد مثل طمع، خوف، رجاء بان مخففه تعبیر میشود مثل الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی شعراء آیه 82، و تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ انفال آیه 26، و فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً کهف آیه 80.

قسم سوم اینکه تاب هر دو را دارد استقرار و عدم استقرار مثل ظن: زعم، حسبان. گاهی که بمعنی تحقق و استقرار باشد بمثقله گفته میشود و اگر بمعنی عدم استقرار باشد بمخففه. لکن این کلام تمام نیست و شعر بلا ضرورة و موارد نقض بسیار دارد مثل عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی سوره آیه جواب دادند که این بواسطه توسط سین است، باز نقض شد بآیه وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی نجم آیه 39، که واسطه ندارد جواب دادند که لیس فعل نیست حقیقة و تحقیق کلام اینست که تمام اینها بی وجه است و تخرص بغیب بلکه اگر مدخول آن جمله اسمیه باشد باید مثقله آورد و اگر جمله فعلیه باشد ان ناصبه مخففه که جمله را بتأویل مصدر برد ای حسبوا عدم کون عملهم فتنة و مراد از فتنه عمل زشت و قبیح و فاسد است نظیر آیه شریفه قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 103 و 104 و آیه شریفه وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ بقره آیه 11.

فَعَمُوا وَ صَمُّوا همین نحو که بدن چشم و گوش دارد و بسا کور میشود

ص: 431

و در چاه ضلالت میافتد یا کر میشود و کلمات را استماع نمیکند همین نحو چشم قلب کور میشود و حق را نمی بیند و گوش قلب کر میشود و مواعظ را درک نمیکند چنانچه در آیه شریفه میفرماید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 171 ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ یعنی پشیمان شدند و توبه کردند و خداوند قبول توبه فرمود و این البته در ادوار مختلفه بوده چون یهود چنانچه کتب خود آنها شهادت میدهد حالات بوقلمون داشتند یک زمان بقدری در شرک و کفر فرو میرفتند که اسمی از تورات و موسی نبوده و گاهی سلطان مؤمنین پیدا میشده و بفکر دین میافتادند.

ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا باز دوره دیگری میآمد بر میگشتند بهمان شرک و کفر آبائی و اجدادی خود.

کثیر منهم البته در میان آنها انبیاء و مؤمنین و صلحاء هم بودند لکن در اقلیت و اکثریت با کفار بود چنانچه در تمام ادوار از زمان آدم تا کنون تا زمان ظهور حضرت مهدی عج اللَّه تعالی فرجه اکثریت با کفار، فساق، فجار، احزاب شیطان بوده.

(اشکال) .... ص : 432

وجه اینکه کثیر مرفوع شده با اینکه بمقتضای قاعده باید منصوب باشد.

(جواب) ...... ص : 432

آنکه ممکن است بدل از واو جمع باشد که کسانی که عموا و صموا هستند کثیر از آنها هستند، و ممکن است خبر مبتداء محذوف باشد یعنی ذو العمی و الصمم کثیر از آنها است، و ممکن است فاعل عموا و صموا باشد بلغت اکلونی البراغیث، و وجه اول انسب است وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ معنی واضح است.

ص: 432

[سوره المائدة (5): آیه 72) ..... ص : 433

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (72)

هر اینه بتحقیق کافر شدند کسانی که گفتند خداوند عالم او است مسیح پسر مریم و حال آنکه مسیح بآنها فرمود ای بنی اسرائیل عبادت کنید خدا را که پروردگار من و شما است و چنین است کسی که شرک بخدا آورد محققا حرام فرموده خداوند بر او بهشت را و جایگاه او آتش است و نیست از برای ظالمین انصار و یاورانی در مجلد اول کلم الطیب صفحه 284- 301 هیجده صفحه شرح حال نصاری و عقائد آنها و شرح حال مسیح که از کتب خود نقل میکنند مخصوصا از چهار انجیل نوشته شده مراجعه فرمائید و ما در اینجا بمقدار مناسبت با شرح آیه شریفه اشاره میکنیم.

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ کفر نصاری از جهات بسیار است: 1- قائل بتجسم هستند چنانچه یهود و فرقه مجسمه از مسلمین قائلند که خدا جسم است، مکان دارد، نزول و حبوط دارد، دست دارد، بر تخت نشسته فردای قیامت مؤمنین او را می بینند و از این قبیل مزخرفات دیگر.

2- اینکه حلول کرد و داخل شد در رحم مریم.

3- اینکه مسیح را گاهی میگویند خدا است، گاهی پسر خدا است، گاهی پسر انسان، چنانچه اناجیل آنها بر این مزخرفات ناطق است.

4- قائل بتثلیث اب، ابن، روح القدس هستند.

5- هر سه یکی است و یکی سه است و غیر اینها مرحوم شیخ بهایی در کشکول نراقی در سیف الامة، سید اسماعیل در کفایه میفرمایند اصول مذهب

ص: 433

نصاری بر چهارده امر است: 1- خدا یکی است. 2- خدا پدر است. 3- خدای پدر پسر است. 4- پدر و پسر روح القدس است. 5- او مربی و خالق است.

6- آنکه شافع است (یعنی عیسی رفت جهنم بعوض امت که گفتند فدانا من لعنة الناموس) و مراد از ناموس تورات است. 7- او متجلیست یعنی خود را نشان میدهد. 8- خدا بتوسط روح القدس داخل رحم مریم شد. 9- از رحم او بدنیا آمد. 10- بدار رفت و کشته شد و بخاک رفت. 11- بعد از خاک رفتن جهنم رفت و انبیاء و مؤمنین که شیطان آنها را در جهنم حبس کرده بود نجات داد و بیرون آورد. 12- پس از نجات آنها بدنیا آمد و زنده شد. 13- پنجاه روز در دنیا بود و رفت در آسمان در طرف راست پدر نشست. 14- میآید در بیابان شام و بهشتی ها را ببهشت و جهنمی ها را بجهنم میبرد. ملاحظه کنید تناقضات این جمله ها را و کفریات آنها را.

وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ عبادت مختص بذات اقدس ربوبی است که مفاد کلمه طیبه لا اله الا اللَّه است و اولین کلمه که جمیع انبیاء از آدم تا خاتم مأمور بدعوت بودند همین کلمه بود و نصاری بلکه تمام ملیین عالم مخالف با همین کلمه هستند و شرک آنها شرک عبادتیست و اما شرک ذاتی که تعدد واجب الوجود باشد احدی قائل نیست و تمام معترف بوحدت واجب الوجود هستند مگر طبیعی که اصلا منکر وجود واجب است و فقط شبهه ابن کمونه که احتمال تعدد داده حتی مجوس که قائل بیزدان و اهرمن هستند شرک افعالی است که خالق خیرات و شرور را متعدد میدانند حتی قائلین بصفات زائده شرک صفاتی قائلند.

إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ بشرک عبادتی فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ زیرا مشرک قابلیت مغفرت ندارد إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 48.

وَ مَأْواهُ النَّارُ و آیات در عقوبت شرک بسیار است و ظلمی بالاتر از شرک نیست

ص: 434

إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 13، لذا میفرماید وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ گمان نکنید که مسیح شما را شفاعت کند یا فدای شما شود از لعنت ناموس زیرا مشرک هستید و ظالم، و انصاری برای ظالمین نیست. و این جمله و لو کلام مسیح است و خطاب ببنی اسرائیل الا اینکه جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد و هیچ ظالمی مورد عنایت و شفاعت نخواهد شد.

[سوره المائدة (5): آیه 73] ...... ص : 435

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (73)

هر اینه محققا کافر شدند کسانی که خدا را یکی از سه شمردند که سه اله گفتند و حال آنکه الهی نیست جز خدای یگانه و اگر دست از این شرک و کفر بر ندارند و منتهی نشوند هر آینه البته بآنها مس میکند بکسانی که کافر شدند عذاب دردناک.

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ مراد از ثلاث نه سومی باشد که العیاذ خدا را پست تر از عیسی و روح القدس بدانند اول ابن، دوم روح القدس، سوم خدا، بلکه مراد یکی از سه است و اطلاق ثالث بر هر یک میشود که بوجود او عدد سه میگردد چنانچه اطلاق خامس آل عباء (ع) بر سید الشهداء علیه السلام میشود با اینکه سوم کسی بود که در زیر کساء رفت و بر امیر المؤمنین علیه السلام هم میشود چنانچه در زیارت آن حضرت است با اینکه چهارمی بوده بعبارت روشن پنج نفر هر کدام خامس آن چهارند.

وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ زیرا استحقاق عبودیت احدی جز او ندارد تمام عبد و ضعیف و ممکن و محتاج و فقیر هستند وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً سوره

ص: 435

نساء آیه 28 أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ فاطر آیه 15، از امیر المؤمنین علیه السلام در مناجاتش مرویست

(کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزا ان تکون لی ربا)

و مقام عبودیت مطلقه بالاترین مقام انسانیست (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله صلی اللَّه علیه و آله و سلم) وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ دست از این شرک و عیسی پرستی بر نداشتند و بر نگشتند و توبه نکردند و پشیمان نشدند لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ که بهمین کفر باقی ماندند عذاب الیم کلیه عذاب الیم است لکن اختصاص باین خصوصیت کاشف از منتها درجه الم است.

[سوره المائدة (5): آیه 74) ...... ص : 436

أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (74)

آیا پس چرا توبه و بازگشت نمیکنند بسوی خدا و تمنای مغفرت از خدا و طلب آن را نمیکنند و حال آنکه خداوند آمرزنده و مهربان است.

أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وجوب توبه از احکام عقلیه مستقله است بخصوص از این کفریات و تناقضات که هر عاقلی حکم بفسادش میکند که دفع ضرر مقطوع است و توبه از این گناهان بزرگ اینست که دست از این عقائد باطله بر دارند و در حق عیسی غلو نکنند و بشرف اسلام مشرف شوند و آنچه حق و صدق است در حق عیسی معتقد گردند.

وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ و از خداوند طلب کنند که از گذشته های آنها پرده پوشی کند، توبه فعل آنها است و مغفرت فعل الهی است و مترتب بر یکدیگر یعنی اگر اینها توبه کردند و از خدا طلب مغفرت نمودند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ هم ستر عیوب آنها میفرماید و هم آنها را مشمول رحمت خود میگرداند

ص: 436

[سوره المائدة (5): آیه 75] ....... ص : 437

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (75)

نیست مسیح پسر مریم مگر رسول فرستاده خداوند چنانچه قبل از او فرستادگانی بودند این هم یکی از آنها و مادرش هم مؤمنه صالحه تصدیق تمام انبیاء و رسل را نموده بود و هر دو مثل سایر افراد بشر احتیاج بطعام و خوراک داشتند امتیازی از حیث بشریت با دیگران نداشتند نظر کن ای رسول اکرم (ص) چگونه برای نصاری آیات الهی بیان میشود پس از آن ببین چگونه نصاری افتراء بمقام مقدس مسیح و مادرش میزنند.

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ حضرت مسیح در بشریت با سایر افراد بشر امتیازی ندارد جز دو امتیاز یکی از جنبه جسمانیت که بدون پدر بدنیا آمد و این جنبه را خداوند در آیه دیگر بیان میفرماید إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ آل عمران آیه 59، که اگر منشأ قول نصاری که پسر خدا است برای بی پدری او است، آدم نه پدر داشته و نه مادر خداوند قدرت دارد انسان مخلوق تولیدی باشد چنانچه اکثر حیوانات بلکه نȘǘʘǘʠتولیدی است از هسته و دانه و قلمه و پیوند میرویاند، و هم تکوینی باشد مثل آدم و بسیاری از حیوانات و نباتات بلکه مخلوق اولی از جمیع حیوانات و نباتات و هم بینهما مثل مسیح مادر دارد و پدر ندارد هم تولیدی است از مادر متولد شده و هم تکوینی است بدون پدر مخلوق شده، و دیگر از جنبه روحانی که رسول و فرستاده خدا است چنانچه سایر رسل آن امتیاز را داشتند که مکرر در مکرر در آیات شریفه اشاره دارد إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ کهف آیه 110، و سایر آیات دیگر و این امتیاز خصیصه

ص: 437

مسیح نیست قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ چه اندازه انبیاء و رسل قبل از مسیح آمدند هیچ کدام نه ملک بودند نه خدا بودند نه پسر خدا.

وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ مادر مسیح یک زنی بود از زنهای خوب عالم مثل حوی آسیه، کلثوم خواهر موسی مؤمنه باللّه و مصدقه تمام انبیاء و رسل بلکه معصومه بود و مورد وحی الهی واقع شد و مائده بهشتی برای او میآمد فقط امتیازی که بدون فحل بچه آورد که مفاد وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ آل عمران آیه 42 است نسبت بزنهای دیگر داشت.

کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ تمام لوازم بشریت را واجد بودن خوردن، آشامیدن خواب رفتن، راه رفتن، صحت، مرض، قوت و ضعف داشتن، در شکنجه ظلم و اذیت واقع شدن، تمام احتیاجات بشری را داشتند، عبادت کردن و هکذا تمام اینها دلیل و آیه واضحه است بر عبودیت و مخلوقیت آنها.

انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ و ادله بر اثبات مخلوقیة آنها و مع ذلک این نصاری چشم از همه اینها پوشیده و توجه باین آیات نمیکنند جای بسیار تعجب است.

ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ افک افتراء بستن است زیرا اینها با اینکه اظهار عقیده خود را باین کفریات میکنند نسبتهای دروغ بحضرت مسیح هم در این اناجیل اربعه میدهند که خود آن حضرت العیاذ بفرماید من خدا هستم گاهی بگوید پسر انسان هستم و سایر کلمات که ما مفصلا در مجلد اول کلم الطیب نقل کرده ایم مراجعه فرمائید.

ص: 438

[سوره المائدة (5): آیه 76] ...... ص : 439

قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (76)

بفرما باین نصاری آیا عبادت میکنید از غیر خدا چیزی را که مالک نیست برای شما ضرر و نفعی را و خداوند میشنود کلام شما را و میداند افعال و کردار شما را قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اطاعت و عبادت کسی را باید کرد که تمام احتیاجات بنده را بتواند بنحو اتم اکمل موافق حکمت و مصلحت رفع کند و آن فقط قادر متعال حکیم علی الاطلاق، عالم بجمیع خصوصیات باطنیه و ظاهریه، ذات مقدس پروردگار است نه غیر آن ما لا یَمْلِکُ چیزی و کسی که مالک هیچگونه امری نیست نه از خود و نه غیر خود لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً بلکه خود هم سر تا پا محتاج است وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

[سوره المائدة (5): آیه 77] ..... ص : 439

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ (77)

بگو ای اهل کتاب تجاوز نکنید در دین خود از حق و زیاد روی نشود از حد و متابعت نکنید خواهشهای پیشینیان را که هم خود گمراه بودند و هم بسیاری را گمراه کردند و از جاده مستقیم خارج شدند و بضلالت و گمراهی افتادند.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ اگر خطاب فقط بنصاری باشد مراد غلو در حق مسیح است و اگر بیهود و نصاری هر دو باشد غلو یهود گفته آنها است که موسی خدای هارون و هارون خدای فرعون است و گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18، و نیز گفتند لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً بقره آیه 80، و امثال این مزخرفات.

ص: 439

لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غلو تجاوز از حد است، غلو در حق خدا معنی ندارد زیرا از برای او حدی نیست تا تجاوز از حدش غلو باشد بلکه هر چه در حق او گفته شود این گفته محدود است و نسبت بذات اقدس ربوبی غیر محدود غیر متناهی نسبت قطره بدریا هم نیست زیرا دریا هم محدود است لذا میفرماید

ما عرفناک حق معرفتک

انت کما اسنیت علی نفسک

و اما ممکن هر چه باشد محدود است و تجاوز از آن حد غلو است الشی ء اذا جاوز عن حده انعکس الی ضده حکماء در باب عقول غلو کردند که آنها را قدیم دانستند، عرفاء در حق اقطاب غلو کردند که آنها را قطب عالم امکان دانستند، در اویش در حق مراشید و شیخیه در باب رکن رابع و هکذا در ائمه و انبیاء و غیر اینها.

غیر الحق یعنی تا اندازه ای که حق است و حد او است باید معتقد باشند و غیر آن غلو است.

وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ که نصارای طبقه اول مثل صاحبان اناجیل و برنس و امثال آنها و نویسندگان این تورات رائج و کتب عهد قدیم و عهد جدید باشند که خود گمراه بودند و بسیاری از طبقات بعد خود را باین کتب اضلال کردند وَ أَضَلُّوا کَثِیراً شما یهود و نصاری این کتب را دور اندازید و متابعت هواهای نفسانیه پیشینیان را نکنید که شما هم مثل آنها در تیه ضلالت گرفتار خواهید شد.

وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ راه مستوی و صراط مستقیم و دین حق را از دست ندهید کور عصاکش کور نمیشود هر دو در چاه خواهند افتاد.

ص: 440

[سوره المائدة (5): آیه 78] ..... ص : 441

لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (78)

ملعون شدند کسانی که کافر شدند از بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی بن مریم و این بواسطه این بود که معصیت و مخالفت کردند و تعدی و تجاوز نمودند.

لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ لعن بمعنی بعد از رحمت الهی نسبت بجمیع کفار امری است مرغوب اختصاص ببنی اسرائیل ندارد و جمیع انبیاء و اولیاء و مؤمنین باید آنها را لعن کنند اختصاص بداود و عیسی ندارد، و بعید نیست که مراد از لعن در این آیه نفرین که دعاء شر است باشد که طلب نزول عذاب باشد و شاهد بر این اخبار بسیاری است در کافی و غیر کافی که در حق اصحاب سبت بوده که در عهد داود بودند و مسخ شدند بقرده و خنزیر و در اصحاب عیسی که بعد از نزول مائده باز کافر شدند که آنها هم مسخ شدند بخنزیر چنانچه قوم نوح بنفرین نوح غرق شدند و عاد قوم هود بنفرین او بباد هلاک شدند و قوم صالح بصیحه و قوم لوط بخسف و قوم شعیب بصاعقه و قوم موسی بغرق در رود نیل و قارون بخسف، و شاهد دیگر قوله تعالی است ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ که این لعن نه بر مجرد کفر بوده بلکه برای مخالفت امر نبی بوده و برای تعدی و تجاوز آنها، و نکته دیگر که استفاده میشود برای اینست که کسانی که مورد لعن داود بودند غیر از آنهایی هستند که مورد لعن عیسی واقع شده و لو هر دو دسته از کفار بنی اسرائیل هستند و هر دو مخالفت نبی خود کردند و تعدی و تجاوز نمودند.

[سوره المائدة (5): آیه 79] ..... ص : 441

کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (79)

بودند این کفار بنی اسرائیل که منتهی نمیشدند از نهی انبیاء و مؤمنین از این

ص: 441

منکری که مرتکب میشدند هر آینه بد عملی است آنچه که بودند بجا میآوردند معلوم میشود که در بنی اسرائیل مؤمنینی بودند که اینها را نهی میکردند از صید ماهی و سایر معاصی ولی اینها اثری بر نهی آنها بار نمیکردند و اعتناء بکلام آنها نداشتند و بر عمل زشت خود ادامه میدادند، و در باب نهی از منکر یکی از شرائط آن احتمال تأثیر است و با قطع بعدم تأثیر واجب نیست لکن بجهت اتمام حجت و اینکه احکام الهیه از بین نرود باید گوشزد فساق و فجار کرد که فردای قیامت نگویند نمیدانستیم کسی بما نگفت در سوره مبارکه اعراف در چند آیه شرح این جمله را بیان میفرماید از آیه 162 الی 166 وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ، وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ، فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ، فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ.

رجوع کنیم بشرح آیه کانُوا لا یَتَناهَوْنَ تناهی قبول نهی است و اینها قبول نهی نمیکردند و دست بر نمیداشتند عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ منکر عمل زشت و قبیح است و تمام محرمات الهیه منکر است از این جهت نهی از منکر شامل جمیع محرمات میشود زیرا حرام شرعی نزد عقل منکر است زیرا احکام شرعیه طبق مذهب شیعه تابع مصالح و مفاسد نفس الامریه است.

لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ لام لبئس لام قسم است، بئس اسم فعل است اضافه بفاعل شده که کلمه ما باشد و ما موصوله است صله آن مدخول ما است و توهم اینکه ما در لبئس ما مثل انما، باشد جزو کلمه فاسد است بلکه کلمه مستقله است چنانچه گفتیم.

ص: 442

[سوره المائدة (5): آیه 80] ..... ص : 443

تَری کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (80)

می بینی بسیاری از آنها را که دوستی میکنند با کسانی که کافر شدند هر آینه بسیار بد است آنچه را که برای خود پیش میفرستند اینکه خداوند بر آنها سخط و غضب میکند و در عذابی که برای کفار است آنها هم مخلد میشوند.

ظاهر این آیات بنی اسرائیل را سه قسمت فرموده: قسمت اول همان کفار که مخالفت و تعدی نمودند که اصحاب سبت باشند و گرفتار لعن شدند و بعذاب مسخ بقرده معذب گشتند. قسمت دوم مؤمنین از آنها که اینها را نهی میکردند و اینها منتهی نمیشدند. قسمت سوم کسانی که از مؤمنین که نهی نمیکردند و خود هم مخالفت و تعدی نمی نمودند و لکن با آنها مراوده و محبت و وداد داشتند اینها هم در عذاب با همان اهل معصیت داخل و شریک هستند چنانچه در قوم شعیب خبر داریم که صد هزار بودند شصت هزار آنها ایمان آوردند و چهل هزار کافر بودند عذاب که نازل شد تمام صد هزار هلاک شدند، حضرت شعیب علیه السلام عرض کرد (یا رب هذا للاشرار فما بال الاخیار) خطاب رسید برای مداهنه و موالات با اشرار و ترک امر بمعروف و نهی از منکر بود یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ الایه مائده آیه 51، و غیر این از آیات بسیاری در این باب.

تَری کَثِیراً مِنْهُمْ مورد تعجب است که می بینی بسیار از اهل کتاب که ایمان دارند و اهل معصیت هم نیستند مع ذلک یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا که با کفار مجالست و معاشرت و مراوده و مودت و رفاقت میکنند و آنها را از این کردار زشت جلوگیری نمیکنند.

لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ هر آینه بسیار زشت و قبیح و بد عملی است

ص: 443

این دوستی و معاشرت با آنها.

أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ خدا را بغضب میآورند زیرا تولی و تبری دور کن اعظم ایمان است حتی در خبر دارد که از حضرت صادق علیه السلام سؤال کردند که (هل الحب و البغض من الایمان) حضرت فرمود

(هل الایمان الا الحب و البغض)

و در اخبار دارد

(المرء مع من احب)

و

(من احب حجرا حشره اللَّه معه)

(حشر محبان علی با علی حشر محبان عمر با عمر) لذا میفرماید وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ و خلود در عذاب ملازم با کفر است.

[سوره المائدة (5): آیه 81] ...... ص : 444

وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (81)

و اگر بودند آن کثیر از بنی اسرائیل که ایمان بموسی داشتند ایمان میآوردند بخدا و پیغمبر و آنچه که بر او نازل شده دیگر کفار بنی اسرائیل را نمیگرفتند دوست خود و لکن کثیری از اینها فاسق هستند.

این آیه شریفه نیز بنی اسرائیل را سه قسمت میفرماید: یک قسمت کفار بنی اسرائیل که بعقیده خود یهود اینها متعدی و متجاوز هستند اینها در دین خود هم پا بر جا نیستند و باید یهود از آنها کناره گیری کنند. و یک قسمت که بسیار قلیل از مؤمنین یهود هستند که بشرف اسلام مشرف شدند و از سایرین کناره گرفتند و قسمت سوم کثیری از یهود که اظهار ایمان میکنند که این آیه در مذمت آنها است که وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ که تمام ادیان عالم مؤمن بخدا هستند (و النبی) که در تورات آنها بشاراتی بوجود او داده شده و مؤمنین بتورات باید ایمان بنبی صلی اللَّه علیه و آله و سلم داشته باشند وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ که لازمه ایمان بخدا و رسول است.

ص: 444

مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ آن کفار یهود را دوست خود نمیگرفتند لکن لو امتناعیه است تصدق عن کاذبین چون با آنها کمال آمیزش را دارند ایمان نمیآورند.

وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ اکثریت با اینها است که اکثر یهود با اینکه اعتراف بموسی و تورات دارند و این بشارات را هم مشاهده کرده اند و یقین هم دارند بصدق این نبی ولی از روی عناد و عصبیت که مورث فسق میشود ایمان نمیآورند و با کفار و یهود آمیزش دارند که آن هم فسق دیگری است و از این جهت تعبیر بفاسقین فرموده زیرا کفر آنها از روی فسق آنها است و تعبیر بکافرین نفرمود البته کافر هستند چون ایمان نیاوردند لکن علة و سبب کفر آنها فسق است که همان لجاج و عناد و عصبیت آنها بوده اگر فاسق نبودند ایمان میآوردند و آمیزش و دوستی با آن کفار نمیکردند و نداشتند.

[سوره المائدة (5): آیه 82] .... ص : 445

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (82)

هر آینه می یابی شدید و سخت ترین مردم را در دشمنی با کسانی که ایمان آوردند یهود هستند و کسانی که شرک آوردند و هر آینه می یابی نزدیکترین مردم در دوستی با مؤمنین کسانی هستند که گفتند ما نصاری هستیم و سرّ دوستی آنها اینست که در میان آنها کشیش ها و رهبانان هستند و آنها تکبر ندارند و بزرگی نمیکنند و متواضع هستند.

شأن نزول این آیه شریفه حدیث مفصّل مبسوطیست که در برهان از عیاشی از مروان از بعض اصحابنا از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که خلاصه مفادش

ص: 445

اینست که در مکه معظمه سال پنجم بعثت که یک عده ای از اهل مکه بشرف اسلام مشرف شده بودند مشرکین در مقام اذیت آنها بر آمدند و میخواستند آنها را بکیش خود بر گردانند و پیغمبر هم مأمور بجهاد نبود امر فرمود جماعتی از آنها را که بالغ بر هشتاد نفر بودند بهمراهی حضرت جعفر طیّار که هجرت کنند بحبشه نظر به اینکه پادشاه حبشه نجاشی بود سلطان رءوف و مهربان بود و کسی را نمیرسید که در مملکتش بکسی ظلم کند مشرکین دو نفر را که عمرو بن عاص و عمارة بن ولید بودند فرستادند حبشه و هدایایی برای نجاشی که مسلمین را از مملکت خود بیرون کند و بمکه بر گرداند و این دو نفر با یکدیگر معاندتی داشتند موقعی که بر کشتی سوار شدند شراب خوردند و مست شدند عماره در حال مستی از عمرو بن عاص تقاضا کرد که عیالش را بفرستد نزد عماره که او را ببوسد و نزدیک شود عمرو او را انداخت میان دریا خود را بپاره کشتی گرفت اهل کشتی او را نجات دادند تا موقعی که نزد نجاشی رفتند و تقاضای ارجاع مسلمین را نمودند نجاشی فرستاد رئیس مسلمین که حضرت جعفر طیّار بود خواست و تقاضای آنها را بجعفر گفت جعفر طیّار بنجاشی گفت از اینها بپرسید که آیا ما از آنها کسی را کشته یا مالی از آنها برده یا غلام آنها بوده ایم و فرار کرده ایم گفتند هیچکدام از اینها نیست بلکه مخالف دین ما و سبّ آلهه ما را میکنند نجاشی آنها را رد کرد و با مسلمین کمال رأفت و مهربانی و منزل و وسائل زندگانی را فراهم نمود سپس فرستاد جعفر طیّار را خواست و از او پرسید سبب عداوت اینها با شما چه بوده جعفر فرمود پیغمبری در میان ما مبعوث شده و ما باو ایمان آورده ایم و اینها در اثر دشمنی با پیغمبر بما اذیت میکردند ما پناه بمملکت شما آوردیم گفت از پیغمبر چه در دست دارید جعفر طیّار قدری از صفات آن حضرت را بیان فرمود و سوره مبارکه مریم را تلاوت کرد تا رسید بآیه شریفه هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ

ص: 446

تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا

نجاشی را بسیار خوش آمد و بدست جعفر بشرف اسلام مشرف شد لکن بر اهل مملکتش مخفی داشت و در خلال این مدت که اینها در حبشه بودند جماعتی از اهل حبشه هم هدایت شدند و بشرف اسلام مشرف گردیدند تا موقعی که خبر هجرت حضرت رسول (ص) بمدینه و تشرف اهل مدینه بشرف اسلام بآنها رسید از حبشه بمدینه هجرت نمودند با جماعتی که از حبشه ایمان آورده بودند و موقعی که بمدینه وارد شدند موقعی بود که فتح خیبر بدست حضرت امیر المؤمنین (ع) شده بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود برای فتح خیبر بیشتر مسرور باشم یا برای قدوم جعفر و عبد اللَّه بن جعفر شوهر حضرت زینب در حبشه بدنیا آمد از اسماء بنت عمیس و نجاشی هم پسری آورد اسم او را محمد گذاشت و سه نفر از قسّسین را فرستاد مدینه از حالات پیغمبر (ص) مشاهده کنند و آنها آمدند و تماما بشرف اسلام مشرف شدند و تحف و هدایای زیادی نجاشی برای پیغمبر (ص) فرستاد از لباس و عطر و فرس، و از آن جمله ماریه قبطیه را فرستاد که حضرت از او پسری آورد ابراهیم، و امّ حبیبه دختر ابی سفیان در حبشه بود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم او را بتوسط نجاشی خطبه کرد و او قبول نمود و صداق او را حضرت چهار دینار قرار داد و باین سبب معاویه را خال المؤمنین گفتند و بالاخره نجاشی هجرت کرد بطرف مدینه برای تشرف خدمت آن حضرت لکن در طی طریق اجل رسید و از دنیا رفت اینست خلاصه حدیث شریف، بر گردیم بشرح آیه شریفه.

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ با اینکه در جوار پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مدینه بودند و معجزات را مشاهده میکردند و از تورات خود و اخبار انبیاء خود بشارات را معرفت داشتند مع ذلک بواسطه حسد و عصبیت و قساوت قلب اعدی عدوّ پیغمبر (ص) و مسلمین بودند و الان هم عداوت و بغض آنها ظاهر و مشهود است.

ص: 447

وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا در درجه دوم برای طرفیت پیغمبر (ص) با بت های آنها و صفات خبیثه آنها و آنچه توانستند دشمنی خود را بمنتهی رسانیدند حتی بعد از مدّتی که از اسلام گذشته در عهد یزید (لع) که گفت (لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل).

و اما نصارای نجاشی و قسیسین و رهبانان از حبشه بشرف اسلام مشرف میشوند وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری زیرا آن حسد و عناد و عصبیتی که در یهود و آن کبر و نخوتی که در مشرکین بود در اینها غالبا نیست اگر حق را درک کنند و از روی دلیل و برهان بر آنها ثابت شود ایمان میآورند حتی امروز اگر ما مبلغ داشتیم و میفرستادیم در اروپا فوج فوج بشرف اسلام مشرف میشدند، و اما یهود اگر فرض شود گاه گاهی یک یهودی یا یهودیه اظهار اسلام کند یا بطمع مالیست یا عاشق زنی یا مردی از مسلمین شده یا سیاستی بکار برده.

ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ که علماء نصاری باشند که بزبان ما کشیش می گوییم و رهبانا راهب اهل عبادت و کناره گیر از اهل دنیا و گوشه نشین و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود لا رهبانیة فی الاسلام وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ که در مشرکین کبر و نخوت و تفرعن و تجبر بود.

[سوره المائدة (5): آیه 83] ...... ص : 448

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ (83)

و زمانی که شنیدند این نصاری آنچه که بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از قرآن نازل شده می بینی که چشم های آنها ریزش میکند از اشک از آنچه معرفت پیدا کردند از حق میگویند پروردگارا ما ایمان آوردیم ما را بنویس با شاهدین.

ص: 448

وَ إِذا سَمِعُوا مراد تمام نصاری نیست زیرا خبر از قضیه خارجیه میدهد که واقع شده بلکه مراد همان قسیسین هستند که نجاشی فرستاده بود برای مدینه که تحقیق حال پیغمبر کنند موقعی که شرفیاب شدند و شنیدند ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ از آیات شریفه قرآن و معجزه بودن آن را درک کردند و حقانیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بر آنها ثابت شد و ایمان آوردند تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ افاضه بمعنی ریزش پی در پی است یعنی اشک از اطراف چشم آنها ریزش داشت مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ که حق بر آنها معلوم شد و این گریه و بکاء اینها یا از روی شوق بوده چنانچه کلمه مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ دلالت دارد که از ضلالت نجات یافتند و بشاه راه حقیقت افتادند و سعادت مند شدند، یا برای این بوده که نمیتوانستند در خدمت حضرت رسول (ص) بمانند ناچار بودند که بحبشه مراجعت کنند و بنجاشی حقایق را بیان نمایند و از فیض حضور آن حضرت محروم میشدند یا برای اعمال و کردار آنها بوده که در زمان کفر از آنها صادر شده.

یَقُولُونَ در همان گریه میگفتند رَبَّنا آمَنَّا آنهم چه ایمان با حقیقتی که هیچگونه غرض دنیوی و فوائد مادی نداشتند و از خوف و ترس نبوده مثل کفار قریش بعد از فتح مکه بلکه با کمال میل و رغبت ایمان آوردند.

فَاکْتُبْنا در دفتر الهی که فردای قیامت باز میشود و نامه هر کس بدست او داده میشود مَعَ الشَّاهِدِینَ از شهادت دهندگان بوحدانیة حق و رسالة حضرت خاتم و حقانیت اسلام و نزول قرآن و تصدیق بجمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و سایر عقائد حقه حقیقیه.

ص: 449

[سوره المائدة (5): آیه 84] ..... ص : 450

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ (84)

و چه باعث میشود که ما ایمان بخدا و آنچه از حق بر ما ثابت شده و در دلهای ما آمده و جا گرفته نیاوریم و توقع داریم که خدا قبول فرماید و ما را با صلحاء محشور گرداند در بهشت جاویدان در قیامت.

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ دفع دخل است یعنی اگر کسی بگوید که چرا ایمان آوردید با اینکه شما قسیسین بودید و از علماء نصاری و در میان آنها عزت فوق عزت داشتید که الان هم کشیش در نزد آنها احترامش بیشتر از رئیس جمهور است (جواب) اینکه بعد از ثبوت حق نباید انسان آخرت خود را بدنیا بفروشد ریاست و عزت و جاه و مال دنیا فانی و زائل است و آخرت باقی و ثابت و نجات و سعادت آن نشئه منوط بایمان بخدا است و به ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ که رسالت حضرت خاتم و قرآن و سایر عقائد حقه باشد و ما بواسطه ایمان وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا متعلق محذوف است یعنی در جنب و سعادت مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ از امة مرحومه پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، و طمع گر چه از صفات خبیثه است لکن طمع بمال مردم و توقع از آنها و اما طمع ببهشت و بالطاف و عنایات خداوند همان رجاء است و بسیار ممدوح است و گذشت در کلام امیر المؤمنین علیه السلام

(ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا من جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک

معنی این نیست که من خوف از آتش ندارم یا طمع ببهشت ندارم بلکه خوف و طمع علی از همه بیشتر بوده بلکه مراد اینست که عبادت تو از این جهات نیست بلکه یافتم که سزاوار پرستش هستی برای او است

ص: 450

[سوره المائدة (5): آیه 85] ...... ص : 451

اشاره

فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (85)

پس ثواب داد آنها را خداوند بازاء آنچه گفتند بهشتهایی که از زیر آنها نهرهایی جاریست و این است جزای نیکوکاران.

فَأَثابَهُمُ اللَّهُ ثواب جزای نیک است که بازاء عمل عبادی داده میشود و با احسان و انعام فرق دارد زیرا خداوند در دنیا ببندگان نعم غیر متناهیه و احسانهای متوالیه متواتره دارد لکن آنها را ثواب نمیگویند ثواب در مقابل عمل است نظیر عقاب و عذاب که آنهم در مقابل عمل است و تعبیر بجزاء میشود الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر بِما قالُوا مراد مجرد قول نیست چنانچه بعضی توهم کردند و گفتند اسلام مجرد اقرار بلسان است که شامل منافق هم میشود.

(تنبیه) ..... ص : 451

در معنی اسلام و ایمان اقوال بسیاری است بالغ بر هفت قول، مجرد اقرار بلسان یا تصدیق بجنان و قلب یا عمل بارکان یا مرکب از دو، اقرار و تصدیق، اقرار و عمل، تصدیق و عمل، یا مرکب از سه، و تحقیق کلام اینست که تصدیق قلبی است و اقرار کاشف از او است و عمل نگهبان او است.

جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ مکرر گفته ایم که مراد از تحت یعنی پائین قصر و عمارت، و از این عبارت و نظائر آن استفاده میشود که بهشت متعدد است که هشت بهشت باشد و از تمام آنها بهره مند خواهند شد.

وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ همین ثواب جزای نیکوکاران است. و از این جمله دو مطلب استفاده میشود یکی آنکه اینها از محسنین هستند و دیگر آنکه جزای محسنین اینست، و مراد از محسن نه احسان بغیر باشد و لو آنهم عمل بسیار خوبی است و لکن بمعنای اعم است یعنی کار خوب کردن، ایمان آوردن، عبادت

ص: 451

و عمل صالح بجا آوردن چه اعمال قلبی از تحصیل عقائد حقه و علم باحکام الهیه و بمعارف اسلامیه و باخلاق حسنه که اعمال نفسی است و اعمال صالحه که اعمال جوارحی است که یکی از مصادیق آن احسان بغیر است، و تعبیر بجزاء دلیل بر استحقاق نیست بلکه تماما تفضل است زیرا انسان هر که باشد و هر چه باشد و لو انبیاء و اولیاء استحقاق مثوبت ندارند و هر چه بکنند باز مقصر هستند و حق عبادت او را بجا نیاورده پس آنچه بآنها داده شود تفضل است ولی چون خداوند وعده فرموده البته بآنها خواهد رسید إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9.

[سوره المائدة (5): آیه 86] ..... ص : 452

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (86)

و کسانی که کافر شدند و آیات ما را منکر شدند و دروغ پنداشتند اینها اصحاب جحیم هستند.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا جمیع طبقات کفار را شامل میشود از طبیعی منکر مبدء و طبقات مشرکین، عبده اوثان و شمس و قمر و کواکب و بقر و شجر و نار و یهود و نصاری و مجوس و کسانی که در حکم کافر هستند از مخالفین و معاندین و غلات و خوارج و نواصب لکن از روی تقصیر و مسامحه نه از راه قصور و عدم قدرت بر معرفت.

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آیات الهیه اعم است از آیات قرآنیه و انبیاء و ائمه اطهار (ع) و احکام الهیه حتی ممکن است بگوئیم علماء اعلام آنها هم آیات الهیه هستند أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ مصاحبت با جحیم دلیل بر خلود است که همیشه با او هستند، و جحیم یکی از اسامی جهنم است و ممکن است یکی از طبقات آن باشد مثل سقر و سایر طبقات.

ص: 452

[سوره المائدة (5): آیه 87] ..... ص : 453

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (87)

ای کسانی که ایمان آورده اید بر خود حرام نکنید آنچه که از طیبات خداوند بر شما حلال فرموده و از حدود الهی تجاوز نکنید که خدا متجاوزین را دوست نمیدارد.

این آیه شریفه در مقام مذمت رهبانیة و ترک لذائذ نفسانیه از نساء و مأکولات و ملبوسات و مشروبات و سایر لذائذ است که مفاد حدیث شریف است که فرمود

(لا رهبانیة فی الاسلام)

که بعضی عرفاء و صوفیه حیوانی نمیخورند و لباس خشن میپوشند یا شب تا بصبح بیدارند خواب نمیروند و ترک معاشرت با زنها میکنند و امثال اینها و خود را بزهد معرفی میکنند با اینکه غرض آنها جلب قلوب است و استفاده ریاست نه برای زهد از دنیا است و کسانی که اعتصاب میکنند از خوراک برای اغراض شخصیه لذا میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا احکام شرعیه بر تمام بشر آمده و تخصیص بذکر مؤمنین از جهة این است که امتثال احکام فرع ایمان است و غیر مؤمن برای او نتیجه ندارد.

لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ تحریم حلال یا بقسم است مثلا قسم یاد کند که نزد زن نرود یا ازدواج نکند یا حیوانی مصرف نکند و اینها چون ترک اینها مرجوح است و در حدیث است که

ان اللَّه یحب ان یؤخذ برخصه کما یؤخذ بعزائمه

و در آیه بعد میفرماید لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ و یا بتشریع است که حلال خدا را حرام کردن و بدعت در دین گذاردن که موجب کفر میشود و یا بتصمیم است که بنا میگذارد که مرتکب نشود یا بنذر و عهد است که شرط انعقادش رجحان است حتی بمباح فضلا از مرجوح تعلق نمیگیرد و مراد از طیبات چیزهاییست که موافق طبع است و طبیعت انسانی تمایل بآنها دارد

ص: 453

مقابل خبائث که موجب تنفر طباع و بر خلاف طبیعت است بلی بسا شارع مقدس تخطئه میکند چیزهایی که طبیعت تمایل دارد مثل شراب را خبیث می شمارد یا بعکس مثل سؤر مؤمن و هره را که طبع انزجار دارد.

و از جمله أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ استفاده میشود که اصل خلقت این مطعومات و مشروبات و ملبوسات و غیر اینها برای بشر خلق شده خاصه برای مؤمن خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لا تَعْتَدُوا تعدی تجاوز از حد است خداوند بر هر چیزی حدی قرار داده نباید تجاوز از آن کرد، محرمات را بیان فرموده باید نزدیک نرفت و اما چیزهایی که حلال کرده نباید بر خود حرام کرد.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ بنده باید تسلیم امر مولی باشد خودیتی از خود نشان ندهد هر چه گفته بکن بکند و هر چه گفته نکن نکند، واجب را واجب داند، حرام را حرام، مستحبّ را مستحبّ، مکروه را مکروه، مباح را مباح، حلال را حلال همین نحوی که تحلیل حرام نباید کرد تحریم حلال هم جایز نیست.

[سوره المائدة (5): آیه 88] ..... ص : 454

اشاره

وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)

و بخورید از آنچه خداوند روزی شما قرار داده بر شما حلال و گواراست و پرهیز کنید از محرمات الهی که شما باو ایمان دارید.

خداوند رزاق روزی هر بنده را پیش از خلقت او معین فرموده وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ الذاریات آیه 22، در خبر است از امیر المؤمنین علیه السلام فرمود

(طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال)

بعد جهة این را بیان میفرماید که روزی شما را

قد قسمه عادل بینکم و سیفی لکم

و اما علم را خداوند جمع فرموده نزد اهلش فاطلبوه من اهله و البته خدا از حلال معین فرموده اگر بنده

ص: 454

خودداری کرد باو میرسد بموقع خود و اگر در طلب حرام رفت کسر گذارده میشود لذا میفرماید وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ که برای شما خلق شده حَلالًا طَیِّباً دو احتمال میرود یکی آنکه آنچه برای شما معین فرموده حلال و پاکیزه است دیگر آنکه از ممر حلال پاک تدارک کنید.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ تقوی بمعنی پرهیز است از آنچه موجب ضرر و خسارت در دین میشود و شامل جمیع معاصی که استحقاق عذاب میآورد از معاصی قلبیه و روحیه و جوارحیه و خارجیه و داخلیه میشود الذی صفة اللَّه است أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ چون ایمان که عبارت از اعتقاد بمبدء و معاد و سایر عقائد حقه است منشأ خوف میشود که باعث جلوگیری از معاصیست.

(توضیح کلام) ..... ص : 455

اینکه بسیاری از امور نفس وجودش منشأ خوف یا رجاء نمیشود مثلا اگر شیری سر راه باشد و شما اطلاع نداشته باشید ابدا خوفی در شما ایجاد نمیشود، و اما اگر علم پیدا کردید یا مظنه بلکه شک و مجرد احتمال ایجاد خوف میکند و همچنین اگر گنجی زیر زمین باشد و هیچ اطلاعی نداشته باشد منشأ رجاء نمیشود لکن اگر یقین یا مظنه یا احتمال دادید ایجاد رجاء میکند لذا کفار چون ایمان بخدا و قیامت و عذاب و ثواب ندارند رجاء و خوفی ندارند، اما شما مؤمنین که اعتقاد و یقین دارید چرا نمی ترسید شما باید پرهیز کنید.

[سوره المائدة (5): آیه 89] ..... ص : 455

اشاره

لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (89)

ص: 455

مؤاخذه نمیکند خدا شما را بقسمهای بیهوده که بدون قصد باشد و لکن قسمهایی که از روی قصد بسته شده مورد مؤاخذه است که نباید تخلف کرد که کفاره دارد پس کفاره او اطعام ده فقیر از آنچه اطعام میکنید خانواده خود را بمقدار حد وسط یا ده مسکین را لباس دهید یا یک بنده آزاد کنید و اگر متمکن از اینها نیستید سه روز روزه بگیرید اینست کفاره قسم های شما اگر قسم یاد کردید باید حفظ قسم کنید این نحو خدا آیات خود را برای شما بیان میفرماید باشد که شکرگزار باشید.

و قریب بهمین آیه در سوره بقره آیه 225 گذشت که فرمود لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ و توضیح کلام اینکه قسم اقسامی دارد: 1- قسم در مورد اخبار که خبر از چیزی می دهد و مؤکد میکند او را بقسم مثل فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ ذاریات آیه 23، و این نوع قسم اگر صادق باشد در اخبار حرام نیست لکن مذموم است و از این باب است قسم در باب مرافعات که اگر مدعی شاهد و بینه ندارد و حاکم حکم بقسم داد و منکر قسم یاد کرد دعوی ساقط میشود چنانچه فرمود

البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر

و اگر بر خلاف واقع باشد حرام است و از معاصی کبیره است و آن را یمین غموس میگویند قسم دروغ و غمس بمعنی فرو رفتن و این قسم صاحبش را فرود میبرد در عذاب.

2- قسمی است که از روی قصد و اختیار در مقام انشاء بر ایجاد فعلی یا ترک آن میخورد بشرائطی که در فقه ذکر شده بصیغ مخصوصه بر امر مباحی و این قسم است که متعلق او واجب میشود و در حنث و مخالفت آن کفاره تعلق میگیرد که بیانش انشاء اللَّه تعالی خواهد آمد.

ص: 456

3- قسم لغو است که بدون قصد یا قصد غیر مشروع یاد شود و این هم اقسامی دارد یکی در مقام اکراه کسی را مکره کنند بر امری و وادار کنند بر قسم که این بدون قصد و اختیار است یا آنکه در حال شدة غضب بر امری قسم یاد کند یا آنکه لقلقه لسانش باشد که در خبر تعبیر فرموده

بلا و اللَّه بلی و اللَّه

و این نوع قسم است که میفرماید لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ نه متعلقش واجب میشود و نه کفاره دارد و نه مؤاخذه میشود و از همین قسم است اگر قسم یاد کند بر ترک واجبی مثل نماز یا ترک مستحبی مثل صدقه یا بر فعل حرامی مثل شرب خمر و همین است قسمهای بعض صحابه بر تحریم طیبات که در آیه قبل ذکر شد و باصطلاح ایمان لغو منعقد نمیشود و تکلیف نمیآورد.

وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ که یمین منعقد میشود و مکرر گفته ایم که بنای این تفسیر فقط بر سیاهی قرآن است که عقدتم بالتشدید است و اما قرائت بتخفیف یا تلفظ عاقدتم اعتبار ندارد و احتیاج بتوجیهات بارده از روی سلیقه و اجتهاد و تمسک باشعار عربیه نداریم و شرط انعقاد یمین یکی باید بالفاظ جلاله باشد (باللّه، تاللّه، و اللَّه) یکی باید متعلق یمین امر مباح باشد یکی از روی قصد و اختیار باشد.

فَکَفَّارَتُهُ کفاره ملازم با معصیت است و معصیت در مخالفت قسم است که حنث یمین میگویند و مخالفت قسم حرام است جائز نیست و نمیتواند بگوید من مخالفت میکنم و کفاره میدهم کفاره در صورتی که معصیت کرد و مخالفت نمود تعلق میگیرد و کفاره قسم دو نحوه است تخییری و ترتیبی، اما تخییری مخیر است بین سه امر إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ اطعام دو نحوه است یا یک مد از حنطه و بعضی احتیاط کردند دو مد و مد ربع صاع است که مطابق با سه کیلو یا نصف من شاهی تقریبا یا یک من تبریزی است، یا اشباع مسکین بنان و خورش (من اوسط ما

ص: 457

تطعمون اهلیکم) نان و گوشت لازم نیست چلو مرغ باشد و نون و نمک هم کافی نیست أَوْ کِسْوَتُهُمْ در لباس معروف و مشهور یک پیراهن (قمیص) و یک زیر جامه (ازار) و بعضی بیک لباس هم گفته اند و این بعید است زیرا کسوه پوشانیدن است و بقمیص تنها یا ازار تنها پوشیده نمیشود.

أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ اطلاق رقبه شامل میشود مؤمنه و کافره رجل و مرأة، کبیر و صغیر و لکن در این عصر میسور نیست مخیر بین دو اطعام و کسوه است، و اما ترتیبی بعد از اینکه متمکن از اطعام و کسوه و تحریر رقبه نشد که مفاد فَمَنْ لَمْ یَجِدْ است باید سه روز روزه بگیرد فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ و احوط اینست که متوالیا بگیرد ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ اگر مخالفت قسم کردند و حنث یمین شد إِذا حَلَفْتُمْ موقعی که قسم منعقد شد.

وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ اگر میخواهید معصیت نکنید و گرفتار کفاره نشوید اولا قسم یاد نکنید و در صورت وقوع قسم ایستادگی داشته باشید و حفظ قسم کنید و بر طبق آن عمل کنید.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ از تحلیل طیبات و منع از تحریم آنها و قسم بر طبق آنها را لغو شمرده و بر مخالفتش مؤاخذه نفرموده و کفاره جعل نکرده.

لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ سزاوار است بنده در هر حال شکرگزار نعم الهیه باشد چه تشریعی یا نعم تکوینی دنیوی و اخروی.

(تنبیهان) ..... ص : 458

اول- اگر قسم بر فعل واجبی یاد کرد مثل صلوة وجوب آن مؤکد میشود و بر ترکش هم عقوبت تارک الصلاة را دارد و هم کفاره تعلق میگیرد و همچنین اگر بر ترک حرامی قسم یاد کرد در فعل آن هم عقوبت مرتکب حرام را دارد و هم کفاره دارد. دوم بعضی علماء کفاره عهد را هم مثل کفاره قسم دانسته و بعضی مثل کفاره

ص: 458

نذر که تحریر رقبه باشد یا صیام شهرین متتابعین یا اطعام ستین مسکینا.

[سوره المائدة (5): آیه 90] ..... ص : 459

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (90)

ای کسانی که ایمان آوردید جز این نیست که خمر و قمار و بتهای کفار و مشرکین و ازلام که تعبیر ببخت آزمایی میکنند رجس و خبیث و حرام است از عمل شیطان است پس اجتناب کنید از او باشد که رستگار شوید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بخصوص مؤمنین از جهة اینست که غیر مؤمن و لو اجتناب از مذکورات بکند رستگار نخواهد شد.

انما برای اینست که این مذکورات جز رجاست و خبائث و حرمة چیزی ندارند الخمر در اصل بمعنی پوشاندن است و لذا مقنعه که زنها بر سر میکنند چون صورت و سر را می پوشاند خمار گفتند و خمر عقل را می پوشاند و فرق بین مخمور و مجنون اینست که مجنون عقل ندارد مثل اعمی که چشم ندارد و مخمور عقلش مستور و پوشیده میشود مثل بصیر که چشمش را ببندند در واقع سرپوشیست روی روشنایی عقل گذارده میشود و تعبیر بسکر میکنند و در حدیث از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود خمر از نه چیز گرفته میشود از عسل که آن را تبیع گویند و از انگور و از کشمش و از خرما و از گندم و از جو و از ارزن و سلت که جو پوست کنده است و فعلا موسوم است بآب جو، مخفی نماند که این مذکورات هشت است و محتمل است که نهم ارق باشد یا نبیذ و بالجمله هر چه سکر بیاورد و حرمت آن از ضروریات دین اسلام و نص قرآن بلکه مستفاد از اخبار است که در تمام شرایع حرام بوده و کلید درب تمام معاصی است و شارب الخمر کعابد الصنم و از شراب بهشت ممنوع است و مضرات روحی و جسمی آن مشهور و کتابهایی در این باب

ص: 459

نوشته شده و حدّ شارب الخمر هشتاد تازیانه است.

و المیسر قمار است و آن چهار قسم است با آلات معدّه از برای قمار و بدون آلات بقصد برد و باخت که مقامره گویند و بدون قصد و از گناهان کبیره است و اشتغال ذمّه میآورد و برنده باید ردّ بصاحبش کند و وارد شدن در مجلس قمار حرام است حتی بعضی از علماء نماز در آن مجلس را هم باطل میدانند.

و الانصاب بتهای مشرکین که آنها را میپرستیدند و هر بتی را بنامی میخواندند که ساختن آنها و بیع و شراء آنها حتی مواد اصلیه آن مثل خشب بشرط ساختن بت حرام است چنانچه بیع آلات قمار مثل نرد و شطرنج و عاس و کنجفه و سایر آلات قمار حتی بیع انگور بقصد شراب درست کردن حرام و سحت است و مالک ثمن نمیشود حتی واجب است شکستن آلات قمار و سایر ملهیات و بتهای مشرکین را.

و الازلام نوعی از بخت آزمایی بود که در جاهلیت معمول بوده و آن این بود شتری را ده نفر ابتیاع میکردند و میان خود بتفاوت بلیطها تقسیم میکردند و ده بلیط هر کدام بنامی نوشته میشد، فذ یک سهم داشت، توام دو سهم، رقیب سه سهم، حلس چهار سهم، نافس پنج سهم، مسیل شش سهم، معلی هفت سهم، و این هفت نفر ثمن شتر را نمیدادند و ثمن آن در عهده سه نفر دیگر که بنام منیح و سفیح و وغب بود هر کدام یک سوم ثمن را میدادند و سهمی از شتر نداشتند و این ده بلیط را در خریطه میانداختند و بدست یک نفر که وثوق داشتند او یک یک را بنام یک یک این ده نفر بیرون میآورد و این بعین مشابه همین بلیط بخت آزمایی است که امروز در تمام کشور معمول است.

رجس نجس و خبیث است (مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ) در آیه بعد میآید که شراب و قمار و بت پرستی و بخت آزمایی هر چهار بالقاء و تعلیم شیطان بوده.

ص: 460

فَاجْتَنِبُوهُ خطاب بمؤمنین که باید از این چهار کاملا دوری کنید حرام است لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ پس کسی که مرتکب این اعمال شنیعه بشود رستگاری ندارد مگر بتوبه و اداء حقوق و ردّ بصاحبانش بایع خمر ثمن آن را باید رد کند بمشتری برنده قمار ببازنده، بایع آلات قمار و بتها بخریدار، برنده بخت آزمایی بصاحبان بلیط و اگر آنها را نمی شناسند یا دست رسی ندارند از جانب آنها صدقه دهند و احتیاطا باذن مجتهد باشد امید است رستگار شوند.

[سوره المائدة (5): آیه 91] ..... ص : 461

إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)

غرضی ندارد شیطان جز اینکه میانه شما مؤمنین ایجاد عداوت (دشمنی) و کینه جویی کند در مورد شراب و قمار و شما را باز دارد از یاد خدا و از اتیان نماز پس آیا منتهی نمیشوید و دست بر نمیدارید.

إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ یکی از مطالب بسیار قابل اهمیت در شریعت مطهره ایجاد الفت و محبت و وداد و اخوت بین المسلمین است و آیات شریفه قرآن بر این معنی ناطق است وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً آل عمران 103، لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ انفال آیه 63، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10، و غیر اینها از آیات و اخبار هم در این باب بسیار است و بسیاری از احکام هم روی این پایه است، نماز جماعت حج، زکاة، خمس، صدقه، صله رحم، عیادت مریض، تشییع جنازه، احسان بیکدیگر و غیر اینها و شیطان در مقابل این دستگاه غرضش ایجاد اختلاف و دوئیت و عداوت و تفرقه و بغضاء و تشتت بین مسلمین است و بتجربه هم مشهود

ص: 461

است که پیشرفت اسلام در اثر الفت و اتحاد است و ضعف آن در اثر عداوت و اختلاف است و یکی از اسبابی که ایجاد عداوت و بغضاء میکند که این هم مشهود است شراب و قمار است لذا میفرماید أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ اما خمر بعد از آنی که مستی آورد و سرپوش عقل شد از هیچ قبیح و زشتی جلو گیری نمیکند میزند، میکشد، فحش میدهد، سب میکند، غیبت و تهمت و سایر منکرات و فحشاء را مرتکب میشود حتی بسا کفر میگوید و از این جهت کلید درب کلیه معاصی است و این باعث عداوت و بعضاء میگردد.

و اما میسر که قمار باشد البته آنکه باخته یک کینه و عداوتی از برنده در قلبش ایجاد میشود حتی بسا عیال خود را هم میبازد و بقدری قمار تأثیر در عداوت و بغضاء دارد که صبیان هم در لعب خود برنده یک تفوق و بزرگی در خود میبیند و بازنده یک حقارت و کوچکی و خفت در خود مشاهده میکند و بغض طرف در دلش جای گیر میشود وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ صد بمعنی جلوگیری است و صد از ذکر خدا جلوگیری قلب و اعضاء و جوارح است از توجه بخدا، اما قلب دیگر موعظه باو اثر نمیکند، حقایق را درک نمیکند، مرگ و عقبات بعد از مرگ، قبر، برزخ قیامت، بهشت، جهنم، ثواب، عذاب، سؤال، میزان، دین، احکام، تمام آنچه از ناحیه حق است فراموش میکند، اعضاء و جوارح از ارتکاب معاصی خودداری نمیکند، چشم، گوش، دست، پا، زبان، حتی عورت. و ذکر اقسامی دارد ذکر لسانی، عملی، قلبی تمام از دست میرود.

وَ عَنِ الصَّلاةِ نمازی که اهم واجبات است ترک میشود الان مشاهده کنید آنهایی که شراب خوار و قمارباز هستند صد ده آنها نماز گذار نیستند و آنهایی که یک قیام و قعودی دارند صد نود آنها نماز باطل از جهات مختلفه دارند.

ص: 462

فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ مناهی الهیه را بحکم عقل واجب است منتهی شدن و ترک نمودن چنانچه واجبات الهیه را واجب است اطاعت کردن و لو اینکه فائده ای بر واجبات و مفسده ای بر محرمات درک نشود لذا تعبیر باحکام تعبدیه میکنند چه رسد به اینکه بوجدان و حس مصالح و مفاسد آن را انسان درک کند مثل شراب و قمار که اگر نهی الهی هم نبود هر صاحب عقلی باید بحکم عقل ترک کند چنانچه امروز دانشمندان اروپا با اینکه ابدا بمناهی شرعیه اعتنایی ندارند کتابها در مضار این موضوع نوشته اند لذا خداوند بلفظ فهل انتم تعبیر فرموده که از روی تعجب است که با اطلاع باین مضار آیا منتهی میشوید یا باز مرتکب میشوید.

[سوره المائدة (5): آیه 92] ..... ص : 463

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (92)

و اطاعت کنید خداوند را و اطاعت کنید حضرت رسالت را و حذر کنید از مخالفت پس اگر اعراض کردید پس بدانید که فقط تکلیفی که ما بر رسول خود معین کرده ایم ابلاغ واضح است که راه عذر بر کسی باقی نماند.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ اطاعت خدا امتثال اوامر و دستورات دینی است که بتوسط پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم ابلاغ بمکلفین شده یا بتوسط رسول باطنی که حکم عقل باشد بحسن و لزوم آن که گفتند کلما حکم به العقل حکم به الشرع و بالعکس کلما حکم به الشرع حکم به العقل دو قاعده مسلمه طبق براهین محکمه است.

وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ تکرار لفظ اطیعوا برای اینست که اطاعت رسول در اعمال مولویت که مفاد النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، است هر نوع تصرفی در جان و مال مؤمنین بفرماید و هر حکمی که از ناحیه آن صادر شود باید تمکین باشید مثلا جعل خلیفه، اعطاء لوی، جعل والی و رئیس برای قشون

ص: 463

قضاوت و غیر اینها پس توهم نشود که اطاعت رسول عین اطاعت خدا است و تکرار زیادی است.

وَ احْذَرُوا از ترک امتثال اوامر و نواهی الهی و از مخالفت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در دستورات و قبول نکردن ولایت آن حضرت را.

فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ بمعنی اعراض بترک امتثال و عدم قبول بدانید که ضرری بر خدا و بر رسول ندارد خود بعقاب و عذاب مبتلی خواهید شد، اما خداوند غنی بالذات است

(گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد)

و اما رسول بوظیفه خود عمل کرده که اداء رسالت نموده مسئول شما نیست اطاعت کنید یا مخالفت ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ مائده آیه 99، لذا میفرماید:

فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ کلمه ما در (انما) موجب این میشود که ان عمل نکند یعنی فقط بر رسول است که ابلاغ فرماید.

[سوره المائدة (5): آیه 93] ..... ص : 464

اشاره

لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (93)

نیست بر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند باکی در آنچه میل میکنند از مأکول و مشروب در صورتی که متقی و مؤمن و اعمال صالحه داشته باشند پس از آن تقوی پیدا کنند و ایمان آورند پس از آن تقوی داشته باشند و احسان کنند و خدا دوست دارد احسان کنندگان را.

در این آیه شریفه چند اشکال بنظر میآید: 1- وجه تکرار إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا چیست. 2- اشکالیست که سید مرتضی رضی اللَّه عنه فرموده که ارتباط

ص: 464

شرط و جزاء چیست، 3- اینکه بنظر حقیر میآید وجه تقدیم تقوی بر ایمان چیست

(اما اشکال اول) ..... ص : 465

مفسرین دو جواب گفتند: یکی آنکه جمله لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا راجع بشرب خمر است و عمل میسر قبل از نزول آیه تحریم مشروط است بر اینکه بعد از نزول تحریم بپرهیزند که مفاد إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا است وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اتیان باعمال حسنه پس تقوای از محرمات و ایمان بخدا و اتیان باعمال حسنه رفع محذور ارتکاب قبل از نزول تحریم را میکند و جمله ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا یعنی دوام تقوی و ایمان که بر این دو باقی باشند و جمله ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا راجع بتقوی از مظالم عباد است بقرینه احسنوا و این جواب علاوه بر اینکه تفسیر برأی است و مدرکی ندارد بسیار واهی است زیرا اولا تحریم خمر و میسر در تمام شرایع بوده بلکه حکم عقل هم بر حرمتش قائم است چنانچه گذشت، و ثانیا بر این فرض قبل از تحریم حرمتی نداشته تا مورد مؤاخذه باشد، و ثالثا اجتناب از سایر محرمات یا از این دو حرام بعد از تحریم چه مدخلیتی دارد برای رفع محذور قبل از تحریم.

جواب دوم- گفتند طعموا راجع بمباحات است این جواب هم تمام نیست زیرا اباحه مباحات مشروط بایمان و اجتناب از محرمات و اتیان باعمال صالحه نیست مضافا به اینکه رفع محذور تکرار را نمیکند.

(و اما اشکال دوم) ...... ص : 465

سید مرتضی رضی اللَّه عنه دو جواب فرموده: 1- اینکه منضم کنیم بجمله فیما طعموا غیره را یعنی مطعومات و غیر مطعومات و معنی این باشد که اگر کسی ایمان آورد و از محرمات متقی شد و اعمال صالحه بجا آورد در باقی امور از مطعوم و غیر مطعوم ارتکابش مانعی ندارد.

ص: 465

2- اینکه جمله إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا شرط حقیقی نیست از باب توسع در بلاغت که باید از محرمات پرهیز کرد و ایمان آورد و اعمال صالحه را بجا آورد دیگر مجاز هستند در سایر امور.

و این دو جواب هم بنظر نمیآید اولا انضمام غیره و تقدیر خلاف ظاهر است و ثانیا بر فرض انضمام شرطیت ثابت نمیشود و محذور بجای خود باقیست و اما نفی شرطیت آنهم اگر خلاف نص آیه شریفه نباشد مسلما خلاف ظاهر است سیما با این تکرارات.

(و اما اشکال سوم) ..... ص : 466

ما باید آنچه بنظر میرسد در مفاد آیه شریفه و از بعض اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام هم میتوان استفاده کرد و منافات با ظاهر آیه هم نداشته باشد بیان کنیم تا رفع جمیع اشکالات بشود و اللَّه العالم و این بعد از بیان دو مقدمه است مقدمه اول اینکه بنده در جمیع حرکات و سکنات و رفتار و کردارش باید در تحت اطاعة مولی باشد عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 75، و دین مقدس اسلام هم برای هر جزئی و کلی امور حکم قرار داده از احکام تکلیفیه و احکام وضعیه جعلیه.

مقدمه دوم اینکه گذشت که بعضی از مؤمنین بکلی دست کشیدند از لذائذ دنیوی و فقط بعبادت که جنبه رهبانیت است پرداختند و خداوند آنها را منع فرمود بعد از این دو مقدمه می گوییم مفاد آیه شریفه اینست که خطاب بمؤمنین که توقعی که از شما هست و وظیفه ای که دارید فقط سه چیز است: ایمان و تقوای از محرمات و اتیان باعمال صالحه دیگر در باقی امور مرخصید باکی بر شما نیست از منافع دنیوی بهره برداری کنید.

فعلا در مقام بیان جملات آیه شریفه لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ

ص: 466

جُناحٌ فِیما طَعِمُوا

باکی نیست نمیخواهد بر خود حرام کنید مثل بعض صوفیه از خوردن حیوانی و غیر آن از لذائذ نفسانی، بخورید، بپوشید، استمتاع کنید، لذت برید بر شما چیزی نیست فقط تکلیفی که بر شما است إِذا مَا اتَّقَوْا پرهیز از محرمات وَ آمَنُوا ایمان بعقائد حقه وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اتیان باعمال صالحه که این سه جمله نتیجه صبر است، صبر بر ایمان که نبادی از ایمان خارج شوید و صبر بر ترک محرمات مرتکب معاصی الهیه نشوید و لو هر چه نفس تمایل داشته باشد، و بر اتیان واجبات و مندوبات و لو هر چه زحمت داشته باشد.

و این سه مرتبه صبر متفاوت است، درجه اول صبر بر طاعت است زیرا یک عملی بیش نیست و چندان زحمت ندارد، درجه دوم صبر بر ایمان است که امر قلبی است بمجرد اقامه دلیل اگر عصبیت و عنادی نباشد عقیده میآید و ایمان محقق میشود، درجه سوم که از همه مشکل تر است صبر بر معصیت است که نفس اماره کمال میل را دارد و شیطان هم بکمال قوی در مقام است و دنیا هم جلواتی دارد لذا اول تقوی را بیان فرمود سپس ایمان و اخیرا عمل صالح بعدا در مقام تأکید این موضوع بر آمد نسبت بدو درجه اول که اهمیتش بیشتر است فرمود ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا که تمام همت شما در حفظ این دو موضوع باشد نمیخواهد ترک لذائذ کنید سپس باز تأکید در قسمت اول که از همه مشکل تر است فرمود ثُمَّ اتَّقَوْا بعد در مقام دفع دخلی است که کانه کسی بگوید درست است ایمان و تقوی و عمل صالح وظیفه هر بنده است لکن ما ترک لذائذ دنیوی میکنیم برای نائل شدن بدرجات عالیه و مراتب سامیه و فیوضات کامله چون گفتند حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة جواب اگر میخواهید بدرجات عالیه نائل شوید وَ أَحْسَنُوا هر چه بیشتر بیکدیگر احسان کنید مقامات و درجات شما بالاتر میرود زیرا خداوند دوست میدارد احسان کننده گان را وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

ص: 467

و کسی را که خدا دوست دارد هیچ موهبتی را از او دریغ نخواهد فرمود، پس بحمد اللَّه تمام اشکالات بر طرف شد.

و برای تأکید مطلب که قبلا عرض شد که از بعض اخبار هم استفاده میشود یکی خبری است که شیخ طوسی مسندا از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده در موضوع حد زدن امیر المؤمنین قتاده را که شرب خمر کرده بود و متعذر باین آیه شده بود که گفت انا من اهل هذه الایة، حضرت فرمود

لست من اهلها ان طعام اهلها لهم حلال لیس یأکلون و لا یشربون الا ما احل اللَّه لهم

و بر طبق این حدیث عیاشی هم روایت کرده که حضرت فرمود

(و لیس یأکلون و لا یشربون الا ما یحل لهم)

و در خبر دیگر فرموده بقتاده

(ما انت منهم ان اولئک کانوا لا یشربون حراما)

خوب بمفاد احادیث توجه کنید.

ان قلت وجه اختصاص این حکم باهل ایمان چیست کفار هم در ارتکاب غیر محرمات مسئولیتی ندارند.

قلت اولا کفار هم اگر تقوای از محرمات کنند و ایمان هم پیدا کنند و اعمال صالحه را بجا آورند جزو مؤمنین میشوند و مشمول آیه هستند و از عنوان کفر خارج میشوند. و ثانیا اخبار بسیاری داریم که فرمودند

الارض کلها للامام

و فقط برای مؤمنین که شیعیان باشند و معتقد بجمیع عقائد حقه مباح فرموده و غیر مؤمن چه کافر باشد چه معاند چه مخالف غصب است کلیه تصرفات آنها در روی زمین و حضرت بقیة اللَّه پس از ظهور از آنها می گیرد و اجرت این مدت را هم مطالبه می فرماید پس بر آنها جناح هست.

ان قلت مفاد این آیه منافی است با ظواهر آیاتی که در مذمت دنیا وارد شده و اخباری که فرمودند

(فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و فی شبهاتها عتاب)

قلت هیچگونه تنافی ندارد زیرا دنیای مذموم و حساب در حلال آن

ص: 468

در صورتیست که اشتغال بدنیا باعث کوتاهی در تحصیل عقائد یا علوم واجبه یا مانع از اتیان وظائف دینی یا کوتاهی در اداء حقوق یا ترک شکر واجب شود و اینها منافی با تقوی و ایمان و عمل صالح است، و اما دنیای بلاغ که هیچ لطمه بتکالیف نزند بلکه وسیله تحصیل آخرت باشد بسیار ممدوح است و هیچگونه حسابی و عتابی و عقابی ندارد لکن خیلی مشکل است.

[سوره المائدة (5): آیه 94] ..... ص : 469

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ (94)

ای کسانی که ایمان آورده اید البته خداوند شما را امتحان میفرماید بچیزی از صید که بدستهای خود آنها را اتخاذ میکنید و نیزه های خود تا اینکه معلوم فرماید کیست که از خدا میترسد بغیب پس کسی که تعدی کرد بعد از این امتحان پس بر او عذاب دردناکیست.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بخصوص مؤمنین با اینکه احکام صید مثل سایر احکام بر تمام افراد بشر است برای اینست که غیر مؤمن نه جرمی معتقد است و نه احترامی احتیاج بامتحان ندارد معلوم است که از صید باکی ندارد.

لَیَبْلُوَنَّکُمُ لام قسم است یعنی البته، امتحان، استخبار است و مکرر گفته ایم امتحانات الهی نه برای اینست که امری بر خدا مخفی باشد کشف نماید بلکه برای خود شخص و دیگران معلوم گردد.

بِشَیْ ءٍ مِنَ الصَّیْدِ دو مورد است که صید بری حرام است یکی بر شخص محرم تا مادامی که از حد حرم خارج شود و یکی صید داخل حرم و لو بر غیر محرم و این حرمت صید امتحان مؤمنین است چنانچه حرمت صید بحری روز شنبه برای

ص: 469

یهود که شرحش گذشت و تعبیر بشیئی و بمن تبعیضیه از جهة اینست که مطلق صید و لو خارج حرم بر غیر محرم حرام نیست و مورد امتحان نمیباشد چنانچه غیر از شنبه بر یهود حرام نبود.

تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ امتحان خدا این بود که حیوانات در حرم از انسان فرار نمیکردند و در دست و پای مردم میآمدند چنانچه ماهی ها روز شنبه میآمدند در گودال ها و ساحل ها و غیر آن نمیآمدند که میتوان با دست آنها را گرفت بخصوص صغار آنها یا تخم آنها را و بتوسط نیزه آنها را شکار کرد.

لِیَعْلَمَ اللَّهُ یعنی اظهار کند علم خود را بر دیگران مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ که کیست از خدا ترس است باطنا و معتقد بقیامت و عذاب است و در تنهایی هم از صید پرهیز میکند.

فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ که از خدا نترسید و تجاوز کرد و مرتکب صید شد فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ در آخرت و کفاره در دنیا.

[سوره المائدة (5): آیه 95] ..... ص : 470

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (95)

ای کسانی که ایمان آوردید نکشید صید را و حال آنکه شما محرم هستید و کسی که از شما بکشد در حال احرام صید را عمدا پس جزاء و کفاره آن اینست که مماثل آن صید را که کشته از نعم که شتر و گاو و گوسفند باشد فدیه دهد و مماثلة را باید دو نفر عادل از شما حکم کنند و باید این فدیه و هدی را برسانید بکعبه

ص: 470

یا مطابق قیمت آن انعام اطعام مساکین کنید یا مطابق عدد اطعام و مساکین روزه بگیرید تا اینکه بچشید و بال کار خود را خداوند از گذشته را عفو فرمود و کسی که باز اعاده کرد و صید دیگری را کشت پس خداوند از او انتقام خواهد کشید و خداوند قادر و صاحب انتقام است.

مسائل مربوطه باین آیه شریفه که بیان کفاره صید را میفرماید بسیار مفصل است که در فقه متعرض شده اند و ندیدم کتابی در این باب ابسط از جواهر در کتاب حج در مقصد ثانی از رکن ثالث که در لواحق است در احکام صید بآنجا مراجعه فرمائید بسط آن از وضع تفسیر خارج است و ما تا اندازه استعداد خود بشرح آیه شریفه اکتفاء میکنیم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ قتل صید در دو مورد حرام است یکی بر شخص محرم که این آیه بیان میفرماید که یکی از محرمات احرام صید است چه در حرم باشد چه در خارج حرم و دیگر صید حرم است چه محرم باشد چه محل و بر هر دو کفاره تعلق می گیرد لکن کفاره این دو مختلف است، و اگر محرم در حرم صید کرد دو کفاره دارد یکی از جهت احرام و دیگر از جهت داخل حرم و بیانش میآید.

وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً کفاره قتل صید بر محرم دو قسم است یکی متعمد باشد و دیگر ناسی باشد، اما اگر متعمد باشد فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ اگر نعامه (شترمرغ) باشد کفاره آن یک شتر است و اگر حمار وحشی یا گاو وحشی باشد و امثال آنها کفاره اش یک گاو است و اگر آهو و بز کوهی و امثال آنها باشد کفاره اش گوسفند است و در اینجا فروع بسیاری است مثل اینکه اگر صید مماثل نداشته باشد مثل کبوتر و خرگوش و امثال اینها و اگر صید حرام گوشت باشد مثل وحوش و طیور محرمة الاکل یا از هوام باشد مثل عقرب،

ص: 471

مار، مورچه و امثال آنها و اگر صغار از شترمرغ یا حمار یا گاو وحشی باشد یا آنکه حیوانی باشد که هم در آب زندگی دارد و هم در خاک چون حیوان دریایی صیدش مانعی ندارد یا اگر تخم شترمرغ باشد جوجه دار یا بی جوجه و همچنین اگر دو نفر یا بیشتر یک صید کردند یا یکی دلالت کرد و دیگری صید نمود و همچنین اگر صید را آسیبی رسانید چشم او را کور کرد یا دست یا پای او یا شاخ او را شکست یا آنکه پس از صید کردن او را رها کرد یا صید را رهانید و غیر اینها از فروع که تماما مذکور در فقه است و بحث در آن و اخبار وارده و اختلاف فتاوی بسیار طولانی میشود و از وضع تفسیر خارج میشود.

یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ در بعضی از اخبار قرائت شده ذو عدل منکم و تفسیر شده برسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام، و ذوا عدل از خطاء کتاب وحی شمرده اند لکن مراد ظاهر سیاهی که مرام ما است که تعدی نکنیم دو نفر عادل از اهل خبره تعیین مماثلت کنند در موارد اشتباه.

هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ اگر در احرام عمره باشد باید در مکه قربانی شود و اگر در احرام حج باشد در منی.

أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ به اینکه آن هدی که مماثل بوده قیمت کنند و آن قیمت را گندم خریداری کنند و بهر فقیری در بعض اخبار دارد یک مد و در بعضی دو مد از طعام بدهند تا شصت مسکین و اگر قیمت زیادتر باشد زائد لازم نیست.

أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً یعنی مطابق عدد مساکین که اگر اطعام میکرد روزه بگیرد تا دو ماه اگر بیشتر باشد لازم نیست و اختلاف شده بین علماء که هدی و اطعام و صیام واجب تخییری است چنانچه مشهور گفتند و مطابق با ظاهر آیه است که تعبیر به او فرموده، و بعضی گفتند واجب ترتیبی است اولا هدی و اگر ممکن

ص: 472

نشد اطعام و اگر مقدور نیست صیام.

لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ که خداوند تفضل فرموده که از عقوبت قیامت نجات پیدا کند عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ مراد قبل از نزول این آیه شریفه است که اگر صید کردند کفاره لازم نیست وَ مَنْ عادَ یعنی متعمدا فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ دیگر کفاره ندارد عقوبت آن را برای قیامت گذارده لکن این مختص بصید عمدی است و اما در غیر صور عمد هر چه صید مکرر شود کفاره هم مکرر میشود.

وَ اللَّهُ عَزِیزٌ قادر متعال ذو انتقام انتقام الهی سخت است مگر آنکه توبه کند و خداوند عفو فرماید، این حکم محرم که صید کند چه در حرم باشد چه خارج از حرم.

اما حکم صید حرم چه صیاد محرم باشد یا محل فدیه لازم است و بدل ندارد و اگر محرم در حرم صید کرد هم کفاره باید بدهد و هم فدیه و فدیه دم شات و در بعض حیوانات صدقه یک درهم یا نصف درهم یا ربع درهم باختلاف حیوانات و بحث در آنها و فروع متفرعه و اقسام حیوانات بسیار طولانیست صرف نظر میکنیم.

[سوره المائدة (5): آیه 96] ..... ص : 473

أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (96)

حلال شد بر شما صید دریایی طعام شما باشد و محل استفاده شما و برای سیاره که مسافرین باشند و حرام شد بر شما صید صحرایی مادامی که محرم هستید و از مخالفت خدا پرهیز کنید آن خدایی که بازگشت شما بسوی او است.

أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ برای محرم صید دریایی حلال شده و مراد صید آبی است و لو صدق بحر نکند و آن حیوانیست که در آب تخم میگذارد و در آب تعیش میکند مثل ماهی و اما حیواناتی که در خاک تخم میکنند و در آب تعیش

ص: 473

دارند آنها بری هستند و صید آنها بر محرم حرام است (و طعامه) محرم همین نحوی که صید بری بر او حرام است خوردن صید هم حرام است و لو دیگری صید کرده باشد ولی صید آبی هم صیدش حلال است و هم خوردنش جایز است.

مَتاعاً لَکُمْ سایر انتفاعات هم مانعی ندارد مثل بیع و صلح و سایر انتقالات و بنا بر مذهب شیعه در صید دریایی معتبر است که زنده او را صید کنند اگر مرده ای را صید کند خوردن آن حرام است و للسیّارة حلیه صید آبی برای مقیم و مسافر حلال است.

وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ صید بری حرام است و خوردن آن هم حرام است چه دیگری صید کند بر شخص محرم حرام است چه محرم صید کند بر غیر محرم هم اکل آن حرام است بلکه اصلا محرم مالک نمیشود و واجب است او را رها کند ما دُمْتُمْ حُرُماً ولی اگر محل شد در صورتی که صید داخل حرم نباشد دیگر مانعی ندارد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ تقوی از هر معصیتی باید داشته باشد الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ که بازگشت تمام در قیامت بسوی او است و البته مورد سؤال و مؤاخذه و پاداش عمل خود خواهند بود ان خیرا فخیر و ان شرا فشر.

[سوره المائدة (5): آیه 97] .... ص : 474

اشاره

جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (97)

قرارداد فرمود خداوند کعبه معظّمه را که بیت اللَّه حرام است برای قیام مردم در اطراف آن بامور عبادی و استفاده معاشی که بآزادی و امنیت اشتغال داشته باشند و همچنین شهر حرام قرار داده که جدال و قتال در آن حرام است و هدی را

ص: 474

که معین میکنند برای قربانی در منی از شتر و گاو و گوسفند که یکی از افعال منی است حرام است تصرف در آن و قلائد که در حج قران است که نعلی که در آن نماز میکنند قلاده میکنند در گردن آن قربانی که همراه میآورند و این حکم برای اینست که بدانید خداوند عالم عالم است بآنچه در آسمانها و زمین است و محققا خدا بکلّ شیئی علیم است.

جَعَلَ اللَّهُ گذشت که مراد جعل تشریعی است نه تکوینی الکعبة مفعول جعل است الْبَیْتَ الْحَرامَ بیان الکعبة است یعنی کعبه بیت الحرام است و مراد اطراف کعبه است تا حدود حرم قیاما مفعول ثانی است چون جعل دو مفعولی است می گویی: جعلت زیدا قائما، و مراد قیام بوظائف است چه وظائف عبادی مثل نماز، طواف، سایر عبادات از اعمال حج و عمره و غیر اینها و چه وظائف معاشرتی از انواع تجارات و مکاسب و سایر ضروریات معاشی که آنجا را محل امن قرارداد لِلنَّاسِ عام است شامل مقیمین در حرم و واردین در آن میشود.

وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ الف و لام جنس است شامل اشهر حرم میشود که رجب و ذی القعده و ذی الحجه و محرم باشد چنانچه میفرماید مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ توبه آیه 36.

و الهدی آن قربانی است که از اعمال حج است شتر، گاو، گوسفند که معین میشود که باید در منی روز عید ذبح شود، سه قسمت شود یک قسمت برای خود بر دارد و یک قسمت صدقه و یک قسمت هدیه که امروزه بسیار کار مشکلیست و القلائد که در حج قران هدی را همراه خود میآورند و نعل خود را که در او نماز گذارده بطور قلاده در گردن آن میاندازند که هیچگونه تصرفی در آن جایز نیست حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ بقره آیه 196 ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ.

ص: 475

(اشکال) ..... ص : 476

بعض معترضین اعتراض کردند که جعل این احکام چه دلالتی دارد بر اینکه خداوند عالم بجمیع ما فی السموات و ما فی الارض است و مفسرین جوابهایی داده اند که تمامش مخدوش و بی ربط است و تمام مبنی بر این است که جملات قبل را دلیل بر علم خدا بما فی السموات و الارض بگیرند و ابدا همچه دلالتی ندارد

جواب ) ..... ص : 476

و تحقیق در جواب اینست که قضیه بر عکس است چون تمام خطابات در این آیات بمؤمنین است و مؤمن باید بداند و معتقد باشد بر اینکه خداوند میداند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ بلکه علم غیر متناهی است و اگر همچه اعتقادی ندارد مسلّما از ایمان خارج است و مشمول این خطابات نیست و زمانی که این عقیده را پیدا کرد میداند که تمام احکام الهیه از روی حکمت و مصلحت و مطابق علم جعل شده مخصوصا اعمال حج که بسیار حکمتش از اذهان عامه بلکه خاصه دور است حتی در مجلسی بودم که جماعتی از علماء و دانشمندان تشریف داشتند و بحث آنها در قربانی منی که متجاوز از یک ملیون شتر و گاو و گوسفند بی مصرف میشود و تبذیر مال است غافل از اینکه لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ حج آیه 37، پس معنای لِتَعْلَمُوا اینست که باید بدانید که خداوند عالم بما فی السموات و الارض و عالم بهر چیزی است و ایراد باحکام الهی نگیرید و بدانید بدون حکمت نیست و لو شما حکمتش را بدست نیاورید و نفهمید و حکماء گفتند (عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود) نفهمیدن حکمت دلیل بر بی حکمتی نیست.

[سوره المائدة (5): آیه 98] ...... ص : 476

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (98)

بدانید که خداوند اگر عذاب کند عقاب او شدید است و اگر عفو کند آمرزنده

ص: 476

مهربان است.

این آیه هم شاهد قوی است بر آنچه عرض شد که فضولی در احکام شرع و خورده گیری در دستورات الهی نکنید و بر طبق فرمان تعبّدا عمل کنید و مخالفت نکنید و اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ است زیرا

(هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض الدعاء) دعاء کمیل

، و اگر اطاعت کردید و پاس حرمت کعبه و امور مذکوره در آیات شریفه را نگاه داشتید وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ گناهان شما را میآمرزد و شما را مورد عنایات غیر متناهیه قرار میدهد.

[سوره المائدة (5): آیه 99] ..... ص : 477

ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ (99)

نیست تکلیفی بر رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم الا تبلیغ رسالت قبول، و رد راجع بمکلفین است و خداوند میداند آنچه را که شما اظهار میکنید و آنچه را مخفی و کتمان می نمائید.

ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ وظیفه پیغمبر تلاوت آیات شریفه و بیان احکام الهیه و مواعظ و نصایح و بشارت بثواب و جنّة و انذار از عذاب جهنم است و بالجمله اتمام حجة و رفع عذر و آیات شریفه در این باب در قرآن بسیار است و مسئولیت انبیاء فردای قیامت همین تبلیغ رسالت است و اما ایمان و اطاعت و امتثال و زیر بار رفتن و قبول فرمایشات کردن راجع بامّت است هر که قبول کرد مورد ثواب میشود و هر که ردّ کرد گرفتار عذاب آنها مسئول هستند.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ خداوند عالم است بنیّات و قلوب بندگان ما تُبْدُونَ آنچه را که اظهار میکنید از اسلام و قبول مطابق با عقیده شما است یا مخالف وَ ما تَکْتُمُونَ و آنچه کتمان میکنید از کفر و عناد و امثال اینها بترسید که فردای

ص: 477

قیامت رسوا خواهید شد و بواطن ظاهر میشود یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9 روزیست که شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ الایة فصّلت آیه 2، روزی است که الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ یس آیه 65.

[سوره المائدة (5): آیه 100] ..... ص : 478

قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (100)

بگو که مساوی نیست خبیث و طیّب و لو بتعجب در آورد تو را بسیاری خبیث پس از خدا بترسید و از اعمال زشت خود پرهیز کنید ای کسانی که صاحبان خرد هستید باشد تا رستگار شوید.

قل خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بامّت بفرماید لا یَسْتَوِی تساوی هم برابر است که یکی بر دیگری زیادتی نداشته باشد یا از حیث وزن یا از حیث قیمت یا از حیث بعض صفات مثل لون و طعم و هیئت یا از حیث جاه و مقام و مکنت و ریاست یا از حیث شکل و شمائل یا از حیث ملکات نفسانی مثل علم سخاوت شجاعت حلم و سایر صفات یا از حیث ایمان و تقوی و قرب بمقام ربوبی.

الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ خبیث پلیدی است و طیّب پاکیزگی است و این دو صفت در همه جا مصداق پیدا میکند در مأکولات و مشروبات خبائث و طیبات در افعال و اعمال، افعال قبیحه و حسنه، در حیوانات و غیر اینها و لکن ظاهر آیه در انسان است کافر، مشرک، ضالّ، معاند، محارب خبیث است. مؤمن، عادل، متّقی، صالح طیّب است البته اینها مساوی نیستند قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ رعد آیه 16 لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ حشر آیه 20 أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ

ص: 478

کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ

سجده آیه 18، و غیر اینها از آیات.

وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ ممکن است خطاب بپیغمبر (ص) باشد و ممکن است کلام نبی باشد بمخاطبین از امّة، اعجاب چیز بنظر بیاید از جهت اهمیّت و از این باب است عجب که یکی از صفات خبیثه است و از اول دنیا الی زماننا هذا اکثریت با خبائث و خبیثین بوده کافر اکثر از مسلم، سایر طبقات مسلمین اکثر از مؤمنین، سنّی اکثر از شیعه، فاسق اکثر از عادل، متخلق باخلاق رذیله اکثر از متصف باخلاق حمیده، عاصی اکثر از مطیع. جاهل اکثر از عالم، اهل عذاب اکثر از اهل ثواب، اصحاب دوزخ اکثر از اصحاب جنّة و بالجمله اهل باطل اکثر از اهل حق پس اکثریت نباید انسان را باعجاب بیاورد باید حق را گرفت و باطل را رها کرد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ باید متّقی شد شرافت بتقوی است إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13 یا أُولِی الْأَلْبابِ زیرا صاحب خرد و عقل باید متقی باشد چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان).

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ امید رستگاری در ایمان و تقوی است.

[سوره المائدة (5): آیه 101] ..... ص : 479

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ (101)

ای کسانی که ایمان آورده اید پرسش نکنید از چیزهایی که اگر آشکار شود برای شما شما را بسوء و بدی میآورد و اگر پرسش کنید از آنها موقعی که قرآن دستور میدهد و نازل میشود آشکارا میشود برای شما خداوند عفو فرمود از آنها و خداوند غفور حلیم است.

ص: 479

مفسرین گفتند که شأن نزولش این بود که بعضی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند که پدران ما کجا هستند حضرت فرمود در جهنم آنها را بد آمد و بعضی گفتند موقعی که امر حج آمد بعضی سؤال کردند که آیا همه ساله واجب است حضرت جواب نفرمود باز سؤال کردند جواب نداد مرّه ثالثه سؤال شد حضرت فرمود اگر میگفتم همه ساله واجب میشد و شما مخالفت میکردید و بعقوبتش گرفتار میشدید، لکن آنچه بنظر میرسد این دو مورد مربوط بآیه نیست و آیه شریفه یک مطلب عام پر فائده بیان میفرماید.

توضیح کلام اینکه مطابق مذهب شیعه احکام شرعیه تابع حکم و مصالح نفس الامریه است و البته خصوصیات آن زمان و اشخاص و استعدادات مدخلیت در مصالح دارد و از این جهت است که احکام تدریجا در ظرف بیست و دو سال ایّام رسالت حضرت نازل میشد بلکه بسیاری از احکام صلاح در اظهارش در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نبود و سپرده شد بائمه اطهار علیهم السلام یکی بعد از دیگری و هر کدام آنچه مصلحت در اظهارش بود اظهار میفرمودند بلکه بسیاری که مصلحت در اظهارش نبود در پرده خفاء ماند تا حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه ظاهر شود و اظهار فرماید، بنا بر این آیه شریفه مفادش مطابق است با حدیث معروف که فرمود

سکتوا عما سکت اللَّه عنه

و حدیث شریف که فرمود

لیس علیکم المسئلة ان الخوارج ضیقوا علی انفسهم بجهالتهم و ان الدین اوسع من ذلک

و بر طبق این مفاد در مقام شرح آیه بر آئیم:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است زیرا غیر مؤمن سؤال از احکام شرع نمیکند و داعی هم ندارد و معتقد هم نیست لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ جمع شیئی و لذا غیر منصرف است و همزه مفتوح است چون بدون الف و لام و بدون اضافه است و مراد سؤال از دستورات و تکالیف است که بیایند از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کنند

ص: 480

که تکالیف ما چیست زیرا تا مادامی که دستور نیامده و مصلحت در بیان آن نبوده إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ زیرا بزحمت میافتید و استعداد آنها را ندارید و بسا مخالفت میکنید و کافر میشوید بعین مثل آن حدیث است که در کافی از حضرت صادق روایت فرموده که خلاصه مفادش قریب باینست که یکی از مؤمنین در همسایگی آن جوان نصرانی بود او را هدایت نمود و مسلمان شد وقت سحر درب خانه او رفت و او را از خواب بیدار و برد مسجد برای نماز شب پس از فراغ از نماز شب گفت چیزی نمانده بطلوع فجر بمان تا نماز صبح اداء کنیم و تعقیبات و اوراد و اذکار و تلاوت آیات تا نزدیک ظهر گفت توقف کنیم تا اتیان نوافل ظهر و نماز ظهر و تعقیبات و نوافل عصر و نماز عصر و تعقیبات تا نزدیک مغرب توقف نمود تا نماز مغرب و نوافل آن و تعقیبات و نماز عشاء و نافله و تعقیبات آن گاه او را روانه کرد منزل باز سحر شد آمد او را بیدار کند بمسجد برد گفت من کاسب هستیم باید بروم تحصیل معاش این دین برای آدم بیکار خوب است برگشت به همان نصرانیت.

وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ که دستور آمده باشد دستور نماز روزه، حج و امثال آنها اگر سؤال کنید که چه نحوه باید بجا آورد شرائط، جزاء، خصوصیات آن را.

تُبْدَ لَکُمْ حضرتش برای شما بیان میفرماید تا اندازه ای که باید بیان کند عَفَا اللَّهُ عَنْها از سؤالات بیجا که قبلا شده خداوند عفو فرمود.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ آمرزنده است حلیم بردبار است مؤاخذه نمیفرماید.

[سوره المائدة (5): آیه 102] .... ص : 481

قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ (102)

بتحقیق جماعتی از کسانی که پیش از شما از امم ماضیه سؤال از این گونه باء کردند و صبح کردند کافر و از دین خارج شدند.

ص: 481

بنا بر تفسیر مفسرین در آیه قبل این آیه را حمل کردند بر سؤال نصاری از عیسی علیه السّلام نزول مائده را و پس از نزول کافر شدند، و قوم صالح سؤال از ناقه و پس از آن پی کردند و کافر گشتند، و سؤال قریش از نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که کوه صفا را طلا کند اینها همه تخرص بغیب است و مربوط بآیه نیست و از شواهد بزرگ اینکه این نحو سؤالات مورد عفو واقع نشد و این سؤال طلب معجزه بود و دلیل بر صدق دعوی ربطی باحکام نداشت بلکه مناسب با این آیه و اللَّه العالم قضیه بقره است که بعد از دستور ذبح بقره سؤال از لون و سنّ و شغل بقره که امر را بر خود مشکل کردند و سؤالاتی که از نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شده که مورد عفو شده و سؤالاتی که از انبیاء سلف شده و باعث کفر آنها گردیده.

قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ امم سابقه ثُمَّ أَصْبَحُوا یعنی همین سؤالات باعث کفر آنها شد که تکلیف را بر خود مشکل کردند و زیر بار نرفتند و کافر شدند بِها کافِرِینَ و این تهدید بزرگیست از سؤالات بیجا که اگر بکنید و سپس مخالفت ورزید یا انکار رسالت میکنید یا تکذیب مینمائید و بالجمله کافر میشوید.

[سوره المائدة (5): آیه 103] ...... ص : 482

ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (103)

خداوند قرار نداده حکیم از برای بحیره و سائبه و وصیله و حام و لکن کسانی که کافر هستند افتراء و دروغ بر خدا می بندند و اکثر آنها عقل ندارند و تعقل نمیکنند آنچه استفاده میشود از خارج اینکه کفار زمان جاهلیت احکام خاصی بر این چهار صنف از حیوانات جعل کرده بودند و نسبت بجعل الهی میدادند خداوند سلب این نسبت را میفرماید که حکم خاصی برای آنها جعل نشده و افتراء و کذب محض است و در موضوع این چهار صنف حیوان اختلاف شدیدی است بین مفسرین و در

ص: 482

اخبار غیر معتبره و در کتب لغت بعضی گفتند بحیره شتری است که چند شکم زائیده تا پنج شکم گوش او را شق میکردند اگر شکم پنجم نر بوده بر زنها حرام بوده شیر و گوشت او و اگر ماده بوده بر آنها حلال.

و سائبه شتری است که انسان نذر میکرد که اگر شکار پیدا کردم یا از سفر سالم آمدم شترم را آزاد میکنم و دیگر این شتر حرام میشد و کسی هم حق ممانعت از آب و گیاه او را نداشته.

و وصیله شتری بود که دو بچه میآورد در یک حمل نر و ماده.

و حام گوسفند یا شتری که ده شکم بزاید دیگر انتفاع بآن نمیبردند و اقوال دیگری هم گفتند لکن چون ما مدرک معتبری در دست نداریم و تمام این اقوال را هم تفسیر برأی میدانیم و از آن طرف هم محل ابتلاء فعلی نیست برای مسلمین و خلاصه اینکه این چهار قسم مثل باقی اقسام حلال است انتفاع بآنها و آنچه در جاهلیت معمول بوده و نسبت بخدا میدادند افتراء محض و کذب صریح است و اینها یا از روی عمد و عناد بدعت میگذاردند که در اقلیت بودند یا از روی جهل و کم عقلی و نادانی که در اکثریت بودند و اللَّه العالم بما قال.

[سوره المائدة (5): آیه 104] ..... ص : 483

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ (104)

و زمانی که گفته شد باین کفار و مشرکین که بیائید و اقبال کنید بسوی آنچه خداوند در قرآن مجیدش نازل فرمود و بسوی پیغمبرش در آنچه بیان میفرماید و دستور میدهد در جواب گفتند ما را کافیست آنچه پدران ما میگفتند و عمل میکردند آیا اگر پدران آنها علم نداشتند و از روی جهالت و نادانی مشی میکردند و در ضلالت و گمراهی بودند و هدایت نمیشدند باز هم متابعت آنها را میکنید.

ص: 483

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ قائل وجود مقدّس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین که در مقام هدایت و ارشاد بودند و ضمیر لهم کفار و مشرکین تَعالَوْا تعال از اسماء افعال است بمعنی آمدن یعنی بیائید بمعنی پذیرفتن و قبول نمودن و زیر بار رفتن است إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ قرآن مجید یعنی قبول کنید و تصدیق نمائید که این کتاب عزیز از جانب خداوند عالم برای هدایت بشر نازل شده و بدستوراتش عمل کنید و از مخالفتش پرهیز نمائید وَ إِلَی الرَّسُولِ و مشرف شوید خدمت رسول و تصدیق کنید رسالت او را و اطاعت کنید فرمایشات او را.

قالوا در جواب مسلمین گفتند (حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا) ما بطریقه آباء خود مشی میکنیم هر چه گفتند قبول میکنیم و هر چه کردند میکنیم و همین ما را بس است.

أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً دوره جاهلیت و دور افتادن از انبیاء و اخلاق رذیله و عادات خبیثه و اعمال قبیحه که چه اندازه در میان آنها رواج داشت بلکه جهل سر تا سر دنیا را گرفته بود.

وَ لا یَهْتَدُونَ و زیر بار هدایت نمیرفتند و گوش بفرمایشات انبیاء و صلحاء نمیدادند و نصایح آنها را اعتناء نمیکردند آیا همچه اشخاصی را متابعت میکنید و همین برای شما کافیست.

و این آیه در مذمّت تقلید است که کور کورانه بدوی دلیل و منطق و برهان فقط برای اینکه پدران ما بودند متابعت میکنید و ادلّه واضحه روشن و معجزات باهرات را کنار میگذارید بلکه حکم عقل را هم سرکوب میکنید این نیست جز عصبیت و عناد و هوی پرستی و خود خواهی و اطاعت شیطان و امروز هم این مرض مزمن در سر تا سر مملکت رواج بسزا دارد که بیک دیگر نگاه میکنند اروپا و امریکا و هوی پرستان را تقلید و اطاعت میکنند و ابدا اعتنایی بدین و قرآن و علماء ندارند

ص: 484

بلکه از آنها معرض و بآنها بد بین و با آنها عداوت مینمایند و همچنین متابعین اهل بدع مثل عامه عمیا در متابعت بدعتهای خلفاء و بنی امیه و بنی العباس و مثل صوفیه در متابعت اقطاب و مراشد خود و مثل متابعت عوام در اختراعات پیشینیان خود مخصوصا زنها در وفیات و اعراس و غیر اینها بالجمله تقلید اهل ضلال باید انسان تمام کارهای خود بالاخص در امر دین از روی منطق و عقل و دلیل و برهان از مأخذ صحیح از انبیاء و اوصیای انبیاء و نوّاب ائمه اطهار علماء اعلام باشد که بتواند فردای قیامت در پیشگاه احدیت اقامه حجت نماید و معذور باشد.

[سوره المائدة (5): آیه 105] .... ص : 485

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما است که خود را نگاه داری کنید از ضلالت بشما ضرر نمیزند آنکه گمراه شده زمانی که شما هدایت شدید شما بعمل خود مثاب خواهید شد و آنها بضلالت خود معاقب خواهند بود پس آگاǠمیکنند و خبر میدهند شما را بآنچه بودید عمل می کردید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای کسانی که ایمان آورده اید خطاب بمؤمنین شاید بر این جهت باشد که غیر المؤمن چون اصلا ایمان ندارد و مخلّد در عذاب است حفظ خود نتیجه بر او ندارد.

عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ باید خود را حفظ کرد و نجات از عذاب الهی و نیل بسعادت بهشت و قرب بمقام ربوبی پیدا کرد بر فرض تمام اهل دنیا کافر شوند شما یک نفر باید ایمان خود را نگاه دارد و فرائض الهیه را بجا آورد و معصیت نکند البته هدایت و ارشاد و امر بمعروف و نهی از منکر تا حدّ خود که احتمال تأثیر میدهد باید نمود این هم وظیفه شخصی است تأثیرش بر شما نیست حجة باید تمام باشد لِیَهْلِکَ مَنْ

ص: 485

هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ

انفال آیه 42.

لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ اشخاص گمراه خود در ضلالت و گمراهی افتاده (بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی) ابدا از گمراهی اهل ضلال ضرری بدین شما و بمقام و رتبه شما و سعادت و نجات شما وارد نمیشود.

إِذَا اهْتَدَیْتُمْ این حرف غلط است که میگویند باید نان را به نرخ روز خورد یا دیگران کردند ما هم کردیم یا بگویند: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، و امثال این مزخرفات بسیار شنیده میشود که میگویند امروز بدون تقلّب و دروغ کار پیش نمیرود شما مواظب خود باشید إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فردای قیامت هر که مسئول عمل خود است لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً معارج آیه 10.

بقول حافظ: تو برو خود را باش که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت.

فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هر کس نسبت بعمل خود بلی احکام اسلام دو قسم است انفرادی مثل نماز، روزه، خمس، زکاة و امثال اینها و اجتماعی مثل هدایت، ارشاد و دلالت، موعظه، نصیحت، امر بمعروف، نهی از منکر باید این وظائف را عمل کرد اگر تأثیر کرد آنها نتیجه می برند و اگر نکرد خود گرفتار می شوند.

ص: 486

[سوره المائدة (5): آیه 106] .... ص : 487

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِیبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ (106)

ای کسانی که ایمان آورده اید و خواستید شاهد بگیرید زمانی که مرگ میخواهید شما را بگیرد و وصیت کنید از خود مؤمنین دو نفر شاهد که صاحب عدل باشند انتخاب کنید و اگر دست رسی بدو نفر عادل مؤمنین پیدا نکردید دو نفر از غیر خود از کفار را شاهد بگیرید اگر در مسافرت هستید و مصیبت مرگ خواست شما را اصابت کند و این دو شاهد را نگاه دارید تا بعد از فراغ از نماز که مؤمنین همه جمع هستند شهادت خود را حضور همه اداء کنند و قسم بآنها بدهید که قسم بکلمه باللّه بخورند که دروغ شهادت نمیدهیم و شهادت خود را نمی فروشیم بثمن قلیل یعنی بمال دنیا و مال دنیا را نمیخریم بشهادت دروغ اگر در مورد آنها ظنین شدید و لو اینکه برای اقارب و خویشان آنها باشد و کتمان شهادت نمیکنیم که در این صورت گناهکار میشویم.

مطالبی که از این آیه میتوان استفاده کرد چند مطلب است:

(مطلب اول) ..... ص : 487

آنکه اگر کسی در مقام وصیت بر آمد باید حضور دو نفر عادل اقرار بوصیت کند که نتوانند ورثه یا دیگران انکار وصیت کنند و از بین برود و جزو میراث شود و همچنین حق ورثه از بین نرود اگر مالی دارد که ورثه اطلاع ندارند و لذا گفتند وصیت در چند مورد واجب است اگر دینی دارد باید اداء کند یا وصیت کند که حق

ص: 487

دیان از بین نرود و از این باب است اگر خمس یا زکاة یا مظالم بر ذمه او است و همچنین اگر واجبی بر عهده او است مثل حج، کفاره نذر و عهد و قسم و مطلق حق الناس و حق اللَّه چه مالی باشد و چه غیر مالی مثل صلوة و صیام و همچنین اگر امانتی از کسی که در ید او هست و همچنین اگر مالی دارد در جایی یا نزد کسی که ورثه اطلاع ندارند و در غیر موارد وجوب مستحبّ است تا ثلث مالش را برای مصارف خیریه تعیین کند که در حدیث است

(من مات بلا وصیة مات میتة الجاهلیة)

(مطلب دوم) .... ص : 488

اگر دست رسی ندارد نزد مؤمنین وصیت کند نزد دو نفر از کفار که اطمینان بآنها داشته باشد بخصوص در مسافرت که اغلب اتفاق میافتد وصیت کند و این دو نفر شاهد باید بمقتضای این آیه بعد از نماز عصر که مورد اجتماع مسلمین است اداء شهادت کنند و بر طبق آن قسم خورند در صورتی که ظنین باشید که بر خلاف واقع شهادت دهند و طریقه قسم که ما کتمان شهادت نمیکنیم و برای ثمن قلیل بر خلاف واقع شهادت نمیدهیم و لو مورد شهادت خویشاوندان خود ما باشند که اگر چنین کنیم آثم و گناهکار هستیم.

(مطلب سوم) ..... ص : 488

شرح الفاظ آیه شریفه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) دستور العمل است برای جمیع مؤمنین که در مقام وصیت بر آیند و اخبار در تأکید باین امر بسیار است و وقت آن وسعت دارد لکن در موردی که آثار مرگ ظاهر میشود مضیق میگردد لذا میفرماید شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ یعنی باید شاهد بین شما باشد در موقعی که آثار مرگ ظاهر شود حِینَ الْوَصِیَّةِ زمانی که در مقام وصیت بر آمدید اثنان دو نفر شاهد که صدق بینه شرعیه بکند ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ که از شرائط بینه عدالت شرعیه است و مسئله عدالت در موارد بسیاری شرط است

ص: 488

در مرجع تقلید، در حکم حاکم، در قاضی، در شاهد، در موضوع طلاق، در اثبات موضوعات مثل طهارت و نجاست و قبله و وقت و رؤیت هلال و تعیین قیم و غیر اینها از موضوعات مگر در موارد خاصه که اعتبار چهار شاهد شده.

أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ یعنی غیر از مسلمین و این تخییر نیست بلکه ترتیب است یعنی اگر دست رس بمسلمین نیست بی وصیت نمیرد لا اقل دو نفر از کفار را شاهد بگیرد.

إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ تعیین مورد است چون در حضر غالبا مؤمنین هستند و لکن در سفر بسا دست رسی بمؤمنین نیست.

فَأَصابَتْکُمْ مُصِیبَةُ الْمَوْتِ یعنی اگر آثار موت نیست بکافر وصیت نکند تا دست رسی بمؤمنین پیدا کند و اما اگر آثار موت ظاهر شد که اگر وصیت نکند بی وصیت از دنیا میرود لکن این دو شاهد کافر چون بینه شرعیه نیست.

تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ نه معنای حبس زندان است بلکه مراد نگاه داشتن آنها است تا بعد از نماز و در اخبار دارد بعد از نماز عصر اگر اطمینان بصدق آنها هست کافیست برای اثبات وصیت و اگر احتمال یا مظنه بکذب آنها داده شد چون اثبات وصیت بشهادت آنها نمیشود باید بر طبق شهادت خود قسم یاد کنند فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ و کیفیت قسم آنها این نحو باشد لا نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً یعنی شهادت دروغ نمیدهیم و نمی فروشیم بواسطه گرفتن ثمن کسی که چیزی را میفروشد البته ثمن آن را میخرد و اشتراء میکند.

وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی یعنی طرف داری خویشاوندی نمیکنیم وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ و کتمان شهادت که خدا امر فرموده نمی کنیم و بر خلاف حق شهادت نمیدهیم که این گناه بزرگی است که تعبیر از او بشهادت زور می کنند زیرا اگر چنین کنیم إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ از گنه کاران بشمار می رویم آنهم با انضمام بیمین غموس

ص: 489

[سوره المائدة (5): آیه 107] ..... ص : 490

اشاره

فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَیْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ (107)

پس اگر بر خورد کردید و آگاه شدید که آن دو نفر شاهد شهادت دروغ داده و مستحق گناه هستند پس دو شاهد دیگر قیام کنند مقام آن دو اولی و اولیاء متوفی اقامه این دو شاهد کنند و قسم یاد کنند که شهادت ما حق است و سزاوارتر بقبول است از شهادت آن دو و ما تعدی نمی کنیم زیرا اگر تجاوز کنیم از ظالمین هستیم. این آیه شریفه از مشکلات آیات است و قراء اختلاف شدید دارند که مغیر معنا است و ما چون معتقد بقرائت مختلفه نیستیم و از سیاهی قرآن تعدی نمیکنیم بر طبق همین سیاهی شرح میکنیم و قبل از شروع در شرح دو جمله را ناچاریم بیان کنیم.

(جمله اول) .... ص : 490

ذکر بعض اخبار که در ذیل این آیه وارد شده، از کافی کلینی حدیثی نقل شده که خلاصه مفادش اینکه یک نفر مسلمان بنام تمیم داری با دو نفر نصرانی ابن بندی و ابن ابی ماریه مسافرت کردند و با تمیم داری امتعه ای بود برای تجارت که از جمله آنها آنیه منقش بطلا مکلل بجواهرات و گردن بندی بود در مسافرت مریض شد اینها را سپرد بآن دو نفر نصرانی که در مدینه بورثه او رد کنند اینها این ظرف منقش مکلل را با قلاده بر داشتند و بقیه امتعه را بوارث رد کردند ورثه در حضور پیغمبر اینها را خواستند گفتند آیا پدر ما مریض شد بمرض طولانی که این دو چیز را مصرف کرد یا کسی از او سرقت کرده یا در خسران تجارت از بین رفته آنها انکار کردند و گفتند آنچه بما داده همین ها بود که رد کردیم و چون ورثه مدعی بودند و اینها منکر لذا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اینها را قسم داد و رها شدند که مفاد

ص: 490

آیه قبل است سپس معلوم شد آنیه و قلاده نزد اینها است ورثه خدمت حضرت شکایت کردند این آیه شریفه نازل شده که اولیاء متوفی دو شاهد اقامه کنند که این آنیه و قلاده از متوفی بوده و قسم یاد کردند که شهادت ما حق است حضرت آن دو را از دو نفر نصرانی گرفت و بورثه رد فرمود و اخبار دیگری هم قریب باین مضمون داریم

(جمله دوم) .... ص : 491

حکم مسئله در مورد وصیت باید دو نفر شاهد عادل شهادت دهند تا ثابت شود و اگر در جایی باشد که دست رسی بمؤمن عادل نباشد دو نفر از اهل ذمه که مورد وثوق در مذهب خود باشند و اگر اینها هم نباشند دو نفر مجوس که در حکم اهل ذمه هستند و در بعضی اخبار اولا دو نفر از مسلمین عامه بعدا اهل ذمه بعدا مجوس باشند و اینها پس از شهادت باید قسم هم یاد کنند که شهادت آنها حق است و این جمله از آیه قبل استفاده میشود بعد از آن اگر ورثه تکذیب کردند اینها را و آثار کذب هم ظاهر شد اگر دو شاهد عادل اقامه کردند باید طبق آن عمل کرد زیرا مدعی هستند و البینة علی المدعی و اگر عادل نباشند منضم بقسم میشود در صورتی که دو شاهد اولی عادل نباشند و بر طبق آن حکم میشود بلی اگر طرفین عادل باشند تساقط میکنند چون تعارض بینتین است و حکم قسم جاری میشود بعد از این دو جمله شرح آیه شریفه واضح میشود.

فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً واضح شد که آن دو نفر شاهد اولی کذاب بودند فآخران یعنی دو شاهد دیگر که از مسلمین باشند یَقُومانِ مَقامَهُما قیام کنند مقام آن شاهد اولی مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ یعنی از کسانی که اولیاء میت استحقاق دارند بعضی از مؤمنین و کلمه اولیان یعنی دو نفر ولی میت اگر این دو شاهد عادل باشند حق ورثه ثابت میشود و اگر غیر عادل باشند فیقسمان باید قسم یاد کنند باللّه قسم شرعی لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ

ص: 491

شَهادَتِهِما

معنی این نیست که شهادت آنها هم حق است چنانچه می گویی علی علیه السلام احق بخلافت است از ابی بکر یعنی این حق است و او باطل.

وَ مَا اعْتَدَیْنا و ما تجاوز از حق نمیکنیم و بر خلاف حق شهادت نمیدهیم إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ ما اگر بر خلاف حق شهادت دهیم ظالم هستیم.

[سوره المائدة (5): آیه 108] ..... ص : 492

ذلِکَ أَدْنی أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها أَوْ یَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ بَعْدَ أَیْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (108)

این قسم نزدیک تر است بر اینکه شهادت بر وجه خودش واقع شود یا مورد خوف باشد اینکه رد شود قسم باولیاء میت بعد از قسم آن دو نفر وصی و از خداوند بپرهیزید و بر خلاف واقع شهادت ندهید و دستورات او را بشنوید و خداوند هدایت نمیفرماید طائفه فاسقین را.

ذلِکَ أَدْنی چه بسا بعضی حاضر هستند بشهادت دروغ اما اگر بنا بر قسم شد جرئت نمیکنند بر خلاف واقع قسم یاد کنند أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها مطابق با واقع اتیان بشهادت کنند أَوْ یَخافُوا زیرا خوف قسم دروغ بیش از خوف شهادت دروغ است أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ یعنی باولیاء میت که قسم یاد کنند که دو شاهد اولی بر خلاف واقع شهادت دادند بَعْدَ أَیْمانِهِمْ بعد از آنکه دو شاهد اولی قسم یاد کردند که شهادت ما مطابق حق و واقع بوده.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ که شهادت دروغ و یمین غموس دو معصیت بسیار بزرگ است هم جنبه حق اللَّه دارد هم جنبه حق الناس وَ اسْمَعُوا یعنی اطاعت کنید فرمایشات الهی را و گوش شنوا داشته باشید وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ شهادت دروغ و قسم دروغ فسق میآورد و از راه هدایت منحرف میشود.

ص: 492

[سوره المائدة (5): آیه 109] ..... ص : 493

اشاره

یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (109)

روزی که خداوند انبیاء را جمع میفرماید پس بآنها میگوید که امتهای شما چه نحوه اجابت کردند فرمایشات شما را عرض میکنند پروردگارا ما نمیدانیم محققا تو علام الغیوب هستی.

یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ کلمه یوم منصوب است مفعول فعل مقدر در مقام تهدید یعنی بترسید روزی را که خدا اولا از انبیاء سؤال میفرماید یعنی همچه روزی در پیش دارید و اضافه شده بجمله یجمع اللَّه الرسل بتأویل مصدر یعنی روز اجتماع انبیاء و تعبیر برسل فرموده نه بانبیاء برای اینست که نبی اگر مأمور بتبلیغ و رسالت نباشد امتی ندارد که او را اجابت کنند یا نکنند این خصیصه رسل است فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ استفهام تقریری است قالُوا لا عِلْمَ لَنا.

(اشکال عویص) .... ص : 493

از اخبار بسیار در موارد مختلفه استفاده میشود بلکه از بعض آیات که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عالم بود بآنچه بعد از رحلت آن سرور از امت صادر میشود و خبر میداد از واردات بر اهل بیت از شهادت امیر المؤمنین و مصائب زهرا و حسنین علیهم السلام حتی از اسیری اهل بیت و مصائب ائمه طاهرین (ع) و قضایای آخر الزمان و سلطنت بنی امیه و بنی العباس بلکه در دعای ندبه

علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه

بلکه در آیات شریفه فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41 وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 30، و غیر اینها و با تسلم این چه نحو میتوان جمع کرد با این جمله لا علم لنا.

ص: 493

(جواب) ...... ص : 494

اما مفسرین عامه که بکلی این اخبار را منکرند و صریحا میگویند که انبیاء و ائمه علم باین قضایا ندارند و تعجب اینست که بعض خاصه هم متابعت آنها کرده اشکالی بر آنها نیست و بر طبق ظاهر همین آیه تفسیر میکنند و اما کسانی که معتقد باین اخبار هستند بلکه میتوان گفت که تواتر معنوی دارد جوابهایی داده اند مثل اینکه روز قیامت از شدت دهشت آن روز علم آنها زائل میشود یا آنکه بمقتضای لوح محو و اثبات علم بخصوصیات ندارند یا اینکه این از شئون علم بغیب است که مختص بخدا است و تمام این جوابها تسلیم اشکال است.

و تحقیق در جواب اینست که این جمله از کمال ادب است در پیشگاه احدیت که ذات مقدس تو احاطه بجمیع عوالم دارد و علم تو ذاتی است و ما هر چه بدانیم از افاضه تو است و نسبت علم ما با علم تو هیچ است در مقابل همه چیز و جهل است در مقابل علم، تو از همه ما بهتر میدانی و ما کیستیم که در مقابل تو اظهار علم کنیم و بر تو چیزی پوشیده نیست که ما کشف کنیم إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ و از شواهد مهم بر این دعوی تعبیر بعلام الغیوب با سه تأکید: جمله اسمیه، ان مؤکده، کلمه انت بعد از کلمه انک که در مقابل همچه علمی ما کیستیم اظهار علم کنیم هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقائق الامور.

و در بعض اخبار در ذیل این آیه تفسیر شده بآنچه با اوصیاء انبیاء رفتار کردند و لکن ما مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر آیات بیان مصداق اهم است منافی با عموم آیه ندارد.

ص: 494

[سوره المائدة (5): آیه 110] ..... ص : 495

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (110)

زمانی که فرمود خداوند ای عیسی پسر مریم یاد کن نعمت مرا که بتو و مادرت عنایت کردم زمانی که تو را تأیید کردم بروح القدس (جبرئیل) تکلم میکردی در گهواره همان نحوی که در کهولت و بزرگی تکلم میکردی و زمانی که تعلیم کردم بتو کتاب و حکمت و تورات و انجیل را و زمانی که از گل صورت حیوان میساختی باذن من و در او میدمیدی پس پرنده میشد باذن من و کور را بینا میکردی و صاحب برص را شفا میدادی باذن من و مرده را بیرون میآوردی (زنده میکردی) باذن من و زمانی که جلوگیری کردم بنی اسرائیل را از اذیت بتو زمانی که آمدی آنها را با معجزات و براهین واضحه پس گفتند کفار آنها این نیست مگر سحر آشکارا.

إِذْ قالَ اللَّهُ بعض مفسرین برای ارتباط آیات بیکدیگر گفتند این کلام در روز قیامت صادر میشود بعد از جمع رسل و سؤال از آنها در موضوع اجابت امم و لکن این کلام از جهات بسیاری باطل است اولا احتیاج بتمحلات زیادی دارد در متعلق اذ و ثانیا محتاج بحرف عاطفه است و ثالثا باید بفعل مضارع باشد مثل یجمع نه فعل ماضی و رابعا تذکر نعم الهی در قیامت چه اثری دارد و خامسا ارتباط آیات و سور ممنوع است مگر موارد ظاهره پس این فرمایش در موقعی بوده که

ص: 495

میخواستند عیسی را بدار زنند و خداوند امر را بر آنها مشتبه نمود که میفرماید وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ نساء آیه 157، بنا بر این متعلق اذ فعل محذوف است مثل اذکر که در بسیاری از آیات ذکر شده.

یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ مکرر حضرت مسیح را باین عنوان در قرآن یاد فرموده برای اینکه بفهماند که عیسی پدر ندارد برای رد نصاری که او را مسیح ابن اللَّه گفتند و رد یهود که نسبت زنا العیاذ باللّه بمریم دادند.

اذْکُرْ نِعْمَتِی بنده باید همیشه متذکر نعم الهی باشد لکن این نعمتهایی که بحضرت عیسی علیه السلام عنایت شده بر خلاف عادت و طبیعت بسیار مورد اهمیت است عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ و اما نعمتهایی که بمریم (ع) عنایت شده خداوند در سوره آل عمران در آیات بسیاری بیان فرموده و در سوره مریم و موارد دیگر از ولادتش و نزول مائده بر او و کفالت زکریا و حملش بعیسی و نفخ جبرئیل و تساقط رطب جنی و اصطفاء او بر نساء عالمین و تطهیر او از معاصی که مقام عصمت باشد و غیر اینها از معجزات باهرات و افاضه علوم که بیان میفرماید.

إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ که جبرئیل مأمور شد در کفالت حضرت عیسی از شر یهود تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ اشاره بآنجائیست که یهود بحضرت مریم گفتند یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ، الی قوله: وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا) سوره مریم آیه 27- 32 و کهلا یعنی همان نحوی که در کهولت و کبر سن تکلم میکردی در مهد هم تکلم کردی.

وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ بعضی مفسرین گفتند مراد تعلیم کتابت است و لکن ظاهر کتب آسمانی است که بر انبیاء نازل شده و الحکمة معرفت بمعارف الهیه

ص: 496

و احکام شرعیه و مصالح و مفاسد امور و التوریة که بر موسی نازل شده و الانجیل که بر خود عیسی علیه السلام نازل فرمود اشاره بهمان جمله است که فرمود آتانِیَ الْکِتابَ.

وَ إِذْ تَخْلُقُ یعنی تصویر صورت (من الطین کهیئة الطیر) شبیه طیور از گل (باذنی) بدستور من (فتنفخ فیها) پس در آن صورت دمیدی بقدرت کامله الهیه فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی که گفتیم معجزه فعل الهی است بدست انبیاء صادر میشود که نشانی و دلیل بر نبوت آنها باشد چنانچه میفرماید در حق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی انفال آیه 17 وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ کور مادر زاد (و الأبرص) پیسی (باذنی) حضرت عیسی دست میکشید بچشم کور خداوند او را بینا میکرد، ببدن ابرص خداوند شفا میداد وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی بالای سر قبر میآمد میفرمود قم باذن اللَّه زنده میشد قبر شکاف بر میداشت از قبر خارج شد و این یکی از ادله است بر امکان رجعت و وقوع آن چنانچه قوم موسی هفتاد نفر هلاک شدند سپس زنده شدند وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ بقره آیه 55 و 56، و همچنین قضیه عزیز أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ، الی قوله تعالی: قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ بقره آیه 259، و غیر اینها.

وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ کف جلوگیری است و از این باب است کف نفس از معاصی، بنی اسرائیل حضرت عیسی را گرفتند حبس کردند تصمیم داشتند که او را بدار زنند که الان هم عقیده یهود و نصاری اینست که او را بدار زدند لکن خداوند او را حفظ فرمود وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ

ص: 497

وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ

نساء آیه 157.

إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ همین معجزات باهرات که دلیل روشن و برهان محکم بر رسالت او بود فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ کفار بنی اسرائیل بسیار بودند از یهود و قساوت قلب آنها از تمام کفار بیشتر و عناد و عصبیت آنها زیادتر بود گفتند إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ اگر مرجع هذا اشاره بعیسی باشد چنانچه بعض مفسرین گفتند سحر باید بمعنی ساحر باشد و این بر خلاف ظاهر است و اگر بینات باشد چنانچه بعض دیگر گفتند باید هذه باشد این هم درست نیست بلکه مرجع عمل عیسی (ع) است و همین ظاهر است.

[سوره المائدة (5): آیه 111] .... ص : 498

وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (111)

و زمانی که وحی نمودم بحواریین اینکه ایمان بیاورید بمن و برسول من که عیسی (ع) است گفتند ایمان آوردیم و شهادت بده و شاهد باشد که ما مسلمین هستیم وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ کلمه واو عطف است بجملات آیه قبل و از نعم الهی است نسبت بعیسی علیه السلام، اوحیت وحی بحواریین الهام بقلوب آنها و القاء بنفوس آنها است چنانچه عیاشی از حضرت باقر (ع) روایت میکند فرمود

(ای الهموا)

و شرح حال حواریین را در مجلد سوم همین تفسیر صفحه 213 الی 215 در ذیل آیه 52 از سوره آل عمران و در مجلد اول کلم الطیب صفحه 285 الی 289 مفصلا متعرض شده ایم مراجعه کنید که اینها بمقتضای خبر منسوب بحضرت رضا علیه السلام در جواب جاثلیق دوازده نفر بودند و ما حسن ظنی بآنها نداریم نه از نظر اخبار و نه از نظر اناجیل مگر چهار نفر از آنها شمعون الصفا وصی عیسی (ع) و دو نفر رسولانی که فرستاد بر اهل انطاکیه که سومی آنها همان شمعون الصفا

ص: 498

بود و در سوره یس بیان فرموده و برنابا که صاحب انجیل است و انجیل او از این مزخرفات اناجیل اربعه خالی است و صریحا بشارت بآمدن حضرت ختمی مآب (ص) دارد و از همین جهت نزد نصاری متروک و مردود شده و اما بقیه آنها عیسی را ترک کردند و در دست یهود او را تنها گذاردند بلکه انکار کردند که او را نمیشناسیم و در خود اناجیل کفر و بی ایمانی آنها را تصریح دارد که حقیر مفصلا در این دو موضع بیان کرده ام دیگر تکرار نمیکنم.

أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی ایمان بخدا و برسول دو رکن اعظم ایمان است که بانکار هر یک یا عدم تصدیق کافر میشود.

قالُوا آمَنَّا اظهار ایمان کردند لکن عقیده راسخ در قلوب اکثر آنها نبود و باندک امتحانی متزلزل شدند (و اشهد) ممکن است در پیشگاه احدیت گفته باشند و خدا را شاهد بگیرند و ممکن است بحضرت عیسی (ع) خطاب کرده و او را شاهد گرفته و بعید نیست که این اظهر باشد بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ تسلیم اوامر خدا و منقاد فرمایشات عیسی هستیم.

[سوره المائدة (5): آیه 112] .... ص : 499

إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (112)

زمانی که گفتند حواریون ای عیسی بن مریم آیا استطاعت دارد پروردگار تو اینکه نازل کند بر ما مائده ای از آسمان فرمود از خدا بپرهیزید اگر شما از ایمان آورندگانید.

إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ دلیل بر اینکه حواریون ایمان کامل نداشتند چند جمله است در این آیه و آیه بعد یکی تعبیر اینها در خطاب بحضرت عیسی (ع) بکلمه یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ زیرا سزاوار بود عرض کنند یا روح اللَّه، یا رسول اللَّه

ص: 499

یا نبی اللَّه دیگر جمله هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ بسیار کلمه زننده است خداوندی که قدرت بر هر چیزی دارد و غیر متناهی است بکلمه استطاعت یعنی خدا همچه قدرتی دارد یا نه بلکه سزاوار این بود که عرض کنند آیا خداوند تفضل میفرماید بر ما به اینکه أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ.

جمله سوم فرمایش حضرت عیسی در جواب آنها قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (یعنی اگر ایمان داشته باشید نباید این توقعات را بکنید خداوند روزی هر جنبنده ای را بمقتضای حکمت و مصلحت باو بهر نحوی که صلاح میداند عنایت میفرماید.

[سوره المائدة (5): آیه 113] ..... ص : 500

قالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَکُونَ عَلَیْها مِنَ الشَّاهِدِینَ (113)

گفتند میخواهیم از آن مائده تناول کنیم و قبلهای ما مطمئن شود و بدانیم که تو راست می گویی از جانب خدا آمده ای و بر طبق آن شهادت دهیم که تمام این جملات هم دلیل بر ضعف ایمان است.

قالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها ممکن است مقصود آنها مجرد شکم پرستی باشد و ممکن است از اطعمه بهشتی تمنی داشته باشند و ممکن است مطالبه معجزه کرده باشند و ظاهر همین اخیر است بقرینه جملات بعد و همین دلیل است بر اینکه هنوز ایمان کامل در آنها نبوده وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا که اطمینان قلبی نداشتند.

وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا که علم بصدق حضرتش نداشتند وَ نَکُونَ عَلَیْها مِنَ الشَّاهِدِینَ شهادت بوحدانیت حق و رسالت عیسی علیه السّلام نزد بنی اسرائیل.

ص: 500

[سوره المائدة (5): آیه 114] ..... ص : 501

قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (114)

عیسی (ع) عرض کرد پروردگار ما نازل فرما برای ما مائده ای از آسمان که بوده باشد عید برای اول ما و آخر ما و آیة و نشانه ای باشد از جانب تو و روزی ده ما را و تو بهترین روزی دهندگانی.

قالَ رَبُّنَا بعضی اشکال کردند که حضرت عیسی علیه السّلام اولا منع فرمود حواریین را که همچه سؤالی نکنید در آیه قبل قالَ اتَّقُوا اللَّهَ چرا خود او این سؤال را نمود، بعضی جواب دادند که این سؤال از زبان آنها بوده و بعضی گفتند بعد از صدور اذن بوده لکن هر دو کلام باطل است زیرا منع اولی برای جسارت آمیز آنها بوده که گفتند (هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ) و اما بعد از اینکه مطالبه معجزه کردند و دلیل بر صدق مسیح و نبوت او مانعی ندارد از خداوند تمنا کند زیرا معجزات بزرگتر از این خداوند باو عنایت فرموده أَنْزِلْ عَلَیْنا بعضی اشکال کردند که چرا در آیه قبل از باب تفعیل ینزل آمده و در اینجا از باب افعال جواب دادند هر دو بیک معنا است لکن ممکن است گفته شود که در آیه قبل لسان اخبار و استفهام بوده و در این آیه لسان دعاء و تمنا است.

مائِدَةً مِنَ السَّماءِ کلمات مفسرین و اخبار وارده در اینکه مائده چه بوده اختلاف بسیاری است که نمیتوان بآنها اعتماد کرد و احتیاج بتعیین آن هم نداریم هر چه بوده مائده آسمانی بوده و مراد از من السماء طرف بالا است چنانچه در بسیاری از آیات داریم أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فرقان آیه 48. با اینکه از ابر بوده که از دریاها بر داشته شده.

تَکُونُ لَنا عِیداً نفس مائده یا نزول مائده عید نیست بلکه مراد اینست که

ص: 501

روز نزول مائده را عید بگیریم مثل سایر اعیاد برای وقایعی که در آنها اتفاق افتاده مثل یوم بعثت و غدیر و ولادت اهل بیت و امثال آنها لاولنا اهل زمان عیسی از حواریین و غیر آنها و آخرنا کسانی که بعد از این میآیند از امت عیسی (ع) وَ آیَةً مِنْکَ دلیل و نشانه و معجزه باشد بر صدق عیسی (ع) وَ ارْزُقْنا هر چه خداوند ببندگان خود عنایت فرماید رزق است چنانچه در مجلد اول این تفسیر در ذیل آیه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ بقره آیه 3 بیان شده از علم، عمر، توفیق، اولاد، عیال، مال، عزت، ریاست، اخلاق حمیده و غیر اینها و از این بیان رفع اشکالی که بعض مفسرین کردند بجمله وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ که غیر خدا رزاق نیست تا اینکه خدا بهتر از آنها باشد، وجه رفع اگر مراد خصوص رزق خوردنی و آشامیدنی بود جای این توهم بود اگر چه آنهم توهم فاسدی است و لکن چون رزق بمعنی عام در غیر خدا هم اطلاق میشود تعلیم علم و امثال آن و خداوند خیر الرازقین است.

[سوره المائدة (5): آیه 115] ...... ص : 502

قالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ (115)

خداوند فرمود محققا من نازل میکنم بر شما مائده را پس هر کس بعد نزول مائده از شما کافر شد پس محققا من او را عذابی میکنم که احدی از عالمین را عذاب نکرده باشم.

بعض مفسرین گفتند این تهدید منشأ خوف شد و تقاضا کردند که مائده نازل نشود و این خلاف ظاهر بلکه نص آیه شریفه و نصّ اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام است که مائده نازل شد.

قالَ اللَّهُ البته بنحو وحی بر حضرت عیسی (ع) که بحواریین بفرماید که

ص: 502

خدا میفرماید إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ پس از تقاضای آنها و دعاء حضرت عیسی خداوند اجابت فرمود و نازل نمود.

فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ همین نحوی که بسائر معجزات عیسی از احیاء موتی و ابراء پیسی و ابصار کور و غیرها کافر شدند و حمل بر سحر کردند اگر نزول مائده را هم حمل بر سحر کردند و همین معنای کفر است.

فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ آیا مراد عذاب دنیا است مثل امم سابقه از قوم نوح، لوط، هود، صالح، شعیب، موسی از غرق و صاعقه و صیحه و خسف و در اخبار دارد مسخ شدند بصورت خوک و میمون یا عذاب آخرت که خلود در آتش باشد که تمام کفار معذب هستند یا هر دو و بعید نیست که اخیر ظاهر آیه باشد و از اخبار نیز استفاده میشود عذابا نکره آورده که درجه بالا لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ زیرا هر چه حجة تمامتر شود و معجزات ظاهرتر گردد مخالفت آن عقوبتش بیشتر میشود خصوصا مثل مائده که بحس مشاهده کنند و بخورند جماعت کثیری و اشباع شوند و از او چیزی کم نشود هیچگونه احتمال سحر در او نمیرود چون سحر حقیقت ندارد پس کافر شدن باو و حمل بر سحر کردن موجب عقوبت شدید میشود و در شرح قصه این موضوع حدیث مفصلی از سلمان فارسی دارد که نقل آن بسیار طولانی میشود رجوع بمجمع البیان طبرسی کنید.

[سوره المائدة (5): آیه 116] ..... ص : 503

اشاره

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (116)

و زمانی که فرمود خداوند ای عیسی پسر مریم آیا تو گفته ای برای مردم که

ص: 503

بگیرید مرا و مادر مرا دو اله از غیر خدا عرض کرد پروردگارا تو منزه و مبرا از هر نقص و عیبی سزاوار نیست از مثل منی بگویم در مورد خود چیزی که حق من نیست اگر بودم که گفته بودم هر اینه محققا تو میدانستی میدانی آنچه در باطن من است و من نمیدانم آن اسراری که نزد تو است محققا تو علّام الغیوبی.

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ متعلق بفعل محذوف، عطف بر جملات قبل یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اشاره به اینکه زائیده شده ای از مادر أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ استفهام تقریری است که اعتراف کند به اینکه من نگفتم، رد بر نصاری که نسبت میدهند عیسی گفته (اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ)

(اشکال) ..... ص : 504

نصاری قائل بتثلیث و اقانیم ثلاث: اب و ابن و روح القدس هستند و آنها مریم را اله نمیدانند و باشد انکار منکر هستند و در بعض کتب آنها این آیه شریفه را یکی از اشکالات بر قرآن شمرده اند.

(جواب) ..... ص : 504

اولا- انکار اینها بر خلاف واقع است و مرحوم استاد بلاغی الشیخ جواد در الهدی و در الرحلة المدرسیه و در سایر کتب خود از کتابهای خود نصاری نقل فرموده که طائفه از نصاری بودند که مسمی بودند بطائفه مریمیه آنها هم مریم را اله میدانستند و فعلا آن طائفه منقرض شدند و همین مطلب را در مجمع البیان نقل کرده و ثانیا نصاری بنحوی معتقد بمریم هستند و غلو در حق او دارند که بحکم اله او را می پندارند و لو در مقام تلفظ اسم او را اله نگذارند.

و ثالثا- قول به اینکه عیسی پسر خدا است و خدا پدر عیسی است مستلزم اینست که مریم هم زن و زوجه و هم جفت خدا است و معنای الوهیت همین است چنانچه الوهیت عیسی از جهت بنوت است.

ص: 504

و رابعا- مقام مریم در نزد نصاری بالاتر است از مقام روح القدس حتی ما مسلمین هم مقام مریم را کمتر از مقام جبرئیل نمیدانیم زیرا انبیاء و اوصیاء و صدیقه طاهره و معصومین از ملائکه افضل هستند و جبرئیل بر حسب عقیده ما متمثل شد نزد مریم و نفخ روح نمود و بعقیده نصاری خدا در رحم مریم و جبرئیل خدا را نیاورد در رحم مریم کند فقط جبرئیل کفیل عیسی بود از شر یهود و البته مادر عیسی از کفیل او مقامش بالاتر است و جایی که جبرئیل یکی از خدایان باشد لازمه آن اینست که مریم هم باشد.

(اشکال دیگر ) ..... ص : 505

اینکه این مکالمه اگر قبل از عروج عیسی (ع) بوده که در زمان عیسی این کفریات از نصاری بروز نکرده و اگر در قیامت باشد چرا بلفظ ماضی میفرماید.

(جواب ) ..... ص : 505

مسلما در همین عالم بوده قبل از عروج بقرینه آیه بعد که از قول عیسی (ع) نقل میفرماید وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ و در زمان عیسی گروندگان باو از حواریین و غیر حواریین بسیار بودند و نظر بآن معجزات باهرات که از او ظاهر شده بود و از آن طرف بودن پدر بدنیا آمد و اولاد بی پدر ممکن نیست در نظر آنها غلو کردند و او را پسر خدا و سوم خدا شمردند و باصطلاح کاسه از عاش گرمتر چنانچه در زمان امیر المؤمنین علیه السّلام هم بسیاری در حقّ او غلوّ کردند و بخدایی او قائل شدند که هنوز هم باقی هستند که یکی از فرق مسلمین که محکوم بکفر هستند غلات هستند و یکی نواصب که از کلب نجس تر هستند و دیگر خوارج و امروز هم بسیار خر مرید هست بخصوص در اویش در حق اقطاب و مراشد و در حق باب و بهاء.

قالَ سُبْحانَکَ تو منزهی از اینکه شریک برای تو باشد اصلا قابل توهم

ص: 505

نیست چون وجود صرف مقابل او عدم است یا ماهیت و ماهیت هم بالذات معدوم است ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ این نوع کفریات در خور آدم جاهل احمق از همه جا بی خیر است کسی که دارای مقام نبوت و رسالت و اولو العزمی و عصمت و طهارت و معنون بعنوان روح اللَّه است چه نحوه ممکن است ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ چیزی که در خور من نیست و بر خلاف حق است بگویم إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ نه از باب تردید است بلکه دلیل بر نگفتن است یعنی اگر گفته بودم تو میدانستی.

تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی از باطن من و قلب من خبر داری که همچه توهم و خیالی در خاطر من خطور نکرده چون معصوم خیال معصیت چه رسد بخیال کفر و شرک در قلب مطهرش خطور نمیکند وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ مراد از نفس اسراری است که جز خدا کسی اطلاع ندارد و اطلاق نفس بر خدا باعتبار ذات اقدس او است.

إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ غیوبی که حتی بر انبیاء مستور است نزد تو مکشوف است

[سوره المائدة (5): آیه 117] .... ص : 506

ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ (117)

نگفتم برای آنها مگر آنچه تو امر فرمودی باو اینکه عبادت کنید خدای یگانه را که پروردگار من و شما است و من هم تا روی زمین هستم بر آنها هر چه بگویند یا بکنند شهادت میدهم پس زمانی که مرا گرفتی خودت مراقب آنها هستی و تو بر هر چیزی شاهد و گواهی.

ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ معنای رسالت و وظیفه رسول نیست جز تبلیغ آنچه مرسل امر فرموده نمیتواند چیزی بر او بیفزاید یا از او کوتاهی کند أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ اول وظیفه رسل دعوت بتوحید و عبودیت ذات اقدس ربوبی و معرفت

ص: 506

حق است

(اول الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده)

خطبه نهج البلاغه.

رَبِّی وَ رَبَّکُمْ پروردگار من است و من بنده او هستم نْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ

نساء آیه 172، و پروردگار شما که تماما عبد او و مأمور بعبادت او هستید احدی جز او لیاقت عبودیت ندارد و مقام ربوبیت از برای او نیست وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً و این دلیل است بر اینکه انبیاء ناظر بافعال امت هستند بلکه اوصیاء آنها فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41 ما دُمْتُ فِیهِمْ در میانه آنها هستم و با آنها محشورم فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی گذشت که توفی بمعنی اخذ بقوه است و از این باب است وفاء دین و توفی طلب و موت را هم وفات میگویند بواسطه قبض روح است و توفی عیسی همان گرفتن خدا است و بردن او بآسمان نه بمعنی موت است لذا نمیگوید توفیت روحی بلکه خود مرا توفی فرمودی.

کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ چون باحاطه قیومیة و بعلم ذاتی و قدرت کامله بر هر چیزی رقیب، بصیر، سمیع، خبیر، محیط، علیم هستی.

وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ حاضر و ناظر هر چیزی هستی چیزی از تو غائب و مستور نیست.

[سوره المائدة (5): آیه 118] ..... ص : 507

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (118)

اگر آنها را معذب فرمایی پس آنها بندگان تو هستند اختیار آنها با تو است و اگر بیامرزی آنها را پس محققا تو عزیز مقتدر و حکیم علی الاطلاقی.

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ البته آنها استحقاق عذاب سخت دارند زیرا معصیتی بالاتر از شرک نیست و بمیزان عدل است و کسی را نمیرسد در کار تو فضولی کند لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ انبیاء آیه 23، فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ

العبد و ما فی یده

ص: 507

کان لمولاه

مملوک تو، مخلوق تو، مصنوع تو هستند و اختیار ملک با مالک است (صلاح مملکت خویش خسروان دانند).

وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ مغفرت شامل حال مؤمن میشود نسبت بمعاصی صادره از او و اما کافر و مشرک از این موهبت ممنوع هستند إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ نساء آیه 48.

فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ عزیز بزرگی و توانی و محکم کاریست حکیم موافق حکم و مصالح اگر قابلیت مغفرت داشته باشند و موافق با مصلحت باشد میآمرزد و الا مورد عذاب میشوند.

[سوره المائدة (5): آیه 119 ] ...... ص : 508

قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (119)

فرمود خداوند که این روزی است که نفع میدهد صادقین را صدق آنها از برای آنها بهشتهایی است که جاری میشود از زیر آنها یعنی از پای آنها نهرهایی همیشه در آن بهشتها هستند ابد الاباد خداوند از آنها راضی آنها هم از خدا راضی و این فوز عظیم است.

قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ بسیاری از مفسرین گفتند اشاره بروز قیامت است لکن منافی است با آیات قبل چنانچه شرح شد، و بعضی گفتند در همین دنیا است زیرا در قیامت کفار اقرار بکفر میکنند و خوارج بافعال خود شهادت میدهند و صدق است و هیچگونه نفعی بر آنها ندارد لکن این هم درست نیست زیرا معنای صادقین را نفهمیده اند.

و توضیح کلام و تحقیق مرام اینست که زمان گذشته و آینده و حال برای زمانیات است و دهر محیط بزمان است گذشته و آینده ندارد و سرمد محیط بدهر

ص: 508

است و خداوند تمام ازمنه و دهور و سرمد نزد او حاضر است و احاطه قیومیت دارد بر تمام آنها منافات ندارد که بحضرت عیسی در همین عالم بفرماید هذا و اشاره باشد بروز جزاء و با آیات قبل هم مخالفت نداشته باشد.

یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صادق مطلق کسی را گویند که در جمیع اقوال و افعال و اخلاق و عقائد صادق باشد و این مرادف با معصومین علیهم الصلاة و السلام انبیاء و اوصیاء آنها است زیرا اگر کسی در یک مورد در یکی از این مراحل کاذب باشد صادق مطلق نیست و دلیل بر این مدعی آیه شریفه کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ که قطع نظر از اخباری که تفسیر بائمه شده برهان عقلی هم بر طبق آن داریم بودن با صادقین یعنی رفتار و کردار آنها را سرمشق خود قرار دهند و مسلما کسی که در تمام عمرش فقط یک کلمه صدق از او صادر شده نباید با او بود بعلاوه جمله اخیره همین آیه شریفه هم شاهد قوی است بر این معنی صدقهم که صدق آنها در عقائد و اخلاق و افعال و اقوال برای آنها نفع می بخشد آنهم چه نفعی لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ نه یک بهشت و دو بهشت، و مراد من تحتها زیر درختها و پای قصرها است و شاهد بر این معنی آیه شریفه حکایت میفرماید از قول فرعون أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی زخرف آیه 51.

خالِدِینَ فِیها أَبَداً نفس خلود دلیل بر بقاء الی الابد است و کلمه ابدا تأکید در خلود است.

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ البته رضایت حق از کسیست که تمام افعال و اقوال و عقائد و اخلاقش مرضی خدا باشد و این در غیر معصوم نیست وَ رَضُوا عَنْهُ فقط در بهشت نیست زیرا تمام اهل بهشت کمال رضایت را دارند بلکه در جمیع حالات دنیا و آخرت دارای مقام رضا هستند که بالاتر از مقام صبر و توکل است.

ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ چه فوزی است بالاتر از این مقام و موهبت.

ص: 509

[سوره المائدة (5): آیه 120 ] ..... ص : 510

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (120)

و اختصاص بذات اقدس خدا دارد ملکیت تمام عوالم علوی و سفلی و آنچه در آنها است از ملائکه، جن، انس، حیوانات، نباتات، جمادات، و او بر هر چیزی قادر است.

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ علویات شامل تمام عوالم علوی، عالم عقول، نفوس، عالم ارواح، لوح، قلم، بهشت، شمس، قمر، کواکب، کرات جویه میشود.

و الارض عالم سفلی آب، خاک، باد، هوی، جواهرات، اعراض، بشر، جن، حیوانات، نباتات، معادن جزو ما فی الارض است که میفرماید وَ ما فِیهِنَّ در سماوات و ارض.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ از کتم عدم بعرصه وجود و ابقاء آنها و افناء آنها و هر نوع تصرفی که مشیت کامله و حکمت بالغه او اقتضاء کند قادر متعال است.

تمت بعون اللَّه سورة المبارکة المائدة و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سورة الانعام بتوفیقه و عنایته

ص: 510

I

هدایت به بالای صفحه