1384/12/11 تفسير سوره ماعون بايگاني سالانه - 1384



«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

در اين جلسه حدود نيم ساعت يکي از سوره هاي کوچک قرآن را مي خواهيم تفسير کنيم، سوره ماعون، تفسير سوره ماعون موضوع ما است، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» الماعون/1-7.
اسم سوره ماعون است، ماعون به چيزهايي مي گويند که به هم قرض مي دهند، ديگ بزرگ، نردبان، ظرف، فرش، همسايه‌ها يک چيزي از هم قرض مي کنند در مهماني‌ها، به اينها مي گويند ماعون. «أَرَأَيْتَ الَّذِي» اين سوره بخاطر اين کلمه آخرش «وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» به سوره ماعون ناميده شده. «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» الماعون/1 آيا کسي را که روز قيامت را انکار مي کند ديده اي؟ «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ» الماعون/2 اين همان کسي است که يتيم را با خشونت مي راند. «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» الماعون/3 به اطعام مسکين تشويق نمي کند، مردم را وادار به اطعام نمي کند، واي به نمازگزاراني که، آنهايي که از نمازشان غافلند، آنهايي که پيوسته رياکاري مي کنند و از دادن زکات و وسائل ضروري خودشان را منع مي کنند، ترجمه‌اش روشن است.
1- سيماي افراد منفي
اين سوره مي گويد آدمهاي منفي را نگاه کنيد، افرادي هستند منفي. سيماي افراد منفي. نسبت به دين منفي، «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ الماعون/1 نسبت به دين منفي، قيامت را تکذيب مي کنند. نسبت به يتيم منفي، «يَدُعُّ الْيَتِيمَ»، نسبت به عبادت منفي، «عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» الماعون/5، نسبت به مردم منفي، «يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» الماعون/7 آدم هاي منفي در عقايد «يُكَذِّب» تکذيب مي کند، مي گويد قبول ندارم، در عقايد مي گويد نه، به يتيم مي گويد نه، به نماز مي گويد نه، به جامعه مي گويد نه. اين سوره سيماي افراد منفي را مي گويد.
خوب، دين چند تا معنا دارد. يکي يعني مرام، يکي يعني قيامت، يکي يعني جزا. دين سه تا معنا دارد، مرام و مکتب، «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ» الكافرون/6 يعني(لَكُمْ مرامکم وَلِيَ مرامي)، تو راه خودت را برو، مرام، مسلک، هم به مسلک و مکتب و مرام مي گويند دين، هم به کيفر مي گويند دين، «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» الحمد/4 يعني مالک روز قيامت، اين «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» اينجا مراد قيامت و کيفر است، حالا. عرض کنم به حضور شما که اين نکاتي و پيام هايي را اين آيه دارد مي گويد. درس هايي که داريم.
2- رابطه عقيده و عمل
1- نمي شود آدم بگويد که اين عقيده‌اش خوب است، عملش خوب نيست، قرآن عقيده و عمل را به هم مرتبط دانسته، يعني رابطه بين عمل و عقيده مثل برگ و ريشه است، ريشه مواد غذايي را از زمين مي گيرد به برگ مي دهد، برگ هم از نور خورشيد تغذيه مي کند به ريشه مي دهد، يعني برگ نور به ريشه مي دهد، ريشه مواد غذايي به برگ مي دهد. عقيده وادار مي کند که آدم دست به عمل بزند، عمل هم عقيده را محکم مي کند. يعني هرچي عمل به آن، «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» الحجر/99 يعني عبادت عقيده را سفت مي کند. آدم ممکن است دفعه اول از مرده بترسد، اما اگر تند تند مرده ديد و مرده شست، اين عمل به تماس پي در پي با مرده باعث شد که ديگر آدم باورش بيايد که مرده کاري ندارد، سرش را مي گذارد روي شکم مرده مي خوابد تا صبح. با اينکه دفعه اول اگر مي گفتند در اين خانه مرده هست مي ترسيد اصلا وارد محله شود. يعني عمل در قلب اثر مي کند، قلب در عمل اثر مي کند.
3- توجه قرآن به يتيمان
خوب، «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» الماعون/1 مي گويد «فَذَلِكَ» نگفته(فهذا الذي)(هذا) يعني اين، «ذَلِكَ» آن، يعني يک همچين آدمي که دين را تکذيب مي کند نبايد گفت اين، بايد گفت آن، مثل اينکه مي گوييم گورش را گم کرد، براي تحقير گاهي مي گوييم: اين ديگر از گردونه خارج شده، راهش دور است، «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ» الماعون/2، «يَدُعُّ الْيَتِيمَ» يعني ترک کردن با خشنونت، در جامعه وظائفي براي ما تعيين شده. البته يک کلمه براي يتيم‌ها بگويم. يتيم‌ها اگر پاي تلويزيون هستيد در جريان باشيد که من يک وقتي در تلويزيون بحث کردم، کتابي هم در اين زمينه در دست نوشتن است، نمي دانم چاپ شده يا نه يک وقتي آوردند من ديدم، صدها يتيم که يتيم بودند و به چه جاهايي رسيدند. حالا آنکه شما مي شناسيد خود امام، بنيانگذار جمهوري اسلامي، يتيم بوده، آنکه شما مي شناسيد رجائي، يتيم بوده. در تاريخ يتيم هايي که افراد برجسته شدند. چه در شهرشان، چه درکشورشان، چه در دنيا. بنابراين يتيمي دليل بر اين نيست که انسان به جايي نمي رسد. خودِ پيغمبر ما يتيم بود. اين يتيمي مشکلي براي رشد نيست. نشانه ايمان يتيم نوازي است، اگر کسي يتيم نواز نباشد قرآن مي گويد «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ»، «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ». از کجا بفهميم تکذيب دين مي کند؟ ببين برخوردش با يتيم چطور است. بعد مي گويد «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» الماعون/3، «حَضَّ» يعني ديگران، يعني احدي حق ندارد نسبت به گرسنه‌ها بي تفاوت باشد. اگر پول داري خودت بده، اگر پول نداري ديگران را وادار کن بدهند. گاهي ممکن است، خودِ امام پيرمرد بود نمي توانست برود جبهه، ولي دهها هزار جوان را به جبهه فرستاد. گاهي ممکن است انسان خودش پول نداشته باشد، اما آبرو داشته باشد، نفوذ کلام داشته باشد، «يَحُضُّ» يعني تشويق کن.
4- تشويق ديگران به احسان و انفاق
حالا شما چون دانشجو هستيد يک چيز براي خودتان بگويم. شما دانشجوها باباهاتون بالاخره چند هزار تا دانشجو در اين دانشگاه است، شما چند صد نفر هستيد، همه که پدرتان که وضعشان کم رنگ نيست که، در شما بچه پولدار هم هست، اگر بچه پولدار هست بايد از پدرتان يک چک، يک تومان، يک ميليون، دو ميليون، کمتر، بيشتر، صد هزار تومان، از پدرت بگير بده به رياست محترم دانشگاه، يا نهاد رهبري، بگوييد آقا به يک مناسبتي، تولد امام رضائي، تولد اما زماني، دهه فجري، عيدي، اين را بده به فلاني، فلاني، هم شاگردي ما است در خوابگاه و وضعش خيلي کم رنگ است، اين را به يک نحوي به او برسان. «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» الماعون/3 اگر يک دانشجو در خوابگاه‌اش، در دانشگاه‌اش افرادي را مي بيند که فقير هستند و پدرش هم پولدار است. مي رود قبر مي خرد پدرش، براي اينکه بعد از مردنش مثلا هشتاد ميليون تومان، هشتاد ميليون براي استخوان پوسيده هاي خودش قبر مي خرد و حال آنکه آدم هايي هستند که نان شب ندارند. اين دانشجو اگر خواسته باشد ببيند به درد مي خورد يا نه ببيند الان، «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» تحريک مي کند ديگران را به. . . تشويق کنيد، «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» المائدة/2، «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» بي تفاوت نباشيد. «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ». نگفته(علي اطعام المسکين)، چرا نگفته(وَلَا يَحُضُّ عَلَى اِطعامِ الْمِسْكِينِ)، «طَعَامِ الْمِسْكِينِ» يعني طعام براي خودش است. نگفته(طعام الفقير)، مسکين غير از فقير است، فقير بي پول است، مسکين آن کسي است که خيلي خيلي بي پول است. مسکين از مسکن است، مسکن يعني خانه، مسکين و مسکن ريشه‌اش يکي است. يعني کسي که از بي پولي در خانه نشسته است، بروم بيرون بچه‌ام موز مي خواهد، دکان بقالي، ميوه فروشي پول ندارم، بروم بيرون کفش و لباس مي خواهم با اين لباس‌ها که نمي توانم بروم در خيابان. بروم عروسي بايد لباس نو، بروم ميهماني بايد ميهماني بدهم، من که نمي توانم ميهماني بدهم. يعني بخاطر بي پولي بيرون نمي رود از خانه، پول تاکسي ندارد، به همچين آدمي مي گويند مسکين. پس مسکين وضعش از فقير بدتر است. بعد هم نگفته بر زندگي، نگفته(وَلَا يَحُضُّ عَلَى مَعيشةِ الْمِسْكِينِ)، طعام حداقل است، نگفته(وَلَا يَحُضُّ عَلَى) لباس مسکين، مسکن مسکين، تحصيل دانشگاه بچه فقير، طعام. ببينيد آقا، اين خيلي نکته مهمي است. چند تا نکته در «طَعَامِ الْمِسْكِينِ» است. در «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» الماعون/3 نکاتي هست اينجا بگويم. 1- بي پول‌ها نيز مسئولند. چرا؟ مي گويد: «وَلَا يَحُضُّ»، «حَضَّ» يعني تشويق کن، خودت پول نداري از ديگران بگير. ماه رجب يک دعايي است دستشان را به ريششان مي گيرند همچين مي کنند، يک کسي ريش نداشت، ريش بغلي را گرفت همچين کرد. اگر هم پول نداري از ديگران بگير. «وَلَا يَحُضُّ» تشويق کن ديگران را. پس بي پول‌ها هم مسئولند. 2- حداقل را مراعات کنيد، حداقل، گفته طعام، نگفته اطعام، اطعام يعني غذا بپز ببر دمِ خانه‌اش بده، اين مي شود اطعام، يا مهمان در خانه. «طَعَامِ الْمِسْكِينِ» يعني شايد معنايش اين باشد، حالا يک شايد بگويم، شايد معنايش اين باشد که يک شغلي بده که خودش برود طعام پيدا کند، اگر مي خواهد شکمش را سير کند مي گفت(وَلَا يَحُضُّ عَلَى اِطعامِ الْمِسْكِينِ) نگفته اطعام.
5- تأمين شغل براي محرومان جامعه
آن شبي که فقير و يتيم آمد درِ خانه اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا را زد، قرآن مي گويد «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ» الإنسان/8، «يُطْعِمُونَ» آنجا اطعام گفته، اينجا نمي گويد(وَلَا يَحُضُّ عَلَى اِطعامِ)، طعام يعني به فکر غذا باشيد، نه يعني غذا دهانش بگذاريد، غذا پخته، يعني يک کاري کنيم که ديگران خودشان به يک لقمه ناني برسند. نکته سوم اين است که ابزار توليد، نه اطعام. ابزار توليد به او بدهيم که خودش برود طعام پيدا کند، ماهي به او ندهيد، تور به او بدهيد که خودش ماهي بگيرد، حتي تور به او ندهيد، توربافي ياد او بدهيد. يک ضرب المثلي هست مي گويند هرکسي را دوستش نداري ماهي به او بده، مي خورد مي خوابد، هر کسي را دوستش داري تور به او بده خودش برود ماهي بگيرد، هرکسي را خيلي دوست داري توربافي يادش بده، يعني شغل کليدي. آخر کار کليدي فرق مي کند با کار سطحي. اطعام کار سطحي است، گرسنه شد به او بده بخورد، اما طعام يعني يک کاري کن که اين خودش به طعام برسد، اين مهم است.
به مناسبت کار کليدي و آدم کليدي يادم آمد اين را. مي گويند يک روز يک حرام زاده با شيطان قرارداد بستند فساد کنند بيايند شب گزارش دهند، شيطان به يک طرف رفت و حرام زاده هم به يک طرف رفت و غروب که آمدند گزارش بدهند، او گفت چه کردي؟ شيطان گفت من فقط يک عمل بيشتر انجام ندادم، يک زنايي به وجود آمد، وسوسه کردم يک زن و مردي را، دختر و پسري را، زنا کردند. حرام زاده گفت خاک بر سرت کنند، گفت چرا؟ گفت من حرام زاده هفتاد و سه تا توليد داشتم امروز، چند تا دروغ، چند تا فحش، چند تا، چند تا، چند تا آمار داد. شيطان گفت ببين تو هفتاد و سه تا توليد داشتي، من يک توليد، اما من يک زنازاده درست مي کنم مثل تو. او خودش هفتاد و سه تا توليد مي کند. يعني کار کليدي. ما يک کاري کنيم که خودش نان بخورد.
6- اقدام پيامبر براي ساخت ابزار کار
يک کسي آمد پهلوي حضرت گفت که خيلي وضعم بد است، يک کمکي بکن، حضرت فرمود برو در خانه ببين چيزي هست بيار بفروش، گفت آقا خانه ما آه در بساط نيست، گفت برو هرچه هست بياور. اين هم چون خيلي فقر به او فشار آورده بود رفت در خانه يک پلاس پاره، يک فرش پاره اي برداشت آورد گفت اين پلاس هم براي شما. حضرت ديد اين فرش، فرمود يک کسي اين را بخرد، ارزشي ندارد يک کسي گفت من يک درهم مي خرم، گفت خيلي خوب، يک درهم را بده. يک درهم را حضرت گرفت و چقدر خوب است اينها فيلم شود، اينها که مي گويم قابل فيلم است. يک درهم را گرفت و گفت برو اين را يک سر کلنگ بخر بياور، نه چوبِ کلنگ، سر کلنگ، تيشه، تبر، برو آن کله‌اش را که چوب مي شکند بياور. رفت يک درهم را داد و در بازار يک سرِ تبر خريد و حضرت فرمود اي اصحاب کسي هست در خانه‌اش يک دسته داشته باشد، مثل نصف دسته بيل، يک دسته، دسته چوب، يکي گفت آقا يک چوب خانه من است، گفت برو بياور. رفت آن چوب را آورد و خود حضرت هم شد نجار، اين دسته بيل را با اين سرِ تبر کناره‌اش را کوبيد و سفت کرد و گفت ببين اين شد يک تبر، اين ابزار توليد، برو هيزم بکن بياور بفروش، گدايي نکن. شما از اين چه مي فهميد؟ يعني حتي مي شويد شريکي کار خير کرد. آخر عيد قربان مي گويند اگر پول نداريم قرباني کنيم چه کنيم؟ مي گويند شريکي پول روي هم بگذاريد يک گوسفند با هم بکشيد. کار خير را نمي شود گفت تنهايي نمي توانم. از کارِ خير کم هم دست برنداريد که بابا حالا اين دوقران ما چه اثري دارد. حالا بگوييد اينجا دانشگاه است در مسجد دانشگاه که دانشجو که پول ندارد، دانشجو پول ندارد ولي چهارهزار تا دانشجو هستند اگر نفري يک تومان هم صدقه بدهند مي شود چهارهزار تومان، خيلي پول مي شود. مشکلات حل مي شود. نگو برگ زرد مهم نيست، همين برگ زرد، حالا من نمي دانم اين پلاستيکي است يا. . . اين برگ زرد چيزي نيست يک ريال هم نمي ارزد اما اگر بيفتد در حوض کشتي پنجاه تا مورچه مي شود. يعني نگو يک تومان من به جايي نمي رسد، شما در جبهه بعضي‌ها يادتان است، مثلا وقتي مي گفتند کمک به جبهه، يک کسي مثلا نصف شيشه آبليمو مي فرستاد.
7- ارزش کارهاي خير کوچک، اما خالصانه
قرآن بخوانم براي کمک هاي کم، يک کسي دو سه تا دانه خرما آورد گفت يا رسول الله، اين را براي جبهه آورده‌ام؛ پولدارها خنديدند، اين را ببين، خنديدند، آيه نازل شد چرا خنديديد؟ «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ» التوبة/79 «يَلْمِزُونَ» همان «هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» الهمزة/1 همان «يَلْمِزُونَ» است، «لُمَزَةٍ» يعني نيش زن، «يَلْمِزُونَ» نيش مي زند به اين بندگان صالح. «لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ» التوبة/79 اين بيشتر از دو تا خرما نداشته، تو چه مي داني؟ يک وقت مي بيني همين دو تا خرما قبول شد، يک وقت آن چک هاي ميليوني شما قبول نشد، يک وقت اين دو تا خرما قبول شد، چه مي دانيد؟ بنده گاهي وقت‌ها فکر مي کنم در تلويزيون که خودم مجري هستم ممکن است روز قيامت اصلا ثواب نداشته باشم، بگويند خودت مجري بودي مي خواستي برنامه هايت خوب شود بلبل زباني مي کردي. حاضر بودي اين حديث را بدهي به کس ديگر او در کتابش چاپ کند به اسم او، يا بدهي به کسي ديگر او انجام دهد، چون خودت مجري بودي حساس بودي، به کس ديگري که نمي دادي. ما چه مي دانيم پيش خدا چه قبول است؟ يک وقت مي بيني هيچي قبول نشد يک چيز ديگر قبول است که ما فکر نمي کرديم. ولذا حديث داريم هيچ کس را تحقير نکنيد، خداوند بندگان صالحش را قايم کرده است در اسرار، هيچ کس را تحقير نکن، شايد آن کسي که تحقير مي کني همان مورد اولياي خدا باشد، هيچ گناهي را هم کوچک نشماريد، يک وقت مي بينيد همان گناهي را که فکر مي کنيد گناه نيست همان شما را سرنگون مي کند.
8- حق فقير را بدهيد، بر او منت نگذاريد
«طَعَامِ الْمِسْكِينِ» پس در «طَعَامِ الْمِسْكِينِ» چند تا نکته هست. 1- بي پول‌ها هم مسئولند. کلمه «حضَّ» يعني تشويق کنيد، «حضَّ» يعني تشويق، پول هم نداري ديگران را تشويق کن. حداقل طعام، ابزار توليد. بعد هم مي گويد «طَعَامِ الْمِسْكِينِ» از خودش است، حق اوست. وقتي مي گويد «طَعَامِ الْمِسْكِينِ» به قول ما طلبه‌ها طعام اضافه شده به مسکين، اين طعام مسکين، پولم را بده، عبام را، قلمم، کتم، شلوارم، لباسم، اين مي گويد «طَعَامِ الْمِسْكِينِ» يعني اين طعام حق مسکين است. قرآن مي گويد فقرا حق دارند در. . . بگذار قرآن بخوانم، از خودم حرف نزنم. «وَآتُوا حَقَّهُ» الأنعام/141 «حَقَّهُ» داريم، يعني حق فقير است، خداوند در اموال اغنياء حق قرار داده براي فقرا، اينطور نيست که حالا صدقه مي دهي، حقش است. پس حق اوست، «طَعَامِ الْمِسْكِينِ»، بعد هم مي گويد: به آخرين درجه فقر رسيده. بي پول‌ها هم مسئولند، حداقل طعام، ابزار توليد، نه اطعام، حق خودش است، آخرين، يعني کسي که نسبت به مسکين آن هم نسبت به غذا، اين هم در حد تشويق، خيلي بي غيرت است. ببين چقدر نشانه هاي بي غيرتي در اين آيه هست. يعني به فقير ترين فقيرها، به شديدترين نيازها، حتي در زبان هم تشويق نکند! خوب اين قطعاً «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» قيامت را قبول ندارد، مگر کسي مي شود قيامت را قبول داشته باشد و اينقدر بي غيرت باشد. آخر بعضي‌ها خيلي. . . . يک کسي آمد پهلوي اين آقا، گفت آقا يادم نبوده دو کيلو غذا خوردم ماه رمضان، گفت انشاءالله روزه‌ات درست است يادت نبوده. ظاهراً مي خواسته اين شيخ را مسخره کند اين آقا، گفت آقا يادم نبوده دو سه ليتر هم آب خوردم، يک نگاه کرد گفت باز هم روزه‌ات درست است، گفت آقا يادم نبود با خانممان هم بوديم، گفت باز هم روزه‌ات درست است، گفت آقا يادمان نبود رفتيم در استخر شيرجه رفتيم سرمان هم رفت در آب، اين طلبه فهميد که دارد اين را دست مي اندازد، يعني اينقدر يادت نبود، اين همه يادت نبود؟ گفت والا روزه‌ات درست است ولي مسلماني که مثل تو اينقدر گيج است بايد جايزه بگيرد. يعني اينقدر گيج هستي؟ حالا، اينقدر بي غيرت؟ طرف مسکين است، فقير نيست، يعني اعلي درجه فقر است، موضوع خانه و وام ازدواج و نمي خواهد تبديل موتور و ماشين نيست، حداقل زندگي است، اين هم نه با پول، حداقل با زبان، يعني آدمي که اينقدر بي غيرت است که از زبانش هم براي نيازمندترين مسائل، براي فقيرترين آدمها، تکان نمي خورد، اين «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ»، نمي شود آدم قيامت را قبول داشته باشد اينقدر بي غيرت باشد. حالا؛
9- واي بر نمازگزاران. . . !
بعد مي فرمايد که: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» الماعون/4 واي بر نماز خوان‌ها، «مُصَلِّينَ»، واي بر نماز خوان‌ها، اِه، نماز خوان‌ها، بله، واي، ما تا حالا شنيده بوديم. . . . در قرآن چند تا «وَيْلٌ» داريم، چند تا را حفظ هستيد. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ» المطففين/1 واي بر کم فروش‌ها، «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» الهمزة/1 واي بر آنهايي که نيش مي زنند، «وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» الجاثية/7. يک آيه داريم سه تا «وَيْلٌ» دارد، واي، واي، واي، آن آيه اي که سه تا «وَيْلٌ» در آن است براي کساني است که ظلم فرهنگي مي کنند. يک چيزي را مي نويسند مي گويند اين نوشته اسلامي است، کساني که ظلم فرهنگي مي کنند «وَيْلٌ لَهُمْ»، «فَوَيْلٌ لَهُمْ» دو مرتبه مي گويد «وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ» البقرة/79 يک آيه داريم الان حفظ نيستم، سوره بقره است، نمي دانم در آيه، کسي هست آيه‌اش را حفظ باشد؟ هفتاد و. . . به نظرم همان جاست. به يک کسي گفتند بيمارستان نيروي دريايي کجاست، يک خورده فکر کرد گفت به نظرم کنار درياست. درست است. قرآن مي فرمايد که، ببينيد چه آيه اي، ظلم فرهنگي، ظلم فرهنگي مالِ تحصيلکرده هاست. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ» واي بر کساني که مي نويسند با دست خودشان يک چيزي مي نويسند «ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» مي گويند اين اقتصاد اسلامي است، اخلاق اسلامي است، فلسفه اسلامي است، تفسير قرآن است، از سليقه شخصي‌شان مي نويسند، بعد هم نسبت به خدا مي دهند، چرا؟ «لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا» يک لقمه نان مي خواهند بخورند، بعد مي گويد: «فَوَيْلٌ لَهُمْ» واي بر اينها «مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ» واي بر اين قلم‌ها، دو مرتبه گفته: «وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ» البقرة/79 در همه قرآن يک آيه داريم، «أَفَّاكٍ» يک «وَيْلٌ» دارد، کم فروش يک «وَيْلٌ» دارد، نيش زن يک «وَيْلٌ» دارد، نويسنده سه تا «وَيْلٌ» دارد، «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ»، «فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ»، «وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ» سه تا وَيْلٌ براي. . . اين کارهاي فرهنگي خيلي مهم است. گاهي يک فيلم همه چيز را زيرورو مي کند، گاهي يک کاريکاتور، گاهي يک نقشه، گاهي يک شعر، همه چيز را به هم مي زند. اصلاً شاعر مي تواند کل قرآن را زير و رو کند. ما يک آيه داريم شاعر آمده ريشه قرآن را زير و رو کرده. قرآن مي گويد که روز قيامت اهل بهشت از اهل جهنم مي پرسند: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ» المدثر/42 چرا رفتيد جهنم؟ مي گويند به چهار دليل، يک دليل‌اش اين است که «وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ» المدثر/45 هرجوري جامعه مي پسنديد ما هم همانطور بوديم، يعني رمز رفتن جهنم ما اين بود که طبق سليقه عمومي عمل کرديم، يعني طبق سليقه عام عمل کردن کليد جهنم است، آنوقت شاعر گفته چي؟ گفته: خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو، يعني کليد جهنم را تبديل کرده به کليد بهشت. آني که قرآن مي گويد: «وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ» ديديم دخترخاله‌ها اينطور هستند، ديديم همه عروسي‌ها اينطور است، ديديم همه اينطوري هستند، ما ديديم همه نماز نمي خوانند، ديديم همه، همه، ديديم همه اينطورند ما هم اينطور، در اتوبوس نشستيم ديديم همه نماز نخواندند ما هم نماز نخوانديم. قرآن مي گويد رمز جهنم رفتن اين بود که تو چرا هضم شدي در جامعه فاسد؟ اصلاً سوره کهف براي اين است که اصحاب کهف در جامعه هضم نشدند. وقتي ديدند همه فضا آلوده است رفتند در بيابان‌ها زندگي کردند، گفتند دهي، ده که خوب است، بيابان، غارِ بي پلاسِ بي فرشِ بي چراغ، آن زندگي آنجا شرف دارد بر اينکه من اينجا دينم را از دست بدهم. ما گاهي وقتها مي گوييم که والا درسهاي اين مدرسه غيرانتفاعي يا اين مدرسه درسهايش خوب است، مديرش. . . البته اهل نماز نيستند ولي درسهايش خوب است، وارد کنکور مي شود. حالا دانشمند تارک الصلوه مي خواهي؟ يا والا اين داماد نماز نمي خواند اما ماشاءالله چه خانه اي دارد. يک سوت مي کشد و. . . چه زندگي اي دارد. يعني حاضر است دخترش را بدهد به يک مرد تارک الصلوه که نسلش هم تارک الصلوه بشوند، چه خبر است؟ اين خانه دارد، ماشين دارد، قالي دارد. اينها مهم است. اصحاب کهف يعني خانم اگر خواستگار آمد و اين خواستگار فقير بود ولي دين داشت، دخترت را به اين بده، ديندار اگر باشد، اگر زندگي‌اش عاشق دخترت بود زندگي‌اش شيرين است، امام حسن مجتبي فرمود: دخترت را بده به متدين، اگر عروس را دوستش داشت که خيلي هم زندگي خوشمزه مي شود، اگر عروس را دوستش نداشت چون دين دارد ظلم نمي کند، چون دين دارد ظلم نمي کند. «وَيْلٌ» واي به نمازگزارها، نمازي که «عَنْ صَلَاتِهِمْ» الماعون/5 نگفته(في صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ) اگر مي گفت در نماز سهو مي کند که واي بر همه‌مان، واي بر همه که همه در نماز شک مي کنيم. اينکه مي گويد «عَنْ صَلَاتِهِمْ» يعني اصلا نماز يادش مي رود. واي به مهندسيني که شهرک ساختند و از نماز يادشان رفته.
آقاي دکتر مرندي وزير بهداري بود، بردندش يک جايي ساختمان چند طبقه بيمارستان بازديد کند، هيأت أمنا و مهندسين و ايشان هم بازديد کرد، يک دفتر آوردند که امضاء کند فرمود نمازخانه، اين مهندس‌ها به هم نگاه کردند، هيأت أمنا و هيأت ناظر و هيأت فلان و گفتند نماز در نقشه نبوده، گفتند خيلي خوب حالا به اين وزير هم مي گوييم آن اتاق نمازخانه، سمبلش مي کنيم، گفتند آقا آن اتاق آن بالا نمازخانه، گفتند بايد برويم ببينيم، رفتند و ديدند يک اتاق بيمارستان است مثل باقي اتاق‌ها، گفت کجايش نمازخانه است، گفت راستش را مي خواهي يادمان رفته، گفت اگر شما يک همچين بيمارستاني اين همه با عظمت از يک نمازخانه يادتان رفته، بنده هم معذورم از اينکه از شما تشکر کنم، هيچ از شما تشکر نمي کنم، دفتر را هم پرت کرد و امضاء هم نکرد و آمد بيرون. مقام معظم رهبري فرمود اگر همه مسئولين مملکتي مثل ايشان غيرت مي داشتند، يعني غيرت که دارند بايد غيرتشان را اعمال کنند، بي غيرت که ما کم داريم، بايد غيرتشان را نشان دهند، بايد اظهار، حساسيت نشان دهند وضع خوب مي شود. «عَنْ صَلَاتِهِمْ» يادش رفته، ما الان چند تا شهرک داريم؟ پروازهاي ما، بايد روي نماز حساب کنند. اتوبوس‌ها، اينها همه بايد «عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» نباشد.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ما را نسبت به گرسنگان، بي تفاوت، نسبت به نماز، ساهي، نسبت به خودت، غافل، نسبت به مکتبت، نافي، قرار نده.
(والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته)