ازدواج -14 بايگاني سالانه - 1384



«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

بينندگان عزيز بحث را شبي مي‌بينند كه تولد آقا امام حسين(عليه السلام) است سوم شعبان، موضوع بحث ما هم ازدواج. اين بحث ازدواج بيش از ده جلسه شد و خيلي هم از حرفهاي نگفته هست و شايد هم بگذاريم براي بعد از ماه رمضان اگر عمري بود. اما بحث موانع ازدواج را اگر خواسته باشيم دسته بندي كنيم و راه حل هايش را هم خواسته باشيم بگوئيم اين موانع چند جور است گاهي وقتها موانع مربوط به جوانهاست گاهي موانع مربوط به اطرافيان و بستگان است.
موانع، مسئله بيكاري است، مسئله يأس است، مسئله ضعف بنيه اقتصادي است، كه راجع به اينها همه صحبت مي‌كنيم مسئله بلند پروازي است، مسئله ناآگاهي است، مسئله ارضاي كاذب است و غيره. . .
1- همکاري مردم و دولت در رفع موانع ازدواج
اين گره‌هاي ازدواج هم همانطور كه جلسه قبل گفتم نه مجلس تنها، نه دولت تنها، نه ملت تنها، اصولاً هيچ كاري را توي مملكت ما به تنهائي نمي‌شود انجام داد. كشاورزي اگر خواسته باشيم خوب بشود، بايد كشاورزي تحصيلات دولتي، كود شيمايي، سمپاشي دولتي، تأمين خريد از كشاورز تا آرامشي داشته باشد كه امسال سيب زميني بهتر مي‌شود يا پياز بهتر مي‌شود يك چيزهايي بايد جمع بشود تا اين كشاورزي خوب بشود. مسئله بيكاري را يك مقداري‌اش را بايد از آموزش و پرورش جستجو كرد بسياري از اطلاعاتي را كه بچه‌هاي ما در دبيرستانها مي‌خوانند بلد هم نباشند هيچ مشكلي پيش نمي‌آيد. سن نادر شاه و تاريخ حكومت نادر شاه را بدانيم بد نيست اگر هم ندانيم طوري نمي‌شود اما يك ديپلم ما وقتي بلد نيست يك دوچرخ باز كند و ببندد، يك دختر دبيرستاني ما در حد يك پيراهن ساده بتواند بدوزد ولو اين دختر ما نفهمد كه كوه هيماليا چند متر است، دختر بداند يا نداد حالا چه خاكي به سرش كند، چه گلي به سرش بزند، چه خطري پيش مي‌آيد بسياري از اطلاعاتي كه اگر ما بدانيم كار پيدا مي‌كنيم چون نمي‌دانيم بيكار هستيم.
2- آموزش هنرهاي اشتغال زا به جوانان
دوره سربازي ايامي كه جنگ نيست مي‌شود جوانهايي كه توي پادگان الاف هستند يك هنري ياد بگيرند كه وقتي سربازيش تمام شد بيكار نباشند، دخترها وقتي پشت كنكور باشند اشكالي دارد هنري ياد بگيرند، نه هنر به معناي اينكه دو سه تا ميخ بزنيم به تاقچه بعد نخ قرقره را شكل بيضي و لوزي در بياوريم اينها اگر هم هنر باشد نان توي آن نيست، موسيقي هنر است اما چي توي آن هست حالا همه دخترهاي ما بلد باشند كه با يك آهنگ بخوانند، شكم گرسنه جهازيه هم ندارد، حالا تنبك بزند شكم گرسنه تنبك بزند چه گيرش مي‌آيد، يك هنري كه نان توي آن باشد الان بعد از نفت اقتصاد ايران با قالي است؟ اگر بگوئيم بعد از نفت، فرش است گرچه فرش هم ضربه خورد اما اين هنر قاليبافي مربوط به خانمهاست اين مسئله بيكاري را بايد دوره دبيرستان. . . . پدران ما وقتي بچه بوديم تابستان كه مدرسه تعطيل بود ما را مي‌فرستاند دنبال يك هنري مثلاً مي‌گفت برو دنبال نجاري من يادم هست كه يك تابستان رفتم دنبال نقاشي نقشه‌هاي قالي هست كه از روي آن قالي مي‌بافند بچه هايشان را مي‌فرستادند دنبال هنري كه بعد از ديپلم يك چيزي. . . الان ديپلم همينطور ايستاده، مسئله بيكاري را دانشگاهها شايده پاره‌اي از وقتها مثلاً اين تعطيلات. . . لازم هم نيست كه استاد باشد و بودجه باشد. يكوقت بنده نامه‌اي نوشتم كه تمام روايات ما مي‌گويند جوان هم تيراندازي ياد بگيرد و هم شنا(علموا اولادكم الرماية و السباحة) تيراندازي و شنا، تمام روايات ما مي‌گويند تير اندازي و شنا اما الان توي پادگانهاي ما تيراندازي ياد مي‌دهند اما شنا ياد نمي‌دهند، آنوقت كشوري كه هم شمال آن آب است و هم جنوب آن آب است، سربازش مي‌افتد توي آب مثل آجر مي‌رود پائين، روايات ما تمامش هم تيراندازي را گفته‌اند و هم شنا را اين شنا چطور شد؟ گفتند خيلي خوب، دادند دست كارشناسها بردند در كميته، گفتند اگر هر دو هزار سرباز يك استخر خواسته باشد هر استخر طول و عرض آن چند متر مكعب مي‌خواهد استخر سرپوشيده باشد يا سرباز، رختكن چقدر باشد برآوردي كردند كه چند ميليارد تومان خرج مي‌شود تا ما به اين حديث عمل كنيم گفتم آقا خرجي ندارد گفتند چه جوري؟ گفتم باسمه تعالي ما مكتبي راه بيندازيم بنام مكتب مفتيسم حالا كه ايسم ايسم خيلي شده است همين بحثي كه الان شما توي تلويزيون مي‌بينيد بيست و شش سال است كه اداره مي‌كنيم بنده در اين بيست و شش سال پول نگرفته‌ام حالا همين برنامه را اگر كسي ديگر خواسته باشد انجام بدهد اول مي‌گويند طرح بياور بعد مي‌آيند برآورد بودجه مي‌كنند هماهنگي جمع بندي روابط عمومي آخرش هم معلوم نيست كه موفق باشد يا نباشد. ما گفتيم بگوئيد هر سربازي كه شنا بلد است يك ماه زودتر آزاد مي‌شود، سربازي كسي كه شنا بلد است هجده ماه، خودش آنوقتي كه كارت چي مي‌گويند؟ كارت حضور، هيچكدام بلد نيستيد، كارتي سربازها مي‌گيرند كه بعد مي‌روند سربازخانه، آن كارت آماده به خدمتي كه مي‌گيرند از وقتي كه مي‌گيرد تا وقتي كه مي‌رود خدمت خودش يك جايي استخري پيدا مي‌كند شنا ياد مي‌گيرد يا استخر مفت يا پولي بالاخره خودش مي‌تواند شنا ياد بگيرد شما بگوئيد كه چهل روز زودتر آزاد مي‌شوي خودش مي‌رود و ياد مي‌گيرد گفتند بله اين هم يك راه است. مسئله بيكاري را بايد از اول دبيرستان و از دوران راهنمائي بايد نشست و طراحي كرد.
3- بي عاري يکي از عوامل بي کاري
ما الان كار برايمان عيب است. امام جمعه ياسوج مي‌گفت جواني آمد پيش من، حالا نمي‌دانم از ياسوج بود شايد هم از جاي ديگري بوده، گفت آقا من كار ندارم گفتم مي‌توانم چند تا گوسفند بدهم كه شما اينها را بچران زادو ولد هم مي‌كنند، گفت مگر من افغاني‌ام كه اين كار را بكنم. ببينيد فكر اين شده كه كار مال افغانيهاست اين مرض. . . اين بيكار نيست بي عار است مي‌گفت گفتيم كه حالا ببر گفت حالا كه گوسفند به من مي‌دهي كي بچراند؟ گفتم من بعد از خطبه‌هاي نماز جمعه مي‌آيم براي شما مي‌چرانم. امام جمعه ياسوج مي‌گفت حاضر است توي خيابان بنشيند زنجير دست بگيرد چهل سانت بچرخاند تمام كه شد از اينطرف بچرخاند ولي نمي‌خواهد كه كار بكند مي‌خواهيم با كار نازك نان كلفت بخوريم، نمي‌خواهيم با كار كلفت نان نازك بخوريم. به هر حال يكي از مشكلات بيكاري است وزارت كار و امور اجتماعي. . . توي فاميل‌ها مي‌شود مثلاً بنده كه يك كاري دارم دو سه جوان كه از بستگان من هستند بگويم بيائيد اين كار را انجام دهيد.
4- يأس از رحمت خدا، از موانع ازدواج
مسئله يأس. خيلي‌ها مي‌ترسند اينهايي كه يأس دارند گير ايماني دارند مي‌گويند اگر يك نفر باشم خدا قدرت دارد كه به من رزق بدهد اما اگر ازدواج كردم قدرت خدا تمام مي‌شود اگر زن بگيرم نان از كجا بياورم و بخورم يعني خدا قادر است بشرطي كه يكي باشم دو تا که شدم ديگر خدا قادر نيست. اين يأس مشكل توحيدي دارد آدمي كه ازدواج مي‌كند جاي دختر عوض مي‌شود روزي‌اش كه قطع نمي‌شود كسي آمد پيش حضرت و گفت آقا وضع‌ام بد است گفت برو زن بگير گفت به! من مي‌گويم كه خودم ندارم بخورم تو مي‌گويي برو زن بگير بعد هم دو سه بچه درست كنيم يك خيابان گدا راه بيفتيم. حضرت فرمود بابا قرآن مي‌گويد رزق شما در سايه بچه است «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ» الإسراء/31 ما به بچه هايتان رزق مي‌دهيم، از صدقه سر بچه‌ها به پدر و مادر هم رزق مي‌دهيم يعني شما وقتي مي‌روي لباس مي‌شوري فكر مي‌كني كه لباس مي‌شوري اما دستهاي خودت هم پاك مي‌شود تمام افرادي را كه ازدواج كرده‌اند شايد اگر از آنها سؤال كنيم شايد قريب به اتفاق اينرا بگويند كه ما بعد از ازدواج وضع‌مان از قبل از ازدواج بهتر شده است.
مسئله يأس را بايد تلويزيون حل كند كار فرهنگي خيلي بايد بشود اصلاً كلمه فرهنگ كلمه هنر همه چيز قاطي شد ما بايد يك خانه تكاني بكنيم توي لغات مثلاً حزب اللهي يعني چه؟ مثلاً مي‌گوئيم نوار فلاني را تكثير كردند پخش كردند آبروي فلاني را هم ريختيم مي‌گوئيم كي؟ مي‌گويد اين بچه‌هاي حزب الله، خوب غلط كرد، حزب اللهي است كه اين كار را كرد معلوم مي‌شود كه حزب اللهي نيست. ما اول مي‌گوئيم كه حزب اللهي است، بعد مي‌گوئيم كه اين غلط را كرده است چون اين غلط را كرده حزب اللهي نيست ما همينطور صاف مي‌گوئيم كه. . .
5- شناخت درست واژه‌هاي ديني و فرهنگي
كلمه متقي يعني چه؟ تقوا يعني چه؟ صبر يعني چه؟ اين لغت‌ها بايد بازشناسي بشود به كساني مي‌گويند متقي كه ممكن است هِرّ را از بِرّ تشخيص ندهد بخاطر اينكه هيچي حاليش نيست و سرش پائين است مي‌گويند متقي، تقوا معنايش اين نيست، اگر معناي تقوا اين است پس حضرت زينب(سلام الله عليها) نعوذ بالله متقي نبود براي اينكه بلند شد رفت توي شهرها سخنراني، تقوا نيست اينكه آدم حرف نزند و هر چه زدند توي سرش چيزي نگويد. صبر يعني چه، زهد يعني چه؟ شما گاهي وقتها يك باقلوا مي‌آوري من نمي‌خورم مي‌گويي واقعاً آقاي قرائتي آدم زاهدي است پولش داديم نگرفت، بابا گاهي من اين باقلوا را نمي‌خورم تا بشقاب پلو بخورم، مي‌دانم كه اگر اين شيريني را بخورم جلوي اشتهايم كور مي‌شود، گاهي آدم نمي‌خورد كه بعد بيشترش را بخورد، گاهي آدم پاي در مي‌نشيند كه به او بگويند برو بالا بنشين، اين زهد نيست اين شيطنت است، گاهي مي‌گويد من قابل نيستم تا به او بگويند نه خير خواهش مي‌كنم شما قابل هستي، بعضي از اين صاحبخانه‌ها كه غذا به آدم مي‌دهند مي‌گويند ببخشيد حاج آقا قابل نيست، مي‌گوئيم نه خواهش مي‌كنم زحمت كشيديد، اين دنده‌اش مي‌خارد كه تعريفش كنيم مي‌بيند كه من دارم مي‌خورم هيچي نمي‌گويم اين براي اينكه من را كوك كند مي‌گويند قابل نيست تا من را تحريك كند تعريفش كنم اين جگرش حال مي‌آيد. دوباره مي‌گويد از غذاي خانه‌تان هم باز مانديد ممكن است طعمش را دوست نداشته باشيد مي‌گوئيم نه خواهش مي‌كنم زحمت كشيديد اين سه بار به من سيخ مي‌زند تا اين بشقاب تمام مي‌شود من از او تعريف كنم، اينكه مي‌گويد قابل نيست يعني يك خورده تعريف كن ببينيم يا امضا مي‌كنم مي‌نويسم الاحقر، بعضي از بزرگان واقعاً خودشان را بزرگ نمي‌دانند، آن حسابش جداست اما بنده محسن قرائتي كه مي‌نويسم الاحقر، ممكن است درست نباشد، مي‌نويسم الاحقر که يعني من آيت الله هستم، چون اگر بگويند آقاي الاحقر مي‌گويم من احقر هستم؟ بابات احقر است ننه‌ات احقر است جد و آبادت احقر است يعني مي‌نويسم احقر ولي باور ندارم كه من احقر هستم. بايد ببينيم زهد يعني چه، زهد يعني نخوردن، زهد يعني روي حصير نشستن زهد يعني نداشتن، زهد يعني گدا بودن، معناي زهد چيه، معناي عزاداري چيه معناي سياست چيه؟ اين لغت‌ها خيلي قاطي شده است دوشاخ تلفن را توي برق مي‌كنند دو شاخ برق را توي تلفن مي‌زنند قاطي و پاطي مي‌كنند مثلاً هنر يعني چه؟ شجاعت يعني چه؟ حضرت فرمود شجاع كسي نيست كه زور بدني دارد شجاع واقعي آن كسي است كه جلوي نفس خودش را بگيرد وقتي عصباني شد خودش را نگه دارد ممكن است يك ماشين كه مي‌رود شما با زنجير او را نگه داري مي‌گويند ماشاالله بازو را ببين ماشين را در حال حركت نگه داشت ممكن است ماشين را نگه داري اما خودت كه جوش آوردي نتواني خودت را نگه داري. اين مسئله شجاعت يعني چه، علم چيه؟ مثلاً حوزه علميه يعني چه؟ حضرت امام فرمود هر كس علم واقعي مي‌خواهد برود توي قرآن تدبر كند حديث است(من اراد العلم فليثور القرآن) هر كس علم مي‌خواهد توي آيات قرآن دقت كند. من چند وقت پيش گفتم در سوره كوثر بنده طلبه هشتاد نكته جمع آوري كرده‌ام سه تا آيه هم بيشتر نيست، هشتاد نكته توي سه تا آيه. بنابراين نبايد مايوس بشويم تلويزيون بايد فرهنگ سازي بكند، زندگي‌هاي ساده را نشان بدهد، عقد‌هاي ساده جشن‌هاي ساده مهريه‌هاي كم، البته مردم هم بايد كمك كنند. گاهي وقتها مردم عامي از كارشناسهاي ما كارشناس‌تر هستند گاهي وقتها يك كسي لقب كاشناس دارد ولي چيزي هم بلد نيست. فيلم امام حسن عسگري(عليه السلام) را مي‌خواستند بسازند برآورد بودجه كردند دادند به يك كارشناس كه آقا برو سناريو بنويس بعد از شش ماه كه بودجه‌اش تصويب شد آن كارشناس آمد و گفت امام حسن عسگري همان امام جعفر صادق است؟ ! آخر مدرك كارشناسي دارد ولي ممكن است واقعاً كارشناس نباشد و ممكن هم هست يك كسي مدرك نداشته باشد كارشناس باشد اگر كسي براي ازدواج آسان طرحي دارد ازدواجهاي آسان را در يك صفحه بنويسيد بفرستيد بعضي از اين نامه‌هاي شما مي‌تواند براي راديو و تلويزيون. . .
6- انتخاب همسر بر اساس توان مالي نه ايده آل ذهني
بايد به مردم اميد داد مي‌شود، ضعف بنيه اقتصادي، مي‌گويد: پول ندارم، خوب پول نداري دختر ارزان داماد ارزان، خوب پول نداري مي‌شود يك خورده بيائي پائين‌تر مي‌گويند يك آقايي رفت بالاي منبر حرفهايش يادش رفت يك كسي گفت آقا حرفهايت يادت رفته پله‌هاي منبر كه يادت نرفته خوب بيا پائين! اين هم حرفهايش يادش رفته بود و هم آن بالا نشسته بود. حالا اگر پول كم داري لااقل از آن آروز بيا پائين، خيلي از آن كارها را نمي‌شود كرد، آقايي هر جا عقد مي‌خواند يك كله قند مي‌گرفت نوكرش گفت توي مراسم ما از من نگير گفت ببين اگر تو ندهي او هم مي‌گويد همسايه است آن يكي مي‌گويد مستعضف است، ديگر اين كله قند را به ما نمي‌دهند. گفت رويت مي‌شود كه از ما بگيري؟ گفت نه من عقد را كه خواندم شما يك ته قند بردار بگذار توي يك چيزي بعد باقي‌اش تو خالي درست كن كه قالب قالب كله قند باشد منتهي ته آن قند باشد و باقي آن هم خالي باشد. ايشان هم همچين حركتي انجام داد آقا رفت بگيرد ديد تو مي‌رود. گفت آقا يك خورده پائينترش را بگير يك خورده پائينتر گرفت گفت يك خورده پائينترش را بگير بعد گفت آقا زيرش را بگير همه‌اش خالي است! حالا اين آقا بنيه اقتصادي ندارد خوب بنيه اقتصادي نداري يك خورده پائينترش را بگير مگر لازم است. مي‌گويد پسر عمويم آن تالار بوده است من هم آن تالار بايد باشم آن شانزده ماشين برايش بوق زده‌اند من هم بايد هفده تا ماشين برايم بوق بزنند. توي بوق ماشين مانده است، توي تالار مانده است. چه فرقي مي‌كند يك مقداري ساده مي‌شود زندگي كرد و اين زندگي ساده محبت مي‌آورد. علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان عبايش را انداخته بود و روي آن نشسته بود آيت الله ابراهيم اميني وارد شد فرمود روز عباي من بنشين گفت آقا من پايم را روي عباي استاد نمي‌گذارم گفت من دوست دارم بفرمائيد بنشينيد چهل سال فقه و اصول و فلسفه و تفسير آيت الله اميني با كم و زيادش پيش علامه طباطبايي خواند آنها توي ذهنش نماند اما روي عباي من بنشين توي ذهنش ماند. گاهي زندگيهاي ساده در عمق روح انسان اثر دارد يعني اگر علامه طباطبايي روي مبلمان بود روي صندلي بود اگر هر رقم تشريفاتي بود اين توي ذهنش نمي‌ماند. يكي از استاندارها كه بعد هم وزير شد مي‌گفت من دوران دانشجويي پول نداشتم خورده پنير مي‌خريدم، مي‌ديدم من پنيري را هم كه بخرم درسته كه نمي‌خورم خوردش مي‌كنم آخر من بروم پول بدهم با اين ضعف بنيه اقتصادي كه دارم بروم پول بدهم پنير بزرگ بخرم بعد ريزش كنم و بخورم از اول خورده پنير مي‌خرم مي‌رفتم مي‌گفتم يك سير خورده پنير بده مي‌گفت خيلي هم فرق آن بود يك كيلو پنير با يك كيلو خرده پنير فرقش زياد بود مي‌گفت براي مرغها مي‌خواهي مي‌گفتم شما چكار داري براي مرغها. . . وقتي آدم پول ندارد. . . بنده خودم يك بقالي بود سر كوچه‌مان آخر شب مي‌گفتم دانه‌هاي انگور را به ما بده چون خوشه انگور كه فرو نمي‌رود بايد دانه بخوريم آنوقت پول خوشه بدهم دانه كنم و بخورم دانه مي‌خرم كلي هم قيمت آن ارزانتر است يك مقداري بيائيم پائين لباسمان را خودمان اتو كنيم سرمان را خودمان اصلاح كنيم. نمي‌دانم مي‌ترسم راضي نباشند از اينهايي كه يك زماني رئيس جمهور بوده‌اند مي‌گفت من و فلاني با هم مي‌رفتيم حمام خودمان كيسه همديگر را مي‌كشيديم الان وقتي حرفي مي‌زني مثل اينكه فحش داده‌اي قاليبافي. . نه من ليسانسم قاليبافي؟ توبه كن دو تا سجده سهو بجا بياور، اينكه به يك ليسانس گفتم قاليباف، مثل اينكه به او فحش داديم. ما فكر مي‌كنيم كه حالا. . . عرض كردم مي‌شود آدم بعداً وزير بشود وكيل بشود ولي دوره دانشجويي خورده پنير بخورد مي‌شود آدم دوره‌اي مشهور بشود ولي يك دوره‌اي هم دانه انگور خريده خورده، لباس دست دوم چه اشكالي دارد. باز من نمي‌دانم كه راضي هستند يا نه. يكي از مهمين مملكت خانمش گفته بود به خانم بنده، خيلي مهم است گفته بود در عمرش قباي دسته دوم خريده هيچ وقت قباي نو نمي‌خريد چون قباي نو اين قيمت است و قباي. . . مي‌شود انسان يك خورده ساده‌تر انجام بدهد اصلاً مي‌شود آدم وقتي مي‌خواهد برود كيف بخرد شنبه تا چهار شنبه برود اداره جمعه هم بدهد به خانمش كه چادر توي آن بگذارد و برود نماز جمعه بعد هم. . . همه برنامه‌اي مي‌شود انجام داد از اول مي‌شود طراحي كرد طراحي‌هاي چند منظوره خدا مي‌داند كه چقدر پول خرج مي‌شود خدا مي‌داند كه چقدر پول خرج مي‌شود ما توي نهضت كه هستيم نهضت سواد آموزي خيابان دكتر فاطمي حساب كرده‌ام چند تا سالن چند صد ميليوني ميلياردي هشت تا سالن توي يك خيابان است با پول دولت هتل لاله يك سالن سازمان آب يك سالن دارد نهضت سواد آموزي يك سالن دارد وزارت كشور يك سالن دارد مسجد نور يك سالن دارد جهاد كشاورزي يك سالن دارد كانون پرورش فكري كودكان يك سالن دارد همينطور ارتش دو تا سالن دارد ما توي يك خيابان يازده تا سالن هر كدام. . . ارتش يك روز جلسه دارد سازمان آب يك روز دارد ما يك روز بخاطر يك ساعت مردن هر كدام يا تابوت خريده‌ايم گذاشته‌ايم توي خانه
7- دوري از اسراف در مراسم ازدواج
اين ضعف بنيه اقتصادي از ولخرجي‌هايي است كه يا توي خانه‌ها مي‌شود يا. . . بعد روي ولخرجي اسم مي‌گذاريم. گاهي مشکلات ريشه‌اش ولخرجي است يك عده ولخرجي مي‌كنند يك عده بي پول مي‌شوند. اين ولخرجي‌ها سه تا تحليل دارد. بعضي جاها مي‌گويند آبرو، آخر خانم توي خانه هشت تا مهمان داريم چرا ده تا غذا پخته‌اي، ما تا آخر هفته بايد غذاي كهنه بخوريم مي‌گويد آدم آبرو داري بكند. اين فكر مي‌كند آبرو داري يعني اينكه خيلي غذا درست كند. توي دولت مي‌گويند عزت نظام، توي وزارت امور خارجه مي‌گويند ديپلماسي است توي مساجد و هيئت‌ها مي‌گويند شعائر اسلامي است خوب قرآن مي‌گويد «كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» يونس/12 آن كسي كه اسراف مي‌كند برايش زينت داده مي‌شود يعني عمل خودش را زيبا جلوه مي‌دهد نمي‌گويد اينجانب ولخرج هستم، با ولخرجي نمي‌شود، مثل جوانهايي كه حلقه طلا دستش هست مي‌گوئيم طلا حرام است مي‌گويد اين حلقه نامزدي است خوب مگر حلقه نامزدي حرام خدا را حلال مي‌كند. مثل گذشته را كه گفته‌ام لابد يادتان هست شخصي جگر بو مي‌داد دور منقلش گربه‌ها جمع شدند يكمرتبه گفت بلاله بلاله، فكر كرد كه اگر بگويد بلال است گربه‌ها مي‌روند خوب اگر به جگر گفتيم بلال، گربه‌ها كه نمي‌روند. آقا نماز بخوان، بابا عروسي است حالا عروسي باشد، هم عروسي است هم نماز مي‌خوانيم. بابا پارك است خوب پارك مي‌نشينيم هم وقت نماز نماز مي‌خوانيم دو مرتبه مي‌نشينيم حالا اگر پارك است بايد تا آخر شب تخمه بشكنيم؟ سه ساعت و نيم تخمه بشكن ما فكر مي‌كنيم اسم كلمه پارك كه آمد اسم عروسي كه آمد ما خودمان را باخته‌ايم بلند پروازيهايي كه مي‌كنيم مانع است.
يك جواني آمد گفت من نمي‌توانم به دخترها نگاه نكنم گفتم اگر توي اين خيابان نگاه نكردي يك تلويزيون رنگي به تو مي‌دهم گفت ده تا خيابان نگاه نمي‌كنم گفتم‌اي نامرد اينجوري نيست كه نتواني اگر بگويند نگاه نكن يك تلويزيون رنگي مي‌دهيم. . . بعضي زنها درد پا دارند بگو بيا برويم خواستگاري مثل شير مي‌رود خواستگاري، حاج خانم‌ها مي‌آيند مكه نماز بخوانند مي‌گوئيم بگو الحمدلله مي‌گويد الحمدرالله بجاي لله مي‌گويد رالله مي‌گويد حاج آقا زبانم نمي‌گردد اين حاج خانمي كه زبانش نمي‌گردد، تمام ريال هايش را با عربي معامله مي‌كند تمام ساك هايشان پر مي‌شود، من نمي‌دانم چطور بالاي اتاق حمد و سوره‌اش را بلد نيست زير اتاق داخل پاساژ عربي حرف مي‌زند اينها يك سري چيزهايي است كه. . . من نمي‌دانم كلاه سر كي مي‌گذاريم، خودت كه مي‌داني، قرآن آيه‌اي دارد كه مي‌فرمايد، اين آيه قشنگي است اين آيه مال وجدان است «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» البقرة/22 مي‌گويد خودت هم مي‌داني، اگر به من بگويند چند كيلو متر مي‌دوي مي‌گويم دو كيلو متر اما اگر يك گرگ دنبالم كند سي كيلو متر مي‌دوم پس ببينيد بيست و هشت كيلومتر ديگر توان دويدن دارم مسئله نا آگاهي، تجربه‌هاي دوستان تجربه‌هاي پدر و مادر، تجربه‌هاي فاميل، فيلم‌هاي مفيد، كتابهاي مفيد، مي‌تواند به انسان تجربه بدهد.
8- باورهاي غلط در خانواده‌ها، از موانع ازدواج
ارضاي كاذب، گاهي هم مي‌بيني كه علاقه‌اي به ازدواج ندارد از راه حرام خودش را تامين مي‌كند مثل بچه‌هايي كه توي خيابان يك چيزي مي‌خورند بعد مي‌آيند توي خانه غذاي مادرش را نمي‌خورد بعضي از مشكلات مربوط به فاميل است. باور‌هاي غلط مثلاً مي‌گويد عزت ما اين است، اين به ما نمي‌خورد، اين به ما مي‌خورد اين در‌شان ما نيست اين در‌شان ما هست اين كلمه‌شان را درست مي‌كند مثلاً به شما نمي‌خورد مگر شما كي هستي؟ ما ليسانس هستيم ايشان ديپلم است ببخشيد ديپلم و ليسانس چقدر فرق دارد كه به شما مي‌خورد يا نمي‌خورد؟ ديپلم صد تا كتاب خوانده ليسانس صد و پنجاه تا كتاب خوانده مگر امروز پنجاه تا كتاب سواد است؟ امروز پنجاه تا كتاب سواد نيست چه خبر است حالا فكر مي‌كني كه علي آباد خبري است! به ما نمي‌خورد ما بنز سوار مي‌شويم اين باباش ژيان دارد مگر خودت يادت رفته كه خودت هم. . . تا خانه و ماشين‌اش عوض مي‌شود سنگ به ابر مي‌زند يك كسي آمده بود پهلوي پيغمبر مي‌لرزيد حضرت فرمود چرا مي‌لرزي؟ گفت آخر تو رسول الله هستي، فرمود من توي خانه بز مي‌دوشم. حضرت امير(عليه السلام) مخصوصاً كفش هايش را روبروي مردم وصله مي‌كرد، يعني نگوئيد كه من اميرالمومنين هستم به جايي. . . امير المومنين كفشش را وصله مي‌كرد تا بدانند كه چيزي نيست، تا ماشين‌اش عوض مي‌شود مي‌گويد بابا اين در‌شان ما نيست اين به ما نمي‌خورد به ما مي‌خورد اين فكر‌هاي غلطي است مگر زن مرجع تقليد بايد مرجع تقليد باشد؟ حالا شما دكتر هستيد بايد زنتان هم دكتر باشد، شما آيت الله هستي زنت هم بايد آيت الله باشد؟
خوردن و نخوردن به فكر است، هم فكر بايد باشيم گاهي دو نفر با هم همفكر هستند(السلمان منا اهل البيت) شيعه و سني نقل كرده‌اند كه سلمان هم فكر پيغمبر بود ولي پسر نوح(عليه السلام) قرآن مي‌فرمايد(ليس مني) پسر نوح از ما نيست يعني بچه پيغمبر از پيغمبر نيست اما سلمان ايراني از پيغمبر هست، گروه خوني بايد يكي باشد نه گروه ماشين و خانه و قالي، آن خانه‌اش موكت است ما قالي پشم و نخ كه فكر نيست زندگي بايد انس روحي باشد هم كفو و كفو و‌شان يعني هماهنگي فكري امام كه قيام كرد حسين فهميده به فكر امام مي‌خورد يك بچه سيزده ساله راهنمايي اين بچه سيزده ساله به جايي رسيد كه امام فرمود رهبر من همين بچه سيزده ساله است يعني امامي كه هشتاد سال درس خوانده با اين بچه سيزده ساله اينها با هم همخواني داشتند يعني فكرشان. . . گفت تكه تكه بشو اما زير بار زور نرو اين هم فكري است اما ممكن است يك كسي ديگر هم باشد آيت الله باشد ولي اين آيت الله به امام خميني فكرش نخورد.
ويند وقت تمام شد، خوب تمام شد كه هيچي، خدايا تو را به حق امام حسين(عليه السلام) كه تولدش است امام حسين(عليه السلام) كه وقتي متولد شد قنداقش را دادند به پيغمبر در گوش راست او اذان گفت در گوش چپ او اقامه گفت بعد زد به گريه، گفتند چرا گريه كردي؟ فرمود داشتم اذان مي‌گفتم جبرئيل به من خبر داد همين نوزاد را مي‌كشند منتهي به فاطمه نگوئيد چون تازه زايمان داشته خبرش را به فاطمه ندهيد.
خدايا تو را به حق امام حسين(عليه السلام) تو را قسم مي‌دهيم همه مشكلات روحي، اجتماعي، اخلاقي، اعتقادي، فكري، فرهنگي، سياسي، اقتصادي همه مشكلات نظام ما را برطرف بفرما.
ما را از اين گير و گورها و خيالها و پندارها و آداب و رسوم غلط نجات بده.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته