1384/6/24 ازدواج -15 بايگاني سالانه - 1384



«بِِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

جلساتي راجع به ازدواج صحبت ميشود در جلسه قبل گفتيم که مشکلات ازدواج را خودمان هم مي‌توانيم حل کنيم البته اگر قانون مجلس هم باشد که مجلس خيز گرفته چه بهتر رئيس جمهور هم همت کند چه بهتر رضا شاه رفت بازديد تو پادگان از سرباز خانه دم آشپزخانه گفت غذا چيه سرباز دستش را ادب گفت قربان البته من بخواهم ادب بدهم دست چپم را بايد بالا ببرم که شما که نگاه ميکنيد فکر کنيد دست راست است چون من دست راستم پهلوي شما دست چپ مي‌شود گفت قربان گفت غذا چيست گفت قربان آبگوشت است رضا شاه رفت در قابلمه را بلند کرد ديد پلو است گفت پسر اين که پلو است گفت قربان چه بهتر حالا اگر همه کمک کنند که قربان چه بهتر اگر مجلس هم نتوانست رئيس جمهور هم نتوانست خودمان ميتوانيم مشکلات را حل کنيم گير هم هيچ کجا نيست جز خودمان «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» المائدة/105 اگر هر جلسه‌اي با يک کلمه آشنا بشويم خيلي قشنگ است «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، مسئله ازدواج عليکم انفسکم در آيه قبل «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» الصافات/95 را گفتم گفتم با دست خودمان يک چيزي را ميتراشيم بعد توش گير مي‌کنيم با دست خودمان آداب و رسومي را درست کرده‌ايم توش مانده‌ايم حالا آن اتعبدون يک آيه بود اين يک آيه ديگر است.
1- حل بسياري از مشکلات در دست خود ماست
«عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» برشما باد خودتان يعني بابا خودت خودت را خودمان خودمان را حل کنيم خودمون مشکلات خودمان را حل کنيم عليکم انفسکم خوب يکي از مشکلات مثلا من نامه‌اي داشتم از خواهري نوشته که جناب آقاي قرائتي من ميل دارم ازدواج کنم اين خواهر بزرگم هم ميل دارد ازدواج نکند آن راه بندان کرده براي من و پدرم هم ميگويد تا دختر اول بيرون نرود دختر دوم را هم شوهر نميدهيم خوب حالا اين از کجاست گير کجاست مثلا رئيس جمهور بياد حل کند تبصره دو از ماده فلان اول دومي بعدا اولي اين تبصره‌اي نيست اين را بايد خود دختر و پسر حل کنند خود پدر و مادر بايد حل کنند ما گير هستيم مثلا عيد قربان ميشود من که پول ندارم گوسفند بخرم نداريد شريک شويد بيست نفرشريک شوند يک گوسفند بخرند و بکشند مگر قرباني را يک نفر بايد بکشد وقتي پول ندارند 000 به آقا ميگوييم آقا مسجد شما خلوت است ميگويد آقاي قرائتي من هشتاد سالم است با اين سن که نميتوانم مطالعه کنم با اين سن که نميتوانم سخنراني کنم با اين سن که نميتوانم رابطه برقرار کنم با جوانهاي دانشجو و دبيرستان خوب آقا گير تو کسي نيست خود شما ميتوانيد گير را حل کنيد خوب چه جوري حضرت آيت الله حضرت حجه الاسلام شما پسرطلبه نداريد شايد داشته باشيد دامادت طلبه نيست شايد باشد شاگرد طلبه نداري شايد باشد برادر خانمت طلبه نيست اصلا تو محله تو منطقه يک استاد دانشگاه يک طلبه جوان سراغ نداري يک دانشجوي زبل سراغ نداري، سراغ داري بهش بگو بيا آقا جان من پير شده‌ام تو تازه نفس هستي نماز جماعت براي من پير ارتباط با جوانها مال تو جوان حالا يا طلبه يا دانشجو يک کسي که به هم بخورند آخر گاهي وقتها به هم نميخورند مثل اسفناج و گلابي يکي يکي خوبند ولي هيچ وقت اسفناج و گلابي قابل پيوند نيست نه.
2- براي رفع مشکل، از ديگران مشورت و مشارکت بخواهيم
قرآن مي‌گويد اگر هم ميخواهيد شريک بشويد با کسي شريک شويد که گروه خونتون بهم بخورد به موسي گفتند برو پيش فرعون گفت من هارون بياد «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» القصص/34 او بيانش از من بهتراست «أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» طه/32 او را در کار من شريک کن «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي» طه/31 پشت من را به او ببند من را تقويتم کن پس ببينيد با اين که موسي پيغمبر اولوالعزم است، پيغمبر اولوالعزم گفت فلاني هم بيايد بي اثر نيست قرائتي بيست و شش سال است که در تلويزيون است من ديگر اين نامه‌اي خواندم جلسه قبل و باقيش را امروز مي‌خوانم اين نامه براي يک بچه مدرسه‌اي است از آفريقا بنده ريش سفيد ديدم اين نامه بچه آفريقايي قشنگ است يک آقاي مهندس بزرگواري هم اين را ترجمه کرده است من ديدم خوب است اين را براي شما بخوانم چه اشکالي دارد خدا رحمت کند آيت الله شهيد اشرفي آقا زاده‌اش ميگفت تو که تو تلويزيون صحبت ميکردي شهيد چهارم اين پيرمرد مي‌نشست و مي‌نوشت گفتم آقا شما استاد قرائتي هستي چند برابر قرائتي سواد داري گفت قبول است اما فعلا من پير شده‌ام و قرائتي جوان است البته آن زمان که من اول انقلاب بود بيست سال پيش و فعلا اين حديث را دم دست دارد بگذار من بنويسم چرا مزاحم هستي گاهي وقتها چه اشکالي دارد چه اشکالي دارد بنده ممکن است اگر با يک وزنه بردار رفيق بشويم مسجد را شلوغش بکنيم من اگر با يک فوتباليست شريک شويم مسجد شلوغ شود اگر يک استاد دانشگاه با يک آخوند جفت بشوند اطلاعات دانشگاهي اطلاعات حوزوي ممکن است مسجد شلوغ شود اصلا چهارتا دانشجو با هم رفيق بشوند مي‌توانند مشکلات منطقه را حل کنند خيلي کار ميشود کرد وقتي به ما ميگويند در يک ليوان آب اينقدر انرژي خدا گذاشته است که ميشود يک برق را شهر داد، يک شهر را برق داد يک شهر را برق ميدهيم از نيرويي که در يک ليوان آب است اگر يک همچين حرفي معاون وزير خارجه ميگفت در ژاپن يک سطل آب بود گوجه کاشته بودن از اين بته گوجه پنجاه کيلو گوجه گرفتن حالا ما از يک باغچه چند متري بايد پنجاه کيلو بگيريم يا نگيريم ما هنوز چاه‌هاي حفاري نشده داريم استعدادهاي کشف نشده داريم خيلي ميتوانيم کار بکنيم يک قصه براتون بگويم شخصي آمد خدمت پيغمبر ميخواهم بگم خودمان حل کنيم خيلي منتظر دولت نباشيم البته حضرت عباسي احدي به من نگفته که اين حرفها را بزن اينها چيزهايي است که خودم من 00 هرچي مي‌گويم از خودم است يک چيزي که خودم بپسندم کسي به من تلقين نکرده که اين را بگو.
3- شيوه پيامبر براي رفع مشکل فقر
يک کسي آمد خدمت پيغمبر گفت يا رسول ندارم يک پولي به من بده بروم زندگي کنم فقير هستم حضرت گفت فقيري جون که داري گفت آقا من وسيله ندارم ابزار کار ندارم حضرت مقداري نگاه کرد و گفت برو در خانه‌ات و هرچه هست بردار و بيار گفت آقا بسمه تعالي هيچي يک کسي نمي‌رفت شناسنامه بگيرد بالاخره بلندش کردن تو ماشين بردنش اداره ثبت گفت بنويسيد هيچ ابن هيچ ابن هيچ خودم هيچم بابام هيچ است جدم هم هيچ گفت بابا هيچي ندارم بالاخره پيغمبر گفت الا و لابد بايد يک چيزي بياوري رفت يک پلاسي بود يک فرش پاره جاجيم از اين فرش پاره‌ها يک فرش پاره پلاسي را برد اشت آورد گفت بسم الله سرمايه من همين است حضرت گفت کي حاضر است اين را بخرد پلاس کهنه و پاره يک کسي گفت من يک درهم ميخرم گفت بده به من پول را پلاس را فروخت و پول را گرفت گفت برو اين را يک کله تبر بخر نه چوبش را کله‌اي‌اش را آن آهنش را رفت بازار و با همان يک درهم يک کله خريد حضرت فرمود که کي يک دسته بيل دارد يک دسته کلنگ يک دسته کلنگ کي در خانه‌اش است يک کسي گفت ما يکي در انبار خانه‌مان هست گفت برو بيارگفت من خودم مي‌خواهم تبر اين را بسازم دسته را پيغمبر در سر اين تبر کرد و بغلهاش را هم کوبيد و اين را سفتش کرد و گفت اين تبر اين ابزار توليد برو بيابان هيزم بياورو بفروش و خرجت را در بياور گدايي ممنوع حالا اين مصوبه دولت بود رئيس جمهوربود اون کسي که فقير بود هرچه که داشت آورد پلاس پيغمبر از حداقل استفاده کرد از حداقل ما از حداقلها ميتوانيم استفاده کنيم اگر بگويند هرکس جنس زيادي دارد در خانه‌اش بياورد بيرون آيا تو ايران کسي هست که يک چمدان لباس زيادي نداشته باشد حالا بعضي خانه‌ها که يک کاميون لباس دارند ولي آن خانه فقيرها هم يک ساک لباس زيادي دارد آن وقت اگر ما حساب کنيم ده مليون ساک لباس زيادي داريم، ده مليون ساک يعني چهل و پنجاه تا کوه لباس تو زيرزمين‌ها مي‌پوسد و بچه‌ها سرما مي‌خورند.
4- امر به معروف عملي براي ازدواج فرزندان
بايد خودمان مشکلات ازدواج را حل کنيم «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» المائدة/105، خوب والدين که وضعشان خوب است واجب است پسرشان را دخترشان را امر به معروف کنند يکي از معروفها ازدواج است پدر بيايد من سراغ دارم پدري که به پسرش گفت بيا آقا جان تو اتاق تنهايي تو الان هفده سالت است و کم کم ميل به همسر داري من ميتوانم تو را دامادت کنم راضي نيستم گناهي بکني به هواي اينکه همسر نداري هروقت خواستي به خودم بگو آقا بچه بي حيا ميشود، خواهش ميکنم اين حرفها را نزن اگر قرار است بي حيا بشود جاي ديگر بي حيا ميشود اصلا ما گاهي وقتها خودمان را به خواب ميزنيم اين بچه شهوتش را به همه رفقايش گفته فقط به باباش نگفته باباش هم مي‌گويد بچه من بسيار آدم عفيفي است آره هيچي حاليش نيست چرا خودمان را به خواب ميزنيم مگر الان ديواري براي خانه‌ها مانده است مگر ماهواره و اينترنت چيزي ديگر گذاشته است من خانه يک پيرمردي رفتم، پيرمرد ريش سفيد يک جواني آنجا نشسته بود گفتم که اين آقا کي هست گفت ايشان بنده زاده است گفتم ايشان داماد هم شده است گفت از طريق چي چي چي اصلا ديوارها برداشته شده است ما خيال ميکنيم پدر بايد البته پدرهايي که امکانات دارند اونها که امکانات هم ندارند نميدانم اين مسئله را گفتم يا نگفتم يک چيزي بگويم زيادي گوش بدهيد مسئله جديدي است ميخواهم بگويم حواستان را جمع کنيد توجه توجه بسم الله الرحن الرحيم يکي از واجباتي که خيلي مهم است امر به معروف است، امر به معروف هم لبي نيست امر به معروف لبي که يک تذکر بدهي مال آدمهاي فقير بي چيز است يک تاجري که ميتواند چهارتا جوان را به ازدواج دعوت کند اينها را عروس کند و داماد کند و ميداند که بخاطر نداشتن همسر اينها گناه ميکنند بر اين تاجر واجب است از باب امر به معروف جلوي اين منکر را بگيرد امر به معروف واجب مي‌گويند امر به معروف واجب است همين است خوب اسلام براي اينکه کار را راحت کند گفته آقا پدر ومادرها مخارج ازدواج خود و فرزندانتان جزو مئونه است خمس ندارد اگر بنده جهزيه خريدم براي دخترم ديگر خمس ندارد يعني اون جزو زندگي‌ام است يعني پدري اگر بچه‌اش را داماد کرد آنچه که خرج دامادي بچه‌اش مي‌کند بطور متعارف خمس ندارد نه متعارف ببين اين که ميگويند زندگي خمس ندارد هر چه خرج کني خمس ندارد يعني هر چه بطورعادي خرج کني اگر يک جايي کشيد که طرف سوت مي‌کشد خمس دارد زياد شد خمس دارد مثلا بنده اگر گفتند انگشتر آقاي قرائتي دو تومان است خمس ندارد پنج تومان ده تومان بيست تومان سي تومان اگر گفتند تا ده و پانزده تومان خمس ندارد ولي اگر گفتند يک انگشتر دست من است چهارصد هزار تومان انگشتر قرائتي چهارصد هزار تومان تا سوت کشيدي معلوم است خمس دارد علامت خمس سوت است اين سوت که ميکشي يعني تو اين کلاه براي سر تو گشاد است و اگر نه ممکن است آدم پولهايش جمع بشود بگويند آقا چقدر پول داري من الان بيست مليون دارم خوب بيست ميليون چهار مليون خمسش است بايد خمس بدهم مي‌روم خرجش مي‌کنم فردا ميروم يک ماشين بيست مليوني ميخرم نخير ماشين بيست ميليوني براي تو زياد است(رحم الله من عرف قدره) درود بر کسي که قدر خودش را بداند طلبه جواني بود لمعه ميخوانديم سال چهارم و پنجم طلبگيمان بود سال چهل و دو بود امام رضوان الله تعلي عليه دست مي‌زد روي منبر ميگفت واي بر علماي ساکت نجف واي بر علماي ساکت تهران واي بر علماي ساکت مشهد هي دست ميزد و ميگفت واي واي اول انقلاب بود امام فرياد ميکشيد ما هم بچه طلبه بوديم رفته بوديم ببينيم امام صحبت مي‌کند درسش را که نميفهميديم رفته بوديم ببينيم سخنرانيش را گوش بدهيم من گفتم وظيفه ما چيست با همشاگرديمان گفتيم برو آقا پيش امام بگو ما چه کار کنيم رفت پهلوي امام گفت وظيفه ما چيست امام ديد يک بچه طلبه هست گفت شما چه ميخواني گفت ما سال چهارم هستيم طلبه‌ها بندگان خدا چهار سال که ميخوانند تازه هيچي ميشوند دانشگاه خيلي خوب است چهار سال که درس بخواني مهندس ميشوي ما ميوه‌مان دير ميرسد ما آيت الله اراکي نود سالگي به مرجعيت ميرسد يعني از حالا درسهاي آخوندي خيلي دير نتيجه ميدهد ميگفت آب رود نيل قورت من است خواب اصحاب کهف چرت من است يعني چهار و هشت سال ما هيچ وقت به طلبه چهار ساله نميگوييم فاضل به طلبه هشت ساله هم فاضل نميگوييم طلبه دوازده سيزده سال که شد ميگوييم‌ها ثقه الاسلام حجت الاسلام بفهمي نفهمي بيست سال که درس خواند حالا ميگويم يک مقدار فتيله‌اش را بکش بالا حجه الاسلام بيست و پنج سال که شد ميگوييم حجه الاسلام و المسلمين سي سال که شد مي‌گوييم حالا يک آيت الله هم بهش گفتيم همينطورهفت هشت ده سال مثل ارتش نيست که چهار سال چهار سال بشود و سرتيپ امام جمعه يک جايي ميگفت که ما با آقايون با هم اول انقلاب برادر و برادر بوديم ما هي درس خوانديم اون يکبار رفت شد تيمسارو سردار ما هنوز برادرخالي هستيم و يک کسي هم از اين برادرها عصباني شده بود اول انقلاب هي به هم ميگفتند برادر ميگفت ما رفتيم گفتيم خانواده شهيد هستيم يک چيزي به ما بده نوشت برادر مدير کل بازرگاني مثلا امام جمعه نوشت به مدير کل بازرگاني مدير کل بازرگاني هم نوشت برادر نمي‌دانم مدير کل روابط عمومي او نوشت برادر انبار داري همينطور هي برادر برادر به هم نامه نوشتند و آخرش هم گفتند نداريم گفت انشا الله خدا بي برادرم کند که يک دور من را هي برادر برادر چرخانديد آخرش هم گفتيد نداريم حالا توجه کنيد اگر کسي مي‌داند که اين جوان و اين دختر و پسر آسيب پذير است و گناه ميکند و مشکلش گناهش با ازدواج حل ميشود و من ميتوانم با وام و يا غير وام او را دامادش کنم واجب است بر من که براي جلوگيري از منکر کمکش کنم تامين ازدواج جوان تامين.
5- ازدواج بر حج و عمره مستحبي مقدم است
ازدواج جوانها ازحج ازحج مستحبي مهمتر است با عمره و حج مستحبي کسي به گناه نمي‌افتد اينقدر من خنده‌ام مي‌گيرد پدر و مادرهاي که پشت سر هم ميروند عمره و بچه هاشان تو خيابان گناه ميکند و اين هم فکر ميکند که کار خوبي ميکند دين را بايد از اهلش پرسيد اينقدر آدمها وصيت ميکنند که در وصيت نامه‌شان مردم آزاري ميکنند لطفا کجا خاکم کنيد بابا تو برف است نميشود برد آنجا خاکت کرد لااقل زنده‌ات مردم آزاربودي تو را به خدا مرده‌ات مردم آزاري نکن وصيت که ميکني برو پيش عالم وصيت کنيد هر جا که درد سر براي مردم نيست هر جا درد سر نيست خاکم کنيد يخورده آسان بگيرد بعضي‌ها در وصيت نامه‌شان هم من سراغ دارم کسي از اين سياسيون بود البته نه از اين سياسيون دانه درشت از اين بچه سياسي‌ها آخه اين بچه سياسيها هم خيلي شورش ميدهند مثل پول خورد پول خورد وزن ندارد جرق و جرقش زياد است هزاري که شد لا اقل آرام ميگيرد ولي جرق جرق سه تا چيز کم اذيت ميکند خورده قرض و خورده پول و خورده علم خورده قرض مثلا کسي يک مليون خواسته باشد آدم زجر نمي‌کشد اما اين هفده هزارتومان ميخواهد اون چهل پنج هزارتومان ميخواهد اين خورده قرض آدم را شکنجه ميکند يکي هم خورده پول است وزني ندارد يکي هم خورده علم است چهارتا کلمه درس خوانده است خدا را بنده نيست غرور علمي خورده علم حالا يکي از اين خورده سياسي‌ها رفته بود جبهه وصيت کرده بود چنانچه مردم راضي نيستم آن جناح مخالف در تشيع جنازه من شرکت کند ببينيد وقتي آدم عقلش کم است دينش کم است حتي مي‌رود جبهه شهيد هم ميشود اما در وصيت نامه شهيد مينويسد که فتنه را اضافه کنيد در مقابلش در مقابلش داشتيم که وصيت کرده بود اگر من شهيد شدم جنازه من را خاک نکنيد تا جناحهاي سياسي بيايند روبوسي کنند تشيع جنازه بيايند يعني يکي با وصيتش تفرقه‌ها را وحدت ميکند يکي با وصيتش تفرقه را بيشتر ميکند خيلي‌ها عروسي که ميکنند ميگويند بگذار در عروسي‌مان دخترمان عروس مي‌شود بگذار همه فاميل که با هم قهر هستند دعوت کنيم آنجا هم صندليهاشون را پهلوي هم بگذاريم و خلاصه‌اش اينها را ضمن اينکه دخترمان عروس ميشود پسرمان داماد ميشود اين فاميل و همسايه هم که با هم قهر هستند يعني دلش ميخواهد از عروسي يک اصلاح ذات البيني هم بشود بعضي‌ها نه نخير اگر به اين بگوييم او نخواهد آمد اگر به او بگوييم اين نخواهند آمد همينطور يکجوري مي‌کنيم که خيلي وصيت کردن عقل ميخواهد الان همه چيزي عقل ميخواهد نميدانم اين را براي شما گفتم يا نه اين مهر نماز را به شما گفتم گفتم گفتم خوب يک کسي آمد پهلوي من گفت آقاي قرائتي به به به چه ماه رمضاني مکه بوده‌ام چه ماه رمضاني کيف کردم گفتم چه کردي گفت شبها تا صبح نماز تراويح مي‌خوانديم.
گفتم نماز تراويح باطل است اهل سنت مي‌خوانند بخوانند اما از نظر شيعه نماز جماعت فقط نماز واجب را ميشود به جماعت خواند نماز مستحبي جماعتي نيست گفت پس هيچي گفتم هيچي بايد از امام صادق بپرسي سي شب شب تا صبح عبادت کرده بود گفتيم بله از نظر اميرالمومنين مردود است گفتم ديگر چه کردي گفت اول غروب هم افطار کردم خوب افطارت را هم بايد از مرجع تقليدت بپرسي شايد بعضي از مراجع اجازه بدهند بعضي مراجع اجازه ندهند شما بايد طبق نسخه عمل کنيد. ما بايد طبق نسخه عمل کنيم الان خانه شهرداري بيايد بگويد نماي خانه طبق نقشه نيست پايان کار به تو نميدهند نقشه بايد طبق نظر مهندس باشد حالا ما بالاخره يک کسي نماز که ميخواند شک بين دو و سه که ميکرد بلد نبود چه کند همچين ميکرد نمازش را باطل مي‌کرد مي‌گفت خدايا اين مفت که نيست اين مفت براي خودت از اول الله اکبر مي‌گفتي بابا اصلش حق نداري وسط نماز نمازت را بشکني مي‌گفت مفت دادم فکر مي‌کرد اگر مفت بدهد يک عبادتي هم 000 بابا گاهي اسلام وصله پينه را قبول دارد نو را قبول ندارد وقتي گفتي الله اکبر ديگر حق نداري نمازت را بشکني بايد وصله‌اش کني مثل مسافر مسافر که سوار شد حق نداري پياده‌اش کني ميتواني از اول سوارش نکني اما اگر سوارش کردي پياده‌اش کني ميتواند برود از تو شکايت کند نماز مستحبي هم به هر حال بسياري از افراد بارها مکه مي‌روند بارها عمره مي‌روند تو فاميلشان هم جوانهايي گناه مي‌کنند و ايشان هم مي‌توانند با پول عمره جلوي گناه را بگيرد.
6- اولويت دادن به ازدواج جوانان در بودجه‌هاي دولت
خوب يک صلواتي بفرستيد آقاي قرائتي شما تو اين دو جلسه همه بارها را رو دوش ما گذاشتي در آن آيه گفتي «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» الصافات/95 با دست خودتان آداب و رسومي درست کرده‌ايد که توش گير کرده ايد. در اين آيه هم گفتي م «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» المائدة/105 گير در خودت است دولت هيچ وظيفه‌اي ندارد چرا يک مسئله هم براي دولت بگوييم بسم الله الرحمن الرحيم بر دولت اسلامي واجب است بودجه‌هاي تفريحي و رفاهي که نبودنش ضرر نميزند براي ازدواج به کار بگيرد بودجه‌هاي دولت دارد بودجه‌هاي تفريحي و رفاهي اين بودجه‌هاي تفريحي و رفاهي گاهي تفريحي و رفاهي واجب است مثلا اينکه يک زير گذراست يک پل است مردم تو ترافيک هستند اذيت مي‌شوند مشکل آفرين است آنهايي که مثل سد است سيل مي‌آيد يک سري چيزها هستش که بعضي از بودجه‌ها واجب است بعضي‌ها واجب نيست بودجه‌هايي که واجب نيست وضرري به نظام وفرد وجامعه نميزند اگر اين بودجه‌ها تفريحي رفاهي خرج ازدواج بشود مشکل ازدواج حل ميشود منتها به شرط اينکه خودمان هم يک تکاني بخوريم وقتي زليخا عاشق يوسف شد و درها را بست يوسف نگفت خوب درها که بسته است ما که چاره‌اي نداريم قرآن ميگويد «وَاسْتَبَقَا الْبَابَ» يوسف/25 فرار کرد منتها يوسف ولو در بسته است زليخا همه درها را قفل کرده بود تو بايد يک فراري از خودت نشان بدهي بعد اگر تو فرار کردي خدا درقفل شده را رويت باز ميکند بايد از ما هم يک حرکتي بکنيم شما بگو بنده اين انگشتر که واجب نبود اين انگشتر واجب نبود اين کار هم لازم نيست اين کار هم لازم نيست از خودت و از ضرورياتت بزن بعد دولت هم ميتوانند بودجه‌هاي تفريحي و رفاهي که نبودنش ضرر نميزند خرج ازدواج کند خوب اگر يک قانوني گفت فلان عمل را انجام بده قانون است که اين پول را خرج کني ولي شما ميداني که اين پول واجب نيست بايد نامه بنويسند مردم به نماينده‌هاي مجلس که تذکر بدهند اين قانون را عوض کن چون اين قانون شما(لا قربه في النوافل يک قانوني يک پولي تصويب ميکند براي يک کاري شما ميداني که اين پولي که اينجا خرج بشود در مقابل يک مثل بچه، بچه يک چيزي بر ميدارد ميخورد مادرش مي‌بيند با اين غذايي که اين ميخورد ديگه غذاي رسميش را نميتواند بخورد مادر بايد جلوي دست بچه‌اش را بگيرد بگويد آقا جان نخورغذا ميپزد من براي تو غذا پخته‌ام اين غذا برات خوب نيست تو اين غذا را مي‌خوري ديگه اون غذا را نميتواني بخوري يک بودجه‌اي گاهي تصويب ميشود ولي مردم منطقه شوراهاي اسلامي مردم و انجمنها ميدانند اين بودجه‌اي که دارد تصويب ميشود در مقابل کار واجب زمين ميماند چي چي بگويم چقدر کار واجب مانده است ما چقدر روستا داريم که مسجد ندارد چقدر روستا داريم که طلبه ندارد حالا انشا الله خدا سلامتي بدهد به مقام معظم رهبري و مراجع قم اين مسئله دفتر تبليغات و سازمان تبليغات و مديريت و همه بسيج شده‌اند و چند هزار تا طلبه را چه تابستان و چه غير تابستان به هجرت وا داشتن ما جايي داشتيم که مثلا هشتاد تا روستا بوده يک طلبه نبوده است آيا اين هشتاد تا روستا طلبه نمي‌خواهند. يک چيزي بهتون بگويم که کلافه شده‌ام مغزم بهم ريخت داشتم از منطقه‌اي مي‌آمدم گفتم بروم نماز بخوانم اين تکه‌اش را گفتم و بقيه‌اش را نگفتم رفتم نماز بخوانم گفت شما تلويزيوني هستيد گفتم بله دويد رفت به مردم گفت قرائتي آمده نماز بخواند تو مسجد لب جاده بود و غروب بود رفتيم نماز بخوانيم دو سه تا پيرمرد ما را ديدن و گفتن برو بگو بيا تا اينجايش را گفته بودم از اينجاش نگفته بودم تا ما رفتيم نماز بخوانيم مسجد پر از جوان شد گفتم اين روستا اينقدر جوان دارد گفتند بله گفتم اين همه جوان تو روستا شغلتان چي هست تو معدن طلا کار ميکنيم معدن طلا گفتم معدن طلا اينجا هست گفتند بله اينجا معدن هست گفتم خوب روحانيتون کيست گفتن پول نداريم آقا بياوريم گفتم مگر يک آقا چقدر خرجش هست آخه آقا با پنجاه تومان صد تومان دويست تومان اگر يک آقاي درجه يکي حالا تو بورس باشد حالا يک طلبه معمولي مگر چقدر مثلا يک زندگي معمولي و در ثاني اينهمه جوان رو معدن طلا کار ميکنيد گفتم از اون وزير بايد توبيخ بشود اون وزيري که اينهمه جوان را تو معدن طلا بکار مي‌برد آنوقت يک خورده مغز وزير براي اينکه بالاخره جوانها نماز هم ميخواهند بخوانند يا نه انجمن اسلامي روستا خواب است يا بيدار وزير خواب است يا بيدار معاون وزير خواب است يا بيدار خود جوانها خوابند يا بيدار امام جمعه منطقه خواب است يا بيدار آخه اينجا چند کيلومتري قم است در راه دليجان موته معدن طلاي موته اشتباه نميکنم اسمش موته است ديگرخيلي همچين وا رفتم موته کجا است موته نزديک قم پر از جوان معدن طلا وزير ومعاون وزير و امام جمعه و حوزه و دانشگاه و همه با هم خوابشان برده است.
7- توجه به نماز در ادارات و سازمان ها
بيمارستان ساخته مي‌شود وزير را مي‌برند براي افتتاح وزير يک وقتي وزير بود بردن و ديد و گفتن آقا اين دفتر را امضا کنيد طرف وقتي مي‌خواست امضا کند به اين هيئت امنا گفت خوب من اين بيمارستان با عظمت را که ميخواهم بنويسم نماز خانه نداشت اينها به هم نگاه کردن و گفتند نماز خانه نه گفتند خوب مي‌گوييم اين اتاق نماز خانه است اون اتاق نمازخانه بعضي‌ها که اصلا پرت هستند يک سالن ساخته بودند، يک نفر را برده بودند گفتند آقا ما منتظربوديم شما افتتاح کنيد حالا بفرمايد قبله را اين ور بيندازيم يا اون طرف اختيار با شما هست اين فکر ميکند قبله مثل صندلي است ميشه اين طرف و آن طرف گذاشت اصلا حواسش پرت است کجا درس خوانده اين آقا اصلا نمي‌داند چه چيزهايي ما تو جامعه‌مان ديده‌ايم گفت حالا بالاخره رد شويم. وزير بهداري گفت نماز خانه اين بيمارستان گفت آقا اون اطاق است گفت بريم بيينيم گفتند نميخواهد همان اطاق کنج است گفت من بايد ببينم رفت و ديد اين اطاق بيمارستان است گفت اينجا کجاش نماز خانه است گفت حالا نماز خانه‌اش ميکنيم گفت چي چي آويزان است و آبي است و ميخواند گفت ماهي گفت ماهي که آويزان نيست گفت آويزانش مي‌کنيم گفت آبي نيست گفت رنگش ميکنيم گفت نميخواند گفت نوار تو شکمش ميزاريم اينجا يک سجاده ميگذاريم ميشود نمازخانه وزير گفت من بجاي اينکه تشکر کنم شما را توبيخ ميکنم صدها مليون تومان خرج کرديد يک اطاق براي نماز بيمارها و عيادت کنندگان شما که از نماز و از خدا و محل عبادت براي مذاکره رئيس سه تا سالن گذاشتي يک سالن دفتر يک سالن تلفن چي يک سالن آمفي تئاتر يک سالن کنفرانس ده پانزده رقم سالن در اينجا جاسازي کرده‌ايد يک نمازخانه نساخته‌ايد من از اينکه از شما تشکر کنم معذورهستم هرگز از شما تشکر نمي‌کنم مقام معظم رهبري فرمود اگر وزراي ما همشون مثل ايشان حساس بودن خدا رحمت کند شهيد رجايي را وارد پادگان شد در اصفهان شهيد رجايي گفت چه صدايي مياد صداي اذان است گفتند بله آقا صدا از تو پادگان نيست از بيرون است چون پادگان گفته بودن اذان را خاموش کنيد چون اگر رجايي بفهمد که صداي اذان است سخنرانيش را قطع مي‌کند اونوقت دستور داده بودن روابط عمومي که اذان پادگان امروز پخش نشود که رجايي به سخنرانيش ادامه بدهد وسط سخنراني گفت اين چه صدايي است اينها يادشان رفته بود که از تو شهر صدا مياد گفت پس چرا اينجا صدا نمياد همه رسوا شدن بعد هم گفت وقتي اذان هست تلفن خدا صدا ميکند و تلفن خدا که صدا ميکند ما بايد گوشي را بر داريم اين درست نيست قرآن ميگويد اگر صداي اذان را شنيدي بازهم نشستي در ايمانت شک کن شک کنم بله قرآن ميگويد انما يعني فقط انما المومنين يعني فقط مومن اينها هستند که «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ»، وقتي مي‌گويد الله اکبر «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» دلش توبريزد اگر صداي اذان را شنيدي و هيچ ابرو به خم نياوردي اين دارد استکان ميشويد اذان هم مي‌گويد با با الله اکبر حي علي الصلاه، حي علي الفلاح دارد استکان مي‌شويد اگر کسي صداي اذان شنيد و تکان نخورد در ايمانش شک کند چون قرآن ميگويد فقط مومن کسي است که «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» الأنفال/2 دلش تو بريزد آخرين دقيقه يک کلمه بگويم دو تا آيه در قرآن فرقش چيست يک آيه داريم با ياد خدا دل تو مي‌ريزد يک آيه داريم با ياد خدا دل آرام مي‌گيرد بالاخره تو ميريزه يا آرام مي‌گيرد «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» الرعد/28 يعني دل آرام مي‌گيرد «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، «ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ» دل تو ميريزد دوتا آيه ظاهرش متضاد است من اين را با يک مثل حل کردم بچه دستش را تو دست باباش که ميزارد بچه هم به بابا و نه نه دلش آرام ميگيرد هم اگر خلاف کند از ترس بابا ونه نه دلش تو ميريزد يعني بچه هم به اميد مادر و پدر دلش آرام ميگيرد هم از خلافکاري نسبت به مادر و پدرکه فهميدن دلش تو ميريزد ما بايد هم با خدا دلمان آرام بگيرد هم از خوف خدا و تقوا و پروايي که نسبت به حريم الهي داريم دلمان تو بريزد خدايا يک جگري به ما بده يک همتي به ما بده يک خط شکني به ما بده يک جسارتي به ما بده که تمام بافته‌هايي که بنده به عقل و وحي نيست بافته‌هاي خيالي بافته‌هاي رسوم بافته‌ها و آداب بافته‌هاي که پاش به هيچ جا بند نيست جز اينکه گير مي‌دهد به کار ما از جمله گير مي‌دهد به ازدواج اين بافته‌هاي ناخواسته را ان شا الله با يک همت و جسارت حل کنيم تا ان شاالله ازدواج آسان بشود.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته