1384/7/20 تفسير سوره فلق -4 بايگاني سالانه - 1384



«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

رمضان امسال گفتيم نگاهي کنيم به اين سوره که به حساب ظاهر کوچک است ولي درياي معناست که ببينم خداوند چقدر حرف را توي دو تا کلمه مي‌زند.
گاهي آدم يک کتاب مي‌خواند دو سه تا نکته در آن هست گاهي يک جمله اينقدر مطلب در آن هست کارهاي خدا همه‌اش همينطوره يک چيزي مثل عدسي گذاشته توي چشم هستي را مي‌بيند با کوچک بزرگ را مي‌بيند يک انگشت کوچک را گذاشته است اينجا چند تا وزارت خانه را درش جاسازي کرده است. وزارت کار يعني اين را بگذاري کنار نمي‌تواني بنويسي نمي‌تواني کار کني بيل، پيچ گوشتي، اره، چاقو، آمپول تمام هنرها توي همين است تمام ديدنها توي عدس است يک شکاف گذاشته است توي صورت مکيدن و جويدن و سخنراني و گرفتن اکسيژن، پس دادن کربن همه‌اش را مي‌کند.
کار خدا در هستي يک ليوان آب به قدري انرژي در آن است که شايد يک شهر را بشود برق داد يعني برق يک شهر انرژيش توي يک ليوان آب است اين کارهاي خداوند است در طبيعت. در قرآن چه کرده است سوره ايست يک کلمه مي‌گويد چقدر حرف در آن است حالا چون ماه رمضان بيننده‌ها گوش مي‌دهند اين سوره فلق را را با هم بخوانيم.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» پناه مي‌برم به خداوند شکافنده صبح به خدايي که تاريکي شب را با سپيدي مي‌شکافد عدم را با آفرينش مي‌شکافد سنگ را مي‌شکافد چشمه‌ها در مي‌آيد دانه را در دل خاک مي‌شکافد به اين خدا قسم پناه مي‌برم به اين خداي فلق «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» از شر آفريده‌ها.
1- پناه بردن به خدا از شرّ نفس خود
شر آفريده‌ها مختلف است. شر خود «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» يکي از ما خلق خود ما هستيم از شر خودمان، يکي ديگران، يکي طبيعت «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» خودمان مگر شر داريم بله شر خودمان را برايتان بگويم اعوذ بک، « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» داريم اعوذ بک خدايا پناه مي‌برم به تو از چي من 1- علم لاينفع: پناه مي‌برم از علم بي خاصيت. باسواد است اما خاصيت ندارد آن علمي که مفيد است ياد نگرفته مثلاً اسم فلان شخص را بلد است آن اسمي را که بايد بلد باشد بلد نيست محفوظات است حفظ کرده اما چيزهايي را حفظ کرده که بيخود. حالا آقايان تحصيلکرده يک خاطره برايتان بگويم يک آيه داريم توي قرآن که مي‌فرمايد: انما، انما يعني فقط انما فقط، انما يخشي الله من عباده العلماء: يعني فقط از خدا کساني مي‌ترسند که عالم باشند علما از خدا پروا دارند.
بنده اول طلبگي‌ام سر نماز خيلي حال داشتم گاهي هم گريه مي‌کردم کمي که باسواد شدم سر نماز حواسم پرت شد ديدم که همين طورکيلويي دولا مي‌شوم صاف مي‌شوم سجده مي‌کنم رفتم پهلوي علامه طباطبايي در مشهد مقدس پشت سر مرحوم آيت ا. . . العظمي ميلاني ايشان غروبها مي‌آمد توي صحن نماز مي‌خواند رفتم بغلش نشستم گفتم قرآن مي‌گويد عالم از خدا مي‌ترسه گفت بله انما هم گفته يعني فقط من اول طلبگي که عالم نبودم سر نماز حالي داشتم گريه، توجه الان کمي باسواد شدم سر نماز حواسم پرته. پس اين آيه چه مي‌گويد آيه درست است معلوم مي‌شود علم تو علم مفيدي نبوده، اگر علم مفيد باشد هر چه آدم باسوادتر مي‌شود تواضع، اگر يک ديپلم به پدرش سلام مي‌کند ليسانس بايد بگويد سلام عليکم، فوق ليسانس دست باباش را مي‌بوسد دکتر که شد دست مادرش را هم مي‌بوسد آمپول زن است سلام مي‌کند دکتر شد مي‌گويد سلام عليکم، رئيس بهداري شد مي‌گويد سلام عليکم و رحمه ا. . . ، وزير شد مي‌گويد سلام عليکم و رحمه ا. . . حال شما چه طوره هر چه باسوادتر مي‌شود ادب و تواضعش بيشتر مي‌شود بيشتر سلام مي‌کند بيشتر مسجد مي‌آيد بيشتر با مردم است. اما اگر نه، ديپلم ليسانس که شد اتاقش لامپه، فوق ليسانس لوستره، وزير که شد لوسترش درازتر مي‌شود، وزير که شد اتاقش درازتر مي‌شود اگر اتاقها دراز شد اين(علم لاينفع) اگر تواضع بيشتر شد علم ينفع مفيد است.
2- پناه بردن به خدا از علم غير مفيد
در دعا داريم(و علماً نافعا) خدايا سوادي به ما بده که نافع باشد. (علماً نافعا) خوب حالا يک خط کش برايتان بگويم بالاخره ما توي مملکت‌مان تحصيلکرده زياد است اين علم مفيد است يا مفيد نيست يک خط کش به شما مي‌دهم خط کش مال اميرالمؤمنين است.
اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: (ثمره العلم العبوديه): ثمره علم بندگي ست. حالا خودتان مي‌دانيد دبستاني‌ها بيشتر سلام مي‌کنند به استادشان يا راهنماهي‌ها يا دبيرستاني‌ها يا دانشجوها اگر توي دانشگاه دانشجو استادش را تا مادامي که درس پهلويش دارد ترم و واحد پاس مي‌کند سلام مي‌کند همين که استادش ديگر نيازي به اين استاد ندارد سلامش هم نمي‌کند اين معلوم مي‌شود علم مفيد نيست. چون اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: ثمره علم بندگي است. آنوقت حديث داريم پيغمبر ما هر روز مي‌گفت خدايا پناه مي‌برم از علم بي خاصيت.
تحصيلکرده هست اما شعورش، معرفتش، اخلاقش اگر ادب دانشجو بيش از راهنمايي شد معلوم مي‌شود علم مفيد است اگر بچه‌هاي دبستاني و راهنمايي اگر ما توي مسجدمان بچه کوچولوها بودند تحصيلکرده‌ها نبودند معلوم مي‌شود اين دانشگاه‌ها علمش نافع نيست چون هر چه باسوادتر مي‌شوند از مردم و از خداي مردم فاصله شون بيشتر مي‌شود خداي ناکرده اما اگر برعکس شد هر چه مسجد البته اين به شرط اينکه پيش نماز مسجد هم با مطالعه باشد دانشمند باشد خوش اخلاق باشد هيئت امنا، خادم همه‌اش هم يکطرفه نيست گاهي وقتها پاس مي‌دهي اون عرضه نداره آبشار بزنه يعني اين خوبه ولي آخوند، آخوندي نيست که اين را اشباعش کند گرسنه‌اش است غذا، غذاي خوردني نيست. چون خادم مسجد نقش دارد هيئت امنا نقش دارند اينها همه بايد با هم باشد.
اگر بچه‌اي بدنيا آمد کله بزرگ است اما بدن کوچک است اين مردني است اگر بدن بزرگ است کله به اندازه يک گردو است هم اين مردني است و هم اون مردني است بايد سر و شکم و پا به هم بخورد يعني بايد دانشجو برود مسجد برنامه‌هاي مسجد هم برنامه‌هاي قانع کننده باشد که آدم وقتي رفت توي مسجد گوشت کيلويي پنج هزار تومان خورد يک چيزي هم به رشدش اضافه بشود.
3- پناه بردن به خدا از قلب غير خاشع
خوب يکي از خطرات خود علم بي خاصيت است بخوانيد ببينيم يک- دو- سه « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» يکي از خلق‌ها خودمان هستيم که از علم ديگر چه(و قلباً لا يخشع) پناه مي‌برم از قلبي که خشوع ندارد سنگدل است. پاي تلويزيون نشسته است مي‌گويند فلان جا را سيل برد فقط مي‌گويد اه فلان جا بمباران شد مي‌گويد ااه همسايه شما مرد مي‌گويد اااه اين فقط يک اه مي‌گويد ککش نمي‌گزد اه ااه اااه(قلب لايخشع) غصه نمي‌خورد تو ماشين نشسته است بارندگي مي‌شود مي‌گويد ما که توي ماشين هستيم مردم زير باران گاهي هم از مردم کيف هم مي‌کند وقتي گفتند مثلاً بايد غصه بخوريم ما پاي تلويزيون نشستيم شنيديم که سي درصد معلمين آموزش و پرورش اصلا رشته‌اي که درس مي‌دهند تخصص ندارند مثلا نانوا است خياطي مي‌کند خياط است نقاشي مي‌کند نقاش است مکانيکي مي‌کند مثلا ليسانس رياضي است مي‌رود چيز ديگري درس مي‌دهد ليسانس است مي‌رود چيز ديگري درس مي‌دهد يعني اون رشته‌اي که درس مي‌دهد اصلا وارد خيلي نيست آنوقت مي‌دانيد يعني چه؟ يعني ما ضد قرآن عمل کرديم.
قرآن مي‌گويد خداوند امر کرده است «أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» النساء/58 خداوند سفارش کرده امر کرده که امانت را به اهلش بدهيد آيا اين بيست ميليون بچه مدرسه‌اي بيست ميليون بچه مدرسه‌اي حالا يک ميليون اگر معلم داشته باشيم با دبير و همه مي‌شوند سيصد هزار، سيصد هزار، سيصد هزار معلم بي تخصص که اهليت ندارند ولي ما نسل نو که امانت است امانت را که بچه‌ها هستند به يعني سيصد هزار خلاف شرع رو مخ بچه‌ها مي‌شود بايد اگر قلب، قلب بيداري باشد برق از سر همه بايد بپرد. ما سيصد هزار معلم داريم که آن رشته‌اي که درس مي‌دهد تخصصي ندارد خيلي خطرناک است اين اصلاً بعد از اين که آدم اين را از تلويزيون شنيد توي رختخواب اه ما امانات را داديم به آدمي که اهلها نيست اهلش نيست آدم خوبي است من نمي‌گويم آدم بدي است اين کاره نيست مثل اينکه قرائتي خلبان بشود خوب هواپيما سرنگون مي‌شود به اهلش ندهيد آنوقت مجلس شورا بايد اولين قانونش اولين کارش بچه‌هاي مدرسه‌اي باشند چون سدّ و پل و جاده و نمي‌دانم همه چيز و همه اين مخ است. مخ نسل نو مخ نسل نو خيلي مهم است اگر يک جايي مي‌گويند قحطي شد اگر از يک جايي مي‌گويند از ضرر علمي ضرر چي ضرر چي. . . . خدايا پناه مي‌برم از قلبي که نسبت به خدا خشوع ندارد اين همه نعمت مي‌بيند يک سجده نمي‌کند عجب قرآن اول يک توبيخي مي‌کند مي‌گويد(قلوبهم) بعضي مردم قلبشان « كَالْحِجَارَةِ» انگار سنگ است. بعد مي‌گويد رحمت به گور سنگ گاهي از سنگها چشمه آب بيرون مي‌آيد قلبهايي هستند که يک ذره چشمه آب بيرون نمي‌آيد « قُلُوبُكُمْ»، « كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»، « أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»: يعني قساوتش سنگين‌تر است. گاهي قرآن مي‌گويد: «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ» بعضي آدمهاي نااهل مثل چهارپايند، بعد مي‌گويد « بَلْ هُمْ أَضَلُّ»: از چهار پا بدترند تمام گرگها صد تا پرونده توي دادگستري ندارند آدم هست پنج کيلو پرونده دارد يک کسي مي‌گفت اگر اين «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» نبود من سکته مي‌کردم از غصه که چرا خدا ناقص حرف زده است. که بعضي از اين مردم مثل چهارپاند. صدام مثل چهارپاست اينقدر که صدام جوانهايمان را کشت تمام گرگهاي تاريخ همشان جمع شوند اينقدر آدم. . . در يک کشور يک گرگ در سال ممکن است دو تا يا سه تا حمله بکند «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ»، «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»، «كَالْحِجَارَةِ»، «أَوْ أَشَدُّ»، يک دوربين عکاسي به تو بدهند تا آخرعمر مي‌گويي قربان شما متشکرم مخلص شما هستم جيرجيرکتم مخلصتم. . . . چته حالا يک دوربين داده خوب خدا دو تا دوربين به شما داده است دو تا چشم صبح تا شب عکس برداري مي‌کني هم عکس ساده هم عکس رنگي اين همه عکس از هم دور هم از نزديک فيلمش را هم عوض نمي‌کند آنوقت دو تا چشم به شما داده آنوقت جزاي اين دوتا چشم اين که به ناموس مردم نگاه بد کني اين شکر چشم بود دستي که بهت داد براي کتک بود اگر براي کتک بود که خدا مثل چکش خلق مي‌کرد اين دست نرم است يعني بکش روي سر مردم دست اينطوري يعني محبت است وگرنه همچين پتک که نيافريده اين خطرات خود است.
4- لقمه حرام، عامل سنگ دلي
سنگدلي چطور آدم سنگدل مي‌شود لقمه حرام، به بچه هايمان لقمه حرام ندهيم خودمان لقمه حرام نخوريم اين رباهايي که الان مي‌دهند بعضي‌ها راحت مي‌گويند آقا يک ميليون ماهي اينقدر دو ميليون ماهي اينقدر اينها ربا است و لقمه حرام است قطعاً حرام است، ربا حرام است، رشوه حرام است اگر اسم رشوه را بگويند حق سرعت هديه باز هم عوض نمي‌شود.
آخه گاهي وقتها يک کس مي‌خواست رئيس بانک وام بگيرد وام خلاف باقي وامهاي طبيعي مي‌خواست يک وام اضافه بگيرد رفت اداره ثبت اسم رئيس بانک را پرسيد که کي متولد شده است روز تولد رئيس بانک را ياد گرفت روز تولد يک هديه و دسته گلي برد در خانه ايشان گفت چيه گفت من مي‌دونم امروز روز تولد شماست خود رئيس بانک يادش نبود، خود رئيس بانک يادش نبود هيچي يک هديه‌اي براي رئيس بانک داد و يک وامي تا يک وامي بگيرد حالا نمي‌دونم رئيس بانک گول خورد يا نه.
من يک شب خوابيده بودم بعد از نصف شب ماه ارديبهشت ديدم زنگ مي‌زنند کيه اين وقت شب زنگ مي‌زند بعد از نصف شب بفرمائيد از توي رختخواب گوشي را برداشته بفرمائيد آقا تبريک عرض مي‌کنم هر چه فکر کردم که آخه تبريک چي بوده گفتم براي. . . گفت آخه فروردين گفتم بابا الان ارديبهشت است آخه اين وقت شب تبريک عرض مي‌کنيد هم قاطي کرده بود يعني عوض فروردين، ارديبهشت عوض روز، شب گفتيم اين يک چيزيش مي‌شود اين يک چيزيش مي‌شود دو سه روز بعدش ديدم که آمده حاج آقا فلان مشکل را شما بنويس حل بشود گفتم پس تبريک نصف شبت براي. . . . يک آيه داريم سوره طارق نصفش را من مي‌خوانم اون کلمه‌اش را شما بگوييد «وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ» الطارق/1: طارق يعني کوبنده يک شبي از افسرهاي اميرالمؤمنين سحر آمد شب يا روز حالا يادم نيست يک حلواي شيريني آورد شروع کرد در را زد اين طارق، يعني کوبنده اين که به راه مي‌گويند طريق چون آدم با پايش مي‌کوبد به راه مي‌گويند طريق يعني هي مي‌کوبد طارق يعني مي‌کوبد حضرت اميرالمؤمنين فرمود هان شيريني آورده تو مي‌خواهي فردا يک جنايتي توي کشور بکني من کاري باهات نداشته باشم اين شيريني را آوردي باج مي‌دهي.
اسمش نذري هست، اسمش هديه، اسمش چه مي‌دانم سال. . تولد است آنوقت اميرالمؤمنين توي نهج البلاغه گويد طارق آمد طارق يعني آمد در خانه را بزند و السماء و ما طارق حقيقتها با اين اسمها عوض نمي‌شود يکبار توي تلويزيون يک چيزي گفتم گفتم به جوان گفتند حلقه طلا حرام است گفت اين نامزدي است گفتم حالا اگر گفتي نامزدي حرام خدا حلال شد با کلمه نامزدي حرام خدا حلال نمي‌شود هديه، سالگرد، نذري اينها با حرام خدا حلال نمي‌شود بعد يک مثل آنوقت توي تلويزيون زدم گفتم يک کسي جگر بو مي‌داد گربه‌ها آمدند دور منقلش جمع شدند اين تا ديد گربه‌ها دور جگر جمع شدند گفت بلاله بلال، اين فکر کرد که اگر به جگر بگويد بلال گربه‌ها مي‌روند اگر به جگر گرفتم بلال گربه‌ها نمي‌روند اگر به رشوه گفتيم. . . .
يک کسي مي‌گفت حق التسريع، يعني اين رشوه نيست حق سرعت يعني اين کار را مي‌کنم که. . رشوه گاهي مادي است پول، سکه مادي است گاهي هم معنوي است حالا معنويش را من مسئله‌اش را بلد نيستم بايد بپرسم مثلاً زنگ مي‌زنند آقا اين کار قانوني هست يا نه مي‌گويد قانوني است من خودم سريع اين کار را انجام مي‌دهم به يک شرط شما بيائيد توي اداره ما يک سخنراني کنيد حالا اين هم رشوه حساب مي‌شود يا نه حالا شايد هم رشوه نباشد ولي اين هم بفهمي نفهمي بوي رشوه ازش. . . خلاف قانون نمي‌کنيد مي‌گويد آقا اين کار قانوني است منتها بايد يک هفته انجام بدهد ولي من اين را براي تو يک ساعته انجام مي‌دهم ولي حالا مثلاً مي‌گويد به شرطي که شما هم بياييد اداره ما سخنراني کنيد. حالا من چه مي‌کنم حالا من اين جور جاها قاطي مي‌کنم که بلکه حلال بشود مي‌گويم يک وقت که دانشگاه باز است الان مثلاً دانشگاه تعطيل است اگر يک وقت دانشگاه باز بود حوزه هم باز بود مي‌آيم توي شهرتون که يک صحبت براي همکارهاي طلبه گذاشته باشيم يکي هم براي برادران عزيز دانشجو خواهران محترم دانشجويي يک سخنراني هم توي اداره شما مي‌کنم يعني براي اداره نمي‌روم يعني مخلوط مي‌کنم که بلکه اگر هم غلط کردم غلط و صحيح قاطي هم بشود حالا به دنياي خودم گفت که قرآن يک آيه دارد مي‌گويد «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا» التوبة/102 قاطي مي‌کند حالا باز هم از نظر فقهي نمي‌دانم کارم درست يا نه بايد بپرسم از مرجع تقليدم.
5- آزاد شدن از قيود نفساني
خطرات خود بخوانيد با هم بخوانيد يک دو سه «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» يکي از خلقها خودمان هستيم آدم گاهي خودش رحمت به کسي که بتواند قيدها را باز کند آدم نبايد گير خودش باشد.
آره گير خودش است من يکبار گير خودم افتاده بودم اول انقلاب بود مي‌آمديم تهران فيلم پر مي‌کرديم مي‌آمديم ميدان شوش سوار مي‌شديم مي‌رفتيم قم هنوز ترور و شخصيت و نمي‌دانم محافظ و پاسدار اينها در کار نبود اول‌هاي انقلاب بود ما فيلم را پر کرديم و آمديم ميدان شوش سوار شويم برويم قم سوار اتوبوس شديم رسيديم به بهشت زهرا توي راه قم و تهران گفتم بلند شوم بگويم براي شادي روح شهدا صلوات ختم کن پا شدم نگاه به اتوبوس کردم ديدم جمعيت نگاه مي‌کنند نشستم عارم شد گفتم آخه صلوات ختم کن مال اين جگر فروشها، شاگرد شوفرها، هيئتي‌ها آخه تو حجت الاسلام والمسلمين صلوات ختم کن اين در‌شان تو نيست. گفتم نامرد تلويزيونت از اين شهداست، آمدن امام از اين شهدا است فرار شاه از اين شهداست ما هر چه داريم از انقلاب داريم بلند شو بلند شدم تا باز نگاه به اتوبوس کردم باز نشستم هي به خودم فحش دادم هي بلند شدم نگاه کردم هي نشستم پا شدم هي نشستم پا شدم اين بغل دستي گفت حاج آقا صندلي شما ميخ دارد گفتم نخير صندلي ميخ ندارد گير خودم هستم آخه بعضي‌ها گير شرق هستند بعضي گير غربند بعضي‌ها گير خودشان هستند. گير خودمم گفت گير چي گفتم گير آخوندي من اگر اين عمامه سرم نبود راحت صلوات ختم مي‌کردم بخاطر عمامه عارم مي‌شود خدا لعنت کند اين خصلتها را چه خبره حالا دو تا کلمه درس خواندي صد تا کتاب خوانده شده ليسانس دويست تا کتاب خوانده شده فوق ليسانس، سيصد تا خوانده شده حجت الاسلام چهارصد تا خوانده شده آيت ا. . . چه خبره پيغمبر به بچه‌ها سلام مي‌کرد الان مادرشوهر به عروس، من بزرگترم او بايد به من سلام کند.
بچه از شکم مادر آمده بيرون تکبر بيرون نيامده مي‌گفت ما دو تا چيز داريم يکي مني از انسان بيايد بيرون يکي منيت از انسان بيايد بيرون مني از انسان مي‌آيد بيرون اما انسان از منيت بيرون نمي‌ياد من منم اينها هنوز از منيت بيرون نيامدند گاهي آدم گير خودش است من ديدم آدمي را که در آستانه هفتاد سال بودند خيلي هم باسواد بودند اگر اسمش را هم ببرم بعضي شما مي‌شناسيدش مهم باسواد دستش را دراز کرد تا رفت دست بدهد دستش را پيش گرفت گفت اين که دستم را پيش گرفتم مال اين است که يازده سال پيش آمدم به ديدنت تو به بازديد من نيامدي يا ابوالفضل ما سرکه هفت ساله ديده بوديم کينه هفتاد ساله نديديم بابا حالا اين توي عروسي براي شما کادو نياورد زايدي خانه نو ساختي چشم روشني نياورد ول کن ديگر اينقدر گير نده تو برعکسش کن.
امام سجاد مي‌گويد يک توفيق بده(من اغتابني الي حسن الذکر): او غيبت کرد من خوبيش را بگويم(صلّ من قطعک) درود بر کسي که اگر او قطع رابطه کرده من با او قطع رابطه نکنم او سلام نکرد من سلامش کنم او ديدن من نمي‌ياد من ديدن او بروم.
امام سجاد مي‌گويد اين را مي‌گويند آدم حسابي نه که حالا که او نيامد من هم نيامدم(قلب لايخشع) يعني يک قلبي که خشوع ندارد.
سعي کنيم اگر باسواديم پولي داريم زوري داريم عنواني داريم سياست هم همينطوره سياست هم همينطوره حديث داريم اگر با کسي رفيقي، رفيقت يک پستي گرفت اگر يک دهم رفاقت قبلش را حفظ کرد حديث مي‌گويد(ليس بصديق سوء) باز هم آدم بدي نيست يعني پست صددرصد آدم را آب مي‌کند اگر کسي پست گرفت و باز نود درصدش آب شد ده درصدش ماند باز هم معلوم مي‌شود آدم بگويد آدم خوبي است يعني تا نود درصدش قابل پيش بيني است بله خطر خود آدم گير خودش است گير خودشه(و قلباً لا يخشع و نفساً لا تشبع) حرص سير نمي‌شود مثل جهنم قرآن به جهنم مي‌گويد سير شدي مي‌گويد باز هم داري بفرست بيايد البته يک آيه دوتا آيه داريم توي قرآن اينها را بايد معني کرد.
يک آيه داريم توي قرآن مي‌گويد جهنم تنگ است يک آيه داريم مي‌گويد جهنم گشاد است بالاخره گشاده يا تنگه هم دارم «مَكَانًا ضَيِّقًا» الفرقان/13يعني جهنم تنگه «ضَيِّقً»، «ضَيِّقً» هم داريم به جهنم مي‌گوييم «هَلْ امْتَلَأْتِ» ق/30 پر شده مي‌گويد «هَلْ مِنْ مَزِيدٍ» باز هم داري بفرست بياد اين را کسي از من بپرسيد بالاخره يک آيه داريم جهنم تنگه يک آيه داريم جهنم گشاده کدامش درسته گفتم هم تنگه هم گشاد گفتم مثل ديواري که ميخ توش مي‌کوبي ميخ که توي ديوار مي‌کوبي هر ميخي جاش تنگه اما اگر از ديوار بپرسيم جاي ميخ داري مي‌گويد باز هم داري بفرست بياد يعني ديوار جاي ميخهاي فراواني دارد با اين که هر ميخي به خودي خود جاش تنگ است هم مکان «ضَيِّقً» هم «هَلْ مِنْ مَزِيدٍ».
6- تحصيل علم و تلاش، در حدّ توان و امکان
انسان خوبه از علم سير نشود هر چه مي‌خواند باز هم عاشق‌تر بشود کلمه فارق را خودتان بگوييد فارغ التحصيل زن حامله فارغ مي‌شود انسان هيچ وقت از فارغ ما نبايد هيچوقت نگوييم آقا بس است بس نيست در کار خير بس نيست شب عاشورا به بچه‌ها امام حسين فرمود: بس است فرمود نه بابامون شهيد شده ما مي‌خواهيم توي جبهه باشيم در کارهاي خير نگويد بسه.
ما زود مي‌گوييم بسه قانعيم يک کسي نمازش غلط بود گفت بابا همين را خدا قبول مي‌کند گفتيم بابا نمازت غلط است گفت اينقدر خدا تارک الصلاه دارد که الان فرشته‌ها سر همين نماز من دعواشونه او مي‌گويد بده به من او مي‌گه بده به ما يعني با نماز غلط خودش قانع است. آنوقت اميرالمؤمنين آنقدر نماز مي‌خواند که مي‌گويند يا علي چرا اينقدر خودکشي مي‌کني.
خدا توي قرآن به پيغمبر مي‌گويد «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ» الشعراء/3 چرا خودت را مي‌خوري «مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» طه/2 چرا خودت را به مشقت مي‌اندازي چرا خودت رو مي‌خوري.
به اميرالمؤمنين مي‌گويند چرا اينقدر عبادت مي‌کني مي‌گويد من نمي‌دانم يک رکعت نمازم قبول شده يا نه اگر بدانم قبول شده اينقدر خودم را به دردسر نمي‌اندازم در عبادت خسته نشويم در تحصيل در خدمت به مردم خسته نشويم نه ما عرض کنم هم خمس داديم هم زکات داديم پيرمردها هم بعضي هاشون مي‌گويند من وجوهاتم را دادم آقا بسم الله الرحمن الرحيم وجوهاتت را دادي اما باز هم چون گرسنه است باز هم بايد غير وجوهات را باز هم بايد پول بدهي تا مادامي که گرسنه هست شما باز هم مسئول است شما حاضريد بگوييد اين بچه را هفده آمپول زديم اثر نکرد حالا بگذار بميره اگر بچه‌ات است بايد آنقدر بروي دکتر تا اين بچه خوب بشود نه اين که بگويي سي و هفت تا قرض خورد هفده تا هم آمپول زد حالا ديگه مرد مرد زنده شد زنده شد.
من خمسم را داده‌ام سهمم را هم داده‌ام ديگه حالا هر جور شد شد نه آقا جان غير از خمس و سهم ما باز هم مسئوليم بعضي افراد هر کاري مي‌خواهند مي‌کنند شب عاشورا مي‌آيند دو دستي سينه مي‌زنند مي‌گويند ما همه غرق گناهيم و يک حسين داريم يعني خودش را خالي مي‌کند فکرش را تخليه مي‌کند دل خودش را آرام مي‌کند که يک نذري داد يک سينه‌اي زد کافي نيست آقا کافي نيست تا مادامي که گرسنه هست سيرها مسئولند خمس و زکات حداقلش است شما اگر يک غريقي افتاده توي آب نمي‌تواني بگويي آقا بنده چهل و هفت متر شنا کردم ديگه حالا غرق شد شد تا مادامي که غريق هست و شما رمق داري. . . توي قرآن نگفته قرآن دو تا پله بيشتر ندارد يا مي‌گويد «اتَّقُوا اللَّهَ» قرآن ببين يا مي‌گويد «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» آل عمران/102 يعني حق تقوا يا مي‌گويد اگر حق تقوا نداري «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» التغابن/16 لااقل آن مقدار که استطاعت داري.
«وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ» الحج/78: حق جهاد است يا مي‌گويد حق جهاد يا مي‌گويد «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» الأنفال/60: لااقل آن مقداري که استطاعتش را داري يا درجه يک يا درجه دو درجه يکش حق تقواست که وقتي آيه نازل شد حق تقوا مردم گفتند يا رسول الله حق تقوا را ما که نمي‌توانيم آيه دوم نازل شد لااقل قيمت تعاوني. قيمت تعاونيش اين است که «مَا اسْتَطَعْتُمْ» تو جان داري قيمت تعاونيش تا جان داري. گفت آب رود نيل يک قورت من است، خواب اصحاب کهف چُرت من است تا آنجايي که جان داري تازه قيمت تعاونيش اين است که تا مادامي که جان داريم تا مادامي که مي‌توانيد درس بخوانيد بخوانيد. اينقدر تعطيلات مي‌خواهد چکار دانشگاه اين همه تعطيل، حوزه اين همه تعطيل «مَا اسْتَطَعْتُمْ» تا جان داريد.
خدايا از همه خطرات ما را حفظ بفرما آخر حرف اين دو تا آيه را باز بخوانيم.
خدايا ما را از شرور خودمان و شرور طبيعت و شرور ديگران که در جلسه‌هاي بعد خواهم گفت همه ما را حفظ بفرما اين جلسات را دنبال کنيد خواهران اگر بناست افطاري درست کنند برادرها برنامه‌اي دارند اين با هم زشت است ديگه ريشمان سفيد شده من شر ما خلق من اعوذ برب الناس اينها الفباي دين است حالا بعد از بيست و شش سال آمديم سراغ الفبا مي‌گفت پسرم شانزده سالش است تازه به باباش مي‌گويد مامان حالا ما بعد از بيست و شش سال حالا آمديم قل اعوذ برب الناس را مي‌گوييم هم بايد عذرخواهي کنيم هم ديگه اينها را برنامه بگذاريم يک جوري جور کنيم که اين آيه آسان‌ها را حفظ کنيم با معناش.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته