1384/7/28 تفسير سوره فلق -11 بايگاني سالانه - 1384



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

رمضان امسال گفتيم سوره‌هاي کوچک را بحث کنيم. گاهي سوره‌ها کوچک است اما يک دريا، بلکه چندتا اقيانوس حرف دارد. در سوره فلق را مانديم. هر چه مي‌خواهيم رد شويم مي‌بينيم هنوز حرف‌هايي هست. حالا چون ماه رمضان هم ماه قرآن است باهم اين سوره را همه بينندگان عزيز بخوانيم همه معمولا حفظند.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
راجع به اصل پناهندگي گفتيم که تمام موجودات زنده به طور طبيعي وقت خطر پناهگاه مي‌خواهند. يعني هر موجود زنده‌اي از خزنده، درنده، هر موجودي که باشه وقتي خطر ديد مي‌خواهد يک جايي پناهنده شود. بشر هم همين طور است موجود زنده‌اي است که وقت خطر به پناهگاه مي‌رود. پناه به اسلحه پناه به قرص خواب پناه به خود کشي پناه به شراب پناه به سحرو جادو پناه به ابر قدرت‌ها، باج دادن‌ها رشوه دادن‌ها. بالاخره وقت خطر باج دادن، اسلحه، شراب، خودش را ميخواهد آزاد کند يک جايي. خطرات هم، هم خطرات مادي هست که بشر مي‌فهمد مثل بمباران، مرض، هم خطرات اخلاقي، اجتماعي، راي نياورده، خطرات سياسي است، خطرات اجتماعي است آبرويش را ميريزند. خطرات آخرتي است. خطرات هم زياد است يعني دنياي خطر. دنياي پناه، عرض کنم به حضور جناب عالي که خطرات را ما دسته بندي کرده‌ايم: خطرات دروني يا خطرات بيروني. بيروني هم دسته بندي کرديم: خطرات آدمها، همسايه بد، همسر بد، بچه بد، رييس بد، خطرات آدمها، يا خطرات طبيعت؛ سيل، زلزله، طوفان، حيوانها، خطرات طبيعت، خطرات آدمها، خطرات خود، خطرات ديدني، نديدني، خطرات لحظه‌اي، خطرات دائمي، خطرات فردي، خطرات اجتماعي.
آقا اين «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» شرش ما را گرفت يا تعبير زشتي شايد باشد، خيرش ما را گرفت. مانديم اين خطر چيست؟ عرض کنم که چند جلسه صحبت کرديم. حالا يکي از خطرات خود اين است:
امير المومنين ميفرمايد که؛ (الهي أعوذ بک) آن وقت از کامپيوتر هم ديديم که صدها أعوذ داريم که اوليائ خدا پناه مي‌بردند از اين خطرات. واگر انسان غافل باشد تو دام يکي از اين خطرات مي‌افتد. گاهي انسان تو دام يک نامه مي‌افتد. تو دام يک تلفن مي‌افتد. تو دام يک تلفن مي‌افتد.
چند وقت پيش نقل شده بود تو تلويزيون که يکي با همسرش شوخي کرده گفته بله تو هواپيما، هواپيما ربا هست و هواپيما را دارند مي‌دزدند. مي‌خواسته شوخي کند. اين صدا را ديگران شنيده‌اند و بالاخره فکر کرده‌اند که اين شوخي جدي است. هيچي اصلا پرواز تاخير افتاده يک علم شنگه‌اي و. . . يک حادثه رخ مي‌دهد براي اين که يک کسي شوخي مي‌کند. بسياري از خانواده‌ها که روي شوخي با يک کلمه به هم ريخته همه چيز.
يک زني خواب ديده که شوهرش رفته يک زن ديگر گرفته. شش ماه اين زن و شوهر با هم بدند که مي‌گويد من خواب ديدم که تو يک ازدواج ديگري کردي. مرد آمده بود ميگفت آقاي قرائتي من چه کنم زنم خواب ديده. بايد گفت از شر خواب همسر، خود همسر که هيچي، گاهي خوابش هم. . . .
يک کسي خواب ميبيند آدم بدي است. . هيچي اصلا باهاش بد ميشود. ميگويد من خواب ديدم اين آدم بدي است. يعني انسان واقعا خيلي ضعيف است و خطر هم خيلي زياد است. اين است که خدا آخر قرآن به پيغمبر ميگويد، پيغمبر با اينکه معصومي وما مواظب تو هم هستيم. . . . اصلا 242 بار در قرآن ربّک هست. يعني من پروردگار تو هستم، نه رب السماوات والارض، نه رب المشارق والمغارب، بلکه ربّک. با اينکه ميگويد من لحظه به لحظه مواظب تو هستم آخر قرآن ميگويد «قُلْ أَعُوذُ»، تو هم به خدا پناه ببر. آن وقت پيغمبري که آن به آن زير نظر وزير عنايت خاص خداوند است، اوهم بايد پناه ببرد ما که ديگر.
1- پناه بردن به خدا از غضب الهي
حالا يکي از خطر‌ها اين است(أعوذ بک من غضبک وحلول سختک) پناه ميبرم به تو از اين که تو غضب کني بر من. ازغضب خدا پناه ميبرم. ميگويند فلاني از دست تو ناراحت شد. فلاني کيه چه قدر زور داره چه کار ميتواند بکند؟ کاري نميتواند بکند. فرعون به ساحر‌ها گفت تکه تکه‌تان ميکنم گفتند حالا جانمان را مي‌خواهي بگيري تو زورت بيش از اين دنيا نيست که. اگر شاه به کسي غضب ميکرد طرف رنگش را مي‌باخت. حالا کوشاه؟ کونخست وزير؟ . . همه چيزي مي‌پرد ولي غضب خدا هميشه هست. پناه ميبرم به تو از غضب خدا که از اثر گناهان به وجود مي‌آيد.
پناه ميبرم به تو از اين که ظاهرم خوب باشه، باطنم بد باشه مثل مار. مار پوستش نرم است ولي توش زهر است. مثل آب دريا آدم قايق مي‌اندازد روش کشتي مي‌اندازد. اما اگر آب دريا برود تو قايق و تو کشتي. . . . دنيا مثل آب دريا است. آب دريا اگر بيرون کشتي باشد. . . يعني دنيا اگر تو دل نرود آدم از زندگي استفاده ميکند. اما اگر عشق دنيا رفت تو دل، مثل آب دريا که ميرود در کشتي مي‌کشد. مثل نور خورشيد از نور خورشيد مي‌شود استفاده کرد اما به نور خورشيد نگاه کني کور ميشوي.
دنيا مثل مار است ظاهرش قشنگ است توش مشکل دارد. مثل آب درياست ازآن مي‌شود استفاده کرد اما اين آب دريا براي تو کشتي. . . مثل نور خورشيد است از نور خورشيد مي‌شود استفاده کرد، به نور خورشيد نمي‌شود. . .
پناه ميبرم از اين که ظاهرم زيبا باشد همه مردم گويند التماس دعا، مردم مي‌گويند آقا تو نماز شب يک دعايي به ما بکن من نماز صبحم قضا مي‌شود. مردم مي‌گويند ايشان دانشمند است در حالي که من صد تا کتاب بيشتر نخوانده‌ام دويست تا کتاب بيشتر نخواندم. حالا گرچه ممکن است لقب حجت الاسلام. . . مردم مي‌گويند صل علي محمد يار امام خوش آمد بنده احساس مي‌کنم يک رکعت نماز با توجه نخوانده‌ام حالا مردم هرچه مي‌خواهند بگويند.
2- عنوان و شهرت، بي ارزش است
دنيا موج است. يکي مي‌گويد قرائتي خوشا به حالت که همه ايران ميشناسندت. دلش مي‌خواهد مشهور شود. حالا بنده که مشهور شدم چه خاصيتي دارد؟ کوه هيماليا شهرتش از من بيشتر است. راه ميروي نگاهت مي‌کنند، يک فيل هم راه ميرود همه نگاهش ميکنند. تلويزيون نشانت ميدهد؛ آن کانال راز بقا هم نشان مي‌دهد. البته حالا آن کانال نزنيد‌ها! گوش به حرف من دهيد. چون تا مي‌گويند راز بقا مي‌گويند اه بزنيم آن کانال ببينيم چه هست. تلويزيون تو راز بقا شغال هم نشان مي‌دهد. مشهور شويد، مي‌شويد هيماليا. نگاهمان کردند، ميشويم فيل. تلويزيون نشان داد، مي شويم مثل حيوان‌ها. بالا رفتي، مگر دود هم بالا نمي‌رود ولي روسياه است. نه هر بالا رفتني ارزش است نه هر شهرتي ارزش است نه هر نگاهي ارزش است. قرائتي صحبت مي‌کند هزار نفر جمع مي‌شود دو هزار نفر جمع ميشود بگو ده هزار تا جمع ميشوند بگو صد هزارتا جمع ميشوند اما اگر بگويند فردا قرائتي را در اين جا اعدام ميکنند دويست هزار نفر جمع مي‌شوند. يعني براي سخنراني من اگر هزار نفر بيايند براي اعدام من. . . دو هزار نفر مي‌آيند. پس نگاه مردم، جمع شدن مردم، اينها خيلي خطر است، اينها خيلي خطر است پناه ميبرم به تو از اين که ظاهرم قشنگ باشد باطنم خراب باشد
3- پناه بردن به خدا از خواب آلودگي عقل
خوب يکي اين است. . .(أعوذ بک من سبات العقل) پناه ميبرم ازاينکه عقلم خوابش ببرد. سبات با سين وت دونقطه، سبت. سبت يعني تعطيلي، يوم السبت يعني روز شنبه چون از قديم يهودي‌ها شنبه تعطيل مي‌کردند شنبه دست از کار ميکشيدند. (وجعلنا نومکم سباتا) قرآن ميگويد خوابتان وسيله اين است که يک خورده استراحت کنيد. سبات يعني تعطيلي. خواب باعث مي‌شود که انسان عقل خوابش ببرد. اين خيلي مهم است اصلا عقل چي چي است؟ ما تو جامعه‌مان اگر يک کسي يک چيزي بخرد مي‌گوييم ماشاءالله عاقل است. فهميد چه کند. خانه‌اش را اين جا فروخت و رفت آنجا خريد و الان خانه‌اش اينجا مثلا بايد ده ميليون بيشتر اما بيست ميليون با آن قطعه زمين که خريده شده صد ميليون. عجب آدم عاقلي است. عاقل بود با فلان فاميل وصلت کرد، عاقل بود، عاقل بود. . ما عاقل را به کساني مي‌گوييم که اصول دينش سه تا باشد؛ خوراک، پوشاک، مسکن. خانه، ماشين، تلفن. پول، پلو، مقام.
عقل چيست؟ به امير المومنين گفتند معاويه خيلي عقل دارد فرمود آن شيطنت است. عقل اين است که انسان با چي معامله کند.
حالا مثلا آنهايي که دوره شاه بودندو يک چيزي هم گرفتند از شاه يک قطعه زميني، نميدونم مزرعه‌اي يا بيابانها را به اسم خودشان ثبت کردند قرار دادي، گاو بندي کردند يک چيزي گرفتند مثلا آنهايي که يک چيزي از شاه گيرشان آمد اين‌ها عاقلند؟
4- رابطه عقل با بندگي خداوند
بالاخره معاويه عاقل است يا امير المومنين؟ چه اثر علمي از معاويه مانده؟ چه اثر علمي از. . عقل چيست؟ حديث داريم. . . . پناه ميبرم از شر ما خلق. يکي از شر ما خلق اين است که(أعوذ بک من سبات العقل) پناه ميبرم از خواب رفتگي عقل.
حديث داريم(العقل ما عبد به الرحمن) عقل اين است که انسان بنده خدا باشد. ببين آقا بي رودر بايستي ما توي بازار هستيم، به چه دليل؟ (الدنيا سوق) سوق يعني بازار چون سوق از سوق است. فلاني سوق پيدا ميکند يعني کشيده ميشود. چون آدم به بازار کشيده ميشود. منتها اگر طلا باشد زنها مي‌ايستند اگر چيز ديگري باشد مردها. . . هرکسي هرجايي. . کتاب باشد آخوندها مي‌ايستند دانشجوها مي‌ايستند.
5- دنيا، بازار فروش سرمايه عمر
دنيا بازار است. تو هر بازاري چهارتا چيز داريم:
1 -فروشنده داريم، 2-خريدار داريم جنس هم داريم، نرخ هم داريم. تو بازار چهار عنصر است: فروشنده، خريدار، جنس، مبلغ. ما توي اين بازاري که فروشنده انسان است ما فروشنده هستيم جنسمان را به خدا بفروشيم يا به خلق يا به غير خدا. يعني براي خدا کار کنيم يا براي غير خدا. براي چه کسي کار مي‌کني؟ براي خدا
جنسمان چيست؟ جان، مال، آبرو، هر چي که خدا به ما داده اين‌ها را داريم ميفروشيم. نرخ چيست؟ اين نرخ مربوط به اين است که به خدا بفروشيم يک قيمت است به خلق بفروشي يک قيمت. تو بازار ما مي‌توانيم جنسمان را نفروشيم يعني اگر کسي قالي داشته باشه مي‌تواند قالي‌اش را نفروشد زمين و خانه‌اش را نفروشد اما شما تو اين دنيا نمي‌تواني بگويي جواني‌ام مصرف نمي‌شود. بخواهيم يا نخواهيم بايد عمرمان دقيقه به دقيقه. . . يعني ما فروشنده اجباري هستيم. فروش اجباري است ولي خريدار اختياري. . . جنس هم اجباري است همين که داريم ديگر، جان است يا پول است. فقط يک چيز اختياري است، انتخاب خريدار، ما جنسمان را به کي بفروشيم؟ پس ما مشکل اصليمان خريدار است. انتخاب خريدار، ما فقط نقشمان اين است که به کي بفروشيم. اصل فروش. . . ببينيد دنيا که دست ما نيست. ابر و باد و مه و خورشيد و فلک بدون اختيار شما آفريده شدند.
دنيا که در اختيار شما نيست. دنيا اجباري است يعني آسمان بدون اختيار آمده ايد. . . اصلا شما هم بدون اختيار. . . کسي از شما نپرسيد مي‌خواهي بيايي مي‌خواهي نيايي. کي مي‌خواهي متولد شوي، دختر شوي پسر شوي مي‌خواهي چه قدر عمر کني. پس اين دنيا اجباري است فروش هم اجباري است. جنس هم همين جاني که داريم اجباري است فقط انتخاب خريدار. . . لوله کشي اجباري است آبهاي تو لوله اجباري است فقط شير خانه اختياري است که شما شير را باز کني يا شير را ببندي يعني وقتي شما از خواب بيدار مي‌شوي نمي‌تواني بگويي لوله‌ها کجا بود. بخواهيم يا نخواهيم لوله‌ها کشيده شده آب هم توش است هنر شما اين است که شير را باز کني يا نه از اين شير آب برداري بريزي به مردم، مردم آزاري کني يا بروي وضو بگيري. يعني سر شير و انتخاب نيت با شماست. اين انتخاب خريدار. اگر به خدا بفروشيم، اگر خريدار خداوند بود امتيازاتي دارد. امتيازاتش اين است.
6- امتيازات خداوند بر ديگر خريداران عمر
1- او جنس کم را نيز مي‌خرد. خلق جنس کم نمي‌خرد يعني اگر خانم به شوهرش بگويد برو دو کيلو انگور بگير يک کيلو انگور بگير اين برود يک سير انگور بگيرد خانم مي‌گويد. . . . . اگر من به شما بگويم يک استکان چاي بياور شما يک استکان بياوري دوتا قطره چاي توش بود ناراحت مي‌شوم. به مهمان اگر يک قاشق ماست بدهي عصباني مي‌شود. خلق جنس کم را نمي‌خرد ولي خدا جنس کم هم مي‌خرد. آيه را من نصفش را مي‌خوانم شما نصفش را: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ» الزلزلة/7 يعني خدا به اندازه يک ذره را هم مي‌خرد. پس اين يک امتياز، خدا جنس کم را مي‌خرد خلق جنس کم را. . . . . شما اگر بچه‌ات، همسرت گفت پول بده کم پولش دهي ناراحت مي‌شود اما اگر براي خدا تو صندوق کميته امداد يک نيم ريالي هم بياندازي نيم ريالي هم خدا مي‌پذيرد.
2- او جنس معيوب را نيز ميخرد. اگر به شما گفتند برو يک ميوه بگير ميوه فاسد بود پرت ميکني اما خدا جنس معيوب مي‌خرد. چه طور؟ امام نماز که مي‌خواند مي گفت خدايا اين نمازم را. . . . . (ان کان في رکوعها او سجودها خلل او نقص) اگر در رکوعش و سجودش عيبي داشت شتر ديدي نديدي.
3- او جنس را گران مي‌خرد. خدا مي‌خرد به بهشت، خلق مي‌خرد به سوت کشيدن يا کف زدن يا صلوات فرستادن. مردم که خوشششان آمد چه مي‌کنند؟ يک کاري که براي مردم کردي يک کف برايت مي‌زنند يک سوت برايت مي‌کشند ولي خدا «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى» التوبة/111 خدا مي‌خرد به «أَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ» به بهشت مي‌خرد.
4- خداوند رسوا نمي‌کند. مردم که جنسي را مي‌خرند گاهي رسواهم مي‌کنند. مثلا دست مي‌کند زير جنس آن عيب را در مي‌آورد، مي‌گويد. . . مرد غذا خورده حالا يک شن تو عدس هست، شن را در مي‌آورد به خانمش ميگويد. . . . يک بار حالا گوشت را سوزانده مرد مي‌آيد در خانه هنوز تو نمي‌تواني يک‌اش بپزي؟ حالا مرد همه چيز تو خانه آورده حالا يک قلم جنس را نياورده؛ تو هم شدي مرد؟ يعني يک خاطره تلخ را بر مي‌دارند نشان ميدهند ولي خدا اين طور نيست صبح تا شام از ما عيب مي‌بيند. . . دعاي بعد از نماز جعفر مي‌گويد(تخلف سکان ارضک) دائما سکنه زمين خلاف ميکنند اما(فکنت عليهم عطوفا) اصلا تو به روي خودت. . . (يا من اظهر الجميل وستر القبيح)
ازهمه گذشته، سرمايه از خداست اگر يک پدري پول بدهد به بچه‌اش بگويد اين پول را بگير اين هم زمين اين هم آجر اين هم آهک اين هم پول بنّا، يعني خود پسر مال پدراست زمينش را هم بابا داده تمام مصالحش را بابا داده تمام پول بنّا را هم بابا داده بعد حالا پسر يک خانه مي‌خرد مشتري ميگويد به ما بفروش بابا مي‌گويد به خودم بفروش ده برابر اگر اين پسر به غير پدر بفروشد همه توبيخش ميکنند. تو خيلي پسر پستي هستي خودت از بابات بودي زمين هم از بابات بود همه مصالح و پول و بنّا ازبابات بود آن وقت باباتم ده برابر گرانتر مي‌خريد به غريبه‌ها فروختي؟ خيلي بي معرفتي. ما خودمان از خداييم نگاهي که ميکنيم از اوست حرفي که مي‌زنيم از اوست، زورمان، فکرمان، عقلمان، هرچه داريم از اوست. حالا گفته شما اين کار را بکن به خودم بفروش. يک کاري مي‌کني بيا بنده من باش. کار به ديگران. . . . «قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» الأنعام/91چه آيه قشنگي است. خيلي آيه قشنگي است بعضي آيه‌ها را آدم بايد فوري حفظ کند. «قُلْ اللَّهُ» بگو خدا «ثُمَّ ذَرْهُمْ» باقي‌اش را ول کن. «قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» بگو خدا باقي را رها کن. . .
7- کسب رضايت خدا يا مردم؟
روايت داريم اگر بين خودت و خدا قصه را صاف کردي خدا همان دلهايي که بدشان آمد همان دلها را، خدا مثل فرماني که راننده مي‌چرخاند دلهايي را که از تو نا راضي‌اند خدا جوري مي‌کند که دلها ازتو راضي باشند. اما اگر خدارا گذاشتي کنار خواستي مردم را راضي کني مردم در يک لحظه راضي مي‌شوند اما همان مردمي که راضيشان کردي خداوند کاري مي‌کند که همانهايي که براي دوستي آنها اين کار را کردي همان دوستها. . . دشمنت شوند. حديث داريم اگر تو براي خدا کار کردي، کار به حرف مردم نداشتي، خدا راضي است من اين کار را بکنم. . . . . مثلا تو يک مجلس عروسي يک خانمي مي‌خواهد نماز بخواند ميگويد حالا عروسي است و چي مي‌شود و. . . . بابا نماز قضا مي‌شود. اگر پاشديم يک کاري را کرديم همان‌هايي که فکر مي‌کنيم تو را ه نيستند همان‌ها علاقه هايشان جذب ميشود.
روزهاي اول که امام قيام کرد، خوب بخشي مردم سنگين بودندو بخشي مردم هم عاشق. يک ذره يک ذره چون قيام امام خميني براي رضاي خدا بود کم کم همه ايران شدند عاشق. (من اصلح بينه و بين الله) اگر خودت با خدا مسئله را صاف کني، بنده مخلص شدي خداوند(ذام) يعني آن کسي هم که مذمت مي‌کند ستايشگر مي‌کند. دلها دست خداست. دلها دست خداست. عقل چيست؟ عقل اين است که آدم بفهمد خواستگار براي دخترش مي‌آيد. . . با کي ازدواج کردي؟ يک آدم فقير گمنام. . . با کي ازدواج کردي؟ مي‌گويد من عاقل بودم. دخترم را دادم به کسي که. . . از اين فاميل گرفتي؟ بله گمنامند ولي صدها کمال دارد اين خانواده گمنام که اين کمالات را آن خانواده‌هاي مشهور ممکن است بعضي هايشان نداشته باشند.
عقل چيست؟ دختر‌ها نگوييد پسرها نگوييد فلاني عاقل بود آنجا گفت بله آن جا گفت نه، اين جنس را خريد عاقل بود.
يک حديث بخوانم(الغنا) اين هم حديث حفظ کردني است(الغنا والفقر بعدالعرض علي الله) کي مي‌خواهيد بدانيد خوب است کي بد؟ غنا و فقر بعد از آنکه انسان از پل صراط رد شد. دنيا سي سال چهل سال پنجاه سال شصت سال، دنيا کم است. عاقل کسي است که ابديت را ببيند(العقل ما عبد به الرحمن).
در ماه رجب يک دعاست. دعا اين است(خاب) خاب يعني باختند(خاب الوافدون علي غيرک) باختند آنهايي که براي غير خدا کار کردند. (وخسر المتعرضون الا لک) خسارت کردند آنهايي که متعرض غير خدا شدند. تو يک جلسه خوشمان مي‌آيد مي‌توانيم کف بزنيم خوب تشويق بشود مي‌توانيم بگوييم براي سلامتي اين آقا صلوات بفرستيد. صلوات فرستادن تشويق است براي سلامتي ايشان. کف زدن هم تشويق اشت منتها کف زدن صدايي است که ذکر خدا توش نيست ولي صلوات هم تشويق است هم ذکرخدا توش است هم درود بر پيغمبر و اهل بيتش توش است. حالا کدام‌ها مثلا بهتر است؟
امام صادق رد شد ديد يکي آشپزخانه‌اش را سوراخ مي‌کند. گفت چرا سوراخ ميکني؟ گفت مي‌خواهم دودها برود بيرون. گفت خب اين يک نيت است بگوسوراخ مي‌کنم که دودها برود بيرون يا سوراخ مي‌کنم که نور بيايد تو که طلوع و غروب و نمازم جمع باشد.
هردو پنجره باز مي‌کنيم منتها هدف اين پنجره براي خروج دود باشد يا براي. . . من گوشواره براي دخترم مي‌خرم مي‌توانم گوشواره براي دخترم بخرم که مثلا يک سرودي حفظ کرده مي‌توانم گوشواره براي دخترم بخرم براي اين که نمازش را بي غلط خواند. هردو گوشواره مي‌خرند منتها عاقل آن کسي است که , عاقل‌تر آن کسي است که بگويد من با اين گوشواره دخترم را نمازخوان هم کردم. يک چادر مي‌توانيم بخريم براي خانم ميتوانيم تولد زهرا روز زن بخريم روز مادر بخريم مي‌توانيم عيد نوروز بخريم. عيد نوروز هم خوب است آدم چادر بخرد اما ديگر رنگ الهي ندارد. اما تولد حضرت زهرا آدم يک منتي هم سرحضرت زهرا مي‌گذاردکه بالاخره زهرا جان من اسم دخترم را گذاشتم زهراوبه احترام روز تو به خانمم احترام کردم. يعني هم چادر به خانم ميدهيم هم با حضرت زهرا ارتباطمان را گره ميزنيم. عقل اين است. صدقه مي‌دهم براي سلامتي خودم يا براي سلامتي همه مسلمان‌ها. اگر صدقه مي‌اندازيد تو صندوق‌هاي کميته امداد براي سلامتي امام زمان وهمه مسلمان‌ها، خوب اين، اين عقل است. آب رو صورتت مي‌ريزي براي اينکه خنک شوي يا وضو بگيري. . . شيرجه مي‌روي، قصد غسل جمعه هم بکن.
امام غذا که مي‌خورد نمي‌گفت بفرما. ميگفت بسم الله بفرما و بسم الله يعني بيا غذا بخور منتها بسم الله يک الله هم توش هست. من غصه مي‌خورم اين کاشي کاري‌هاي امام زاده‌ها را مي‌بينم. ما مي‌توانيم هر چه حديث حضرت عبدالعظيم دارد ,البته اين کار شده الحمد لله ,تمام حديث‌هاي حضرت عبدالعظيم را تو صحن حضرت عبدالعظيم. . . يعني يک کسي که تو صحن امام رضا نشسته جاي اين که گل ببيند، همچنان امام رضا باشد. سخنان به درو ديوار باشه که آدم نشسته، خوب حالا بناست که کاشي کاري شود اين کاشي يک چيزي توش باشد. براي اصحاب کهف گفتند يک منار ببريم بالا، بعضي جاها يک چيزي مثل منار مي‌برند بالا، قرآن مي‌گويد که براي اصحاب کهف که يک پايه ببريم بالا، «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا» الكهف/21. يک فلکه مثلا مي‌خواهيم درست کنيم به نام فلکه جهاد مي‌تواند جهاد سازندگي بيايد اين فلکه را يک علامت درست کند که هر چه آدم نگاهش مي‌کند چيزي نمي‌فهمد. مي‌تواند همين پول را کنار فلکه مسجد بسازد. ما که بناست آجررو هم بگذاريم، ما که بناست گوشواره بخريم ما که بناست آب به صورتمان بزنيم ما که بناست صدقه بدهيم ما که بناست چادر بخريم. . . . عقل چيه؟ عقل اين است که انسان در هر کاري مواظب باشد کارهايش را رنگ الهي کند. براي خدا کار کند(العقل ما عبد به الرحمن) اين را مي‌گويند عقل. آن وقت کار خدايي ديگر مي‌ماند. مثل دم طاووسي که خدا رنگ کرده دم طاووس را خدارنگ کرده هرچي هم آب بريزيد پاک نميشود. کارهاي مردمي مي‌پرد مثل تخم مرغي که ما رنگ کنيم با يک آب دهان پاک مي‌شود. چيزي که ما رنگ کنيم پاک مي‌شود. جاويد شاه پاک شد زنده بادها پاک شد همه چيزها پاک شد. حزب‌هاي سياسي. . . امروز بهار است و فردا پاييز. فردا دو مرتبه اين حزب پاييزمي شود هي بهار مي‌شود هي پاييز مي‌شود. اما حزب خدا هيچ وقت پاييز. . . چي؟ ندارد.
پناه ميبرم از اين که عقلم خواب رود نفهمم که عمرم را به کي فروختم. يک کسي مي‌گفت باختم باختم باختم باختم بهش گفتند چته؟ گفت به من گفته‌اند برو کربلا امام حسين را بکش جايزه بگير. ده درهم خرج خودم و اسبم و شمشيرم کردم رفتم کربلا امام حسين را کشتم و برگشتم شش درهم بهم داده‌اند. هم پول کم داده‌اند هم جزءجنايتکارهاي تاريخ شدم. بعضي‌ها نميدانند چه مي‌کنند فکر مي‌کنند با يک امضا يک چيزي گرفتند اما نميداند اين لقمه حرام نسلش را چه ميکند. . . . يک مشتري خري بود. . . . نرخ هم دستش نبود. . . . تعزيرات حکومتي هم بلد نبود قانون هم نمي‌دانست کلاه گذاشتم تا نافش. خوب اين لقمه را به چه کسي مي‌دهي؟ اين لقمه حرام را مي‌دهي به بچه‌ات. . . بعضي‌ها هم فکر ميکنند زرنگند خمس نمي‌دهند سهم امام نمي‌دهند زکات نمي‌دهند، نه خير اينها زرنگي نيست اينها زرنگي نيست اين لقمه‌ها بعد نتيجه‌اش در تاريخ معلوم ميشود. عقل آن است که آدم بنده خدا شود و به غير خدا خودش را نفروشد
خدايا به آبروي آنهايي که عاقل بودند ومفت خودشان را نفروختند، تا حالا هر چي مفت فروختيم، ما را ببخش. از الان تا ابد ايماني به ما بده جز با تو با کس ديگري معامله نکنيم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته