1384/8/5 تفسير سوره فلق -13 بايگاني سالانه - 1384



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

باهم بخوانيم سوره فلق را؛ «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5.
بگو پناه مي‌برم از شر ما خلق، شر آفريده‌ها. آفات و شرور را شناسايي مي‌کرديم که ما بايد از آنهاپناه ببريم، نه ما، پيغمبر بايد پناه ببرد، به پيغمبر مي‌گويد قل اعوذ برب الفلق، بگو، بگو يعني اعلام کن، مسئله يواشکي هم نيست، حالا گاهي وقت‌ها آدم يک مشکلي دارد حق ندارد به کسي بگويد، ولي اينجا مشکلي است که خدا به پيغمبر مي‌گويد اين مشکل را به ديگران اعلام کن. قل، به مردم بگو اين را، پناهندگي‌ات را اعلام کن، من پناهنده مي‌شوم به خدا، از چي؟ قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، از خطرات ما خلق، گفتيم شرور بعضي‌اش از خودمان است، بعضي‌اش از بيرون است.
1- خطر اصرار بر گناه و نافرماني
به مناسبت قل اعوذ رفتيم سراغ اعوذ‌ها، حدود 350 تا اعوذ در دعاها داريم، يک چند تايش را انتخاب کرديم براي عزيزان، ماه رمضان 84 بگوييم. يکي از اعوذ‌ها اين است که مي‌فرمايد که(اللهم اني اعوذ بک من الاصرار علي المعصيه)، پناه مي‌برم از اصرار بر گناه. انسان معصوم نيست، گناه مي‌کند، اما اصرار بر گناه مهم است. بد نيست يک نکته‌اي را بگويم، اصرار بر گناه، دلالت بر جرئت و جسارت و پررويي و رفتن حيا و اينهاست. قرآن درباره اصرار بر گناه، کلمه کانوا دارد، کانوا يعني اصرار دارند، مثلا(بما کانوا يعملون)، يعني اصرار بر اين کار دارند، (کانوا يفسقون)، اصرار بر فسق دارند. (يصرون علي الحنث العظيم)، اصرار بر گناه بزرگ دارند، چه خوب است که اگر انسان گناه کرد زود عذر خواهي کند، توبه کند، اصرار بر گناه نکند. پناه مي‌برم از اصرار بر گناه. رد شويم. ديگر چي؟
پناه مي‌برم، (من ايثار الباطل علي الحق)، ترجيح باطل بر حق، از ترجيح باطل بر حق، پناه مي‌برم. دو تا داماد آمد سراغ دختر من، يک داماد راهش حق بود، يک داماد راهش باطل بود، اما آنکه راهش باطل بود نماز نمي‌خواند، گاهي هم لب به مشروبات مي‌زد، شغلش هم درآمدش حرام بود اما خوشگل بود، خانه داشت، تلفن داشت، فاميلش سرشناس بودند و من دخترم را به يک مؤمن فقير ندادم، ولي به يک پولدار مشکلدار دادم، اينجا ترجيح دادم باطل را بر حق. (حي علي الصلوه) مي‌گفتند يعني بشتابيد، (حي علي خير العمل)، بياييد به سمت عمل خوب، يک مشتري هم آمد شک داشتم نماز اول وقت بخوانم يا اين مشتري، اين مشتري اين مقدار سود داشت نماز اول وقت، گفتم حالا ول کن، نماز را بعداً مي‌خوانم. يک کسي کشمش خريد بخورد در کشمش مورچه بود، گفتند چرا مورچه خوردي؟ گفت آخه اين پا دارد درمي رود، کشمش هست. حالا گاهي وقت‌ها مي‌گوييم که اين از دستمان در مي‌رود، ترجيح مي‌دهيم باطل را بر حق.
ما فقط هنرمان در دنيا همين انتخاب است وگرنه مثل ما مثلِ کسي است که دست و پايش را گرفتند انداختند توي حوض، يعني استخر مال ما نيست، آب استخر هم مال ما نيست، افتادن هم بدست خودمان نيست، حالا که افتادي سعي کن نيت غسل کني، يک غسل جمعه‌اي از توش دربيايد. حالا که آب به صورتت مي‌ريزي، قصد وضو کن. ابر و باد و مه و خورشيد در اختيار ما نيست، آفريدن خودمان هم در اختيار خودمان نيست، بالاخره خورشيد و زمين و اين هستي بدون اراده ما آفريده شده، خودمان هم بدون اراده به دنيا آمديم، حالا که به دنيا آمدي از اين اراده‌اي که خدا به تو داده يک کار خوبي بکن.
دو تا شغل است، يک شغل مفيد ولي کم درآمد، يک شغل بي فايده ولي پر درآمد؛ کدام را انتخاب مي‌کني؟ يک ساختمان است حياط دارد، اما نقشه‌اش روز نيست، يک ساختمان است، دخترها را همه مي‌بينند هر مهماني مي‌آيد در خانه دل اندرون خانه را مي‌بيند، خانواده را مي‌بيند، نمي‌دانم آشپزخانه‌اش، اصلا وضع خانه يک جوري است که همه همديگر را مي‌بينند ولي مي‌گويند نقشه فلاني است و نقشه روز است و مشتري هم دارد. اما يک خانه اينطور نيست، خانه خوبي است ولي ساختمانش جوري است که حريم دارد، حيا دارد، کدام نقشه‌ها را قبول مي‌کنند، اين نقشه يا آن نقشه.
2- خطر فخر فروشي و مباهات در اموال
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» الفلق/1-2، يکي از شرها که از درون خودمان است اين است که اعوذ بک من مباهات المکسرين والازراء؟ ؟ ؟ بالمقرين، پناه مي‌بريم از اينکه با پولدارها رقابت کنم، بالندگي، خودبالي، نسبت به پولدارها. آن سفره‌اش دو رقم خورش داشت، من سه رقم خورش، آن هفت طبقه ساخت، من توي اين خيابان هشت طبقه مي‌سازم. همين طور چشم و همچشمي، او صد تا سکه، من دويست تا سکه. روي چشم و هم چشمي.
قبيله‌اي يک شتري داشت، غذا درست کرد، يک قابلمه غذا مثلا دادند در خانه رئيس قبيله ديگري، گفت چي است؟ گفت قبيله ما شتري کشته، غذايي درست کرده، اين قابلمه براي شما، گفت من خودم رئيس قبيله‌ام، شما براي من قابلمه مي‌فرستيد، لگد زد قابلمه رفت هوا. گفت به کوري چشم قبيله شما، دو تا شتر مي‌کشيم، دو تا شتر کشت، غذا را داد به خانه‌ها، ديگري گفت حالا که اينطور شد ما سه تا مي‌کشيم، چشم و همچشمي رسيد به اينکه صد تا شتر کشتند، اميرالمؤمنين فتوا داد احدي از اين گوشت‌ها نخوريد، همه را بريزيد توي بيابان سگ‌ها و شغال‌ها بخورند، ديگ پلويي که بر اساس چشم و همچشمي باشد اين ارزش ندارد، همينطور چهارده طبقه پانزده طبقه، شانزده طبقه هفده طبقه، اين اداره چي است، آن اداره چي است، اتاق اين مدير کل اينطور است، پس اتاق مدير من اينطوري است، همينطور مسابقه در دکورها، مسابقه در پزها، مسابقه، مسابقه مسابقه، پناه به تو مي‌برم از اينکه نسبت به توانگران، مباهات المفسرين و الازراء، خوار داشتن افراد، افراد ضعيف را خوار مي کند، افطاري مي‌دهد، اما يک اتاق مي‌گذارد براي تاجرها، سرشناس‌ها، يک اتاق هم مي‌گذارد براي طبقه دوازده، توي طبقه دوازده يک طبقه بيست و چهار هم هست که ديگه دوازده دوازده است. مي‌گويد آقا جون بيا کفش‌ها را جفت کن، شما استکان‌ها را بشور، آخرش يک بشقاب برنج مي‌دهد، اما از اينها نوکري مي‌کشد. يک کسي مي‌خواست سور بدهد، گفت آقا مي‌خواهم فقرا را دعوت کنم سور بدهم، حضرت فرمود بيخود، گفت من چه خاکي به سرم کنم؟ پولدارها را دعوت کردم گفتي بيخود، فقيرها را هم دعوت مي‌کنم مي‌گويي بيخود، پس چه کنم؟ گفت يک فقير يک غني، بايد پهلوي هم بنشينند، چون اگر فقيرها را دعوت کني نگاه مي‌کند اين هم که فقير است، آن هم که فقير است، اتاق پر از فقير است، به هم مي‌گويند حاج آقا مثل اينکه روزه خورده، پيشنماز محله گفته بخاطر روزه‌اي که خوردي بايد شصت تا فقير را اطعام کني، به نظرم کفاره باشد، چون وقتي همه فقيرند آدم مي‌فهمد که اين. بعضي از تاجرها که جنس هايشان بنجل مي‌شد مثلا يک فاستوني، کفشي داشتند اين را کسي نمي‌خريد در انبارش باد مي‌کرد، مي‌آورد مي‌داد به مرجع تقليدي، يا رئيس حوزه، مي‌گفت آقا به طلبه‌ها يکي يک قبايي بده، يک بار اين طلبه‌ها همه قباي سورمه‌اي‌اند مثل اين اسيرها. گروه تواشيح هستند همه لباسشان يک جور است، حالا آنها اسير نيستند آنها آزادند، همه لباس سورمه‌اي، اين پيداست که. . . مثل سربازهايي که کله‌شان را مي‌تراشند، نبايد جوري عمل کنيم که اين احساس کند اين يک اسير است، کسي اگر پول مي‌دهد، بگويد پول را بگير خودت، خداوند گنهکارها را هم آزاد گذاشته، گفته خلاف کردي، خيلي خوب، حالا که خلاف کردي اين کار را بکن، يا اين کار را بکن يا برده آزاد کن، يا شصت تا فقير را روزي بده، يا همچين کن، يا همچين کن، يعني خداوند در کفارات هم چند رقم گذاشته که طرف در پرداخت مجبور نباشد، خدا مجرمين را هم مجبور نمي کند، اصلا در بهشت هم آزادي است. قرآن مي‌گويد نتبوء من الجنه حيث يشاء، مي‌رود در بهشت هر جا دلش مي‌خواهد وگرنه نمي‌گويند آقا ببينيد اين هکتار در اين هکتار در اين هکتار، تکان نخور، بهشتي هم که آدم نتواند تکان بخورد بهشت نيست، حيث يشاء، حيث يشاء يعني هرجا دلت مي‌خواهد، هرچي دوست داري، مما يتخيرون، مما يشتهون، حيث يشاء، او کفاره او اطعام او او، کلمه او يعني يا اين يا اين يا اين، در قرآن او، او، او يعني يا اين يا اين يا اين يا اين، مجرم را هم در پرداخت کفاره آزادش بگذاريد، هرجا که آزادي بوده نتيجه داده. شما مي‌گويي آقا ايشان رئيس، مي‌گويم خوب بنده اين رئيس را قبول ندارم، مردم يک مقداري ممکن است حريم نگه دارند ولي در دلشان فحش مي‌دهند، در دلشان فحش مي‌دهند.
3- اسراف در مراسم تدفين اموات
پناه مي‌برم از اينکه فقرا را خوار کنم و نسبت به پولدارها، روي رقابت و چشم و هم چشمي سفره‌هاي چنان، عروسي‌ها، مهريه‌ها، چي چي چي چي. خدا مي‌داند در تهران، فاتحه‌هايي مي‌گيرند ميليون‌ها تومان پول گل مي‌دهند، ميليون‌ها تومان پول گل مي‌دهند. دهها ميليون تومان پول قبر مي‌دهند، و حال آنکه خانواده‌هايي هستند که يازده نفر در يک اتاق مي‌خوابند، يازده نفر در يک اتاق مي‌خوابند ايشان ميليون‌ها پول گل مي‌دهد؛ خيلي گيريد، روز قيامت يک سري بخاطر مرده گناه مي‌کنيم. آخه بعضي‌ها مرده‌شان هم فتنه است. ما داشتيم کسي رفته بود جبهه، گفته بود، وصيت کرده بود اگر شهيد شدم دو خط سياسي بودند در شهرش، چپ و راست، گفته بود اگر شهيد شدم راضي نيستم آن جناح مخالف در تشييع جنازه من بيايد، يعني در وصيت مرگش هم فتنه را اضافه کرده بود. به جاي اينکه بگويد حالا که ما مرديم شما با هم رفيق شويد، گفته اگر من مردم آن جناح سياسي نيايد تشيع جنازه من. بعضي‌ها مرده‌شان دردسر دارد. بعضي‌ها وصيت مي‌کنند من را در فلان روز، سه شنبه، دو بعد از ظهر، در فلان جا خاکم کنيد؛ حالا سه شنبه دو بعد از ظهر، دو متر برف آمده، فلان جا دور است، چه خاکي، بابا تو زنده بودي اذيتمان کردي، حالا هم که مردي اذيتمان مي‌کني. بعضي‌ها مرده‌شان هم اسباب دردسر است. امام خميني رضوان الله تعالي عليه، چند صفحه وصيت کرد، يک کلمه نگفت کجا من را خاکم کنند، گفت هرجا راحتيد خاک کنيد، هرجا راحتيد. اين همه گرفتاري هست، زنده‌ها جا ندارند من بروم سراغ مرده‌ها. تشييع جنازه، يک پول‌هايي خرج شد، حالا نگويم کي، کجا، چي. که اين بزرگواري که از دنيا رفته بود از فقر و اينکه نتوانستند دکتر و داروي درست بهش برسانند مرد، يک کسي در تشييع جنازه مي‌گفت يک هزارم اين پول تشييع جنازه را به خودش مي‌دادند نمي‌مرد. يعني خرج عملش مي‌کردند نمي‌مرد.
4- اسراف، به نام حفظ شعائر مذهبي
اين منارهايي که مي‌سازيم، اين منارهاي چند ميليوني، پول يکي از اين منارها را بدهند به نسل نو، چند هزار بلال درست مي‌شود، ما به جايي اينکه پول بدهيم بلال درست کنيم، پول مي‌دهيم منار درست مي‌کنيم، اسمش را هم مي‌گذاريم شعار مذهبي. قرآن يک آيه دارد مي‌گويد کساني که ولخرجي مي‌کنند براي اينکه سرپوش بگذارند، يک لقب روي کار خودشان مي‌گذارند، آيه‌اش اين است، «زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» يونس/12، «زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ»، مسرف يعني اسراف مي‌کند، ولخرجي مي‌کند، منتهي اسرافش پلهويش زينت دارد، چرا؟ يک توجيهي رويش مي‌گذارد. رشوه، اسمش را مي‌گذارد حق التسريع، هديه. توي خانه هشت تا مهمان است، اين خانم براي شانزده تا برنج برمي دارد، خانم، تا يک هفته ما بايد کهنه خوري بکنيم، غذاي مانده را هي داغ کنيم بخوريم. مي‌گويد آدم آبرو دارد، با کلمه آبرو، به جاي هشت تا، شانزده تا. سفارتخانه‌ها چقدر ولخرجي است، مي‌گويند اين ديپلماسي است. ما با يک گروهي رفته بوديم آلمان، گفتيم خوب همين جا توي سفارتخانه، توي نمازخانه، پتوها هم تميز است، اتاق هم تميز است، همين جا بخوابيم، يکي گفت من گذرنامه سياسي دارم، نمي‌دانم گذرنامه سبز دارم، من هتل پنج ستاره، چهار ستاره، سه ستاره، جايگاه من مدير کل است، قائم مقام، گفتم آقا کجا مي‌روي بخوابي، آخه مي‌داني شبي چند دلار بايد بدهي، همين جا بخواب، قالي دستباف ايراني، پتوي ملحفه کرده، همه مسلمان، ظرف‌ها تميز، قبله، خانه خودمان، ملک خودمان است، سفارتخانه ملک ايران است، گفت نه اين زشت است جايگاه ما اين است که. . . هي دلار آتش مي‌گيرد. به اين هيأت هم مي‌گويي اين جواني که زير علم است، اين داماد نشده، اين تيغ علم هايت را بفروش دامادش کن، يک آدم گشنه، يک آهن هم سر مي‌گذارند، زن ندارد، گشنه هم هست، آهن مي‌کشد. رئيس هيأت هم مي‌گويد علامت ما شانزده تا تيغ دارد. فکر مي‌کند امام حسين مي‌آيد مي‌گويد خوب هيأت‌ها، هرکس تيغ علامتش بيشتر است آن اول برود بهشت. بعد يک طناب وصل مي‌کند مي‌گويد هر هيأتي درازتر است، اول آن برود بهشت. سوم مي‌گويد ديگ‌ها را بشماريد، هر هيأتي ديگش بيشتر است اول. . . به حضرت عباس به اين قرآن قسم، به اين قرآن، به اين قرآن، قبول شدن نه به تيغ است، نه به ديگ است، نه به متر است. کجا هستيم ما، اصلا دين يک چيز ديگر گفته، ما يک چيز ديگر مي‌گوييم. پناه به خدا مي‌برم از چشم و هم چشمي‌ها. ديگر چي؟
5- لزوم تشکر از مردم، در برابر خدمات و زحمات
امام سجاد فرمود: پناه به تو مي‌برم(من ترک الشکر لمن استمع العارف عندنا)، از مردم بايد تشکر کرد، پناه مي‌برم که مؤمني خدمت کرده، من تشکر نمي‌کنم، بابا تشکر کن. زنگ در خانه را مي‌زند يا بوق ماشين را، آمده زباله‌ها را ببرد، دست شما درد نکند، متشکرم، خوب يک متشکرم بگو، آقا کارمند دولت است، حقوق رسمي گرفته، بايد بگيرد. مديرکل است، اين آقا مي‌آيد چاي پهلوش مي‌گذارد، سرش را بالا نمي‌کند آقا دست شما درد نکند، خادم مسجد، دست شما درد نکند، آقا اين استاد است، سلامش کن، استاد است سلام مي‌خواهد چه کار کند، حقوق مي‌گيرد بايد درس بدهد. عجب، بابا پول گرفته نان مي‌دهد، بابا درست است پول مي‌دهي نان مي‌گيري، ولي اين پاي تنور ايستاده، عرق مي‌ريزد، سحر بيدار شده خمير کرده، خوب بگو دست شما درد نکند، يک نانوا که بي خوابي مي‌کشد پاي تنور آتش، اگر صد تا مشتري، صد نفر بگويند نانوا، دست شما درد نکند، نانوا دست شما درد نکند، همين بگو دست شما درد نکند، آقا، پول مي‌گيرد نان مي‌دهد، آقا مثل مجسمه مي‌آيد، مثل مجسمه مي‌رود. پناه مي‌برم از اين لاشه‌هاي مجسمه‌اي که خير مي‌بينند، تشکر نمي‌کنند. آقا کمک کردي، خوب براي شادي روح پدرش صلوات بابا دارد بدهد، پول گرفته بايد چاي بياورد، پول گرفته بايد نان بدهد. اينها از بدي هاست، پناه مي‌برم، امام سجاد مي‌گويد، پناه مي‌برم از اينکه حلقومم خشک شده، يعني به آدمهاي خدمتگزار، از آدمهاي خدمتگزار تشکر نمي‌کنم. حتي مهماني که مي‌رويم از خانم تشکر کنيم، حالا نه معناش اينکه با خانم گفتگو کنيم، دم آشپزخانه بگو خانم دست شما درد نکند، خستگي‌اش برطرف مي‌شود، ما مهمان گاهي مي‌آيد خانه‌مان، اما خانواده ما فقط از آقاي مطهري خوششان مي‌آمد، يکي روز گفتم چرا؟ گفت تمام مهمان‌هايي که تو آوردي، خوردند و رفتند، از تو تشکر کردند، با اينکه من جون کنده بودم. يک روز آقاي مطهري گفت خانمتان کجاست؟ گفتي خانممان در آشپزخانه، وقتي آمد برود مرحوم شهيد مطهري گفت حاجيه خانم، دست شما درد نکند، گفت تنها آخوندي که آمد خورد و تشکر کرد، شهيد مطهري بود، باقي‌ها خوردند و عاروق زدند از تو تشکر کردند. تشکر کنيد، از زن خانه دار، يک بچه، تشکر کنيد. پناه مي‌برم از اينکه خدمت ببينم حلقومم از تشکر باز نشود. ديگر چي؟ سوره فلق را بخوانيد ببينيم: «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، از شر آفريده‌ها. يکي از آفريده‌ها، خودمان، از شر خودمان، مي‌خوريم، تشکر نمي‌کنيم.
اعوذ، پناه مي‌برم، اعوذ بک من ترک الشکر لمن استمع العارف عندنا.
6- خطر ترويج شايعه در جامعه
(اللهم اني اعوذ بک من ان نقول في العلم بغير العلم)، پناه به خدا مي‌برم از اينکه بدون دليل حرف بزنم، بدون علم، همينطور مي‌گوييم، همين طور مي‌گوييم، برد، خورد، دارد، مصادره کرد، کاخ مال کي است، باغ مال کي است، همينطور مي‌گوييم، اينقدر حرف مي‌زنيم الکي، خوب. قرآن بخوانم، «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» الإسراء/36، آن چيزي را که علم نداري پيگيري نکن، بگذاريد من اين آيه را بنويسم، آيه قشنگي است، «إِنَّ السَّمْعَ» الإسراء/36، سمع يعني گوش، سامعه، «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ»، بصر يعني چشم، «وَالْفُؤَادَ»، يعني دل، «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا»، پيگيري نکن، چيزي را که يقين نداري دنبالش را نگير، گوش، چشم، دل، مورد سؤالند. اين کل اولئک چي است؟ چرا نگفته گوش، چشم، دل مورد سؤال است، مي‌شود بگويد ان السمع و البصر والفؤاد کان عنه مسئولا، اين کل اولئک را براي چي است؟ به نظرم در تفسير آيت الله طيب اصفهاني، اطيب البيان هست، مي‌گويد اين کلمه کل اولئک مي‌خواهد بگويد اين سه تا از باب نمونه است، کل اولئک يعني کل اعضاء، نمي‌خواهد بگويد روز قيامت فقط از چشم و گوش و دل مي‌پرسند، از دست هم مي‌پرسند چرا اين کار را کردي، از پا هم مي‌پرسند چرا اينجا رفتي؟ اين کل اولئک، اگر اين سه تا بود، مي‌گفت چشم و گوش و دل مورد سؤالند؛ گفته چشم و گوش و دل و همه اينها، اينکه مي‌گويد همه اينها، يعني اين سه تا از باب نمونه بود. يک وقتي مي‌گويي که اين آقا و اين آقا و اين آقا را نگه داريد، بازخواست کنيد، بازرسي کنيد، يک وقت مي‌گويي اين آقا، اين آقا و اين آقا و همه را، اين کل اولئک همه را، يعني اين سه تايي که اسم بردم از باب نمونه است اين؛ کلمه کل اولئک کان عنه مسئولا.
پناه مي‌برم از اينکه يک چيزي بگويم که تحقيق نکردم. قرآن بخوانم، «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» الحجرات/6، اگر يک فاسقي خبر داد تحقيق کنيد، حالا بنده يک چيز ديگر مي‌گويم، مي‌گويم اگر عادل هم گفت تحقيق کنيد، چون در شرايط ما ممکن است افراد فاسقي توي آستين عادل جمع شوند، به عادل خط بدهند، خودش عادل است، ولي گزارش‌هاي غلط به او بدهند او هم يک چيزي بگويد. بنابراين حداقل اين است که اگر فاسق خبري داد تحقيق کنيد، حداقلش. الان در زمان ما گاهي وقت‌ها عادل‌ها هم حرف هايشان به جايي بند نيست. بنده دو تا عادل آوردند خانه‌مان، گفتند فلاني يک همچين ثروتي فلان جا دارد، گفتم نه بابا، از آن طرف هم ديدم اينها عادلند، گفتم ببخشيد من تلفنش را دارم، زنگ زدم الو، سلام عليکم، الان در منزل ما دو نفر عادل، نگفتم کي هستند، گفتم دو نفر عادل آمدند، شهادت دادند که شما يک همچين سرمايه‌اي فلان جا داري، پشت تلفن گفت آقا بيايند ببينند من دارم يا ندارم، والله بالله ندارم. به اينها گفتم شما عادليد، از کجا، گفتند مشهور است، آدم عادل بود ولي حرفش پايه نداشت، همينطور از روي دهان شنيده بود. مثل ماه، اول ماه فلان استان، يک بار شب عيد فطر گفتند فردا ماه را ديدند، عيد فطر است، گفتند کجا، گفتند مثلا فلان شهر، رفتند فلان شهر گفتند ماه را ديدند، به امام جمعه‌اش گفتند ماه را ديدند، گفت بله توي شهر پيچيده که ماه را ديدند، گفتند آخه کي؟ گفتند محل فلان، رفتند محله فلان گفتند ماه را ديدند؟ گفتند بله در مسجد ديدند، رفتند در مسجد گفتند کي ماه را ديده؟ گفتند مش عباس خادم، رفتند پهلوي مش عباس خادم، ديدند اصلا کور است. يعني ما از اين چيزها کم نداريم، از اين چيزها کم نداريم که يک چيزي مشهور است پايش به هيچ جا بند نيست. خيلي خاطره دارم، يک خاطراتي دارم از اين چيزها که چقدر حرف‌ها مشهور است و هيچ سندي ندارد، هيچ سندي ندارد.
خدا بيامرزد با يک پيرمردي اصفهان قدم مي‌زديم گفت من را ببر سي و سه پل، رفتيم و شمرد، يک، دو، سه، چهار، پنج، گفت درست است برويم، گفتيم چطور؟ گفت يک وقت همه مي‌گويند سي و سه پل ولي واقعي‌اش سي و دو تاست، من تا خودم نشمارم باور نمي‌کنم، به اسم سي و سه پل قبول نمي‌کنم، بايد خودمم بشمارم. تا چيزي را نديد، تا چيزي را يقين نداريد، پناه مي‌برم از اينکه چيزي را بگويم و چيزي را پيگيري کنم که علم ندارم. اين از خطرات است، ديگر چي؟
بعد از اين برويم سراغ خطرات ديگران، خطرات ديگران، تا حالا خطرات خودمان بود، من بودم که حلقومم خشک شده بود، تشکر نمي‌کردم از مردم، من بودم که حرص داشتم، من بودم که غضب داشتم، من بودم که قناعت نداشتم، من بودم که علمم نافع نبود، تا حالا شرور، «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، يعني نفسانيات خودم بود، حالا ديگران، بيرون خودمان، خطرات ديگران، فهرستش را بگويم. خطر رئيس، خطر رئيس يک، خطر بيگانه، شماته الاعداء.
7- دوري از کارهاي مورد دستاويز دشمن
گاهي وقت‌ها بيگانه مسخره مي‌کند، او به عشق امام حسين قمه مي‌زند، مي‌گويد ما قمه مي‌زنيم، حيدر، حيدر، حيدر، مي‌گوييم بيا، تو به چه عشقي، مي‌گويد مراجع تقليد در قديم گفتند قمه زدن جايز است، گفتم زمان مراجع قديم که اين فتوا را دادند سؤال اين بوده، آيا جايز است ما به عشق امام حسين چند قطره خون بدهيم؟ خوب آدم انگار رفته حجامت کند، چطور حجامت خون مي‌دهيم، مي‌رويم آمپول مي‌زنيم خون مي‌آيد، حالا دو تا قطره هم از اينجا بيايد، طوري نيست، اگر به عشق حسين چند قطره خون باشد، مراجع قديم اجازه دادند ولي شما مي‌دانيد تلويزيون اروپا دوازده بار قمه زدن ايراني‌ها را نشان داده و بعد يک دکتر روانشناس آنجا نشسته گفته شيعه‌ها يک مرضي دارند نظير خودکشي، خودآزاري، خودآزار، خودشان را آزار مي‌دهند، خودزني، خودشان را مي‌زنند، شيعه‌ها يک مرض رواني دارند به نام خودآزاري، ببينيد، هي قمه زدن شما را نشان داده و اين روانشناس هم نشسته تحليل عوضي کرده و اروپا به ريش شيعه خنديده. شما اينطور سؤال کن آقاي مراجع تقليد اجازه مي‌دهيد جوري عزاداري کنيم که اروپا به شيعه بخندد؟ هيچ مرجعي اجازه نمي‌دهد. سؤال شما چپکي است. سؤال کردي‌اي مرجع تقليد اجازه مي‌دهي چند قطره خون؟ مي‌گويد جايز است. شما بگو اجازه مي‌دهي جوري عزاداري کنم که اروپا به شيعه بخندد؟ هيچ مرجعي اجازه نمي‌دهد. مواظب باشيد. پيغمبر ما سخنراني مي‌کرد يک نفر رفت پاي منبر گفت راعنا، راعنا يعني مراعات ما را هم بکن، راعنا به زبان عربي از رعي، يعني مراعات کن ما را، يعني يک خورده شمرده‌تر صحبت کن که ما حرفت را بفهميم يا اين بغل‌ها را هم نگاه کن، اين بغل منبر را هم نگاه کن، ولي راعنا ممکن است از رعونت باشد، رعي، يعني مراعات کن، رعن، رعونت يعني خر کردن، احمق کردن، کوکو را هم از سيب زميني مي‌شود درست کرد هم از سبزي. راعنا را مي‌شود هم از رعي گرفت هم از رعن، رعي، رعن. مسلمان‌ها گفتند راعنا، يعني مراعات کن، يعني توجه‌ات به هم باشد، يک گروه ديگر گفتند مسلمان‌ها به پيغمبرشان گفتند راعنا، يعني خرمان کن، خرمان کن، يعني کوکو را از يک ماده ديگر گرفتند، از رعن گرفتند نه از رعي، فوري آيه نازل شد. قرآن بخوانم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»، ‌اي مؤمنين، «لَا تَقُولُوا رَاعِنَا»، راعنا نگوييد، دشمن سوء استفاده مي‌کند، «وَقُولُوا انظُرْنَا»، کلمه‌اي اگر مي‌گوييد، تيتر روزنامه، خلاصه اگر يک چيزي مي‌گوييد که دشمن سوء استفاده مي‌کند، کلماتي که دشمن دستاويز قرار مي‌دهد، بکار نبريد، اين قمه زدن شما دستاويز دشمن است، پناه مي‌برم از اينکه کاري بکنم که اروپا به ما بخندد، من شماته الاعداء.
خدايا، خيلي دست گُل آب دادم، خيلي دست گُل آب دادم، سابق مي‌گفتيم گناهانمان را بيامرز، حالا بايد بگوييم خدايا منارهايمان را بيامرز، بيخودي ساختيم، به جاي اينکه پول خرج اذان کنيم، خرج منار کرديم. به جاي اينکه‌اش بخريم، ظرف خريديم، الان توي خانه‌ها هم همينطور است، در خانه‌هايي هست سال مي‌آيد و مي‌رود، يک يتيم در آن سير نمي‌شود، اما ظروف قديمي را مي‌خرند از اين عتيقه فروش‌ها توي اين چيزها مي‌گذارند، دکورها و بوفه‌ها. توي خانه‌ها بوفه مي‌گذارند ظرف‌هاي قيمتي توش، ولي از اين توي ظرف‌ها يک گرسنه سير نمي‌شود. پناه مي‌بريم از ظرفي که گرسنه‌اي را سير نکند، مناري که رويش مؤذن نباشد، مسجدي که توش نمازخوان نباشد، قرآن شيکي که خوانده نشود، عالمي که به او مراجعه نشود، اينها همه خطر است. خدايا از همه آفت‌ها ما را حفظ بفرما(الهي آمين) اين باقي عمرمان، توفيق توبه و جبران مرحمت بفرما(الهي آمين) مشکلات دروني و بيروني، مشکلات فردي و اجتماعي، مشکلات جامعه و نظام، مشکلات دولت و ملت و امت، مشکلات نسل و ناموس و مرز و انقلاب را حل بفرما(الهي آمين) تمام خيرات و برکاتي که در اين ماه رمضان و ماه‌هاي رمضان هر سال به همه اولياءات دادي، همه آنها را به همه ما از فضل و کرمت مرحمت بفرما(الهي آمين)
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته