1384/8/8 تفسير سوره فلق -15 بايگاني سالانه - 1384



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

ماه رمضان 84 را گفتيم وارد سوره‌هاي کوچک بشويم، در «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» مانديم. با هم اين سوره را بخوانيم.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
من شر ما خلق، يعني پناه مي‌برم به تو از شر آفريده‌ها. گفتيم نگاه کنيم، آفريده‌ها چه شري دارند. شرور را گفتيم بعضي از درون خودمان است مثل شر حرص، تکبر، غضب که از درون انسان است، گاهي شرور از بيرون است.
شرور دروني را در چند جلسه گفتيم حالا نگاهي کنيم به شرور بيروني. شرور بيروني يکي شماته الاعداء، پناه مي‌برم که دشمن به ريش ما بخنده. يک خاطره براتون بگم. در جبهه کفار به مسلمان‌ها مي‌خنديدند. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم حساس شدند به چي مي‌خندند. ديدند صف اول جبهه يک مشت پيرمرد آمده‌اند. رزمنده‌ها پير بودند ريشهايشان سفيد بود، کفار مي‌خنديدند که عجب کساني آمده‌اند جبهه، يک مشت پيرمرد آمده‌اند جنگ کنند؛ حضرت فرمود فردا ريشهايتان را رنگ بزنيد که دشمن به ريش ما نخندد. شايد اينکه مي‌گويند دشمن به ريش ما مي خندند، شايد موردش اين باشد، شايد هم چيز ديگري باشد. گاهي وقتها يک چيزي، يک‌شان نزول هم دارد، مثلا يک ضرب المثلي هست که فلاني هم خدا را مي‌خواهد هم خرما را. اين هم خدا و هم خرما يک‌شان نزولي دارد و آن اين است که بت پرست‌ها انواع بت داشتند، بت سنگي، بت چوبي، يک بتي هم داشتند بت خرمايي. يعني مقدار زيادي خرما را هسته‌اش را درآورده بودند خرما را خمير کرده بودند و از خرما مثل اين که آدمک برفي درست مي‌کنند، آدمک خرمايي درست کردند و در مقابلش کرنش و ستايش مي‌کردند. قحطي شد، هرچي داشتند خوردند گفتند خوب اين خرما خشک است، مجسمه را مي‌رويم تکه تکه مي‌کنيم خرماي خشک است آب مي‌زنيم نرم مي‌شود مي‌خوريم. تبر آوردند بشکنند گفتند اين خداست يکي گفت خدا چيه خرماست، نمي‌دانستند خداست يا خرما بعضي ضرب المثل‌ها يک چيزهايي برايش در تاريخ بوده. حالا يا يافتني يا بافتني.
1- پناه به خدا، از شماتت دشمنان
شماته الاعداء، حضرت موسي رفت کوه طور، سي روز عبادت کند، تورات را بگيرد، ده روز تمديد شد، يعني شد چهل روز. توي اين ده روز سامري يک هنرمند مجسمه سازي بود، اگر کسي هنرمند باشد و دين نداشته باشد مي‌شود سامري. هنر در خدمت فکر، در خدمت عقل، در خدمت مکتب، نه هنر ضد مکتب. هر هنري ارزش ندارد، هر آثار باستاني حفظش ارزش ندارد. اين هنرمند بي دين، سامري، طلاها را جمع کرد، يک مجسمه گوساله ساخت، جوري هم ساخت که وقتي باد به آن مي‌خورد، از يک طرف که باد مي‌رفت از آن طرف صدا مي‌کرد مثل سوتي که صدا مي‌کند؛ به مردم گفت خدا همين است، موسي(ع) وقتي برگشت ديد جمع کثيري گوساله پرست شده‌اند. «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ» الأعراف/150، کله برادرش را گرفت و کشيد و خوب برادرش هم پيغمبر بود، حضرت هارون پيغمبر بود، سنش هم از موسي بيشتر بود، جانشين بود، قائم مقام بود، پيغمبر بود، سنش بيشتر بود، اما قدري عصباني شد که تورات را انداخت، سر برادرش را گرفت کشيد. هارون گفت: «لَا تُشْمِتْ بِي الْأَعْدَاءَ» الأعراف/150 يه کاري نکن که دشمن بگويد پيغمبرها با هم دعوايشان است. گاهي وقتها خط‌هاي سياسي جوري حرکت مي‌کنند که لذتش را آمريکا مي‌برد، اسرائيل مي‌برد. پناه مي‌برم من شر ما خلق، يکي از شر‌ها فتنه‌هايي است که دشمن مي‌خندد. دو تا برادر جوري حرکت مي‌کنند، دو تا روحاني، دو تا مسئول، دو تا وکيل، سفير. يک حرکت‌هايي مي‌شود که دشمن مي‌خندد به ما. پناه مي‌برم از شماته الاعداء. يکي اگر ما يک مشکلي هم داريم بخاطر اينکه دشمن به ما نخندد، بايد مواظب باشيم. دوست هم نبايد بخندد، بايد مراعات کرد. امام رضا(ع) ساعت‌هاي آخر عمرشان با آن زهري که به ايشان داده بودند خيلي کلافه بود. فرمود که برده‌ها بيايند با هم غذا بخوريم. خوب برده‌ها آمدند و برده‌ها خبر نداشتند که سم توي بدن امام رضا چه مي‌کند. راحت و طبيعي غذا مي‌خوردند، حرف مي‌زدند، مي‌گفتند، مي‌خنديدند، امام رضا مي‌سوخت ولي هيچي نمي‌گفت تا يکي يکي برده‌ها که رفتند، آخرين برده که رفت، امام فرمود در را ببنديد، در را بستند و امام رضا(عليه السلام) افتاد به زمين غلتيد، غلتيد، غلتيد، غلتيد، سوختم، سوختم، سوختم، گفتند چيه؟ گفت يک ساعت است مي‌سوزم ولي ديدم بگم آخ غذا به دهن برده‌ها مزه نمي‌کند، تشخيص دادم که من بسوزم تا برده‌ها غذا به دهنشان بنشيند. اگر پدر و مادر هم مشکلي دارند نبايد آن را روبروي عروس بگويند، روبروي داماد بگويند، هم بايد مراعات دوست را کرد، هم بايد مراعات دشمن را کرد. خدا رحمت کند شهيد عزيز نواب صفوي را، اين روحاني بزرگوار شهيد که به دست رژيم شاه تيرباران شد، دستش را گذاشته بود، تکيه داده بود به دستش صحبت مي‌کرد. يک نفر که بغلش ايستاده بود با کفشاش پايش را گذاشت روي دست ايشان، دست ايشان له شد، خون آمد ولي چيزي نگفت بعد وقتي ديدند خون مي‌چکد گفتند چيه گفت اين پاشو گذاشت روي دست من، ديدم اگه بگم آخ، اون خجالت خواهد کشيد، براي اينکه خجالت نکشد. گاهي مردان خدا اين رقمي بودند،
2- بستن راه‌هاي نقوذ دشمن
بايد زندگي‌مان جوري باشد که نه دل دوست برنجد و دشمن زبانش بر ما باز نشود. «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» النساء/141. کفار نبايد راهي داشته باشند بر مسلمان‌ها. راه نفوذ نبايد داشته باشند. متأسفانه بعضي از ما کوچکترين مسئله را اگر توي ايران ديديم اول با راديو بي بي سي مصاحبه مي‌کنيم بعد با راديو آمريکا راديو اسرائيل. يعني خود ما کاري مي‌کنيم که زبان دشمن بر عليه ما باز شود. اين شر است.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» الفلق/1-2، يکي از شرور اين است که ما کاري بکنيم که دشمن زبانش به ما باز شود.
درباره اينکه زبان دشمن باز شود يک چيزي يادم آمد بگويم. حضرت در جبهه بود آشپز ديگي بار گذاشت غذا بپزد حضرت فرمود ده تا ديگ بار بگذار. آشپز گفت آقا يک ديگ بس است، ده تا ديگ براي چي؟ فرمود دشمن توي تاريکي شما را ديد مي‌زند اگر يک ديگ بار بگذاري خواهند گفت جمعيت مسلمان‌ها کم است، تو ده تا ديگ بار بگذار يکي‌اش آبگوشت باشد نه تاش هم آبِ خالي. همينطور آب بريزش توش زيرش را روشن کن. اون که نمي‌داند تويش آب است يا آبگوشت ولي آرايش نظامي ما بايد جوري باشد که ديگ خالي ما هم دشمن را به وحشت بيندازد. آرايش نظامي بايد اين رقمي باشد. من شر ما خلق، يکي از شرور اين است که دشمن ما را شماتت کند بگويد مسلمان‌ها ترسو هستند، مسلمان‌ها ضعيفند. امام صادق مي‌فرمايد: اللهم اني اعوذ بک من غلبه العدو، اينها خطرات بيگانه هست، ما خطرات خود را در چند جلسه گفتيم، داريم در اين جلسه خطرات بيرون را مي‌گوييم. دشمن بيرونمان است. قل اعوذ برب الفلق را داريم تفسير مي‌کنيم،
3- آمادگي براي مقابله با دشمن
امام فرمود اعوذ بک من غلبه العدو، پناه مي‌برم از اينکه دشمن پيروز شود. ما نبايد يه کاري بکنيم که دشمن پيروز شود. قرآن مي‌فرمايد که «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» آل عمران/102، حق تقوا را داشته باشيد، گفتند يا رسول الله، حق تقوا را ما نمي‌توانيم داشته باشيم، آيه ديگري نازل شد «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» التغابن/16، لا اقل آن مقداري که استطاعت داريد. آيه‌اي داريم «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» الحج/78، حق جهاد را انجام بدهيد، از آنجا که بعضي‌ها نمي‌توانند حق جهاد را انجام دهند آيه مي‌آيد «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» الأنفال/60، يعني آن مقداري که توان داريد نبايد شکست بخوريد. تمام آموزش‌ها را بايد ببينيد و لذا اسلام مي‌گويد(علموا اولادکم الرماي و السماحه) اولاد را گفته، نگفته علموا ابنائکم، اگر مي‌گفت علموا ابنائکم، ابن پسر است، گفته علموا اولادکم، ولد، ولد يعني چه پسر چه دختر، هم پسر بايد تيراندازي ياد بگيرد هم دختر، علموا حديث اين است، علموا اولادکم. اسلام نگفته علموا ابنائکم، اولاد يعني پسر و دختر. يک کشوري که دشمن دارد همه‌شان بايد تيراندازي بلد باشند. علموا اولادکم، الرمايه، تيراندازي، والسباحه، شنا، متاسفانه پادگان‌هاي ما قبلا که اينطور بود تيراندازي را ياد مي‌دادند اما شنا بلد نبودند بعضي از سربازها. اين شنا هم، روايت تيراندازي تنهايي من نديدم. يک نامه هم نوشتم به مسئولين بالا که قواي مسلح ايران اگر مي‌خواهد مکتبي باشد، روايت مي‌گويد که تيراندازي و شنا، شما تيراندازي را اجباري کرديد ولي شنا نه. آنوقت کشوري که هم شمالش درياست هم جنوبش درياست، سربازش مي‌افتد در آب مثل آجر مي‌رود پائين. السباحه، شنا ياد بگيريد. حتي از دشمن اسلحه آدم ياد بگيرد اشکالي ندارد. داريم که پيغمبر فرمود آن گروه شيوه خاصي مي‌جنگند، ده تا مسلمان برويد آن شيوه را ياد بگيريد بياييد ياد مسلمان‌ها بدهيد. از دشمن هم گاهي وقتها بايد استفاده کرد. حضرت در جبهه اسير گرفت فرمود هر اسيري که باسواد است اگر ده تا از مسلمان‌هايي را که بي سوادند، آموزش بدهد، مزد کلاسش اين است که او را آزادش مي‌کنم. يعني از اسير هم براي آموزش استفاده کرد، از دشمن هم براي آموزش نظامي استفاده کرد. اين که مي‌گوييم نه شرقي، نه غربي، يعني شرق زده نه، غرب زده نه، يعني خود باختگي نکنيم، اما در آموزش ما بايد هم شرقي باشيم، هم غربي. هرجا يک سوادي هست بايد بروي ياد بگيريم. وقتي اسلام مي‌گويد(اطلبوا العلم ولو بالسين)، برو چين چيز ياد بگير، چين الان هم کافر است، زمان صدر اسلام هم کافر بود، حالا الان يک چند ميليوني مسلمان دارد. اسلام چيني‌ها هم مال مردم قزوين است. يکي از علماي قزوين با يک مشت مردم متدين رفتند چين و اسلام را آنجا صادر کردند، هنوز هم علامه قزويني قبرش آنجا هست مال هشتصد سال پيش است، بسياري از کشورها اسلامشان از ما است، اسلام تانزانيا از ما است، از مردم شيراز است، اسلام زنگبار از ما است، اسلام چين از ما است، ما يک وقتي خيلي رشد داشتيم، تمدن ايران، ايراني بايد به خودش ببالد، بگذريم از يک مشت ايراني خودباخته. تمدن ايران، اين کتاب خدمات متقابل ايران و اسلام را بخوانيد مال علامه شهيد مطهري که ايران چه خدماتي به اسلام کرده و برعکس اسلام هم چه خدماتي به ايران کرده. فقهاي شيعه و سني اکثرا از ايراني هستند، ابن ماجه از بهترين علماي اهل سنت است، بسياري از علماي ما، چه شيعه چه سني از ايران بودند. خوب، پناه مي‌برم از غلبه عدو، منتهي عرض کردم، غلبه عدو هم باز فرمول دارد.
4- انصاف در برخورد با دشمن
يک خاطره بگويم، شخصي از مخالفين آمد با امام صادق بحث کند، امام صادق(ع) فرمود با اين شاگردها بحث کن من تماشا مي‌کنم، بعد ايشان شروع کرد با يکي يکي بحث کردن. وقتي بحثشان تمام شد شاگردها گفتند آقا خوب بلد بوديم بحث کنيم؟ فرمود تو حرف حق دشمن را هم قبول نمي‌کردي، مثلا دشمن مي‌گفت حالا روز است يا شب؟ اگر روز مي‌گفت، مي‌گفتي شب، اگر شب مي‌گفت مي‌گفتي روز، بابا حقش را قبول کن. تو از ترس اينکه دشمن غالب نشود بر تو، بديهيات را هم زيرش مي‌زدي و اين درست نيست. قرآن وقتي راجع به مشروبات الکلي، آب جو و شراب مي‌خواهد صحبت کند خوبي هاش را هم مي‌گويد. مي‌گويد، «وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ» يس/73، مشروبات الکلي منافع هم دارد، شراب سود دارد، آن کسي که انگور را مي‌کارد نان مي‌ خورد، آن کسي که کارخانه شراب سازي دارد نان مي‌خورد، کارگرها نان مي‌خورند، آن کسي که بطري درست مي‌کند، آن کسي که کارتن درست مي‌کند، آن کاميوني که اين بطري‌ها را جابه جا مي‌کند، آن کسي که توي خيابان شراب مي‌فروشد، آن کسي که اين‌ها را سرويس مي‌دهد، يک عده نان مي‌خورند، ولي همه منافع را ديدي، ضرر شراب بيشتر است، چون انسان را يا به زندان مي‌برد يا به ديوانه خانه، آمار تصادف را بيشتر مي‌کند، آمار خودکشي را بيشتر مي‌کند، قدرت فکر و تعقل را کم مي‌کند، «إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ» البقرة/219، يعني قرآن وقتي مي‌خواهد شراب را بگويد بدي‌هاي شراب را مي‌خواهد بگويد، خوبي هايش را هم مي‌گويد. اين غلبه العدو معني‌اش اين است که ما حالا اگر گفتيم فلان کشور دشمنمان است خوبي هايش را نگوييم؟ بله، دنياي غرب در تکنولوژي از ماجلوتر است، قبول داريم، دنياي غرب مثلا نظمش، بله قبول داريم، يک سري چيزهايي که قبول داريم قبول داريم اما خودباختگي، بعضي‌ها خودباخته‌اند. در فرودگاه يکي از کشورهاي غربي بودم، از آن کشورهاي لوکس، يک کسي گفت آقاي قرائتي ديدي چقدر بهداشت اين‌ها خوب است، گفتم نه اين را نگو، شما بگو هواپيماش خوبه، شما چيزهاي ديگه بگو، بهداشتش را نگو، بسيار کثيفند، گفت خيابان‌ها مثل عروس، گفتم بله، ولي اين کشور پنجاه ميليون آدم دارد چهل و پنج ميليون سگ، سگ هاشون هم توي رختخواب خودشان و آشپزخانه و توي آسانسور سوار مي‌شوي چهارتا هم سگ بغلت است. شما ادرار سگ را بدهيد آزمايشگاه، تمام زباله‌هاي ايران را هم بدهيد آزمايشگاه ببينيد ميکروب کدام بيشتر است. خودباختگي غلط است. ما آنکه حق است بايد بگوييم بله اين پيشرفت را دارند اما حالا که اين پيشرفت را دارند پس عاداتشون درست است رسومشان هم درست است نه غذا خوردنشان هم درست است ازدواجشان هم، نه، گاهي وقتها ما يک چيزي که جذب مي‌شويم همچين جذب مي‌شيم که، ما رفتيم يک جايي مهماني کباب آوردند، گفتيم اين کباب‌ها سالم است؟ گفتند فلان مجتهد عارف از اين کباب مي‌خرد. گفتم من مجتهد عارف را حاضرم ازش تقليد کنم اما کباب شناس نيست، کباب را کاميون دارها بهتر مي‌شناسند. توي جاده که مي‌روي آنجا که کاميون‌ها مي استند کبابش خوبه نه آنجا که اتوبوس‌ها بايستند؛ چون اتوبوس‌ها مي‌روند آن پشت به راننده يک سيخ کباب خوب مي‌دهند بعد ديگر معلوم نيست به بقيه چي چي مي‌دهند. آنجا که کاميون مي‌ايستد کباب هاش خوبه. پس اگر آيت الله عارفيه، من احتياط مي‌کنم. ما فکر مي‌کنيم حالا که ايشان مجتهد عارف حتما کباب شناس هم هست. ما خيلي زود قاطي مي‌کنيم. يکي از علماي اصفهان رفته بود حمام يک کيسه کش دلاک فرستادند کيسه ايشان را بکشد. اين صاحب حمام آمد پز بدهد، گفت اين کيسه کش نماز شبش ترک نمي‌شود، گفت آقا من نيامدم نمازشب خوان ببينم من دلاک مي‌خوام، اين حال ندارد کيسه بکشد. گاهي وقتها ممکن است مسيحي باشد ولي ماشين را که تعمير کند بهتر از غير مسيحي تعمير مي‌کند. مسيحي است ولي کارش درست است. ما بايد سعي کنيم که همچين خيلي جذب نشيم. نه جذب آدمهاي ايراني بشويم، نه جذبِ، حق را بگوييم، حق حق است، آب جو را هم که مي‌خواهي معرفي کني بگو اين آب جو يک عده را به نان مي‌رساند اما ضررش بيشتر است. خدا رحمت کند مرحوم فلسفي را به طلبه‌ها مي‌گفت وقتي بالاي منبر حرف مي‌زنيد نگوييد سينما بده، براي اينکه مي‌گويند اين آقا با تکنولوژي مخالفه، بگوييد فيلم بد، بده؛ اگر گفتيد فيلمِ بد، بده همه عقلا قبول دارند، اما اگر گفتي سينما بده مي‌گويند اين آقا متحجره، امله. بعد مثل مي زد. مي‌گفت امام زين العابدين در مسجد شام وقتي مي‌خواست بني اميه و يزيد را رسوا کند گفت: انا ابن من قتل صبرا، نگفت انا ابن من قتل، بابامو کشتن، خوب معلومه توي جنگ يکي را مي‌کشند ديگه، بابامو کشتن که گفتن نداره، فرمود انا ابن من قتل صبر، صبرا يعني چه؟ يعني يک کبوتر را بکنند توي قفس از بيرون قفس از اين سوراخه هي نوک چاقو بزنند تا اين کبوتر از بين برود. بابامو اين رقمي کشتند، مي‌گفت کشتن باباشو نگفت، نحوه کشتنش را گفت که هر انساني يک جو وجدان داشته باشد مي‌گويد دشمن را هم مي‌خواي بکشي چرا اين رقمي؟ چرا اين رقمي؟ مي‌گفت امام زين العابدين چيزي گفت که طرفدارهاي يزيد هم بپذيرند. طرفدارهاي يزيد هم بپذيرند.
5- دوري از خرافات، زمينه جذب مردم به اسلام
اسلام جوري است که جاذبه دارد. اگر يک جاي اسلام جاذبه نداشت پيداست يک پسوندي، يک پيشوندي، يک خرافه‌اي، ببين هرکسي تشنه است آب مي‌خواهد، اگر ديدي يک کسي تشنه‌اش است آب نمي‌خورد پيداست که در اين آب يا مگس افتاده يا ليوانش کثيف است يا اين کسي که آب مي‌آورد آدم کثيفي است وگرنه نمي‌شود معده تشنه باشد و آب تميز را مصرف نکند. انسان‌ها همه دين را دوست دارند، حالا ما تو دانشگاه‌ها که مي‌رويم سخنراني مي‌کنيم، از اسلام که مي‌گوييم دانشجوها مي‌گويند حاج آقا اين اسلام که مي‌گويي قبول، قرآن، حديث، ما مخلص اسلاميم، اما مي‌داني فلان مسئول مملکتي چه کرد؟ فلاني چه کرد، چه کرد، چه کرد، چه کرد؟ عمل مسئولين را، بعضي هاشون را مطرح مي‌کنند براي اينکه حرف‌ها را هوا کنند. من چه مي‌کنم؟ من هم مي گويم اول اين که آقا هرچي شنيديد تحقيق کنيد بيخودي نگيد کي برد کي خورد؟ وارسي کنيد بسياري از چيزها بعد از تحقيق دروغ درمي ياد. اول تحقيق کنيد. موجي نباشيد. آدم‌هاي موجي چون دوستش دارد مي‌گويد آزاد بايد گردد، آن هم چون بدش مي‌ياد مي‌گويد اعدام بايد گردد. اسلام مي‌گويد نه آزاد بايد گردد نه اعدام بايد گردد، صبر گردد تا ببينيم چي چي گردد؟ سؤال گردد جوابش گوش گردد بعد قضاوت گردد بعد ببينيم چه خاکي به سرمون گردد. اينکه چون دوستش دارم آزاد گردد، چون بدم مي‌ياد اعدام گردد، اين موجي است، اول تحقيق کنيد، به دانشجوها مي‌گويم. بعد مي‌گويم گيرم ثابت شد محسن قرائتي از بيت المال سوء استفاده کرده، باغي، کاخي، موافقت اصولي کارخانه‌اي سرمايه دار است،
6- به خاطر خلافكاران، دست از دين نكشيم
اگر معلوم شد که من سوءاستفاده کردم و درآمد وچيزي دارم که نبايد داشته باشم طبيعي نيست، يعني سرمايه‌ام طبيعي نيست، تازه آقاي قرائتي بگذاريم کنار، يه آقا ديگه، يه طلبه ديگه، يه سفير، وکيل، وزير ديگه، از دين دست نکشيم. يک مثال مي‌زنم. شما اگر خانمتان گفت نان بگير، ديدي بهداشت هم چند تا نانوايي را بسته بود، به علت اينکه مسائل بهداشتي را مراعات نکرده اين مغازه تعطيل، برمي گردي مي‌گويي که خانم توي شهر ده تا نانوايي است چهارتاش بخاطر مسائل بهداشتي بسته است حالا شما فعلا گرسنه بخواب. مي‌گويد مرد حسابي، چهارتاش بسته است، چهارتاش هم باز است، برو از آن چهارتا بگير. اگر بچه مريض شد سه تا داروخانه را بسته بودند شما نمي گويي سه تا داروخانه را بسته‌اند، پس بميريم از بي دارويي، برو از آنکه بازه بگير. گيرم سه تا مسئول خراب شد، خلاص، بريم چهار تا مسئولي که خراب نشده‌اند بگيريم. ما نمي‌تونيم بگيم حالا که اين بد شد، حالا که اين امام جمعه بده، من ديگه نماز جمعه نمي‌رم، يک امام جمعه ديگه، اين قاضي بده؟ اين شهردار بده؟ اين سفير، وکيل، وزير، هر که بد بود اگر ثابت شد بديش، مي‌گذاريمش کنار يک کسي ديگه. ما حق نداريم بخاطر اينکه آدم بده دست از مکتب برداريم، بخاطر اينکه نانوايي بسته دست از غذا برداريم، بخاطر اينکه داروخانه بسته است دست از درمان برداريم، ما بايد درمان کنيم ولو دو تا داروخانه ببندند. حرف من اين است، يک، تحقيق کنيم هست يا نه، اگر ثابت شد هست و واقعا معلوم شد که اين کار جرم است و جنايت است و خلاف قانون است يا خلاف شرع است ايشان را مي‌گذاريم کنار، يکي ديگه، يکي ديگه. شما حق نداري بگي که نماز نمي‌يام بخاطر اينکه توي محله‌مان يه کسي، چي کار داره به اين؟
گنه کرد در شوش آهنگري به شوشتر زدند گردن مسگري
توي محله‌ات که فرماندار بد است، نمي‌تونيم بگيم که پس ما ديگه فرماندار نمي‌خوايم، شهر فرماندار مي‌خواد، حالا چهار تا بده، چهار تا ديگه. بسيار خوب. پناه مي‌برم به تو،
7- سفارش اسلام درباره حقوق همسايه
يکي از بدي‌ها همسايه بد است. من جار سوء في دار اقامه. آنجا که آدم اقامت مي‌کند همسايه بد. همسايه به گردن همسايه به قدري حق دارد که حضرت فرمود که آنقدر سفارش همسايه را کردند که من گفتم لابد همسايه از همسايه ارث مي‌برد. خوب، از هر طرف تا چهل تا خانه همسايه‌اند. يعني از هر طرف، اين طرف، اون طرف، اون طرف، اون طرف، چهل تا. پس يعني شهر کوچک تقريبا همه مردم همسايه هستند و حقوق همسايه را اگر بگيم ديگه باز خيلي وقت مي‌شه. پناه مي‌برم از همسايه بد، ديگه چي؟
پناه مي‌برم از فتنه النساء، از حيله زن‌ها. من خليل ماکر، از رفيق، مرد حيله گر. هم زن مي‌تونه حيله داشته باشه، هم مرد مي‌تونه حيله داشته باشه، پناه مي‌برم از حيله. حالا حيله خانم يا مرد مکار، يعني مکر و حيله مي‌کند. پناه مي‌برم به تو از حيله. پناه مي‌برم به تو اعوذ ذريتي مِن شر کل مَن سبّ لرسوله و اهل بيت، پناه مي‌برم به اينکه نسل من دشمن پغمبر و اهل بيت باشد. پناه مي‌برم از شر حاسد، اذا حسد. مفصل راجع به حسد مي‌خواهم انشاءالله صحبت کنم
پناه مي‌برم از شيطان و وسوسه‌هاي شيطان که اين هم در سوره قل اعوذ برب الناس مي‌خواهم صحبت کنم. خطرات طبيعت، طبيعت هم خطراتي دارد، پناه مي‌برم از شر هر جنبنده، گاهي حيوان‌ها آدم را اذيت مي‌کنند. حيوان‌ها هم مي‌توانند نقش مثبت داشته باشند، هم مي‌توانند نقش منفي داشته باشند. نقش مثبت حيوان‌ها، توي قرآن حدود بيست و پنج شش تا آيه داريم که حيوان‌ها نقش داشتند. اول نقش مال عنکبوت است که پيغمبر را در غار، حفظ کرد، عنکبوت حيوان است. دومين نقش، در يقين حضرت ابراهيم است، حضرت ابراهيم که مي‌خواست يقين پيدا کند خدا گفت چهار تا پرنده را بگير بکوب سر چند تا کوه بگذار، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ» البقرة/260 حيوان‌ها که ذبح شد و گوشتشون در هم کوبيده شد و مخلوط شد، وقتي صدايش مي‌زني کبوتر، طاووس، دومرتبه ذرات پخش شده همه يک جا جمع مي‌شوند. يک کسي مي‌گفت اين چهار تا حيوان يکي‌اش طاووس بود، يکي‌اش خروس بود، يکي‌اش نمي‌دونم چي چي بود، آن يکي‌اش يادش رفت، گفت آن يکي‌اش الاغ بود. مردم خنديدند و گفتند الاغ که جزو پرندگان نيست، گفت الاغ‌هاي زمان حضرت ابراهيم مي‌پريدند. خوب آقا جان، مرد حسابي، بگو سه تاش کبوتر بود و طاووس بود و چي بود، يکي‌اش هم يادم رفت، خوب بگي يادم رفت بهتره که. گاهي افراد خلاف مي‌کنند عوض اينکه بگن معذرت مي‌خوام مي‌خوان خلافشان را توجيه کنند توي خلاف چي چي هم مي‌گن قتل‌هاي زنجيره‌اي، مي‌شه خلاف‌هاي زنجيره‌اي. يعني تو هي اين خلاف به خلاف ديگه، خلاف ديگه به خلاف ديگه، خلاف ديگه به خلاف ديگه، گاهي يه خلاف مقدمه بيست تا خلاف مي‌شه. بهترين آدم اينه که خلاف اول، بگه آقا بسم الله الرحمن الرحيم، بد کردم، خلاص. هم خدا خوشش مي‌ياد، خدا خوشش مي‌ياد. آقا نمي‌تونم، عاجزم، بلد نيستم. خوب، اين کشتن پرنده‌ها مقدمه شد براي اينکه حضرت ابراهيم يقين پيدا کند، اون الاغي که زير بار اون ولي خدا بود، «مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ» البقرة/259، يکي از اولياي خدا، پيغمبري بود، ظاهرا حضرت عزيز سوار الاغي بود، از قريه مخروبه‌اي مي‌گذشت گفت خدايا اين مرده‌ها را چه جوري زنده مي‌کني؟ همانجا خدا مرگش داد، پيغمبر را که سوار الاغش بود مرگش داد، بعد الاغش هم مرد، بعد از صد سال زنده‌اش کرد گفت چقدر وقت است اينجايي؟ گفت به نظرم نصف روز، يک روز، فرمود نخير صد سال پيش، حالا نگاه کن صد سال پيش يک همچين سؤالي کردي، خودت را مرگت دادم حالا نگاه کن انظر الي طعامک و شرابک، انظر الي حمارک، نگاه کن الاغت را مي‌خواهم روبروي چشمت زنده کنم، اين جور شدو الاغ شد. يعني گاهي وقتها الاغي مي‌ميره زنده مي‌شه تا پيغمبري به درجه يقين برسد. هد هد نقش داشت، حيوان‌ها نقش داشتند ولي خوب حيوان‌ها ضرر هم دارند. يکي از خطراتي که و من شر ما خلق، يکي از آفريده‌ها شر حيوان هاست، درنده، گزنده، خزنده، اينها همه مي‌توانند شر هم داشته باشند. خوب، و من شر يوم سوء، روز بد، ساعت بد، در دعاي سمات هم هست، ساعت سوء، يوم سوء، ديگه چي؟ از سختي‌هاي سفر، پناه مي‌برم از شرّ آنچه از آسمان نازل مي‌شود، از شر جنون، برص، جزام، از شر مرض‌هاي بد، اين شرور خارجي است. قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، و من شر غاسق اذا وقب.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد از شرورهاي دروني مثل غضب و حرص و هيجان شهوت و بخل و صفات، از شرور نفس و از شرور سلطان و همسايه و فرزند و همسر و دوست و، از شرور دروني و از شرور بيروني، از شرور آسماني و از شرور زميني، ما را از همه شرور حفظ بفرما(الهي آمين)
کمتر از آني ما را به خودمان رها، واگذار نکن(الهي آمين)
ايمان کامل، بدن سالم، عقل قوي، علم مفيد، عمر با برکت، عزت دنيا و آخرت، حسن عاقبت، به همه ما مرحمت بفرما(الهي آمين)
آنچه شب قدر براي خوب‌ها مقدر مي‌کني همه را براي همه ما مقدر بفرما(الهي آمين).
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته