1384/8/9 تفسير سوره فلق -16 بايگاني سالانه - 1384



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

سوره فلق را با هم بخوانيم.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
پناه مي‌برم به خدا از شر ما خلق. شرور را بررسي مي‌کرديم، شرور دروني، شرور بيروني، شرور طبيعي، حالا يک نگاهي هم بکنيم به شرور آينده. خطرهاي قبر و قيامت. خطرهاي دنيا کم است. عمر دنيا کم است. خطرهاي قيامت خيلي مهم است. و ماهم غافليم. ايمان داريم به قيامت ولي يادمان رفته. در قرآن دو تا آيه داريم. يک آيه داريم «لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ» غافر/27، يعني ايمان به قيامت ندارد، يک آيه داريم «نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ» ص/26، «نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ» غير از «لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ» است. يعني قيامت را قبول داريم ولي فراموش مي‌کنيم. براي اينکه فراموش نکنيم خداوند همه‌اش به ما گفته که يادت نرود، قيامت يادت نرود، هرشبي که مي‌خوابيد(کما تنومون تموتون)، همانطور که بيدار مي‌شويد انگار قيامت است، هر بهاري انگار قيامت است. درخت‌هاي خشک شده دوباره سبز مي‌شود، شما دوباره زنده مي‌شويد. همينطور که زنده مرده سبز مي‌شود، درخت‌هاي برگ ريخته دوباره برگ هايش درمي‌ايد، قيامت است.
1- بدون قيامت، دنيا لغو است
اگر قيامت نباشد، زندگي لغو است. من يک تصويري از قديم دارم، سالهاي پيش گفتم حالا چون نسل‌ها عوض شده، بعضي‌ها. . . گفتيم که اين زمين، اين هم ريشه درختها، ريشه درختها مواد غذايي را از زمين جذب مي‌کنند به ساقه مي‌دهند، ساقه مي‌شود گل، گل مي‌شود ميوه، مواد غذايي مي‌شود گندم، مي‌شود برنج، هرچي. اين غذا مي‌رود توي بدن والدين، از همين غذا نطفه درست مي‌شود. اين نطفه منتقل مي‌شود به رحم، کم کم خون بسته مي‌شود، گوشت نرم مي‌شود، استخوان، پوست، اعضاء، تا به دنيا مي‌آيد. حرف زدن ياد مي‌گيرد، راه رفتن ياد مي‌گيرد تا دبستان تا مي‌شود يک انسان کامل. يک بار ديگر. مواد غذايي زمين مي‌شود گندم و سيب زميني و سبزي و برنج، اين غذا مي‌شود نطفه، نطفه مي‌شود علقه، مضغه، توي رحم مادر رشدهاي تکاملي خود را طي مي‌کند تا بدنيا مي‌آيد، راه رفتن ياد مي‌گيرد، حرف زدن، پيش دبستاني، دبستاني، راهنمايي، دبيرستاني، دانشگاه مي‌شود يک انسان کامل. انسان کامل سرازير مي‌شود. کم کم چشم هايش عينکي مي‌شود، صورتش چين مي‌خورد، اعصابش، کمرش خم مي‌شود، پاهايش عصايي مي‌شود، دندانش عملي مي‌شود، يک ذره يک ذره افت مي‌کند تا کم کم مريض مي‌شود و مريضي‌اش طول مي‌کشد و نفس آخر را مي‌کشد تا وارد قبر مي‌شود و خاک مي‌شود و بعد گوشت‌ها مي‌پوسد و استخوان‌ها خاک مي‌شود و تراکتور هم مي‌آيد زير و رو مي‌کند و شهرداري هم مي‌گويد فضاي سبز است چي بوديم؟ خاک بوديم؟ از خاک، گندم، نطفه، طفل، انسان کامل، دوباره انسان کامل يک ذره يک ذره وارفت و مرد و شد خاک. خدايا مي‌خواستي ما را خاکمان کني؟ اگر بناست بميريم خاک بشويم نصفش را من مي‌گويم نصفش را شما بگوييد، اگر بناست بميريم خاک بشويم مگر اول خاک نبوديم؟ مي‌خواستي خاک درست کني؟ خوب اولش که خاک بوديم. آيه قرآن است، «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا» المؤمنون/115، شما همچين حساب مي‌کنيد که ما شما را آفريديم عبث؟ عبث يعني بيهوده، «وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ»؟ اگر بناست از خاک آدم درست کنيم و از آدم دوباره خاک درست کنيم اين که کار عبث است. کدام کوزه گر مست، حاضر است از خاک کوزه درست کند، کوزه‌اش را بشکند دوباره خرد کند خاکش کند؟ اگر بگوييم معاد نيست، معلوم مي‌شود کار خدا از کوزه گر مست هم نعوذبالله عقب‌تر است. کمال بايد تا آخر برود، گرچه بر حسب ظاهر مي‌ميريم، مي‌پوسيم، ولي اين پوسيدن هم يک کمال است. درست مثل دانه‌اي که مي‌رود زير خاک که بعدا سبز بشود و خوشه بشود. پس اگر قيامت نباشد با مردن خاک بشويم، آفرينش عبث است، بيهوده است. «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا».
2- ترديد در قيامت، ترديد در قدرت خداوند
در قيامت هم نبايد شک کنيم، قرآن مي‌گويد براي چي شک داريد؟ «إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنْ الْبَعْثِ» الحج/5، اگر در قيامت شک داري، نگاه کن به آفرينش خودت. اگر کسي يک سنجاق از شما گرفت برد پشت پرده، يک هواپيما داد بيرون، يک هلي کوپتر داد بيرون، همه برايش کف مي‌زنيم، بنازم قدرتي که يک سنجاق گرفت، يک هلي کوپتر داد. حالا اگر مخترع هلي کوپتر گفت من مي‌خواهم اين هلي کوپتر را باز کنم دوباره ببندم، آيا شما شک مي‌کني. آن کسي که ساخت، ساختن از باز کردن و بستن اهميتش بيشتر است. کشورهايي هم که نمي‌توانند بسازند، مونتاژ را مي‌توانند بکنند، يعني باز کنند و ببندند. خداوند يک سنجاق مي‌گيرد يک هلي کوپتر مي‌دهد، يعني يک اسپرم مي‌گيرد، يک تک سلول مي‌گيرد، يک انسان مي‌دهد بيرون، بعد مي‌گويد من اين انسان را مي‌خواهم در قبر بازش کنم، دوباره روز قيامت اينها را ببندم، شک داريم. اين‌هايي که در قيامت طفره مي‌روند، قرآن مي‌گويد مي‌داني اينها يک مشکل رواني دارند. مشکل چيه؟ مي‌خواهد يک جنايت کند، مي‌خواهد وجدانش را آرام کند. مثل کسي که مي‌خواهد توي زمين مردم برود مي‌گوييم اينجا زمين مردم است، از راه برو، اين مي‌خواهد از زمين مردم برود راحت‌تر است؛ مي‌گوئيم صاحبش راضي نيست، مي گويد از کجا آورده؟ از کجا آورده؟ مي‌گويد از کجا آورده؟ چرا مي‌گويد از کجا آورده؟ براي اينکه راحت بتواند از زمين مردم رد بشود. آقا غيبت نکن، بابا اين اصلا غيبت ندارد. از اول مي‌گوئيم غيبت ندارد که راحت هرچي مي‌خواهيم بگوئيم. . . از کجا آورده، غيبت نداره.
قرآن مي‌گويد: «يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ» القيامة/5، يعني انسان دوست دارد بشکافد جلوي خودش را، يعني مي‌خواهد جلوي زبانش باز باشد، مي‌خواهد جلوي زبانش باز باشد، از کجا آورده، غيبت ندارد، «بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ» القيامة/4.
3- پناه به خدا، از آثار سوء عمل
قيامت خيلي خبر است، تمام کارهايي که مي‌کنيم، يک جمله ديدم از امام جمله قشنگي است. مي‌گويد پناه مي‌برم از شر کارهاي کرده و از شر کارهاي نکرده. (من شر ما عملتُ و من شر ما لَم اَعمل). اين را فکر کرديم يعني چه؟ خدايا پناه مي‌برم از شر کارهايي که کردم معلوم است؛ خوب سيگار کشيدم تنگي سينه گرفتم، از شر کارهايي که، خوب فحش دادم مردم با من بد شدند. اينکه مي‌گويد پناه مي‌برم از شر کارهاي نکرده يعني چه؟ ما يک سري چوبهايي مي‌خوريم براي کارهايي که نکرديم. مگر کار نکرده هم چوب دارد؟ بله؛ الان نمونه‌هايي مي‌گويم کارهاي نکرده. قرآن راجع به کارهاي نکرده يک آيه دارد، ولو کاري نکردي بايد چوب بخوري. چرا؟ مي‌گويد براي اينکه ما مي‌نويسيم. «نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا» يس/12، مي‌نويسيم کارهايي که انجام دادند «وَآثَارَهُمْ»، و آثارش را. ممکن است شما کاري را نکردي ولي آثارش. توي عروسي يک کسي لامپ را خاموش مي‌کند. کاري که کرده فقط خاموش کردن لامپ است. «مَا قَدَّمُوا» اين است که لامپ را خاموش کرده. اين خاموش کردن اينقدر است. ولي آثارش خيلي است. در خاموشي چي شد؟ دو نفر از پله‌ها افتادند، آتش قليان قالي را سوزاند، بچه‌ها ترسيدند جيغ زدند، ظرف‌هاي شيريني ريخت، صاحب خانه خجالت کشيد، کفش‌ها قاطي پاتي شد، توي تاريکي هر حادثه‌اي رخ بدهد، گناهش را براي او مي‌زنند که خاموش کرد، نمي تواند بگويد ما ما يک چراغ خاموش کرديم، بله شما يک لامپ را خاموش کردي ولي آثارش چي است؟ حديث داريم در قيامت يک لکه خون مي‌ريزد پيش سينه انسان. مي‌گويد اين چيه؟ مي‌گويد يک نفر را به ناحق کشتند تو به مقدار يک قطره خون شريک بودي. ولذا اگر کسي قمار مي‌کند شما حق نداري به قمارش نگاه کني ولو شما قمار بازي نمي‌کني، اما نگاه به سفره قمار هم گناه است. يک مظلومي را مي‌زنند يا بايد دفاع کني يا بايد بلند شوي و بروي. توي جلسه‌اي دارند يکي از اولياي خدا را مچل مي‌کنند مسخره مي‌کنند پشت سر يک مؤمني حرف بد مي‌زنند يا بايد جلسه را عوض کني يا بايد بلند شوي و بروي، نبايد بنشيني. سر سفره‌اي که شراب است ولو شما شراب نخوري، نشستن شما هم گناه است. چون نشستن شما تأييد آن است.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». يک حديث داريم، شر ما عملت، شر کارهايي که انجام دادم، (و شر ما لم اعمل). کارهايي که کردم، کارهايي که نکردم. کارهايي هم که نکردي آثار کارهايي است که کردي، چون هر کاري آثار دارد.
4- شفاعت در قيامت، از آثار كار نيك در دنيا
شما اگر ده ميليون بردي در بازار مي‌تواني چيز دوازده ميليوني بخري. چرا؟ چون کسي که ده ميليون پول نقد دارد مردم بهش اعتماد مي‌کنند دو ميليون هم بهش نسيه مي‌دهند. اگر شما نمره نه آوردي دبير يک نمره بهت ارفاق مي‌کند ده که قبول شوي. يعني اين نمره ده الکي نيست، يعني نمره نه يک شعاعي هم دارد يکي دو نمره اضافه. ده ميليون پول نقد يک شعاعي هم دارد دو ميليون بهت نسيه مي‌دهند. اينهايي که قيامت شفاعت مي‌کنند نه اينکه الکي است، اين آقا يک کارهاي خوبي کرده بخاطر کارهاي خوب يک شفاعتي هم مي‌آيد کنارش. يعني شفاعت الکي نيست، شفاعت شعاع همان عمل است. کسي که پانزده تا خوبي دارد، حالا بايد هفده تا خوبي داشته باشد، آن دو تا خوبي که کم دارد امام حسين شفاعت مي‌کند. يعني کساني که در مسير کوهنوردي هستند آن کوهنورد که به بالا رسيده دستش را مي‌گيرد و بالا مي‌کشد. اما کوهنوردي که خوابيده مي‌گه منو بلندم کنيد کولم کنيد بگذاريد بالا. اگر کسي در مسير کوه بود، شاگرد نمره صفر گرفته چه صفري قد در قوري، بعد مي‌گويد معلم به من ارفاق کن، چي چي ارفاق کنم؟ تو اصلا. . . اگر يک مرده‌اي را دادند به دکتر نمي‌تواند با آمپول خوبش کند. دکتر مي‌تواند با قرص و آمپول کسي را خوب کند که نفسي داشته باشد. اگر داشتي قرص و آمپول مفيد است. نمره هشت و نه داشته باشي، ارفاق. در مسير کوه باشي، کمک. ده ميليون داشته باشي. . . شفاعت يعني يک چيزي بايد داشته باشي. آدم‌هايي که فکرش هرزه است، هيچي ندارد، نماز مي‌خواند نه، روزه مي‌خورد بله، رشوه هم مي‌دهد، بله هم مي‌گيرد هم مي‌دهد، باج مي‌گيرد هم مي‌دهد، فحش هم مي‌دهد، به ناموس مردم هم خيانت مي‌کند، همسرداري‌اش هم بد است، بچه داري‌اش هم بد است، اصلا هيچي‌اش درست نيست، بعد مي‌گويد حسين جان بيا ما را شفاعت کن. مرده را مي‌گويند آقاي دکتر يک آمپولش بزن خوب بشود. شفاعت از شفع است، شفع يعني جفت. يعني يک چيزي بايد خودت داشته باشي، يک چيزي به اين جفت شود کار تو، يک نخي داري يک نخ هم بغلش تاب بخورد، دولا بشود، بتواني بدوزي. پس شفع.
نگوييد در قيامت امام حسين شفاعت مي‌کند، شفاعت درست است، اما مثل بانک‌ها، بانک‌ها جايزه مي‌دهند، اما به کي جايزه مي‌دهند؟ به کسي که حسابي توي بانک. . . بايد يک حسابي داشته باشد، يک مبلغي هم سپرده بگذار بعد بهت مي‌دهند. خيلي خوب
حوادث قيامت
قيامت از اول مردن شروع مي‌شود.
5- خطر بي دين مردن
يکي از شرها اين است که انسان برگردد. در دعا داريم که(اللهم اني اعوذ بک من العديله عند الموت). عديله يعني عدول کنم، يعني برگردم، يعني يک عمري ايمان دارد اما يک مرتبه برمي گردد، بي دين مي‌ميرد. هفتاد سال هشتاد سال دين داشته عاقبت به شر مي‌شود. پناه مي‌برم از اينکه بد عاقبت بميرم.
بعدش يک جمله داريم که از پيغمبر است مي‌فرمايد اعوذ بک من فتنه القبر و عذاب القبر. يکي از اصحاب پيغمبر خيلي آبرو داشت، پيغمبر با پاي برهنه آمد تشييع جنازه‌اش. گفت هفتاد هزار ملک از آسمان آمدند براي تشييع جنازه ايشون. مادرش گفت خوشا به حال پسرم. پسري داشتم که پيغمبر بابرهنه تشييعش کرد هفتاد هزار فرشته آمد. اين الان اهل بهشت است. پيغمبر فرمود يک فشار قبري دارد. گفتند چرا؟ گفت توي خانه با خانمش بداخلاقي مي‌کند. از اين حديث‌هايي که مي‌خوانم اينقدر زن‌ها خوششان مي‌آيد. به مردهاشون مي‌گويند ببين چي گفت. ما حرف مي‌زنيم هرجاش به نفع زنهاست، زن به مرد همچين مي‌کند. هرجاش به نفع مردهاست گاهي همچين مي‌کند گاهي همچين مي‌کند.
قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق. يکي از شرور بي دين مردن است. خدايا به آبروي محمد و آل محمد ما را با ايمان زنده بدار و با ايمان بميران(الهي آمين) ما را بي دين از دنيا، بدون توبه از دنيا نبر(الهي آمين)
6- قيامت، روز حسرت و مصيبت
خوب بعد از اين مسئله قيامت پيش مي‌آيد. (اعوذ بک من الحسره العظمي). در قرآن، قيامت خيلي اسم دارد. يوم التلاق هست، تلاق با ت دو نقطه. يعني تلاقي، ملاقات. (يوم الحاقه) هست، الطامه هست، يوم الحساب هست، يوم القيامه هست. يکي از اسم‌هاي قيامت يوم الحسره. يعني روزي که آدم حسرت مي‌خورد، عجب. چقدر سرمايه‌ها را از دست دادند. پناه مي‌برم از حسرت بزرگ. والمصيبه الکبري، مصيبت بزرگ. دنيا که چيزي نيست، دنيا يک گوشه زلزله مي‌شود، يک شهر زلزله مي‌شود. قرآن مي‌گويد «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» الزلزلة/1، نمي‌گويد(اذا زلزلت بعض الارض). اينجا يک روستا، يک بخشي، يک دهي، زلزله مي‌شود. قرآن مي‌گويد اذا زلزلت، کل زمين اذا زلزلت. زلزله‌اي که اينجا مي‌شود خانه خشتي‌ها خراب مي‌شود. قرآن مي‌گويد چنان زلزله مي‌شود که کوه‌هاي سفت و سخت از زمين کنده مي‌شود. بعد چنان مي‌شود که اين کوهها راه مي‌افتند. «وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ» التكوير/3. قرآن مي‌گويد اول زلزلت، چنان زلزلت که کوهها کنده مي‌شود، بعد و اذا الجبال، عربي‌هايي که مي‌خوانم قرآن است، واذا الجبال سيرت، کوهها راه مي‌افتد، بعد چنان کوهها به هم مي‌خورد، قطعه قطعه مي‌شود، «دُكَّتْ» الفجر/21، قطعات چنان سنگ‌ها به هم مي‌خورد شن مي‌شود. «كَثِيبًا مَهِيلًا» المزمل/14 شن‌ها چنان به هم فشار مي‌آيد «كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ» القارعة/5 مثل پنبه مي‌شود. يعني زلزلت، سيرت، دکّت، «كَثِيبًا مَهِيلًا»، «كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ». شايد ترتيبي که گفتم اينطور باشد. من از قيامت خبر ندارم ولي اين تعبيرات توي قرآن هست. «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» ق/22، چشمهايش آهن مي‌شود. بارها مي‌گويد «أَيْنَ الْمَفَرُّ» القيامة/10، راه فرار کجاست؟ اينها دروغ نيست، هرچي مي‌گويم متن وحي است. أين المفر، از کجا فرار کنيم؟ مصيبت خيلي سنگين است. به پنج گروه التماس مي‌کنند، پنج گروه مي‌گويند جواب منفي است.
شرور و خطرات قيامت. در قيامت افرادي استمداد مي‌کنند. از خوبان. از بدها. استمداد مي‌کنند از هم رديف‌ها. استمداد مي‌کنند از شيطان. استمداد مي‌کنند از ملائکه. استمداد مي‌کنند از خداوند. همه‌اش هم در قرآن هست.
7- استمدادهاي دوزخيان در قيامت
از خوبان استمداد مي‌کنند. مي‌گويند «انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ» الحديد/13. هرچي عربي مي‌خوانم قرآن است. گنهکارها به خوب‌ها مي‌گويند «انْظُرُونَا» يک نظري به ما کنيد «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ»، از نور شما اقتباس کنيم.
آقا روتون را برگردانيد ما از نور شما استفاده کنيم. مي‌گويند «قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا» الحديد/13. در اينجا نور نيست، اگر مي‌خواهيد از دنيا بايد نور بياوريد، اينجا به کسي نور قرض نمي‌دهند. مي‌گويند «أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ» الحديد/14 ما با هم توي يک پاساژ و بازار و خيابان و شهر و دانشگاه و اداره و وزارت نبوديم؟ توي يک روستا نبوديم؟ مي‌گويد چرا با هم بوديم تو آب مردم را دزيدي، آبياري کردي، من ندزديدم. تو جنس، شير و آب را قاطي کردي، جنس خوب را قاطي کردي، تو کلک زدي، کم فروشي کردي، از خوب‌ها جواب منفي است. مي‌آيند سراغ بدها.
بدهاي ريز به بدهاي درشت پناه مي‌برند. مثلا آنهايي که گفتند جاويد شاه به شاه مي‌گن شاه، خوب کمکمان کن، اون موقع گفتيم جاويد شاه، «إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا» غافر/47، ما در دنيا تبع شما بوديم، کنا لکم تبعا. ما تبع شما بوديم، نمي‌گويد تابعا، تبع يعني دربست، صد در صد، ما صد در صد غلام حلقه به گوش شما بوديم. اصلا براي اينکه تو رأي بياوري من خودم را به آب و آتش زدم. با دروغ‌هاي من تو رفتي رأي آوردي. من ستاد انتخابي‌ات بود. من توي بازار دروغ گفتم که تو پولدار شدي. من نخي بودم عقب تو سوزن که دوختي. اگر من دنبالت نبودم که تو سوزن را کسي در فاستوني فرو نمي‌کرد. تمام شيرجه‌هايي که توي فاستوني رفتي بخاطر نخ من بود. من عقب تو بودم. مي‌گه نبودي، مي‌گه اه؟ مي‌گه اه نداره. مي‌گه خدايا عذاب اينها را دوبرابر کن، عذاب دانه درشت‌ها را. خدا مي‌گويد تو هم عذابت دوبرابر است. اما دانه درشته عذابش دو برابر است چون هم کج رفت هم شما را کج برد. شما هم عذابتون دو برابر است چون هم کج رفتيد هم با رفتن و پيروي‌تان کج رو‌ها را روز به روز بگيد تقويت کرديد، تشويق کرديد.
مي آيند سراغ هم رديف‌ها، مي‌گويند «أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنْ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ» الأعراف/50، يک خورده از آن آب‌ها به ما بدهيد، سوختيم، عجب، سوختيم، «أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنْ الْمَاءِ»، يک ذره آب به ما بدهيد «أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ» الأعراف/50، مي‌گويد خدا حرام کرده است. چرا حرام خوردي؟ خوب ميوه شيرين مي‌خواستي خرما بود توت بود انجير بود، ميوه ترش مي‌خواستي ليموترش بود، ترش و شيرين مي‌خواستي انار بود، پرتقال بود، همه را ول کردي آب جو خوردي؟ مشروبات چه خاصيتي داشت که تو اين همه حلال‌ها را ول کردي حرام خوردي؟ چرا اگر از طريق ازدواج مي‌توانستي خودت را تأمين کردي ازدواجت را عقب انداختي دست به گناه زدي. هرچي مي‌گن، مي‌گن نمي‌شود. «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ» الأعراف/50، «أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنْ الْمَاءِ» مي‌گويد خدا حرام کرده.
به شيطان مي‌گويند پدر فلان، مادر فلان، خاک توي سرت بدبخت، هرچي فحش است نثار شيطان مي‌کنند. شيطان مي‌گويد «لَا تَلُومُونِي» إبراهيم/22، مرا ملامت نکنيد، به من چه؟ اين آيه قرآن است. «لُومُوا أَنْفُسَكُمْ»، لوموا يعني ملامت کنيد، خودتان را ملامت کنيد، «لُومُوا أَنْفُسَكُمْ». مي‌گويند آخه تو وسوسه کردي، مي‌گويد من که هلت ندادم که، کيش کيشت کردم نبايد بياي. من بلندت نکردم بگذارمت توي فاحشه خانه، توي قمارخانه، من کيش کيش کردم آمدي، نبايد بياي. من مثل باغبانم، باغبان که شاخه را خشک نمي‌کند، شاخه که خشک شد، باغبان اره مي‌کند. ديديم بنزيني هستي منم کبريت آوردم نزديکت. خودت، خودت را ملامت کن.
به فرشته‌ها مي‌گويند خيلي خوب. «يَا مَالِكُ» الزخرف/77 اسم فرشته مالک است، يا مالک، ‌اي مأمور شکنجه، ‌اي مأمور جهنم، «ادْعُ لَنَا رَبَّكَ» الزخرف/49، دعا کن براي ما، از پروردگارت بخواه «يُخَفَّفُ» غافر/49، يخفّف يعني تخفيف بده، «يَوْمًا مِنْ الْعَذَابِ»، حالا اگر هميشه هم هست، «يَوْمًا مِنْ الْعَذَابِ» غافر/49، از عذاب را يک خورده تخفيف بده، مي‌گويد. مي‌گويد شما چند سالت بود؟ چهل سال پنجاه سال؟ توي شصست سال نتوانستي يک رکعت نماز باحال بخواني؟ يعني شصت سال براي دو رکعت نماز وقت نداشتي؟ سه ساعت نشستي که توپ بلژيک مي‌رود دروازه مکزيک، سه ساعت گل غربي‌ها را ديدي، دو دقيقه با خالقت حرف نزدي؟ نديدي دور و برت تصادف کردند مردند، برق گرفتشان، سيل آمد، زلزله آمد، جبهه بود، جنگ بود، تصادف بود، مرگ و مير بود، آخه نمي‌ديدي دور و برت هي مي‌ميرند؟ اينقدر خواب بودي؟ هرچي به مالک مي‌گويند مي‌گه فايده ندارد.
آخرين درجه مي‌گويند خدايا، همه درها بسته شد، «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا» المؤمنون/107، عربي‌هايي که مي‌خوانم قرآن است، ربّنا اخرجنا، خدايا ما را از دوزخ نجات بده، برمي گرديم اين سفر کار خوب مي‌کنيم، «فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ» المؤمنون/107، اگر اعاده کردي، اگر اين دفعه کار بد کرديم ظالميم. «قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ» المؤمنون/108، خفه شويد، حرف نزنيد. يادت هست فلاني حجابش خوب بود متلک بهش گفتي؟ رفت نماز بخواند سر به سرش گذاشتي؟ شماها مؤمنين را مسخره کرديد. اين صحنه‌ها در قيامت همه‌اش آيه قرآن است. حدود هزار تا آيه قرآن داريم.
8- خطر دوست و رفيق بد
قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق. يکي از خطرهاي مهمي که در دعاها هست. اميرالمؤمنين در مسجد کوفه يک دعايي دارد اللهم اني اسئلک الامان، خدايا امان بده روزي که، خيلي مهم است، خيلي مهم است. ظالم دو تا دستانش را دندان مي‌گيرد. مي‌گويد «يَا وَيْلَتِي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ» الفرقان/28، چون انسان گاهي که عصباني مي‌شود يک انگشتش را گاز مي‌گيرد، خيلي که عصباني مي‌شود همه انگشتانش را گاز مي‌گيرد، فشار که به درجه اوج رسيد همه دستانش را گاز مي‌گيرد. قرآن نمي‌گويد «يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ» الفرقان/27يک انگشتش را گاز نمي‌گيرد، دو تا سه تا نيست، «يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ»، يعني همه دستانش را با هم گاز مي‌گيرد، «يَا وَيْلَتِي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا» الفرقان/28، کاش با فلاني رفيق نمي‌شدم. فکر کردم دوست داشتن تمدن است، گفتيم خوب ما هم يک دوست داشته باشيم و اين دوست مرا خراب کرد. خداوند راه حلال را باز کرده، ازدواج راه حلال است، ازدواج دائم راه حلال است، ازدواج موقت راه حلال است، انشاءالله اين مجلس شوراي اسلامي يک کاري براي ازدواج‌ها بکند، نه ازدواج موقت به طوري که مردها زنشان را ول کنند زندگيشان را ول کنند بروند ازدواج دوم بگيرند و عياشي کنند، نه قانون بايد گذاشت که ازدواج موقت باز باشد ولي هيچ مردي سوء استفاده نکند. الان عقدهايي که مي‌خوانند شانزد هفده تا امضاء از داماد مي‌گيرند، اگر داماد معتاد شد، اگر داماد شغلي بود که در‌شان عروس نبود، اگر داماد بيش از چند مدتي غايب شد، چهارده پانزده تا امضاء از داماد مي‌گيرند که زن اسير نشود. مي‌شود قانون‌هايي وضع کرد که هيچ مردي سوء استفاده از قانون نکند ولي به هر حال بايد ازدواج را آسان کرد، بايد راه نماز را ترويج کرد، بايد ما يک تفريحات سالمي را راهش را باز کنيم. اگر يک نوارهاي شادي توليد کنيم بدهيم براي راننده‌ها دليل، راه بسته مي‌شود، راننده مي‌گويد خوب توي ماشين خوابم مي‌گيرد، خسته مي‌شوم، مي‌خواهم يک کسي با من حرف بزند، اگر يک نواري باشد خنده‌هاي حکيمانه، اين کارهاي ارشاد است. يک نوارهاي شيريني ما تهيه کنيم که اين راننده بخندد، لذت ببرد، اما هرزه هم نشود. ما خنده‌هاي حکيمانه داريم. گاهي ما طلبه‌ها دور هم مي‌نشينيم آنقدر خاطرات شيرين مي‌گوييم و مي‌خنديم که شايد يک دقيقه‌اش گير شما کت و شلواري‌ها نيايد. صحنه‌هايي هست ما مي‌توانيم خنده‌هاي حکيمانه، ما مي‌توانيم تفريح، راه حلال را باز کنيم بعد جلوي حرام، مثل يک جاده‌اي که مي‌گن، يک جاده درست مي‌کنند بعد مي‌گويند از آن جاده ديگه نرو، راه‌هاي حلال را بايد باز کرد تا راه‌هاي حرام جلويش گرفته شود.
يکي از خطرها غفلت از قيامت است. رسوايي‌ها، افتضاح‌ها، شرمندگي‌ها، اصلا زبان انسان چنان دراز مي‌شود که هي لگد مي‌کند، مثل طناب مي‌افتد روي زمين. خوب بله کسي که زبانش از اينجا دراز شد از اين شهر آن شهر را مي‌گزد. از نيشابور جهرم، از جهرم نيشابور. از کاشان مراغه، از مراغه کاشان. وقتي يک کسي غيبت مي‌کند زبانش اينجا، اون را آنجا مي‌گزد. خوب زباني که اينقدر دراز است آنجا هم زبان دراز مي‌شود. آن درازي زبان نتيجه درازي زبان اينجاست. فکر هم نکنيد که عذاب‌ها سنگين است، عذاب مال خودمان است. شما اگر يک لحظه با چاقو زدي توي چشمت تا ابد کوري، نبايد بگي حالا ما يک دقيقه چاقو زديم، بله يک دقيقه چاقو زدي ولي کوري هميشه است. حالا يک سوزن به يک گوشه توپ زدي، بله يک سوزن به يک گوشه، اما فوتبال بازي به هم خورد. گاهي آدم يک گناه مي‌کند، حالا اين سوئيچ يک دنده‌اش کج است، خوب بله بخاطر اين يک دنده قفل باز نمي‌شود. گاهي با يک چيز جزئي يک حادثه کلي رخ مي‌دهد. يک لحظه چاقو تا ابد کوري. يک سوزن، لغو فوتبال، يک دنده کج است قفل باز نمي‌شود. نگوييد حالا چيزي نيست، گاهي با گناه کوچک، آدم خطر بزرگي را بايد، يک لحظه چرت، اتوبوس چپه مي شود.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد از خطرهاي دنيا، از خطرهاي دروني، از خطرهاي بيروني، از خطرهاي قبر و از خطرهاي قيامت، از همه خطرهاي به مقام محمد و آل محمد همه ما را از همه خطرها نجات بده(الهي آمين)
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته