1384/9/3 تفسير سوره قريش -2 بايگاني سالانه - 1384



بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

اين بحث در هفته بسيج پخش مي‌شود که به گردن همه ما حق دارند. بسيجي که در يک زمان خط اول بود، نيرو زياد، توقع کم. عشق زياد، مصرف کم؛ و امروز هم در سازندگي، در کارهاي بسياري از چهره‌ها الحمدلله درخشيده، در مسئله ورزش، در مسابقات بين المللي علمي، در کارهاي عمراني، به لطف خدا چهره درخشاني است و ما بايد همه‌مان بسيجي باشيم. اصولاً انسان خيلي توان در وجودش هست، خيلي توان در وجودش هست. اگر اين توان‌ها متمرکز شود، هدايت شود، ما هيچ مشکلي انشاءالله نخواهيم داشت. خداوند انشاءالله تمام کساني که به گردن ما حق دارند، اول از همه انبياء، بعد از انبياء، اوصياء و ائمه، بعد از ائمه مراجع تقليد و اساتيد و معلمين، امام، شهدا، رزمندگان، کساني که در وجود ما يک، در اسلام ما دو، در شيعه بودن ما سه، در تعليم و تربيت ما، در انقلاب و استقلال و عزت ما سهمي داشتند، نقشي داشتند، آنها که رفتند خدا روحشان را از ما راضي و آنهايي که هستند خداوند انشاءالله عزت دنيا و آخرت بهشان مرحمت کند. (الهي آمين)
بحث ما در اين زمينه سوره «لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ» قريش/1 بود. موضوع اين بود که پادشاه يمن ساختماني براي عبادت ساخت، عربي به ساختمانش جسارت کرد، گفت من انتقام مي‌کشم، کعبه شما را خراب مي‌کنم، لشکر فيل سوار آمد کعبه را خراب کند، پرنده‌هايي با موادي اينها را پودر کردند، خداوند مي‌گويد مي‌داني چرا اين کار را کردم؟ براي اينکه مکه منطقه امن باشد. چرا منطقه امن باشد؟ مي‌خواهم شما برويد در خط خدا، «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ» قريش/3 من در اين زمينه حرفهايي داشتم در جلسه قبل زدم، بقيه‌اش ماند. يک مقداري عنايت داشته باشيم، نکاتي را از اين فَلْيَعْبُدُوا استفاده کنيم.
1- معيشت و امنيت، دو نعمت بزرگ الهي
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ، فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قريش/3-4
پس بندگي کنم پروردگار اين کعبه را که او، زيرا که او اينها را از جُوعٍ، از گرسنگي نجات داد و از خوف هم نجات داد. معلوم مي‌شود بزرگترين مشکل انسان يکي مشکل اقتصادي است، يکي مشکل امنيت. يک زماني که به ما حمله مي‌شود مهم ترين مسئله مسئله جنگ است که بايد همه برويم مشکل جنگ را حل کنيم. الان که به لطف خدا جنگي نيست بايد مشکل اقتصادي را حل کنيم. قرآن در ميان مشکلات دو تا مشکل را دست رويش گذاشته. «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ»، جُوعٍ يعني گرسنگي، «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ، وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ». اصلاً اگر کشور امن نباشد نمي‌شود عبادت کرد. چطور؟ قرآن مي‌فرمايد «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا» النور/55 بعد مي‌گويد «يَعْبُدُونَنِي»، کلمه يَعْبُدُونَنِي بعد از امنيت است. يعني تا امنيت نباشد عبادت نيست. بنده اگر در تلويزيون حديث مي‌خوانم چون مملکت امن است. اگر حدود بيست ميليون بچه مي‌روند مدرسه چون کوچه و بازار امن است. ميليون‌ها مسافرند، چون جاده‌ها امن است. دانشجو، کارگر، کشاورز، هر کس هر کاري مي‌کند بخاطر امنيت است. پس اول أَمْنًا، بعد يَعْبُدُونَنِي. اينجا مي‌گويد فَلْيَعْبُدُوا عبادت بند شده به امنيت. اينجا هم عبادت بند شده به امنيت.
حالا، بچه ما نماز نمي‌خواند، بعضي‌ها نسبت به نماز سنگينند. اين مشکلي است که امور تربيتي و آموزش و پرورش و پدر و مادر و خيلي خانه‌ها گرفتارند. مي‌گويند آقا بچه ما نسبت به نماز سرسنگين است. نسخه چي است؟ عرض کنم به حضور شما که مشکل اينکه بعضي نسبت به عبادت سرسنگيند؛ اول يک چند تا تيغ رفته توي پايشان، اين تيغ‌ها را بايد درآورد. مثلاً مي‌گويد کشورهايي که نماز نمي‌خوانند پيشرفته ترند. بايد بهشان گفت پيشرفتشان بخاطر نماز نخواندنشان نيست، بخاطر اين است که درس خواندند. ما نمي‌گوييم که فقط نماز بخوان، مي‌گوييم هم نماز بخوان هم درس بخوان، ما نماز را جاي درس نمي‌گذاريم. ببينيد هيچ چيز جاي چيزي نيست. سلسله مراتب بايد حفظ شود.
2- نماز به جاي خود، تحصيل علم و کسب وکار به جاي خود
يک نکته بهتان بگويم براي شما جديد است، فکر نمي‌کنم شنيده باشيد. ببينيد، ما دو تا پول داريم، پولِ بعد از انجام وظيفه، پولِ به جاي انجام وظيفه، هردو هم در سوره جمعه آمده. بعد از انجام وظيفه مي‌گويد پول خوب است، چطور؟ در سوره جمعه مي‌گويد «فاذا» اذا يعني چه؟ زماني که، «فَإِذَا قُضِيَتْ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ» الجمعة/10 منتشر شويد، پخش شويد در زمين، «وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» برويد سراغ پول، بعد از نماز جمعه، بعد از انجام وظيفه. يعني بعد از نماز جمعه پاشويد برويد پول پيدا کنيد. اين پول، پولِ خوبي است. يک پول به جاي انجام وظيفه است. پيغمبر داشت نماز جمعه مي‌خواند، وسطِ خطبه هايش يک طبلي زدند جنس تعاوني آوردند به قول امروزي‌ها، پاشدند همه رفتند. خدا مي‌گويد عجب، «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا» الجمعة/11 پيامبر خطبه مي‌خواند دوازده نفر نشستند کل جمعيت رفتند سراغ خريد. پس اگر به جاي انجام وظيفه ديني رفتي سراغ پول، بسيار پول بد است. اگر بعد از انجام وظيفه رفتي سراغ پول خوب است. در سوره جمعه يک آيه مي‌گويد بعد از نماز جمعه برو پول پيدا کن، آيه آخر مي‌گويد چرا به جاي نماز جمعه رفتي سراغ پول. پس شما پول را به جاي. . . . درس هم همينطور است، درس بعد از نماز خوب است، درس به جاي نماز خوب نيست. چون درس به جاي نماز يعني انسان خدا را رها کند برود سراغ درس، خوب که متخصص شد، تخصصش را يک طاغوتي مي‌خرد.
زمان جنگ من رفتم بعضي از اين کشورهاي اروپايي، پزشکان ايراني را دعوت کرديم. گفتيم آقا الان در ايران جنگ است، بسيجي‌هاي ما تکه تکه مي‌شوند، بيائيد ايران. گفتند ما اينجا راحت تريم، دلار بخواهيد مي‌دهيم، دارو هم بخواهيد مي‌دهيم، اما خودمان حالش را نداريم بيائيم. اين آقا از روزي که رفت دانشگاه به قصد رفاه رفت. يعني درس را به جاي خدا گذاشت. آن کشور آلمان بود، من بهشان يک چيزي گفتم. گفتم اگر بگويند سگ‌هاي اتريش دلارش بيشتر است، شما همينطور که آدم‌هاي ايران را ول کرديد آمديد سراغ آدم‌هاي آلمان، اگر بگويند دلار سگ‌هاي اتريش بيشتر است باز آدم‌هاي آلمان را وِل مي‌کنيد مي‌رويد سراغ سگ‌هاي اتريش. از اول نيتتان خدا نبوده، گير توي نيتتان بوده. نيت خراب بوده.
توي قرآن همان مقداري که مي‌گويد «وَاسْجُدُوا» مي‌گويد «وَاعْلَمُوا»، يعني هم امر به سجده داريم، هم امر به «وَاعْلَمُوا» تحصيل به علم.
3- راههاي دعوت نسل جوان به نماز
اگر خواستيم مردم را به نماز دعوت کنيم اول بزرگي خدا را بگوييم. ما اگر يک کسي را بزرگي‌اش را بگوييم مردم نسبت به او تواضع مي‌کنند. آقا ايشان را مي‌شناسي؟ اين، مثلاً يک پيراهن بياورند بگويند اين پيراهن را مي‌داني، اين پيراهن را امام رضا عليه السلام پوشيده، اِه، بده من بپوشم، ما بفهميم اين پيراهن به بدن کي. ما بفهميم کي بوعلي سينا، سلام عليکم، يک مقداري بزرگي خدا را بايد بگوييم. قرآن بخوانم: «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ، يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ»، هرچي بخواهد او آفريده، خلق مي‌کند. «إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» آل عمران/47 يک اشاره مي‌کند هستي بوجود مي‌آيد. «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» الأعراف/180 بهترين کمالات مالِ اوست، «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا» يونس/65 تمام عزت مال اوست «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا» البقرة/165 تمام قدرت مال اوست، تمام عزت مال اوست. اول بگوييم که خدا هيچ نيازي به ما ندارد.
مسئله دوم، ضعف خودت. آقا نماز نمي‌خواني، «خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفًا» النساء/28 يادت مي‌آيد در قنداق بودي، مگس روي دماغت نشسته بود، هي اذيت مي‌شدي، دستت جان نداشت اين مگس را بلند کني، آنوقت حالا زور پيدا کردي گردن کلفتي مي‌کني؟ يادت مي‌آيد آب نمي‌توانستي بخوري، آب دهانت مي‌گذاشتند از کنار لبت مي‌ريخت؟ چيزي نيست که « لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا» الحج/73 همه جمع شوند يک پشه، مگس نمي‌توانند خلق کنند. «مَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ» الملك/30 اگر کندي به آب نرسيدي چه مي کني؟
خانم، اين رقم حجاب، خانم اين رقم حرف، برادر اين رقم درآمد، اين رقم رشوه، اين اختلاس، اين ربا، شما فکر نمي‌کني قهر خداست؟ چرا کم فروشي مي‌کني؟ «أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» المطففين/4-5 کم فروش‌ها، فکر نمي‌کنيد قيامت بايد جواب دهيد؟ اگر هرچي کنديد به آب برسيد، نرسيديد «مَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ» الملك/30 کي برايتان آب مي‌آورد؟ «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِي» الشعراء/80 مريض شدم او شفايم مي‌دهد. «أَنْتُمْ الْفُقَرَاءُ» فاطر/15 ما چيزي نيستيم، مرد خدا نماز شب خواند گفت خدايا نماز شب خواندم، اما چه چيزي‌اش از من بود؟ طاقتي که پاشدم از تو بود، خودم از تو هستم، جانم از تو بود، آبي که وضو گرفتم از تو بود، حافظه‌اي که حمد و سوره‌ام يادم بود از تو بود، توفقيق نمازم از تو بود، اصلاً چيزي از من نيست. ما هيچيم، يک کسي خانه خريده بود دعا به گچها مي‌کرد. مي‌گفت خدايا سايه گچ‌هاي خانه را از سرِ من کم نکن. بهش گفتند چرا به گچ‌ها دعا مي‌کني؟ گفت هيچ چيز اين خانه از من نيست، هر آجري‌اش را از کسي قرض کردم، فقط اين گچ‌ها اين‌ها را نگه داشته، اگر اين گچ‌ها نباشد هر آجري مي‌پرد پهلوي صاحبش. چيزي از ما نيستيم.
4- توجه به عظمت خالق و ضعف مخلوق
توجه به عظمت خدا، بحثمان اين است، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ» چگونه کسي را دعوت به نماز کنيم؟ 1- عظمت خدا را برايش بگوييم. 2- ضعف خودمان را برايش بگوييم، «إِنَّكَ مَيِّتٌ» الزمر/30 فکر نمي‌کني مي‌ميري؟ «وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» الزمر/30 يک کسي اصلاح صورتش اسلامي نبود، يک نفر بهش گفت خدا به پدر و مادرت عمر بدهد، اگر بابايت از دنيا برود اين رقمي اصلاح مي‌کني؟ گفت نه اگر پدرم از دنيا برود تا چهلمش يک خورده مراعات مي کنم. گفت يعني خداي حيّ به اندازه مرده پدرت نمي‌ارزد؟ تو براي مرده پدرت اين رقمي اصلاح مي‌کني، آن وقت خداي حي. شما اگر مريض هم بشوي اين کار را مي‌کني؟ دختر خانم در دانشگاه هستي آنقدر مادرت صلوات فرستاد تا توي کنکور موفق شدي، بايد اين رقمي باشي در دانشگاه؟ «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ» القصص/88 هر نفسي که مي‌کشيم يک قدم به قبر نزديک‌تر مي‌شويم، براي چي گردن کلفتي مي‌کني؟ يادمان باشد اول نطفه بوديم، دو سه روز ديگر جيفه هستيم، الان هم سر تا پا احتياجيم، حافظه را از ما بگيرند اسم خودمان را هم فراموش مي‌کنيم، آب فرو برود هرچه بکنيم به آب نرسيم چه مي‌کنيم؟ مريض شويم شفا پيدا نکنيم چي؟ حرکت زمين کند شود، شب طول بکشد، چه خاکي به سرمان مي‌کنيم؟ روز طول بکشد چه خاکي به سرمان مي‌کنيم؟ تمام ابرقدرتها يک مگس نمي‌توانند خلق کنند. پس ببينيد توجه به عظمت خدا يک، توجه به ضعف خودمان دو، مسئله سوم، تشکر، بابا سگ را نان بهش مي‌دهي يک دم تکان مي‌دهد، ما اين همه نعمت خواستيم ديگر نبايد يک سري تکان دهيم. ماشين را بنزين بريزي راه مي‌رود، درخت ميوه مي‌دهد، ميوه ندهد سايه و چوب مي‌دهد، دو سه استخوان بدهي به يک سگ بخورد، اگر دزد بيايد در خانه صاحبش حمله مي‌کند، يعني ما در مقابل اين همه نعمت‌ها هيچي بدهکار نيستيم؟ تشکر از نعمت‌ها، «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ، آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قريش/4
5- عشق فطري انسان به خداوند
مسئله ديگر، اصلا انسان فطرتاً عاشق يک کسي است، اصلاً انسان که مي‌گويند انسان، بعضي‌ها مي‌گويند از انس است، بخاطر اينکه اصلاً دل، مثل ظرف است، ظرف نمي‌شود خالي باشد، حالا يا آب دارد، يا هوا دارد يا هرچيزي. دل بايد به يک کسي قلاب شود، اگر به خدا قلاب نشود، به کي مي‌خواهد قلاب شود؟ ديگران کسي نيستند. «عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ» الأعراف/194 اين آقايي که قربانش مي‌روي اين هم يک نفري هست مثل شما، اين هم از ترس پشه مي‌رود در پشه بند. قرآن روز قيامت مي‌گويد «أَيْنَ شُرَكَائِي» فصلت/47 آنهايي که بله قربان گويش بودي کجا هستند؟ «لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا» العنكبوت/17 رزق دست شما نيست. يک چيزي بهتان بگويم؟ اميرالحاج، يعني نماينده حضرت امام در حج و رئيس سازمان حج، دو تا تصميم گرفتند يکي از مسئولين مملکتي را ببرند مکه. اين را کي به من مي‌گفت؟ رئيس سازمان حج مي‌گفت، مي‌گفت هم نماينده امام، هم خودمان تصميم جدي گرفتيم که فلاني را ببريم، دعوتش کرديم ايشان گفت من از مسئولين کشور هستم، گرفتارم، گفتيم آقا با آخرين پرواز برو با اولين پرواز برگرد و شما حيف است مکه نيايي. خلاصه مي‌گفت همه بسيج شديم که آقا را ببريمش. آخرين پرواز در پله هواپيما پايش تاب خورد و نشد که بيايد، ما خواستيم بيايد نشد، دو، بنده و فلاني تصميم گرفتيم که فلاني امسال مکه نيايد. مي‌گفت اسمش را بزرگ نوشتم زير شيشه که وقتي امضاء مي‌کنيم ايشان را امضاء نکنيم. مي‌گفت در مکه گفت سلام عليکم، حال شما خوبه؟ از اينکه شما امضاء کردي من متشکرم. گفتم اِه، بعد معلوم شد تمام دقت‌ها را کردم آن لحظه که بايد اسم ايشان را امضاء کنم خدا از ذهن من برده. يعني تصميم گرفتيم نرود او رفت و تصميم گرفتيم فلاني برود، نرفت. در مناجات شعبانيه است، (الهي بيدک لا بيد غيرک زيادتي و نفسي) عزت و ذلتم دست توست. اگر ما به اين توجه داشته باشيم که همه چيز دست خداست، عزت دست خداست. «لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا» المائدة/76.
6- نماز جماعت در مسجد، بسيج عمومي ديني
توجه داشته باشيم که اين عبادت‌ها چقدر براي ما ذخيره قيامت است. چه نقش‌هايي دارد عبادت. شما همين نماز جماعت را حساب کن همه چيز تويش است. خود نماز جماعت يک بسيج است. (قد قامت الصلاة) همه مي‌آيند، نمي‌گويد آقا ببخشيد شما چند کيلو هستي؟ به تو چه؟ آقا ببخشيد شغل شما چي است؟ به تو چه؟ (قد قامت الصلاة) همه مي‌آيند. اصلا کسي نمي‌پرسد سفيد پوستي يا سياه پوستي. حج يک بسيج است، اصلاً کلمات قرآن که گفته «كَافَّةً» کلمه «كَافَّةً» يعني بسيج، يعني همه. همه با هم(سَمِعَ الله). روحاني مسجد که مي‌آيد رابطه امام جماعت با همه يک جور است. احترام شهدا، گفتند هر کس يک مهر کربلا توي جيبش باشد. سه چيز نماز را قبول مي‌شود. يا حضور قلب که آدم سرِ نماز حواسش جمع باشد، اگر حواست پرت است لااقل نافله بخوان، اگر يک کسي مثل من است، هم حواسش پرت مي‌شود هم حال نافله ندارد، مي‌گويند لااقل مهر کربلا. اين مهر کربلا يعني چه؟ يعني همه يادتان باشد شهدا را، شهدا فراموش نشوند. الان مي‌داني چند ميليارد تومان خرج مي‌کنند که شهدا فراموش نشوند يادواره مي‌گذارند. در هر شهري، منطقه، البته کار خوبي است، به ديوارها عکس شهيد را مي‌گذارند، دو سه باران مي‌آيد باز خراب مي‌شود. اسلام گفته اگر مي‌خواهيد شهدا فراموش نشوند مهر کربلا جيبت باشد، بعد هم سي و چهار بار بلندترين نقطه بدنت را بگذار به خاک کربلا، پيشاني. ياد شهدا در نماز است، مسواک در نماز است، نظافت در نماز است، اطاعت از فرماندهي در نماز است. قبل از رکوع حق نداري رکوع کني، اگر کسي پيش از نماز، پيشنماز برود رکوع نمازش غلط است، تا آقا پانشده تو(سَمِعَ الله) نگو، قبل از آقا سر به مهر نگذار، قبل از آقا سر از مهر بر ندار. اطاعت از فرماندهي در نماز است، (قدقامت الصلاه) در نماز است، حضور در صحنه در نماز است، دور ريختن تو و من و نمي‌دانم اندونزي، مالزي، ترک، عرب، دهاتي، شهري همه حذف مي‌شود. نمي‌گوييم(السلام عَلَينا و علي) کي‌ها؟ (و علي عبادالله الصالحين) نمي‌گوييم السلام علينا و علي ترکها، السلام علينا و علي عربها، و علي عجم‌ها، پس چي؟ علي عباد الله، بسيج واقعي، نماز جماعت است. اگر بسيج خواست رشد کند بايد نماز جماعت را رشدش دهند. نماز جماعت درست شود، آقا يک نفر پول ندارد، همه مردم مسجد کمک مي‌کنيم يکي يک مقدار پول مي‌دهيم قصه‌اش حل مي‌شود. اگر هر نماز جمعه‌اي دو تا دختر را جهازيه بدهد نماز جمعه شهرهاي بزرگ که بيست تا، سي تا، نماز جمعه شهرهاي کوچک هم هر نماز جمعه‌اي يکي، ما در يک شهر کوچک پنجاه و دو تا نماز جمعه داريم، پنجاه و دو نفر عروس مي‌شوند. هر نماز جمعه‌اي يک چيزي. يک طناب را نمي‌شود پاره کرد اما اگر اين را نخ نخش کني پاره مي‌شود.
7- بسيج امت اسلام در مراسم حج
واقعاً بهترين سيماي بسيج نماز جماعت است، دنبال عموم براي پولدارها هم حج، از همه کره زمين مي‌آيند، تازه مردم عادي را خدا گفته اينجايت را به خاک بمال. خدا به پولدارها گفته همه بدنت را بايد به خاک بمالي. به حاجي‌ها مي‌گويد هرچه لباس داري کنار بگذار، لخت مادرزاد شو. يک کفن بپوش برو مشعر در خاکها بخواب. بابا من پولدارم، بسمه تعالي، بگير بخواب. شبِ عيد قربان نگاه مي‌کني يک ميليون پولدار همه روي خاکها خوابيدند. همچنان خدا اينها را خاک مالي مي‌کند. حالگيري مي‌کند مثل قالي که دمرش مي‌کنند با چوبِ دسته بيل مي‌زنند، قالي را که دمر کردي با دسته بيل زدي، هرچه غبار دارد در مي آيد حاج آقا که هميشه نوکر و کلفت داشته، بابا رئيس جمهور، هرکه مي‌خواهي باش، کفن بپوش، همين جا بگير بخواب. در مشعر بودم شب عيد قربان، صف دستشويي چقدر طولاني. رئيس يکي از دانشگاه‌هاي تهران ايستاده بود، جلويش يک سياه پوست آفريقايي بود، وقتي مي‌خواست برود دستشويي، حوله‌اش را داد اين نگه دارد تا برگردد. آنقدر کيف کردم، چقدر رئيس دانشگاه خوشش آمد؟ گفت چقدر به هم اعتماد داريم، چقدر به من اعتماد دارد. اين نمي‌گويد حالا اين لباس‌هاي من دستش است، خوب کيسه پولم دستش است مثلا حالا، اصلا معناي اينکه بيائيد با هم باشيم، يکي در نماز است، همه با هم، نداريم صفِ اول بنزي‌ها که ماشين بنز دارند، صفِ دوم تويوتا، صفِ سوم پژو، تا بالاخره برسيم به موتور گازي. نه اينطور نيست، موتور گازي و بنز همه با همند. همه پيشاني‌ها بايد با هم به خاک ماليده شود. نگفتند تجار سرشان را بگذارند روي سنگ مرمر، کاسب‌ها بگذارند روي سنگ نمي‌دانم، يک سنگ ديگر، خلاصه گداها بگذارند روي خاک؛ گدا و فقير پيشاني‌شان خاک مالي شود. گدا و فقير با هم سمع الله، با هم بحول الله. با هم حضور، کنار هم. بسيج زيبا در حج و نماز است، شيريني‌ها اينهاست. الله اکبر، خيلي دينِ ما شيرين است. مي‌گويم اخيراً براي هر چيزي يک نمايشگاه هست، مثلاً دو سه روز پيش تهران نمايشگاه گاوها بود، انواع گاوداري‌ها، نمايشگاه فرش، نمايشگاه چرم، نمايشگاه نمي‌دانم صنايع دستي، نمايشگاه کتاب، نمايشگاه. . . همه رقم نمايشگاهي هست. بيائيد يک کاري بکنيم، هر کشوري ارتش و سپاه و اينها دارد، به قواي مسلح همه کشورها بگوييم بهترين کلمه‌اي که راجع به قواي مسلح است بنويسيد. شش ماه فکر کنيد، تابلو کنيد، بيائيم يک نمايشگاه بگذاريم بگوييم نظر نيروهاي مسلح کره زمين در صد و چند کشور بهترين کلام راجع به ارتش چه است يا راجع به سپاه چه است؟
8- جايگاه رزمندگان مجاهد در نزد خداوند
مي دانيد من چه مي‌گويم؟ من مي‌گويم اين کلمه را بنويسيد، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ، وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا» العاديات/1-2 خلاص، عَادِيَاتِ يعني اسب‌هايي که مي‌دود، ضَبْحًا يعني اوه اوه مي‌کند. يک چيزي که آدم دوستش دارد مي‌گويد قربانت بروم، خيلي که دوستش دارد مي‌گويد قربان چشمت، قربان نمي‌دانم دستت، يک کسي که خيلي دوست دارد مي‌گويد قربان کفش هايت، يک کسي که خيلي خيلي دوستش دارد مي‌گويد قربان خاکِ زيرِ پايت، اين ديگر خيلي دارد فدايي مي‌شود. خداوند نگفته به رزمنده قسم، گفته «وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا» قسم به اسبي که زير پاي رزمنده است و اين اسب خسته شده و اوه اوه مي‌کند. يعني جنگ به قدري ارزش دارد دفاع از کشور، به قدري ارزش دارد که خدا به رزمنده قسم نمي‌خورد، به اوه اوهِ اسبش قسم مي‌خورد، نمي‌گويد قربانت بروم، مي‌گويد قربان خاکِ زيرِ کفشت، بعد مي‌گويد «فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا»، فَالْمُورِيَاتِ جمعِ موريه، موريه جرقه است، دمِ اسب که به سنگ مي‌خورد جرقه مي‌زند، اوه اوه مالِ سينه است، سينه بالاست، بريم پائين، زيرِ سم اسب. «فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا» قسم به آن جرقه سم اسبي که زير پاي رزمنده است. الله اکبر. هر چيز بگوييد ما بهترش را داريم. راجع به علم، به تمام دانشگاه‌ها بگوييد آقا راجع به علم يک کلمه بگوييد، مي‌خواهيم در نمايشگاه بزنيم مردم بيايند تماشا، اگر به من بگويند راجع به علم يک چيزي بگو من مي‌گويم بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ. . . . اين يک کلمه است مثل مکلبين، ملکبين توي قرآن است، مکلبين از کلب است، کلب هم يعني سگ، سگ اگر سواد بياموزد، يعني اگر آموزش ببيند، سگ آموزش ديده شکارش حلال است. سگِ ولگرد شکارش حرام است. علم به قدري ارزش دارد که حتي روي سگ اثر مي‌گذارد، سگِ آموزشي. ببينيد، راجع به قواي مسلح «وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا» العاديات/1-2 قسم به اوه اوه اسبي که زير پاي رزمنده است، قسم به جرقه سم اسبي که زير پاي رزمنده است.
ما مکتبمان خيلي غني است. هفته بسيج است، بسيجي‌ها، من نه فرمانده‌ام، ولي البته خودم عملاً کارهايم بسيجي است يعني هر کاري کردم نه منتظر آيين نامه بودم، نه منتظر حکم بودم، خيلي کارها را دست بهش زدم انجام دادم، بيائيد يک کاري بکنيم، در هر شهري يک جلسه تفسير باشد، زشت است بيست و هفت سال از انقلاب مي‌رود. يک جوري بکنيم که ديگر در بسيج کسي نباشد که نمازش مشکل داشته باشد. «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ» الحمد/7 آقا ببخشيد الْمَغْضُوبِين کي است شما مي‌گويي «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ»؟ الْمَغْضُوبِ کي است؟ الْمَغْضُوبِ نمي‌دانم. ديگر بسيج ما بايد بداند الْمَغْضُوبِين کي‌ها هستند، غضب شده‌هاي تاريخ کي‌ها هستند؟ «وَلَا الضَّالِّينَ» الضَّالِّينَ منحرفين، منحرفين کي‌ها هستند. رضاشاه رفت بازديد از يک پادگان، دمِ آشپزخانه گفت پسر، غذايت چه است؟ سرباز گفت، قربان آبگوشت است. رضاشاه رفت سرِ قابلمه ديد پلو است، گفت پسر اين که پلو است. گفت قربان چه بهتر. حالا اگر داريد يک کسي که تفسير بگويد که چه بهتر. اگر نداريد ما مي‌توانيم با نهاد دفتر نمايندگي مقام معظم رهبري يک صحبتي بکنيم با مسئولينش، يک نوارهايي بدهيم تفسير ده دقيقه ‌اي. روزي ده دقيقه يک دو تا آيه ياد بگيريم. الان من چقدر دو تا کلمه گفتم؟ گفتم «وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا» العاديات/1-2 اين را گفتم، يکي هم گفتم مکلّبين، دو تا کلمه گفتم. اگر روزي دو تا کلمه ياد بگيريم يک کسي دو سال، سه سال در بسيج باشد بدنه قرآن را ياد مي‌گيرد. يک تفسير راه بياندازيم. يعني بسيج يک زماني بايد جنگ کند که کرد و دستش درد نکند، يک زماني بايد خودش رشد کند. حزب اللهي بايد روز به روز باسوادتر شود. يک زماني در يک، حالا اسم استان را نمي‌برم آبروريزي است، يک زماني در يکي از استان‌هاي ايران چهار تا چيز داشتيم، ليسانس رياضي داشتيم، در کل استان چهار تا ليسانس رياضي بود، الان من دِه سراغ دارم چهار هزار تا ليسانس تويش است. الان رشد کرده ديگر نمي‌شود. ما اگر خواسته باشيم بايد روز به روز رشد کنيم، وقتمان را تلف نکنيم، جدول روزنامه نمي‌خواهد حل کنيم، بسياري از جدول‌هاي روزنامه لغو است، مي‌نشيند مثلاً نشسته جدول روزنامه، خيابان دو حرفي قديمي تهران، خيابان دو حرفي قديمي تهران، هي به مخش فشار مي‌آورد مي‌گويد خيابان ري، خوب چه مشکلي حل شد؟ چه مشکلي حل شد؟ مثلا مي‌دانستي چه مي‌شد؟ نمي‌دانستي چه مي‌شد؟ اما «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ» زشت است نداني، هر روز نماز مي‌خواني نمي‌داني «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ»؟ (الهي آمين) مي‌گوييم آمين يعني چه؟ مي‌گويد نمي‌دانم، اه. نسل بعد از نسل در مسجد آمين گفته هنوز معناي آمين نمي‌داند يعني چه. بسيج، هفته بسيج بيائيم شب‌ها طولاني است، زمستان، 5/5، 5 غروب مي‌شود، 10: 5 مي‌خوابد، پنج ساعت است، من که الان پدر شما حساب مي‌شوم حدود شصت سالم است، همين ديشب من چهار ساعت مطالعه کردم. زشت است منِ پيرمرد چهار ساعت ديشب مطالعه کنم آنوقت تو پسر من هستي نيم ساعت مطالعه نکني، خوب بد است. من اگر مطالعه نکنم کم مي‌آورم، آخر ژيان که نمي‌تواند بنز را بکسل کند. من اگر خواستم در تلويزيون حرف بزنم هر کسي يک نکته‌اي گيرش بيايد بايد مطالعه کنم، شما اگر مي‌خواهي در مقابل اين سيل چند ميليون دانشجو بجنبي با اين نمي‌دانم سيکل و اينها نمي‌تواني بجنبي، با ديپلم، ديپلم که ديگر حالا سواد نيست. شما بايد هرشب يک کلاس بگذاريد يا ورزش، تماشاي ورزش نکنيد، نشسته اتريش به بلژيک گل مي‌زند، به تو چه؟ خودت پاشو گل بزن. مثل اين که آدم چهارپايه بگذارد پول‌هاي بانک صادرات را ببيند، خوب به تو چه؟ تماشاي پول يعني چه؟ پاشو خودت پولدار شو. يک مقدار از تماشاي فيلم‌ها حذف کنيد، يک مقداري، بسيجي بشويد بسيج فرهنگي. و شده‌ايد. الان در بسياري از مسابقات عرض کردم درخشيديد. بسيج ما به لطف خدا قيافه جنگي‌اش تبديل شد، هم جنگ است، هم صلح است، مثل امام حسين، امام حسين هم روي دوش پيغمبر است، هم زير سم اسب است، مثل پيغمبر هم سوار الاغ شد هم سوار براق شد. ما بايد در همه ابعاد بدرخشيم. الان بعدي که الان زمين افتاده اين است: «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، در هر شهري پنج تا جلسه تفسير نيست. در هر شهري يک نهج البلاغه نيست، بِاِسْمِ اللَّهِ، مسئولين بسيج بپا خيزيد.
والسلام عليکم و رحمه الله.