1384/9/10 عبادت، شيوه درست عبادت بايگاني سالانه - 1384



بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

« بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ، لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قريش/1-4
در دو جلسه قبل روي اين زمينه حرفهايي زديم، حاشيه‌هايي هم رفتيم، مثل در حاشيه خبرها، من در حاشيه عبادت چند تا مسئله را مي‌خواهم مطرح کنم که براي عموم شايد خيلي مهم باشد.
بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ، تفسير آيه «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ» قريش/3، داشتيم اين را تفسير مي‌کرديم. حالا، بحث‌هاي امروز ما اين است، چگونگي عبادت، ابعاد عبادت، عبادت نه عادت، عبوديت در عبادت، آفات عبادت. بحث‌هاي خوبي هست، جوري هم گوش بدهيم که بتوانيم نقل کنيم، مثل من نباشيد که چند هزار ساعت در ماشين نشسته‌ام هنوز رانندگي ياد نگرفته‌ام. اگر سي ساعت دل مي‌دادم حالا راننده بودم، شما اين ده بيست دقيقه در اين بحث، همچنان گوش کنيد که بتوانيد نقل کنيد.
1- عبادت براساس معرفت
اما چگونگي عبادت؛ اسلام راجع به چگونگي عبادت صحبت‌هايي دارد. 1- آگاهانه. مسئله آگاهي خيلي مهم است. ممکن است آدم مناجات هم بکند، گريه هم بکند، اما اين اشک بايد بر اساس آگاهي و شناخت باشد. اشک، عربي‌اش مي‌شود دَّمْعِ، قرآن اسم اشکش را مي‌برد مي‌گويد «مِمَّا عَرَفُوا» المائدة/83، يعني اشکشان بر اساس معرفت است. آخر بعضي‌ها ممکن است اشک هم بريزند اما همينطور الکي گريه مي‌کنند. يک کسي مي‌خواست دعا بخواند مفاتيح را برداشت، صفحه اول ديد نوشته چاپ افست بلند گريه کرد، بابا چاپ افست که گريه ندارد. همينطور گريه مي‌کند. بعضي همينطور گريه مي‌کنند هنوز نخوانده، هنوز نشنيده. اشک بايد بر اساس شناخت باشد. عبادت آگاهانه. يک کسي خيلي گريه مي‌کرد، حضرت موسي گفت خدايا اگر اين بنده من بود هر چيزي مي‌خواست به او مي‌دادم. خدا گفت اين مخش کار نمي‌کند. رفت پهلويش گفت از خدا چه مي‌خواهي؟ گفت از خدا مي‌خواهم دو سه تا خر خلق کند اين مزرعه علف هايش حرام نشود.
بنابراين معرفت خيلي مهم است. عزاداري‌ها بر اساس معرفت باشد. اصلاً قيام امام حسين را اين شعراي ما اگر بسيج شوند در اين حرکت، تمام اشعارشان اهداف امام حسين باشد. يعني اهداف امام حسين را به شعر درآورند که امام حسين براي چه قيام کرد. چون گاهي وقت‌ها طبل مي‌زنند شيپور هم مي‌زنند، طرف هم عزاداري مي‌کند اما نمي‌داند بالاخره چي شد. يعني آخر عزاداري مي‌پرسند ببخشيد يزيد و شمر فرقشان چه است؟ مي‌گويد يزيد و شمر هر دويشان بد بودند اما نمي‌دانم کدامها چه بودند. بايد يک جوري باشد که نماز آگاهانه باشد. اين يک. «رَکعَهٌ مِن عَالِمِ خَيرٌ مِن سَبعينَ رَکعَهٌ مِن جَاهِل). دو رکعت نماز عالم بهتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است. البته مراد از علم هم علم‌هاي اصطلاحي نيست.
2- نشاط در عبادت
بعد از آگاهانه، عاشقانه. (وَاجعَل نِشَاطي في عِبَادَتِک)، قرآن مي‌گويد بعضي‌ها نماز مي‌خوانند در حالِ «كُسَالَى» يعني در حال کسالت. دو مرتبه کلمه «كُسَالَى» در قرآن آمده، يعني اين‌ها کسلند. ديديد بعضي‌ها چگونه با کسالت نماز مي‌خوانند: (الله اکبر)، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ مَالِكِ. . . . » الحمد/1-4 امام صادق فرمود: بعضي به قدري بد نماز مي‌خوانند که اگر اينطور که با خدا حرف مي‌زنند با همسايه‌شان حرف بزنند همسايه‌شان جواب نمي‌دهد.
عاشقانه؛ (أفضَلُ النّاس مَن عَشِقَ العِبَادَه). خوب، (لا تکرهوا الي انفسکم العباده) نماز زورکي نخوانيد. صبر کنيد وقتي نشاط داريد بخوانيد. حالا ممکن است کسي بگويد من در عمرم نشاط ندارم، نه، او را نمي‌گويد.
عادلانه؛ (ما احسن القصد في العباده)، قصد يعني اقتصاد، يعني ميانه روي. عبادت ميانه روي باشد. گاهي وقت‌ها صبح تا شام آقا در مسجد است، اصلاً سر به مادرش هم نمي‌زند. گاهي وقت‌ها اصلا مسجد را قيچي مي‌کند. اعتدال؛ قرآن خيلي آيه داريم براي اعتدلال. نماز مي‌خواني، انفاق مي‌کني، عادلانه باشد.
مخفيانه؛ عبادت‌ها مخفيانه باشد. مگر عبادت‌هاي واجب. بعضي عبادت‌ها به ما گفته‌اند علني باشد، مثل جماعت؛ بعضي عبادت‌ها مخفيانه باشد بهتر است. (أعظَمُ العِبَادَه أجرَاً أخفَاهَا)
3- اخلاص در عبادت
خالصانه؛ «لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ» البينة/5 عبادت، خلوص درآن باشد. ممکن است يک کسي خيلي هم زحمت بکشد ولي ببينيم زير اخلاص است. براي خدا نيست. اگر براي خدا باشد بسياري از حساسيت‌ها حل مي‌شود. حالا به سرگرد گفتند سرهنگ، به سرهنگ گفتند سرگرد. غيظ نمي‌کند. به ليسانس گفتند ديپلم، به ديپلم گفتند ليسانس. به لشکر گفتند تيپ، به تيپ گفتند لشکر. برو بابا ديگر حالا چه خبر است؟ يکي از بزرگان کتابي نوشته بود مي‌خواست چاپ کند. داد به يک نفر که ببيند اگر خوب است چاپ کند. اين آقايي هم که کتاب را ديد، ديد خيلي کتاب خوبي است. خودش رفت چاپ کرد اصلاً کتاب را به صاحبش پس نداد، به اسم خودش چاپ کرد. او گفت الحمدلله يک باري از دوش ما برداشتي، چون من مي‌خواستم چاپ شود مردم بخوانند استفاده کنند الحمدلله تو اين کار را کردي خدا خيرت دهد. يک نفر هم داريم که شکايت کرد که فلاني کتاب من را چند صفحه‌اش را از رويش برداشته در کتاب خودش نوشته و حق التأليف من را نداده. آدم‌ها فرق مي‌کنند. يک صلواتي بفرستيد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد)
شخصي را سراغ دارم همکارمان است. بيست و پنج سال است با هم هستيم. کاشان با هم بوديم، تهران، نهضت سوادآموزي، ستاد نماز، زکات، تفسير، راديو و تلويزيون. چند سال است کمک به ما مي‌کند. روحاني عزيزي است. من اسمش را در تلويزيون بردم، آمد گفت ديشب تا صبح غصه خوردم که چرا اسم مرا بردي مي‌خواستم اسم من را نبري. اين يک نفر. يک نفر هم يک حديثي به من ياد داد من حديث را در تلويزيون گفتم، گفتم يکي از دوستان يک حديثي گفته، از من انتقاد کرد که چرا اسم من را نياوردي. يعني آدم هست يک حديث مي‌گويد مي‌گويد اسم من را ببر، آدم هست بيست و پنج سال کمک مي‌کند مي‌گويد اسم من را نبر. آدم هست ميلياردي کمک مي‌کند مي‌گويد اسم من را نبريد، آدم هست اگر يک سطل زباله به شهرداري بدهد، يک سطل زباله مثلاً باني سطل زباله محسن قرائتي، بر پدر و مادر کسي که ته سيگار بيندازد لعنت. يعني به همه امت لعنت مي‌کند، از خودش هم تعريف مي‌کند. چه خبر است؟ يک سطل زباله داده. خالص باشيم، گرچه شيطان نمي‌گذارد آدم خالص باشد، خالصانه.
خاشعانه؛ خاشعانه؛ «فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» المؤمنون/2 يک کسي نماز مي‌خواند ضمنا با ريش هايش هم بازي مي‌کرد: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» الحمد/4-6 امام فرمود اگر اين خشوع داشت با ريشش بازي نمي‌کرد.
چگونه عبادت کنيم؟ آگاهانه، عاشقانه، عادلانه، مخفيانه، خالصانه. يک دعا مي‌کنم. خدايا به حق آنهايي که اين رقمي عبادت کردند اين گونه عبادت را نصيب ما فرما.
4- انتقاد از عبادت‌هاي مقطعي و موسمي
يکي هم دائمي است. بعضي هايشان عبادتشان فصلي است. «إِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوْا اللَّهَ » العنكبوت/65 سوار کشتي مي‌شوند مي‌بيند غرق مي شود مي گويد(يا الله) « فَلَمَّا نَجَّاهُمْ » العنكبوت/65 جفتک مي‌زند. يعني وقتي گير مي‌کند ياالله مي‌گويد، وقتي به ساحل رسيد بدمستي مي‌کند. اين عبادت موسمي است. بعضي عبادت‌ها، عبادت‌هايي داريم عبادت‌هاي موسمي. مي‌رود مشهد نماز مي‌خواند مي‌آيد اين طرف نمي‌خواند. موسمي.
موضعي؛ در يک موضعي که حالا پشت کنکور است، زن زائو مي‌خواهد برود اتاق عمل، موسمي، موضعي. يک جانبه‌اي. يا مي‌گويد پول مي‌خواهي مي‌دهم ولي حال ندارم نماز بخوانم. يا نماز مي‌خوانم پول نمي‌دهم. قرآن مي‌گويد پول و نماز به هم گره خورده. «مُنْفِقِينَ» اين آيه قرآن است «مُنْفِقِينَ» يعني انفاق مي‌کني به فقرا «وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ» آل عمران/17، «وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ» يعني هم در سحرها استغفار مي‌کند هم پول مي‌دهد. با هم است. قرآن مي‌گويد: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ » الكوثر/2 نماز بخوان براي خدا، بعد مي‌گويد «وَانْحَرْ » شتر هم بکش. نماز، شتر، « يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ َيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ » المائدة/55 نماز، زکات، نماز، شتر کشتن، انفاق، استغفار، اينها به هم گره خورده. مثل چهار تا چرخ ماشين است، يک چرخش نباشد ماشين راه نمي‌رود. عبادت بايد موسمي نباشد، موضعي نباشد، يک جانبه‌اي نباشد.
5- ابعاد عبادت در اسلام
واما ابعاد عبادت. راجع به ابعاد عبادت هم يک مقداري صحبت کنم.
ابعاد عبادت. 1- فکري. فکر عبادت است. يک ساعت فکر از مدتهاي طولاني عبادت بهتر است. فکر در چي؟ فکر در آفرينش. در آفرينش فکر کن. چي مي‌شود؟ ايمان زياد مي‌شود، نتيجه‌اش ايمان است. شما تا حالا در انگشتهايت فکر کردي؟ يک وقت مي‌گفتند فلان ماشين خيلي ماشين خوبي است. گفتيم چطور؟ گفت اين اگر بخورد به يک ماشين ديگر، يک کيسه هوا دارد اين مي‌آيد جلوي صورت. خوب حالا اين کيسه را خدا اينجا قرار داده، پشت انگشت ما يک خورده گوشت زاپاس گذاشته که تا مي‌خواهيم خم شويم اينجا کم نياوريم. همين که حالا چند تا مهندس نشتسته‌اند طراحي کردند، يا هواپيما، مي‌گويد اگر در هواي هواپيما اختلافي رخ داد از بالاي سرتان يک کيسه مي‌افتد تنفس کنيد. همين کارها را خدا کرده. هواپيما چند موتوره، خود خدا دو تا کليه قرار داده، تا اين کليه ايستاد. . . بسياري از کارهايي که الان مخ‌هاي مبتکر کردند خدا کرده. فکر در آفرينش. فکر در تاريخ، عبرت مي‌آورد. فکر در گناهان، آدم توبه مي‌کند. فکر در استعدادها، آدم حواسش را جمع مي‌کند بيشتر کار مي‌کند. فکر در توطئه دشمن، آدم بسيج مي‌شود. فکر خيلي مهم است. يکي از ابعاد، حالا من بحث فکر را نمي‌خواهم بکنم، چون يک پرونده دارم براي فکر که فکر در سي مسئله که در هر چي هم فکر کني يک نتيجه‌اي دارد.
خوب؛ تحصيل عبادت است. کار عبادت است؛ روايت هايش را نمي‌خوانم. جبهه عبادت است. حديث داريم، آيه و حديث، پر است. نگاه عبادت است، به چي؟ نگاه به والدين، قرآن، کعبه، عالم، بعضي نگاه‌ها عبادت است. انتظار فرج، عبادت است. اطاعت از رهبر آسماني، پيغمبر، امام، عبادت است. راهنما، راهنماي خير شدن عبادت است. گاهي کسي خودش نمي‌تواند ولي راهنماي خير مي‌شود. پول ندارد اما تشويق مي‌کند ديگران کمک کنند به فقير.
6- عبادت، نه عادت
خوب؛ عبادت نه عادت. در اين هم يک چيزي برايتان بگويم. امام صادق فرمود: (؟ ؟ ؟ بصلاتهم ولا بصيامهم). اگر کسي خيلي نماز و روزه مي‌گيرد فکر نکند خيلي آدم خوبي است(فان الرجل ربما) گاهي وقتها انسان عادت به نماز کرده، يعني اگر نخواند چه کند؟ عادت کرده به نماز. حتي گاهي وقتها داريم(لو ترکوا استوحش) اگر رها کند به وحشت مي‌افتد. بعضي‌ها کارشان عادت است. اگر کار عادت شد ديگر مزه ندارد. مثل عروسي، در عروسي اينها که تنبک مي‌زنند، همه مي‌گويند و مي‌خندند، اين خودش کيف نمي‌کند. گاهي وقت‌ها ممکن است يک فرمانداري، بخشداري، استانداري، از بس که کار اجرايي مي‌کند ديگر خودش احساس ندارد، حتي روضه، اگر کسي هميشه روضه بخواند ديگر خودش گريه نمي‌کند. مثل مرده شورها، ديگر خودشان گريه نمي کنند. اگر يک کاري شد که ديگر احساسش را از دست داد، رها کند. احساس را از دست داد. يک کسي ماشين خريده بود، ماشينش را فروخت. به او گفتند چرا فروختي؟ گفت من را سنگدل کرده بود، من را بي تفاوت کرد، من فروختم. گفتم چطور؟ گفت قبلا که ماشين نداشتم، خودم کنار خيابان منتظر ماشين بودم، مي‌گفتم خوب خوش انصاف تو مي‌روي خوب يکي از اينها را سوار کن، خيلي وجدانم حساس بود که اين ماشين‌ها که خالي مي‌روند خوب يک نفر را سوار کنند. خودم که ماشين خريدم تا مدتي همين که مي‌ديدم يک کسي کنار خيابان است سوار مي کردم بعد ديدم به کارم نمي‌رسم، هي بايد مسافرکشي کنم، من به کارم نمي‌رسم، گازش دادم رفتم، وقتي گازش دادم رفتم ديدم عجب، بي تفاوت شدم، يعني مردم ديگر زن باشد، بچه بغل باشد، حامله باشد، زير باران باشد، من براي اينکه به کارم برسم، گورِ پدرش. من گفتم پس بهتر اين است که من براي حفظ وجدانم، براي اينکه عاطفه‌ام زنده بماند بهتر است که خودم ماشين نداشته باشم. ببينيد گاهي وقتها انسان يک کاري عادت شده است برايش، بايد يک کاري کنيم عادت نباشد. حتي ما سراغ داريم، شنيده شده افرادي که هميشه صف اول جماعت بودند، يک بار دير آمده صف آخر بوده، مي‌گفت صف آخر هي ديدم عجب، ما هر روز صف اول بوديم، چرا امروز صف آخر شديم، ديدم اين صف اولي هم براي من يک عادت شده است. بنده هميشه پيشنمازم، حالا يک بار ديدم که کسي ديگر ايستاده، خوب يک روز هم پس نماز شو. عادت به کار خوب خوب است، اما بايد مواظب باشيم، عادت‌ها براي ما شغل نشود. اين هم يک نکته.
7- عبوديت در عبادت
مسئله ديگر عبوديت. عبوديت چه است؟ گاهي وقتها انسان عبادت مي‌کند اما عبوديت ندارد. شيطان شش هزار سال عبادت کرد. در نهج البلاغه داريم، حضرت امير مي‌فرمايد شش هزار سال عبادت کرد، اما يک بار خدا گفت به جاي اين، اين کار را بکن، گفت نه، آقا شما چند سال است در فلان اداره هستي؟ حالا امروز به جاي اين اتاق برو آن اتاق. اه، اه ندارد. به جاي اين شهر برو آن شهر، من نمي‌روم. بجاي ايشان با ايشان کار کن، من با ايشان کار نمي‌کنم. اينها رنگ الهي ندارد، رنگ سليقه‌اي دارد. دوست داشتي توي اين شهر باشي، توي اين اتاق باشي، با ايشان کار کني، يک خورده مسائل نفسي شما جابه جا شود، تمکين نمي‌کني. هر کجا که نفس شد و تمکين نکرديم ابليسيم. پناه بر خدا. خيلي مشکل است‌ها، اينها که مي‌گويم خودم هم گير هستم در آن، يعني بنده را دعوتم مي‌کنند براي مکه مي‌گويند بيا سخنراني کن، گفتم باشه. حالا اگر در هواپيمايي که مي‌خواهم بروم بگويند حاج آقا شما به جاي مکه کار ديگر بکن، حتي اگر گفتند اين مکه‌ات را بده به کس ديگر، يک وقت مي‌گويم کس ديگر بيايد نمي‌تواند سخنراني کند يا مردم دورش جمع نمي‌شوند، اين حرف منطقي است، يک وقت مي‌گويند آقا تو اگر مکه‌ات را بدهي به فلاني به اندازه تو يا بيش از تو مردم دورش جمع مي‌شوند. اگر من ندادم معلوم مي‌شود مکه من هم دکان است، يعني عبادت نيست، عادت است. آقا، شما اينجا نماز مي‌خواني، سنتان از هشتاد دارد رد مي‌شود، مريض هم هستي خدا شفايتان بدهد، اما اگر شما اين مسجد را بدهيد به دامادتان که طلبه فاضلي است يا بدهيد به پسرتان يا بدهيد به يکي از شاگردانتان يا بدهيد به يک طلبه جوانتري منتهي انتخابش با خود شما باشد، اگر آن مسجد را بدهي به او، جمعيت اينجا دو تا صف بيشتر مي‌شود. اگر منِ هشتاد ساله ندادم مسجدم را به دامادم، پسرم، شاگردم يا يک طلبه‌اي. . . . بله يک وقت يک کسي را معرفي مي‌کنيم که او از نظر فکري يا علمي گير دارد، نه آدم گير دار هيچي، يک آدمي که هيچ گيري ندارد، ببينيد گاهي وقتها ممکن است بسيج دکان بشود، پيشنمازي دکان شود، مديرکلي دکان شود، حج دکان شود، علامت دکان اين است که اگر به ما گفتند از تو بهتر هست، قبول کنيم. بنده در تلويزيون هستم، به من بگويند آقاي قرائتي اين شبِ جمعه تعطيل التماس دعا، بيست و هفت سال است در تلويزيوني بس است، جاي تو فلاني مي‌آيد، بيني و بين الله اگر، به من گفتند فلاني بيايد مثل تو يا بهتر از تو عده‌اي را جذب مي‌کند اگر من پست را تحويل ندهم، تلويزيون براي من دکان است. دکان که شد ديگر عبادت نيست، عادت است. حالا هر کسي خودش فکر کند، هر کسي خودش بين خودش و خدا فکر کند. يک روز امام تفسير سوره حمد مي‌گفت، مي‌گفت ما در اخلاصمان شک داريم، چون هروقت با خدا حرف مي‌زنيم سرِ نماز، دل نمي‌دهيم به نماز، اما وقتي مي‌خواهيم يک بحث علمي، تحقيقي بکنيم تمامِ وجودمان حواسمان جمع است. چرا؟ چون بجث علمي براي ما پُز و دکان است. مي‌گويند فلاني عجب تحقيقي کرد، عجب دقتي کرد، عجب حرفِ ابتکاري زد. چون چيز‌هايي که ما و مردم هستيم حواسمان جمع است، چيزهايي که ما و خدا هستيم حواسمان پرت است، همين دليل بر اينکه نماز ما آن نمازي که بايد باشد نيست. مشکل است.
8- ابليس عبادت کرد اما عبوديت نداشت
شيطان شش هزار سال عبادت کرد، حالا تازه اميرالمؤمنين مي‌فرمايد من نمي‌دانم سالش چه سالي است، سالهاي دنياست يا سالهاي آخرتي، چون قرآن مي‌فرمايد که «وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» الحج/47 يک روز به اندازه هزار سالِ شماست، اين روز قيامت يک روزش هزار سال است، شش هزار سال، يعني روزهايش چه روزي بوده؟ دو نفر مسلمان زمانِ پيغمبر دعوايشان شد سرِ آبياري، رفتند پهلوي پيغمبر گفت آقا ما دو تا کشاورزيم سرِ آبياري دعوايمان شده، شما قضاوت کن، حضرت فرمود حق با فلاني است، تا گفت حق با فلاني است گفت بله بايد بگويي، خويش و قومتان است. آيه نازل شد «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ » النساء/65 به خدا قسم اينها دين ندارند که همين که پيغمبر يک چيزي مي‌گويد مي‌گويند پارتي بازي شد. پيغمبر پارتي بازي کرد؟ پيغمبر بخاطر خويش و قومي‌اش پا روي حق گذاشت؟ «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ » النساء/65 به خدا قسم دين ندارند. گاهي وقتها انسان ممکن است مسلمان هم باشد اما اگر ببيند منافع شخصي‌اش ناديده گرفته مي شود، مثلا قانون به ايشان گفت بايد در اين شهر باشي يا بايد اين درجه را بگيري يا بايد مثلا در اين دانشگاه باشي يا در اين بازار باشي يا قرعه به نامت افتاد، بله، بردند، خوردند، کار از اين کارها گذشته، گاهي وقتها اگر يک وقت يک مسئله‌اي شد که ما عبادت نکرديم «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ» النساء/65
خيلي مشکل است، اين آخري از همه مشکلتر است، عبوديت در عبادت. آقا ببخشيد اين نمازتان غلط است اگر زحمت نيست يکبار ديگر، برو بابا خدا قبول مي‌کند. مي‌آيد نماز مي‌خواند اما وقتي مي‌گويي اينجايش گير است قبول نمي‌کند. آقا ببخشيد شما چرا به ايشان سلام نکردي؟ من؟ به اين؟ بله من به بالاتر خودم سلام مي‌کنم به اينها که سلام نمي‌کنم. پيغمبر به بچه‌ها هم سلام مي‌کرد. خيلي از مردها در خانه به خانمشان سلام نمي‌کنند، مي‌ گويد مرد به زنش سلام کند؟ به بچه ‌ام سلام کنم؟ گاهي هم پدرها به بچه‌ها سلام مي‌کنند ولي نه سلام متواضعانه، سلام توبيخي. يعني چه؟ يعني تو بايد سلام کني. يعني سلام هم مي‌کند سلامِ توبيخي است نه سلامِ تواضعي. گاهي وقتها انسان عادت پيدا کرده يک جايي بنشيند وقتي مي‌نشيند يک کسي را بلندش مي‌کنند جاي او مي‌نشانند، خوب نمي‌تواند جاي او بنشيند. اگر يک بچه دو ساله يک جايي نشسته، رئيس جمهور وارد شد شما اين بچه دو ساله را بلند کردي رئيس جمهور جايش نماز بخواند، نماز رئس جمهور هم باطل است. حق نداري شما بچه دو ساله را از سرِ جايش بلند کني.
عبادت و عبوديت، خيلي مهم است، خيلي سخت است، از همه سخت‌تر همين است که گاهي وقتها مي‌گويند آقا شما در جبهه بودي ولي از نظر اداره شش ماه ثبت شده، مي گويد من هفت ماه بودم، خيلي خوب هفت ماه بودي ولي اينجا گزارش شش ماه شده. آقا مي‌خواهد اداره را منفجر کند. تو مگر براي خدا نرفتي؟ حالا يک ماهش. . . حالا به شش ماه بگويند پنج ماه، به پنج ماه بگويند شش ماه، چي ميشه؟ مي‌بيني رگ هايش مي خواهد منفجر شود بخاطر اينکه دو روز جبهه حقش رفته، از يک تخم مرغ نمي‌گذرد. بابا اين پارتي بازي است، آن اتاق پپسي دادند به ما کوکا. يعني مي‌بيني دو سال جبهه بوده، سرِ پپسي و کوکا رفوزه مي‌شود. مگر شما جنگ نکردي براي عبادت؟ حضرت عباسي اگر يک بزغاله بدهند بگويند گوشتش را تقسيم کن، تو را به خدا کدامتان هستيد که گوشت‌هاي کبابي‌اش را در يخچال خودتان، براي خودتان نمي‌بريد. ما گاهي وقت‌ها ممکن است سابقه جبهه‌مان خوب باشد اما مي‌گويند يک گوسفند را تقسيم کن کبابي هايش را براي خودمان برداريم. خويش و قوم هايمان را بياوريم سرِ کار، رفيق هايمان را بياوريم، باندمان را بياوريم، حزبمان را بياوريم، اينها ديگر عبوديت نيست، اينها سليقه‌اي است. خيلي کار سخت است. اينکه مي‌گويند در قيامت، پلِ صراط از مو باريک‌تر است، واقعا در دنيا هم انتخاب راه حق از مو باريک‌تر است. يعني انسان يک کسي که انتخاب مي‌کند بيني و بين الله بخاطر همشهري نيست، بيني و بين الله بخاطر فاميل نيست، بيني و بين الله بخاطر اين که اين من را دوست دارد، دوستمم نداشته باشد بخاطر لياقتش آوردم، بيني و بين الله بخاطر حزب نيست، بيني و بين الله بخاطر اين نيست که جزء ستاد انتخاباتي من بوده، بيني و بين الله سفارش شده نيست. بيني و بين الله، يعني واقعا بيني و بين الله حساب کنيم چيزي گير نمي‌آيد آن وقت آنقدر خدا غريب است که همين که نگاهش به سه تا نان افتاد يک سوره «هَلْ أَتَي» فرستاد، يعني از بس که کار خالص گيرِ خدا نمي‌آيد. کارهاي قاطي زياد است. عبادت هست، يعني قالبش قالبِ عبادت است، اما تويش خلوص و عبوديت نيست. خيلي وقت‌ها يک چيزي را بلد نيستيم عارِمان مي‌شود بپرسيم. خوب بشکن خودت را، من؟ خوب بپرسم خواهند گفت ايشان بلد نيست، خوب بگو آقا راستش را مي‌خواهي من بلد نيستم، آقا من بلد نيستم يادم بده. مي‌خواهد يک چيزي را بنويسد مي‌گويد اگر بنويسم خواهند گفت اين بلد نبود همينطور نشسته بلد هم نيست‌ها، ولي نمي‌نويسد. مي‌گويد اگر بنويسم بغل دستي‌ام خواهد گفت اين هم بلد نبود، اين هم نوشت. يعني گاهي وقتها در نوشتن در آمين، در اعاده نماز، اوه اوه اوه، هرچي بيشتر فوتش کني ظريف‌تر مي‌شود. من که نمي‌دانم، الان از خود بنده بپرسند يک کاري داري که بگويي والله بالله تالله صد در صد خالص است؟ فکر کنيم ببينيم در کارهايمان پيدا مي‌شود يا نه؟ خدايا به آبروي آنهايي که تمام کارهايشان صد در صد خلوص در آن بود از الان تا ابد تمام کارهايمان را صد در صد خالص و عبوديت و مقبول و ذخيره قبر و قيامت قرار بده(الهي آمين) ما را از وابستگي‌هاي شخصي، فاميلي، نژادي، اقليمي، حزبي، سياسي، از هر وابستگي که ما را از تو دور مي‌کند، گاهي يک وابستگي است که وسيله قرب به خداست مثل وابستگي ما به اهل بيت، خوب اين قرب به خداست، ما را از هر رقم وابستگي که ما را از تو دور مي‌کند، برهان. (الهي آمين)
والسلام عليکم و رحمه الله