1384/9/24 تفسير سوره تکاثر -2 بايگاني سالانه - 1384



بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

در جلسه قبل مقداري راجع به سوره تکاثر صحبت کرديم باز هم حرفهايي اينجا يادداشت کردم خدمتتان بگويم. « بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ، أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمْ الْمَقَابِرَ » التكاثر/1-2 گفتيم تکاثر و کوثر، هر دو کثير است، منتهي کوثر ستايش شده، هديه الهي است، تکاثر، کارهايي است که ما دست و پا مي زنيم، يک نوع رقابت منفي در آن است. يعني از کمالات غافل مي شويم، «أَلْهَا» از لهو، يعني سرگرم کرده شما را. يعني چنان سرگرم من بيشترم و تو بيشتري مي شويم و آدم سرگرم که شد از بسياري از چيزها غافل مي شود. تا کي؟ تا آنجايي که مي رود مقبره پدرش و استخوان پوسيده هاي پدرش را بشمارد که بگويد آمار فاميل ما، قبيله ما بيشتر است. يا اينکه تا وقتي که بميريد، يعني تا لحظه مرگ شما سرگرم تکاثر هستيد، اين مطالب را در جلسه قبل گفتم و اما مطالب جديد.
1- تکاثر، انسان را مشرک مي سازد
توحيد کوثر است و شرک، تکاثر. توحيد ايمان به خداي يکتاست که « خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ » الأنعام/102 سرچشمه کل شيء، اين کوثر است. اما شرک تکاثر است، چون شرک يعني غير خدا، غير خدا ممکن است آدم پول پرست باشد، وطن پرست باشد، دوست پرست باشد، زن پرست باشد، شوهر پرست باشد، مدرک پرست باشد. هر کسي دنبال يک چيزي مي رود و لذا حضرت يوسف گفت « أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ» يوسف/39، آيا انسان چند تا ارباب داشته باشد بهتر است «‌ام اللَّهُ » يوسف/39 يا خداي واحد قهار؟ خدا يکي است، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» الإخلاص/1 زود راضي مي شود(يا سريع الرضا) يکي زود راضي مي شود راضي‌اش کنيم يا مردمي که هم خيلي هستند هم هرکدام خيلي توقع دارند، مردم زياد توقع زياد. آن را راضي‌اش مي کنيم او ناراحت است، آن را راضي مي کنيم او ناراحت است. مگر مي شود مردم را. . . . هر راهي برويد يک عده اي يک چيزي خواهند گفت.
در مسجدالحرام نشسته بودم، دستم روي زانويم بود يک کسي آمد بغل من مشغول حرف زدن شدم چون سرگرم حرف بودم يک بنده خدايي آمد دست من را بوسيد و رفت منتهي من نفهميدم، گاز که نگرفت که، لبش را گذاشت و برداشت. منتهي من چون سرگرم بودم متوجه اين بنده خدا نشدم. يک کسي آمد گفت حاج آقا گفتم بله گفت دعا کن خدا تکبر را از تو بگيرد، گفتم خدايا تکبر را از ما بگير. گفتم آقا چيزي از ما ديدي؟ گفت بله. اين پيرمرد از آن راه دور آمد دستت را بوسيد خوب تو بايد دستت را پيش گيري. بايد عنايت کني، توجه کني، اصلاً محلش نگذاشتي، تو تکبر داري. گفتم خدا مي داند نفهميدم، البته تکبر را ممکن است داشته باشم اما اين يکي را نفهميدم مثل باقي يکي‌ها. خوب حواسمان را گفتيم جمع مي کنيم. همانطور که باز حرفمان را مي زديم يک بنده خدايي ديگر آمد دستم را بوسيد، منتهي چون حواسم جمع بود فوري دستم را پيش گرفتم. دستم را که پيش گرفتم دوباره يک کسي ديگر گفت حاج آقاي قرائتي ما از تو توقع نداشتيم که تو هم متکبر باشي، گفتم چه کردم، گفت با يک عشقي آمد دستت را ببوسد چرا دستت را پيش گرفتي؟ واقعا ديدم نمي شود جمعش کرد. « أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ» يوسف/39 چند نفر را نمي شود راضي کرد. قرآن مي گويد « قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ » الأنعام/91 بگو خدا و باقي را بريز دور. نمي شود همه را راضي کرد. زبان مردم، اصلا همه نخ‌ها را به سوزن ببندي خواسته باشي دهان مردم را بدوزي نخ کم مي آيد. غير خدا تکاثر است، خدا کوثر. اين يکي.
قرآن، نور کوثر است ولي تکاثر، ظلمات، و لذا در قرآن کلمه نور مفرد آمده است ولي کلمه ظلمات جمع آمده. چون ظلمت تفرقه، ظلمت تعصب، ظلمت جهل، ظلمت شرک، ظلمات زياد است، ظلمات، تکاثر است اما نور کوثر است، خوب. ديگر چه؟
2- تکاثر در خوردني‌ها و پوشيدني ها
تکاثر گاهي در غذا است، مي گويد: همه‌اش اين غذا؟ يک بچه به مادرش گفت چي داريم؟ مادر گفت زهر مار، بچه گفت آخ جون، از املت راحت شديم. گاهي وقتها تکاثر در غذاهاي مختلف است، قرآن بخوانم، تکاثر در غذا. « فُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا » البقرة/61 با آنکه «مَنَّ وَالسَّلْوَى » البقرة/57 براي بني اسرائيل آمد، اما گفتند «مَنَّ وَالسَّلْوَى » البقرة/57 نمي خواهيم گوشت پرنده و چيزي مثل ترنجبين، عسل گونه، گتفند نه، سير مي خواهيم، عدس مي خواهيم، پياز مي خواهيم، گاهي غذاهاي مختلف، تنوع. در مهماني‌ها مي گويد يک چيزي بپزم که در هيچ خانه اي نباشد. در عروسي‌ها، پيراهني بپوشم که هيچ يک از شرکت کنندگان در عروسي آن پيراهن را ندارد. اينها تکاثر است. تنوع‌ها تکاثر است، خيلي هايش.
گاهي تکاثر در عمر است، اينها را بنويسيم چون ممکن است بعضي پاي تلويزيون بخواهند بنويسند، تکاثر در غذا. تکاثر در عمر، « أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» الأعراف/14 ابليس گفت خدايا تا روز قيامت من را زنده نگه دار. بعضي يهودي‌ها را قرآن مي گويد که « يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ » البقرة/96 اصلا دوست دارد هزار سال زنده باشد، تکاثر در عمر. تکاثر در مال، « جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» الهمزة/2 «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» الهمزة/1-2 مال هاي زيادي را جمع مي کند و هي هم قلک را تکان مي دهد، « وَعَدَّدَهُ» تکاثر در مال.
3- تکاثر و فزون طلبي در مسکن
تکاثر در مسکن، يک خانه اين شهر دارد، يک خانه آن شهر دارد، يک خانه آن شهر دارد، يک خانه آن شهر دارد، قرآن مي گويد براي اينهايي که بخصوص، پولدارهايي که در دامنه هاي کوه برجک مي سازند برج در دامنه هاي کوه، قرآن مي فرمايد «أَتَبْنُونَ»، « أَتَبْنُونَ » يعني آيا بنا مي کنيد، « بِكُلِّ رِيعٍ » الشعراء/128 به هر دامنه کوه يک برج مي سازيد «تَعْبَثُونَ» براي عبث کاري، يعني براي کارهاي عبث و بيهوده، براي عياشي روي هر دامنه کوهي يک برج مي سازيد. «أَتَبْنُونَ»، اين تکاثر است. حالا يک کسي بچه روستا بوده، در روستايش يک تکه ارث پدري داشته، حالا در شهر هم آمده يک خانه دارد، طوري نيست، ولي حالا يک کسي هرجا مي رسد يک چيزي. يک باغ دارد، يک باغ ديگر هم دارد، يک باغ ديگر هم دارد، يک باغ ديگر هم دارد، آنوقت اينها کيف هم نمي کنند‌ها، يک کسي يک باغ خوبي داشت يک جايي، من از مدير آن باغ پرسيدم که صاحب اين باغ گفت پارسال يک شب آمده خوابيده. کاخ هاي مختلف، باغ هاي مختلف، « أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ » الشعراء/128 سرمايه گذاري مي کند در اين بورس در آن بورس، همه جا شريک مي شود، در هر ديگي يک نخود است، اين تکاثر است. تکاثر در مسکن.
تکاثر در شهوت را مثل اينکه در جلسه قبل گفتم، «أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ » التكاثر/1 سير نمي شويد؟ از بوعلي سينا نقل شده است که اگر سعادت در خوردن و نوشيدن و آميزش جنسي باشد، الاغ حتي از فرشته‌ها سعادتمندتر است و هرکس سعادت را در اين بداند الي آخر. . . يک جمله اي دارد که من حالا در تلويزيون نمي خواهم بگويم، بوعلي سينا گفته.
4- دنيا براي انسان، نه انسان براي دنيا
«أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ » التكاثر/1 سرگرم چه هستيد، به چه دلتان را خوش کرديد؟ بشر، مي داني قيمتت چقدر است؟ تو خليفه خدا هستي. « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً » البقرة/30، بهترين ساختمان مال تو است، « أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» التين/4، « تَبَارَكَ اللَّهُ » الأعراف/54 مال تو است، « نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي » الحجر/29 روح خدا در تو است، روح خدا داري، ابر و باد و مه و خورشيد در تو است، آنوقت تو سرگرم چه هستي؟ « أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمْ الْمَقَابِرَ » التكاثر/1-2 کلمه لهو به معناي سرگرم شدن به امور جزئي و ناچيز است که انسان را از اهداف بلندش باز مي دارد. خوب.
بعد مي فرمايد که «كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ» التكاثر/3. « كَلَّا» يعني اينچنين نيست، من به ذهنم مي آيد تنها جايي که سه تا « كَلَّا» آمده در اين سوره است، « كَلَّا» يعني بد مي فهميد، مي فرمايد: « كَلَّا» يعني بد مي فهميد، « سَوْفَ تَعْلَمُونَ » بعدا خواهي فهميد، اينکه تو فعلا مي فهمي کج مي فهمي ولي بعد درستش را خواهي فهميد، دو مرتبه گفته «ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ» التكاثر/4 دو مرتبه گفته « كَلَّا » سه مرتبه « كَلَّا» گفته، « كَلَّا» يعني فکرت غلط است. يکي از کارهايي که قرآن و روايات مي کند اين است که مي گويد اينکه تو مي فهمي اين نيست، چيز ديگر است.
5- تحليل هاي غلط بشر درباره خوشي‌ها و ناخوشي ها
مثلا گاهي انسان مي نشيند تحليل مي کند، علت اينکه همچين شد، علت اينکه همچين شد، تحليل هاي اقتصادي، سياسي، قرآن يکي از اين تحليل‌ها را مي گويد مسخره مي کند، مي گويد که مي گويند « رَبِّي أَكْرَمَنِي» الفجر/15 امسال خدا به ما رو آورده، « رَبِّي أَهَانَنِي» الفجر/16 امسال خدا به ما اهانت کرده، « كَلَّا » کج مي فهمي، «كَلَّا بَل لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ » الفجر/17 راستش را مي خواهي درستش اين است، پارسال بهت داديم به يتيم ندادي، امسال ايران از نظر گندم خودکفا شد، کشاورزهاي عزيز، زکات ندادند دومرتبه نيازمند گندم خواهيد شد. شاگرد اول شدي کمک به بچه هاي ضعيف نکردي، سال ديگر شاگرد اول نشدي. « كَلَّا بَل لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ » الفجر/17 هي بگو امسال کامپيوتر نداشتم، امسال نمي دانم مدرسه‌ام جابه جا شد، امسال چي چي شد، امسال چي چي شد، قرآن مي گويد بعضي انسانها در تحليل مي گويند « رَبِّي أَكْرَمَنِي» الفجر/15، «رَبِّي أَهَانَنِي» الفجر/16 در سوره فجر « كَلَّا » اينطور که تو مي گويي نيست.
روايات در اين زمينه زياد است، اين را مي گويند فرهنگ سازي، فرهنگ سازي يعني يک فرهنگ غلطي را خراب کن، يک فرهنگ درستي را بگذار. مثلا مي گويند عالم کيست؟ مردم مي گفتند فلاني علامه است، فرمود: علامه اين نيست، (ليس العلم) اين، (بل العلم) اين. مي گويند اين قهرمان است، مي گويد قهرمان اين نيست، قهرمان آن است، بسياري از روايات ما مي گويد اين نيست، آن است، اين نيست او هست مي خواهد فرهنگ غلط را بردارد مثلا مي گويد(عزّ مَن قنع) هر که قانع باشد، قناعت کند عزيز مي شود. اينطور نيست که اگر شما حرص بزني عزيز بشوي، ممکن است انواع سرمايه‌ها هم داشته باشي اما مردم دوستت نداشته باشند. من مي شناسم تاجري را که با چه زحمتي با تلفن چند نفر مردم آمدند تشييع جنازه‌اش، هيچ محبوبيت نداشت و ديديم افرادي که بسيار زندگيشان قانعانه است و در محله همه دوستش دارند. اينطور نيست. « كَلَّا » اينطور نيست که شما به تکاثر کسي شوي، « سَوْفَ تَعْلَمُونَ» التكاثر/4 در آينده خواهيد فهميد. « ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ» التكاثر/4 در آينده خواهيد فهميد. چرا تکرار گفته. يک چيزهايي مثل چوب سفت را هي بايد تبر بزنند تا بشکند. سه مرتبه خدا تبر زده، « كَلَّا »، « كَلَّا »، « كَلَّا »، بلکه اين مخ بترکد، بشکند، اين چيزها بيايد بيرون. والله عزت به اين امور نيست. يک کسي يک انگشتر قيمتي دست کرده بود به من گفتند انگشترش فلان مقدار مي ارزد، من گفتم مگر مي شود، گفت والله اينطور است، گفتم خوب زنگ بهش مي زنم. تلفنش را گرفتم گفتم آقا ببخشيد شما انگشترتان يک همچين قيمتي است؟ گفت بله. گفتم به چه مجوزي آخر انگشتر اين قيمتي دست کردي؟ گفت آخر جوانها وقتي فهميدند من اين انگشتر را دارم جذب من مي شوند. چقدر آدم فکرش عوض مي شود. گفتم قرآن مي گويد «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ » النحل/125 اگر مي خواهي مردم را به خدا دعوت کني از راه حکمت و موعظه و جدال احسن دعوت کن. شما مي گويي « ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ» به انگشتر گران قيمت. خدا گفته با حرف حکيمانه مردم را جذب کن شما مي گويي با انگشتر قيمتي مردم را جذب مي کنم. « كَلَّا »، سه مرتبه « كَلَّا» براي خاطر اينکه فکرهاي غلط بتون آرمه شده در مخ‌ها. «كَلَّا»، «كَلَّا»، «كَلَّا» اينطور که مي فهمي درست نيست، اينطور که مي فهمي درست نيست، اينطور که مي فهمي درست نيست، « سَوْفَ تَعْلَمُونَ» التكاثر/4 در آينده خواهيد فهميد.
6- تفاوت علم با يقين
حالا راجع به « سَوْفَ تَعْلَمُونَ» التكاثر/4 يک مقداري صحبت کنيم. « لَوْ تَعْلَمُونَ »، «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ» التكاثر/5 يقين چي است؟ « بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ» يک مقدار راجع به يقين صحبت کنيم. علم، « عِلْمَ الْيَقِينِ » خيلي ارزش دارد، علم يقين يعني باور است، دانستن با باور کردن فرق مي کند. من بارهاي ديگر هم در تلويزيون گفتم. ما همه مي دانيم مرده کار به کسي ندارد اما به هرکدام از ما بگويند در يک اتاق پهلوي مرده بخواب تا صبح مي ترسيم. علم داريم که کاريمان ندارد اما هنوز باورمان نيامده، مي ترسيم پهلويش بخوابيم. علم يک باور قلبي است عميق‌تر از دانستن. روايت داريم خيلي چيزها را به افرادي مي دهيم، پول، مقام، پست، مي دهيم ولي يقين را به هرکس نمي دهيم. حديث اين است(ما اعطي شيء اقل من اليقين) يعني چيزي کمتر از يقين به افراد داده نشده، يعني باور قلبي. هماني که امام در وصيت نامه‌اش فرمود که من با دلي آرام، باورم بيايد عزت دست خداست، حالا همه پشت سر من در روزنامه ‌ها، بولتن هاي محرمانه، همه بدگفتند، بگويند، (الهي بيدک لا بيد غيرک زيادتي و نقصي) آدم وقتي باورش آمد، باور چقدر برکات دارد، بگذار بگويم، يک صلوات هم بفرستيد. (اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم)
7- آثار يقين و باورهاي قلبي
يقين(باور قلبي)، اگر کسي باورش بيايد عزت دست خداست، اينقدر وابسته نمي شود، احساس استقلال مي کند. نه اگر مي خواهي وضعت خوب شود دختر فلاني را بگير. اگر مي خواهي وضعت خوب شود برو فلان شهر کار کن، اگر مي خواهي وضعت خوب شود، چه بکن. بگذار قرآن بخوانم، از خودم حرف نزنم بهتر است. « نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ » الزخرف/32 « نَحْنُ قَسَمْنَا» آيه قرآن است، ما تقسيم مي کنيم معيشتشان را « نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ » الزخرف/32 رزق شما دست من است، اگر باورمان بيايد رزق ما دست خداست براي چه اينقدر تلاش مي کنيم؟ يک کار مفيدي را شروع کن بکن، هرچي بناست برسد مي رسد. گاهي از قالي ابريشمي و سکه ورشکست مي شوي، گاهي از فروختن کشک و ذغال زندگي راحتي داري. گاهي روي گوني زندگي‌ات خوش است و گاهي روي قالي زندگي‌ات نکبت است. باور کنيم، ديگر احساس استقلال مي کنيم. باور کنيم راضي هستيم. اگر باور کنيم تسليم خدا هستيم، مقام تسليم. لابد صلاح نبوده اينطور شود. باورمان بيايد، تسليم مي شود. اين نفس مطمئنه همين است. وصيت امام چي بود؟ من با دلي آرام، دل آرام اين است. اصلا وقتي امام نشست در هواپيما بيايد ايران، با او مصاحبه کردند چه احساسي داري فرمود: هيچي. يعني هواپيما سرنگون شود، شد شد، رفتيم جمهوري اسلامي، شد شد، نشد نشد، اين آرامش دارد و لذا قرآن مي گويد «يَقْتُلُونَ » التوبة/111 پشت سرش مي گويد « يُقْتَلُونَ » التوبة/111 يعني مهم نيست « يَقْتُلُونَ » يا « يُقْتَلُونَ » فرقي نمي کند، « إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ » التوبة/52 او ما را بکشد شهيد شديم چه بهتر، ما او را بکشيم دشمن خدا را کشتيم، چه بهتر، فرق نمي کند.
«أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمْ الْمَقَابِرَ» التكاثر/1-2 تا آنجايي که مي گويد « كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ» التكاثر/5 اگر به يقين برسيد. علم يقين يعني علمي که از پوست برود وارد تو بشود. علم داخل شود.
8- ورود مردم در دين يا ورود دين در مردم؟
نمي دانم در تلويزيون گفتم يا جاي ديگر، دو تا «دَخَلَ» در قرآن آمده است، يک « دَخَلَ» که مي گويد « يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» النصر/2 مردم داخل دين مي شوند، اين آسان است، يک « دَخَلَ» اينکه دين وارد مردم شود قرآن مي گويد: اين مشکل است « وَلَمَّا يَدْخُلْ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ» الحجرات/14يعني مردم در دين آمدند ولي دين در مردم نرفته. مردم وارد جمهوري اسلامي شدند، اما جمهوري اسلامي در دلها آمده يا نه؟ مردم وارد دانشگاه شدند، دانشجو وارد دانشگاه شد، خوب اين آسان است، اما عشق به تحصيل هم وارد دل شده؟ فرق مي کند. ممکن است لقب من دانشجو باشد. من وارد کتابخانه مي شوم اما آيا اين کتابهاي کتابخانه هم وارد مغز من شده؟ يکي‌اش آسان است يکي‌اش مشکل. مردم داخل مکه مي شوند، خيلي‌ها مي روند حج عمره، اما آيا روح مکه هم وارد قلب‌ها شده؟ ما گاهي مي رويم مزار، مي رويم قبرستان، ما وارد قبرستان مي شويم اما آيا قبرها و عبرت هاي قبرها اينجا چند تا پهلوان خوابيده‌اند، چند تا قهرمان، چند تا پرفسور، چند تا آيت الله، چند تا تاجر، همه رفتند زير خاک، الان کي ياد اينهاست؟ آيا عبرت از درون زمين هم وارد دل من مي شود؟ من وارد قبرستان شدم اما عبرت قبرستان وارد قلب من نشد.
9- اهل يقين و ديدن بهشت و دوزخ در دنيا
برويم سراغ آيه. « لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ» التكاثر/5 اگر باور داشتيد، «لَتَرَوْنَ الْجَحِيمَ » التكاثر/6 جهنم را مي ديديد، يعني يقين به آدم دورانديشي مي دهد يا با چشم مکاشفه مي ديديد، روايتي در اينجا بخوانم. رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم(اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) نقل شده که يک روز حضرت نماز صبح را خواندند و يک جواني يک حال خاصي داشت، حضرت فرمود که وضعت چطور است؟ فرمود که من به يقين رسيدم، خوب گفتيم روايت داريم که يقين را به افراد نادر مي دهند، اين جوان چه کسي است؟ حضرت فرمود علامت يقين تو چي است؟ فرمود من گويا جهنم را مي بينم گويا بهشت را مي بينم يک چيزهايي جوان گفت که پيامبر ديد نشانه‌ها درست است، گفت آرزويت چي است؟ گفت آرزويم اين است که دعا کني من در راه خدا شهيد شوم، در رختخواب نميرم. حضرت دعا کرد، در يک جنگي که پيش آمد نه نفر که شهيد شدند اين جوان هم دهمي شد. اين «لَتَرَوْنَ الْجَحِيمَ» التكاثر/6 بهشت را مي بينند، جهنم را هم مي بينند. «ثُمَّ لَتَرَوْنَهَا عَيْنَ الْيَقِينِ» التكاثر/7 در قرآن سه تا کلمه داريم، «عِلْمَ الْيَقِينِ» التكاثر/5، « عَيْنَ الْيَقِينِ» التكاثر/7، «حَقُّ الْيَقِينِ» الواقعة/95 اينها سه مرحله است. مي گويند دود که ديدي يک مرحله است، رفتي نزديک آتش يک مرحله ديگر، دستتان را به آتش گرفتيد يک مرحله ديگر. حال احتضار که آدم مي فهمد دارد نفسهاي آخر را مي کشد يک مرحله است، ملاقات با عزرائيل يک مرحله است، رفتن به قيامت يک مرحله ديگر. اين درجه هايش فرق مي کند. اگر اينطور باشيد «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنْ النَّعِيمِ» التكاثر/8 آنوقت روز قيامت از نعمتها مي پرسم. اين « لَتُسْأَلُنَّ» اينجايي که ن تاکيد آورده يعني شک نکن قطعي است، «لَ» يعني قطعا، «ن» در « لَتُسْأَلُنَّ» تاکيد است يعني حتما، حتما حتمامورد سؤال مي شويد. يک خورده راجع به سؤال هم دو سه دقيقه صحبت کنم. سؤال از چي؟ در قيامت از همه چيز سؤال مي کنند. «عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» النحل/93 « عَمَّا كُنتُمْ» يعني از همه چيز سؤال مي کنند. از کي سؤال مي کنند؟ از همه کس، از همه چيز، از همه کس، «فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» الأعراف/6 هم از مردم سؤال مي کنيم هم از انبياء سؤال مي کنيم. از همه کس، از همه چيز سؤال مي کنيم. سؤال مي کنيم از نعمت، سؤال مي کنيم از رهبري، حديث داريم زشت است خدا از نان و آب بپرسد، سؤال مي کند پاي پرچم چه کسي سينه زدي؟ ولايت چه کسي را پذيرفتي؟ چون با يک تحليل عقلي هم درست درمي آيد که اگر رهبر درست باشد، رهبري اگر درست باشد همه چيز درست است. اگر رهبري درست باشد، مثل امام خميني باشد، اصلا نيت‌ها مي شود خالص. ترسوها شجاع مي شوند، ولخرجي‌ها زهد مي شود، حالا اگر اين ولايت همينطور در اداره‌ها و وزارتخانه‌ها برود‌ها، نه که حالا فقط در رأس عادل باشد زيردست‌ها هرکاري مي خواهند بکنند بکنند. اگر نظام رهبري درست باشد، استعدادها شکوفا مي شود، ولخرجي‌ها کم مي شود، هدفها هدفهاي درستي مي شود، هدف، رضاي خدا مي شود نه رضاي آمريکا، نه رضاي شرق، نه رضاي غرب. اعتمادها بيشتر مي شود، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ » الحجرات/10 زياد مي شود، آنوقت است که نماز « تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ » العنكبوت/45 مي شود، شما حساب کن يک نماز ميليوني اگر رهبري‌اش درست نباشد هيچ « تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ » العنكبوت/45 نيست. اما اگر يک نماز رهبري‌اش درست بود، وقتي آيت الله مفتح در تپه هاي قيطريه نماز عيد فطر مي خواندند آن نماز عيدفطر بود که شاه را از ايران بيرون کرد. يعني اگر رهبري درست باشد يک نماز جماعت قوي خيلي کار ازش مي آيد. «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنْ النَّعِيمِ » التكاثر/8 سؤال مي شود از نعمت. در قيامت از رهبري سؤال مي کنند، از عمر هم سؤال مي کنند، عمرت را چه کردي؟ از جواني سؤال مي کنند، از درآمد سؤال مي کنند، از مصرف سؤال مي کنند ولي مهمترين سؤال‌ها شايد سؤال از رهبري باشد.
روايتي داريم که تکاثر اموال يعني چه؟ تکاثر اموال يعني(جمعها من غير حقها و منعها من حقها و صدها عن اوعيه) يعني اگر مردم مال را از راه نامشروع پيدا کنند حق اموال را هم ندهند، در جايي هم که نبايد حفظ کنند، حفظ کنند اين تکاثر است. تکاثر چي است؟ در گاوصندوق پول هست فاميل هم نياز دارد به وام، در بانک پول هست چهارتا آدمهايي هم که سالمند، بعضي وقتها دزدند، آخه يک آيه اي آمد که «وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» الماعون/7 «مَاعُونَ» از همين ديگ و نردبان و ظرف و اينهاست که همسايه به همسايه قرض مي دهد. گفت آقا ما يکبار قرض داديم همسايه‌ها بردند ظرف‌ها را شکستند، قالي‌ها را کثيف کردند ديگر نمي دهم به کسي. امام فرمود نه اگر رفتند کثيف کردند و خراب کردند و شکستند طوري نيست ندهيد. گاهي وقتها آدم خانه‌اش را مي دهد به يک آقا بلند نمي شود، وام بدهد پس نمي دهد، خوب آدم عذر دارد، اما اگر طرف واقعا آدم سالمي است، نمي خواهد بخورد، آدم بسيار اميني است، حالا اگر امين است شما به چه مجوزي پول را خواباندي؟ « أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ» التكاثر/1 حضرت فرمود تکاثر اين است که پولي را خواباندي از ناحق جمع کردي و در راه خودش هم خرج نمي کني. تکاثر اين است والا اگر آدم داشته باشد به اين و آن بدهد که طوري نيست. بعضي‌ها خانه هاي بزرگي دارند اما عروسي هاي محله در همين خانه‌ها، روضه‌ها در همين خانه، افطاري‌ها در خانه‌اش، خانه بزرگي دارد اما خير و برکتش هم زياد است.
والسلام عليکم و رحمه الله