1384/10/22 تفسير سوره علق -3 بايگاني سالانه - 1384



بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

در دو جلسه قبل، سوره علق «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» العلق/1 را صحبت کرديم، مطالبي هم گفتيم، حالا دنباله اين سوره را در اين جلسه صحبت مي‌کنيم.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» العلق/1-5 تا اينجا در دو جلسه صحبت کرديم و خلاصه حرفها اين بود. از افتخارات ما اين است که اولين فرمان به پيغمبر، فرمان فرهنگي است «اقْرَأْ»، دنيا هم درس مي‌خواند اما « بِاسْمِ رَبّ» نيست، «اقْرَأْ» ما « بِاسْمِ رَبّ» است يعني علم بايد جهت دار باشد. بعد گفتيم که خلقت همه هستي يک کفه، خلقت انسان هم يک کفه. « الَّذِي خَلَقَ» پروردگاري که «خَلَقَ» يعني همه چيز را آفريد، دو مرتبه گفته « خَلَقَ الْإِنسَانَ» خلقت همه چيز يک کفه، خلقت انسان يک کفه. گفتيم « خَلَقَ مِنْ عَلَقٍ» هست، اينکه انسان از يک خون بسته شده، يک معجزه و پيشگويي علمي بوده در آن زمان، حالا کشف شده، دومرتبه گفتيم «اقْرَأْ»، «اقْرَأْ»، يعني آدم اول کارش بايد کار را تکرار کند، «اقْرَأْ»، «اقْرَأْ»، تکرار شده، بعد گفتيم «رَبُّكَ الْأَكْرَمُ». يک «رَبِّكَ الْكَرِيمِ» الإنفطار/6 سوره ديگر داريم. آنجايي که بحث جسم انسان است خدا مي‌گويد: «بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ» الإنفطار/6-7 يعني آنجايي که خدا کريم است مي‌گويد جنس تو، جسم تو را آفريديم، « خَلَقَكَ» جسم را خلق کرد، « سَوَّاكَ» تسويه، استوار کرد، « عَدَلَكَ» تعادل، يعني آفرينش انسان، تعادل انسان، تنظيم انسان مي‌گويد «رَبِّكَ الْكَرِيمِ» اما راجع به فرهنگ، اسلام نمي‌گويد کريم، مي‌گويد اکرم، يعني خداوند نسبت به جسم مي‌گويد کريم، نسبت به فکر مي‌گويد، اکرم.
«الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» که گفتيم هرچه خير است، بسياري از خيرها از قلم خوب است، بسياري از شرها هم از قلم فاسد است. «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» آنوقت بحث قلم و سوگند به قلم در زمان جاهليت چقدر مهم بوده، آن زماني که در منطقه هيچ باسوادي نبوده خداوند به قلم قسم خورده، بحث قلم را آورده، بحث کتاب را آورده. « عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» الهاماتي که حتي مخترعين داشتند، جرقه‌هايي که به ذهن آمده، راجع به اين حرفهايي زديم، اما در اين جلسه چه مي‌خواهيم بگوييم.
1- خطر طغيان و سرکشي انسان
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، ادامه تفسير. قرآن مي‌فرمايد: «كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى» العلق/6-8 کلمه «كَلَّا» دو تا معني دارد، يکي نفي و انکار، يعني اينطور که تو فکر مي‌کني نيست، يکي هم به معناي «حَقّا»، «حَقّا» يعني با اينکه مي‌داند خلقتش را ما آفريديم از خون بسته آفريديم، چيزي يادش داديم، با اينکه آفرينشش از ما است، آموزشش از ما است « عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»، «مَا لَمْ يَعْلَمْ» نمي‌دانست، «عَلَّمَ الْإِنسَانَ» پس ببينيد با اينکه «خَلَقَ» با اينکه «عَلّمَ»، « خَلَقَ الْإِنسَانَ»، «عَلَّمَ الْإِنسَانَ» با اينکه هم وجود انسان از خداست هم علم انسان از خداست ولي انسان از اين وجودش و از اين تحصيلاتش، « إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى»، انسان گردن کلفتي مي‌کند. يعني به جاي قدرداني، چاقو به او بدهي مي‌زند شکم خودمان. « إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى» خدا خيلي گله مي‌کند. در آيات زياد آيه‌هايي هست که گله مي‌کند خدا، شکايت مي‌کند مي‌گويد بشر، چرا بدمستي مي‌کني؟ «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ» البلد/8 يک جفت چشم به تو نداديم، «وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ» البلد/9 لب به تو نداديم؟ زبان به تو نداديم؟ «أَلَمْ نَجْعَلْ الْأَرْضَ مِهَادًا» النبأ/6 زمين را براي تو مهد قرار نداديم؟ هي خدا گفته که اگر آب شور باشد به که مي‌گويي شيرينش کن؟ اگر درختها خشک شود به که مي‌گويي سبزش کن؟ اگر آب به زمين فرو رود به که مي‌گويي چاه بزند آب از درون زمين آب بکشد؟ چون هرچه بکني به آب نرسي چه مي‌کني؟
2- توجه به ضعف و فقر، راه دوري از غرور و تکبر
همه‌اش گفته « أَنْتُمْ الْفُقَرَاءُ» فاطر/15 شما فقيريدگفته بشر، چرا؟ ‌اي انسان، يک خورده راجع به انسان صحبت کنيم؟ «لَمْ يَكُنْ شَيْئًا» الأنفال/53، «لَمْ يَكُنْ شَيْئًا» يعني بشر تو هيچي نبودي، هيچي نبودي، بعد مي‌گويد «لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا» الإنسان/1، بعدا هم که چيزي شدي، چيزي قابل ذکر نبودي، اول که هيچ هيچي، بعد هم که چيزي شدي چيز به درد بخوري نشدي، قابل ذکر نبودي، «مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ» المرسلات/20 يعني از آب پست تو آفريده شدي، از نطفه و مني. «مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ»، «مِنْ تُرَابٍ»، «مِنْ نُطْفَةٍ» اينها همه آيه قرآن است، «مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى» القيامة/37، «مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ» الطارق/7 بشر، هيچي نبودي، «لَمْ يَكُنْ شَيْئًا»، «لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا» بودي، قابل ذکر نبودي. آبِ پست، اصلا از خاک بودي، ما صد سال پيش خاک بوديم. مواد غذايي خاک شد گندم، برنج، بابا و ننه اين گندم و برنج را خوردند شد نطفه، منتقل شد به رحم، الان شديم ما. يعني ما اگر پيچمان را باز کنيم برمي گرديم به طفل، طفل هم مي‌شود نطفه، نطفه هم مي‌شود غذاي بابا و ننه، غذاي بابا و ننه هم مي‌شود مواد غذايي خاک، مواد غذايي خاک شد ميوه و سبزي و اينها. از خاک بوديم. حالا، اين سابقه ما است.
«إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى»، انسان طغيان مي‌کند، بعد از اين مراحل چند تا «فِي» داريم. «فِي» «فِي»‌ها چند تاست؟ مي‌گويد «فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ» الزمر/6 در شکم مادرها، «فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ» الزمر/6 در تاريکي‌هاي سه گانه. سه تا روي صورتمان بود، «فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ»، «فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ»، «إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى» انسان طغيان مي‌کند، يادش مي‌رود که «خَلَقَ الْإِنسَانَ» الرحمن/3 يادش مي‌رود «عَلَّمَهُ الْبَيَانَ» الرحمن/4. يک مگس روي صورتش مي‌نشست، توي قنداق که بود، نوزاد که بود نمي‌توانست اين مگس را بلند کند، حالا دستش جان پيدا کرده، مي پرسد: فلسفه نماز چيست؟ صد تا کتاب هم بيشتر نخوانده است، من نمي‌دانم اگر بشر باسواد بود چه مي‌کرد؟ ما صد تا کتاب مي‌خوانيم ليسانس مي‌شويم، صد و پنجاه تا مي‌خوانيم فوق ليسانس مي‌شويم، دويست تا مي‌خوانيم دکتر مي‌شويم، سيصد تا مي‌خوانيم آيت الله مي‌شويم، يعني با اين صد تا دويست تا کتاب‌ها که چيزي نيست که، «خَلَقَ الْإِنسَانَ» آفرينشت از خاک است، «عَلَّمَ الْإِنسَانَ» وجودت، علمت از او است، مي‌گويد «إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى».
3- غني بودن يا خود را غني ديدن؟
انسان طغيان مي‌کند. چرا طغيان مي‌کند؟ مي‌گويد «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» العلق/7 نگفته(اَنَ استغني) ببينيد، اگر مي‌گفت(اِنِ استغني) يعني اگر انسان پولدار شود طغيان مي‌کند، مي‌گويد «أَنْ رَآهُ» پول عيبي ندارد «رَآهُ» بد است، يعني غني شدن خوب است، آدم خودش، خودش را غني بداند بد است. ببين رهبر خوب است اما امام با اينکه رهبر بود نمي‌گفت من رهبرم، مي‌گفت به من بگوييد خدمتگزار. استاد دانشگاه خوب است که باسواد است اما خوب نيست که بگويد بچه‌ها من باسوادم. اين « رَآهُ» خطرناک است. حضرت سليمان وضع مالي‌اش خوب بود، ما چند تا پيغمبر پولدار هم داريم، سليمان پولدار بود، يوسف پولدار بود، اما سليمان مي‌گفت «رَبِّ» خدايا «قَدْ آتَيْتَنِي»، « آتَيْتَنِي مِنْ الْمُلْكِ» يوسف/101 يعني اين ملک من از تو است «عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ»، «عَلَّمْتَنِي»، «آتَيْتَنِي»، «عَلَّمْتَنِي». اگر انسان بگويد خدا به من داد، خدا يادم داد، اگر هي توجه به خدا کند خوب است، اما اگر نه، خدا چي است؟ مخ من، مغز من، مديريت من، اين هي مي‌زند به کله‌اش، اينجا خراب مي‌شود، آن کسي که مي‌زند به کله‌اش، کله‌اش خراب است. افرادي که مست مي‌شوند قرآن نمونه هايش را گفته. گفته يا پول آدم را مست مي‌کند يا قدرت آدم را مست مي‌کند، براي همه‌اش هم نمونه گفته، من اينجا نوشته‌ام.
آنجايي که پول آدم را مست مي‌کند، قارون، قارون مي‌گفت از اين پولهايي که خدا به تو داده «أَحْسِنْ»، احسان کن، «أَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ» القصص/77، « أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ» خدا به تو احسان کرده، خدا به تو داده به مردم هم بده. مي‌گفت خدا نداده خودم زرنگ بودم، «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي» القصص/78 « عِلْمٍ عِندِي» يعني من، مديريت، قاطعيت. پول دست افراد بيفتد مي‌شود قارون. قدرت «أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» الزخرف/51 فرعون، به مردم مي‌گفت «أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» نمي‌بينيد حکومت مصر دست من است «وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي» الزخرف/51 نمي‌بينيد از زير تختم آب جاري است. علم مستي مي‌آورد. «آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا» الأعراف/175 بلعم باعورا را خداوند آيات را به او داد اما مست شد، «فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ» الأعراف/175. اينها ابزار مستي است، باغ و مزرعه آدم را مست مي‌کند يک کسي باغ و مزرعه داشت، دو تا سوت کشيد و گفت اينها ابدي است، فکر نمي‌کنم اينها ديگر از بين بروند، قرآن بخوانم « مَا أَظُنُّ» عربي‌هايي که مي‌خوانم قرآن است «مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا» الكهف/35 فکر نمي‌کنم ديگر اينها از بين برود يعني حالا حالاها من هستم، من ديگر تثبيت شده هستم، من آبرويي دارم که هيچ کس نمي‌تواند بريزد. اينطور نيست آقا، تا بگويي من، خراب مي‌شود، بگويي من، خراب مي‌شود. «كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» العلق/6-7
4- توجه به آخرت، راه دوري غرور و سرمستي
خوب حالا چه کنيم که مست نشويم؟ بالاخره آدم ضعيف است مثل بچه که قلکش پول مي‌شود هي قلکش را تکان مي‌دهد يک خورده پولش زياد مي‌شود هي پولهايش را مي‌شمارد «جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» الهمزة/2 هي پول را هي مي‌شمارد، مي‌گويد اگر يادت باشد «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى» العلق/8 دواي درد اين است که بداني همه را مي‌گذاري و مي‌روي، اگر آدم بداند اين مي‌رود ديگر. . . مثل کارمند بانک، کارمند بانک هيچ وقت مست نمي‌شود، نمي‌گويد اوه، چقدر پول است؟ پانصد ميليون امروز صبح تا ظهر گرفتم، بابا مال تو که نيست، فردا هم تو را برمي دارند يک جاي ديگر مي‌گذارند، امروز گرفته، فردا مي‌گويند در آن قسمت بايست بده، امروز که مي‌گيري مستي کني فردا هم بايد سکته کني، نه گرفتنت مستي دارد، نه پس دادنت سکته دارد. مثل کارمند بانک، يک روز در اين قسمت بانک مي‌گيرد، فردا رئيس بانک مي‌گويد تو آنجا بايست بده، دادنها و گرفتن‌ها در کارمند بانک اثر ندارد، چرا؟ چون مي‌گويد اين پول آمد و فردا مي‌رود، «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى»، به سوي پروردگارت رجوع مي‌کني، يعني همه را مي‌گذاري و مي‌روي. اگربدانيم مي‌گذاريم و مي‌رويم مست نمي‌شويم.
اگر به يک امام جمعه بگويند شما سه تا خطبه بخوان، شما در اين شهر سه خطبه بخوان، شما سه هفته نماز جمعه باش، نه ديگر به فرماندار گير مي‌دهد نه به بخشدار، مي‌گويد بابا دو تا خطبه مي‌کنيم ديگر چه کار داريم کوچه‌ها اسفالت هست، نيست، کي جريمه شد، اگر ما بدانيم دو تا خطبه مي‌خوانيم گير نمي‌دهيم. اگر به معلم گفتند آقا يک ساعت شما اينجا درس بده معلم اصلي مريض است شما يک ساعت اينجا موقت درس بده ديگر معلم موقت نمي گويد، آخه اين چه سقفي است چه بخاري است چه. . . بابا يک ساعت درس بده برو ديگر، يعني اگر ما بدانيم که وِل مي‌کنيم مي‌رويم گير نمي‌دهيم. مي‌گويد «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى».
خوب، غني بودن کمال است ولي خود را غني دانستن اين زمينه فساد است.
5- هدف از آموزش، تقرّب به خداست
انسان و هستي هدف دارد، آيه «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» مي‌گويد «خَلَقَ الْإِنسَانَ» العلق/2، «عَلَّمَ الْإِنسَانَ» العلق/5، مي‌گوييم خوب هدف چي است؟ قرآن يک هدفي را طي مي‌کند. اول مي‌گويد که «خَلَقَ الْإِنسَانَ»، «عَلَّمَ الْإِنسَانَ»، اينکه انسان را آفريده و به انسان آموزش دادي، مي‌گويد خيلي خوب اينها هدف دارد، «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى» العلق/8 بايد به سمت خدا رجوع کنيم. خوب رجوع به خدا چه کنيم ذخيره بکنيم؟ آخر سوره علق مي‌گويند مي‌داني آخرش چي است؟ منتهي من مي‌نويسم شما نخوانيد اگر بخوانيد از آن آياتي است که سجده واجب دارد، آخر سوره علق مي‌گويد آخر خط اين است که بايد از راه سجده و قرب به خدا. يعني اگر گفتم بخوان، اگر گفتم چيزي به تو دادم، هدف آفرينش آخرش بايد به سجده بکشد، آموزش، «عَلَّمَ الْإِنسَانَ» آخرش بايد به سجده بکشد، توجه به اينکه داريم به سمت خدا مي‌رويم «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى» رجوع همه به خداست، بايد به سجده برويم. يعني خلاصه مسير مسير خدا باشد. از «اقْرَأْ» شروع مي‌شود به سجده خاتمه پيدا مي‌کند. خط را گم نکن «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» البقرة/156. مثل نماز، وقتي سرِ نماز مي‌ايستي خط گم نشود، رو به کعبه، نگاه به جاي سجده، زانوها، دستها، همه‌اش اين طرف.
شما يک گوشت گاوي، شتري مي‌خواهي مصرف کني، گوشت گوسفند مي‌خواهي مصرف کني، گوسفند کجا ذبح مي‌شود؟ استراليا، چين، آن طرف کره زمين هم اگر مي‌خواهد يک گوسفندي ذبح شود اگر بناست سلول بدن شما شود بايد قصابش بگويد «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ». چرا؟ براي اينکه چيزي که از آن طرف کره زمين بناست بيايد در بدن شما بايد « بِاسْمِ رَبّ» باشد، قصاب اگر «بِاِسْمِ اللَّهِ» نگويد، گوشت گوسفند و شتر و گاو قابل خوردن نيست، بابا آن طرف دنياست، گاو است، گاو باشد آن طرف دنياست ولي چون در مسير بدن شماست بايد با «بِاِسْمِ اللَّهِ» باشد. خط گم نشود.
6- خطر منع ديگران از کارهاي خير
خوب برويم سراغ آيه بعد. مي‌فرمايد که «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى» العلق/9-10 ديدي کسي را که بنده ما را نهي مي‌کند وقتي نماز مي‌خواند؟ ابوجهل مي‌گفت پيغمبر سجده مي‌کرد، مي‌گفت مي‌روم همينطور که در سجده است چنان لگد مي‌زنم که همان در سجده مخش را مي‌ترکانم. پيغمبر در حال سجده بود تا آمد جلويش برگشت، گفتند چرا برگشتي؟ گفت تا رفتم جلو يک آتشي ديدم ترسيدم. «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى». کسي را نبايد از نماز بازداشت. اگر برنامه‌هاي ما مردم را از نماز بازدارد، خدا نکرده فيلم‌هايي که پخش مي‌شود در ماه رمضان يا غير از ماه رمضان، اصلا اگر يک فيلمي يک درسي يک فروشي ما را از بندگي خدا بازدارد آن خطرناک است، خطرناک است.
شراب خيلي ضرر دارد، براي چشم، براي کليه، براي قلب، براي نسل، براي اعصاب، انواع ضررها دارد شراب، اما قرآن که مي‌گويد شراب نخور مي‌گويد براي اينکه شراب شما را از نماز بازمي دارد، «يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنْ الصَّلَاةِ» المائدة/91 از نماز شما را بازمي دارد، حالا اگر مغازه دار مشغول تجارت قالي و بلور و طلا و مشغول در بازار چيزي مي‌فروشد و اين تجارت او را از نماز بازداشت، اين تجارت هم مثل شراب است، تکرار مي‌کنم توجه کنيد چه گفتم، حواستان را جمع کنيد چيز مهمي مي‌گويم، قرآن مي‌فرمايد شراب با اينکه همه ضررها و بديها را دارد، اما شراب نخور براي اينکه تو را از نماز بازمي دارد، حالا اگر مهماني من را از نماز بازداشت، تلفن من را از نماز بازداشت، قليان و چاي و خوش و عيش و تجارت و درس و کلاس دانشگاه من را از نماز بازداشت، اين چيزها، هرچيز ما را از نماز بازدارد مثل شراب است. حالا از نظر فقهي نمي‌گويم حرام است ولي از نظر آثار وضعي خاصيت آن را دارد، خاصيت شراب را دارد. ما بايد(قد قامت الصلوه) که گفتند هر کس، بله، يک وقت يک دکتر سرِ عمل جراحي است که اگر ول کند برود نماز بخواند مريض مي‌ميرد، يک جايي است که خطري پيش مي‌آيد، آن خطر حسابش جداست، اما اگر خطري پيش نمي‌آيد اول وقت، بايد نماز اول وقت بخواني. «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى» العلق/9-10 نمي‌گويد « يَنْهَى» کي، مهم نيست کي «يَنْهَى»، نمي‌گويد « عَبْدًا» کي؟ وگرنه مي‌توانست بگويد «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى» کَ، به پيغمبر بگويد تو را نهي مي‌کند، قصه براي پيغمبر است اما نگفته پيغمبر تو را از نماز باز مي‌دارد، مي‌گويد « عَبْدًا إِذَا صَلَّى» هرکه مي‌خواهي باش، هرکه باش، آقا يک کسي که غرق شده شما بايد بپري نجاتش بدهي، آقا کي است؟ دختر است يا پسر؟ پدرش چه کاره است؟ توي چه خط سياسي است؟ اه، بگيرش. وقتي يک کسي غرق مي‌شود، آدم در غرق شدن گزينش نمي‌کند که کي است، هرکه هست بايد بگيري. يک کسي که بنده خداست کارش را انجام بده، شما نمي‌تواني نهي‌اش کني. يک بچه دارد کار خودش را مي‌کند شما چرا سربه سرش مي‌گذاري؟ شايد اين قبول شده، ما چه مي‌دانيم؟
من نمي‌دانم اين خاطره را گفتم يا نگفتم، يا اگر گفتم تکراري است يا تکراري نيست، حالا اگر تکراري هم باشد طوري نيست. امام عزيز بنيانگزار جمهوري اسلامي آمد درس بدهد ديد يک بچه طلبه نشسته مطالعه مي‌کند، همينطور سرش هم روي کتاب است دارد مي‌خواند، تا امام وارد سالن شد اين بچه را ديد برگشت، خوب علماء شاگرد امام بودند، گفتند آقا درس بدهيد، گفتند اين دارد مطالعه مي‌کند، گفتند به او مي‌گوييم بلند شود، اين بچه است، گفت باشه بچه باشد، مگر مي‌شود بچه را بلند کرد من جايش نماز بخوانم. يک بچه دو ساله يک جايي در مسجد نشسته باشد بلندش کني رئيس جمهور هم نماز بخواند، نماز رئيس جمهور هم باطل است. احدي را نمي‌شود از سر جايش بلند کرد. گفتيم آقا ما صد نفر هستيم اين يک نفر، گفتند باشد، گفتيم آقا ما طلبه ملا هستيم اين بچه طلبه گفت باشه، گفت آقا هر روز ما مي‌آمديم اين امروز آمده گفت باشد هر روز ما مي‌آمديم نوبت ما بوده اين امروز آمده نوبت او است. گفتند آقا چه کنيم، گفت هيچي، دور حوزه فيضيه قدم بزنيد اگر رفت درس مي‌دهيم. گفت ما يک ساعت با امام دور حوض قدم زديم و اصلا خبر نداشت همينطور دولا شده بود روي کتابش خبر نداشت، و امام آن روز درس را تعطيل کرد، اتفاقا آن روز امام به شاگردان درس داد. فرمود کسي را نمي‌شود از «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى» العلق/9-10 آيا کسي که مطالعه مي‌کند شما مي‌تواني جلوي مطالعه‌اش را بگيري؟ آقا اين ختم‌هايي که در مسجدها مي‌گيريم جايز است؟ مسجد براي نماز خواندن است، شما مي‌آيي فاتحه مي‌گيري براي فاميلت، آنوقت يک کسي مي‌خواهد نماز بخواند مي‌رود مسجد مي‌بيند فاتحه است نمي‌داند چه کند، آن کسي که کنار خيابان گيج مي‌شود مي‌خواهد نماز بخواند نمي‌داند چه کند شما مصداق اين هستي، بنده هم مصداق اين هستم که يک عبدي مي‌خواهد نماز بخواند ما جلوي نمازش را گرفتيم. راننده اتوبوس مي‌گوييم نگه دار، نگه نمي‌دارد، اين راننده هم مصداق اين است، بنده مي‌خواهد نماز بخواند نمي‌تواند. خواستگار براي عروس مي‌آيد مادرش مي‌گويد اين حالا فعلا دانشگاه است حالا بگذار فعلا درسش را بخواند، به تو چه دانشگاه است. اگر دختر شما شوهر خواسته باشد حق ندارد پدر و مادر خواستگار را رد کند. ازدواج هم مثل نماز است. پيغمبر فرمود من دو تا چيز را دوست دارم، نماز را دوست دارم، ازدواج را هم دوست دارم. چون هم نماز «تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ» العنكبوت/45 انسان را از فحشاء و منکر باز مي‌دارد، هم ازدواج انسان را از فحشاء و منکر بازمي دارد. اگر يک خواستگار براي دختر آمد پدر و مادر رد کند که مي‌خواهم ليسانس بگيرد، اگر اين دختر گناه کرد، گناه اين دختر به گردن پدر و مادر است. «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى»، يک بنده‌اي که مي‌خواهد در راه خدا برود چرا نهي‌اش مي‌کني؟
دختر مي‌خواهد چادري شود، خيلي خوب حالا حجاب اسلامي کافي است مانتو بپوش، بابا اگر مي‌خواهد چادري شود شما چه حقي داري اين کار را بکني؟ حالا اينجا حالا مي‌خواهيم برويم عروسي خواهند گفت امّلي، چه کار داري به دخترت؟ چه کار داري به پسرت؟ اگر يک دختر و پسر مي‌خواهد يک راهي برود پدر و مادر نهي‌اش کنند، مي‌خواهد مطالعه کند، مي‌خواهد جبهه برود، هر کار خيري که هرکه مي‌خواهد بکند. شوهر مي‌خواهد برود يک کار خيري بکند، البته کار خير نه يعني زن دوم، يک کار، آن که شر است بعضي وقتها. شوهر مي‌خواهد برود يک مأموريتي، زن گريه مي‌کند، کودتا مي‌کند، زن مي‌خواهد تحصيل کند، شوهر مانعش مي‌شود. هر کار خيري نمي‌شود جلوي کسي را گرفت، مگر اينکه فتنه داشته باشد. گاهي وقتها بعضي کارهاي خير فتنه در آن است که اين اگر برود اين کار را بکند دنبالش يک آفاتي است. «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى» ديدي کسي را که بنده ما در حال نماز است باز مي‌دارد؟ «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» الأعراف/45، جلوي راه خدا را بازمي دارد.
7- توجه به اوقات نماز در برنامه ريزي‌ها
ما قدر جمهوري اسلامي را نداريم. چه عزيزاني مثل رجايي‌ها، مي‌خواستند نماز بخوانند در زندان کتک مي‌خوردند چرا نماز خواندي. چه عزيزاني در زندان شاه مي‌رفتند نماز بخوانند، در زندان اينها شلاق مي‌خوردند. «أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ عَلَى الْهُدَى» العلق/11 ديدي اگر اين بر هدايت بود برايش بهتر نبود؟ «أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى» العلق/12 اگر به جاي آن اين کار را مي‌کرد بهتر نبود؟ اما برنامه ريز‌هاي ما، خدايا ما را بيامرز. در جمهوري اسلامي هم خيلي از اين کارها مي‌شود. پرواز يک جوري مي‌پرد که نماز قرباني مي‌شود. هم مسئولين پرواز هواپيمائي بايد حواسشان را جمع کنند هم مسلمان‌ها بايد غيرت داشته باشند، سوار نشوند، سوار نشوند. آقا پنج دقيقه ديگر به اذان است، پنج دقيقه صبر کنيد ما نماز بخوانيم سوار شويم. نه آقا کامپيوتر نشان داد، گور پدر کامپيوتر. من روز قيامت اگر گفتند چرا نماز نخواندي نمي‌توانم بگويم کامپيوتر. پروازها يک جوري است که «يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى»، پروازها، برنامه‌هاي پرواز. اتوبوسها، بسياري از برنامه‌هايي که برنامه ريزان ما مي‌کنند اگر توجه به نماز خداي نکرده نکنند، غافل باشد گناه دارد، اگر عمد باشد که خيلي خطرناک است، عمد که نيست انشاءالله. در جمهوري اسلامي خلافکاري عمد، نادرند که بدانند گناه است و گناه کند، حالا اينطور برايش مهم نيست. مي‌گويد خيلي خوب حالا نشسته نماز بخوانيد. «أَرَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى» العلق/13 بعد قرآن مي‌گويد که آيات ديگر مي‌فرمايد که «كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ» العلق/15 اگر اين آقاياني که گردن کلفتي مي‌کنند، طغيان مي‌کند يک، بندگان ما را از راه خدا باز مي‌دارد دو، حتي گاهي خواهر اول مانع خواهر دوم مي‌شود. من نامه داشتم از بعضي از خانمها که آقاي قرائتي، من دختري هستم جوان مي‌خواهم ازدواج کنم، خواهر جلوي من ازدواج نمي‌کند او راه بندان کرده براي من، مثلا مي‌شود اين کار را بکند، اين «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» الأعراف/45 است، «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» است، پسر اول داماد نمي‌شود راه بندان کرده براي برادر ديگر «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» است.
8- قهر و کيفر سخت الهي براي سرکشان
«كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ» اگر اين افراد متجاوز دست برندارند، اگر از کار خلافشان دست برندارند، «لَنَسْفَعَ بِالنَّاصِيَةِ» العلق/15 موي پيشانيشان را به سوي عذاب مي‌کشيم. اگر دست برندارند، مثل اينکه مي‌گوييم يقه‌اش را مي‌گيريم، مثل اين که در فارسي مي‌گوييم يقه‌اش را گرفتيم، «لَنَسْفَعَ بِالنَّاصِيَةِ» در عربي مي‌گويند «نَّاصِيَةِ»‌اش را مي‌گيريم، اصلا اينجا را که گرفتي ذليل مي‌شود طرف. «نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ» العلق/16 موي پيشاني کسي که اهل تکذيب است، خطاکار است، يعني وقتي مي‌خواهي بگويي جريمه‌اش بکنند بگو، مي‌داني چرا جريمه‌اش مي‌کنيم؟ « خَاطِئَةٍ» خطاکار است، « كَاذِبَةٍ» دروغگو است، «فَلْيَدْعُ نَادِيَه» العلق/17 اين آقاياني که دست به کار مي‌زنند معلوم مي‌شود که پشت پرده يک قدرتي دارند. يک کسي اينها را کيش کيش مي‌کند، آن گروهي که در مجلس کيش کيش مي‌کنند مي‌گويند « نَادِيَ». « نَادِيَ» يعني جلسه پشتي، جلسه مشورتي. «فَلْيَدْعُ نَادِيَه» اين آقا آن رفيق‌هاي پشت پرده را دعوت کند بگويد آن وقتي که قهرمان آمد مي‌توانند رفيق‌هاي پشت پرده کمکش کنند؟
صدام را کيش کيش کردند به ما حمله کرد، حالا کدام کشور صدام را حمايت مي‌کند؟ ديدي صدام را کيش کيش کردند به ما حمله کرد بعد ولش کردند. ديدي شاه در شکنجه هايش چقدر بچه حزب اللهي را اذيت کرد، ديدي همه قدرتها نتوانستند شاه را حفظ کنند. «فَلْيَدْعُ نَادِيَه» آن گروه پشت پرده مشورتي بيايند ببينيم کمک مي‌توانند بکنند يا نه؟ قهر خدا که آمد هيچ کس به درد هيچ کس نمي‌تواند بخورد. «سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ» العلق/18 يک مثل هست مي‌گويند کلوخ انداز را پاداش سنگ است، او به گروهش بگويد بيا، «فَلْيَدْعُ نَادِيَه»، «سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ» ما هم به مأموران جهنم مي‌گوييم بيايند. يارانش را بخواهد، ما هم مأموران شکنجه دوزخ را مي‌خواهيم تا ببينيم کدامها قويترند. او فکر مي‌کند گروه دارد خدا هم لشکر دارد. آيه آخر را هم که نمي‌توانم بخوانم، چون اگر بخوانم سجده واجب دارد. خلاصه اين سوره چي است؟
«اقْرَأْ» اولين فرمان، فرمان فرهنگي است. دين ما از امتيازاتش اين است که با آيه فرهنگي شروع شد منتهي فرهنگي که «بِاسْمِ رَبّ» باشد، دنيا فرهنگ و دانشگاه دارد منتهي «بِاسْمِ رَبّ» نيست. فرهنگ ما فرهنگي است که آخرش به سجده و قرب به خدا ختم مي‌شود. تحصيلاتي که آدم باسواد شود اما تواضع و ادب و عبوديتش زياد نشود اين علم، علم نيست. (ثمرة العلم العبودية) نتيجه تحصيل بندگي خداست. اگر باسواد شدي از مسجد کنار رفتي، از حزب اللهي‌ها کنار رفتي، اين سواد، سواد مفيد نيست. «اقْرَأْ»‌اي که آخرش به سجده بخورد ارزش دارد. بشر تو خلق شدي، بشر، آموزشت از خداست، خلقتت از خداست، خدا با صفات اکرمي به تو عنايت کرد، حالا که اينطور شد خودت را غني نبين، اگر خودت را غني ببيني دست به طغيان مي‌زني. ببين از يوسف ياد بگير. يوسف پول داشت، مست نشد، گفت «آتَيْتَنِي» تو به من دادي، علم داشت گفت «عَلَّمْتَنِي»، قدرت داشت گفت «آتَيْتَنِي». مثل قارون نباش که مي‌گويد پولها از مخ من است، مثل فرعون نباش که مي‌گويد زورها از حکومت من است. هر که هرچيز دارد از خودش نداند، هرچيز داريم از خدا داريم.
خدايا، ما را از غافلين قرار مده. نعمتي که سبب طغيان و غفلت ما مي‌شود به ما نده. روحي به ما بده که هيچ نعمتي ما را از تو غافل نکند. «اقْرَأْ» ما، قرائت و تحصيلات ما، مسير تحصيلاتمان را، مسير آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه ما را، مسيرش را، مسير قرب به خودت قرار بده. کساني که اين بستر را براي ما فراهم کردند، خدايا روحشان را از ما راضي و ما را پاسدار خونها و خدماتشان قرار بده.
والسلام عليکم و رحمه الله