1383/2/3 ملاكها و معيارها بايگاني سالانه - 1383



بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏

يكى از مسائل مهم اينست كه انسان چيزى را درست بشناسد شناخت درست در هر كارى مهم است يعنى ببينيم كسى كه با او رفيق مى‏شويم واقعاً آدم درستى است يا نه اين آقايى كه حرف مى‏زند واقعاً حرفش درست است يا نه.
نترسيدن از مرگ، نشانه‏ى اولياى خدا
يكى از مهم‏ترين مسائل اينست كه آدم خودش را خوب بشناسد چون آدم گاهى هم خودش را نمى‏شناسد مثلاً فكر مى‏كند كه خيلى هم قوى است در يك صفحه مى‏بيند خيلى هم پوك است فكر مى‏كند خيلى با سواد شده بعد مى‏بيند نه خيلى هم بى سواد است توى اين خيال بوده.
فكر مى‏كرده مثلاً به درد اين كار مى‏خورده بعد مى‏بيند نه اصلاً به درد اين كار نمى‏خورد. فكر مى‏كند ازدواج با اين خوب است فكر مى‏كند مى‏بيند عجب، خيلى هم خطرناك بود اصلاً ما اشتباه كرديم همه اينهايى كه مى‏روند صلاق بگيرند همه كسانى هستند كه قبلاً به همسرشان مى‏گفتند قربانت بروم بعد هر دو به هم درى وَرى مى‏گويند طلاق هم مى‏گيرند تمام اينهايى كه پشيمان مى‏شوند، به تعداد پشيمانى‏هايى كه روى كره زمين شده اين نشان دهنده اينست كه اينها در شناخت‏شان دچار اشتباه شده‏اند.
فرض كنيد نشانه اينكه رابطه ما با خدا چه جورى است نشانه‏ى اينكه ما واقعاً دانشجو هستيم يا نيستيم عاشق علم هستيم يا نيستيم نشانه دوست خوب نشانه دوست خوب، نشانه، يك چيزى به دلت برات مى‏شود حالا نمى‏دانى واقعاً اين الهام الهي است يا وسوسه شيطانى است از كجا بفهميم كه آدم گاهى چيزى به سرش مى‏افتد كه يك كارى بكند ممكن است خدا به دلت انداخته ممكن است شيطان به دلمان انداخته، هم وسوسه داريم هم الهام داريم اين نشانه‏اش چيه؟
نماز مى‏خوانيم نمى‏دانيم كه نمازمان قبول هست يا نه؟
نشانه انقلابى بودن نشانه اينكه راهمان مستقيم است يا بى راهه مى‏رويم چند نشانه مى‏خواهم برايتان بگويم. پس بحث‏مان اين باشد ميزان‏ها و ملاك‏ها. بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. ميزان‏ها و ملاك‏ها از اول شروع كنيم. 1. نشانه اولياء خدا بودن: خيلى‏ها خودشان را آدم خوبى مى‏دانند هر كه خودش را آدم خوبى مى‏داند اصلاً همين كه فكر مى‏كند آدم خوبى است دليل بر اينست كه آدم خوبى نيست پيداست كه نور ايمانش كم است.
شما اگر با يك چراغ قوه بيايى توى يك سالن چيزى نمى‏بينى چون نور چراغ قوه كم است فقط اگر بشكه‏اى، كاميونى، يك گونى بزرگى باشد مى‏بينى چون نور كم است فقط چيزهاى بزرگ مى‏بينى اما اگر پرژكتور انداختى نور كه زياد شد حتى ته سيگار هم مى‏بينى پوست پرتقال را هم مى‏بينى هر چه نور ايمان بيشتر باشد آدم ضعف‏هاى ريزش را بيشتر مى‏بيند اما اگر نور ايمان كم باشد فقط اگر يك بشكه باشد مى‏بينيم.
نور ايمان، مايه‏ى دورى از گناه
اينكه امام‏ها توى دعاها هى گريه مى‏كردند... يك سؤال هم اينست كه مى‏گويند چرا اين قدر گريه مى‏كردند و نماز شب مى‏خواندند مناجات مى‏كرده امامى كه معصوم است ديگر گريه چيه؟ جوابش اينست كه چون آنها نور ايمانشان زياد است حتى پوست تخمه را مى‏بينند الان اگر كسى به كسى بگويد تو خلاف كرده‏اى، من خلاف كرده‏ام؟! بابات خلاف كرده ننه‏ات خلاف كرده! از ديوار كسى بالا رفته‏ام يعنى مثلاً ب... از ديوار كسى رفته‏ام بالا، كسى را كشته‏ام، مالى را دزديده‏ام.
يعنى وقتى به يك كسى مى‏گوئيم بدى، بدى رفتيم توى خانه مردم، مالى دزديديم، آدمى كشتيم و از اين كارها. اما حالا مثلاً فرض كنيد كه يك كسى سيگار مى‏كشد دودش بغلى را اذيت مى‏كند هيچ كس هم احساس نمى‏كند كه اين هم تجاوز به حريم هوايى مى‏كند تجاوز به حريم هوايى اگر هواپيمايى از يك كشورى به كشور ديگر بيايد مى‏گويند ايشان به حريم هوايى تجاوز كرده خوب بنده هم كه سيگار مى‏كشم و دودش مى‏رود توى حلق ايشان خوب من هم تجاوز به حريم هوايى ايشان كرده‏ام. ايشان مى‏خواهد هواى سالم بخورد من نمى‏گذارم بخورد يعنى هميشه كارهاى بزرگ را مى‏بينيم هر چه نور ايمان قوى‏تر باشد...
شما اگر نگاهى به كتابخانه‏هاى دنيا بكنيد اصلاً آدم خجالت مى‏كشد كه بگويد من با سوادم 100 تا كتاب خوانده‏ايم 200 تا كتاب خوانده‏ايم آخر با 100 تا كتاب و 200 تا كتاب كه آدم دانشمند نمى‏شود.
ديد كه وسيع شد يعنى كتابخانه‏هاى دنيا را كه ديدى احساس كنيم كه بى سواديم ايمان به خدا كه زياد شد... به امام سجاد (عليه السلام) گفتند خيلى عبادت مى‏كنى فرمود من كجا على (عليه السلام) كجا! به اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفتند خيلى عبادت مى‏كنى فرمود من كجا پيغمبر (صلي الله عليه و آله) كجا! به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) گفتند خيلى عبادت مى‏كنى فرمود من كجا عبادت خدا كجا!
اينكه آدم مى‏گويد قُلّكم پر شد چون غافل مى‏شود از پول‏هاى بانك مركزى اگر به پول‏هاى بانك مركزى نگاه كند اصلاً خجالت مى‏كشد كه بگويد قُلّكِ من پُر شد يعنى ديد وسيع شناخت آدم را بالا مى‏برد. يهودى‏ها ادعايى داشتند هنوز هم اسرائيل دارد اسرائيل خودش را نژاد برتر مى‏داند مثل سفيد پوست‏هاى آمريكا كه خودشان را نژاد برتر مى‏دانند قرآن مى‏فرمايد كه خيلى فكر مى‏كنيد كه آدم خوبى هستيد. "ان زعمتم انكم اولياء للّه من دون الناس فتمنوا الموت" (جمعه،6) هر كه فكر مى‏كند آدم خوبى است نبايد از مرگ بترسد.
(امام (ره) در وصيت نامه‏اش خيلى مطالب دارد اما يك جمله‏اش كه خيلى برجسته است، حالا نمى‏دانم كه شما يادتان هست يا نه وقتى وصيت نامه را در مجلس خواندند خبرگان، به اين كلمه كه رسيد كه فريادى بلند شد از بس گريه كردند بعد هم همين توى سر قبر امام (ره) فقط توى همه وصيت نامه‏اش اين كلمه را كاشى كارى كردند و نوشتند من با قلبى، من با دلى آرام و قلبى مطمئن و نفسى.... اين طورى من دارم مى‏روم ولى هيچ دغدغه‏اى ندارم.)
ترس از مرگ، ناشى از ارتكاب گناهان و خلاف‏ها از ولى خدا پرسيدند چرا از مرگ مى‏ترسيم گفت براى اينكه اين طرف را آباد كرده‏ايد آن طرف خراب است از خانه آباد مى‏خواهيد برويد خانه خراب وحشت داريد اگر آن طرف خانه هم آباد بود از اين اتاق مى‏رفتيد آن اتاق. حديث داريم مؤمن وقتى از دنيا مى‏رود انگار لباس كثيف را از تن بيرون مى‏آورد لباس نو مى‏پوشد از جاى كم مى‏رود جاى بزرگ مثل بچه‏اى كه از رحم مادر مى‏آيد به دنيا. اگر فكر مى‏كنيد كه درست است نبايد بترسيد اين نشانه اينست كه ما آرامش داريم يا نه مثلاً به بنده بگويند آقاى قرائتى شما هفته آخر عمرت است اگر من باز هم حديث توى تلويزيون خواندم معلوم مى‏شود كارم درست است. اگر گفتم راست مى‏گويى هفته ديگر!؟ خداحافظ من رفتم اگر وحشتم گرفت پيداست اين كارى كه مى‏كنم درست نيست.
انسان وقتى دلش آرام است.. مثل راننده‏اى كه قاچاق بار نكرده پليس مى‏بيند خوب باشد هم ماشينم سالم است هم خودم سالمم قاچاق بار نكرده‏ام بنزين هم دارم جاده را هم بلدم خيلى راحت 100 تا پليس هم باشد ذره‏اى تكان نمى‏خورد آن كسى دلش تو مى‏ريزد كه قاچاق بار كرده. 1. قاچاق بار كرده 2. گواهينامه ندارد 3. بنزين ندارد 4. گيرى در او هست كه مى‏ترسد پس ترس نشان دهنده اينست كه انسان كارش درست نيست.صدقه براى ملاقات خصوصى با پيامبر
نشانه اولياء خدا: 1. نترسيدن از رفتن و مرگ. نشانه دانشجو بودن: عشق به تحصيل پيغمبر اسلام (ص) نشسته بودن تند تند مى‏آمدند تنگ گوشش مى‏گفتند آقا حرف خصوصى نجوا مى‏كردند پيغمبر (ص) خسته شد بعد هم رويش نمى‏شد بگويد آقا خسته شدم وِلم كنيد بس است آيه نازل شد هر كس مى‏خواهد با پيغمبر (ص) صحبت كند بورد به فقير صدقه بدهد بعد صحبت كند تا ديدند پولى شد گفتند نه آقا غرض عرض سلامى بود همه رفتند حضرت امير (عليه السلام) رفت درهم داد آمد يك سؤال خصوصى كرد بعد رفت يك درهم داد باز يك سؤال ديگر گرد هر سؤال مى‏رفت يك درهم مى‏داد برمى‏گشت آيه نازل شد "أأشفقتم" ترسيديد "أن تقدموا بين يدى نجواكم صدقه" در نجوايى كه مى‏خواستيد بكنيد ترسيديد يك صدقه بدهيد ديديد شما عاشق علم نيستيد پيغمبرِ مفت گيرتان آمده مى‏گوئيد در گوشى... آخوند مفت استخاره كن شما طناب مفت هم گيرتان بيايد خودتان را خفه مى‏كنيد. شما عاشق نيستيد.
دانشجو ساعت مچى‏اش را هم مى‏فروشد كتاب مى‏خرد اگر امر داير شد بين ساعت و كتاب مى‏گويد كتاب اگر امر داير شد بين كفش و... با دمپايى مى‏آيد دانشگاه اما كتاب مى‏خرد يعين دانشجو محور برايش علم‏اش است هيچى... خدا رحمت كند آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى يك كتابخانه دارد در دنيا مثلاً اگر چند تا كتابخانه درجه يك توى دنيا باشد يكى كتابخانه آيت اللّه العظمى مرعشى است به من مى‏گفت من يك كتابى را در نجف - مرحوم شد چند سال پيش خدا رحمتش كند - مى‏گفت كتابى را در نجف ديدم كه ديدم خوب كتابى است پول نداشتم بخرم به كتابفروش گفتم مى‏شود اين كتاب را براى من نگه دارى من برايت پول مى‏آورم تا من پول مى‏آورم به كسى ديگر نفروش گفت مثلاً اگر تا يك ساعت ديگر پول بياورى كتاب مال تو اما بيش از يك ساعت ديگر نمى‏توانم معطل تو بشوم مثل اً، مى‏گفت دويدم آمدم بيرون قبايم را كندم ما اگر قبا را بِكَنيم يك پيراهن داريم و يك عبا چيزى نمى‏شويم، مى‏گفت قبا را كندم عبايم را گذاشتم مى‏گفت قبايم را مثل شقه گوشت كنار خيابان آقا قبا مفت ارزان حراجش كردم خلاصه مى‏گفت قبايم را فروختم و رفتم كتاب را خريدم.
زحمات علاّمه امينى براى تأليف الغدير
علامه امينى صاحب كتاب الغدير ايشان يك كتابى مى‏خواست توى كتابخانه‏هاى دنيا توى هندوستان پيدا كرد به پهلوى مسئول كتابخانه رفت گفت مى‏شود ما فتوكپى بنويسيم گفت امكان ندارد شش ماه بمانيد شبانه روز تمام ساعات كتابخانه را مى‏نوشت گاهى هم اضافه تقاضا مى‏كرد اگر هم هستى من باز هم بنويسم شش ماه رونويس كرد كتاب را كل كتاب را رونويس كرد وقتى برگشت از او پرسيدند هواى هند چه جور بود گفت نفهميدم اين قدر غرق در مطالعه بودم نفهميدم اين فوتباليست‏ها گاهى توى زمين چمن مى‏افتدند استخوان پايشان هم مى‏شكند اما چنان عاشق گل زدن هستند كه حاليشان نيست.
علامه جعفرى مى‏گفت توى اتاق نشسته بوديم چراغ من دود كرد من نفهميدم مطالعه مى‏كردم دود اتاق را گرفت و دود از پنجره رفت بيرون طلبه‏ها توى حياط بودند گفتند اتاق آقا شيخ آتش گرفته در را باز كردم دويدند افتادند روى من گفتم چيه؟ گفتند نمى‏فهمى؟ گفتم چيه؟ بعد من را كشيدند بيرون بعد ديدم اُه!! اتاقم پُر دود شده من نفهميده‏ام مى‏شود كسى جورى عاشق بشود كه حاليش نشود.
اگر به ما بگويند چند كيلومتر مى‏دويد مى‏گوئيم دو كيلومتر اما اگر گرگ دنبالمان كند 30 كيلومتر مى‏دويم يعنى يك توان‏ها و استعدادهايى در انسان است كه در شرايط حساس شكوفا مى‏شود. (نشانه تحصيل و عشق اينست الان مثلاً مى‏گوئيم تابستان تعطيل داريم مطالعه مى‏كنيم يك سرى چيزى جزئى مى‏آيد مطالعه را كنار مى‏گذاريم خوب اينها مهم است. (صلواتى بفرستيد). زمانى بود كه ترور مِرور زياد بود نظام احساس كرد كه ممكن است من را هم ترور كنند ديگر حالا ما كه كسى نيستيم خدا رحمت كند مطهرى و بهشتى و... آنها به درد مى‏خوردند حالا، براى ما هم محافظ گذاشتند گفتم اين محافظ را امتحان كنم دو سه تا تخمه گذاشتم توى جيب‏ام توى ماشين تخمه‏ها را دادم به ايشان ترور هم جدى بود حتى توى خيابان هم مى‏زدند يك مرتبه ديدم ايشان اسلحه را گذاشت و شروع كرد به تخمه شكستن من زنگ زدم به حفاظت و گفتم آقا اين من را به تخمه كدو فروخت خواهش مى‏كنم اين را عوضش كنيد. اگر يك كسى واقعاً جدى مى‏خواهد درس بخواند وللّه امروز هوا گرم است فردا هوا سرد است امروز باران مى‏آيد فردا برف مى‏آيد فردا زمستان است من هم پيشنهادم به اينست هم به دانشگاه ما دليلى نداريم تابستان تعطيل كنيم ما تابستان ساعت را عوض مى‏كنيم مثلاً حالا مطالعه ما 3 بعد از نصف شب درس بخوانيم تا 8 صبح هوا كه داغ شد برويم خانه برويم زير پنكه، كولر مگر ماه رمضان كه مى‏خواهيم روزه بگيريم سحرخيزى نمى‏كنيم يك خورده ساعت‏ها را جابجا كنيم چرا روى ميخ بنشينيم بگوئيم آخر آن طرف بنشين. ظهر كه مى‏خواهيم درس بخوانيم هوا گرم است پس حالا كه هوا گرم است دانشگاه تعطيل است پس حوزه تعطيل است اصلاً نمى‏شود جابجا بشويم طلبه‏هاى خوزستان نمى‏توانند بروند تويسركان دانشجوهاى بندرعباس نمى‏توانند بروند ملاير يعنى مطالعه؟)
ترك پيامبر در حال خطبه نماز جمعه
اگر آدم عاشق باشد خيلى كارها را مى‏شود برنامه ريزى كرد. نشانه عبادت، پيغمبر اسلام سخنرانى مى‏كرد نماز جمعه بود مثل امروز كه مثلاً جنسى را مى‏آورند با يك طبلى يك طبلى زدند كه مثلاً جنس ارزان آورده‏اند قرآن مى‏گويد همه بلند شدند و رفتند پيغمبر (ص) همين طور ماند 12 نفر نشستند همه رفتند مثلاً شانه تخم مرغ آمده آيه نازل شد "و اذا رعوا" يعنى وقتى روئيت كردند ديدند "و اذا رعوا تجارة او لهواً" يك تجارتى را كه ديدند جنس تجارت ارزان است يا لهوى ديدند "انفضوا....." همه مى‏دوند. تو را ترك مى‏كنند براى اينكه (قائما) قائم يعنى ايستاده همين طورى كه ايستاده‏اى "قل" به آنها بگو بابا از وسط خطبه نماز جمعه پا نشود برو خطبه نماز جمعه 2 خطبه دارد بجاى 2 ركعت است نماز ظهر 4 ركعت است نماز ظهر 4 ركعت بجاى 2 ركعت 2 خطبه است.
البته اين همه معنا دارد اينكه مى‏گويد 2 تا خطبه بجاى 2 ركعت معنايش اينست كه خطبه‏ها هم خيلى طول نكشد من خطبه‏هاى پيغمبر و اميرالمؤمنين (عليه السلام) آنجايى كه ديدم مختصر بوده خطبه بايد خيلى مختصر باشد خطبه‏هاى نماز جمعه ايران طول مى‏كشد و اگر خطبه‏ها مختصر باشد شركت كننده‏ها بيشتر مى‏آيند البته حالا يك چيز هم هست زمان پيغمبر (ص) اين قدر حوادث نبوده الان گاهى وقتها در يك هفته چندين مناسبت است كه هر مناسبتى را 2 دقيقه خواسته باشى بگويى... به يك آقايى گفتند بالاى منبر سخنرانى كن نيم ساعت بيشتر طول نكشد گفت چى بگويم گفتند راجع به على (عليه السلام) گفت اُه!! رفت بالاى منبر گفت على بن ابى طالب علمى داشت (سوت) تقوا (سوت) زهد (سوت) شجاعت (سوت) هى سوت كشيد آمد پائين گفتند اين چه سخنرانى بود؟ گفت آخر شما گفتيد نيم ساعت موضوع هم على (عليه السلام) بيش از يك سوت نمى‏شد.
حالا گاهى هم اين قدر حوادث و شرائط هست كه اگر خواسته باشى هر كدام 5 دقيقه هم بگويى كمتر از نيم ساعت هم نمى‏شود ولى خوب...
نشانه‏هاى دوست خوب
نشانه اينكه ايشان عاشق نماز است... تا حالا سه تا آيه تفسير كرده‏ايم. نشانه دوست خوب مى‏خواهيم با يك كسى رفيق شويم نمى‏دانيم واقعاً دوست خوب هست يا نه گاهى وقتها مثلاً عوض مى‏شود تغيير پيدا مى‏كند نشانه دوست خوب سه چيز است يكى اينكه رابطه اين دوست با خدا چه جور است اگر با دوست واقعى بالاخره ما دوست‏ها ظرف بستنى هستيم يك بار مصرف 10 سال مصرف 5 سال مصرف 20 سال سال مصرف آن كسى كه از اول با اين بوده به قول دعاى جوشن كبير (يا نعم الرفيق) رفيق واقعى ما اوست آن واقتى كه بابا و ننه يادمان نبود يك اسپرم و تك سلولى بوديم خدا "فى قرار مكين" اصلاً "لم يكن شيئا" هيچى بوديم بعد مى‏گويد چيزى كه شدى "لم يكن شيئا مذكورا" يعنى چيز قابل ذكرى نبودى بعد مى‏گوييد "من منّى يُمنى" از منى و نطفه بودى آب اندك بعد مى‏گويد "فى ظلمات ثلاث" توى رحم مادر توى سه تا تاريكى بودى بعد مى
آن خدايى كه اين همه به من چيز داده اين آقا چقدر راجع به آن خدا تسليم است آن وقت حالا تو كه چيزى به او نداده‏اى فوقتش مى‏خواهى يك كارت برايش بفرستى اگر هم داماد شده تبريك يا دسته گُل يا بستنى پاركى و سينمايى و... آن كه اين همه چيز به او داده تشكر نمى‏كند آن وقت حالا شما به چه اميدى مى‏خواهى با او رفيق شوى.
دوم ببينيد رابطه‏اش با پدر و مادرش چه جور است اين پدر و مادرى كه اين همه زجر كشيده براى ايشان اين چقدر به خدمات پدر و مادر قدردانى مى‏كند تا شما خدمات كنى و خدمات شما را قدردانى كند.
سوم اينكه با رفيق‏هاى قبلى‏اش چقدر وفادار بوده اگر به رفيق قبلى‏اش جفا كرده ممكن است به شما هم جفا كند پس ببينيد اگر به خدا جفا كرد ممكن است به شما هم جفا كند اگر به والدينش جفا كرده به شما هم جفا خواهد كرد اگر به رفيق‏هاى قبلى‏اش... اگر جوانى 4 تا دختر گرفته طلاق داده شما خواهرتان را به او مى‏دهيد؟ برو بابا اين ده نفر ديگر را هم گرفت و طلاق داد يعنى اگر جوانى سه تا دختر بگيرد و طلاق بدهد قطعاً شما خواهر سرطانى هم داشته باشيد به او نمى‏دهيد.
كسى كه سه سال رفوزه شده رابطه‏اش با خدا بد است رابطه‏اش با والدين تار است رابطه‏اش با رفيق‏هاى قبلى‏اش جفا است به چه دليل من با او رفيق شوم اين هم حديث.
تفاوت رشوه با هديه
نشانه رشوه و هديه، اخيراً اسمش را مى‏گذارند رشوه ببخشيد، اسم رشوه را مى‏گذارند هديه يكى مى‏گفت حق التسريع گفتم يعنى چه؟ گفت به او پول مى‏دهم كه كار من را سرعت بدهد گفتم اگر حالا اسمش را گذاشتى حق التسريع اشكال برطرف مى‏شود؟ مثل جوان‏هايى كه مى‏گوئيم آقا حلقه طلا براى مرد حرام است مى‏گويد آقا اين نامزدى است خوب اگر اسمش را گذاشتيم نامزدى اين حلال مى‏شود.
يك كسى روى منقل جگر بو مى‏داد گربه‏ها دور منقل جمع شدند يك مرتبه گفت بلاله بلاله اين فكر كرد مثلاً اگر به جگر بگويد بلال ديگر گربه‏ها مى‏روند بابا طلا حرام است حالا نامزاديه نامزدى... بابا رشوه رشوه است حالا اسمش را مى‏گذارى هديه اسمش را مى‏گذارى چشم روشنى.
(يك كسى مى‏گفت وام مى‏خواستم از رئيس بانك فكر كردم چه جور... رفتم اداره ثبت شماره سال تولد رئيس بانك را گرفتم روزش يك دسته گل گرفتم و گفتم آقا اين بمناسبت تولد شما گفت راست مى‏گويى امروز تولد من است؟ هيچى، به من وام داد اينها رشوه واقعى است ولى...)
نشانه الهامات الهى و القاءات شيطانى‏
نشانه الهامات الهى و القائات شيطانى: يك چيزى به قلب شما خطور مى‏كند نمى‏دانى اين خدايى است يا شيطانى چون توى قرآن دو تا الهام داريم آيه‏اش اينست "ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم" شيطان‏ها وحى مى‏كنند به طرفدارهايشان يك الهام الهى هم داريم "و اوحى الىام موسى" خداوند به دل مادر موسى (عليه السلام) انداخت كه اين بچه را شيرش بده توى جعببه بينداز توى آب اگر چيزى به شما القاء شد خدايى است يا شيطانى در تفسير الميزان علامه طباطبايى، دو تا "اوحى‏" داريم "اوحى‏ الىام موسى‏" "ان الشياطين ليوحون" يعنى هم شيطان‏ها وحى مى‏كن ند هم خدا، اين چيزى كه به ذهن من آمد خدايى است يا شيطانى الهام الهى است يا القاء شيطانى اگر بعد از آن كه به تو وحى شد باز شدى اين خدايى است اگر قفل شدى شيطانى است مثلاً فرض كنيد يك فقيرى، يك كسى وام مى‏خواهد بهش نده اينكه مى‏گويى بهش نده خدايى است يا شيطانى مى‏گويد ارث بهش نده پيرى دارى كورى دارى حالا نمى‏خواهد مالت را وقف كنى نمى‏خواهد حالا بروى مكه بروى... بعد مى‏روى مكه نمى‏خواهد خمس بدهى چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است اگر هى قُفلت كرد كه هى نده قرض نده مكه نرو نبخشش، خانه‏ات را بهش نده يك وقت مى‏بينى پا نمى‏شود اگر هى قُفلت كرد اين شيطانى است.
اگر گفت كار اين را راه بينداز خدا هم كار تو را راه مى‏اندازد اين فعلاً پول خُرد مى‏خواهد آخر بعضى‏ها هستند مى‏گويى پول خُرد دارى مى‏گويد نه دارد ها! مى‏گوئيم بهش بده مى‏گويد اگر بهش بدهم ممكن است يك ساعت ديگر خودم خواسته باشم بابا اين الان گير است تو ممكن است يك ساعت ديگر گير باشى تو گير اين را حل كن بعد بگو خدايا من گير اين را يك ساعت پيش حل كردم تو هم گير من را وا كن يك فرجى مى‏شود اگر بعد از القاء باز شدى الهى است اگر بعد از القاء قفل شدى شيطانى است. برو بزنش، آبرويش را مى‏ريزم، دو تا را چهار تا مى‏كنم اگر هى جوش آمدى... اما اگر باز شدى اى بابا!
يك عالم با كرامتى، خيلى بزرگ بود بعضى از... آيت اللّه حق شناس در جهرم ساكن بود پيرمرد خيلى از علماى وارسته خوب چند تا جوان از دست اين عصبانى شدند گفتند برويم حالش را بگيريم گفتند چه جورى آخر پيرمرد محترم است گفتند مى‏رويم گوئيم به درد نمى‏خورى اين شكسته مى‏شود رفتند آقا ببخشيد ناراحت نمى‏شويد يك چيزى به شما بگوئيم گفت نه شما پسر من هستيد بگو آقا جان چى مى‏خواستى بگويى گفتند اصلاً به درد امروز نمى‏خورى تو آخوند 100 سال پيش هستى گفت به جدم به درد 100 سال پيش هم نمى‏خورم بيا تو چاى بخور!! ديگر خلع يد شده بود يعنى اگر يك كسى به تو فحش داد حالا وِل كن مقوا نيستيم كه خانم به من جسارت كرده برو بابا ول كن بابا به من توهين... بابا بگذر اگر باز شدى ببخش، بگذر، چيزى نيست اين الهام الهى است.
حالا اگر يكى زد سمت راست من مى‏زنم راست، چپ، جنوب، شمال اگر بعد از القاء قفل شديم شيطانى است اگر بعد از القاء باز شديم الهى است. (2 تا خودنويس دارى يكى بده به اين بابا الان مى‏خواهد عروسى كند تالار ندارد تو خانه‏ات بزرگ است بگو بيا خانه ما عروسى كن ديگر پول تالار... آقا يك وقت ميهمان‏ها با كفش مى‏آيند روى قالى، حالا با كفش بيايند روى قالى تكانش مى‏دهى تمام مى‏شود مى‏رود آقا يك وقت لامپ مى‏شكند ظرف‏ها... حالا 2 تا بشقاب بشكند، دل مردم بهتر از شكستنى است اين بشقاب مى‏شكند آن دلش مى‏شكند تو دل آن را بدست بياور ولو به قيمت اينكه چهار تا بشقاب بشكند اگر بريز و بپاش و سخاوتت بيشتر شد اين الهى است اگر قفل شدى چشمش كور من زحمت كشيده‏ام تو درس خوانده‏اى يادش بده نه حالا تقلب سر امتحان قبل از امتحان كمكش كن. بابا حال آشپز مريض است آقا جان بياور ما خودمان مى‏پزيم من بپزم تو بخورى حالا كه دستت واكسى شد كفش‏هاى اين را واكس بزن مگر نوكرشم! آن وقت مى‏دانى اگر كفش آن را واكس زدى دل او را واكس زده‏اى او قلبش نسبت به تو شفاف مى‏شود. تو كفش اين را نورانى مى‏كنى خداوند دل و مغز او را نسبت به تو نورانى مى‏كند چرا معامله نمى‏كنيد چرا بسته شده‏ايد) چرا مى‏گوئيد خودم خودم اصلاً اينكه مى‏گويند ازدواج خوب است يكى از خوبى‏هاى ازدواج... خوب جوان‏ها مى‏گويند ازدواج خوب است فقط براس شهوت ما اسلام 10، 15 خوبى دارد يكى‏اش اينست كه آدمى كه ازدواج مى‏كند خود مش قف... باز مى‏شود آدمى كه زن نارد مى‏گويد خودم، خودم، شلوارم، كيفم، زلفم اما وقتى ازدواج كرد مى‏گويد خودم، زنم، مادر زنم، پدر زنم، بچه‏ام يعنى يك خورده اين خودم باز مى‏شود هر چيزى كه انسان را باز كند ارزش است هر چيزى كه انسان را قفل كند ضد ارزش است.
والسلام عليكم و رحمة اللّه