1383/7/16 راه اهل بيت (عليهم السلام)، راه خدا بايگاني سالانه - 1383



بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى

بحث ما درباره راه مستقيم بود، راه مستقيم چه راهى است؟ اسلام هم راه مستقيم را گفته، مشخصاتش چطور است، هم يك انسانهايى را معرفى كرده گفته اين راه مستقيم است، راه مستقيم اين است، «انتم الصراط»، روايت داريم كه راه مستقيم الگويش اهل بيتند، حالا در اين زمينه راجع به الگوهاى راه مستقيم صحبت مى‏كنم و بعد هم يك بحث خوبى است، يك كمى هم فنى است ولى آنچه خدا به من قدرت داده بتوانم اين را روانش كنم كه افرادى هم كه عادى هستند گير نكنند. الگوهاى راه مستقيم: در زمان ما افرادى حرفهايى مى‏زنند، مثلاً مى‏گويند هر كسى غير از خودش و خدا يك راهى دارد، من از طريق عرفان با خدا حال مى‏كنم، من از طريق موسيقى با خدا حال مى‏كنم، حالا چرا قرآن را عربى بخوانيم، من فارسى مى‏خوانم، تو چكار دارى به كار من، من دلم با خدا گره خورده، من از طريق خانقاه به خدا وصل مى‏شوم. بالاخره هر كسى مى‏گويد من از يك راهى مى‏روم و به خدا وصل مى‏شوم، بايد ببينيم واقعاً، همه اينها هم كه اين حرف را مى‏زنند يا بقول امروزيها مى‏گويند قرائتهاى مختلف، از دين قرائتهاى مختلفى، برداشتهاى مختلفى، مقصود تويى، كعبه و بتخانه بهانه، حالا يا كعبه يا بتخانه، آن شاعر ديگر مى‏گويد عبادت بجزخدمت خلق نيست، خلاصه هر كسى، يكى مى‏گويد عبادت خدمت خلق است، يكى مى‏گويد عوض مكّه دوتا دختر جهازيه بدهيم، يكى مى‏گويد روز عاشورا ما همه غرق گناهيم و يك حسين داريم، يكى از راه قمه و سينه زدن، يكى از راه بريز و بپاش، يكى از راه، هر كسى همينطور، اين جنگل مولايى است، كه درست شده و هر كسى يك جايى مى‏گويد بالاخره خدايى كه مرا آفريده، هدف داشته يا نه؟ خدا حكيم است يا نه؟ ما چند مقدمه بنويسيم كه بايد خود خدا راه را معين كند
آفرينش بر اساس حكمت الهي
خداوند حكيم است، از كجا مى‏گوييم؟ از گودى كف پا، مژه چشم، مشكى بودن ابرو، فضايى كه دور زمين است، مكيدن نوزاد در مقابل فوت كردن، يعنى نوزاد فوت نمى‏تواند بكند اما مكيدن بلد است، چون چيزى را نمى‏خواهد فوتش كند. فعلاً نوزاد بايد بتواند بمكد، كمبودهايى كه زن و مرد نسبت به هم دارند، گرفتن ما اكسيژن و پس دادن كربن و بالعكس درختها كربن مى‏گيرند و اكسيژن پس مى‏دهند، تناسبى كه هست در عالم آفرينش. ما معتقد مى‏شويم كه خدا حكيم است، خدا كه حكيم است، آفرينش هدفمند است، آفرينش هدفمند است، گل سرسبد آفرينش انسان است، ابر و باد و مه و خورشيد و فلك براى انسانند. «خلق سخر لكم، متاعاً لكم» اين انسان هم هزار شاخه مى‏رود، عرفان، موسيقى، خدمت خلق، اشك، مناجات، كمك، عرفان، لسفه، مينطور. . . ، انسان كه مى‏خواهد هر كسى او است، خداوند حكيم درست است كه ابر و باد و مه و خورشيد را براى انسان خلق كند و انسان را اختيارش را با خودش بگذارد، بگويد هر راهى را خودت بخواهى قبول كنى، اگر خدا حكيم است و اگر از آفرينش ما يك هدف دارد، بايد دست ما را بگيرد، يك رهنمودى بكند، بگويد از اين راه برو. آخر يك سرباز مى‏آيد توى پادگان، به او مى‏گويند بابا اين رقمى بايد احترام بدهى، وگرنه يك سرباز بگويد آقا وقتى دلم مى‏خواهد، وقتى ادب مى‏دهم زبانم را در بياورم، يكى مى‏گويد من مى‏خواهم كلاهم را بردارم، يكى مى‏گويد من مى‏خواهم. . . ، هر كسى فرض كنيد كه مثلاً دستش را بگذارد روى شكمش، يكى بگويد دو تا دستم را بگذارم روى سرم، خوب اين كه هرج و مرج مى‏شود، اگر پادگان هدفى دارد، فرماندهى دارد، نظم و انضباط و ادبى در كار است بايد قانونش را هم خود مسئولان پادگان توجه كنند، كه بگويند اينجا اين ساعت بيدار شويد، اين رقمى سلام كنيد، اين رقمى بر پا، اين رقمى بنشينند، نمى‏شود خداوند حكيم آفرينش را با حكمت خلق كند، مردم را بگويد هر كس هر كارى مى‏خواهد بكند، بكند، حالا اين يك مقدمه، مقدمه دوم اين است كه يك شاخه گل يك كسى بدهد به يك كسى، تشكر دارد، تشكر واجب است، هم عقلاً، هم شرعاً، در تمام دنيا، هر جاى كره زمين هر كس با هر عقيده و مذهب و مرام و آئينى كه دارد، يك گل به او بدهى تشكّر مى‏كند، حتى توى حيوانها تشكّر است، تشكّر واجب است، هر چه نعمت مهم‏تر باشد، تشكّرش سنگين‏تر است. هرچه خدمت بيشتر، تشكّر برتر و اين هم عقلى است. حالا ما آفريده شده‏ايم، بناست يك راهى برويم، در قران 114 سوره داريم، هر سوره روى يك چيزى تكيه مى‏كند.
پيامبران ما پاداش نمي‌خواهيم
سوره‏اى در قرآن است بنام سوره شعراء، تكيه‏گاهش اين است، تاريخ انبياء را نقل مى‏كند از آيه 109 تا حدود آيه 130، بيست تا آيه تاريخ پنج پيامبر را نقل مى‏كند، هود و صالح و لوط و نوح(عليهم السلام) و مى‏گويد همه پيامبرها مى‏گفتند ما مزد نمى‏خواهيم.
شعار انبياء: ما مزد نمى‏خواهيم، آيه‏اش هم اين است: «ان اجرى» اجرى ما از شما نمى‏خواهيم، «الا على ربّ العالمين» ما اجرمان را از پروردگار عالميان مى‏گيريم. ما از شما اجر نمى‏خواهيم. خوب تمام انبيا گفتند ما مزد نمى‏خواهيم در سوره بگوييد، شعراء، چند تا پيامبر همه مى‏گويند ما مزد نمى‏خواهيم، پيامبر ما هم بارها توى قرآن آيه‏اش آمده كه به مردم بگو من مزد نمى‏خواهم. بحث اين است كه آيا اين كه مى‏گويد مزد نمى‏خواهم، مراد مزد مادّى است، يعنى اگر من آمدم گفتم من اينجا سخنرانى مى‏كنم، پول نمى‏خواهم، اما معنى‏اش اين است كه گوش به حرفم بده ديگه، چون تمام انبيا كه گفتند مزد نمى‏خواهيم، خودشان مى‏گفتند: «و اتقوالله» تقوا داشته باشيد و «اطيعون» به حرفهايمان گوش بدهيد، پس مراد از اين كه مى‏گويند مزد نمى‏خواهيم، مى‏گويند مزد مادى نمى‏خواهيم، مزد معنوى مى‏خواهيم، اگر معلم به شاگردش گفت مزد نمى‏خواهم، معنايش اين نيست كه به درس من گوش نده، يعنى مزد نمى‏خواهم، مزد من اين است كه درس من را گوش بدهى، پس مراد انبيا اين كه مى‏گويند مزد نمى‏خواهيم، يعنى مزد مادى نمى‏خواهيم، ولى مزد معنوى مى‏خواهيم. حالا ما مزد نمى‏خواهيم، مراد از مزد چيست؟ اين مزدهاى مادى است، پس مزد معنوى مى‏خواهيم.
پاداش پيامبران , انتخاب راه خدا
براى پيامبر ما، اين مزد معنوى چيست؟ دو تا راه فرموده كه اين است، پيامبر گفت: من هيچ مزد از شما نمى‏خواهم، مزد معنوى چيست؟ «الا من شاء ان يتخذ الى ربّه سبيلا»، پيامبر گفت من مزد نمى‏خواهم «الا» هر كه خواست «شاء» هر كس خواست اين «شاء» يعنى بخواهد، «انشاء الله» يعنى اگر خدا بخواهد، «ما شاء الله» يعنى آنچه كه خدا بخواهد، «شاء» يعنى خواستن، من مزد نمى‏خواهم مگر اين كه هر كه مى‏خواهد، اجبارى نيست. خواست مسلمان بشود، خواست مسلمان نشود، هر كه دوست داشت بگيرد بسوى خدا يك راهى را، مزدم اين است كه هر كسى يك راهى را بين خودش و خدا انتخاب كند. پيامبر فرمود من زجرهايى كه كشيده‏ام، مزد رسالتم اين كه، هر يك از شما يك راهى را به سوى خدا، انتخاب كنيد، پس اين را فارسى كنيم، راهى آزادنه به سوى خدا. اين مزد پيامبر است، ترجمه «الا من شاء» باز اين جا هر كس يك راهى را مى‏رود، مى‏گويد خيلى خوب مگر نگفته مزد پيامبر اين باشد كه يك راهى را براى خدا برويم، من اين راه را انتخاب مى‏كنم، من دوست دارم سينه بزنم. آن يكى مى‏گويد من دوست دارم افطارى بدهم، آن مى‏گويد من دوست دارم دارالايتام درست كنم، من دوست دارم. . . . دانشگاه بسازم، خوابگاه بسازم، حوزه علميه بسازم، من دوست دارم. . . . هر كس يك راهى را مى‏گويد، الان آقا اگر به يك كسى بگوئيم اين پول را چه كارش كنيم، هر كسى يك نظريه مى‏دهد، پيامبر از ما مزد مى‏خواهد، مزد هم اين است كه هر كسى يك راهى را به سوى خدا برود، باز راهها مختلف مى‏شود، چه كنيم كه «اهدنا الصراط المستقيم»، قرآن براى اينكه اين راهها را جمعش كند، آخر، هر كس يك راهى دارد، «الى ربه سبيلا»، اين راه، يكى اين ور مى‏رود، يكى آن ور مى‏رود، اين ور مى‏رود، اين ور مى‏رود، براى اينكه اين راههاى مختلف جمع بشود.
پاداش پيامبر مودت اهل بيت(عليهم السلام)
يك جا، گفته ببينيد جمع اين است كه، اگر خواسته باشيم جمع بشود، «قل» به مردم بگو «لا اسألكم اجراً» من اجرى از شما نمى‏خواهم، «الّا المودّة»، شما مى‏خواهيد بگوئيد باقى‏اش را بگوئيد، بگوئيد «فى القربى» من هيچ چيزى نمى‏خواهم مگر «مودة»، پس اينجا كه مى‏گويد، اينجا «الّا» است، «الّا»، اينجا مى‏گويد: «الّا»، «الّا»، يعنى فقط، فقط راهى را بسمت خدا برويد، مزد من اين است كه فقط راهى به سمت خدا برود، اينجا مى‏گويد مزد من فقط مودّت است، دو تا فقط كه نمى‏تواند باشد، دو تا فقط دروغ است، آدم بگويد فقط تابستان درس مى‏خوانم. دو مرتبه بگويد فقط زمستان درس مى‏خوانم، اِ، يك كسى بگويد فقط نان مى‏خورم، بعد بگويد فقط آب مى‏خورم. اين دروغ، دو تا فقط نمى‏شود يك آدم، يك آدم معمولى دو تا فقط نمى‏گويد، خواسته باشد راست بگويد، تا چه برسد با پيامبر، تا چه برسد به خدا، توى قرآن وقتى دو تا «الّا» آمده، يا بايد اينها تضاد داشته باشد، مثل فقط تابستان، فقط زمستان، كه دروغ است، يا بايد اين دو تا «الّا»، آفرين! يكى باشد، مثل اينكه شما مى‏گوئيد من فقط مايع مى‏خورم، بعد مى‏گويى فقط شير مى‏خورم، اينها يكى است، مرادم از مايع شير است، اگر بگويى فقط نان مى‏خورم، فقط آب مى‏خورم دروغ است، وقتى دو تا فقط داريم، مى‏گويد من مزد نمى‏خواهم فقط راه به سمت خدا برويد، يك جا هم مى‏گويد من مزد نمى‏خواهم فقط اهل بيت من را دوست داشته باشيد، از اين پيداست اين دو تا فقط يكى است.
انحصار راه خدا در پيروي از اهل بيت(عليهم السلام)
يعنى راه خدا فقط راه اهل بيت است، خيلى از اين حرف دَر مى‏آيد، آن وقت ما مى‏توانيم فقه‏مان را از غير امام صادق(عليه السلام) بگيريم، (هر مسلمانى فقه‏اش را از غير على(عليه السلام) و فاطمه(سلام الله عليها)، چون امام احمد حنبل، از بزرگان، اصلاً حنبلى‏ها فرقه‏اى بزرگ از اهل سنت هستند) مى‏گويد از پيامبر(صلّى الله عليه و آله و سلّم) پرسيدم، اين «قربى» چه كسى است؟ «قربى» كه مى‏گويد مزد رسالتم فقط «قربى» است، على و فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) و نسل اينها است، حتى امام احمد حنبل هم اين را گفته است، روايات زيادى داريم از اهل سنت كه اهل بيت اينها هستند، هيچ كس ديگر نيست، خوب تكرار مى‏كنم كه آقايانى كه دير پيچ تلويزيون را باز مى‏كنند، يك بار ديگر دقّت كنيد، من دلم مى‏خواهد، اين بحث براى من يك بحث نويى است، يعنى در اين شصت سال، كه تقريباً از عمرم گذشته، هيچ چيزى را به اندازه اين آيه رويش كار نكرده‏ام، قلّه مطالعات من اين آيه است، توى تمام تفسير نور هم، اين آيه را بيشترين دقت را رويش كرده‏ام، لطف خدا بوده، حالا مى‏خواهم، فقط فنى است، هِى مى‏خواهم روانش كنم، يك بار ديگر روانش مى‏كنم. بسم الله الرحمن الرحيم. يك شاخه گل تشكّر دارد، تشكّر از كسى كه به ما خدمت كرده، لازم است چه مسلمان باشيم، چه نباشيم، بيشترين كسى كه به ما خدمت كرده، بعد از خدا انبياء هستند، خدا ما را آفريد، انبياء ما را هدايت كردند و گرنه آب و نان و. . . . اينها كه، زنبور عسل هم كندو دارد، مسكن دارد، حيوانها هم مى‏چرند، علف مى‏خورند، هنر ما به خوراك و پوشاك و مسكن نيست، هنر ما به تفكّر و هدايتمان است، بعد از خداوند هيچكس به اندازه انبياء از ما مزد نمى‏خواهد، شعار انبياء اين است كه ما از شما، من دوست دارم نصفش را من بگويم و نصف ديگرش را شما بگوئيد، كه آنهايى هم كه پاى تلويزيون هستند تمرين كنند، تشكّر از ولى نعمت لازم است، هر كه خدمتش بيشتر باشد، تشكّراش بيشتر است. بعد از خدا كسى به اندازه انبياء به گردن ما حق ندارد، انبياء همه شعارشان اين بود ما از شما هيچ مزد نمى‏خواهيم، مراد كه مى‏گويد مزد نمى‏خواهيم، مزد مادى است، وگرنه مزد معنوى مى‏خواهند، مثل معلمى كه به بچه‏اش مى‏گويد پول نمى‏خواهم، نه معنايش اين است كه درس هم ياد بگير، يعنى مزد معنوى مى‏خواهم، مزد معنوى پيامبر دو تا قالب براى آن درست شده است، يك قالبش اين است كه مزد معنوى من اين است كه راه خدا را برويد، فقط «الّا» دو تا آيه‏اى هم كه مى‏گويد مزد مى‏خواهم «الّا» است، «الّا» يعنى فقط دو تا فقط يا بايد به هم بخورد يا بايد ضد هم باشد، ضد هم باشد، دروغ است، اگر به هم خورد معلوم مى‏شود كه آن مزدى كه مى‏گويد فقط مزد من راه خداست، بعد مى‏گويد مزد من فقط عشق به اهل بيت است، معلوم مى‏شود راه خدا جزء عشق به اهل بيت نيست. اگر بگويند فقط راه خدا را برويد، فقط، اگر گفت مزد من فقط راه اهل بيت است، هيچ مسلمانى حق ندارد فقه‏اش را از غير اهل بيت بگيرد چون غير فقه اهل بيت راه خدا نيست، تمام فقه‏ها بايد بيافتد به اقيانوس اطلس، به دليل قرآن، يك «قال الصادق» هم من نمى‏خواهم بگويم هان! بحث امروز من «قال الصادق» نيست، فقط از متن وحى است، يعنى هر كس قرآن را قبول دارد خلاص. ديگر كسى نمى‏تواند بيايد بگويد دين قرائات مختلف دارد هر كسى با يك قرائتى، يك قرائت بيشتر نداريم، آن هم قرائت امام صادق «الاالمودة» باقيها «الى ربّه سبيلاً» نيست، سبيل‏ها و راههاى سليقه‏اى است، آن سليقه‏اش مى‏تواند دو دستى بزند، آن يكى بزند، آن چى كند، آن قمه بزند، اينها ديگه، هر كس سليقه‏اى است، مودت، حالا، تشكر از پيامبر لازم است.
ماموريت پيامبر(ص) در معرفي راه اهل بيت(عليهم السلام)
خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «قُل» اتفاقاً اين را هم به شما بگويم، لطيف است، تمام آياتى كه پيامبر مى‏گويد من مزد مى‏خواهم، «قُل» جلوى آن است، يعنى خود پيامبر انگار كه رويش نمى‏شد به مردم بگويد، مثل آدمى كه دختر دارد، خودش نمى‏گويد آقا، دختر دارم بيا خواستگارى، بايد يك كس ديگر بگويد كه فلانى دختر دارد. تمام آياتى كه به مردم مى‏گويد بگو من مزد مى‏خواهم، خود پيامبر(صلّى الله عليه و آله و سلّم) نگفته است، مى‏گويد: «قُل» به مردم بگو من مزد مى‏خواهم، اين هم يك لطيفه‏اى است هان، نكته لطيفى است اين هم خودم تازه ياد گرفته‏ام. تمام آياتى كه حجةالاسلام محسن قرائتى، آدم خودش رويش نمى‏شود كه به خودش بگويد، حجةالاسلام مگر اينكه يك كسى به كسى پيامى بدهد، توى پيامش، به من مثلاً لقب بدهد و بنده به خاطر اينكه پيام آقا را مى‏خوانم به خودم هم لقب بدهم، والا خودم بگويم، اينجا بنويسم حجةالاسلام زشت است، كسى ديگرى بايد بگويد، آياتى كه به پيامبر(صلّى الله عليه و آله و سلّم) مى‏گويد مزد بگير، جلوى آن «قُل» است يعنى پيامبر از طرف من به مردم بگو كه من مزد مى‏خواهم، مزدم هم دو تا قالب دارد، يك قالبش اين هست كه راه خدا، فقط راه خدا، پشت سرش مى‏گويد فقط اهل بيت، دو تا فقط دروغ دَر مى‏آيد، فقط تابستان درس مى‏خوانم، فقط زمستان، دروغ است، مى‏شود گفت فقط تابستان درس مى‏خوانم، بعد گفت فقط شبها درس مى‏خوانم، يعنى مرادم شبهاى تابستان است، اين قابل. . . فقط مايع مى‏خورم، فقط شير مى‏خورم، مايع و شير يكى است، اما فقط نان، فقط آب، اين دروغ است. وقتى مى‏گويد مزد من فقط راه خداست، از آن طرف مى‏گويد مزد من فقط اهل بيت است يعنى راه خدا، فقط راه اهل بيت است. خوب حالا كه تا اينجا آمده‏ايم يك صلوات ختم كنيد تا لطيفه‏هايش را بگويم. مودّت غير از محبّت است، محبت آدم دوست دارد ممكن است آدم انگشترش را هم دوست داشته باشد. لباسش را هم دوست داشته باشد، فرش را هم دوست داشته باشد، مودّت يعنى آن عشقى كه دنبالش اطاعت باشد، پس نتيجه مودّت، اطاعت، ريشه مودّت هم معرفت، آدم تا كسى را نشناسد، دوست‏اش. . . (اگر نمى‏دانيم اين حلبى است يا طلا دوستش نداريم، بايد بفهميم طلا است دوستش داشته باشيم، بفهميم كه اين سيّد است كه مى‏رود علامه طباطبايى است سلام عليكم، اگر ندانيم كه مى‏گوئيم سيّدى است و دارد مى‏رود، بايد بفهميم استاد دانشگاه است، پس ببينيد مودّت يك ريشه‏اى دارد، معرفت، يك نتيجه دارد چى؟ اين مودّت. آخر وقتى به يك كسى مى‏گويند كراوات ببند يعنى شلوارت را هم پا كن، پيراهنت را هم بپوش، لخت كه كراوات كه نمى‏شود بست كه، وقتى مى‏گويد مودّت، زير مودّت يك پيراهن هست، تا انسان شناخت نداشته باشد، به آن عشق نمى‏ورزد، شما به يك بچه سه ساله بگو عروس مى‏خواهى يا بستنى؟ مى‏گويد بستنى، خوب آن بچه سه ساله نمى‏فهمند عروس يعنى چه؟ او بستنى را به اندازه سى تا عروس دوست دارد، پس بايد يك شناختى باشد، هر وقت مى‏گويد مودّت، مودّت يك پيشوندى دارد يك پسوند، قبل از مودّت يك معرفت است، بعد از مودت، چون آدم به يك كسى مى‏گويد دوستت دارم، شما امشب به خانمت بگو دوستت دارم. مى‏گويد برويم بازار، بگو نه بازار نمى‏روم، مى‏گويد دروغ مى‏گويى، نمى‏شود گفت دوستت دارم ولى پول خرجت نمى‏كنم.
معرفت , مودت و اطاعت ملازم يكديگرند.
مودت قبلش معرفت است، بعدش اطاعت، خلاصه چه مى‏خواهى بگويى آقاى قرائتى امشب، مى‏خواهم بگويم كه بسم الله الرحمن الرحيم پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) ما را نجات داد، از چه؟ از جهل به علم، هنوز سخنان پيامبر روى دستش روى كره زمين نيامده، هيچ دانشمندى، اين همه وزراى آموزش و پرورش كشورها دور هم مى‏نشينند، هنوز كسى اين حرف را نزده، زگهواره تا. . . آخرين اجلاس وزراى آموزش و پرورش چند سال پيش در داكا بود، آخرين قطعنامه‏شان اين بود كه آموزش براى هميشه، گفتيم خيلى زحمت كشيديد، پيامبر به ما مى‏گويد تا گور، هنوز كسى بالاتر از پيامبر در هيچ كلمه‏اى حرف نزده است. در عبادت، در تقوا، در خدمت به خلق، در احترام به كودك، پيامبر در سجده بود، كوچولوها رفتند روى كمرش بازى كردند، پيامبر(صلّى الله عليه و آله و سلّم) سجده‏اش را طول داد، فرمود كمرم ميدان ورزش بچه‏ها بود، خواستم بازى بچه‏ها را. . . كدام دكتراى روانشناسى كودك(و نمى‏دانم كيهان بچه‏ها و برنامه كودك، نمى‏دانم از اين چيزهايى كه تلويزيون و راديو و دنيا حرف مى‏زند تا حالا هيچ كدام) حاضرند تا كمرشان ميدان ورزش بشود، هيچ كس بالاتر از اسلام چيزى نگفته است. مى‏گويند ضد عفونى كنيم، بهداشتى. ولى پيامبر ما هزار و چهار صد سال پيش لباسهايش را توى ديگ مى‏جوشاند كه ضد عفونى بشود، خيلى از طرف بهداشت مى‏آيند كه مرغها و دامداريها و گاوداريها و اينها را مُهر و موم مى‏كنند، پيامبر ما مرغ كه مى‏خواست بخورد، جوجه مى‏گرفت، توى خانه اينها را دانه مى‏داد، كه يك وقت اين نوك به يك چيز خراب نزده باشد، بالاترين حق را پيامبر به گردن ما دارد، حق انسانيت دارد، اصلاً انسان بدون دين يعنى خوراك، پوشاك، مسكن، حالا خوراك سوپردولوكس، ولى پيامبر به گردن ما حق دارد، (مزد از ما مى‏خواهد، مزدش گفته «الّا»، «الّا» فقط راه خدا، فقط راه اهل بيت. راه خدا و اهل بيت يكى است. اگر دو تا باشد، شما بگوئيد اگر دو تا باشد، دروغ است. بگويم من فقط تابستان درس مى‏خوانم، فقط زمستان درس مى‏خوانم اين كه دروغ است. وقتى مى‏گويد مزد من فقط راه خداست، بعد مى‏گويد مزد من فقط اهل بيت است، يعنى راه خدا فقط راه اهل بيت است.
اگر راه خدا فقط راه اهل بيت است، هيچ فقهى جز فقه اهل بيت، راه خدا نيست، دارم نتيجه‏هاى خطرناكى مى‏گيرم هان. هيچ فقهى جز فقه اهل بيت راه خدا نيست، هيچ قرائتى جز قرائت اهل بيت خدا نيست. بايد بدانيم اهل بيت ما خانقاه رفتند يا نه، مسجد مى‏رفتند.
اگر اهل بيت ما اهل مسجد بودند، خانقاه غلط است، اگر اهل بيت ما قمه نمى‏زدند، قمه زدن غلط است، من عاشق حسينم، بسم الله الرحمن الرحيم، تو عاشق حسينى، ببين حسين چه گفته است، اگر خيلى مودّت دارى، نتيجه مودّت اطاعت است، عبادت به جز خدمت خلق نيست. يعنى تمام انبياء كج رفتند، چون تمام انبياء غير از خدمت خلق كارهاى ديگرى هم داشتند، وقتى مى‏گويى عبادت بجز خدمت خلق نيست، يعنى كارهاى امام صادق(عليه السلام) دروغ است، چون امام صادق(عليه السلام) خدمت به خلق مى‏كرد، عبادت هم مى‏كرد، من نماز نمى‏خوانم ولى خدماتم خوب است، سر وقت مى‏آيم و سر وقت مى‏روم، خيلى منظم هستم، نمى‏دانم حق و ناحق. . . . امينم، تمام كمالات را داشته باشى منهاى نماز، راه خدا نيست، راه اهل بيت نيست. نماز سر جايش، اون هم سرجايش، نمى‏شود با يك بال پرواز كرد، يك ماشين نمى‏تواند با يك لاستيك مسافركشى كند، دين غير پزشكى است، كه تخصصى باشد، يك پزشك مى‏تواند بگويد كه من متخصص قلبم، كار به كليه ندارم، كليه‏ام كار به چشم ندارم، دين تخصصى نيست كه هر كسى يك گوشه دين را بگيرد، اين آقا خيلى كارهايش خوب است، فقط نماز حال ندارد، اين آقا نماز مى‏خواند، دروغ مى‏گويد، باقى كارهايش غلط است، راه خدا فقط يكى است و آن فقط راه اهل بيت است، ببينيم اهل بيت چه گفته، همه چيزى گفته‏اند، امام رضا(عليه السلام) دو تا ميهمان داشت فرمود: «شرقاً او غرباً» به شرق برويد و يا به غرب نرويد، حرف منطقى پيدا نمى‏كنيد جز اين كه ما گفته‏ايم، چون علم ما بند به علم خداست كه او خالق شماست، خالق شما هر چه كه شما نياز داشتيد توى قرآن آورده، «لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين»(59-6) هيچ‌تر وخشكى نيست جز اينكه توى قرآن است و ما بند به همان قرآنيم.
عصمت اهل بيت(ع) لازمه مودت و اطاعت از آنان
حالا، يك سؤال مى‏كنم جواب بدهيد، تشكّر از ولى نعمت مال يك قرن خاصى هست؟ هان؟ ! پس ما هم بايد از پيامبر(صلّى الله عليه و آله و سلّم) تشكّر كنيم. خيلى خوب، يا رسول الله بنده مى‏خواهم از شما تشكّر كنم چه كنم؟ مى‏گويد فقط يك راه دارد، فقط مودّت قربى، مى‏گويم قربى كيست؟ قربى بايد معصوم باشد، چون نمى‏شود پاداش پيغمبر معصوم مودّت و محبّت به گنهكار باشد، يعنى يكى معصومى بيايد و بگويد من پيغمبر معصوم به شما حق دارم. حق من اين است كه اين گنهكار را دوست داشته باشيد، يعنى عشق به گنهكار پاداش به رسول نيست، پس قربى حتماً بايد معصوم باشد، الان هم كه بنده، بعد هم گفتيم تشكّر تاريخ مصرف ندارد، هر مكان، هر زمان، تشكّر لازم است پس ما در اين زمان هم خواسته باشيم، تشكّر كنيم بايد يك رهبر معصومى باشد كه به او مودّت داشته باشيم، بايد الان هم در زمان ما قربايى باشد كه ما «مودّت فى القربى» به او بورزيم و آن عشق به قربى پاداش پيامبر(صلّى الله عليه و آله و سلّم) باشد، پس الان بايد حضرت مهدى(عليه السلام) هم چى باشد، عشق به امام زمان(عليه السلام)، عشق به امام زمان(عليه السلام) گفتيم شناخت آقا، عشق به آقا، سپس اطاعت آقا، اطاعت آقا كه شد، آقا فرموده: وقتى كه من غايبم، برويد دستتان را بگذاريد توى دست كسى كه سه تا شرط داشته باشد، فقيه، باتقوا، بى‏هوس، يعنى مرجع تقليد، نمى‏شود بگوئيم خيلى خوب، حالا ما، خودمان مى‏شناسيم، سهم امام را. . . اصلاً من ديروز به يكى از تجار گفتم اصلاً شما حق داريد به مرجع تقليد بگوئيد كه به من اجازه بده خمسم را خودم بدهم، ما غصّه مى‏خوريم كه چرا فدك را غصب كردند، حق زهرا(سلام الله عليها) بود، خوب اگر گريه مى‏كنيم كه حق زهرا(سلام الله عليها) چرا غصب شد، نبايد گريه كنيم كه بنده هم سهم امام را نمى‏دهم، حق امام را غصب كردم، غصب، غصب، چه غصبِ مادر، چه غصبِ، خدا يك ميليون به من داده، بايد دويست تومان آن را بدهم، (آقا من خودم مى‏دهم، شما حق نداريد خودت بدهى، پول مال امام زمان است، اين آقا را قبول ندارم، حق دارى قبول نداشته باشى، اگر با سند باشد، ولى بايد بروى دنبال يك آقايى كه قبولش. . . ما در «قد قامت الصلوة» انتخابات، حالا جمهورى اسلامى پز مى‏دهد كه ما سالى يك بار انتخابات بپا كرديم، بابا ما در هر روزى پنج تا انتخابات داريم، يعنى 5 دفعه كه اذان مى‏گويند يا حالا كه كشور ما سه بار اذان مى‏گويد، هر آقايى را كه قبولش دارى برو مسجدش، هر آقايى را قبولش ندارى، پشت سرش نماز نخوان، من نمى‏خواهم پشت سر اين آقا نماز بخوانم، گناه ديدم خداى ناكرده اگر، اگر ازش گناه ديدم، برو يك مسجد ديگر، شما حق نداريد اقتدا كنيد، رودربايستى هم نداريم.
والله حالا كه ديگه گير كرده‏ايم با زور الله اكبر، نه با زور نيست، نمازت باطل است، گير كردى برو جاى ديگر، اگر يك اداره‏اى هم آقايش را قبول نداره بايد زنگ بزند به سازمان تبليغات كه آقا به اين دليل من آقا را قبول ندارم عوضش كن. البته عدالت هم معنايش گناه كبيره است. هان! حالا خط سياسى‏اش به شما نخورد، رنگ ابايش را شما نپسنديدى، يك اختلاف سليقه به شما آمد، اينها گناه كبيره نيست، حالا، حرفهايم را جمع كنم، پيامبر(صلّى الله عليه و آله و سلّم) ما را از شرك به توحيد دعوت كرد از جهل به علم دعوت كرد از ضلالت به هدايت دعوت كرد از تفرقه به وحدت دعوت كرد، پيامبر ما را هدايت كرد، مزد مى‏خواهد مى‏گويد مزد من اين است كه راه خدا را برويد، آيه ديگر اين است كه گفته مزد آن اين است كه اهل بيت را دوست داشته باشيد، الان هم مزد پيامبر(صلّى الله عليه و آله و سلّم) اين است كه ما حضرت مهدى(عليه السلام) را دوست داشته باشيم، خوب حالا اين مودّت چيست؟ اين مودّت هم يك بارى دارد هان، من نمى‏دانم چيست؟ يك خورده ديگر باز اينجا يك خورده فنى‏تر مى‏شود، اگر يك كسى پنجاه سال زحمت كشيد، شما يك سكه به او داديد، گفتى اين سكه مزد پنجاه سالت، اگر شما عادل باشى، معلوم مى‏شود اين سكه، سكه طلاهاى عادى نيست، بايد به قدرى اين گران باشد كه هموزن خدمات پنجاه ساله‏اش باشد، قرآن آيات زيادى داريم كه اگر كسى اهل ايمان و عمل صالح بود، «جنات»، باغهايى به او مى‏دهيم، «تجرى من تحت الانهار»، «روضات» باغهايى به آنها مى‏دهيم «لهم مايشاؤن»، هر چى بخواهد به او مى‏دهيم، «جنت ارضها كارض السماوات»، اگر يك نفر اهل خير شد و هدايت شد، باغها و بهشت‏ها به اومى‏دهيم، حالا كه پيامبرى كه صدها ميليون آدم را به يك همچين بهشتى فرستاده مزدش چيست؟ مى‏گويد مزد من فقط مودّت است، معلوم مى‏شود اين مودّت يك كيميايى است، يك جوهرى است كه هم وزن صدها ميليون آدم است كه هر كدامش باغها و كاخها، باز اين مودّت چى چى است؟ اصلاً يك چيز بگويم حرف آخر اگر بشر را دستش را توى دست غير معصوم بگذارند، ظلم به بشر است، چون تمام هستى براى بشر آفريده شده. آن وقت اين بشر كه گل سرسبد هستى است، دستش را بگذاريم توى دست گناهكار، ظلم به انسان است مثل اينكه تمام گاز و آب و مدرسه و كتابخانه و آزمايشگاه و فرّاش و خادم و مدير و همه اينها براى اينكه بچه درس بخواند توى مدرسه بعد يك معلم فول بفرستيم سر كلاس، تمام پولها را جمع كرده‏ايم، ويزا و ارز و دلار و نمى‏دانم، گذرنامه و همه اينها را بوده كه برويم مكه، حالا يك خلبان چرت‏آلود مى‏نشيند پشت فرمان، خيانت به حج است، خيانت به مسافرين، ابر و باد و مه و خورشيد و گذرنامه و ويزا و امضاء، دلار، خداحافظى نمى‏دانم چى، چى، چى، همه اينها كه برويم مكّه حالا يك خلبانمان چرتى باشد، يعنى هيچى، همه كارها را كرديم، تالار عروسى، حالا لحظه‏اى كه عروس و داماد مى‏آيند برق خاموش مى‏شود، اصلاً دست بشر را بگذاريم توى دست غيرمعصوم، ظلم به هستى، يعنى ظلم به خورشيد است. چون خورشيد تابيد به خاطر من، آن وقت دستم را گذاشتيد توى دست خلافكار، ابر و باد و مه و خورشيد مال ماست، آن وقت ما دستمان توى دست خلافكار باشد، دست بشر توى دست غير معصوم ظلم به بشريت است. حالا آدم مى‏فهمد اين قربى، مودّت چيست؟ قطعنامه سخنرانى من، بسم الله الرحمن الرحيم مودّت بقدرى كيمياست كه وزنش هموزن تمام بهشتيها و كاخها و باغهاى بهشتى است. دو- قربى قطعاً بايد معصوم باشد، چون نمى‏شود پاداش پيامبر معصوم عشق به پيامبر غير معصوم باشد. سه- دو تا فقط نمى‏شود آورد، وقتى مى‏گويد مزد من فقط راه خداست، آيه‏اى ديگر مى‏گويد مزد من فقط اهل بيت يعنى راه خدا فقط راه اهل بيت است، فقط راه اهل بيت كه شد فقه‏هاى ديگر ممنوع، قرائات ديگر ممنوع، ما حق نداريم كه هر جور دلمان مى‏خواهد عبادت كنيم، دارد مى‏رود كربلا، زنجير گردنش است و وارد صحن مى‏شود، كدام يكى از امامان ما وقتى مى‏خواستند بروند زيارت امام حسين به پيروانشان دستور دادند كه زنجير گردنت كن و برو، با زانوهايشان مثل گوسفند راه مى‏روند، كدام يك از امامان ما گفته‏اند كه وقتى مى‏روى زيارت اين رقمى برويد زيارت، تمام اينها عزاداريهاى خودسرانه است، همه اين خرافات، به اسم عشق هم نگذاريد رويش، عشق هم كانال دارد، يك كسى نمى‏گويد به خانمش كه من عاشقتم، مى‏خواهم گوشت را گاز بگيرم، بابا عشق هم، آخه، بايد ببينيم چه جورى گفته‏اند عشق، اظهار عشق هم. . . ، اظهار عشق هم كانال دارد، آقا هر كس يك جورى، ما خبرهايى مى‏شنويم از زوّارهاى كربلا، عكس را بلند كردند با هيئت عظيمى دارند مى‏روند توى صحن، گفتم اين عكس چه كسى است؟ گفتند عكس سيّد حسنى، سيّد حسنى ديگر كيست؟ ما الان دو سه تا امام زمان داريم، توى زندان همينطور بلند مى‏شود مى‏گويد كه من خواب ديدم كه امام زمان را. . . يك مشت زن و مرد ساده هم عقبش مى‏روند، توى همين تهران آدمهاى دروغگو هستند، دكان باز كردند، مگر دين را مى‏شود عقب خواب رفت، دين مى‏گويد سگ وارد مسجد نبايد بشود، حالا شما اگر هر شب خواب ببينى كه خود امام صادق(عليه السلام) فرمود: فردا مى‏روى توى مسجد اوّل موجودى كه مى‏آيد احترام مى‏گيرى، مى‏روى توى مسجد مى‏بينى كه سگ آمد، اگر صد شب هم خواب امام صادق(عليه السلام) را ببينى كه موجودى را كه مى‏آيد توى مسجد احترام بگير، اما وقتى كه بيدار شدى ديدى سگ آمد، فقه اهل بيت مى‏گويد كه سگ وارد مسجد نبايد بشود، بايد با چوب بيرونش كنى ولو هر شب خواب امام صادق(عليه السلام) را ببينى، مگر مى‏شود كه يك خانمى مى‏گويد كه من خواب يك سيّد بزرگوارى را خواب ديدم، به نظرم خود حضرت ابوالفضل بود، اين سيّدهاى بزرگوار نمى‏دانم كه چرا خواب ما نمى‏آيند، ما صبح تا شب قرآن و حديث مطالعه مى‏كنيم، يك بار اين سيّدهاى بزرگوار خواب ما نمى‏آيند، اين خانم حجابش درست نيست، نمازش درست نيست، زبانش درست نيست، اخلاقش درست نيست، آن آقا نه خمس مى‏دهد، نه زكات مى‏دهد، نه حج رفته، واجب الحج، هيچ كارش درست نيست، هر شب هم خواب اين سيّد بزرگوار را مى‏بيند، اينها دكان است، آقا! بسم الله الرحمن الرحيم دكان، دكان، دكان، يك راه بيشتر نيست و راه «مودة فى القربى» است مودّت هم، معرفت، مودّت، اطاعت، كانالش هم مجتهد عادل، خلاص، مجتهدين ما هم تقليد مى‏كنند بى رودربايستى، امام خمينى(رحمة الله عليه) وقتى مريض مى‏شد، هر چه دكترها مى‏گفتند گوش مى‏داد، مراجع ما وقتى مريض مى‏شوند، هر چه دكتر مى‏گويد گوش مى‏كنند، ما هم هر چه مرجعمان مى‏گويد بايد گوش كنيم. خدايا! اين راه مستقيم‏هايى كه ما گذاشتيم كنار، اين ور و آن ور مى‏رويم، دنبال خواب و خيال و شعر و هر كسى يك چيزى تحليل مى‏كند، يكى عينك سرخ مى‏گذارد، همه شلغمها را لبو مى‏بيند، يك كسى عينك سبز مى‏گذارد همه كاه‏ها را علف مى‏بيند، هر كسى در دنياى خيال يك چيزى فكر مى‏كند، به اسم دين، خدايا! ما را از تمام خطوط انحرافى گاهى مدرن است، مى‏گويد قرائات مختلف، گاهى سوپردولوكس مى‏گويد گاهى استاد دانشگاه مى‏شود، مى‏گويد دين، دين يك هدفى دارد، يك گوهرى، يك هدفى است، هدفش ثابت است، گوهرش متغيّر، گوهرش ثابت است ايدئولوّژى قبل از جهان‏بينى، جهان‏بينى قبل از ايدئولوژى، اينها همه آروغ مى‏زنند) يك راه بيشتر نيست «ان المودة فى القربي»
والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته