1383/10/3 امام رضا(ع)، ولايتعهدي بايگاني سالانه - 1383



بسم الله الرّحمن الرّحيم

بينندگان عزيز بحث را شبي مي‌بينند كه در آستانــه تولد آقا امام رضا(عليه السلام) هستيم من هم يك كلمه‌اي را مي‌خواهم راجع به امام رضا(عليه السلام) كه شنيده‌ايد به احتمال زياد، تحليل و تفسيري به مقداري كه سواد دارم به آن بدهم.
ثواب زيارت امام رضا(عليه السلام) از زيارت امام حسين(عليه السلام) بيشتر است امام رضا(عليه السلام) را دوازده امامي‌ها زيارت مي‌كنند امام حسين را شش امامي‌ها و هفت امامي هم زيارت مي‌كنند حالا از كجا هفت امامي پيدا شد؟
واقفيّه، بر امام هفتم توقف كردند
قصه‌اش اين است بعد از اينكه امام هفتم از دنيا رفت سهم امام پهلوي يك كسي بود ديد اگر بگويد امام رضا(عليه السلام) امام است بايد پولها را بدهد به امام رضا(عليه السلام)، گفت اصلاً خدا بيش از هفت تا امام قرار نداده اينرا گفت براي اينكه پولها را بالا بكشد بنابراين اين گروه واقفيه يعني توقف. . . در انقلاب ما هم واقفيه داريم كساني كه مثلاً امام خميني را قبول داشتند بعد از امام خميني گير كردند يا مثلاً يك دوره را قبول دارند يك دوره را قبول ندارند يك چيزي را قبول دارند يك چيزي را قبول ندارند اينها هم واقفيه‌هاي جمهوري اسلامي هستند مثلاً تا يك جا مي‌آيند يك جا مي‌ايستند بالاخره يك راه حقي را كه بنا شد انسان برود گاهي مي‌رود بالا گاهي مي‌آيد پائين هم قله داريم هم درّه داريم امام حسين(عليه السلام) هم روي دوش پيغمبر(صلي الله عليه و آله) سوار شد هم زير سم اسب رفت يكبار آدم عزل مي‌شود يكبار نصب مي‌شود يك رأي اعتماد به او مي‌دهند يكبار او را استيضاح مي‌كنند يكبار رأي مي‌آورد يكبار رأي نمي‌آرود يكبار امام جمعه مي‌شود يكبار نمي‌شود علي‌اي حال كساني كه در يك شرايطي مي‌گويند بله در يك شرايطي مي‌گويند نه اگر براي خدا باشد طوري نيست اما اگر بگويد من بودم حالا چرا من نيستم اينها هم واقفيه‌هاي جمهوري اسلامي هستند.
يك دعا بخوانم، خدايا به آبروي امام رضا(عليه السلام) ما را در پيروي راه حق واقف، متوقف، راكد، قرار نده. ما را پيرو حق قرار بده چه به نفع شخص ما بود و چه به نفع ما نبود ما تابع حق باشيم.
بد نيست حالا كه كلمه واقفيه به ذهنم آمد يك دقيقه راجع به واقفيه صحبت كرديم چون ممكن است يك عده بگويند واقفيه چيه.
انگيزه‌هاي مأمون براي ولايتعهدي امام رضا(عليه السلام)
مسئله اينكه چطور شد امام رضا(عليه السلام) وليعهدي را پذيرفت اين خودش يك سوال سياسي است الان اگر يك كسي برود معاون صدام بشود، حالا كه صدام نيست، معاون يك شاه يا يك طاغوتي بشود مي‌گوئيم چرا؟ بنده كه ديگر پشت سر او نماز نمي‌خوانم شما نمي‌روي پشت سر او نماز بخواني مي‌گويي اين رفته نايب رئيس يك طاغوتي شده است چطور شد يك مأمون الرشيد، هارون الرشيد، بني عباس اين طاغوتها را. . . چطور امام رضا(عليه السلام) وليعهدي يك طاغوت را قبول كرد؟ اين را جواب بدهم، بسم الله الرّحمن الرّحيم چرا و چگونه امام معصوم وليعهدي طاغوت را پذيرفت؟ آنها چه هدفي داشتند؟ هارون الرشيد امام كاظم(عليه السلام) را كشت مي‌خواست بگويد به مرگ طبيعي از دنيا رفته قصه لو رفت كه شهيد شده است آبروي هارون الرشيد رفت پسرش مي‌خواست آبروي از دست رفته بني عباس را برگرداند گفت من پسر امام كاظم(عليه السلام) را وليعهد مي‌كنم اگر بابام بابايش را كشته من كه پسرش هستم پسر امام را تجليل مي‌كنم تجليل پسر از پسر جبران شهيد كردن هارون الرشيد يعني. . . هارون الرشيد امام كاظم(عليه السلام) را كشت گفت پس من كه پسر هارون الرشيد هستم به امام رضا(عليه السلام) يك مقامي مي‌دهم كه جبران آبروريزي بشود.
هدف‌هاي مأمون:
1- جبران آبروي از دست رفتــه پدر.
2- بين امين و مأمون درگيري بود و چون ايرانيها علاقمند به اهل بيت بودند براي اينكه يك گروه ايرانيها را داشته باشد گفت با اين كارم به امام رضا(عليه السلام) مقامي مي‌دهم دل ايرانيها را جذب مي‌كنم، جذب قلوب طرفداران اهل بيت.
3- امام رضا(عليه السلام) مدينه بود دغدغه داشت كه نكند كودتا بشود گفت اينرا مي‌آورم پايتخت تا كارهايش را زير نظر داشته باشم، زير نظر داشتن امام در پايتخت.
4- امام رضا(عليه السلام) مقدس بود گفت اينرا مي‌آوريم دربار به او يك پُست مي‌دهيم مي‌گوئيم اينهايي كه اظهار تقدس مي‌كردند آب گيرشان نمي‌آمد وگرنه شناگر ماهري هستند اينها پست نداشتند كه نماز شب مي‌خوانند تا پست به آنها رسيد دو دستي گرفتند آن قداست ملكوتي اهل بيت را مي‌شكند مثل اينكه مثلاً شما يك عالمي را مي‌خواهي خرابش كني گاهي. . . از اين چيزها پيش مي‌آيد براي كسي، يك انگشتر قيمتي دست يك كسي مي‌كني فوري بغل او هم يك عكس مي‌گيري مي‌گويي والله قيمت انگشترش اين است من خودم برايش خريدم، گفت ما يك پست وليعهدي به امام رضا(عليه السلام) مي‌دهيم به مردم هم مي‌گوئيم اينطور كه اينها مي‌گويند دنيا ارزش ندارد برويد سمت تقوا و معنويت اينطور نيست، خودشان يك پستي را اگر به آنها بدهي دو دستي مي‌گيرند، قداست امام را بشكند.
5- مي‌خواست كه اگر يك جنايتي توي مملكت اتفاق بيفتد همه‌اش هديه مأمون نكنند بلكه بگويند امام رضا(عليه السلام) هم بي تقصير نيست او وليعهد است كنار دستش است مي‌خواست براي خودش هم يك شريك جرمي پيدا كند، قرار دادن شريك جرم. 6- سادات طرفداران اهل بيت توي بعضي مناطق سخنراني مي‌كردند عليه حكومت‌هاي طاغوتي، مي‌خواست بگويد آقا به تو چه، تو بيشتر مي‌فهمي يا امام رضا؟ اگر لازم باشد كه انقلاب بكند خود امام پايتخت هست انقلاب مي‌كند آن ساكت نشسته تو حرف مي‌زني؟ يعني مي‌خواهد امام رضا(عليه السلام) را آنجا زير نظر داشته باشد و هر كس هم مي‌خواهد داد بزند با سكوت امام رضا(عليه السلام) او را خفه كنند بگويند اگر بنا بود كه قيام بشود خود آقا بهتر از تو مي‌فهمد، جلوي انتقادات علويون را بگيرند ده دوازده تا است ولي چون من مي‌خواهم بحث ديگري را شروع كنم باقي آنرا نمي‌گويم بعد هم به امام رضا(عليه السلام) گفتند اگر وليعهدي را قبول نكني بدون رودربايستي تو را مي‌كشيم يعني وليعهدي نكرد وليعهدي را به امام تحميل كردند.
برخورد امام رضا(عليه السلام) با اهداف مأمون
امام رضا(عليه السلام) چه كرد؟ توي دنياي جنگ تَك داريم و پاتك، حالا اينها تك مأمون بود پاتك چي بود؟ امام رضا(عليه السلام) وقتي مي‌خواست برود اول گفت كه برويم يك روضه‌اي بخوانيم با قبر جدش در مدينه. . . با پيغمبر خداحافظي كرد يك جلسات عزاداري و روضه و اشك و ناله‌اي راه انداخت كه بگويد‌اي مردم اين سفر آخر من است و اين سفر عاقبت خوشي ندارد قصه وليعهدي توطئه است.
(كارهاي امام رضا(عليه السلام): با خداحافظي و گريه‌ها به مردم فهماند كه اين پُست نيست توطئه است براي كشتن من. وليعهدي اجباري بود حالا امام رضا(عليه السلام) فرمود من به شرطي قبول مي‌كنم كه توي هيچ كاري دخالت نكنم يعني چه؟ يعني مأمون هر غلطي كرد من شريك جرم نيستم گفت تو اگر مي‌خواهي با اين كار بگويي كه بابام بابايت را كشته مي‌گويم بابات بابايم را كشته خودت هم مي‌خواهي خودم را بكشي پس جبران آبروي از دست رفته به هم خورد، چرا؟ براي اينكه با يك خداحافظي و گريه و عزاداري. . . قصه اينطوري نيست اگر بابايش بابايم را كشته خودش هم بناست كه من را بكشد. زير نظر داشتن كارهاي امام رضا(عليه السلام) با اين مي‌خواست كارهايش را توجيه كند يك قداستي به كشورش بدهد بگويد حكومت من قانوني است اسلامي است شرعي است امام رضا(عليه السلام) هم يك حركت انجام مي‌داد كه نشان دهد حكومت ايشان اصلاً شرعي نيست) دو نفر آمدند پهلوي امام رضا(عليه السلام) از فلان منطقه گفتند نماز مسافر شكسته است يا درست؟ فرمود كه تو نمازت درست است تو شكسته گفتند اِه! ما دو تا از يك منطقه آمده‌ايم چطور نماز يكي درست است يكي شكسته؟ فرمود تو براي زيارت من آمده‌اي سفر تو حلال است سفر حلال هم نمازش شكسته است اما تو براي زيارت مأمون آمده‌اي سفر براي طاغوت بود سفر حرام است و نماز شكسته نيست يعني همان وقتي كه وليعهد بود مي‌گفت هر كس به زيارت مأمون برود سفرش سفر حرام است و نمازش هم چهار ركعتي است بارها مأمون تقاضا كرد كه به اين سادات بگو شلوغ نكنند فرمود بنا شده كه من امر و نهي به كسي نكنم سادات هر كس مي‌خواهد عليه تو سخنراني كند سخنراني‌اش را بكند.
مي خواست قداست امام را بشكند امام رضا(عليه السلام) در همان زماني كه وليعهد بود روي حصير زندگي مي‌كرد لباس ساده مي‌پوشيد و به مردم مي‌گفت كه زرق و برقها در زندگي من اثري ندارد يك فرشي قيمتي يك كسي داد براي امام گفت من دوست دارم كه امام نمازهايش را روي اين فرش بخواند به امام گفتند يك كسي قاليچه‌اي آورده مي‌خواهد شما نمازهايت را روي آن بخواني فرش را انداخت امام تا رفت نماز بخواند گفت همينطور آدم طاغوتي مي‌شود يك ذره يك ذره تشكر كرد و فرش را برگرداند و فرمود ما روي همان حصير خودمان نماز مي‌خوانيم يعني يك ذره يك ذره اول صندلي آدم را عوض مي‌كنند بعد لوستر را عوض مي‌كنند ما خودمان توي جمهوري اسلامي بعضي از مديرهايمان يك ذره يك ذره دارند شاه مي‌شوند اگر شاه نشده‌اند چون بيش از اين دستشان نيفتاده دستشان برسد كم كم شاه مي‌شوند.
(بنابراين قداست شكني مأمون ذره‌اي در زندگي امام رضا(عليه السلام) تغييري نداد. پس ببينيد جلوي انتقادات را بگير، نمي‌گيرم هر كس هر چه مي‌خواهد بگويد بگويد شريك جرم نيستم چون شرط كرده‌ام كه در هيچ كاري دخالت نكنم قداست امام را بشكند نه خير من همان زندگي ساده را. . . فقط به اين هدف رسيد كه امام را. . . باقي هدفهايش را امام. . . (چي مي‌گويي شما؟ بلند نشوم) خوب صلواتي بفرستيد.
وقتي آمدند امام رضا(عليه السلام) را ببرند گفتند از يك مناطقي او را ببريد كه علاقه مندان متوجه نشوند چون اگر علاقه مندان متوجه بشوند مي‌ريزند توي شهر و خيابان راهپيمايي مي‌كنند براي ديدن آقا يك موجي مي‌افتد ولذا مسير را از كجا ببريد)
عاقبت دشمن شكست مي‌خورد
ولي به هر حال دشمن به هدف هايش نرسيد به لطف خدا. . . قرآن مي‌فرمايد «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ» آل عمران/54 الان در مملكت ما آمريكا به بسياري از اهدافش نزديك است طالبان را رشد داد كه اين استخوان گلوي ما باشد خودش برداشت بعد هم قرآن مي‌فرمايد «يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا» پول خرج مي‌كنند تا جلوي راه را بگيرند بعد مي‌گويند«ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً» الأنفال/36 خاك توي سرم با اين پولهايي كه خرج كردم آيه است مي‌فرمايد پول خرج مي‌كنند و به هدفشان نمي‌رسند چقدر كشورهاي همسايه و غير همسايه و شرق و غرب اسلحه دادند به صدام كه جمهوري اسلامي را نابود كند صدام نابود شد جمهوري اسلامي پايدار ماند آنها هم روسياهي به زغال ماند اينطور نيست چون دشمن حقوقدان است و چون اسلحه دارد چون جمعيت دارد خيلي از ابرقدرتها با داشتن همه امكانات. . . يك خدايي هم توي كار هست اينطور نيست كه هر كسي هر كاري بخواهد بكند.
در تاريخ انبياء هيچكدام از دشمنان آنها به اهدافشان نرسيدند امام حسين(عليه السلام) تكه تكه شد اما به هدفش رسيد يزيد يك سيلي هم نخورد اما به هدفش نرسيد اينكه مي‌گوئيم «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» معنايش اين نيست كه متقين سيلي نمي‌خورند فقير نمي‌شوند مشكل پيدا نمي‌كنند مشكل پيدا مي‌كنند اما به هدفشان مي‌رسند «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» «وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» طه/132 «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا» غافر/51 ما ياران انبياء خودمان را كمك مي‌كنيم «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمْ الْغَالِبُونَ» المائدة/56 حزب خدا غالب است، يكوقت كسي نگويد مگر خدا نگفته حزب الله غالب هستند پس چطور اينجا شكست خوردند؟ حزب الله غالب است معنايش اين نيست كه اينها ضربه فني نمي‌شوند ضربه فني مي‌شوند اما در رسيدن به هدف غالب مي‌شوند.
آقاي قرائتي به چه دليل اين حرفها را مي‌زني؟ بدليل كلام امام سجاد(عليه السلام) يزيد به امام گفت ديدي ما غالب شديم، بابات را كشتيم خودت را دستگير كرديم ديدي به چه روز سياهي تو را نشانديم امام سجاد(عليه السلام) فرمود دو سه دقيقه صبر كن به تو مي‌گويم دو سه دقيقه صبر كردند اذان گفتند(اشهد ان محمداً رسول الله) امام فرمود اين محمد رسول الله جدّ من است يا جدّ تو بالاخره تو ما را كشتي نوه‌هاي پيغمبر را كشتي اما نام خاموش نشد اين معناي. . . يك عده از جوانها مواظب باشند. . . چون توي قرآن خيلي آيه داريم كه خداوند بالاخره مؤمنين را پيروز مي‌كند از آنطرف مي‌گوئيم آقا اگر خدا مؤمنين را پيروز مي‌كند پس چرا در فلان منطقه مؤمنين پيروز نشدند مراد از پيروزي رسيدن به هدف است.
در آستانه تولد آقا امام رضا(عليه السلام) آقاياني كه دير پاي تلويزيون نشسته اند، من هي مي‌گفتم آقاياني كه دير پيچ تلويزيون را باز كرده‌اند يك كسي گفت مگر تلويزيون شما پيچي است؟ ! حالا آقاياني كه دير تشريف آورده‌اند پاي تلويزيون بحث ما اين است كه چرا امام رضا(عليه السلام) وليعهدي را قبول كرد؟ جوابش اينكه قبول آن اجباري بود، اهداف سياسي مأمون را نوشتيم و گفتيم امام چطور اين اهداف را يكي پس از ديگري باز كرد تا بالاخره مسيري كه مي‌خواستند امام رضا(عليه السلام) را ببرند پايتخت، رسيد به نيشابور در نيشابور مردم فهميدند كه امام را دارند مي‌برند پايتخت جمع شدند جمعيتي كه نوشته‌اند پنجاه هزار نفر حالا پنجاه هزار نفر و اكثر آنها قلم بدست كه باز براي فرهنگ ايران و تاريخ تمدن ايران اين خيلي مهم است از چيزهايي كه جوانهاي ما بايد بخوانند من نمي‌دانم توي كتابهاي دانشگاه هست يا نيست اينست كه تمدن اسلام چقدر پيش از تمدن غرب است(زمان امام كاظم(عليه السلام) ما مسلمانها مخترع ساعت داشتيم(ايشان نمي‌فهمد كه صدايش پخش مي‌شود؟) خوب يك صلوات ديگر هم بفرستيد. حرفم يادم رفت چي مي‌گفتم آخرين كلمه، در نيشابور. . . آها! تاريخ تمدن، همه‌تان يادتان رفت) مسلمانها زمان هارون الرشيد يعني زمان امام كاظم(عليه السلام) ساعت اختراع كردند يكي از آنها را فرستادند يكي از اين كشورهاي پيشرفته امروز، فرانسه، شاه فرانسه نگاه كرد گفت اين جني است كه دارد مي‌گردد عقربك آن جني است چكش آوردند بشكنند يعني زماني كه مسلمانها مخترع ساعت داشتند اروپا وحشي بود. كلمه حمام دويست سال است كه در فرهنگ اروپا آمده و ما در روايات اميرالمومنين(عليه السلام) كلمه حمام داريم هزار و چهارصد سال پيش، يك زماني ما خيلي جلوتر بوديم در اروپا چاپخانه كه اختراع شد دومين كتابي كه چاپ شد كتاب قانون بوعلي سينا بود يادمان نرود كه ما سابقه درخشاني داشتيم منتهي خوب الان آنها از تكنولوژي جلوتر از ما هستند اينرا بايد قبول كنيم و حالا عوامل بدبختي ما چيه اينرا هم بايد بررسي كنيم چطور آنها پيشرفت كردند و ما توي بعضي از مسائل عقب افتاديم كه حالا الحمدلله دارد جبران مي‌شود.
حديث توحيد از زبان امام رضا(عليه السلام)
جمعيت باسوادي جمع شدند با قلم و كاغذ گفتند يا علي بن موسي الرضا يك چيزي براي ما بگو يادگاري، به اميد روزي كه همه دانشجوها و همه مردم ما يك دفتر جيب‌شان باشد تا به يك كسي رسيدند بگويند آقا يك چيزي بگو ياد بگيريم پنجاه هزار نفر قلم بدست گفتند يابن رسول الله يك چيزي بگو، امام رضا(عليه السلام) فرمود(كلمـــ? لا إله إلا الله حصني فمن دخل حصني أمن مِن عذابي) لا إله إلا الله سه كلمه بيشتر نيست اين تنها ذكري است كه آدم مي‌تواند بگويد و لبش هم تكان نخورد يعني اگر توي يك جلسه‌اي مي‌خواهي هم ذكر خدا بگويي هم مي‌خواهي نفهمند لا اله الا الله بگو إله با الله فرق مي‌كند، إله يعني معشوق و معبود الله يعني خداوند لا إله يعني هيچي معشوق من نيست من عاشق هيچ موجودي نيستم جز او هيچ كس را عبادت نمي‌كنم جز او فرمود اينكه دربست خدايي باشد. . . آقا اينها انحصار طلب هستند، اول اينكه انحصار طلبي خوب است اگر حق بود بايد انسان روي حق منحصر طلب باشد اولين انحصار طلب خودِ خداست گفته هيچ چيز را نپرستيد يك چيزهايي كه همه حق هستند مي‌شود به همه داد و مساوي بود يك خورده اين يك خورده آن مثل اينكه چند شكم گرسنه هستند مي‌گوييم آقا غذا را به همه بده چون معده گرسنه حق دارد اما اگر يكي نخود است يكي شن نبايد بگوئيم آقا تو انحصار طلبي فقط نخود‌ها را مي‌خوري خوب بله شن كه خوردني نيست گاهي وقتها يك كلماتي مي‌گويند كه آقا تعصب نداشته باش ما در حق تعصب داريم و بر تعصب افتخار مي‌كنيم حالا خيلي غيرت نشان نده چرا آدم بايد روي ناموسش غيرت داشته باشد و روي غيرتش هم افتخار مي‌كند آن تعصبي كه مي‌گويند بد است تعصب بر سليقه است اين روي نژادش تعصب دارد كه سفيد پوست است يا سياه پوست توي محله پائين و بالا ترك و لر و عرب و عجم تعصب روي اينها غلط است اما اگر يك چيزي حق بود يك چيزي باطل ما بايد روي حق تعصب داشته باشيم و بايد هم انحصار طلب باشيم اين كلمه‌ها را بايد از هم جدا كرد. مثل اينكه مي‌گويند توسعه، هر توسعه‌اي خوب نيست چون ممكن است ميكربي در بدن توسعه پيدا كند اين مرتجع است، هر ارتجاعي هم بد نيست تمام اين مريض‌هايي كه مي‌روند دكتر مرتجع بشوند يعني مي‌خواهند با يك قرص و آمپولي به حالت اول برگردند پس برگشتن به حالت اول بد نيست همـة مريض‌ها مي‌خواهند به حالت اول برگردند اينها را بايد تفكيك كرد كه ما به اسم آزادي و توسعه اين بازي با الفاظ نكنيد اينها را بايد تفكيك كرد كه كجا خوب است كجا بد زنده باد خوب مرده بايد بد آزادي بعضي جاها بايد باشد بعضي جا نبايد باشد.
(حصن) يعني قلعه، مي‌گويند مي‌گويند زناي محصنه، محصنه با سين نه، زناي محصنه يعني مرد يا زن همسر دارد و اين همسر مثل قلعه دور او هست با اينكه قلعه دور او هست و همسر دارد اين از قلعه بيرون پريده و خلاف كرده زناي محصنه يعني زناي مردي كه توي قلعه هست يا زني كه توي قعله هست يعني همسر براي همسر قعله است زناي محصنه يعني با اينكه همسر داشته تجاوز كرده يعني از قلعه خودش را بيرون انداخته اين حسابش جداست) فرق قلعه و زندان چيه؟ قلعه و زندان هر دو توي آن حبس هستند منتهي زندان از بيرون درِ آنرا قفل مي‌كنند قلعه از تو درش را قفل مي‌كنند قلعه انتخابي است زندان اجباري است قلعه براي حفاظت است زندان براي كيفر است چاقو كش و جراح هر دو شكم پاره مي‌كنند منتهي چاقو كش براي كشتن است جراح براي خوب كردن حساب اينها فرق مي‌كند(گاهي وقتها يك چيزي بخاطر محل فرق مي‌كند يك خال بغل لب عروس بيرون بيايد كلي عروس خشگل مي‌شود همين خال اگر از سر دماغ بيرون بيايد كلي عروس زشت مي‌شود با اينكه تركيبات شيمايي خال يكي است بايد ببينيم از كجا مي‌آيد بيرون از اينجا يا از اينجا، بنابراين بايد حساب كرد كه چاقو كش است يا جراح، زندان است يا قلعه، از تو در را قفل مي‌كند يا از بيرون، تعصب روي حق است يا روي باطل، توسعه ميكرب است يا توسعه تمدن، ارتجاع است به اُمل گري است يا ارتجاع به كمالات، ما اگر قديمي هايمان يك كار خوبي داشتند بايد برگرديم به آن روز بابا اين قديمي است، خوب قديمي باشد، يكسري كارها را بايد بازي با الفاظ نباشيم)(كلمـــ? لا إله الا الله حصني) بعد هر كس توحيد داشته باشد وارد قلعه مي‌شود وارد قلعه كه شد بيمه هستي يعني شما هر كاري براي قيامت كردي ذخيره قيامت مي‌شود براي غير خدا، يكوقت بچه‌اي نماز مي‌خواند براي اينكه شما او را تشويق كني مي‌گويي پسرم آفرين دخترم آفرين يك آفرين با لبخند بچه‌ات نماز خوان شد اين تا قيامت برايت مي‌ماند اما باقي آفرين‌هايي كه گفتي مي‌پرد هر چي رنگ الهي داشته باشد مي‌ماند هر چي رنگ ما داشته باشد مي‌پرد چون هم من رفتني هستم هم شما، شما براي دلخوشي من يك كاري مي‌كني من مي‌روم تمام مي‌شود من هم براي دلخوشي شما يك كاري مي‌كنم آن هم تمام مي‌شود رنگ الهي داشتن.
رنگ الهي، كارها را ماندگار مي‌كند
اگر مي‌خواهيد كارهايتان بيمه باشد برويد توي قلعه يعني فقط رنگ الهي بدهيد به كارهايتان باقي رنگ‌ها پاك مي‌شود رئيس جمهور تاريخ دارد هشت سال رهبري عمرش محدود است، پادشاهي، وكيلي، وزيري، سفيري، همه چيز جز خدا فاني است مي‌گويد اگر مي‌خواهيد باقي باشيد دستتان را بگذاريد توي دست خدا اين باقي است بعد مي‌فرمايد(فمن دخل حصني امن من عذابي) حالا اينجا دو سه دقيقه بايد معطل بشوم كه از اين به بعد چي مي‌خواهم بگويم امام رضا(عليه السلام) بعد از مدتي گفت(بشرطها و شروطها) يك شرطي هم دارد(و أنا من شروطها) يعني من كه امام هستم من شرط توحيد هستم وضو شرط نماز است نماز بي وضو قبول نيست توحيد شرطش امامت است آن هم نگفت امامت شرط است فرمود من شرط هستم يعني امام زنده يعني اگر توحيد هست پس امام زنده هم هست يعني اگر الان توحيد هست پس الان هم بايد امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد يعني يك امام زنده. . . بعد فرمود من شرط توحيد هستم در وليعهدي فرمود من قبول مي‌كنم به شرط اينكه دخالت نكنم اينجا فرمود من بند به توحيد هستم ولي آنجا گفت مأمون الرشيد اينجا كه بايد وليعهدي را قبول كنم قبول مي‌كنم اما به شرطي كه دخالت نكنم يعني نظام تو نظام توحيدي نيست مأمون الرشيد اگر حكومت تو حكومت توحيدي بود من از توحيد جدا نمي‌شوم اينكه از تو جدا مي‌شوم پيداست كه نظام تو نظام توحيدي نيست امام رضا(عليه السلام) در مسير راه گفت كه من شرط توحيد هستم و هيچوقت از توحيد جدا نمي‌شوم اما آنجا شرط مي‌كنم كه از مأمون جدا بشوم از خدا جدا نمي‌شوم ولي از مأمون جدا مي‌شوم يعني مأمون در خط خدا نيست.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد روز به روز ما را با معارف ديني آشنا، قلوب ما را به نور ايمان منور، توفيق عمل مرحمت بفرما.
والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته