1381/8/25 سيره پيامبر اسلام(صلّي الله و عليه و آله) -8 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

اگر خداوند اراده کند انشاء الله بخشهاي رمضان امسال درباره سيما و سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) خواهد بود و اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) ولي چون عنوان ما درسهايي از قرآن است در سايه قرآن سيره را بررسي مي‏کنيم.) قرآن مي‏فرمايد: «ولقد کان لکم في رسول الله اسوة» پيامبر براي شما الگوست. ماه رمضان ماه قرآن است. خوب است که هر چه مي‏گيريم از قرآن بگيريم، بجاي خواب‏ها، شعرها، قصه‏ها تاريخ‏هايي که چند درصدش درست و چند درصدش بافتني است شعرهايي که بعضي درست و بعضي غلو و مبالغه است خواب‏هايي که بعضي صادقانه و بعضي، شتر در خواب بيند پنبه دانه، به جاي چيزهايي که چند در صد درست و چند در صد نادرست است بيائيم سر سرچشمه واقعي و از قرآن استفاده کنيم. قرآن کتاب عجيبي است، کتاب اميد است به انسان اميد مي‏دهد که کارهايت حرام نمي‏شود. «فمن يعمل مثقال ذرة» ذره‏اي کار بکني هدر نمي‏رود کتابهايي است که تشويق مي‏کند خوبها را، کتاب اخطار است، کتاب نعمت‏هاست، نعمت‏هاي خدا را ياد مي‏آورد. نعمت‏هايي را به انسان تذکر مي‏دهد کتاب عقل و منطق است، کتاب فطرت است، کتاب هنر و تاريخ است و کتاب، قرآن، حالا.
بيش از هزار مرتبه خطاب قرآن به پيامبر
ما در سايه قرآن به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) نگاه کنيم. ديشب ما موفق شديم که ديديم جاهايي که خدا نام پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) را برده حدوداً هزار بار در قرآن به پيامبر مي‏فرمايد: «تو» از اين هزار بار من ده، دوازده تا را بگويم، اينقدر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) مورد توجه خداوند است يه وقت مي‏گويم که به ابرويت قسم و به چشمت قسم، قربان چشمات، دستهايت، کفشهايت، خاک زير کفشهايت، پيداست خيلي طرف جذب شده که اين رقمي صحبت مي‏کند، هزار بار تقريباً خداوند در قرآن به پيامبر مي‏گويد: «تو» ببينيد: «قرتيک» منطقه تو، «بيتک» خانه تو، «اهلک»، «قومک»، «ثيابک فطهر»، «لسانک»، «صدرک»، «الم نشرح لک صدرک»، «ظهرک»، «يدک»، «عنقک» گردن تو، «عينک» چشمهايت، «جناحک» بازوهايت، «فؤادک»، «نفسک»، «وجهک» صورتت «نساءک»، «بناتک»، «قلبک»، «حولک»، «عندک»، «صلوتک»، اين نمونه اين است که اينقدر قرآن به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) توجه دارد. حدود هزار بار با «کاف و خطاب» يا مشابه آن خطاب بشود خيلي مهم است. در «من لايحضر» حديثي داريم: که خدا به موسي (عليه السلام) فرمود: «اماعلمت ان محمداً (صلّي الله عليه وآله و سلم) افضل عندي من جميع ملائکتي و خلقي» نمي‏داني که محمد و اهلبيتش «عليهم السلام» از همه فرشته‏ها و خلق پهلوي من مهم‏تر است. صفاتي که انبياء دارند پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله وسلم) دارد. صفات انبياء هر چي انبياء ديگر دارند پيامبر ماهم دارد. تمام کمالات انبياء براي پيامبر ما (صلي الله عليه وآله و سلم) هست، کمالات انبياء.
سلام خدا به پيامبران در قرآن
عبوديت: در سوره صافات اسم انبياء را که مي‏برد همه‏اش مي‏گويد اين انبياء بنده خالص خدا بودند «سلام علي آل ياسين انه من عبادنا»، «سلام علي نوح في العالمين انه من عبادنا»، «سلام علي ابراهيم انه من عبادنا»، خداوند سلام مي‏کند بر پيشوايان بعد مي‏گويد اين‏ها عبد ما بودند، اين عبوديت يکي از کمالات است که انبياء داشتند گاهي مي‏گويد: «نعم العبد» خوب بنده‏اي هستند اين‏ها، بعد همين «عبوديت» پيامبر ما هم دارد «اسري بعبده»، «واشهد ان محمداً عبده» بعد مي‏گوئيم «رسوله»، عبوديت کمالي است که انبياء دارند پيامبر ما هم (صلّي الله عليه وآله و سلم) دارد.
2-مخلص و مخلص: مي‏گويند فلاني آدم مخلصي است يعني اخلاص دارد يعني گول و ريا و دوز و کلکي در کارش نيست فقط براي خداست. «مخلص» يعني براي خدا، «مخلص» يعني خدا او را انتخاب کرده براي خودش. پس «مخلص» يعني خدا را انتخاب کرد. «مخلص» يعني خدا او را انتخاب کرده، «مخلص»: يعني اين خدا را مي‏خواهد، «مخلص» يعني خدا اين را مي‏خواهد، آدم اگر «مخلص» شد، «مخلص» هم مي‏شود، اخلاص:
اخلاص در عمل، ويژگي اولياي خدا
«انا اخلصنا هم بخالصة ذکري الدار» انبياء را به درجه اخلاص رسانيديم. «انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار» بعد مي‏بينيم پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله و سلم) مي‏فرمايد:
«ان صلاتي و سنکي و محياي و مماتي اله رب العالمين»: خدايا نماز و عبادتهايم، نفس کشيدن و نکشيدنم، همه‏اش مال تو، دربست مال تو.
- حق گرايي: قرآن وقتي تعريف حضرت ابراهيم (عليه السلام) را مي‏کند، مي‏گويد: «حنيفاً»: يعني:«حنف»، يا «جنف» «بارح جيمي» يکي نقطه ندارد «حنف» گرايش به حق و «جنف» گرايش به باطل. پيغمبر ابراهيم مي‏گويد: «حنيف» بود. بعد مي‏گويد: به مردم بگو: «منم، اني هداني ربي، انني هداني ربي الي صراط مستقيم دينا ملة ابراهيم حنيفاً و بذلک امرت»
- تسليم حق بودن: انبياء تسليم حق بودند وقتي خدا به پيامبر مي‏گويد ابراهيم بچه‏ات را بکش فوري مي‏خواباند، چاقو را مي‏گذارد بعد مي‏گويد: بردار نمي‏خواستم خونش ريخته شود مي‏خواستم ببينيم تو دل مي‏کني يانه؟ ديدم دل کندي، اين رقمي تسليم‏اند. القابي که پيغمبر ما (صلّي الله عليه و آله و سلم) هم همينطور بود. القاب پيامبرها را من يک نگاه اجمالي برايتان بياندازم؛ «صالح» در قرآن آمده که به پيامبر مي‏گويند صالح «محسن»، «صديق»، «صابر»، «امين» «تقي»، «صادق الوعد»، «شکور»، «فاکر»، «مرضي»، «اواب»، «اوان» «وجيه»، «سيه»، «قانت»، «ذي العدل»، «ناصح»، «ذي الايد». تمام لقب هايي که، کمالاتي که آمده براي پيامبر ما هم آمده. اين اجمالا سيماي پيامبر ما در قرآن،
و امکاناتي که بايد بگوئيم راجع به پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله و سلم) چه جوري بوده
1 «ما استيغظ من نوم الما خرلله ساجداً»: هر وقت از خواب بيدار مي‏شد اول سجده مي‏کرد.
2 «کان احسن الناس صوتاً بالقرآن»: خوش صدا بود قرآن که مي‏خواند.
3 «يبکي حتي»: آنقدر گريه مي‏کرد تا جايي سجاده‏اش تر مي‏شد.
4 «ما رأي مقدما في بين جليس قط»: روبروي مردم پاهايش را دراز نمي‏کرد.
5 «لا يقطع علي احد کلامه»: کسي که حرف مي‏زد سخن او را قيچي نمي‏کرد. بگذار حرفش را بزند.
6 «لايجلس و لايقوم الما علي ذکرالله»: مي نشست و پا مي‏شد از خدا غافل نبود.
برخورد پيامبر با مهمان‏
7 «اذاتاه الضعيف اکله معه و لايرفع يده حتي رفع الضعيف يده»: مهمان که مي‏آمد پهلوي او مي نشست و اول دست به غذا مي‏برد نمي‏خورد ولي با نان و اين‏ها به يه نحوي خودش را مشغول مي‏کرد که قبل از مهمان شروع کند تا مهمان دست بکشد بعد برود تا غذا به دلش بچسبد. امام رضا (عليه السلام) روزهاي آخري که زهر او را اذيت مي‏کرد. چون با برده‏ها و غلامانش با هم غذا مي‏خوردند حضرت هم نشسته بود غلامان غذا مي‏خوردند خبر نداشتند که امام دارد اذيت مي‏شود، تا برده‏ها غذا خورده و بيرون رفتند. امام رضا (عليه السلام) افتاد روي زمين و غلطيه خيلي، گفتند چي شده؟ گفت: اين زهر دارد مرا آتش مي‏زند گفتند الان، گفت: نه خيلي وقت است، چرا حالا مي‏گويي، گفت من ديدم اگر آخ بگويم اين برده‏ها غذا به دهانشان مزه نخواهد کرد. من گفتم اگر مي‏سوزم که اين برده‏ها غذا به دلشان بنشيند اين مقدار توجه مثلاً به مهمان.
8 «ما صافح رجلا قط فنزع يده حتي يکون هوالذي ينزع يده منه» با کسي که دست مي‏داد نگه مي‏داشت اگر او شل مي‏کرد پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلم) شل مي‏کرد. تا او دست را نگه داشته بود پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) دست را نمي‏کشيد چون وقتي دست را مي‏کشي يعني نمي‏خواهم ديگه با تو دست بدهم، همينطور دست را نگه مي‏داشت اگر او شل کرد پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) شل مي‏کرد. داريم اخلاق پيامبر را مي‏گوئيم که چه جوري بود؟
9 «لا يذم احداً»: مذمت و انتقاد از کسي نمي‏کرد.
10 «لا يعيره»: «تعيير» يعني عيب کسي را نقل نمي‏کرد.
11 «لا يطلب اثراته»: دنبال لغزش مردم نبود. که کسي چه عيبي دارد.
12 «ما کلم بکنه عقله»: پيامبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) به مقداري که خودش مي‏فهميد با مردم صحبت نمي‏کرد به مقداري که مردم مي‏فهمند صحبت مي‏کرد و مي‏گفت ما مأموريم طبق عقل مردم حرف بزنيم. نه آنکه بلديم بگوئيم اوني که مي‏فهمند بگوئيم.
13-«کان يستاک في کل مرة قام من نومه»: پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله و سلم) جوري بود که هر وقت از خواب بيدار مي‏شد مسواک مي‏زد.
14-«اذا بشر بجارية قال ريحانه»: زماني که خبر مي‏دادند که فلاني دختر زائيده مي‏گفت دختر ريحانه، يعني گل خوشبوست. «رزقها علي‏الله» رزقش با خداست. يعني دختر و پسر براي پيامبر فرقي نمي‏کرد.
15-موهايش را شانه مي‏کرد، معلوم مي‏شود موهاي بلندي داشت که شانه مي‏کرد.
16-در جبهه به دشمن از همه نزديکتر بود.
17-«کان ينفق علي الطيب اکثر مما ينفق علي الطعام» پول عطرش بيشتر از پول غذايش بود.
18-«ما اکل متکناً» غذا که مي‏خورد به حالت تکيه نبود مثل برده مي‏نشست، متکبرانه غذا نمي‏خورد که تکيه بدهد غذا بخورد.
19-«ليسر اصحابه بالملاعبه اذارده مغموماً» اگر يکي از اصحابش مي‏آمدند پيامبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) مي‏ديد غمزده است غصه مي‏خورد با او شوخي مي‏کرد. که اين را بخنداند. ببينداين را مي‏گويند جامع. آخه بعضي‏ها مسواک مي‏زنند مرد جنگ نيستند، جبهه مي‏روند دندانهايشان زرد است مسواک نمي‏زنند بعضي ملا و نمي‏توانند حرفهايشان را طبق فهم مردم بزنند هي بال، بال، سطح بالا حرف مي‏زند. کسي که عقل کامل باشد ولي در سطح آدم‏هاي عادي حرف بزند، حرف کسي را قطع نکردن، دست دادن به کسي و نکشيدن (سر سفره براي اينکه به دل کسي بچسبد قبلاً شروع کردن، و حتي اگر سير مي‏شود با لقمه آدم ور برود که مهمان، چون اگر صابخانه بيايد که مهمان روش نمي‏شود بخورد، مهمان خيلي احترام دارد.
حديث داريم: از مهمان نپرس غذا خوردي يا نه؟ ممکن است 32 بار خورد، خانه شما 33 بار بخورد، نپرس غذا خوردي يا نه؟
حديث داريم: از مهمان نپرس اين غذا را بياورم يا آن غذا را اگر دو رقم داري هر دو را بياور.
حديث داريم: نپرس چي مي‏خواهي نپرس خورده‏اي يا نه؟ خوب داريم پيامبر را صحبت مي‏کنيم که چه جوري بود.
20-«بعيد الحکمة ثلاته» حرف وقتي حرف مي‏زد سه بار تکرار مي‏کرد تا آن‏ها که کند ذهن هستند و در دفعه اول نمي‏فهمند. اين خوب است که يک گوينده اگر يه حرفي مي‏زند که يه خورده فني است يه کلمه آساني، مثلاً ساندويچ، نان و تخم مرغ و گوجه، که اگر کسي نفهميد ساندويچ چيه؟ از تخم مرغ و گوجه بفهمد. اگر مثلاً مي‏گويد در اين مقطع زماني، کساني نمي‏فهمند مقطع چيه. بگويد حالا، در اين مقطع زماني و حالا. اگر مي‏گويد در روند تکاملي تاريخ و همينطور که پيش مي‏رويم. يعني کلمات ساده را بغل کلمات فني قرار بدهد که اگر طرف فني را نفهميد، ساده را بفهمد.)
حديث داريم: حضرت رسول يه حرفي که مي‏زد سه بار مي‏گفت که مردم بفهمند، مردمي هم که دير رسيدند بفهمند.
21-حديث داريم: «يحدث حديثاً لوعده العاد لأحصاه» حضرت حرف که مي‏زد جوري حرف مي‏زد که اگر مي‏خواستي کلماتش را بشماري مي‏شد. الان خود بنده يه اشکالي که دارم اين است که بعضي‏ها مي‏گويند که در تلويزيون تند حرف مي‏زني، به خصوص آن هايي که بايد زبان محلي‏شان را برگردانند به زبان ديگر، مثلاً خودش يه زباني دارد با زباني دارد زبان خودش حرف مي‏زند، عرب، ترک، زبان فارسي‏اش بعضي‏ها قوي‏اند و بعضي متوسط آني که متوسط است اگر تند، تند توي تلويزيون حرف بزنم نمي‏تواند با من بدود يعني مي‏دود ولي اذيت مي‏شود، حضرت جوري حرف مي‏زد که مي‏گويد که: «يحدث حديثاً»: جوري حديث مي‏گفت، لوعده العاد، ديده‏ايد بعضي‏ها جوري حرف مي‏زنند که اگر بخواهي حرفش را بنويس، جوري شمرده مي‏گويد که طرف مي‏تواند بنويسد: «لوعده العاد لأحصاه»
22-حديث داريم: «اذا عطسل» وقتي مي‏خواست عطسه کند «يخفض صوته» صدايش را مي‏آورد پائين «تلقاه بثوبه» لباسش را روي صورتش مي‏کشيد «خمر وحبهه» صورتش را مي‏پوشانيد. عطسه نمي‏کرد تا ذرات ترشحش منتقل شود و اگر احياناً مريض هست منتقل شود، بد عطسه نمي‏کرد، اصلاً بعضي‏ها افتخارشان به اين است وقتي عطسه مي‏کنند مجلس تکان مي‏خورد، کيف هم مي‏کند متل اينکه از کمالاتش مي‏باشد. بعضي‏ها کمال ديگر هم ندارد. هنرش به عطسه است. حديث داريم وقتي حضرت عطسه مي‏کرد، «نحفض صوته» صدايش را مي‏آورد پائين، «تلقاه بثوبه» لباسي را مي‏کشيد روي صورتش «و خمر وجهه» صورتش را مي‏پوشانيد. پيامبر چه جوري بود بحث امروز ما اين است که پيامبر چه جوري بود؟
23-«لم تکن فاحشا» حرف زشت نمي‏زد.
کنترل زبان در برخورد با مردم‏
24-«لا يخبري بالسئيه مثلها» کسي بهش بدي مي‏کرد به آيه قرآن عمل مي‏کرد که: «ادفع بالتي حي احسن» نمي‏گفت حالا که يه فحش دادي، بابات، نه نه است، جد و آبادت است. اگر يه کسي يه عيبي، جسارتي هم مي‏کرد حضرت مي‏بخشيد.
25-«لم يکن سباباً و لا لعاناً» لعنت به کسي نمي‏کرد «و لا فحاشا»
26-«و لا فحشا» فحش به کسي نمي‏داد.
27-«طويل الصمت» خيلي کم صحبت مي‏کرد.
28-«قليل الضحک» خنده‏اش کم بود و تبسمش زياد قهقهه‏اش کم بود، «ضحک» يعني خنده «تبسم» يعني لبخند. پيامبر لبخند خيلي داشت، حرف و سخنراني‏اش با لبخند بود. لبخند داشت اما قهقهه‏اش کم بود.
29-«کان اصحابه يذکرون عند الشعر و اشياء به امورهم» دورش جمع مي‏شدند يکي شعر و هر کسي يه چيزي مي‏گفت: «فيضحکون» قه قه مي‏خنديدند و اما پيامبر و «يتبسم» پيامبر هم يه لبخندي مي‏زد اگر افرادي دورش جمع شدند آخه بعضي افراد يه جوري‏اند، يه جوري هستيم که هيس يعني جرأت نمي‏کنيم حرف بزنيم پيامبر ما جرأت مي‏کردند دورش جمع مي‏شدند شعر گفته و از هر دري حرف مي‏زدند و قه قه مي‏خنديدند آن حضرت هم لبخند مي‏زد يعني مردمي بود، حالگيري نمي‏کرد که اخمو باشد بگويد: مثلاً مي‏خواهيم جک بگوئيم برويم پشته مي‏خواهيم بخنديم برويم بيرون نمي‏شود.
30-«رکب حماراً» سوار الاغ مي‏شد «واردف و رائه اسامه» گاهي هم به اسامه مي‏گفت بيا پشت سرمن بنشين، اين الاغ جانش خوب است قوي است مي‏تواند دو تا را بکشد بيا سوار شو. «و هو يعود سعد بن عباده» سعد بن عباده يکي از اصحاب بود مي‏خواستند بروند عيادت (الاغ گفت تو هم بيا پشت سر، دو پشته سوار مي‏شد خيلي کارمان باقي دارد تا به اين‏ها برسيم، الان در جامعه ما آدم سراغ داريم که پشت سر آقا نماز نمي‏خواند چرا مي‏گويد آقا ساعت مچي است، مي‏گويد: ساعت آقا مثل سطل چاه بايد بيايد بالا، اگر آقا بچه‏هايش جرأت نمي‏کنند با بابا بگويند و بخندند، يعني پدري خودش را، خفه شود، حرف نزن، برو گم شو، بچه حرف نمي‏زند، اصلاً يه دنيا تکبر، پهلوي پيامبر مي‏آمدند شعر مي‏خواندند، گپ مي‏زدند، مي‏خنديدند پيغمبر هم يه لبخند مي‏زد، حتي حديث داريم: گاهي وقتها يه چيزي مي‏گفتند به قول ما جک، پيغمبر خنده‏اش نمي‏گرفت اما براي اينکه طرف خيط نشود احتياطاً لبخند مي‏زد، يعني طرف چيز نشود)
31-«ما ضرب خادماً قط ولاامأة قط» هرگز دست روي زنش بلند نکرد، يک مرتبه هم دستش را روي زنش بلند نکرد و روي خادمش.
32-«و ما نيل منه شيئاً فانتقم صاحبه» اگر کسي به او جسارت مي‏کرد نمي‏گفت اين عوض اون.
(الله اکبر چقدر ما از پيامبر داريم خدايا ما را بيامرز، سراغ دارم مهمي را که ديدن مهمي رفت، بهش دست داد تا او رفت دست بدهد دستش را کشيد گفت اين در عوض آن که يازده سال پيش آمدم ديدنت تو ديدن من نيامدي. اوه اوه اوه اينقدر کينه، سرکه هفت ساله شنيده بوديم، ولي کنيه يازده ساله، يازده سال پيش چون بازديد من نيامدي حالا بعد از يازده سال، گفت اين عوض آن بله گاهي وقت‏ها روز طنز است مثلاً مي‏خواهند حالا بگويند و بخندند. يه بار ماه ربيع روز شادي بود چند تا طلبه خواستند با استادشان حاج شيخ عبد الکريم حائري مؤسس حوزه علميه قم نقل شد که گفتند امروز شوخي کنيم به هر حال، ماه ربيع است گفت: تا آقا رفت بالاي منبر ما بلند شويم و برويم خوب است تا بسم الله الرحمن الرحيم برويم دماغ آقا بسوزد، خبر نداشت يه مرتبه طلبه‏ها رفتند فهميد که طراحي بوده، گفت خيلي خوب دماغ مرا سوزانيديد پس بيائيد برايتان بگويم. از لب درب برگشتند ببينم استاد دماغ سوخته چي مي‏گويد، بنشيند برايتان بگويم تا نشستند او هم از منبر آمد پائين و رفت. (خنده حضار) گفت: خوب اين عوض آن. اين يه وقت مقام، مقام طنز است. حالا يه روز به يه مناسبتي مي‏خواهند بخندند حسابش جداست اما انسان نبايد کينه دل باشد به هر حال.)
33-اما حسن (عليه السلام) فرمود: «تغضبه الدنيا» به خاطر دنيا غضب نمي‏کرد. اگر خلاف مي‏ديد ديني حساس بود، اما به خاطر دنيا که من گفتم عدس پلو، چرا پلوماش پختي، من گفتم آبگوشت چرا پنير آوردي، من گفتم اين رنگ چرا اون رنگ چيزهايي که، آنقدر توي خونه‏ها بين زن و شوهرها و بچه‏ها من اين رنگ چرا اون رنگ چرا اين رقمي، اون رقمي ساختي، من گفتم مشهد چرا رفتيم شيراز من گفتم، سبز رنگ لباس، ساختمان، امام حسن (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلّي الله عليه و اله و سلّم) درباره اين مسائل در عمرش اصلاً عصباني نشد.
34-«و لا يغضب لنفسه»: براي کارهاي شخصي هم عصباني نمي‏شد. افرادي مي‏آمدند پهلوي پيامبر (صلّي الله عليه و اله و سلّم) مي‏گفتند فلاني چنين و چنان، مي‏گفت: عيب مردم را به من نگوئيد مي‏خواهم وقتي نگاه به مردم مي‏کنم نسبت به همه خوشبين باشم، شما مي‏آئيد درباره او مي‏گوئيد وقتي نگاهم به او خورد مي‏گويم اين، اون است که عيب‏ها را دارد، نگوئيد تا من وقتي نگاه به همه مي‏کنم روحم کدر نباشد. اين سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است.
(وقت ما تمام شد. اخلاقش، برخوردش، لبخندش، حرف زدن با مردم‏اش، عبادتش، مسواکش خط اول جبهه‏اش، زنداري و خادم داري‎اش، بچه‎داري و عبادتش، حالا ما چند جلسه درباره سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) صحبت خواهيم کرد.)
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد پيامبرت را به ما بشناسان وما را توفيق بده از بهترين امت پيامبرت باشيم.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»