1381/8/25 سيره پيامبر اسلام(صلّي الله و عليه و آله) -8 بايگاني سالانه - 1381
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
اگر خداوند اراده کند انشاء الله بخشهاي رمضان امسال درباره سيما و سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) خواهد بود و اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) ولي چون عنوان ما درسهايي از قرآن است در سايه قرآن سيره را بررسي ميکنيم.) قرآن ميفرمايد: «ولقد کان لکم في رسول الله اسوة» پيامبر براي شما الگوست. ماه رمضان ماه قرآن است. خوب است که هر چه ميگيريم از قرآن بگيريم، بجاي خوابها، شعرها، قصهها تاريخهايي که چند درصدش درست و چند درصدش بافتني است شعرهايي که بعضي درست و بعضي غلو و مبالغه است خوابهايي که بعضي صادقانه و بعضي، شتر در خواب بيند پنبه دانه، به جاي چيزهايي که چند در صد درست و چند در صد نادرست است بيائيم سر سرچشمه واقعي و از قرآن استفاده کنيم. قرآن کتاب عجيبي است، کتاب اميد است به انسان اميد ميدهد که کارهايت حرام نميشود. «فمن يعمل مثقال ذرة» ذرهاي کار بکني هدر نميرود کتابهايي است که تشويق ميکند خوبها را، کتاب اخطار است، کتاب نعمتهاست، نعمتهاي خدا را ياد ميآورد. نعمتهايي را به انسان تذکر ميدهد کتاب عقل و منطق است، کتاب فطرت است، کتاب هنر و تاريخ است و کتاب، قرآن، حالا.
بيش از هزار مرتبه خطاب قرآن به پيامبر
ما در سايه قرآن به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) نگاه کنيم. ديشب ما موفق شديم که ديديم جاهايي که خدا نام پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) را برده حدوداً هزار بار در قرآن به پيامبر ميفرمايد: «تو» از اين هزار بار من ده، دوازده تا را بگويم، اينقدر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) مورد توجه خداوند است يه وقت ميگويم که به ابرويت قسم و به چشمت قسم، قربان چشمات، دستهايت، کفشهايت، خاک زير کفشهايت، پيداست خيلي طرف جذب شده که اين رقمي صحبت ميکند، هزار بار تقريباً خداوند در قرآن به پيامبر ميگويد: «تو» ببينيد: «قرتيک» منطقه تو، «بيتک» خانه تو، «اهلک»، «قومک»، «ثيابک فطهر»، «لسانک»، «صدرک»، «الم نشرح لک صدرک»، «ظهرک»، «يدک»، «عنقک» گردن تو، «عينک» چشمهايت، «جناحک» بازوهايت، «فؤادک»، «نفسک»، «وجهک» صورتت «نساءک»، «بناتک»، «قلبک»، «حولک»، «عندک»، «صلوتک»، اين نمونه اين است که اينقدر قرآن به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) توجه دارد. حدود هزار بار با «کاف و خطاب» يا مشابه آن خطاب بشود خيلي مهم است. در «من لايحضر» حديثي داريم: که خدا به موسي (عليه السلام) فرمود: «اماعلمت ان محمداً (صلّي الله عليه وآله و سلم) افضل عندي من جميع ملائکتي و خلقي» نميداني که محمد و اهلبيتش «عليهم السلام» از همه فرشتهها و خلق پهلوي من مهمتر است. صفاتي که انبياء دارند پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله وسلم) دارد. صفات انبياء هر چي انبياء ديگر دارند پيامبر ماهم دارد. تمام کمالات انبياء براي پيامبر ما (صلي الله عليه وآله و سلم) هست، کمالات انبياء.
سلام خدا به پيامبران در قرآن
عبوديت: در سوره صافات اسم انبياء را که ميبرد همهاش ميگويد اين انبياء بنده خالص خدا بودند «سلام علي آل ياسين انه من عبادنا»، «سلام علي نوح في العالمين انه من عبادنا»، «سلام علي ابراهيم انه من عبادنا»، خداوند سلام ميکند بر پيشوايان بعد ميگويد اينها عبد ما بودند، اين عبوديت يکي از کمالات است که انبياء داشتند گاهي ميگويد: «نعم العبد» خوب بندهاي هستند اينها، بعد همين «عبوديت» پيامبر ما هم دارد «اسري بعبده»، «واشهد ان محمداً عبده» بعد ميگوئيم «رسوله»، عبوديت کمالي است که انبياء دارند پيامبر ما هم (صلّي الله عليه وآله و سلم) دارد.
2-مخلص و مخلص: ميگويند فلاني آدم مخلصي است يعني اخلاص دارد يعني گول و ريا و دوز و کلکي در کارش نيست فقط براي خداست. «مخلص» يعني براي خدا، «مخلص» يعني خدا او را انتخاب کرده براي خودش. پس «مخلص» يعني خدا را انتخاب کرد. «مخلص» يعني خدا او را انتخاب کرده، «مخلص»: يعني اين خدا را ميخواهد، «مخلص» يعني خدا اين را ميخواهد، آدم اگر «مخلص» شد، «مخلص» هم ميشود، اخلاص:
اخلاص در عمل، ويژگي اولياي خدا
«انا اخلصنا هم بخالصة ذکري الدار» انبياء را به درجه اخلاص رسانيديم. «انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار» بعد ميبينيم پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله و سلم) ميفرمايد:
«ان صلاتي و سنکي و محياي و مماتي اله رب العالمين»: خدايا نماز و عبادتهايم، نفس کشيدن و نکشيدنم، همهاش مال تو، دربست مال تو.
- حق گرايي: قرآن وقتي تعريف حضرت ابراهيم (عليه السلام) را ميکند، ميگويد: «حنيفاً»: يعني:«حنف»، يا «جنف» «بارح جيمي» يکي نقطه ندارد «حنف» گرايش به حق و «جنف» گرايش به باطل. پيغمبر ابراهيم ميگويد: «حنيف» بود. بعد ميگويد: به مردم بگو: «منم، اني هداني ربي، انني هداني ربي الي صراط مستقيم دينا ملة ابراهيم حنيفاً و بذلک امرت»
- تسليم حق بودن: انبياء تسليم حق بودند وقتي خدا به پيامبر ميگويد ابراهيم بچهات را بکش فوري ميخواباند، چاقو را ميگذارد بعد ميگويد: بردار نميخواستم خونش ريخته شود ميخواستم ببينيم تو دل ميکني يانه؟ ديدم دل کندي، اين رقمي تسليماند. القابي که پيغمبر ما (صلّي الله عليه و آله و سلم) هم همينطور بود. القاب پيامبرها را من يک نگاه اجمالي برايتان بياندازم؛ «صالح» در قرآن آمده که به پيامبر ميگويند صالح «محسن»، «صديق»، «صابر»، «امين» «تقي»، «صادق الوعد»، «شکور»، «فاکر»، «مرضي»، «اواب»، «اوان» «وجيه»، «سيه»، «قانت»، «ذي العدل»، «ناصح»، «ذي الايد». تمام لقب هايي که، کمالاتي که آمده براي پيامبر ما هم آمده. اين اجمالا سيماي پيامبر ما در قرآن،
و امکاناتي که بايد بگوئيم راجع به پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله و سلم) چه جوري بوده
1 «ما استيغظ من نوم الما خرلله ساجداً»: هر وقت از خواب بيدار ميشد اول سجده ميکرد.
2 «کان احسن الناس صوتاً بالقرآن»: خوش صدا بود قرآن که ميخواند.
3 «يبکي حتي»: آنقدر گريه ميکرد تا جايي سجادهاش تر ميشد.
4 «ما رأي مقدما في بين جليس قط»: روبروي مردم پاهايش را دراز نميکرد.
5 «لا يقطع علي احد کلامه»: کسي که حرف ميزد سخن او را قيچي نميکرد. بگذار حرفش را بزند.
6 «لايجلس و لايقوم الما علي ذکرالله»: مي نشست و پا ميشد از خدا غافل نبود.
برخورد پيامبر با مهمان
7 «اذاتاه الضعيف اکله معه و لايرفع يده حتي رفع الضعيف يده»: مهمان که ميآمد پهلوي او مي نشست و اول دست به غذا ميبرد نميخورد ولي با نان و اينها به يه نحوي خودش را مشغول ميکرد که قبل از مهمان شروع کند تا مهمان دست بکشد بعد برود تا غذا به دلش بچسبد. امام رضا (عليه السلام) روزهاي آخري که زهر او را اذيت ميکرد. چون با بردهها و غلامانش با هم غذا ميخوردند حضرت هم نشسته بود غلامان غذا ميخوردند خبر نداشتند که امام دارد اذيت ميشود، تا بردهها غذا خورده و بيرون رفتند. امام رضا (عليه السلام) افتاد روي زمين و غلطيه خيلي، گفتند چي شده؟ گفت: اين زهر دارد مرا آتش ميزند گفتند الان، گفت: نه خيلي وقت است، چرا حالا ميگويي، گفت من ديدم اگر آخ بگويم اين بردهها غذا به دهانشان مزه نخواهد کرد. من گفتم اگر ميسوزم که اين بردهها غذا به دلشان بنشيند اين مقدار توجه مثلاً به مهمان.
8 «ما صافح رجلا قط فنزع يده حتي يکون هوالذي ينزع يده منه» با کسي که دست ميداد نگه ميداشت اگر او شل ميکرد پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلم) شل ميکرد. تا او دست را نگه داشته بود پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) دست را نميکشيد چون وقتي دست را ميکشي يعني نميخواهم ديگه با تو دست بدهم، همينطور دست را نگه ميداشت اگر او شل کرد پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) شل ميکرد. داريم اخلاق پيامبر را ميگوئيم که چه جوري بود؟
9 «لا يذم احداً»: مذمت و انتقاد از کسي نميکرد.
10 «لا يعيره»: «تعيير» يعني عيب کسي را نقل نميکرد.
11 «لا يطلب اثراته»: دنبال لغزش مردم نبود. که کسي چه عيبي دارد.
12 «ما کلم بکنه عقله»: پيامبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) به مقداري که خودش ميفهميد با مردم صحبت نميکرد به مقداري که مردم ميفهمند صحبت ميکرد و ميگفت ما مأموريم طبق عقل مردم حرف بزنيم. نه آنکه بلديم بگوئيم اوني که ميفهمند بگوئيم.
13-«کان يستاک في کل مرة قام من نومه»: پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله و سلم) جوري بود که هر وقت از خواب بيدار ميشد مسواک ميزد.
14-«اذا بشر بجارية قال ريحانه»: زماني که خبر ميدادند که فلاني دختر زائيده ميگفت دختر ريحانه، يعني گل خوشبوست. «رزقها عليالله» رزقش با خداست. يعني دختر و پسر براي پيامبر فرقي نميکرد.
15-موهايش را شانه ميکرد، معلوم ميشود موهاي بلندي داشت که شانه ميکرد.
16-در جبهه به دشمن از همه نزديکتر بود.
17-«کان ينفق علي الطيب اکثر مما ينفق علي الطعام» پول عطرش بيشتر از پول غذايش بود.
18-«ما اکل متکناً» غذا که ميخورد به حالت تکيه نبود مثل برده مينشست، متکبرانه غذا نميخورد که تکيه بدهد غذا بخورد.
19-«ليسر اصحابه بالملاعبه اذارده مغموماً» اگر يکي از اصحابش ميآمدند پيامبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) ميديد غمزده است غصه ميخورد با او شوخي ميکرد. که اين را بخنداند. ببينداين را ميگويند جامع. آخه بعضيها مسواک ميزنند مرد جنگ نيستند، جبهه ميروند دندانهايشان زرد است مسواک نميزنند بعضي ملا و نميتوانند حرفهايشان را طبق فهم مردم بزنند هي بال، بال، سطح بالا حرف ميزند. کسي که عقل کامل باشد ولي در سطح آدمهاي عادي حرف بزند، حرف کسي را قطع نکردن، دست دادن به کسي و نکشيدن (سر سفره براي اينکه به دل کسي بچسبد قبلاً شروع کردن، و حتي اگر سير ميشود با لقمه آدم ور برود که مهمان، چون اگر صابخانه بيايد که مهمان روش نميشود بخورد، مهمان خيلي احترام دارد.
حديث داريم: از مهمان نپرس غذا خوردي يا نه؟ ممکن است 32 بار خورد، خانه شما 33 بار بخورد، نپرس غذا خوردي يا نه؟
حديث داريم: از مهمان نپرس اين غذا را بياورم يا آن غذا را اگر دو رقم داري هر دو را بياور.
حديث داريم: نپرس چي ميخواهي نپرس خوردهاي يا نه؟ خوب داريم پيامبر را صحبت ميکنيم که چه جوري بود.
20-«بعيد الحکمة ثلاته» حرف وقتي حرف ميزد سه بار تکرار ميکرد تا آنها که کند ذهن هستند و در دفعه اول نميفهمند. اين خوب است که يک گوينده اگر يه حرفي ميزند که يه خورده فني است يه کلمه آساني، مثلاً ساندويچ، نان و تخم مرغ و گوجه، که اگر کسي نفهميد ساندويچ چيه؟ از تخم مرغ و گوجه بفهمد. اگر مثلاً ميگويد در اين مقطع زماني، کساني نميفهمند مقطع چيه. بگويد حالا، در اين مقطع زماني و حالا. اگر ميگويد در روند تکاملي تاريخ و همينطور که پيش ميرويم. يعني کلمات ساده را بغل کلمات فني قرار بدهد که اگر طرف فني را نفهميد، ساده را بفهمد.)
حديث داريم: حضرت رسول يه حرفي که ميزد سه بار ميگفت که مردم بفهمند، مردمي هم که دير رسيدند بفهمند.
21-حديث داريم: «يحدث حديثاً لوعده العاد لأحصاه» حضرت حرف که ميزد جوري حرف ميزد که اگر ميخواستي کلماتش را بشماري ميشد. الان خود بنده يه اشکالي که دارم اين است که بعضيها ميگويند که در تلويزيون تند حرف ميزني، به خصوص آن هايي که بايد زبان محليشان را برگردانند به زبان ديگر، مثلاً خودش يه زباني دارد با زباني دارد زبان خودش حرف ميزند، عرب، ترک، زبان فارسياش بعضيها قوياند و بعضي متوسط آني که متوسط است اگر تند، تند توي تلويزيون حرف بزنم نميتواند با من بدود يعني ميدود ولي اذيت ميشود، حضرت جوري حرف ميزد که ميگويد که: «يحدث حديثاً»: جوري حديث ميگفت، لوعده العاد، ديدهايد بعضيها جوري حرف ميزنند که اگر بخواهي حرفش را بنويس، جوري شمرده ميگويد که طرف ميتواند بنويسد: «لوعده العاد لأحصاه»
22-حديث داريم: «اذا عطسل» وقتي ميخواست عطسه کند «يخفض صوته» صدايش را ميآورد پائين «تلقاه بثوبه» لباسش را روي صورتش ميکشيد «خمر وحبهه» صورتش را ميپوشانيد. عطسه نميکرد تا ذرات ترشحش منتقل شود و اگر احياناً مريض هست منتقل شود، بد عطسه نميکرد، اصلاً بعضيها افتخارشان به اين است وقتي عطسه ميکنند مجلس تکان ميخورد، کيف هم ميکند متل اينکه از کمالاتش ميباشد. بعضيها کمال ديگر هم ندارد. هنرش به عطسه است. حديث داريم وقتي حضرت عطسه ميکرد، «نحفض صوته» صدايش را ميآورد پائين، «تلقاه بثوبه» لباسي را ميکشيد روي صورتش «و خمر وجهه» صورتش را ميپوشانيد. پيامبر چه جوري بود بحث امروز ما اين است که پيامبر چه جوري بود؟
23-«لم تکن فاحشا» حرف زشت نميزد.
کنترل زبان در برخورد با مردم
24-«لا يخبري بالسئيه مثلها» کسي بهش بدي ميکرد به آيه قرآن عمل ميکرد که: «ادفع بالتي حي احسن» نميگفت حالا که يه فحش دادي، بابات، نه نه است، جد و آبادت است. اگر يه کسي يه عيبي، جسارتي هم ميکرد حضرت ميبخشيد.
25-«لم يکن سباباً و لا لعاناً» لعنت به کسي نميکرد «و لا فحاشا»
26-«و لا فحشا» فحش به کسي نميداد.
27-«طويل الصمت» خيلي کم صحبت ميکرد.
28-«قليل الضحک» خندهاش کم بود و تبسمش زياد قهقههاش کم بود، «ضحک» يعني خنده «تبسم» يعني لبخند. پيامبر لبخند خيلي داشت، حرف و سخنرانياش با لبخند بود. لبخند داشت اما قهقههاش کم بود.
29-«کان اصحابه يذکرون عند الشعر و اشياء به امورهم» دورش جمع ميشدند يکي شعر و هر کسي يه چيزي ميگفت: «فيضحکون» قه قه ميخنديدند و اما پيامبر و «يتبسم» پيامبر هم يه لبخندي ميزد اگر افرادي دورش جمع شدند آخه بعضي افراد يه جورياند، يه جوري هستيم که هيس يعني جرأت نميکنيم حرف بزنيم پيامبر ما جرأت ميکردند دورش جمع ميشدند شعر گفته و از هر دري حرف ميزدند و قه قه ميخنديدند آن حضرت هم لبخند ميزد يعني مردمي بود، حالگيري نميکرد که اخمو باشد بگويد: مثلاً ميخواهيم جک بگوئيم برويم پشته ميخواهيم بخنديم برويم بيرون نميشود.
30-«رکب حماراً» سوار الاغ ميشد «واردف و رائه اسامه» گاهي هم به اسامه ميگفت بيا پشت سرمن بنشين، اين الاغ جانش خوب است قوي است ميتواند دو تا را بکشد بيا سوار شو. «و هو يعود سعد بن عباده» سعد بن عباده يکي از اصحاب بود ميخواستند بروند عيادت (الاغ گفت تو هم بيا پشت سر، دو پشته سوار ميشد خيلي کارمان باقي دارد تا به اينها برسيم، الان در جامعه ما آدم سراغ داريم که پشت سر آقا نماز نميخواند چرا ميگويد آقا ساعت مچي است، ميگويد: ساعت آقا مثل سطل چاه بايد بيايد بالا، اگر آقا بچههايش جرأت نميکنند با بابا بگويند و بخندند، يعني پدري خودش را، خفه شود، حرف نزن، برو گم شو، بچه حرف نميزند، اصلاً يه دنيا تکبر، پهلوي پيامبر ميآمدند شعر ميخواندند، گپ ميزدند، ميخنديدند پيغمبر هم يه لبخند ميزد، حتي حديث داريم: گاهي وقتها يه چيزي ميگفتند به قول ما جک، پيغمبر خندهاش نميگرفت اما براي اينکه طرف خيط نشود احتياطاً لبخند ميزد، يعني طرف چيز نشود)
31-«ما ضرب خادماً قط ولاامأة قط» هرگز دست روي زنش بلند نکرد، يک مرتبه هم دستش را روي زنش بلند نکرد و روي خادمش.
32-«و ما نيل منه شيئاً فانتقم صاحبه» اگر کسي به او جسارت ميکرد نميگفت اين عوض اون.
(الله اکبر چقدر ما از پيامبر داريم خدايا ما را بيامرز، سراغ دارم مهمي را که ديدن مهمي رفت، بهش دست داد تا او رفت دست بدهد دستش را کشيد گفت اين در عوض آن که يازده سال پيش آمدم ديدنت تو ديدن من نيامدي. اوه اوه اوه اينقدر کينه، سرکه هفت ساله شنيده بوديم، ولي کنيه يازده ساله، يازده سال پيش چون بازديد من نيامدي حالا بعد از يازده سال، گفت اين عوض آن بله گاهي وقتها روز طنز است مثلاً ميخواهند حالا بگويند و بخندند. يه بار ماه ربيع روز شادي بود چند تا طلبه خواستند با استادشان حاج شيخ عبد الکريم حائري مؤسس حوزه علميه قم نقل شد که گفتند امروز شوخي کنيم به هر حال، ماه ربيع است گفت: تا آقا رفت بالاي منبر ما بلند شويم و برويم خوب است تا بسم الله الرحمن الرحيم برويم دماغ آقا بسوزد، خبر نداشت يه مرتبه طلبهها رفتند فهميد که طراحي بوده، گفت خيلي خوب دماغ مرا سوزانيديد پس بيائيد برايتان بگويم. از لب درب برگشتند ببينم استاد دماغ سوخته چي ميگويد، بنشيند برايتان بگويم تا نشستند او هم از منبر آمد پائين و رفت. (خنده حضار) گفت: خوب اين عوض آن. اين يه وقت مقام، مقام طنز است. حالا يه روز به يه مناسبتي ميخواهند بخندند حسابش جداست اما انسان نبايد کينه دل باشد به هر حال.)
33-اما حسن (عليه السلام) فرمود: «تغضبه الدنيا» به خاطر دنيا غضب نميکرد. اگر خلاف ميديد ديني حساس بود، اما به خاطر دنيا که من گفتم عدس پلو، چرا پلوماش پختي، من گفتم آبگوشت چرا پنير آوردي، من گفتم اين رنگ چرا اون رنگ چيزهايي که، آنقدر توي خونهها بين زن و شوهرها و بچهها من اين رنگ چرا اون رنگ چرا اين رقمي، اون رقمي ساختي، من گفتم مشهد چرا رفتيم شيراز من گفتم، سبز رنگ لباس، ساختمان، امام حسن (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلّي الله عليه و اله و سلّم) درباره اين مسائل در عمرش اصلاً عصباني نشد.
34-«و لا يغضب لنفسه»: براي کارهاي شخصي هم عصباني نميشد. افرادي ميآمدند پهلوي پيامبر (صلّي الله عليه و اله و سلّم) ميگفتند فلاني چنين و چنان، ميگفت: عيب مردم را به من نگوئيد ميخواهم وقتي نگاه به مردم ميکنم نسبت به همه خوشبين باشم، شما ميآئيد درباره او ميگوئيد وقتي نگاهم به او خورد ميگويم اين، اون است که عيبها را دارد، نگوئيد تا من وقتي نگاه به همه ميکنم روحم کدر نباشد. اين سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است.
(وقت ما تمام شد. اخلاقش، برخوردش، لبخندش، حرف زدن با مردماش، عبادتش، مسواکش خط اول جبههاش، زنداري و خادم دارياش، بچهداري و عبادتش، حالا ما چند جلسه درباره سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) صحبت خواهيم کرد.)
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد پيامبرت را به ما بشناسان وما را توفيق بده از بهترين امت پيامبرت باشيم.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
|