1381/8/27 سيره امام علي(ع) -1 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

ماه رمضان امسال سيره پيامبر و اهل بيت (عليه السلام) را مي‏خواهيم داشته باشيم راجع به پيامبر قسمتهايي‏اش را گفتيم نه همه ابعاد زندگي فقط قسمتهايي، گوشه هايي از زندگي پيامبر را ولي خواسته باشيم مفصل صحبت کنيم شايد يکسال طول بکشد مي‏خواهيم وارد سيره اميرالمؤمنين (عليه السلام) بشويم، چه جوري زندگي مي‏کرد، منتهي هر چه بيشتر بگوئيم هم خود بنده بيشتر خجالت مي‏کشم هم بعضي ديگه بايد خجالت بکشند و من شک داشتم بگويم يا نگويم. گفتم حالا ما بگوئيم اسلام اين است حالا ما فاصله مان با اسلام چقدر است؟ که به هر حال ما نمي‏توانيم حق را نگوئيم اگر يه کسي لباسش تميز نيست نبايد بگوئيم از نظافت صحبت نکند، بگوئيم نظافت اين است منتهي حالا لباس من لک دارد. حق را بگوئيم.
پس موضوع بحث: سيره علوي...اميرالمؤمنين چه جوري بود؟
دوري امام علي (عليه السلام) از تملّق
يکي از مسائلي که حضرت علي (عليه السلام) داشت از تملق خيلي بدش مي‏آمد برخلاف ما که مي‏رويم قبل از آنکه اين شهر نيازش چيست مي‏بينم چند تا پيش پرده براي ما نوشته‏اند پارچه‏هاي خير مقدم را مي‏نويسيم و بعضي از سازمان‏ها من يه جايي رفتم فاتحه آدم‏هايي که نشسته بودند فاتحه مي‏خواندند بعد ديدم پرده‏هايي که زده‏اند چند نفرند همه هم آرم يک سازمان بود يعني آن سازمان قبل آنکه بگويد کي مرده فاتحه بخوانيد نوشته روي منم که اين فاتحه را گرفته‏ام. خيلي خوشمان مي‏آيد از تملق. اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏فرمايد: مؤمن آن است که وقتي تعريفش را مي‏کني غصه بخورد؛ «اذا زکي احدهم خافوا» وقتي تزکيه مي‏شود مي‏گويند فلاني چقدر آدم خوبي است مي‏ترسد. «اني کرهت استماع الثناء» من بدم مي‏آيد که کسي تعريفم را بکند. اين يک بلاي شايعي است در جامعه ما، القابي که مي‏دهند، همه هم به هم تملق مي‏گوئيم، خلاصه اين يک مسئله مهمي است. به خصوص که اگر طرف نا اهل باشد که خيلي هم خطرناک است داريم؛ «اذا مدح الفاجر اهتز عرش‏الله» اگر يک آدم فاجري را تعريف کردي عرش خدا به لرزه در مي‏آيد. (مادر يک بنده خدايي مرده بود دفتر يک آقا يک آية الله العظمايي نوشت که خبر فوت مادرش يه آيةالله العظمي رسيد ايشان به شدت ناراحت شد. مي‏خواستند تسليت بگويند وقتي آوردند آقا امضا کند آقا گفت: من به شدت ناراحت نشدم دروغ است رفتند نوشتند خبر فوت مادر شما به آقا رسيد ناراحت شد کلمه شدت را نياوردند، رفتند امضاء کند گفت: راستش را مي‏خواهيد ناراحت هم نشدم به هر حال پير مردي بوده (مادر بوده؟!) در سن نود سالگي من ناراحت نشدم دروغ است، چه بنويسم؟ حالا ننويسيد مگر لازم است تسليت بگوئيد. آخه ايشان جزو علاقه‏مندان و مريد شما بوده، گفت باشد). يه کسي سهم امامي را آورده بود خدمت امام خميني (ره) ضمناً يک تقاضايي هم داشت امام فرمود من اين تقاضاي شما را گوش نمي‏دهم تو فکر مي‏کني منت گذاشتي بر من؟ ما بر شما منت مي‏گذاريم که سهم امام شما را مي‏گيريم و به فقرا مي‏رسانيم. شما بر ما منتي نداريد. اول من فکر کردم اين از امام خميني (ره) است حضرت امام بنيانگذار جمهوري اسلامي، بعد ديدم حديث از امام معصوم (عليه السلام) است. که امام جواد (عليه السلام) فرمود: اگر يه وقتي سهم امام مي‏دهيد منت نگذاريد سر کسي؛ حالا تملق گاهي قوي از ضعيف مي‏خواهد و گاهي ضعيف هم از قوي تملق مي‏خواهد؛ عده‏اي از تجار تهران رفتند پهلوي يکي از مراجع گفتند: اگر شما اجازه مي‏دهيد نصف سهم امام را به خود ما که فبها. گفت: نه سهم امام مال امام زمان (عليه السلام) است. اينطور نيست که، ممکن است يه آقايي اجازه بدهد که نصفش را خودت بده اما اينکه شما شرط کنيد که ما به شرطي سهم امام مي‏دهيم که نصفش را بدهم به شما، بنده يه همچنين شرطي را قبول ندارم مي‏خواهيد بدهيد يا پا شويد برويد. اجمالاً تملق، باج دادن، تواضع نامورد خيلي بد است، و خيلي الان کشور ما تملق زياد شده.
دوري از مکر و حيله با مردم
مسئله دوم: بعضي‏ها را مي‏گويند فلان تيز و زرنگ است، سياستمدار؛ اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏فرمايد: «لولا ان المکر و الخديعة في النار لکنت امکر الناس» اگر نبود که خدعه و کلک جايش در آتش است من از همه کلکم بيشتر بود. بلدم کلک بزنم اما جاي کلک. (ما فکر مي‏کنيم تيزبازي کنيم، يه کسي بود اداره ثبت شماره شناسنامه رئيس بانک را ديده گرفته بود و به مناسبت روز تولد رئيس بانک تبريک گفته بود الو روز تولد شما را تبريک مي‏گويم او هو گيج شده بود که شناسنامه‏اش را باز کرده بود ديده بود راست مي‏گويد امروز روز تولدش هست که خودش خبر نداشته، تبريک گفته براي اينکه مي‏خواهد از بانک وام بگيرد. بعضي‏ها هستند عمرشان را صرف چي مي‏کنند، کلي پول خرج مي‏کرد تا شماره تلفن خانه و پلاک ماشين و پلاک خانه يکي باشد چه آدم‏هايي روي کره زمين نفس مي‏کشند پول سنگين خرج مي‏کرد که مثلاً دلش مي‏خواهد،چقدر پولهاي ما اين رقمي مي‏شود پول مي‏دهم که شش گل يکي باشد، همين بشقاب با اين قيمت اگر يکي گلش سرخ و يکي سبز باشد قبول نمي‏کنيم، شهر را زيرورو مي‏کنيم که گلهايش، آن بنده خدا هم که پلو مي‏خورد توجه ندارد که گل آن سبز يا سرخ است حال که سبز است نگاه کند آن شش تا هم سبز است آقا ببخشيد بشقاب‏ها را نشان بدهيد ببينيم گلها مثل هم است الکي پول مي‏دهيم پولهاي الکي چيزي که نه خود و نه مهمان توجه دارد توي دنياي خيال آنقدر ولخرجي مي‏شود يه سري کارها را روي حساب، توي دنياي همه همينطور است؛ من حدود سي سال پيش فکر کردم که چه آخوندي بشوم چون چند رقم داريم از دفتر عقد و ازدواج و واعظ و مدرس و ملا و فقيه و مفسر، گفتم بشويم آخوند اطفال پزشک اطفال داريم ما هم بشويم آخوند اطفال، الگو هم نداشتم مثلاً مثل چي خودمان مي‏شويم الگو، يه مشت بچه جمع کرديم و تخته سياه و شروع کرديم قصه گفتن، توي کوچه هم که راه مي‏رفتم بچه‏ها عقب من مي‏آمدند، معلم بچه‏ها و اولين آخوند تخته سياه ما بوديم. يکي به من رسيد و صحنه را ديد و گفت آقاي قرائتي تو خيلي سياستمداري گفتم کجاي کار من به سياست مي‏خورد، گفت: اين بچه‏ها چهل سال ديگر که تاجر بشوند سهم امامشان را به تو خواهند داد. من ديدم واقعاً بعضي‏ها مرض ماليخوليايي دارند از تدبير و برنامه ريزي گذشته، ديوانه شده‏اند بعضي‏ها تدبير مي‏کنند طرح‏هاي دراز مدت دارند بعضي خلند و عقلشان را از دست داده‏اند. ماليخوليايي گرفته‏اند بعضي‏ها اينها زرنگي نيست فکر مي‏کنيم فلاني رفت دانشگاه زرنگ شد، آنقدر آدم داريم رفت دانشگاه تحصيلات عاليه دارد هزار و يک مشکل دارد، فلاني رفت تهران وضعش خوب شد و فلاني رفيق فلاني، فاميل، از فلاني دختر گرفت و داماد فلان. بله بعضي اينطور مي‏شود ولي اين قانون نيست. دو نفر اگر آمدند تهران خوب شدند هزار نفر آمدند گرسنگي خوردند. دو نفر رفتند نجف ملا شدند هزار نفر هم رفتند هيچي نشدند (؟!!) اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏فرمايد: اين برنامه هايي که شما مي‏گوئيد. يک پدر پيري داشتم مرد حکيمي بود حرف‏هاي پخته‏اي مي‏زد خداوند همه اموات را رحمت کند. گفتند: فلاني رفت تهران پولدار شد. گفت: نه آقا تهران کسي را پولدار نمي‏کند، خيلي‏ها هم رفتند تهران گرسنگي خوردند، بعد از چند سال برگشتند. فلاني کاشان تاجر بود ورشکست شد باقي آورد، توي ماشين نشست رو به تهران، از کاشان تا تهران جاده قديم ساعت‏ها گريه کرده آن گريه‏هايي که کرد چرا آبرويش کاشان ريخته، توي هر روستايي مي‏رفت با آن همه گريه، زمين روستا هم رشد مي‏کرد نگوئيد تهران وضعش را خوب کرد، گريه‏ها وضعش را خوب کرد. گاهي وقت‏ها ما فکر مي‏کنيم اين از زرنگي ماست. يه طلبه‏اي بي پول شده بود خيلي اين ور و آن ور زد پول گيرش نيامد رفت توي حرم براي ما بفرست. همينطور که داشت حرفهايش را مي‏زد که تمام شد، يه کسي آمد گفت سلام احوال شما من از ايران مي‏آمدم نجف پدر شما را توي بازار ديدم گفت اگر پسر مرا ديدي اين صد توماني را بده، يک صد توماني داد. صد توماني را گرفته و جيب خود گذاشتم و گفتم يا علي اين صد توماني مال آقام هست اين مال تو نيست گفتم از خودت بده اين را گفتيم بعد آمديم خانه ديدم پول نيست دويديم توي حرم و جاي کفشداري و خيلي حالمان گرفته شد. نداشتيم آنقدر ناراحت نبوديم آخه آدم بچه نداشته باشد اما بچه داشته باشد و روي دستش بميرد داغش را مي‏بيند مي‏گفت داغ صد توماني، که صد توماني قديم هم خيلي بود يکي، دو روز با حال دمغ اين قصه را به استاد گفتيم که آقا ما امروز، دو سه شب پيش يه همچنين حادثه‏اي براي ما رخ داد، گفت: خيلي کار بدي کردي شما برو در حرم و توبه کن توبه فارسي توبه عربي «استغفرالله ربي و اتوب اليه» توبه فارسي حرف گاف توش است (؟!!) نمي‏توانم توي تلويزيون بگويم برو توبه فارسي کن، چرا؟ غلطي کرده‏اي و نسبت به حضرت علي (عليه السلام) جسارت، درست است مال خود است ولي هزار و يک شرط مي‏خواهد. اول پدرت را بايد توي بازار ببيند آقايت توي بازار باشد و آن لحظه اين آقا يادش باشد، و بهم برخورد کنند و آقات صد تومان داشته باشد و آنقدر تاب بخورد تا همين دقيقه‏اي که مي‏آيي حرم، توي همين دقيقه بيايد حرم، هزار و يک شرط توش است. درست دسته پول مال آقات است ولي بهم پنگوندن اين‏ها، ارتباطات اين‏ها هزار و يک فرمول بايد به هم ربط پيدا کند تا اين صد تومان به تو برسد همه را فراموش کردي گفتي از آقام است. برو توبه فارسي کن، مي‏گفت رفتيم و چون استاد است گفتيم يا علي معذرت مي‏خواهيم صيغه توبه فارسي را هم خوانديم تا مي‏گفت توبه فارسي کردم يک مرد عربي آمد گفت آقا من سه شب پيش اينجا پول را پيدا کردم اگر شما نشانه‏اش را کسي دارد بگويد من بهش بدهم مي‏گفت نشانه‏اش را داده و گرفتم و گفتم يا علي از تو، از تو است خداحافظ. ما تا حالمان گرفته نشود تمکين نمي‏کنيم يعني حتماً بايد سرمان به سنگ بخورد. بعد مثلاً احساس کنيم، فکر نکنيم مثلاً حالا که مسابقات المپياد نفر اول شديم يا وزنه بردار يا دو تا گل زديم فکر نکنيم از خودمان است هزار و يک مسئله شرط بايد به هم جور شود و خدا را فراموش نکنيم.
توکّل بر خدا، نه مردم
حديث داريم: هر کس اين کلمه را بگويد مشرک است. اگر فلاني نبود (من فلج مي‏شدم) مثلاً بگويد اگر باران نبود من فلج بودم اگر قالي بافي نبود، اگر دامداري و کشاورزي و فلاني رئيس جمهور نبود اگر پسرعمه‏ام مدير کل کجا نبود. هر کسي اين کلمه را بگويد اگر فلان چيز يا فلان کس نبود من فلج بودم امام (عليه السلام) مي‏فرمايد: اين شرک است. بايد بگويد: خدا کار مرا درست کرد منتهي از طريق فلاني، هيچ کسي به چيزهايي کسي، حديث داريم: ايمان کسي کامل نمي‏شود مگر کسي که به آنچه در دست خداست ايمانش بيشتر باشد به آنچه در دست خودش مي‏باشد. مي‏گوئيم خوب من که وضعم جور است بنده الان مي‏آيم پشت تلويزيون مي‏گويم مطالعه و خواب که کرده‏ام و خيلي صاف و قبراقم. همين الان نگاه به حرف مي‏کنم يادم مي‏رود چي بگويم و مي‏خوانم نمي‏فهمم. گاهي شاعر هم چه فکر مي‏کند شعر نمي‏آيد مي‏خوابد از خواب مي‏پرد شعر مي‏آيد. گاهي وقت انسان اسم خودش را هم فراموش مي‏کند. گاهي وقت يک طرحهايي به ذهنش مي‏آيد في البداهه. اختراعشان را از خودشان ندانند الهامي است خدا به ذهنشان انداخت مکتشفين خدا به ذهنشان انداخت، هر کس هر چي دارد احساس کند از اوست: «الولا کراهية الغدر لکنت من ادهي الناس» اگر نبود که کلک و تيز بازي‏ها زشت است من خيلي تيز بودم. آخه مي‏آمدند به اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏گفتند: معاويه سياستمدار است و تو سياست نداري. (روزهاي اولي که رفتم توي تلويزيون يکي آمد به من نصيحت کرد تند، تند حرف مي‏زني و هي مي‏گوئيد، امام صادق (عليه السلام) فرمود، قرآن داريم، حديث داريم اينطوري حرفت طي مي‏کشد شما بگو يک حديث را باز کني عبارت‏ها را گراني است البته آن زمان هم ارزان بود مال بيست و دو، سه سال پيش است، الان گوشت کيلوئي چند هزار تومان بايد يک آيه و حديث بخواند نمي‏شود يک حديث را هي آب توش کرد. بازي با الفبا، گفت: علمت طي مي‏کشد گفتم هر وقت طي کشيد مي‏گوئيم: بسم الله الرحمن الرحيم مردم عزيز ايران ما اين همه سال است توي تلويزيون ديگه حرف نداريم بزنيم راست را مي‏خواهي بلد نيستم طلبي که نداريم ما که از تلويزيون پول نمي‏گيريم که، بنده توي اين بيست و چند سال از تلويزيون پول نگرفته‏ام، يک سفر عمره‏اي البته ما را مهمان کردند تلويزيون براي اينکه دروع نگوئيم يک سفر مکه ما را بردند، عمره ولي به هر حال، حالا تمام شد طلبي نداريم ما که از شما و شما از ما، نه نان مي‏خواهيم نه رأي نه نام، نه هيچي، خداحافظ، يه آقا ديگه بيايد، از لطف خدا تمام نشده و نخواهد شد چون وصل به قرآنم و هر وقت قرآن حرفهايش تمام شد حرف‏هاي من هم تمام مي‏شود بله ممکن است يک مثل و حديثي را تکرار کنم اما تکرار کردن، تکرار لازمه تربيت است بايد يک سري، خود اذان و نماز تکرار است من يک بخش دارم که چرا توي سوره الرحمن 32 بار گفته «فباي الاء ربکما تکذبان» 16 فايده براي تکرار نوشته‏ام بعضي چيزها بايد تکرار شود، شلاق چند تا که زدي طرف آدم مي‏شود شلاق کافي نيست، زندگي ما با تکرار گردش خون توي قلب است اگر يک بار خون در قلب بگردد که، اصلاً تکرار نفس ما زنده‏ايم، مگر کشورهاي ديگر سالگرد پيروزيشان را هر سال جشن نمي‏گيرند اين تکرار است، گردش خون تکراري، گل بو کردن تکراري، با يک بار بو کردن گل که انسان آن را دور نمي‏اندازد، اصلاً فلسفه تکرار، جاهايي که بايد تکرار شود، بحث تکرار يک بحث مهمي است يه وقت خواهم داشت، ممکن است يه چيزي را تکرار کنم ولي فرق مي‏کند بين تکرار يا اينکه ندارم بگويم از بي چيزي تکرار مي‏کنم.)
- برخورد با توقعات برادر: اميرالمؤمنين، عقيل يک روز آمد گفت که: «والله لتجعلني واسود في المدينه سواء» تو مرا در مدينه با يک برده سياه يه جوري مي‏داني، من عقيلم، عقيل برادر حضرت علي‏ام، برادر رهبرم و برده سياه تو هر دو را يه جور مي‏دهي؟
فقال (عليه السلام): «اجلس اما کان هينها احد ليتکلم غيرک» بنشين، کسي غير از تو نبود حرف بزند، اول يه خورده تحقيرش کرد چون يه کسي که مي‏گويد: من، پهلوي اين، من و اين، اين يه خورده به خاطر اينکه بادش خالي شود فرمود: «و مافضلک عليه الا بسابقة او تقوي» اگر سابقه ديني است بيشتر باتقوايت بيشتر ارزش داري وگرنه از نظر بيت‏المال تو و يک برده سياه يک جوري‏
سخت گيري اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بيت المال
يکبار ديگه عقيل، اين عقيل سه، چهار بار آمد پول اضافه بگيرد، اين يکبار بود و يکبارش را هم همه نشنيده‏ايد آهن را داغ کرد، قصه آهن توي بورس است همه مي‏دانند،
يکبار ديگر عقيل آمد گفت: آقا يه چيز اضافه به ما بده گفت: خيلي خوب جمعه بيا عقيل جمعه آمد و رفتند نماز جمعه حضرت وقتي خطبه هايش تمام شد گفت که: «ماتقول من کان في هؤلاء اجمعين» نظر تو چيست که در جمعيت نماز گذاران جمعه خيانت کنيم فرمود: خيلي بد آدمي است کسي که خيانت کند به اين مردم مسلمان نماز گذار، فرمود: «فأنت تأمرني ان آخون هولاء و اعطيک»: تو که مي‏گويي سهم اضافه بده يعني خيانت کنم به اين مردم. از اين معلوم مي‏شود که همه آموزش‏ها همه سرکلاس نيست، گاهي آموزش‏ها را بايد بر دارد، گاهي هم توي نماز جمعه.
- يکبار ديگر يکي آمد از حضرت علي (عليه السلام) يه چيز اضافه‏اي بگيرد اين ديگه مال عقيل نيست يکي ديگر بود. گفت: برويم پشت بام حضرت علي (عليه السلام) ايشان را برداشت رفت پشت بام گفت اينجا کجاست گفت بازار است. گفت آن دکان است برو قفلش را بکش يه خورده چيزي توش هست برادر بياور بيرون، گفت: آقا قفلش را بکشم دزدي نيست. فرمود: دزدي از يک نفر است مي‏گويي اشکال دارد تو که مي‏گويي بيت‏المال را بدهم به تو دزدي از کل جامعه است. دزدي از يک نفر زشت ولي از همه جامعه زشت نيست؟ ببينيد اين شيوه آموزش را آخوندها، روحانيون عزيز، فرهنگيان عزيز، اساتيد دانشگاه عزيز، گاهي وقت‏ها آموزش سر کلاس نيست، بايد رفت تاب خورد. به امام (عليه السلام) گفت: پاشو قيام کن انقلاب و کودتا کن، رژيم طاغوت است، چيه، چيه، چيه، شما حزب اللهي‏ها، ياران تو، ما همه، تا خون در رگ ماست، سرباز توئيم، رهبر ما يالا، خيلي دارد بي روغن سرخ مي‏کند، خيلي خوب باشه برويم گشتي بزنيم امام ايشان را برداشت دنبال گشت زدن رسيد به يک جايي گفت آقا برو بزها را بشمار بيا، گله بزي، ميش چيزي بود، رفت شمرد و گفت 17 تا حضرت فرمود اگر من به اندازه اين ميش آدم راستگو و مريد باوفا داشتم قيام مي‏کردم، يعني کلتون حرف مي‏زنيد. واقعيات شما 17 تا هم نيستيد، اگر امام صاف مي‏گفت 17 تا يادش مي‏رفت اين را بردش يه خورده تابش داد برو ميش‏ها، بزها را بشمار بعد اين لفت، اين مقدار چيزها توي ذهن‏ها مي‏ماند.
- شيوه تعليم و تربيت اين است که گاهي انسان چيزهايي را با تشبيح با تمثيل، با اردو، با حرکت‏هاي اين رقمي‏
- يک برخوردي هم با امام حسين (عليه السلام) داشت که خيلي، صبحي کلافه شدم من اين را صبحي ياد گرفتم امروز صبح هم منقلب شدم يک مدتي هم شک داشتم که بگويم يا نه (خيلي خطرناک است گفتن اين، خيلي حديث خطرناکي است ولي حالا من مي‏گويم چون استخاره کردم بگويم خوب آمد خيلي حديث خطرناکي است) يعني آبروي خيلي‏ها ريخته مي‏شود. ولي در عين حال آبروي اسلام باشد گر چه آبروي هزار تا مثل من ريخته بشود يعني هزار تا مثل ما نابود بشويم اما اسلام برود بالا. يک روز امام حسين (عليه السلام) مهمان داشت نان نداشت نسيه ناني قرض کرد گفت و به قنبر گفت توي بيت المال عسل نداريم؟ گفت: يک مشک عسل از يمن آمده، گفت: بالاخره اين مشک عسل از مسلمان‏هاست و من هم از آن‏ها هستم شما مثلاً يک فنجاني، يک مقداري، عسلهايي که سهم ماست ما امروز از مهمان پذيرايي کنيم، قنبر هم يک مقدار عسل از سر خيک، مشک برداشت، امام حسين (عليه السلام) مهماني کرد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: عسل را بياوريد تقسيم کنيم قنبر مشک را که آورد ديد سر خالي است علت را پرسيد، حالا ببين حضرت چقدر حواسش جمع است الان کشتي آهن توي دريا گم مي‏شود کامپيوتر هم نشان نمي‏دهد، سر مشک خالي است فرمود چرا؟ گفت: قصه اين است فرزند عزيز شما امام حسين مهماندار شد نمي‏دانست چکار کند نان هم نسيه کرد يه خورده عسل بهش داديم بخوانم از روي آن بخوانم امام حسين (عليه السلام) را حاضر کرد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) شلاق کشيد روي امام حسين (عليه السلام) تا شلاق کشيد امام حسين گفت: به حق جعفر داداشت، تو را به حق (عمي الجعفر) جعفر طيار برادر حضرت علي (عليه السلام) بود بنيانگذار اسلام در آفريقا همان نماز جعفر هم که مي‏گويند اميرالمؤمنين (عليه السلام) خيلي جعفر را دوست داشت اگر کسي به اميرالمؤمنين مي‏گفت: به حق داداشت. گفت تو را به حق عمو، شلاق را نگه داشت. فرمود بحق عمي الجعفر، بعد فرمود که: «ماحملک عن اخذت منه قبل القسمه» چي وادارت کرد که قبل از تقسيم عسل به مسلمان‏ها تو گرفتي، فرمود: مهماندار شدم و در ثاني يه خورده سهم ما که مي‏شود که. من بيش از سهمم که برنداشتم «ان لنا فيه حقا» بالاخره ما يک حقي داريم. و در ثاني شما حق مرا بده من برمي گردانم شما طلبت شما سهم مرا الان بده من سهم را مال او برمي‏گردانم به مقدار فنجان و ظرفي که گرفته‏ام، فرمود: «فداک ابوک» هم شلاق بلند مي‏کند هم مي‏گويد: پدرت قربانت برود. علي قربانت برود، فقط حرفم اين است که حق داري سهم تو هم از عسل مي‏شود منتهي صحبتم اين است که چرا زودتر از ديگران بردي. «وان کان لک فيه من حق و ليس لک ان تنتفع بحقک قيل ينفع المسلمون بحقهم» من اشکالم اين است که چرا قبل از مسلمان‏ها خارج از نوبت گرفتن، اما، حسين جون اگر نبود که ديدم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) لبهايت را مي‏بوسد، به لبهايت شلاق مي‏زدم «لااله الاالله» بعد: «ثم دفع الي قنبر در هماً» يک درهم به قنبر داد «وقال اشتر به خير عسلا» برو بهترين عسل را توي بازار بخر بريز سر ظرف پرشود. «اشتر به خير عسل تقدر عليه» بهترين عسلي که مي‏تواني برو بخر، عقيل مي‏گفت: «کاني انظر الي يدي علي» عقيل مي‏گويد من انگار يادم هست که علي در مشک را گرفته بود «و هي علي فم الظرف و يقلب اقنبر العسل فيه» و قنبر عسلي که از بازار خريده بود سر ظرف برمي گرداند که مشک پرشود، «ثم نشده» سپس در مشک را بست «وجعل يبکي» زار زار علي گريه مي‏کرد و مي‏گفت: «اللهم اغفرلحسين نانه لايعلم» حسين را ببخش که او توجه نداشته. اين اگر اين است خدا بيامرزد خوب‏هاي ما را بدها که ديگر هيچي خدا خوب، خوب‏هاي ما را بيامرزد. استاني که از گرسنگي مي‏ميرند پولش خرج موسيقي و کنسرت و، شکم گرسنه است داريم تنبک مي‏زنيم، خود تنبک زن‏ها گرسنه است، خود فوتباليست پول ندارد داماد شود، و خود واليباليست و هنرمند، خيلي از هنرمندهاي ما بودجه براي تنبک دارند ولي دخترش جهازيه ندارد و براي پسرش را که مي‏خواهد داماد کند اطاق ندارد، هزار و يک مشکل واقعي داريم خودمان را به دلنگ، دولنگ خوش کرديم يکي از خياناتي که به هنر شد کلمه اين بود که يک مشت جوان تحصيل کرده عمر جواني، شکم‏ها گرسنه، اشتغال و مسکن و ازدواج نيست هيچ مشکلات واقعي حل نشده و ما دلمان را به لامپ‏ها سبز و سرخ در استخر، باباجون يک مقداري من نمي‏دانم چي، اگر دين است ما فاصله مان از دين زياد است، البته آدم‏هاي با تقوا هم زياد داريم، آدم‏هايي هم که مواظب هستند کم نداريم، آدم‏هاي مخلص خيلي داريم آدم‏هايي که کار مي‏کنند پول نمي‏گيرند و کار مي‏کنند به کسي نمي‏گويند و اسمشان ثبت نيست، اينقدر از اولياي خداي گمنام هست کم مي‏خورند من اين حديث را خواندم براي آن قشري که، دين ما اين است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) «فجعل يبکي و يقول، اللهم اغفرلحسين و انه لايعلم» از اين چي مي‏فهميم، به همين خاطر اميرالمؤمنين بعد از هزار و چهارصد سال مانده و در آينده روز به روز جلوه‏اش، هر چه دنيا به سمت ظلم بيشتر مي‏رود، قدر علي، و هر چه تشنگي بيشتر بشود قدر آب خنک بيشتر مي‏شود علي روز به روز زنده مي‏شود (ولي ما باهمه زنده باد، مرده بادهايمان يک سال، چهار سال، 8 سال، 10 سال، 20 سال، مصرفيم ما همه پودر شديم چون واقعيت ما کم رنگ است، هر چه به عمق کار برسيم واقعيت بيشتر مي‏شود و بايد مواظب بود) برادرها و خواهرها هي نگاه نکنيد فلاني، و فلاني چه کار کرده، کار به فلاني نداشته باشيد؛ «اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» پيامبر فرمود: من قرآن و علي و قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) را در بين شما گذاشتم. اين رفتار علي است که مي‏فرمايد حتي اگر عسل حق حسين است زودتر از ديگران نبايد بردارد. خوب آقايان حزب اللهي حضرت عباسي خودتان را مقايسه کنيد عيب کار ما هم اين است که تا يه چيزي توي تلويزيون گفتم مردم مي‏گويند بله فلان فرماندار و شهردار و وزير و وکيل و سفير، هيچ وقت نمي‏گويد من بد هستم خود شما را مي‏گويم بيني و بين الله اگر تو اداره‏اي که هستي آشپز گوشت را تقسيم کند بگويند امروز آشپز مريض شده خودتان برويد سر ديگ برداريد حضرت عباسي همه گوشت‏ها را براي خودتان بر مي‏داريد، و نفر آخر غير آب زردچوبه و سيب زميني و گوجه چيزي برايش نمي‏ماند يا نه؟ ما در تقسيم يک اشکنه عادل نيستيم همه مان با هم خرابيم الا براي اينکه آدم‏هاي خوبي هم هستند آخه عيب ما اين است که تا مي‏گوئيم دزدي، بله پدر فلان کاميون را دزديد، بله تو هم تخم مرغ را دزديدي، اگر مي‏گوئيم تجاوز به حريم هوايي يا صدام نيافتيد که آمد اينجا را بمباران کرد شما هم که سيگار مي‏کشي، بابا اين آقا نشسته مي‏خواهد نفس بکشد تو هواي او را آلوده و تجاوز به حريم... سيگاري هم که توي اتوبوس و آن هم يک نوع تجاوز به حريم هوائي مي‏کند، ما وقتي مي‏گوئيم عادل نيستيم با علي فاصله داريم، بايد فاصله‏ها را روز به روز کم کنيم ياد او نباشيم که دو ميليون و صد ميليون و يک ميليارد خورد، شما هم هم، يه يک کسي اسمش (محرم) بود مي‏گفت من ماه محرم از عشق حسين ديوانه مي‏شوم و به شعر مي‏گفت که: محرم در ماه محرم از عشق حسين ديوانه مي‏شود شعرش اين بود. ديوانه شود (محرم) در ماه محرم (رفيقش گفت:) در ماه صفر هم ده ماه دگر هم. تو هميشه ديوانه‏اي، حالا اگر بحث اين باشد که ما فاصله داريم آن بزرگ هم بنده هم هم و او هم هم، زمان شاه سخنراني مي‏کرديم مسجد شاه اصفهان خيلي شلوغ بود شب‏هاي قدر سي، چهل هزار نفر مسجد و اطراف پر، من ديدم آنجا نمي‏شود تخته سياه گذاشت يک حديث داريم «ليس مني» پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين از ما نيست از ما نيست کسي که کلک بزند، کلاهبرداري کند و حديث‏هاي اينچنيني از ما نيست کسي که گناه بکند گفتم الان اگر امام زمان (عليه السلام) بيايد چه کساني را از مسجد بيرون مي‏کند پاشو، قم تو کلاهبرداري کردي، پاشو برو بيرون زکات نمي‏دهي، چه کساني «ليس مني، ليس مني»، «کذب من زعم انه منا» اين‏ها را گفتم فردا ديدم اصفهاني‏ها يک طنزي براي ما درست کرده‏اند اصفهاني‏ها خوش چيزند، مبتکرند، تو خيلي کارها از جمله اين. گفتند: ديشب فهميدي چي شد؟ قرائتي آمد يک بحث شروع کند که اگر امام زمان (عليه السلام) بيايد دست چه کساني را گرفته و از مسجد بيرون مي‏کند، کلاهبردار و خمس نداده‏ها، بيرون رفتند و خلاصه گوش مي‏داديم ديديم صدا قطع شد فکر کرديم برق قطع شده بعد فهميديم امام زمان (عليه السلام) دست خود قرائتي را هم گرفته از مسجد بيرون کرده (خنده حضار) حالا. با توجه به اين خط که اميرالمؤمنين داده فاصله ما زياد است آقايان بيت المال را توپ توش نبنديد فردا يا امروز دير يا زود همه ما مي‏ميريم حالا اين اشتباهي که کرديد زود جبران کنيد. اميرالمؤمنين سريع جبران کرد آقا جون، حالا ماشين بيت‏المال را استفاده شخصي کردي سريع يک ماشين شخصي داري يک سال عوض او، بگو خدايا من ساعت‏ها از ماشين دولت استفاده شخصي کرده‏ام حالا از ماشين شخصي‏ام کار دولتي مي‏کنم يه جوري جابجا کنيم مثل حضرت امير (عليه السلام) فرمود: با اين پول عسل بخر بريز سر مشک تا آن ملاقه‏اي که از عسل برداشته شده جايش پر شود تا يادتان هست که چه کرده‏ايد جبران کنيد ماه رمضان هم وقت اين کار است چقدر تا حالا پول در مالت هست خمس سادات و حق فقرا را نداده‏اي و اينور و آنور کم و زياد کرده‏اي تا يادت هست جبران کن اين‏ها حق است قبل از آنکه بميريم خودمان را پاک کنيم.
خدايا! تورا به حق محمد و آل محمد ما را با علي و رفتارش آشنا و توفيق پيروي از اين راه را مرحمت بفرما.
(البته نمونه‏هاي جاندار و زنده دارم که چه افراد اولياء خدا داريم که چقدر درباره بيت المال احتياط مي‏کنند.
خدايا! آنها را هم به سلامت بدار، و اين‏هايي که تقوايشان مي‏لغزد و کم مي‏آورند، يعني پشت بام مي‏خواند بروند ولي نردبانشان دو پله‏اي است و دينشان به اندازه بارشان نيست به آن‏ها هم تقواي و ايمان بيشتري مرحمت بفرما.)
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»