1381/8/29 سيره امام علي(ع) -3 بايگاني سالانه - 1381
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندگان عزيز بحث را شب نيمه رمضان گوش ميدهند، شب تولد امام حسن مجتبي (عليه السلام) گرچه ما در آينده به زندگي ايشان، سيرهاي که بحث ميکنيم امسال ماه رمضان بحثش را ميشنويد، سيره اميرالمؤمنين و زهرا (سلام اللّه عليها) به سيره امام حسن (عليه السلام) هم خواهيم رسيد ولي چون اين بحث در شب تولد پخش ميشود چند جمله راجع به آقا بگويم و بحث را ادامه بدهيم. امام حسن مقامش از امام حسين (عليه السلام) بالاتر است به چه دليل، به دليل اينکه شب عاشورا که امام حسين (عليه السلام) داشت با دنيا خداحافظي ميکرد و زينب (سلام اللّه عليها) منقلب شد و غش کرد و بعد به هوش آمد برادرش امام حسين (عليه السلام) گفت خواهرم چرا اين رقمي شدي گفت آخه داشتي اين رقمي ميگفتي. گفت حالا خداحافظي کنم. مگر طوريه بعد امام حسين (عليه السلام) چند جمله گفت شب عاشورا فرمود:
جدم از من بهتر بود رفت، مادرم بهتر بود رفت پدرم بهتر بود رفت و برادرم حسن بن علي بهتر از من بود رفت اينکه امام حسين (عليه السلام) ميگويد برادرم از من بهتر بود رفت، اين مقام امام حسن (عليه السلام) را نشان ميدهد. و خيلي هم امام حسين احترام برادرش را داشت. در يک ماجرائي فقيري آمد پول بگيرد از امام حسن (عليه السلام) صد درهم بهش داد، رفت پهلوي امام حسين (عليه السلام) گفت داداشم چقدر بهت داد گفت برادرتان صد درهم... 99 درهم داد گفت من بايد حريم برادر بزرگ را حفظ کنم اگر او صد درهم، من همان را نميدهم که مثل هم باشيم يک قدم بايد عقبتر باشم، سرباز اموالش را در راه خدا بخشيد، کوچولو بود، پيغمبر که ميرفت سجده امام حسن (عليه السلام) شايد بچه يکي، دو ساله بود ميرفت روي کمر پيامبر بازي ميکرد، پيامبر سجده را طولش ميداد بعد آرام بچه را برميداشت کنار ميگذاشت، حتي ميگفت: ميخواست بازي بچهها بهم نخورد، طول ميدادم. هفت ساله بود ديگه حرفها را از پيامبر خوب گوش ميداد و ميآمد منزل براي مادرش نقل ميکرد. يه بار علي بن ابيطالب (عليه السلام) آمد پشت درب ببيند حسن چه جوري سخنراني ميکند، امام حسن (عليه السلام) لکنت زبان پيدا کرد و گفت نميدونم امروز چرا حرف ميخواهم بزنم زبانم ميگيرد فکر ميکنم پشت ديوار يه کسي ايستاده که اين زبان من گرفته. خيلي در عبادت و صدقه دادن اصرار داشت، وقت وضو ميلرزيد، در نماز صورتش زرد ميشد. ميگفت: ميخواهم بروم پهلوي (؟!) پروردگار هستي و حق است کسي که ميخواهد با خدا، بي نهايت کوچک با بي نهايت بزرگ صحبت کند حق است که رنگش بپرد 25 بار پياده به مکه رفت. البته اسب و شترش را هم ميبرد. ميگفت اسب و شتر را ميبرم که نگويند کنس است نميخواهد پول خرج کند، اما به عشق خدا پياده ميشوم و ميخواهم خانه محبوب را با پاي پياده بروم. در عمرش کسي کلمه ناروا از او نشنيد، در زمان خودش عابدترين و زاهدترين مردم بود و سعه صدر و حسن خلق داشت. مسائل قيامت خيلي او را به گريه واميداشت، اسم صراط و قبر و معاد را ميبرد گريه ميکرد. شب تولد او که نيمه رمضان بود پدرش که شوهر حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) است جبهه بود. در وقتي که حضرت علي (عليه السلام) جبهه بود اين عزيز متولد شد. خداوند انشاءاللّه معرفت و زيارت ايشان را نصيب ما بفرمايد. با معرفت براي همه آرزومندان، براي اينکه يک هديهاي به قبرستان بقيع بفرستيم، صلواتي بفرستيد ثوابش هديه روح امام حسن مجتبي (عليه السلام) (صلوات حضار). موضوع بحثي که سلسله وار ميگفتيم، سيره علوي بود که آشنا بشويم با سيره علوي.
نام علي نشانه برتري در علم و عمل
اما نام علي علي است چند رقم بيان داريم که علي، علي شد يعني نام که ميگويد که: «سمّي عليّا لعلوّ، علي من بارزه» اسمش را علي گذاشتند چون با هرکس مبارزه ميکرد غلبه پيدا ميکرد. «علوّ» برتري يا چون: «اعلي الناس علماً» چون از همه مردم از نظر علم برتري پيدا ميکرد. يا چون: «يتبع في جميع امره مرضات اللّه» چون در همه کارهايش رضايت خدا را در نظر داشت نامش را مرتضي گذاشند، يعني اين اسامي است که ما بايد توجه داشته باشيم به نامگذاري؛ مسئله نام عنايت داشته باشيم که نامهاي اسلامي معنا دارد، خيلي از اسمها معنا ندارد، مثلاً نام فلان گل مثلاً روي بچهاش ميگذارد بد نيست اما اين گل چيه چه رشدي دارد، قشنگ هست اما قشنگي اش از خودش نيست، افتخارمان اين است که در هر چيزي امتياز داريم بر همه کشورها و بر همه دنيا. قانون اساسي ما خدا رحمت کند مرحوم دکتر بهشتي را قانونهاي دنيا را قانونهاي اساسي کشورهاي مترقي را گرفت، گفت: بايد مطالعه کنيم، قانون جمهوري اسلامي همه خوبيهاي قانونهاي دنيا را داشته باشد، چند تا کمال داشته باشد که هيچ کشوري آن را نداشته باشد ما بايد قانونمان برترين قانون باشد، اصرار داشت بر اين مسئله. در همين نامگذاري، بعضيها اسم بچه شان را ميگذارند که بد هم نيست، اسم يک گل است، يک گل که کمالش از خودش نيست الان تاريخ ما هجري است، هجري يک عملي است که انسان انتخاب ميکند اما تاريخ ديگران ميلادي است، مادرش زاييده زاييدن که دست خود آدم نيست که يا سه شنبه يا چهارشنبه بزايد. زاييده شدن در اختيار انسان نيست، کمال انتخابي نيست، اما هجرت يک ارزش انتخابي است، مثل اينکه من بخواهم بگويم امام حسن (عليه السلام) کمال دارد موهايش مشکي بود افزون بوده اگر بگويم ميگويد: خوب خدا او را فزوني خلق کرده، آقاي قرائتي: تلويزيون را خاموش کن حوصلهات ميرسد. خدا به يه کسي يه چيزي داده از خودش که نيست بايد بگويم امام حسن (عليه السلام) پول داشت در راه خدا داد، اسب داشت پياده رفت، يعني کمالاتي که انسان خودش انتخاب ميکند ارزش است و الّا يه کمالي، اين گل قشنگ است، گل قشنگ که شما اسمش را روي بچهات ميگذاري نميگويم بد است، بد نيست، اما ارزش انتخابي نيست، يک ارزش الهي است. علي، برتري در جبههها، علي، برتري علمي، مرتضي، در ميان رضايتها، رضاي خدا را در نظر گرفتن خودش هم براي ما يک عبرتي است براي ما، بالاخره، ما بايد يک عملي را انجام بدهيم، سه راه هم بيشتر نداري، يک غذايي بخوري لباست را بايد يه جوري بدوزي، موها را يه جوري واداري، ازدواجت، انتخاب شغلت، بالاخره يک راهي را بايد برويم، راههايي که ميرويم سه راه بيشتر نداريم موضوع بحث:
مرتضي، در پي جلب رضاي خدا
موضوع بحثمان (سيره علوي) است نام علي (عليه السلام)، (علّوه) در جبههها، در علم، مرتضي ميگويند براي اينکه هدف رضاي خداست داريم درباره (علي مرتضي) راجع به اسم صحبت کنيم. ما راههايي که ميرويم سه راه بيشتر نداريم، راهها، يا ميل خودمان، چه راهي ميروي راهي که دوست دارم. خلاص. ميل ديگران، حالا ميل را (رضا) کنيم که به باقي کلمات بخورد، رضاي خودم، رضاي ديگران، رضاي خداوند.
- رضاي خداوند. اگر شما گفتي اصلاً کار به هيچ کس ندارم، هيچ کس را قبول ندارم، خودم، خودم، خودم، هر جوري دوست دارم اينکه آدم دنبال ميل خودش برود درست نيست، هر انساني هزارها بار پشيمان شده، چه کسي است بگويد من در عمرم پشيمان نشدهام، هر پشيماني دليل بر اين است که آنچه خودمان دوست داريم و تشخيص ميدهيم درست نيست به تعداد پشيمانيها ما استدلال داريم که ما به ميل خودمان، خيلي جاها پشيمان ميشويم. ديگران هم مثل خود ما پشيمان ميشوند. او رضاي خداست، علاوه بر اينکه خود من فاني هستم چند سال عمر دارم ديگران هم اوني که مهم است رضاي خداست که باقي است. قرآن يک آيه دارد ميگويد: «صبغة اللّه» «صبغة» با (صاد) و (غين) يعني رنگآميزي «صبغة اللّه» يعني رنگآميزي خدا، کيست که رنگآميزياش از خدا بهتر باشد، رنگ شاه باشد، رنگ رئيسجمهور باشد، وکيل و وزير باشد، سفير باشد، رنگ هر کس ميپرد، رنگ خدا ميماند. شما در روز چند تا سلام ميکني در عمرت يک ميليون سلام ميکني، چند تا براي پول است و چند تا براي زور و چند تا، هيچ رنگي ندارد، يک مسلماني هيچ کاري هم به او نداشتهام و هيچ اميد و طمعي به عنوان يک انسان سلام کردهام اين سلام براي رضاي خداست و ميماند، بقيه ميپرد، «ما عندکم ينفد و ما عند اللّه باق» هرچه رنگ خداست ميماند، مرتضي کارهايش رضاي الهي بود.
علي ابن ابيطالب (عليه السلام)، اوّلين مسلمان
اميرالمؤمنين (عليه السلام)، اولين مرد مسلمان بود، البته بعضي ميگويند اول مؤمن ديگران بودند ولي علامه اميني صد دليل و سند آورده که اول مسلمان علي بن ابيطالب (عليه السلام) بود، ولي اسامي بزرگان را که ميبرند همه را ميگويند: «رضي اللّه عنه» يعني خدا از سر تقصيراتشان بگذرد اما اسم علي را که ميبرند ميگويند: «کرّم اللّه وجهه» يعني خداوند صورتش را گرامي داشت، چون تنها صورتي که به بت نگاه نکرد «علي» بود. ديگران بت پرست بودند توبه کرده و مسلمان شدند، اما علي از روز اول و ده سالگي مسلمان شد. ميگويد: «صليّت مع رسول اللّه ثلاث سنين قبل ان يصلّي معه احد» سه سال با پيامبر تنهايي نماز جماعت ميخوانديم، نماز جماعت دو نفره.
«ما اشرک باللّه طرفة عين» به اندازه يک چشم بهم زدن به سمت غير خدا نرفت. «و لم يسجد لصنم قطّ» لحظهاي رو به بت کرنش نکرد. جملهاي دارد اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ميگويد: دوست دارم شناخت پيدا کنم، دوست ندارم بچه باشم بميرم خدا ببردم بهشت، چون انسان ممکن است بچگياش بميرد و گناهي ندارد خدا اين را ببرد بهشت اما بهشت بچهها معرفت توش نيست دوست دارم بزرگ بشوم شناخت داشته باشم.
عبادت، براساس معرفت
«ما يسّني لومتّ طفلاً و ادخلت الجنّة» خوشم نميآيد بچه باشم و بميرم، اين براي من عزت نيست که بروم بهشت، بهشت را نميخواهم آنچه بالاتر از بهشت است معرفت است که ميخواهم. آخه بعضيها بابا را براي پولهايش ميخواهند، ميگوئيم بابا خوب است، رفتي خونه بعضي بچهها، به بعضي بچه ميگي بچه جون بابا را دوست داري، چرا؟ ميگويد: من را برده پارک و بستني خريد و آلاسکا و کفش و کلاه خريد. بابا را براي کفش و کلاه ميخواهد. وقتي معرفت بالا شد بابا را ميخواهد براي بابايي ولو خرجم با خود باشد هيچ نيازي هم به او نداشته باشم خودش ارزش است، معرفت که بالا رفت اينطور ميشود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: من بهشت را نميخواهم، من خدا را ميخواهم. و در جملهاي هم دارد که: خدايا من نه از ترس جهنم نماز ميخوانم و نه به عشق بهشت «وجدتک اهلاً للعبادة» اصلاً لياقت داري که من بنده تو باشم بخاطر لياقتت. گاهي ميگوئيم برو بالا بنشين پرتقالهايش بزرگ است، گاهي برو بالا دوربين تلويزيون هست، گاهي بالا بوعلي سينا نشسته پهلوي او بنشين، فرق ميکند بالا براي پرتقال يا تلويزيون يا بوعلي سينا است. بوعلي سينا مقامي دارد که ارزش دارد که آدم در کنارش بنشيند و افتخار است. «کفي بي فخراً ان اکون لک عبداً» اصلاً من کيف ميکنم که نماز ميخوانم. خيلي بر من منّت گذاشتي. و لذا داريم بعد از نماز سجده شکر کنيد که خداي را شکر که در خانه ات را هم دادي تا با تو حرف زدم، ديگران که با تو حرف نزنند تو در مسجد با خدا و او که در خيابان است با چه کسي حرف ميزند؟ من گفتم «اياک نعبد» فقط بنده تو، مخلص توام، اون در خيابان گفت: مخلص تو و چاکر و جيرجيرکتم بالاخره من که به خدا گفتم مخلصتم، اون در خيابان به چه کسي ميگويد، من به تو ميگويم قربان تو او به کي ميگويد؟ خدايا شکر که بر من منت گذاشتي که با تو حرف ميزنم. «کفي بي فخرا ان اکون لک عبداً» افتخار ميکنم که با تو حرف زدم. خوب صلواتي بفرستيد (صلوات حضار) مکه نشسته بوديم يه کسي آمد گفت که: «انت شيعي» تو شيعه هستي گفتم: بله، بيا ميداني شيعه يعني چه؟ شيعه يعني ما بعد از پيامبر (صلي اللّه عليه و آله و سلم) ما خطمان را از اهل بيت (عليهم السلام) گرفتهايم، با سنّيها هم درگير نيستيم ما در ايران، 8، 9 ميليون با کم و زياد سنّي داريم، برادريم، با هيچ سنّي در دنيا اختلاف نداريم، برادريم، اما اين تحقير ميکني چرا؟ من افتخار ميکنم شيعه هستم به خاطر اينکه شيعه فقهش را از اهل بيت ميگيرد و قرآن درباره اهل بيت (عليهم السلام) سه آيه داريم.
برتري مذهب اهل بيت (عليهم السلام) بر ديگر مذاهب
1-قرآن راجع به اهل بيت ميگويد: «يطهرکم تطهيرا» من فقهم و دينم را از اهل بيتي ميگيرم که خدا در قرآن ميفرمايد «يطهرکم تطهيرا»
2-آن اهل بيت قرن اول بودند، علماي شما (مسنّها) که دينتان را از آنها ميگيريد چه «ابوحنيفه» چه «شافعي»، «حنفي» و «حنبلي»، ائمه اربعه شما که مالکي و شافعي، احملي درست است که بزرگوارند ولي همه متولد قرن دوماند و من اهل بيت قرن اول بودند ما يک قرن از شما جلوتريم و قرآن بگوييم که ميفرمايد: «والسابقون السابقون اولئک المقربون»؛ اينکه سابقه جلوتر، ما يک قرن جلوتريم.
3-تمام اهل بيت (عليهم السلام) شهيد شدند و چهار تا علماي شما، مالکي، شافعي، حنبلي و حنفي هيچ کدام شهيد نشدند. و قرآن ميفرمايد: «فضّل اللّه المجاهدين علي القاعدين» اونيکه در راه خدا شهيد شده ارزشش بيش از آني است که شهيد نشده، پس من شيعه هستم و افتخار ميکنم، چرا همچنين کردي امم.
به هر حال ما سندمان قوي است، ما بايد افتخار کنيم، هر چه داريم افتخار داريم اصلاً ما بايد خيلي افتخار کنيم هيچ نداريم جز اينکه روي کره زمين منحصر به فرد است. همين مرجعيّت و تقليد براي ما امتياز است.
من يک بار ديگر هم گفتم که تمام دنيا به کارشناس مراجعه ميکنند به پزشک و مهندس و کارشناس، تخصص يه چيزي است که پذيرفته، عقل است، منتهي ما در تقليد علاوه به اينکه به مجتهد، متخصص، يعني مرجع تقليد دين شناس مراجعه ميکنيم، دو شرط هم اضافه داريم که اين امتياز ماست بر همه دنيا. ميگوئيم: متخصص ما بايد حتماً عادل و هوي و هوس نداشته باشد. هرچه عقلاً ميگويند ما از همه عاقلتريم دو تا هم امتياز بر همه آنها داريم. تقليد ميکني؟ بله افتخار ميکنم، تو چه ميکني؟ مگر زلفت را به آرايشگاهي و لباست را به خياط ندادي و در حال مريضي به دکتر، و ماشينت را به مکانيک و کفشت را به کفاش؟ پس تو هم از مخت و زلفت تا کفشهايت به کارشناس ميدهي، پس همه مردم به کارشناس مراجعه ميکنند منتهي زنده باد ما که کارشناسمان حتما بايد عادل و هوي و هوس، پس ما امتياز داريم و بر همه عقلا عاقلتريم. ما هرچه داريم افتخار کنيم، کلهتان را صاف بگيريد و راه برويد.زمان شاه توي ماشين نشسته بوديم يکي ميخواست از ما حالگيري کند، گفت: آقاي قرائتي تشريف دارد موسيقي را روشن کن، ببخشيد گفت: شيخ نشسته موسيقي را روشن کن. اون راننده هم روشن کرد، من داشتم فکر ميکردم چه کنم پياده شوم يا بلند شده خاموش کنم، لبخند يا داد بزنم، الان با اين برخوردم چي باشد، ديد فکر ميکنم گفت: آشيخ خوشت ميآيد. گفتم ببين کار به حلال و حرامي نداريم، اصلاً من يک آدم تحصيل کردهاي هستم توي اين مغز علم است، و اين خواننده يک رقاصي است و من اجازه نميدهم مغزم در اختيار يک رقاصي باشد گرچه حلال باشد، مگر هر حلالي را من بايد انجام بدهم، حالا اين آهنگ حلال يا حرام، «بسم اللّه الرحمن الرحيم» فرض کن آهنگ حلال، تو حيفي، ما را خدا براي آهنگ نساخته. خسته شدي پاشو برو دور بگرد، شما حساب کن کتابهايي که، ضربه هايي که موسيقي روي اعصاب ميگذارد، شما خيلي کتاب در اين زمينه نوشته شده، من ميگويم حلال هم باشد من گوش نميدهم، خيلي چيزها حلال است، جدول روزنامه هم حلال است اما به مغزم فشار بياورم خيابان دو حرفي، قديمي در تهران - ري - چه مشکلي حل شد مخ ما بايد اين باشد که يا مشکل فرد را يا جامعه را حل کنيم چيزي که نه مشکل فرد و نه جامعه در آن است علمش هم بي خاصيت است.
علم مفيد، ارزش دارد، نه هر علمي
و يک حديث ديدم که: پيامبر ما (صلي اللّه عليه و آله و سلم) هر روز ميگفت: خدايا پناه ميبرم به تو از اطلاعات بيخاصيت. عربياش را بخوانم «اللهم اني اعوذ بک من علم لا ينفع» پناه ميبرم به تو از علمي که نفعي ندارد. حالا شما بفهمي که حسينه جماران چند تا موزائيک دارد و بوعلي سينا چند کيلو است و مسجدالنبي چند پايه و مسجدالحرام چند پايه دارد. شماره شناسنامه حضرت امام خميني (ره) چيه حالا مثلاً اين را بداني يا نداني چي ميشود؟ بسياري از علمها اطلاعاتي است که نه مشکل فرد و نه جامعه را حل ميکند، ما هرچه ميخوانيم بايد حساب کنيم. قرآن يک آيه دارد ميگويد: بعضيها اطلاعاتشان کشک کشک است. مينشينند ميگويند: اصحاب کهف چند تا بود «سيقولون ثلاثة رابعهم کلبهم» سه تا بودند چهارمي سگشان بود «سيقولون سبعة، ثامنهم کلبهم» يک عده ميگويند هفت تا بودند و هشتمي هم سگشان. «يقولون خمسة سادسهم» بابا ول کن، حالا يا 6 يا 7 تا بودند ميخواهي چه کني؟ هدف را گم نکن که يک اقليتي ديدند در يک اکثريت از بين ميروند. گفتند: اگر ما در جامعه فاسد باشيم آب ميشويم اينها در ما اثر خواهند گذاشت، ما با هم برويم در يک غاري زندگي، و ايدئولوژي و فکرمان را حفظ کنيم، فکر مکتب ولو در غار شرف دارد بر زندگي فاسد شهر که ما هضم شديم. اين مال افراد، مسلمانهايي که در اتريشاند. در فرانسه و آمريکا، تمام اقليتهايي که در يک جامعهاي هستند که فکر ديگر دارند و اينها در اقليت. اگر اقليتي به حق بودند نبايد در جامعه تحت تأثير قرار بگيرند، حتي اگر زندگي را بر خود تنگ ميگيرند، بگيرند اما فکرشان را حفظ کنند. اصحاب کهف اين را ميخواهد بگويد، که گروه کمي در يک منطقه زيادي دينشان را حفظ کردند، تو هدف اصحاب کهف را ول کردي و رفتي سراغ اينکه چند نفرند. مثل اينکه آقاي قرائتي شما چند تا بچه داري؟ 8، 2، يا يکي بابا اين حديث آدرسش کجاست؟ اين آيه؟ چه کتابي مطالعه کنم؟ ما هدف را گم ميکنيم و متأسفانه خواص هم گم کردهاند. يک جلسهاي تابستان امسال داشتم اسمشان را نميبرم ولي همه دانه درشتهاي کشور بود نه سياسي، علمي، حدود 37 تا بودند، خوب برنامه هايي بود، يک برنامه هم ما داشتيم 80 تا نامه به ما دادند ما بين دو تا دو ساعتي که برنامه داشتيم نامهها را خواندم ديدم اکثراً روي يک مسائلي، آمدم گفتم من از شماها توقع نداشتم، آقا واقعاً اگر راجع به يک نفر مسئله داري، سند داري بنويس برو بگو «بسمه تعالي» فلاني در فلان تاريخ به اين دليل و اين نوار، فتوکپي و شاهد فلان خلاف را کرده، شما نشستهايد حوزه و دانشگاه دست شماست فکر کن براي نسل نو چه کني؟ نشسته راجع به اينکه مسئلهاي که راجع به زن فلاني ميگويند: درست است يا باطل، پسر فلان آقازاده ميگويند خورد حق است يا باطل است، من نميدانم اگر شما سند داري کمک قوه قضائيه کن بگو الو من هر يک سند دارم. گاهي شده که يک کسي صحبت که هست قوه قضائيه دنبال سند ميگردد. و بيني و بين اللّه شما سند داري کمک کن الو بنده يک سند دارم درباره جرم ايشان، اگر سند داريد کمک کنيد مشکل را حل کنيد مجرمي که خربزه خورد پاي لرزش بنشيند و گم شود. اگر هم سند نداريد شما 300، 400 مغز متفکر جمع شدهاند. حوزه و دانشگاه در اختيار ماست ببينم براي نسل آينده چکار کنيم، پسر فلاني شنيدهام چهار ماشين دارد يا سه، گاهي خواص ما هم به جاي اينکه حساب کنند چيه؟ البته گاهي هم برنامه اين است که ما را برقصانند. مثل اينکه شما مطالعه ميکنيد، بچه مزاحم است انگشترت را در ميآوري يا نداري آن اطاق سر اين را به انگشتر گرم کن که خودت مطالعه کني. گاهي وقتها در اوج اينکه اسرائيل ميخواست کشور مستقل شود، زمان شاه، مسابقات اسرائيل راه ميانداخت که همه افکار سمت توپ اسرائيل برود. تا اون تثبيت کند خودش راه همان زمان که آيةاللّه سعيدي و غفاري را در زندان کشتند همان زمان شاه يک موجي راه ميانداخت که افکار متوجه اون موج بشود، گاهي ميرقصانند ما را منتهي خوشا به حال کسي که بفهمد ما کاشانيها ميگوئيم پي نخود سياه ميفرستند، يعني گاهي جامعه را پي نخود سياه ميفرستند، همه کشور متوجه يک مسأله ميشود و حال آنکه مسئله مهمتر هست اينها گاهي هم طراحي شده است. گاهي براي اينکه رنگ يک چيزي را کم کنند يک مسابقاتي را راه مياندازند، يا تاسوعا يا عاشورا، اينطرف و آنطرف، به خاطر اينکه ذره ذره. حالا البته بچههاي ما به قدري امام حسين دوستند که حتي روز عاشورا هم روز مسابقه باشد همان ورزشگاه حسين، حسين را ميگويند نشان دادند که بچههاي ما با اين چيزها گول نميخورند. اما در عين حال آن طراحهاي اصلي بيکار نشستهاند. چه کنيم؟ رضاي خودم ابداً، رضاي ديگران هم نه رضاي خدا. گاهي افراد يه کارهايي ميکنند من درآوردي اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميرفت توي صحرا نماز عيد با شکوه ميخواند. يک عده آمدند گفتند آقا يک مشت پيرزن و پيرمرد هستند اجازه بدهيد يک پيش نماز هم توي اون مسجد نماز بخواند. فرمود چون پيامبر اين کار را نکرده «الا تخف رجلاً يصلي بضعقة من الناس في العيدين» شما اجازه ميدهيد يک پيش نماز هم بيايد در آن مسجد براي اونهايي که حال نداريم، فرمود: «لا اخالف سنه» چون پيامبر اين کار را نکرده من هم نکردم. يعني چه؟ بيائيد با هم دسته جمعي اذان بدهيد اذان دسته جمعي کدام آيه گفتند؟ کدام حديث، نيمه شعبان درب خانهها را جاروب کنيم البته تميز کردن خانه هميشه خوب است اما اين کدام آيه و حديث گفته (!!؟؟) مسابقه گذاشتند نميدونم برايتان گفتم يا نگفتم ميترسم تکراري باشد حالا اگر تکراري بود نيم دقيقه است. مسابقه گذاشتند بنده را هم براي جايزه بردند در سالن، گفتند کار فرهنگي قرآني کرديم نفر هفتم که جايزه ميداديم گفتم اين فرهنگ قرآني چي بوده، گفتيم يکي از آيههاي قرآن که 11 قاف دارد بشماريد از اول تابستان تا آخر اين مردم وادار شدهاند به قاف شماري، آخه واقعاً قرآن نازل شد که ما قاف بشماريم گفتم عجب خريتي (!!؟) عجب حماقتي. ما گاهي ميخواهيم کارشناسي کنيم، ايجاد مسابقه. آقا مادر حضرت موسي (عليه السلام) اسمش چي بوده به من چه چي بوده؟ بسياري از سؤالهايي که به اسم سؤال ديني مطرح ميشود علما هم بلد نيستند، سؤالاتي که ميکنند که بنده علما که نيستم که چهل سال است طلبه پر کاري بودهام من رفوزه ميشوم. به چه دليل اين نسل نو را آموزش و پرورش و امت را وادار ميکني توي اين سنگلاخها کي گفته اين حرفها را، اجمالاً گاهي کارها به نظر خودشان ابتکار است و طرح است ولي غلط است گفتند اجازه بده يک نماز رسمي باشکوه بخوانيم توي کوچه و پس کوچهها هم يک آخوند باشد فرمود نه نماز يکي بايد باشد، يعني هر کار رسمي بايد سنت باشد.
برنامههاي اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم اين بود که «لمّا کان لفرغ من الجهاد» همينکه از جهاد فارغ ميشد «يتفرق لتعليم الناس» آموزش و پرورشي ميشده يعني هم رزمنده بود هم آموزش و پرورشي، آموزش ميداد مردم را، مردم دعوايشان ميشد قضاوت ميکرد، وقتي از آموزش و قضاوت و جنگ فارغ ميشد بيل دست ميگرفت «في حائط يعمل فيه بيده» با دست خودش کشاوري ميکرد. در اينکه کشاورزي ميکرد «و هو مع ذلک ذاکر اللّه» لبهايش ميجنبيد ذکر خدا ميگفت. يعني چه؟ هم رزمنده، کشاور و هم قاضي. هم استاد بود. الان خيلي راحت تعطيل بله حالا تابستان هوا داغ است. خرم آباد که هوايش داغ نيست دماوند و ملاير که هوايش خنک است. ما يه جا ميگوئيم بندرعباس داغ است خوزستان هم داغ است پس دماوند هم تعطيل باشد پس همدان هم، راحت ميگذريم من اين را گفتهام تکرار کنم سلماني آمد روي لب حضرت را اصلاح کند گفت: اين لب را نگه دار من قيچي کنم فرمود: من اگر لبم را نگه دارم يک سبحان اللّه عقب ميافتم. يعني حضرت علي (عليه السلام) از ثانيههاي عمرش استفاده ميکرد ما به راحتي عمرمان هدر ميرود.
استفاده از عمر و فرصت هاي جواني
سيره علوي استفاده از عمر و طبيعت. صد هزار هسته خرما بود گفت بگوئيد صد هزار درخت خرما، ما بايد همه بالقوهها را بالفعل کنيم از هسته خرما يک درخت توليد کنيم، استفاده از دقيقههاي عمر، پرکردن ايام فراغت، و بايد هم طراحي کنيم که ايام فراغت را با چي پر کنيم، بسياري از بودجه هايي که صرف ايام فراغت ميشود پرکردن مصنوعي است، طبيعي نيست خداوند خوب ايام فراغت را پر کرده به عروس داماد ميگويد زود ازدواج کنيد ايام فراغتتان پر ميشود عوض اينکه توي پارکها تاب بخوريد با عروس حرف بزني، يک بچه هم ميدهد ميگويد با همين ايام فراغت را پر کن. مسئله تغذيه مديرش توي، آموزش و بهداشت، تمام وقت يک مادر را ميگيرد بعد هم نگاه ميکند يک بچه، دختر خوب شد، فراغتش تبديل شد به يک عنصر مفيدي در جامعه اين طراحيهاي خدا درست است و طراحيهاي ما با اردو و کامپيوتر و تواشيح و شعر و مشاعره و جدول و روزنامه، اين پر کردن ايام فراغت ما بعد از 20 سال پوک، پوک است. اما آن چيزي که اسلام گفته ازدواج آسان تربيت نسل خوب اين ايام فراغتي است که بعد از 20 سال يه چيزي توش در ميآيد بايد برگرديم به اسلام و سيره اهل بيت (عليهم السلام).
ضمن اينکه ما شب تولد را تبريک ميگوئيم.
خدايا! به آبروي امام حسن مجتبي (عليه السلام) همه مشکلات جامعه و افراد ما را حل بفرما.
عيدي تولد امام حسن را حل همه مشکلات ما قرار بده.
بينندگان که بحث را ميبينند نيمي از رمضان گذشت خدايا ما را آماده دريافت تمام برکات شبهاي قدر بفرما.
قلب آقا امام زمان (عليه السلام) را از ما راضي بفرما.
رهبر و دولت و ملت و امت و نسل و ناموس و مرز و انقلاب، هرچه به ما دادهاي براي ما حفظ بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته»
|