1381/8/30 سيره امام علي(ع) -4 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

امسال ماه رمضان ما سيره پيغمبر و اميرالمؤمنين را گوشه‏هايي‏اش را مي‏گوييم، چون خواسته باشيم تمام برخوردها گفتگوها و کلمات را بگوييم اين خيلي طول مي‏کشد. گفتيم حالا يک نگاهي عبوري به بعضي از قسمتها داشته باشيم. جلساتي راجع به حضرت رسول (صلّي اللّه عليه و آله و سلم) صحبت کرديم و جلساتي هم راجع به اميرالمؤمنين (عليه السلام) داريم، صحبت مي‏خواهيم بکنيم. بنابراين
دوري از تنبلي و کسالت
موضوع بحثمان سيره علوي، خوب، انتقاد از کسالت اسلام با کسالت خيلي بد است. از اين سيصد و پنجاه تا «اعوذ» که توي دعاها و روايات و اينها داريم يکيش اين است که «اعوذ من الکسل» پناه مي‏برم از بي حالي، بعضيها خيلي شلند. ما کاشانيها مي‏گوييم مثل اين که ماست خورده است. اصلاً بعضيها مثل اين که صبح تا شام ماست خورده‏اند. اصلاً صبح قلقلکش مي‏دهي غروب مي‏خندد. تيز نيستند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «اني لا بغض الرجل ان يکون کسلانا» بدم مي‏آيد از آدم بي حال بعد فرمود کسي که در دنيا بي حال است در کارهاي آخرتش بي حال‏تر است. به همين خاطر جست و خيز مورد قبول اسلام است.
توجّه اسلام به ورزشهاي مفيد
قمار که اسلام حرام کرده براي اسب سواري برد و باخت را حلال کرده، براي تيراندازي حلال کرده، حتي تيراندازي براي خانمها، روايات نمي‏گويد: «علما ابنائکم» مي‏گويد: «علموا اولادکم الرماية و السباحة» اگر مي‏گفت: «علموا ابنائکم الرمايه» يعني پسرها براي تيراندازيند، روايات نمي‏گويد: «ابناء» يعني اين، مي‏گويد: «اولاد» ولد، ولد هم شامل پسر است هم شامل دختر است. پسر و دختر بايد تيراندازي ياد بگيرند. بخصوص که کشور ما که غير از تيراندازي بايد شنا هم ياد بگيرند حالا من نمي‏دانم يک وقتي هم يک نامه نوشتيم به بزرگان يک دستوراتي هم صادر شد که چرا توي پادگانهاي ما فقط تيراندازي ياد بگيرند. تمام روايات ما اينطوري است، ما به پنجاه درصدش عمل مي‏کنيم. «علموا» يعني تعليم بدهيد. «اولادکم»، ولد، بچه‏هايتان را «الرماية» رمايه يعني تيراندازي، «والسباحة»، سباحة يعني شنا، بچه‏هايتان را ياد بدهيد تيراندازي و شنا. الان توي پادگانهاي ما خيلي‏هايش تيراندازي هست ولي شنا نيست آن وقت کشوري که هم شمالش آب است هم جنوبش، سرباز بيفتد توي آب مثل آجر مي‏رود پايين. روايت، من روايت «الرماية» خالي نديدم. آنچه حديث من ديدم روايتهايي است که تيراندازي و شنا با هم است. بنابراين آقاياني که در نيروهاي قواي مسلح هستند، اميرها، سردارها، فرماندهان نظامي و انتظامي عنايت داشته باشند. آموزش تيراندازي پنجاه درصد به اسلام عمل کردن است آني که اسلام گفته است هم تيراندازي است هم شنا. اصولاً ورزشهاي اسلام با ورزشهاي دنيا مي‏دانيد چقدر فرقش است؟ ورزشهاي اسلام يک آرمي دارد. آرمش اين است: امروز لذت، فردا خدمت. اين خط کش ورزش اسلامي است. شما وقتي مي‏رويد شنا، امروز شنا يک کيفي است. فردا هم از راه شنا، قايقراني، مي‏شود به جامعه خدمت کرد. تيراندازي و انواع آموزشهاي نظامي امروز يک سرگرمي است فردا هم مي‏شود به جامعه خدمت کرد. اسب‏سواري، موتور سواري، ماشين سواري، آموزش سواري، امروز سرگرمي خوبيه، فردا هم مي‏شود از همين آموزشها به جامعه خدمت کرد. امروز لذت فردا خدمت. اين آرم ورزش اسلام است. امروز ورزشهاي ما چي است؟
پيشواي ديگران، نه پيروي از ديگران
ورزشهاي ما امروز يک ورزشهايي است که امروز هيجان، فردا پوچي. ورزشهايي که امروز در دنيا هست مقايسه کنيد. امروز يک موج است. هاهو، خيلي خب، تو اروپا اول شدم، تو آسيا دوم شدند تو کجا اول شد، تو کجا چي شدند. خيلي خب امروز يک هيجان است، فردا چي؟ حالا اگر تمام گلهاي تاريخ را ما بزنيم يک قران نرخ پياز ارزان نمي‏شود و هيچ مشکلي از جامعه حل نمي‏شود. يک موج است. ورزشهاي امروز، امروز هيجان دارد فردا هيچ چيز. يعني کسي نمي‏تواند يک مثلاً پيشکسوتي بيايد بگويد که خوب شد ما توي اين ورزش موفق شديم و گرنه وضع مملکت فلج بود. ما بايد امام باشيم نبايد مأموم باشيم. ببينيد يک آيه‏اي داريم توي قرآن اين آيه اگر عمل بشود خيلي خوب است. خيلي‏ها را از بن بست نجات مي‏دهد آيه اين است: قرآن مي‏گويد که: «وَاجْعَلنا»، قرار بده ما را «للمتقينَ اماما»، اين آيه قرآن است سوره فرقان، آيه‏هاي آخر سوره فرقان است، خدايا، اين علامت «عباد الرحمن» است مي‏گويد بندگان خوب خدا چند تا شرط دارند، يک، دو، سه، چهار، تا مي‏گويد يکي از بندگان خوب خدا از خدا دعا مي‏کند مي‏گويد خدايا من مي‏خواهم امام متقين باشم يعني ما يک کاري بکنيم دنيا از ما ياد بگيرد، بيا ما يک طراحي کنيم که دنيا از ما ياد بگيرد. يک کسي مي‏گفت انگشرت را به من بده. گفت مي‏خواهي چه کني، گفت مي‏خواهم تا نگاهش کردم يادت بيفتم، گفت بهت نمي‏دهم تا ببيني نيست ياد من بيفت. چرا آنها از امام نقل شد. بنظرم از امام بود حالا از بزرگي. حالا نگوييم، که رفتند پهلوي آيت اللّه شهيد مدرس که فلاني مثلاً به ما زده، گفت چقدر بي‏عرضه‏اي که کتک مي‏خوري شکايت مي‏کني بزن او برود از تو شکايت کند. چرا کتک مي‏خوري. بزن او شکايت کند. چرا ما بايد قالب‏پذير باشيم. قالب ساز باشيم. توي همه دنيا همين طور است. مثلاً بنده توي دنياي طلبگي. من توي دنياي طلبگي خدا کمکم کرد. البته نمي‏شود هم گفت کمک، همه‏اش خدا بود از خودم هيچ چيزي نبود پنج تا قالب آخوندها را عوض کردند. خيلي موفق شدند، خيلي موفق شدند، يکي که ديدند آخوندها مي‏گريانند، گفتيم چرا بگريانيم خوب ما مي‏خندانيم. يکي ديديم که آخوندها را مي‏نشينند تا بيايند دعوتش کنند، گفتيم چرا صبر کنيم تا مردم بيايند در خانه بزنند دعوت کنند، ما توي کوچه‏ها جمع مي‏شويم ما از بچه‏ها دعوت مي‏کنيم. بعد ديديم آنها مي‏روند براي بزرگها صحبت مي‏کنند، ما در خانه مي‏ايستيم بچه‏ها را جمع مي‏کنيم، ما پزشک اطفال داريم، مي‏شويم آخوند اطفال. بعد ديديم آنها خطابي حرف مي‏زنند، گفتيم ما چرا خطابي حرف بزنيم ما قهوه خانه‏اي حرف مي‏زنيم. مثل اين که پشت کرسي با عمه مان حرف مي‏زنيم با بچه‏ها هم همينطور حرف مي‏زنيم. توي تلويزيون، توي تلويزيون هم همينطور حرف مي‏زنيم. فني حرف نمي‏زنيم. بعد ديديم، گفتيم پس ببينيد چند تا قيد را عوض کنيم. گفتيم که آقا آنها بروند توي مسجد ما برويم توي زمين ورزش، ما مي‏رويم توي سينما، ما مي‏رويم تو کنار کوچه، هرجور شد. مدرسه، پادگان. يعني چند تا چيز را جابجا کردم. گريه را کم کردم خنده را آوردم، منبر را برداشتم تخته آوردم، نشستن را برداشتم ايستادم، بزرگها را رها کردم رفتم سراغ بچه‏ها و براي بچه‏ها کلاس گذاشتم، عوض اين که آنها از من دعوت کنند من از آنها دعوت کردم، يک خورده اينها را جابجا کردم خوب شد. هر کسي مي‏تواند يک چيزي را جابجا کند. ما شهامت جابجايي نداريم يعني يک نفر نيست مسجد بسازد، جگر داشته باشد که اين خطهاي کاشيکاريهايي که مي‏گويند خط سيخي، کوفي، ميخي، نمي‏دانم چي چيه، اينها را بردارد فارسي بنويسد آداب مسجد، شرايط مسجد، بهداشت مسجد، احکام مسجد. اينها را با کاشيکاري فارسي بنويسد. يک کسي دو دقيقه زود مي‏آيد مسجد هنوز آقا نيامده به سينه ديوار مطالعه کند. از مردم پول مي‏گيريم ما زنده مي‏کنيم خط سيخي، ميخي، کوفي را. آخه آدم پول از مردم مي‏گيرد يک چيزي مي‏نويسد که مردم نفهمند. چه اشکالي دارد ما کاشيکاري را عوض کنيم. اشکال دارد؟ شعرهاي عاشورا را عوض کنيم. يک شعري بگوييم که با زمانه بخواند. کتابهاي، خيلي از کتابها را عوض کنيم. ما دستمان باز است فقط يک قالب داريم کتاب اللّه، يک قالب هم داريم عترتي، حضرت فرمود توي اين دو تا ريل حرکت کنيد. «اني تارکم فيکم الثقلين، کتاب اللّه و عترتي» قرآن و اهل بيت را بگيريد، بين قرآن و اهل بيت ديگر بقيه‏اش سليقه خودت، سليقه خودت. يک مقدار کسالت حاکم شده بر ما، کسالت که حاکم شد ابتکار را از دست آدم مي‏گيرد. دست به ابتکار نمي‏زند. آدمهاي کسل همين راهي را که رفته‏اند مي‏رود. اصلاً قدرت فکر کردن، خلاقيت ندارد.
خدمت به همسر در دوران بيماري
خب، پرستاري، حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) وقتي در آستانه شهادت قرار گرفت «وصّت الي» علي وصيت کرد که «يَکتُم اَمرُها» ماجرا را کتمان کن، «يخفي قبرها»، قبرش مخفي باشد، «لا يؤذن احد بمرضها»، به مردم نگو که ‏مريض است حالا مردم بيايند در بزنند بيايند عيادت. همه را انجام داد. «و کان يُمِرِّضِها بنفسه»، خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) پرستار زهرا (سلام الله عليها) بود. پرستاري، پزشکي شغل مقدسي است. من يکي از دامادهايم دانشجوي پزشکي بود وقتي آمد با هم مصاحبه کنند گفتم که حاضري تا آخر عمرت پزشک باشي يا اگر وکيلي، وزيري، سفر خارجه‏اي، دلاري، اگر جايي وضعش، رفاهش بيشتر بود پولش بيشتر بود ول مي‏کني پزشکي را، گفت نه من پزشکي را دوست دارم، گفتم حتما تا آخر عمرت مي‏ماني گفت آره گفتم خيلي خب، پزشکي خيلي شغل مقدسي است چون وقتي من مي‏افتم، شما مي‏آيي با دارو و درمان و تخصصت مرا راه مي‏اندازي تا آخر عمر هر چي حديث بخوانم اين آقاي پزشک و پرستار در حديث من شريک است. يعني شما اين طور نيست که دو تا آمپول مي‏زني شما در تمام عبادتهاي من، اگر عبادتي داشته باشم شريکي. قرآن مي‏گويد «من احيا نفساً» يک نفر را زنده کني انگار همه مردم کره زمين را زنده کردي خيلي شغل مقدسي است. تحقير نکنيم و افتخار کنيم که خدا را شکر که ما توي اين شغل هستيم. پرستاري ثوابش از زيارت پيغمبر بيشتر است، گروهي رفتند مدينه يکي مريض شد يک نفر ايستاد پرستاري اين مريضه بقيه رفتند حرم زيارت. حضرت فرمود آن کسي که پهلوي مريض وايستاده سوپ مي‏پزه ثوابش از آنهايي که رفته‏اند توي حرم سلام مي‏کنند کمتر نيست گاهي وقتها ما يک چيزي را تحقير مي‏کنيم در مکه يکنفر را نشاندند پهلوي کفشها، گفتند بنشين مواظب کفشها باش ما برويم طواف کنيم. شروع کردند طواف کردن، امام صادق (عليه السلام) آمد ديد يک نفر هم پهلوي کفشها نشسته فرمود تو که پهلوي کفشها نشستي ثوابت از آني که طواف مي‏کند کمتر نيست ما اگر کارمان الهي باشد ثوابش را غصه نخوريد، که ثوابش کم است يا زياد.
حرکت در مسير قرآن و عترت
بگذار يک مثل بزنم، شما فرض کنيد يه نيم دايره‏اي را، از هر کجاي نيم دايره شما اگر مستقيم حرکت کنيد زاويه قائمه است. يکورش کتاب اللّه است، «اني تارکم فيکم کتاب اللّه و عترتي، اهل بيتي»، شما آن بالا باشي مثلاً مقام معظم رهبري، يا رئيس جمهور باشي، يا وکيل، وزير، سفير باشي يا کاسب باشي، کارمند بالا باشي يا جزء باشي، استاد دانشگاه يا دانشجو باشي، در هر مداري باش، هر مداري باشي اگر حرکتت مستقيم باشد دو شرط حرکت مستقيم باشد، هدف روشن باشد. اگر راه مستقيم باشد و هدف روشن باشد زاويه قائمه است يعني از آن بالا مستقيم حرکت کني رو به اين هدف و مستقيم حرکت کني رو به اين هدف اين زاويه قائمه است. اگر از اينجا باشد مستقيم حرکت کني اينجا، مستقيم حرکت کني اينجا باز زاويه قائمه است، يعني از هرکجا، به دو شرط، هدف را گم نکني، حرکت هم مستقيم باشد زاويه قائمه است. «يا من سوي التوفقي بين الضعيف والقوي» خدايا تو کسي هستي که بين قوي و ضعيف يک کاري کردي که هر دو به يک جور به سمت تو رشد پيدا مي‏کنند. درست مثل ساعت، ساعت بزرگ باشد با عقربک‏هاي دو متري يا ساعت زنانه کوچولو باشد با عقربه‏هاي کوچک، هر دو ساعت بيست و چهار ساعت است، روز بيست و چهار ساعت است، ساعت، يعني خدا نگاه نمي‏کند چه عقربکي است نگاه مي‏کند ساعت سالم مي‏رود يا، ساعت کوچولو و ساعت بزرگ اگر سالم حرکت کنند هر دو ارزشمندند. «يا من سوي التوفيق بين الضعيف والقوي» کسي يک ميليون دارد يک تومان مي‏دهد، کسي، ببخشيد کسي هزار تومان دارد يک تومان مي‏دهد، يک هزارم پولش را در راه خدا مي‏دهد، کسي هم يک ميليون دارد هزار تومان مي‏دهد ثواب يک تومان بيشتر است يا هزار تومان؟ مساوي است چون هر دو يکهزارم داده‏اند آن که هزار تومان دارد يک تومان داد يعني يکهزارم آن هم که يک ميليون دارد هزار تومان داد آن هم مي‏بيني يکهزارم يعني خدا نگاه نمي‏کند کي يک تومان داد، کي هزار تومان، خدا نگاه مي‏کند اين يک تومان نسبت به سرمايه‏اش چقدر است آن هزار تومان، يعني خداوند بر اساس مبلغ مزد نمي‏دهد خداوند بر اساس نسبت مزد مي‏دهد، نسبت اين پول نسبت به سرمايه ات چقدر است؟ يکي از کارهاي حضرت امير (عليه السلام) اين است که پرستاري خانمش. «يمرضها بنفسه»، شخصاً پرستاري مي‏کرد آن هم پرستاري زهرا (سلام اللّه عليها). «و تعينه علي ذلک اسماء بنت عميس». کمکش مي‏کرد اسماء بنت عميس. يه مقداري در بيت‏المال خشن بود و اين خشونتش ارزش داشت.
محبّت و شدّت، لازمه مديريّت
ببينيد هر چيزي يک جايي ارزش است و يک جايي ضد ارزش. سنگ پا براي پا ارزش است براي کله ضد ارزش. يک جايي بايد خشونت داشته باشي اصلاً قرآن مي‏گويد که اصلاً رحم نداشته باشيد مي‏فرمايد که وقتي خلافکار را مي‏زنيد «ولا ياخذ بها رأفته»، رأفتي نسبت به اينها نشان ندهيد. اينجا جايش خشونت است. يک جايي هم بايد رحمت داشته باشيد. در دعاي افتتاح که شبهاي ماه رمضان خوانده مي‏شود هم داريم «اشد المعاقبين» هم داريم حالا «حفظ ينتم الرحم الراحمين» يعني پهلوي هم است رحمت سرجاي خودش خشونت هم سرجاي خودش. حضرت علي (عليه السلام) از يمن برمي‏گشت براي اعمال حج آمد مکه در غياب حضرت علي (عليه السلام) يک پارچه‏هاي زکاتي بود که اينها را همه را بدوش گرفتند، پارچه هايي بود مال زکات بود همه برداشتند تقسيم کردند و حضرت علي (عليه السلام) برگشت اينها توبه کردند. چرا پارچه‏ها را برداشتيد؟ گفتند حالا پارچه‏اي بود انداختيم براي اين که حالا يک، پوشيده باشيم، يک مانوري بدهيم دلمان خوش باشد. فرمود برگردانيد. توبيخشان کرد و اينها حالشان گرفته شد. آمدند پهلوي پيغمبر گفتند يا رسول اللّه اين علي همه چيزش خوب است، خشک است حالا رفته‏ايم مثلاً زکاتي گرفته‏ايم پارچه هايي به ما داده‏اند حالا اين پارچه‏ها را مثلاً فرمود که «ارصفوا السنتکم عن علي»، راجع به علي چيزي نگوييد، «فأنّه خشنٌ في ذات اللّه»، در رابطه با خدا خشن است، ملک خودش را مي‏بخشد، حضرت امير با دست خودش چاه مي‏کند در يکي از اطراف مدينه يکمرتبه چاهي آمد بيرون گردن شتر آب ريخت بيرون، فرمود قلم و کاغذ بياوريد بنويسم که اين وقف مسلمين است. هرچي داشت وقف مي‏کرد، هرچي داشت وقف مي‏کرد يعني ملک شخصي اش را وقف مي‏کرد اما بيت المال را سختگيري مي‏کرد، خيلي سخاوت داري سوئيچ ماشين خودت را بده چرا مي‏گويي حالا خانمش زائيده، حالا، نميدانم بچه‏اش مريض است، حالا ماشين دولتي را ببرم. نه شما رو ماشين دولت رو حساسيت نشان بده خيلي دلت مي‏سوزد برو چشم روشني عوض دو هزار تومان، ده هزار تومان بده. از ملک شخصي بريز و بپاش بکنيد اما از مال بيت المال سختگيري کنيد. وقتي هم از مکه به مدينه آمد همين قضيه راجع به شترها يک زکاتي پيش آمد. فرمود «فواللّه لقد علمتُ اَنَّه اَخشنُ في سبيل اللّه» بنابراين رأفت نسبت به مواردي لازم است و خشونت نسبت به مواردي لازم است. شجاعت. «لم يُولّع دبراً قدُّه» علي بن ابيطالب (عليه السلام) يکبار پشتش را به دشمن نکرد و «وَ لَمْ يُبْرِزْ اِليه احداً الا قتلته» احدي نيامد تو روي علي وايستد در جبهه جز اينکه حضرت علي (عليه السلام) ميزدش. احدي دعوت به مبارزه نکرد جز اين که علي گفت منم، مبارزه مي‏کني من هستم. ضربه زدنش چنان فني بود که اگر از طول مي‏زد يا از عرض قشنگ مي‏بريد. يعني ما يک خربزه را هم نمي‏توانيم درست قسمت کنيم. يعني يک خيار را نمي‏توانيم درست نصف کنيم. چنان مي‏زد که يعني خيلي ضربه‏اش فني بود. به احدي پشت نکرد البته ضربه هايش هم عميق بود. يک کسي آمد گفت يا علي چند تا از اين مخالفين را توي جبهه کشتي؛ گفت: من بيشتر از تو کشتم، گفت بله تو از دم مي‏کشي، من حتي اگر بدانم آدم بدي است و بدانم نسل اين خوب است بخاطر نسلش نمي‏کشم مي‏گويم حالا درسته حالا اين کافر است آمده توي جبهه ما را بکشد، حضرت علي (عليه السلام) بيخود کسي را نمي‏کشت، کسي را مي‏کشت که آمده توي جبهه شمشير گرفته آمده علي را بکشد، طبق عقل و نقل و همه دنيا، خب اين وقتي شمشير گرفته آمده مرا بکشد، خب بايد بکشمش ديگر. ولي در عين حال اگر مي‏ديدم که اين نسلش، نسل خوبي است دست نگه مي‏داشتم.
مشورت با مردم در امور جامعه
مشورت، يک چيزي نو مي‏خواهم بهتان بگويم تا حالا نشنيده‏ايد. همه تان «و شاورهم في الامر» را شنيده‏ايد «و امرهم شوري بينهم» بر همه تان واضح است. دو تا آيه راجع به مشورت شنيده‏ايد يکي «شاورهم» يکي «شوري بينهم» اما يک چيزي نو و امروز ياد بگيريد، قرآن مي‏فرمايد، خيلي نو است‏ها، چقدر هم آسان است و چقدر هم نو است، قرآن مي‏گويد: «فاعفُ عنهم» عفو کن از اينها «واستغفر لهم» در حق اينها استغفار کن بعد مي‏گويد: «وشاورهم». اللّه اکبر، در جنگ احد پيغمبر مشورت کرد که توي جنگ بجنگيم يا بيرون، خود پيغمبر نظرش توي شهر بود جوانهاي انقلابي گفتند نه آقا زشت است تو شهر مي‏رويم جلو سينه سپر مي‏کنيم. رفتند سينه سپر کنند آنجا هم فرار کردند و در جنگ احد هم مسلمانها شکست خوردند. بخاطر اين مشورت مسلمين شکست خوردند اما خدا به پيغمبر مي‏گويد عفو کن، حالا يک نظر خلافي دادند. بعد هم توي جبهه فرار کردند، دسته گل به آب دادند، باز هم در حقشان استغفار کن، اما با همين خلافکارها باز هم مشورت کن، اللّه‏اکبر ما وقتي هم مي‏خواهيم مشورت کنيم حتماً بايستي جزء جناح سياسي خودمان باشيم. اگر از باند ما بود باهاش مشورت کنيم، اگر دوستش داشتم باهاش مشورت کنم، اگر دسته گل آب نداده مشورت کنم، قرآن مي‏فرمايد با کسي مشورت کن که يک: خلافکار بوده، دو: دسته گل آب داده، گنهکار هم بوده اما در عين حال چون هنوز در چهار چوب اسلام است باز ازش مشورت کن. اين خيلي مهم است. ما مشورت مي‏کنيم اما اگر بدانيم يکبار با مشورت دسته گل به آب داد، برو گم شو ديگه تا آخر عمرم از تو چيزي سؤال نمي‏کنم. نه آقا، هنر خداوند، اولياء خداوند، يکي از هنرهاي اولياء خدا اين است که افراد را بازسازي مي‏کنند. گاهي هم يک کسي مثلاً يک کاري که نبايد بکند مي‏کند خدا مي‏گيردش، گوشش را مي‏مالاند، حالش را مي‏گيرد دو مرتبه تعميرش مي‏کند مي‏فرستدش سر جاي اولش. مثل حضرت يونس، حضرت يونس يک کاري کرد که خدا دوست نداشت با مردم قهر کرد، به مردم گفت بريد گم شيد، من ديگه اصلاً، ولش کن، گفت خدايا اينها را نابود کن اينها آدم بشو نيستند. رفت کنار، از مردم قهر کرد و رفت سوار، کنار دريا و سوار کشتي شد که برود که برود که برود کشتي سنگين شد گفتند که آقا يکي بايد خودش بيفتد يا بياندازيمش وگرنه همه غرق اند، يکي بايد فدا بشود، حالا کي حاضر است فدا بشود؟ قرعه کشيدند و به نام يونس در آمد، يونس را انداختند توي آب و يک نهنگ هم آمد و قورتش داد. «فنادي‏ في الظلمات سبحانک اني کنت من الظالمين» اين همان آيه‏اي که توي نماز قفيله مي‏خوانند. بعد نهنگ آمد کنار دريا و اين را پرتش کرد و خلاصه، قرآن مي‏گويد اگر توبه نکرده بودي توي دل نهنگ آنجا نگهت مي‏داشتم. بهرحال پشت کردن به مردم جزايش اين است که قورت حيوان بشوي. هرکس به مردم پشت کند بايد خوراک حيوان شود. وقتي پيغمبرش به مردم پشت کرد خوراک حيوان شد ما که ديگه هيچ چي. حالا او هضم نشد، ما هضم هم مي‏شويم. پس مي‏گويد به مردم پشت نکن. حالا «سبحانک اني کنت من الظالمين» گفت خداوند ايشان را از طريق حيوان نجاتش داد بعدش هم بازسازي‏اش کرد قرآن مي‏گويد: «و أرسلناه الي مائة ألف أو يزيدون» دو مرتبه حضرت يونس را بسوي صد هزار نفر به عنوان پيغمبر فرستاديمش. يعني نگفتيم که اين پيغمبري که پشت کرد بايد براي هميشه، ما گاهي وقتها يک کسي وزير است، حالا مثلاً پنج تا رأي کم مي‏آورد يا مثلاً خودش را نماينده کرده حالا مثلاً توي شهر يک خورده راي کم آورده نماينده مجلس نشده اين آقاي نماينده همچنان خودش را باخته مي‏گويد من ديگر توي اين شهر نبايد زندگي کنم، چون مردم راي نداده‏اندها، ديگر آبرو ندارم اصلاً بار و بنه‏اش را بر مي‏دارد و مي‏برد يک استان ديگر. چي شده، پيغمبر هم پشت به مردم کرد، خدا حالش رو گرفت، خوراک حيوانش کرد، بعد تنبيه‏اش کرد، عذرخواهي کرد بازسازي کرد. بعد دو مرتبه فرستاد، اينطور نيست که حالا يک مرتبه اگر يک کسي خلاف کرد براي هميشه در همه کار سقوط کند که، بله حالا اين آقا يک کار اشتباهي کرده، حالا جبران مي‏شود، اين، مشورت.
عدالت، حتّي با دشمن
مثله کردن‏ حتي در سختترين شرايط مي‏گفت عدالت، فرمود ابن ملجم را گرفتيد، او يکي زده شما هم يکي بزنيد «ضربهً بضربة»، اللّه اکبر، «ضربهً بضربة» را الان بايد آمريکا، اروپا، همه دنيا بشنوند، يک کلمه ياد بگيرند، يک کلمه ياد بگيرند، ببين الان اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «ضربهً بضربة» ابن ملجم يک ضربه زده، «ضربهً بضربة»، يک ضربه به يک ضربه، يکي به يکي، برجي در آمريکا فرو ريخت، کار بدي بود، اما آمريکا افغانستان را با خاک يکسان کرد، يعني در دنيا، اصلاً من تعجب مي‏کنم هي مي‏گويند مدنيت، مدنيتي نيست، هيچ زماني به اندازه زمان حالا، وحشيگري نبوده، هيچ زماني به اندازه حالا، کلمه مدنيت غلط است که الان ما بگوئيم، جامعه مدني ما نداريم، گل‏اش آمريکا است که از همه وحشي‏تر است دو تا برج در آمريکا سقوط کرد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) جامعه مدني است که مي‏گويد: يکي به يکي يعني عدالت، آمريکا مي‏گويد کل کشور به يک برج، يعني يک کشور را نابود مي‏کند بخاطر يک برج ولي ما مي‏گوئيم «ضربهً بضربة»، جامعه مدني ما هستيم، آمريکا وحشي است، دنيا وحشي است، باز اگر جامعه مدني باشد در نهج‏البلاغه است، فرمود شما حق نداريد به ابن ملجم دو تا ضربه بزنيد، ابن ملجم يکي زد شما هم يکي بزنيد «ضربهً بضربة» يکي به يکي، حتي به قاتل‏اش مي‏گويد يکي به يکي، الان کشورهاي پيشرفته حاضرند يک شهر را بخاطر هوا و هوس يک نفر صدام ميل پيدا کرده سردار قادسيه بشود، کل ايران را بمباران کرد که بخاطر اين که به ميل اش برسد، دنيا دنياي جنگل است، وحشي‌اند مترقي مائيم، دموکراسي مائيم، عزيز مائيم، از همه دنيا مدنيتمان بيشتر است و آنهايي که ادعاي مدنيت مي‏کنند خيلي هايشان در اوج توحشند. هنوز تو دنيا جنگ سفيد و سياه است، هنوز تو دنيا تو حمام سياه‌ها، سفيدها و سياه‌ها، حمامشان، مدرسه شان، ماشين‌ها‌يشان جدا است. هتلهايشان جدا است، خوابگاه‌هايشان جداست، هنوز تو نژاد گير گرده و ما در صدر اسلام با اذان بلال مسئله نژاد پهلويمان حل شد. هنوز تعصب جاهلي و ناسيوناليستي تو دنيا مطرح است ما تو «السلام علينا و علي عباد اللّه الصالحين» مسئله ناسيوناليستي را پودر کرديم، هوا کرديم، ما هيچ وقت در نماز نمي‏گوييم «السلام علينا و علي ايرانيها، اسلام علينا و علي ترکها، السلام علينا و علي لرها، و علي کردها و علي عربها و علي سفيد پوستها، السلام علينا و علي ارتشي‌ها، سپاهي‌ها، آخوندها، زنها، مردها، بچه‏ها، هيچي، و علي عباداللّه الصالحين» درود بر بندگان خوب خدا، ما ناسيوناليستي را ريشه‏اش را توي «السلام علينا» مي‏سوزانيم، ما تو نهج‏البلاغه وقتي مي‏گويد «ضربهً بضربة» يعني آمريکا يعني تازه بيا پهلوي نهج‏البلاغه ياد بگير، خجالت بکشيد که مدنيت ما هستيم شما تو وحشيگري هستيد. اصلاً افتخار بايد بکنيم که شيعه هستيم افتخار کنيم مسلمانيم و آنها بايد بسوزند و غصه بخورند که کلاه سرشان رفته، امام رضا (عليه السلام) به دو نفر فرمود «شرقاً او غرباً»، به شرق برويد، به غرب برويد، هيچ کمالي نيست مگر اينکه در قرآن و حديث هست عيب ما يه چيز است و آن اين که به اين قرآن و حديث يا آگاه نيستيم يا آگاه نيستيم يا آگاهان ما، بگيد، عمل نمي‏کنند. مکتب غني است، مکتب غني است مثل بعضي پادگانها، مواد خوب است، گير اين است که يا آشپز بد مي‏پزد يا سربازه نفله مي‏کند. مي‏گن مواد خوب است، آشپز خراب مي‏پزد. ما بايد پختيم بايد مصرف کرديم قرآن هم همين را مي‏گويد. قرآن يه آيه دارد، خدا رحمت کند آية اللّه شهيد صدر را تو کتاب اقتصاددانها راجع به اين آيه خيلي قشنگ صحبت کرده، گفته قرآن مي‏گويد: «سخّر لکم الشمس سخّر لکم القمر، سخّر لکم الارض، سخّر لکم الانهار» ابر و باد و مه و خورشيد در دست توست، بعد مي‏گويد: «ان الانسان لَظلومٌ کفار» اين بشر است که از اين امکانات خوب استفاده نمي‏کند، مي‏گويد گير توي تو است، گير در ماست در مکتب گير نيست، خدا رحمت کند شهيد مظلوم بهشتي را، مي‏گفت خواستيد اسلام پيش برود دو تا کار کنيد اسلام پيش برود يکي بگيد مسلمانها از اسلام جدا، عمل مسلمانها خراب است ولي خود اسلام خوب است. يکي هم خرافات از اسلام جداست. اگر خرافات را از اسلام جدا کنيم مسلمانها را هم از اسلام جدا کنيم خود اسلام به عنوان يک مکتب پيش رو و پوياست آنچه باعث شده اسلام پيش نرود يا عمل ما بوده يا خرافات بوده. ايشان از آلمان آمده بود زمان طاغوت من رفتم ديدنش گفتم شما در آلمان چه مي‏کرديد در هامبورگ، گفت چطور، گفتم منم در ايران جوانها را جمع مي‏کنم کلاسهايي دارم مي‏خواهم ببينم شما در اروپا چه کردي من هم ببينم، ايشان گفت اسلام دو چيز مانع پيشرفتش است عمل مسلمانها و وجود خرافات. اگر خرافات و مسلمانها جدا بشوند خود اسلام نفوذ دارد و سريع پيش مي‏رود. اسلام ناب است ما خرابش مي‏کنيم. خدايا به حق اميرالمؤمنين (عليه السلام) قسمت مي‏دهيم روز به روز ايمان ما را به اسلام و توفيق عمل به مرّ اسلام مرحمت بفرما (الهي آمين).
آنچه شب قدر براي خوبها مقدر مي‏کني براي همه ما مقدر بفرما (الهي آمين).
«والسلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته»