1381/9/2 سيره امام علي(ع) -5 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

رمضان امسال يه خورده مي‏خواهيم مسائلي را درباره سيره و روش پيامبر و اهل بيتش (عليهم السلام) بگوئيم راجع به حضرت رسول مطالبي را گفتيم جلساتي درباره حضرت امير (عليه السلام) داريم صحبت مي‏کنيم. اميرالمؤمنين (عليه السلام) هفتاد کمال داشت که هيچ کس نداشت، هفتاد کمال منحصر بفرد. يک روز جلسه‏اي بود و جمعيّتي نشسته بودند مي‏گفتند فلاني کمالات را بشماريم از بهترين آدم‏ها هرچه به مغزشان فشار آوردند، ده تا کمال بيشتر پيدا نکردند ولي درباره اميرالمؤمنين (عليه السلام) هفتاد کمال پيدا کردند که در هر کمالي سرآمد همه کمال‏ها بود البته بعضي از اين کمال‏ها هم سوء استفاده مي‏کردند مثلاً حياي حضرت علي (عليه السلام) که خيلي حيا داشت، ما الان شيعيان و دوستدارانش متأسفانه بعضي‏ها کم بود حيا دارند راحت توي خيابان حرفهاي بد مي‏زنند و حرفهاي زشت، از نظر حقوقي اگر کسي حرف زشت بزند و از نظر فقهي بايد شلاق بخورد. مثلاً يه کسي به ديگري بگويد الاغ شلاق و احمق، شلاق دارد و خاک توي سرت توبيخ دارد. جسارت حتي به آدم زناکار نبايد داد. مثلاً کسي ثابت شده که خلافکار رسمي است علناً روبروي افراد عادل خلاف کرده حکمش هم شلاق است اسلام مي‏گويد اگر کسي مي‏برد شلاقش بزند توي راه حق ندارد بگويد خاک توي سرت. آقا چرا گفتي، بنده خلاف کرده‏ام شلاقم بزن چرا گفتي خاک توي سرت؟
دوري از بدزباني، حتي در جنگ
حيا، حتي در جنگ مي‏گويند فحش ندهيد لشکر صفين يکي از ياران حضرت علي (عليه السلام) به معاويه يا طرفدارانش فحش داد. فرمود، چرا فحش دادي. گفت: آمده تو را بکشد، ياران معاويه آمده‏اند ما را بکشند فرمود خيلي خوب جنگ است جنگ مي‏کنيم فحش چرا؟ «انّي اکره ان تکونوإ سبّابين» من بدم مي‏آيد که شما فحش بدهيد. به قدري راحت به هم مي‏گويند نکبت نمي‏شود گفت ما اگر شيعه علي (عليه السلام) هستيم که هستيم جسارت، حتي توي فيلم‏هاي تلويزيون کلماتي است که پخش هم مي‏شود. کلماتي که جسارت توش هست نبايد، حتي نسبت به بد، بت پرستها را بتش را بشکن خودش را هم دعوت کن اما حق نداري به بت پرست فحش بدهي تا چه رسد ما نسبت به يک شهر و منطقه جسارت کنيم و اين اصلاً توي بورس است خيلي راحت يک استاني را مي‏گوئيم ترسو هستند و يک شهر و استاني را مي‏گوئيم ساده هستند، يک استاني را از نظر فکر کمبود دارند، اينطور هم نيست ولي ممکن است در هر شهري چهار تا آدم ساده پيدا شود، خوب بله يه کسي مي‏خواست به ديوار بکوبه سر ميخ اينطرف بود يه خورده فکر کرد گفت به نظرم اين ميخ مال اين ديوار است اين سادگي‏اش هست ميخ را از آنور بگير مال آن ديوار است منتهي ميخ از اينور بود، يا يه کسي آمد دکان ليوان فروشي ليوان‏ها را دَمَر گذاشته بود دست ماليد گفت چرا درِ ليوانت بسته است بلند کرد گفت تهش هم که سوراخ است گفت آقا ليوان را از اينور بگير دو اشکالت، آدم ساده پيدا مي‏شود اما مثلاً بايد بگوئيم که فلان منطقه، گروه و استان خيلي بايد مواظب باشيد برادرها، ماه رمضان است بحث را گوش مي‏دهيد خيلي استغفار کنيد. خيلي خلاف کرده‏ايم که نفهميده‏ايم، «عصيتک بجهلي» ولي بعد از گفته‏هاي من ديگه اتمام حجت مي‏شود بر شما ديگه «عصيتک بجهلي» نيست «عصيتک بعلمي» مي‏شود، شما يه کسي مثلاً در کاشان يه آدمي بوده کذا به آن يه کاشاني چرا کاشاني‏ها؟ اگر يه کاشوني گفت خوب يه کاشوني، يه تبريزي، يه رشتي، يه اصفهاني و يه شيرازي فلان است چون يک آدم بديه جا پيدا مي‏شود. اسمش را هم که شما نمي‏بري اما وقتي مي‏گويي اصفهاني‏ها، کاشاني‏ها، تبريزي‏ها، مشهدي‏ها، اين‏ها خيلي خطرناک مي‏شود. اجمالاً حياي زبان و قلم و نامه هايي که بهم داده مي‏شود بدي است وقتي دوستش دارد نامه بي‏حيايي مي‏نويسد وقتي عصباني است نامه‏ها بي حيايي مي‏شود، حيا در قلم و چشم و نگاه. داريم: نگاه به پدر و مادر مي‏کني تمام چشمت را باز نکن، خيره نشو، چشمهايت را به آنها پيش کش، نيم باز نگاه کن، بله، چشمهايش را باز مي‏کند که با چشمها مي‏خواهد آنها را بخورد، حيا در چشم، در کلام در ساختمان در لباس ممکن است بگوئيد مد است اصلاً چرا ما فرهنگ ديگران را بپذيريم؟
غيرت ديني در حفظ ارزشها
آيا حاضرند يه آمريکائيها کلاه نمدي سر گيرند اگر يه آمريکائي حاضر نيست نمد سرگيرد، ما چرا شاپو. اينکه ما کلاه او را سر مي‏گيريم يعني خودم را باختم نسبت به تو، و او که لباس ما را نمي‏پوشد يعني تو ارزش نداري، او ما را تحقير مي‏کند و خودمان به دست خودمان داريم به او عزت مي‏دهيم. الاني هم که با همه هارت و هورتي که آمريکا دارد يک هفته مسلمان‏ها تصميم بگيرند جنس آمريکائي نخرند، آمريکا فلج مي‏شود. ما راحت مي‏توانيم آمريکا را بشکنيم منتهي بايد يه مقداري شيعه‏تر بشويم و مسلمان‏تر، غيرت ديني ما کمرنگ شده، مي‏گويد گفتم به راننده نماز صبح نگه دارد نگه نداشت نماز قضا... گفتم چه جوري گفتي، گفت رفتم گفتم نگه دار گفت خوب بنشين نگه مي‏دارم، بعد هم رفت نگه نداشت يا دير شد، اگر شما ساکت مي‏افتاد، چه جوري مي‏گفتي، نگه دار، نگه دار، نگه دار، ساکم افتاد، غيرتي که به ساکمان داريم براي نماز نداريم، ساکمان را نعره مي‏کشيم، نماز را مي‏گوئيم نگه دار، شد، شد، نشد، نشد، صداي اذان مي‏شنويم دلمان تو نمي‏ريزد، غيرت ديني ما کمرنگ شده. اما اگر تلفن صدا کند مي‏دويم، يعني اگر يه خانمي دو تا استکان مي‏شويد صداي تلفن مي‏آيد نمي‏گويد باشد من استکان‏ها را بشويم بعد فوري شير را مي‏بندد و ممکن است بعضي شهرها هم شير را نبندد، شير را مي‏بندد مي‏دود مي‏گويد: بله ولي اذان که آمد يک زن پيدا کنيد (!؟) در جمهوري اسلامي که من دو تا استکان، استکان سوم شير را بستم رفتم نماز خواندم بعد شستم، يه زن پيدا کنيد، چطور شد تلفن فلاني که از ترس پشه مي‏رود توي پشه بند و نه دنيا و نه آخرت تو را مي‏تواند آباد کند. گاهي هم مي‏گويد اشتباه شده. چطور شد براي يک تلفن شير را مي‏بنديم ولي براي نماز نه، اگر بگويند اگر يک جا غذا کمرنگ و يه جا بهتر ما سعي مي‏کنيم برويم آنجا که غذا، ساندويچ و ميوه‏اش بهتر است اگر يه جا چيزش بهتر و ارزان‏تر است يه خيابان دو خيابان مي‏رويم، اما مي‏گويند توي خانه نماز مي‏خواني يکي است اما مسجد جمعيت از ده تا بيشتر شود، فرشته‏ها هم ثوابش را ندارند، ولي باز هم توي خانه نماز مي‏خواني. يه کسي از اين وزراي موجود يه مثلي مي‏زد، خيلي قشنگ بود من از او ياد گرفتم براي اينکه نماز جماعت ده تا که شد ثوابش را فرشته‏ها هم نمي‏دانند، مثل مي‏زد به انگشتهاي دست اگر آدم يه انگشت داشته باشد بيانش از من دست يک انگشت داشته باشيم تلفن مي‏گيريم دو انگشت داشته باشيم سطل ماست بر مي‏داريم سه انگشت سيب زميني و پرتقال، چهار تا سطل آب سنگين برمي‏داريم، پنج تا داشته باشيم آمپول هم مي‏زنيم انبر دست و پيچ گوشتي، همينطور هر انگشتي اضافه شود يه کاري تا ده تا، ده تا که شد تا بي نهايت کار از آن مي‏کشيم يعني کسي نيست که بگويد آقا يه کاري پيدا شد در اداره کار يازده تا انگشت مي‏خواستند ده تا انگشت داشتم متأسفانه استخدام نکردند. يعني هيچ کاري براي هيچ بشري در هيچ زماني و در هيچ مکاني پيدا نشده که نياز داشته باشيم به 11 انگشت يعني به ده تا که رسيد تا بي نهايت مي‏توانيم کار بکشيم پس همينطور که انگشت‏ها به ده تا که رسيد مي‏شود تا بينهايت ازش کار کرد نماز جماعت هم به ده تا که رسيد تا بي نهايت مي‏توانيم، بنابراين اگر بدانيم يک خيابان جنسش بهتر است يا ارزان‏تر از اين طرف به آن طرف خيابان مي‏رويم، گاهي هم از منطقه به منطقه ديگر مثلا جنسش بهتر يا ارزان‏تر است. ولي بغل منزل هي مي‏گويند: «قد قامت الصلوة» باورمان نمي‏آيد، خيلي ارزش دارد، حياء خيلي ارزش دارد.
حياي علي (عليه السلام)، در برابر دشمن
يکي از کمالات اميرالمؤمنين (عليه السلام) حيا بود. و لذا دشمن هم بعضي وقتها از اين سوء استفاده مي‏کرد. يه بار توي فيلم امام علي (عليه السلام) هم ديديد، عمروعاص وقتي نزديک بود که شمشير علي بگيردش فوري لخت شد مادر زاد تا حضرت علي (عليه السلام) ديد بخواهد او را بزند بايد نگاه به بدن او کند رويش را آنور کرد او هم رفت، مراحلي ديگر هم بوده ديده‏اند که حضرت علي (عليه السلام) مي‏کشد لخت شده. مي‏ديدند که اين آدم با حيائي است از حياي او سوءاستفاده مي‏کردند در عين حال عمروعاص کشته نشود يا علي حيائش شکسته شود. حضرت علي (عليه السلام) براي حياء ارزش بيشتري قايل است حيا من حفظ شود اگرچه دشمن از دست من در رود، گاهي وقتها مثلاً فکر مي‏کنيم که، چي بگويم، حالا، يه دونه گوجه يا توپي يا چيزي مثلاً از خانه دويد بيرون که ممکن است اگر من چادرم را سر کنم يا روسري سر کنم بگيرم توپ را ممکن است ببرند لخت خانم يا دختر خانم مي‏دود که آن را در پياده‏رو بگيرد. مي‏گوئيم....مي‏گويد آخه از دستم مي‏رفت، حياءت از دستت رفت، بگذار يه توپ پلاستي را ببرد، يا مثلاً براي اينکه يه چيزي را بگيرد قشنگ پاچه هايش را بالا مي‏کند، دستش، کتفش. ما براي حفظ حيا خيلي بايد ارزش قايل بشويم، حيا مربوط به خانم‏ها (فقط) نيست، پدرها بايد در خانه حيا داشته باشند خانه‏اي که دختر بزرگ است پدر چرا شرت پا مي‏کند و برادر بزرگ چرا رکابي مي‏پوشد همانطور که خواهر پيراهن رکابي بپوشد براي تو زشت و در حياي تو اثر مي‏گذارد، شما هم با اين لباس تنگ و چيز يه چيزي را تا حالا چند بار گفته‏ام چند بار کسي گوش نداده، ولي آخوندم بايد حرف خودش را بزند و روز قيامت هم يقه شان را خواهم گرفت، 6،5 بار گفته‏ام در تلويزيون، مسئولين ورزش ما شهامت اينکه از خودشان اراده داشته باشند براي لباس ورزش ندارند. من به سران ورزش ايران گفتم آقا که مي‏خواهد وزنه بلند کند صد کيلو، يه ده گرم هم لباسش اضافه باشد، يک 5 گرم هم تنبان خودش را، صد کيلو را براي کف بلند مي‏کند اما لباسش طوري است که هر دختري نشسته در حياي او اثر مي‏گذارد مثلاً اين آقايي که کشتي مي‏گيرد اگر 5 سانت لباسش بزرگتر باشد نه لباسهاي بين المللي يه خورده از اسرائيل ياد بگيريد، اسرائيل تمام قوانين بين المللي را زير پا مي‏گذارد ولي شما حيائتان را زير پا مي‏گذاريد. يه خورده غيرت ديني کم شده. چند بار در تلويزيون و به خودشان هم گفته‏ام. اين‏ها حاضرند دختر و پسر ما بي حيا بشوند که لباس بين الملل. اين بين الملل کجا تا حالا از ايران دفاع کرده، مگر 8 سال بمباران نشديد، بين الملل چه غلطي کرد؟ چطور اسرائيل قوانين بين المللي را زير پا مي‏گذارد. ولي براي ورزش شهامت دو سانت تغيير، بايد گفت اسرائيل جگر دارد ولي شما بزدل هستيد وزنه بلند مي‏کنيد اما بزدل هستيد ما براي ما حيا اصل است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) از عمروعاص مي‏گذرد، بزرگترين دشمن اسلام به خاطر حيا. غيرت ديني مهم است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) توي سخنراني اش به خودش سيلي زد «فضرب علي خدّه» محکم زد توي گوش خودش در آستانه شهادت حضرت علي (عليه السلام) ما شيعه علي (عليه السلام) هستيم اميرالمؤمنين روي غيرت جيغ مي‏زد: «او... اين ابن التيهان» آنقدر روي سخنراني آه کشيد، ناله زد به خودش کتک مي‏زد گريه مي‏کرد، زار مي‏زد جيغ مي‏زد گاهي اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏گفت دلم پر از خون است گاهي مي‏گفت «يا اشباه بلا ارواح» لاشه‏هاي بي روح «يا اشباه الرجال و لارجال» اي مرد نماهاي بزدل، اميرالمؤمنين (عليه السلام) روي غيرت ديني خيلي حساس بود و روي حيا ما همينطور بين الملل، بين الملل، هر جوري مي‏زنند مي‏رقصيم، نه خير بين الملل نيست. همين هستم که هستم خلاص، هر چه هر چي مي‏خواهد بگويد، بگويد، من همين هستم، لفظها را عوض مي‏کنيم، آيا او حاضر است يک کلمات عربي را بگويد مثلاً بگويد: «وفقکم اللّه»، «شکراً»، تشکر، او تشکر نمي‏گويد ما راحت مي‏گوييم مرسي، حالا بار سلامت باشيد بيشتر است يا مرسي، شما کلمه مرسي را ترجمه کنيد يا سلامت باشيد، بهم مقايسه کنيد هر کدام بارش بيشتر است اصلاً فرض کنيم مسلمان هم نيستيم، اصلاً الفاظ ما بارش از الفاظ آنها بيشتر است ما بارمان بيشتر است از نظر ادبيات لغتهاي ما پرمايه‏تر است منتهي يه رقم خودباختگي داريم ما را تحقير مي‏کنند و ما هم عملاً مي‏پذيريم. حياء در لباس، در چشم، فروشگاهها، لباس هايي که نبايد پشت ويترين باشد هست، فروشگاهها، فيلم و لباس‏هاي ورزش و الي آخر.
مواسات علي (عليه السلام) با پيامبر (ص)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) عنصر حيا بود. يکي از کلمات ديگر:
- مواسات: علي بن ابيطالب (عليه السلام) جان خودش را فدا مي‏کرد آخه ما مي‏گوئيم قربان تو، خيلي به هم مي‏گوئيم، ولي از دم دروغ مي‏گويند، الا بگويم براي اينکه يک راستگو هم پيدا مي‏شود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) واقعاً جاي پيغمبر خوابيد اينها ريختند و از هر فاميلي يک ‏تروريست پيدا شد گفتند دسته جمعي بريزيم که اگر پيامبر هم کشته شد فاميل پيامبر با همه قبيله‏ها که نمي‏توانند در بيافتند از هر قبيله‏اي دستش توي اين کار باشد از هر قبيله‏اي يک تروريست از سر ديوار ريختند لحاف را من مي‏گويم لحاف، پارچه را پس کردند ديدند علي بن ابيطالب است. چه کسي حاضر است جايش بخوابد. اين را مي‏گويند مواسات. دردت به جونم، جانم فدات، پيش مرگ، عالي درجه‏اش را حضرت امير داشت. اصلاً خدا کند انشاءاللّه برويد مکه، برويد مدينه، کنار قبر پيامبر يک ستون است نوشته «استوانة الحرس» يعني ستون محافظين، اواخر عمر پيامبر محافظ داشت و يکي از محافظانش شخص علي بن ابيطالب بود مثل شير ايستاده بود تا کسي نگاه چپ به علي نکند مواسات.
- حفاظت از خانواده: تقريبا که بايد بگويم تحقيقاً نقشي که اباالفضل در کربلا داشت که از زن و بچه امام حسين (عليه السلام) پاسداري مي‏کرد، نقش حفاظت.
- در هجرت: بستگان پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلم) را سوار مي‏کرد و خودش پا برهنه مي‏رفت وقتي رسيد مدينه پيامبر ديد پاهايش خون مي‏آيد، ورم کرده و طاول زده، گفت: بله من براي خاطر اينکه دختران شما لطمه نبينند بچه‏هاي شما را سوار کردم و خودم. اينها کم پيدا مي‏شود خدا رحمت کند نواب صفوي را نشسته بود و دستش روي زمين داشت حرف مي‏زد يک نفر کنارش با کفش ايستاده بود نفهميد پايش را گذاشت روي دست شهيد نواب صفوي. دستش زير کفش له شد ديد حالا اگر بگويد آخ اينکه ايستاده خجالت مي‏کشد. حرفهايش را زد و رفت يک وقت ديدند خون سر کرد گوشت له شده بود، گفتند، گفت دستم زير پاي بنده خدا بود ديدم جيغ بزنم خجالت خواهد کشيد و براي اينکه چنين نشود من ترجيح دادم دستم خون و له شود که خجالت نکشد توي هر شهري چند تا آدم اين جوري داريم. اين‏ها در دانشگاهها و حوزه‏ها و بازارها و خيابان‏ها نيستند، کمالات انساني توي اين کتاب‏هاي درس نيست يه کسي ممکن است دو هزار تا کتاب هم مطالعه کند اما صدقه مي‏خواهد بدهد 2 تا 5 توماني يکي سياه و يکي سفيد، سياه را مي‏دهد به فقير و لو سفيد را دو دقيقه بعد به بقال مي‏دهد. همين دلش خوش است که 7 دقيقه پولي را که توي کيسه‏اش است پول سفيد است. گاهي وقت‏ها اين رقمي که جانشان را فدا مي‏کنند. جاي پيامبر خوابيدن يک و پا طاول زدن و بچه‏هاي پيامبر را سوار کردن به مدينه رسانيدن دو، اين نمونه‏هاي آن وقت آيه نازل شد «فاستجاب لهم ربّهم اني لا اضيع عمل عامل منکم من ذکرٍ او انثي» اين آيه در آخر سوره آل عمران است. خوب.
صالح گزيني در حکومت، نه مصلحت انديشي
يکي از کارهايي که سياسيون مي‏کنند، وعده‏هاي دروغ است بعضي هاشون، وقتي اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حکومت رسيد گفتند ببين تو امروز روز اول حکومتت هست فعلاً با اين‏ها بساز کم کم برشان دار، اول حکومت است خواسته باشي معاويه را عزل کني اين‏ها از اول باهات بد مي‏شوند بگذار يه خورده که حکومتت سفت شد قدرت پيدا کني، يکي يکي حذفشان کني، فرمود اين حيله است من وقتي معاويه را براي کاري صالح نمي‏بينم چرا بهش بگويم صالح است رو در بايستي با کسي ندارم صالح نيست چه اشکالي دارد مسئولين مملکتي ما هر يه دو سه سالي يکبار استعفا بدهند خودشان، خيلي وقت‏ها من سراغ دارم بزرگان ما به کسي حکم داده‏اند بعد توش مانده‏اند گير افتاده‏اند، از آن ور خودش مي‏خواهد استعفا بدهد، بابا بنده توي نهضت سواد آموزيم ممکن است مقام معظم رهبري از من ناراحت باشد يا بي حال، يا پير، يا بي عرضه، يا کار ديگر داشته، يا مريضي باشم، به هر دليلي ممکن است من لايق مسئوليت نباشم. مقام معظم رهبري هم بگويد بالاخره حالا قرائتي هم 20 سال است توي نهضت بوده، باريش سياه آمده حالا ريشش سفيد شده ورش داريم ممکن است آبرويش بريزد يک ملاحظاتي مثلاً بکند براي اينکه آقا را در اذيت قرار ندهيم يا وزير يا وکيلي يا هر کسي که اين آقا نصب کرده، اون آقايي که مرا نصب کرده بگويم آقا جون آماده هستم مي‏خواهيد عوض کنيد من بدم نمي‏آيد الان بعضي آقايون را مي‏خواهي برداري مثل کندن کوه هيمالياست نه مي‏تواند کار کند و نه مي‏شود او را برداشت، بابا ماه دو تا شد، شما هم دو تا شو. يه چوپان آمد پهلوي پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلم) گفت: اگر مي‏خواهي من ايمان بياورم ماه را دو تا کن گفت: خيلي خوب خدايا اين مي‏خواهد ماه دو تا شود؛ «اقتربت الساعة وانشق القمر» قرآن مي‏گويد: ماه دو تا شد تا يک چوپان ايمان بياورد، حالا بنده هم اگر رفتم يکي بهتر از من آمد اداره کرد «بسم اللّه» چه اشکالي دارد ماه دو تا شد براي يک نفر بنده بروم کنار براي صد نفر، دويست نفر چه اشکالي دارد، آقا نان من قطع مي‏شود، مگر رازق من اين پست من است، مگر اين‏ها که پست من را ندارند گرسنگي مي‏خورند، خدا به سوسکهاي سوراخ‏ها روزي مي‏دهد، به سگ‏هاي ولگرد روزي مي‏دهد. اگر خداي نکرده اين باشد که نان من قطع مي‏شود که شرک است. ما يه وقتي ديديم يه کاري از ما بر نمي‏آيد خودمان برويم کنار. به هر حال من واقعاً نمي‏دانم گفته‏ام يا نه، البته چون من روزي چند تا سخنراني مي‏کنم، نمي‏دونم چي چي را کجا گفته‏ام، گاهي هم يه چيزي را دو، سه بار در تلويزيون مي‏گويم يادم نيست، گاهي هم نمي‏گويم فکر مي‏کنم توي تلويزيون گفته‏ام. حمّالي بود صدايش زدند گفتند بيائيد اين فرش را ببريد آنجا، اين حمّال گفت: به اين حمال بده، چرا؟ گفت: من صبح تا به حال چند فرش برده و درآمدي داشته‏ام، اين را صبح تا به حال هيچ کس صدايش نزده، تو اين کاري که من مي‏خواهي انجام بدهم ايشان انجام بدهد، اضافه هم بدهيد به من برسد. صفت اين حمال خدا اين را مي‏خواهد که ايثار، مي‏گويد من تا به حال 5 قالي برده‏ام پنج تا مبلغي گرفته‏ام اين بنده خدا را هيچ کس، چه اشکالي دارد يک بازاري بگويد اين جنسي که مي‏خواهي بخري از دکان روبرو بخر من صبح تا حالا چند مشتري راه انداخته‏ام و اين بنده خدا هيچ مشتري نداشته، اصلاً گاهي وقت‏ها ما علمايي را داشته‏ايم در نجف، کاهو خراب، و برگ زرد مي‏خريد، چونه هم نمي‏زد، مي‏گفتند اين‏ها خوردني نيست مي‏گفت مي‏دانم، مي‏دهم به مرغ‏ها من مي‏خواهم يه چيزي به اين بقال برسد. گاهي وقت‏ها بايد انسان پولي بدهد که شکمي سير کند، کار ندارم که من به جايي مي‏رسم يا نه، مسئوليت هايي که هست. خدا رحمت کند آية اللّه فکور، طلبه جواني بوديم قم از علماي بزرگ نيرد بود، استخاره که مي‏کرد ميگفت مي‏خواهي‏ چکار کني آيةاللّه رضواني که الان جزء شوراي نگهبان است، ايشان شاگرد آيةاللّه فکور بود. يه قصه نقل مي‏کرد که؛ ما رفتيم درب خانه آيةاللّه فکور گفتيم بيا درس بده چند روز آمد سه، چهار تا طلبه بوديم، درس مي‏گرفتيم، چند روز آمد يک روز آمد ديديم نيامده هي به هم نگاه کرديم که چرا نيامده؟ گفتيم لابد مريض است فردا، پس فردا، برويم ببينيم چي شده استاد، رفتيم ديديم خوش و خرم، سالم، گفتيم آقا چرا نمي‏آيي، گفت مي‏آيم، گفتيم چند روزه نيامدي، مريض بودي؟ نه، پس چرا نيامدي؟ چون شما سه، چهار تا طلبه آمديد گفتيد بيا درس بده من هم آمدم، يک مدتي که آمدم گفتم نکند شما طلبه‏ها درس مرا نمي‏پسنديد ولي چون آمده‏ايد درب خانه و از من دعوت کرده‏ايد توي رو در بايستي گير کرده‏ايد، گفتم نمي‏روم اگر اين‏ها نيامدند، مي‏گويند از خدا مي‏خواستيم که استاد نيايد، و اگر واقعاً درس مرا پسنديده‏ايد يکبار ديگه مي‏آيند، مي‏گويند، من ترجيح دادم سه روز درست تعطيل باشد که در طول سال با رو در بايستي نباشد، مسئوليني که حکم دارند، يکي از راههاي خودسازي اين است، بگو حضرت عباسي مي‏خواهي ورم داري، ورم دار بدم نمي‏آيد، نان من هم قطع نمي‏شود، خالق و رازق من کس ديگري است؛
خدا گر ز حکمت ببند دري ز رحمت گشايد در ديگري‏
از همه گذشته کي گفت هرکس نماينده مقام معظم رهبري عزيز است ممکن هم عزيز نباشد، وزير هم باشد دوستش خيلي نداشته باشند، ما داريم مسئوليني که محبوبيت در حد خودش را ندارند، شما عزت را از خدا بخواه، مگر يادمان رفت دعاي، مناجات شعبانيه را؛ «اليه بيدک لا بيد عزک زيادتي و نقصي»: خدايا زيادي و نقص من دست توست. اگر بنا باشد خدا عزت بدهد جوري ديگر هم عزت مي‏دهد بنابراين گاهي ما بايد هم مسئله حيا و عزت ديني برايمان خيلي مهم است و هم مسئله اينکه گفتند حالا اين را نگهش دار فرمود من اينکار را نمي‏کنم؛ «اجتمع الناس عليه» دور اميرالمؤمنين (عليه السلام) جمع شدند «وقالوا اکتب الي من خالفک بولايته» بنويس حکمش را تثبيت کن «ثم اعزله» بعد از يک مدتي کم کم ورش دارد. فرمودند: اوني را که لايق نمي‏دانم از روز اول مي‏گويم «بسمه تعالي»، تو لايق نيستي. من بيايم حالا با امثال معاويه، عمروعاص، مثلاً مماشات کنم، بخاطر اينکه، مثلاً حالا اين و اين را نگهش داريم اين حکم به درد رئيس جمهور هم مي‏خورد اگر ايشان لايق نيست «بسمه تعالي» برو کنار، حالا بالاخره از دوستان ماست، هيچ، رهبري، رئيس جمهور، وزير، وکيل، خيلي راحت حکومت اسلاميمان يعني حکومت اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين بود، با کسي رو در بايستي نداشت. ما هم امام خميني (ره) فرمود: جمهوري اسلامي، نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر، جمهوري را نبايد خدا نکرده بگذاريم بيافته، زمانيکه بعضي از مسئولين بشوند، جمهوري رو دربايستي اسلامي. اين هم يه خورده مسئولين خودشان کمک کنند. البته خبر خوش هم بهتون بدهم افرادي خيلي سرشناس هم داريم که هر يک چند وقت مي‏روند مي‏گويند: آقا اگر مي‏خواهي کسي را جاي ما بگذاري گير ما نباش، ما هم يه همچنين مردانگي‏هايي از افراد زيادي سراغ داريم الان توي ذهن من هست. ولي خوب افرادي هم هستند که همه توش گير کرده‏اند، خودش هم استعفا نمي‏دهد، چسبيده مثل اينکه کليد فتح هندوستان است. ول کن ديگه نمي‏کشد، وقتي نمي‏کشد ول کن، نگو نه اگر کسي بخواهد مرا بر مي‏دارد. ممکن است به خاطر سنّ و سابقه، خانواده شهيد و محبوبيت پدر، يک محاسباتي براي شما حريم نگه داشته‏اند، شما خودت اگر مي‏داني يه کسي قوي‏تر است. آخرين حرفم اميرالمؤمنين (عليه السلام) آخ آخ حديث داغ و تلخي است. خدايا ما را بيامرز خود بنده هم خدا همه ما را بيامرز. حديث داريم در الغدير که: «من تقدّم علي قوم» اگر کسي پستي را اشغال کند و مسئوليتي را اشغال کند «و هو يري فيهم من هو افضل» بداند توي جامعه يه کسي از او بهتر هست ولي براي نان و آب و موقعيت خودش پست را نگه داشته «خان اللّه» به خدا خيانت کرده «و رسوله» به رسول اللّه خيانت کرده، «والمؤمنين». اگر کسي جايي را اشغال کرده و مي‏داند که اگر برود کنار، وضع از اين بهتر مي‏شود اگر پست را براي موقعيت خودش حفظ کند، به خدا و رسول و همه مؤمنين خيانت کرده، اين مال همه ماست.
خدايا! تو را به حق محمّد و آل محمّد ايماني به ما بده که جز رضاي تو به هيچ چي فکر نکنيم.
خدايا! گفتار و رفتار و افکار و نيّات، و نظام ما را به سمت نظام علوي روز به روز سرعتش را بيشتر بفرما.
خدايا! ما گير و اسير القاب، عناوين، حقوق‏ها، مقام‏ها، مدال‏ها، نام‏ها، هارت و هورت‏ها ما را اسير هيچ يک از اين چيزها قرار نده.
خدايا از آن روحيه علوي، اخلاصهايش، اشکهايش، ناله و مناجات و از آن چيزهايي که به علي (عليه السلام) دادي در حق ما هم نسيم بچشان.
«والسلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته»