1381/9/6 سيره امام علي -6 بايگاني سالانه - 1381
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندگان عزيز، روز يتيمي همه ماست، که بحث را گوش ميدهيد، چون پيغمبر فرمود من و علي پدر شما هستيم، و روز شهادت علي يعني روز شهادت پدر، پدر فکري، پدر علمي، پدر سياسي، پدر مصنوعي، پدر واقعي، پدري که ارزش انسانيت ما بند بند به آن پدر است، وگرنه که پدر و مادر طبيعي که در خيلي موجودات ديگر هم هست، اون معرفت و شناخت و اون کمالات است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) پدر ماست، اين روز را تسليت ميگويم و ميخواهم ماه رمضان امسال که راجع به سيره صحبت کرده بوديم.
لباس ساده و سفيد براي دوري از تکبر
مقداري هم از سيره اميرالمؤمنين (عليه السلام) قبلاً گفتهام، حالا هم يک مقداري بگويم، يک، لباس اميرالمؤمنين (عليه السلام) خيلي ساده بود، پرسيدند چرا ساده است، فرمود «هذا ابعد لي من الکبر و اَجدرَ ان يقتدي بي المسلم»، لباس ساده ميپوشم تا تکبر نگيردم، چقدر اونها مواظب خودشان بودند، امام زين العابدين(عليه السلام) لباسي شيکي پوشيد آمد توي کوچه برگشت به خانمش گفت اين لباس را ببر يک لباس ديگر ميخواهم بپوشم، گفتند، چرا، گفت اين لباس شيک است وقتي پوشيدم توي خيابان خواستم راه بروم، کاني است بعلي بن الحسين، انگار ديگر من امام سجاد ديروز نيستم، اين لباس در روح من دارد اثر ميگذارد، خواهرها و برادرها شيک پوشي حلال است، اما براي بعضيها خوب است ساده باشند، بخصوص مسئولين، من بايد يک لباسي بپوشم که يک مسلمان هم نگاهش به من خورد آه نکشد، رنگ لباسش بيشتر سفيد بود نه بخاطر باز بعضي، آخه بعضيها ممکن است لباس سفيد بپوشند، باز براي اين که بين همه نشاندار باشند، ميگويد لباس سفيد پوشيدم که اين، اين لباسي است که «فيه تکوين موتي»، چون لباس کفن هست ميخواهم هرگاه نگاهم به سفيدي لباس افتاد از خدا غافل نباشم، احدي در تاريخ نيست که بگويد من چيزي ياد علي دادهام ولي هزاران نفر هستند که بگويند از علي چيزي ياد گرفتهام، داريم، «و اما غناه عن الناس فإِنّه لم يوجد علي باب احد، يسأله عن کلمةٍ»، هيچ وقت علي بن ابيطالب (عليه السلام) را در خانه هيچ معلمي و پاي درس هيچ استادي نديدند بجز پيغمبر، عدالت علي، فرمود بيت المال، ولا بيت المال عمارا، عمار و ابن يتهان مسئول بيت المال بودند، «فکتب» نامه نوشت، شرح وظائف، «العربي و القريشي والانصاري والعجمي»، عرب و عجم و قريشي و انصاري و مهاجر و انصار «کل من کان في الاسلام»، همه آدمهايي که مسلمان هستند «من قبائل العرب و اجناس العجم»، چه عرب، چه عجم بايد بيت المال بينشان، مساوي تقسيم بشود، عدالت.
کمک به محرومان، مخفيانه و آشکارا
صدقه علي، يکروز اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمد خدمت پيغمبر فرمود «يا علي، يا علي، ما عملت في ليلتک» ديشب چه کردي؟ فرمود چطور؟ فرمود «نزلت فيک اربعة مقالي» چهار کمال درباره تو نازل شده، حضرت فرمود پدر و مادرم فدايت راستش را بخواهي من چهار درهم داشتم، يک درهمش را شب دادم، يک درهمش را روز دادم، يک درهمش را علني دادم، يک درهمش را مخفيانه، آن وقت آيه نازل شد «الذين ينفقون اموالهم باليل و النهار» ليل و نهار شب و روز، «سرّاً و علانية» چه سري و چه علني، اين آيه درباره اميرالمؤمنين (عليه السلام) نازل شد، سرعت کار، خطاب به کارمندهاي دولت است، برو فردا بيا، برو فردا بيا، «لم يقدم اليه احد» احدي خدمت علي نرسيد که بهش بگويد «اذ غداً» برو فردا بيا، «او دفعَه» يا بگويد برو، «انما يفصل القضا مکانه» هر که ميآمد حرف ميزد همان لحظه قضاوت ميکرد «ثم لو جائه بعده لم يکن الا ما بذر منه اولا» اگر اين قاضي مثلاً در قضاوت به نفع يکي است به ضرر يکي، اين طور نيست که اگر بروند بعداً بيايند تجديد نظر نبود، اگر ده روز ديگر، دو ماه ديگر، ده ماه ديگر هم ميآمدند باز همين مسأله را مطرح ميکردند باز جواب همان جواب بود، تجديد نظر مال ما است که محدوديت علمي داريم، اما کسي که وصل به علم الهي است، «من لدنّا علما»، او ديگر صد دفعه هم بروي پهلويش، همان حرف را بهت ميزند چقدر نسبت به پيغمبر علي، اميرالمؤمنين، چقدر عاشق پيغمبر بود، يکبار پيغمبر در بعد از فتح مکه فرمود، «انا عنک راض»، علي من از تو راضيم «فبکاء»، تا گفت من از تو راضيم زد به گريه، «و قال له رسول اللّه امسک ما يبکيک»، گريه نکن علي جان چرا گريه ميکني من گفتم از تو راضيم گريه ندارد، فرمود چطور گريه نکنم و حال آن که رسول خدا ميگويد من از تو راضيم، به به، بعضي از ياران امام حسين (عليه السلام) که شهيد ميشدند، امام حسين (عليه السلام) ميآمد کربلا بالاي سرشان، ميگفت آقا تو از من راضي هستي يا نه، من فقط يک چيز ميخواهم، ميخواهم تو راضي باشي، خدايا به آبروي اميرالمؤمنين، آقامان، حضرت مهدي را از ما راضي کن (الهي آمين)
حمايت از مظلومان، خصوصاً زنان
دفاع از مظلوم، ميگويد يک روز علي بن ابيطالب را در آن هواي داغ ديدم کنار ديواري گفتم يا علي هوا داغ است اين ساعت چه ميکني؟ گفت آمدهام يک مظلومي را اگر هست نجات بدهم بيچارهاي هست کمکش کنم، همينطور که ميگفت يک زني آمد گفت يا علي شوهرم ظلم کرده، قسم خورده کتکم بزند، حضرت علي (عليه السلام) سرش را پائين انداخت بعد سرش را بالا کرد فرمود نه، من نميتوانم در کشوري که من، حکومتش دست من است، شاهد باشم که شوهر به زنش بگويد که کتکت ميزنم، دست بلند کند روي زنش نميشود، گفت بيا برويم، اميرالمؤمنين (عليه السلام) در آن هواي داغ عقب آن خانم رفت در خانه، در را زد جواني آمد، به جوان گفت تقوي داشته باش، به خانمت ميگويي ميزنمت؟ فرمود به تو چه، به شما ربطي ندارد، نشناخت اين علي است، همينطور که ميگفت به تو چه اميرالمؤمنين (عليه السلام) شمشيرش را کشيد، تا شمشير را کشيد مردم آمدند گفتند سلام عليکم، سلام عليکم، سلام عليکم، اين فهميد طرف، آقا اميرالمؤمنين است، خيلي جا خورد، افتاد روي دست و پا و خلاصه هي گفت يا اميرالمؤمنين «اعف عني»، عفو کن،«واللّه لاکوننَّ لرضا تتؤني» من حاضرم صورتم را بگذارم پا بگذاري روي کف، من جسارت کردم گفتم به تو ربطي ندارد، بعد به زن گفت برو توي خانه، و اميرالمؤمنين در هواي داغ ميآيد ميايستد کنار ميايستد که يک بيچارهاي را نجات بدهد، خدايا اين، اينهايي که من ميخوانم نميدانم کي بهش عمل ميکند، ولي حالا علي را بشناسيم، گرچه از بنده شما منصرف شويد، اگر من تشابهي به علي ندارم خوب شما دل از من بکن، اما دل از علي نکن، علي اين است، ما بايد بدانيم که الگوهايمان اينها بودند، خوب سعي کنيم مثل علي که نميتوانيم باشيم لااقل کمتر اذيت کنيم، خدا ميداند گاهي وقتها يک کارمند دولت، ميتواند اين کسي که مراجعه کرده ده دقيقه کارش را راه بياندازد، اين ده دقيقه را ده روز ميکنند، ده روز را ده سال ميکنند،
توجّه به مستحبّات در نافله
اميرالمؤمنين چقدر به مستحبات عنايت داشت، در جريان درخواست خادم که حضرت فرمود که، فاطمه زهرا رفت پهلوي بابايش گفت يک خادمي بيايد من چهار تا بچه کوچولو دارم آموزش زنهاي مدينه هست، کوچولوها هستند، شوهرم توي جبهه هست، يک خانمي بيايد کمک من کند، فرمود سي و چهار بار اللّه اکبر، سي و سه بار الحمدللّه، سي و سه بار سبحان اللّه، حالا تا اينجايش را شنيدهايد، فرمود «فما فاتتني منذ سمعت»، از روي که اين را شنيدم ديگر اين سي و چهار بار اللّه اکبر، سي و سه بار الحمدللّه، سي و سه بار سبحان اللّه قطع نشده، مگر شب صفين آن هم وقتي يادم آمد آخر شب گفتم، يعني يک چيزي را که فهميدم مستحب است سعي کنيم مستحبها را، بعضي اولياء خدا خيلي عنايت به مستحبات دارند، اصلاً علامت عشق ما به خدا کارهاي مستحب است، نماز واجب را که خوب همه ميخوانند، يعني خيليها ميخوانند، عشق ما به خدا اين است که چقدر مستحب ميخوانيم، و مستحبات، نقش مستحبات يک رسالهاي است، يکي از محققين نوشته مستحبات چقدر در آدم اثر دارد مثلاً اگر حديثي داريم جمعه ناخنشان را بگيرند، يک حديث هم داريم پنجشنبه، گفتند يکي از علما را ديدند يکي از ناخنهايش بلند است يکش کوچک، آن طرف گفت يکدستش را پنجشنبه ميگرفت يک دستش را جمعه، که به هر دو مستحب عمل کند، اينقدر اينها، توجه داشته باشيم به نافله، به تلاوت قرآن به صدقه، به صله رحم، به عيادت مريض، به مستحبات، موج ميآيد گاهي مستحبات را از ما ميگيرد مثلاً صلوات يک مستحبي است که به اصطلاح تشکر هم هست، يعني اگر شما گفتيد مثلاً آقاي قرائتي، مثلاً اين سخنراني اش خوب بود يا اين مقالهاش خوب بود، براي سلامتي آقاي قرائتي صلوات، وقتي صلوات ميفرستيد ضمن اين که من تشويق ميشوم شما هم ذکر خدا براي قيامتت ثبت ميشود و چون صلوات ذکر خداست، اما اگر به احترام من کف زدي، حرام نيست و با کف هم تشويق ميشوم اما چيزي براي قيامت شما ذکراللّه ثبت نميشود، فقط ثواب تشويق مؤمن ثبت ميشود، اما اگر صلوات و تکبير گفتي بخاطر تشويق من هم تشويق مؤمن است و هم ذکر خداست، اما اگر کف زدي ثواب تشويق مؤمن داري اما ثواب ذکر اللّه نداري، حيفيم، يک آدم محاسبه گر، شما ميخواهي يک هندوانه بخري ميگويي آن بقالي هندوانهاش بهتر است، آن پارچه رنگش ثابتتر است، اين چيني گلش بهتر است، چطور در پارچه و گل صلاح ميدانيم هر کدام بهتر است، کف حلال، صلوات هم حلال، اما دو حلالي است که ابزار تشويق است، يکيش ابزار تشويق است با ذکراللّه، يکيش ابزار تشويق، ابزار تشويقي است، شما که صورتت را ميشوري خوب قصد وضو هم بکن، که ضمن اين که صورتت را شستي وضو هم داشته باشي، ما ميتوانيم کارهايمان را «صبغةاللّه»، رنگآميزي الهي داشته باشيم، خيلي ساده زندگي ميکرد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) يک الاغي بود يکوري سوارش شد، ديديد الاغها يکوري سوار ميشوند بعد گفتند آقا چرا همچيني گفت بابا، «انا الذي اهنت الدنيا»، ول کن بابا، مثل مثلاً فرض کن که پشت موتور مينشينند ميگويند بابا ول کن حالا ماشين هم نبود موتور، گير نميداد به چيزي، يکبار داشت ميرفت يکي از کفشهايش پاره شد با يک لنگه کفش راه ميرفت، همينطور که ميرفت اين بنده را ميدوخت، يعني هم وصله ميکرد، هم راه ميرفت با يک کفش، گير نبود، ما گيريم، يعني بنده که ميآيم مسجد، اگر توي خيابان عمامهام به شاخه درخت بند بشود بيافتد ميبينم اِ عمامه ندارم ميگويم تلفن ميکنم الو، ببخشيد به مسجد بگوييد يک مانعي پيدا شد من امشب مسجد نميآيم يعني يک نماز جماعت را که اين همه ثواب دارد بخاطر اين که حالا عمامهام توي جوب افتاده تعطيل ميشود، يعني گير ميدهيم سر يک چيزي، زنگ ميزند آقا مدرسه تعطيل است، چرا؟ عذري دارم، چرا؟ مثلاً بچهام کفشم را انداخته توي حوض، حالا با دمپايي بيا سر کلاس، گاهي وقتها چهل تا بچه سر کلاس بدون معلمند بخاطر يک لنگه دمپايي، بخاطر يک لنگه دمپايي، ما گير ميدهيم، خودمان هم خودمان را گير گذاشتهايم، مثل بتپرستها شدهايم، بتپرستها با دست خودشان بت ميتراشيدند، تا بت دست، که تراشيده دست خودشان بود گريه ميکردند، ما هم يک آداب و رسومي درست کردهايم که هر که ميرود مکه بايد سوغاتي بياورد، اينقدر پلو بدهد، چند روز بنشيند، يک مکهاي درست کردهايم که با بند و بيلش چند ميليون ميشود، آن وقت همه ميگويند آقا ما نميتوانيم برويم مکه، اگر واجبات را حذف کنيم، بگيريم مستحبات را يک مقداري، نه مستحباتي، مستحباتي که گفتم، تشريفات و تجملات را حذف کنيم خيليها ميتوانند، خيلي عبادتها را انجام بدهند. اميرالمؤمنين ناشناس ميرفت خريد ميکرد، يک روز رفت، ميخواست يک مقداري کرباس بخرد، در دکان يک شيخي، گفت يا شيخ قميصا، يک پيراهن به من بده، فوري ديد تا اميرالمؤمنين است پا شد گفت سلام عليکم، پاشد احترام، گفت بنشين، خداحافظ رفت در يک پارچه فروشي ديگر گفت آقا يک مقداري پارچه به ما بده، باز پارچه فروش دوم شناخت گفت سلام عليکم، پاشد ايستاد، گفت بنشين، آمد گفت يک جايي بروم که کسي مرا نشناسد چون وقتي ميشناسند پارچه بهتري ميدهند، قيمت ارزانتري حساب ميکنند، ما برعکسيم، ما ميگوييم به قصابه بگو که اين گوشتها را براي فلاني ميخواهم، ما ميگوييم که براي فلاني که حتماً چيز خوب به ما بدهد، او ميگويد نه نگوييد تا هرچه به همه ميدهد، يعني چه، خيلي فاصله است، خيلي فاصله است، خدايا، ما اصلاً شرمنده هستيم، بنده خودم را ميگويم، اصلاً شرمنده هستم که بگويم شيعه هستم، خيلي فاصله داريم، اميرالمؤمنين ميدانيد اذان ميگفت، آقاياني که پاي تلويزيون نشستهايد پارسال تا حالا کدامتان اذان گفتهايد؟ آخه چطور سال ميآيد و ميرود ما يکي اذان نميگوييم، در سال يکبار اذان بگوييد، صدايي که از زمين به آسمان ميرود صداي اذان است ميگويند، ما نمازمان مثل علي است، اذانمان، تجارتمان، جنگمان، زن داريمان، با اين که پيغمبر کارها را تقسيم کرد.
کمک به همسر در امور خانه
عرض کردم زهرا و اميرالمؤمنين آمدند گفتند يا رسول اللّه کارها را تقسيم کن فرمود کارهاي توي خانه مال فاطمه، کارهاي بيرون خانه مال علي، کارهاي بيرون را انجام ميداد باز ميآمد توي خانه کمک زهرا هم ميکرد، نميدانم صلواتي بفرستيد (اللهم صل علي محمد و آل محمد) خوب راجع به اميرالمؤمنين، شهادت اميرالمؤمنين اين بحث را گوش ميدهيد، کي بود آقا؟ هفتاد کمال دارد اميرالمؤمنين که احدي روي کره زمين آن هفتاد تا را ندارد، يعني هفتاد امتياز منحصربفرد، تنها نوزادي که در کعبه متولد شد، علي بود، تنها کودکي که در دامن پيغمبر متولد شد، علي، تنها کسي که اولين دفعه به پيغمبر از مردها ايمان آورد، علي بود، تمام جواني اش را در راه مبارزه داد، پدرش ابوطالب بزرگترين حمايت کنندگان پيغمبر، مادرش فاطمه بنت اسد، زني که به احترامش ديوار کعبه شکافته شد، اولين گروهي که از مکه هجرت کردند آمدند مدينه، رهبر آن گروه بود، با اين که حقش را از نظر سياسي گرفتند، و حکومت را ازش گرفتند، در عين حال کارهايي کرد، منزوي شد اما به کارهاي فرهنگي ميرسيد، اين همه خطبه، خطبههاي نهجالبلاغه خطبههاي حضرت علي نيست، چندين کتاب نوشتهاند مستدرک نهجالبلاغه، يعني خطبههايي که، اين خطبههاي نهجالبلاغه، بخشي از سخنان اميرالمؤمنين است، اميرالمؤمنين چند برابر آنچه در نهجالبلاغه هست سخنراني داشته، آن وقت چه سخنراني، مثلاً يکبار گفتند ميتواني شما يک سخنراني کني که در کل سخنرانيت نقطه نداشته باشد، يک سخنراني بکن که حرفهايش فقط با ح جيمي و ه دو چشم و صاد و عين و همزه، يعني از پنج شش تا حرفهاي بي نقطه شما کلمه بسازيد، يک سخنراني کرد خطبه بينقطه، خطبه بي الف، الان هست به کاشيکاريهاي حضرت عبدالعظيم، اين صحن جديدي که ساخته شده کاشيکاريهايش خطبه بي نقطه، خطبه بي الف، کارهاي فرهنگي يک، دوم کارهاي کشاورزي، مزرعه هايي که توليد کرد، گردآوري قرآن، قرآني که آياتش را گردآوري کرد، دهها قنات، دهها نخلستان، هر وقت ازش سؤال ميکردند قهر نميکرد، با اينکه حکومت را ازش گرفتند در عين حال خلفا هر وقت به بن بست علمي ميرسيدند، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) سؤال ميکردند راحت جواب ميداد، ممکن است فردي را قبول نداشته باشد، اما نظام را قبول داشت، چون نظام را قبول داشت کمک ميکرد، آخه ببينيد، ممکن است گاهي فرد را قبول نکند، خدا رحمت کند دکتر بهشتي را، زمان طاغوت، توي ماشينش نشسته بوديم ساعت يازده شب يک جايي ميرفتيم، حدوداً يازده، دوازده، بود، رسيد به چراغ قرمز ايستاد، هيچ کس هم نبود توي خيابانهاي تهران، گفتم دکتر بهشتي هيچ کس نيست، شما هم که شاه را قبول نداري برو، گفت من نظام را قبول ندارم، نظام شاهنشاهي را، اما نظم را قبول دارم، بايد بايستم، نظام را قبول ندارم اما نظم را قبول دارم، اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود من فرد را قبول ندارم اما نظام را قبول دارم، وقتي نظام را قبول داريم بايد کمک کنيم، نبايد بگوييم حالا که همچين شد پس ما نيستيم، اصلاً بعضيها قهر ميکنند، ما همچين گفتيم و همچين شد پس ما نيستيم، اصلاً بعضيها قهر ميکنند، ما همچين گفتيم و همچين شد، پيشنهاد کرديم نشد، گفتيم گوش ندادند، بهرحال گفتيد، گوش ندادند مگر خدا هر چي ميگويد مردم گوش ميکنند، صبح تا شام مردم گناه ميکنند، خدا، خدايي خودش را ميکند، «تخلف سکان ارضک عن طاعتک فکنت عليهم عدو بجودک»، در دعا ميخوانيم خدايا دائما مردم سکنه زمين دارند معصيت ميکنند ولي دائماً هم تو داري بهشان لطف ميکني، در دعاي ابوحمزه ثمالي که سحرهاي ماه رمضان خوانده ميشود يک جملهاش اين است که: «خيرک الينا نازل» دائماً خير تو بر ما نازل ميشود، «و شرنا اليک صاعد»، هميشه از طرف ما شر ميآيد و هميشه از طرف تو خير ميآيد انسان نبايد بگويد نخير، چطور مرا دعوت نکرد من هم دعوتش نميکنم او سوغاتي نياورد من هم نميآورم، او از من مشورت نکرد من هم از او مشورت نميکنم، مگر معامله ميکنيد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) حق مسلمش را بهش ندادند اما در مشورتها کمک ميکرد حتي توي جبههها، بعضي از لشکرهايي که خلفايي براي اين در آن ور ميفرستادند به حسن و حسين ميگفت شما هم برويد کمک کنيد، چون آن کار شخصي نيست، کار مال اصل اسلام است وقتي کار مال اصل اسلام است شما هم بايد کمک کنيد، خيلي مهم است اينها، اينها را وقتي مقايسه ميکنيم با زندگي خودمان ميبينيم همه را نمرهمان صفر است، نه اين هم نه صفر عادي صفرهاي بزرگ، سياسيون، نميدانم، روشن فکرها، نميدانم همه ما با هم جز، جز يک افرادي که روحشان خيلي بالاتر از اين حرفهاست، خيلي همسرش را دوست داشت، جملاتي که بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا گفت نشانه عشق اميرالمؤمنين به همسرش، علي کي بود؟
نهج البلاغه، يادگار بزرگ اميرالمؤمنين (ع)
من يک صفحه از نهجالبلاغه را امروز برايتان ميخوانم بالاخره، روز شهادت اميرالمؤمنين ببينيم حضرت، ميشنويد بحث را، روز شهادت که ميشنويد يک خورده هم با متن حرفها آشناتر شويم، نهجالبلاغه سه قسمت است، قسمت اول نهج البلاغه خطبهها است، خطبه يعني بيشتر معارف و اصول عقايد است، وسط نهجالبلاعه نامه هاست، که به مسئولين ميگويد چطوري کشورداري کنيد، آخر نهجالبلاغه موعظه است، کلمات حکمت و کلمات قصار، موعظه ميکند، پس عقائد، سياست، اخلاق، توي اين نامهها، هفتاد و هفت تا نامه توي نهجالبلاغه، نامه زياد است، هفتاد و هفت تايش توي نهجالبلاغه است، نامه بيست و پنج، اين نامه را من فتوکپي کردهام برايتان بخوانم، ببينيد چقدر حرفها قشنگ است، ما الان توي کشورمان موجهايي راه ميافتد ببينيد اين نامه دواي درد اين موجها هست يا نه، کار به موجها هم ندارم ولي دوست دارم با نهجالبلاغه آشنا شويم.
نامه 25 نهج البلاغه، خدامحوري، مردم سالاري
نامه بيست و پنج اسمش هم نامه به مسئول زکات، ميگويد شما که ميرويد زکات بگيريد، خوب ميدانيد زکات از گاو و گوسفند و کشمش و خرما و گندم و جو و طلا و نقره و اين حرفهاست، ميگويد تو که ميروي زکات بگيري شيوه برخوردت چي باشد، اصلاً نيروهاي انتظامي اگر پاي تلويزيون هستند گوش بدهند، اداره داراي و ماليات گوش بدهد، تمام کارمندهاي دولت اين نامه را عنايت کنيد سه چهار دقيقه من انشاءاللّه فوقش پنج دقيقه من اين نامه را ميگويم، عنايت کنيد خيلي نامه، من خودم از وقتي با اين نامه آشنا شدم هم زياد ميخوانم، هم دو سه بار کلافه شدم يعني بعضي وقتهايش هم گريه کردم، که آخر چرا مثلاً ما نميفهميم، چرا مثلاً ما بايد، با اينها آشنا نيستيم، غصه خوردهام اي کاش اول طلبگي، از روز اول طلبگي من را با نهجالبلاغه آشنا ميکردند7 نميگذاشتند حالا که ريشم سفيد شد، ببينم نهجالبلاغه چه ميگويد، غصه خوردم حالا ببينيد نامه را، الان توي مملکت ما يک عده ميگويند خدامحوري، يعني همه چيزها بايد رنگ الهي داشته باشد، به امر خدا في سبيل اللّه باشد درست هم هست، يک عده ميگويند مردم سالاري، آن هم حرف درستي است، يک عده ميگويند رافت و تمدن، منتهي هرکسي يک تيکه اين را ميگويئ، اين نامه را من ميخوانم، ببينيد چقدر حضرت امير قشنگ گفته، فرموده مسئول زکات ميروي، برو «انطق علي تقوي اللّه» «انطق» يعني حرکت کن «علي تقوي اللّه» «تقوي اللّه»، يعني وقتي ميروي زکات بگيري براي شکمت، ماموريت ميروي واقعاً براي حل مشکل برو، خيلي کارمندهاي دولت اصلاً ماموريت که ميروند براي همان حق ماموريت ميروند کار ندارند که کار شد يا نشد، ميگويند بالاخره ما ميرويم يک سفر هم يک تفريح ميکنيم ماشين دولت هم زير پايمان است حق ماموريت هم ميگيريم، ميگويد براي خدا برو «تقوي اللّه» بعد بگو که «لاتخذن منه اکثر من حق اللّه» حق نداري بيشتر بگيري، نگير «اکثر من حق اللّه»، از حق اللّه بيشتر نگير اينجا هم باز يک اللّه است، خدامحوري، بعد به مردم بگو «عباداللّه» شما که بندگان خدا هستيد، «عباداللّه»، باز اينجا اللّه است، بندگان خدا، بگو من فرستاده علي هستم که علي ولي اللّه است، آمدهام از شما زکات بگيرم که زکات باز حق اللّه است، ميخواهم تقسيم کنم «في عباداللّه»، ميخواهم زکات شما را بگيرم در عباداللّه، در بين مردم، بندگان خدا تقسيم کنم، چه جوري تقسيم کنم، «علي کتاب اللّه»، طبق خدا ميخواهم تقسيم کنم، «کتاب اللّه»، ديگر چي، طبق سنت رسول اللّه، طبق قانون رسول اللّه، ببينيد چقدر اللّه اللّه است؟ براي خدا برو تقسيم ميخواهيم بکنيم زکات را بين فقرائي که عباداللّه هستند، تقسيمان هم طبق قانون کتاب اللّه قرآن و سنت رسول اللّه است چند تا اللّه است؟ اين خدا محوري همه کارها بر اساس خدا، بعد ميگويد، يک، مردم سالاري، بعد ميگويد آقا مردم را احضار نکن «تقوم فيهم، تقوم فيهم»، تو برو بين مردم، يکبار مردم نگوييم پاشوند، بيايند. «تقوم فيهم»«هم» يعني مردم، «حق سلّم فتسلّم عليهم»، سلام کن به مردم، «عليهم»«هم» يعني مردم، به مردم بگو که «هل في اموالکم» سوال از مردم، سؤال از مردم، به مردم بگو «هل في اموالکم»«هل»«هل» يعني آيا، آيا زکات داريد؟ اگر گفتند نداريم قبول کن اعتماد کن به مردم، اعتماد به مردم، اعتماد به مردم، اگر گفتند زکات نداريم نگو نخير، من بايد بازرس بفرستم ببينم راست ميگويي يا دروغ، اعتماد کن به مردم، سلام کن به مردم خيّر هم، اختيار بده به مردم، نگو آقا فلان شتر را بده، به مردم بگو زکات لازم است حالا هر کدام از شترها را خواستند بدهند، اگر يک شتري داد پشيمان شد، گفت ببخشيد آقا، من اين چهار تا شتر را به قصد زکات دادم اما اين را بده چهار تا شتر ديگر بردار «فان استقالک فاقله»، اگر معامله را خواست برگرداند، برگرد، معامله را برگردان، مردم را «لاتروعنَّ»، مردم را حق نداري بترساني، «لا تدخلنَّ علي ابياتهم»، توي خانه مردم حق نداري بروي، توي مزرعه شان حق نداري بروي، همهاش مردم سالاري است، مردم را احضار نکن، يک، مردم سالاري است، سلام بهشان کن، مردم سالاري است، اختيار بهشان بده، مردم سالاري است، اگر گفتند زکات نداريم به حرفشان اعتماد کن، مردم سالاري است، اختيار بهشان بده، مردم سالاري است، اگر گفتند زکات نداريم به حرفشان اعتماد کن، مردم سالاري است، در دادن زکات بهشان، اگر بگوييد، اختيار بده که هر شتري را خواستند بدهند مردم سالاري است، اگر شتري را دادند بعد پشيمان شدند خواستند عوض کنند، باز به حرفشان اعتماد کن، مردم سالاري است، نترسانشان، مردم سالاري است، توي خانه شان نرو مردم سالاري است، پر از مردم سالاري است اين نامه و اما رافت، ميگويد آقا رافت در حد اعلاء، نکته يک شتر را ميآوري بين شتر و بچه شتر فاصله باشدها شتر را به قصد زکات ميآوري ممکن است بچه شتر مادر را نبيند جيغ بزند، بين شتر و بچهاش فاصله نينداز، اگر گاو را به عنوان زکات ميآوري شيرش را همهاش را ندوش، يک خورده شير توي پستون براي گوساله بگذار، اللّه اکبر، اگر خواستي حيوانها را که داري ميآوري، حيوانهاي زکاتي را، خسته نکنيها، توي راه رفاه بهشان بده، اگر خواستي سوار شتر بشوي يک شتر را يک ساعت سوار نشوي يک شتر را ده دقيقه همه را يکجور سوار شو، مثلاً اگر سه ساعت پياده روي است، شش تا شتر، هر شتر را نيم ساعت، اللّه اکبر، عدالت حتي نينداختن بين مادر و بچه حتي توي حيوانها اللّه اکبر ميدانيد کي است آخه با داشتن علي ما چي چي ميگوييم، هر که ميگويد خدامحوري، رهبرش علي است، از علي بايد بگويد، مردم سالاري، عاليترين حرفها را حضرت علي زده، خلاصهاش يک کلمه بگويم هيچ کس حرف نو براي زدن ندارد بنده هم اينجا اعلام ميکنم طلبه کم سوادي هستم هرکس توانست يک حرف نو از شرق يا غرب بگويد، که ما بهتر از آن را توي نهج البلاغه و قرآن نداشته باشيم ما چون از نهجالبلاغه و قرآن دستمان خالي است تا يکي يک چيزي ميگويد هورا ميکشيم، هيچ خبري نيست، همه حرفهاي منطقي ريشهاش توي قرآن است منبع علم اميرالمؤمنين بود، ولي اين را شهيد کردند، السلام عليک يا اباالحسن، سعي کنيم کمي خودمان را به اميرالمؤمنين نزديک کنيم از تجملات کمي دوري کنيم، کمي به عدالت، يک کار عادلانه، حداقل هر روزي يک کار عادلانه بکنيم، فرقي بين افراد نگذاريم، اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نگاههايش عدالت داشت اگر يک لحظه به اين نگاه ميکرد يک لحظه هم به اون نگاه ميکرد، نگاه عادلانه، حرکت عادلانه، و دنيا هر چه فاسقتر و فاسدتر، شرق و غرب، هرچي توي لجن بيشتر بروند ارزش علي بيشتر ميشود، هرچه هوا داغتر بشود قدر آب را بيشتر ميدانند، دنيا به سمت اسلام خواهد آمد، يک زماني اميرالمؤمنين (عليه السلام) مطرح خواهد شد، حضرت مهدي (عجل اللّه تعالي فرجه الشريف) خواهد آمد، عدالت علوي را مطرح خواهد کرد، يکي از دعاهايي که شب قدر بايد بکنيم ظهور آقا امام زمان (عجل اللّه تعالي فرجه الشريف) است، خودمان را آماده کنيم براي شب بيست و سوم که به احتمال قوي، شب قدر شب بيست و سوم است، يا علي دنيا گذشت، غنچه بود براي هيچ کس گل نشد براي تو هم گل نشد، عرضي بود، خدايا تو را به حق اميرالمؤمنين (عليه السلام) قسمت ميدهيم ما را با اميرالمؤمنين روز به روز آشناتر و توفيق پيروي آقا، شناخت آقا به ما مرحمت بفرما (الهي آمين).
دين ما و دنياي ما، رهبر ما و دولت ما، ناموس ما و نسل ما، عاقبت ما، انقلاب ما، مرز ما حفظ بفرما (الهي آمين).
ايمان کامل، بدن سالم، عقل قوي، رزق حلال، اولاد صالح، علم مفيد، نيت خالص به همه ما مرحمت بفرما (الهي آمين).
همه مشکلات همه مسلمين را برطرف بفرما (الهي آمين).
کساني که سالهاي قبل در عزاي اميرالمؤمنين عزاداري کردند و الان نيستند همه را با اميرالمؤمنين محشور کن (الهي آمين).
سال ديگر هستيم نميدانم، نيستيم، نميدانم، ولي دعا بايد بکنيم اين رقمي خدايا اگر بناست باشيم عمر ما را در راه رضاي خدا قرار بده (الهي آمين).
اگر شب قدر مقدر کردي، مقدر ميکني که ما ديگر نباشيم، سال آخر عمرمان است، باز هم خدايا حسن عاقبت به ما مرحمت و ما را با ايمان کامل و با گناهان بخشيده از دنيا ببر (الهي آمين).
روح امام و شهدا از ما راضي و بالاتر از آنها روح انبياء و اوصياء از همه ما راضي روح همه پدران و مادران و نياکان و مراجع گذشته از ما راضي بفرما (الهي آمين).
به خانوادههاي مبتلا، به خانواده هايي که سوختند، خانوادههاي شهدا، جانبازان، اسرا صبر و اجر مرحمت بفرما (الهي آمين).
نسل ما را تا آخر تاريخ بهترين ياران اسلام قرار بده (الهي آمين).
ما را مشمول دعاي خاص امام زمان (عجل اللّه تعالي فرجه الشريف) قرار بده (الهي آمين).
«والسلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته»
|