1381/12/22 امام حسين (عليه السلام) مديريت نهضت عاشورا بايگاني سالانه - 1381
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندگان زماني برنامه را ميبينند که شب عاشوراست، روز تاسوعاست، حرف زياد است. ماجراي کربلا را حضرت آدم (عليه السلام) خبر داشت، انبياء خبر داشتند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) خبر داشت ماجرايي است که محور همه مصيبتهاست بزرگان و اولياء هر وقت سختي بهشان ميآمد ميگفتند: درست است که مشکلات زياد است اما «لا يوم کيومک يا ابا عبداللّه» هيچ روزي مثل روز تو نيست. حرکت امام حسين (عليه السلام) را آقاياني که در دانشگاه مديريت ميخوانند حرکت امام حسين (عليه السلام) را ميشود يک رساله ازش درآورد به نام مديريت کربلا چون همهاش از زاويه شهادت بحث شد اصلاً نه چگونه مديريت کرد. اين مديريت خيلي مسئله مهمي است که اصلاً مديريت کربلا را بگوئيم. اجازه بدهيد من امام حسين (عليه السلام) را توي اين چند دقيقه در اين زاويه مطرح کنم.
انحراف مسلمانان از خط مستقيم اسلام
خط مستقيمي را اسلام طرح کرد، ماشين را هم پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ساخت رانندهاي را هم در غديرخم پشت او نشاند بنام امام علي بن ابيطالب (عليه السلام) آمدند در مقابل غدير سقيفه را راه انداختند راننده ديگري نشاندند و علي (عليه السلام) را کنار زدند بعد رانندهاي و بعد رانندهاي ديگر جوري شد که هرچه فاصله با پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) زيادتر ميشد فاصله خطها هم با اسلام زيادتر ميشد عين زاويه که هرچه منحرفتر ميشود فاصلهاش با خط اصلي بيشتر ميشود دهم هجري پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) از دنيا رفت شصتم هجري يزيد به حکومت رسيد 50 سال فاصله توي اين نيم قرن خيلي انحرافات پيش آمد خيلي، خليفه پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) شده بود يزيد سگ بغل ميکرد، شراب ميخورد، عياش بود، اصلاً عقيده نداشت. ميگفت: «لا خبر و لا وحي نزل» نه خبري نه وحيي، منکر همه چيزي. ديگه قصه از سخنراني گذشته بود. گاهي يه کسي با يک تذکر و تلنگر بيدار ميشود و گاهي بايد يه چيزي را منفجر کرد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) ديد دارد صحبت ميکند در طرف اثر نميکند «فضرب علي خدّه» زد توي گوش خودش تا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در سخنراني زد توي گوش خودش، مردم دو زانو نشستند بفرمائيد، چي ميفرمائيد، يعني بعضي وقتها تذکر، خودش را بايد در شرايطي قرار بدهد که حواسها را متوجه خودش قرار بدهد. کشورهاي اسلامي در اين 50 سال به کجا کشيده شدند؟ پيرمردها که پيامبر را ديده بودند مرده بودند، نسل نو که آمده کار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را نديده بود سيمايي که بود هِي عوض شد اين بلاد اسلامي است يزيد در شام حالا من روي نقشه را تطبيق نميکنم، فرض حساب ميکنيم يزيد در شام به حکومت رسيد نمايندهاي داشت به تمام نمايندگانش بخشنامه کرد از همه مردم بيعت بگيريد حکومت مرا قبول کنند به نفع يزيد منتهي به فرماندار مدينه نوشت؛ تو خيلي کار به مردم مدينه نداشته باش تو جهت روي شخص امام حسين باشد تو از او بيعت بگير مردم آسان است. امام حسين (عليه السلام) در مسجد پيامبر نشسته بود آمدند گفتند فرمانداري شما را ميخواهد امام حسين (عليه السلام) فرمود: معاويه مرده پسرش حکومت را دست... ميخواهند مرا ببرند فرمانداري بيعت بگيرند به 30 هزار نفر از اين جوانهاي حزب اللهي گفت: شما پاسدار شويد دور خانه و کاخ، دارالعمارة مثلاً کاخ که نبود؛ محل حکومت فرمانداري، اگر از آنجا فرياد کشيدم شما بريزيد تو که يک بار مرا توي يک اطاق نکشند اگر بناست کشته شوم يه جوري کشته شوم که رژيم را، از اينجا مديريت شروع ميشود 30 نفر جوان مسلح امام حسين (عليه السلام) فرمود مواظب من باشيد. اينجاست که ميپرسند که در صدر اسلام هم پاسدار بوده؟ بله پاسدار بوده خود امام حسين (عليه السلام) فرمود شما باشيد، چون اگر بناست امام حسين (عليه السلام) از شهادت نميترسد، از اينکه از شهادتش سوء استفاده نشود. اگر بناست يک لامپي بزنيم چرا در کوچهاي بزنيم که يک خانه داشته باشد توي يک خيابان شلوغ بزنيم که ميليونها آدم از نورش استفاده کنند خيلي خوب.
ايستادگي امام حسين (ع) در برابر بيعت با يزيد
امام حسين (عليه السلام) رفت فرمانداري گفتند: شما بايد بيعت کني فرمود که: من بيعت نميکنم خلاصه بگو، مگو، شلوغ شد، فرماندار هم يه خورده جا خورد تشري امام حسين (عليه السلام) زد، تو از من به نفع يزيد يه خورده سر و صدا که بلند شد مثل اينکه ديدند نه مثل اينکه امام حسين (عليه السلام) آماده باش است علي اي حال گفتند: باشد يکي هم اونجا گفت: بابا بايد بيعت بگيري امام حسين برود ديگه دستت بهش نميرسد، به هر حال آمد امام حسين نگفته رفت مکه، خوب نگفته رفتن خود يک درس است، مسئلهاي است. مثلاً حساب کنيد يه مرتبه مردم ميبينند که امام (ره) در جماران نيست. مثلاً مقام معظم رهبري پيداش نيست يه آدمي که همه او را ميشناسند ميبينند نيست اين خودش ايجاد موج ميکند. ايجاد موج، حالا سياسي يا مديريتي ميخواهيد بگوئيد هرچه ميخواهيد تحليل کنيد. نگفته رفت و مردم پا شدند گفتند: امام حسين (عليه السلام) نيست به شما نگفت، گفتند يه خبري است، آن 30 نفري که همراه خود برده بود، آنها گفتند از پريروز هرچه بوده معلوم ميشود ميخواستهاند از امام بيعت اجباري بگيرند. رها کرده رفته مکه، حالا چرا مکه؟ مکه يک آيه داريم «من دخله کان ءامنا» يعني هرکس داخل مکه شد جانش در امان است.
حرکت امام حسين (عليه السلام) از مدينه به مکه
يعني حتي اگر يک قاتلي را ميخواهند بگيرند فرار کرد رفت مکه، در مکه نميشود او را کشت، يعني مجرم هم اگر رفت مکه نبايد به او کاري داشت. بله ميشود آب و برق او را قطع کرد که مجبود شود از مکه بيرون بيايد، آن وقت او را بگيريم، تا مادامي که در مکه هست، اين خود يکي از امتيازات اسلام است. من گاهي چون سفرهايي ميروم خارج، هفتاد تا کمال پيدا کردم که در هيچ ديني نيست. يکي از آن کمالات اين است که توي هيچ مکتبي نيست. در اسلام منطقهاي بنام مکه که در منطقه امن است. براي هرکس که عليه هر رژيمي ميخواهد فريادي بزند کسي حق تعرّض ندارد. يعني يه جايي باشد که مردم بتوانند ناله خودشان را بزنند و جالب اين است که همه پولدارهاي زمين واجب است بروند مکه و مکه هم کسي حق اعتراض ندارد يعني همه آن هايي که ميتوانند بروند، بروند و هرچي نعره دارند اونجا بايد بتوانند. منتهي عمل نميشود. والا اگر آدمهاي مستطيع بروند و فرياد بزنند خيلي از طاغوتها ميروند روي هوا، کار نداريم. کي وارد مکه شد؟ سوم شعبان، 27 روز به ماه رمضان، ايستاد تا ماه رمضان، 30روز هم ماه رمضان ايستاد، شوال و 30 روز هم شوال و 30 روز هم ذي القعده و ذالحجه تا هشتم، حالا 30 کم يکها را کار نداريم که ممکن است يک ماه 29 روز باشد، از 27 روز مانده به ماه رمضان تا شب عيد قربان چند روز؟ هشت و هفت پانزده ده بر يک چهار و هفت و 125 روز ايستاد چه ميکرد چون منطقه امن بود گروه گروه ميآمدند ديدن امام حسين (عليه السلام) ميگفت: فهميديد چه شد؟ معاويه رفت، يزيد حکومت را گرفته ميشناسيد يزيد چه کسي است؟ شروع کرد مکه را گروه گروه با مردم صحبت کرد، مردم مکه خوب پخت که يزيد لياقت رهبري امت اسلامي را ندارد، مردم مکه روشن شدند.ها اينجا سفيد شد. مدينه هم که نگفته رفت ول وله انداخت آنجا را روشن کرد يعني مردم مدينه يه مرتبه ديدند آقا نيست فهميدند فرمانداري فشار آورده گفتند: حالا که آقا جانش در خطر است بالاخره مردم مدينه يکدست شدند در مکه هم 120 روز ايستاد مردم را پخت حالا اين کشورهاي تاريک را بايد روشن کرد. چه جوري روشن کنيم شب عيد قربان از همه دنيا حاجي ميآيد مکه، حاجي، حاجي، حاجي، از همه مناطق حاجي آمد همه که آمدند امام حسين (عليه السلام) رفت بيرون، باز در بيرون رفتنش يه چند تا اصل را مراعات کرد، نکتههاي مديريتي اينجاست:
1-روز رفت، روز هشتم، ميتوانست شب برود که کسي او را نبيند.
2-از وسط جمعيّت رفت تا ببينند او را که کجا ميرود، ميتوانست از آن پشتها برود.
3-کاروان راه انداخت، با قافله رفت، چون اگر يک نفر سوار اسب باشد برود نميفهمند اما وقتي کاروان ميرود ميگويند کجا؟
4-سوار شد، اگر پياده باشد مشخص نيست.
5-هرکجا هم ايجاد سؤال ميکردند ما داريم ميآئيم شما چرا ميرويد، سخنراني و افشاگري ميکرد. مگر خبر نداريد معاويه رفته يزيد يه همچنين شخصي. اگر رهبر مسلمانها يزيد باشد بايد فاتحه اسلام را خواند «و علي الاسلام السلام» خيلي شعار قشنگي است. چنا شعار دارد امام حسين (عليه السلام) ميفرمايد: «مِثلي» اي را همه مسلمانها حفظ کنند. شعار 2 کلمهاي است. «مثلي لا يبايع مثله». نگفت «انا لا يبايع يزيد» اگر اين را ميگفت: ميگفتند اون پسر پيامبر است يک وظيفه شخصي دارد. نگفت من فرمود مثل من يعني شما هم اگر خون حسين درست باشد، کسي که مثل حسين باشد، نبايد بيعت کند با کسي که مثل يزيد باشد. نگفت من با يزيد تا بگويند قصه شخصي است. فرمود مثل من با او. ممکن است يزيد نباشد ولي مثل او هميشه هست. آدمهاي هرزهاي که مثل يزيدند و آدمهاي حزب اللهي که مثل امام حسين اند. حزب اللهي زير بار هرزه نبايد برود «مثلي لا يبايع مثله» يعني قصه مکتب است، قصه شخص نيست که بگويم من زير بار او نميروم. حالا.
افشاگري امام حسين (عليه السلام) عليه يزيد
روز رفت از وسط رفت، کاروان راه انداخت سوار شد، افشاگري ميکرد به مردم هم ميگفت: از ايراني؟ سلام ايرانيها را برسان بگو من حسينم بيعت نميکنم، از مصر، از عراق، به همه مسلمانها گفت از هر بلادي هستيد بگوئيد من پسر فاطمه هستم زير بار او نميروم شما هم نرويد، هرکس در جناح مثل من است زير بار مثل يزيد نبايد برود به عنوان خبر دست اول حاجيها برگشتند، هر حاجي توي محلش مينشست ميگفتند خبر تازه، ميگفت خبر تازه اينکه اول روزي که همه حاجيها آمدند امام حسين (عليه السلام) رفت، اينها خيلي مهم است. ببين آقا يک سؤال: من الان حريف شما نميشوم ماشاءاللّه شما چند صد تا دانشجو هستيد من هم يک طلبه مسئله زور باشد با يک نفر هم نميتوانم کتک کاري کنم، اما ميتوانم عمامهام را بردارم بدون عمامه بروم توي خيابان، آقاي قرائتي چرا؟ اينها، اي خدا، يعني ميتوانم با برداشتن عمامه همه را عليه شما بشورانم، گاهي وقتها اينها فوت و فن است. امام خميني (ره) از اين فوت و فنها براي انقلاب استفاده کرد. يک مرتبه فرمود، شما يادتان نميآيد فرمود: مسجدها تعطيل، بابا نماز جماعت مستحب است نه تعطيل ميخواست هي ولوله بياندازد يک شب نيمه شعبان بود فرمود امسال کسي چراغاني هم نکند زمان شاه، نيمه شعبان، چراغاني هم نکنيد، از هر ايجاد موجي عليه رژيم استفاده ميکرد. خيلي مهم است. هشتم، روز هشتم، از وسط جمعيّت، کاروان سواره، سخنراني، ايجاد موج است وقتي حاجيها برگشتند، اين حاجي سخنران اين منطقه شد، منطقه روشن شد و اين حاجي آن مسجد روشن شد، خلاصه آقا، تا حاجيها برگشتند همه فهميدند که خط حسين با خط يزيد از هم جداست يکي طرفدار عصمت و تقواست و يکي عصمت و تقوا... اصلاً پدرش معاويه روي منبر نشست. توي کتابهاي شيعه و سني هست که اصلاً من کار ندارم شما ميخواهيد نماز بخوانيد يا نخوانيد من ميخواهم حکومت کنم مردم دودمان بني اميه را حالا شناختند خوب بعد 125 روز کجا رفت روز هشتم، برويم کربلا براي اينکه از کوفه نامه آمده، نامههاي کوفه 12000 تا بيا اينجا شنيدهايم شما رفتهاي کربلا، مکه شما بيا ما مردم کوفه هستيم پدرت هم اينجا پايتختش بود بيا قدرت، نيرو، اسلحه، امکانات ميدهيم و کودتا ميکنيم و رژيم. نامههاي زيادي آمد که امام (عليه السلام) مسلم را فرستاد که قصهاش را شنيدهايد بعد امام حسين (عليه السلام) دارد ميرود کوفه، وقتي ميرود کوفه، وقتي ميرود کوفه، باز اينجا مديريت امام حسين (عليه السلام) را ببينيد.
همراهي امام سجاد و حضرت زينب در کربلا
1-دو تا خبرنگار با خودش برد. يکي مرد، امام زين العابدين (عليه السلام) و يکي زن حضرت زينب (سلام الله عليها) يک چهل، پنجاه تا ضبط و صوت با خودش برد بچههاي کوچولو آمدند با چشمهاي خود فيلم برداري کردند با گوشهايشان حرفها را ضبط کردند هر بچه کوچولو ميگفتند تو کربلا بودي، تا ميگفت بودم و ديدم و شنيدم، روضه خواني ميشد، اين بچهها را برد آنجا پر بشوند يک مهر کوچک هم با خودش برد علي اصغر که اين مهر گرچه کوچک است ولي به نامه بزرگ ارزش ميدهد که فردا نگويند بابا دو نفر بودند سر سلطنت دعوا کردند علي اصغر چه گناهي داشت، با اينکه کوچک است، مهر کوچک است اما نامه را بهش ارزش ميدهد. وقتي هم ميرود نامه، نامهها، به اين منطقه ميدهد دارم ميروم کربلا بيائيد. سؤال: امام حسين (عليه السلام) که ميداند شهيد ميشود حالا چهار تا هم از شهر و روستا بيايند يا نيايند
چون قامت ما براي غرق است در کم و زياد او چه فرق است
ما که، آب چه از سر گذشت چه يک ني و چه صد ني. امام حسين (عليه السلام) شهيد ميشود حالا چهار تا بيايند يا نيايند.
جواب: فايدهاش اين است که نامه مينويسيم خود نامه چهار فايده دارد؛
1-نامه اتمام حجت ميکند چون توي نامه ميگفت شما اين نامه را توي مسجد براي مردم بخوان يا به مردم بگو که قصه چيست. نامه دست آدم سرشناسي ميآمد آن طرف اين نامه را مردم، اين نامه خودش افشاگري بود.
2-يا اين نامه ميآمد يا نميآمد اگر نميآمد اتمام حجت ميشد که نگويند ما نميدانستيم اگر ميآمد يا شهيد ميشد يا شهيد نميشد، اگر شهيد ميشد دودمان و اهل آن شهر عليه شهيدشان، به نفع شهيدشان عليه رژيم، اگر از اين شهر و بخش يک نفر شهيد ميشد اگر شهيد ميشد مردم آن منطقه عليه رژيم کودتا ميکردند اگر هم شهيد نميشد باز يک خبرنگار به خبرنگارها اضافه ميشد. اين همهاش اصول مديريت است خيلي مهم است يک رژيمي که 50 سال است منحرف شده امام حسين (عليه السلام) ميخواهد چند ماهه مسير پنجاه ساله را ببيند چقدر بايد طرف از نظر برنامه ريزي و از نظر فوت و فن کارها بايد حکيم باشد و خيلي بايد مدير باشد که بتواند چند ماهه با يک روش مسير 50 ساله را برگرداند خيلي هنر است. نامه مينوشت، يک نميآمد اتمام حجت بود، دو ميآمد شهيد ميشد مردم داد ميزدند، سر ميآمد شهيد نميشد يک خبرنگار به خبرنگارها، همهاش فوت و فن است، شد. رفتند در کربلا، ماجراي کربلا را ميشنويد ايام عاشورا خونها ريخته شد. حالا ماجراي کربلا زبانم نميگردد هم ميفهمم هم نميفهمم نميدونم بگويم يا نگويم. قرآن دارد تعريف اسماعيل را ميکند ميگويد وقتي پدرش ابراهيم به اسماعيل گفت خدا، گفته خون تو ريخته بشود ذبح کنم تو را، فرمود: «يا ابت افعل ما تؤمر» پدر آنچه را خدا امر کرده انجام بده.
عشق به شهادت در کربلا
خداوند اين آيه را نقل ميکند براي زنده باد اسماعيل که اسماعيل به قدري خوب است که وقتي پدرش گفت بناست کشته بشوي گفت بابا جون انجام بده آنچه را بهت گفتهاند، نترس، خونم را حاضرم، ولي حضرت قاسم نگفت انجام بده گفت: مرگ از عسل شيرينتر است. اين خيلي مهم است. اگر خدا اسماعيل را تجليل ميکند چقدر ما بايد تجليل کنيم از حضرت قاسم، کربلا يه چيزهايي دارد که. يه وقت مکه به من گفتند که سمينار زن گذاشتهايم. گفتم والله سمينار زن ميخواهد چه کار کند همين سعي بين صفا و مرده سمينار زن است. يک زن کنيز، دو سه هزار سال پيش اينجا دويده، به همه پولدارهاي تاريخ ميگويد بيائيد به جاي اين زن، بدويد که اگر يک زن ايثار کرد من نامش را تاريخ نميگذارم گم بشود. خيلي مهم است ولي بالاخره وقتي حضرت هاجر دويد آب زمزم پيدا شد. براي طفل مکه آب پيدا شد اما براي طفل کربلا آب پيدا نشد. ماجرا شد خونها ريخته شد اينها بردند در کوفه. بچرخانند تا بگويند اگر کسي با حکومت مخالفت کند دچار چنين سرنوشتي ميشود. اينها در کوفه سخنراني کردند مردم کوفه هيجاني شدند رفتند در شام هيجاني شدند اجمالاً اين اسارتها هم باعث شد که اينها سخنراني کردند، کنار خرابه، توي کاخ امام سجاد (عليه السلام) با پسر يزيد چند دقيقه خصوصي صحبت کرد يه مرتبه پسر يزيد تا باباش آمد گفت: خاک توي سرت کند تو حسين را کشتي، يزيد رفت سمت خانم. آن ور پرده خانم يزيد گفت خاک توي سرت کند. يعني زينب کبري زن يزيد را عليه يزيد شورانيد، امام زين العابدين (عليه السلام) پسر يزيد را عليه او. اصلش اينها مواد منفجره بودند. قرآن ميگويد من مواد منفجره هستم. يه آيه داريم که قرآن ميگويد من ديناميت هستم «لو انزلنا هذإ؛ّّ. القرآن علي جبل» اگر قرآن بر کوه نازل ميشد تکه تکه ميشود، يعني من مواد منفجره هستم اين اهل بيت امام حسين (عليه السلام) تمام رژيم بني اميه را مثل ديناميت با سخنرانيها. انقلاب فرهنگي بود شمشير نبود و اما سخنراني، اسارت، شهادت، مظلوميت، قداست، عدالت، وفا، ايثار، کمالاتي که در کربلا. کربلا، کربلا نيست نمايشگاه تمام کمالات است.
وفاداري حضرت اباالفضل به امام حسين (عليه السلام)
حالا روز تاسوعاست بحث را گوش ميدهيد. اباالفضل (عليه السلام) وفادار بود قرآن ميدانيد در تعريف ابراهيم ميگويد: «الّذي وفّي» وفادار بود. اگر خدا به وفاي ابراهيم ميگويد «وفّي» اباالفضل (عليه السلام) هم وفادار بود. عصر تاسوعا يک ورقه آوردند گفتند تو فاميل. يکي از فاميلهاي شمري. بيا اين طرف هستند کساني که يک نامه از اروپا، آمريکا ميآيد. بيا اينطرف. و خيلي از جوانها گول ميخورند. دهنشان پر از آب ميشود. يعني خيلي که بعضي. يک نامه آمد که اباالفضل را بخرند. فرمود: من از حسين جدا بشوم؟ وفاي اباالفضل. قرآن راجع به وفا ميگويد: ابراهيم «الّذي وفّي» اگر وفاي ابراهيم مورد ستايش است وفاي ابالفضل هم مورد ستايش است. خوب بس است در جلسات عزاداري کنيد انشاءاللّه نماز عاشورا با شکوه برقرار شود. عزاداريها را با گناه قاطي نکند. خواهرهاي عزيز دستتان درد نکند که به هر حال شماها هم کمک ميکنيد اما نگذاريد عزاداري امام حسين (عليه السلام) با گناه قاطي شود. اگر عقب هيئت راه ميرويد با يک قيافهاي راه برويد که حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) عقب هيئت راه ميرود و. اگر حضرت زهرا (سلام الله عليها) عقب هيئت راه برود چه جوري راه ميرود. شما دختر زهرا هستيد همه دخترها دختر زهرا هستند. اصلاً همه ما بابايمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است. در دعاي ندبه داريم «انا و علي ابوا هذه الامه» پيامبر فرمود: من پدر شما هستم، هر جواني بابايش پيامبر است. اصلاً ما بچه ابراهيم (عليه السلام) هستيم «ملّة ابيکم ابراهيم» قرآن ميگويد: شما فرزندان ابراهيم هستيد. دختران ما فرزندان حضرت زهرا هستند. جوري عقب هيئت راه برويد که اگر حضرت زهرا هم بود اين رقمي راه ميرفت و جوانهاي ما هم اينچنين باشند.
«السلام عليک يا اباالفضل» - مداح عزيزمان چند دقيقهاي ما را به فيض ميرسانند.
«يا کاشف الکرب عن وجه الحسين اکشف کروبنا بحق اخيک الحسين»
چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهي است جگرم غرق به خون و تنم از آب تهي است
گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش پر ز خون آب بود چشم من از آب تهي است
بروي اسب قيامم، بروي خاک سجود اين نماز ره عشق است ز آداب تهي است
جان من ميبرد اين آب که از مشک چکيد کشتيام غرق در آبي که ز گرداب تهي است
حسين جانم، عزيز فاطمه!
هرچه بخت من سرگشته به خواب است حسين ديده اصغر لب تشنه ات از خواب تهي است
دست و مشک و علم لازمه هر لقاست دست عباس تو از اين همه اسباب تهي است
دستها از بدن جدا شد اما هنوز فرياد ميزند:
«والّه ان قطعتموا يميني - اني احامي ابداً عن ديني»
من دست از حسين برنمي دارم. آقايي که يک عمر مؤدب پيشگاه امام حسين (عليه السلام) زانو زده. صداي و لحن و بيان او دائم ميگويد: سيدي، مولاي، نميدونم چه شد يه وقت فريادش بلند شد: «يا اخا ادرک اخاک» حسين جان ديگه برادرت را درياب، امان، امان، با چه حالي سيدالشهدا آمد نميدانم، اما همينکه بالاي سر عباسش رسيد سر برادر را بر روي زانو گذاشت چشم باز کرد آقاي من دو خواهش از شما دارم، اين تير را از چشمم بيرون بياور، حسين جان خون را از مقابل ديدگانم پاک کن. داداش بگذار يه بار ديگه صورتت را ببينم. عدهاي ميگويند فرمود: حسين من تا زندهام مرا به خيمهها مبر، از بچهها خجالت ميکشم. گرچه امام حسين با شتاب و عجله آمد اما وقتي برمي گردد يک دست به عنان ذوالجناح يه دست به کمر گرفت، عمود خيمه عباس را کشيد. «الآن انکسر ظهري و قلّت حيلتي».
خدايا! تو را به اباالفضل قسمت ميدهيم همينطور که او وفادار بود ما را نسبت به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نسبت به قرآن و شهدا و امام خميني (ره) انقلاب ما را هم وفادار قرار بده.
خدايا! آنهايي که بيوفايي ميکنند اگر قابلند هدايت، ولي آنها که خيانت ميکنند دستشان را قطع بفرما.
خدايا! ايمان کامل، بدن سالم، فکر بلند، نيت خالص، علم مفيد، رزق حلال، اولاد صالح، عزت دنيا و آخرت به همه امت اسلام و ما مرحمت بفرما.
خدايا! طاغوتهاي جان يکي پس از ديگري در هم بشکن.
خدايا! توطئهها خنثي، توطئه گران نااهل نابود بفرما.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد شر اشرار را به خصوص آمريکا و اسرائيل و هر صاحب شري که کاري جز شر رساندن به مستضعفين ندارد شرشان را به خودشان و انواع نکبتها و بدبختيها را نثارشان بفرما.
خدايا! زيارت با معرفت کربلا نصيب ما بفرما.
خدايا! ما را از عزاداران واقعي قرار بده.
نماز ظهر عاشورا را با شکوه خوب انجام بدهيد نمازها يادگاري است.
«والسلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته
|