1381/12/22 امام حسين (عليه السلام) مديريت نهضت عاشورا بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بينندگان زماني برنامه را مي‏بينند که شب عاشوراست، روز تاسوعاست، حرف زياد است. ماجراي کربلا را حضرت آدم (عليه السلام) خبر داشت، انبياء خبر داشتند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) خبر داشت ماجرايي است که محور همه مصيبت‏هاست بزرگان و اولياء هر وقت سختي بهشان مي‏آمد مي‏گفتند: درست است که مشکلات زياد است اما «لا يوم کيومک يا ابا عبداللّه» هيچ روزي مثل روز تو نيست. حرکت امام حسين (عليه السلام) را آقاياني که در دانشگاه مديريت مي‏خوانند حرکت امام حسين (عليه السلام) را مي‏شود يک رساله ازش درآورد به نام مديريت کربلا چون همه‏اش از زاويه شهادت بحث شد اصلاً نه چگونه مديريت کرد. اين مديريت خيلي مسئله مهمي است که اصلاً مديريت کربلا را بگوئيم. اجازه بدهيد من امام حسين (عليه السلام) را توي اين چند دقيقه در اين زاويه مطرح کنم.
انحراف مسلمانان از خط مستقيم اسلام
خط مستقيمي را اسلام طرح کرد، ماشين را هم پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ساخت راننده‏اي را هم در غديرخم پشت او نشاند بنام امام علي بن ابيطالب (عليه السلام) آمدند در مقابل غدير سقيفه را راه انداختند راننده ديگري نشاندند و علي (عليه السلام) را کنار زدند بعد راننده‏اي و بعد راننده‏اي ديگر جوري شد که هرچه فاصله با پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) زيادتر مي‏شد فاصله خطها هم با اسلام زيادتر مي‏شد عين زاويه که هرچه منحرف‏تر مي‏شود فاصله‏اش با خط اصلي بيشتر مي‏شود دهم هجري پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) از دنيا رفت شصتم هجري يزيد به حکومت رسيد 50 سال فاصله توي اين نيم قرن خيلي انحرافات پيش آمد خيلي، خليفه پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) شده بود يزيد سگ بغل مي‏کرد، شراب مي‏خورد، عياش بود، اصلاً عقيده نداشت. مي‏گفت: «لا خبر و لا وحي نزل» نه خبري نه وحيي، منکر همه چيزي. ديگه قصه از سخنراني گذشته بود. گاهي يه کسي با يک تذکر و تلنگر بيدار مي‏شود و گاهي بايد يه چيزي را منفجر کرد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) ديد دارد صحبت مي‏کند در طرف اثر نمي‏کند «فضرب علي خدّه» زد توي گوش خودش تا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در سخنراني زد توي گوش خودش، مردم دو زانو نشستند بفرمائيد، چي مي‏فرمائيد، يعني بعضي وقتها تذکر، خودش را بايد در شرايطي قرار بدهد که حواس‏ها را متوجه خودش قرار بدهد. کشورهاي اسلامي در اين 50 سال به کجا کشيده شدند؟ پيرمردها که پيامبر را ديده بودند مرده بودند، نسل نو که آمده کار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را نديده بود سيمايي که بود هِي عوض شد اين بلاد اسلامي است يزيد در شام حالا من روي نقشه را تطبيق نمي‏کنم، فرض حساب مي‏کنيم يزيد در شام به حکومت رسيد نماينده‏اي داشت به تمام نمايندگانش بخشنامه کرد از همه مردم بيعت بگيريد حکومت مرا قبول کنند به نفع يزيد منتهي به فرماندار مدينه نوشت؛ تو خيلي کار به مردم مدينه نداشته باش تو جهت روي شخص امام حسين باشد تو از او بيعت بگير مردم آسان است. امام حسين (عليه السلام) در مسجد پيامبر نشسته بود آمدند گفتند فرمانداري شما را مي‏خواهد امام حسين (عليه السلام) فرمود: معاويه مرده پسرش حکومت را دست... مي‏خواهند مرا ببرند فرمانداري بيعت بگيرند به 30 هزار نفر از اين جوان‏هاي حزب اللهي گفت: شما پاسدار شويد دور خانه و کاخ، دارالعمارة مثلاً کاخ که نبود؛ محل حکومت فرمانداري، اگر از آنجا فرياد کشيدم شما بريزيد تو که يک بار مرا توي يک اطاق نکشند اگر بناست کشته شوم يه جوري کشته شوم که رژيم را، از اينجا مديريت شروع مي‏شود 30 نفر جوان مسلح امام حسين (عليه السلام) فرمود مواظب من باشيد. اينجاست که مي‏پرسند که در صدر اسلام هم پاسدار بوده؟ بله پاسدار بوده خود امام حسين (عليه السلام) فرمود شما باشيد، چون اگر بناست امام حسين (عليه السلام) از شهادت نمي‏ترسد، از اينکه از شهادتش سوء استفاده نشود. اگر بناست يک لامپي بزنيم چرا در کوچه‏اي بزنيم که يک خانه داشته باشد توي يک خيابان شلوغ بزنيم که ميليون‏ها آدم از نورش استفاده کنند خيلي خوب.
ايستادگي امام حسين (ع) در برابر بيعت با يزيد
امام حسين (عليه السلام) رفت فرمانداري گفتند: شما بايد بيعت کني فرمود که: من بيعت نمي‏کنم خلاصه بگو، مگو، شلوغ شد، فرماندار هم يه خورده جا خورد تشري امام حسين (عليه السلام) زد، تو از من به نفع يزيد يه خورده سر و صدا که بلند شد مثل اينکه ديدند نه مثل اينکه امام حسين (عليه السلام) آماده باش است علي اي حال گفتند: باشد يکي هم اونجا گفت: بابا بايد بيعت بگيري امام حسين برود ديگه دستت بهش نمي‏رسد، به هر حال آمد امام حسين نگفته رفت مکه، خوب نگفته رفتن خود يک درس است، مسئله‏اي است. مثلاً حساب کنيد يه مرتبه مردم مي‏بينند که امام (ره) در جماران نيست. مثلاً مقام معظم رهبري پيداش نيست يه آدمي که همه او را مي‏شناسند مي‏بينند نيست اين خودش ايجاد موج مي‏کند. ايجاد موج، حالا سياسي يا مديريتي مي‏خواهيد بگوئيد هرچه مي‏خواهيد تحليل کنيد. نگفته رفت و مردم پا شدند گفتند: امام حسين (عليه السلام) نيست به شما نگفت، گفتند يه خبري است، آن 30 نفري که همراه خود برده بود، آنها گفتند از پريروز هرچه بوده معلوم مي‏شود مي‏خواسته‏اند از امام بيعت اجباري بگيرند. رها کرده رفته مکه، حالا چرا مکه؟ مکه يک آيه داريم «من دخله کان ءامنا» يعني هرکس داخل مکه شد جانش در امان است.
حرکت امام حسين (عليه السلام) از مدينه به مکه‏
يعني حتي اگر يک قاتلي را مي‏خواهند بگيرند فرار کرد رفت مکه، در مکه نمي‏شود او را کشت، يعني مجرم هم اگر رفت مکه نبايد به او کاري داشت. بله مي‏شود آب و برق او را قطع کرد که مجبود شود از مکه بيرون بيايد، آن وقت او را بگيريم، تا مادامي که در مکه هست، اين خود يکي از امتيازات اسلام است. من گاهي چون سفرهايي مي‏روم خارج، هفتاد تا کمال پيدا کردم که در هيچ ديني نيست. يکي از آن کمالات اين است که توي هيچ مکتبي نيست. در اسلام منطقه‏اي بنام مکه که در منطقه امن است. براي هرکس که عليه هر رژيمي مي‏خواهد فريادي بزند کسي حق تعرّض ندارد. يعني يه جايي باشد که مردم بتوانند ناله خودشان را بزنند و جالب اين است که همه پولدارهاي زمين واجب است بروند مکه و مکه هم کسي حق اعتراض ندارد يعني همه آن هايي که مي‏توانند بروند، بروند و هرچي نعره دارند اونجا بايد بتوانند. منتهي عمل نمي‏شود. والا اگر آدمهاي مستطيع بروند و فرياد بزنند خيلي از طاغوت‏ها مي‏روند روي هوا، کار نداريم. کي وارد مکه شد؟ سوم شعبان، 27 روز به ماه رمضان، ايستاد تا ماه رمضان، 30روز هم ماه رمضان ايستاد، شوال و 30 روز هم شوال و 30 روز هم ذي القعده و ذالحجه تا هشتم، حالا 30 کم يک‏ها را کار نداريم که ممکن است يک ماه 29 روز باشد، از 27 روز مانده به ماه رمضان تا شب عيد قربان چند روز؟ هشت و هفت پانزده ده بر يک چهار و هفت و 125 روز ايستاد چه مي‏کرد چون منطقه امن بود گروه گروه مي‏آمدند ديدن امام حسين (عليه السلام) مي‏گفت: فهميديد چه شد؟ معاويه رفت، يزيد حکومت را گرفته مي‏شناسيد يزيد چه کسي است؟ شروع کرد مکه را گروه گروه با مردم صحبت کرد، مردم مکه خوب پخت که يزيد لياقت رهبري امت اسلامي را ندارد، مردم مکه روشن شدند.ها اينجا سفيد شد. مدينه هم که نگفته رفت ول وله انداخت آنجا را روشن کرد يعني مردم مدينه يه مرتبه ديدند آقا نيست فهميدند فرمانداري فشار آورده گفتند: حالا که آقا جانش در خطر است بالاخره مردم مدينه يکدست شدند در مکه هم 120 روز ايستاد مردم را پخت حالا اين کشورهاي تاريک را بايد روشن کرد. چه جوري روشن کنيم شب عيد قربان از همه دنيا حاجي مي‏آيد مکه، حاجي، حاجي، حاجي، از همه مناطق حاجي آمد همه که آمدند امام حسين (عليه السلام) رفت بيرون، باز در بيرون رفتنش يه چند تا اصل را مراعات کرد، نکته‏هاي مديريتي اينجاست:
1-روز رفت، روز هشتم، مي‏توانست شب برود که کسي او را نبيند.
2-از وسط جمعيّت رفت تا ببينند او را که کجا مي‏رود، مي‏توانست از آن پشت‏ها برود.
3-کاروان راه انداخت، با قافله رفت، چون اگر يک نفر سوار اسب باشد برود نمي‏فهمند اما وقتي کاروان مي‏رود مي‏گويند کجا؟
4-سوار شد، اگر پياده باشد مشخص نيست.
5-هرکجا هم ايجاد سؤال مي‏کردند ما داريم مي‏آئيم شما چرا مي‏رويد، سخنراني و افشاگري مي‏کرد. مگر خبر نداريد معاويه رفته يزيد يه همچنين شخصي. اگر رهبر مسلمان‏ها يزيد باشد بايد فاتحه اسلام را خواند «و علي الاسلام السلام» خيلي شعار قشنگي است. چنا شعار دارد امام حسين (عليه السلام) مي‏فرمايد: «مِثلي» اي را همه مسلمان‏ها حفظ کنند. شعار 2 کلمه‏اي است. «مثلي لا يبايع مثله». نگفت «انا لا يبايع يزيد» اگر اين را مي‏گفت: مي‏گفتند اون پسر پيامبر است يک وظيفه شخصي دارد. نگفت من فرمود مثل من يعني شما هم اگر خون حسين درست باشد، کسي که مثل حسين باشد، نبايد بيعت کند با کسي که مثل يزيد باشد. نگفت من با يزيد تا بگويند قصه شخصي است. فرمود مثل من با او. ممکن است يزيد نباشد ولي مثل او هميشه هست. آدم‏هاي هرزه‏اي که مثل يزيدند و آدم‏هاي حزب اللهي که مثل امام حسين اند. حزب اللهي زير بار هرزه نبايد برود «مثلي لا يبايع مثله» يعني قصه مکتب است، قصه شخص نيست که بگويم من زير بار او نمي‏روم. حالا.
افشاگري امام حسين (عليه السلام) عليه يزيد
روز رفت از وسط رفت، کاروان راه انداخت سوار شد، افشاگري مي‏کرد به مردم هم مي‏گفت: از ايراني؟ سلام ايراني‏ها را برسان بگو من حسينم بيعت نمي‏کنم، از مصر، از عراق، به همه مسلمان‏ها گفت از هر بلادي هستيد بگوئيد من پسر فاطمه هستم زير بار او نمي‏روم شما هم نرويد، هرکس در جناح مثل من است زير بار مثل يزيد نبايد برود به عنوان خبر دست اول حاجي‏ها برگشتند، هر حاجي توي محلش مي‏نشست مي‏گفتند خبر تازه، مي‏گفت خبر تازه اينکه اول روزي که همه حاجي‏ها آمدند امام حسين (عليه السلام) رفت، اين‏ها خيلي مهم است. ببين آقا يک سؤال: من الان حريف شما نمي‏شوم ماشاءاللّه شما چند صد تا دانشجو هستيد من هم يک طلبه مسئله زور باشد با يک نفر هم نمي‏توانم کتک کاري کنم، اما مي‏توانم عمامه‏ام را بردارم بدون عمامه بروم توي خيابان، آقاي قرائتي چرا؟ اين‏ها، اي خدا، يعني مي‏توانم با برداشتن عمامه همه را عليه شما بشورانم، گاهي وقت‏ها اين‏ها فوت و فن است. امام خميني (ره) از اين فوت و فن‏ها براي انقلاب استفاده کرد. يک مرتبه فرمود، شما يادتان نمي‏آيد فرمود: مسجدها تعطيل، بابا نماز جماعت مستحب است نه تعطيل مي‏خواست هي ولوله بياندازد يک شب نيمه شعبان بود فرمود امسال کسي چراغاني هم نکند زمان شاه، نيمه شعبان، چراغاني هم نکنيد، از هر ايجاد موجي عليه رژيم استفاده مي‏کرد. خيلي مهم است. هشتم، روز هشتم، از وسط جمعيّت، کاروان سواره، سخنراني، ايجاد موج است وقتي حاجي‏ها برگشتند، اين حاجي سخنران اين منطقه شد، منطقه روشن شد و اين حاجي آن مسجد روشن شد، خلاصه آقا، تا حاجي‏ها برگشتند همه فهميدند که خط حسين با خط يزيد از هم جداست يکي طرفدار عصمت و تقواست و يکي عصمت و تقوا... اصلاً پدرش معاويه روي منبر نشست. توي کتاب‌هاي شيعه و سني هست که اصلاً من کار ندارم شما مي‏خواهيد نماز بخوانيد يا نخوانيد من مي‏خواهم حکومت کنم مردم دودمان بني اميه را حالا شناختند خوب بعد 125 روز کجا رفت روز هشتم، برويم کربلا براي اينکه از کوفه نامه آمده، نامه‏هاي کوفه 12000 تا بيا اينجا شنيده‏ايم شما رفته‏اي کربلا، مکه شما بيا ما مردم کوفه هستيم پدرت هم اينجا پايتختش بود بيا قدرت، نيرو، اسلحه، امکانات مي‏دهيم و کودتا مي‏کنيم و رژيم. نامه‏هاي زيادي آمد که امام (عليه السلام) مسلم را فرستاد که قصه‏اش را شنيده‏ايد بعد امام حسين (عليه السلام) دارد مي‏رود کوفه، وقتي مي‏رود کوفه، وقتي مي‏رود کوفه، باز اينجا مديريت امام حسين (عليه السلام) را ببينيد.
همراهي امام سجاد و حضرت زينب در کربلا
1-دو تا خبرنگار با خودش برد. يکي مرد، امام زين العابدين (عليه السلام) و يکي زن حضرت زينب (سلام الله عليها) يک چهل، پنجاه تا ضبط و صوت با خودش برد بچه‏هاي کوچولو آمدند با چشم‏هاي خود فيلم برداري کردند با گوشهايشان حرف‏ها را ضبط کردند هر بچه کوچولو مي‏گفتند تو کربلا بودي، تا مي‏گفت بودم و ديدم و شنيدم، روضه خواني مي‏شد، اين بچه‏ها را برد آنجا پر بشوند يک مهر کوچک هم با خودش برد علي اصغر که اين مهر گرچه کوچک است ولي به نامه بزرگ ارزش مي‏دهد که فردا نگويند بابا دو نفر بودند سر سلطنت دعوا کردند علي اصغر چه گناهي داشت، با اينکه کوچک است، مهر کوچک است اما نامه را بهش ارزش مي‏دهد. وقتي هم مي‏رود نامه، نامه‏ها، به اين منطقه مي‏دهد دارم مي‏روم کربلا بيائيد. سؤال: امام حسين (عليه السلام) که مي‏داند شهيد مي‏شود حالا چهار تا هم از شهر و روستا بيايند يا نيايند
چون قامت ما براي غرق است در کم و زياد او چه فرق است‏
ما که، آب چه از سر گذشت چه يک ني و چه صد ني. امام حسين (عليه السلام) شهيد مي‏شود حالا چهار تا بيايند يا نيايند.
جواب: فايده‏اش اين است که نامه مي‏نويسيم خود نامه چهار فايده دارد؛
1-نامه اتمام حجت مي‏کند چون توي نامه مي‏گفت شما اين نامه را توي مسجد براي مردم بخوان يا به مردم بگو که قصه چيست. نامه دست آدم سرشناسي مي‏آمد آن طرف اين نامه را مردم، اين نامه خودش افشاگري بود.
2-يا اين نامه مي‏آمد يا نمي‏آمد اگر نمي‏آمد اتمام حجت مي‏شد که نگويند ما نمي‏دانستيم اگر مي‏آمد يا شهيد مي‏شد يا شهيد نمي‏شد، اگر شهيد مي‏شد دودمان و اهل آن شهر عليه شهيدشان، به نفع شهيدشان عليه رژيم، اگر از اين شهر و بخش يک نفر شهيد مي‏شد اگر شهيد مي‏شد مردم آن منطقه عليه رژيم کودتا مي‏کردند اگر هم شهيد نمي‏شد باز يک خبرنگار به خبرنگارها اضافه مي‏شد. اين همه‏اش اصول مديريت است خيلي مهم است يک رژيمي که 50 سال است منحرف شده امام حسين (عليه السلام) مي‏خواهد چند ماهه مسير پنجاه ساله را ببيند چقدر بايد طرف از نظر برنامه ريزي و از نظر فوت و فن کارها بايد حکيم باشد و خيلي بايد مدير باشد که بتواند چند ماهه با يک روش مسير 50 ساله را برگرداند خيلي هنر است. نامه مي‏نوشت، يک نمي‏آمد اتمام حجت بود، دو مي‏آمد شهيد مي‏شد مردم داد مي‏زدند، سر مي‏آمد شهيد نمي‏شد يک خبرنگار به خبرنگارها، همه‏اش فوت و فن است، شد. رفتند در کربلا، ماجراي کربلا را مي‏شنويد ايام عاشورا خون‏ها ريخته شد. حالا ماجراي کربلا زبانم نمي‏گردد هم مي‏فهمم هم نمي‏فهمم نمي‏دونم بگويم يا نگويم. قرآن دارد تعريف اسماعيل را مي‏کند مي‏گويد وقتي پدرش ابراهيم به اسماعيل گفت خدا، گفته خون تو ريخته بشود ذبح کنم تو را، فرمود: «يا ابت افعل ما تؤمر» پدر آنچه را خدا امر کرده انجام بده.
عشق به شهادت‏ در کربلا
خداوند اين آيه را نقل مي‏کند براي زنده باد اسماعيل که اسماعيل به قدري خوب است که وقتي پدرش گفت بناست کشته بشوي گفت بابا جون انجام بده آنچه را بهت گفته‏اند، نترس، خونم را حاضرم، ولي حضرت قاسم نگفت انجام بده گفت: مرگ از عسل شيرين‏تر است. اين خيلي مهم است. اگر خدا اسماعيل را تجليل مي‏کند چقدر ما بايد تجليل کنيم از حضرت قاسم، کربلا يه چيزهايي دارد که. يه وقت مکه به من گفتند که سمينار زن گذاشته‏ايم. گفتم والله سمينار زن مي‏خواهد چه کار کند همين سعي بين صفا و مرده سمينار زن است. يک زن کنيز، دو سه هزار سال پيش اينجا دويده، به همه پولدارهاي تاريخ مي‏گويد بيائيد به جاي اين زن، بدويد که اگر يک زن ايثار کرد من نامش را تاريخ نمي‏گذارم گم بشود. خيلي مهم است ولي بالاخره وقتي حضرت هاجر دويد آب زمزم پيدا شد. براي طفل مکه آب پيدا شد اما براي طفل کربلا آب پيدا نشد. ماجرا شد خون‏ها ريخته شد اين‏ها بردند در کوفه. بچرخانند تا بگويند اگر کسي با حکومت مخالفت کند دچار چنين سرنوشتي مي‏شود. اين‏ها در کوفه سخنراني کردند مردم کوفه هيجاني شدند رفتند در شام هيجاني شدند اجمالاً اين اسارت‏ها هم باعث شد که اين‏ها سخنراني کردند، کنار خرابه، توي کاخ امام سجاد (عليه السلام) با پسر يزيد چند دقيقه خصوصي صحبت کرد يه مرتبه پسر يزيد تا باباش آمد گفت: خاک توي سرت کند تو حسين را کشتي، يزيد رفت سمت خانم. آن ور پرده خانم يزيد گفت خاک توي سرت کند. يعني زينب کبري زن يزيد را عليه يزيد شورانيد، امام زين العابدين (عليه السلام) پسر يزيد را عليه او. اصلش اين‏ها مواد منفجره بودند. قرآن مي‏گويد من مواد منفجره هستم. يه آيه داريم که قرآن مي‏گويد من ديناميت هستم «لو انزلنا هذإ؛ّّ. القرآن علي جبل» اگر قرآن بر کوه نازل مي‏شد تکه تکه مي‏شود، يعني من مواد منفجره هستم اين اهل بيت امام حسين (عليه السلام) تمام رژيم بني اميه را مثل ديناميت با سخنراني‏ها. انقلاب فرهنگي بود شمشير نبود و اما سخنراني، اسارت، شهادت، مظلوميت، قداست، عدالت، وفا، ايثار، کمالاتي که در کربلا. کربلا، کربلا نيست نمايشگاه تمام کمالات است.
وفاداري حضرت اباالفضل به امام حسين (عليه السلام)
حالا روز تاسوعاست بحث را گوش مي‏دهيد. اباالفضل (عليه السلام) وفادار بود قرآن مي‏دانيد در تعريف ابراهيم مي‏گويد: «الّذي وفّي» وفادار بود. اگر خدا به وفاي ابراهيم مي‏گويد «وفّي» اباالفضل (عليه السلام) هم وفادار بود. عصر تاسوعا يک ورقه آوردند گفتند تو فاميل. يکي از فاميل‏هاي شمري. بيا اين طرف هستند کساني که يک نامه از اروپا، آمريکا مي‏آيد. بيا اينطرف. و خيلي از جوان‏ها گول مي‏خورند. دهنشان پر از آب مي‏شود. يعني خيلي که بعضي. يک نامه آمد که اباالفضل را بخرند. فرمود: من از حسين جدا بشوم؟ وفاي اباالفضل. قرآن راجع به وفا مي‏گويد: ابراهيم «الّذي وفّي» اگر وفاي ابراهيم مورد ستايش است وفاي ابالفضل هم مورد ستايش است. خوب بس است در جلسات عزاداري کنيد انشاءاللّه نماز عاشورا با شکوه برقرار شود. عزاداري‏ها را با گناه قاطي نکند. خواهرهاي عزيز دستتان درد نکند که به هر حال شماها هم کمک مي‏کنيد اما نگذاريد عزاداري امام حسين (عليه السلام) با گناه قاطي شود. اگر عقب هيئت راه مي‏رويد با يک قيافه‏اي راه برويد که حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) عقب هيئت راه مي‏رود و. اگر حضرت زهرا (سلام الله عليها) عقب هيئت راه برود چه جوري راه مي‏رود. شما دختر زهرا هستيد همه دخترها دختر زهرا هستند. اصلاً همه ما بابايمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است. در دعاي ندبه داريم «انا و علي ابوا هذه الامه» پيامبر فرمود: من پدر شما هستم، هر جواني بابايش پيامبر است. اصلاً ما بچه ابراهيم (عليه السلام) هستيم «ملّة ابيکم ابراهيم» قرآن مي‏گويد: شما فرزندان ابراهيم هستيد. دختران ما فرزندان حضرت زهرا هستند. جوري عقب هيئت راه برويد که اگر حضرت زهرا هم بود اين رقمي راه مي‏رفت و جوان‏هاي ما هم اينچنين باشند.
«السلام عليک يا اباالفضل» - مداح عزيزمان چند دقيقه‏اي ما را به فيض مي‏رسانند.
«يا کاشف الکرب عن وجه الحسين اکشف کروبنا بحق اخيک الحسين»
چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهي است جگرم غرق به خون و تنم از آب تهي است‏
گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش پر ز خون آب بود چشم من از آب تهي است‏
بروي اسب قيامم، بروي خاک سجود اين نماز ره عشق است ز آداب تهي است‏
جان من مي‏برد اين آب که از مشک چکيد کشتي‏ام غرق در آبي که ز گرداب تهي است‏
حسين جانم، عزيز فاطمه!
هرچه بخت من سرگشته به خواب است حسين ديده اصغر لب تشنه ات از خواب تهي است‏
دست و مشک و علم لازمه هر لقاست دست عباس تو از اين همه اسباب تهي است‏
دست‏ها از بدن جدا شد اما هنوز فرياد مي‏زند:
«والّه ان قطعتموا يميني - اني احامي ابداً عن ديني»
من دست از حسين برنمي دارم. آقايي که يک عمر مؤدب پيشگاه امام حسين (عليه السلام) زانو زده. صداي و لحن و بيان او دائم مي‏گويد: سيدي، مولاي، نمي‏دونم چه شد يه وقت فريادش بلند شد: «يا اخا ادرک اخاک» حسين جان ديگه برادرت را درياب، امان، امان، با چه حالي سيدالشهدا آمد نمي‏دانم، اما همينکه بالاي سر عباسش رسيد سر برادر را بر روي زانو گذاشت چشم باز کرد آقاي من دو خواهش از شما دارم، اين تير را از چشمم بيرون بياور، حسين جان خون را از مقابل ديدگانم پاک کن. داداش بگذار يه بار ديگه صورتت را ببينم. عده‏اي مي‏گويند فرمود: حسين من تا زنده‏ام مرا به خيمه‏ها مبر، از بچه‏ها خجالت مي‏کشم. گرچه امام حسين با شتاب و عجله آمد اما وقتي برمي گردد يک دست به عنان ذوالجناح يه دست به کمر گرفت، عمود خيمه عباس را کشيد. «الآن انکسر ظهري و قلّت حيلتي».
خدايا! تو را به اباالفضل قسمت مي‏دهيم همينطور که او وفادار بود ما را نسبت به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نسبت به قرآن و شهدا و امام خميني (ره) انقلاب ما را هم وفادار قرار بده.
خدايا! آنهايي که بي‎وفايي مي‏کنند اگر قابلند هدايت، ولي آنها که خيانت مي‏کنند دستشان را قطع بفرما.
خدايا! ايمان کامل، بدن سالم، فکر بلند، نيت خالص، علم مفيد، رزق حلال، اولاد صالح، عزت دنيا و آخرت به همه امت اسلام و ما مرحمت بفرما.
خدايا! طاغوت‏هاي جان يکي پس از ديگري در هم بشکن.
خدايا! توطئه‏ها خنثي، توطئه گران نااهل نابود بفرما.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد شر اشرار را به خصوص آمريکا و اسرائيل و هر صاحب شري که کاري جز شر رساندن به مستضعفين ندارد شرشان را به خودشان و انواع نکبت‏ها و بدبختي‏ها را نثارشان بفرما.
خدايا! زيارت با معرفت کربلا نصيب ما بفرما.
خدايا! ما را از عزاداران واقعي قرار بده.
نماز ظهر عاشورا را با شکوه خوب انجام بدهيد نمازها يادگاري است.
«والسلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته