1381/10/5 سيره امام حسن مجتبي(عليه السلام) -3 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

امسال ماه رمضان گذشته سيره اهل بيت را گفتيم. مقدار کمي از هر معصومي، رسيديم به امام حسن مجتبي (عليه السلام) يه چند تا خاطره از امام حسن (عليه السلام) بگويم و يه مقداري مسائلي که به درد، يعني لازم است بدانيم.
برخورد مناسب پيامبر (ص) با کودکان
از نظر برخوردِ با بچّه، روايتي ديدم که: حضرت در نماز عشا، سجده رفت. امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) کوچولو بودند، رفتند روي کمر پيامبر (صلي اللَّه عليه و آله و سَلَّم) بازي کنند، حضرت براي اينکه اينها ناراحت نشوند خيلي آرام سرش را از سجده برداشت. يعني اينقدر توي خانه مسائل عاطفي، انس بچّه با پدر و پدر بزرگ. چون حديث داريم که: «مَن کان به حبّي فليتصبّي، يا صبّي»، هر که بچّه دارد خودش هم بچه شود. احترام کودک، ما الان چيزي داريم به نام «روانشناسي کودک» نمي‏دونم «برنامه کودکان»، «روزنامه بچه‏ها»، دنيا براي کودک، کتابش، بازي اش، اسباب بازي هايش، روانشناسي اش، کارهاي هنري، سرگرمي اش، علمي اش، براي کودک خيلي کار کرده، اما من يک سئوال مي‏کنم از شما که: تا کنون تمام اين دکترهاي روانشناسي، جامعه‏شناسي و تمام اين هنرمند هايي که براي کودکان طراحي مي‏کنند در وقت‏هاي حساس هم حاضرند کودک را به ميدان بگيرند، آياتي در قرآن کريم داريم؛ «خلق لکم»«سخّر لکم»، براي شما آفريد، مسخّر شما کرد «متاعاً لکم» بگذار شعر بخوانم. ابر و باد و مه و خورشيد و، هستي براي بشر است و بشر براي چيست؟ «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» هستي براي بشر است و بشر براي عبادت و در عبادت قلّه عبادت‏ها نماز است، توي نماز مهمتر جاي نماز سجده است. آن وقت توي سجده بچّه‏ها مي‏روند روي کمر پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) بازي مي‏کنند، آن حضرت بازي آن‏ها را بهم نمي‏زند. اين احترام کودک است. ما وقتي اسلام را مي‏فهميم، يعني وقتي قدر آب معلوم مي‏شود که تشنه باشيم. اينکه افطار خوشمزه است به خاطر اينکه آدم يک چند ساعت گرسنگي کشيده. ما وقتي، کساني که براي دنياي کودک طراحي کرده، مقاله و تحقيقات کرده، همه را جمع کنيم، بگوئيم اين را ما مي‏گوئيم، حالا شما بگوئيد که چه کرده‏ايد. بعد يواش کمرش را بلند مي‏کرد که بچّه‏ها نيافتند بعد از نماز هم روي زانو مي‏نشاند آن‏ها را، و در يک ماجراي ديگر يک زني آمد يه بچّه‏اي، يه زن عربي، يه بچّه‏اي، بچّه‏اش را داد به حضرت، حضرت بچّه‏اش را بغل گرفت، حالا براي اينکه اسم روي آن گذارد. يا اذان بگويد. بچه ادرار کرد، مادرش جيغ زد، فرمود چرا جيغ زدي؟ فرمود: لباس پيامبر نجس شد، فرمود خوب نجس شود، مي‏شورم، جيغي که زدي در روح بچه اثر گذاشت، ترسيد. کدام روانشناسي و مقاله نويس و دکتر متخصص اطفال و کسي که راجع به طفل و کودک کار کرده، حاضر است بچه لباسش را نجس کند و مادر را توبيخ کند که جيغ نزن، بگذار ادرار کند، من مي‏روم مي‏شويم. احدي تا کنون پيدا نشده يک کاري کند که يک قدم از اسلام بالاتر باشد. «الاسلام يعلو» هنوز اسلام بالاست «و لا يعلي عليه».
برخورد کريمانه امام حسن (ع) با همسايه يهودي
دو سه تا خاطره هست بلد نبودم تا ديشب، ديشب ياد گرفتم. زيادي گوش بدهيد اين حديث را من تا ديشب بلد نبودم، امام حسن مجتبي (عليه السلام) يک همسايه يهودي داشت، دستشويي اين همسايه ديوارش شکافته شد، آبهاي آلوده و فاضلاب آمد خونه امام حسن (عليه السلام). آن حضرت هيچي نگفت. يه روز زن همسايه آمد خونه امام حسن (عليه السلام) ديد ديوار شکافته شده، آب نجس آمده اين طرف، دويد رفت به شوهرش گفت آقا، آب‏هاي فاضلاب آمده خانه امام حسن (عليه السلام). مرد يهودي آمد عذرخواهي کرد، چرا نگفتي، فرمود: «امرني جدي» جدّم پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) امر کرده، «بإکرام الجار» که همسايه را کاري نکنيد که خجالت بکشد. من اگر بگويم که خانه شما، خانه ما را نجس کرده تو خجالت مي‏کشيدي. من براي اينکه خجالت نکشي، روي خودم نياوردم، داريم «فَاَسلم اليهودي»، يهودي اسلام آورد. ما اگر نايلون زباله را يه وقت مقابل خانه همسايه بگذاريم، البته نبايد بگذاريم، داد و بيداد. گاهي وقتها توي ماشين مي‏نشينيم براي اينکه پياده شويم و زنگ را بزنيم، بوق مي‏زنيم. بابا توي ماشين که مي‏نشيني ده تا همسايه اذيّت مي‏شود. شما به اين خانه کار داري لطفاً پياده شو، درب اين خانه را بزن، آخه چرا به خاطر اينکه توي اين خانه کار دارد، براي اينکه از ماشين پياده نشود، بوق مي‏زند، مثلاً ده تا خانه اذيّت مي‏شوند. «امرني جدي باکرام الجار» خوب. اعتکاف را لابد شنيده‏اند از دستورات اسلام است که انسان در ماههاي عزيزي در شبهاي عزيز مستحب است که مثلاً سه روز برود در مسجد. به قول امروزي‏ها بنزين‏گيري و خودسازي کند، يه فراغتي براي بازگشت به خويشتن، مثل اينها که درب را مي‏بندند به حساب و کتابشان برسند، به حساب و کتاب خودش آدم برسد. امام حسن (عليه السلام) معتکف بود يه مسلمان گفت آقا من يه کاري به شما دارم اعتکافش را شکست. خيلي مهم است که انسان اعتکافش را بشکند. اين حق الناس خيلي مهم است. شما اگر مي‏گويي «مالک يوم الدّين» وسط نمازي يه کسي گفت: من از شما طلب دارم، طلبم را بده اگر ناراضي است که شما نمازت را ادام بدهي، نمازت را بشکن، برو طلب مردم را بده، برگرد دوباره «اللَّه اکبر». از امام حسن عليه السلام) مي‏گويم، آشنا شويم با امانمان، الگوهاي ما چي اند؟ الان بچّه‏ها مي‏روند عکسي روي پيراهنشان، چيه؟ مي‏گويد در تاريخ فلان مثلا اين فلان شيرينکاري را کرد. آن وقت ما اماماني داريم که سر تا پا کارهايشان شيرينکاري بود.
قطع طواف، براي برآوردن حاجت مردم
امام حسن (عليه السلام) داشت طواف مي‏کرد، يه کسي با ايشان کاري داشت، طوافش را رها کرد. گفتند: آقا چرا طواف را رها مي‏کني. فرمود: حاجت بردار مؤمن، حاجت و مشکل کسي را حل کند از حج و عمره بهتر است. طواف که جزء حج است. هم اعتکافش را شکست، در يک ماجرا اعتکاف و در يک ماجرا طوافش را شکست و در يک ماجرا آب کثيف خانه يهودي را تحمل کرد که همسايه آزاري نکند. از نظر علمي: پادشاه روم سئوالات خيلي سنگيني را جمع کرده بود، براي معاويه فرستاد، معاويه ديد که بلد نيست، اين‏ها را جز علي (عليه السلام) کسي نمي‏تواند جواب بدهد. آوردند نزد علي (عليه السلام) فرمود: برويد پهلوي امام حسن (عليه السلام) جوابش را به شما مي‏دهد، رفتند همه مسائل فنّي را امام حسن (عليه السلام) جواب داد. يه کسي به امام حسن (عليه السلام) رسيد، گفت: تو ما را ذليل کردي، براي اينکه صلح معاويه را قبول کردي. فرمود: «انّي لم اجداً انصارا»، من يار نداشتم، اگر ياري مي‏داشتم، معاويه تمام افراد دانه درشت لشگر مرا خريد. يک عده هم ترسيدند، فرار کردند، يه عده هم همه‏اش، دنبال بهانه مي‏گشتند دَر بروند، يار واقعي نداشتم، وگرنه مي‏جنگيدم. يه کنيزي يه دسته گل به امام حسن (عليه السلام) هديه کرد. امام حسن (عليه السلام) فرمود: آزادش کنيد، گفتند: آقا يه کنيز و يک دسته گل، آزاد، فرمود: بله، قرآن مي‏گويد: «اذا حييتم بتحيّة فحيّوا باحسن» آيه قرآن است. که اگر يه کسي خدمتي به شما کرد خدمت بهتر بهش بکنيد. «اذا» زماني که «حيّيتم بتحيّة فحيّوا باحسن».(شما الحمداللَّه همه ليسانسيه، راستش را بگوئيد، از باقي ليسانسيه‏ها بپرسيد. شما که هنوز امتحان نداده‏ايد. کدام يک از آقايان فارغ التحصيلان دانشگاه سالي يک تلفن به رئيس دانشگاه مي‏زند، که آقا سلام من فلاني هستم، فارغ التحصيل دانشگاه شما هستم، مي‏خواستم يک سلامي خدمت شما بگويم، چون حق استادي داري. اصلاً توي اين ترم و واحد درسمان پهلوي استاد بود، سلامش مي‏کنيم، که اين ترم با او کاري نداريم، از بغل ما هم رد شود. بعضي ممکن است، سلام بکنند و بعضي نکنند. بابا درس داده «من علّمني حرف فقد صيّرني عبداً». يک دسته گل داد، گفت: براي هميشه آزاد.)
احسان امام حسن (ع) به بدگويان
شخصي از امام بدگويي کرد، دري و وري مي‏گفت: روزي امام حسن مجتبي (عليه السلام) را ديد، دارم سيره امام حسن (عليه السلام) را مي‏گويم. امام حسن (عليه السلام) را ديد سوار اسب، اين شخص شاعر هم بود، نگاهي کرد و، امام فرمود: خيلي به من نگاه مي‏کني، فرمود: خيلي اسبت قشنگ است. پياده شد، فرمود: افسار اسب را بگير، مال تو. با اينکه به من فحش دادي، اصلاً روي خودش نياورد. حالا کي مثلاً يه همچي روحيه‏اي دارد. اينها، لياقت رهبري را، اينها دارند. بعضي هستند اگر سي سال پيش، من سراغ دارم الان هم مي‏دانم کيه، مرده است، خدا بيامرزدش، دستش را دراز کرد با يک بزرگواري، بزرگواري دستش را دراز کرد، دست بدهد با يک بزرگواري ديگر، تا اون دستش را آورد، دست بدهد، فوري دستش را پيش کشيد، گفت: اين به خاطر اينکه يازده سال پيش، من ديدنِ تو آمدم و تو بازديد من نيامدي. اين عوض آن. گاهي يه نقطه ضعفي، يه چيزي يه جايي بوده که حالا مثلاً، حرف زشت زد به امام. شاعر هم بود، بعد امام ديد به اسبش نگاه مي‏کند، گفت اسبت خوب است. گفت، کالِ تو. مردي خدمت امام حسن (عليه السلام) رسيد. مقداري زياد درهم به او داد، خوب درهم چون طلا و نقره است، سنگين بود. ظاهراً حالا اين پيرمرد بوده، نتوانسته بلند کند يا مثلاً حالا چه جور بوده، پنجاه هزار درهم بود،گفت، به يه کسي بگو برايت بياورد، يه کسي آمد، فرمود، يه چيزي هم به تو بدهيم، يک لباس بلند داشت، داد به اون آقايي که آمده اين را ببرد. ما وقتي مي‏خواهيم بدهيم به دانه درشت‏ها مي‏دهيم، مثلاً بنده توي تلويزيون فرض کنيد يه کسي مي‏خواهد هديه‏اي به من بدهد. به من مي‏دهد ولي به خانواده من که مثلاً زحمت کشيده براي من غذا پخته، بچّه داري کرده، فرصت کرده‏ام مطالعه کنم، اگر او کمک نمي‏کرد که من نمي‏توانستم کمک کنم، او را يادش رفته. ما افرادي هستند، مثلاً غذا مي‏خوريم از صاحبخانه تشکر مي‏کنيم اما کسي که پاي ديگ است چي آشپز را يادمان مي‏رود. معمولاً در يک پادگان و دانشگاه، چهره‏ها مي‏آيند. نهضت سوادآموزي تا حالا من چهار تا لوح از يونسکو گرفته‏ام، منتهي زحمت اون‏ها کشيده‏اند که کلاس‏ها و بيسوادها را جمع کرده‏اند، تو روستاها هجرت کرده‏اند، با حقوق کم، از پدر و مادر جدا شده‏اند، سرما و گرما، برف و يخ مانده‏اند، زحمت کشيده‏اند، اما پشت تلويزيون بنده لوح گرفته‏ام. اين يکي از اشتباهات ماست. از خيلي‏ها غافليم. امام حسن مجتبي (عليه السلام) هديه داد به يه کسي، هديه سنگين بود، مي‏خواست يکي آمد کمکش کند. گفت يه چيزي هم به تو بدهم. (اگر بنده رفتم مثلاً اصفهان سخنراني، مي‏خواهند دو تا جعبه گز بدهد، خوب اين برادر پاسدارم هم، اين هست و اين هم که پشت فرمان نشسته من را بُرده، خوب يه جعبه هم به او بده. يکي هست هنوز توي ذهنم هست، چهارده سال است مي‏خواهد به من يه نهار بدهد، فقط گفته مي‏خواهم پاسدارهايت نباشند. (خنده حضار) يعني سخاوتش در حد يک آبگوشت است). انسان وقتي مي‏خواهد يه چيزي بدهد. بالاخره اين بچه هم دارد، نگاه مي‏کند. اصلاً ممکن است حقّش نباشد، حقّش هم نباشد بايد بهش بدهي.
توجّه به توقّعات طبيعي مردم
قرآن بخوانم، قرآن مي‏گويد: «يه کسي مرده است، داريد ارثش را تقسيم مي‏کنيد، بچه‏ها نشسته‏اند يکي است وارد مي‏شود، وارث هم نيست. مي‏گويد: السلام عليکم. مي‏گويد: يه خورده‏اش را بهش بدهيد، بالاخره نگاهش خورد. کسي که نگاهش بهش افتاد. بله اگر نگاه نمي‏کرد. بله اگر يه جعبه سيب آوردند پهلوي من، هر کس ديد دو تا سيبش را بردارد و بخورد، يه وقت است که سيب را مي‏آورد و کسي نمي‏فهمد، نفهمد توقع هم ندارد، اما وقتي ديد براي او توقع پيدا مي‏شود و اين توقعات را بايد عمل کرد، آيه‏اش اين است؛ «و اذا حَضَر القسمه» يعني حاضر شد سَرِ قسمت دارند تقسيم مي‏کنند «حَضَر» اين هم حاضر شد، گفت: السلام عليکم. اما البته اگر شخصي باشد نه اگر بيت المال بود، پتو را بهش بده بردارد ببرد. اين مال شخصي است. يعني تفقّد از افراد گمنام. من چند تا سؤال مي‏کنم.
- تا کنون از خادمين مسجد هم تشکر شده؟
- تا حالا از آشپزهاي وزارتخانه‏ها و ادارات و مسجدها تشکر شده؟
(از خادم‏هاي چيز تشکر شده؟ يه کسي يه سيلي خوبي به من زد، من يه شب افطاري دادم، همه شخصيّتها از دو گروه و جناح سياسي که در کشور هستند. افطار دعوت کردم ولي همه چهره درشت بودند، يکي آمد خانه ما، از آن سياسي‏ها، گفت: آقاي قرائتي من پريشب خانه تو را ديدم. گفت: خوب اين هم کار درستي نيست، رفتم همه باغبان‏ها را دعوت کردم توي پادگان هر چه باغبان است چون خانه ما توي پادگان بود، همه باغبان‏ها را دعوت کردم، چون ديدم کارت غلط است مي‏خواستم تو را گوشمالي بدهم، گفتم خيلي متشکرم، من غافل شدم، بله آدم غافل مي‏شود. ما غافل مي‏شويم از افرادي که خدمت مي‏کنند ولي گمنامند، توي جمهوري اسلامي براي گروه سرود، يه کسي که سرود مي‏گويد، تشويق مي‏شود. من نمي‏گويم تشويق نشود. گروه سرود تشويق بشود، اما آدم داريم پنجاه سال است اذان مي‏گويد، احدي احوالش را نپرسيده. اين‏ها يه خورده، به همين خاطر اگر از گُل زدن تشويق شد. اما اگر کسي يه دور تاريخ ايران را حفظ است، تشويق نمي‏شود. نمي‏گويم از فوتبال تشويق نکنيد، مي‏گويم همانطور که او گل زد تشويقش کرديد، کسي را هم که يک کار علمي کرده است هم.... از شيرين کاري‏هاي امام حسن (عليه السلام) اين بود که افراد گمنام را هم تشويق مي‏کرد. بسيار خوب). راجع به امام حسن (عليه السلام) مسئله‏اي هست که مي‏گويند زن‏هاي زيادي گرفت و طلاق داد: اول بهتون بگويم که طلاق بدترين چيز است، حديث داريم شعار و سخنراني آبکي هم نيست. اينکه مي‏گويم متن حديث است که: «منفورترين و بدترين حلال‏ها نزد خدا طلاق است» حلال است، مثل آبِ لجنِ توي جوي، شرعاً پاک است، خوردني حلالي است، اما بدترين حلال و چطور مي‏شود ما بگوئيم امام حسن (عليه السلام)، ماجرا اين بود بني اميّه براي اينکه امام حسن (عليه السلام) را بشکنند. چون امام حسن (عليه السلام) عين امام حسين (عليه السلام)، عين پدرش اميرالمؤمنين (عليه السلام) خانه افراد غذا مي‏برد، به خاطر اينکه به فقرا مي‏رفت چيزي مي‏داد و محبوب شده بود. مي‏گفتند ايشان مي‏رود درب خانه فقرا چيزي مي‏دهد. آن وقت خانه هر فقيري مي‏گفتند: اين هم خانمش هست. و لذا گفتند: امام حسن (عليه السلام) چهارصد زن گرفت و طلاق داد. از تهمتهاي مهمّي بود که به امام حسن مجتبي (عليه السلام) زدند. متني دارد برايتان بگويم، مال مرحوم مطهري است. برايتان بخوانم، يادش به خير!
تهمت طلاق به امام حسن (ع)، از سوي بني عباس
در اينجا لازم است که به يک شايعه بي اساس که دست جنايتکار خلفاي عباسي آن را بوجود آورد، و در ميان عموم مردم شهرت يافته، اشاره مختصر کنم، در ميان عموم مردم شهرت يافته و در بسياري از کتاب‏ها هم نوشته شده. (اولاً، که بهتون بگويم، نوشتن توي کتابها سند نيست. آقا من ديشب توي اينترنت، بابا اينترنت يعني ديوار خيابان، هر کسي مي‏تواند بگويد زنده باد يا مرده باد، مگر اگر شما توي اينترنت ديدي حق است؟ آقا من توي خيابان تهران ديدم، ديوار تهران مگر با ديوار سبزوار و جهرم فرقي مي‏کند. يک کيلو ذغال بده به يه کسي، بگو بنويس مرگ بر...، آن هم مي‏نويسد مرگ بر...، يک کيلو ذغال مي‏خواهد و يک آدم گُشنه، يک کيلو ذغال، اينترنت چيزي نيست که، خودِ وسيله تکنولوژي است، من ديشب توي اينترنت ديدم، ديده باشي. قرآن مي‏گويد: «ان جاءکم فاسق بنبأٍ فَتَبَيّنوا». راحت مي‏شود همه چيزي گفت، بنده تفسير نورم را روي اينترنت گذاشته‏ام، هم مي‏شود تفسير گذاشت و هم نهج البلاغه، هم مي‏شود، الان مراجع ما سايت دارند، يعني مثل ديوار مي‏ماند. ديوار را هم مي‏شود زنده باد، هم مرده باد، مثل کاغذ است، اينکه توي اينترنت ديدم مثل اينکه، راحت مي‏شود آبروي همديگر را بُرد، بسياري از افراد فاسد سايت دارند و هر چي هم مي‏خواهند بگويند، اصلاً جُک درست مي‏کنند و مقدّسات را مسخره مي‏کنند. آيه‏اي داريم که: «اَباللَّه و آياته کنتم تستهزؤون» مي‏ترسم غلط خوانده باشم. يعني براي خدا هم جُک درست مي‏کني؟ براي دين هم؟ ممکن است همه چيز را به مسخره بکشيم صِرف اينکه آقا توي کتاب نوشته، نوشته باشد. آقا، آقا بالاي منبر گفت، بسم اللّه الرحمن الرحيم: بايد تحقيق کرد. نه نوشتن و نه، دليل بر اين است که حق است. آيا خواهد شد که زماني مردم ما حق گرا باشند. خدا رحمت کند مرحوم شهيد بهشتي را چنان شايع کردند که ايشان در تهران يک خانه دارد که ماشين‏هاي هيجده چرخ برنج رفت توي سردابش تاب خورد، برنج خالي کرد. اصلاً يک نفر نيست که بگويد توي تهران سردابي که تويش هيجده چرخ دور بزند، حالا اين همه برنج مي‏خواهد چه کند؟ آخه يه آدم اين همه برنج مي‏خواهد چه کند؟ همينطور مي‏گويند چهارصد تا زن داشت امام حسن مجتبي (عليه السلام). مرحوم مطهري، کلمه از مرحوم مطهري است) در ميان مردم شهرت يافته و در بسياري از کتابها هم نوشته شده که امام حسن مجتبي (عليه السلام) فرزند برومند اميرالمؤمنين (عليه السلام) از کساني بوده که زياد زن مي‏گرفته و طلاق مي‏داده و چون ريشه اين شايعه از يک قرن بعد از وفات امام بوده. (امام حسن مجتبي (عليه السلام) که شهيد شد. تا يه قرن بعد هم اين حرفها نبوده. يه قرن بعد بوده و همه جا پخش شد.) دوستان آن حضرت هم بدون تحقيق در اصل مطلب و بدون توجه به اينکه اين کار در اسلام يک کار مبغوضي (مورد غضب). منفوري است و شايسته مردم عيّاش و غافل است، نه شايسته مردي که يکي از کارهايش اين بوده که پياده به حج مي‏رفت (25) بار ثروت و دارايي خودش را را بارها با فقرا تقسيم کرد. (بعد حالا مي‏گويد:) چنانچه مي‏دانيم در گردش خلافت از امويان به عباسيان... (اين يک مسئله سياسي است. ما زمان خودمان يه مرتبه ديدم گفتند عکس امام (خميني ره) تومان است. شما نمي‏دونم يادتان مي‏آيد يا نه، عکس امام توي ماه است. حالا) خوشبختانه محققان با ارزش عصر اخير در اين زمينه تحقيقاتي کرده‏اند و ريشه اين دروغ را پيدا کرده‏اند. اول کسي که اين دروغ را بافت، يک قاضي بود که اين قاضي منصوب منصور دوانيقي بود که به امر منصور دوانيقي مأمور شد که اين شايعه را درست کنند.
شايعه پراکني و جاسوسي، نشانه افراد منافق
دکتر شريعتي يه چيزي مي‏گويد؟ مي‏گويد که: شايعه را دشمن سفارش مي‏دهد. يکي هم اين سفارش را مي‏گيرد مي‏سازد، عوام هم پخش مي‏کنند. اجمالاً امام حسن (عليه السلام) اين است. حالا بدين مناسبت يه مقداري راجع به شايعه صحبت کنيم: عرض کنم که سوره توبه آيه 47 قرآن مي‏فرمايد که: «توي جبهه يک عده مي‏خواستند جيم شوند مي‏گفتند: اجازه بده مرخصي، خواهرم عروس مي‏شود، عمه‏ام مريض است، مي‏خواستند از سربازي فرار کنند، قرآن مي‏گويد که: «اول به اينها اجازه نده». «لِمَ اذنت لَهُم»: چرا به ايشان اجازه دادي؟ «لا يستأذنک الذين يؤمنون»: اوني که ايمان دارد توي جبهه مي‏ايستد، مرخصي نمي‏رود، جيم نمي‏شود. «انَّما يَستأذنک الذين لا يؤمنون»: اون هايي اجازه مرخصي مي‏گيرند که مي‏خواهند جيم شوند. ايمان به خدا و قيامت ندارند. «و ارتابت قلوبهم» قلب‏هاي اينها «ريب» دارند، شک دارند. دو دل اند، بعد مي‏فرمايد که: « ولو اراد الخروج» اگر اينها واقعاً بچه جبهه بودند، آماده بودند، دوره مي‏ديدند. حالا بعد مي‏فرمايد که: «ولو خرجوا فيکم» اگر همه خارج شوند با شما جبهه بيايند «ما زادوکم الاّ خبالاً و لاَوضعوا اخلالکم»، يعني بين شماها شايعه پخش مي‏کنند. اين سربازها به درد نمي‏خورند چون منافق و ترسو، و ايمان ندارند، بهانه مي‏گيرند، به بهانه مي‏خواهند مرخصي بگيرند. اگر هم بيايند، «اَوضعوا خلالکم» يعني شايعه به وجود مي‏آورند، براي چي؟ «يبغونکم الفتنه»: مي‏خواهند فتنه به وجود بياورند. «عوفيکم سمّاعون لهم»: مي‏خواهند اطلاع فروشي کنند، اطلاعاتي مي‏گيرند و اطلاعات محرمانه را. «لقد ابتغوا الفتنه»: اينها قبلاً هم اطلاع فروشي مي‏کردند. «و قلَّبوا لک الامور»: امور را براي شما قلب مي‏کنند، واژگون مي‏کنند. اجمالاً در سوره توبه چند تا آيه هست براي افراد که ايمان ندارند و نبودشان و حضورشان بهتر است شايعه، حديث داريم: «کفي بالمرء کذبا» در دروغ گويي مرد همين بس «ان يحدث بکل مالسمعه» هر چي شنيد نقل مي‏کند. هر چي شنيد بايد نقل کند. هر چي شنيديم بايد تحقيق کنيم به خصوص آدم‏هاي تحصيل کرده، هرچي شنيديد تحقيق کنيد. البته من دفاع نمي‏کنم. جرم هايي هست و جنايتکاراني هستند و اما بيائيم يه مرتبه، يه موجي راه بياندازيم دانشگاه اينچنين است. بابا توي دانشجوها دهها هزار بچه حزب اللهي است. حالا دو تا دانشجو هم ممکن است همچين کنند. آخوندها همچينند. بابا صد و پنجاه هزار آخوند داريم 53 تا خرابند. بازاري‏ها کلاه بردارند، بابا توي بازار آدم‏هاي خوبي داريم، حالا ده تا هم کلاه بردارند. اداره‏اي‏ها رشوه مي‏گيرند، توي اداره‏اي‏ها هم آدم مخلص و خدوم داريم. حالا چند تا هم رشوه مي‏گيرند. اينکه انسان چهار تا، صد تا، بيست تا را ببيند، يا مثلاً بگويد کاشوني‏ها چنينند، تبريزي‏ها و اصفهاني‏ها چنينند. اين را يه مقداري مواظب قيامت باشيم «کفي بالمرء کذبا» در دروغ مرد هيمن بس که «يحدث بکل مالسمعه». قصه را مي‏کشند که امام حسن مجتبي (عليه السلام) هم چهارصد تا زن گرفت. مي‏گويم که چهارصد تا زن، بچه هاشون چطور بودند. کسي که چهار صد تا زن دارد، لااقل بايد چهارصد تا هم بچه داشته باشد. آخر دروغ شاخ دارد، يه آقاي بزرگواري کساني که زنش مي‏زاييد پولشان مي‏داد. منتهي پير شده بود. توي شلوغي مي‏رفتند به آقا مي‏گفتند خدا به ما بچه داده، يه صد توماني، صد تومان قديم هم خيلي بود. گفتند: آقا خَرَف و پير شده. روز عيد که شلوغ است مي‏روند، دست آقا را ببوسند. مي‏رويم مي‏گوئيم خدا به ما بچه داده، صد تومان مي‏گيريم. نباشد آقا را امتحان کنيم، مرجع تقليد است، رفتند گفتند. توي شلوغي مي‏رفتند، که آقا سرگرم يا اللّه، بفرمائيد باشد. آقا قدمش مبارک، صد تومان. دو مرتبه نيمه شعبان، رمضان، و عيد فطر و قربان و تولد امام حسين (عليه السلام)، بعثت، هفت، هشت دفعه توي عيدها که مي‏ريختند دست آقا را ببوسند، که اتاق پر بود، توي شلوغي دم ظهر که هر کسي گيج است مي‏رفت و مي‏گفت. آقا دفعه هفتم گفت: قدر خانمت را داشته باش، پارسال تا به حال هفت بار برايت زائيده. (خنده حضار) گفت: ديدي گفتم آقا مي‏فهمد. گاهي وقتها طرف روي خود نمي‏آورد، آخه بابا نامردها، امام حسن (عليه السلام) اگر چهارصد زن داشته، چهارصد تا هم، بعد اين زن‏ها کجا بودند؟ خونه شون کجا بود؟ چي چي مي‏خوردند؟ آخه دروغ هم حساب و کتاب دارد. خيلي امام حسن (عليه السلام) مظلوم بود. حديث داريم: «ليس بين الحق و الباطل الا اربع السابع» يعني هر چه شنيدي با هر چه ديدي. «الباطل ان تقول سمعت» حديث داريم در نهج البالغه است. اميرالمؤمننين (عليه السلام) مي‏فرمايد، باطل اين است که مي‏گويي شنيدم. «و الحق ان تقول رأيت» باطل اين است که بگويي شنيدم و حق اين است که بگويي ديدم. حتي با قرائني هم نمي‏شود چيز کرد، حتي اگر يک قاضي مردي را از زير لحاف کشيد بيرون با يک زن نامحرمي نمي‏تواند بگويد زنا کرديد. مي‏تواند توبيخ و تنبيهش کند اما زنا بايد ثابت شود، صِرف اينکه ايشان مي‏رفت که دزدي کند، مي‏رفت که اين خلاف را، بله براي رفتنش و آماده باشش بايد تنبيهش کرد، امّا جرم بايد ثابت شود.
غيبت و تهمت، خوردن گوشت برادر است
خيلي راحت ما آبروي افراد را مي‏ريزيم، اگر از من بپرسند توي جمهوري اسلامي مشکل‏ترين مسئله چيه؟ مي‏گويم، اينکه هيچي ارزان‏تر از آبروي مسلمان نيست. به راحتي آبروي هم را مي‏ريزند. آن وقت هم مي‏داني آبرو ريختن چقدر خطر دارد. از اينکه گوشت کسي را بکني بدتر است، چون اگر گوشت زنده کسي را بکني جايش پُر مي‏شود، آبرو که رفت مثل گوشت مرده است ديگه جايش پر نمي‏شود به همين خاطر گفته‏اند غيبت کردن مثل خوردن گوشت مرده است. گوشت زنده جايش پُر مي‏شود، گوشت مرده جايش پُر نمي‏شود. چرا مي‏گويند، غيبت کردن مثل گوشت مرده است، چون مرده نمي‏تواند از خودش دفاع کند. اين آقايي هم که غيبتش را مي‏کني نيست که از خودش دفاع کند. اصلاً يک بابي داريم به نام: «باب النهي بالقول بغير علم» باب فقهي است. چيزي را که نمي‏داني نگو. «لاتقف ماليس لک به علم» چيزي را که نمي‏دانيد، نگوئيد. از تهمت هايي که به امام حسن (عليه السلام) زدند راجع به اين است. امامان ما هيچ نقطه ضعف، صد سال بعد از شهادت امام حسن (عليه السلام) منصور دوانيقي پول داد به يک قاضي نامرد. گفت: حديث جعل کن براي شکستن بني هاشم. هر چي شنيده‏ايد تحقيق کنيد، توي اينترنت، يا کتاب باشد بدون تحقيق چيزي را قبول نکنيد من دنباله بحثم باز بحث دارم، وقت اين جلسه تمام شد.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد، ما را از انواع تهمت‏ها، توطئه‏ها، سم پاشي‏ها، گرايش به باطل حفظ فرما.
خدايا! تمام عقيده‏ها و گرايش‏ها و گفتار و کردار ما را طبق حق قرار بده.
خدايا! به دست ما آبروي هيچ مسلماني از بين نرود.
خدايا! اگر تا حالا لغزشي از ما سرزده، لطمه به عِرض و آبروي کسي زده‏ايم، گذشته‏هاي ما را بيامرز.
«والسلام عليکم و رحمة اللّه»