1381/10/5 سيره امام حسن مجتبي(عليه السلام) -3 بايگاني سالانه - 1381
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
امسال ماه رمضان گذشته سيره اهل بيت را گفتيم. مقدار کمي از هر معصومي، رسيديم به امام حسن مجتبي (عليه السلام) يه چند تا خاطره از امام حسن (عليه السلام) بگويم و يه مقداري مسائلي که به درد، يعني لازم است بدانيم.
برخورد مناسب پيامبر (ص) با کودکان
از نظر برخوردِ با بچّه، روايتي ديدم که: حضرت در نماز عشا، سجده رفت. امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) کوچولو بودند، رفتند روي کمر پيامبر (صلي اللَّه عليه و آله و سَلَّم) بازي کنند، حضرت براي اينکه اينها ناراحت نشوند خيلي آرام سرش را از سجده برداشت. يعني اينقدر توي خانه مسائل عاطفي، انس بچّه با پدر و پدر بزرگ. چون حديث داريم که: «مَن کان به حبّي فليتصبّي، يا صبّي»، هر که بچّه دارد خودش هم بچه شود. احترام کودک، ما الان چيزي داريم به نام «روانشناسي کودک» نميدونم «برنامه کودکان»، «روزنامه بچهها»، دنيا براي کودک، کتابش، بازي اش، اسباب بازي هايش، روانشناسي اش، کارهاي هنري، سرگرمي اش، علمي اش، براي کودک خيلي کار کرده، اما من يک سئوال ميکنم از شما که: تا کنون تمام اين دکترهاي روانشناسي، جامعهشناسي و تمام اين هنرمند هايي که براي کودکان طراحي ميکنند در وقتهاي حساس هم حاضرند کودک را به ميدان بگيرند، آياتي در قرآن کريم داريم؛ «خلق لکم»«سخّر لکم»، براي شما آفريد، مسخّر شما کرد «متاعاً لکم» بگذار شعر بخوانم. ابر و باد و مه و خورشيد و، هستي براي بشر است و بشر براي چيست؟ «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» هستي براي بشر است و بشر براي عبادت و در عبادت قلّه عبادتها نماز است، توي نماز مهمتر جاي نماز سجده است. آن وقت توي سجده بچّهها ميروند روي کمر پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) بازي ميکنند، آن حضرت بازي آنها را بهم نميزند. اين احترام کودک است. ما وقتي اسلام را ميفهميم، يعني وقتي قدر آب معلوم ميشود که تشنه باشيم. اينکه افطار خوشمزه است به خاطر اينکه آدم يک چند ساعت گرسنگي کشيده. ما وقتي، کساني که براي دنياي کودک طراحي کرده، مقاله و تحقيقات کرده، همه را جمع کنيم، بگوئيم اين را ما ميگوئيم، حالا شما بگوئيد که چه کردهايد. بعد يواش کمرش را بلند ميکرد که بچّهها نيافتند بعد از نماز هم روي زانو مينشاند آنها را، و در يک ماجراي ديگر يک زني آمد يه بچّهاي، يه زن عربي، يه بچّهاي، بچّهاش را داد به حضرت، حضرت بچّهاش را بغل گرفت، حالا براي اينکه اسم روي آن گذارد. يا اذان بگويد. بچه ادرار کرد، مادرش جيغ زد، فرمود چرا جيغ زدي؟ فرمود: لباس پيامبر نجس شد، فرمود خوب نجس شود، ميشورم، جيغي که زدي در روح بچه اثر گذاشت، ترسيد. کدام روانشناسي و مقاله نويس و دکتر متخصص اطفال و کسي که راجع به طفل و کودک کار کرده، حاضر است بچه لباسش را نجس کند و مادر را توبيخ کند که جيغ نزن، بگذار ادرار کند، من ميروم ميشويم. احدي تا کنون پيدا نشده يک کاري کند که يک قدم از اسلام بالاتر باشد. «الاسلام يعلو» هنوز اسلام بالاست «و لا يعلي عليه».
برخورد کريمانه امام حسن (ع) با همسايه يهودي
دو سه تا خاطره هست بلد نبودم تا ديشب، ديشب ياد گرفتم. زيادي گوش بدهيد اين حديث را من تا ديشب بلد نبودم، امام حسن مجتبي (عليه السلام) يک همسايه يهودي داشت، دستشويي اين همسايه ديوارش شکافته شد، آبهاي آلوده و فاضلاب آمد خونه امام حسن (عليه السلام). آن حضرت هيچي نگفت. يه روز زن همسايه آمد خونه امام حسن (عليه السلام) ديد ديوار شکافته شده، آب نجس آمده اين طرف، دويد رفت به شوهرش گفت آقا، آبهاي فاضلاب آمده خانه امام حسن (عليه السلام). مرد يهودي آمد عذرخواهي کرد، چرا نگفتي، فرمود: «امرني جدي» جدّم پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) امر کرده، «بإکرام الجار» که همسايه را کاري نکنيد که خجالت بکشد. من اگر بگويم که خانه شما، خانه ما را نجس کرده تو خجالت ميکشيدي. من براي اينکه خجالت نکشي، روي خودم نياوردم، داريم «فَاَسلم اليهودي»، يهودي اسلام آورد. ما اگر نايلون زباله را يه وقت مقابل خانه همسايه بگذاريم، البته نبايد بگذاريم، داد و بيداد. گاهي وقتها توي ماشين مينشينيم براي اينکه پياده شويم و زنگ را بزنيم، بوق ميزنيم. بابا توي ماشين که مينشيني ده تا همسايه اذيّت ميشود. شما به اين خانه کار داري لطفاً پياده شو، درب اين خانه را بزن، آخه چرا به خاطر اينکه توي اين خانه کار دارد، براي اينکه از ماشين پياده نشود، بوق ميزند، مثلاً ده تا خانه اذيّت ميشوند. «امرني جدي باکرام الجار» خوب. اعتکاف را لابد شنيدهاند از دستورات اسلام است که انسان در ماههاي عزيزي در شبهاي عزيز مستحب است که مثلاً سه روز برود در مسجد. به قول امروزيها بنزينگيري و خودسازي کند، يه فراغتي براي بازگشت به خويشتن، مثل اينها که درب را ميبندند به حساب و کتابشان برسند، به حساب و کتاب خودش آدم برسد. امام حسن (عليه السلام) معتکف بود يه مسلمان گفت آقا من يه کاري به شما دارم اعتکافش را شکست. خيلي مهم است که انسان اعتکافش را بشکند. اين حق الناس خيلي مهم است. شما اگر ميگويي «مالک يوم الدّين» وسط نمازي يه کسي گفت: من از شما طلب دارم، طلبم را بده اگر ناراضي است که شما نمازت را ادام بدهي، نمازت را بشکن، برو طلب مردم را بده، برگرد دوباره «اللَّه اکبر». از امام حسن عليه السلام) ميگويم، آشنا شويم با امانمان، الگوهاي ما چي اند؟ الان بچّهها ميروند عکسي روي پيراهنشان، چيه؟ ميگويد در تاريخ فلان مثلا اين فلان شيرينکاري را کرد. آن وقت ما اماماني داريم که سر تا پا کارهايشان شيرينکاري بود.
قطع طواف، براي برآوردن حاجت مردم
امام حسن (عليه السلام) داشت طواف ميکرد، يه کسي با ايشان کاري داشت، طوافش را رها کرد. گفتند: آقا چرا طواف را رها ميکني. فرمود: حاجت بردار مؤمن، حاجت و مشکل کسي را حل کند از حج و عمره بهتر است. طواف که جزء حج است. هم اعتکافش را شکست، در يک ماجرا اعتکاف و در يک ماجرا طوافش را شکست و در يک ماجرا آب کثيف خانه يهودي را تحمل کرد که همسايه آزاري نکند. از نظر علمي: پادشاه روم سئوالات خيلي سنگيني را جمع کرده بود، براي معاويه فرستاد، معاويه ديد که بلد نيست، اينها را جز علي (عليه السلام) کسي نميتواند جواب بدهد. آوردند نزد علي (عليه السلام) فرمود: برويد پهلوي امام حسن (عليه السلام) جوابش را به شما ميدهد، رفتند همه مسائل فنّي را امام حسن (عليه السلام) جواب داد. يه کسي به امام حسن (عليه السلام) رسيد، گفت: تو ما را ذليل کردي، براي اينکه صلح معاويه را قبول کردي. فرمود: «انّي لم اجداً انصارا»، من يار نداشتم، اگر ياري ميداشتم، معاويه تمام افراد دانه درشت لشگر مرا خريد. يک عده هم ترسيدند، فرار کردند، يه عده هم همهاش، دنبال بهانه ميگشتند دَر بروند، يار واقعي نداشتم، وگرنه ميجنگيدم. يه کنيزي يه دسته گل به امام حسن (عليه السلام) هديه کرد. امام حسن (عليه السلام) فرمود: آزادش کنيد، گفتند: آقا يه کنيز و يک دسته گل، آزاد، فرمود: بله، قرآن ميگويد: «اذا حييتم بتحيّة فحيّوا باحسن» آيه قرآن است. که اگر يه کسي خدمتي به شما کرد خدمت بهتر بهش بکنيد. «اذا» زماني که «حيّيتم بتحيّة فحيّوا باحسن».(شما الحمداللَّه همه ليسانسيه، راستش را بگوئيد، از باقي ليسانسيهها بپرسيد. شما که هنوز امتحان ندادهايد. کدام يک از آقايان فارغ التحصيلان دانشگاه سالي يک تلفن به رئيس دانشگاه ميزند، که آقا سلام من فلاني هستم، فارغ التحصيل دانشگاه شما هستم، ميخواستم يک سلامي خدمت شما بگويم، چون حق استادي داري. اصلاً توي اين ترم و واحد درسمان پهلوي استاد بود، سلامش ميکنيم، که اين ترم با او کاري نداريم، از بغل ما هم رد شود. بعضي ممکن است، سلام بکنند و بعضي نکنند. بابا درس داده «من علّمني حرف فقد صيّرني عبداً». يک دسته گل داد، گفت: براي هميشه آزاد.)
احسان امام حسن (ع) به بدگويان
شخصي از امام بدگويي کرد، دري و وري ميگفت: روزي امام حسن مجتبي (عليه السلام) را ديد، دارم سيره امام حسن (عليه السلام) را ميگويم. امام حسن (عليه السلام) را ديد سوار اسب، اين شخص شاعر هم بود، نگاهي کرد و، امام فرمود: خيلي به من نگاه ميکني، فرمود: خيلي اسبت قشنگ است. پياده شد، فرمود: افسار اسب را بگير، مال تو. با اينکه به من فحش دادي، اصلاً روي خودش نياورد. حالا کي مثلاً يه همچي روحيهاي دارد. اينها، لياقت رهبري را، اينها دارند. بعضي هستند اگر سي سال پيش، من سراغ دارم الان هم ميدانم کيه، مرده است، خدا بيامرزدش، دستش را دراز کرد با يک بزرگواري، بزرگواري دستش را دراز کرد، دست بدهد با يک بزرگواري ديگر، تا اون دستش را آورد، دست بدهد، فوري دستش را پيش کشيد، گفت: اين به خاطر اينکه يازده سال پيش، من ديدنِ تو آمدم و تو بازديد من نيامدي. اين عوض آن. گاهي يه نقطه ضعفي، يه چيزي يه جايي بوده که حالا مثلاً، حرف زشت زد به امام. شاعر هم بود، بعد امام ديد به اسبش نگاه ميکند، گفت اسبت خوب است. گفت، کالِ تو. مردي خدمت امام حسن (عليه السلام) رسيد. مقداري زياد درهم به او داد، خوب درهم چون طلا و نقره است، سنگين بود. ظاهراً حالا اين پيرمرد بوده، نتوانسته بلند کند يا مثلاً حالا چه جور بوده، پنجاه هزار درهم بود،گفت، به يه کسي بگو برايت بياورد، يه کسي آمد، فرمود، يه چيزي هم به تو بدهيم، يک لباس بلند داشت، داد به اون آقايي که آمده اين را ببرد. ما وقتي ميخواهيم بدهيم به دانه درشتها ميدهيم، مثلاً بنده توي تلويزيون فرض کنيد يه کسي ميخواهد هديهاي به من بدهد. به من ميدهد ولي به خانواده من که مثلاً زحمت کشيده براي من غذا پخته، بچّه داري کرده، فرصت کردهام مطالعه کنم، اگر او کمک نميکرد که من نميتوانستم کمک کنم، او را يادش رفته. ما افرادي هستند، مثلاً غذا ميخوريم از صاحبخانه تشکر ميکنيم اما کسي که پاي ديگ است چي آشپز را يادمان ميرود. معمولاً در يک پادگان و دانشگاه، چهرهها ميآيند. نهضت سوادآموزي تا حالا من چهار تا لوح از يونسکو گرفتهام، منتهي زحمت اونها کشيدهاند که کلاسها و بيسوادها را جمع کردهاند، تو روستاها هجرت کردهاند، با حقوق کم، از پدر و مادر جدا شدهاند، سرما و گرما، برف و يخ ماندهاند، زحمت کشيدهاند، اما پشت تلويزيون بنده لوح گرفتهام. اين يکي از اشتباهات ماست. از خيليها غافليم. امام حسن مجتبي (عليه السلام) هديه داد به يه کسي، هديه سنگين بود، ميخواست يکي آمد کمکش کند. گفت يه چيزي هم به تو بدهم. (اگر بنده رفتم مثلاً اصفهان سخنراني، ميخواهند دو تا جعبه گز بدهد، خوب اين برادر پاسدارم هم، اين هست و اين هم که پشت فرمان نشسته من را بُرده، خوب يه جعبه هم به او بده. يکي هست هنوز توي ذهنم هست، چهارده سال است ميخواهد به من يه نهار بدهد، فقط گفته ميخواهم پاسدارهايت نباشند. (خنده حضار) يعني سخاوتش در حد يک آبگوشت است). انسان وقتي ميخواهد يه چيزي بدهد. بالاخره اين بچه هم دارد، نگاه ميکند. اصلاً ممکن است حقّش نباشد، حقّش هم نباشد بايد بهش بدهي.
توجّه به توقّعات طبيعي مردم
قرآن بخوانم، قرآن ميگويد: «يه کسي مرده است، داريد ارثش را تقسيم ميکنيد، بچهها نشستهاند يکي است وارد ميشود، وارث هم نيست. ميگويد: السلام عليکم. ميگويد: يه خوردهاش را بهش بدهيد، بالاخره نگاهش خورد. کسي که نگاهش بهش افتاد. بله اگر نگاه نميکرد. بله اگر يه جعبه سيب آوردند پهلوي من، هر کس ديد دو تا سيبش را بردارد و بخورد، يه وقت است که سيب را ميآورد و کسي نميفهمد، نفهمد توقع هم ندارد، اما وقتي ديد براي او توقع پيدا ميشود و اين توقعات را بايد عمل کرد، آيهاش اين است؛ «و اذا حَضَر القسمه» يعني حاضر شد سَرِ قسمت دارند تقسيم ميکنند «حَضَر» اين هم حاضر شد، گفت: السلام عليکم. اما البته اگر شخصي باشد نه اگر بيت المال بود، پتو را بهش بده بردارد ببرد. اين مال شخصي است. يعني تفقّد از افراد گمنام. من چند تا سؤال ميکنم.
- تا کنون از خادمين مسجد هم تشکر شده؟
- تا حالا از آشپزهاي وزارتخانهها و ادارات و مسجدها تشکر شده؟
(از خادمهاي چيز تشکر شده؟ يه کسي يه سيلي خوبي به من زد، من يه شب افطاري دادم، همه شخصيّتها از دو گروه و جناح سياسي که در کشور هستند. افطار دعوت کردم ولي همه چهره درشت بودند، يکي آمد خانه ما، از آن سياسيها، گفت: آقاي قرائتي من پريشب خانه تو را ديدم. گفت: خوب اين هم کار درستي نيست، رفتم همه باغبانها را دعوت کردم توي پادگان هر چه باغبان است چون خانه ما توي پادگان بود، همه باغبانها را دعوت کردم، چون ديدم کارت غلط است ميخواستم تو را گوشمالي بدهم، گفتم خيلي متشکرم، من غافل شدم، بله آدم غافل ميشود. ما غافل ميشويم از افرادي که خدمت ميکنند ولي گمنامند، توي جمهوري اسلامي براي گروه سرود، يه کسي که سرود ميگويد، تشويق ميشود. من نميگويم تشويق نشود. گروه سرود تشويق بشود، اما آدم داريم پنجاه سال است اذان ميگويد، احدي احوالش را نپرسيده. اينها يه خورده، به همين خاطر اگر از گُل زدن تشويق شد. اما اگر کسي يه دور تاريخ ايران را حفظ است، تشويق نميشود. نميگويم از فوتبال تشويق نکنيد، ميگويم همانطور که او گل زد تشويقش کرديد، کسي را هم که يک کار علمي کرده است هم.... از شيرين کاريهاي امام حسن (عليه السلام) اين بود که افراد گمنام را هم تشويق ميکرد. بسيار خوب). راجع به امام حسن (عليه السلام) مسئلهاي هست که ميگويند زنهاي زيادي گرفت و طلاق داد: اول بهتون بگويم که طلاق بدترين چيز است، حديث داريم شعار و سخنراني آبکي هم نيست. اينکه ميگويم متن حديث است که: «منفورترين و بدترين حلالها نزد خدا طلاق است» حلال است، مثل آبِ لجنِ توي جوي، شرعاً پاک است، خوردني حلالي است، اما بدترين حلال و چطور ميشود ما بگوئيم امام حسن (عليه السلام)، ماجرا اين بود بني اميّه براي اينکه امام حسن (عليه السلام) را بشکنند. چون امام حسن (عليه السلام) عين امام حسين (عليه السلام)، عين پدرش اميرالمؤمنين (عليه السلام) خانه افراد غذا ميبرد، به خاطر اينکه به فقرا ميرفت چيزي ميداد و محبوب شده بود. ميگفتند ايشان ميرود درب خانه فقرا چيزي ميدهد. آن وقت خانه هر فقيري ميگفتند: اين هم خانمش هست. و لذا گفتند: امام حسن (عليه السلام) چهارصد زن گرفت و طلاق داد. از تهمتهاي مهمّي بود که به امام حسن مجتبي (عليه السلام) زدند. متني دارد برايتان بگويم، مال مرحوم مطهري است. برايتان بخوانم، يادش به خير!
تهمت طلاق به امام حسن (ع)، از سوي بني عباس
در اينجا لازم است که به يک شايعه بي اساس که دست جنايتکار خلفاي عباسي آن را بوجود آورد، و در ميان عموم مردم شهرت يافته، اشاره مختصر کنم، در ميان عموم مردم شهرت يافته و در بسياري از کتابها هم نوشته شده. (اولاً، که بهتون بگويم، نوشتن توي کتابها سند نيست. آقا من ديشب توي اينترنت، بابا اينترنت يعني ديوار خيابان، هر کسي ميتواند بگويد زنده باد يا مرده باد، مگر اگر شما توي اينترنت ديدي حق است؟ آقا من توي خيابان تهران ديدم، ديوار تهران مگر با ديوار سبزوار و جهرم فرقي ميکند. يک کيلو ذغال بده به يه کسي، بگو بنويس مرگ بر...، آن هم مينويسد مرگ بر...، يک کيلو ذغال ميخواهد و يک آدم گُشنه، يک کيلو ذغال، اينترنت چيزي نيست که، خودِ وسيله تکنولوژي است، من ديشب توي اينترنت ديدم، ديده باشي. قرآن ميگويد: «ان جاءکم فاسق بنبأٍ فَتَبَيّنوا». راحت ميشود همه چيزي گفت، بنده تفسير نورم را روي اينترنت گذاشتهام، هم ميشود تفسير گذاشت و هم نهج البلاغه، هم ميشود، الان مراجع ما سايت دارند، يعني مثل ديوار ميماند. ديوار را هم ميشود زنده باد، هم مرده باد، مثل کاغذ است، اينکه توي اينترنت ديدم مثل اينکه، راحت ميشود آبروي همديگر را بُرد، بسياري از افراد فاسد سايت دارند و هر چي هم ميخواهند بگويند، اصلاً جُک درست ميکنند و مقدّسات را مسخره ميکنند. آيهاي داريم که: «اَباللَّه و آياته کنتم تستهزؤون» ميترسم غلط خوانده باشم. يعني براي خدا هم جُک درست ميکني؟ براي دين هم؟ ممکن است همه چيز را به مسخره بکشيم صِرف اينکه آقا توي کتاب نوشته، نوشته باشد. آقا، آقا بالاي منبر گفت، بسم اللّه الرحمن الرحيم: بايد تحقيق کرد. نه نوشتن و نه، دليل بر اين است که حق است. آيا خواهد شد که زماني مردم ما حق گرا باشند. خدا رحمت کند مرحوم شهيد بهشتي را چنان شايع کردند که ايشان در تهران يک خانه دارد که ماشينهاي هيجده چرخ برنج رفت توي سردابش تاب خورد، برنج خالي کرد. اصلاً يک نفر نيست که بگويد توي تهران سردابي که تويش هيجده چرخ دور بزند، حالا اين همه برنج ميخواهد چه کند؟ آخه يه آدم اين همه برنج ميخواهد چه کند؟ همينطور ميگويند چهارصد تا زن داشت امام حسن مجتبي (عليه السلام). مرحوم مطهري، کلمه از مرحوم مطهري است) در ميان مردم شهرت يافته و در بسياري از کتابها هم نوشته شده که امام حسن مجتبي (عليه السلام) فرزند برومند اميرالمؤمنين (عليه السلام) از کساني بوده که زياد زن ميگرفته و طلاق ميداده و چون ريشه اين شايعه از يک قرن بعد از وفات امام بوده. (امام حسن مجتبي (عليه السلام) که شهيد شد. تا يه قرن بعد هم اين حرفها نبوده. يه قرن بعد بوده و همه جا پخش شد.) دوستان آن حضرت هم بدون تحقيق در اصل مطلب و بدون توجه به اينکه اين کار در اسلام يک کار مبغوضي (مورد غضب). منفوري است و شايسته مردم عيّاش و غافل است، نه شايسته مردي که يکي از کارهايش اين بوده که پياده به حج ميرفت (25) بار ثروت و دارايي خودش را را بارها با فقرا تقسيم کرد. (بعد حالا ميگويد:) چنانچه ميدانيم در گردش خلافت از امويان به عباسيان... (اين يک مسئله سياسي است. ما زمان خودمان يه مرتبه ديدم گفتند عکس امام (خميني ره) تومان است. شما نميدونم يادتان ميآيد يا نه، عکس امام توي ماه است. حالا) خوشبختانه محققان با ارزش عصر اخير در اين زمينه تحقيقاتي کردهاند و ريشه اين دروغ را پيدا کردهاند. اول کسي که اين دروغ را بافت، يک قاضي بود که اين قاضي منصوب منصور دوانيقي بود که به امر منصور دوانيقي مأمور شد که اين شايعه را درست کنند.
شايعه پراکني و جاسوسي، نشانه افراد منافق
دکتر شريعتي يه چيزي ميگويد؟ ميگويد که: شايعه را دشمن سفارش ميدهد. يکي هم اين سفارش را ميگيرد ميسازد، عوام هم پخش ميکنند. اجمالاً امام حسن (عليه السلام) اين است. حالا بدين مناسبت يه مقداري راجع به شايعه صحبت کنيم: عرض کنم که سوره توبه آيه 47 قرآن ميفرمايد که: «توي جبهه يک عده ميخواستند جيم شوند ميگفتند: اجازه بده مرخصي، خواهرم عروس ميشود، عمهام مريض است، ميخواستند از سربازي فرار کنند، قرآن ميگويد که: «اول به اينها اجازه نده». «لِمَ اذنت لَهُم»: چرا به ايشان اجازه دادي؟ «لا يستأذنک الذين يؤمنون»: اوني که ايمان دارد توي جبهه ميايستد، مرخصي نميرود، جيم نميشود. «انَّما يَستأذنک الذين لا يؤمنون»: اون هايي اجازه مرخصي ميگيرند که ميخواهند جيم شوند. ايمان به خدا و قيامت ندارند. «و ارتابت قلوبهم» قلبهاي اينها «ريب» دارند، شک دارند. دو دل اند، بعد ميفرمايد که: « ولو اراد الخروج» اگر اينها واقعاً بچه جبهه بودند، آماده بودند، دوره ميديدند. حالا بعد ميفرمايد که: «ولو خرجوا فيکم» اگر همه خارج شوند با شما جبهه بيايند «ما زادوکم الاّ خبالاً و لاَوضعوا اخلالکم»، يعني بين شماها شايعه پخش ميکنند. اين سربازها به درد نميخورند چون منافق و ترسو، و ايمان ندارند، بهانه ميگيرند، به بهانه ميخواهند مرخصي بگيرند. اگر هم بيايند، «اَوضعوا خلالکم» يعني شايعه به وجود ميآورند، براي چي؟ «يبغونکم الفتنه»: ميخواهند فتنه به وجود بياورند. «عوفيکم سمّاعون لهم»: ميخواهند اطلاع فروشي کنند، اطلاعاتي ميگيرند و اطلاعات محرمانه را. «لقد ابتغوا الفتنه»: اينها قبلاً هم اطلاع فروشي ميکردند. «و قلَّبوا لک الامور»: امور را براي شما قلب ميکنند، واژگون ميکنند. اجمالاً در سوره توبه چند تا آيه هست براي افراد که ايمان ندارند و نبودشان و حضورشان بهتر است شايعه، حديث داريم: «کفي بالمرء کذبا» در دروغ گويي مرد همين بس «ان يحدث بکل مالسمعه» هر چي شنيد نقل ميکند. هر چي شنيد بايد نقل کند. هر چي شنيديم بايد تحقيق کنيم به خصوص آدمهاي تحصيل کرده، هرچي شنيديد تحقيق کنيد. البته من دفاع نميکنم. جرم هايي هست و جنايتکاراني هستند و اما بيائيم يه مرتبه، يه موجي راه بياندازيم دانشگاه اينچنين است. بابا توي دانشجوها دهها هزار بچه حزب اللهي است. حالا دو تا دانشجو هم ممکن است همچين کنند. آخوندها همچينند. بابا صد و پنجاه هزار آخوند داريم 53 تا خرابند. بازاريها کلاه بردارند، بابا توي بازار آدمهاي خوبي داريم، حالا ده تا هم کلاه بردارند. ادارهايها رشوه ميگيرند، توي ادارهايها هم آدم مخلص و خدوم داريم. حالا چند تا هم رشوه ميگيرند. اينکه انسان چهار تا، صد تا، بيست تا را ببيند، يا مثلاً بگويد کاشونيها چنينند، تبريزيها و اصفهانيها چنينند. اين را يه مقداري مواظب قيامت باشيم «کفي بالمرء کذبا» در دروغ مرد هيمن بس که «يحدث بکل مالسمعه». قصه را ميکشند که امام حسن مجتبي (عليه السلام) هم چهارصد تا زن گرفت. ميگويم که چهارصد تا زن، بچه هاشون چطور بودند. کسي که چهار صد تا زن دارد، لااقل بايد چهارصد تا هم بچه داشته باشد. آخر دروغ شاخ دارد، يه آقاي بزرگواري کساني که زنش ميزاييد پولشان ميداد. منتهي پير شده بود. توي شلوغي ميرفتند به آقا ميگفتند خدا به ما بچه داده، يه صد توماني، صد تومان قديم هم خيلي بود. گفتند: آقا خَرَف و پير شده. روز عيد که شلوغ است ميروند، دست آقا را ببوسند. ميرويم ميگوئيم خدا به ما بچه داده، صد تومان ميگيريم. نباشد آقا را امتحان کنيم، مرجع تقليد است، رفتند گفتند. توي شلوغي ميرفتند، که آقا سرگرم يا اللّه، بفرمائيد باشد. آقا قدمش مبارک، صد تومان. دو مرتبه نيمه شعبان، رمضان، و عيد فطر و قربان و تولد امام حسين (عليه السلام)، بعثت، هفت، هشت دفعه توي عيدها که ميريختند دست آقا را ببوسند، که اتاق پر بود، توي شلوغي دم ظهر که هر کسي گيج است ميرفت و ميگفت. آقا دفعه هفتم گفت: قدر خانمت را داشته باش، پارسال تا به حال هفت بار برايت زائيده. (خنده حضار) گفت: ديدي گفتم آقا ميفهمد. گاهي وقتها طرف روي خود نميآورد، آخه بابا نامردها، امام حسن (عليه السلام) اگر چهارصد زن داشته، چهارصد تا هم، بعد اين زنها کجا بودند؟ خونه شون کجا بود؟ چي چي ميخوردند؟ آخه دروغ هم حساب و کتاب دارد. خيلي امام حسن (عليه السلام) مظلوم بود. حديث داريم: «ليس بين الحق و الباطل الا اربع السابع» يعني هر چه شنيدي با هر چه ديدي. «الباطل ان تقول سمعت» حديث داريم در نهج البالغه است. اميرالمؤمننين (عليه السلام) ميفرمايد، باطل اين است که ميگويي شنيدم. «و الحق ان تقول رأيت» باطل اين است که بگويي شنيدم و حق اين است که بگويي ديدم. حتي با قرائني هم نميشود چيز کرد، حتي اگر يک قاضي مردي را از زير لحاف کشيد بيرون با يک زن نامحرمي نميتواند بگويد زنا کرديد. ميتواند توبيخ و تنبيهش کند اما زنا بايد ثابت شود، صِرف اينکه ايشان ميرفت که دزدي کند، ميرفت که اين خلاف را، بله براي رفتنش و آماده باشش بايد تنبيهش کرد، امّا جرم بايد ثابت شود.
غيبت و تهمت، خوردن گوشت برادر است
خيلي راحت ما آبروي افراد را ميريزيم، اگر از من بپرسند توي جمهوري اسلامي مشکلترين مسئله چيه؟ ميگويم، اينکه هيچي ارزانتر از آبروي مسلمان نيست. به راحتي آبروي هم را ميريزند. آن وقت هم ميداني آبرو ريختن چقدر خطر دارد. از اينکه گوشت کسي را بکني بدتر است، چون اگر گوشت زنده کسي را بکني جايش پُر ميشود، آبرو که رفت مثل گوشت مرده است ديگه جايش پر نميشود به همين خاطر گفتهاند غيبت کردن مثل خوردن گوشت مرده است. گوشت زنده جايش پُر ميشود، گوشت مرده جايش پُر نميشود. چرا ميگويند، غيبت کردن مثل گوشت مرده است، چون مرده نميتواند از خودش دفاع کند. اين آقايي هم که غيبتش را ميکني نيست که از خودش دفاع کند. اصلاً يک بابي داريم به نام: «باب النهي بالقول بغير علم» باب فقهي است. چيزي را که نميداني نگو. «لاتقف ماليس لک به علم» چيزي را که نميدانيد، نگوئيد. از تهمت هايي که به امام حسن (عليه السلام) زدند راجع به اين است. امامان ما هيچ نقطه ضعف، صد سال بعد از شهادت امام حسن (عليه السلام) منصور دوانيقي پول داد به يک قاضي نامرد. گفت: حديث جعل کن براي شکستن بني هاشم. هر چي شنيدهايد تحقيق کنيد، توي اينترنت، يا کتاب باشد بدون تحقيق چيزي را قبول نکنيد من دنباله بحثم باز بحث دارم، وقت اين جلسه تمام شد.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد، ما را از انواع تهمتها، توطئهها، سم پاشيها، گرايش به باطل حفظ فرما.
خدايا! تمام عقيدهها و گرايشها و گفتار و کردار ما را طبق حق قرار بده.
خدايا! به دست ما آبروي هيچ مسلماني از بين نرود.
خدايا! اگر تا حالا لغزشي از ما سرزده، لطمه به عِرض و آبروي کسي زدهايم، گذشتههاي ما را بيامرز.
«والسلام عليکم و رحمة اللّه»
|