1381/10/26 تفسير سوره قصص -17 بايگاني سالانه - 1381
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
اين جلسه هم در خدمت دانشجويان عزيز هستيم که در دانشکده کشاورزي و منابع طبيعي. در آن جلسه براي طبيعت يه چيزي گفتم و در اين جلسه هم براي کشاورزي يک حديث بخوانم بعد بحثم را رسماً ادامه بدهم. يک حديث ميخوانم من اين حديث را تقريباً سي سال پيش از حفظ بودهام. يادم هست در زمان طاغوت ما را بردند دانشکده کشاورزي براي دانشجوها صحبت کنيم. طلبه نويي بودم و اين حديث را آنجا خواندم، اين حديث از آن حديث هايي است که خيلي سال است من حفظم.
امام (عليه السلام) فرمود، «اذا قامت الساعة»، «اذا» زماني که «قامت» بپا شد، «الساعة» يعني قيامت، اگر قيامت بپا شد. قيامت که به پا ميشود طبيعي که بپا نميشود. «اذَا الشَمْسُ کوِّرَت وَ اِذَا النُّجُومُ انکدَرَت وَ اِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ»، کوهها از زمين کنده ميشود به حرکت بيافتد بعد از «سيِّرت»، «دکت» بعد از «دکت» سنگهايش بهم ميخورد، شن ميشود، شنها به هم فشار ميآورد، لِه ميشود. «کالْعِهنَ الْمَنقُوشٌ» پنبه ميشود، نور خورشيد گرفته و نظام ديگري ميشود، زمين همه يک سطح ميشود. مغز زمين گداختگي اش به شکم درياها ميخورد، درياها به جوش ميآيد «وَ اِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَت» يک شرائط خاصي است.
غرس نهال، حتي در آستانه قيامت
حديث داريم: اگر در همان شرايط خاص که قيامت دارد بپا ميشود، «وَ في يَد اَحَدَکم» و حال آنکه در دست يکي از شماها «الفصيله» اگر ديديد قيامت بپا ميشود و در دست يکي از شماها نهالي است. اگر ميتوانيد بکاريد، بکاريد، يعني در خطرناکترين شرائط دست از کشت و کار برنداريد. « اِذَا قامت الساعه و في يَد اَيْديکم الفصيله» حالا باقي جملهاش را «فَلِيَغرسَها»، غرس، اين نهال را بکاريد. يعني چيزي مانع چيزي نبايد بشود. ما يک دوستي داشتيم، شب عروسي دخترش، که عروس ميبردند خانه داماد، ماشين گل و کذا، در شب عروسي گفتند: آقا پسر شما در جبهه شهيد شد، يک مرتبه وا رفت و فکر کرد و گفت شهادت براي پسرم خير بود و عروسي هم براي دخترم خير است و نبايد آن خير جلوي اين خير را بگيرد. يکي از سنتهاي غلطي که در جامعه ما هست اين است که يک مادربزرگي از دنيا ميرود، ميگويند تا يک سال عروس و دامادها فاصله بياندازند، خوب مرگ او خدا رحمتش کند و عروس و داماد هم خدا سلامتش بدارد، يعني خدا رحمتش کند ضرري به سلامتش بدارد، ندارد. يک کسي سرما خورده بود گفتند! سرما خوردهاي خربزه نخور، گفت: مرا ميبيني هم سرما ميخورم و هم خربزه. البته اين با هم منافات دارد، البته اين شوخي ميکرد. به هر حال اين شرايطي که، ما يه خورده مِن و مِن ميکنيم توي تحصيلات، الان هوا گرم است يا عيد است. نميدونم بين دو ترم يا هوا سرد است، اين رقمي آدم دانشمند نميشود. هم حوزه و هم دانشگاه بايد يک نهضتي بکنند. تعطيلات را کم کنند. علاوه بر اينکه مقام معظم رهبري فرمودند: دولت بايد يک قيامي بکند، تعطيلات را کم کند. ما خيلي تعطيلات داريم من نميدونم دانشگاه و حوزه سالي صد و چند روز درس ميخوانند، يعني بالاخره فکر نميکنم نصف سال را درس بخوانند. سال 365 روز است مثلاً در سال 180 روز جدّي درس ميخوانيم؟ حالا نميدونم حوزه يا دانشگاه تعطيلات زياد است. ما بايد از عمرمان استفاده کنيم (من حديثي را تکرار ميکنم بعضي وقتها ميگويند اين حديث را خواندهايد، چه اشکال دارد، بگذار ده بار بخوانم، خيلي حديث مهم و عجيبي است ببينيد زيادي گوش بدهيد. آرايشگاهي آمد صورت آقا را اصلاح کند، لبهاي اميرالمؤمنين تکان ميخورد اين قيچي دستش بود، گفت آقا لبهايت را نگهدار، من اين موي روي لب را بزنم، فرمود ميخواهي بزن يا نزن. من لبم را نگه دارم يک «سبحان اللّه» عقب ميافتم يعني يک آن نبايد من عمرم تلف بشود. ما همينطور راحت عمرمان را تلف ميکنيم جواني شب يلدا بنشينيم هندوانه بخوريم، هيچکاري ديگه. اين شبهاي 14 ساعتي اينقدر اين عروسهاي باسواد ميتوانند خاطرات علمي شان را براي مادرشوهرها براي پدربزرگها بگويند و اينقدر مادر شوهرها ميتوانند خاطرات تجربيشان را براي نسل نو بگويند. چه خاطراتي از گذشته ميشود منتقل کرد. منتهي ما حرام ميکنيم، خيلي عمرمان حرام ميشود. نه)
تأکيد پيامبر (ص) بر توجّه به کشاورزي
راجع به کشاورزي حديث داريم: اگر جمعيتي آب دارد، خاک هم دارد، ولي گندم ميخرد، نفرين بر اين جمعيت و اللّه اکبر، پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) نفرين کرد، بگذار بنويسم حديث را. «مَنْ» کسي که «وَجَد» يافت «ماء» آب «و تراباً» خاک، کسي که آب و خاک دراد «ثُمَ افتَقر» اما گندم ميخرد. «فَاَبعده اللّه» خدا او را دور کند از رحمت خودش. خيلي است که رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) نفرين کند به کسي که آب و خاک دارد ولي حال کار ندارد. يا علم دارند ولي عمل ندارد. و ما از 20 متر زمين بايد 50 کيلوگرم برداريم. علم کشاورزي، به هر حال برويم سراغ بحثمان يک صلواتي بفرستيد.
امام نور، امام نار، پيشوايان حقّ و باطل
موضوع بحث سوره قصص بود. ادامه تفسير سوره قصص بعد از مدتي که، آيه 40 فاصله شد. ميفرمايد: «وَ جَعَلناهُم اَئِمةً يَدْعُونَ اِلَي النَّار» بحث فرعون است و قرار داديم آنها را اماماني که دعوت ميکنند «و يَومَ القيانه لا يَنصُرون». در قرآن «ائمة» دو جور آمده يعني امامها منتهي امام نار داريم. ميگويد امامي است که دعوت ميکند به نار، امام آتش، امام نور داريم که در جائي ديگر داريم که: «ائمة» پس ما دو تا امام داريم، امام نور که قرآن ميفرمايد: «ائمة يَهدُون بِاَمْرِنا» و امام نار اين آيه «ائمة يدعون الي النار»، امام نور و امام نار، رهبر حق و باطل. مسئله انتخاب رهبري که دنبال چه کسي برويم خيلي مهم است اين بحث ولايتي که ميگويند، روز قيامت نه يک حديث و دو حديث و سي حديث و پنجاه حديث يک هيأت حديث داريم که اولين سئوالي که ميکنند ميگويند پشت سر چه کسي سينه زدي؟ دلت را به چه کسي سپردي و خودت را به چه کسي فروختي؟
بهشت، بهاي جان بشر
حديثي داريم: اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: «بشر انَّ ثَمَنُک الجَنة» تو قيمتت بهشت است خودت را مفت نفروش «ولا تبعها» معامله نکنيد به غير بهشت. حيف هستيد دنيا چيزي نيست، خودتان را به دنيا نفروشيد. نميگويم دنيا ارزش ندارد، خيلي هم ارزش دارد. در قرآن 115 مرتبه کلمه دينا و 115 مرتبه آخرت و اين دليل آن است که ميخواهد بگويد دنيا را جدّي بگيريد. اما جدي بگيريم معنايش اين نيست که خود را بفروشيم، استفاده از دنيا غير از خود فروختن است. ما استفاده از شرق و غرب ميکنيم، اما شرق زده و غرب زده غلط است و بد است. در استفاده از علم هم شرقي بايد باشيم و هم غربي. روايت ميگويد: «اطلبوا العِلم وَلو بالصين» برو چين چيزي ياد بگير در آن زمان. مگر فقيه بود و حوزه علميه که ما برويم چيزي ياد بگيريم يک علومي داشت، علوم مادي ميگويد برو ياد بگير. ما در بهرههاي علمي هم از شرق و هم از غرب بايد استفاده کنيم. اما در خودباختگي نه، من از علم شما استفاده ميکنم، اما تسليم شما نميشوم. قيمتت بهشت است ارزان نفروشي. اول سئوال قيامت اين است که پشت سر چه کسي سينه زدي؟ بله قربان گوي چه کسي بودي؟ «ائمة يدعون الي النار» يا «ائمة يَهدُون بِاَمْرِنا» خيلي خبر است روز قيامت حدود هزار آيه داريم درباره قيامت، يک جَرّ و بحث هايي است، روز قيامت اون ميگويد تو بودي، اون ميگويد تقصير تو بود. آيات عجيبي توي قيامت است. يک جا مجرمين ميگويند: «لولاء انتم لکنا مؤمنين» اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم شما جو را آلوده کرديد. شما فضا را جوري کرديد که من حجابم اينطور شد. که من گول خوردم، من هم هُل خوردم، اگر شما نبوديد ما ايمان داشتيم. تقصير شماست جامعه مرا به شکل خودش در آورد، گفتيم: خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو.
کار شيطان، دعوت به گناه
قرآن ميگويد: اين جواب نيست، ميگويند: «بل»، نه خير، «لم تکن»، بلکه شما خودتان مؤمن نبوديد. حتي آيهاي داريم که روز قيامت به شيطان ميگويند تقصير توست. خدا لعنتت کند، مرگ بر تو. ميگويد: چرا مرگ بر من، مرگ بر خودت، «لا تلاموني» مرا ملامت نکن. عربيها از قرآن است: «لاتلاموني انفسکم» خودتان را ملامت کنيد من کاري نکردم «الاّ اَن دَعوَتکم فَاستَجبکم» من دعوتت کردم، خودت آمدي. من هُلت که ندادم. کيش کيشت کردم و براي سرازيري درست کردم. بايد کفش عاج دار بپوشي، ليز نشوي. من سرما آوردم، بايد جبّه بپوشي. يخبندان، لاستيک و چرخ را زنجير ميبستي، يخ که دليل بر اين نيست که حتّي ماشين سُر بخورد. و سرازيري دليل بر سرنگوني حتمي نيست. سرازيري زمينه و بستر هُل خوردن است. يخ بستر است، اما اين بسترها هيچ کدام اجبار نيست، انسان ميتواند با اضافه نمودن تدارکات مثل جبّه با سرما مقابله کند. شما وقتي ديدي دور تا دورت آدمهاي منحرفي هستند. شما تلفن يک اسلام شناس را هم داشتي. وقتي در جلسه همه دارند مَچَل ميکنند و هر کس چيري ميگويد، ميگويي شما محققيد يا بهانهگر، هيچ کس نميگويد «بسم اللّه الرحمن الرحيم» اينجانب بهانه گيرم. يعني تمام جلسات چرت و پرت ميگويند. هيچ کس چنين چيزي نميگويد که من ميگويم من محققم. ميگويي اسلام شناس سراغ دارم با تلفني از همينجا زنگ ميزنيم و ميگذاريم روي آيفن، صداي آن هم پخش بشود. آقا من در يک جلسهاي هستم و چنين مسئلهاي مطرح است، شما لطفاً به عنوان يک دانشمند جوابش را بگو، شما حاضر شدي صدها ساعت گوشت را در اختيار هر صدايي بگذاري، يک تلفن نکردي. هوا وقتي سرد است آدم يک بلوز ميپوشد، همينطور راحت عقيدهات را دادي؟ عقيده خيلي مهم است. امام حسين (عليه السلام) همه چيزش را داد ولي عقيدهاش را نداد. خوراکش را داد، حتي آب نداشت، پوشاک، حتي جبّهاش را کندند، مسکن، خيمه هايش را آتش زندند، اما نگذاشت عقيدهاش سوارخ بشود. قرآن ميفرمايد: اگر در جلسهاي نشستهايد که در آن آيات خدا مسخره ميشود، حق نداري بنشيني، نگو حالا به ما چه، جلسه بهم ميخورد. عيسي به دين خود، موسي به دين خود. من نميدانم اين حرف غلط است، آنقدر ضرب المثل غلط ما داريم. «بسم اللّه الرحمن الرحيم» اين حرف غلط است. اگر اين حرف، معنايش ميداني چيست؟ يعني هر کس هر کاري کرد هيچ کس هيچ چي نگويد، معنايش اين است که امر به معروف و نهي از منکر تعطيل شود. شعرهاي غلطي داريم. ديد موسي آن شباني را به راه از شعرهاي غلط است، که هر چوپان هر چه ميخواهد بگويد موسي هم ميبيند که خرافه ميگويد، هيچ نگويد، هر چه دل تنگت ميخواهد بگو. بله ميشود گفت آرام بگو که اين آمپرش نپرد بيرون. با زبان نرم بگو، به لسان قوم بگو و تدريجي، چشم، شيوه گفتن ممکن است بگوئيم بله آقا چون با کودک سر و کار. اما اگر بگوئيم تو حق نداري برو بهش بگو هر چه دل تنگت ميخواهد بگو. اين که بگوئيم چوپان هر چه ميخواهد بگو و پيغمبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) هم هيچي نگويد. معنايش اين است که بعثت انبياء کشک است.
نقش پيامبران در خرافه زدايي از عقايد
يعني انبياء مبعوث شدهاند که جلو خرافه را بگيرند و اينجا هم پيامبر رفت جلو خرافه را بگيرد خدا گفت دعوا ميشه. گفت نه بگذار. يک سري حرفها تعطيل شدن بعثت است و تعطيل شدن امر به معروف، و با يک ضرب المثل هم نميشود همه چيز را رو هوا کرد. حالا دو تا امام داريم، امام نور «يَهدُونَ بأمرنا» (يعني هدايت البته علامه طباطبائي يک معناي سنگيني کرده که حالا من نميدانم که اون معنا خيلي فني است، حالا خدا ميخواهد اينقدر فنّي صحبت کند، بنده که يک طلبهاي هستم «يَهدُونَ بأمرنا». خدا رحمت کند مرحوم آية اللّه سيد مهدي روحاني را. گفتم اين آيه را علاّمه طباطبائي خيلي پيچش داده، به اين پيچي هم نيست يعني هدايت ميکند به امر ما، يعني هدايتش به امر الهي است. گفت: بله معنايش همين است و ايشان ميگفت ما هم با علاّمه طباطبائي کلنجار رفتيم که اينقدر هم که شما فنّياش کردهاي نيست، خيلي روانتر است «يَهدُونَ بأمرنا») يعني هدايتشان طبق امر الهي است يعني شکمي و سليقهاي نيست. آخه الان خيلي هدايتها سليقهاي است. (اين يخچال بيچاره در زمان بنده که خيلي هم پير نيستم پنج تا حکم کرده به خاطر اينکه سليقهاي بوده. اول که يخچال آمد حرام بود. ميگفتند اسراف است. يک مدتي که کارخانه و يخچال فراوان شد حرامي کم رنگ و شد مکروه. ديگر اسراف نبود، تشريفات بود. بعد از مدتي توي بورس آمده و مباح شد. نه حرام و نه مکروه، بعد شد مستحب. يخچال لازم است. الان يخچال شده جزء واجبات. آخر اين چه ديني است (؟!). دين به خاطر اين است که نه توي قرآن داريم که يخچال وظيفهاش چيست نه در حديث؟ مردم از قرآن و حديث حکم را نگرفتهاند. خودشان سليقه شان اين است که اين اشرافي و طاغوتي است. يادم هست روزهاي اول انقلاب در هر خانهاي مستراح فرنگي بود ميزدند، تق ميشکستند، حالا يکي يکي ميروند ميخرند و کار ميگذارند. آخه مستراح فرنگي، يک کسي پا درد دارد، اينکه بد نيست که ميزني، ميشکني، يه بار ساعت مچي زدم يک پيرمردي به من گفت: اگر ميخواهي من پشت سرت نماز بخوانم بايد ساعتت را در بياوري. گفتم: چرا. گفت: ساعت آقا مثل سطل چاه بايد پائين برود بالا. گفتم اين فرق ميکند که اينجا باشد يا توي کيسه، اين کجايش دين است؟ نه دين گفته در کيسه و نه، ببين سليقهاي است. خيلي چيزها سليقهاي است. حالا هر چه سليقه بيشتر ميشود. چقدر دين ما، دين خوبي است).
قرآن و سنّت، ميزان اصيل دين
فرمود: مواظب باشيد «انّي تارَک فيکم الثَقَلَين کتابِ اللّه و عِترَتي». دينتان را از قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) بگيريد. غير از قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) هر کس برود حرف بزند، يک خورده سليقه قاطي اش ميکند. دعا ميخواند که: «يحيي و يميت». امام مچش را گرفت، گفت: يحيي و يميت را من نگفتم. سليقه قاطي اش کردي آن چه من گفتم اين است: «يحيي و يميت» از جيب خودت ميگويي «يحيي و يميت» بله خدا «يميت» خدا «يحيي» اما آن را که گفتهام «يحيي و يميت» است. تو معلوم است از خودت قاطي اش ميکني. روضههاي ما چقدر قاطي دارد و شهرها و تاريخ ما چقدر قاطي دارد و به همين خاطر حوزههاي علميه وجودشان ضروري است، چون يک حديث را کارشناسي ميکنند که تا امام صادق (عليه السلام) 18 تا واسطه است يکي يکي بادي آدم هايش شناخته بشود و مُهر فقه بخورد، بشود استاندارد. بابا گوشت گاو يخي بايد مهر بخورد. آخر عقايد هم بايد مهر بخورد. نظر بنده اين است. ببخشيد شما چه کارهايد که نظر ميدهيد؟ شما در رشته خودت نظر بدهي روي چشم، اما در غير رشته خودت نميتواني نظر بدهي. يکي مجتهد تاريخ و يکي مجتهد بحثهاي عقلي است و يکي در فقه و هر کس کارشناس خاصّي دارد. «ائمة يدعون الي» (اماماني که به نار دعوت ميکنند)، نار سليقه خودش هست، سليقه شخصي من دوست دارم اينطور باشد. «و جعلناهم يهدون الي النار» «يهدون بأمرنا» يعني هدايت اولياء خدا به امر الهي است. ولي هدايت غير اولياء خدا. چند تا چيز خيلي سليقهاي شده است. يکي طب يک کسي مريض ميشود هر کس وارد ميشود به خانه ميگويد اين چيز را بخور، توي بنّايي هر کس وارد ميشود، ميگويد همچينش کن. هر چيزي را بايد از خودش «ائمة يهدون بأمرنا» حتي گاهي از پيامبر سئوال ميکردند، ميفرمود: بَلَد نيستم. گاهي خدا به پيامبر ميگويد: به مردم بگو بلد نيستم «قُل اَن اَدري» بگو بلد نيستم. خدا به پيامبر ميگويد، بگو بلد نيستم، گاهي خود پيامبر بدون امر خدا ميگفت بلد نيستم. گاهي خدا ميفرمود: بگو بلد نيست. حالا وقتي پيامبر ميگويد، بگو بلد نيستم، يک خورده چيزها دقيق است و حساب و کتاب دارد. «يَهدون بأمرنا» هدايت بايد به أمر ما باشد. آقا من فقير را ميشناسم و خمسم را ميدهم. بسم اللّه الرحمن الرحيم: قبول نيست. شما ميتواني بگوئي به شهردار که من نقشه را اينطور ميسازم؟ نه خير نقشه بايد برود شهرداري، کارشناسهاي شهرداري امضاء کنند. وضع خاک و خيابان و شهرسازي و محيط زيست، با يک سري قوانين کنترل کنند. بگويند «بسم اللّه» پروانه ساختمان بدهند. چطور شد که در همه کارها بايد مراجعه کنيم. خمس مال کيست؟ مال امام زمان (عليه السلام) است. پول امام زمان (عليه السلام) را به سليقه خودت خرج ميکني؟ نه خوب تشخيص ميدهم شما ميتواني تشخيصت را به مرجع تقليدت بگويي من خمس دارم و در محله ما فقير هم هست، شما مرا وکيل کن که اين پول را بدهم. ميگويد برو بده، نصف يا ثلث يا همهاش را. تشخيص را بايد بدهي مهر بزنند، بعد بروي اجرا کني، عين ساختمان بگو من ميخواهم خانهام دو طبقه با درب اينطوري. بگو کارشناسي شود مهر بزنند. «يهدون بأمرنا» هدايت بايد به امر ما باشد، به خاطر هدايتهاي سليقهاي خيلي، خيليها را کافر ميدانند. و خيليها به همديگر بدبين هستند، مثلاً من فکر ميکنم اسلام ناب اين است، که من دارم. همه اينها که طبق سليقه من نيستند. ميگويم تند رو، کند رو، چرا. ميگويم يعني ميزان هستي منم هرکس جلو رفت تندرو و هرکس عقب رفت کندرو است. اين لقبها که به هم ميدهيم، شايد لازم باشد که تند باشد. کارهايش احساساتي است معقول نيست هر کس تو وارفتهاي. امروز يک جايي بوديم گفت بايد کارها عقلي باشد. اين فکر ميکرد حالا خودش ميجنبد هر کس تکان خورد احساساتي. و هرکس وارفت عقلي است. خيلي اتهامات، ريشه اتهامات اين است «يهدون بأمرنا» اين الان بازارش ناياب است. هدايت طبق امر الهي. هدايتهاي سليقهاي و اضافي و الي آخر. يک خاطره از يکي از افراد قوّه قضائيه يعني يکي از مجريانش شايد هم قاضي هر کس بوده قاضي يا مجري ميخواهد باش. مجرمي را ميخواستند شلاق بزنند بردند درب مغازه بابايش توي بازار. يک پيرمرد نجّاري بود. پسرش هم يک خلافي کرده بود. درب دکان پدر شلاق زدند، پدر رفت در خانه غصه خورد و سکته کرد و مرد. من گفتم کدام آيه و حديث داريم که اگر يک مجرمي را ميخواهيد شلاق بزنيد، ببريد درب دکان بابايش. خوب در يک خيابان ديگر، من مجرم بابايم چه گناهي کرده؟ مگر قرآن نميگويد: «و لاتزروازة وزر اخري» بابا بار همديگر را به گردن هم نگذاريد. بعد هم وقتي ميخواهد شلاق بزند. شلاق را تاب ميداد مثل اينکه کليد فتح هندوستان است. داريم: اگر شلاق داريد ميزنيد غصه بخوريد که چرا اين مجرم است نه اينکه کيف کنيد. بعد هم که شلاق ميزد ميگفت «هن» ميگفتم آقا اين «هنش» را از کجا آوردي؟ ما داريم مجرم را بزنيد، حالا در يک کاري که ميخواهي بکني. بعد هم گاهي اضافه ميزنيم. اميرالمؤمنين (عليه السلام) خواست شلاق بزند به يکي گفت: بزن همينطور که ميزد گفت چند تا. گفت اينقدر. گفت زيادي زدي، بده شلاق را، او را خوابانيد و سه تا اضافه را به خودش زد. گاهي وقتها فرض کن عرق ميخورد ميگوئيم بابا ول کن فلاني عرق خور و تارک الصلوة است و قمارباز. بيا ببخشيد ايشان عرق ميخورد، قمارش را از کجا گفتي آقا اين خلاف را کرد شما باقي خلافها را هم به ايشان نسبت دادي. ممکن است دروغ بگويد شما ميگويي کلاهبردار، از کجا گفتي؟ خيلي کيلويي حرف ميزنيم. ببخشيد تني، آبرو و عزت مردم، چيزهايي که از خودمان. امام نور «يهدون بأمرنا» امام نار «يدعون الي النار» خيلي بايد مواظب باشيم در تصميمها، در فکرها و امضاها، يک ذره پرت نشويم همين طور که: آمپول اگر در رگ بخورد مفيد است، بغل اش بخورد مضر، اين شماره يک گوشي و شماره ديگر فرد ديگري گوشي برميدارد. و همينطور که در سيم برق و بحث شميايي با اين شرائط و اين درخت توي اين خاک همينطور که هر چيز يک شرايطي دراد. ديم و عقايد هم شرايط و استدلال دارد. برهان و کارشناسي دارد. نميشود گفت: آقا حديث ديدم، حتي کتابهاي استخاره. ديروز يک کتابي دستم آمد کتاب استخاره. طبق قرآن عثمان طه مثلاً نوشته اين آيه صفحه 263 اگر همچين کني، من نگاه کردم ديدم دروغ است. بعضيها نوشته بود شيطان. مگر هر جا شيطان است بد است. گاهي وقتها يک چيزي در يک جا بد و در يک جا خوب است. مثلاً اگر الولهب سينه ديوار نوشته باشد ميتواني لجن بهش بريزي، اما اگر اين توي سوره قرآن «تبت يدا ابي لهب» بود. دست بي وضو به همين ابي لهب هم نميشود گذاشت. چون فعلاً بله به سينه ديوار ميشود جسارت کرد، اما تا مادامي که در قرآن است حسابش فرق ميکند. اين زمين تا مسجد نيست ميشود از توي آن رفت اسم مسجد شد حساب ديگري پيدا ميکند. گاهي وقتها زمان چيزي را عوض ميکند و مکان و عنوان و شرايط. به امام جواد (عليه السلام) گفتند: يک کسي در حال مکه شکار کرده. فرمود شب بوده يا روز، مرد بوده يا زن، دفعه اول بوده يا چندم، در حرم يا بيرون، مسئله ميدانسته يا نه؟ طرف گفت آقا ببخشيد اصلاً گيج شدم. بله گفت: «يهدون بأمرنا» معنايش اين است. به همين خاطر ما بايد دقت کنيم و کيلويي حرف نزنيم.
خدايا! تو را به حق محمّد و آل محمّد به ما عمق دقت، تقوا، هدايت به امر، هدايت شدن به اونيکه ميخواهي، دوري از سليقههاي شخصي، خرمي، خطّي، جناحي، دروي از همه سليقههاي نفسي، دوري از شرايط سياسي و اقتصادي که در عقايد اثر ميگذارد. ما آن اسلام نابي را که امام خميني (ره) فرمود يعني دور از همه چيز فقط رضا و فرمان خدا ديگه همه چيزها را بگذاريم کنار. «قل اللّه ثم ذرهم» خدايا آن اسلام ناب را توفيق شناخت و پيروي و تبليغ به ما مرحمت بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله »
|