1381/1/22 احکام و دستورات خداوند -1 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني با الهدي و الهمني التقوي

سلام عليکم و رحمة الله، بحث امروز ما درباره دليل احکام است. احکامي خدا فرموده، اين کار را بکن يا نکن دليلش چيست؟
موضوع بحث فلسفه و دليل احکام: خوب اين موضوع بحث در اينجا اول بايد بگوئيم که بعضي از دليلها فطري است و نياز نيست مثل حالا، بعضي از دستورات اسلام از بس روشن است نياز به دليل ندارد، يعني يه تشنه که آب مي‏خورد کسي نمي‏گويد به چه دليل مي‏خوري. تشنه‏ام، مثل دستوراتي که براي ازدواج دارند، چرا ازدواج مي‏کني؟ چرا خانه مي‏سازي؟ چرا لباس مي‏دوزي و غذا مي‏خوري؟ چرا کار مي‏کني؟
حکم خداوند بي دليل نيست
يه دستوراتي است که اصلاً دليل نمي‏خواهد و سؤال کردنش هم غلط است. يه سري دستورات را هم دليلش را فکر کنيم مي‏فهميم. ممکن است در يه لحظه اوّل نفهميم ولي بعد از فکر، يه سري دليلها را فکر هم بکنيم نمي‏فهميم خدا به ما گفته که بعداً يعني دليلش را خدا گفته به اين دليل، خودمان عقلمان نمي‏رسد. مثل دکتري که مي‏گويد: اين شربت را بخور به اين دليل. خودِ مريض نمي‏داند چرا؟ ولي دکتر بگويد مي‏فهمد. يه سري دليلها را هم ممکن است نفهميم ولي همينکه ضد عقل نيست ما بايد عمل کنيم. ببينيد يه وقت کاري ضدّ عقل است مثلاً دکتر فرض کنيد مي‏گويد که با دستت ميخ بکوب خوب پاره مي‏شود، ضد عقل است اگر يه وقت دستوري است که خلاف عقل، مثل اينکه مي‏گويند آقا عوض پاهات با دستهايت راه برو، چرا؟ اگر يه چيزي خلاف عقل بود بايد توقّف کنيم. امّا يه چيزي خلاف عقل نيست امّا دليلش را هم من نمي‏فهمم. مثل اينکه مي‏گويند آقا اين قرص را دو ساعت به دو ساعت بخور، خلاف عقل نيست امّا دليلش را هم نمي‏دانم اينجا اگر خواسته باشيم بگوئيم تا ندانم به نسخه عمل نمي‏کنم بسياري يعني ميليونها مريض از دنيا مي‏رفتند. پس يه بار ديگر بگويم اگر مريض تصميم بگيرد که تا دليل نسخه را نفهمد از نسخه استفاده نکند ميليونها مريض چي؟ شما مريضي بايد هر چه دکتر گفت عمل کنيد اگر خواسته باشي تا دليلش را نفهمم عمل نميکنم از بسياري از خيرها محروم مي‏شوي. بابا يه دستوري به بچه‏اش مي‏دهد بچه مي‏گويد ببخشيد بابا دليل حرفت را نمي‏فهمم عمل نمي‏کنم خيلي بچه‏ها به بسياري از خطرها گرفتار مي‏شوند چون بابا حرف مي‏زند بچه هم گفته تا نفهمم عمل نمي‏کنم هيچي، ما اگر خواسته باشيم خودمان همه چيز را همين امروز دليلش را بفهميم بسياري گاهي مکانيک برمي دارد موتور را پايين گذارده و موتور را زير و رو مي‏کند دليلش را نمي‏فهمم اگر خواسته باشم بگويم تا نفهمم دست به ماشين من نگذار مي‏گويد ببخشيد آقا ماشين را بردار برو. همينطور که راحت ماشين را مي‏دهيم به مکانيک راحت بدنمان را در اختيار پزشک مي‏گذاريم، بايد هم هرچه خدا گفت گوش بدهيم چون ما دو تا دليل داريم عقل دو تا دستور دارد.
1-دستور کوتاه مدّت. 2-دستور دراز مدّت. کوتاه مدّت اينکه مي‏گويد رجوع به کارشناس کن هر چه کارشناس گفت عمل کن، اين از دستور عقل است مي‏گويد آدمي که نمي‏داند از کسي که مي‏داند بپرسد و هر چه گفت عمل کند. و عقل هم مي‏گويد تحقيق کن که عميق‏تر بفهمي، دو تا دستور است کوتاه مدّت، عمل الآن به دستور امروز، دستور دراز مدّت تحقيق براي آينده، که در آينده تحقيق کنيم اسرار اشياء را بفهميم، اگر خواسته باشيم هميشه به برنامه‏هاي دراز مدّت تکيه کنيم بگوئيم نه من فعلاً کار نمي‏کنم تا خوب نفهمم آن وقت از بسياري از خيرها و برکات، باقي اش را هم شما بگوئيد. محروم مي‏شويم.
تشکر، اولين فلسفه نماز
حالا، در اسلام يه نمونه هايي را برايتان بگويم: همين نمازي که مي‏خوانيم دليل نماز چيست؟ نماز چهار تا دليل دارد توي قرآن: دليل نماز؟ 1-تشکر: بالاخره اگر من يه دوربين عکاسي بدهم به شما، تشکر مي‏کني خدا دو تا دوربين به شما داده، دو تا چشم. اگر کسي يه چراغ قوّه بدهيم از او تشکر مي‏کنم، خداوند خورشيد به ما داده. «و جعلنا فوقکم سراجا و هاجا» مفت. قرآن مي‏گويد: «فليعبدوا» يعني بايد عبادت کنند بعد مي‏گويند مي‏داني چرا؟ براي اينکه: «اطعمهم من جوع» يعني از گرسنگي شما را نجات داد «و امنهم من خوف» تشکر کنيد، او شما را از ترس، امنيت داد، از گرسنگي غذا داد، از دلهر‏گي امنيّت داد تشکر کنيد. «واعبدو ربکم» چرا؟ «خلقکم والذين من قبلکم» يه دليل نماز تشکر است. آنوقت انساني که نماز نمي‏خواند يعني انسان بي خيال. بي تشکر است.
رشد و کمال، دوّمين فلسفه نماز
دو چرا نماز بخوانيم؟ 2-نماز کارخانه سازندگي است. چطور؟ براي اينکه: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنکر» شما يه نماز خوب بخواني مثل نوزادي که شير مي‏ خورد. يه بچّه‏اي که شير مادرش را مي‏خورد يه غذاي کامل خورده است. يعني هر چي بدن نوزاد مي خواهد خدا توي شير مادر قرار داده. اگر بدن قند مي‏خواهد چربي، آب، کلسيم، فسفر، هر چي بدن مي‏خواهد خدا در شير مادر قرار داده. و هر چي کمال هست خدا در نماز قرار داده، ادب در نماز است. آقا حرف مي‏زند هيچي نگو، انتخابات در نماز است. آقا را قبول نداري برو يه مسجد که آقايش را قبول اش داري، تواضع توي نماز است. نگو من هفتاد سالم هست و اين آقا سي سالش است، اگر گناهي از او سراغ نداري، امتيازات توي نماز است، ارزشها توي نماز است مي‏گويند صفِ اول کسي باشد که ارزشهاي بيشتري داشته باشد. صفِ اوّل جماعت اون کسي که علم و تقوايش بيشتر است او صفِ اوّل باشد. حضور در صحنه، «قد قامت الصلوة» همه حاضر مي‏شوند. مسواک در نماز است. وضو مي‏گيري مسواک مي‏کني، نشاط توي نماز و پاکي، با لباس پاک حقوق مردم، دکمه و نخ لباس اگر دزدي باشد نماز باطل است، استقلال رو به قبله مي‏ايستيد. چون اگر اينور بايستيم يهودي‏ها اينور مي‏ايستند و اگر اينور بايستيم جزء حزب يهوديها هستيم و اگر اينور بايستيم جزء حزب مسيحي‏ها هستيم پس بايد به طرفي بايستيم که جزء حزب اين و آن نباشيم، آمريکا هيچ غلطي نمي‏تواند بکند، چون توي نماز مي‏گويي «الله اکبر» خدا بزرگ است اگر کسي واقعاً خدا در پهلويش بزرگ باشد غير خدا پهلويش بزرگ نيست. رئيس جمهور آمريکا هم باشد با يک عطسه چونه‏اش کج مي‏شود. يعني انسان با يک عطسه سکته مي‏کند. کسي چيزي نيست. ياد شهدا در نماز است مهر کربلا، ورزش، حرکات رکوع و سجود، رابطه با خورشيد، براي شناخت ظهر «لدلوک الشمس» رابطه با ماه براي نمازهاي مستحب، رابطه با ستاره براي شناخت قبله از ستاره‏ها استفاده مي‏کنند. رابطه با آب در وضو و غسل، با خاک در تيمّم و سجده، رابطه با فقرا، نماز و زکات در قرآن با هم است. «يقيمون الصلوة، يؤتون الزّکوة» «اقيموالصلوة. آتوالزکوة» با هم است مردمي بودن، همه توي نماز مردمي هستيم همه با هم «بحول الله» و «سمع الله» اينطور نيست که مثلاً پولدارها صف اول،متوسطها صف دوّم. همه باهم «سمع الله» بغلت کيه، اينور کيه؟ آقا اينوري من بايد کي باشد و اينوري من کي بايد و نبايد ندارد همه با هم «بحول الله»و «سمع الله» اصلا نماز يه کارخانه سازندگي است درست مثل شيري که بچه مي‏خورد همه نيازهاي بدنش تأمين مي‏شود، يه نماز خوب انسان را اداره مي‏کند. ديگه چرا نماز بخوانيم؟
انس با خدا، سوّمين فلسفه نماز
نماز انس با خداست؟ دليل نماز انس با خداست قرآن به موسي (عليه السلام) مي‏گويد: «اقم الصلوة» موسي نمازبخوان، چرا؟ «لذکري» با من مأنوس بشوي «ذکر» يعني ياد من، نماز بخوان براي اينکه ياد من در تو زنده شود. حالا ياد خدا چه فايده‏اي دارد؟ «الا بذکر الله تطمئن القلوب» اطمينان چه فايده‏اي دارد؟ اطمينان همان است که الآن در دنيا نيست. در دنيا علم و صنعت و تکنولوژي و انرژي اتمي، پتروشيمي و فضانورد و آپولو، اف 16، و اف 14، و همه چيز در دنيا هست، تنها چيزي که کره زمين الآن ندارد اطمينان است توي دنيا آرامش نيست، دانشگاه آرامش نمي‏آورد. هر کجاي دنيا دانشگاهي بيشتر است امراض روانياش هم بيشتر است و دلهره و غدغه‏اش هم بيشتراست، پول و تکنولوژي آرامش نمي‏آورد. «الابذکرالله تطمئن القلوب» اطمينان چه فايده‏اي دارد؟ «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربّک» مثل اينکه مي‏گويم درس بخوان مدرک بگير،مدرک بگير، شغل بگير، شغل بگير براي زندگي، درس براي مدرک مدرک براي شغل براي زندگي اينطور نيست؟ قرآن هم به عکس است مي‏گويد:
«اقم الصلوة لذکري»، «بذکرالله تطمئن القلوب» به اطمينان «ارجعي الي ربّک» يه پلّه،يه پلّه اول نماز بخوان تا ياد خدا در تو زنده شود، اگر ياد من در دل تو زنده باشد، دلت آرام است، دل آرام قابل پرواز است. ديگه چي؟ دليل نماز.
قرب خدا، چهارمين فلسفه نماز
4-قرب: حالا اين را من معذورم که بنويسم اگر بنويسم همه بايد سجده کنيم. آخه چهار جاي قرآن آيه هست، اگر بخوانيم بايد از اون آيه هاست من نمي‏توانم بخوانم ولي فارسي اش را مي‏نويسم، اين است: نخوانيد مي‏گويد اين کار را بکن تا به آنجا برسي.
پس ما چهار رقم نماز داريم نماز شکر، نماز رشد، نماز انس، نماز قرب، چرا چهار تا؟ براي اينکه هرکسي يه عقلي دارد.
مثال: يه بار يه بچّه است مي‏گوئيم برو بالا براي اينکه پرتقالهايش بزرگ است. به بچه مي‏گويي بابا خوب است براي اينکه برايت بستني خريد، کفش و جوراب خريد، ساعت، گرسنه بودي نانت داد. مي‏ترسيدي امنيّت داد. اين کلاس اول است. ولي يه دختر و پسر 18 ساله را نمي‏گوئيم ببين برايت بستني خريدم زشت است به يه بچه 18 ساله بگوئيم بستني خريديم به آنها مي‏گوئيم سايه بابا و ننه باشد شما را حفظ مي‏کند، اگر مردم بفهمند تو پدر و مادر نداري هزارتا نگاه بد به تو مي‏کنند خودِ سايه پدر و مادر تو را حفظ مي‏کند، نماز تو را حفظ مي‏کند. به يه نفر بگوئيم برو بالا بنشين دوربين تلويزيون تورا نشان مي‏دهد. به يکي بگوئيم برو بالا بنشين آنجا بوعلي سيناست اصلاً بغل بوعلي سينا نشستن ارزشي دارد گرچه دوربين و پرتقالي هم نباشد، بو علي سيناست جوار او نشستن، به يه عوام بايد گفت آقا برو شيرجه برو يه پول، سکه افتاده يه ربع سکه و به يه نفر مي‏گويي خود شيرجه ورزشي است گرچه سکه هم نباشد. به يکي مي‏گوئيم با شيرجه حال مي‏آئي بهتر مطالعه مي‏کني. پس يکي براي سکه و يکي براي ورزش و يکي براي ورزش و بعد از آن يه فکري و عملي اين‏ها کد و فازش فرق مي‏کند يک و دو و سه و چهار، کلاس اول و دوم، بابا خوب براي بستني براي سايه براي کنکور و بابا براي اينکه باباست، مامان مامان است بابا و ننه را من براي پول نمي‏خواهم حتّي اگر پول ندهند. بوعلي سيناست، گرچه پرتقالي هم نباشد، اين دليل نماز.
دليل روزه چيست؟ قرآن مي‏گويد: روزه بگيريد براي اينکه «لعلَّکم تَتَّقون» روزه بگيريد تا شايد در شما تقوا زياد شود. انسان وقتي روزه مي‏گيرد گرسنگي و تشنگي بر او حاکم مي‏شود، ديگه شهوت و غضبش تعديل مي‏شود بيشتر گناهان ما يا از غضب يا شهوت است. و اگر ما بتوانيم اين دو ريشه را کنترل کنيم آمار گناه هم کم مي‏شود. خوب ديگه چي؟
حج، نمايشگاه قدرت و عظمت الهي
دليل حجّ چيست؟ قرآن درباره آن مي‏فرمايد که: «ليشهدوا منافع» حج منافع زيادي دارد. چند دفعه در قرآن کلمه منافع آمده، يکي راجع به شراب. مي‏گويد شراب منافعي دارد منتهي از منافعش مي‏دوني از شراب چند نفر نون مي‏خورند کشاورزي که انگور مي‏کارد و آنهايي که مي‏خرند و کاميون مي‏کنند، کارخانه، مدير و کارگرها، چهار کارخانه بطري سازي براي شرابها، پنج کارخانه کارتن سازي، شش حمل و نقل اينها، يه عدّه‏اي شراب فروش و دلّاکند. دولت ماليات شراب مي‏گيرد. به هر حال شراب يه در آمدي دارد کشاورز و کاميون دار و شراب ساز و کارگر و مالياتي، همه اينها از شراب نان مي‏خورند امّا بعد اين شراب آثاري دارد در مغز و روحيه و چشم و نسل و اثر دارد يه وقت يه پوستري بود يه شيشه شراب، مالِ خيلي سال است بنظرم مال زمان شاه بود. يه شيشه شراب درست کرده بودند، گفتند شراب را هر که بخورد يا مي‏رود زندان يا بيمارستان يا تيمارستان يا گورستان. تصادفاتي و امراضي که در اثر مستي است، (منافع) يه جا براي شراب گفته منتهي مي‏گويد: ضررش بيشتر است. و يک جا منافع را براي آهن گفته که: «و انزلنا الحديد» - کد - منافع - حالا آهن در جامعه ما چقدر منفعت دارد نقش آهن در زندگي ما خيلي است. يکي هم راجع به حج گفته (منافع) پس سه دفعه اين کلمه در قرآن آمد براي شراب و حج و آهن و شراب و لغو کرده گرچه منافع دارد ولي ضررش بيشتر است ولي آندو را پذيرفته يکي آهن و يکي حجّ. خيلي عجيب است منافع حجّ حالا من اين را بعضي چيزها را تا آدم نرود نمي‏تواند بگويد. منافع حج: يک منتهي حجّي که اسلام گفته حجّ ابراهيمي اين حجّهاي فعلي حج نيست مثل انگور پلاستيکي است که شوفرها بغل آئينه مي‏زنند اين انگور نماست آب ندارد الآن حاجي‏ها مثل اتوشويي‏ها شده ‏اند ديدي لباس را اتو مي‏کنند آستين را مي‏دهند زير اتو فيش بلند مي‏کنند آنور را فيش، هي حاجي آقا اينجا عرفه است، فيش. اين مني، فيش. اين مدينه، فيش. هي دو سه تا فيش، فيش برمي گردد (خنده حضار)
همان دروغ را بعضي‏هاي آنها مي‏گويند و غيبت را و گاهي هم بدتر مي‏شوند حاجي از حج برگشته و حرصش گرفت نصف از قبرستان را ارثش گرفت ملکش گرفت. بعضي‏ها هم بدتر مي‏شوند علامت حج مقبول آن است که وقتي حاجي برمي گردد يه تغييراتي در زندگي اش منتهي حج ابراهيمي خيلي منافع دارد مردم‏شناسي، جامعه‏شناسي، ميتينگ و عبادت و مغفرت و اشک و توبه يادگار ابراهيم و پيامبر توش است يعني بسياري از چيزها که مي‏شنويم ما الآن، اينهايي که مکه نرفته‏اند مثل اينهايي هستند که سرِ کلاسند سرِ کلاس دانشجو يه چيزهايي و تئوريهايي مي‏خواند امّا وقتي رفت توي آزمايشگاه معلّم سر کلاس خوانده با چشمهايش، ما همينطور مي‏گوئيم که:
«بسم الله الرحمن الرحيم، الم يجدک يتيما فاوي، و وجدک ضالا فهدي‏» آنجا مي‏گويد اوه يه بچّه يتيم يه همچين کاري کرده؟ يه يتيم اين کار را کرده اينجا مي‏گويد که: «انا کفيناک المستهزئين» پيامبر توي مکه تنهايي هستي سر به سرت مي‏گذارند، ما در آينده اين سر به سرها و مسخره‏کننده‏ها را لبهايشان را قيچي مي‏کنيم. آينده با توست نگاه مي‏کند اوه چه جمعيّتي همين پيامبري بود که نماز جماعت سه نفري مي‏خواندند حضرت علي (عليه السلام) و حضرت خديجه (سلام الله عليها) خود حضرت هم پيش نماز، نماز سه نفري حالا شد، يه، دو ميليوني، « انا کفيناک المستهزئين» چطور اينها که مسخره مي‏کردند کوشند. قرآن هي مي‏خوانيم که «والعاقبة للمتقين» عاقبت با افراد با تقواست. راست مي‏گويد: بالاخره پهلوي رفت و حضرت عبدالعظيم در شهر ري چي؟ حضرت عبدالعظيم فراري بود مخفيانه گذاشتند توي باغ خاکش کردند توي باغچه، آنوقت رضا شاه را چه منار و گنبد، چه ساختماني ساختند، اونکه توي باغ فراري قبرس بود حالا گنبدش طلا شد و ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) ثواب زيارت کربلا دارد هم همينطور است. آدم توي قرآن مي‏خواند که: «عندنا، جندنا لهم الغالبون» «جندالله»، حزب الله پيروز است.
خوب امام حسين (عليه السلام) که رفت زيرسم اسب، حضرت زينب (سلام الله عليها) هم که اسير شد بله همين حضرت زينب که اسير شد حالا ببين که چه تشکيلاتي دارد. امام حسين (عليه السلام) که رفت زير سم اسب ببين چه تشکيلاتي دارد. يزيد و معاويه کو؟
خيلي آيات را آدم مي‏خواند تا مکه نرود لمس نمي‏کند مثل يه آدم نابينا که به او بگويند: آبي، سرخ، قهوه‏اي، بنفش، نابيناست گوش مي‏دهد: بسيار خوب، آنجا که مي‏رود هر چي که شنيده چشمهايش مي‏بيند شنيدن کي بود مانند ديدن، فلسفه حج اين است «ليشهدوا» نمي‏گويد: «ليدرکوا منافع» «ليقهموا» در ايران هم مي‏شود فهميد امّا شهد يعني شاهد. اوني که قبلاً با گوشت شنيدي. در ايران «يسمعوا منافع» «يدرکوا» «يعلموا» «يفقهوا» فقه و علم هست امّا شهود نيست اگر مي‏خواهي آن را که سر کلاس خوانده‏اي حاضر شو بايد بروي مکه، عجب. آن وقت اين شهودها اثر تربيتي دارد حضرت امام خميني (ره) شاه تبعيد کرد به ترکيه هم در آن زمان مي‏خواست امام را بترساند، در ترکيه يه روز علما قيام کردند عليه حکومت، 40 نفر از علماي ترکيه را توي يک ميدان اعلام کردند، ديگه همه سوت و کور هيچ کس چيزي نگفت: حکومت لائيک، علماء نماز مي‏خوانند حکومت هم کار خودش را مي کند. کاملاً دين از سياست جدا شده امام خميني (ره) وقتي تبعيد شد به ترکيه رئيس حکومتِ ساواک ترکيه يه روز امام را برداشت گفت: برويم بازديد از پايتخت، گفت: مي‏داني اينجا چه ميداني است، اينجا ميداني است که چهل نفر از علما را اعدام کرديم، يعني امام اگر خواسته باشي يه حرفي خلاف حکومت ما بزني و ازاين کارهايي که در ايران انجام دادي بخواهي در ترکيه بکني شما هم مي‏شوي آدمِ چهل و يکمي حالا مثلاً اين را برد که بترساند عجب عجب علماي ترکيه زرنگتر از مابوده‏اند اين‏ها در راه خدا شهيد شدند حيف ما بايد يه کاري بکنيم شهيد بشويم عقب افتاده‏ايم يعني برد امام را بترساند امام صحنه را که ديد بيشتر شجاعتش بيشتر «ليشهدوا منافع» يعني شاهد بر قتلگاه علما جرأت اون را. به متوکل عباسي گفتند: تو مسجد مي‏سازي مي‏روي قبر امام حسين (عليه السلام) را خراب مي‏کني چرا؟ گفت مسجد چرت مي‏زنند، حکومت ما سر جايش هست. ولي کربلا که مردم مي‏روند داغ مي‏شوند، جوش مي‏آورد من ديگه حريفش نمي‏شوم. قبر امام حسين را خراب مي‏کني مي‏روي مسجد مي‏سازي. چون؟ «ليشهدوا» شاهد. اصلاً فلسفه زيارت هم همين است مي‏گويد: برو زيارت ببين اوچه کرد شما چه کردي؟ اينها يک. ما بايد اين راه را زنده نگه داري، ابوترابي 10 سال شکنجه شد، وقتي آمد در تهران يکي از دوستانش دعوتش کرد بهش گفت آقاي ابوترابي تو ده سال شکنجه شدي ما هم ده سال توي ايران راحت بوده‏ايم. حالا من دوستش بهش گفت: من دو تا خانه دارم بيا يکي از خانه هايم رابه اسم شما کنم خانه نداري پسرهايت بزرگ شدهاند من يه خونه به اسم شما مي‏کنم گفت نمي‏خواهم هر کاري کرد گفت نمي‏خواهم من همان خانه پدرم مي‏نشينم و اگر شد خودم خانه مي‏خرم. خانه 20، 30 ميليوني را به زور خواستند با اصرار بهش بدهند مجّاني گفت: نمي‏خواهم ‏اين وجود ارزش دارد آدم توي هر شهري يه خيابان به اسمش، ابوترابي اين است. توي بچّه‏هاي بسيج من يک صحنه ديدم يه خاطره برايتان بگويم دو تا خاطره را با هم مقايسه کنيد ببينيد چي چه جوري، چي مي شد. اين دو خاطره را بغل هم مي‏چسبانم چي مي‏شه. يکي از مراجع تقليد آقاي آسيد عبد الهادي شيرازي بودقبل از حضرت امام خميني (ره) مرجع تقليد بود يکي از علماء 14 سال شاگرد اين مرجع تقليد بود. رفتم ديدنش گفتم 14 سال شاگرد ايشان بوده‏اي يه خاطره براي من بگو. گفت: يه روز پاي درس نشسته بودم آيه الله العظمي آسيد عبدالهادي شيرازي يه مطلبي را گفت يکي از طلبه‏ها اشکال کرد. ايشان جوابش را داد، طلبه گفت: من قانع نشدم، اشکال سر جاش است، گفت: حالا باشد بعد اين طلبه فکر کرد خيلي اشکالش مهم است که آقا مي‏گويد: باشد بعد هي گفت، هي گفت، آقا درست جواب بدهيد، ما قانع نشديم، درس بايد علمي و تحقيقي باشد و استاد مطالعه نکرده نيايد سر درس. اين طلبه هي شروع کرد بي روغن سرخ کردن. آقا خيلي هيچي نگفت و درسش را داد. بعد که درس تمام شد و و رفتند شاگرد باز به هواي اينکه يک اشکال مهمّي کرده آمد بغل آقا نشست.گفت: بنشين آقا جون. اشکال شما يه جوابش اين است. گفت: قانع نشدم گفت: جواب دوّم خوب، است يه جواب خوب، چهارده تا جواب يکي را گفت: قانع نشدم 13 تا را، مي‏گفت: ما نشسته بوديم گفتيم: آية الله العظمي، مرجع تقليد شما که چهارده تا جواب دادي مي‏گفتي اينقدر اين طلبه رجز نمي‏خواند گفت: راستش اين 14 تا جواب داشت. يعني اينقدر حرفت چرند و پرند بود. هم طلبه مي‏شد و هم من غرور مي‏گرفتم که ماشاءالله‏ به اين مغز که مي‏تواند براي يک اشکال مخ چي چي هست ترسيدم خودم غرور بگيردم. اين طلبه هم شود. اين يه مرجع تقليد. داشته باشيد. زمان جنگ شما کوچولو بوديد من پاي تلويزيون نشسته بودم از يه جوان بسيجي مصاحبه مي‏کردند که شما در جبهه چند تا مين خنثي کرده‏اي، گفت خدا خنثي کرده، هر چي مصاحبه گر تلويزيون گفت: خوب بگو چند تا گفت: هر کاري هست از خداست. هر چي آخرش گفت: بابا وَلَم کن آخر من يه جوان بسيجي هستم ممکن است تعدادش را بگويم ايرانيها مي‏بينند الآن غرور بگيردم. من نمي‏خواهم يه کاري اگر براي خدا کرده‏ام پز بگيردم. عجب و غرور مرا بگيرد. من ديدم الله اکبر يه مرجع تقليد در نجف مي‏گويد: چهارده تا جواب دارم مي‏ترسم بگويم غرور بگيردم اين بچّه 16 ساله هم مي‏گويد: مي‏ترسم غرور بگيردم. اين جبهه اين رقم بچه‏ها را تربيت مي‏کرد. يه وقت امام خميني (ره) فرمود: بعضي از بچّه‏هاي جبهه چنان سرعت کردند، پيدا کردند که افرادي با 80 سال کار بايد به آنجا برسند و اين بچّه 16 ساله آن 80 ساله را طي کرد. و در ميان زنان ما و در ميان دختران ما و پيرمردان ما صحنه‏هايي را آدم مي‏بيند. فلسفه حجّ: «ليشهدوا» شهود.
فلسفه زکات چيه؟ فلسفه زکات همان فلسفه باغبانهاست، باغبان که مي‏آيد توي باغ چه مي‏کند؟ شاخه‏هاي مزاحم را ارّه مي‏کند. قرآن مي‏گويد: «فقاتلوا ائمة الکفر»
فلسفه خمر و قمار چيه؟ براي اينکه دو نفر با هم رفيقند مي‏نشينند قمار بازي يکي از يکي مي‏برد وقتي پا مي‏شوند، اون باخته، برنده را دوست ندارد. يعني دو تا دوست نشسته، دو تادشمن پا شدند اين فلسفه قمار است قرآن مي‏گويد: «يريد الشيطان ان يوقع بينکم العداوة و البغضاء» يعني با دوستي نشستيد و با دشمني پا شديد. اينکه مي‏گويند: خانه تجّار نرو براي اينکه آدم وقتي با تجّار نشست (صوت مي‏کشد) اگر اين زندگيه پس ما چي با حبّ خدا وارد و با بغض خدا از خانه مي‏آيد بيرون اينکه مي‏گويند: رفيقهايت پولدارها نباشند، نگاه به طبقه زير دستت کن. در زندگي البته در رشد علمي نگاه به بالا دستت کن، که او بيشتر مطالعه مي‏کند. اما در لباس و خوراک به پايين دستت نگاه کن که - وقت تمام شد؟ - خوب حرف ما تمام نشد باقي اش باشد هفته آينده.
خدايا! تو را به حق محمّد و آل محمّد روز به روز بر علم و معرفت و ايمان و عقل و عمل و اخلاص و عمق و برکت ما بيفزا.
خدايا! به حق محمّد و آل محمّد رهبر و دولت و امت، نسل و ناموس، آب و خاک و عزّت و استقلال و انقلاب ما را حفظ بفرما.
خدايا! ما را قيامت شرمنده انبياء و اوصياء و شهداء و علماء و مراجع و نياکان و مربيان و اساتيد خود قرار نده.
خدايا! هر چه بر عمر ما اضافه مي‏کني بر علم و ايمان ما بيفزا.
خدايا! قلب آقا حضرت مهدي (عليه السلام) را براي هميشه از ما راضي و ما را از مريدان حضرت مهدي (عليه السلام) قرار بده.
«والسلام عليکم و رحمة الله‏»