1381/5/10 تفسير سوره قصص -4 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

سوره قصص را تفسير مي‏کرديم رسيديم به اينجا که چون به فرعون گفته بودند امسال پسري متولد مي‏شود کاخ تو را زيرو رو مي‏کند دستور داده بود هر زني پسر زاييد بکشنش مادر موسي پسر زاييد گيج شد خدا بهش وحي کرد شيرش بده توي جعبه بندازش توي دريا تا اينجا آمديم منتها اين را که گفتم چند جلسه شده است حالا آيه 8 سوره قصص، ادامه سوره قصص آيه 8 «فالتطقه آل فرعون ليکون لهم عدوا حذنا ان فرعون و همن و جنودهما کانوا خطئين» مادر موسي بچه را شير داد و از ترس اينکه مأمورين فرعون اون را مي‏کشند شيرش داد و به دستور خدا و به الهام الهي توي دريا انداخت فرعون کنار دريا نشسته بود و ديد يک جعبه روي آب است گفت اين جعبه را بگيريد «فالتقطه» گرفتند او را «آل فرعون» آل فرعون يعني کارگزاران، مأمورين، مأموران فرعون او را يعني را برگرفتند به چيزهايي که آدم توي کوچه آدم پيدا مي‏کند مي‏گويد: «التقطه» يعني برگرفتن حالا يا از آب يا از خشکي در اينجا حکم لقطه را هم بگويم هرچيزي توي کوچه و خيابان بود بر نداريد برداريد گير مي کنيد توي رساله خيلي حکمش سخته بعضي‏ها يک چيزي را اشتباه مي‏کنند بر ميدارند بعد گير مي کنند تا مدتي بايد هر روز اعلام کنند بعد يک مدتي گذشت بايد هفته يک بار، ماهي يک بار سالي يک بار زجر کش مي‏شوند بهتره که هر چي آدم ديد... بعد هم نگو مي‏ترسم من برندارم يکي ديگر بردارد به ما چه؟ حالا کي گفت ما از همه مردم مسلمان تريم اگر برنداريم خود طرف ممکن است بيايد بردارد به هر حال لقطه يک احکامي دارد که بعداً آنوقت مدتهاي طولاني شد و هفته‏ها و ماه‌ها و سالها گذشت و صاحبش پيدا نشد باز بايد برويم پهلوي مرجع تقليد و از اون اجازه بگيريم و به نسبت صاحبش صدقه بدهيم و بعد اگر صاحبش پيدا شد و... خيلي درد سر دارد «فالتقطه ال فرعون» ياران فرعون او را از دريا گرفتند «ليکون لهم عدوّا و حزنا» يعني تا دشمن خودشان بشود اونها به قصه دشمن نبودند اما «ليکون» يعني بالاخره عاقبت کار اين است که بچه دشمنشان شد خونشان شد قرآن مي‏گويد بله «ان فرعون و هامان» هامان معاونش است فرعون هامان و لشگرش همه خط را گم کردند همه با هم خطا کار بودند نفهميدند چه کار مي‏کنند با دست خودشان گورشان را کندند و گاهي انسان خودش هم نمي‏داند يک حرفي مي‏زند اين حرف او را نابود مي‏کند يک چيزي مي‏نويسد، گاهي در يک صحنه هايي مي‏گويد بيا عکس بگيريم در يک شرايطي عکس مي‏گيرد که اين عکس فتوکپي اش پخش مي‏شود اين آدم نبايد در هر حالي عکس بگيرد همين عکسي که مي‏گيري در اين شرايط يک زماني آبرويت را مي‏برد، خيلي‏ها به خيال عياشي و عيش و نوش و تفريح عکس گرفتند و همان عکس آنها را سرنگون کرد خيلي از افراد به خيال اينکه اين دوست من است رفيق من است دوست گرفتند همان دوست آنها را نابود کرد هر چيزي که آدم پارک گيرش مي‏آيد توي کوچه گيرش مي‏آيد هر سکه‏اي که هر پولي توي کوچه پيدا کند همه اين دريافتها نعمت نيست گاهي انسان يک چيزي گيرش مي‏آيد که همين چيز باعث شکنجه‏اش مي‏شود خلاصه اين آيه مي‏گويد هر چيزي گيرتان مي‏آيد خوشي نکنيد شايد همين نعمت اسباب درد سر شد نمونه‌هاي زيادي دارد که آدم مي‏گويد اين را گرفتم اي کاش پايم شکسته بود اين جا نرفته بودم اي کاش دستم شکسته بود اين را نگرفته بودم اي کاش دوربين فيلم نداشت از اين صحنه فيلمبرداري نکرده بود. خوب حالا کلمه «خوف» در مورد احتمال خطر است که مي‏گويد «لا تخافي ولا تحزني»، «خوف» مال احتمال خطر است «حزن» مال مورد نگراني است حالا آيه بعد «و قالت امرات فرعون» آنجا باز نقش فرعون.
نقش زنان در زندگي حضرت موسي
اين زن در قرآن خيلي نقش دارد اصلاً خود حضرت موسي را 5 تا زن گرداندند توي زندگي حضرت موسي مرد خيلي نقش ندارد، کارهايش، محوريتش خانمها بودند اول مادرش بود که وقتي زاييدش، در جلسه قبل گفتم الهام کرد که شيرش بده و توي درياش بيانداز وقتي توي دريا انداخت نقش وقتي مال وقتي گرفتش، خود توي دريا که افتاد خواهر موسي نقش داشت «قالت لاخته قصيه» به خواهر گفت برو عقب رودخانه منتها نفهمند که تو خواهرشي از اون دورها برو ببين مثلاً سرنوشتش چه مي‏شود بعد هم که تا گرفتنش زن فرعون، قبل از اينکه فرعون تصميم‏گيري کند زن فرعون راي‏زني کرد الان در دنيا ديپلماسي زن داريم ما، يعني گاهي وقتها يک کشورهايي از طريق يک زنهايي يک مسائلي را حل مي‏کنن ديپلماسي زن، «قالت امرات فرعون قرت عين لي ولک» بچه را گرفتند قرآن مي‏گويد که «و قالت» گفت کي گفت «امرات فرعون» خانم فرعون «فرت عين لي و لک لا تقتلوه عسي ان ينفعنا او نتحذه ولدا و هم لا يشعرون» اين هم نکته خيلي دارد اين «قالت امرات فرعون» خيلي نکته دارد نکاتش را برايتان مي‏گوييم اينجا من 13 تا نکته نوشتم توي اين کتاب تفسير نور:
1-اول زنان داراي اراده مستقل و نقشي مؤثرند.
درس: زن وجودي مستقل و نقش آفرين است، آخر بعضي‌ها مي گويند زن - بله زن تابع شوهرش بايد باشد، تابع پدر و مادر دختر بايد باشد اما راي اش راي مستقلي است اينجا زن... اينطور نيست که حالا بگوييم چون سر سفره مرد نشسته، آخر چپي‏ها، چپي‏هاي مرادمک مارکسيس‏ها مي گفتند هرکس هر طور فکر مي‏کند تفکر انسان مربوط به شکمش است يعني اگر شکمت در کاخ پر شد فکرت هم کاخي است اگر شکمت در کاخ پر شد فکرت هم... يعني سر هر سفره‏اي غذا خوردي طبق همان سفره فکر مي‏کني يعني انسان اخلاقش، آدابش، سياستش، تفکرش، ابتکارش، نبوغ اش همه مسائلي که مربوط به انسان است اجتماعي کشورها مربوط به اقتصاد است اگر نفت دارند روابطشان يک جور است نفت ندارند يک جور ديگر کسي که شعر خوب مي‏گويد يا نمي‏گويد مربوط به اين است که گشنه است يا سير است خطش خوب است يا بد، عصباني است يا خوش اخلاق، اخلاق و روابط سياسي همه مسائل انسان دور مسئله، بگوييد اقتصاد و شکم است خوب اينجا قصه زن فرعون چه مي‏شود؟ قصه فرعون مطلب مارکسيس را روي هوا مي‏کند يعني دود مي کند آتش مي‏زند مي‏گويد ببينيد زن فرعون زن بود و مستقل بود و مستقل بود در کاخ بود اما فکر کاخي نداشت سر سفره فرعون بود اما همفکر فرعون نبود يعني قصه فرعون مکتب مارکسيس را روي هوا کند «و قالت اِمراة فرعون» اين يک.
نهي از منکر همراه با پيشنهاد معروف‏
2-پيشنهاد سريع و صحيح بدهيد تا ديگران بزنند گاراژ، يعني يک مسئله پيش مي‏آيد اول شما يک چيزي بگو که ديگر راه را براي ديگران ببندي يعني با پيشنهاد صحيح...
درس
با پيشنهاد سريع و صحصيح جلو القاء پيشنهادات ديگران را بگيريد. يک مرتبه يک کسي مي‏آيد مثلاً مي‏گويد که مرتجع روشن فکر يک کلمه‏اي را به کار مي‏برد ما بايد قبل از آنکه او اين کار را بکند... امام اين کار را مي‏کرد امام مثلاً اين چپي‏ها، چپي‏هاي کمونيست‏ها، گاهي کارگرها را تحريک مي‏کردند يک مرتبه امام هم فرمود خدا هم کارگر است يعني اگر مسئله کار است خدا هم کار مي‏کند: «يفعل ما يشاء»، «يفعل» با «يفعلين» کار انجام مي‏دهد وقتي هم گفت خدا کارگر است ديگر اصلاً کمونيستها گفتند ما ديگر چه بگوييم يک چيزي گفت که ديگر... ما بايد هميشه يک پيشنهادات خوب را سريع بگوييم که راه را جلو پيشنهادات ديگران... امر به معروف هم همينطور است خدا هم اين کار را کرده خدا مثلاً مي‏خواهد به آدم بگويد گندم نخور اول مي‏گويد ببينيد: «کلا منهما رعذاً حيث شئتما» هر چه مي‏خواهيد بخور شکمت را پر کن از غذاهايي که من مي‏گويم بعد مي‏گويد: «ولا تقرب هذه الشجره» اين گندم را نخور يعني وقتي مي‏خواهيم بگوييم نخور اول چيزهاي حلال خوردني را مي‏گوييم اين غذاها را ميل کنيد بعد بگوييم آن غذاها را... وقتي حضرت لوط مي‏خواست جلو آن گناه را بگيرد اول فرمود بابا دخترهاي زيادي دارم عقد مي‏کنم بهتان مي‏دهم ازدواج کنيد فرمود آن گناه شنيع را انجام ندهيد يعني اگر مي‏خواهي يک کسي فاسد نشود... يک راه است اين آقاي راننده دلش مي‏خواهد يک آهنگي گوش بدهد اگر تشکيلات فرهنگي ما يک نوارهاي شيرين خوبي را پر کنند بدهند به راننده اين را بگير اون را... مثل مادريکه به بچه‏اش مي گويد اين بيسکوييت را بگير آن مثلاً غذاي آلوده را، غذاي مسموم يا فاسد را نخور هميشه ما بايد در مسائل و لذا روايت هم داريم: «بادرواولادکم» زود به بچه هايتان يک چيزهايي ياد بدهيد «قبل ان يسبق عليهم المرحبه» تا مخالفين القاء به اينها نکردند شنا قبل از آنکه پسر شما گير يک شبهه بيفتد از اول جواب شبهه را به بچه‏ات ياد بده که بچه‏ات بيمه بشود مثل اينها که مي خواهند بروند مکه قبل از آنکه آن ميکروب وارد بدنشان بشود قبل‏3 اينها را با يک آمپولي بيمه مي‏کنند قرآن مي‏گويد: «سيقول» چند تا آيه «سيقول» داريم «سيقول» يعني در آينده ‏خواهند گفت پس حالا که يک شبهه‏اي رد آينده خواهد شد شما از قبل جوابش را داشته باش طلبه‏هاي ما بايد اينطور باشند. حوزه علميه برادران و خواهران بايد قبل از آنکه وارد جامعه شوند حتي، يعني بايد شبهات آينده را هم بلد باشند قرآن مي‏گويد در «سيقول» در آينده خواهند گفت پس از حالا خودت را آماده کن آيات «سيقول» يعني يک شبهاتي خواهد بود ما اينطور نباشد که هميشه جا مانده باشيم اول يک شبهه‏اي القاء مي‏کنند بعد به دست و پا مي‏افتيم بعد ميگوييم جوابش چيه اينجا زن فرعون تا فرعون بچه را گرفت قبل از آنکه او تصميم بگيرد زن تصميم گرفت اين دو.
سوم: در پيشنهادات از کلمات عاطفي و دلنشين استفاده کنيد «قرت عين لي ولک» فرعون ببين اين نور چشم توست نور چشم من است با کلمه نور چشم من نور چشم تو، يعني وقتي خواهرم، برادرم، عزيزم، فرزندم، يعني اگر مي‏خواهيد امر به معروف و نهي از منکر کنيد کلمات عاطفي را به کار ببريد اين هم سه‏.
چهار: يک نهي از منکر چه مي‏خواهد بکند برکت نهي از منکر، اينجا نهي از منکرش، کشتن موسي. کشتن بچه نوزاد بي‏گناه که از دريا گرفته است، کشتن نوزاد منکر است و اين خانم نهي از منکر است - گفت: نکشش منتهي خوب اين نهي از منکر مي‏دانيد نتيجه‏اش چي شد؟ فرعون او را نکشت بعد موسي پيغمبر شد يک امت را از شر بني اسرائيل، از شر فرعونيان، اين برکت نهي از منکر است.
سخن يک زن، مايه نجات يک امّت‏
اگر توي خيابان جلوي شما را گرفتند گفتند آقا ببخشيد يک سؤال اثر امر به معروف و نهي از منکر چيست؟ شما بگو با يک نهي از منکر زن فرعون جانش نجات پيدا شد و آن جامعه را از شر فرعونيان نجات داد برادران يوسف هم همينطور بود برادران يوسف مي‏خواستند يوسف را توي چاه بيندازند يکي از برادران نهي از منکر فرمود: «لا تقتل يوسف» نکشيدش لااقل «القوة في غيابه الحب» بيندازش توي چاه با «لا تقتلوه» جلو کشتن يوسف را گرفت بعد يوسف جامعه قحطي زده را از قحطي نجات داد پس مي‏گويد: «لا تقتل يوسف»، «لاتقتلوه» دو تا «لا تقتلوه» داريم يکي مال پسر است يکي مال خانمهاست يکي مال مردهاست دو تا هم نهي از منکر جلو کشتن پيغمبر است جلو کشتن يوسف، جلو کشتن، موسي دو تا نهي از منکر به دو تا پيغمبر يکي از خواهرها ولي اين دو تا پيغمبر دو تا پيغمبر دو تا جامعه را نجات دادند يوسف جامعه را از قحطي نجات داد و موسي جامعه را از فرعونيان. خوب فوايد امر به معروف را بگوييم مي‏گويد: «عسي ان ينفعنا» شايد «ينفعنا» شايد به درمان بخورد آقا اين قلم را دور نينداز شايد به دردت بخورد آقا اين نان را دور ننداز شايد به دردت بخورد خيلي چيزها را راحت مي‏اندازد کنار خيابان، راحت مي‏اندازد داريم يک کساني را که يک چيزي را اسراف مي‏کنند ممکن است در آينده به آن محتاج بشوند: «عسي ان ينفعنا» شايد به درد ما بخورد حالا «عسي ان ينفعنا» نکته است روي اين «عسي ان ينفعنا» نکته بگويم: «عسي ان ينفعنا» شايد اين بچه نوزاد به درد ما بخورد.
جايگاه قانون در نظام‏هاي فرعوني
اصلاً ديدي وقتي حکومت طاغوتي شد وضع قانون به خاطر شاه مي‏شود لغو قانون هم به خاطر منافع شخص فرعون چون ممکن است گفتند زني پسري زاييد نظام فرعون به هم مي‏خورد به خاطر حفظ نظام فرعوني گفتند همه بچه‏ها را بکشند حالا هم که مي‏گويند اين بچه را نکشيد به خاطر نفع فرعون «ينفعنا» نفع فرعون، ببينيد، به خاطر فرعون قانون وضع مي‏شود قانون کشتن، هر چي بچه است بکشيد به خاطر اين را شما بگوييد با هم بگوييد، با هم بگوييد با هم بگوييد به خاطر نفع فرعون نفع فرعون قانون کشتن لغو مي‏شود اين را مي‏گويند حکومت طاغوتي، حکومت طاغوتي مملکت دست يک نفر است چون فرعون حالش گرفته مي‏شود هر چي زن پسر زاييد بکشينش چون ممکن است فرعون از اين بچه‏اي که از روي آب گرفتند نفهمد برود پس اين قانون لغو بشود وضع قانون، لغو قانون، به خاطر اين است الان آمريکا همين طور است به خاطر منافع آمريکا همه تروريستند از دم بمباران عراق شد، افغانستان شد هر کجا شد هر کجا شد به بيست تا کشور هم حمله مي‏کنيد به خاطر نفع بوش، يا به خاطر مصالح بوش اسرائيل هر غلطي که کاريش نداشته باشد اين عين... اين آيه‏ها زنده است اصلاً در قرآن کلمه نداريم که تاريخ مصرفش...آدم فکر مي‏کند قصه مال فرعون است نه قصه مال فرعون نيست خدا يک قصه يک نفر قانون وضع شد به خاطر منفعت همان شخص قانون لغو شد عينا همينطور است اين را بکش چرا تروريست نيست اختيار اين است که کي تروريست هست کي تروريست... الله اکبر در زمان معاويه يک مرتبه معاويه تصميم گرفت چهارشنبه نماز جمعه بخواند گفت مي‏خواهيم ببينيم کسي حرف مي‏زند يا نه همه مردم چهارشنبه نماز جمعه خواندند و کسي جرأت نکرد امروز چهارشنبه است اين رژيم بني اميه بود امتحان خفقان، نکته ديگر اينکه بعضي افراد که حرف مي‏زنند بلند پروازي مي‏کنند ولي در باطن خيلي اسير فرعون در حرف زدن مي‏گفت «انا ربکم الاعلي» من پروردگار درجه يک شما هستم اينجا به يک بچه که مي‏رسد مي‏گويد: «عسي ان ينفعنا» شايد اين نفعي داشته باشد براي ما کسي که ادعاي خدايي مي‏کند دارد يک چشم داشت به يک بچه شايد به درد ما بخورد «ينفعنا» يعني نفع برساند به ما ببين خيلي آدمهايي که قار و قوري مي‏کنند و خيلي بلند پروازي مي‏کنند در زبان و شعار بلند پروازي مي‏کنند اما از تو پوکاند از تو احتياجش به يک بچه است از بيرون ادعاي «انا ربکم الاعلي» مي‏گويد اين هم از اين خوب، «اونتخذه ولدا» «نتخذه ولدا» اين هم را به عنوان بچه بگيريم معلوم مي‏شود فرعون بچه دار نمي‏شود و خداوند فرعون را بچه دار نکرد تا در اين حادثه پي به عد خودش ببرد گاهي ايجاد علاقه و محبت ميان افراد بر اساس يک خط غيبي است خود طرفين هم نمي‏دانند... «وهم لا يشعرون» يعني بچه را گرفتند و او گفت نکشش و اون گفت شايد بزرگ بشود به درد ما بخورد و ما هم که پسرنداريم و اين بزرگ شود پسر ما بشود همه اينها حاليشون هم نيست فقط خدا مي‏خواهد سرشان پياده کند و اين خودش حالي اش نيست مثل بچه دخترهاي سه ساله را ديدي دخترهاي سه ساله عروسک قنداق مي‏کند خدا عروسک قنداق کردن را به اين ياد مي‏دهد خدا عروسک قندان کردن را به اين ياد مي‏دهد و خودش هم نمي‏داند که اين عروسک قنداق مي‏کند براي اينکه بيست سال ديگر بتواند بچه قنداق کند يعني خداوند اين را مي‏سازد براي يک زمان ديگر، يعني آدم گاهي وقتها خودش هم نمي‏داند دارد چه کار ميکند يک کسي به من مي‏گفت آقاي قرائتي تو مثل دخترهاي سه ساله مي‏ماني گفتم: که چي؟ که چي؟ چرا؟ گفت تو 10، 15 سال قبل از پيروزي انقلاب به فکر افتادي که ما پزشک اطفال داريم چرا آخوند اطفال نداريم افتادي يک مشت بچه جمع کردي اولين کلاس من هم هفت تا بچه بود هفت تا بچه و يک تخته سياه يادم هست يک جايي رفتم جلسه تشکيل بدهم تخته سياه هم نداشتم يک کارتون مقوا، کارتونهاي يخچال را بريديم و گچ هم نداشتم با زغال نوشتم و با جورابهايم هم پاک مي‏کردم تخته را. يعني‏ منته دلم سوز کارم را داشتم ايشان به من مي‏گفت که، يکي از وزرا بود، مي‏گفت خداوند 10 سال قبل از پيروزي انقلاب تو را به فکر انداخت جلسه بچه‏ها، پزشک اطفال، کلاس جوانها و نوجوانهايي کلاس داري تمرين کردي تمرين کردي که وقتي انقلاب شد راه دستت باشد که بروي توي تلويزيون دوربين تو را نگيرد من الان توي تلويزيون که صحبت مي‏کنم انگار که پشت کرسي با عمه‏ام حرف مي‏زنم يعني هيچ وحشتي ندارم که حالا دوربين است هول شوم آخر بعضي‏ها هول مي‏شوند بندگان خدا، اين هول نشدن بخاطر اينکه خدا لطف کرد 10 سال قبل مسأله هول شدن، قصه‏اش را داريد که، آنها روزها پلو کم مي‏خورند يک کسي رفت مهماني تا در را باز کرد ديد پلو است گفت... تا ديد گفت پلو بعد گفت سلام عليکم يعني همچين پلو هول شد که پلو قبل از سلام عليکم حالا بعضي‏ها که رئيس مي‏شوند اينطور مي شوند تا رئيس مي‏شوند اول همه آدم‏ها عوض مي‏کنند، هول مي‏شوند بابا آقايي هم که قبل از تو کار کرده مجرم که نيست صبر کن يک چند ماه اگر بد کارکرد عوضش کن نه من رئيس شدم بايد همه افرادم را عوض کنم هول مي‏شوند پلو، سلام عليکم، پس شلام عليکم بعضي از مديران و مسئولين هم هول مي‏شوند بله يک وقت ممکن است بگوييد آقا اين به ما نمي‏خورد خوب اگر نمي‏خورد عوضش کن طوري نيست بالاخره يک ماشين چه جهنم برود بايد لاستيکش بهم بخورد اگر لاستيکش تا و نيم تا بشود از اول اگر تصميم، عزل اگر خداي نکرده بگيرد اين درست نيست.
خواست خدا برتر از خواست بشر
«و هم لا يشعرون» قرآن مي‏گويد که بچه را گرفتند حاليشون نبود به اسم اولاد نگه داشتند حاليشون نبود بزرگش کردند حاليشون نبود چرا براي اينکه خداوند بخواهد يک کاري بکند «ثم السبيل يسرّه» ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کار مي‏اندازد تا اوني که مي‏خواهد بشود، بشود با برنامه ريزي‏هاي ما نيست که گاهي وقتها خيلي برنامه ريزي مي‏کنيم اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏فرمايد مي‏داني چرا خدا را شناختم چون هرچي برنامه مي‏ريزم يک چيز ديگر از آب در مي‏آيد پيداست پشت فکر و تصميم من يک اراده ديگر هم «عرفت الله بفسخ العزائم» مي‏گفت تصميم گرفتم يک خواب شيريني بکنم همه بچه‏ها، نوه‏ها را از خانه بيرون کردم تلفنها را کشيدم برق‌ها را خاموش کردم همه کارهايم را که کردم تا رفتم بخوابم پشه بند که ديگر پشه هم نيايد دو تا گربه آمدند بالاي سر من چنان جيغ کشيدن که من نيم متر از خواب بيدار شدم اين فکر ميکند که با قطع تلفن، بستن درها و بيرون کردن بچه‌ها و... هرچي مي‏خواهيم از خدا بايد بخواهيم بايد بگوييم خدايا خوشي به من بده يک وقت مي‏بيني توي جبهه خوابت مي‏برد يک وقت روي متکاي پر خوابت نمي‏برد خدايا به من عزت بده يک وقت مي‏بيني روي گوني مي‏نشيني زن فقيري شوي عزيزي، يک وقت مي‏بيني بچه تاجري مي‏بيني بچه تاجري مي‏آيد مي‏گيرد و همان خانه، ماشين و تلفني که دهن آدم پر از آب مي‏شود توي همان زندگي مرفه‏آدم ذليل مي‏شود بسياري از افراد موکت نشين زندگي شان عزيز است بسياري از افراد قالي نشين زندگي شان ذليل است دست خداست برنامه‏هاي فرعوني از دم بکشيد رفت روي هوا طرح، همه طرحهاي فرعوني رفت روي هوا اين معناي اين است که خدا مي‏گويد هر کار مي‏کني من بايد بگويم «و ما تشاء ان يشاء الله» اراده اين است خوب برويم سراغ آيه بعد «و حرمنا عليه المراضع»، «و قالت لاخته قصيه» مادر به خواهر موسي گفت دنبال اين برو «قصيه» وزارت اطلاعات يک قانون دارد يعني يک برنامه دارد يعني يک برنامه دارد به نام تعقيب مراقب، تعقيب مراقب يعني برو دنبالش ببين کار به کجا مي‏کشد اين مال وزارت اطلاعات است توي اين آيه «و قالت لاخته قصيه» مادر موسي به خواهر موسي گفت برو دنبال قصه ببين منتها «فبصرت به عن جنب» منتها از دور زير نظر داشته باش «وهم لا يشعرون» نبايد بفهمند چون اگر بفهمند تو خواهرشي لو مي‏دهد که اين را کي زاييده پيداست که گاهي زنها چه نقشي دارند نقش اطلاع رساني زن: پيداست که زنهاي مذهبي بايد هوشيار باشند آخه بعضي زنهاي مذهبي فکر مي‏کنند مذهبي يعني فرق بين ماست و پنير را نداند مذهبي يعني تيزهوش اينجا خواهر موسي مذهبي بود تيزهوش بود مي‏دانست توطئه فرعون را چنان مأموريت را خوب انجام داد دنبال رودخانه مي‏رفت کس کس هيچ جيغ نزد يک قانون داريم توي وزارت اطلاعات عادي سازي، عادي سازي يعني صحنه بايد جوري باشد که طرف، قيافه‏اش يعني عادي سازي اصل است حضرت يوسف مي‏دانست ليوان توي کدام خورجين‎هاست صاف اگر مي‏رفت سراغ خورجين مي‏گفتند: اوه... خودت گذاشتي فهميدي رفتي برداشتي قرآن مي‏گويد براي اينکه رد گم کند از دم خورجين‏ها را گشت تا قصه را جلوه بدهد خيلي مهم است عادي سازي از مسائل تيزهوشي است عادي سازي البته بعضي‏ها اينقدر تيز هوشند که اين عادي را هم مي‏فهمند خدا رحمت کند يکي از علما مي‏گفت سر درس امام نشسته بودم دم غروب ديدم نمازم رو به قضا است قضا شد يادم رفته نماز ظهر بخوانم حالا هم از پاي درس امام مي‏خواستم بلند شوم روم نمي‏شد دستم را همچين کردم به هواي اينکه دماغم خون آمده از کلاس رفتم بيرون اين به حساب اين که حالا عادي سازي کنم گفت تا همچين کردم فرمود باز اين سيد نمازش را نخوانده مي‏گفت خيلي خجالت کشيدم مي‏گفت من رفتم صحنه را عادي سازي کنم باز امام از من تيزهوشتر بود گفت باز اين سيد امروز نمازش را نخوانده بله اين طوري است اين عادي سازي اصل است مادر موسي به خواهر موسي گفت عقب رودخانه برو «منصبرت به عن جنب»، «جنب» جنب يعني از دور بغل همچين - هيجاني نباشي خيلي عادي، طبيعي، خيلي قيافه طبيعي باشد عادي سازي، جيغ و ويغ نبايد باشد بر خلاف اين تعزيه هايي که نشان مي‏دهند حضرت زينب من توي بعضي نمايشها ديدم حضرت زينب را توي شبيه سازي يک جوري مي‏کنند يک زن بدبخت، شير بود زينب شير بود وقتي مي‏خواستند بشکنش گفتند اوضاع چه جور است فرمود: «ما رايت الا جميل» هر چي هست زيباست سر سفره هم خرماي شيرين زيباست هم ليموي ترش بله بچه‏ها مي‏گويند ليمو ترش است خرما هم شيرين است ولي مادر بچه مي‏گويد همه‏اش همه‏اش درست است سر سفره همه‏اش زيباست هم ترشي زيباست و هم مربا «ما رايت» ترشي‏هاي خدا هم شيرين است بسيار خوب عرض کنم به حضور شما که در جلسه بعد خواهيم گفت قصه کجا مي‏شود فرعون بچه را گرفت حالا مي‏خواهند غذايش بدهند بچه گريه مي‏کند و حالا عاجزند چه کار کنند گريه بچه و عاجز بودن فرعون هم خودش يک درس توحيد است يعني کسي که ادعاي خدايي مي‏کند از پر کردن شکم يک نوزاد عاجز است يعني چقدر خدا حال آدم را مي‏گيرد اينجا تنظيم باد مي‏کند که تو اينقدر دماغت باد دارد يک بچه را نمي‏تواني شيرش بدهي بچه را نمي‏تواني شيرش بدهي يک کسي مي‏گفت شما بيخود به خودتان مدير نگوييد گفت چرا؟ گفت من مديرم گاوداري داشتم گفتم گاوداري به مديريت چه؟ گفت اتفاقاً من مديرم من از خيلي از شما مديرترم گفتم چطور گفت به خاطر اينکه شما دورتان يک مشت آدم عاقلاند مديريت به آدم عاقل که مديريت نيست من هزار تا گاو دارم وزو وز مي‏کنند عاشورا و تاسوعا و شنبه و مرخصي، اضافه کار سرشان نمي‏شود يک صد هزار تا بچه شير خوره دارم اونها هم گريه مي‏کنند اونها هم شير مي‏خواهند شير هم بايد زود به بچه برسانم زود فاسد مي‏شود هوا داغ است اين مديريت من است که بين هزارتا گاو وز و وز کن هزار تا بچه جيغ زن چنان بايد مديريت کنم که اين غذا به اون دهن برسد و جلو فرياد و جيغ و وز و وز اون را بگيرد اين را مي‏گويند مديريت شما توي اتاق نشستيد کولر گازي يا کولر آبي بعد 60 تا تلفن و نمي‏دانم نوکر و سرايدار و نمي‏دانم فرض کنيد بي حساب و جمع بندي و روابط عمومي و هزار تا کارمند و راننده و يک مشت عاقل چهار تا امضاء مي‏کنيد و پهلوي کامپيوتر اين که مديريت نيست مرديد بياييد بين آدمهاي زبان نفهم مديريت کنيد مي‏گفت مديريت منم حالا فرعوني که مي‏گويد: «انا ربکم الاعلي» حالا با گرسنگي يک نوزاد عاجز شده است يک وقت ممکن است يک علامه اسم خودش را فراموش کند يک وقت ممکن است يک افراد بسيار بزرگي به يک چيز کوچکي نياز داشته باشند پيغمبر مي‏رود توي يک غار اين همه سنگ و چون تار عنکبوت بايد بيايد محافظ بشود تمام مسئولين نظامي کشور توي فکر ديگر هستند شن طبس هليکوپتر را سر نگون مي‏کند اين خدا مي‏خواهد بگويد شما کارهايتان را بکنيد من هم کار خودم را مي‏کنم اين طور نيست که شما اراده کنيد من هر چي ميخواهم مي‏شود نه هرچي شما بخواهيد برنامه ريزي نکنيم براي اينکه اگر با اين ازدواج بکنيم چنين مي‏شود اگر اين حرف را بزنيم چنان مي‏شود ما بايد بنده خدا باشيم خدا عزت و ذلت دست اوست «الهي بيدک لا بيد غيرک زيادتي و نفسي»
خدايا! توحيد ما را زياد کن (آمين)
معرفت ما را زياد کن (آمين)
اين قصه‏هاي قرآن را الهامات، درسها، اشارات، جرقه‏ها، نکات لطايف قران را به ما ياد بده (آمين)
ما را قرآني کن (آمين)
قلب آقا امام زمان را از ما راضي کن (آمين)
«و السلام عليکم و رحمة الله»