1381/5/17 تفسير سوره قصص -5 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

شهادت صديقه‏ي طاهره فاطمه‏ي زهرا (سلام اللّه عليها) را تسليت عرض مي‏کنم ايّام پخش اين بحث ايام سوگواري حضرت زهرا (سلام‏اللّه عليها) است. موضوع بحثي را که در چند جلسه‏ي قبل دنبال کرديم سوره‏ي قصص، رسيديم به آيه‏ي 12، يک شيرين‏کاري از مادر و دختر، ضمناً توي اين تفسير نقش زن هم در قرآن معلوم مي‏شود کسي اگر خواست راجع به مقام زن و نقش زن صحبت کند، در کنار انبياء نقش زنان خيلي مهم بوده است بخصوص حضرت موسي‏ که چند تا زن موسي را نگه داشتند اول مادر موسي، بعد خواهر موسي‏، بعد همسر موسي، بعد زن فرعون نقش اساسي داشتند اين زن‏ها در وجود موسي و در حرکت موسي و در انقلاب موسي (عليه السّلام). حالا رسيديم به آيه‏ي دوازده از سوره‏ي قصص، آيه اين است، موضوع بحث ادامه‏ي تفسير سوره قصص آيه‏ي دوازده، «وحرمنا عليه المراضع من قبل فقالت هل ادّلکم علي اهل بيت يکفلونه لکم و هم له نصحون»، ماجرا به اين صورت بود که به فرعون گفته بودند امسال زني بچه‏اي مي‏آورد، پسر حکومتت را واژگون مي‏کند ترسيد دستور داد هر زني پسر زائيد بچه‏اش را بکشند مادر موسي که پسر زائيد ترسيد که الان مي‏کشنش خداوند به مادر موسي الهام کرد وحي کرد، که شيرش بده توي جعبه بندازش توي دريا، ما به تو برمي‏گردانيم شيرش داد توي جعبه گذاشت انداخت توي دريا فرعون کنار دريا تماشا مي‏کرد رود نيل، جعبه را گرفتند خواستند بکشند بچه را مثل باقي بچه‏ها زن فرعون گفت بابا اين که معلوم نيست مادرش کيه اين را آب آورده من هم که بچه‏دار نمي‏شوم من و تو که بچه‏دار نمي‏شويم اين را نگهش داريم بچه‏دار شويم اين به جاي يک بچه، اين را بچه خود ما قرار بدهيم اين، اين بچه را آب آورده اين زن يعني زن فرعون رأي فرعون را زد که فرعون از کشتن بچه منصرف شد حالا بچه را گرفتند.
همه امور بدست خداست
کسي که مي‏گفت «انا ربکم الاعلي» من خداي شما هستم فرعون ادعاي خدايي مي‏کرد در تغذيه يک کودک عاجز ماند هر دايه‏اي را آوردند سينه‏ي دايه نرفت حالا، آيه اين است «و حرمنا» حرام کرديم يعني منع کرديم بر اين بچه «مراضع»«مرضع» دايه را، يعني هر دايه‏اي را که آوردند که بچه را شير بدهند ما کاري کرديم که بچه سينه‏ي، از شير دايه مصرف هرچي دايه آوردند شيرش را نخورد. «و حرمنا عليه»، «فقالت» خواهر موسي عقب رودخانه مي‏آمد مادر موسي بچه را شير داد گذاشت توي جعبه انداخت توي رودخانه به خواهرش گفت عقب رودخانه برو ببين عاقبت بچه چي مي‏شود خواهر هم خيلي خواهر تيزي بود مذهبي بايد دختر هوشياري باشد حواسش جمع باشد جيغ نزند که همه بفهمند اين خواهرش است ندود، هيجاني... يعني شرايط را چنان خودش را عادي‏سازي کرد رفتار و کردارش همه عادي بود که نفهمند که اين خواهرش است وقتي آمد ديد بچه را گرفتند و دايه‏ها آمدند سينه دايه‏ها را شير نخورد از سينه دايه‏ها شير نخورد دختره آمد جلو، «فقالت» اين دختر، خواهر موسي آمد جلو گفت «هل ادّلکم» آيا دلالت کنم شما را، راهنمايي کنم شما را بر يک خانواده‏اي که «يکفلونه» تکفل کنند بچه را مي‏خواهي بروم سراغ يک خانواده‏اي که صدا بزنم يک خانواده‏اي را بيايد که اون خانواده بچه را زف کند هم شيرش بدهد هم تميزش کند، تغذيه‏اش بدهد «يکفلونه» تکفل کند «وهم له ‏و مفصحون» و آن اهل بيت «نصح» و نصيحت کننده و خيرخواه بچه باشند دختر کوچولو نقشش اين بود هم ببيند جعبه کجا رفت هم ببيند جعبه را کي گرفت هم ببيند که نوزاد، برادرش شير هيچ کدام از دايه‏ها را نمکيد هم خيلي به حال طبيعي بيايد بگويد که حالا که اين دايه‏ها را، شير اين دايه‏ها را نمي‏خورد به من اجازه بدهيد بروم، يک خانواده‏اي هست، به او خانواده نگفت مادرش، چون اگر مي‏گفت مادرش مي‏کشتنش بنا نبود که معلوم بشود اين بچه را کي زائيده نگفت «الي ام» گفت «ال اهل بيت»، يک خانواده‏اي هست که بچه را تکفل کنند يعني همه‏ي مشکلات بچه را حل کنند خوب اين آيه ترجمه شد نکاتي که توي اين آيه است اين است که يکي که: اگر خدا نخواهد تشکيلات عريض و طويلي مثل دستگاه فرعون هم از تأمين غذاي يک کودک هم عاجز است فرعون خيلي شما حالا در تلويزيون اهرام مصر را ديديد ساختمان‏هايي را که فرعون ساخته بعد از چند هزار سال بي‏نظير است در دنيا نه کم نظير، بي‏نظير است در دنيا، اَبَرْ قدرتي مثل فرعون شايد تاريخ نديده باشد يک همچين ابرقدرتي در تغذيه‏ي بچه عاجزند.
ابرقدرت‏ها هم عاجزند
درس اول، درسها:
1-ابرقدرتها گاهي پيروز است، گاهي ابرقدرتها از حل مشکلات کوچک بگوييد شما، عاجزند.
قرآن مي‏فرمايد: همه‏ي ابرقدرتها جمع شوند نمي‏توانند يک مگس خلق کنند. «لن يخلقوا ذباباً» و اگر يک مگس يک چيزي برداشت فرار کند همه‏ي رئيس جمهورها عقبش بدوند نمي‏توانند از دهن مگس پس بگيرند يعني خودتان را نبازيد اين درس اول.
درس دوم اينکه ساده‏ترين کارها به اراده‏ي خداست.
درس دوم، اين درس اول اين درس دوم: همه‏ي کارها به دست اوست توي پرانتز (حتي مکيدن شير) يعني خدا اراده کند بچه مي مکد خدا اراده نکند بچه نمي‏مکد همه‏ي کارها به دست اوست. ماجرايي را شما شنيديد که عقاب يا آن پرنده مي‏رود مار را شکار مي‏کند از کجا توي آسمان مي‏اندازدش پشت ماشيني که اين را بگيردش چه جور خدا طراحي مي‏کند يعني گزيدن به دست اوست نگزيدن به دست اوست دوستي داريم در قم مي‏شناسمش از رفقامون است مي‏گفت خوابيده بودم يک مرتبه ديدم چيزي توي صورتم راه مي‏رود چشمم را باز کردم ديدم يک عقرب اندازه‏ي يک کف دست، روي صورتم راه مي‏رفت و مرا نگزيد، گزيدن و نگزيدن، مکيدن و نمکيدن، همه کارها دست اوست توحيد است قصه‏هاي قرآن شيريني‏اش اين است يک قصه مي‏گويد جعبه را گرفتيم نوزاد به سينه‏ي هر دايه‏اي داديم شير نمکيد بوستش ساده است ولي ببيند چقدر نکته توش است معلوم مي‏شود ابرقدرتها از حل مشکلات کوچک هم گاهي عاجزند.
1-معلوم مي‏شود تمام کارهاي جزئي از نظر خداست به اراده‏ي خداست‏
سوم: وقتي سر انسان متکبر به سنگ مي‏خورد راهنمايي يک بچه کوچک ناشناس را قبول مي‏کند. انسان وقتي گردن کلفت است وقتي بروبر دارد حرف يک آيةاللّه هم قبول نمي‏کند اما وقتي بيچاره شد، يک دختر کوچولو ناشناس پيشنهاد مي‏دهد همه حرف يک بچه کوچولو ناشناس را قبول مي‏کند يعني وقتي آدم سرش به سنگ خورد قبول مي‏کند اين هم درس سوم، متکبران همين که عاجز شدند هر پيشنهادي را مي‏پذيرند ولو از يک نفر ناشناس، کساني که حرف حق را قبول نمي‏کنند اين‏ها هنوز عاجز نشدند وقتي عاجز شدند هرچي بگويي مي‏گويد تو درست مي‏گويي. مسئله‏ي ديگر پيشنهاد خود را در رابطه با چيزي که حساسيت برانگيز است عادي مطرح کنيد اينجا خيلي طبيعي گفت «هل ادلکم»، «هل» يعني آيا، «ادل» يعني دلالت کنم شما را، يعني مي‏خواهيد شما را راهنمايي کنم يعني صحنه را خيلي، مي‏خواهيد مثلاً بروم براتون غذا بگيرم مي‏خواهيد مثلاً آب بيارم مي‏خواهيد... خودداري از هيجان، تقيه توي پرانتز (خودداري از اظهار عقيده و هيجان) لازم است.
تقيّه براي حفظ عقيده
گاهي بايد تقيه کرد تقيه يعني چه يعني عقيده‏ات را اظهار نکن تقيه تاک تيک است نه اينکه دست از عقيده‏ات بردار يعني عقيده‏ات را اظهار نکن «هل ادّلکم» خوب، نگفت «هل ادلکم» «کلمات» مواظب باشيد قصه لو نرود نگفت «هل ادلکم علي ام» اگر مي‏گفت بروم به مادرش بگويم بيا مي‏فهميدند مادرش کيه، گفت «هل ادلکم علي اهل بيت» يک خانواده «هل بيت»، «اهل بيت» يعني اهل خانه يک اهل خانه‏اي هست اهل خانه بروم، خانواده بروم سراغ يک خانواده نگفت برم سراغ مادرش، اين کلمات همه دليل بر اين است که «هل ادلکم علي» خوب.
تکفّل فرزند، نه فقط خوراک و پوشاک
مسئله‏ي ديگر اين که نياز تنها غذا نيست نگفت «هل ادلکم» شما را راهنمايي کنم به خانمي که شيرش بده گفت «يکفلونه»، «يکفلونه» تکفل کند يعني هم شيرش بده هم آموزشش بده و هم تکفل، مي‏گويند فلاني تحت تکفل فلاني است يعني همه مشکلاتش را حل مي‏کند، همه مشکلات را حل مي‏کند، يک وقت يک کسي از من پرسيد من يک مادري دارم حق به گردم ندارد باز هم بروم ديدنش، گفتم اِ، مگر مي‏شود مادر باشد حق به گردنت... اين چه مادر است که حق به گردنت... گفت بله من وقتي... مادرم من را حامله بوده از بابام جدا شدند بابام رفته زن گرفته مامانم که من را زائيده گذاشته پهلوي فاميل رفته شوهر گرفته من را فاميل بزرگ کرده‏اند هيچ... شيرم نداده، لباسم را نشسته، چيزي يادم نداده، هيچ نقشي ندارد گفتم بالاخره سر دل که کشيده‏ست «حملته امّه وهنا عل وهن» قرآن مي‏گويد بالاخره حامله که بوده همان حاملگي سر دل کشيدن باز حق مي‏آورد «يکفلونه» خوب بعد هم مي‏گويد: «يکفلونه لکم» اين کلمه «لکم» مهم است کلمه‏ي «لکم» يعني به نفع شماست اين «لکم»، «يکفلونه لکم» يعني تحت تکفل مي‏گيرد و به نفع شماست بعد هم «وهم له نصحون» خيرخواهي،
نقش مادر در تربيت فرزند
مادر خوب کيست، مادر خوب کسي نيست که فقط لباسهاي بچه‏اش سوپر دولکس باشد زلف‏هاي بچه‏اش را شانه کند و بعد هم به‏به‏به الهي برات بميرم چه بچه‏ي قشنگي خيلي خوب حالا اين خوراک، پوشاک، مسکن‏اش را درست کردي اما کدام مدرسه ثبت‏نام کردي غروب‏ها بچه‏ات کجا مي‏رود رفيقهاي بچه‏ات کي هستند اصلاً غذايي که به بچه‏ات مي‏دهي غذاي حلال است يا حرام چه حرکاتي انجام مي‏دهي روبروي بچه‏ات، تحت تکفل «يکفلونه لهو و هم له» خيرخواهش‏اند ممکن است يک مادري دخترش را خيلي هم قشنگ درست کند اما خيرخواهش نيست دخترش را جهنمي بار مي‏آورد دخترش را بي‏حيا بار مي‏آورد فکر مي‏کند حالا دختر است هنوز به تکليف رسيده يا نرسيده مي‏خواهد آزاد باشد توي خيابان مثلاً دختر چند ساله‏اش را عقب خودش مي‏آورد اين مادر خيرخواهش نيست مگر اينکه مادر اعتقاد به قيامت نداشته باشد اگر مادر اعتقاد به قيامت داشته باشد شيرش مي‏دهد لباسش هم مي‏دهد اما اين خيرخواهي نيست که دخترت را اينطور تربيت مي‏کني مادرهايي که پاي تلويزيون نشستيد دير يا زود من و شما مي‏ميريم بياييد دخترمان را جوري تربيت کنيم، فاطمه‏گونه، زهراگونه، اگر مادري دخترش را لباسي بپوشاند با وضعي بياورد توي خيابان که اين فردا که بزرگ شد اهل حيا و حجابش کم‏رنگ باشد تمام گناهاني که اين دختر مي‏کند روي دوش مادر مي‏نويسند مگر بدن ما چقدر طاقت جهنم دارد مگر جهنم دروغ است قرآن يک آيه دارد مي‏گويد: «فما اصبرهم علي‏النار» چقدر اينها فکر مي‏کنند مي‏توانند صبر کنند در برابر آتش بعد آنوقت اين دختر شما هر جواني را تحريک کند در آينده گناهش گردن شما هم هست ما يک گناهاني داريم به نام گناهان کبيره گناهان مادر، قصه‏ي آن دزد را شنيديد که چند بار دزدي کرد تا بالاخره ديدند حرفه‏اي است به هيچ نحوي اصلاح‏شو نيست بنا شد اعدامش کنند گفت مادرم را بياريد باهاش روبوسي کنم خداحافظي کنم بعد در لحظه‏ي اعدام زبان مادرش را دهن گرفت گاز گرفت گفت کوچولو بودم از خانه‏ي همسايه‏ها يک تخم‏مرغ دزديدم به من گفتي آفرين اگر تو آن روز به من آفرين نمي‏گفتي من دزد حرفه‏اي نمي‏شدم مادرها اين بچه‏هاتون را با حيا و اسلام آشنا کنيد قرآن مي‏فرمايد: «وقدموا الانفسکم» ذخيره‏ي قيامت است اين بچه‏اي که با اين وضع مي‏آيد بيرون و ما يک چيزهايي را مانند ظرف بستني، زود مصرف را حساب مي‏کنيم البته من نمي‏خواهم بگويم حالا لباس بچه دختر يک لباسي باشد که از حجاب فرار کند نه لباسش را يک لباسي بگيريد که حالا رنگش، نمي‏دانم دوختش، يک لباسي باشد که بچه هم دوست داشته باشد نمي‏خواهم بگويم لباس يک دختر کوچولو مثل لباس يک پيرزن باشد ولي مي‏خواهم بگويم که آن مقداري که اسلام گفته مراعات کنيم تمام کارهاي خير دختر براي مادرش مي‏نويسند تمام گناهاني را هم که مادرش درش شريک است... حواسمان جمع باشد «و هم له نصحون»، «نصح» يعني خيرخواه، «نصح» يعني خيرخواه. آيه‏ي بعد، برويم سراغ آيه‏ي سيزده، «فرددناه الي امه» يک صلوات بفرستيد!! (صلوات حضار) آيه‏ي 13 از سوره‏ي قصص، مي‏فرمايد که، آيه‏ي سيزده «فرددناه الي امه» وقتي دختره آمد ديد که اين بچه را از روي آب گرفتند شير هيچ زني را نمي‏مکد گفت بروم به يک خانواده‏اي بگويم شير اون را مي‏مکد گفتند برو بگو، دويد باز هم ندويد چون اگر مي‏دويد باز لو مي‏رفت کيه خيلي همينطور طبيعي آمد و مادرم هم اگر به هيجان مي‏آمد لو مي‏رفت اينها همه فرمول‏هاي تاکتيک يک زن با ايمان است دختره جيغ نکشيد مادره تا بچه‏اش را ديد... هيچ خيلي آرام، خيلي آرام رفت، خيلي آرام برگشت زن گاهي بايد خودش را حفظ کند روي خود نياورد که اين بچه‏ي من است و اينجا يک درس مهمي است درس مهم اين است که گاهي بايد آدم از عنوان بگذرد فرض کن شما دکتر نيستي فرض کن شما آيةاللّه نيستي فرض کن اصلاً مادر نيستي نه آخه بايد به من بگويند، نه، نگويند مهندس به شما نگويند استاد به شما نگويند کاري به القاب نداشته باش اينجا مادر بچه‏اش را شير داد ولي لقب مادر را به خود قبول نکرد چون اگر مي‏گفت لقب مادر، گاهي وقتها آدم دنبال يک لقبي برود از هدف باز مي‏ماند يعني لقب را ولش کن.
يک خاطره بگويم درس قشنگي است نقل شده آيةاللّه العظمي حکيم، آيةاللّه العظمي حکيم از مراجع نجف بود و مقلدين زيادي در دنيا داشت از نسلش هم ده‏ها روحاني، ايشان يک نماينده‏اي داشت در شهري، يک مرجع ديگر هم يک نماينده داشت خوب نماينده‏ي مرجع بالاخره خمس و سهم امام براي مرجع مي‏گيرد فتواي مرجع را نقل مي‏کند همان که نماينده‏اش است شنيد که بين نماينده‏ي ايشان و نماينده‏ي يک آقاي ديگر گاهي يک مسائلي پيش مي‏آيد فوري نماينده‏ي خودش را نجف احضار مي‏کند مي‏گويد بگو بيا ببينم شما چه مي‏کنيد توي منطقه گفت هيچي من مردم را به شما دعوت مي‏کنم به مردم مي‏گويد از شما تقليد کنند رساله‏ي شما را پخش مي‏کنم.
گذشت از عنوان، براي حفظ اسلام
از اين حرفها، جمله‏اي نقل شد اين جمله مهم است اين جمله همه‏مون بايد حفظ کنيم فرمود: «ادفن» «ادفن» يعني دفن کن «ادفن الحکيم» بابا من مگر آية اللّه حکيم نيستم من را خاکم کن «وارفع الاسلام» «ادفن الحکيم وارفع الاسلام» الان گاهي وقتها مي‏گوييم اين بايد به اسم ما تمام شود نه اين بايد حتماً به اسم سپاه باشد حالا بابا چکار داري سپاه يا ارتش به اسم نيروي زميني... بابا حالا به اسم نيروي هوايي باشد به اسم سبزوار حالا به اسم نيشابور باشد محله‏ي پايين حالا بگو محله‏ي بالا باشد چه فرقي مي‏کند آيةاللّه العظمي حکيم مرجع تقليد فرمود خاکم کن من را، يعني من را خاک بکن اما به فکر اسلام باش «ادفن الحکيم وارفع الاسلام» اين يک درس است مادر موسي گفت بابا کلمه‏ي مادر به من نگوييد و حال که از نظر روحي و رواني از لذتهايي که مادر مي‏برد اين است که بچه به مادرش بگويد مادر، مامان، از لذتهاست و من اين را از يک دختري شنيدم که به بچه‏اش مي‏گفت بچه جان کي شود بزرگ شوي من بروم هي عقبم بدوي بگويي مامان، مامان، من فهميدم اين يکي از آرزوهاست که دلش مي‏خواهد بهش بگويد مامان «فرددناه الي امه» ما اين بچه را رد کرديم به مادرش خود «رددناه» يک شعري هست مي‏گويند که:
«تو نيکي کن و در دجله انداز که ايزد در بيابانش دهد باز»
مادر موسي بنداز من برمي‏گردانم، تو نيکي کن و در دجله انداز، اينجا تو نيکي کن و در رود نيل بينداز که ايزد در بيابانش دهد باز مادر پرت کرد خدا بچه را به مادر برگرداند «رددناه الي امه» برگردانديم به مادرش انقلاب امام را به ترکيه پرت کرد و ترکيه به عراق پرت کرد اما روز 12 بهمن م«ورددناه الي امه» امام به ايران برگشت «رددناه الي امه» اين يک درس است. يکي از نکاتي که از اين کلمه در مي‏آيد اين است که دعاها مستجاب مي‏شود، خدا به قولش عمل مي‏کند چون خداوند به مادرش گفت پرتش کن «انارادوه»، «انارادوه» مادر پرت کن به رودخانه من برمي‏گردانم خدا در چند تا آيه‏ي قبل فرمود من برش مي‏گردانم «رادوه»، ردد، راد، رد قول داد که من برمي‏گردانم و خداوند در اين آيه به قولش عمل کرد قول داد بچه را بنداز من برمي‏گردانم «انارادوه» من برمي‏گردونم اينجا مي‏گويد: «رددناه»، «رددناه» همان «رادوه» قولش است.
فرزند، نور چشم والدين است
پس نکات: «فرددناه الي امه»، «کي تقرعينها» ما بچه را برگردانديم تا «تقرعينها» چشم مادر روشن بشود يک نکته از اين معلوم مي‏شود عشق به بچه مي‏تواند نور چشم را زياد کند همانطور که غم بچه مي‏تواند نور چشم را کم کند حضرت يعقوب به خاطري که بچه‏اش را نديد از غصه کور شد پس غم مي‏تواند کوري بياورد شادي مي‏تواند روشنايي بياورد «قرة عين» مهم توي اين آيه اين است که يک بچه نور چشم دو خانواده‏ي متضاد شد وقتي بچه را از آب گرفتند فرعون خواست بکشدش زن فرعون گفت نکشش «قرت عين لي» اين نور چشمم باشد در کاخ فرعون «قرت عين» براي فرعون هم «قرت عين» براي فرعون هم «قرت عين» براي مادر يعني يک وقت مي‏بيني يک چيزي نور چشم دو گروه مي‏شود دو گروه متضاد در کاخ فرعون نور چشم مي‏شود تو دامن مادر هم نور چشم مي‏شود يعني اگر خدا بخواهد يک چيزي براي دو حالت... خيلي مهم است اينها از شيرين‏کاريهاي خداست نمي‏شود آدم در دو خط متضاد نقش داشته باشد اينجا اراده‏ي خداست گچ را که کشيدي سفيد مي‏شود ذغال را کشيدي سياه است سفيد مي‏شود اما اين گچ در يک لحظه هم سفيد بشود هم سياه، يک موسي يک نوزاد، يک نوزاد در دو خانواده‏ي متضاد نور چشم است براي مادرش نور چشم است براي کاخ اين فرعون هم، همان کاخي که مي‏خواست بچه‏ها را بکشد آن‏هايي را که مي‏خواهند بچه را بکشند براي اونها نور چشم مي‏شود حالا اين دو تا هم توي قرآن است هم مي‏گويند: «قرت عين لي» زن فرعون گفت نور چشم خانواده‏ي ما باشد مادرش هم مي‏گويد خدا مي‏گويد «تقرعينها» نور چشم مادر نور چشم... «قرت عين»، «ولاتحزن» به مادرش گفت غصّه نخور «ولتعلم انّ وعدالله حق» تا بداني وعده‏ي خدا حق است البته مادر موسي زن با ايماني بود اما هر زن با ايمان و هر مرد با ايماني باز هم جا دارد که ايمانش بيشتر مي‏شود حرکت به عقب سابق ايمانش خوب و ضعيف مي‏شد و انقلابي بود بي‏تفاوت شده بي‏تفاوت بود ضد انقلاب شده است افرادي که ايمانشان بيشتر مي‏شود آيه‏اش اين است «زادهم هدي»، «زدني علما» که اين علم و هدفش... افرادي روز به روز عقب مي‏روند «امنوا ثم کفروا»،«ثم اتخذتم العجل»، «ثم توليتم» افرادي هم هست درجا مي‏زنند قبلش ايمان داشته نه حالا يا هم قبلش ايمان داشته هم حالا اين خيلي فرق نکرده «لتعلم» مادر موسي ما بچه را به تو برگردانديم «اَنَّ وعداللّه الحق» خدا وعده‏اي که مي‏دهد حق است نگفتم بنداز توي دريا برمي‏گردانم ديدي برگرداندم اين عوض آن «ولکن اکثرهم لايعلمون» اکثر مردم نمي‏دانند اطمينان نمي‏کنند وقتي مي‏گوييم خمس بده خدا جايش مي‏آورد نه نه کم مي‏شود، کم مي‏شود، آقا زکات بده خدا جايش مي‏دهد امام صادق (عليه السلام) قول داد که اگر در راه خدا بدهي من جايش را پر مي‏کنم نه نه نه نمي‏دهي بعد مي‏بينم يک کسي چه کار کرد آن را خورد 10 ميليون زکات و خمس نداريم 30 ميليون پولمان را خوردند 50 ميليون خوردند امام کاظم (عليه السلام) قول داده بود گفته بود هر کس پول حق را ندهد خدا يک برنامه‏اي برايش پيش مي‏آورد که دو برابر آن مقدار پول حق در راه باطل خرج مي‏شود خدا قول مي‏دهد «ان تنصراللّه ينصرکم» آقا نمي‏دانم چه خبر است ديگر از اين خبر بالاتر که امام حسين (عليه السلام) رفت زير سم اسب مگر امام حسين (عليه السلام) را بدن مبارکش را زير سم اسب بردند مگر دين از بين رفت دو مرتبه گنبدش طلا مي‏شود در طول تاريخ هميشه به اسلام ضربه زدند به دين ضربه زدند و هر روز هم اسلام روز به روز پيش رفته قانون اينکه متلک بگويند مسخره بکنند متلک بگويند ولي قرآن مي‏گويد قرآن مي‏گويد «والعاقبه للمتقين» آيه‏ي قرآن است پيروزي با متقين است «والعاقبه لاهل التقوي» خدا قول داده حالا ممکن است بنده اينجا نشستم يک کسي هم متلکم بگويد، بگويد به پيغمبر چهار تا متلک گفتند، گفتند شاعر، ساحر، کاهن، مجنون، هم مجنون گفتند هم شاعر گفتند هم کاهن گفتند و اين که پيغمبر روز به روز تعداد آمار مسلمين بيشتر مي‏شود يک عکس امام را گفتند کسي داشته باشد ماه‏ها و سال‏ها زندانش مي‏کردند هيچ عمامه به سري به اندازه‏ي حضرت امام عکسش روي کره‏ي زمين چاپ نشد به همه‏ي اسکناسها، هيچ عمّامه به سري در تاريخ عکسش به اندازه‏ي امام چاپ نشد چرا براي اينکه رضاشاه گفت بايد ايشان مرجع نشود حالا که گفتي مرجع نشود به کوري چشم رضاشاه از همه‏ي مراجع... حالا که گفتي امام حسين (عليه السلام) بره زير سم اسب گنبدش طلا مي‏شود «فارادوا به کيداً فجعلنا هم الاخسرين» قرآن مي‏گويد هر چي دشمن توطئه کند من فتيله‏ي اسلام را بالاتر مي‏کشم اين متلک‏ها، هر يک متلکي ده قدم ما مي‏رويم جلو هر يک نيشي ده قدم ما مي‏رويم جلو اگر بنا بود با نيش کسي پيش برود بيشتر نيش‏ها را به پيغمبر زدند بنابراين ما بايد، فاطمه الزهرا (سلام الله عليها) هم سيلي بهش زدند هم در خانه‏اش را آتش زدند خيلي فاطمه زهرا (سلام الله عليها) سخت بود آخه کسي، سيلي زدن يک حسابي است روبروي شوهر هم کسي سيلي بزند خيلي سخت است روبروي شوهر سيلي زد روبروي بچه‏هايش سيلي خورد آخر مادر کتک بخورد سخت است اما روبروي بچه‏اش، بچه‏اش ببيند مادرش دارد کتک مي‏خورد در خانه‏ي پيغمبر را آتش بزنند سخت‏ترين کارها را کردند الان عزيزترين زنهاي کره‏ي زمين زهرا است و اين معناي اين است که «والعاقبة اهل التقوي».
خدايا! تو را به حق محمّد به آبروي فاطمه (سلام الله عليها) و پدرش و شوهرش و نسلش و مهدي، کشورما، دين ما، دنياي ما، رهبر ما، دولت ما، ناموس ما، نسل ما، جوانهاي ما، عقايد ما، انقلاب ما، مرز ما از همه‏ي خطرها حفظ بفرما. (آمين)
قلب آقا امام زمان (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) را از ما راضي و ما را از ياران مخلص حضرت مهدي قرار بده. (آمين)
«والسلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»