1381/6/7 تفسير سوره قصص -8 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

در ايام تولد حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) بحث را بيننده‏هاي مي‏بينند و روز عزيزي که تبريک مي‏گوييم مقام زن هم مقام مادر و اين ايام و هفته‏ي خجسته را موضوع بحث ما سوره‏ي قصص بود رسيديم به اينجا که در کاخ فرعون نشسته‏اند مي‏گويند که جواني پيدا شده بنام موسي اين را برويم بگيريمش بکشمش، يک نفر عامل نفوذي بود آنجا از باران موسي توي دربار، فوري مطلّع شد حالا يا عامل نفوذي يا از طرفداران دلسوزان، با دو آمد گفت موسي دارند برنامه مي‏ريزند مشورت مي‏کنند که مي‏خواهند تو را بکشند زود منطقه را خالي کن سوره‏ي قصص رسيديم به اين آيه،
آيه 20 از سوره‏ي قصص «و جاء رجل» موضوع بحثمان: ادامه‏ي تفسير سوره قصص آيه‏ي 20 «يموسي ان الملا يأتمرون»، «و جاء رجل من اقصي المدينه»، «و جاء» آمد «رجل» يک نفر «من اقصا» «من» از «اقصا»، «اقصاالمدينه» دورترين نقاط مدينه، يک نفر آمد در حالي که «يسعي» سعي مي‏کرد يعني با دو مي‏آمد يک نفر با دو آمد پهلوي حضرت موسي گفت «قال يموسي» اين مردي که مي‏دويد گفت «يموسي» اي موسي «ان الملاء» بدرستيکه سران قوم «ياتمرون بک» به مشورت نشستند درباره‏ي تو موضوع چيه «ليقتلوک» چه کنند که تو را بگيرند و بکشند به قتل برسانند «فاخرج» حتماً خارج شو از شهر برو بيرون «اني لک من النصحين» بدرستيکه من براي تو «من النصحين» من از خيرخواهان هستم. خوب اول اينکه اين مرد از بيرون شهر دويد «جاء» آمد «رجل» مردي از دورترين نقطه‏ي مدينه، پيداست جلسه‏ي مشورتي خارج از شهر بوده و اين را در جلسه‏ي قبل هم گفتيم به خاطر اينکه خيلي اشراف و کاخ‏نشينها زندگي‏شان را بيرون شهر مي‏گذاشتند تا منطقه‏ي دورش بيابان باشد حفاظتش بهتر است شايد به دليل اين باشد يک کسي از کاخ آمد با دو آمد و گفت موسي دارند مشورت مي‏کنند براي قتل تو بدو بيرون من خيرخواهم عامل نفوذي يا طرفداري يا بوظيفه عمل کردن مهم است امام کاظم (عليه السلام) به يکي از شيعه‏ها علي‏بن يقطين گفت تو توي دربار بني عباس باش شيعه هستي وزيرم هستي نماينده‏ي من باش آنجا مشکلات شيعه‌ها را توي دربار حل کن يک قصه‏اي هم دارد اين علي بن يقطين که يک روز آمد برود مکه در مدينه در خانه‏ي امام کاظم (عليه السلام) را زد هرچي در را زد در را رويش باز نکردند گفت آقا مي‏دانيد من کيم؟ من وزيرم، وزير شيعه هستم نماينده‏ي خود آقا هستم آخه آقا به نماينده‏اش راه نمي‏دهد بعد امام کاظم (عليه السلام) پيغام داد که يک چوپان آمد حالا همين که فهميدند چوپان است محلّي بهش نگذاشتيد چون به آن چوپان که بهت مراجعه کرد توي اداره اعتنا نکردي حجت هم قبول نيست خدا هم امسال به تو اعتنا نخواهد کرد برو چوپان را راضي‏اش کن از مدينه برگشت محل حکومت خودش در خانه‏ي چوپان را زد صورتش را گذاشت روي خاک به چوپان گفت پايت را بمال روي صورت من تا تکبر من از بين برود بعدش امام کاظم راهش داد گفت حالا حَجّت قبول است حالا اينهايي که ما مي‏گوييم، با اين عملهايي که مي‏بينيم خيلي فرق دارد که واقعاً افرادي بخاطر فقرشان بهشان بي‏اعتنايي مي‏شود حتي افرادي هم هستند نه فقير هم نيستند غني هم بهشان بي‏اعتنايي مي‏شود حديث داريم کارمندهاي دولت حديث داريم اگر يک کسي آمد به شما مراجعه کرد هر کس مسلماني بهش مراجعه کرد گو يا رسول اللّه بهش مراجعه کرده است و اگر کار مسلماني را راه انداختي انگار کار پيغمبر را راه انداختي يک حديث ديگر، حديث داريم اگر پا شديد دنبال حل مشکل مسلمانها رفتيد قدمهايي که برمي‏داري انگار در مکه کنار کعبه سعي صفا و مروه مي‏کني يعني قدمي که براي حل مشکلات است انگار سعي صفا و مروه است حل مشکل مردم انگار حل مشکل پيغمبر است نگوييد به ما چه برو فردا بيا خوب تو که مي‏تواني امروز را بيندازي چرا برود فردا بيايد خوب «وجاء رجل» حالا اين «رجل» کيه مؤمن آل فرعون است همان که در قرآن هم يک سوره داريم سوره‏ي مؤمن سوره‏ي غافر اين آن است بله ظاهراً همان است خوب، حضرت موسي در دربار عامل نفوذي داشت و در حفظ جان بايد آدم نهايت تلاشش را بکند با دو بيايد گاهي يک حرکت به جا يک جاني را نجات مي‏دهد و آن جان اين دويدن اگر اين نمي‏دويد با دو آمد و اين جان را نجات داد و اين خيلي مهم است و اينها ارزش دارد خوب، مصلحان جامعه بايد آمادگي هجرت داشته باشند، «فَخَرَج» دنبال اين مي‏گويد «فاخُرج» اين آيه مي‏گويد «فاخُرج».
آمادگي مصلحان جامعه براي هجرت
آيه بعد آيه‏ي 21 مي‏گويد «فَخَرج» اين «فخَرج» موسي هم خارج شد از «فخَرج» استفاده مي‏شود که کساني که جامعه را مي‏خواهند اصلاح کنند آمادگي هجرت دارند «فخَرج» از اين معلوم مي‏شود که اگر کسي خيرخواه تو پيشنهاد کرد به پيشنهادش گوش بده او گفت «فاخرج» موسي هم «فخرج» آخه گفت اوه اين به من مي‏گويد من به خاطر حرف يک بچه من به خاطر حرف يک آقاي عادي وقتي طرف خيرخواه است گوش به حرفش بده «فاخرج» او گفت «فخرج» از «فخرج» نکاتي درمي‏آيد:
1- آماده‏ي هجرت بايد باشيم از «فخرج» يعني به سخنان دلسوزان، چي، گوش دهيم وقتي مي‏گويد «فاخرج»، «فخرج» شجاعت به معناي اين نيست که خودت را در دسترس دشمن قرار بدهي. معناي شجاعت در مخاطره قرار گرفتن نيست چون بعضي‏ها مي‏گويند نخير من نمي‏روم مي‏خواهم ببينم چي مي‏شود خوب هيچي مي‏گيرند و مي‏کشند معناي، مي‏گويد من شجاعم مي‏ايستم تا بيايند بگيرندم وقتي گفتند برو موسي هم «خرج» از «فاخرج» يعني معناي شجاعت اين نيست که خودت را در مخاطره قرار بدهي زندگي انبياء غالباً با آوارگي و اضطراب همراه بوده است سعي خودمان را بکنيم اما نتيجه با خداست اينجا مي‏گويد که آيه‏ي بعد مي‏فرمايد که «فخرج» حرکت همراه با دعا چون قرآن مي‏گويد «فخرج» بعد از اينکه مي‏گويد «قال رب نجني»، «فخرج منها» يعني از شهر خارج شد «خائفا يترقّب قال رب نجني» خدايا من را نجاتم بده يعني هم بايد حرکت کرد هم بايد دعا کرد «فخرج» يعني خارج شد حرکت کرد «نجني» يعني دعا کرد «رب نجني» نمي‏شود نشست و دعا کرد حديث داريم کسي که بنشيند دعا کند دعاي آدم بيکار مستجاب نمي‏شود جنب و جوش همراه با دعا خوب حالا موسي کجا رفت.
هجرت موسي از مصر به مَدين
آيه‏ي 22، آيه‏ي 22 مي‏فرمايد که: «ولما توجه تلقاء مدين» موسي از منطقه‏اي که موسي حکومت داشت رفت و «لما توجه» موسي به سوي «مدين» روي نهاد «قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل» گفت اميد است که پروردگار من مرا به راه راست هدايت کند حالا «مدين» در جنوب است شام و شمال حجاز است نزديک تبوک، الان تبوک مرز عربستان سعودي است ماشين‌هايي که از عراق مي‏روند مکه در گمرک تبوک مرز نگهشان مي‏دارند جنگ تبوک هم براي همان جاست خوب وارد «مدين» شد «ولما توجه تلقاء مدين» وارد منطقه‏ي مدين شد در مدين پيغمبري بود به نام شعيب، شعيب پيرمرد بود نمي‏توانست ديگر چوپاني کند دو تا دختر داشت دخترهايش را فرستاده بود چوپاني.
کمک حضرت موسي به دختران شعيب
خود موسي با فرار از يک شهري و از يک منطقه‏اي رفته بود وارد يک منطقه‏ي ديگر شد حالا لب دروازه ديد دو تا دختر کناري ايستادند يک مشت مرد هم سرچشمه‏ي آب هستند موسي آمد پهلوي دختر گفت که «ولما مرد ماء مدين» همين که وارد منطقه شد نزديک آب مدين رسيد «وجد عليه امّة» يک امت را سر چشمه‏ي آب ديد که «سيقون» بزغاله‏هاشون، ميش‏هايشان را آب مي‏دهند «و وجدين دونهم امراتين» ديد که کنار ديگر دو تا دختر ايستاده‏اند موسي رفت پهلوي دخترها موسي رفت پهلوي دخترها و گفت «ماخطبکما» جلو رفت و گفت که منظور شما چيست چرا اين کنار ايستاده‏ايد به دخترها حرف زد دخترها «قالتا» 2 تا دخترها گفتند «لانسقي حتي يصدر الرعاء» چون ما چوپاني مي‏کنيم پدر پيري داريم نمي‏تواند چوپاني کند ما دو تا دختر چوپاني مي‏کنيم منتهي اگر خواسته باشيم الان حيوانها را آب بدهيم بايد برويم قاطي مردها تنه‏ام بزنند مردها به ما تنه بزنند ما به مردها تنه بزنيم آنجا بدنمان به هم مي‏خورد به خاطر حفظ عفت کنار مي‏ايستيم چوپانهاي مرد بزغاله‏هايشان را آب بدهند بروند سرچشمه‏ي آب که خلوت شد ما هم... بزغاله‏هايتان را به من بدهيد بز و ميش اين دخترها را گرفت و رفت خلاصه لب چاه و يک دو تا تنه به اين و آن زد و حيوانهاي اين دخترها را آب داد و گفت برويد خانه، پدرشان ديد امروز دخترها از هر روز باقي‏اش را شما بگوييد، گفت چه‏طور شد زود آمديد به خانه «فسقي لهما» سقي سقايي کرد يعني آبياري کرد براي اين دو تا دختر «ثم تولي الي الظل» رفت کنار يک سايه‏اي و «فقال» گفت خدايا: «رب اني لما انزلت الي من خير فقير» خدايا گشنه‏ام است فراري‏ام از اون شهر آمدم اين شهر اين هم حالا خسته تشنه دويده، فراري، مي‏خواهند من را بکشند يک حکومت فرعوني دنبال يک نفر مي‏گردد من جوان هم دويدم حالا اينجا چوپاني مفت کردم حالا يک چيزي بده بخوريم خيلي نکات توي اين است من حالا نکاتش را، تقريباً 30 تا نکته توي اين است همه‏اش درس است براي زندگي امروز است قصه تاريخ است اما ببينيد کي مي‏تواند تاريخي بگويد که يک سطر و نيم آنقدر نکته توش باشد يک صلوات بفرستيد نکاتش را بگويم (صلوات حضار)
اول اينکه درس اول اينکه آبها از منابع ملي است اموال شخصي نيست آب چشمه مال همه است چون مي‏فرمايد که: «ماء مدين» آب مال منطقه‏ي مدين بود بعد مي‏گويد که آب مدين بود بعد مي‏فرمايد که: «امة من الناس سيقون»، «الناس سيقون»، «الناس سيقون» مردم داشتند بزغاله‏هايشان را آب مي‏دادند هم نمي‏گويد آب مال کي بود «ماء مدين» آب مال شهر بود يعني آب مال کسي نيست يکي هم همه‏ي مردم پيداست آب از منابع ملّي است چشمه‏هاي آب اين يکي.
از حيا و ضعف زنان سوء استفاده نکنيم
دوم اينکه از حيا و ضعف زنان سوء استفاده نکنيم بالاخره زن لطيف است حيا دارد خجالتي است مردها سوء استفاده مي‏کنند مي‏گويند حالا که اينها دخترند پس ما برويم خوب يک مرد باشد به اينها بگويد خيلي خوب اينها هم آدمند چرا اين دو تا بايد کنار بايستند چرا هميشه بايد زنها را بعد از مردها شام بدهند چرا هميشه نمي‏دانم زنها بايد چنين باشد چنان باشد اين خيلي وقتها از سکوت زنها از حيا و عفت زنها استفاده مي‏شود حتي توي مسجدهاي ما، توي مسجدهاي ما گاهي وقتها سمت مردها قالي است سمت زنها موکت است سمت مردها 5 تا بخاري است سمت زنها 2 تا بخاري است اين از مردها از سوء استفاده، اسلام به زن خيلي احترام قايل شده است به مرد کوثر نگفته ولي به زهرا گفته کوثر «انا اعطيناک الکوثر» حديث داريم مرد چيزي مي‏آورد در خانه اول بدهد به دختر پيغمبر اسلام به زهرا (سلام الله عليها) که مي‏رسيد مي‏گفت: «فداها ابوها» بابايت قربانت برود نه اين قربانت بروم عاطفي بود آخه ما که مي‏گوييم قربانت بروم اين بچه‏مان است بخاطر بچه نه بخاطر عاطفي نبود بخاطر کمالات بود وگرنه پيغمبر مي‏گويد «تبت يدا ابي‏لهب» خدا مرگش بدهد عمويم را، خيلي مسأله‏ي عاطفي نيست پسر نوح از نوح نبود «مسلمان منّا اهل البيت» کمالات زهرا بود از حيا و سکوت زن سوء استفاده نشود خوب، دختران پيغمبر هم چوپاني مي‏کنند پيغمبر پدرشان کي بود امتحان هوش حضرت شعيب دختر پيغمبر... گاهي وقتها به يک دختر مي‏گويند من مگر خونه‏ي بابام کار مي‏کردم من آقا جونم، آقا جونم، هي آقا جون آقا جون راه مي‏اندازد بابا دختر پيغمبر کار مي‏کرد.
ماجراي تسبيحات حضرت زهرا (سلام‏الله‏عليها)
فاطمه الزهرا در خانه کار مي‏کرد و کارش را با کنيز تقسيم مي‏کرد يک روز فاطمه الزهرا آمد گفت که نمي‏شود من کار نکنم يک کسي بيايد بالاخره من چهار تا بچه‏ي کوچولو دارم شوهرم هم همه‏اش حضرت علي جبهه است من هم عبادت دارم آموزش زنها به دوشم است عبادت، چهار تا بچه‏ي کوچولو شوهرم هم جبهه خيلي وقتها به پيغمبر گفت يک کنيزي بيايد کلفت ما باشد حضرت فرمود 34 تا اللّه اکبر بگو 33 تا الحمدالله 33 تا سبحان اللّه آن چي‏چي مي‏خواهد پيغمبر چي‏چي مي‏گويد اون کنيز مي‏خواهد مي‏گويد سبحان اللّه بگو من فکر مي‏کنم پيغمبر با اين حديث مي‏خواهد بگويد زهرا از اين تقاضاها را از من نکن حضرت زهرا هم سرش را پايين انداخت رفت خانه و يک پشم سياهي داشت يک نخ پشمي 34 تا گره بهش زد هر وقت مي‏گفت اللّه اکبر اين گره‏ها را از دستش رد مي‏کرد اين که مي‏گويند تسبيحات حضرت زهرا اول که يک نخ مشکي بود که 34 تا گره داشت هر گره‏اي مثلاً فاصله‏ي گره با گره مثلاً فرض کنيد يک سانت تا جنگ احد پيش آمد حضرت حمزه عموي پيغمبر شهيد شد. حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) هر هفته از مدينه مي‏رفت تا يک فرسخي سر قبر احد شهداي احد يک خورده خاک قبر را برداشت گل درست کرد بجاي اون نخ مشکي دانه‏هاي گلي درست کرد تسبيح خاک منتها خاک سيدالشهداي احد سيدالشهدا اول حضرت حمزه بود عموي پيغمبر بود که کربلا پيش آمد اون سيدالشهداء غالب شد بر آن سيدالشهداي اول آنوقت خاک کربلا تسبيح شد و اين تسبيح خاک کربلا هم کار تسبيح خاک احد کار حضرت زهرا است تسبيح خاک کربلا کار امام سجاد است امام زين‏العابدين يک مقدار خاک کربلا را گِل کرد تسبيح درست کرد و توي مجلس يزيد کسي تسبيح دستش نيست توي مجلس يزيد تسبيح را همچين مي‏کرد. يزيد گفت چيه گفت تو فکر کردي حسين را کشتي تمام شد همين، ما دستور مي‏دهيم خاک کربلا را مهرش بکنند توي سجده و دستور مي‏دهيم تسبيح تربت را همچين کنند يعني مردم بدانيد اين خاک رويش خون حسين ريخته شده هيچ وقت حسين را فراموش، تسبيح تربت يک حرکت سياسي است که اي ابرقدرتها فکر نکنيد امام را کشتيد خلاص ما خاک زير پايش را توي دستهاي تاريخ مي‏چرخانيم حالا دختر پيغمبر هم کار مي‏کرد دخترهاي شعيب مسأله اين است که دختر وقتي کار کند که پدر پير باشد. «و ابونا شيخ کبير» قرآن مي‏گويد بابامان پير است يعني تا شوهر مي‏تواند برود خريد کند زن خريد نکند زن توي خانه خانم باشد بله يک وقت شوهر واقعاً کشيک است توي اداره سر پست است سر کلاس است توي دانشگاه است توي مسافرت است يعني بيرون رفتن زن از خانه در موقع ضرورت باشد وقتي برادر هست برود نانوايي خوب برادر توي خانه نشسته جدول روزنامه حل مي‏کند 120 کيلو برادر دو تا خواهر جوانش وايستاده توي صف نانوايي نکنند يعني کارها را به دوش زن نگذاريد کار را به دوش مرد بگذاريد بله زن کار بکند «وابونا شيخ کبير».
حلّ مشکلات مردم با وجود مشکلات شخصي‏
مسئله‏ي ديگر اينکه مشکلات شخصي شما را از حمايت ديگران باز ندارد خود موسي مشکل شخصي دارد داشت فرار مي‏کرد موسي تحت تعقيب بود حکومت فرعوني مي‏خواست بگيردش موسي فراري نگفت اوه... حالا اگر... تو خودت فراري هستي حالا رفته‏اي پهلوي دخترها که چرا شما اينجا ايستاده‏ايد فرار کن... دَروّ... مي‏گيرند يعني نگو حالا که من چکم خودم بدهکار است حالا بگويم آقا بدهکاري ممکن است خود شما بدهکاري اما ممکن است زنگ بزني بده خودت زبانت اين طوريه گاهي وقتها آدم خودش دختر دارد اما دلالي مي‏کند براي دختر، عروسي مردم گاهي وقتها خودش هم مشکل دارد اما با اينکه خودش مشکل دارد مي‏گويد بروم مشکل مردم را حل کنم موسي خودش مشکل داشت اما در اين حال رفت سراغ دخترهايي که شما مشکلتان چيه اين خودش يک درس بزرگ است يعني گرفتاري‏هاي شخصي شما را از حمايت مردم باز ندارد «ما خطبکما»، «ما خطبکما» يعني شما چرا کنار ايستاده‏ايد مشکلتان چيه از اين معلوم مي‏شود گفتگوي زن و مرد هم با هم اشکالي ندارد چون حالا موسي مي‏گفت آه... حرام است تو چه حقي داشتي با اين زن حرف زدي خوب موسي پيغمبر بود دخترها هم نامحرم بودند منتها در حدّ عَقَل «ما خطبکما» مشکلي داريد در اين حد حالا احوال شما با هم بنشينيم تخمه، با هم يک بيست دقيقه‏اي حرف بزنيم يعني حرف زدن نامحرم با نامحرم در حد معقول در حد حمايت اشکالي ندارد در حد خوش و بِش‏هايي که بعدش هم خدايي نکرده فتنه پيش مي‏آيد نه اينجا هم زن و مرد نامحرم هم با هم حرف زدند حرفي که خلاصه بود «ما خطبکما» همين مگر نمي‏توانست بگويد که حالا حرف بزنند احوال شما، شما کي باشيد کجا بوديد، چه خبر يعني خيلي...
شرايط اشتغال زن در بيرون خانه
مسئله‏ي ديگر نسبت به آنچه در اطرافمان مي‏گذرد بي‏تفاوت نباشيم، بي‏تفاوت نباشيم کار کردن زن بيرون از خانه اشکال ندارد به چند شرط، يکي زن در محيط کار تنها نباشد اينجا دو تا خواهر با هم چوپاني کردند يک دختر تنها برود توي بيابان مشکل است دو تا خواهر بودند يعني يک جاهايي که زن تنهايي مثلاً مي‏خواهد آژانس بگيرد حالا آژانسها که شناخته شده‏اند يک وقت يک ماشيني مي‏خواهد سوار شود که شناخته شده نيست تنها نباشد اينجا دوتايي بودند ياد بگيريم از اينها ياد بگيريم دو تا دخترها با هم چوپاني مي‏کردند يعني دختر عذب تنهايي بيرون نرود به خصوص صحرا يا جاهايي که مثل آنجاست.
دوم با مردها اختلاط نداشته باشد وقتي مردها سرچشمه هستند اونها کنار باشند خودشان را قاطي مردها نکنند.
سوم اينکه تا مي‏شود کار را به دوش مردها بيندازند اگر ضرورت شد «وابوا شيخ کبير» اين کار را بکنند.
چهارم اينکه پدر و نان‏آور خانه از کار مي‏افتند همه بچه‏ها مسئول‏اند گاهي وقتها پدر پير است وقتي پدر پير است دختر و پسر بايد کمک کنند اينجا وقتي مي‏گويند «ابونا شيخ کبير» بابامان حضرت شعيب پيداست وقتي پدر پير شد همه مسئولند دختر و پسر کار کنند در کمک به ديگران شرطي قرار نمي‏دهيم دخترها من آب مي‏دهم بزغاله‏ها را به شرطي که برويد خانه يک تکه نان برايم بياوريد برويد خانه به بابايتان بگوييد يک اتاق اجاره‏اي به ما بدهد وقتي يک مظلومي را ديديد کمکش کنيد هيچ شرطي هم نکنيد ما رفتيم خود بنده مثلاً گاهي وقتها مي‏روم يک تلفن مي‏کنم مي‏گويم آقا اين بيمار را اگر مي‏شود توي بيمارستان بخوابانيد مي‏گويد آقاي قرائتي چشم مخلصيم بشرطي که شما هم بياييد يک سخنراني بکنيد مي‏گوييم خوب باشد گاهي شرط مي‏کنند با ما که ما اين حرف تلفن شما را گوش مي‏دهيم به شرطي که سخنراني برايمان بکني حالا اين مايه‏اي ندارد اين حق خود من است مي‏توانم سخنراني بکنم مال رشوه نيست حضرت موسي به دخترها نگفت من بزغاله‏هاي شما را آب مي‏دهم به شرطي که، هيچ شرطي نکرد حالا برايتان بگويم حديث داريم وقتي موسي وقتي بزغاله‏ها را آب داد چون خيلي از اين شهر تا اون شهر پياده آمده بود و دلهره و ترس و وحشت و حالا هم 30، 40 تا مرد را کنار زده بود بزغاله‏ها را آب داده بود آب را از چاه کشيده بود يا از سر چشمه رفت «تولي»، «تولي» يعني چه يعني پشت کرد يعني وانيستاد گاهي وقتها آدم يک کاري مي‏کند هي نگاه مي‏کند يعني يالّا ديگر يک چيزي بده اين آب داده «تولي» يعني يک کاري که مي‏کنيد برگرديد برويد خيره خيره نگاه نکن اين «تولي» يعني چشم داشت به دست کسي نداشته باشيد «تولي»، «تولي الي الظل» «الي الظل» يعني پيداست هوا سرد بود حضرت موسي هم بيابانگرد بود هم توي زمستان يک آيه داريم «تولي الي الظل» رفت سايه يک آيه داريم وقتي رفت بعداً داماد شد ده سال کشيد و اينها وقتي مي‏خواست برود با خانمش سرما بود به خانمش گفت وايسا «اني اسنت النار» يک آتش بياورم گرم بشويم يعني يک وقت توي بيابان از گرما سايه رفت يک وقت توي بيابان از سرما به سراغ آتش رفت يعني «رحلةالشتاء والصيف» حرکت موسي هم زمستان بود هم تابستان آخر گاهي وقتهاي مي‏گوييم والله حالا الان که خوب نيست حالا اجازه بده يک خورده هوا خنک شود هوا ميزان شود خدمت شما مي‏رسم مردان خدا زمستان و تابستان ندارند «تولي الي الظل» يعني بيابان گردي در تابستان «لعلکم تصظلون» يعني بيابان گردي زمستان حديث داريم وقتي رفت سايه‏ي درختي گفت خدايا «رب اني لما انزلت الي من خير فقير» خدايا من نسبت به اون خيري که مي‏خواهي برساني من نسبت به آن خير فقير هستم آنوقت حديث داريم حضرت موسي يک نان مي‏خواست بخورد يعني پيغمبر ما پيغمبران ما نياز به يک تکه نان داشتند خيلي با سختي اينها حالا «فسقي لهما» گفت يک تکه نان مي‏خواهم بعد هم گفت «رب» خدايا از تو مي‏خواهم يعني از خدا نان و غذا خواست از دخترها هم نخواست که حالا برويد خانه يک تکه نان بياوريد برويد يک چاي برايم بياوريد «فجاءته» دخترها آمدند خانه و پدرشان ديد زود آمدند گفت چرا زود آمدي گفت که بله يک جواني آمد گفت حالتان چطور است چرا کنار ايستاده‏ايد ما گفتيم صبر کرديم تا مردها بروند کنار مي‏خواستيم با مردها قاطي نشويم همه‏ي اينها به خاطر قاطي نشدن مردهاست خواهرها و برادرها يک چيزي بهتان بگويم بسياري از آيات قرآن يک آيه بيشتر نداريم مثلاً حج، روزه چند تا آيه داريم اما نسبت به مسائل حيا، محرم و نامحرمي، اختلاف زن و شوهر خيلي آيه داريم توي قرآن حتي مي‏گويد با لباسهايي که نازک است لباس خواب است بچه کوچولو که مي‏خواهد بيايد توي اتاق مادرش در بزند «الذين لم يبلغ الحُلُم» براي اينکه حيا محفوظ بماند بچه کوچولو توي اتاق مادرش هم ممکن است لباس مادر سبک باشد در بزند مسأله‏ي حيا است «فاسئلو هن من وراء حجاب» با خانمها که مي‏خواهيد يک چيزي بدهيد و بگيريد از پشت حجاب باشد حيا حفظ بشود ساختمانها بايد حيا داشته باشد من بارها گفتم کسي گوش نداده من به عنوان نهي از منکر باز هم عوض مي‏کنم لباس کشتي هيچ اشکالي ندارد يک ذره بلندتر باشد لباسهايي که وزنه‏بردارها تن مي‏کنند هيچ مشکلي ندارد هي کلمه‏ي بين‏الملل را به ما نزنيد اين بين‏الملل چه کرده فلسطينها را کشتند و اسرائيل هزار بار قوانين بين‏المللي را لغو کرده آنوقت ايرانيها که يک خورده لباسشان خارج از بين‏الملل باشد... اين همه خودباختگي براي چي آقا من کار به بين الملل ندارم اين لباس براي دخترهايي که پاي تلويزيون مي‏نشيند براي پسرهايي که نشستند که لباس حريم حيا را از بين مي‏برد هي مي‏گويند بين الملل اين آقايي که بيست کيلو بلند مي‏کند ده گرم هم پاچه‏اش درازتر باشد حالا مثلاً اين ده گرم خيلي بين الملل مي‏شود يک کسي مثل اسرائيل به قدري جنايتکار است که تمام قوانين بين الملل را زير و رو مي‏کند يک کسي مثل ما اينقدر خودباخته است که حاضريم حيا دخترها از بين برود به خاطر بين الملل ما کاري به بين الملل نداريم ما عفت خودمان اصل است براي خودمان دين خودمان دين خودمان برايمان اصل است حالا اگر بين الملل گفت فلان لباس را بپوشيد ما بگوييم قوانين بين الملل يک مقداري لباسهاي بعضي از لباسهاي ورزش حياکش است يعني حيا را از بين مي‏برد هر کسي ناموس دارد هر کسي غيرت دارد و اين به نفع خودمان هم هست بنابراين ساختمانهايي حيا شده لباسها کم حيا شده يک مقداري اينها را... ما ديديم آمار طلاق در کشورهايي که ولنگ و واري هست بيشتر است اجازه بديد من ايام چيز هست باز ولو تکراري است ولي بايد بگويم چون مي‏ترسم نگويم قيامت گير باشم خواهرها و برادرها من حرفم را مي‏زنم هر کس مي‏خواهد گوش بدهد هر کس مي‏خواهد گوش ندهد يک صلوات بفرستيد (صلوات حضار)
مفاسد اختلاط زن و مرد در جامعه
ما اسلام را مي‏گذاريم کنارها خلاص ما دور اسلام را خط کشيديم خوب شد به عنوان دو تا آدم مي‏خواهيم با هم حرف بزنيم انسان کار به مسلماني نداريم پس گيرم خداي ناکرده مسلمان نيستيم ببينيد اين چشم‏ها باز است اگر ما بي‏بند و باري را توسعه بدهيم بي‏بند و باري، دخترهامون هر جوري خواستند بيايند بيرون بالاخره اين چشم‏ها به اينها نگاه مي‏کنند شد نگاه که کرد ميل پيدا مي‏کند هوس است، هوس و ميل خوب نتيجه‏اش چي مي‏شود اسلام را گذاشته‏ايم کنار را فرض کنيد اصلاً ما مسلمان نيستيم دنبال هوس سراغ مي‏رويم.
1- يک سوء قصد يک برنامه مي‏ريزيم که حالا مثلاً چه کنيم... (نوار ناقص است دقيقه‏ي 30) دنبال سقط جنين گاهي فرار از خانه پيش مي‏آيد گاهي خودکشي پيش مي‏آيد، گاهي طرف حمله مي‏کند ديگر کشي به اون حمله مي‏کند ديگرکشي پيش مي‏آيد دنبال اين امر از مقاربتي پيش مي‏آيد که امروز مسئله‏ي ايدز مطرح است، دنبال اين دلهره براي پدر و مادرهاي آبرودار در پيش مي‏آيد، دنبال اين ضرر علمي پيش مي‏آيد دختر و پسري که دنبال هوس باشند توي دبيرستان باشند يا توي دانشگاه وقتي فکرشان متمرکز نيست پخش مي‏شود يعني دختر دارد مطالعه مي‏کند پسر دارد مطالعه مي‏کند يک دختر مي‏آيد از بغلش مي‏رود اين هم چشم‏چراني مي‏کند آهي مي‏کشد باز يکي از اين ورش مي‏آيد و مي‏رود هيچي مثل آدمي که پول ندارد دکان کبابي دود کباب هي آه مي‏کشد خوب برو تو که پول نداري چرا وايستاده‏اي دود بو مي‏کني به هر حال اين مسئله‏ي ضرر علمي پيش مي‏آيد دنبال هوس عرض کنم به حضور شما که آمار طلاق بيشتر مي‏شود خيلي از مردها که خانم‏هايشان را طلاق مي‏دهند به خاطر اينکه ولنگ و واري زياد مي‏شود خانمش نمره‏ي 16 به اين که نمره‏ي 18 است يک برنامه مي‏ريزد مي‏آيد توي خانه بهانه مي‏گيرد بسياري از مردهايي که زنشان را طلاق مي‏دهند علاقه به يک زن بي‏بند و بار شدند اينها هيچ کدام قال الصادقي نيست اينها اينطور نيست که توي روايت باشد آمار طلاق زياد شده ضرر علمي، ضرر مالي، مفاسد اقتصادي بالاخره وقتي مي‏خواهد به هدف برسد پول مي‏خواهد هوس که مفت نمي‏شود پول از کجا پيدا کند از دلال هروئين تا پاک کردن برف پاک کن ماشين خلاصه دست خودش را به آب و آتش مي‏زند که پولي پيدا کند که دنبال هوس برود ببينيد مفاسد اقتصادي آمار طلاق ضرر علمي دلهره بردي پدر و مادرها، امراض مقاربتي و مسأله ايدز که مي‏گويند ديگرکشي خودکشي فرار، سقط، زنها اولاد حرام‏زاده را نگفتند، اولاد حرام زاده، بچه‏هاي سرراهي کدام‏هايش را مي‏توانيد حاشا کنيد واقعاً چشمها باز نيست ترويج بي‏بند و باري نيست اگر ما بکنيم اين چشم‏ها نگاه نمي‏کند نگاه کرد هوس پيدا نمي‏کند دنبال هوس اين مفاسد پيش نمي‏آيد به کجا مي‏انديشيم مي‏خواهيم مثل کي شويم همه‏پرسي کرده بودند من کشورهاي غرب زياد رفته‏ام همه‏پرسي کرده بودند در يکي از کشورها حالا اسمش را شايد سلاح نباشد که بگويم گفتند هشتاد و ما گير پتروشيمي و اتم و مترو، کشتي و هواپيما و گير هيچي نيستيم فقط نظام خانواده توي مملکت ما گسسته است 85 درصد از مردم اون کشور اروپايي که من رفتم همان ايامي که رفتم ايام همه‏پرسي بود 85 درصد مشکل ما اين بود که نظام خانواده از هم گسسته است کجا مي‏رويم برادرها نگاه نکني خواهرها خودتان را حفظ کنيد شما دختر فاطمه زهرا هستيد دختر اميرالمؤمنين هستيد تک تک دخترها دختر اميرالمؤمنين هستند «ملة ابيکم ابراهيم» ما دختر حضرت ابراهيم هستيم پسر ابراهيم هستيم «انا و علي ابوا هذا الامه» شما دختر حضرت مهدي هستيد خودتان را حفظ کنيد مي‏خواهيد دل کسي را خوش کنيد چشمهاي هوس باز اگر امر اين است که حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را راضي کند يا آدمهاي هوس باز را بهتر است که حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را راضي کند نگاه نکنيم جوانها را به گناه وادار نکنيم از زهرا ياد بگيريم روز زن روز مادر اين هفته‏ي خجسته را تبريک مي‏گويم اميدوارم دخترهاي ما خودشان را بيشتر حفظ کنند پسرها هم خودشان را بيشتر حفظ کنند اين مسئله‏ي ازدواج هم بايد حل بشود هم ازدواج دائم بايد مشکلش حل بشود هم ازدواج موقت بايد قانونش درست بشود راههاي طبيعي اسلام را ما بن بست زده‏ايم راههاي فساد توسعه پيدا کرده بچه اگر وقتي غذا بخواهد مادرش شير و بيسکويتش ندهد مي‏رود گل مي‏خورد اين حق، حق است انسان اين مسئله‏ي ازدواج مسئله‏ي جدي است و ما بايد تمام پولهايي که خرج تهاجم فرهنگي مي‏کنيم خرج نماز و ازدواج کنيم چون دو روزنه هست که جوانها از بين مي‏روند غفلت، شهوت داروي غفلت نماز است داروي شهوت ازدواج است اينقدر گير ندهيد.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد به همه‏ي بي‏همسرها همسر خوب مقدّر بفرما.
مشکلات اخلاقي و فکري و اعتقادي و اجتماعي و همه‏ي مشکلات را برطرف و ما را کشور نمونه قرار بده.
گول‏خورده‏ها را به آبروي زهرا توفيق توبه مرحمت بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله»