1381/6/14 تفسير سوره قصص -9 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

سوره‏ي قصص را تفسير مي‏گفتيم رسيديم به آيه‏ي 26 که دختران شعيب گفتند «يا ابت» موضوع بحث ادامه‏ي تفسير سوره مبارکه‏ي قصص آيه‏ي 26 «يا ابت استئجره ان خير استئجرت القوي الامين» آقايوني که در جريان ما نيستند باشند يک، يک دقيقه حرفها را تکرار مي‏کنم تا نخ دست آنهايي بيايد که اين قطعه‏ي بحث را گوش مي‏دادند کسي آمد به موسي گفت در کاخ نشسته‏اند مشورت مي‏کنند طراحي براي دستگيري توز و ددرّو، موسي در رفت آمد منطقه‏ي مدين، مدين تحت حکومت فرعون نبود لب دروازه همين که وارد شد چشمه‏ي آبي بود ديد دو تا دختر کنار ايستاده‏اند رفت پهلوي آنها گفت چرا شما کنار ايستاده‏ايد گفتند ما پدر پيري داريم نمي‏تواند چوپاني کند ما دو تا خواهر چوپاني مي‏کنيم آمده‏ايم ميش‏ها و بزها را آب بدهيم لب چشمه شلوغ است کنار ايستاده‏ايم خلوت شد برويم آب بدهيم که تنه‏مان به تنه ي مردها نخورد موسي ميش و بز را از اينها گرفت آب داد و سريع اينها زودتر از هر روز رفتند خانه بابايشان حضرت شعيب پيرمرد پرسيد چطور شد زود آمديد خانه گفتند بابا يک جواني آمد و امروز کمک ما کرد حضرت شعيب گفت برويد به جوان بگوييد بيايد مهمان ما باشد جوان آمد قصه را گفت که تحت تعقيب‏ام فراري‏ام حضرت شعيب گفت خيلي خوب خدا تو را در جاي خوبي قرار داده بعد يکي... به بابايش گفت که يک دقيقه‏اي که گفتم مال اصل قصه «يا ابت» بابا جون «يا ابت» بابا جون «استئجره» اجير کن اين موسي را بياور کارگر ما باشد «ان» بدرستيکه «خير من استئجرت» بهترين کسي که اجير کني اين جوان هم قوي است قدرت بازويي دارد هم امين است از اين نکات استفاده مي‏شود درسهايي که از اين آيه مي‏گيريم درسهاي زيادي است بعضي از درسهايش اين است:
آزادي سخن در خانه و خانواده
1-در خانه آزادي سخن باشد بعضي خانه‏ها چنان پدرسالاري و يا مادرسالاري است اصلاً اجازه، خفه شو، کسي به تو نگفته بود حرف بزن، به تو اين فضولي‏ها، نه خانه‏ي پيغمبر است دختر حرف مي‏زند پيشنهاد دارد پيشنهاد اقتصادي دارد گزينش مي‏کند بابا ايشان خوب است اشکالي دارد هم اجازه بدهيم حرف بزند هم حرفش را گوش دهيم آزادي بيان داشته باشد آزادي پيشنهاد داشته باشد توي مسائل اقتصادي طرح بدهد «ياأبت استأجره».
کارگري عيب نيست، بيکاري عار است‏
مسئله‏ي ديگر کار عيب نيست هم خود پيغمبر چوپان بود حضرت شعيب تا جوان بود چوپان بود حالا هم که دخترهايش چوپان‏اند چون از کار افتاده هم حضرت موسي حاضر شد چوپاني کند کار کند کار عيب نيست براي بعضي‏ها کار هست مي‏گويند اين کار در شأن ما نيست کار عيب نيست اسلام براي کار خيلي ارزش قايل است داريم دعاي بيکار مستجاب نمي‏شود در يک مسافرت دسته جمعي که قرار شد آبگوشتي درست کنند يکي گفت من گوسفند را مي‏کشم يکي گفت من پوست مي‏کنم يکي گفت من مي‏پزم يکي گفت من ظرفها را مي‏شويم حضرت فرمود پس من هم بايد هيزم جمع کنم گفتند شما پيغمبريد فرمود اگر من کار نکنم از اين آبگوشت نمي‏خورم اصلاً داريم کسي که خرج شما را مي‏دهد باهاش مسافرت نرو چون کسي که خرج شما را مي‏دهد شما ذليل مي‏شويد تحقير مي‏شويد با کسي مسافرت برو که دنگي باشد شما هم از نظر کار سهم خودت کار کني هم سهم خودت را پول بدهي کار خوب است کارگري عيب نيست چوپاني عيب نيست حتي براي پيغمبرها دختر پيشنهاد بدهد پيشنهاد اقتصادي بدهد «ان خير من»، اين «خير من اس»، «خير» بهترين کسي که استجار مي‏کني ما بايد هميشه بهترين باشيم.
کارهاي خدا، «احسن» است
در قرآن چند تا «احسن» داريم خدا مي‏گويد: «احسن» توي قرآن زياد داريم «احسن» از خدا «احسن» از خلق خدا گفته من هر کاري کردم «احسن» است «فتبارک اللّه احسن الخالقين»«احسن الخالقين» بهترين آفريدگار منم «انزل احسن الحديث» بهترين حديث‏ها را من گفتم آيه‏ي قرآن است «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم» بهترين ساختمانها را من دادم به شما ساختمانهاي اندام، از من مي‏خواهد کارهايم بهتر باشد، مي‏گويد «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» شما حرفها را گوش بده «فيتبعون» پس «يتبعون» پيروي کن «احسن» بهترش، «يقول التي هي احسن» حرف که مي‏زني بهترين کلمه‏ها را به کار ببر من يک وقت شمردم ده تا «احسن» از خداست 10 تا «احسن» از خلق خداست يعني خدا مي‏گويد من کاري که مي‏کنم نمره‏ي19ونيم بيست «احسن کل شي خلق» هر چيزي آفريدم نمره‏اش بيست حتي زهرمار در بدن مار نمره‏اش بيست است بيرون که آمد نمره‏اش صفر مي‏شود مثل آب دهان، آب دهان کسي توي دهان خودش نمره‏اش بيست است بيرون که آمد پرتاب شد تف مي‏شود جسارت مي‏شود ولي آب دهان در دهان انسان نمره‏اش بيست است اشک انسان در چشم انسان نمره‏اش بيست است زهرمار در بدن مار نمره‏اش بيست است هر چيزي را آفريد اين خودش يک نکته است مسلمان 19ونيم سراغش نبايد برود مي‏خواهي نماز بخواني احسن عضوهاي شما کجاست، پيشاني، بلندترين قله‏ي بدن پيشاني است احسن خاکها کجاست خاک کربلا، احسن لباسها، احسن عطرها، احسن مکانها، در بين چند تا پيش نماز احسن پيش نماز مي‏خواهي تقليد کني اعلم علما، اين خودش يک معيار است که شما به کم قانع نشويد يعني هميشه هدفتان عالي باشد «خير من استجرت» يعني آني که اجير مي‏کني بهترين باشد «القوي الامين» الان مسئولين ما کشور ما يکي از اشکالهايي که دارد يا هر مسلماني يا هر کشوري يکي از اشکالهايي که مي‏شود به افراد گرفت اين است که فلاني آدم قوي نيست آدم خوبي است اما به درد اين کار نمي‏خورد بعضي‏ها آدم خوبي‏اند اما قوي نيست يکي از علماء و مراجع تقليد رفت حمام، حمامي يک کيسه‏کشي فرستاد براي آقا کيسه‏ي حمام آقا را بکشد حمامي آمد پزي بدهد گفت حضرت آيةاللّه العظمي اين آقايي که کيسه‏ي شما را مي‏کشد نماز شبش ترک نمي‏شود گفت خدا مي‏داند من آمدم حمام براي کيسه براي نماز شب نيامدم اين نماز شب مي‏خواند اما کيسه کش خوبي نيست ما هر کسي را که کاري ازش مي‏خواهيم بايد درست انجام بدهد يک طلبه گوسفند خريد قرباني کند قم وقتي کشت ديد اين گوسفند کور است رفت پهلوي اين چوب داره گفت آقا اين گوسفندت کور بود گفت گوشتش را بخور مگر مي‏خواستي قرآن برايت بخواند ولي اين طور نيست اسلام مي‏گويد گوسفند هم که مي‏خواهي قرباني کني گوسفند سالم باشد گوشت بريده نمي‏دانم دم بريده شاخ شکسته نباشد چيزي که آدم مي‏خواهد هديه کند به محبوب درست باشد (قوي)، افرادي هستند تحصيلاتشان هم بالاست اما لياقت اين کار را ندارند سوره برائت که آمد حضرت فرمود فلاني برود بخواند وسط راه گفت فلاني برگردد اين اين کاره نيست ديگري برود آيه آمد اين هم اين کاره نيست آخرش گفتند مرد اين کار علي بن ابيطالب است بي‏خود دنبال اين و آن نرو سوره‏ي برائت را بايد علي بخواند گاهي اشرار به مدينه حمله مي‏کردند در يک بار در يک ماجرا اشرار به مدينه حمله کردند سه دفعه حضرت گروهي را فرستاد به فرماندهي افراد مختلف برگشتند آخرش فرمود بابا اين کار، کار علي است حضرت علي رفت و شبانه خواندند و اشرار را تارومار کرد آيه آمد «والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا»، «العاديات» جمع عاديه، اسبي که مي‏دود «ضبحا» يعني اُه، اُه مي‏کند قسم به اُه، اُه اسبي که زير پاي علي است «فالموريات قدحا»«موريات» جمع موريه، جرقه اسب که سم‏اش به سنگ مي‏خورد جرقه مي‏زند مي‏گويد به جرقه‏هاي سم اسب علي به اُه، اُه اسبي که زير پاي اميرالمؤمنين است چرا براي اينکه علي مرد کار بود افرادي بايد قوي باشند افرادي هستند دزدند (قوي) يعني تخصص اين کاره باشد (امين) يعني تعهّد، يک بحثي من اينجا باز کنم در اسلام عزل و نصب داريم بله، گزينش داريم بله، اين آيه مال گزينش است.
قدرت و امانت دو شرط مسئوليّت
«خير من استئجرت القوي الا...» دختران شعيب گفتند اين موسي را بگير براي چوپاني در گزينش دو تا رتبه دارد هم تعهد دارد هم تخصص، قوي است توانمند است و امين است بعضي‏ها قوي هستند امين نيستند بعضي‏ها امين هستند چي، قوي نيستند آن يکي خر داشت پالونش نبود، چون که پالون يافت خر ديگر نبود، کرمداران عالم را دَرَم نيست، درم داران عالم را کرم نيست، يکي دو تا پس بود يکي‏اش کمال بود يکي‏اش جمال، مي‏گفت جمال را کمالي نيست و کمال را جمالي نيست: نان دارد دندان ندارد دندان دارد نان ندارد، هيچ وقت کارهاي دنيا جور در نمي‏شود.
ملاک عزل و نصب، ملاک‌هاي عزل و نصب در قرآن:
1-علم «هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون»
2-سابقه «والسابقون السابقون، اولئک المقربون»
3-تقوا «ان اکرمکم عنداللّه اتقکم»
4-هجرت «والذين امنوا ولم يهاجروا مالکم من ولايتهم من شي» اينهايي که ايمان دارند ولي هجرت نمي‏کنند هيچ مسئوليتي بهشان نده چون رفاه طلبند هميشه مي‏خواهند در شهرهاي بزرگ و مرفه زندگي کنند «امنوا» ولي «ولم يهاجروا» ايمان دارد هجرت نمي‏کند «مالکم من ولايه من شي» براي شما هيچ رقم سرپرستي نبايد اين مسئوليت به عهده بگيرند چون اينها «اخلد الي الارض»اند به زمين چسبيده‏اند هجرت، قدرت، همين آيه «القوي الامين» عمارت، «ان خير من اسئجرت القوي الامين» همين آيه، اينها يک سري ملاکهاست توي ذهنم اين است که در يادداشتهايم يازده تا است ولي الان چون بنا نداشتم اين بحث را بگويم هفت تايش توي ذهنم مانده چهارتايش يادم رفته يک و دو و سه و چهار و پنج و آهان اين شش را پنجش کنيد پنج و شش، پنج‏تايش يادم رفته حالا خوب است پنج‏تايش يادم رفته يک کسي مي‏گفت امام صادق (عليه السلام) فرمود دو چيز حافظه را کم مي‏کند يکي‏اش را راوي يادش رفته يکي‏اش را هم من يادم رفته گفت خوب پس هيچي (خنده حضار) الان ملاک عزل و نصب چيه؟ اگر خدا نکرده خدا نکرده، خدا نکرده، خدا نکرده ملاک عزل اين باشد که:
1-ملاکهاي (مفهوم نيست)... از ما است آن چهارده که از ما، جُناح‏بندي که شد ناروا است فاميلي، از بستگان است، قرآن هيچ خويش و قومي چيز نمي‏کند بابا نون و نمک خورده‏ايم وابسته هستيم. سفارش شده پدرش بوده، اينها زور گفته با زور آمده اين را گرفته رودر بايستي داريم اگر خدا نکرده خدا نکرده اگر مي‏گويم هست يا نيست هيچ قضاوتي ندارم البته بعضي جاها هست اگر يک کسي مسئوليت گرفت بخاطر اينکه از جناح ما است اين شرک است شرک يعني چه 209 مرتبه توي قرآن گفته «دون اللّه»، «دون اللّه و دونه» يعني اگر غير از خدا چيز ديگري را حساب کنيد شرک است اگر 99 درصد لياقت دارد ولي 1 درصد هم بخاطر اينکه اين با ما است اگر از اين باشد که چون اين از ما است سراغ غير خدا رفتند چون از بستگان است چون به ما وابستگي، يعني چون من به او وابسته‏ام بالاخره اين، يک وقتي به من وام داده حالا بهش وام بدهيم يک وقتي نان و نمکش را خورديم اين حرفها نيست يک عمري حضرت موسي نان و نمک فرعون را خورد آخرش هم نمک‏گير نشد فرعون را انداخت توي دريا غرقش کرد همين که فرعون توي دريا غرق شد يعني چه يعني نمک‏گير نشو حالا يک بسته ترياک دهنت گذاشته ديگر حالا وابسته شدي ديگر حالا نونش را آجر نکنيم خوب تو که مي‏فهمي چند کيلو چند کيلو طلا ببخشيد ترياک حمل ونقل مي‏کند خوب تلف کن لوش بده بگو بگيرنش مي‏داني آخر ايشان توي عروسي براي دخترمان يک پتو آورده آخر براي ابوالفضل شب تاسوعا ده تا کيسه برنج داد به خاطر اينکه ده تا کيسه برنج روز تاسوعا داده دو هزار تا جوان هم ترياکي و هروئيني کند به خاطر ده تا کيسه برنج ابوالفضل کاريش... اين حرفها نيست نمک‏گيرش اين نمک‏گيرش... سفارش شده اگر خدايي نکرده روي اينها باشد پدرش بوده خوب حالا اگر يک جايي بنده مسجدي مي‏سازم وصيت مي‏کنم بعد از من پسرم نماز بخواند ولي مردم منطقه پسر من را قبول ندارد پسر من مي‏رود توي مسجد با ده نفر که اگر پسر من نباشد مسجد پر مي‏شود ما بايد اينجا سفارش وصيّت آقا را نگه داريم با ده نفر نماز جماعت ده نفري يا اين وصيت را بگذاريم کنار مسجد را پرش کنيم بايد استفاده کنيد از مراجع، خيلي وصيتها مزاحم کار است و لذا وصيت نکنيد کي بعد از ما نماز بخوانيد بگوييد هر کس که مردم قبولش دارند گاهي وقتها بخاطر بعضي از وصيتها مسجدهاي مهم جمعيتش بگوييد کم است بخاطر اينکه آقا وصيت کرده خوب چرا ما به خاطر وصيت «يصدّون عن سبيل اللّه» بشويم مسجد راه خانه‏ي خدا خلوت شود به خاطر وصيت من، سفارش شده حالا سفارش يا زنده يا مرده، ممکن است سفارشش وصيت باشد بعد از مرگش پس ببين اينها ملاکهاي ناروا است اينها ملاکهاي قرآن است.
پذيرش پيشنهادهاي درست و منطقي
حالا قرآن مي‏گويد که: «يا ابت» بابا جون نگفت دختر حرف نمي‏زند اين حرفها چي چيه دختر حرف مي‏زند پيشنهاد مي‏کند اين هم طرح اقتصادي مي‏دهد اصلاً کي گفت کارشناسها کارشناس‏اند ممکن است آدمهاي عادي طرحي به ذهنشان بيايد که به ذهن کارشناسها نيايد کارشناسها هم خودشان را مستغني از ديگران نداند بابا هدهد يک پرنده آمد پهلوي سليمان گفت آقا تو کارشناسي، رئيس کشوري اما من هدهد پرنده ممکن است يک چيزي به ذهنم بيايد که به ذهن شما نيايد قرآن بخوانم «احطّ» يعني احاطه دارم «عالم تحط به خبراً» هدهد آمد به سليمان گفت «احط» من احاطه دارم به چيزي که «لم تحط به خبراً» تو با همه‏اي هم که سليماني خبر نداري ممکن است يک زني، مردي، پيرمردي، کنار کوچه يک چيزي بفهمد که وزارت اطلاعات متوجه نشود اگر ديديد طرحي، توطئه‏ايي است مسئولين پيشنهاد بدهيد پيشنهاد توي خونه را هم قبول کنيد از دلتان هم پيشنهاد را قبول کنيد داريم با زني که عاقل‏تر از تو است و خيلي زنها هم عاقلتر از مردهايند تجربه کنيد «جرّبت عقلهن» اين جمله توي نهج‏البلاغه است «جرّبت عقلهن» توي کامپيوتر کلمه‏ي «جرّبت» را ببينيد يعني بعضي وقتها «جرّبت» تجربه داري عقل خانم را مي‏داني که خانم خوب عقلش کار مي‏کند نگو که من مردم اين زن بابا اين زن است ولي بهتر از تو مي‏فهمد دختر پيشنهاد مي‏کند در پيشنهاد هم مي‏گويد (خير) است نه که حالا عاشقش شدم‏ها آخر گاهي دختر عاشق پسر مي‏شود. مي‏گويد بابا اين را بيارش، نه مي‏گويد (خير) ملاک هم مي‏گويد «القوي» پس ملاکها چيه خير است قوي است امين است يعني پيشنهاد دختر هم بايد ملاک داشته باشد زن و مرد دختر و پسر هر کي حرف مي‏زند بگويد آقا منطق شما چيه گاهي وقتها يک چيزي طرف مي‏گويد مي‏بينيم خوب درست مي‏گويد توي خانه نشسته بوديم به دخترم گفتم که اين بچه‏ات را تا دو سال شيرش بده چرا غذا دهنش مي‏گذاري بچه بايد دو سال شير بخورد قرآن هم مي‏گويد «حولين کاملين» يعني دو سال کامل شير بدهيد به بچه، گفتم حالا من گاهي غذا بهش مي‏دهم گفتم نه هيچ گاهي نه مرتب شيرش بده باريک کوچولو نشسته بود نوه‏ي من بود گفت بابا جون گفتم بله گفت اگر بچه را دو ساله بايد شيرش داد پس چرا قبل از دو سالگي دندانهايش درمي‏آيد همين که قبل از دو سالگي دندانهايش درمي‏آيد يعني قبل از دو سالگي هم بايد يک چيزي بخورد دختر کوچولو هرچي ديدم عقلم‏ماندم گفتم عقلم گفتم بله حق با شماست خوب يک چيزي‏اش بده بخورد گاهي وقتها نوه يک حرفي مي‏زند پدربزرگ عاجز مي‏شود عاجز مي‏شود بنابراين هيچ کس را تحقير نکنيد برو بابا حالا يک بچه بازاري با من حرف زده يک ارتشي يک سپاهي يک سرباز مي‏آيد با يک تيمسار حرف مي‏زند يک کلبه به يک آيةاللّه پيشنهاد مي‏دهد آخه چه اشکالي دارد چه اشکالي ندارد گاهي پدربزرگ دنبال کليد مي‏گردد بچه مي‏گويد آقاجون کليد آن است خدا پدرت را هم بيامرزد اشکال دارد درس مرحوم مطهري مي‏رفتيم در قم ايشان بحثي داشت راجع به تاريخ و فلسفه‏ي تاريخ بيان کرد که تاريخ چيست فرمود حوادث گذشته را مي‏گويند تاريخ فلسفه‏ي تاريخ قوانين و عبرتها و درسها و اصولي که از گذشته درمي‏آوريم براي زندگي امروز اون قوانين و اصول را مي‏گويند فلسفه‏ي تاريخ پس حوادث گذشته تاريخ است عبارتها و اصول و درسهايي که از تاريخ مي‏گيريم به اون درسها و عبرتها مي‏گويند فلسفه‏ي تاريخ ما هم حالا يک بچه طلبه‏ي قصه مال سي سال پيش است يک بچه طلبه نشسته بوديم پاي درس مرحوم شهيد مطهري گفتم آقا اشکال دارد بگوييم قبل از «کذلک»ها تاريخ است «وکذلک»ها فلسفه‏ي تاريخ است ايشان وسط درس ساکت شد يک مدتي فکر کرد گفت حق با تو است چون ببين قصه‏ي يوسف را خدا نقل مي‏کند هرچي حضرت يوسف نقل مي‏کند مي‏شود تاريخ بعد مي‏گويد: «وکذلک نجزي المحسنين» يعني فکر نکن اينها براي گذشته بود تو هم اگر مثل يوسف خودت را حفظ کني اون لطفي که خدا به يوسف کرد به تو هم مي‏کند قصه‏ي يونس را نقل مي‏کند بعد مي‏گويد: «وکذلک ننجي المؤمنين» تمام کلمه‏هاي «کذلک» يعني فکر نکن قصه مال گذشته است تو هم اگر از همان راه بروي به همان نتيجه مي‏رسي پس قبل از «کذلک»ها مي‏شود تاريخ کلمه‏ي «کذلک»ها توي قرآن يعني فلسفه‏ي تاريخ يعني از آن تاريخ يک قانون درمي‏آوريم که جوانها آن يوسف خودش را از شهوت حفظ کرد گناه نکرد ما علم تعبير خواب بهش داديم يونس توبه کرد ما گشايش داديم شما توبه کني راه باز مي‏شود شما هم عفت به خرج بدهي علوم غيبي به مغز شما سرازير مي‏شود «وکذلک نجزي المحسنين»، «وکذلک ننجي المؤمنين»، «وکذلک»ها فلسفه‏ي تاريخ است هيچي، مرحوم مطهري استاد ما بود اما در عين حال گفت حق با شماست هيچ اشکالي ندارد دختر پيشنهاد مي‏دهد قبول کنيد پيشنهاد اقتصادي از کسي که کارش اقتصادي نيست قبول کنيد، قبول کنيد حرفتان روي ملاک باشد چون خير است چون قوي است قبول کنيد.
تقسيم کارها ميان زن و مرد
خوب ديگر درسهايي که از اين... عرض کنم به حضور شما که زنان عفيف دنبال اينند که کمتر از خانه بروند بيرون آخر بعضي زنها مي‏گويند پول بده خودمان بخريم خانم تو خانم باش شوهرت بخرد مديريت داخل براي تو يک بار حضرت امير و حضرت زهرا آمدند پهلوي رسول خدا براي تقسيم کار گفتند يا رسول اللّه برنامه‏ي خانه را تو بده فرمود هر چي کار بيرون خانه است علي انجام بدهد زهرا دخالت نکن هر کاري هم توي خانه هست مرد دخالت نکند مرد مي‏آيد و مي‏گويد که پرده را از اينجا... بابا ولش کن هر جوري مي‏خواهد پرده را بزند آقا نمي‏دانم فرش را از اين‏ور بينداز هر جوري خانم مي‏خواهد بيندازد آقا نمي‏دانم اين کار را بکن اين غذا را بپز اين رقم بدوز اين رقم... بگذار توي خانه تصميم را خانم بگيرد مردها هستند نه مي‏گويند ببخشيد اين چاي را ببر براي من آب جوش بيار نه کانادا را ببر پپسي بيار پپسي را ببر کوکا بيار نه سفره را از اين‏ور بينداز بابا ولش کن توي ريز مسائل دخالت مي‏کنند گاهي هم مرد، زنها توي ريز مسائل دخالت مي‏کنند که آقا از اين قصاب گوشت نگير از آن بگير از اين خيابان برو از اين يک مقداري به هم خوش‏بين باشند و کارها را تقسيم کنند خود زن پيشنهاد کرد که اين مرد را بگير که ما چوپاني نکنيم يعني زنان عفيف هر چي عفتش بيشتر است سعي مي‏کند کمتر از خانه بيايد بيرون کار هم، عار نيست عرض کنم به حضور جنابعالي که برويم سراغ آيه‏ي بعد اما زمان کار کيه ما در اسلام از کارافتادگي داريم بازنشستگي نداريم انسان تا جان دارد بايد کار بکند بگو پس اين قانون بازنشستگي چيه اين يک چون قرارداد بستيم به خاطر قرارداد بازنشسته مي‏شويم چون ما از اول با دولت قرارداد بستيم که ما يک مقداري از حقوقمان کم کنند در عوض بعد از سي سال، چون قرارداد بستيم به خاطر قرارداد مي‏رويم توي خانه مي‏نشينيم اما انسان تا نفس دارد بايد کار بکند ما از کارافتادگي داريم مراجع تقليد ما اکثراً بعد از هفتاد سالگي کارشان شروع مي‏شود خدا به پيغمبر مي‏گويد: «فاذا فرغت فانصب» وقتي فارغ شدي يک کار ديگر شروع کن «والي ربک فرغب» کار زمان ندارد براي کارگر اسلام خيلي حقوق قايل است اول به کارگر فشار نياوريم يک، قبلي از آني که عرقش خشک بشود حقوقش را بدهيم دو البته اين حرفهايي که مي‏زنم يک عده هم پاي تلويزيون مي‏گويند آقاي قرائتي چي چي داري توي تلويزيون مي‏گويي چهار ماه است حقوق ما کارگرها را ندادند.
رعايت اولويّت در تنظيم بودجه
حالا اينجا يک فضولي هم بکنم نخير فضولي نمي‏کنم حرف حق مي‏زنم هيچي هم فضولي نيست «بسم اللّه» با جرأت هم مي‏گويم «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» سازمان مديريت و برنامه و بودجه بايد يک ستاد بحران بسازد که اگر يک بار يک بحراني پيش آمد بتواند بودجه جايي را جا به جا کند شايد هم داشته باشد من خبر ندارم مثلاً بودجه مي‏دهند براي استخر سرپوشيده بعد مي‏بينيم يک جايي يک نياز واجب واجب واجب پيش آمد که به... استخر هم لازم است استخر لازم لازم، اما از استخر لازم‏تر هم داريم اگر يک حادثه‏اي پيش آمد توي آن ستاد بحران بنشينيد بگويند اين بودجه را از اينجا جا به جا کنيد ما الان اگر پولي خرج عطسه شد خواسته باشيم خرج سرفه کنيم تخلف اداري است مي‏آيند مي‏گيرندمان، بابا يک ستاد بحران بنده توي نهضت سوادآموزي مي‏گويم «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بنده رئيس نهضت هستم الان صلاح اين است که اين بودجه از اينجا جا به جا بشود پيشنهادم را بروم و بگويم دليلم را بگويم در اداره‏ي سازمان مديريت برنامه و بودجه بياند طبق استدلال ما پولها را جا به جا کنند چون توي مملکت ما بسياري پولهايي خرج مي‏شود که واجبترين مستحب هم نيست و بسياري از جاهايي که مثلاً ما شايد دهها هزار مدرسه داشته باشيم مدرسه‏هاي کوچولو که دستشويي ندارد بچه‏ي مظلوم صبح مي‏آيد که برود کلاس تا ظهر ادرارش را نگه مي‏دارد ظهر مي‏رود خانه ادرار مي‏کند آنوقت در همان استان مثلاً فرض کنيد که براي چمن براي نمي‏دانم فرض کنيد که بدنسازي براي نمي‏دانم زمين اسکي براي چي يک کارهايي که حالا آنها هم مفيد است به شرطي است که بچه‏ها اوليات زندگي‏شان باشد و بله بايد آدم کارهايش برنامه‏ريزي داشته باشد اما يک ستاد بحران هم بايد داشته باشيم که با يک برنامه‏ريزي دنبال منطق جا به‏ جا کنيم بنده بايد نمازم را درست بخوانم اما تا يک حادثه‏اي پيش آمد مي‏گويد: «قياما» فوراً مي‏گويد «وقعوداً» بينش يک نماز بخوان صلاح نيست بايستي نمي‏تواني بايستي بعد مي‏گويد نمي‏تواني بنشيني: «وعلي جنوبهم» قرآن مي‏گويد: «قياماً وقعوداً وعلي جنوبهم» يعني ايستاده نشسته، خوابيده، حالا، اگر همه بسيج شويم الآن جنگ نيست چقدر نيروهاي ما توي پادگان مي‏توانند يک حرکتي انجام بدهند مشکل مسکن را حل کنيم آقا هر سربازي به جاي مثلاً يک سال، دو سال مثلاً فرض کنيد که يک ماه دو ماه سه ماه چهار ماه مثلاً کمتر بيشتر اين کار را بکند ما بسياري از مشکلاتي که نيروي انساني مي‏خواهد مي‏توانيم از پادگانها حل کنيم خيلي کارها را کارهاي کلان را مي‏شود با يک تسمه‏هايي زير و رو کرد به هر حال به من چه که اين حرفها را مي‏زنم ولي دلم مي‏سوزد با چشمهاي خودم مي‏بينم جاهايي که واجب است واجب است زمين مانده و چيزهايي که نه واجب است نه مستحب پول خرجش مي‏شود ما در مملکتمان افرادي بودند بيست سال اذان مي‏گويند کسي يک قرون به اينها نداد. يک پيراهني يک کت شلواري بيست سال هم است اذان مي‏گويد يک افطاري کسي به اينها نداده بعد هم يک بودجه‏اي مي‏آورند براي مثلاً فلان مسأله که هر چي فکر مي‏کني اين واجب بود نه مستحب بود نه نياز جامعه بود نه يک اسمي رويش مي‏گذارند بودجه را اختصاص مي‏دهند بخور بخور راه مي‏اندازند اجمالاً انشاءاللّه عرض کنم به حضور جنابعالي که چون بيت‏المال هست بايد دو تا سه تا اسلام‏شناس عادل متقي چند تا کارشناس قوي با يک ستاد بحران باشد که اگر رئيسي وزيري وکيلي خودش آمد گفت فعلا ما به جاي اين، اين کار را بکنيم بتواند اين چيزها را جا به جا کند تا انشاءاللّه اولويتها فراموش نشود.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد در هر لحظه تک تک ما را به راه مستقيم هدايت بفرما. (آمين)
در قرآن آياتي داريم که بعضي‏ها فکر مي‏کنند کارهايشان درست است بعد مي‏فهمند که کارشان غلط بوده ما را از آنهايي که خيال مي‏کنيم کارهايمان درست است ولي روز قيامت شرمنده هستيم ما را از «يحسبون انّهم يحسنون صنعا» از خيالگران‏ها قرار نده. (آمين)
واقع‏بين حق‏بين، حق‏گو، فکر حق، بيان حق، عمل حق، همه‏ي کارهايمان را در راه مستقيم قرار بده. (آمين)
«والسّلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»