تفسير سوره قصص -11 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

تفسير سوره قصص بود در اين جلسه آيه 27 را مي‏خواهيم تفسير کنيم که اين آيه مراسم بله برون بين عروس و داماد است حضرت موسي داماد است و دختر شعيب هم عروس و مراسم بله برون، ادامه تفسير سوره قصص آيه 27 «قال» آقاياني که جلسات قبل را نبوده‏اند يک دقيقه بايد بحث را تکرار کنم تا در بستر بحث قرار بگيرند ماجرا به اين صورت بود که يک نفر آمد به موسي گفت: در کاخ فرعون جلسه مشورتي تشکيل دادند شوراي امنيت ملي با همه نيروهاي مسلح و غير مسلح براي دستگيري تو زود دَرّو. موسي هم پا به فرار گذاشت آمد از منطقه حکومتي فرعون رفت در يک شهر ديگر به نام مدين قبل از آن که وارد شهر بشود همان اول شهر ديد دو تا دختر کنار ايستاده‏اند با چند تا بز و ميش و گوسفند، رفت پهلوي دخترها خود موسي يک جوان فراري تحت تعقيب و گرسنه و تشنه و خسته باز احوال‏پرسي کرد گفت خانمها چرا کنار ايستاده‏ايد گفتند باباي پيري داريم نمي‏تواند چوپاني کند ما چوپانيم منتهي آمده‏ايم بزها را آب بدهيم لب چشم شلوغ است مي‏خواهيم آنها را مردها که رفتند ما برويم که بدنمان به بدن مردها نخورد موسي بزها و ميش‏ها را از دخترها گرفت و رفت سرچشمه و سريع به آنها آب داد و دخترها زود آمدند خانه بابايشان گفت چرا زود آمده‏ايد خانه گفتند يک جواني امروز کمکمان کرد گفت برو بهش بگو بيا مزدت بدهيم مزد سقايي که به بزها آب داده‏اي وقتي موسي آمد يکي از دخترها گفت بابا خوب است اين جوان را اجيرش کنيم توي خانه کارگر ما باشد حالا اين آيه به موسي پدر دختر به موسي مي‏گويد دختر من را مي‏گيري يا نه مي‏گويد مي‏خواهم يکي از دخترهايم را بدهم به شما اگر شما هم مي‏دانستيد بز آب دادن آنقدر است همه شماها چوپان مي‏شويد (خنده حضار).
پيشنهاد ازدواج از سوي پدر دختر
«قال» قال يعني حضرت شعيب گفت «اني» شما معني کنيد اني يعني چه بدرستي «اُريد» اِراده کردم «ان انکحک» به نکاح در بياورم «انحبک» من مي‏خواهم به نکاح به ازدواج در بياورم کي رو؟ «اِحدي» يکي از آنها «اِحدي ابنتي» ابنة يعني دختر «ابنتي هتين» من مي‏خواهم يکي از اين دو تا دخترهايم را بدهم به شما خوب من خودم گشنه، فراري، پول ندارم مي‏گويد طوري نيست «علي ان تاجرني ثمني حجج» پول نداري کار که مي‏تواني بکني 8 سال چوپان ما بشو دخترم را به تو مي‏دهم 8 سال کارگر ما باش «علي» به شرط اينکه «ان تاجرني» اجاره بدهي خودت را بدهي يعني اجير من باشي «ثمني حجج» ثمني يعني 8 سال حجج يعني 8 تا حج مثل اينکه مي‏گوييم 8 بهار به اندازه 8 تا حج يعني به اندازه 8 سال چوپان ما باشي «فإن اتممت عشرا»، «فان» پس اگر «اتممت عشرا» اگر تمام کردي 8 سال را به ده سال چه بهتر «فمن عندک»«فمن عندک» يعني اختيار با شماست من مي‏گويم 8 سال چوپان من باش دخترم را بگير 8 سال چوپاني کن اگر هم مي‏خواهي 10 سال که چه بهتر «و ما اُريد اَن اُشق عليک»، «و ما اريد» يعني من اِراده نکرده‏ام يعني من پدرزن خوبي هستم «ما اُريد اَن اُشق عليک» نمي‏خواستم مشقت بياندازم بر تو نمي‏خواهم تو به مشقت بيفتي «و ما اُريد اَن اُشق عليک ستجدوني انشاءاللّه من الصلحين» ان شاءاللّه خواهيد ديد که من چه پدرزن خوبي هستم «ستجدوني» در آينده مي‏يابي ان شاءاللّه، ان شاءاللّه يعني ان شاءاللّه، «انشاءالله من الصلحين» ان شااللّه من از پدرزنهاي خوبي هستم از افراد صالح هستم خوب دخترم را يکي از دخترهايم را به شما مي‏دهم مهريه نداري پول و سکه و مزرعه و باغ و خانه ‏و ماشين نداري طوري نيست 8 سال کارگري کن اگر مي‏خواهي 2 روش بگذار چه بهتر 10 سال، من هم پدرزن خوبي هستم به سخت نمي‏گذارم به سخت نمي‏گيرم اين مراسم بله برون پيشنهاد ازدواج من توي اين آيه 23 تا نکته گيرم آمده است چانه کسي مي‏چاد کسي بتواند يک آيه بگويد يک طلبه عادي 23 تا نکته از آن در بياورد حالا 100 تا کلمه يا چند تا کلمه هست يا نه حالا يکي، 2تا، 3تا، 4تا، 5تا، 6تا، 7تا، 8تا، 9تا، 10تا، 11تا، 12تا، 13تا، 14تا، 15تا، 16، 17، 18، 19، 20، 21، 22، 23 مثلاً در يک آيه‏اي که 26 25 تا کلمه دارد ما بتوانيم هر کلمه‏اش يک نکته باشد حالا حتماً استاد دانشگاه هم پاي تلويزيون نشسته است اساتيد دانشگاه غدير سلام عليکم، پاشيد در رشته تخصصي خودت يک سطر بنويس که در آن سطر 21 کلمه باشد و 21 نکته باشد در همان رشته خودت اگر دکتراي حقوقي در رشته حقوق بنويس کارشناس ارشد سياسي هستي در علوم سياسي مي‏تواند چيزي بگويد که هر کلمه‏اش يک نکته باشد مي‏گوييم قرآن معجزه است اين است، تازه بنده که مي‏گويم 23 تا نکته اين جا نوشته‏ام اين معنااش اين نيست که من مثلا هستم قرآن خيلي است اين مقدار گيرم آمده مثل اينکه شما يک ليوان آب مي‏ريزي توي دريا مي‏گويي اين آب دريا است نه عين آب دريا اين است اين آب دريايي که توي ليوان ما است اين ليوان ماست حالا درسها چي است درسها و نکات امروز مشکلات ازدواج، بسياري از مشکلات ازدواج در اين آيه حل شده است اول اينکه: 1-از داماد خوب نگذريم تو پرانتز بلکه شما پيشنهاد دخترتان را داشته باشيد چه اشکالي دارد الان يکي از مشکلات افراد، دختران زيادي دارند رويشان نمي‏شود که به پسر بگويند که آقا من حاضرم دخترم را بدم به تو مي‏گويد زشت است چه زشتي دارد بگو بيا خواستگاري دختر من، من با چشمم ديدم آيت اللّه را که روي منبر فرمود: ضمناً طلّاب عزيز من چند تا دختر دارم خواهر و مادرتان را بفرستيد خواستگاري اگر شکلشان را پسنديدند ما هم يک تحقيقي روي شما مي‏کنيم بياييد دخترمان را بگيريد من ديدم آيت اللهي که خودش روي منبر پيشنهاد ازدواج دخترش را داد ديدم، خدا رحمتش کند خود آدم مثلاً فرض کنيد که تو دانشگاه مي‏دانيد که يکي از اين دانشجوها خيلي پسر خوبي است يک جوري بهش بگو که من خواهر دارم مادرت را بفرست من حاضرم تو داماد ما باشي اين ننگ است که مي‏گوييم ننگ است، ننگ نيست اگر داماد مثل موسي بود اگر داماد خوب شما پيشنهاد بده اين درس اول.
در ازدواج، تربيت فرزندان شرط نيست
2-يکي از مشکلات ازدواج اين است که گاهي يک پسر بزرگ داماد نمي‏شود پسر دومي مي‏خواهد داماد شود گير برادر جلوي راه بندان کرده يا خواهر بزرگتر شوهر قبول نمي‏کند خواهر دومي مي‏خواهد شوهر کند گير اولي است پدر و مادرش هم مي‏گويند نه تا اولي بيرون نرود ما دست بکار دومي نمي‏شويم اينجا گفت «احدي ابنتي هتين» يکي از اين دختر خواست اين خواست او البته ممکن است دو قلو باشند ولي بعيد ظاهر اينکه دخترها اون حالا ممکن است اولي نخواسته حالا اگر اولي نخواسته باشد ازدواج کند گناه دومي چه چيزي است؟ من نامه دارم از دختر دومي که يک دختر دومي از يک خانه‏اي نمي‏دانم نامه‏اش چند سال پيش به دست من رسيد که من مي‏خواهم ازدواج کنم چون خواهر جلوي ازدواج قبول نمي‏کند ما هم مثل ماشيني که بي خود پارک مي‏کند همه ماشينها پشت سرش مي‏ايستند اين راه بندان کردن راه را بر ديگران نبنديد از کجا درمي‏آيد مي‏گويد: «اِحدي ابنتي هتين» يکي از اين دخترها هر کدام که خواستي يکي از مسائل اين است که دختر، عروس و داماد بايد همديگر را ببينند کلمه «هتين»ها تا يعني اين همين که مي‏بينيدش پيدا است موسي و دخترها در مقابل هم بودند يکي از اين دو تا را هر کدام که مي‏خواهي يک عروس و داماد بايد همديگر را ببينند البته حالا که خيلي راحت همديگر را مي‏بينند بالاتر از ديدن ولي بين بعضي فاميلها و بعضي خانه يک تعصب‏هاي عجيبي بود زمان شاه يک جوان رسيد به من دِ به بوس ما را بوسيد گفت خيلي گردن من حق داري ما فکر کرديم از بحث‏هايمان استفاده کرده گفتيم لابد از سخنرانيهايمان خوشش آمده گفت نه من يک نامزد دارم مي‏خواهم ببينمش بابايش مي‏گويد درست نيست من پسر بزرگ و دختر بزرگ توي اين خانه دارم تو مي‏آيي عروس مي‏بيني آنجا آنها هم درست نيست عروس مي‏خواهد مرا ببيند من هم مي‏خواهم عروس را ببينم اين پدر ميرغضب شده نمي‏گذارد آمده‏ام گفتم چه کنيم گفتيم دختر به دختر مي‏گوييم که مي‏روم جلسه قرائتي به بابايش مي‏گويد مي‏روم جلسه قرائتي به اسم جلسه قرائتي از خانه مي‏آيم بيرون من پشت موتورش مي‏نشانم و مي‏برمش (خنده حضار) و تو خيلي حق به گردن من داري من فکر نمي‏کردم يکي از آثار سخنراني من اين چيزها هم باشد اين سخنراني خيلي برکت دارد اين که همديگر را نبينند چرا همديگر را نبينند «احدي ابنتي هتين» پس حرف سوم ببينند همديگر را ببينند مقابل هم باشند از کلمه هاتا در مي‏آيد «هتين».
مهرّيه لازم است، نه جهاز
مسأله چهارم مهريه از قديم بوده است موسي خيلي است قبل از پيغمبر ما 500 سال برو جلوتر مي‏رسي به حضرت عيسي گفت برو جلو مي‏رسي به موسي يعني مسأله مهريه يک چيز قديمي بوده است و درست هم است به مهريه هم دو تا اسم دارد هم مي‏گويند مهر هم مي‏گويند صداق، صداق دو تا لقَب دارد هم مي‏گويند مهريه هم مي‏گويند صداق، صداق که مي‏گويند علامت صداقت مرد است چون مرد به عروس مي‏گويد دوستت دارم مي‏گويد خوب بده ببينم 100 تا سکه مي‏گويد دادي معلوم مي‏شود که دوستم داري وگرنه دروغ مي‏گويي مهريه نشانه صداقت است مهريه الزامي است «علي ان تاجرني» البته جهازيه الزامي نيست آخه بعضي‏ها انگار معامله مي‏کنند مي‏گويد، آقا ببينيد 50 تا سکه دادم تو هم بايد جهازيه‏ات عوض شود 100 تا سکه دادم بايد جهازيه‏ات عوض شود 10 تا سکه دادم، مهريه لازم است ولي جهازيه واجب نيست پدر و مادر هر چه بتوانند جور مي‏کنند داماد هم نيش نزند بعضي دامادها واقعاً پس هستند ما مي‏گوييم کلمه پست داماد رفت خانه عروس، عروس را که آورد نگاه به جهازيه عروس کرد و گفت: اُه...اُه... اينها است که کميته امداد به تو داده است عروس از خجالت در لحظه سکته قرار گرفت حالا گيرم يک عروسي وضع مالي‏اش کمرنگ است يک کميته امداد که خيلي هم کار خوبي مي‏کند يا يک ستادي ديگر ستاد جهازيه، چرا نيش زدي به يک عروس انسان نبايد رو خود بياورد گيرم حالا يک کت و شلوار از آن کت و شلوارهايي که تعاوني صندوق داده ارگاني نهادي، البته يک جوري هم نبايد هي آخه من هم يک نجّارم مي‏گم بي‏سليقه هستند مثلاً يک 2000 تا غبا سرمه‏اي مي‏بّرند مي‏دهند به آقا مي‏گويند به دِّب بده به طلبه‏ها مي‏پوشيدند مثل آنان که گروه تواشيح است همه لباسهايشان يک رنگ است فردا هم لباس سرمه‏اي پوشيده‏اند مي‏فرماييد که اين پارچه‏هاي فلاني يک جوري کنيد که معلوم نباشد که کفّاره، صدقه است اصلاً حديث داريم که اگر زکات مي‏دهي نگو زکات، همين طور بهش بگو، لازم نيست بهش بگي اين پول از زکات است حضرت امام هم تو تحرير دارد که افرادي محترمند که از کلمه زکات رنجيده مي‏شوند شکمشان را سير کن اما نگو که اين پول از زکات مهريه الزامي است. 5-لازم نيست مهريه نقد باشد چند لازم نيست اينجا هم من لازم نيست را نوشته‏ام لازم هست من يکبار روي سخنراني گفتم شيعه‏ام عليه السلام. لازم نيست مهريه نقدي باشد خوب داماد پول ندارد البته حالا اين را از نظر فتواي مراجع من سقفش را بلد نيستم چون آقاي مراجع بزرگ به ما اجازه مي‏دهند که يک داماد به عروس بگويد که من پول ندارم اما کامپيوتر يادت مي‏دهم زبان انگليسي يادت مي‏دهم زبان عربي يادت مي‏دهم قرآن هم يادت مي‏دهم، نمي‏دانم، خرج دَرست را مي‏دهم تو برو و فوق ديپلم باش خرج دانشگاهت را مي‏دهم، مي‏شود عوض مهريه کار اِرائه بده، توي قرآن آن زمان مي‏شده ولي حالا اين زمان مي‏شود يا نه. يک آقا بالاي منبر سخنراني مي‏کرد گفت حضرت ابراهيم آمد يک لاشه‏اي را ديد يک تکه در دريا و يک تکه‏اش در خشکي حيوانهاي دريايي از آن طرفش نوک مي‏زنند. حيوانهاي صحرايي از آن طرفش نوک مي‏زدنند پرنده‏ها، ديد گوشت تکه تکه شد گفت خدايا حضرت ابراهيم گفت چگونه اين حيواني که اين لاشه‏اي در معده حيوان‏هاي دريايي و صحرايي و هوايي تقسيم شد. چه طور اينها روز قيامت چه طور اين را جمع مي‏کني گفت چهار تا پرنده بگير اين آقا روي منبر مي‏خواهد چهار تا پرنده بگيرد گفت يکي از آنها خروس است يکي از آنها طاووس يکي ديگر از آنها را يادش رفت گفت الاغ مردم خنديدند و گفتند الاغ که نمي‏پره، ايشان گفت الاغ‏هاي زمان حضرت ابراهيم مي‏پريدند گفت بابا قانون چه مي‏گويد قانون تکامل مي‏گويي چه رو چه فرمولي گفت از باب تغليب چون 3 تا از آنها پرنده بوده يکي از آنها را هم گفتند پرنده، بابا بسم اللّه الرحمن الرحيم يادم رفته است راحت يادم رفته است حالا الاغ‏هاي زمان حضرت ابراهيم مي‏پريدند الان در زمان ما مي‏شود يا نه، من از نظر فقه و فتوا بلد نيستم هر کسي به مرجع تقليدش مراجعه مي‏کند ولي در قرآن اين را داريم «علي ان تاجرني ثمني حجج» چرا نگفته «ثمني سنه» خوب بود مي‏گفت 8 سال چرا عوض اينکه بگويد 8 سال مي‏گويد 8 حج ما در فارسي مي‏گوييم مثلاً مي‏گوييم 20 بهار از عمرش گذشته چرا مي‏گويد 20 بهار بگويد 20 سال.
رنگ الهي به کارها بدهيم
اين خودش يک درس مي‏خواهد بگويد، کارهايتان را رنگ الهي بدهيد حج يک کار مقدّس است کارهايتان را رنگ الهي بدهيد يعني صورتتان را که مي‏شوريد خوب به قصد وضو کن، مگر شيرجه نمي‏روي خوب قصد غسل کن، مي‏خواهي بنشيني خوب آن طرف بنشين که رو به قبله است، چادر براي خانمت مي‏خري تولد حضرت زهرا (سلام الله عليها) بخر تولد حضرت امير (عليه السلام) بخر حالا بحث را وقتي گوش مي‏دهند که در آستانه 13 رجب هستيم تولد حضرت امير روز پدر مثل اينکه خوب يک چيزي که مي‏خواهي کمک پدرت کني حالا هرچه مي‏خواهي در طول سال کمک پدرت کني يک جا مثلاً شب تولد اميرالمؤمنين شب 13 رجب شب اعتکاف کار خوبي است اين اعتکافي که راه افتاده خيلي کار خوبي است فراقت زر و زور و رنگ و وارنگ‏ها و مهمان خدا شدن و مهمان ويژه خدا شدن بازگشت خويش بسيار کار خوبي است اين اعتکاف از برکات جمهوري اسلامي است تولد حضرت امير 13 رجب وقتي مي‏گوييم مي‏خواهيم وعده بگذاريم چرا مي‏گوييم ساعت 9 بگو بعد از نماز مغرب و عشاء چند دقيقه بعد از نماز «من بعد صلواة الفجر» «من بعد صلوة الفجر» يعني خلاصه زمان‏بندي کنيد اسم بچه را مي‏خواهي بگذاري چي يک اسمي بگذار که رنگ الهي داشته باشند «صبغةالله» يعني کارهايتان را رنگ‏آميزي کنيد با رنگ الهي نگوييد 8 سال بگو 8 حج «فان اتممت عشرا فمن عندک» تو بله برون‏هاي ما رسم اينکه طرف عروس مي خواهند بروند بالا مثلاً طرف عروس مي‏گويد 100 سکه داماد دو تا چانه مي‏زنند که 50 سکه داماد دو تا چانه مي‏زنند اين رسم ما است که عروس نرخ را مي‏برد بالا داماد نرخ را مي‏آورد پائين در قرآن ضّدش است تو قرآن مي‏گويد نه پدر عروس نرخ را بياورد پائين گفت 8 سال بعد به داماد گفت اگر مي‏خواهي 2 سال از خودت رويش بگذاري اختيار با خودت است يعني درس ششمي که مي‏گيريم مهريه را کم بگيريد و دست داماد را چي باز بگذاريد اگر مي‏خواهد بگويد بله... دست داماد را حالا 8 سال يا 10 سال سال 365 روز است ضرب 10 مي‏کنيم يک نقطه بيايد اينجا 3650 روز هر روزي نمي‏دانم الان چوپان چند مي‏گيرد کسي نرخ چوپان را دارد 3 تومان که مي‏گيرد روزي 3 تومان حالا 3 تومان تعاوني حساب کنيد ضرب در 3000 تومان 3×5 تا 15 تا يک داريم 3×6 تا 18، 19 تا يکي داريم 3×3 يکي داريم 10 تا چهار تا نقطه داريم يکي دو تا 3 تا، 4 تا 10 مليون 950 هزار تومان تقريباً اين پدرزن 11 ميليون از موسي گرفت تازه گفت ارزان حسابت کردم «ما اُريد اَن اُشق عليک» نخواستم به سخت بگيرم البته يکبار اين را ياد نگير که برو بابا اگر قديم ميليون پس بابات الان چند ميليون هي عوضش خانه‏اش داد شغلش داد راهنمايش کرد داماد سرخانه بود يعني موسي يک تکه ناني نداشت بخورد موسي درست است 10، 8 سال چوپاني کرد اما توي اين 8 سال چوپاني خيلي چيزها را هم ياد گرفت يعني يک استادي داشت مثل حضرت شعيب چوپاني را ياد گرفت مسکنش داد سرمايه‏اش داد اينها، اينها را هم حساب کنيد. اينها را هم حساب کنيد به هر حال اين خودش يک راهي به ما نشان مي‏دهد که اگر جواناني مي‏خواهند ازدواج کنند پول ندارند اما يک هنري دارند زبان بلد هستند، کامپيوتر بلد هستند، رانندگي بلد هستند نمي‏دانم يک چيزي بلد هستند که مي‏توانند آموزش و مادر صدر اسلام.
دوري از سخت‏گيري در ازدواج
يک خانمي آمد عرض کنم که تو مسجد تو مجلس پيغمبر گفت يا رسول الله من شوهر مي‏خواهم الان اگر باشد کتکش مي‏زنند خجالت ندارد گفت من مي‏خواهم ازدواج کنم حضرت فرمود که يکي اين خواهر را به عقد خودش در بياورد يک نفر گفت من، گفت چي چي داري گفت بسمه تعالي هيچي نشست و دو مرتبه گفت کي حاضره با اين خانم ازدواج کند دو مرتبه همان پا شد و گفت من، گفت چي داري گفت هيچي آخرش گفت قرآن بلدي گفت بله گفت حاضري به جاي مهريه قرآن ياد خانم بدهي گفت بله به خانم گفت حاضري مهريه‏ات آموزش باشد گفت چه چيزي از آموزش بهتر علم که از سکه بهتر است من حاضرم، هيچي عقدشان را بستند 8 سال «وما اُريد اَن اُشق عليک» من نمي‏خواهم آقا تو بله برون تابستان باشد يا زمستان کدامها راحت‏تر هستي تالار باشد يا خانه کدامها راحت‏تري که بيايد کي برود چه جوري راحت‏تر هستي همه جوري که آسان است «وما اُريد اَن اُشق عليک» نمي‏خواهم به شما سخت بگذرد حالا من نکاتي را اينجا ببينم به ترتيب بگويم اگر کاري براساس جوانمردي و ضعيف نوازي انجام شود علاوه بر اَجر معنوي پاداش دنيوي هم دارد چون موسي براي رضاي خدا چوپاني کرد خدا اَجر آخرت که مي‏دهد هيچي اَجر دنيايي هم به او مي‏دهد اين خودش يک درس است جوانها يک کاري را براي خدا انجام دهيد خداوند جبران مي‏کند اينجا موسي براي خدا بزغاله‏ها را آب داد حالا خدا اين درس اول اين را من اينجا ننوشته‏ام دوم به سنتّهاي خوب ازدواج مثل حضور توي خانه دختر با پدر و گفتگو با حضور پدر اين کار خوبي است اين خم خودش يک درس است بعضي چيزها، آقا ما کار به سنتّهاي قديم، اين قديمي‏ها بودند بله برون و توي خانه ما همان کنار پارک بستني مي‏خورديم تخمه مي‏خورديم مي‏نشينيم حرف‏هايمان را مي‏زنيم سنتّهاي اميرالمؤمنين به استاندار مي‏گويد سنتهاي خوب را حفظ کنيد.
تحقيق و شناخت پيش از ازدواج
3-شناخت داماد پيش از اقدام ضروري است خوب داماد را بايد بشناسيم همين‏طور کيلويي نگاهش نکنيم خوشمان بيايد کيلويي که نيست اينجا «فَلما قَص عليه القصص» وقتي موسي آمد ماجراي خودش را نقل کرد. آن خاطرات مبارزاتي موسي خاطرات انقلابي موسي آن سخت‏کوشي‏ها و شرائط موسي آنها ببينيد خلاصه حضرت شعيب موسي را شناخت يعني يک جواني را کيلويي انتخاب نکنيد خوب اگر جوان قوي و امينِ، نداشتنِ امکانات خانه ندارد ماشين ندارد، مسکن ندارد اينها مانع ازدواج نيست جوان دو تا کمال داشت «القوي الامين» آيه قبل، «القوي» «الامين» هم بدنش سالم است هم دينش سالم است کسي که بدنش سالم است دينش هم سالم است نداشتن خانه و ماشين و تلفن عيب نيست اين هم يک درس، درس پنجم هم که گفتم پيشنهاد ازدواج از طرف دختر عيبي ندارد رعايت نوبت اين هم گفتم، گفتم عيبي ندارد پدر نبايد در ازدواج بين دخترها تفاوت قائل شود همه را به يک چشم ببينيد «احدي ابنتي هتين» يکي از اين دو تا فرق ندارد يعني براي من هيچ فرقي ندارد پدر بين بچه‏هايش فرق نگذارد يک درس است غريزه جنسي را جدي بگيريد حتي در خانه پيغمبر قبل از اينکه موسي بشود کارگر شعيب شد داماد آن يعني يک جوان عذب را نياوريد توي خانه‏اي که دختر جوان دارد اول شرائط را درست کنيد اول اين را زنش بدهيد بعد بيايد کارگري کند يک کارگر غرب مي‏يايد توي خانه‏اي که دو تا دختر بزرگ يعني مسأله شهوت حتي توي خانه انبياء قصه جدي است بابا اينها ديگر با هم بزرگ شده‏اند اينها ديگر خواهر و برادر هستند چي چي مسأله شهوت خيلي جدي است حتي خانه انبياء خطرش است ولذا پيغمبر که مي‏خواهد پيغمبر را ببرد خانه اول مي‏گويد بيا دامادم بشو بعد که دامادش شد قصه جدي است بهلول مي‏گويد مي‏خواستم با رضا شاه الان زنده است مي‏خواستم با رضا شاه درگير بشود چون رضا شاه با حجاب و اينها مي‏گفت اول به زنم گفتم من مي‏خواهم يک وارد مبارزه بشوم ممکن است اعدام کنند ممکن است زندان سرنوشت تو اول تو را طلاقت مي‏دهم بعد هم يک شوهر پيدا مي‏کنم وقتي از من طلاق گرفتي شوهر هم پيدا کردي آن وقت من راحت بودم به جنگ رضا شاه که دغدغه از طرف تو نداشته باشم. خوب کساني که به کارگر زيردست سختگيري مي‏کنند اينها افراد صالح نيستند چون حضرت شعيب گفت «ستجدوني انشاءالله من الصلحين» مي‏بيني که من از افراد صالح هستم يعني چه يعني ما «اشق عليک» به تو سخت نمي‏گذارم معلوم مي‏شود هر کارفرمايي و هر پدري سختگيري کند به زيردستش اين فرد، فرد صالح نيست چون اين جا گفت «ستجدوني»، «وما اُريد اَن اُشق عليک» من به تو سخت نمي‏گيرم مي‏گويد انشاءالله صالحم سخت نمي‏گيرم صالحم يعني چه يعني هر که سختگيري کند صالح نيست البته در کمالات از خدا کمک بگيريد بگوييد: «انشاءالله من الصلحين» هيچ وقت نگوييد من صبر مي‏کنم بگوييد انشاءاللّه صبر مي‏کنم ممکن است يک حوادثي در زندگي تو پيش بيايد که نتواني صبر کني هميشه در کمالات انشاءالله را داشته باشيد. خلاصه موسي شد داماد شعيب. در آستانه تولد آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) هستيم روز بسيار عزيزي است اميرالمؤمنين کسي است که يکي از شعرا شعر قشنگي مي‏گويد من سالهاي قبل اين شعر را خوانده‏ام ولي حالا چند سال است که نخوانده‏ام اين شعر را تکرار کنم مي‏گوي کعبه کجاست معمار کعبه خداست حضرت آدم هم بنّاي اولش بوده است بعداً يک پيغمبر ديگري آمده است سنگ چيني کرده ديوارهايش را بالا برده است يک پيغمبر ديگر گچ‏گيري کرده است يک پيغمبر ديگر تعمير کرده، در طول قرنهاي قرنها اين کعبه را همين‏طور بازسازي کردند و نگه داشتند و نگه داشتند همه بخاطر اينکه خدا مهمان دارد شب 13 رجب علي مي‏خواهد، متولّد شود اين را به شعر درآورده است مي‏گويد که:
اين خانه را بايد خدا (2) بار در اصل معماري کند (معمار اصلي خانه کعبه خداست)
اين خانه را بايد خدا در اصل معماري کند
آدم بنايش برنهد جبريل هم ياري کند
آيد اولوالعزمي ديگر يک چند حجّاري کند (پيغمبري ديگر سنگ‏تراشي کرد)
آن را اولوالامري ديگر مفتوش و گچ کاري کند
اين سان خدا از خانه‏اش چندي نگهداري کند
تا ساعتي از دوستي چندي مهمانداري کند
تمام طول تاريخ اين کعبه حفظ شد براي اينکه بالاترين موحدين تاريخ اسلام بايد در کعبه تولّد بشويد خوشا بحال ما که از اِرادتمندان و از مخلصين اميرالمؤمنين هستيم. روز تولد اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به همه بينندگان تبريک عرض مي‏کنم.
خدايا! ما و نسل ما را از ياران اميرالمؤمنين و فرزندش حضرت مهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) قرار بده. (آمين)
همه مشکلات ما را به آبروي اميرالمؤمنين حل بفرما. (آمين)
زيارتش را با معرفت در دنيا و شفاعتش را در آخرت نصيب همه ما بفرما. (آمين)
«والسلام و عليکم و رحمة الله و برکاته»