1381/7/18 تفسير سوره قصص -14 بايگاني سالانه - 1381
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي
ايام خجسته تولد امام حسين (عليه السلام) که ايام پخش اين ضبط است و روز پاسدار است و تولد ابالفضل العباس (عليه السلام) روز جانباز است تولد امام سجاد (عليه السلام) را تبريک ميگويم اين هفته ضمنا هفته نيروي انتظامي ناميده شده در خدمت برادران عزيز دانشجو و برادران عزيز روحاني و برادران عزيز سرباز از نيروي انتظامي موضوع بحثمان سورهي قصص آيهي 33 که من يک مقداري راجع به ايام صحبت کنم و بعد هم بحثمان را ادامه دهيم.
امنيّت، زمينه ساز عبادت
مسئلهي امنيت که مسئوليتش به مرزبانان، نيروهاي مسلح، سپاه، ارتش، نيروي انتظامي توي جادهها توي شهرها اصلا مسئلهي امنيت چه در داخل شهرها و روستاها چه در مرزها، خيلي مهم است. قرآن امنيت را بارها اسم برده يکي از برکات ظهور آقا امام زمان (عليه السلام) ايجاد امنيت است. ميفرمايد که: «من بعد خوفهم امنا يعبدونني»، «امنا» بعد ميفرمايد: «يعبدونني» خداوند وعده داده است که امام زمان که ظهور کند مردم يک امنيتي برسند در سايهي امنيت بندگي خدا بشود يعني تا امنيت نباشد بندگي صورت نميگيرد بچهاي که درس ميخواند توي مدرسه يا دانشجو کارگر و کشاورز و بازاري هرکس هرکاري ميکند مملکت که امن است ميتواند کار بکند در فضاي نا امني نميشود کار کرد قرآن ميفرمايد: «فليعبد» عبادت کنند خدا را «ربّ هذا البيت الذي اطعمهم من جوع و امنهم من خوف» اينجا عبادت با «آمنهم» تطبيق شده اينجا عبادت با امنيت تطبيق شده امنيت و عبادت به هم وصل است.
نقش سابقه در مسئوليت
حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) (صلوات حضار) از جوانان مدينه سان ميديد ميآمد سان ميديد هر کدام خيلي خوش قيافه و تيپشان خوب بود ميفرمود ثبت نام کرديد براي مرز براي اطراف مدينه مثلا، به هرکدام يک نقص فني داشتند يا انگشتش کوچک بود يإ؛ ّّ قدش کوچک بود يک نقص فني داشت ميگفت خيلي خوب تو هم امنيت منتهي امنيت توي کوچه يعني ميگفت همهي مردم به نحوي بايد مسئلهي امنيت را درش شريک باشند اگر کسي امنيت جامعه را بهم بزند حتي اگر کاري نکند مختلف العرض است يعني اگر کسي چاقو گيرد آمد توي خيابان قصد اين مردم آزاري و تهديد داشت گرچه چاقو را به کسي نزند جرمش اعدام است از نظر شرعي کسي که اسلحه بکشد ولي اسلحه را نزند همين اسلحه يعني تهديد اسلحه يعني به هم زدن امنيت، حالا به هم زدن امنيت از طريق راديو و تلويزيون، از نظر اينترنت و ماهواره و شايعات قرآن يک آيه دارد ميگويد کساني که امنيت را بهم ميزنند اينها را بايد يک صلواتي هم بفرستيد (صلوات حضار) عرض کنم به حضور شما که «والمرجفون في المدينه» من فکر کردم که حالا بله درست است «لم ينته المنافقون» اگر منافقون دست برندارند از کارشان «والذين في قلوبهم مرض» در قلبشان مرض است يک ريگي توي کفششان است «والمرجفون في المدينه» «مرجفون» ترجف راجف يک کساني که ايجاد دلهره ميکنند در شهر تيتر روزنامه شايعه سازي کساني که امنيت را بهم ميزنند اگر دست برندارند «لنغرينک بهم فلا يجاورونک الّا قليلا» تو را بر آنها مينشانيم حق ماندن در اين منطقه ندارند «ملعونين اين ما ثقفوا» هرکجا هستند لعنت خدا بر آنها باد بعد فرمود: «اُخذواو قُتِّلوا» تکه تکه کرد عجب هيچ آيهاي در قرآن به اين تندي نيست ميگويد: «اُخذواو قُتِّلوا» تندترين برخوردها مال کسي است که امنيت را آيهي 59 حالا شما دانشجوي دانشگاه افسريه هستيد لابد اين آيه را هم برايتان تفسير ميکنند آيه 59 سورهي احزاب «ان لهم ينتهه المنافقون» اگر منافقون دست برندارند «والذين في قلوبهم مرض» در قلبشان مرض است در قلبش مرض است يعني اگر يک عيبي ديد ميگويد صدتا خوبي را ديد نميگويد اگر کساني که منافقاند يا بيمار دلاند «مرجفون في المدينه» با شايعه با يک حرکاتي با يک فيلمي يک کاري ميکند که مردم را توي دل مردم را خالي کنند اگر دست برندارند تو را بر آنها ميشورانيم يک، بايد از اين منطقه تبعيد بشوند دو، مورد لعنت خدا هستند سه، «اُخذوا» چهار بايد دستگير بشوند و بعد «قُتِّلوا» بعد ميرويم آنور اسلام هم ميگويد نخير «سنت اللّه في الذين خلوا بهم في الارض» در تمام اديان مسئلهي امنيت مهم است در تمام اديان آسمان مسئلهي امنيت مهم است کسي اگر امنيت را بهم بزند مردم بايد، گوسفند مردم بايد در امان باشد اميرالمؤمنين زيادي گوش بدهيد شيرين است زيادي گوش بدهيد اميرالمؤمنين در نامه 25 به مسئول زکات ميگويد تو که ميروي در يک منطقهاي زکات بگيري از گاو و گوسفند و اينها حق نداري گوسفندهايشان را رم بدهي حق نداري شترهاشان هم رم بدهي گوسفند مردم در امان است تا چه رسد به «لا تراونّ مسلماً» احدي از مسلمانها را حق نداري بترساني «لا تدخلنَّ» قرآن هم بخوانم قرآن ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا» اي کساني که ايمان داريد: «لا تدخلوا بيوتاً غير بيوتکم حتي ان يؤذن لکم» بدون اجازه حق نداريد وارد خانه باشيد مردم در مسکن در اماناند. آبروي مردم محترم است اگر کسي به شما گفت آقا من امسال شما را مجاني ميبرم مکه فقط يک قرارداد امضاء کنيم که وارد مکه شدي مسجدالحرام يک مقداري لجن به کعبه بمال. ميگويد نه من همچنين کاري نميکنم شد، امام صادق (عليه السلام) فرمود: کعبه خيلي عزيزي آبروي مؤمن از تو هم عزتش بيشتر است و ما راحت لجن ميماليم روي آبروي مردم خيلي راحت آبروي همديگر را ميريزيم بخصوص اينهايي که قلم بدستند گاهي وقتها يک چيزي توي روزنامه مينويسند از نظر حقوقي هم نميشود شکايت کرد آبروي مردم را ميريزند از نظر حقوقي هم، آخه گاهي وقتها يک دستگيره هست آدم ميرود شکايت ميکند مثلاً ميگويد که فلاني با چه پولي ميرود مکه تو مريض خوب زنگش بزن از خودش بپرس بگو آقا سلام عليکم شما با چه پولي ميرويد مکه اين که توي روزنامه مينويسي با چه پولي ميروي جز اين است که مثلاً ميخواهي ايشان را توي ذهن مردم خراب کني اصلا گاهي وقتها، آنوقت از آنور هم نميشود شکايت کرد براي اين روزنامه چون، آخه بعضي جاها اينها حقوق دار هم شدند اين شيطانها، حقوق دارد، يعني ميگويند يک جوري کنيم که هم آبرويشان را بريزيم هم جايي براي شکايت آقا سؤال که اشکال ندارد ما سؤال کرديم اين از چه پولي است ما که نگفتيم شما دزديد ولي سؤالي است که «مرجفون في المدينه» آبروي مسلمان ريخته است فلاني از کجا آورده خيلي خوب دادگاه شکايت کن لازم نيست روزنامهاش کني بعد اگر جرمش ثابت شد اسمش را توي روزنامهها بنويس ما قبلاً آبروي طرف را ميريزيم بعد ميگوييم بود يا نبود بعد ميگوييم ببخشيد تبرعه شد اجمالاً آبروي مردم خانهي مردم مال مردم جان مردم، يک بگويم نميدانم شنيديد يا نشنيدهايد من خودم اين را گفتم يک بار امام صادق (عليه السلام) ميخواست دست يکي از ياران را يک کمي فشار بدهد براي آموزش اجازه گرفت گفت اجازه ميدهي مال مردم محترم است چه شرايطي من چي ميگويم وضع موضوع چيه خاطره بگويم يکي از امام جمعههاي عزيز انقلابي، ملّا مؤمن ميگفت امام آمد يک سالي نماز بخواند پشت در سالن نگاه کرد ديد مقدار زيادي کفش است من خواسته باشم بيايم بايد پايم را بگذارم روي کفش مردم بهشان بگوييد نماز را فرادي بخوانند من پايم را روي کفش مردم نميگذارم گفتند اينها همه مريدهاي شما هستند گفت بهر حال من پايم را روي کفش مردم نميگذارم گفت آقا من بفرمائيد خواست کفشها را کناره بزند که امام بياد تو گفت آقا کفشها را کنار ميزني اينها قاطي پاتي ميشود بعد وقتي برمي گردند هرکس دنبال لنگه کفشش ميگردد باز ضرر به عمر مردم است دين اين است امام حسين (عليه السلام) اين هم نميدانم شنيدهايد يا نه امام حسين وقتي وارد کربلا شد روز دوم محرم زمينهاي منطقه را خريد فرمود نميخواهم خون من در جايي ريخته شود که ملک مردم باشد همه زمينهاي منطقه را خريد باز يک چيزي بگويم شنيدني است اينها مال امنيت است ها، آنوقت شما قدر خودتان را داشته باشيد هم نيروهاي انتظامي هم روز پاسدار، برادران پاسدار، بسيجي، حتي قواي مسلح، ارتش فرقي نميکند هر کسي که مسئول امنيت است قدر خودتان را داشته باشيد امام حسين صبح عاشورا اول وقت بود ظاهراً يا صبح عاشورا يا ظهر عاشورا يادم نيست ولي اين را ديدم حديثش را فرمود اي ياران من هرکدام به مردم بدهکاريد من راضي نيستم جزء 72 تن شهيد شويد مال مردم را بدهيد نميخواهد شهيد شويد مال مردم دادن اهميتش از شهادت بيشتر است برويد مال مردم را بدهيد مگر ميشود مال مردم را تصرف کرد همين طور ميخواهد تبليغات جنسش را بکند به هر ديواري اعلاميه ميزند حالا خدا پدر شهرداري را بيامرزد اخيراً يک جاهايي را تعيين کرده گفته هر کس اعلاميه ميخواهد بزند توي همين منطقه بزند بعد آنوقت شما اعلاميه را که ميچسباني حالا يا رنگ ميآوري يا نميآوري يا جنست فروش ميرود يا نميرود اما از همين مردم بايد پول بگيري اين يک مرتبه پول دادند ديوار را تميز ميکردند يک مرتبه شما که اعلاميه ايام انتخابات يا ايام فروش جنس است بايد از همين مردم پول بگيرند بدهند به کارگرهاي اين و شرکتهاي اين دو مرتبه همين ديوارها را تميز کنند يک کس ديگر ميخواهد جنسش را بفروشد دو مرتبه بايد مردم پول بدهند يکي صاحب ديوار يکي پول امت را ميگيرند براي اين که ديوار شهر را تميز کنند اصولاً شهر تميز کشور اسلامي هم کشورهاي غربي رفتيم هم کشورهاي شرقي رفتيم چهل تا کشور ما رفتيم اصلاً زيبايي شهر به اين است که حتي ته سيگار را آدم نبايد بيندازد توي خيابان جا دارد سطل زباله دارد پوست تخمه را نبايد پرت کنيم خوب جا دارد تا برسيم به آنجا خيلي طول ميکشد ما فکر ميکنيم که حالا پول اتوبوس داديم ميتوانيم پرتقال هم بيندازيم توي ماشين حالا شاگرد شوفر ميآيد جارو ميکند تحقير ميکنيم همديگر را يعني خود لوسيم، لوسيم، بعضي از ما لوسيم، يک حديث بخوانم براي لوسي، امام صادق (عليه السلام) با جمعي حرکت ميکردند بند کفش پاره شد امام کفشهايش را درآورد و پابرهنه رفت گفتند آقا کفش من را پا کن آقا کفش من پاره شده چرا شما پا برهنه برويد هر کس بند کفشش پاره شده پابرهنهگياش هم مال خودش، بند کفش من پاره شده چرا شما پابرهنه برويد يعني چه؟ يعني من نبايد لوس باشم در يک ماجرايي که قرار بود آبگوشت بخورند يکي گفت گوسفند را ذبح ميکنم يکي گفت پوست ميکنم يکي گفت ميپزم يکي گفت ظرف ميشورم هر کسي يکي کاري رسول خدا هم فرمود من هم بايد هيزم جمع کنم گفتند آقا شما پيغمبر گفتند که اگر هيزم جمع نکنم منم از غذا نميخورم اگر بناست پيک نيکي باشد و دنگي باشد من هم سهم خودم را انجام ميدهم در يک ماجرايي در مکه آمدند به امام صادق گفتند فلاني خيلي آدم خوبي بود در هر جا توقف ميکرديم ايشان مشغول عبادت ميشد فرمود کارهايش را کي ميکرد گفت آقا ما، فرمود کار کردن شما از عبادت او ثوابش بيشتر است چون او از زير کار در ميرفت عبادت ميکرد اجمالاً بايد کار بر اساس محبت باشد حالا اين راجع به امنيت همين مسائل بس است که مردم آبرويشان، کفشهايشان، گوسفندانشان، مسکنشان، يک چيزي ميخوانم نميدانم شنيدهايد يا نه داري از توي کوچه ميروي در خانهاي باز بود شما حق نداريد نگاه کنيد نگو خوب اگر نميخواست نگاه کنم در را ميبست يا پرده ميزد بابا اون در خانه را باز گذاشته پرده هم آويزان نکرده شما حق نداريد نگاه کنيد شما حق نداريد. حتي در خانهي باز هم ما حق نداريم نگاه کنيم نگاه کردن به خانهي مردم حرام است ولو در باز باشد بچه و بزرگ هم ندارد يک بچه هم آمد اينجا نميتواني بلندش کني جايش بنشيني اين بچه اينجا که نشسته بايد در امان باشد به چه دليل شما چون مقامت بالا برود چون اسم و رسم و پول و پزت بيشتر است بچه را بلندش کردي مردم مسئلهي امنيت و اسلام خيلي بهش عنايت دارد اين چند جمله به مناسبت اين عرض کردم هم روز پاسدار و هم نيروي انتظامي و راجع به امنيت، اما برويم سراغ بحثمان يک صلوات ختم کنيد (صلوات حضار)
ادامهي سورهي قصص ميفرمايد که: «قال رب اني قتلتُ نفساً» آيهي 33 موضوع: ادامهي سوره قصص آيهي 33 «قال رب اني قتلتُ منهم نفساً فاخاف ان يقتلون» خداوند به موسي گفت برو سراغ فرعون براي هدايت، گفت من پرونده سوء سابقه دارم پيش اين چون چند وقت قبلها قبل از اينکه پيغمبر بشود حضرت موسي داشت عبور ميکرد يک نفر از حزب او با يک نفر از حزب فروعون با هم درگيرند حزب موسي از موسي کمک خواست موسي مشت را بلند کرد که بزند زد و طرف هم مرد قصد کشتن، بگوييد، نداشت ولي خوب از اين پيداست که اين حزب اللهيها بايد جان داشته باشند آدم بي عرضه خيلي بد است پيغمبر ما مشتش يک نفر را کشت اصلاً امام هنرش توي فقه و اصول و فلسفه و کمالاتش بود اما آن که شاپور و بختيار را فرار داد اين بود که به بختيار گفت من توي دهن اين دولت ميزنم اين ژستش اين «تاللّه لاکيدن اصنامکم» به خدا اين بتهايتان را ميشکنم يعني گاهي آدم بايد بزند شيشه را بشکند بعضي آدمها هستند بايد يک جوهري داشته باشند بعضي آدمها هستند جوهر ندارند مثل ماست ميمانند جوهر داشتن بايد جوهرش به جا مصرف بشود 350 تا «اعوذ» داريم که پناه ميبريم از اين بدي اولين اعوذ اين است که «اعوذ من الکسل» پناه ميبرم از آدم شل صبح قلقلکش ميدهي غروب ميخندد (خندهي حضار) اصلاً حال ندارد از پشت بام پرتش ميکني بعد از 5 ساعت ميافتد پايين سرازيري عمل ندارد بياد پايين حالا سربالايي که هيچي، حتي توي سرازيري که از پشت بام هولش ميدهي بد ميافتد پايين بعضيها هستند ماشاءاللّه ماشاءاللّه جوهر دارند جوانهايي که ميگويند الان مشکل اشتغال داريم مشکل اشتغال را قبول داريمها اما بعضي جاها شغل هست طرف رگ ندارد نميدانم گفتم يا نگفتم توي ذهنم هست گفتم حالا بگذار عمومي هم بگويم يکي از مسئولين رده بالاي مملکتي خيلي مقام بالايي دارد فعلاً ايشان يک زماني پدرش عمله و کارگري بود خودش هم فقير و پابرهنه ميرفت دبيرستان حتي جمعهها و پنج شنبهها کارگري ميکرد براي خريد قلم و کاغذ دورهي دبيرستاني شانزده سالگي داماد شد بابا فقير بچه پابرهنه دبيرستان شانزده ساله داماد شد خوب بعد درس خواند و دانشگاه هم رفت و نميدانم به مقاماتي هم رسيد و ميگفت به مادر زنم گفتم خانم ميشود يک سؤال کنم جواب بدهي گفت بفرما: گفتم چطور شد تو دخترت را دادي به ما چرا دخترت را دادي به ما، آخه يک بچه فقير به چه جرأتي دخترت را دادي به ما، گفت در تو جوهر ديدم گفتم چي ديدي گفت مادرت روضه بود خانهي ما آمد بود روضه خواني روضه هايي هست که زنها جمع ميشوند روضههاي هفتگي تو آمدي مادرت را ببري ديدي آقا هنوز منبر است روضهاش تمام نشده ولي نگاه کرد توي حياط ديدي حوض خالي است بقل حوض هم چاه آب است تا آقا ميخواند تو از چاه آب کشيدي و حوض را پر کردي من فهميدم که تو رگ داري آخه به من که ابلاغ نشده اين تبصرهي فلان از مادهي فلان (خندهي حضار) اين جزء شرح وظايف من است بنده روابط عمومي عطسه بودم و ايشان الان سرفه کرد يعني اگر عطسه جاي سرفه بيايد پايش را از روي مار برنمي دارد بهش ميگويي تکان بخور تا مأموريت ابلاغ نميدانم اضافه کار نميدانم خيلي محاسبه ميکند مثل بعضي مرده شورها، محاسبه ميکنند مردهاي چاق را کيلويي ميشورند (خندهي حضار) مردههاي بلند را متري ميشورند بچهها را عددي ميشورند حساب ميکند چه جور صرفه دارد بعضي بازاريها چک که ميکشند يک روزي ميکشند که به جمعه بخورد که باز يک روز بانک بسته باشد بيفتد عقب افرادي که با قهوهچيها چاي را ميريزند توي چيني چون کم رنگ هم باشد پيدا نيست روي هم که رفت پررنگ ميشود يعني اگر بتوانند از دکورسازي مغازه لامپ مغازه را جوري درست کرده پيدا نيست که جنس چيچيه جنس را سايه ميبرد اميرالمؤمنين توي بازار راه ميرفت گفت تو اين هم شيطنت است جنس آوردي سايه ميفروشي که من حقيقت جنس را نفهمم به هر حال خدا به موسي گفت برو پهلوي فرعون گفت من سوء سابقه دارم از اونها يک وقتي رفتم يک مشتي به طرفداري بزنم قتل قطعي بود قصد نبود از اين معلوم ميشود که قانون قصاص در اديان قبلي هم بوده که اينها حضرت موسي ميترسيد که موسي را بگيرند به جرم قصاص بکشنش اين قانون قصاص هميشه بوده اين يک خوب از اين معلوم ميشود که وقتي آدم ميخواهد يک مسئوليتي بگيرد از نظر مديريتي يک کسي را ميخواهند بهش يک مسئوليتي بدهند بايد موانع را طرح کند و ارزيابي کند «فاخاف ان يقتل...» شما ميخواهيد اين مسئوليت را به من بدهي در جريان باش در جريان باش که من پرونده دارم موانع را طرح کنيد.
اقرار به کمالات در مسئوليت
و... بعد فرمود «و اخي هرون» آيهي بعد ميفرمايد آيهي 44، 34، آيه 34 فرمود «واخي هرون» برادرم با من بيايد دو نفري برويم «هو افصح» برادرم از من فصاحتش بيشتر است بيانش بهتر است «هو افصح مني» اين از من بهتر است «لساناً» زبانش از من روانتر است «فارسله معي» آن را همراه من بفرست «يصدقني»، «فارسله» بفرستش، «معي» با من بيايد «يصدقني» برادرم من را تصديق کند «يصدقني»، «اني اخاف ان يکذبون» من ميترسم «اخاف» من خوف دارم «ان يکذبون» بروم سراغ فرعون آنها من را تکذيب کنند گوش به حرفم ندهند برادرم با من بيايد بيان او بهتر است او همکار من بيايد که دو تايي باشيم يک چيز سفتي را که ميخواهند بدوزند نخ را دولّاش ميکنند با نخ دولّا بدوزيم من توي اين آيه خيلي نکته نوشتم 11 تا نکته توي کمه «اخي هرون» است:
1-اقرار به کمالات ديگران يک ارزش است بابا بگو از من بهتر است ول کن نميگويم بعضي دکترها مرض را تشخيص نميدهندها، بابا «بسم اللّه الرحمن الرّحيم» من پزشکم اما مرض تو را تشخيص ندادم فلاني سوادش از من بيشتر است خوب خدا رحمت کند آية اللّه سعيدي را شيخ سعيدي روي منبر بود يکي از علما وارد شد گفت مردم جدّم سواد اين آقا از من بيشتر است فوري از منبر آمد پايين ما حاضر نيستيم اين کار را بکنيم خوب بگو «هو افصح مني» او از من بهتر است بعضيها ميدانند کي بهتر است ميگويد آقا تمام بازار را بگردي جنس به اين خوبي نيست اي بابا بگو فلاني جنسش از من بهتر است «هو افصح مني» اقرار به کمالات يک ارزش است با اينکه پيغمبر خدا اولوالعزم بودها هارون پيغمبر عادي بود موسي پيغمبر اولوالعزم بود صاحب کتاب بود اما با اينکه پيغمبر اولوالعزم بود اقرار کرد که فلاني از من بيانش بهتر است.
نقش بيان در تبليغ دين
2-بيان روان وسيلهي جذب است بعضيها بيان روان دارند مخصوصاً سنگين حرف ميزنند مثلاً ميخواهد بگويد حالا ميگويد در اين مقطع زماني، مقطع چي چي است خوب بگو حالا همين طور که پيش ميرويم ميگويد در روند تکاملي تاريخ، مثلاً فکر ميکند دانشگاهي شد اصلاً بعضيها کلماتشان را چيز ميکنند گيج ميکنند مردم را ديديد صيغهي عقد آخوندها ميخوانند «انکحت و زوجت من موکلتي» اه بابا ولم کن (خندهي حضار) عقد خيلي آسان است خدا رحمت کند آية اللّه بهاء الديني را آيت اللّه بهاء الديني ميگفت که «انکحت موکلتي، قبلت» ميگفتند درست نميخواني نه بابا همينه ميگفت آقا حالا يکبار ديگر يک جور ديگر بابا اينها همينه، حالا احتياط بعضي جاها طوري نيستها من مخالف احتياط نيستم من خودم هم احتياط ميکنم چون عقد زن و شوهري است اما بعضيها خيلي احتياط ميکنند آمد دکان بقالي گفت ربع داري گفت به اين غليظي نيست (خندهي حضار) ميخواست بگويد رب گوجه اول رب که عين ندارد دوم حالا عين هم داشته باشد به اين غليظي نيست به هر حال بيان روان «هو افصح مني».
امکانات به ميزان نياز نه عنوان
3-در تبليغ از بهترينها استفاده کنيد اگر «افصح» است از «افصح» استفاده کن اگر دو تا سالن است شيکترين سالن را بگير حتي در پيش نماز گفتند اول تقوا دوم علم سوم سيادت آخرش گفتند اگر دو تا پيش نمازند همه چيزشان يک جور است هر دو يک جورند از نظر علم، تقوا، چي چي چي آخرش فرمود هر کدام خوشگل ترند پشت سر آن نماز بخوان يعني به هر حال «افصح مني» در تبليغات بايد از بهترينها استفاده کرد بهترين فرش شما ميگويند ميخواهيد نماز بخوانيد بهترين جا بدنت را بگذار روي خاک يعني اينجا را، نميگويند هرکس ميخواهد نماز بخواند اينجايش را بگذارد روي خاک يا پاشنه پايش را بمالد روي خاک نه اينجا قلهي بدن مهر کربلا، عطر، لباس خوب، زن ميرود سر نماز آنچه که طلا دارد به خودش آويزان کند بهترين مکانها مسجد.
ايجاد زمينه براي نيروهاي جوان
در تبليغ بهترينها را استفاده کنيد هر نيرويي را در جاي خودش بکار ببريم هارون داراي بيان شيوا بود مأموريت تبليغي سخنگوي نظام باشد لازم نيست مسئولين در همهي کمالات نمرهشان 20 باشد به به تو موسي هستي بله خوب من موسي هستم ولي اون بيانش بهتر است حضرت امام زنده بود ما نمايندهي امام بوديم در نهضت سوادآموزي يک جايي مهمان شديم به صاحب خانه گفتيم صبح صدايمان بزن گفت بهبه بهبه، نماينده امام صبح براي نماز صدايش بزنيم بهبه بهبه ما ديديم خيلي جا خورد گفتيم آقا من خودم نمايندهي امام هستم خوابم که نمايندهي امام نيست خوب خوابم ميبرد اين مثلاً فکر ميکرد که من نمايندهي امام هستم بايد سحر که ميشود مثل فنر يک مرتبه بپرم بالا بابا من خودم نمايندهي امام هستم خوابم که نيست که شيخ انصاري از اول طلبگي مثلاً يک ريال ميداد براي اصلاحش حالا 10 شاهي، نيم ريال، حالا ميترسم بچهها نفهمند 10 شاهي يعني چه يک ريال ميداد براي اصلاح سرش بعد حجة الاسلام شد ميدانيد ميدانيد سلسله مراتب بگويم ثقة الاسلام است بعد حجة الاسلام ميشود بعد حجةالاسلام والمسلمين ميشود بعد آيةاللّه ميشود بعد آيةاللّه العظمي ميشود اين سلماني گفت تو چهل سال است 10 شي ميدهي يک قرآن ميدهي طلبه بودي ثقةالاسلام بودي حجةالاسلام شدي حجةالاسلام والمسلمين شدي استوار بودي سرگرد شد به قول امروزيها حالا به زبان شما حرف ميزنيم همهاش 10 شي گفت بابا علمم زياد شده مساحت سرم که زياد نشده (خندهي حضار) اينها مديريتي است جک نميگويم مديريت وقتي استان قم وقتي شهرستان قم استان شد فوري کاري که کردند خرج دولت اضافه کردند از جمله نهضت سوادآموزي گفتند آقا قم استان شده گفتند خوب باشه گفتند نيرو نون خور اضافه کنيد گفتند ببينيم قم خيابانهايش که گشاد نشد بي سوادهايش هم که باسواد نشدند همان خيابان هست همان بي سواد تويش است حالا تا ديروز ميگفتيم شهرستان قم امروز ميگوييم استان قم چرا، گفت نه اين سبکاش رفت بالا اين حتما يک درجه که رفت بالا يک تلفن چي چي ميخواهد يک سرايدار ميخواهد يک چيز، گفتم من را ميبيني يک نفر هم اضافه نميکنم رفتند بالا آمدند پايين گفتم آقا نان خور براي دولت درست نکنيد آخه چي اضافه شده که نان خور درست کنيد حالا تا ديروز گفتند، فرقي نکرده که لباسهايت که فرق نکرده ما گاهي وقتها سر، اصلاً بخاطر عنوان نان خور درست ميکنيم بخاطر عنوان جايگاه، آنقدر پول جمهوري اسلامي آتش ميگيرد توي بعضي از کشورها مثلاً يک هيئتي ميروند خارج بنده هم از اين هيئتها بودم جمهوري اسلامي آنجا خانه دارد ميگويند نه چون ايشان کيفش چنين است ساعتش چنين است بايد در هتل چهار ستاره باشد آن هم برايش رزرو کرديم دلار هم داديم آقا اتاق خوب پتو خوب بگير بخواب اينجا نه جايگاه تشکيلاتي ما اين است که دلار جمهوري اسلامي را آتش بزنيم خدا ميداند چقدر به اين عناوين پوک دلار آتش ميگيرد نه من بايد حتما راننده داشته باشم حالا مثلاً خود شما راننده باشي چي ميشود يک وقت يک کسي کار دارد بلد نيست مسئله امنيت است حرفي نيست اما گاهي وقتها ميگويند نه هيچ کس حتي يک گلوله خواسته باشند بزنندها آن آقايي که گلوله ميخورد گلولهاش بهتر کله شما ميارزد خيلي کلّاغه ارزش ندارد ولي روي حساب دنياي خيال جايگاه ني آن است که اتاقم چنين باشد همين طور به خيال عنوان پولها آتش ميگيرد قانون ميگويد چه حق اين است که من ميگويم حق ميگويد هر اتاقي مراجعه بيشتر ميشود آن اتاق بزرگتر باشد الان چه حق اين است که من ميگويم حق ميگويد هر اتاقي مراجعه بيشتر ميشود آن اتاق بزرگتر باشد الان چي است الان ايشان مدير کل است اتاقش 80 متر معاون، قائم مقام 60 متر، تابستاول 7 متر مراجعه، اتاق مديرکل روزي 7 نفر اتاق استوار روزي 80 نفر اين اتاق که 80 نفر بودند سه متر رد قبل آن اتاقي که هيچ کس نميرود 80 متر است چه خبر است اينها تقسيمات شاهنشاهي است جانم به فداي علي اميرالمؤمنين با قنبر رفتند پيراهن خريدند يک 2 تومان يک 3 توماني، 3 توماني قشنگتر بود به قنبر گفت تو بپوش تو غلامي از نظر سلطن مراتب من رئيس تو هستم تو غلام اما تو جواني جوان دلش ميخواهد شيک پوش باشد البته ديگر از ما گذشته است شيک را تو بپوش شيک را تو بپوش هيچ اشکالي ندارد ما اينها را اخلاق اسلامي حالا مسئله سوم ايمان به حمايت بستگان در مبلغ خيلي اثر دارد «معي... يصدقني» داداشم بيايد مرا نصيحت کند اگر يک کسي در خانه زنش به او اقتدا کند ميگويند اين عادل است داداشش به او اقتدا ميکند اين پيدا است که در خانه هم آدم خوبي است آخه يک کسي ممکن است هزار نفر به او اقتدا کند ولي زن و بچه و هرکس که باشد قبولش نبينند پاسدار آقا به آقا اقتدا ميکند يا نه ببينند اطراف چي «يصّدقني» حمايت اطرافيان خيلي مهم است بسيار خوب طبق اين يک مسئله هم بگويم اينجا اين مسئله را يک بار ديگر هم گفتهام گوش ندادهاند من غصه ميخورم براي مقام معظم رهبري که چه قدر مقام معظم رهبري مظلوم است مقام معظم رهبري پارسال در پيامشان در اجلاس نماز فرمود پيش نمازهايي که پير شدهاند و نميتوانند رابطه با جوانها برقرار کنند از طلبههاي جوان فاضل استفاده کنند اين همين آيهي قرآن است حضرت موسي گفت: او بيايد چرا «هو أفصح منِّي» اين اين آقا آيت ا... است يک عمري هم حجةالاسلام پيش نماز شده به دليل پيري و مريضي ديگر توان ارتباط با جوانها را ندارد قرب پاش روي چشم ما بيايد نمازش را بخواند حالا پسر اين آقا دامادش طلبه است گاهي پسرش است گاهي شاگردش است همشهري اش است هرکس يک طلبه جوان بيايد توي مسجد جوانهاي مسجد را او...، «هو افصح» موسي گفت هارون با من بيايد او بيانش از من بهتر است همين که موسي گفت هارون بيايد او بيانش از من بهتر است شما حجةالاسلام هم بگو طلبه بياد «هو افصح مني» اين از من بهتر است خدا رحمت کند آيةاللّه ستوده را و سلامت دارد آيت اللّه صلواتي را بندهي طلبهي نوي بودم حدود سي سال پيش من رفتم مسجد اينها گفتم شما توي قم پيش نمازيد من پهلوي شما درس ميخوانم شما پاشو به مردم بگو من اين شيخ را ميشناسم بچه هاشون، نماز بزرگها را شما بخوان بچه هاشان را بدهند به من آيت اللّه صلواتي الان از علماي قلم هستند پاشد گفت «بسم اللّه الرحمن الرّحيم» آقاي قرائتي از طلبه هايي است که پهلوي من درس ميخواند شما که فردا ميآييد بچههاتان را بياوريد برايشان قصه بگويد آيةاللّه صلواتي نماز ميخواند ميرفت من براي بچهها قصه ميگفتم اگر پيش نماز پيري يک همچين کاري بکند لازم هم نيست طلبه باشد الان دانشجوهايي داريم اساتيد دانشگاهي داريم معلمين داريم آدمهايي داريم جواناند تازه نفساند مثل صياد شيرازي 30 سال پيش مثل رجايي 30 سال پيش داريم آدمهاي اين رقمي لازم هم نيست حتما آخوند باشد نماز را آقا بخواند جوان را او اداره کند راه بدهيم به ديگران هيئت امنا فکر ميکنند ارث پدرش است آقا فکر ميکند ارث پدرش است گاهي بسيج فکر ميکند مسجد ارث پدرش است مسجد ارث پدر هيچ کس نيست ارث پدر امور مساجد هم نيست مسجد ارث پدر هيچ کس نيست مقام معظم رهبري دو سال پشت سر هم فرمود علمايي که پيرند «افصح مني» يک کسي که بيانش روانتر است دعوت کنند دوتايي کمک کنند نماز آن بخواند جوانها را او اداره کند اگر اين رقم باشد مسجدهاي ما شلوغ ميشود همين به همين کلمه عمل کنيم انقلاب امور مساجد همين کلمه است اگر به همين کلمه عمل کنند مسجدها احياء ميشود هر مسجدي 20 نفر اضافه بشودها هزار بيست نفر ميشود.
«والسلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»
|