1381/7/18 تفسير سوره قصص -14 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

ايام خجسته تولد امام حسين (عليه السلام) که ايام پخش اين ضبط است و روز پاسدار است و تولد ابالفضل العباس (عليه السلام) روز جانباز است تولد امام سجاد (عليه السلام) را تبريک مي‏گويم اين هفته ضمنا هفته نيروي انتظامي ناميده شده در خدمت برادران عزيز دانشجو و برادران عزيز روحاني و برادران عزيز سرباز از نيروي انتظامي موضوع بحثمان سوره‏ي قصص آيه‏ي 33 که من يک مقداري راجع به ايام صحبت کنم و بعد هم بحثمان را ادامه دهيم.
امنيّت، زمينه ساز عبادت
مسئله‏ي امنيت که مسئوليتش به مرزبانان، نيروهاي مسلح، سپاه، ارتش، نيروي انتظامي توي جاده‏ها توي شهرها اصلا مسئله‏ي امنيت چه در داخل شهرها و روستاها چه در مرزها، خيلي مهم است. قرآن امنيت را بارها اسم برده يکي از برکات ظهور آقا امام زمان (عليه السلام) ايجاد امنيت است. مي‏فرمايد که: «من بعد خوفهم امنا يعبدونني»، «امنا» بعد مي‏فرمايد: «يعبدونني» خداوند وعده داده است که امام زمان که ظهور کند مردم يک امنيتي برسند در سايه‏ي امنيت بندگي خدا بشود يعني تا امنيت نباشد بندگي صورت نمي‏گيرد بچه‏اي که درس مي‏خواند توي مدرسه يا دانشجو کارگر و کشاورز و بازاري هرکس هرکاري مي‏کند مملکت که امن است مي‏تواند کار بکند در فضاي نا امني نمي‏شود کار کرد قرآن مي‏فرمايد: «فليعبد» عبادت کنند خدا را «ربّ هذا البيت الذي اطعمهم من جوع و امنهم من خوف» اينجا عبادت با «آمنهم» تطبيق شده اينجا عبادت با امنيت تطبيق شده امنيت و عبادت به هم وصل است.
نقش سابقه در مسئوليت
حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) (صلوات حضار) از جوانان مدينه سان مي‏ديد مي‏آمد سان مي‏ديد هر کدام خيلي خوش قيافه و تيپشان خوب بود مي‏فرمود ثبت نام کرديد براي مرز براي اطراف مدينه مثلا، به هرکدام يک نقص فني داشتند يا انگشتش کوچک بود يإ؛ ّّ قدش کوچک بود يک نقص فني داشت مي‏گفت خيلي خوب تو هم امنيت منتهي امنيت توي کوچه يعني مي‏گفت همه‏ي مردم به نحوي بايد مسئله‏ي امنيت را درش شريک باشند اگر کسي امنيت جامعه را بهم بزند حتي اگر کاري نکند مختلف العرض است يعني اگر کسي چاقو گيرد آمد توي خيابان قصد اين مردم آزاري و تهديد داشت گرچه چاقو را به کسي نزند جرمش اعدام است از نظر شرعي کسي که اسلحه بکشد ولي اسلحه را نزند همين اسلحه يعني تهديد اسلحه يعني به هم زدن امنيت، حالا به هم زدن امنيت از طريق راديو و تلويزيون، از نظر اينترنت و ماهواره و شايعات قرآن يک آيه دارد مي‏گويد کساني که امنيت را بهم مي‏زنند اين‏ها را بايد يک صلواتي هم بفرستيد (صلوات حضار) عرض کنم به حضور شما که «والمرجفون في المدينه» من فکر کردم که حالا بله درست است «لم ينته المنافقون» اگر منافقون دست برندارند از کارشان «والذين في قلوبهم مرض» در قلبشان مرض است يک ريگي توي کفششان است «والمرجفون في المدينه» «مرجفون» ترجف راجف يک کساني که ايجاد دلهره مي‏کنند در شهر تيتر روزنامه شايعه سازي کساني که امنيت را بهم مي‏زنند اگر دست برندارند «لنغرينک بهم فلا يجاورونک الّا قليلا» تو را بر آنها مي‏نشانيم حق ماندن در اين منطقه ندارند «ملعونين اين ما ثقفوا» هرکجا هستند لعنت خدا بر آنها باد بعد فرمود: «اُخذواو قُتِّلوا» تکه تکه کرد عجب هيچ آيه‏اي در قرآن به اين تندي نيست مي‏گويد: «اُخذواو قُتِّلوا» تندترين برخوردها مال کسي است که امنيت را آيه‏ي 59 حالا شما دانشجوي دانشگاه افسريه هستيد لابد اين آيه را هم برايتان تفسير مي‏کنند آيه 59 سوره‏ي احزاب «ان لهم ينتهه المنافقون» اگر منافقون دست برندارند «والذين في قلوبهم مرض» در قلبشان مرض است در قلبش مرض است يعني اگر يک عيبي ديد مي‏گويد صدتا خوبي را ديد نمي‏گويد اگر کساني که منافقاند يا بيمار دل‏اند «مرجفون في المدينه» با شايعه با يک حرکاتي با يک فيلمي يک کاري مي‏کند که مردم را توي دل مردم را خالي کنند اگر دست برندارند تو را بر آنها مي‏شورانيم يک، بايد از اين منطقه تبعيد بشوند دو، مورد لعنت خدا هستند سه، «اُخذوا» چهار بايد دستگير بشوند و بعد «قُتِّلوا» بعد مي‏رويم آنور اسلام هم مي‏گويد نخير «سنت اللّه في الذين خلوا بهم في الارض» در تمام اديان مسئله‏ي امنيت مهم است در تمام اديان آسمان مسئله‏ي امنيت مهم است کسي اگر امنيت را بهم بزند مردم بايد، گوسفند مردم بايد در امان باشد اميرالمؤمنين زيادي گوش بدهيد شيرين است زيادي گوش بدهيد اميرالمؤمنين در نامه 25 به مسئول زکات مي‏گويد تو که مي‏روي در يک منطقه‏اي زکات بگيري از گاو و گوسفند و اينها حق نداري گوسفندهايشان را رم بدهي حق نداري شترهاشان هم رم بدهي گوسفند مردم در امان است تا چه رسد به «لا تراونّ مسلماً» احدي از مسلمانها را حق نداري بترساني «لا تدخلنَّ» قرآن هم بخوانم قرآن مي‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا» اي کساني که ايمان داريد: «لا تدخلوا بيوتاً غير بيوتکم حتي ان يؤذن لکم» بدون اجازه حق نداريد وارد خانه باشيد مردم در مسکن در امان‏اند. آبروي مردم محترم است اگر کسي به شما گفت آقا من امسال شما را مجاني مي‏برم مکه فقط يک قرارداد امضاء کنيم که وارد مکه شدي مسجدالحرام يک مقداري لجن به کعبه بمال. مي‏گويد نه من همچنين کاري نمي‏کنم شد، امام صادق (عليه السلام) فرمود: کعبه خيلي عزيزي آبروي مؤمن از تو هم عزتش بيشتر است و ما راحت لجن مي‏ماليم روي آبروي مردم خيلي راحت آبروي همديگر را مي‏ريزيم بخصوص اينهايي که قلم بدستند گاهي وقتها يک چيزي توي روزنامه مي‏نويسند از نظر حقوقي هم نمي‏شود شکايت کرد آبروي مردم را مي‏ريزند از نظر حقوقي هم، آخه گاهي وقتها يک دستگيره هست آدم مي‏رود شکايت مي‏کند مثلاً مي‏گويد که فلاني با چه پولي مي‏رود مکه تو مريض خوب زنگش بزن از خودش بپرس بگو آقا سلام عليکم شما با چه پولي مي‏رويد مکه اين که توي روزنامه مي‏نويسي با چه پولي مي‏روي جز اين است که مثلاً مي‏خواهي ايشان را توي ذهن مردم خراب کني اصلا گاهي وقتها، آنوقت از آنور هم نمي‏شود شکايت کرد براي اين روزنامه چون، آخه بعضي جاها اينها حقوق دار هم شدند اين شيطانها، حقوق دارد، يعني مي‏گويند يک جوري کنيم که هم آبرويشان را بريزيم هم جايي براي شکايت آقا سؤال که اشکال ندارد ما سؤال کرديم اين از چه پولي است ما که نگفتيم شما دزديد ولي سؤالي است که «مرجفون في المدينه» آبروي مسلمان ريخته است فلاني از کجا آورده خيلي خوب دادگاه شکايت کن لازم نيست روزنامه‏اش کني بعد اگر جرمش ثابت شد اسمش را توي روزنامه‏ها بنويس ما قبلاً آبروي طرف را مي‏ريزيم بعد مي‏گوييم بود يا نبود بعد مي‏گوييم ببخشيد تبرعه شد اجمالاً آبروي مردم خانه‏ي مردم مال مردم جان مردم، يک بگويم نمي‏دانم شنيديد يا نشنيده‏ايد من خودم اين را گفتم يک بار امام صادق (عليه السلام) مي‏خواست دست يکي از ياران را يک کمي فشار بدهد براي آموزش اجازه گرفت گفت اجازه مي‏دهي مال مردم محترم است چه شرايطي من چي مي‏گويم وضع موضوع چيه خاطره بگويم يکي از امام جمعه‏هاي عزيز انقلابي، ملّا مؤمن مي‏گفت امام آمد يک سالي نماز بخواند پشت در سالن نگاه کرد ديد مقدار زيادي کفش است من خواسته باشم بيايم بايد پايم را بگذارم روي کفش مردم بهشان بگوييد نماز را فرادي بخوانند من پايم را روي کفش مردم نمي‏گذارم گفتند اينها همه مريدهاي شما هستند گفت بهر حال من پايم را روي کفش مردم نمي‏گذارم گفت آقا من بفرمائيد خواست کفشها را کناره بزند که امام بياد تو گفت آقا کفشها را کنار مي‏زني اينها قاطي پاتي مي‏شود بعد وقتي برمي گردند هرکس دنبال لنگه کفشش مي‏گردد باز ضرر به عمر مردم است دين اين است امام حسين (عليه السلام) اين هم نمي‏دانم شنيده‏ايد يا نه امام حسين وقتي وارد کربلا شد روز دوم محرم زمينهاي منطقه را خريد فرمود نمي‏خواهم خون من در جايي ريخته شود که ملک مردم باشد همه زمينهاي منطقه را خريد باز يک چيزي بگويم شنيدني است اينها مال امنيت است ها، آنوقت شما قدر خودتان را داشته باشيد هم نيروهاي انتظامي هم روز پاسدار، برادران پاسدار، بسيجي، حتي قواي مسلح، ارتش فرقي نمي‏کند هر کسي که مسئول امنيت است قدر خودتان را داشته باشيد امام حسين صبح عاشورا اول وقت بود ظاهراً يا صبح عاشورا يا ظهر عاشورا يادم نيست ولي اين را ديدم حديثش را فرمود اي ياران من هرکدام به مردم بدهکاريد من راضي نيستم جزء 72 تن شهيد شويد مال مردم را بدهيد نمي‏خواهد شهيد شويد مال مردم دادن اهميتش از شهادت بيشتر است برويد مال مردم را بدهيد مگر مي‏شود مال مردم را تصرف کرد همين طور مي‏خواهد تبليغات جنسش را بکند به هر ديواري اعلاميه مي‏زند حالا خدا پدر شهرداري را بيامرزد اخيراً يک جاهايي را تعيين کرده گفته هر کس اعلاميه مي‏خواهد بزند توي همين منطقه بزند بعد آنوقت شما اعلاميه را که مي‏چسباني حالا يا رنگ مي‏آوري يا نمي‏آوري يا جنست فروش مي‏رود يا نمي‏رود اما از همين مردم بايد پول بگيري اين يک مرتبه پول دادند ديوار را تميز مي‏کردند يک مرتبه شما که اعلاميه ايام انتخابات يا ايام فروش جنس است بايد از همين مردم پول بگيرند بدهند به کارگرهاي اين و شرکتهاي اين دو مرتبه همين ديوارها را تميز کنند يک کس ديگر مي‏خواهد جنسش را بفروشد دو مرتبه بايد مردم پول بدهند يکي صاحب ديوار يکي پول امت را مي‏گيرند براي اين که ديوار شهر را تميز کنند اصولاً شهر تميز کشور اسلامي هم کشورهاي غربي رفتيم هم کشورهاي شرقي رفتيم چهل تا کشور ما رفتيم اصلاً زيبايي شهر به اين است که حتي ته سيگار را آدم نبايد بيندازد توي خيابان جا دارد سطل زباله دارد پوست تخمه را نبايد پرت کنيم خوب جا دارد تا برسيم به آنجا خيلي طول مي‏کشد ما فکر مي‏کنيم که حالا پول اتوبوس داديم مي‏توانيم پرتقال هم بيندازيم توي ماشين حالا شاگرد شوفر مي‏آيد جارو مي‏کند تحقير مي‏کنيم همديگر را يعني خود لوسيم، لوسيم، بعضي از ما لوسيم، يک حديث بخوانم براي لوسي، امام صادق (عليه السلام) با جمعي حرکت مي‏کردند بند کفش پاره شد امام کفشهايش را درآورد و پابرهنه رفت گفتند آقا کفش من را پا کن آقا کفش من پاره شده چرا شما پا برهنه برويد هر کس بند کفشش پاره شده پابرهنه‏گي‏اش هم مال خودش، بند کفش من پاره شده چرا شما پابرهنه برويد يعني چه؟ يعني من نبايد لوس باشم در يک ماجرايي که قرار بود آبگوشت بخورند يکي گفت گوسفند را ذبح مي‏کنم يکي گفت پوست مي‏کنم يکي گفت مي‏پزم يکي گفت ظرف مي‏شورم هر کسي يکي کاري رسول خدا هم فرمود من هم بايد هيزم جمع کنم گفتند آقا شما پيغمبر گفتند که اگر هيزم جمع نکنم منم از غذا نمي‏خورم اگر بناست پيک نيکي باشد و دنگي باشد من هم سهم خودم را انجام مي‏دهم در يک ماجرايي در مکه آمدند به امام صادق گفتند فلاني خيلي آدم خوبي بود در هر جا توقف مي‏کرديم ايشان مشغول عبادت مي‏شد فرمود کارهايش را کي مي‏کرد گفت آقا ما، فرمود کار کردن شما از عبادت او ثوابش بيشتر است چون او از زير کار در مي‏رفت عبادت مي‏کرد اجمالاً بايد کار بر اساس محبت باشد حالا اين راجع به امنيت همين مسائل بس است که مردم آبرويشان، کفشهايشان، گوسفندانشان، مسکنشان، يک چيزي مي‏خوانم نمي‏دانم شنيده‏ايد يا نه داري از توي کوچه مي‏روي در خانه‏اي باز بود شما حق نداريد نگاه کنيد نگو خوب اگر نمي‏خواست نگاه کنم در را مي‏بست يا پرده مي‏زد بابا اون در خانه را باز گذاشته پرده هم آويزان نکرده شما حق نداريد نگاه کنيد شما حق نداريد. حتي در خانه‏ي باز هم ما حق نداريم نگاه کنيم نگاه کردن به خانه‏ي مردم حرام است ولو در باز باشد بچه و بزرگ هم ندارد يک بچه هم آمد اينجا نمي‏تواني بلندش کني جايش بنشيني اين بچه اينجا که نشسته بايد در امان باشد به چه دليل شما چون مقامت بالا برود چون اسم و رسم و پول و پزت بيشتر است بچه را بلندش کردي مردم مسئله‏ي امنيت و اسلام خيلي بهش عنايت دارد اين چند جمله به مناسبت اين عرض کردم هم روز پاسدار و هم نيروي انتظامي و راجع به امنيت، اما برويم سراغ بحثمان يک صلوات ختم کنيد (صلوات حضار)
ادامه‏ي سوره‏ي قصص مي‏فرمايد که: «قال رب اني قتلتُ نفساً» آيه‏ي 33 موضوع: ادامه‏ي سوره قصص آيه‏ي 33 «قال رب اني قتلتُ منهم نفساً فاخاف ان يقتلون» خداوند به موسي گفت برو سراغ فرعون براي هدايت، گفت من پرونده سوء سابقه دارم پيش اين چون چند وقت قبلها قبل از اينکه پيغمبر بشود حضرت موسي داشت عبور مي‏کرد يک نفر از حزب او با يک نفر از حزب فروعون با هم درگيرند حزب موسي از موسي کمک خواست موسي مشت را بلند کرد که بزند زد و طرف هم مرد قصد کشتن، بگوييد، نداشت ولي خوب از اين پيداست که اين حزب اللهي‏ها بايد جان داشته باشند آدم بي عرضه خيلي بد است پيغمبر ما مشتش يک نفر را کشت اصلاً امام هنرش توي فقه و اصول و فلسفه و کمالاتش بود اما آن که شاپور و بختيار را فرار داد اين بود که به بختيار گفت من توي دهن اين دولت مي‏زنم اين ژستش اين «تاللّه لاکيدن اصنامکم» به خدا اين بتهايتان را مي‏شکنم يعني گاهي آدم بايد بزند شيشه را بشکند بعضي آدمها هستند بايد يک جوهري داشته باشند بعضي آدم‏ها هستند جوهر ندارند مثل ماست مي‏مانند جوهر داشتن بايد جوهرش به جا مصرف بشود 350 تا «اعوذ» داريم که پناه مي‏بريم از اين بدي اولين اعوذ اين است که «اعوذ من الکسل» پناه مي‏برم از آدم شل صبح قلقلکش مي‏دهي غروب مي‏خندد (خنده‏ي حضار) اصلاً حال ندارد از پشت بام پرتش مي‏کني بعد از 5 ساعت مي‏افتد پايين سرازيري عمل ندارد بياد پايين حالا سربالايي که هيچي، حتي توي سرازيري که از پشت بام هولش مي‏دهي بد مي‏افتد پايين بعضي‏ها هستند ماشاءاللّه ماشاءاللّه جوهر دارند جوانهايي که مي‏گويند الان مشکل اشتغال داريم مشکل اشتغال را قبول داريم‏ها اما بعضي جاها شغل هست طرف رگ ندارد نمي‏دانم گفتم يا نگفتم توي ذهنم هست گفتم حالا بگذار عمومي هم بگويم يکي از مسئولين رده بالاي مملکتي خيلي مقام بالايي دارد فعلاً ايشان يک زماني پدرش عمله و کارگري بود خودش هم فقير و پابرهنه مي‏رفت دبيرستان حتي جمعه‏ها و پنج شنبه‏ها کارگري مي‏کرد براي خريد قلم و کاغذ دوره‏ي دبيرستاني شانزده سالگي داماد شد بابا فقير بچه پابرهنه دبيرستان شانزده ساله داماد شد خوب بعد درس خواند و دانشگاه هم رفت و نمي‏دانم به مقاماتي هم رسيد و مي‏گفت به مادر زنم گفتم خانم مي‏شود يک سؤال کنم جواب بدهي گفت بفرما: گفتم چطور شد تو دخترت را دادي به ما چرا دخترت را دادي به ما، آخه يک بچه فقير به چه جرأتي دخترت را دادي به ما، گفت در تو جوهر ديدم گفتم چي ديدي گفت مادرت روضه بود خانه‏ي ما آمد بود روضه خواني روضه هايي هست که زنها جمع مي‏شوند روضه‏هاي هفتگي تو آمدي مادرت را ببري ديدي آقا هنوز منبر است روضه‏اش تمام نشده ولي نگاه کرد توي حياط ديدي حوض خالي است بقل حوض هم چاه آب است تا آقا مي‏خواند تو از چاه آب کشيدي و حوض را پر کردي من فهميدم که تو رگ داري آخه به من که ابلاغ نشده اين تبصره‏ي فلان از ماده‏ي فلان (خنده‏ي حضار) اين جزء شرح وظايف من است بنده روابط عمومي عطسه بودم و ايشان الان سرفه کرد يعني اگر عطسه جاي سرفه بيايد پايش را از روي مار برنمي دارد بهش مي‏گويي تکان بخور تا مأموريت ابلاغ نمي‏دانم اضافه کار نمي‏دانم خيلي محاسبه مي‏کند مثل بعضي مرده شورها، محاسبه مي‏کنند مردهاي چاق را کيلويي مي‏شورند (خنده‏ي حضار) مرده‏هاي بلند را متري مي‏شورند بچه‏ها را عددي مي‏شورند حساب مي‏کند چه جور صرفه دارد بعضي بازاري‏ها چک که مي‏کشند يک روزي مي‏کشند که به جمعه بخورد که باز يک روز بانک بسته باشد بيفتد عقب افرادي که با قهوه‏چي‏ها چاي را مي‏ريزند توي چيني چون کم رنگ هم باشد پيدا نيست روي هم که رفت پررنگ مي‏شود يعني اگر بتوانند از دکورسازي مغازه لامپ مغازه را جوري درست کرده پيدا نيست که جنس چيچيه جنس را سايه مي‏برد اميرالمؤمنين توي بازار راه مي‏رفت گفت تو اين هم شيطنت است جنس آوردي سايه مي‏فروشي که من حقيقت جنس را نفهمم به هر حال خدا به موسي گفت برو پهلوي فرعون گفت من سوء سابقه دارم از اونها يک وقتي رفتم يک مشتي به طرفداري بزنم قتل قطعي بود قصد نبود از اين معلوم مي‏شود که قانون قصاص در اديان قبلي هم بوده که اينها حضرت موسي مي‏ترسيد که موسي را بگيرند به جرم قصاص بکشنش اين قانون قصاص هميشه بوده اين يک خوب از اين معلوم مي‏شود که وقتي آدم مي‏خواهد يک مسئوليتي بگيرد از نظر مديريتي يک کسي را مي‏خواهند بهش يک مسئوليتي بدهند بايد موانع را طرح کند و ارزيابي کند «فاخاف ان يقتل...» شما مي‏خواهيد اين مسئوليت را به من بدهي در جريان باش در جريان باش که من پرونده دارم موانع را طرح کنيد.
اقرار به کمالات در مسئوليت
و... بعد فرمود «و اخي هرون» آيه‏ي بعد مي‏فرمايد آيه‏ي 44، 34، آيه 34 فرمود «واخي هرون» برادرم با من بيايد دو نفري برويم «هو افصح» برادرم از من فصاحتش بيشتر است بيانش بهتر است «هو افصح مني» اين از من بهتر است «لساناً» زبانش از من روانتر است «فارسله معي» آن را همراه من بفرست «يصدقني»، «فارسله» بفرستش، «معي» با من بيايد «يصدقني» برادرم من را تصديق کند «يصدقني»، «اني اخاف ان يکذبون» من مي‏ترسم «اخاف» من خوف دارم «ان يکذبون» بروم سراغ فرعون آنها من را تکذيب کنند گوش به حرفم ندهند برادرم با من بيايد بيان او بهتر است او همکار من بيايد که دو تايي باشيم يک چيز سفتي را که مي‏خواهند بدوزند نخ را دولّاش مي‏کنند با نخ دولّا بدوزيم من توي اين آيه خيلي نکته نوشتم 11 تا نکته توي کمه «اخي هرون» است:
1-اقرار به کمالات ديگران يک ارزش است بابا بگو از من بهتر است ول کن نمي‏گويم بعضي دکترها مرض را تشخيص نمي‏دهندها، بابا «بسم اللّه الرحمن الرّحيم» من پزشکم اما مرض تو را تشخيص ندادم فلاني سوادش از من بيشتر است خوب خدا رحمت کند آية اللّه سعيدي را شيخ سعيدي روي منبر بود يکي از علما وارد شد گفت مردم جدّم سواد اين آقا از من بيشتر است فوري از منبر آمد پايين ما حاضر نيستيم اين کار را بکنيم خوب بگو «هو افصح مني» او از من بهتر است بعضي‏ها مي‏دانند کي بهتر است مي‏گويد آقا تمام بازار را بگردي جنس به اين خوبي نيست اي بابا بگو فلاني جنسش از من بهتر است «هو افصح مني» اقرار به کمالات يک ارزش است با اينکه پيغمبر خدا اولوالعزم بودها هارون پيغمبر عادي بود موسي پيغمبر اولوالعزم بود صاحب کتاب بود اما با اينکه پيغمبر اولوالعزم بود اقرار کرد که فلاني از من بيانش بهتر است.
نقش بيان در تبليغ دين
2-بيان روان وسيله‏ي جذب است بعضي‏ها بيان روان دارند مخصوصاً سنگين حرف مي‏زنند مثلاً مي‏خواهد بگويد حالا مي‏گويد در اين مقطع زماني، مقطع چي چي است خوب بگو حالا همين طور که پيش مي‏رويم مي‏گويد در روند تکاملي تاريخ، مثلاً فکر مي‏کند دانشگاهي شد اصلاً بعضي‏ها کلماتشان را چيز مي‏کنند گيج مي‏کنند مردم را ديديد صيغه‏ي عقد آخوندها مي‏خوانند «انکحت و زوجت من موکلتي» اه بابا ولم کن (خنده‏ي حضار) عقد خيلي آسان است خدا رحمت کند آية اللّه بهاء الديني را آيت اللّه بهاء الديني مي‏گفت که «انکحت موکلتي، قبلت» مي‏گفتند درست نمي‏خواني نه بابا همينه مي‏گفت آقا حالا يکبار ديگر يک جور ديگر بابا اينها همينه، حالا احتياط بعضي جاها طوري نيست‏ها من مخالف احتياط نيستم من خودم هم احتياط مي‏کنم چون عقد زن و شوهري است اما بعضي‏ها خيلي احتياط مي‏کنند آمد دکان بقالي گفت ربع داري گفت به اين غليظي نيست (خنده‏ي حضار) مي‏خواست بگويد رب گوجه اول رب که عين ندارد دوم حالا عين هم داشته باشد به اين غليظي نيست به هر حال بيان روان «هو افصح مني».
امکانات به ميزان نياز نه عنوان
3-در تبليغ از بهترين‏ها استفاده کنيد اگر «افصح» است از «افصح» استفاده کن اگر دو تا سالن است شيکترين سالن را بگير حتي در پيش نماز گفتند اول تقوا دوم علم سوم سيادت آخرش گفتند اگر دو تا پيش نمازند همه چيزشان يک جور است هر دو يک جورند از نظر علم، تقوا، چي چي چي آخرش فرمود هر کدام خوشگل ترند پشت سر آن نماز بخوان يعني به هر حال «افصح مني» در تبليغات بايد از بهترين‏ها استفاده کرد بهترين فرش شما مي‏گويند مي‏خواهيد نماز بخوانيد بهترين جا بدنت را بگذار روي خاک يعني اينجا را، نمي‏گويند هرکس مي‏خواهد نماز بخواند اينجايش را بگذارد روي خاک يا پاشنه پايش را بمالد روي خاک نه اينجا قله‏ي بدن مهر کربلا، عطر، لباس خوب، زن مي‏رود سر نماز آنچه که طلا دارد به خودش آويزان کند بهترين مکانها مسجد.
ايجاد زمينه براي نيروهاي جوان
در تبليغ بهترين‏ها را استفاده کنيد هر نيرويي را در جاي خودش بکار ببريم هارون داراي بيان شيوا بود مأموريت تبليغي سخنگوي نظام باشد لازم نيست مسئولين در همه‏ي کمالات نمره‏شان 20 باشد به به تو موسي هستي بله خوب من موسي هستم ولي اون بيانش بهتر است حضرت امام زنده بود ما نماينده‏ي امام بوديم در نهضت سوادآموزي يک جايي مهمان شديم به صاحب خانه گفتيم صبح صدايمان بزن گفت به‏به به‏به، نماينده امام صبح براي نماز صدايش بزنيم به‏به به‏به ما ديديم خيلي جا خورد گفتيم آقا من خودم نماينده‏ي امام هستم خوابم که نماينده‏ي امام نيست خوب خوابم مي‏برد اين مثلاً فکر مي‏کرد که من نماينده‏ي امام هستم بايد سحر که مي‏شود مثل فنر يک مرتبه بپرم بالا بابا من خودم نماينده‏ي امام هستم خوابم که نيست که شيخ انصاري از اول طلبگي مثلاً يک ريال مي‏داد براي اصلاحش حالا 10 شاهي، نيم ريال، حالا مي‏ترسم بچه‏ها نفهمند 10 شاهي يعني چه يک ريال مي‏داد براي اصلاح سرش بعد حجة الاسلام شد مي‏دانيد مي‏دانيد سلسله مراتب بگويم ثقة الاسلام است بعد حجة الاسلام مي‏شود بعد حجةالاسلام والمسلمين مي‏شود بعد آيةاللّه مي‏شود بعد آيةاللّه العظمي مي‏شود اين سلماني گفت تو چهل سال است 10 شي مي‏دهي يک قرآن مي‏دهي طلبه بودي ثقةالاسلام بودي حجةالاسلام شدي حجةالاسلام والمسلمين شدي استوار بودي سرگرد شد به قول امروزي‏ها حالا به زبان شما حرف مي‏زنيم همه‏اش 10 شي گفت بابا علمم زياد شده مساحت سرم که زياد نشده (خنده‏ي حضار) اينها مديريتي است جک نمي‏گويم مديريت وقتي استان قم وقتي شهرستان قم استان شد فوري کاري که کردند خرج دولت اضافه کردند از جمله نهضت سوادآموزي گفتند آقا قم استان شده گفتند خوب باشه گفتند نيرو نون خور اضافه کنيد گفتند ببينيم قم خيابانهايش که گشاد نشد بي سوادهايش هم که باسواد نشدند همان خيابان هست همان بي سواد تويش است حالا تا ديروز مي‏گفتيم شهرستان قم امروز مي‏گوييم استان قم چرا، گفت نه اين سبک‏اش رفت بالا اين حتما يک درجه که رفت بالا يک تلفن چي چي مي‏خواهد يک سرايدار مي‏خواهد يک چيز، گفتم من را مي‏بيني يک نفر هم اضافه نمي‏کنم رفتند بالا آمدند پايين گفتم آقا نان خور براي دولت درست نکنيد آخه چي اضافه شده که نان خور درست کنيد حالا تا ديروز گفتند، فرقي نکرده که لباسهايت که فرق نکرده ما گاهي وقتها سر، اصلاً بخاطر عنوان نان خور درست مي‏کنيم بخاطر عنوان جايگاه، آنقدر پول جمهوري اسلامي آتش مي‏گيرد توي بعضي از کشورها مثلاً يک هيئتي مي‏روند خارج بنده هم از اين هيئتها بودم جمهوري اسلامي آنجا خانه دارد مي‏گويند نه چون ايشان کيفش چنين است ساعتش چنين است بايد در هتل چهار ستاره باشد آن هم برايش رزرو کرديم دلار هم داديم آقا اتاق خوب پتو خوب بگير بخواب اينجا نه جايگاه تشکيلاتي ما اين است که دلار جمهوري اسلامي را آتش بزنيم خدا مي‏داند چقدر به اين عناوين پوک دلار آتش مي‏گيرد نه من بايد حتما راننده داشته باشم حالا مثلاً خود شما راننده باشي چي مي‏شود يک وقت يک کسي کار دارد بلد نيست مسئله امنيت است حرفي نيست اما گاهي وقت‏ها مي‏گويند نه هيچ کس حتي يک گلوله خواسته باشند بزنندها آن آقايي که گلوله مي‏خورد گلوله‏اش بهتر کله شما مي‏ارزد خيلي کلّاغه ارزش ندارد ولي روي حساب دنياي خيال جايگاه ني آن است که اتاقم چنين باشد همين طور به خيال عنوان پول‏ها آتش مي‏گيرد قانون مي‏گويد چه حق اين است که من مي‏گويم حق مي‏گويد هر اتاقي مراجعه بيشتر مي‏شود آن اتاق بزرگتر باشد الان چه حق اين است که من مي‏گويم حق مي‏گويد هر اتاقي مراجعه بيشتر مي‏شود آن اتاق بزرگتر باشد الان چي است الان ايشان مدير کل است اتاقش 80 متر معاون، قائم مقام 60 متر، تابستاول 7 متر مراجعه، اتاق مديرکل روزي 7 نفر اتاق استوار روزي 80 نفر اين اتاق که 80 نفر بودند سه متر رد قبل آن اتاقي که هيچ کس نمي‏رود 80 متر است چه خبر است اينها تقسيمات شاهنشاهي است جانم به فداي علي اميرالمؤمنين با قنبر رفتند پيراهن خريدند يک 2 تومان يک 3 توماني، 3 توماني قشنگ‏تر بود به قنبر گفت تو بپوش تو غلامي از نظر سلطن مراتب من رئيس تو هستم تو غلام اما تو جواني جوان دلش مي‏خواهد شيک پوش باشد البته ديگر از ما گذشته است شيک را تو بپوش شيک را تو بپوش هيچ اشکالي ندارد ما اينها را اخلاق اسلامي حالا مسئله سوم ايمان به حمايت بستگان در مبلغ خيلي اثر دارد «معي... يصدقني» داداشم بيايد مرا نصيحت کند اگر يک کسي در خانه زنش به او اقتدا کند مي‏گويند اين عادل است داداشش به او اقتدا مي‏کند اين پيدا است که در خانه هم آدم خوبي است آخه يک کسي ممکن است هزار نفر به او اقتدا کند ولي زن و بچه و هرکس که باشد قبولش نبينند پاسدار آقا به آقا اقتدا مي‏کند يا نه ببينند اطراف چي «يصّدقني» حمايت اطرافيان خيلي مهم است بسيار خوب طبق اين يک مسئله هم بگويم اينجا اين مسئله را يک بار ديگر هم گفته‏ام گوش نداده‏اند من غصه مي‏خورم براي مقام معظم رهبري که چه قدر مقام معظم رهبري مظلوم است مقام معظم رهبري پارسال در پيامشان در اجلاس نماز فرمود پيش نمازهايي که پير شده‏اند و نمي‏توانند رابطه با جوانها برقرار کنند از طلبه‏هاي جوان فاضل استفاده کنند اين همين آيه‏ي قرآن است حضرت موسي گفت: او بيايد چرا «هو أفصح منِّي» اين اين آقا آيت ا... است يک عمري هم حجةالاسلام پيش نماز شده به دليل پيري و مريضي ديگر توان ارتباط با جوانها را ندارد قرب پاش روي چشم ما بيايد نمازش را بخواند حالا پسر اين آقا دامادش طلبه است گاهي پسرش است گاهي شاگردش است همشهري اش است هرکس يک طلبه جوان بيايد توي مسجد جوانهاي مسجد را او...، «هو افصح» موسي گفت هارون با من بيايد او بيانش از من بهتر است همين که موسي گفت هارون بيايد او بيانش از من بهتر است شما حجةالاسلام هم بگو طلبه بياد «هو افصح مني» اين از من بهتر است خدا رحمت کند آيةاللّه ستوده را و سلامت دارد آيت اللّه صلواتي را بنده‏ي طلبه‏ي نوي بودم حدود سي سال پيش من رفتم مسجد اينها گفتم شما توي قم پيش نمازيد من پهلوي شما درس مي‏خوانم شما پاشو به مردم بگو من اين شيخ را مي‏شناسم بچه هاشون، نماز بزرگها را شما بخوان بچه هاشان را بدهند به من آيت اللّه صلواتي الان از علماي قلم هستند پاشد گفت «بسم اللّه الرحمن الرّحيم» آقاي قرائتي از طلبه هايي است که پهلوي من درس مي‏خواند شما که فردا مي‏آييد بچه‏هاتان را بياوريد برايشان قصه بگويد آيةاللّه صلواتي نماز مي‏خواند مي‏رفت من براي بچه‏ها قصه مي‏گفتم اگر پيش نماز پيري يک همچين کاري بکند لازم هم نيست طلبه باشد الان دانشجوهايي داريم اساتيد دانشگاهي داريم معلمين داريم آدم‏هايي داريم جواناند تازه نفس‏اند مثل صياد شيرازي 30 سال پيش مثل رجايي 30 سال پيش داريم آدمهاي اين رقمي لازم هم نيست حتما آخوند باشد نماز را آقا بخواند جوان را او اداره کند راه بدهيم به ديگران هيئت امنا فکر مي‏کنند ارث پدرش است آقا فکر مي‏کند ارث پدرش است گاهي بسيج فکر مي‏کند مسجد ارث پدرش است مسجد ارث پدر هيچ کس نيست ارث پدر امور مساجد هم نيست مسجد ارث پدر هيچ کس نيست مقام معظم رهبري دو سال پشت سر هم فرمود علمايي که پيرند «افصح مني» يک کسي که بيانش روان‏تر است دعوت کنند دوتايي کمک کنند نماز آن بخواند جوانها را او اداره کند اگر اين رقم باشد مسجدهاي ما شلوغ مي‏شود همين به همين کلمه عمل کنيم انقلاب امور مساجد همين کلمه است اگر به همين کلمه عمل کنند مسجدها احياء مي‏شود هر مسجدي 20 نفر اضافه بشودها هزار بيست نفر مي‏شود.
«والسلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»