1381/8/16 سيره پيامبر اسلام (صلّي الله و عليه و آله) -1 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

رمضان امسال سيره پيامبر را مي‏گوئيم پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) چه جوري بود. چون قرآن داريم: «ولقد کان لکم من رسول الله اسوة» همه تان بايد فتوکپي پيامبر باشيد، ما ببينيم پيامبر چه جوري بود حالا ما که نمي‏توانيم مثل پيامبر باشيم سعي کنيم کمي به پيامبر نزديک بشويم خود حضرت امير (عليه السلام) فرمود: شما نمي‏توانيد مثل من باشيد، ولي يه جوري باشيم ضد پيامبر هم نباشيم، ضد امير المؤ منين هم نباشيم در خط او باشيم، در خط او باشيم ديگه باقي اش را مي‏بخشند جلسه قبل مطالبي گفتم،
رحمت پيامبر نسبت به امّت
توي اين جلسه: خيلي پيامبر رحمت داشت اصلاً پيامبر ما؛ «رحمة للعالمين» رحمت همه بود. اين، پيامبر ما پيامبر رحمت بود. يه آيه داريم قرآن که حضرت عيسي (عليه السلام) به خدا مي‏گويد: «ان تعذبعم» اگر مردم را به خاطر عمل بدشان عذاب کني «انهم عبادک» بنده خودت هستند هر کاري مي‏خواهي بکن «و ان تغفرلهم فانک انت العزيز الحکيم» در شأن تو بخشي است تو عزيزي تو حکيمي. اين آيه قرآن است وقتي پيامبر اين آيه قرآن را خواند. «فرفع يده» پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) دستهايش را بالا برد گفت: من رسيدم قرآن مي‏خوانم به اين آيه رسيده‏ام که «ان تعذبهم» نکند خدا امت مرا عذاب کند گريه مي‏کنم که مبادا خدا امت مرا عذاب کند. خداوند به جبرئيل گفت؛ «اذهب الي محمد» برو سراغ محمد (صلّي الله عليه و آله و سلم) «و قل»به پيامبر بگو «انا سنرضيک في امتک» من يه کاري مي‏کنم که تو راضي بشوي. واقعاً صلواتهايي که مي‏فرستيم بايد با جگر و جان صلوات بفرستيم که 1400 پيش اشک مي‏ريخته که نکنه ما گرفتار قهر خدا بشويم اين پيامبر.
عيادت پيامبر از بيماران
(و حيف نيست شما بچه دار مي‏شوي اسمت را پيامبر نمي‏گذاري، توي هر خانه‏اي يک پيامبر يه محمد يه علي، يه زهرا باشد. «فأخبره» بهش بگو خدا گفت: «انا سنرضيک في امتک و لا نسوءک» ما نمي‏گذاريم تو غمناک باشي حتي در مقابل يه آدم‏هايي پررو و بي حيا، يکي آمد توي مسجد پيامبر شروع کرد ادرار، مسلمان‏ها ريختند او را بزنند. گفت بگذار ادرارش را بکند، گفت بيا آقا جان مسجد محل اجتماع مسلمانان‏ها و جاي نماز و ذکر خدا است چرا همچنين کردي؟ حالا آب بياوريد من بشويم، آبي آوردند و شروع کردند شستن. يعني حتي نسبت به افراد بسيار، حالا ما اگر توي مسجد اگر جارتي بکند از مسجد جوري بيرونش مي‏کنيم که وصيت کند بچه هايش هم مسجد نيايند.)
- اگر سه روز يه نفر را نمي‏ديد سئوال مي‏کرد. «ان کان غائبا دعي له» اگر مي‏گفتند سفر است مي‏گفت: خدايا سفرش را بي خطر کن، «ان کان شاهدا» اگر توي شهر بود و نمي‏آمد مي‏گفت برويم خانه‏اش، ديدنش، «ان کان مريضاً عاده» اگر مريض بود عيادتش مي‏کرد. يعني بيش از سه روز اجازه نمي‏داد کسي رفيقهايش را نبيند حالا مثلاً رفتار ما گاهي زهرا خانم و زهره خانم 9 ماه با هم قهر هستند که چرا در عروسي فاطمه خانم به او گفتند برو توي سواري به اين گفتند برو توي اتوبوس، دو تا حاجي با هم قهر هستند که چرا به او کانادا دادند و به او پپسي، مسائل جزئي و يک کلمه. سه روز بيشتر، حديث داريم: اگر دو مسلمان سه روز باهم قهر کنند و اگر روز چهارم بهم تلفن نکرده و احوالپرسي نکنند و آشتي نکنند، پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين‏ها از دايره اسلام واقعي خارجند.
تواضع پيامبر در برابر محرومان
«کان اشد امن العذراء في حذرها»: از عروسي که دفعه اول داماد را مي‏بيند، البته عروس‏هاي قديم خيلي با حياء بود، چون عروس‏هاي امروز شش ماه قبل ا زاينکه داماد را ببينند مي‏روند توي پارک بستني مي‏خورند (خنده حضار) بعضي‏هاشون، هنوز هم عروس‏هاي، ولي مسئله خجالت توي عروس يه کمال است، زن براي‏اش کمال است که هر چه مي‏تواند عفتش بالا باشد براي او ارزش است. پيامبر را که مي‏خواهد تشبيه کند «کان اشد حياءاً من العذراء في حذرها» مثل دختر باکره در شرايط خاص مثلاً روش نمي‏شود با داماد چيزي بگويد پيامبر با حياء بود، يکي از چيزهايي که ما بايد به آن توجه کنيم مسئله حياء است، بچه‏ها نسبت به پدر، دختر نسبت به پدر و پدر هم نسبت به بچه‏اش حيا داشته باشد، تو چرا همچنين کلمه‏اي به پدرش گفتي، خيلي وقت پدر و مادرها فکر مي‏کنند که حق دارند فحش بدهند، شما حق داري نه حق فحش، چرا به بچه گفتي نکبت، احمق. سئوال: آيا پدر و مادر جايز است به بچه‏اش بگويد احمق؟ نکبت، برگم شو؟ حياکم رنگ شده، جسارت مي‏کنند نه پدر و مادر حق دارد جسارت کند نه اولاد، حتي حديث داريم که: اولاد وقتي مي‏خواهد حرف بزند صدايش را زير صداي پدر بگذارد، يعني: اگر پدر من گفت محسن بايد بگويم بله نه (بلند) بله اگر درجه 13 دارد من‏14 حرف نزنم من بايد نمره 12 حرف بزنم. حديث داريم که: صداي شما زير صداي پدر و مادر باشد. نه بالاي آن، حديث داريم.
مسئله حيا ساختمان‏ها دارد بي حيا شده، اول آشپزخانه اوپن بود، بعد حمام‏ها، بعد مستراح‏ها اوپن مي‏شود، همه، همديگر را مي‏بينند، اصلاً همه ديوارها اوپن شده، اونورو اينور پيدا، يه مقدار ساختمان‏ها و کلماتي که گفته مي‏شود بايد با حياء باشد، اصلاً فيلم‏هاي تلويزيون بعضي هايش بچه‏ها را بي حيا مي‏کند، توسعه جسارت و حياست، احترام چيزي، مايه جشن فارغ التحصيلان دانشگاه بود دعوت شديم براي سخنراني تهران ما هم فکر کرديم که همه اين‏ها مثلاً بايد يک بحث سطح بالا بگوئيم يه چيزهايي جور کرده بوديم، که رئيس دانشگاه رفت خير مقدم بگويد. گفت آقايان خير مقدم مي‏گوئيم، سپس آقايان فارغ التحصيل امروز که شما تشريف مي‏بريد من تقاضايم به عنوان رئيس دانشگاه اين است شما سالي يک تلفن به ما بکنيد، گفتم آخ آخ يعني ما بايد وضعمان به اينجا برسد که رئيس دانشگاه براي يک تلفن به دانشجو التماس کند. اين سقوط اخلاق است، شاگرد بايد به استاد بگويد: «بنفسي انت»، خدا جون مرا قربانت کند، «روحي لدالفداء» خداجون مرا قربانت کند ما بايد نسبت به معلم و استاد و مربي عشق بورزيم نسبت به روحاني محل دين را از او گرفته‏ام عشق بورزيم چرا ما بايد تقاضا کنيم که خواهش مي‏کنم يک تلفن کنيم فارغ التحصيل‏ها بايد يادشان نرود که اين معلم کلاس اولشان است و او بعضي از شاگردها سوادشان از استادشان بيشتر بشود ولي در عين حال او حق استادي دارد. مسئله حيا و ادب و احترام کم رنگ شده، افراد توي اتوبوس نشسته‏اند 120 کيلو زن حامله وارد مي‏شود يکي پا نمي‏شود، پيرمرد وارد مي‏شود احترام نمي‏گذارند. بچه بغل کسي پا نميشود، بابا يه زن حامله و بچه بغل، پيرمرد وسيه، استاد، مريض پاشو جايت را بده.)
- «لايسئل من شي الما اعطائه»: هر کسي مي‏گفت چيزي بده بهش مي‏داد. حالا امام حسن (عليه السلام) که قربانش بروم نگفته مي‏داد. امام حسن مجتبي (عليه السلام) ديد يه کسي نگاه، نگاه مي‏کنه، پرسيد چرا بمن نگاه مي‏کني؟ گفت: خيلي اسبت قشنگ است. پياده شد گفت: بگير افسارش را مال تو، اگر تو جذب اسب من شدي مال تو.
يه کسي که دلش به يه چيزي برات شد بهش بدهيد؛ يکي از وزرا مي‏گفت: يه جانبازي پايش را در جبهه داده بود و در ويلچر نشسته بود ما رفتيم روبوسي کنيم، گفت آقاي وزير چه عطر قشنگي بوي عطر از شما مي‏آيد اين شيشه عطرت را مي‏شود به من بدهي، مي‏گفت: اين جانباز پايش را در جبهه براي اسلام داده ولي من دلم نيامد شيشه را بدهم گفتم، فکر کردم اين جانباز است، عطر را هم دوست دارم، گفتم يک شيشه عطر برايت مي‏خرم، گفت مي‏خواهي بدهي همين را بده منم سفت گفتم نمي‏دهم، يکي مي‏خرم سال‏ها وزير بود. مي‏گفت خلاصه نداديم و رد شديم يه مقداري که آقاي وزير مي‏رود ادرارش مي‏گيرد مي‏رود ادرار کند تا پا مي‏شود شيشه عطر مي‏افتد توي مستراح و مي‏رود. آقاي وزير مي‏گويد درب مستراح را بستم و يک ساعت به خودم سيلي زدم که چيزي که در راه خدا ندهي جايش در مستراح است. اين را خود وزير براي من مي‏گفت. يه کسي که چشم دارد به يه چيزي حالا يه دختر و پسر همديگر را مي‏خواهند، هر دو، يه وقت مصلحت نيست، پسر فاسد و فکر حلال و حرام نيست و دختر توراهم بگيرد لقمه حرام بهش مي‏دهد، بچه‏ها گرايش فساد پيدا مي‏کنند و يه وقت بچه و پسر خوبي است، ايشان آخه من دلم مي‏خواهد همچي، همچي باشد، دختر نمي‏دهد و دنبال يه آدم پولدار مي‏گردد. وقتي اين چنين مي‏کند، خدا سيلياش مي‏زند، هر چه خواستگار سراغ دخترش آمد نداد گفت من پولدار مي‏خواهم و در دعايش هم مي‏گفت خدايا يک داماد خرپول قسمتت من کن مي‏گفت خدا داماد قسمت من کرده خر هست ولي پول ندارد، اينطور نيست که شما هر چه بخواهي بهت بدهند قرآن يک آيه دارد مي‏گويد: آن‏ها که سراغ دنيا مي‏روند فکر نکنند که به آن مي‏رسند: «و من اراد عاجله ما نشاء مزيد»: کسي که به فکر دنياست يه مقداري براي هر کس بخواهيم.
يعني وقت‏ها افرادي زن نمي‏گيرند براي اينکه دختر فلاني را بگيرند، شوهر نمي‏کنند که دامادشان فلاني بشود. آخرش هم به آن، اگر يک مواردي است که پسر و دختر بهم مي‏خورند کيف هستند، اين براديها، عموها، دايي‏ها، خواهرها، پدر و مادرها چوب لاي چرخ نگذارند، اگر همديگر را مي‏خواهند،گيري هم که ندارد، گير شرعي ندارد اقدام کنيد، راجع به سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) صحبت مي‏کنم.
- «اوسع الناس صدراً»: خيلي سعه صدر داشت، فرق بين پيغمبر ما و باقي پيامبران اين است، باقي پيامبران از خدا مي‏خواستند که بدهد بعد خدابهشان مي‏داد پيامبر ما را نگفته بهشون مي‏داد. موسي گفتند تو پيامبر شدي گفت: اگر من پيامبرم يا اله بده: «رب اشرح لي صدري» يعني خدا يا سعه صدرم بده موسي (عليه السلام) سعه صدر از خدا خواست و خدا بهش داد. اما پيامبر ما نخواسته خدا بهش داد. خداوند مي‏فرمايد: «الم نشرح لک صدرک» موسي سعه صدر خواست، بهش داد پيامبر ما نخواسته بهش داد، سعه صدر، «اوسع الناس صدراً».
- توضعش «يجالس الفقراء»: پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) بافقراي نشست الان اينطور است؟ اگر يه فقيري آمد به خاطر فقرش بغلش نشست، تحقيرش نمي‏کرد.
- «يخصف الغل»: خودش وصله مي‏کرد کفشهايش را.
- «يرقع الثوب»: لباسش را وصله مي‏کرد.
- «يحلب الشاة»: خودش بزو شير مي‏دوشيد و گوسفند.
- «يکحن مع الخادم اذاعيسي»: وقتي خادم خسته مي‏شد خودش خمير مي‏کرد.
- «يمر الصبيان... »: به بچه‏ها سلام مي‏کرد.
الان چند نفر را داريم توي کوچه به بچه‏ها سلام کند، اصلاً ديده‏اي بزرگي به بچه‏ها سلام کند. سلام به بچه‏ها چيز تا چيزي را گفته‏اند از بچه‏ها ياد بگيريد؛ بچه‏هاي کوچولو قهر که مي‏کنند زود آشتي مي‏کنند، آشتي کردن را از بچه‏ها ياد بگيريد. زود گريه مي‏کنند، گريه کردن را از بچه‏ها ياد بگيريد. زود آشتي مي‏کنند و گريه، دلشان لطيف است. خوب
- «يرکب ما امکنه» قيدي نداشت که مرکبش چي باشد، حديث داريم؛ هر چه جلو و پيش مي‏آمد «مرة فرسا» اسب بود سوار مي‏شد «مرة بعيرا»، «مرة حمارا» قاطر، يابو، اسب، گاو، الاغ، يعني گير نمي‏داد، اگر مي‏خواهي من بيايم بايد هواپيما برايم بخري، بليط هواپيمايي، چنين و چنان باشد خوب سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) را مي‏گوئيم.
- در مجلس مي‏نشست، در مجلس که مي‏نشست به شخص خاصي خيره نمي‏شد، بعضي‏ها وقتي نگاه مي‏کند به يک نفر نگاه مي‏کنند مثلاً در سخنراني هم فقط به يک نفر نگاه مي‏کند، به همه بايد نگاه کرد. حتي نگاه‌هايتان را تقسيم کنيد. «يقسم لحظاته بين اصحابه»: به همه اطراف نگاه کنيد «و ينظر الي ذا والي ذاباسويه»
- از هيچ کس توقع احترام نداشت.
- مزاح مي‏کرد ولي در مزاحش قهقهه نبود. آخه ما وقتي هم که شوخي مي‏کنيم فکر مي‏کنيم بايد مسخره کنيم. مثلاً سر به سرش مي‏گذاريم، با سربه سر و هجو کسي خنده مي‏کنيم. پيامبر مزاح مي‏کرد ولي هيچ کس را تحقير نمي‏کرد.
- دورترين نقطه شهر اگر مريض بود مي‏رفت عيادتش.
- وقتي مي‏خواست بنشيند رو به قبله مي‏نشست. وارد يه سالن، اطاق که مي‏شد مي‏ديد قبله از اينور است مي‏رفت مي‏نشست. ما که بايد بنشينم چه اينور و چه اينور و چه اينور و چه اينور تکيه بدهيم. يعني استفاده مي‏کرد که جهت قبله باشد.
- وارد منزل که مي‏شد هر کجا جا بود مي‏نشست.
- يک مهمان که مي‏آمد جاي خودش را به او مي‏داد. و پشتي اش را پشت کمر او مي‏گذاشت.
- چه برده چه آزاد، چه آقا و چه نوکر، هر کس مي‏آمد کاري داشت کار او را انجام مي‏داد.
- گاهي نمازش را مختصر مي‏خواند که به گرفتاري مردم برسد.
رعايت کودکان در نماز جماعت‏
يک روز نمازش را خواند گفتند: يا رسول الله خيلي نمازت را تند خواندي فرمود: سر نماز ديدم يه بچه جيغ مي‏زند گفتم حتماً مادرش توي جماعت مشغول نماز است، جيغ بچه حواس مادر را پرت مي‏کند من نمازم را تند خواندم که مادر به بچه‏اش برسد. الله اکبر.
- يه بار حضرت نماز خواند، نمازش را طول داد، گفتند: چرا طول دادي فرمود: در حال سجده بودم کوچولوها آمدند روي کمرم بازي کنند. ديدم کمرم ميدان ورزش شده خواستم بازي بچه‏ها به هم نخورد.
برخورد پيامبر با ستايش‏هاي بي‏جا
خوب - به قدري عطر مصرف مي‏کرد که توي کوچه که مي‏رفت آن کوچه بو ور مي‏داشت. و مي‏گفتند پيامبر از اينجا رفته امام سجاد (عليه السلام) هم همينطور بود گفتند: امام سجاد (عليه السلام) کجاي مسجد نماز مي‏خواند گفتند برويد حصيرها را بو کنيد اونجا که حصير بوي عطر مي‏دهد آنجا امام سجاد. الان مرد مي‏آيد توي خانه دست‌هايش بوي پي مي‏دهد، دهنش بوي سيگار و لباس‌هايش بو مي‏دهد. حديث داريم حضرت که لباسهايش را در ديگ مي‏جوشانيد که ضد عفوني شود.
حديث داريم: حضرت مسواک را پشت گوشش مي‏گذاشت مثل نجارها که مداد را مي‏گذارند، مسواکش پشت گوشش بود وقتي از دنيا رفت بدن مطهرش را برداشتند ديدند زير متکايش مسواک است.
حديث داريم: که اگر نبود که امت کارشان سخت شود مي‏گفتم مسواک واجب است.
- يه کسي که حرف چرندي مي‏گفت با يک قيافه کريحانه مي‏گفت نگو اين حرف را.ها ور نزن، تحقيرش نمي‏کرد بلکه با قيافه کريحانه.
- هر روز 360 مرتبه «الحمدلله رب العالمين» مي‏گفت. (درباره حقوق مردم، يکي از اشراف دزدي کرد گفت بايد چهار انگشتش را از اينجا قطع کنند. اهل سنت از اينجا قطع مي‏کنند، شيعه از اينجا قطع مي‏کند. دليلش هم اين است که به امام جواد (عليه السلام) گفتند: دست دزد را از کجا قطع کند چون قرآن مي‏فرمايد: «فامطعو ايم يهما»
دست را قطع کنيم اينجا را يا اينجا را يا اينجا را. همه‏اش دست است مثل اينکه اگر چوب به اينجا يا اينجا يا اينجا بخورد مي‏گوئيم دستم. وقتي مي‏گويد دست را قطع کنيد از کجا امام سجاد (عليه السلام) گفت: از اينجا، گفتند از کجا؟ گفت: براي اينکه قرآن در يک جاي ديگر مي‏فرمايد: «وان المساجد لله» جاي سجده مال خداست - جاي سجده، کف دست بايد به سجده برسد. اينجا مال خداست، جاي سجده مال خداست. شما اگر مي‏خواهي قطع کني از اينجا، گفتند از کجا؟ حضرت (عليه السلام) فرمود قرآن در جاي ديگر مي‏فرمايد: «وان المساجد لله» جاي سجده مال خداست و در سجده کف است بايد به سجده برسد. جاي سجده مال خداست شما اگر مي‏خواهيد قطع کنيد بايد اينجا باشد.
- جمع شدند که اين خانه از قبيله فلان است خيلي ريشه دار است قبيله مهمي است اگر قطع او را قطع کني فتنه مي‏شود الا و لابد بايد دستش قطع و قانون خدا پيادده شود. من و تو نداريم، فقير و غني هم ندارد. قاطعيت.
(پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) سوء استفاده نمي‏کرد. آخه ما گاهي وقت‏ها سوء استفاده مي‏کنيم پيامبر ما يک پسري داشت از دنيا رفت بنام ابراهيم آن شبي هم که بچه‏اش از دنيا رفت اين شهاب‏ها در آسمان پيدا شدند. سنگهاي آسماني که جدا مي‏شود از کرات برخورد مي‏کند با فضا جرقه مي‏شود. چند تا از اين شهاب‏ها قيژ، قيژ، قيژ مردم گفتند به خاطر فوت پسر پيامبر کرات آسماني بهم خورد. حضرت فوري مردم را دعوت کرد مسجد و فرمود پسر من مثل باقي بچه‏ها مرد، کرات آسماني به خاطر مرگ پسر من، يعني نمي‏گفت عجب هيسي بگذار اينها مريدهاي خوبي هستند حالا که مريد شده‏اند بگذار مريد باشند) اگر به بنده يک لقبي دادي که اهلش نيستم زير سيبيلي رد کردم مثلاً به يک دانشجو مي‏گويند جناب دکتر، بابا من هنوز دکتر نشدم، مهندس من هنوز مهندس نشدم. اگر يه لقبي را دادند به يک کسي که اهل آن لقب نيست ولي توي دلش خوشش آمد، قرآن مي‏گويد: قطعاً اين آدم بدبختي است: «يحبون ان يحسدوا بمالم يفعلوا» خوشش مي‏آيد ستايش شود به کمالي که اهل آن کمال نيست. مثلاً مي‏گويند «سيد» بگويد من سيد نيستم، دانشمند بسعه تعالي من دانشمند نيستم. اگر يک لقبي دادند به يک کسي که طرف اهل آن نيست اما توي دلش خوشش آمد قرآن مي‏گويد: «يحبون ان يحمدوا بمالم يفعلوا» دوست دارد ستايش شود به کارهاي نکرده «فلا تحصبهم بمنازة» اصلاً احتمال نده که اين آدم رو سفيد باشد. پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) هيچ خوشش نمي‏آمد که گاهي افراد زيادي پر رنگ برخورد مي‏کردند حضرت مي‏فرمود: خيلي پر رنگش کردي اين خبرها هم نيست. آخه داريم: کسي سلام کرد گفت سلام عليکم شما هم بگو سلام عليکم و رحمةالله، گفت سلام عليکم و رحمة الله بگو سلام عليکم و رحمة الله و برکاته. يه کسي رسيد به پيامبر گفت سلام عليکم و رحمة الله و برکاته فرمود: شما چيزي براي من نگذاشتي. (آن قصه چيزه را يه دفعه در تلويزيون گفتم شنيده‏ايد که گفتند يه سربازي مسابقه امتحان سياسي عقيدتي ايدئولوژي داري. به او گفتند خيلي آقايي که تو را گزينش مي‏کند تا مي‏گويد سلام عليکم و رحمة، اگر اين را گفت بگو سلام عليکم و رحمة الله و برکاته خيلي پررنگ جوابش بده اين سرباز رفت آن مسئول گزينش گفت سلام عليکم و رحمة الله و برکاته - اين ديد چيزي نماند اين هم به يه مرتبه اولا شد گفت «سبحان ربي العظيم و بحمده» (خنده حضار) همه را تو گفتي لابد بعد بايد برويم رکوع حالا اين. حضرت فرمود شورش را در آوردي.
- حديث داريم «احصوا التراب في وجوه المداحين» آدم‏هاي چاپلوس را خاک در دهانش بريزند. چون دارد با تملق بت درست مي‏کند. ستاره‏ها و سنگ‏هاي آسماني پيدا شد گفتند به خاطر فوت پسر من است فرمود: نه بيخودي بادش نکنيد، چاپلوسي نکنيد پسر من مثل باقي‏ها مرد که مرد. خوب
- دو کار که پيش مي‏آمد، کار سختش را قبول مي‏کرد. دنبال کارهاي سبک نمي‏گشت خيلي از جوان‏هاي ما کار هست منتهي ميز نيست، البته بعضي‏ها واقعاً مشکل دارند بعضي‏ها کار هست مي‏گويد من، کار ميز مي‏خواهم کار نمي‏خواهد و لذا حاضر است توي يک اداره الاف شود الان ماچقدر آدم الاف داريم توي اداره‏ها مي‏گوئيم اين آقا، مسئول سرفه، آن، ايشان مسئول عطسه، ايشان هماهنگي بين عطسه و سرفه (خنده حضار) ايشان، روابط عمومي بين عطسه و سرفه. همينطور الافند و لذا هر چه دلت بخواهد توي اداره‏هاي ما تعطيل است، در دانشگاه و حوزه متأسفانه، کم کاري و بدکاري، ما بايد باورمان بيائيد که کار مردم را راه بياندازيم چقدر ثواب دارد.
امام کاظم (عليه السلام) فرمود: اگر کسي به يک مسلماني مراجعه کند که کارش را انجام داد کار خدا را انجام داده، خدمت به مردم خدمت به خداست.
قرآن مي‏خواهد بگويد به مردم وام بده مي‏گويد به خدا وام بده، «من ذالذي يقرض الله قرضاً حسناً» نمي‏گويد: «يقرض الناس» به مردم وام دهي ولي انگار به خدا وام داده‏اي.
کار کسي که توي اداره نشسته يه کارگر و کارمندي آمد گفت آقا اين را امضاء کن برو فردا بيا همچين کن و يک دقيقه از پشت صندلي پاشو بگو اينجا، اينجا همچين را بيانداز
حديث داريم: اگر کسي پا شود و کار مسلمان‏ها را راه بياندازد قدم‏هايي که برمي دارد انگار در مکه سعي بين صفا و مروه کرده، هر کس کاريش داشت پامي‏شد کارش را انجام مي‏داد.
- انس مي‏گويد: نه سال خادم پيامبر بودم يکبار به من تشر نزد ايراد نگرفت.
حديث داريم: هر وقت پيامبر معما ندار شد تشکش را مي‏داد به مهمان نمي‏پذيرفت او را سوگند مي‏داد تو را به خدا.
- گاهي سخنراني مي‏کرد مردم مي‏آمدند مي‏نشستند چهار نفر جا نبود ايستادند. يه بار حضرت عبايش را برداشت ديد آقا ايستاده عبا را پرت کرد گفت ببخشيد عبا را پهن کن روي آن بنشين، روي عباي شما؟! بله عباي پيامبر اين حرف‏ها چيه؟ اين رقمي بود که چند سال به اسلام در دل اروپا رفت ولي اين رقمي که ما الان فاصله بگيريم نمي‏توانيم بچه‏هاي خودمان را هم دعوت کنيم پيامبر مااسلام را در اروپا برد و در آسيا و ما اسلام خودمان را توي مسجد و مدرسه و خانه هم نمي‏توانيم نفوذ بدهيم به خاطر روشها گيرمان گير روشها، الان مشکلات علمي نداريم مشکلات علمي داريم پيامبر ما برخوردهايش اين چنين بود.
خدايا: تو رابه آبروي خود پيامبر توفيق بده خوب بشناسيم و آنطور که پيامبر مي‏خواهد ما آن حضرت را الگو و اسوه خود قرار بدهيم و مابه قول دعا زيارت امين الله مي‏گويد: سنته بسنن رسولک، اولياءک. مارهرو راه پيغمبر قرار بده.
رسولک: قلبش، قلب فرزندش حضرت مهدي عليه اسلام را از ما راضي بفرما.
رسولک: به آبروي زمان - رمضان - و روزه داران تاريخ رمضان و کساني که متخلق به اخلاق‏هاي کريمه بوده‏اند، تمام خيرات و برکات ايام شريفه را نصيب همه ما بفرما.
رسولک: رهبر و امت و دولت و ناموس و نسل و ناموس و دين و دنيا و انقلاب، مرز و عزت ما حفظ بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»