1381/8/23 سيره پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) 7 بايگاني سالانه - 1381



«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهي انطقني بالهدي الهمني التقوي

ماه رمضان امسال بحثمان بحث سيره پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) بود روش زندگي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيتش جلساتي صحبت کرديم اين جلسه هم ادامه، همان است موضوع بحث سيره يعني روش سيره پيامبر اسلام و اهل بيت قرآن مي‏فرمايد او چه جوري زندگي کرد «و لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنه» «اسوة» يعني الگو يکي دو جلسه قبل بحثمان اين بود که پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با خانمش برخوردش چگونه بود (چون چند تا زن داشت که گفتيم زنهايش بعد از 53 سالگي بود قبل از 53 سالگي يکي بيشتر نداشت خديجه پيغمبر ما هم 63 سال عمرش بود از اين 53 سال تا 63 سال با داشتن 60,50 نوع جنگ و مسافرت‏ها و هجرت‏ها و درگيري‏ها و تعليم تربيت‏ها و قضاوت‏ها و بعد هم زنهايش زنهايي بودند که يا بيوه بودند و يا و يا در جلسات قبل گفتيم که اين ازدواجهاي پيغمبر به خاطر مسائلي که بين ما هست بگوييد نيست چون آدم اگر براي مسئله شهوت و جنسي هست بايد انسان اينور 30 سال 40 سال زن بگيرد بعد از 53 سالگي توي 60, 50 تا جبهه ديگر فرمت زن داري به آن معنا نيست آن هم زنها عيال وار پر بچه بيوه اينها را گفتيم اما رفتارش چطور بود با خانمهايش باز يک مقداري صحبت کرديم يک جلسه ديگر تا دو جلسه ديگر مي‏خواهيم صحبت کنيم جالب اين است) که اين بحث هم دومين جمعه ماه رمضان پخش مي‏شود که مصادف است با وفات حضرت خديجه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) با خانم هايش چه طوري برخورد مي‏کرد اول اينکه هر برنامه‏اي مي‏خواست براي مردم بگويد اول به زن و بچه‏اش مي‏گفت قرآن مي‏فرمايد که «يا ايها النبي» گفتيم 12 تا «يا ايها النبي» 4 تايش مال خانواده پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است که «يا ايها انبي» به زنهايت اين طوري بگو.
ابتدا اصلاح خانواده، سپس مردم
«قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنين» رفتار حضرت با خانواده اصلاحات از خودي‏ها شروع شود هر کس صحبت مي‏کند براي امر به معروف و نهي از منکر اول بايد از خودش شروع کند خداوند به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‏گويد ببين اول لباس خودت را درست کن «وثيابک فنظهر» اول لباسهايت را تطهير کن بعد مي‏آيد و مي‏گويد که به فاميلهايت بگو «و انذر عشير تک الاقربين» عشيره يعني فاميل «عشيرتک الاقربين» اقرب‏ها اول خودت «ک» يعني خودت بعد «عشيره» فاميلت بعد همشهري هايت «ولتنظرام القري» اگر مي‏خواهي هشدار بدهي اول «ام القري» مکه است اول به مکه «انتظرام القري و من حولها» بعد مي‏فرمايد: «الناس کافة» براي همه مردم «لناس کافة» براي مردم عموم مردم اصلاً راه اين است راه اين است خداوند هم گاهي که دستور مي‏دهد مي‏گويد اول خودم عمل مي‏کنم بعد دستور مي‏دهد.
درود خداوند و فرشتگان بر پيامبر (ص)
يک آيه‏اي است همه ايراني‏ها حفظ هستند «ان الله و ملائکته يعملون علي النبي» يعني خداوند و ملائکه خدا «يعملون» صلوات مي‏فرستيد بر پيغمبر بعد بخشنامه مي‏کند دستور مي‏دهد که «يا ايها الذين امنوا» شماهم «صلوات عليه و سلموا تسليما» يعني هر مدير کلي هر وکيل و وزير و سفيري هر که مي‏خواهد دستور بدهد اول خودش بگوييد عمل کند بعد دستور بدهد اگر مدير دبيرستان اگر دبير دبيرستان آمدند نماز جماعت بچه‏ها هم مي‏آيند اگر مدير و اينها بنشينند توي اتاق چاي بخورند بعد به بچه‏ها بگويند بچه‏ها برويد نماز خوب نماز خلوت است «ان الله» اين يکي از اصول مديريت است توي اين آيه «ان الله و ملائکته يعملون علي النبي» تازه «يعملون» فعل مضارع است فعل مضارع از نظر ادبيات عرب دلالت براستمرار دارد يعني خدا و فرشته‏ها و ائمه صلوات مي‏فرستيد بعد به ما مي‏گويند شما هم يک لحظه صلوات بفرستيد «يا ايها الذين امنوا» شما هم «صلوا عليک» «وسلمواتسليما»، «صلوات عليه و سلمواتسليما»اصولاً يکي از اصول مديريت و توفيق مديريت اين است که هر چه مي‏گويد قبلاً خودش عمل کند اميرالمؤمنين فرمود هر دستوري مي‏دهم اول خودم عمل مي‏کنم بعد دستور مي‏دهم اصلاحات بايد از خودي‏ها باشد «ياايها النبي قل لازواجک» پيغمبر «قل» بگو «لازواجک» اول به خانم هايت بگو بعد «وبناتک» به دخترهايت بگو بعد مي‏گويد: «و سناء المؤمنين» بعد يه زن مؤمنين بگو خوب اين يک مسئله.
تغافل، لازمة مديريّت و تربيت
مسئله دوم پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) ما خيلي با تغافل با خانمهايش يعني گاهي هم مي‏فهميد که مثلاً خانمش چه خصلتي دارد چه کلمه گفت اما روي خود نمي‏آورد قرآن راجع به تغافل پيغمبر از خانمهايش سوره تحريم مي‏فرمايد که «عرف بعضه» نشان داد و گفت تو همچين کلمه‏اي را گفتي «واعرض عن بعض» از بعضي که اين اعراض کرد يعني انسان مرد توي خانه نبايد به خانمش بگويد ببين پريشب هم گوشت را سوزاندي آنجا هم خياطي قيچي اشتباه رفت پريروز هم اين کلمه‏اي خود گفتي تلفن بي خود زدي آنجا هم استقصاء نکنيد يعني با دقت همه عيبها را به رخ بکشيد بعضي‏ها هستند مي‏آيند مي‏گويند ببين اينجا همچين کردي همچين کردي همچين کردي به نخ مي‏کشد همه عيبها را خوب طرف هم يک دفعه قيچي مي‏شود مي‏برد ذيل آيه «اعرض عن بعض» سوره تحريم ماجرايي است که حالا ماجرايش را بگويم مي‏ترسم طول بکشد که يک ماجرايي بود «عرف بعضه و اعرض عن بعض» شاهد مان کلمه «اعرض عن بعض» هم اعراض کرد اگر هيچي معرفي نکني مي‏گويند شوهر چيزي حاليش چي، نيست چون آدم هيچي هيچ وقت اصلاً روي خود نياورد مي‏گويند اصلاً شوهر خنگ است هر کاري مي‏شود اصلاً حاليش نيست توي باغ نيست اين است که «عرف بعضه» يعني بالاخره يک سري چيزها را ولي به نخ نکش که تمام «و اعرض عن بعض» از يک سري چيزها را بايد اعراض کرد شتر ديدي نديدي يک چيزهايي را بايد روي خود نياورد آنوقت ذيل اينايد در تفسير روح المعاني جلد 15 صفحه 223 داريم «ماذا التغافل من فعال الکرام» آدمهاي کريم يکي از کارهايشان اين است که تغافل مي‏کنند تغافل يعني شتر ديدي نديدي «متقصماً کريم قطعه» هيچ مرد کريم و بزرگواري حاضر نيست عيب طرف را ريزبه ريز بشمرد. استقصاء قشنگ مو به مو اين جا هم همچين شد اينجا هم همچين شد خوب بابا ول کن ديگر يکي از مسائلي که زن و شوهرها توي خانه باهم درگير مي‏شوند خوب ببينيم شما 15 هزار تومان داشتي چه کارش کردي خوب اين 15 هزار تومان باقي اش را 700 تومان خوب باقي اش را همينطور تا نخ سر و صدا توي اين اتاق است بگوييد سر و صدا نکنند اينکه بسياري از گرفتاري خون اين است که پايش را مي‏گذارد روي کفش که آقا بگو ببيند کجا بودي رفته بودم اين جلسه خوب يک ربع اينجا يک ربع بعد کجا رفتن يک ربع سوم کجا رفتي اون مي‏گويد پول را چه کردي اگر خواسته باشند گير بدهند به مسائل ريز فتنه‏ها زياد مي‏شود تغافل، تغافل از بزرگواري انسان است که آدم مي‏فهمند روي خود نياورد گاهي وقتها مثلاً آدم فهميد فلاني با آدم بد است بيا تو توي دلت با من بدي اگر هم هست نگو نگو ممکن است دوستت ندارد ولي خوب روي خود نياوريد تغافل در مديريت هم تغافل لازم است نسبت به تربيت تغافل لازم است چون اگر آدم به دخترش به پسرش بگويد همچين همچين همچين ريز مسائل را بگويد پسر مي‏گويد عجب پس بابايمان آبرومان رفت آبرومان رفت آبرومان رفت پس بزنيم به سيم آخر يعني گاهي وقت‏ها بايد در تربيت پدر مادر تغافل کنند يعني خودش را به غفلت نزند بله يک وقت است که پدر و بچه احساس مي‏کنند پدر و مادر خنگ است حاليش نيست گاهي يک نمونه هايي نشانش بده که مي‏فهمم (منتهي حالا خوب يک صلواتي بفرستيد) (صلوات حضار). يک مثلي را من قبلاً زدم حالا بد نيست تکرار کنم مي‏گويند يکي از مراجع تقليد هر طلبه‏اي که بچه دار مي‏شد صد تومان البته صد تومان قديم خيلي بود مي‏داد براي زايمان و خرج بچه‏داري يک روز بحث شد که اين مرجع تقليد ديگر خيلي پيداست ديگر حاليش نيست گفتند نه نگاه به پيري‏اش نکن خوب حاليش است بالاخره يک امتحانش کنند رفتند پهلويش و گفتند که ديشب البته عيد هم مي‏رفتند که خانه آقا شلوغ باشد عيد فطر عيد غدير عيد قربان مثلاً عيدهايي که خانه آقايون شلوغ است توي شلوغي مي‏رفتند مي‏گفتند يک بچه‏اي بدنيا آمده آقا، قدمش مبارک صد تومان مي‏گرفتند هي به هر عيدي سالي هم چند تا عيد است خلاصه صد تومان، ششم، هفتم، نهم، يک مرتبه آقا گفت گفت ديدي گفتم حاليش نيست گفت به خدا حاليش است روي خود نمي‏آورد گفت و الله حاليش نيست يک مرتبه صد توماني هشتم را که داد گفت برو قدر خانمت را داشته باش يک سال است 8 بار برايت زاييده (خنده حضار) ديدي حاليش است از اصول مديريت تغافل است گاهي بايد تغافل کرد از اصول تربيت تغافل است) در مسائل خانوادگي گاهي آدم بايد تغافل کند برويم سراغ پيغمبر و خانواده.
علاقه پيامبر (ص) به حضرت خديجه
حضرت خديجه يک ويژگي‏هاي خاصي داشت که ويژگي هايش را برايتان بخوانم از رويش بخوانم داريم که عايشه مي‏گويد مي‏گويد پيغمبر «کان رسول الله صلي الله عليه و آله» (صلوات حضار) «لايکاد يخرج من البيت حتي يذکر خديجه» هر وقت مي‏خواست از خانه برود بيرون يک ذکر خبري از خديجه مي‏کرد چون خديجه از دنيا رفته بود بيننده‏ها هم شب رحلت است، بحث را گوش مي‏دهند. شب رحلت حضرت خديجه (سلام الله عليها) عايشه مي‏گويد هميشه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ياد خديجه (سلام الله عليها) را مي‏کرد «ويحسن الثناء عليک عليها» خيلي تعريفش را مي‏کرد «فذکرها يوم من الايام» يک روز که ديدم دارد تعريف مي‏کند «و اخذت غيرتاً» حسادتم گل کرد و گفتم اوه چه خبر است همه‏اش خديجه خديجه مي‏کني «هل کانت الا عجوزا» يک پيرزني را گرفتي پانزده سال از خودت بزرگتر بود «قد ايدک الله خير منها» خدا عايشه بهت داده خيلي از آن بهتر «فغضب» پيغمبر غضبناک شد فرمود تو از خديجه بهتري؟! «لاوالله» به خدا قسم اين طور نيست «ما ابدلني الله خيرمنها» خدا مي‏داند بهتر از خديجه کسي را به من نداده «امن في اذکفرت الناس» آنوقتي که همه مردم کافر بودند آن تنهايي به من ايمان آورد «وصدقتني بالکذب بن الناس» زماني مرا تصديق کرد که بشر مرا تکذيب مي‏کرد «و وايستني بمالي بمالها اذحرمني الناس» زماني اموالش را در اختيار من گذاشت که مردم هيچي به من نمي‏دادند «ورزقني الله منها اولاداً» نسل من از خديجه (سلام الله عليها) است «دون غيرها من النساء» عايشه گفت پشيمان شدم که چرا من پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) را اذيت کردم حال ابه خودم گفت «لاازگرها بعد بسبقة ابداً» ديگر پشت سر خديجه چيزي نمي‏گويم آنوقت جالب اين است که آنقدر پيغمبر نسبت به خانواده‏اش احترام قايل بود که مي‏گويد که: «اذا اذبح شاتا» گاهي پيغمبر يک گوسفند مي‏گرفت مي‏کشت مي‏گفت: «ارسلوا الي اصدقاء خديجه» گوشتش را تقسيم کنيد به آن زنهايي که با خديجه رفيق بودند يعني امروز هست الان ما سالگرد مي‏گيريم دومين سالگرد، سومين سالگرد، گاهي پيغمبر ما سالگرد مي‏گرفت به اين صورت گوسفندي را مي‏کشت گوشتش را به دوستان و نامش را گرامي مي‏داشت.
هم دوشي زنان با مردان در کسب کمالات
«ما ذالت» اين حجة اسقلاني مي‏گويد: «ما ذالت تعظيم النبي» خديجه دائماً پيغمبر را تجليل مي‏کرد «يتصديق حديثه قبل البعثة و بعد البعثة» هم قبل از بعث هم بعد از بعثت ملکه بود يعني ملکه مکه بود خانه‏اي خديجه داشت که تمام مردم مکه توش جا مي‏گرفتند آن زمان غير از اينکه سرمايه دار بود طاهر مو مبارکه و عمويي داشت به نام ورقه مسيحي بود که ايشان با علماي مسيحت زد و بند او رابطه داشت و يک چيزهايي هم بو برده بود که شخصي محمد مبعوث خواهد شد (صلوات حضار) بله حالا در مراسم بله برون از طرف پيغمبر ابوطالب عمويش رفت. ابوطالب پدر حضرت علي رفت از طرف داماد پيغمبر از طرف عروس هم که خديجه هست ورقه رفت عموي او بود دو تا عموها نشستند مراسم بله برون ابوطالب که عموي پيغمبر است گفت پسر برادر من پول ندارد تا گفت پول ندارد ورقه که عموي عروس بود توي شک افتاد که به يک جوان بي پول دختر بدهيم دختر بدهيم خديجه ديد قصه دارد شل مي‏شود يک مرتبه خودش آمد جلو گفت «يا عماه» عمو، «انک و ان کنت اولالي بنفسي با شهاده» تو براي شهادت دادن آمدي ولي «فلست بي اولي من نفسي» براي انتخاب همسر من عقيده‏ام از تو مقدم است من خودم صيغه بخوانم خديجه گفت «قل زوجتک يا محمد نفسي» من خودم را به ازدواج تو در آوردم «والمهد علي في مالي» هر چي هم مهرش است خودم مي‏دهم و زنها مسخره کردند خديجه را گفتند هيچ زني را هم ديده‏اي مهريه را هم خودش بده اين آنوقت چه تاجرهايي آمدند خواستگاري خديجه و اينها را رد کرد اين زندگي هدف‏دار معني‏اش اين بود زندگي بايد هدف داشته باشد يک وقت اصول دين چندتاست اصول دين سه تاست خوراک پوشاک، مسکن همين طور دخترش را مي‏دهد به يک جواني که همينطور کيلويي ديده است والا من کيلويي ديدم ديدم هيلکش خوب است کيلويي داماد انتخاب کرده آيا اين داماد پسر کيه آيا اين عروس دختر کيه لقمه که باباي عروس به عروس داده لقمه حلال داده يعني گوشت و پوست عروس از لقمه حلال پيدا شده يا لقمه حرام به خصوص لقمه حلال قبلي بازارش ناياب دارد مي‏شود همه‏اش ادل بدن کاري خوبهايمان همور کاري مي‏کنند بعضي هايشان خوبهايمان يعني آن کساني که اسمشان خوب است زندگي بايد هدف دار باشد ازدواج نيست که شهوت اين نسل شماست تاريخ ابديت را انتخاب مي‏کنند همسر مسئله تاريخ است زندگي هدف دار فدارکاري با مال حالا وقتي عقد بسته شد مي‏گويد که ابوطالب گفت که «اشهد عليها بقيولها» خوب گواهي مي‏دهم که خودش خديجه صيغه را خواند و گفت مهريه هم با خودم «ورقة» که عموي عروس بود پا شد آمد توي مسجدالحرام کنار زمزم و صفا استاد «ونادي با علي صوته» با بلندترين صدا فرياد زد «ايها الناس يا معشر العرب» اي بشر همه تان توجه کنيد «ان خديجه تشهده» خديجه شما را گواه مي‏گيرد «علي آنهاقد وهبت جمالها» زيبايي‏اش را «واموالها» مالش را «و عبيدها» برده‏هايش را «ماملکة جميلها» تمام سرمايه‏اش را «والمواشي» چهار پاياني که در اختيار داشت «والصداق المعجمل» پولهاي نقد و نسيه همه را «هدية لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم» جمالش را، خانه‏اش را، مالش را، برده‏هايش را حيوانهايي که در اختيار داشت و مهريه همه را «هدية» اين همه جمله‏اي است که ورقه عموي عروس گفت بين زمزم و صفا، خواهرها و برادرها اين تاريخ را ما بايد حساب کنيم جوان هدف دار باشد فداکاري با ما است اگر حالا يک خانمي شوهرش بازنشسته شده اين سرکار است اين يک حقوقي اضافه دارد اينقدر توي سر شوهرش نزد اگر شوهري حالا يک ارث پدري بهش رسيد خانمش را تحقير نکند يکي از چيزهاي مهمي که تنهايي که مي‏شود گاهي آدم ممکن است 2 تا 100 تا سکه بدهد اما حاضر به تحمل طعنه نيست پول دارترين افراد نيش هايي را مي‏شنويم ولي به خاطر هدفش انشاء الله تحمل مي‏کرد مي‏دانم کي را انتخاب کردم من مي‏دانم چه کسي را انتخاب کرده‏ام ممکن است مثلاً فرض کنيد يک زماني من يک وقتي طلبه که شدم خيلي بهم مي‏گفتند چرا اشتباه کردم علم علم است مگر فقط علم توي دانشگاه است چه فرقي مي‏کند مغز همان مغز است حالا برود دانشگاه چه برود حوزه خبر است که حالا شما مرا تحقير مي‏کني چرا تحقير بشويم به چه دليل تحقير مي‏کني ولي به هر حال بايد صبر کرد طعنه هايي را که زدند صبر کرد ازدواج آگاهانه بعد صبر بر مصيت‏ها چون خديجه چند تا بچه پيدا کرد فقط حضرت زهرا (سلام الله عليها) بود باقي بچه هايش از دنيا رفت صبر بر مصيت‏ها صبر برطعنهها و نيش‏ها گذشت مال و آنوقت) خديجه تنها يار پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود از زنها اون همان روزي که پيغمبر مبعوث شد همان روز ايمان آورد اصلاً نگذاشت به فردا برسد زن‏ها خيلي مي‏توانند رشد کنند قرآن مي‏گويد از زنها تجليل کنيد همان طور که از مردها تجليل مي‏کنيد قرآن بخوانم: «واذکر في الکتاب ابراهيم» پيغمبر! تاريخ ابراهيم را براي مردم بگو ياد ابراهيم زنده بماند همان طور که به پيغمبر مي‏گويد: «و اذکر في الکتاب ابراهيم» توي آيه ديگر داريم: «واذکر في الکتاب مريم» اي پيغمبر تاريخ مريم را براي مردم بگو يعني زن و مرد هر دو تايشون بايد تاريخ شان زنده بماند خوبي‏ها از هر دو دسته بايد مطرح بشود اين طور نباشد که يک خوبي مطرح شود يک خوبي مطرح نشود در سوره احزاب يک آيه‏اي هست برايتان بخوانم که چه طور قرآن زن و مرد را دوش به دوش هم در راه تکامل سوق داده يک صلواتي بفرستيد (صلوات حضار) ببينيد زن و مرد دوش به دوش هم در راه تکامل، «ان المسلمين و المسلمات» حالا بد نيست يک آيه‏اي را هم پشت تلويزيون همه با هم بخوانيم، همين يک آيه هم هديه به روح حضرت خديجه (سلام الله عليها) يک آيه من مي‏خوانم شما هم با من بخوانيد سوره احزاب آيه 35 آيه آساني هم هست ولي زن مرد را مي‏گويد دوش به دوش «ان المسلمين والمسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات، و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات والخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الطئمين و الطئمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاکرين الله کثيراً و الذاکرات اعدالله لهم مغفرة و اجراً عظيما» زن و مرد فرق نمي‏کنند در تکامل معنوي زن مسلمان مرد مسلمان زن مؤمن مرد مؤمن هر دو اهل قنوت باشند هر دو صادق باشند هردو صابر باشند هردو خاشع باشند هردو راه فقرا پول بدهند هردو روزدار باشند هردو خودشان را حفظ کنند هر دو ياد خدا باشند اين آيه مي‏خواهد بگويد که هيچ فرقي در تکامل معنوي بين زن و مرد نيست راجع به پيغمبر «کان صديقا» راجع به مريم هم داريم «صديقه» يعني کلمه «صديقه» براي مريم همان لبتي که براي مرد آمده همان براي زن آمده همان «و اذکر في الکتاب ابراهيم»، «واذکر في الکتاب مريم» خيلي زن مي‏تواند رشد کنند.
پايداري در راه حقّ
از آن زنهايي که خودش را در جمله‏اي که خواهي نشوي رسوا، خديجه (سلام الله عليها) اين خط را از بين برد تمام زنها کافر بودند يک دانه خديجه نماز جماعت که پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) مي‏خواند «الله اکبر» خديجه (سلام الله عليها) تنهايي مي‏آمد پشت سرش اقتدا مي‏کرد اميرالمؤمنين (عليه السلام)، يک مرد بود علي (عليه السلام)، اميرالمؤمنين يک زن ارزش خديجه اين است يکوقت ممکن است شما توي يک عروسي بروي همه وضع حجابش بد باشد شما مقاوم بابا مي‏خندند خوب بخندند. خديجه (سلام الله عليها) هم تنها بود، بهش مي‏خنديدند ما سه رقم جوان داريم يکي که تا جامعه يک سمت رفت اين هم همان سمت مي‏رود اصلاً شل شل است مثل آب و هوا که شل است توي هر ظرفي بريزي شکل همان در مي‏آيد اينها جوانهاي کم ارزشي هستند که از خودش اراده ندارد برو برويم برو برويم بنشين بنشيميم برو برو وايسا وايسا اصلاً مثل فتيله چراغ پايين و بالا مي‏روند از خودش اراده ندارد يک عروسي مي‏رود و برمي‏گردد عوض مي‏شود يک خانه فاميل مي‏رود و بر مي‏گردد عوض مي‏شود از خودش رأي ندارد مي‏خواهد بکند من خودم تشخيص دادم اصلاً اگر کره زمين هم يک سمت برود من همينام که هستم به پيغمبر گفتند دست از پيغمبري بردار هر کاري بگوييد مي‏کنيم فرمود ماه را يک دستم بدهي خورشيد را يک دستم بدهي من از هدفم دست بر نمي دارم آدم وقتي حرف منطقي است بايد پايش بايستد استقامت روي حق ارزش است استقامت روي باطل لجبازي است اگر نه ممکن است آدم کج هم باشد روي کجي خودش لج بازي کند مي‏گويد ببين من هر چي بگويي سيگار خواهم کشيد خوب بکش تا خفه شوي ديگر بعضي‏ها هم توي کار باطل استقامت دارند استقامت در حق «قالوا ربنا الله ثم استقاموا» استقامت براساس حق ارزش است و گرنه استقامت بر باطل مي‏گويد آقا صد دفعه هم بگويي من فحش مي‏دهم خوب خيلي آدم بي خودي هستي، به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‏گفتند «اواعظت علينا اوعظتام لم تکن من الواعظين» موعظه بکني و نکني ما ايمان نمي‏آوريم اينها هم استقامت داشتند منتهي استقامت منفي آن وقت قرآن يک چيزي مي‏گويد براي اينها مي‏گويد روز قيامت توي جهنم جيغ مي‏زنند فايده ندارند آخرش مي‏گويند ببين «سواء علينا اجزعناام صبرنا» جيغ بزنيم و نزنيم فايده ندارد بخاطر اينکه درد دنيا به پيغمبرها گفتند بگوييد و نگوييد فايده‏اي ندارد کسي که به انبياء بگويد بگويي و نگويي من گوش نمي‏دهم در جهنم هم جيغ بزند و نزند کسي گوش نمي‏دهد خيلي اين با آن در، «سواء علينا اوعظتام لکن من الواعظين» آنجا هم مي‏گويد « سواء عليناء جزعناام صبرنا» آن «سواء» در مقابل آن «سواء» (خديجه خيلي باکمال بود چهار تا زن در تاريخ داريم در روايات داريم سني‏ها هم اين را نقل کرده‏اند جالب اين است که اهل سنت از عايشه خيلي تجليل کردند خيلي از عايشه تجليل کردند با اينکه از عايشه تجليل کردند در اين حال همان اهل سنت خديجه را از عايشه بهتر مي‏دانند زنهاي پيغمبر هم همه يک جور نيستند بد نيست اين دقيقه آخر- قرآن راجع به زنان پيغمبر مي‏فرمايد: که «ان الله» بدرستيکه خدا «اعد» مستعد آماده کرده است «محسنات من کن اجراً عظيما» براي خوبهايتان اجر عظيم «اجرعظيماً» اين آيه خدا براي خوبها توان اجر قرار داده است اين که مي‏گويد خدا براي خوبهايتان اجر قرار داده يعني همه زنها يک جور نيستند نمي‏شود گفت بله همه امير‏المؤمنين هستند تهمت به هيچ کدام نمي‏شود زد و لذا يک تهمتي به بعضي از زنهاي پيغمبر زدند خداوند دفاع مي‏کند از نظر عفت، از نظر تهمت يک سري چيزها قطعاً مسأله‏اي نيست از اين که همه ام‏المؤمنين هستند ولي از اين که درجات اينها فرق مي‏کند خيلي فرق مي‏کند درجات پيغمبرها هم فرق مي‏کند خدا مي‏گويد فکر نکنيد همه پيغمبرها يک جورند «فضلنا بعض النبين علي بعض» پيغمبرها هم درجه بندي دارد خود يک پيغمبر هم درجه درجه مي‏آيد بالا حضرت ابراهيم (عليه السلام) يک مرتبه خليل الله نشد اول ابراهيم عبدالله بود بعد شد بني الله بعد شد رسول الله بعد شد خليل الله درجه درجه دارد مثل سرگرد، سرهنگ، سرتيپ درجه دارد حديث داريم «ان الله اتخذ ابراهيم عبداً قبل ان يتخذو انبياو اتخذو انبيا قبل» يعني هم انبياء يک جور نيستند هم خود انبياء حالاتش يک جور نيست خدا به پيغمبرش مي‏گويد يک بار فکر نکن تو به آخرين درجه رسيدي «وقل رب زدني» اين که به پيغمبر مي‏گويد: «زدني علما» يعني تو هم بايد روز به روز سوادت خيلي تعجب است‏ها خدا به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‏گويد فارغ التحصيل نيستي اين آقا با ديپلم و ليسانس مي‏گويد من فارغ التحصيل هستم دويست تا کتاب خوانده فکر مي‏کند فارغ التحصيل است خدا به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‏گويد باز هم با سواد شو اين مي‏گويد نه من از اول با سواد بودم امام سجاد مي‏گويد: «اللهم اجعلني من حذبک» من را حزب الهي قرار بده ايشان مي‏گويد من از بيست سال پيش حزب الهي بودم يعني چيزي که امام سجاد مي‏خواهد باشد اين از قديم بوده تحصيل تکامل هدايت...«زادهم الهدي» هدايت بايد بيشتر بشود «ياايها الذين امنوا، امنو» به هر حال) خدايا به آبروي خديجه (سلام الله عليها) که مالش را داد چي چي داد مال کثير عوض فاطمه گرفت کوثر... بفرما (آمين)
همين طور که خديجه گول شکل‏ها و جمال‏ها و آرم‏ها نام‏ها و اموال، نخورد و انتخابش انتخاب درستي بود دختر و پسر ما را در همه انتخابات تحصيل رشته تحصيلي، انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب اولاد، انتخاب نام اولاد انتخاب مسکن در هر گزينشي که نسل ما دارند همان طور که گزينش خديجه گزينش به حقي بود ما را در هر لحظه به راه مستقيم هدايت بفرما. (آمين)
داريم به سمت شبهاي قدر نزديک مي‏شويم آنچه شب‏هاي قدر براي اولياءت مقدر مي‏کني براي ما مقدر بفرما. (آمين)
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته