1380/1/23 اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) - 1 بايگاني سالانه - 1380



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بحث تلويزيوني محرم و صفر را درباره اهلبيت عليهم السلام صحبت مي‌كنيم، يكي از آيات قرآن درباره اهلبيت عليهم السلام. »فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ« النحل(43) سؤال كنيد از اهل ذكر اگر نمي‌دانيد.
درسهايي از اين آيه:
1_ رجوع به كارشناس يك اصل است.
مثال: اگر ساختمان را بدون پروانه و نظر كارشناس بسازيد. طبقات، چه آهني؟
تقليد هم براي همين است اگر سؤال كنند كه چرا ما تقليد كنيم؟
جواب: همين آيه اگر نمي‌دانيد از كسي كه مي‌داند برسيد.
زلف و لباس و ساختمان را به هر كسي نمي‌دهي بلكه آرايشگاهي و خياط و بنا بايد باشد، و در همه كارها تقليد هم رجوع به كارشناس واجب است كه هر دختر و پسر 13، 14 ساله همينكه به تكليف رسيد بايد تقليد كنيم از يكي از علما كه شرطش اين است كه:
الف: قرآن و حديث را خوب بفهمد، از چه كسي و آنهايي كه نقل كرده واسطه‌ها را بشناسد.
ب: ريشه اختلافات را بفهمد و بتواند آنها را جمع كند.
ج: احاديث دروغين را مثل عسل طبيعي و دروغي، حرف واقعي و دروغي و پول درست و قلابي و گذرنامه درست و قلابي بايد حديث‌ها را بشناسد.
د: بايد دنياگرا و اهل تشريفات و تجملات و كيف و عيش و نوش نباشد
هـ: ترسو هم نباشد كه با ترس پا روي حكم خدا گذاشته و نگويد.
اگر لازم شد بگويد: كه تكليف ما اين است كه در مقابل صدام بايستيم، گرچه ده هزار نفر شهيد شوند نترسد و گرچه تهران بمباران شود، اگر ترسيد، دشمنان كاري را تحميل كرده و ما بترسيم و حكم خدا عمل نشود.
امام حسين(عليه السلام) فرمود: زير سْمِ اسب تكه تكه مي‌شوم اما به حكم خدا عمل مي‌كنم.
1- سؤال كردن عيب نيست.
افرادي هستند، تحصيل كرده و خوب ولي براي سؤال كردن درباره نماز گرچه تلفني خجالت مي‌كشد.
داستان: حضرت عبدالعظيم كه در شهر ري هست، آمد خدمت امام هادي(عليه السلام) و عرض كرد: من مي‌خواهم عقائد خود را درباره توحيد و نبوت و معاد و احكام بازگو كرده كه چنين است آيا درست است.
حضرت عليه السلام فرمود: بله درست است با اينكه حضرت عبدالعظيم نوه امام حسن مجتبي(عليه السلام) و امامزاده است و راويِ حديث. و زيارت او ثواب زيارت كربلا را دارد، مقام مهمي دارند ولي از امام هادي(عليه السلام) سؤال مي‌كند.
پس خجالت نكشيم از سؤال كردن حالا اين آيه را باهم بلند بخوانيم: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ« پرسيدن عيب نيست و عيب نيست كه مادر به نزد دختر، پدر به نزد پسر و پدر زن به نزد داماد و مادر شوهر به نزد عروسش درس بخواند.
هر كدام از اينها چند ميليون طرفدار دارد، چند ميليون به اين آيه عمل نمي‌كند، تقليد هم نمي‌كند با اينكه نماز هم مي‌خواند ولي تقليد را نمي‌داند. مثل خانه ساختن بي پروانه. دوا خوردن بدون دكتر... و چند ميليون انسان با اينكه نمي‌داند از سؤال كردن خجالت مي‌كشد.
3- انگيز سؤال، دانستن باشد نه تحقير و امتحان و خودنمايي مي‌فرمايد: اگر نمي‌دانيد بپرسيد. نظر شما درباره دكتر فلان چيست؟ و نظر شما درباره فلان روحاني و فلان كار، عقيده‌اي قرص دارد اگر مرا هم سليقه ديد من آقاي خوبي هستم و اگر نبود خوب نيستم. همفكر هستم يا نه... گاهي هم سؤال كردن براي خودنمايي است، بايد براي فهميدن باشد.
4- از كسي بپرسيد كه علمش عميق باشد نه سطحي
كلمه «اهل» گوياي اين مطلب و نكته و درس است.
مثال: با يك سيگار كشيدن نمي‌گويند فلاني «اهل دود است» بلكه سيگاري كه شد مي‌گويند «اهل» با يك گناه انسان نااهل نمي‌شود ولي اگر كارش شد نااهل مي‌شود.
«اهل»: اينكاره باشد و سروكار داشته باشد، «اهليت» را به تخصص مي‌گويند.
مثال: كسي كه چند شعر حفظ است به او شاعر نمي‌گويند، چاهي كه خود آب دارد از او آب مي‌كشند نه چاهي كه آب در آن بريزند. از خود بجوشد.
5- از كسي بپرسيد كه فراموش نكرده باشد. بعضي درس خوانده ولي فراموش كرده‌اند.
6- عالم و دانشمند بايد در دسترس باشد.
لازمه سؤال كردن اين است كه عالم در دسترس باشد.
مثال: مي‌گويد اين لباس را بشوئيد لازمه آن اين است كه ماشين لباسشوئي و وسائل شوينده بايد باشد.
قرآن در اينباره براي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد:
(يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ) مستدرک الوسائل ج13 ص235 و »وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ»: پيامبر و پيامبران در بازارها راه مي‌رفتند.
يعني: كسي كه در مردم است درد آنها را هم مي‌داند و در غير اين صورت گرفتاريهاي آنها را نمي‌فهمد و خبر هم ندارد.
خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: الم يجدك يتيما فاوي: يعني درد يتيمي را احساس كرده‌اي بعد مي‌فرمايد: فاما اليتيم فلا تقهر، بعد مي‌فرمايد: فوجدك عائلا فاغني: عيالمند و فقير نبودي كه تو را غني كرديم؟
فاما السائل فلاتنهر، پس كسيكه درد را خود چشيده بهتر مي‌تواند نسخه بدهد از كسيكه درد را نچشيده.
7-عالم نبايد علم خود را كتمان كند.
وقتي مي‌فرمايد: تو سؤال كن، معنايش اين است كه او هم بايد جواب بدهد.
البته يك جاهايي هم مثل اينكه انسان عيب شخصي از كسي سراغ دارد بايد كتمان كند و يا گناه و خلافي كرده و حتي گناه خود را هم به كسي نگو، چون گناه گفتن از گناه انجام دادن بيشتر است.
البته اگر گناه اجتماعي است مثل تقسيم كردن ترياك و هروئين مشغول است و بر خلاف نظام جمهوري اسلامي و مردم، مثل فردي كه نارنجك آورده در مدرسه براي انفجار، نگو به من مربوط نيست.
مثال: اگر كسي كشتي را سوراخ مي‌كند همه بايد داد بزنند چون اگر آب بيايد همه غرق مي‌شوند.
پس گناهاني كه ضررش به جامعه و امت مي‌خورد بايد خبر داد، به نيروي انتظامي، اطلاعات، پدر و مادر، مسئولين و توطئه است بايد گفت.
8- حرف عالم حجت است.
اگر عالمي «اهل ذكر» است و قرآن هم مي‌فرمايد: «فسئلوا» امر است و واجب است سؤال، او هم جواب داد اطاعت هم واجب است. اگر سؤال كرده و عمل نكند لغو است.
مثال: دكتر رفته، نسخه هم گرفته ولي دارو را مصرف نمي‌كند. هم وقت را گرفته و پول هدر رفته اگر گفتند دكتر رفت پس عمل به نسخه هم واجب است. اگر وظيفه شد بايد انجام داد.
9- منظور از «ذكر» پيامبر(صلي الله عليه و اله و سلم) و «اهل ذكر» اهلبيت پيامبر عليهم السلام است. در سوره طلاق جزء 28 آيه‌اي است كه مي‌فرمايد: »فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً« الطلاق(10) »قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً« خداوند بر سوي شما «ذكر» رسول را فرستاد.
مثال: ظرف را بده، آب را، يعني مراد از ظرف آب است.
پس در اين آيه «ذكر» به معناي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است بدليل كلمه «رسولا» كه بعد از آن آمده گرچه در جاهاي ديگر «ذكر» به معناي «نماز» و «قرآن» هم آمده، پس اگر قرآن به «رسول» و پيامبر مي‌فرمايد: «ذكر» پس «اهل ذكر» يعني «اهلبيت پيامبر صلي الله عليهم اجمعين» يعني به روايات اهلبيت عليهم السلام عمل كنيد.
برادران شيعه و سني به اين حرف گوش كنيد چون فني بود. ما خيلي سفارش شده‌ايم به اهلبيت عليهم السلام كه:
حديث: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بين قرآن و اهلبيت عليهم السلام جدائي نمي‌افتد، هر جا قرآن هست بايد اهلبيت عليهم السلام و حضرت مهدي(عليه السلام) هم باشد. چون آن حضرت در يك دريا حديث بارها فرموده كه آني بين ايندو جدايي نيست، نمي‌شود يكي باشد و ديگري نباشد.
خلاصه اين شد که:
1- رجوع به كارشناس واجب است.
نوجوانان، دختران و پسران تقليد واجب است، آن هم از مرجع تقليدي كه قرآن و حديث را خوب بفهمد و همه را بشناسد و حديث شناسي جعلي و قلاّبي را بداند.
چون بني اميه بخصوص معاويه پول مي‌داد كه حديث دروغ بسازند. اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هم مي‌دانستند كه بعضي از آنها دروغ است.
پس مجتهد عادل، دنياگر و ترسو هم نباشد.
2- سؤال كردن عيب نيست.
3- هدف دانستن است نه امتحان و تحقير و خودنمايي
4- از كسي كه علمش عميق باشد نه سطحي و اين معناي «اهل» است. يعني تخصص دارد.
5- از كسي كه يادش باشد. نه اينكه فراموش كرده
6- اهل نماز و قرآن باشد چون هر دو در قرآن با كلمه «ذكر» آمد
7- سواد تنها كافي نيست. متدين هم باشد.
8- عالم در دسترس باشد تا مردم بتوانند سؤال كنند.
9- حرف عالم حجت و لازم الاجراست، چونه نزنيد، اگر واقعاٌ آقاست، سواد و تقوا دارد و ترس و تجمل گرايي و اهل دنيا نيست ثابت شد بي چون و چرا قبول كن.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته