تفسير سوره حجرات -27 بايگاني سالانه - 1380



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقي بالهدي و الهمني التقوي

يكي از آياتي كه مانده بود از سوره حجرات، از قبل از ماه رمضان 2 تا 3 آيه مانده تا اين سوره انشاءالله تمام شود.
تفسير آيات آخر سوره حجرات: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم)الحجرات(14)
حالا اين آيه موضوع‌اش اين است كه بيخود پز ندهيد، شعار بيخودي ندهيد، ادعا نكنيد، اعراب به افراد باديه نشين مي‌گويند. بيابان نشين‌ها، چادرنشين‌ها، اينها را قرآن يك جا مي‌گويد گروهشان خوب است، يك جا مي‌گويد گروهشان بداست. مثل بقيه، مثل شب نشين‌ها، يك جا از اينها تعريف مي‌كند در سوره توبه آيه 99 مي‌فرمايد(وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّه) توبه(99) بعضي از اعراب باديه نشين‌ها ايمان دارند، بخاطر همين كارشان درست است.
اينجا هم از اينها انتقاد مي‌كند كه عده‌اي از آنها هي بيخودي پز مي‌دهند. اينها باديه نشين‌ها را مي‌بردند پهلوي پيغمبر مي‌گفتند: قدرمان را داشته باش ما ايمان آورده‌ايم. فرمود نه شما هنوز ايمان نياورده‌ايد(وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم) ما دو تا(دخل) تو قرآن داريم بد نيست اين را بررسي كنيم.
(وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً) النصر(2) داخل مي‌شوند در دين خدا فوج فوج اين آيه يك(يدخلون) است كه مردم دسته دسته وارد مي‌شوند و مسلمان مي‌شوند.
اما يك آيه مثل اينجا مي‌گويد(لما يدخل)، اينجا مي‌گويد: لما يدخل.
اين(لما يدخل) اين(يدخلون)اين دو تا رو چي؟
نكته قشنگي مي‌خواهم بگويم به شرط اينكه زيادي گوش بديد،(يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً) يعني فوج فوج مي‌ايند داخل در دين مي‌شوند ,مثل انقلاب كه پيروز شد. همه مي‌آمدند اعلام همبستگي مي‌كردند اما فرق مي‌كند كه انسان برود تو دين يا دين وارد مغز و دل بشود. مي‌گويد شماها وارد فضاي دين شديد ولي دين وارد دل نشده.
يك وقت عروس مي‌ايد تو خانه داماد، داماد مي‌رود تو خانه عروس، عروس و داماد خانه هم مي‌روند اما مهر و عشق‌شان تو دل هم نمي‌رود.
در غدير خم آمدند دسته دسته گفتند نجن، نجن، آفرين مبارك است، مبارك است علي بن ابيطالب امروز مثل يك پيغمبر شد. اما دير يا زود ديديم كه علي رها شد. در انقلاب ما هم اين خطر پيش بيني مي‌شود، نه انقلاب ما هر انقلابي. من يك بحثي داشتم حدود 15 سال پيش كه تيترش اين بود: انقلابي بودن مهم نيست انقلابي ماندن مهم است.
ايمان داشتن مهم نيست ,مؤمن ماندن مهم است. اميرالمؤمنين سه بار از طريق كامپيوتر فهميديم سه مرتبه در سه جا اميرالمؤمنين از پيغمبر پرسيد افي سلامتٍ من ديني؟ يعني من دينم تا آخر خواهد بود يا وسط‌ها بي دين خواهم شد؟ الله اكبر خيلي مهم است‌ها، حضرت علي از اين كه وسط راه چپ كند دغدغه دارد. از پيغمبر پرسيدند عاقبت من خوب است؟
حضرت يوسف مي‌گويد: خدايا من بي دين نشوم.(تلفني مسلما)يعني من در حال مسلمان در حال تسليم بميرم. وسط راه، چون گاهي وقت‌ها انسان صبح يك عقيده‌اي دارد، چاشت عقيده‌اش عوض مي‌شود.
(قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا)فصلت(30) تعريف نشده. اينكه به ما مي‌گويند در نماز بگوييد:(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ)الفاتحه(6)يعني خدايا ما را به راه مستقيم هدايت كن.
گفتند آقا شما كارهات مستقيم است. فرمود: بله من تا الان راهم مستقيمِ است, خبر از يك دقيقه ديگر ندارم. اين راننده تا اينجا تصادف نكرده ممكن است يك كيلومتر عقب‌تر تصادف كند.
بنابراين(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ)(قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا)
(تَوَفَّني مُسْلِما)يوسف(101)(تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ)آل عمران(193)
(أَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي) بحارالأنوارج34ص338
اينها مسائل مهمي است كه بايد ما بهش دقت كنيم.
حالا اين يك قصه‌اي هست تو قرآن بنام قصه طالوت و جالوت. من اين قصه را برايتان مي‌گويم. عرض كنم كه حضرت موسي آمد مردم را از شر فرعون نجات داد. خب فرعون تو دريا غرق شد بني اسرائيل پيروز شدند. يك چند سالي وضعشان خوب بود تا دو مرتبه اشرار آمدند و بني اسرائيل آمدند پهلوي يكي از پيغمبرها كه بعد از موسي بود گفتند كه موسي ما را از شر فرعون نجات دادولي دو مرتبه وضع برگشته، يك انقلاب ديگر، يك پيغمبر ديگر، ما باز برسيم به آن حضرت اول و بدست بياوريم.
پيغمبر گفت: من به چشم نمي‌دانم كه شما اهل جنگ و جبهه باشيد گفتند: نه شما چرا اينطور با ما برخورد مي‌كنيد. ما حتماً اهل جنگ و جبهه هم هستيم. شما فقط يك فرمانده براي ما تعيين كن ما مي‌جنگيم. در سوره بقره هست من يادم رفت كه كجاي سوره بقره هست، ‌ها پيدا شد، موسي مردم اسرائيل را نجات داد فرعوني‌ها غرق شدند مدتي وضعشان خوب بود دو مرتبه وضع برگشت. بعضي اولياء راهپيمايي كردند امدند پهلوي يكي از پيغمبرها كه بعد از موسي بود گفتند ما مرد جنگيم يك فرمانده، يك مرتبه ديگر، يك انقلاب ديگر، پيغمبر يك خورده قيافه‌ها را ديد، ديد مي‌گويند جنگ جنگ، ما سرباز توايم، تا خون در رگ ماست ما هستيم. گفت شما نمي‌جنگيد، گفتند: نه شما چرا اينقدر بد بينيد.
گفت خيلي خب، همين كه فرمان جهاد آمد, يك مرتبه مثلاً اگر صدهزار تا بودند شصت هزارتاشون اب رفتند, يعني شعار مي‌دادند فرمان جنگ آمد آب شدند، حالا فرض كنيد كه صدهزار تا چهل هزارتا‌شان ماندند. گفت حالا چه مي‌خواهيد؟ گفتند هيچي يك فرمانده نظامي كه ما برويم بجنگيم. اشرار دارند شروع مي‌كنند, ما بايد بجنگيم. گفت خيلي خب جناب طالوت فرمانده، گفتند‌اي بابا اين به درد نمي‌خوره فقير، گداست.
گفت بابا فرمانده بايد جيبش پول داشته باشد يا مخش كار كند؟ فرمانده نظامي يكي بايد مغزش طرح داشته باشد، خوش فكر باشد، يكي هم بازوش، يعني جرأت و تدبير و هر دو را آقاي طالوت دارد. گفتند: نه, چون جيبش خالي است، باباش گداست ما اين را قبول نداريم.
ازچهل هزار تا يك ده، بيست هزار تاشان آب شدند، اون ده بيست هزار تا گفتند كه برويم جبهه. رهبرشان گفت ببينيد شما از پيغمبر درخواست فرمانده كرديد پيغمبر هم من را معرفي كرد از طرف خداوند, منتها من بايد شما را امتحان كنم,كه شما مرد جنگ هستيد يا نه. داريم مي‌رويم جبهه وسط راه نهر آب است هر كسي بخورد از ما نيست. نخوريدها نخوريدها، گفتند باشد يك محاصره اقتصادي شكم البته اگر فشار بهتون آمد از نظر تشنگي, با مشت آب بخوريد سر به نهر نزنيد گفتند باشهد قول دادند رفتند به محض اينكه رسيدند نتوانستند خودشان را نگه دارند, باز از اين ده، پانزده هزار تا هفت، هشت هزار تاشون گفتند، خيلي خب اينها هم مرخصند.
رسيدند به جبهه تا رسيدند به جبهه دشمن‌ها گفتند: اوه ما حريف اينها نيستيم باز يك عده اب شدند. توش چند تا موند, ببين در چهار تا امتحان هي آب رفتند. فرمان جبهه آب رفتند، رهبري به جرم اينكه پول نداره آب رفتند، امتحان شكم آب رفتند، امتحان مسائل جرأت روحي و رواني ترسيدند. يعني از مسائل سياسي و رهبري قبول نكردند در مسائل اقتصادي به شكم رسيدند در مسائل رواني ترسيدند. ترس مسأله رواني است، شكم مسأله اقتصادي است، نپذيرفتن رهبري مسأله سياسي است. يعني در سه مرحله سياسي ؤ اقتصاديو رواني هي اب رفتند. آخرش يك چند تا بودند از اين آدم‌هاي بسيجي‌هاي مخلص گفتند آقا ما اگر پنج نفر باشيم مي‌رويم جلو. تو چه مي‌دوني يك وقت ديدي خدا به دست ما پنج تا مشكل را حل كرد.
(كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً)البقره(249) عربي را كه مي‌خوانم قرآن است(غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً) گاهي گروه كمي غالب مي‌شود بر گروه زياد. خدا روا چه ديدي؟ حمله كردند تو اين چند نفر بسيجي كه حمله كردند يك جواني 16، 17 ساله بود به نام داوود ,اين رهبر كفر را كشت.
قرآن مي‌گويد ناز شصتت(وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت)البقره(251)آن پسر 16، 17 ساله داوود ,جالوت رهبر كفر را كشت. زنده باد حالا تو بايد بشوي پيغمبر. اين داوود شد حضرت داوود بعد پسرش هم شد سليمان اين داوود يعني چند تا نسلش انبياء شدند. بخاطر يك جگري كه از خودش نشان داد. چون جگر داري بي خودي كسي به جايي نمي‌رسد.
اين قصه را خدا توي قرآن براي ما مي‌گويد, براي چي؟ براي اينكه خيلي‌ها شعار مي‌دهند در امتحان پوكند، نيمه شعبان چراغاني مي‌كند مي‌گويد جانم فداي امام زمان من عاشق حضرت مهدي‌ام. مي‌گوييم اين حضرت مهدي مگر امام نيست سهم امام هم يعني سهم امام زمان ميگويد نه پول ندارم, چراغاني هم نمي‌كنم.
يك كسي به يك بازاري گفت صد هزار تومان بده با شش ماه مدت گفت پول ندارم مدت هر چقدر مي‌خواهي بدهم. حالا اينجا اعراب امدند(قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا) باديه نشين‌ها آمدند پز دادند گفتند ما ايمان داريم.
(قل) بهشان بگو لم تؤمنوا يعني شما ايمان نداريد و لكن قولوا اسلمنا.
اصلاً يك آيه داريم عجيب. يك مي‌گويد كه كساني كه خوششان بيايد مي‌شوند به كاري كه نكردند. يكي مهندس نيست همه مي‌گويند مهندس اين هم نمي‌گويد مهندس نيستم مي‌گويد بگذار بگويم. مجتهد نيست مي‌كند آقا مجتهد هست.
كساني كه يك توصيفي را دوست دارند بشنوند, يعني مردم او را به كمال بشناسند. كمالي كه ندارد. آقا ايشان تيز هوش هست ,ايشان شاعر است، ايشان خطاط هست، انقلابي است، مخلصِ است، يك لقب‌هايي به افرادي مي‌دهند كه طرف اگر لقب را قورتش بدهد ودر حالي كه مي‌داند اين لقب رد ندارد ولي خوشش بياد كه مردم او را با ان لقب صداش كنند. قرآن مي‌گويد: اين قطعاً بدبخت هست.
ايه‌اش هم اين است: (وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا)آلعمران(188) يُحِبُّونَ يعني محبت دارند خوششان مي‌ايد. أَنْ يُحْمَدُوا حمد و ستايش بشوند.(به ما لا يفعلوا) به كاري كه انجام نكرده‌اند. يعني به كاري كه انجام نداده دوست دارند. كه مجتهد نيست آيت الله نيست بهش مي‌گويند آيت الله.
بابا بسم الله الرحمن الرحيم مردم من آيت الله نيستم. مردم من مهندس نيستم. مردم اون طوري كه شما فكر مي‌كنيد نيستم. خب بگو نيستم مي گويد: حالا كه مي‌گويند بگذار بگويند. حالا قالت الاعراب ءامنا.
از اين آيه چي مي‌فهميد؟ درس‌هايي كه از آيه ميگيريم:
1- به هر ادعا و شعاري گوش ندهيد. ادعاهاي نابجا را كنترل كنيد، هر كس حريم خودش را حفظ كند، اسلام يك مرحله ظاهري است ولي ايمان مربوط به قلب است.
و لما يدخل الايمان في قلوبكم. منتها مثلاً نگو تو بيا. آخر يك وقت مي‌گويند برو تو بله بگو هنوز نشده و لما يدخل ايمان، لما يعني هنوز نيامده. مثل اين كه از يكي مي‌پرسي بچه دار شدي مي‌گويد هنوز نه. يعني مثلاً هنوز اميدي هست.
مي گويد لما و لما يدخل الايمان، لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ يعني هنوز لما يعني هنوز داخل نشده ايمان در قلب شما. هنوز داخل نشده معناش اين است كه شما مي‌توانيد ايمان در قلب تون داخل بشود. يعني اميدي هست. يعني اگر يك كسي يك پزي مي‌دهد.
يك آقايي ببين حالا يك وقت‌هايي ديدي شد. بگو آقا جون شما الان وقتش نيست. اگر گفتي الان وقتش نيست, ديگر تو ذوقش نمي‌خورد.
يعني برخوردتان با افراد جوري باشد كه كساني هم كه ادعايي دارند لبشان قيچي نشود. بگو آقا الان اين شعار را بده ,ولي انشاءالله در آينده به اينجا خواهيد رسيد. و لما يدخل الايمان في قلوبكم با مدعيان كمال جوري حرف بزنيد كه از رسيدن به كمال مأيوس نشوند. راه را براي رسيدن به كمال بسته نپندارند.
آخر آيه مي‌فرمايد:(إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئا)الحجرات(14) حالا مي‌خواهد راه اينده بسم اله راه اينده إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ اگر مطيع خدا باشيد و رسوله، اگر مطيع خدا و رسول خدا باشيد.
لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئا هيچي از شما كم نمي‌گذارد. برادرها و خواهرها خداوند تو قرآن خدا و رسول را خيلي جاها با هم گذاشته
(وَ طيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول)آل عمران(132)اين اطاعت خدا و رسول چيست؟
بعضي‌ها مطيع خدا هستند. ولي مطيع رسول نيستند. يعني مي‌گويند ما دين را قبول داريم ولي مرجع را قبول نداريم، قران را قبول داريم اين اقا را قبول نداريم. نمي‌شود.
از اول پيغمبر فرمود(إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي‏) مستدرك‏الوسائل ج7ص254 قرآن و اهل بيت با همند اگر كسي خودش مي‌گه آقا جون من چي كار دارم. من قرآن مي‌خوانم خودم مي‌فهمم, قرآن طرح و طرح الگو مي‌خواهد.
ايدئولوژي ايدولك مي‌خواهد. دانشگاه طرح را خواندي. بايد برويم آزمايشگاه نمونه، نمونه‌اش را ببينيم. يعني هميشه يك چيزي نمونه مي‌خواهد الگو مي‌خواهد صداقت خوب است شجاعت خوب است، اينها همه كليات است.
مثل كي: مي گويد مثل ايشان. در تربيت الگو مهم است. يك بچه‌اي را كتاب درسي‌اش را تمام كمالات را بنويسي كه اين كمالات خوب است، اين كمالات بداست. اين بچه تا از پدرش، مربي‌اش، استادش، دوستش تا يك الگو نبيند تربيت نمي‌شود. بر عكسش اگر الگو ببيند ولي اگر اون الگو اصطلاحات را بلد نباشد همه الگو را نگه مي‌دارد, يعني بسياري از مردم تربيت مي‌شوند با ديدن يك صحنه. صحنه مي‌بينند تربيت مي‌شوند ولا درسشان را نخوانده باشند.
(إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه) رسول مجسمه، دين سه نقش داره، دين در قالب كلمات مي‌شه قران، دين در قالب انسان مي‌شه پيامبر و امام، دين در قالب عمل مي‌شه نماز و حج، در حج همه دين هست در نماز همه دين هست. تقريباً اگر شما مطيع خدا و رسول باشيد از عمل‌تان كم نمي‌شود.
(ان الله غفور الرحيم) خب ما در اينجا يك بحثي را بايد باز كنيم كه فرق بين اسلام و ايمان چيست؟ چون قرآن گفت كه(قُولُوا أَسْلَمْنا)الحجرات(14) بگوييد: مسلمانيم نگوييد مؤمنيم. چون آنها هم مي‌گفتند ءامنا ايمان داريم. بهشان بگوييد: نه ايمان نداريم مسلمانيم، مسلمان هستيد، مؤمن نيستيد.
اين فرق بين اسلام و ايمان چيك فرق بين اسلام و ايمان رو من فشرده بگويم: تفاوت‌ها: تفاوت بين اسلام و ايمان در عمق، در عمل، در مسايل سياسي، در فكر، اسلام و ايمان در چند چيز با هم فرق دارد، من فرق هاش را بهتان بگويم بعد بحث‌ام را جمع كنم:
1-اما در عمق، يك آيه داريم كه كارهاتان رارنگ الهي بدهيد.
(صِبْغَةَ اللَّهِ)بقره(138)يعني رنگ الهي دادن مي‌فرمايد رنگ الهي همان اسلامِ است. اما ايمان:(فقد استمسك بالعروه الوثقي) يعني اگر تظاهر اسلام كردي همان مسلماني, اما اگر واقعاً با تمام وجود فهميدي اين ايمان است.
ببين آدم گاهي وقت‌ها يك كسي را قبولش دارد اين ايمانِ است ببين گاهي وقتها آدم يك كسي راو قبولش دارد مي‌گويد سلام عليكم همين بسش است، سلام عليكم گاهي نه غير سلام پشت سرش نماز هم مي‌خواند. گاهي نه غير از اينكه نماز مي‌خواند ازش سئوالات علمي هم مي‌كند يك خورده پررنگ‌تر. گاهي نه اصلش كمك مالي هم مي‌كند، گاهي اصلاً كفش هاش را هم جفت مي‌كند، گاهي نسلش را هم دوست دارد. مي گويد خدا رحمت كند پدرت را. چون پدرت گردن من هم حق دارد. من به او ارادت دارم.
دين لايه لايه هست. لايه‌اي در حد سلام. بعضي‌ها همين مسلمان مي‌شوند كه بيست ويكم بيايند مسجد. بعضي‌ها نه غير از اينكه بيايند مسجد در طول سال رابطه دارند، بعضي‌ها رابطه‌شان فقط سخنراني و گريه است ,گاهي رابطه مالي هم هست، گاهي رابطة عاطفي هم هست، گاهي رابطه عملي هم هست، درجه دارد.
يكي رفت خدمت آقا گفت آقا پاشو، پاشو كودتا كن اين طاغوت‌ها رو سرنگون كن، شما يار خيلي داريد از شيعيان آماده باش، حضرت يك خورده بهش نگاه كرد گفت تو هم از آن شيعيان آماده باشي، گفت بله، گفت خيلي خب برو تو تنور، گفت آقا كاري نكرديم، گفت خب پس بنشين چيزي نگو، يك نفر آمد گفت آقا برو تو تنور، تا رسيد صاف رفت تو تنور وقتي رفت تو آتش. البته آتش هم به امر امام آن را نسوزاند، گفت چند تا شيعه تنوري داريم؟ آقا گفت هيچي خداحافظ. تنوري هيچي، خداحافظ.
گاهي وقتها انسان در سلام هزار بار سلام مي‌كنند ولي ماشينت پنچر مي‌شود كنار جاده هيچ كس آن را باز نمي‌كند، تفاوت در عمل، تفاوت در عمق، تفاوت در انگيزه.
وقتم تمام شد. بسم الله الرحمن الرحيم. تو اين جلسه چي گفتيم عده‌اي پزشان بالاست عملشان كوتاهست، يعني سه تا مو بيشتر نيست. ولي صبح تا شب هي شانه مي‌كند، مشك آبش كم است ولي هي لق لق لق لق مي‌گويد خيلي لق لق مي‌كنيد ولي آب تو مشك نيست. جرق جرقش خيليه، اما همه دوزاري، پنج زاري يك اسكناس هزاري صدا نمي‌كند. افرادي كه ظرفيتشان كم است پزشان بيشتر. بعضي خانه‌ها كه تارك اللصلوه هستند جانمازهايي دارند كه يكيشان از عمره امده يكيشان از مكه آمده، يكي از سوريه امده. چنان دوختن. تسبيحش منگوله دارد. سر منگولش قلاب دارد يك مهر و تسبيح‌هايي يك وجب در يك وجب تو سجادش آينه، ناخن گير، به اندازه بقچه حمام، يعني نماز چيزي نمي‌خواند.
بسياري از افراد كتابخانه دارند مطالعه نمي‌كنند,مي گويند پوز بي خودي ندهيد، اعراب و باديه نشين آمدند قدر مارا داشته باشيد، مومنيم فرمودند به آنجا نرسيديد. شما در حد مسلمانيد. پوز ندهيد. انقلابي بودن مهم نيست انقلابي ماندن مهم است. شعارها را كنترل كنيد ,خوشتان نيايد تعريف بيجا شويد، اين درس اين آيه اين پيام را داشت.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته