1379/4/30 دعاي مكارم الاخلاق- 23، اطمينانهاي نابجا و آداب گفتگو بايگاني سالانه - 1379



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

در تفسير دعاي مكارم الاخلاق رسيديم به اين جمله كه امام سجادعليه السلام مي‌فرمايد: (وَ بِفَضْلِكَ وَثِقْت)الصحيفةالسجاديةص98 خدايا اطمينان دارم و وثوقم به فضل توست. مي فرمايد: :(وَ بِفَضْلِكَ وَثِقْت)كه فرق مي‌كند با:(وَ بِفَضْلِكَ وَثِقْت)مثال: مي‌گويد دوست دارم تو را، و يا «تو را دوست دارم » جمله دوم يعني فقط تو را و نه ديگري را ولي جمله اول ممكن است ديگري را هم دوست داشته باشد(إِيَّاكَ نَعْبُد)فاتحه(5)يعني فقط تو را عبادت مي‌كنم جمله:(وَ بِفَضْلِكَ وَثِقْت)يعني به فضل تو و مسائل ديگر هم وثوق دارم مثل پول و زور و مقام و. . . .
اطمينان‌هاي نابجا: در جامعه ممكن است مردم به چيزهايي اطمينان داشته كه صحيح نباشد.
1-حكومت خودمثل فرعون كه مي‌گفت:(أَ لَيْسَ لي‏ مُلْكُ مِصْر)زخرف(51) نمي بينيد حكومت مصر از آن من است. يا مي‌گفت:(هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي‏) نهرها از زير من جاري است.
2- به قدرت و زور خود
مثل نمرود كه به حضرت ابراهيم عليه السلام گفت زماني كه به او فرمود: پروردگار من(يُحْيي‏ وَ يُميتُ)بقره(256)مي ميراند و زنده مي‌كند او هم در جواب حضرت گفت:(أَنَا أُحْيي‏ وَ أُميت) من هم مي‌ميرانم و زنده ميكنم دو زنداني را بيرون آورد و يكي را آزاد و ديگري را دستور اعدام داد، گفت پس من هم يكي رازنده(آزاد)و ديگري را ميراندم(اعدام).
3- به مزرعه و آب و باغ
قران مي‌فرمايد: شخصي به باغ خود آمد ديد درختان سر به آسمان كشيده گفت: (ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَداً)كهف(35) گمان نمي‌كنم اينها ازبين برود.
به هيچ چيز نمي‌شود اطمينان كرد روزي ممكن است فردي در اجتماع جايگاهي داشته باشد كه به خاطر او به اطرافيان، دوستان و اقوام او هم احترام كنند و روز ديگر براي خود او هم احترامي قائل نشوند.
زماني فردي براي ضمانت هر كسي مورد تائيد بانك است و روزي به خود او هم حاضر نيستند وام بدهند.
3- تكيه به علم
به قارون گفتند: از آنچه خدا به تو داده در راه او انفاق كن گفت:(إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي)قصص(78) فقط علم(اقتصاد و مديريت) خودم وبده براي جمع اين اموال.
5- تكيه بر اولاد و مال
قرآن مي‌فرمايد:(أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً)كهف(39)شخصي به ديگري گفت: من مال و فرزندم بيشترازتوست.
6- تكيه بر حزب و باند و گروه
قرآن مي‌فرمايد: برادران يوسف گفتند چرا پدر يوسف را بيشتر دوست دارد و حال آنكه(وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ)يوسف(8)ماتيم(وگروه و حزب و دسته) هستيم(و او تك وتنهاست.
7- تكيه بر مظاهر
قرآن از قول و گفته عدهاي مي‌فرمايد:(هذاعارِضٌ مُمْطِرُنا)احقاف(24)اين ابر است كه براي ما باران مي‌آورد.
قرآن در جواب مي‌فرمايد:(بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ ريحٌ فيها عَذابٌ أَليمٌ(24)بلكه همين ابر باعث عذاب شماست.
قرآن مي‌فرمايد: به بعضي ميدهيم تا آنها را عذاب كنيم آنها فكر مي‌كنند اين نعمت است.
(إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها)توبه(55) خداوند مي‌خواهد با دادن امكانات دنيايي آنها را عذاب كند.
مثال: بچه‌اي كه فكر مي‌كند مار طناب رنگ و وارنگ است.
با مال و امكانات دنيا خواب راحت از او سلب مي‌شود در حاليكه فكر مي‌كند نعمت است براي او عذاب شده خيلي از چيزها راما نعمت مي‌پنداريم و حال آنكه نعمت است و تلخ مي‌پنداريم و حال آنكه نعمت است.
قرآن مي‌فرمايد:(وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم)بقره(216) چه بسا چيزهايي را دوست داريد كه براي شما شر است.
(وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُ)بقره(216) و چه بسا چيزهايي را كراهت و بد مي‌دانيد و براي شما خوب است.
حديث: يوسف عليه السلام زماني كه مي‌خواستند او را به چاه بيندازند، خنديد، به او گفتند حال زمان خنده است؟ فرمود: بله روزي با داشتن برادر فكر مي‌كردم كسي نمي‌تواند به من زور بگويد، حال مي‌بينم به آنها كه تكيه داشتم قاتل من شده‌اند. دختران درانتخاب همسر به فكر سه نوع سلامتي براي همسرانشان باشند.
1- سلامتي فكر 2- سلامتي خلق سلامتي بدن
دوچرخه و ماشين و زيلو و قالي مهم نيست كه پشم و نخ است. خود را فداي اين چيزها نكنيد كه علامت كوتاه فكري است، در انتخاب همسر اصل سلامتي فكر است.
قرآن مي‌فرمايد: كنيزي كه ايمان داشته و فكرش درست باشد بهتر از زن آزادي است كه سلامت فكري نداشته باشد.
داشتن علم هم با اينكه يك ارزش است مهم نيست چون ممكن است علمش بالا ولي اخلاق نداشته باشد و يا كج فكرمي كند و يا عقدهاي است. بعد از اين جمله حضرت مي‌فرمايد:(اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى)الصحيفةالسجاديةص98
همه ايرانيان اين جمله را كه در طول سالي كه در تلويزيون هستم و مي‌خوانم از من شنيده‌اند يعني:
خدايا نطق مرا به حق باز كن و به من الهام كن كه تقوا داشته باشم.
آداب نطق(حرف زدن):
الف: گفتار نرم: قرآن مي‌فرمايد:(قَوْلاً لَيِّنا)
ب: گفتار محكم و مستدل: قرآن مي‌فرمايد:(قَوْلاً سَديداً)الاحزاب(70)به كسي گفتند تو بي ديني، گفت من بي دينم مادر بزرگم روز عاشورا شله زرد ميدهد دليل دينش شله زرد مادربزرگ، اين چه ديني است؟ عمل دليل است نه شله زرد مادربزرگ
ج: گفتار آسان و قابل فهم: قرآن مي‌فرمايد: (قَوْلاً مَيْسُوراً)الاسراء(28)
د: گفتار: قرآن مي‌فرمايد: (قَوْلاً مَعْرُوفاً)نساء(5)
ه: گفتار: قرآن مي‌فرمايد:(قَوْلاً كَريما)الاسراء(23)
و: گفتار: قرآن مي‌فرمايد: (الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ)حج(24)
ز: عدالت در گفتار: قرآن مي‌فرمايد:(إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا)انعام(252)
ح: گفتار نيكو: قرآن مي‌فرمايد:(قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً)بقره(83)
نمي فرمايد: «للذين آمنوا»، «للناس » يعني با كافر هم خوب حرف بزنيد.
حديث: در جبهه يكي از لشگريان علي عليه السلام به معاويه ناسزا گفت حضرت ناراحت شده و نهي فرمودند. فرمودند:
(إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين‏): بحارالأنوارج32ص561 من كراهت دارم كه شما ناسزاگو باشيد. جنگ بله ولي فحش خير. حتي ما حق نداريم به بت پرستها فحش و ناسزا بگوئيم.
قرآن مي‌فرمايد:(وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّه)انعام(108)
به مقدسات مردم احترام بگذاريد. پس حضرت از خداوند مي‌خواهد خوب حرف بزند. واقعاً خداوند بايد حتي دراداي كلمات ما را كمك كند؟ گاهي اگر انسان را خداوند به خودش وا گذارد مي‌بيند كه دو شاخه تلفن را در برق مي‌گذارد.
من يك بار روي منبر رفتم گفتم شمر عليه السلام(خنده حضار) آقاي بالا منبر به جاي اينكه بگويد صلوات بلند، گفت يك بسم الله بلند ختم كنيد.
دزدي را بعد از بارها زندان خواستند اعدام كنند گفت بگوئيد مادرم بيايد، آمد، از مادر تقاضا كرد زبانش را دردهان او بگذارد مادر در حال اعدام فرزند نخواست تقاضاي او را رد كند اين كار را كرد. فرزند زبان مادر را دندان گرفت صداي جيغ مادر بلند شد از او علت اين كار را پرسيدند گفت: من در كودكي از همسايه تخم مرغي دزديدم مادرم مراتشويق كرد اگر نمي‌كرد امروز كارم به اينجانمي كشيد.
گاهي يك كلمه در سرنوشت افراد تأثير مثبت يا منفي مي‌گذارد. يكي از دوستان طلبه مرا دربغل گرفته و خيلي دعا مي‌كرد، علت پرسيدم، گفت شما به من خيلي حق داريد، من فراموش كرده بودم كه در چه رابطه‌اي است، گفت چند سال قبل خانه‌اي داشتم بيرون از قم و عيالوار، حدود ده نفر، مي خواستم خانه‌ام را تقريباً به يك ميليون بفروشم و داخل قم خانه تهيه كنم و اين در واقع كار درستي نبود چون اين توان نبود كه با يك ميليون جاي مناسبي را داخل قم تهيه كنم، آمدم با شما مشورت كرده شما مرا نهي كرده و يك جمله تندي به من گفتيد كه من آن زمان ناراحت شدم ود نتيجه از اين كار منصرف، ولي طولي نكشيد طرح توسعه شهر قم خياباني از جلو منزل و يكي هم از پشت منزل به اجرا گذاشت و منزل مايكدفعه از يك ميليون به حدود ده ميليون گران شد و اين به ثمره مشورت و جمله تند شما بود كه مرا از فروش خانه منصرف كرد بالاخره نمي‌دانستيم گفت فحش شما اين اثر را داشت.
گاهي تشروكلمات تنداثرمثبت دارد، اميرالمؤمنين علي عليهالسلام گاهي براي حركت دادن اطرافيان كلمه تندي رامي فرمودبد. مثل‌اي بي پدرها، مگر پدر نداريد، چقدر سست هستند لاشه‌هاي بي روح مرد نماهاي نامرد. اينكه امام خميني(ره) مي‌فرمود: ياران انقلاب زمان امامها هم نبودند، درست است چون علي عليه السلام از غصه دق كرد.
مي فرمود: آنقدر مرا پايين آوردند تا اينكه گفتند ببينيم علي يا معاويه، نطق به هدايت معنايش اين نيست كه نگويد بلكه بگويد ولي حق گر چه در قالب تشر، قرآن عباراتي دارد كه مثلاً مي‌فرمايد: (قاتَلَهُمُ اللَّه)منافقون(4) خداوند مرگشان دهد،(لَعَنَهُمُ اللَّهُ)بقره(88)مي رساند كه در جاهايي هم بايد توبيخ و سرزنش كرد، البته سرزنش روي عقده و هوي و هوس نباشد. ميگويند: بچه را دعوا نكنيد عقده‌اي مي‌شود، خير صحيح نيست ,بلكه بايد آنها دربين تنبيه و تشويق در تضاد قرار گيرند تا رشد كنند.
قرآن بر اين معنا دلالت دارد كه ميفرمايد:(وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما)بقره(8)اگرپدر و مادر تلاش كردند براي شرك ورزيدن تو اطاعت نكن آنها را. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بچه را به سوي خدا مي‌خواند و پدر و مادر به غير خدا، اينجاست كه خود در بين تضاد بايد تصميم بگيرد، در راه خدا مي‌شود با عقيده انحرافي پدر و مادرمخالفت و ملاحظه آنها را نكرد.
زهد خوب است، پس چرا فلان مسئول مملكتي، اصل براي ما اهل بيت عليهم السلام هستند اگر فلاني به راه نيست او را كنار مي‌گذاريم، به حساب دين نبايد رفتار نامناسب ديگران را گذاشت، دين محكم است بر جاي خود.
يكي از موارد نطق به حق امر به معروف و نهي از منكر است كه در جامعه كم رنگ شده است، هر كسي در موقعيت خودبايد بر اجراي اين واجب ديني اهميت بدهد، گاهي چند دقيقه موعظه و نصيحت كردن يك پزشك با مريض خودممكن است از حرف يك آيت الله بيشتر اثر بگذاردو همچنين مدير يك كارخانه با كارگرها و مهندس و بناها، هر كس اثرحرفش در جاي خود بيشتر است بايد امر به معروف ونهي از منكر كند.
درقرآن آمده كه بهترين انسانها كسي است كه مردم را به حق دعوت نمايد. آنجا كه مي‌فرمايد:(وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحا)فصلت(33) چه كسي بهتر ازآن كه مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كند. يك استاد خياطي به خوب خياطي ياد دادن به شاگردان اكتفا نكند. ومديرموفق تنها كسي نيست كه دانش آموزانش در كنكور موفق شوند، البته اين هم يك خوبي است، و خوبي ديگر اينكه ديپلمه‌هاي او تارك نماز نباشند و سرهنگ خوب تنها كسي نسيت كه سربازان فقط خوب تيراندازي بدانند، اخلاق مسأله مهمي است ما و جامعه بايد دعوت به حق كنيم. خيلي از امكانات هدر مي‌رود ما كه هر چه مي‌بينيم فكر مي‌كنيم مي‌شود بهتر از اين باشد، البته در نظام جمهوري اسلامي با توجه به قبل از انقلاب رشد كرده‌ايم ولي مسأله مهم امروز اين است كه توقف درست نيست. مقام معظم رهبري فرمودند: تحول، بايد ما دنبال مسائل جديد بوده و دو روز ما مثل هم نباشد(از جهت رشد و معنويت و اخلاق)علي عليه اسلام فرمودند: اگر دو روز شما مثل هم باشد باخته‌اي. يعني دو روز ما نبايد مثل هم باشد.
خداوند به پيامبرش مي‌فرمايد:(قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً)طه(114) خدايا علم مرا زياد كن. يعني دو روز اطلاعات مانبايد مثل هم باشد.
حديث: به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفتند دشمنان با شيوه خاصي مي‌جنگند فرمود: ده نفر بروند و مأمور شوندواين شيوه را ياد بگيرند.
به شيوه خود قانع نشويم ببينيم دنيا هم چه كار كرده. مسأله نه شرقي و نه غربي در خود باختگي است ولي در مسائل آموزش ما بايد هم شرقي و هم غربي باشيم.
اسلام فرموده: براي كسب اطلاعات به چين برويد، در آن زمان كه مسلمان نبوده‌اند براي آموزش از همه بايد آموخت.
حديث:(أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِه)من‏لايحضره‏الفقيه ج4ص394 با سوادترين مردم كسي است كه علم ديگران را به علم خوداضافه كند. نه در علم ونه درتجربه، نبايد در جا بزنيم. مقام معظم رهبري درحوزه فرمودند: اين كتابهاي درسي بايدعوض شود. چگونه حرف زدن در زمان ما و در زمان تفتاني خيلي فرق مي‌كند، الان فرم فصاحت و بلاغت عوض شده است، مقتضاي حال چيست و نحوه صحبت كردن با خلبانها و جگرفروشها كدام است و دانشجو و دبيرستاني.
يك زماني پوستين قوچان لباس زمستاني، بعد تبديل به اوركت و بعد به كت و شلوار بعد به بلوز تبديل شد. خيلي ازتحقيقات كتابها براي امروز بار ندارد و بايد عوض شود.
«نطق به حق » براي آن است كه گاهي باطلي در قالب حق و حقي در قالب باطل گفته مي‌شود. بعد مي‌فرمايد:(وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى): به من تقوا را در گفتار الهام فرما.
اشاره به چند آيه كه خداوند وقتي مي‌خواهد از كسي تعريف يا انتقاد كند كيلويي حرف نمي‌زند و فله‌اي. مثلاًمي فرمايد:(كَثيرٌ مِنْهُمْ)مائده(66) بسياري از آنها، نمي فرمايد همه آنها،(وَ مِنْهُمُ) توبه(61)بعضي از آنها،(مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ)بقره(105) بعضي ازاهل كتاب، (وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِي)توبه(61) بعضي از منافقين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را اذيت مي‌كردندبعضي از مردم مدينه(اينچنين هستند) بعضي از باديه نشين‌ها وگروهي از اهل كتاب اينچنين گفته‌اند، بعضي از يهوديها كتاب آسماني را تحريف كردند و بعضي بي سواد هستند وبعضي از آنها خوب هستند.
(مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ)الاحزاب(23) بعضي از مؤمنين وفا دار بر عهد و پيمان الهي هستند(و بعضي بي وفا)(لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ)آل عمران(172)از آنها هم كه سابقه مبارزاتي دارند الان بايد به عملشان نگاه كردكه تقوا دارند يا نه.
قرآن درباره كسي كه در كنار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم زخمي شد مي‌فرمايد:(مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ)آل عمران(172) اگر حال تقوا دارد اجر عظيمي دارد.
ممكن است در جبهه بدنش سوراخ سوراخ ولي بعد اهل گناه شده، گر چه كنار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و درجبهه و زخمي ولي بعد از آن انحراف پيدا كرده و امضاء وعكس و سوء استفاده.
ما در قرآن دو چيز داريم يكي به نام حبط و يكي به نام تكفير.
دو مثال بزنم از مرحوم فلسفي كه خداوند او را رحمت كند. ما در يك سال سه «محمد تقي » را از دست داديم محمدتقي فلسفي واعظ مشهور 2- محمد تقي جعفري فيلسوف آية الله محمد تقي ستوده استاد حوزه علميه قم كه تقريباًتمام طلاب به نزد ايشان شاگردي كرده‌اند، شايد 80 درصد از آنها، در قرآن(حَبِطَتْ أَعْمالُهُم)بقره(217) داريم،(كَفَرْنا)ابراهيم(9) هم داريم كه مرحوم فلسفي مي‌فرمودند: مثال شاگردي كه استادش را زجر داده و اذيت مي‌كندو او هم از دست اين شاگرد خيلي ناراحت است ولي يك وقت اين شاگرد به منزل استاد مي‌رود و مي‌بيند كه فرزند او در حال غرق شدن است با لباس خود مي‌پرد و بچه را نجات مي‌دهد اين كار شاگرد تمام زجرهايي كه به استاد داده پاك مي‌كند، اين را مي‌گويند «كفاره ».
و به عكس شاگردي سالها براي استاد زحمت مي‌كشد و او را راضي نگه مي‌دارد و يك دفعه مي‌زند و او را مي‌كشد، اين عمل لحظه‌اي او همه خدمات و زحماتش را از بين برد، اين را مي‌گويند(حَبِطَتْ أَعْمالُهُم).
اگر از يك آخوندي خلافي ديدي چرا آخوندها بگو اين، كارمندها و دولتيها، اين رشوه گرفت اينهم بازاريها، شهريها، روستاييها، زنهاو. . . .
در اجتماع ما رسم است از يك استاني و شهري نقطه ضعفي گفته و همه را، يك كاشاني مثل من ترسو است هرجابخواهند بگويند ترسو مي‌گويند كاشانيهاكاشاني‌ها مي‌دانيد چقدر شهيدو سردار و سرلشگرداشته‌اند، آية الله كاشاني از ماست، اگر ما از يك عرب و فارس، و ترك و لر، عجمي، يك بازاري و تهراني نمي‌شود جوك درست كرد اين درست نيست اول كه من رئيس نهضت شدم گفتند اگر به فلانجا بنويسيد ما پيكان ضرورت داريم تا به ما مي‌دهند. گفتم مي‌نويسم ولي نه ضرورت چون تا حالا هم كه نداشتيم طوري نشده. گفتند اگر ننويسيد نمي‌دهند. گفتم نمي‌نويسيم گر چه ندهند.
ساده زندگي كن وام نگير، الان خيلي‌ها كه مي‌گويند فقير، فقير نيستنداحساس فقارت و فقر دارند، ما فقير در جامعه داريم ولي آنها كه اظهار مي‌كنند خيال فقر است، مي‌ايد وام بگيرد كه تلويزيونش را رنگي كند. اين فقر است؟ و براي تخت، سالها كه نياكان ما تخت نداشته‌اند چه كار كرده‌اند، خانه كوچك، كمد را با طناب از پشت بام مي‌كشد و خانه همسايه‌ها مي‌برد، با قرض براي جهازيه، با قرض گل و طلا مي‌خرد، اينها وهم و خيال است. بي كاري داريم و جوان بي كار، اما خيلي‌ها هم هستند كه حال كار ندارند، مي گويد من با ديپلم بيل به دست بگيرم، ديپلم هم سواد است؟ قالي بافي براي يك دختر دانشجو جسارت است. بارها گفته كه ديپلم سواد نيست مثل پيراهن است كه نداشتن آن زشت است ولي داشتن آن هم افتخار نيست، ليسانس هم كتاب خوانده كه اين هم سوادنيست، كتابخانه‌اي كه ميليون كتاب دارد از هر ميليوني يك جلد كتاب خوانده، بچه به پدر مي‌گويد قلك پر پول شده نگاه كن به بانك مركزي خجالت مي‌كشي كه بگويي من پول دارم(خنده حضار)خيال ميكنيم دانشمند هستيم اگرنگاه كنيم به كتاب‌هاي نخوانده خجالت مي‌كشيم كه بگوييم با سوادهستيم. مثل اينكه مرا دعوت كنند براي جلسه‌اي بگويم من سخنران تلويزيون هستم الان براي مجلس فاتحه منبر بروم. در صورتي كه جلسه فاتحه گاهي بهتر است چون كساني گاهي به فاتحه مي‌آيند كه به مسجد نمي‌روند خوب مي‌شود تبليغ كرد كه فقط براي دوستي با مرحوم آمده‌اند، افتخار كن براي روضه خواندن ما رهبر و رئيس جمهورمان روضه مي‌خوانند، السلام عليك يا ابا عبد الله يك افتخاراست، احساس فقر است نه فقر.
برادران و خواهران اگر مي‌خواهيد جوك و طنز بگوييد، من اين سالي كه در تلويزيون بوده‌ام تمام طنزهاي من كتاب شده، مي خواهيم چاپ كنيم. خداوند در طنز به من لطف كرده، گاهي من برنامه‌هاي صبح جمعه را كوش مي‌دهم مي‌بينم من خيلي قويتر هستم مشتري هم دارد. اين كتاب بيمار و زندان است و حال كتاب علمي ندارد وهزار و يك گرفتاري، طنز هم بايد بار داشته باشد نه با تحقير يك مسلمان و عرب و عجم و كرد و ترك و لر و فارس واستاني مسخره كردن. قرآن مي‌فرمايد: ويل لكل همزةٍ لمزه: واي به كسي كه با نيش افراد را خراب مي‌كند. قرآن مي‌فرمايد: اگر پيغمبر 70 بار استغفار كند خداوند آنها را نمي‌بخشد براي اينكه اينها مؤمنين را مسخره مي‌كنند. مسخره نكنيم به دهاتي، دهاتي شرف است، كشاورز، خداوند مي‌فرمايد: شما كشاورز نيستيد ما كشاورزيم(أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ‌ام نَحْنُ الزَّارِعُونَ)واقعه(64) آقا قصه بگوييد، نه من جهان بيني و ايدئولوژي مي‌گويم و استاد معارف خداوندمي فرمايد: نحن نقصي ما قصه مي‌گوييم، و با همين قصه‌ها سلمان و ابي ذر درست شد. پيامبر و علي و امام باقر عليه السلام كار مي‌كردند.
آقاي مدير چايي براي شما آورده بگو دست شما درد نكند، نه وظيفه‌اش بوده، به او ابلاغ شده كاش درس نمي‌خواندي تكبر هم نمي‌داشتي. تقوا در گفتار از خداوند طلب كنيم.
خبر فوت فردي را به دفتر مرجع تقليد دادند، دفتر نوشت خبر فوت را به آقا داديم به شدت متأثر شدند، آقا خواستندپيام تسليت را امضاء كنند گفت من به شدت ناراحت نشدم و شايد از اين خبر ناراحت هم نشده باشم متن را عوض كردند.
مي كويند فردي عبايي به دوش گرفته كه سوراخ بود شخصي آمد گفت من مي‌خواهم به جاي اين عبا، عباي نو به شمابدهم آقا گفت حقيقت اين است كه من در منزل عباي نو دارم و يادم رفته دوش بگيرم، گفت آقا تا حالا براي فقر شمامي خواستم عبا بدهم حالا كه راست گفتي براي راست گويي شما مي‌خواهم عبا بدهم، آدمي هم هست كه بگويدوفقكم الله و بگيرد.
از صداقت چه ديده‌ايم كه دروغ بگوييم؟
خدايا: لحظه به لحظه فكر ما را در مسير رضاي خود قرار بده.
خدايا: آنچه از فكر و عمل خراب كرده‌ايم ببخش و بيامرز.
خدايا: قلب آقا امام زمان عليه السلام را براي هميشه از ما راضي و ظهورش را تعجيل بفرما.
خدايا: كشور و رهبر و ملت و مرز و بوم و عقائد و افكار فرزندان ما حفظ بفرما.
خدايا: روح انبياء و اولياء، علما و امام، نياكان و مربيان و پدران و مادران راضي و ما را پاسدار خونها و خدمتشان قراربده.
والسلام عليكم و رحمة الله و برکاته