1379/10/22 تفسير سوره يوسف (ع) - 27 بايگاني سالانه - 1379



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

ماه مبارک رمضان سوره يوسف را مي‌گفتم که رسيد تا آيه 80 که ماجرا از اين قرار بود که: برادران يوسف زماني آمدند براي گرفتن گندم يوسف طراحي کرد آن برادري که از يک مادر بودند(بنيامين) را به نزد خود نگه بدارد. مواردي در قرآن داريم که طراحي شده است.
مثل بلقيس که طراحي کرد هديه‌اي براي سليمان فرستاده تا او چگونه برخورد مي‌کند. چون سليمان نامه‌اي به او نوشت که ايمان آورد، بلقيس هم فکر کرد که ما هديه‌اي براي او مي‌فرستيم ساکت مي‌شود
و مثل اينکه موسي را شير داده و او را به دريا بيافکند طراحي بود. و مثل اينکه يوسف ليوان در گندمها قرار داد تا برادر را به عنوان دزد به نزد خود نگه دارد.
طراحي‌هاي قرآن خيلي قشنگ است در روايات هم طراحي آمده است. چون شما مي‌خواهيد قاضي شويد چند نمونه را بگويم.
آمدند خدمت آقا امير المومنين عليه السلام از بيت المال تقاضاي حق بيشتري کردند حضرت بلاي پشت بام رفته و مغازه‌اي را از بازار نشان داد و گفت مي‌شود قفل او را کشيده و اموالش را برداريم.
گفتند: آقا يعني دزدي کنيم، فرمود: شما از يک مغازه دزدي نمي‌کنيد چگونه من از همه اموال مردم بردارم اين را مي‌شود معمولي هم گفت ولي رفتن بالاي پشت بام و پيشنهاد با اشاره به مورد مي‌خواهد مسئله خوب تفهيم شود.
فردي آمد خدمت آقا اميرالمومنين عليه السلام و تقاضايي کرد حضرت فمود جمعه بيا او فکر کرد يعني جمعه مي‌دهم، آمد او را به نماز جمعه برد جمعيت را نشان داده و فرمود: تو مي‌گويي از مال اين جمعيت بدزدم، گفت آقا خواهش مي‌کنم من چنين تقاضايي نکرده بوده، فرمود: شما که چند روز قبل فلان تقاضا را کرديد، يعني من از زمان اين مردم تو بدهم.
پيرمردي وضويش اشتباه بود، امام حسن و امام حسين عليه السلام ديدند اگر مستقيم بگويند ممکن است ناراحت شود طراحي کردند که خود وضو گرفته و او را به قضاوت بخواهند. پيرمرد فهميد و گفت وضوي هر دويي شما درست و وضوي من اشتباه است.
پس در نتيجه براساس اصل شخص بودن مجازات يوسف فرمود: همان گسي که ليوا دربار او بوده بايد بماند. و به قول قرآن: « وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» انعام/164:
پس يکي از برادرها گفت: نمي‌آيم چون روي آمدن ندارم يک دفعه آن مسئله براي يوسف الان هم اين مسئله من همينجا تحصن پيدا مي‌کنم. پس ما چکار کنيم گفت:
«ارْجِعُوا إِلى‏ أَبيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظينَ» يوسف/81 «ارْجِعُوا إِلى‏ أَبيكُم» مراجعت کنيد به سوي پدرتان.
«فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا» به پدر بگوئيد که پسر تو دزدي کرده و ما شهادت نمي‌دهيم. «وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظينَ» مگر به آنچه علم داريم. و ما غيب را نمي‌دانيم. به هر حال پسر دزد در آمده است.
بالاخره باز هم بايد به درب خانه پدر رفت: «إِلَهِي هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلَّا إِلَى مَوْلَاهُ»(بحارالأنوار، ج‏91، ص‏142)
در مناجات آمده بنده فراري چاره‌اي جز برگشت داد؟ نکته‌اي است که حتي خلافکار به دامن پدر برگردد. چه با تقصير يا بدون تقصير به خانه برگرديم، اشتباه مي‌کنند آنها که از خانه فرار کرده و ديگرا را بر پدر و مادر ترجيح مي‌دهند حتي اگر پدر و مادر گفت: نماز را در خانه بخوانيد، شما به مسجد نرويد، و خداوند چنين اجازه داده.
داستان: اويس قرني عاشق پيامبر صل الله عليه و اله و سلم است که او را ببيند ولي مادر گفت که سريع به خانه برگردد. رفت و حضرت در مدينه نبود و چون به مادر قول داده بود، حضرت را نديده برگشت. براي جلب رضايت مادر، رضايت مادر را بيشتر از ديدن پيامبر صل الله عليه و اله و سلم دوست داشت زماني پيامبر صل الله عليه و اله و سلم آمد فرمود: بوي اويس قرني مي‌آيد.
نگاه به پدر و مادر عبادت و بوسيدن ميان دو ابروي مادر، دعاي پدر و مادر مستجاب است معمولاً آنها مصلحت فرزند را مي‌خواند و گاهي هم مادرها گول مي‌خورند که رفته فلان جار شربتي شيرين داده‌اند مي‌گويد: حتماً فلان پسر يا دخت، در صورتيکه دختر و پسر همديگر را مي‌خواهند. اصل اين است که پدر و مادر حکمت دارند و چند درصد شايد گول بخورند.
هيچ چيز بهتر از صداقت نيست. «إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ»
و شهادت بايد براساس علم باشد: «وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا» «وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتي‏ كُنَّا فيها وَ الْعيرَ الَّتي‏ أَقْبَلْنا فيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» يوسف/82 اگر شک داريد از اهل قريه‌اي که ما در آن بوده‌ايم مصر سوال کن و کاروانهايي که محموله غذا دارند بدرستيکه قطعا ما راست مي‌گوئيم«قَرْيَةَ» منظور روستا نيست هر کجا که عده‌اي در آن جمع باشند را مي‌گويند. «الْعيرَ» کاروانهايي که محموله غذا دارند.
در جريان يوسف فقط پيراهن خونين داشتند به عنوان شاهد ولي اينجا هل قريه و کاروان شاهد هستند.
در ماجراي يوسف گفتند «لَوْ كُنَّا صادِقينَ» يوسف/17 ولي در اينجا گفتند«إِنَّا لَصادِقُونَ» در ادبيات عرب«ان» و«اذا» و «لو» به معناي «اگر» است.
«اذا» اگري است که حتماً مي‌شود مثل «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» تكوير/1 «إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي» بقره/186 حتماً خورشيد نورش گرفته و مردم سوال مي‌کند. «ان» شايد با شر و يا نباشد مثلاً اگر زن و شوهر اختلاف داشته ممکن است باشد يا نباشد. «لو» حتي نمي‌شود مثل: اگر عمه من عمو بود «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّه» انبياء/22 اگر دو تا خدا بود فعلاً که نمي‌شود.
اگرجواني بر مي‌گشت فعلاً که بر نمي‌گردد. پس اگر شدني، شايد بشود يا نشود، و حتماً نمي‌شود «لَوْ كُنَّا صادِقينَ» يعني خود هم صادق نيستند. « إِنَّا لَصادِقُونَ» «ان» و«لام» و جمله اسميه همه براي تأکيد است.
گويند: «الخائن خائف» انسان خيانتکار مي‌ترسد، و انسان پاک محکم حرف مي‌زند «قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَني‏ بِهِمْ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ » يوسف/83 (پدر) گفت: بلکه نفس شما کار زشت شما را زينت داده است.«سَوَّلَتْ»: زينت داده يا شيطان يا نفس انسان مثل کشتن «قابيل»، برادرش «هابيل» را که «سول» دارد. با گفت زيباست که کار زشت زيبا نمي‌شود ربا را مي‌گويد: مضاربه...
مثال: گويند شخص جگر سرخ مي‌کرد گربه‌ها آمدند او داد مي‌زد بلال، بلال، فکر مي‌کرد با گفتن بلال گربه‌ها مي‌روند. خود را گول نزنيم مضاربه آن است که انسان در سود و زيان سهيم باشد. نه اينکه من اين پول را داده و ماهي فلان مقدار مي‌گريم و کار به سود و زيان ندارم که اين ربا مي‌شود، که اين از گناهان کبيره و يک درهم از آن مساوي است با زناي با مادر. و در قرآن آمده که: ربا جنگ با خداست و اينکه مردم اين کارها را مي‌کنند مجور براي‌مان نمي‌شود که انجام دهيم.
قرآن: بهشتي‌ها از جهنمي‌ها مي‌پرسند چطور شما جهنمي شديد مي‌گويند: همه فلان کار را مي‌کردند و اينکه مردم اين کارها را مي‌کنند مجوز براي ما ني شود که انجام دهيم.
قرآن: بهشتي‌ها از جهنمي‌ها مي‌پرسند چطور شما جهنمي شديد مي‌گويند همه فلان کار را مي‌کردند گفتيم ما هم «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» مدثر/45 به ساز مردم رقصيديم و گفتيم: خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو.
سوال: اگر اينها اين دفعه راست مي‌گفتند چرا پدر مي‌گويد« بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ»: کارزشت شما پيش نفستان زيبا جلوه داده شده.
جواب: علامه طباطبائي مي‌فرمايد: همه اين مسائل به دنبال مسئله اول است و آن به چاه انداختن يوسف استمثال: من شما را حل داده سرش مي‌شکند پانسمان کرده و ميوه و پذيرائي و. . . همه اين کارها درست و به جاست ولي به دنبال يک کار زشت و غلط. البته بعضي از تفسيرها چيزهاي ديگر گفته‌اند ولي من حرف علامه را بيشتر پسنديده‌ام.
مي گويند: قتلهاي زنجيره‌اي، اين هم اشتباهات زنجيره‌اي، مثل دوست شدن با يک نفر نابجا و و. . . .
سوال: «صبر جميل» چيست که خداوند به پيامبرش مي‌گويد و زينب کبري سلام الله عليها مي‌فرمايد: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»(اللهوف، ص‏160)
جواب: صبر زيبا در آنجايي است که انسان دلش بسوزد ولي چيزي بر خلاف رضاي خداوند نگويد.
قرآن: صبر کليد خوبي هاست- بهشتي‌ها که وارد مي‌شوند فرشته‌ها به آنها مي‌گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» رعد/24 دورد بر شما بخاطر صبري که کرديد. نمي فرمايد: «سلام عليکم بما صليتم و يا صمتم، بما حجتم، با زکيتم، بما امرتم بالمعروف». در جبهه صبر، در دنيا صبر، زهد، در مقابل گناه و در مقابل شهوت، عفت و در مقابل کار حرام. مثال: شکري که در همه شيريني‌ها و آبي که در همه ميوه‌ها و صبر در همه عبادتها است.
درروزه صبر براي تشنگي و گرسنگي، در عبادت و نماز، کندن از رختخواب، در مقابل مشتري که کلاه نگذاري در مقابل عصبانيت براي فحش دادن و شهوت و خود نگهداري.
بعد مي‌گويد: اميد به خدا که ما و يوسف را يکجا جمع کند بعد از 40 سال باز هم اميد دارد و همين فرزندي که اخيراً او را گرفته‌اند(بنيامين) پس هر چه زمان طولاني شود نبايد اميد به خدا قطع شود.
مثال: ما اگر کسي ده متري غرق شود او را بيرون مي‌آوريم ولي اگر وسط دريا شد مي‌گوئيم نمي‌توانيم.
ولي قدرت خداوند اينچنين نيست، اين که چند سال است بچه دار مي‌شود ولي فلاني نه 40 سال است مي‌گوئيم نسبت به طول زمان قدرت خداوند(نعوذ بالله) قيچي مي‌شود. ما مي‌گوئيم منبر خوب مي‌شود چون مطالعه، مهماني چون از همه دعوت، قدرت خدا را به قالب فکر خود مي‌بريم.
گويند: اگر به مورچه بگويي خدا چگونه است مي‌گويد مثال من دو شاخک هم دارد. فکر مي‌کند خدا شاخ دارد و هر کس به عينک خود مي‌بيند، قدرت خداوند را محدود نبينيم، گاهي افرادي چنان عزيز و افرادي چنان ذيل مي‌شوند. «وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ » يوسف/84 پدر از نزد آنها رفت.
تمام نقشه برادران اين بود که يوسف را در چاه انداخته تا پدر به آنها توجه کند «يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبيكُم» يوسف/9 عشق پدر با نابودي يوسف متوجه ما شود.
مثل: دو کانديدا که مي‌گويد: او را خراب کنيم تا رأي‌ها به طرف من بيايد تا صندوق ما پر شود در نيتجه با آن همه توطئه پدر از آنها روي گردان شد و ه ثمر نرسيد برنامه‌ها، طراحي‌ها به جايي نرسيد
حديث: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: «مَنْ أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ»(كافي، ج‏8، ص‏307)
کسي که بين خود و خدا را اصلاح کرد خداوند مذمت کنندگان او را با او خوب مي‌کند و مخالقتش طرفدار مي‌شوند. ولي اگر توطئه کرد زنده باد گوها، مرده بادگو مي‌شوند.
مثال: کدخدا را ببين ده را بچاپ و خدا را ببين دل را بچاپ، کدخدا را ده را ف خدا را دل را امام(خيني ره): اگر آبروي داشتم در راه خدا معامله کرده و جام زهر را نوشيدم.
در صورتيکه قبل از آن مي‌گفت: جنگ، جنگ، تا رفع فتنه، نه تا پيروزي، کارشناس‌ها گفتند بايد قطعنامه را قبول کنيم، فرمود: اگر آبرويي داشتم دادم، خداوند چکار کرد که استقبال از او در 22 بهمن 5 ميليون و تشييع جنازه 10 ميليون بود، اين معناي اصلاح خود و خداست.
گويند: تو نيکي مي‌کني در دجله انداز، من شيرجه مي‌روم درمي آورم.
آنقدر(يعقوب) در فراق يوسف و حال هم در فراق(بنيامين) گريه کرد تا چشمانش سفيد شد.
- معلوم مي‌شود که صبر و گريه اشکال ندارد، قبل گفت«صبر جميل» صبر مي‌کنم و از اين معلوم مي‌شود که صبر و گريه با هم منافات ندارد.
گريه خوب است و ما چند رقم گريه داريم:
الف- گريه فراق: در قرآن همين آيه «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْن» يوسف/84 که چرا يوسف را نمي‌بيند.
ب- گريه خوف: در قرآن سجدا و بکيا: در حال سجده گريه مي‌کند.
ج- گريه و شوق: درقرآن «تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» مائده/83 چون شناختند گريه کردند.
د- گريه قلابي: در قرآن يوسف را در چاه انداخته بعد گريه کردند که گرگ او را پاره کرده.
ه- گريه محروميت: در قرآن براي رفتن به جبهه و نداشتن اسب و شمشير به نزد پيامبر صل الله عليه و اله گريه مي‌کردند. پس گريه‌هايي که از روي معرفت نباشد فايده‌اي ندارد، گفتم: مفاتيح دست گرفته مي‌خواند چاپ افست گريه مي‌کند اين که گريه ندارد. شغل او گريه است که اينها فايده‌اي ندارد. با معرفت بايد باشد.
ايمان با معرفت: «يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا» آل عمران/191
«قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكينَ» يوسف/85(برادران) گفتند به خدا از ياد يوسف آنقدر مي‌سوزي که يا لاغر و فرسوده و يا از بين مي‌روي. يعقوب براساس شناختي گريه مي‌کند که فرزندان نمي‌دانند.
مثال: ما دري که داغ ديده مي‌سوزد زنهاي ديگر مي‌گويند بچه مي‌خواهي چکار کني، بهتر، مادر نشده کساني که حضرت مهدي(عليه السلام) را شناخته عشق مي‌ورزند و گريه مي‌کنند، و براي سلامتي او صدقه مي‌دهند و روزي يک يا مهدي مي‌گويند. و افرادي ديگر يک آلاسکا در مقابل دعاي ندبه و بستن و سور مي گويند: امروز روز خوشي است چون صبح کله، پاچه و يا نحس است چون دو امتحان دارم. روز خوردن خوش و روز درس ناراحت.
مثال: اگر علامه طباطبائي را شناختيم و خداي ناکرده موجب اذيت او شديم خوابمان نمي‌برد ناراحت است امام عليه السلام چون خدا را مي‌شناسد مي‌گويد: «أَنَا الَّذِي عَصَيْتُ جَبَّارَ السَّمَاءِ»(إقبال‏الأعمال، 71) من جبار آسمانها را عصيان کردم.
حاج آقا چون مي‌داند اگر چک او برگردد يعني چه خواب از سرش مي‌پرد ولي بچه‌هاي او شب راحت مي‌خوابند اگر ما درد و اشک و سوز نداشتيم علامت اين است که شناخت نداريم.
خدايا: به حق محمد و ال محمد شناخت و عشق و اشک ما را نسبت به خود و قرآنت روز به روز بيشتر بفرما مرحوم مطهري ره که حرف مي‌زد جيع مي‌کشيد و داد مي‌زد، با تمام وجود حرف مي‌زد و از دل بر مي‌آمد مثل بعضي نويسنده‌ها که گاهي علم از داخل پر شده فشار مي‌آورد به قلم اين کتاب علمي مي‌شود ولي بعضي تو خالي هستند قلم را به دست گرفته مي‌گويد چه بنويسم اين فايده‌اي ندارد.
خوشا به آهي که از درون برخيزد و چاهي که از درون آب دارد ارزش دارد نه اينکه از بيرون آب به آن بريزند اين وجدان کاري است.
بچه‌اي تکبير مي‌گفت، ادارارش گرفته بد، فشار مي‌آورد ولي تکبير را رها نمي‌کرد آخرش هم شلوارش را‌تر کرد اين وجدان کاري دارد، مسجد را نجس کرد ولي کار خود را رها نکرد. حتي اگر بسوزد و خود را نجس کند دست از کارش بر نمي‌دارد.
ما بايد از داخل پخته شويم ولي اگر ما را داغ کردند، سرد مي‌شويم ولي اگر پخته شويم خام نمي‌شويم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»