1378/4/3 مقايسه سفرهاي معنوي و مادي بايگاني سالانه - 1378



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

جلسه قبل درباره سفربحث بود که تابستان سفر زياد مي‌شود. در اين جلسه يک بحث است مقايسه بين سفرمادي و معنوي، بالاخره ما همه داريم مسافرت مي‌کنيم. مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ» انشقاق/6
اي انسان بدرستيکه تو با هر رنج و زحمت بسوي پروردگارت در حرکتي پس او را ملاقات مي‌کني.
• نيازهاي دو سفر
1. مبدا و مقصد: از کجا به کجا
ز کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود به کجا مي‌روم آخر ننمائي وطنم
توحيد يعني مبدا شناسي و معاد يعني مقصد شناسي... مي فرمايد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بقره/156
يعني از مبدا به سوي مقصد
انسان از خاک شروع مي‌شود: از جمادي مردم و نا مي‌شدم، مواد غذايي و خاک مي‌شود گندم و برنج و سبزي، بعد تغذيه والدين و بعد به صورت اسپرم، تک سلول و نطفه و بعد انسان مي‌رود تا بي نهايت.
2- در هر دوسفر توشه لازم است
بنزين مي‌خواهد هرچه سفر طولاني‌تر توشه بيشتري لازم است. اميرالمومنين مي‌فرمايد: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ»(نهج‏البلاغه، حكمت 480)
آه که چه راه طولاني در پيش داريم و زاد و توشه کم
3- در هر دوسفر مواد فاسد شدني همراه نباشد
شما در مسافرت با ماشين و قطار چيزهايي که فاسد شدني است مثل گوشت کوبيده و کتلت بر نمي‌داريد، در سفر معنوي هم نبايد آدمها و حرفهايي که انسان را فاسد مي‌کند همراه داشت، گاهي يک کلمه تاثير دارد.
خداوند رحمت کند شهيد مطهري ره را مي‌فرمود: با استادم يک شب به جلسه‌اي رفتيم حرفهايي مطرح شد وقتي از آن جلسه بيرون آمديم استادم فرمود: معلوم نيست امشب موفق بشويم به نماز شب چون اين حرفها روح ما را عوض کرده(و تاثير منفي گذاشت) افرادي هستند که مي‌خواهند گريه کنند نمي‌توانند اين حرفها و(بعضي غذاها) غذا سنگ دلي مي‌آورد، و همچنين بعضي معاشرتها، لذا گفته شده بعضي از غذاها را و دنبال هم گوشت نخوريد، (دري وري نگوييد) کلمات در روح اثر مي‌گذارد.
يک قصه: يکي گفت شما آخوندها چه چيزي کنار گوش همديگر مي‌گوييد که عروس و داماد به هم ديگر محرم مي‌شوند؟ عقد چيست؟ يک ساعت قبل حرام و بعد حلال، آقا فرمودند شما مرا دوست داري گفت: بله آقا ارادتمند شما هستم آقا حرف تندي زد و او ناراحت شده و به ايشان اعتراض کرده که اين چه شکل برخوردي ازشماست؟ آقا فرمود مگر شما قبل از اين نگفتي که شما را دوست داشته و ارادتمند هستم گفت بله، فرمود پس چرا الآن عصباني شدي، پس همان کلمه‌اي که ارادتمند را عصباني مي‌کند، حرام را هم حلال مي‌کند. به هرحال مواد فاسدشدني...
در قرآن کريم داريم: حضرت ابراهيم آمد از منطقه‌اي عبور کند ديد مردم ستاره پرست هستند فرمود:
«هذا رَبِّي» انعام/76 اين ستاره پروردگار من است.
بعد که هوا روشن شد و ستاره‌ها ناپديد شدند فرمود خير اينها خدا نيستند بلکه ماه خدا ست چون بزرگتر است بعد ديد ماه هم ناپديد شد فرمود خورشيد، خورشيد هم ناپديد شد فرمود: «لا أُحِبُّ الْآفِلينَ» انعام/76
چيزهايي که غروب و افول مي‌کنند سزاوار خدايي نيست، (مثل بستني يک بار مصرف هستند، گير ما اين است که جذب چيزهاي يکبار مصرف شده‌ايم دنيا چيزي نيست.)
خداوند رحمت کند آية الله العظمي بهاءالديني هم دوره حضرت امام(خميني) رضوان الله عليه مي‌گفت اگر در تلويزيون براي جلب دل مردم صحبت کني براي تو ارزش نيست، بعد مثال زد با يک ميمون، رقص ميمون و سخنراني تو يکجور است، مگر سخنراني با نيت خالص باشد. چند روز قبل رفتم حرم حضرت امام رضا(ع) برخورد کردم به جواني(سوپر دولوکس ديدم) زنجير طلا گردن کرده، گفتم حرام است، گفت نمي‌دانم. امر به معروف اگر کسي گوش ندهد 12 و اگر گوش داد 13 فايده دارد.
آخر يک کسي فضولها را مي‌شمرد 18، 18، 18، يه نفر گفت چرا مرتب مي‌گويي 18 گفت 19، 19، 19، (يعني تو فوضول 19 هستي) گفت چرا گفت داشتم فوضولها را مي‌شمردم ديدم يکي از آنها تو هستي.
شما در امر به معروف بگو، ممکن است بعد اثر کند، او را به فکر وادار مي‌کني، و شما هم ثواب و اجر مي‌بري واجبي را انجام داده‌اي، يک چاه کن ممکن است به آب نرسد ولي پول و مزدش را مي‌گيرد. بنايي که مي‌کند پول مي‌گيرد داخل خانه کسي بنشيند يا نه. بعد اين بنده خدا کنار من نشست گفت دليلش(حرام بودن زنجير طلا براي مرد) چيست؟ گفتم: نمي‌دانم. (خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبائي را ازاوسوالي کردند ايشان فرمود اگر بگويم نمي‌دانم اشکالي ندارد گفتند: نه فرمود: نمي‌دانم.) حديث داريم: نشانه معلم خوب اين است که سر کلاس راحت بگويد نمي‌دانم و چون شما‌ها ليسانس دبيري مي‌گيريد در آينده، راحت بگو: بسمه تعالي نمي‌دانم چنان راحت بگو که شاگردت کيف کند، من من نکن.
قرآن مي‌فرمايد: «ما أَدْري» احقاف/9 -‌اي پيامبر - بگو نمي‌دانم
«لا أَعْلَمُ» انعام/50 -‌اي پيامبر... بگو نمي‌دانم
«إِنْ أَدْري» جن/25 -‌اي پيامبر... بگو نمي‌دانم
شاگرد هم در اين حال به شما علاقه مند مي‌شود مي‌گويد معلم صداقت دارد. وقتي هم بگويي مي‌دانم خوب گوش مي‌دهد.
گفت چرا زنجير طلا بر مرد حرام است گفتم: نمي‌دانم. ولي آن کسي که گفته، خداست خداوند وقتي مرا خلق کرده يك چيزي که مي‌گويد، يک دکتر وقتي نسخه مي‌دهد، چون او آزمايش و معاينه، و از درون مريض اطلاع دارد، و از عوارض هم اطلاع دارد وقتي مي‌گويد قرص را دو نيم کن مي‌گوييم چشم، لازم نيست همه جزئيات نسخه را مريض بداند.
4- در هر دو سفر از جاده آزمايش شده برويد
اگر در راه و مسيري راننده‌اي گفت اخيرا جاده جديد هم که اطلاع از تکميل شدن او نداريم هست هيچ کس موافق به پيمودن راه نمي‌شود. انسان عاقل راههاي طي شده و تجربه شده را مي‌رود مملکت ما امتحان کرد دستش را گذاشت به دست(آخوند) امام(خميني ره) از رژيم شاه بيرون آمد حالا ميخواهي دستت را در دست چه کسي بگذاري، امام(خميني ره) را امتحان کرديد اگر بد امتحان داده دستت را بيرون بياور و اگر خوب امتحان داده پس چرا مراد عوض مي‌کني، اين حداقل است. بگو هشت سال جنگ به جبهه رفتي؟ از کجا معلوم اگر مشکلي پيدا شود دوباره اين آقا نرود «جا که در موقع جنگ و بمباران(براي آرامش و آسايش) رفته بود، حالا آمده سخنراني مي‌کند(آروغ مي‌زند) هشت سال جنگ فرار کرد حالا هم ادعا دارد و دست در دست کسي مي‌گذاريم که امتحان داده است و اين امتحان نداده(يا از امتحان به در آمده) پس راههاي امتحان شده را برويم.
5- در هر دو سفر دزد وجود دارد(مواظب باشيم)
حديث داريم: «قُلْ لِعِبَادِي لَا يَجْعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّهُمْ عَنْ ذِكْرِي وَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي وَ مُنَاجَاتِي أُولَئِكَ قُطَّاعُ الطَّرِيقِ مِنْ عِبَادِي إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ عِبَادَتِي وَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِمْ»(تحف‏العقول، ص‏397) (دانشمندي که گرفتار و شيفته دنيا باشد پس باز مي‌دارد مردم را از ياد و ذکر من اينها دزدان راه بندگان من هستند)
پس دانشمند بي تقوا هم دزد سر گردنه(راه اعتقاد مردم) است.
قرآن مي‌فرمايد: (همه حفظ هستيد مي‌دانيد.... نمي‌دانيد)
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» نحل/43 سوال کنيد از اهل ذکر اگر نمي‌دانيد.
چرا فرموده اهل ذکر؟ : حق اين بود که بگويد «فَسْئَلُوا أَْلعلماءَ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» از علما سوال کنيد اگر نمي‌دانيد. چون جاهل بايد به عالم رجوع کند، البته از جمله «إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» معلوم مي‌شود که اهل ذکر بايد عالم باشد.
نتيجه اينکه: مي‌خواهد بگويد دست بگذار در دست عالمي که اهل ذکر يعني اهل نماز باشد چون مي‌فرمايد: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» طه/14 نماز را بپا داريد براي ياد من.
و اهل قرآن بايد «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» حجر/9 بدرستيکه ما نازل کرديم ذکر(قرآن) را
يعني عالمي باشد متقي و عالمي که باتقوا نباشد هم دزد است چون يکي فرش مي‌دزدد و يکي فکر، فکر دزدي از فرش دزدي خطرش بيشتر است.
(براي خودم تازگي داشت که اين «أَهْلَ الذِّكْرِ» نمي‌داني سوال کني ولي نمي‌گويد از عالم سوال کني، معلوم مي‌شود هر عالمي استاندارد نيست، آخر رب گوجه که استاندارد ندارد دانشمند استاندارد)
6- در هر دو سفر کند و تند ممکن است مسير پيموده شود
يکي با پاي پياده و يا دوچرخه يکي هم با ماشين، يکي جوان(با استعداد و زمينه دار است) ره صد ساله را يک شبه مي‌رود.
يک داستان: يکي از علما قبل از حضرت امام(خميني ره) بنام سيد عبدالهادي شيرازي از هم دوره‌هاي آية الله اراکي و گلپايگاني و شايد هم پير‌تر بود يکي از علماي قم که 14 سال شاگردي اين مرجع بزرگوار را کرده بود، از ايشان پرسيدم از استاد خاطره‌اي را بفرماييد ضمنا داستان خاطره را هم براي شما بگويم که دفاتر مقام معظم رهبري در دانشگاه و عقيدتي سياسي، زندانها، کارخانه‌ها و دبيرستانها، يکي از چيزهاي جالب اين است که بگوييم خاطرات پنج سطري بنويسند آنقدر خاطره هست، ما در ستاد اقامه نماز به بچه‌ها گفتيم خاطره بنويسند آنقدر نوشتند که قابل فيلم است، هرکس خاطرات شيريني دارد، دانشجوها در خوابگاه دور هم نشسته‌ايد. هر کس يک خاطره شيرين بگويد، که خيلي جالب است
قَالَ النَّبِيُّ ص: «خُذُوا الْعِلْمَ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ»(عوالي‏اللآلي، ج‏4، ص‏78) بگيريد علم را از دهان مردان(يعني خاطره) خاطرات تلخ يا شيرين، خلاصه گفتم يک خاطره بگوييد.
گفت: ايشان روزي درس مي‌داد طلبه‌اي اشکال کرد ايشان جواب داد باز هم اشکال تا اين طلبه شروع کرد به مطالبي از قبيل اينکه ايشان مطالعه نکرده، تحقيق ندارد چشمهايش را از دست داده- چون ايشان آخر عمر چشمهايش را از دست داده بود- اشکال تراشي را ادامه داد تا پايان درس، بعد دوباره آمد خدمت استاد که بالاخره شما اشکال مارا پاسخ صحيح نداديد استاد هم فرمود بنشينيد و اما جواب شما يک و دو و سه و چهار و. . . تا 14 جواب به اشکال او داد اين طلبه و شاگرد خيلي خجل شده و تعجب کرد، ما تعجب کرديم علت را از استاد پرسيديم که چرا موقع درس اين جوابها را نداديد که همان موقع قانع شود، ايشان فرمود موقع درس هم اين جوابها در ذهنم بود ولي فکر کردم که اگر همه اين جوابها را بدهم يکي خودم مغرور شوم و ديگر اينکه اين طلبه خجل و خورد شود مقابل ديگران، اين از يک مرجع هشتاد ساله.
اماداستان کسي که يک شبه راه صدساله مي‌رودپاي تلويزيون نشسته بودم درايام جنگ از يک نفر سوال کردند: شما تا حالا چند مين خنثي کرده‌ايد، هرچه گفتند او جواب نداد علت پرسيدند گفت مي‌ترسم بگويم نوجوان هستم مغرور شوم فردا که به شهر و منطقه رفتم همه بگويند اين همان است که چند مين خنثي کرده، وشيرين کاري کرده، من مغرور شوم، آقا سيد عبدالهادي شيرازي در 80 سالگي به فکر غرور و نوجوان هم در 15 سالگي به فکر غرور. و چطور شد يك بچه 13 ساله نارنجک به کمر مي‌بندد و امام خميني ره) مي‌فرمايد رهبر من اوست. و خداوند زني را مثال مي‌زند به عنوان امام براي همه مردان عالم، مي‌فرمايد: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» تحريم/11.
خداوند مثال زده براي همه آنها که ايمان آورده‌اند زن فرعون را، که اين همه طلا و کاخ ديد جذب نشد پس يک وقت يک زن رهبر همه مردها مي‌شود.
7- در هر دو سفر بايد مجهز باشد
در سفر مادي چرخ ماشين بايد عاج داشته و انسان هم تقوا بعضي موارد زنجير چرخ لازم است تا ماشين سر نخورد، يا دوست همراه را بگويد تا در مسير مواظب او باشد.
خداوند رحمت کند من يک هم اطاقي داشتم 10 سال با هم بوديم از 14 تا 24 سالگي، که من نه تنها حرام بلکه مکروه هم از او نديدم چون او ده سال از من بزرگتر بود با هم قرار گذاشتيم که من جوان هستم و ممکن است سرخورده و خلاف کنم او تذکر دهد و حتي اگر من خلاف و دروغ گفتم بزند به دهن من، يک روز نشسته بوديم صبحانه مي‌خورديم گفتم آقاي مشرقي(اسمش مشرقي بود) چرا اينقدر شکر ريخته‌اي به چاي، تا اينچنين گفتم زد به دهان من، گفتم چرا گفت شکر نريخته‌ام خاک قند بوده، (حتي نسبت به اين مقدار خلاف گفتن هم حساسيت نشان داد)گفتم آقا اگر من دري وري گفته بودم، گفت شما چرا قضاوت عجولانه کردي گفتم آنقدر نگفته بوديم، اينقدر سخت نگيريد قيمت تعاوني حساب کنيد که ما مشتري باشيم، دينداري را جوري بازار آزاد حساب مي‌کني که فقط خودت بايد عمل کني ديکه فرق بين شکر و خاک قند زياد نيست، ديگه اين مقدار زيادي است، ولي بايد بگوييم که واقعا مواظب بود و من ده سال يک کلمه خلاف از او نديدم، خيلي مواظب بود.
مثلا در خوابگاه به دوست خود بگويم که مواظب من باش من ممکن است عصباني شوم و تصميم نابجايي بگيرم و...
8- در هر دو سفر علم لازم است
آنها که بي سوادند و بدون علم کار مي‌کنند کارشان غلط است.
يک کسي آمد نزد من گفت آقاي قرائتي جاي شما خالي بود مکه بودم ماه رمضان از شب تا صبح نماز تراويه خواندم چون اهل سنت نمازي دارند به نام تراويه که مستحب است ولي با جماعت مي‌خوانند و ما به فتواي امام خميني(ره) در نماز واجب به آنها اقتدا مي‌کنيم و نماز تراويه را بدعت مي‌دانيم و خواندن آن راحرام، او به هواي اذان و تلاوت خوب آنها 30 شب رمضان در جماعت اين نماز شرکت کرده بود و من گفتم 30 شب گناه کرده‌اي، ما نماز تراويه نداريم، اين بنده خداشب تا صبح کار حرام کرده حالا آمده بود افتخار مي‌کرد. گاهي مواقع: اين ره که قومي روي درست نيست، است.
9- در سفر مادي و معنوي احتياج به چراغ(نور) داريم.
«إِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 154)
(پس بدرستيکه عالم بغير علم مثل سير کنده و مسافري است که راه را گم کرده و هر چه جلو مي‌رود از راه اصلي دور مي‌شود)
10- در سفر مادي و معنوي احتياج به پليس و مراقب داريم
پليس براي امر و نهي به خلاف(قانون) و عالم و انبياء و امام براي امر به معروف و نهي از منکر، راهنما لازم است.
11- در هر دو سفر وظيفه عمومي است نسبت به نهي از خلاف و تشويق به معروف
اگر مردم ديدند يک راننده در يک خيابان خلاف مي‌آيد با بوق و نور تذکر داده و با او برخورد مي‌کنند، با بوق و چراغ اعصاب او را خرد کرده، مي‌گويد کاش نمي‌آمدم. اين يک وظيفه عمومي است که به خلافکار تذکر داده و حالش را بگيرند نبايد گذاشت خلافکار و گناهکار کيف کند، در امر به معروف و نهي از منکر لازم نيست او گوش بدهد همينکه حال او گرفته مي‌شود و چوب لاي چرخ گذاشتن هم يک کاري است و اين وظيفه عمومي در کارها و خلافهاي سفر معنوي هم هست. البته يک وظيفه هم افراد خاص دارند(مثل پليس که جريمه مي‌کند و برخورد)
12- در مسافرت مادي و معنوي موانع را بايد از سر راه برداشت
مثلا کوه ريزش کرده راه بسته مي‌شود وزارت راه رفع مانع مي‌کن و همچنين در سفر معنوي لذا قرآن مي‌فرمايد: «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ» توبه/12 رهبران کفر را بکشيد.
اينها مانع سر راه هستند گاهي يک خان و گاهي کدخدا مانع سر راه هستند و يک آدم فتنه انگيز و کسي که سمپاشي مي‌کند با قلم و بيان در روزنامه‌ها، براي مردم حواس پرتي کرده و از نظر قانوني هم نمي‌شود برخورد کرد. آخر مملکت ما طوري است که افرادي با قلم و بيان در روزنامه کار خود را کرده و جاي پا هم نمي‌گذارند مثلا از خودم بگويم، مي‌خواهم شما را خراب کنم مي‌گويم اين چه جوان خوبي است و امام اينکه مي‌گويند اين بهايي است من تحقيق کرده‌ام بهايي نيست، مي‌گويم بهايي نيست ولي به همه هم گفته‌ام که او شبهه بهائيت دارد، حواس همه را پرت مي‌کنم که مي‌گويند اين هماني است که مي‌گويند بهايي نيست، يعني بهايي. . . حالا اگر هم بگويند چرا گفته‌اي مي‌گويد من گفته‌ام نيست، در هيچ تبصره‌اي هم نيامده که اين خلاف است، مي‌گويد من که چيزي نگفته‌ام گفته‌ام؟
همچنين چيزي وجود ندارد ولي او را هم خراب کرده است.
در روزنامه مي‌نويسند گفته مي‌شود چنين و چنان شده، با کمال تاسف اين مطالب هست.
در سفر مادي برف و غبار مانع را برف پاک کن از جلو چشم انسان پاک کرده و ديد انسان را باز و موانع را برطرف مي‌کند در سفر معنوي هم برطرف کننده موانع نمازو دعا(گريه) است.
در حديث داريم: «دل انسان هم مثل آهنگ زنگ ميزند. . . »
زنگ دل را هم بايد پاک کرد، انسان هم سنگ دل مي‌شود اما گاهي سر قبر شهدا ميرود و با فقرا نشسته و يا بعضي فيلمها را مي‌بيند، يکي از کارهاي مهمي که صدا و سيما مي‌کند و بايد هر هفته انجام دهد اينکه هفته‌اي يکي از فيلمهاي جبهه را بچه‌هاي جبهه مي‌بينند، يادمان نرود، همين دانشگاهي که چند هزار دانشجو الآن دارد و شما هستيد و بچه مسلمان فردا بيرون مي‌شويد به من گفتند که اينجا از براي بچه‌هاي مستشاران امريکايي بوده با کلاسهاي بزرگ و امکانات ازقبيل اينکه حتي اگرخواستند به بچه‌ها درس فيل را بدهند بتوانند خود فيل را هم بياورند سر کلاس بگويند فيل اين است يعني براي صد تا بچه چند هکتار زمين و چه ساختمانها، يادمان نرود چه بوده و چي شده، گاهي انسان يادش مي‌رود،
(يکي رفت زغال بخرد، گفت زغال يک نفره مي‌خواهي يا دو نفره و زغال دو نفره ارزان‌تر از زغال يک نفره است، مشتري تعجب کرد که چه فرقي است جواب داد که زغال يک نفره وقتي روشن شد تا آخر روشن است ولي دو نفره وقتي گذاشتي روي قليان يکي بايد بکشد يکي هم باد بزند و الا خاموش مي‌شود.)
افرادي هستند زود غافل مي‌شوند از انقلاب و خدمات و آثار، به پدر و مادر مي‌گويد شما براي من چه کرده‌ايد؟ آنها نان مفت دادند به شما خوردي با سواد شدي، حالا گردن کلفتي مي‌کني به آنها و از ميوه‌هاي همين روستا استفاده کرده‌اي حالا به روستايي مي‌خندي حق دارند به گردن ما، کارمند شهرداري اگر زباله‌ها را جمع نکنند در ميکروب غرق مي‌شويم.
حق حيات دارد بر ما، تحقير مي‌کنيم، همينکه انسان مغرور و سنگدل مي‌شود بايد غبار روبي شود و به خودش برسد.
لذا امام کاظم عليه السلام فرمود: «هر شب موقع خوابيدن محاسبه کنيد که امروز چه کرده‌ايد »
از خود غافل نشويم، در قرآن داريم: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» حشر/19 خدا را فراموش کردند پس خود را هم فراموش کردند. اولين سيلي که انساني از غفلت مي‌خورد اين است که جايگاه خود را فراموش مي‌کند، وقت تمام شد و ما کاري نکرديم.
13- در سفر مادي برج مراقبت هست در سفر معنوي هم بايد باشد
هواپيما شب و در هواي نامناسب حرکت نمي‌کند و موقع حرکت از برج مراقبت سوال مي‌کند، در فضاي شفاف انسان خوب مي‌تواند حرکت و پرواز کند، روح انسان هم بايد شفاف بايد، اگر در روح و دل انسان کينه باشد، هرچه هم باسواد باشد مثل يک استخري که سگ مرده در آن باشد، چون لاشه مرده در آن است هرچه هم در آن آب بريزي باز هم(بوي تعفني مي‌دهد) اول ظرف را بايد شست بعد در آن شير ريخت. لاشه را بيرون بياور بعد آب بريز، موانع دروني را بيرون بينداز، بعد زمينه حرکت ايجاد مي‌شود.
14- در سفر مادي لاستيکها تنظيم باد مي‌شود در سفر معنوي هم انسان بايد تنظيم شود.
گاهي انسان را غرور مي‌گيرد.
يکي از اساتيد دانشگاه که اگر نام ببرم همه او را مي‌شناسيد مي‌گفت من ايستاده بودم به نماز اساتيد ديگر به من اقتدا کردند يک وقت غرور مرا گرفت که به من اقتدا کرده‌اند، گفت رکعت دوم يادم رفت بايد چه بگويم چنان خداوند حال مرا گرفت و تنظيم باد کرد. گاهي خداوند حال گيري مي‌کند براي تنظيم.
يکي از منبرهاي تهران که خيلي مهم است مي‌گفت هروقت من در بازار تهران منبري روم توي مسجد که پر مي‌شود بازارهاي اطراف هم فرش پهن کرده مي‌نشينند، يک دهه مرا دعوت کردند براي منبر شبها ياد و ياله وشش آمدند باني التماس به مردم مي‌کردند که آبروي من رفت نمي‌آمدند خداوند يک حالي از من گرفت.
اينها خيلي قشنگ است، گوشمالي‌هاي خدا. خداوند هرکه را دوست دارد حالش را ميگيرد که او را به خودش بشناساند، تو اين هستي و شايد گاهي اسم خود را هم فراموش کني.
فردي آمد خدمت امام رضا عليه السلام براي سوال کردن در مورد دين خيلي طول کشيد حضرت(ع) از او خواست که شب مهمان باشد و بماند، غذا خوردند و خوابيدند مي‌گويد من از زيادي خوشحالي خوابم نمي‌برد که حضرت براي من غذا آورد و من شب در منزل ايشان مهمان هستم و فردا همه را خبر دار خواهم کرد که امام(ع) يک وقت درب اطاق را زد و فرمود فلاني تو را غرور نگيرد که امشب مهمان من هستي چون:
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» حجرت/13(گرامي ترين شما نزد خدا باتقواترين شماست)
ارزش تو به تقواست که مغرور نشوي، او را تنظيم باد کرد،
15- هر دوسفر مادي و معنوي گاهي به صورت فردي و گاهي اجتماعي است.
مثل ذکر «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» فردي است ما دستجمعي نداريم و همچنين نماز مستحبي به جماعت نمي‌شود پس گاهي فردي و گاهي دستجمعي و گاهي به استتار(و مخفيانه) باشد.
16- در هر دوسفر با خلاف ترس و دلهره است
در مسافرت مادي اگر راننده‌اي مي‌ترسد براي قاچاق و سرعت بالاتر و محاز و قاچاقچي و يا بنزين ندارد لذا ترس و دلهره دارد، در سفر معنوي هم قاچاق و خلاف گناه است حرامخواري، پس مواظب باشيم.
يک مطلبي هست بنا دارم زيادي تکرار کنم دو تا مشکل مهم هست کسي هم نمي‌گويد، البته گفته‌ام مرتب خودم تکرار کنم، در مملکت ما الان پولهايي را مي‌گيرند بنام مضاربه، » بسم الله الرحمن الرحيم » هشتاد در صد آن دروغ و رباست، معناي مضاربه به اين است که يک ميليون مي‌گيريم با آن کاسبي مي‌کنم سود بود با هم مي‌خوريم، سود نبود نمي‌خوريم، اين مضاربه است نه اينکه مي‌گويند يک ميليون مي‌دهيم ماهي 40 تومان بده خواستي بخور و خواستي نخور اين رباست که يک درهم ربا مثل زناي با مادر است، راحت ربا مي‌خورند توي مملکت ما، اسمش را مي‌گذارند مضاربه، مضاربه نيست ماست ماليزه است، ماست مالي، روغن مالي، مواظب باشيد.
يکي هم به برادرهاي کشاورز بگويم: گندم از 800 کيلو رد شد بايد زکات بدهي، زکات مثل نماز واجب است. (من در همه فيلمهاي تابستاني يک کلمه از زکات گفته‌ام اگر در تلويزيون و روزنامه‌ها نيست فرداي قيامت بايد جواب بدهند، تمام روزنامه‌ها براي اين است چه کسي بيايد پايين و برود بالا تمام روزنامه‌ها سياسي شده، يکي از آنها دو سطر براي زکات نمي‌نويسند مثل اينکه زکات ازدين نيست با اينکه در قرآن 27 آيه براي زکات داريم، با اينکه روزه و حج و خمس يک آيه(براي وجوب آنها) دارد، يک کلمه نمي‌نويسند، و گندمها مي‌ماند زکات نداده شما کشاورزها کار به خطبه‌هاي نماز جمعه و روزنامه‌ها نداشته باشيد اگر نگفتند، شما اگر ماه را ديديد فردا عيد است شما خودت يک آدمي، چه علما بگويند يا نگويند، کساني که گندم به سيلوها مي‌فروشند به خود و قيامت بايد زکات را بدهند، دادند، دادند، ندادند، ندادند، براي اينکه ما نه زکات بده و نه بگير هستيم، ولي مناطقي که زکات جمع کرده خيلي کارها کرده‌اند سال گذشته 6 ميليارد تومان زکات جمع و صدها موسسه خيريه ساخته شد، از جهاز دخترها تا درمانگاه و دبستان، خداوند به شما ده کاميون گندم داده يک کاميون زکات بده 15 کيلو و 10 کيلو و 20 کيلو و يک کيلو، (در عوض) يک باران به وقت مي‌آيد خداوند جبران مي‌کند و يک آفت بيايد حال گيري مي‌کند، ريش ما در درست خداست، پس زکات واجب و مضاربه واقعي که نه ربا باشد اسمش را عوض کنيم که درست نمي‌شود.
گفت داشت کباب درست مي‌کرد گربه آمد گفت بلال، بلال، بلال، فکر کرد اگر به کباب بگويد بلال گربه ميرود رباست، مضاربه، مضاربه که درست نمي‌شود کار انسان به کجا مي‌رسد که مي‌خواهد کلاه سر خدا بگذارد مي‌فرمايد: «يُخادِعُونَ اللَّهَ» بقره/9 با خدا خدعه مي‌کنند.
با خدا که نمي‌شود خدعه کرد شما سر دکتر را نمي‌تواني کلاه بگذاري، تجويز شربت مي‌کند شما سرشيشه شربت را خالي کرده بعد مي‌گويي خورده‌ام اين کلاه سر دکتر نيست، مريض خوب نمي‌شود و سالم نمي‌شوي، اين زرنگي نيست.
مي‌فرمايد: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ» آل عمران/54 (آنها فکر مي‌کنند ولي خداوند مکر آنها را پاسخ مي‌دهد) بگويم شما در شبانه روز مي‌گويند 10 دقيقه با خدا حرف بزن شما 50/23 ساعت پنجاه دقيقه با ديگران حرف زدي چطور 10دقيقه حاضر نيستي با خدا حرف بزني، 4 ساعت فيلم ديدي 5 دقيقه نماز نخواندي چه جواب داريم.
17- همراه داشتن لوازم يدکي در هر دوسفر
در سفر مادي مثل چرخ و حک و زنجير چرخ، چراغ قوه، بد نيست دقيقه آخر اين را بگويم که اگر ما خواستيم سفري برويم دو يا چهار اتوبوس آماده مي‌شوند براي حرکت يکي چرخ زاپاس و زنجير و چراغ قوه، طناب، آفتابه و شيلنگ و نايلون و حصير وکلت بر مي‌دارند دو تا ماشين همه اينها را بر نمي‌دارند، اگر خطري و مشکلي نبود اتوبوس که اينها را برداشته چه ضرري کرده؟ هيچ چهل مسافر، چهل تا 70 کيلو 20 کيلو هم لوازم اگر خطري و مشکلي بود ماشيني که اني امکانات را برنداشته چکار کند.
اما سفر معنوي ناهار ماه رمضان را دوساعت ديرتر، شنا هم که مي‌رويم قصد غسل جمعه و آب هم که به صورت ميريزيم قصد وضو کنيم و 10 دقيقه هم نماز مي‌گوييم اگر قيامت بود تعاوني مي‌گيريم که همه مشتري شوند، شل مي‌گيريم که همه بيايند به ميدان، که شايد باشد يا نباشد اگر قيامت نبود مسلمانها که اين اعمال را انجام داده‌اند چه ضرري مي‌کنند اما اگر قيامت بود که به هزار و يک دليل هست کسي که انجام وظيفه نکرده چه خاکي به سر خواهد کرد عقل مي‌گويد بايد انسان در مسير احتياط کند،(احتياجات را با خود ببرد)
پيرها بيشتر به فکر باشند سفر معنوي شما نزديک است البته انسان در قبرستان که مي‌رود بيشتر عکس جوان مي‌بيند ولي در عين حال بايد مواظب باشيم که داريم مي‌رويم و دست خالي نرويم، ذخيره ببريم، خير زاد تقواست، رابطه ما با خدا تنگاتنگ باشد از درآمدها خمس بدهيم خداوند 2 ميليون داده 400 هزارتومان خمس بدهيم، نمي‌دانيم چقدر فقير داريم يعني يک چادر دارد اسم يک دختر ار شيفت صبح ويکي را بعد از ظهر مي‌نويسد که مي‌خواهم يک مقدار کوتاه بياييم تا چهار نفر چادري و 4 نفر داماد شوند. روز قيامت گرفتار هستيم.
خداوندا در اين سفرهاي معنوي هم ما را از غافل‌ها قرار مده.
در فهميدن و فکر کردن و عمل کردن لحظه به لحظه دست ما را بگير.
از سفرهاي معنوي شرکت در جمعه و جماعات است.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته