1378/4/10 پيامبر اسلام (ص) بايگاني سالانه - 1378



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

پخش بحث در ميلاد و تولد پيغمبر(ص) و امام صادق صلوات الله عليهما است، عيد بزرگ را تبريک مي‌گويم و خدا را شکر که ما از امت محمد(ص) و افتخار داريم که ما مسلمان هستيم.
درباره پيامبر(ص) نمي‌دانيم چه بگوييم و از کجا بگوييم. امتيازاتي که اسلام و پيامبر(ص) دارد منحصر به فرد است. هيچ مکتبي آغاز کلامش از علم نيست، اولين آيه‌اي که بر پيامبر ما(ص) نازل شد: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ» علق/1(بخوان به اسم پروردگارت او که خلق کرد) دين ما با «اقْرَأْ» شروع شد «بخوان» اين از امتيازات است.
و هيچ مکتبي مثل اسلام نيست که بعد از 14 قرن بازهم کلامش تازگي داشته باشد و نتوانند بگويند حنايش رنگ ندارد، کلامي در اوج و مثل اينکه بگويي مثل خورشيد مي‌درخشد بالاتر از اين کلامي نيست که درخشندگي آن بيش از خورشيد باشد و يا نياز ضروري انسان به اکسيژن و آب، ضروري‌تر از اين دو نيازي براي انسان پيدا نمي‌شود که انسان مثال بزند، گاهي بعضي از کلمات(و جملات) حرف اول و آخر همين است.
بعد دستوراتي که اسلام داده، دستورات برجسته و زنده، انسان واقعا افتخار کرده و کيف مي‌کند که مسلمان است(و آنها که مسلمان نيستند اگر مقايسه کنند خجالت مي‌کشند که چرا مسلمان نيستند مگر انسان سرش پيش باشد. يک وقتي دوستي داشتيم مي‌گفتند چرا تنها راه مي‌روي، گفت من با فلاني که راه مي‌روم معلوم مي‌شود که زشت هستم، معلوم است کوتاه هستم، ولي تنها که بروم معلوم نمي‌شود. گاهي وقتها افراد اگر مقايسه کنند معلوم مي‌شود چه مي‌شود.
در اين جلسه بنا داريم کمي از تصميمها و مديريتها و برخوردهاي پيامبر(ص) را بگوييم.
اول: چشيدن مشکلات از آغاز زندگي
مسئله يتيمي پيامبر(ص)، يک رهبر وقتي خود چشيده باشد مشکلات را مي‌تواند خوب با مشکلات برخورد کند. خداوند مي‌فرمايد: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى‏» ضحى/6. (آيا تو را يتيم نيافتيم) يعني يتيمي را چشيده‌اي.
«وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‏» ضحى/8 يعني خودت فقر را چشيده‌اي. يک مدير وقتي مشکلات را خود چشيده مي‌تواند هم خوب برخورد کند.
• محل تولد کجاست؟
جايي که هيچکس حال اينکه مفت(مجاني) هم برود زندگي کند ندارد، در يک منطقه داغ که نه مراکز ديدني و نه طبيعي و رفاهي، دارد.
• غذاي او چيست بعد از تولد؟
بايد زني به او شير بدهد که در عمر خويش شراب نخورده باشد، و تغذيه او حساب شده باشد شرائط مختلفي در همه مراحل زندگي از جواني و نوجواني و...
کتابي را در اين رابطه موسسه در راه حق چاپ کرده بنام نگرشي کوتاه بر زندگي پيامبر(ص) اين از کتابهاي بلعيدني است، چون ما سه رقم کتاب داريم.
1- بلعيدني 2- جويدني 3- چشيدني- مکيدني
کتاب جيبي کوچکي که بايد بلعيد و شايد مطالعه آن بيشتر از يک ساعت و نيم نشود و خيلي خوب بررسي کرد. يکي از اشکالاتي که دشمنان کرده‌اند که اسلام با زور شمشير پيشرفت کرده. همه جنگها را نام برده، احد، بدر، احزاب، خندق و... بعد مي‌فرمايد همه جنگهايي پيامبر(ص) چند صد شهيد داشته و مکتب و اسلامي که با چند صد شهيد(در مقابل آنهمه دشمن) رشد کرده اين مکتب زور است؟ بعد آماري مي‌دهد از: «وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» نصر/2 فوج، فوج(و گروه، گروه) مسلمان مي‌شدند اينها کدام با شمشير بوده، و بالاخره يکسري اشکالات اساسي را خوب جواب مي‌دهد. اين کتاب، کتاب خوبي است که درباره زندگي پيامبر(ص) نوشته شده.
يعني: مديران از نظر مديريت بايد زندگي آن حضرت را مطالعه و روانشناسان از نظر روحي، برخوردها، و زندگي خانوادگي، مثلا چه طور ايشان بازنهاي متعدد با افکار مختلف زندگي مي‌کرد.
يکي از زنهاي آن حضرت باکره و بقيه پير بوده‌اند و داغ ديده و تا 53 سالگي يک زن بيشتر نداشت، اگر انسان اهل شهوت باشد بالاي 53 سال که شهوت ندارد اگر نعوذبالله انسان اهل شهوت باشد زن جوان مي‌گيرد نه پير، آن هم مثل زناني که مثل يکي از آنها مسلمان شده او را از فاميل و قبيله بيرون کرده‌اند، حضرت او را داد(به ازدواج درآورد) با مردي که او هم شهيد شد گفت: نه در غربت دلم شاد است نه رويي در وطن دارم.
همسر شهيد قوم و قبيله هم او را پناه نمي‌دهند، آدمهايي که از نظر روحي ضربه فني شده‌اند. (حالا اسم نمي‌برم آبروريزي مي‌شود يکي از زنها بد اخلاقي مي‌کرد، پدرش به او گفت که من تو را به زور به پيامبر(ص) داده‌ام(حاضر به ازدواج شده) يعني آنقدر بد گل بود که در خانه مانده و هيچ کس حاضر به ازدواج با او نبود، پير و بدگل)
حالا اين را سلمان رشدي بيايد به طنز بکشد قصه را، بايد يک مقداري محاسبه کرد که: تا 53 سالگي يک همسر و بعد هم تا 63 سالگي، که حضرت جبهه‌هاي زيادي را شرکت مي‌کرد که فرماندهي هم با خود حضرت بود، و برنامه ديگر اينکه امتي را با برنامه جاهلي ميخواهد متمدن کند، و بي سواد را باسواد و بالاخره از کجا به کجا.
از آدم کشي به «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/)10) از قتل به اخوة (اخوت، برادري)
مگر آسان است دو انساني که بروي هم چاقو مي‌کشند برادر شوند، ماهها بايد کار کرد براي اصلاح دو نفر، حالا آن حضرت روبروست با امتي که افتخار مي‌کند در شعرها که هرکس از ما يک نفر بکشد ما دو نفر مي‌شويم، قبيله سر شب و شعر و شراب(افتخار مي‌کند) و از غارت به ايثار. يک امت غارتگر، ايثارگر شوند.
از جاهليت به علم و تمدن
از تفرقه به وحدت
از شرک به توحيد
حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه مي‌فرمايد: وقتي حضرت مبعوث شده همه مردم آب آلوده ميخوردند. آن وقت پيامبر(ص) بهداشت را به جايي مي‌رساند که تابستان لباس را در ديگ مي‌جوشاند براي ضد عفوني.
از آلودگي خودشان برسد به جايي که حتي مرغي که مي‌خواهيد مصرف کنيد در خانه او را غذاي سالم بدهيد، براي اينکه چيزي که مي‌خواهد سلول بدن مرغ و بعد انسان شود بايد سالم باشد.
و از بدبويي دهان کارش به جايي برسد که مسواکش را مثل قلم و مداد نجار پشت گوش بگذارد. وقتي حضرت از دنيا مي‌رود زير متکاي اومسواک مي‌بينند.
و فرمود: اگر نبود که کار مشکل شود مسواک را واجب مي‌کردم.
يک وقت يک برخوردهايي، آدم يه وقت کودتا مي‌کند، بله يک گروه و حزب و اسلحه و يک تصميم برق آسا، ولي يک نسلي را از کجا بردن اين خيلي مهم است.
بعد همه چيز به جا مثلا يک تصميم صحيح که شرايطي دارد، مديريت و عبادتهاي آن حضرت(ص) به امام زين العابدين عليه السلام گفتند چقدر عبادت مي‌کني؟ فرمود: عبادت من کجا و عبادتهاي علي(ع)
به امير المومنين عليه السلام گفتند چرا خود را مي‌کشي؟ فرمود: عبادت من کجا و عبادت پيامبر(ص)
آنقدر عبادت کرد که خداوند فرمود: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏» طه/2 من قرآن را نفرستادم که خود را به مشقت بياندازي خيلي عبادت ميکني، بخواب، تا نصف شب بيدار باشي بس است، چرا خود را زجر کش مي‌کني؟
(يک وقت ما مي‌گوييم برو بابا پيش پدرش، ما اگر توي ماشين ببنيم جنازه‌اي افتاده مي‌گوييم، کلاس دير مي‌شود. دوتا فرمود اسيدسولفوريک مي‌خواهيم بخوانيم اگر دو نفر مقابل ما بميرند مي‌گوييم کلاس دير مي‌شود. کسي هنوز چيزي نگفته نيم نمره از کلام پيامبر(ص) بالاتر، از نظر برخوردها عرب مي‌آيد صحبت مي‌کند با پيامبر(ص) خشن. آيه‌اي داريم از سوره حجرات که: «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» حجرات/2. در مقابل پيامبر(ص) بالاتر از او صحبت نکن براي اينکه: «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُم» حجرات/2
(بي ادبي به آن حضرت) اعمال شما را از بين مي‌برد. عرب بلند صحبت مي‌کند و آن حضرت بلندتر تا صحبت کردن او شامل قهر خداوند نشود تا اين حد مراعات مي‌فرمايد.
براي او هديه مي‌آورند مي‌فرمايد: «فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها» نساء/86 سلام، سلام عليکم، سلام عليکم و رحمة الله!
يک سري مسائلي بوده که ما فکر مي‌کنيم مربوط به امروز است مثل استقلال، آزادي، حکومت اسلامي، جمهوري اسلامي، انتخابات، مديريت. من دو نمونه مديريت را بگويم:
(اول: اصل مشاوره)
ميفرمايد: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» آل عمران/159‌اي پيامبر با مردم مشورت کن.
پيامبري که وصل به علم الهي است مشورت کند با مردم بي سواد، که در کل و همه حجاز 17 با سواد وجود داشت و در کل شهر يک باسواد هم نبود، و با مردمي که نه بهداشت و نه اخلاق و نه. . . دارند،
آمده خدمت پيامبر(ص) مي‌گويد من قبل از اينکه مسلمان شوم چند دختر خود را زنده به گور کرده‌ام.
اگر بناست درباره آزادي زن بگوييم حتي اسلام با زنده به گور کردن دختر کافر مخالف است، چون اين عمل(زشت) از مسلمانها که نبود.
قرآن مي‌فرمايد: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» تكوير/9-1
وقتي آثار قيامت و قيامت بپا شود سوال مي‌شود چرا دختر کافر را به گور کردي، زماني که دختر به گور کردن افتخاراست قرآن با يک ريتم خاصي که: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» تكوير/1
(خيلي مهم است مثل اينکه من بگويم: بسم الله الرحمن الرحيم
اگر دانشگاه تعطيل شد، اگر اينجاها را خراب کردند، اگر و اگر... مي‌گويد چي شد بگو بقيه‌اش را، آنهم به صورت هيجاني، البته يکوقت آرام مي‌گويد: بسم الله الرحمن الرحيم: شنوندگان عزيز، با سلام و صلوات، خوشحالم که در محضر شما با ادب که ديده‌اند، در روند تکاملي تاريخ، فيمابين، و منافع.
يک وقت حرفها ديپلماتي و اتو کشيده است، مي‌گويند کليشه شده و يک وقت مي‌گويد: بسم الله الرحمن الرحيم. «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ»
بعد از آن ريتم هيجاني و چند آيه مي‌گويد چرا دختر کوچک کافر را به گور کردي، بابا کافر است و دختر خودم مي‌گويد غلط کردي، حق نداشتي مثل اينکه حق نداري بزني با اين لحن خيلي مهم است.
مي فرمايد: با اينها مشورت کن. آنهم چه زماني؟ زماني که حضرت از آنها سيلي خورده، چون حضرت با مردم مشورت کرد که کفار مدينه مي‌خواستند کودتا کنند ما در مدينه سنگر بگيريم يا برويم بيرون از مدينه، جوانها گفتند برويم بيرون، براي ما ننگ است که آنها به خانه‌هاي ما وارد شوند، ما مرد جنگ هستيم مي‌رويم بيرون از مدينه، نظر حضرت بر اين بود که در مدينه سنگر بگيريم آنها داخل شهر و کوچه‌ها متفرق شده و آنها غريب و ما آشنا به شهر و از پشت بامها مسلط هستيم راحت‌تر مي‌توانيم آنها را محاصره و مغلوب کنيم بالاخره حضرت حرف جوانها را پذيرفت و بيرون از مدينه، در جنگ احد شکست هم خورد حال بعد از شکست که بر اثر مشورت با همين مردم بوده آمد: (خيلي زيباست) «وَ شاوِرْهُمْ» به اين معني که مشورت کرديم، شهيد هم داديم، شکست هم خورديم باز هم مي‌فرمايد، دست از اين مردم برندار، نگو بس است اين‌ها امتحان دادند.
يعني ارزش مشورت بيش از شکست خوردن است، ده بارهم که شکست خوردي دست از مشورت برندار، مي‌فرمايد: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»، «امر» يعني امور زندگي، پس در کارهاي الهي ديگر مشورت نيست که مثلا به نظر شما نماز صبح را چند رکعت بخوانيم مي‌فرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ» شورى/38
يعني کاري که مربوط به خودتان است مشورت کنيد، که اين پول را بدهيم به بهداري با آموزش و پرورش؟ بودجه مملکت در اين وزارتخانه يا آن وزارتخانه خرج بشود؟ اتوبان اينجا يا بلوار کجا؟ اين «أَمْرُهُمْ» است. ولي «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ» رئيس چه کسي باشد، رئيس علي ابن ابي طالب در غدير خم. مي- فرمايد: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» بقره/30 او خالق ما است و بايد پيامبر را براي ما مشخص و منصوب نمايد. راي بدهيم چه کسي پيامبر يا امام و يا ولايت فقيه باشد، کدش بايد از غيب بيايد.
مي فرمايد: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» بقره/124
بدرستيکه من تو را قرار مي‌دهم براي مردم امام «ياء» «إِنِّي» کار را درست مي‌کند که من بايد قرار بدهم و تعيين کنم و تعيين امام هم داراي چنين مشخصاتي 1و2و 3و4 و
1.بي هوس مهم است
2.زاهد مهم است
3. فقيه مهم است
4.از کسي نترسد مهم است
همچنين کسي را مي‌گويد دست به دست او دهيد، ملاکها را گفته ولي شخص را معرفي نکرده خط کش مي‌دهد، ببين چه کسي مي‌تواند باشد.
(گاهي آدم مي‌بيند توي روزنامه‌ها و بولتن‌ها حتي دانشگاهها، انسان فکر مي‌کند اينها تحصيل کرده هستند و گول نمي‌خوردند، بعد مي‌بينم بزرگترين گول را تحصيل کرده‌ها خوردند مثلا جواني را که چهل سال قصه نويس بوده فکرش را کنار فکر امام(خميني ره) مي‌گذارند آنها که سراغ رهبر منافقين رفتند فکر کرده‌اند که چه کمالي او دارد که امام خميني(ره) نداشت.
يک وقت غصه مي‌خورديم که چرا عوام زير نور خورشيد شمع روشن مي‌کنند در زماني که تاريکي بود شمع روشن مي‌کردند در زماني که اين خورشيد هست روشن كردن شمع خلي است، مثل اينکه کنار دريا فواره درست کند، کنار اقيانوس اطلس فواره براي چه؟ يا مثل اينکه انسان در ديگ گلاب يک گل بيندازد، اگر گل بود ما که معتقد هستيم که گل هم نيست جز اينکه هوس باشد که درباره آن هم صحبت خواهم کرد.
• شرائط يک تصميم صحيح از نظر اسلام:
1- معرفت
اميرالمومنين مي‌فرمايد: ‌اي کميل
«مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ»(تحف‏العقول، ص‏171)هر تکاني که هم مي‌خواهي بخوري کارشناس لازم دارد. حتي اگر براي کباب هم معرفت نداشته باشد گوشتها به آتش مي‌ريزد.
2- آمار
ما فکر مي‌کنيم مسئله آمار مربوط به دنياي امروز است، حضرت فرمود: « احصوا کل من تلفظ بالاسلام» يعني با دقت بشماريد براي من هرکس اسلام مي‌آورد
وهرکس از دنيا مي‌رود بگوييد، و هرزني فرزند متولد مي‌کند بگوييد، و آمار آنرا به من بدهيد تا من مطلع باشم.
3- استفاده از کارشناس
ما در اسلام چيزي داريم بنام «نقيب » جمع آن «نقباء » و « عريف » جمع آن « عرفاء » يعني پيامبر(ص) افرادي را در شهرها و قبيله‌ها داشت و مي‌فرمود تمام اخبار را به من بدهيد اگر همه يک دفعه زکات مي‌آورند و همه فقراء مراجعه مي‌کردند نمي‌شد تقسيم کرد، مثلا کوفه 7 منطقه و هر منطقه يک « عريف» داشت به قول ما کدخدا و يا شوراهاي شهر و روستا او مثلا مي‌گفت در منطقه ما 32 فقير است زکات براي آنها مي‌گرفت و اخبار آن منطقه را هم گزارش مي‌کرد که به آنها مي‌گفتند: « عريف » و « نقيب »
4- دورانديش
مي فرمايد: «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏4، ص‏410) اگر مي‌خواهي تصميم بگيري درباره عاقبت آن انديشه کن(حالا اين بست ترياک را هم کشيدي عاقبت آن چه مي‌شود) و گيرم که اين معامله را انجام داده و با اين سرعت هم رفتي، فکر عاقبت آن را کرده‌اي؟
(خيلي وقتها بزرگان ما هم فکر عاقبت کارها نيستند مثل همين مشکل دانشگاه، دانشگاههاي دولتي و آزاد بسيار، بسيار دانشجو مي‌پذيرد بعد
مي بينند کار نيست مي‌گويند فعلا شما دو ستاره باش تا ببينم چه مي‌شود، دو ستاره نمي‌گويند؟ يعني ستاره دار باش تا ببينم چه مي‌شود يعني از اول حساب کنيم چقدر ميخواهيم، ماشين درست مي‌کنيم مي‌بينم داخل کوچه نمي‌رود، مي‌گوييم فعلا باشد تا بعد، (حوزه علميه هم متاسفانه اين مشکل را دارد. مي‌گويد ميخواهم طلبه شوم، ببينيم اين قيافه‌اش به درد آخوندي مي‌خورد، بيان دارد؟ مي‌خواهد مجتهد شود يا قصه بگويد؟ يا مفسر شود، و يا مدرس و يا واعظ صدايش خوب است و يا بنويسد خطش خوب است، همينطور مي‌گويد بابايم گفته دوست دارم طلبه شوم، تو به درد طلبگي نمي‌خوري، و اين خانم مي‌خواهد ليسانس بگيرد چون دخترعمويش گرفته، کار ندارد که ليسانس شيمي احتياج هست يا نه.
خيلي گز نکرده پاره مي‌کنيم، بعد مي‌بينيم که اين راه و چيزي که درست کرديم مقرون به صرفه نبود و اين اتوباني که بودچه گذاشتيم جواب نداد و خيلي فيلسوف نماها طرح درست مي‌کنند بعد مي‌بينند جواب نداد. خوب است بداند مي‌خواهد چکار کند، در يک لحظه هيجاني مي‌شود خانم بدش مي‌آيد و قاطع مي‌گويد طلاق مي‌خواهم و مرد عصباني هم تصميم مي‌گيرد.
افرادي که خودکشي کرده و داد وستد مي‌کنند، توي خيابان راه مي‌رود تو بميري من بميرم، بستني و کافه، بعد مي‌بيند خرج يک ماه رفت مي‌گويد چه غلطي کرديم از تصميمات جزئي تا آماده کردن يک ميليون ليسانس بي کار و يا بيشتر.
برنامه ريزيها به برنامه ريزيهاي من يك چيزي را گفته‌ام نمي‌دانم توي تلويزيون گفته‌ام يا جاي ديگر گفته‌ام. کلمه ورامين را يادتان نرود، خوب کلمه‌اي است، خودش اسم يک شهر است اگر واو از او پريده شود مي‌شود «رامين » اسم است براي انسان يا يک دانشمند اگر « راء » از آن پريد مي‌شود « امين» مي‌گويند فلاني آدم اميني است و اگر « الف» از آن پريد مي‌شود « مين » نام يک اسلحه جنگي است اگر ميم پريد مي‌شود « ين » واحد پول است و اگر « ياء » از آن پريد مي‌شود « نون » همان است که مي‌خوريم يعني هيچ چيز از آن حرام نمي‌شود.
کلمه « والله » هم همينطور است اگر همه بود قسم است اگر « واو » رفت مي‌شود «الله » نام خدا « الف» رفت مي‌شود « لله» مثل «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ» آل عمران/189 و اگر » لام » هم رفت مي‌شود « له» «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ» بقره/107 «لام » هم رفت مي‌شود » ه» هو يعني خدا.
يعني هيچ چيز از آن حرام(بي فايده و بي معني) نمي‌شود. بياييم جوري برنامه ريزي کنيم که اگر اين ميوه شد، شد، يک مرتبه همه مزرعه‌ها را تبديل به کيوي مي‌کنيم، و يکمرتبه سيب زميني مي‌بينيم پياز چطور شد، و مي‌آييم روي پياز مي‌بينيم سيب زميني مسئله دار مي‌شود.
يعني از برنامه ريزي براي سيب زميني و پياز تا بلوار و اتوبان مي‌کنيم که عاقبتش را نمي‌دانيم از يک نفر خوشمان مي‌آيد مي‌گوييم زنده باد تو، بعد مي‌بينيم به درد اين کار نمي‌خورد، در آن مي‌مانيم، بايد در انتخاب همسر و شغل مواظب باشيم، همينطور توي پارک دختر را ديدم ببينم کيست؟ مگر تخمه کدو بود؟ دختر در چه خانه‌اي چه لقمه‌اي خورده باباي او کيست؟ کيلويي که نيست، پس دورانديش مسئله مهمي است.
4- از راه آن وارد شويم
مي فرمايد: «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» بقره/189 از درب خانه‌ها وارد شويد.
مي گوييم يعني چه اين هم آيه شد که خانه‌ها را از در وارد شويد.
امام باقر(ع) مي‌فرمايد: منظور « از درب خانه‌ها وارد شويد » يعني هرکاري را از راهش وارد شويد.
واقعا راه مسلمان شدن به چيست؟ بايداسلام را از(علامه شهيد) مطهري بايد بگيري يا از صمد بهرنگي، فيزيک را بايد از آخوند ياد گرفت يا از استاد فيزيک در مريضي بايد از يک زن بي سواد پرسيد يا از پزشک متخصص، گاهي من شک مي‌کنم مي‌گويند روشنفکري مي‌بينم آنور خلي هست، يعني کلمه خل زياد است براي آنها از خل آنور‌تر هستند. چون حداقل يک مريض بايداز يک دکتر بپرسد، و از پليس جاده را، اگر از قصاب پرسيديم او نمي‌داند ممکن است اين جاده راه بندان باشد، پليس که هر لحظه با بي سيم از وضعيت راهها خبر دارد بابا ترافيک را از شهرداري بپرس.
آنقدر امل داريم که ژست روشنفکري گرفته و از امل، امل‌تر هستند، حداقل عقل که هرکس يک جو عقل داشته باشد مي‌داند که هرکاري را بايد از کارشناس آن پرسيد
اين حداقل سود است، گاهي هم نمي‌داند من خيلي غصه اين جوانها را مي‌خورم که امام خميني(ره) را رها کرده‌اند رفتند سراغ رهبر منافقين چه چيز داشت، شجاعت، سخاوت علم، به يکي از آنها گفتم چرا دنبال او رفتي گفت سابقه انقلابي او بيشتر است گفتم آن روز که او درقنداق بود(شهيد بزرگوار) نواب صفوي اسلحه داشت، اگر کارهاي انقلابي وجنگهاي مسلحانه منظور است(شهيد بزرگوار) نواب صفوي 20 سال سابقه‌اش بيشتر بود گفت ديگرمعيار برتري سراغ ندارم بقيه‌اش هوس بود گفتم خدا پدرت رابيامرزد که راست گفتي من همين را مي‌خواستم چون يک جوان وقتي راست مي‌گويد بايد لبهاي او را بوسيد برادرها مواظب باشيم هرکاري را به حداقل.
من افتخار داشتم که مرحوم(شهيد علامه) مطهري چند مهي که مي‌آمدمقم ميزبان ايشان بودم در آن زمان يکي از رهبران منافقين حرفهاي سوپر دولوکسي مي‌زد من به او گفتم حاضري بيايي باعلامه مطهري بحث کني گفت مگر تو با مطهري رفت و آمد داري گفتم بله افتخار دارم که ميزبان ايشان هستم به من گفت تو خائن هستي گفتم چطور تفسيري که تو از قرآن ميکني درست ولي(علامه) مطهري، گفتم عقل و سواد هيچ، حيا هم خوب چييزي است. تو از نظر سن و سواد درسهاي(علامه) مطهري را نمي‌فهمي.
برادرها و خواهرها عنايت داشته باشيم شما همه وماهمه مسلمان شده و بنده خدا شويم براي خدا اثري ندارد و همه ضد خدا شويم براي او اثري نداردمن بارها اين را گفته‌ام که اگر همه مردم بروي خورشيد خانه بسازند يا پشت به آن براي خورشيد فرقي نمي‌کند.
قرآن مي‌فرمايد: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً» ابراهيم/8
اگر مردم همه کره زمين کافر شوند هيچ مشکي براي خداوند پيش نمي‌آيد من از غيط خانه را پشت به خورشيد، پشت يا رو به خورشيد، ولي حداقل عقل را داشته باشيم.
معني آزادي چيست؟ من 5 دقيقه ميگويم شما هم 5 دقيقه بگوييديکي از آن را انتخاب مي‌کنيم اما يکي را دست انداخته و ديگري را مسخره کرده، توهين و فحش، خورد کردن شخصيت، پس هرکاري را از راهش وارد شويم.
5- انتخاب همکار
قرآن مي‌فرمايد: «وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً» كهف/51 (افرادي که گمراه کننده هستند بازو و همکار نمي‌گيرم). پيامبر(ص) مي‌فرمايد: من با الاغ دزدي مکه نمي‌روم) يعني دريک تصميم بايد همکارها هم آدمهاي درستي باشند
6- تمرکز
مي فرمايد: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ‌ام اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» يوسف/39 تمرکز يک اصل است.
7- مصلحت عامه را در نظر بگيريم
ممکن است اجراي يک خيابان در يک منطقه صدهزار نفر استفاده در يک منطقه ديگر ده هزار نفر حضرت مي‌فرمايد: درتصميم‌ها حساب کن مصلحت مردم، عموم آنها در کجاست؟
8- قاطعيت دراجراي تصميم
(شک و ترديد و شبهه نکن) داريم درباره پيامبر(ص) که: «أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِ نِيَّاتِهِمْ»(كافي، ج‏4، ص‏198) (در تصميمات صاحب عزم و جزم قاطع بود) وقتي تصميم مي‌گرفت بعد از آن تزلزل درخود راه نمي‌داد. و وقتي گفتي خدا کاري به گفته ديگران نداشته باش مي‌فرمايد: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» انعام/91(بگو خدا و ديگران را رها کن)
به امام خميني(ره) گفتند 43 راديوبه شما دري وري ميگويند فرمود بگويد آقا دربعضي مجله‌ها کاريکاتور شما را کشيده‌اند که امام خميني ره مظهر خشونت است، فرمود بکشند،
مظهر خشونت يعني چه؟ اگر دشمن آمد داخل کشور ما، ما دفاع نکنيم، و اگر غرب و جنوب کشور ما را گرفت داخل خانه بنشينيم، موشک و بمب به شهرها و دزفول فرستاد؟ (43 که هيچ 400 راديو فحش بدهند) من مي‌خواهم به وظيفه‌ام عمل کنم. يه خاطره‌اي من گفتم اگر راه درست است متلک بشنويم.
قرآن مي‌فرمايد: بچه مذهبي‌ها گرفتار آدمهايي مي‌شوند که از آنها متلک ميشوند، متلکها را بخوانم يک صلوات بفرستيد. آخر سوره «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» مطففين/1 مي‌فرمايد: (چهارمتلک به شما مي‌گويند)
«إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» مطففين/29 - خلافکارها براي مومنين:
الف: «يَضْحَكُونَ» مي‌خندند «ضِحْک»: خنديدن
چنان مي‌خندند، ميخواهد نماز بخواند او را مسخره کرده و مي‌خندند.
ب: «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ» مطففين/30 «زمان عبور غمزه مي‌آيند »
چشمک مي‌زنند اول مي‌خندند و دوم چشمک غمزه معني دار
ج: «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهينَ» مطففين/31 وقتي به نزد اهل و همفکران ميروند شما را دست مي‌اندازند.
فکاهي ميگويند و شما را دست انداخته، کاريکاتور مي‌کشند، مسخره ميکنند.
د: «وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ» مطففين/32 وقتي آنها را مي‌بينند مي‌گويند اينها گمراهند. اينها امل و ضال و گمراهند.
چهار متلک، ببخشيد من عربي ميخوانم شما معني کنيد.(تکرار)
«يَضْحَكُونَ»، «يَتَغامَزُونَ»، «فَكِهينَ»، «لَضالُّونَ» 4 و رگبار متلک چه خاکي به سر کنيم، ميگويد مقاوم باش«فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» مطففين/34(روزي مي‌آيد که مومنين به کفار مي‌خندند) امروز تحمل کن آنروز مي‌آيد، روز قيامت مي‌گويند: آنچه عوض دارد گله ندارد.
اين آيه همين را مي‌خواهد بگويد، خنديدند کنار خيابان به اهل ايمان ولي مومنان: «عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ» مطففين/35. بر روي تختهاي بهشتي نظاره گر يكديگرند. «هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ» (مطففين/36) اين جزاي آن رفتار ناپسند، بگو خدا بقيه را رها کن، من تصميم را گرفته‌ام.
شخصي شتري را اجاره کرد تا برود عباسيه در بين راه صاحب شتر به آنکه شتر را اجاره کرده بود فحش مي‌داد و او چيزي نمي‌گفت يکي ديد که اين دارد دري وري مي‌گويد گفت آقا مي- فهمي اين چه مي‌گويد گفت بله، گفت چرا جواب نمي‌دهي، که باباته، ننه ته، بپر پايين شمال، مغرب، مشرق، جنوب مثل بت نشسته‌اي فحش گوش ميدهي گفت اين جاده، جاده کجاست؟ گفت عباسيه، گفت اگر جاده عباسيه است و مرا به مقصد مي‌رساند هرچه مي‌خواهد بگويد. من راه را تشخيص داده و دستم را در دست کسي گذاشته‌ام که بيمه هستم، اين آقايان نه از نظر علمي و نه هوس بيمه هستند، در دست کسي که 80 سال است امتحان داده.
(زمانهاي ترور، مرور براي من چند پاسدارفرستادند نشستيم من مي‌خواستم آنها را امتحان کنم يک روز به آنها تخمه دادم ديدم يوزي را کنار گذاشته تخمه شکستند تماس گرفتم که آقا اين 4 پاسدار که فرستاده ايدبا يکمشت تخمه کدو رفتند ترا به حضرت عباس اينها را عوض کنيد اگر تروريست هم مرا نکشد ممکن است اينها بکشند با يک مشت تخمه کدومرخص هستند)
آخه انسان دستش را در دست کسي بگذارد که فردا يک موافقت اصولي پيدا شود کجا هستند آنهاکه مي‌گفتند مبارزه با امپرياليسم، حالا با دلار امريکا زندگي مي‌کنند.
شما مقايسه کنيد اولين کتاب امام خميني(ره) را بنام « کشف الاسرار» که درسن 38 و 40 سالگي نوشته و يک وصيتنامه درحدود 85 سالگي 40 سال فاصله است، هرکس مي‌خواهد امام شناسي کند، سال امام، سال امام مي‌بينم حال و هواي عبارتهاي دو نوشته يک جور است، چهل سال عوض نمي‌شود، دست در دست کسي است که 40 سال است تصادف نکرده، شناخت افراد ما چند رقم آدم داريم که نوشته‌ام از اميرالمومنين(ع) که ما چند رقم آدم داريم.
الف: گاهي مي‌گويد از او خوشم مي‌آيد، اين دليل نمي‌شود که او کدخدا شود و يا بروي سر کلاس او(مثل منبري، چرا ميروي مي‌گويد خوشلكل است مي‌روي مسجد که آقا خوشكل است) بدترين نوع انتخاب است.
اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايد: «وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً»
نهج‏البلاغه، نامه‏53(ازروي دوستي پيروي نکنيد)از اينکه خوشت مي‌آيد وقت صرف او نکن.
ب: استبدادي نباشد
مي فرمايد: «وَ أَثَرَةً»(با استبداد و زور پيروي نکن) به تو مربوط نيست حال که تو گفتي الف من مي‌گويم ب بعضي وقتها تصميمات ما مثل بچه- هاست. ما در يک قاشق غذا مي‌دهد بچه مي‌گويد نمي‌خواهم مي‌گويد مي‌دهم به ديگري دهن باز مي‌کند يعني گرسنه نيست ازبغض اينکه ديگري نخورد، مي‌خورد.
ج: به ظاهر سازي هم نباشد
مي فرمايد: «بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِم»(نهج‏البلاغه، نامه‏53) (به ظاهر سازي وخوش خدمتي‌ها گول نخوريد) افرادي خوش رقصي وخدمتي مي‌کنند که دلها را جذب کنند مواظب باش
د: به گمان تکيه نکن
مي فرمايد: «لَا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَ اسْتِنَامَتِكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ»(نهج‏البلاغه، نامه‏53)(امتحان توبر حسن ظني و گمان نباشد) به گمان خود تکيه نکن، چقدر تا حالا کارکرده و پشيمان شده‌ايم، ممکن است اين را هم.
ه- به تيز هوشي خود تکيه نکن
ميفرمايد: «لَا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ»(نهج‏البلاغه، نامه‏53)(آزمون تو بر تيزهوشي تو نباشد)
به تيزهوشي خود تکيه نکن، بله خودش دوست داشت رئيس شود من هم گفتم تو رئيس،
و: به اداره و خواهش ديگران هم نباشد.
ميفرمايد: » انا لا نستأمن في امورنا من اراد»(ما تکيه نمي‌کنيم درامور به اراده و خواهش ديگران)
کسي دلش مي‌خواهد رئيس شود ما رئيسش نمي‌کنيم.
اگر من گفتم... مي‌گويي... يه کسي که دلش مي‌خواهد دستش را ببوسي، نمي‌بوسم. مواظب باشيد، دنيا طلب وروي هوسها، ايمان بايد عميق باشد نه سطحي.
(يکي از ساواکيها زمان شاه يکي از علما را اذيت مي‌کرد، اين عالم به او گفت دين نداري گفت من دين ندارم اين عکس حضرت علي است وهمه ساله مادربزرگم شله زرد مي‌دهد يعني دليل ايمان او شله زرد مادربزرگش است، اين دين است؟ عکس دليل بر دين نيست. خيلي ازجاها ممکن است عکس امام خميني(ره) را بزنند ولي پاي آن عکس راهي و کاري کنند که امام خميني(ره) راضي نيست.)
به هرحال معيارهاي قرآني، دقيقه آخر است سريع 8 معيار از قرآن بگويم.
1-علم: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» زمر/9.
(اين آقايي که دنبالش مي‌روي با سوادترين است؟)
2-ايمان: «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» سجده/18.
3-هجرت: «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا» انفال/72.
کسي که ايمان دارد ولي حاضر به هجرت ازاين طرف شهر به آن طرف شهر نيست
4-شجاعت: «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ» بقره/251. خصوصيت داود اين بود که در يکي از جبهه‌ها که همه فرار کردند و گفتند «لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ» بقره/249 ما طاقت نداريم نمي‌شود آنها زياد هستند او کجا و ما کجا گفت نترسيد «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» بقره/249 گاهي گروه کم برگروه زياد پيروز مي‌شوند - عربي‌ها قرآن است - همين جوان 16 ساله پريد رفت رهبر کفر را کشت.
قرآن مي‌گويد: (ناز شصت، بارک الله) «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ» مزد شصت که آنقدر جگرداري «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَة» اين آقا يک سوسک توي خانه‌اش پيدا شود خوابش نمي‌برد، بيايد رهبر من شود کسي بايد رهبر شود که بگويد: اميريکا هيچ غلطي نمي‌توانند بکنند.
اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايد: پيامبر(ص) درجبهه ازهمر به دشمن نزديکتر بود. و امام(خميني ره) فرمود: به جدم نترسيدم. آن شب که ريختند و مرا بردند دو سرهنگ دو طرف من نشسته بودند، ديدم دو تا مي‌لرزند گتفم نترسيد شما مرا گرفته‌ايد من بايد بترسم نترسيد زشت است. مومن مثل کوه است، کوه را وقتي روي آن قرارگرفتي باز هم از او مي‌ترسي، کوه زير پاست، باز هم مي‌ترسد، «المومن کالجبل» معنايش اين است کوه زير پاست باز مي‌ترسد اينها امام خميني(ره) را گرفته‌اند بازمي ترسند.
5-سابقه
قرآن مي‌فرمايد: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» واقعه/11-10.
6-تخصص
7-تعهد
8-امانت
شکل و به نظرم خوب است قلمش، روزنامه‌اش، حرفهايش، مواظب باشيد درشرايط سختي زندگي ميکنيم. گاهي با يک کلمه وحرکت و کاريکاتو وشعار و جمله، جواني و عمر را، کسي را انتخاب کنيم که بيمه باشد. باسواد ترينو با سابقه ترين و شجاعترين و عالمترين و بي هوس ترين و زاهدترين، اين ملاکها را از دست ندهيم.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته