زينت صالحين -1 بايگاني سالانه - 1378



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

«وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ» امسال سر سفره امام سجاد عليه السلام دعاي مكارم الاخلاق را تفسير مي‌كرديم تا رسيديم به اين جمله: بخوانيد «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ وَ...»(صحيفه سجاديه، دعاى 20) «حلية»، يعني: زيبايي، خدايا مرا به زيبايي و زينت صالحين آرايش بده و به زينت متقين ملبس كن. و از اين معلوم مي‌شودكه ما دو نوع زينت داريم. قرآن مي‌فرمايد: تمام گل و بلبل‌ها زينت زمين هستند: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» كهف/7 آنچه روي زمين مي‌باشد زينت زمين است، و اما زينت باطني انسان چيست؟ مي‌فرمايد: «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ» حجرات/7. براي شما ايمان را دوست داشت و آن را زينت قلوب شما قرار داد. پس زينت انسان، ايمان اوست.
يك دختر و پسر هرچه هم سوپر دولوكس باشند ولي اميد و توكل و اراده نداشته باشند پوك است، و پوكي مشكلي است كه الان كشورهاي دنيا دارند. من يک وقتي در تلويزيون گفته و الان تكرار مي‌كنم كه: جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاي هاشمي رفسنجاني در اجلاس نماز اروميه مي‌فرمود: من در مدت سال رياست جمهوري با سران زيادي از كشورهاي مترقي تماس داشتم، از آنها سؤال مي‌كردم كه ما مشكل جنگ و خرابي و بازسازي داريم. شماها چه مشكلي داريد؟ در جواب مي‌گفتند: كه مشكل ما پوكي نسل جوان است. و الا از جهت اتوبان و مترو و. . . مشكل نداريم. جوان هرچه هم زيبا ولي براي اندك مسأله و مشكلي عكس العمل منفي و عصبانيت نشان مي‌دهد. اگر يك شني در بشقاب باشد، آن را پرت مي‌كند و يا دختر به او نمي‌دهند، سيگار مي‌كشد. امام مي‌فرمايد: خدايا صلاحيت به من بده «فِي بَسْطِ الْعَدْلِ»: عدالت را در همه جا گسترده كنم. نه اين كه عدالت را در حق خودم بلکه براي ديگران هم بخواهم. مثلاً موقعي كه به خواستگاري دختري مي‌رود مي‌خواهد مهريه كم بدهد اما موقعي كه به خواستگاري دختر و يا خواهرش مي‌آيند حاضر به مهريه سبك نمي‌شود. هر چه خوب است و عدل است بايد براي همه باشد، نماينده خوب آن است كه همه ايران را يك جور ببيند نه اين كه چند وكيل و وزير را قلاب كند براي اين كه دوباره به او رأي بدهند. يك نفر مسلمان دزدي كرد نزديك بود رسوا شود، جنسي كه دزديده بود انداخت به خانه يك يهودي. آن را از خانه يهودي پيدا كردند، حضرت پيامبر(ص) خواست حكم كند، آيه نازل شد كه فلان مسلمان دزدي كرده و يهودي بي گناه است. گاهي انسان بايد در راه بسط عدل يهودي را آزاد ومسلمان را زندان كند. اگر عدالت خوب است براي همه بايد باشد. در مسجد كنار بخاري نشسته‌اي كمي گرم شدي، بلند شو برو كنار ديگري استفاده كند. يك مدتي اذان گفتي بس است حال بده به يك جوان. و هركس به مقدار نيازش نه عنوانش از امكانات استفاده كند. رييس است ولي ده روزي نفر مراجعه دارد اتاق كوچكتري داشته باشد و اگر معاوني دارد كه روزي پنجاه نفر مراجعه دارد اتاق بزرگتر داشته باشد، نه چون كه او رييس است گرچه احتياج ندارد بايد اتاقش بزرگتر باشد.
علي عليه السلام دو تا لباس خريد يكي از آنها گرانتر و شيك‌تر بود آن را به قنبر غلامش داد. عرض كرد من غلام شما هستم چرا اين لباس را به من مي‌دهي؟ حضرت فرمود: تو جوان هستي و جوان لباس شيك دوست دارد، براي تو بهتر است. و ما منتظر كسي هستيم كه: «يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً»(كافي، ج‏1، ص‏338) زمين را پر از قسط و عدالت مي‌كند. بسط عدل و عدالت گسترده يعني اينکه در يك ساختمان 30 دكتر نباشد و در يك بخش هيچ. در يك شهر 30 آية الله نباشد و در يك روستاي10 كيلومتري آن نماز جماعت نداشته باشد. عدالت فقط در تقسيم كره و تخم مرغ نيست، بسط عدل در جمهوري اسلامي زماني است همان طور كه كره و پنير تقسيم مي‌شود استعدادها هم تقسيم شود. البته بعضي چيزها را نمي‌شود تقسيم كرد مثل كوه هيماليا. گويند كودكي در امتحان جغرافي اشتباه نوشته بود بعد آمده منزل دعا مي‌كرد كه خدايا درياچه اروميه را ببر سبزوار، مادرش گفت: اين چه دعايي است. گفت من غلط نوشته‌ام مي‌گويم: خدايا درست كن. خيلي از دعاهاي ما هم اين طوري است يك غلطي كرده بعد مي‌گوييم: خدايا درستش كن. بسط عدل در همه موارد بايد باشد در تقسيم پزشك و روحاني و كتاب و منافع. از كدام شهرها گازکشي را شروع کنيم؟ حال اگر براي اين شهرگاز براي آن شهر قطار بکشيم. به اين معني كه امكانات بين شهرها تقسيم شود. يعني عدالت در نگاه، علي عليه السلام در نهج البلاغه مي‌فرمايد: «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ»(نهج‏البلاغه، نامه 27)‌اي قاضي به هنگام محاكمه به هر دو طرف دعوا يكجور نگاه كن. علاقه در فرزندان: حديث: اگر يكي از فرزندان را بوسيدي بقيه را هم ببوس. و اگر چنين نكند بقيه عقده‌اي مي‌شوند. عدالت در وصيت: حديث: اگر پدر و مادري وصيت كند كه به يك فرزند بيشتر و به ديگري كمتر بدهند، گناه كبيره كرده مگر اين كه اين تبعيض عدالت باشد، چون كه بعضي جاها اختلاف عدالت است. مثلاً يك فرزند تيز و زرنگ است و يكي عقب مانده است به اين عقب مانده بايد زيادتر بدهد. همه جا مساوات خوب نيست، مثلا شما معلم و استاد مي‌شوي بگويي من مي‌خواهم عدالت داشته باشم و لذا به همه محصلين نمره يکسان بدهي که اين ظلم است. و يا يك دكتر همه مريض‌ها را سرم بزند اين خل گري است، همه جا مساوات خوب نيست. عدالت همه جا خوب ولي مساوات همه جا خوب نيست، فرق مي‌كند. عدالت يعني هر چيز به جاي خودش. اما مساوات يعني همه چيز برابر. برابري در همه جا درست نيست. در يکسري حقوق بايد برابري باشد اما در يکسري حقوق برابري ظلم است. مثلا دو دختر يكي كوتاه و يكي بلند براي هر دو كه مثل هم چادر نمي‌خرند. سه نفر سلام مي‌كنند آن كه پول دارد گرمتر جواب مي‌دهد و ديگري را سردتر و به يك بچه جوابي مختصر مي‌دهد. هر سه مسلمان بودند بايد يك جور جواب مي‌دادي. عدالت با دشمن و مجرم: علي عليه السلام دستور داد مجرمي را شلاق بزنند. پس از پايان کار حضرت از كسي كه شلاق مي‌زد سئوال کرد: چند تا زدي؟ جواب داد اين قدر. فرمود: سه تا زيادي زدي. شلاق را از او گرفت و سه ضربه به خودش زد. عدالت با دشمن: «فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ» بقره/194 همان طور كه او تجاوز كرد با دشمن برخورد کن. - يك موشك در جواب يك موشك - جان عالمي به قربان امير المؤمنين علي عليه السلام فرمود: «فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ»(نهج‏البلاغه، نامه 47). ابن ملجم با يک ضربه شمشير مرا زده شماها هم در زمان قصاص با يك ضربه شمشيرقصاص کنيد. اما اگر كسي يك سيلي به ما بزند، مي‌گوييم: به من زدي؟ ده تا سيلي به او مي‌زنيم. عدالت در انتقاد: قرآن مي‌خواهد انتقاد كند، مي‌فرمايد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ» بقره/253 بعضي از آنها کافر هستند(نمي فرمايد همه آنها کافرند). آخه ما اگر در يك شهري فقط يک موردي ببينيم، مي‌گوييم: فلان شهر کلا اين جور است. و يا از يك روحاني چيزي مي‌بيند، مي‌گويد: اين آخوندها، اين دانشجوها، اين شوفرها، چرا به همه؟ يكي از آنها خطايي كرد. در قرآن بسياري از جاها داريم که مي‌فرمايد بعضي از آنها اين طور هستند. در آن ماجرايي كه چند وقت قبل اتفاق افتاد درباره امام زمان عليه السلام، مي‌گفتند: مجله دانشجويي چنين کاري کرده است. مقام معظم رهبري در نماز جمعه فرمود: چرا مي‌گوييد دانشجويي. حال يك دانشجويي كاري كرده. يك ميليون و نيم دانشجو را تحقير مي‌كني براي اين كه يكي اين كار را كرده. و با كمال تأسف اين قضاوتها هست، زنها چطورند مردها چطورند آخوندها. . . مواظب زبان باشيم. حتي در مورد انتقاد، قرآن درباره شراب هم كه مي‌خواهد بگويد بد است عادلانه انتقاد مي‌کند. مي‌فرمايد: «وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» بقره/219 البته منافعي هم دارد. چقدر از آن راه نان مي‌خورند، كشاورز، كارخانه‌ها، كاميون‌ها، كارتون سازي، فروشگاه‌ها، اداره دارايي، البته مي‌فرمايد: «وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» ضررش بيشتر است. بدگويي از شراب هم بايد عادلانه باشد. خداوند رحمت كند مرحوم فلسفي را كه 70 سال سخنران درجه يك بود چون گاهي برخي افراد ده سال يا کمتر يا بيشتر سخنران درجه يک هستند اما ايشان 70 سال اين طور بود و اين مهم است، گاهي بعضي آقايان و چند جلسه خودم خدمت ايشان گفتيم: چگونه سخنراني كنيم؟ يكي خيلي ساده بود آمد خدمت آقايي گفت: دعايي به من ياد بده كه بخوانم هوا سرد است خوب بشود. آقا نگاهي كرد و گفت: من دعايي مي‌گويم که 65 روز بعد از نماز صبح بخواني هوا خوب مي‌شود. البته ناگفته نماند 65 روز كه بگذرد عيد است و هوا خوب مي‌شود. يك فوتباليست ده سال از عمرش رفت به طور طبيعي بايد پير شود، ولي آخوند اين طور نيست، آخوند مثل قالي‌هاي كاشان است هر چه بيشتر پا بخورد قيمتش زيادتر مي‌شود، مراجع ما از پيري درجه يك مي‌شوند و اول كارشان از 70 سالگي است. بعضي چيزها خاصيت سني است. به آقاي فلسفي، رفتيم و گفتيم براي سخنراني دو، سه تكه بگوييد. گفت: وقتي حرف مي‌زنيد چيزي بگوييد كه دوست و دشمن قبول كند يعني محكم باشد. مثلاً امام(خميني ره) فرمود: ما با سينما مخالف نيستيم با مفاسد مخالفيم. اگر بگويي با سينما مخالفم، مي‌گويند بسم الله اين آخوندها با تكنولوژي مخالفند، نه ما با فيلم بد مخالفيم. با هنر مخالف نيستيم. بعد ايشان مثالي زد از امام سجاد عليه السلام كه امسال سر سفره‌اش هستيم، در مسجد شام به هنگام سخنراني فرمود: «أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ سَبْراً»(اللهوف، ص‏157) اگر مي‌فرمود: من پسر كسي هستم كه كشته شد، همه مي‌گفتند بالاخره در جبهه يكي مي‌كشد و ديگري كشته مي‌شود، اما اين كه فرمود: «قُتِلَ سََبْراً» قتل سبر: مثل كبوتري كه داخل قفس كرده و با سر چاقو از سوراخ‌ها به او زده تا از بين برود. نگفت: كشتيد. فرمود: اگر هم مي‌خواستيد بكشيد چرا اينگونه؟ حضرت چيزي فرمودند كه دشمن هم گفت حق با امام سجاد عليه السلام است. با فيلم بد مخالفت كردن، كسي نمي‌تواند بگويد فيلم بد، خوب است. هركس و صاحب وجداني اين را قبول دارد. جواني آمد به حضرت گفت: من به دختر مردم نگاه مي‌كنم. حضرت فرمود: دوست داري به خواهر تو هم نگاه كنند؟ گفت: نه. فرمود: آن هم خواهر يك كسي است. اگر نگاه به خواهرت کردن بد است اما به خواهر مردم نگاه کردن بد نيست. چطور براي او «آره» ولي براي تو «نه»؟ من فكر مي‌كنم اگر ده روز براي اين بسط عدل مصداق بگوييم حل نشود. بخوانيد: «وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ» سؤال: فرق «غيظ» و «غضب» چيست؟ جواب: «غَضِبَ» يعني اين که انسان عصباني مي‌شود اما «غيظ» انسان سر مي‌رود(و تحمل از دست مي‌دهد) و لذا در قرآن «غَضِبَ اللَّهُ» فتح/6 داريم يعني خدا خشم مي‌گيرد ولي «غاظ الله » نداريم، چون وجود بي نهايت هيچ وقت سر نمي‌رود. بالاخره جواني است و انسان جوش مي‌آورد و حديث: جرعه‌اي شيرين‌تر از جرعه غيظ نيست.
من يك خاطره‌اي را 8، 9 سال پيش در تلويزيون گفته مي‌خواهم تكرار كنم، چون خيلي‌ها پاي تلويزيون نبوده و هم بچه‌ها بزرگ شده‌اند، و مردم يادشان رفته و بعضي نشنيده دفعه اولشان است. اين خاطره را خودم در صحنه بوده و بسيار هم مهم است برايتان بگويم، قشنگ است: ايام جبهه و جنگ بود و بنده يك دفعه تصميم گرفتم رفتم همدان، منزل شهيد محراب آية الله مدني وارد شدم، البته ايشان شهيد شده بود اما در منزل ايشان امام جمعه فعلي حضرت آقاي موسوي تشريف داشتند. در آنجا پدر دو شهيد نيز حاضر بودند، که با اصرار زياد ما را برد منزل خودش به همراه امام جمعه و دوستان رفتيم منزل آن پدر شهيد. ايشان مشغول تعريف كردن داستان‌هايي از دو پسر شهيدش بود. كه پيرمردي وارد اتاق شده حرف اين پدر شهيد را بريده با امام جمعه و من روبوسي كرده و گفت با عجله آمده‌ام حرفي بزنم و آن اين كه: خداوند يك پسر بيشتر به من نداده آن هم در بسيج مسجد بود. در جريان واگذاري كوپن با يكي اختلاف مي‌كند و در حين بحث يكي از آنها كه با انقلاب و اسلام رابطه چنداني ندارد در اين بين آب دهان پرتاب مي‌كند به ريش پسر من، مردم و دوستان مي‌خواهند به حساب او برسند، فرزند من مانع شده با دستمالي آب دهان را پاك كرده و اغماض مي‌كند. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» آل عمران/134 مي‌بخشد و مي‌روند دنبال كارشان. كه به اين مي‌گويند جهاد اكبر، جبهه جهاد كوچك است و جلو نفس گرفتن جهاد بزرگ است، پسر من رفت جبهه و شهيد شد، حالا آقايي كه آب دهان پرتاب كرده بود آمده براي عذرخواهي، و طلب حلاليت، اين پيرمرد همين طور که داشت از اين پسر تعريف مي‌كرد و مرتب مي‌گفت الحمد لله، تا اين که همانجا جلوي ما مُرد. من به فكر افتادم چطور من آمدم همدان منزل امام جمعه به اينجا اين پدر شهيد آمد حرف آن پدر شهيد را قطع كرده و از پسرش گفت و وسط جلسه ما هم مُرد. به امام جمعه گفتم: اين فيلم و كلاس آزمايشگاه الهي است، منقلب شده به تهران آمدم و داستان اين معلم شهيد را درتلويزيون گفتم، پير مردي به ملاقات من آمد و گفت: داستان معلم همداني مرا منقلب و خيلي گريه كرده‌ام. اين جوان‌ها جلو افتاده هم در جهاد اكبر و هم در جهاد اصغر پيروز شدند و من با اين كه وضع مالي‌ام خوب است هيچ كاري نكرده‌ام. بعد گفت: تمام اموالم را مي‌خواهم وقف نهضت سواد آموزي كنم. باغ و ساختمان و. . . ، به او گفتم خمس داده‌اي يا نه؟ گفت: نه. گفتم: خمس واجب و وقف مستحب است، شما با وقف نكردن جهنم نمي‌روي ولي خمس و زكات واجب است، برو اول خمس مالت را بده. او رفت ولي دوستان ما در نهضت ناراحت شده كه چنين شكاري آمده بود چرا نگرفتي؟ گفتم: من شكارچي نيستم من آخوند هستم، يعني بايد حكم خدا را بگويم، من اين را نياورده بلكه آن معلم همداني بوده، همه اين داستان براي اين است كه خداوند مي‌خواهد مزد كظم غيظ را بدهد، رفت دوباره آمد. گفت: هم خمس دادم و هم مي‌خواهم وقف كنم، خمس داده و اموال را وقف نهضت كرد. ما هم از باغ بزرگي كه داد تربيت معلم درست كرديم براي افراد نهضت. از آن سهم امام را هم که به عنوان خمس داده بود، مقداري از آن را، آن مرجع براي من فرستاد من گفتم: نياز ندارم، آقا فرمودند: باشد به نزد شما هر كجا لازم ديدي مصرف كن.
يك روحاني عالمي مي‌خواست برود برزيل، ما پول بليط هواپيماي ايشان را از همان پول خمس داديم، او هم رفت و جوانها را جمع و پاسخ به سؤالات و شبهات درباره اسلام و كارهاي زيادي در اين زمينه انجام داد، حدود يك سال 30 نفرمسيحي مسلمان شدند، و نيم كيلو طلا از آنجا براي جبهه فرستادند. يكي از اساتيد دانشگاه كه با ايشان مسائلي را مطرح وجواب گرفته بود براي جلسات بعدي مريض شد، اين آقا رفت بيمارستان براي صحبت كردن و بعد اسلام را قبول كرد، روي تخت استاد دانشگاه شهادتين را داده مسلمان شد و روي همان تخت بيمارستان مسلمان مُرد. نتيجه آب دهاني در همدان پرتاب شده، معلم با فضيلتي براي كظم غيظ خودش را نگه مي‌دارد بعد من به همدان رفته از ماجرا خبردار شده در تلويزيون مطرح کرده، پير مرد مي‌آيد خمس و سهم امام مقداري سهم امام به نزد من مي‌ماند پول بليط هواپيماي آن عالم مي‌شود و مذاكره با يك استاد دانشگاه كه روي تختخواب بيمارستان مسلمان شده مي‌ميرد. يك قدم به طرف خدا مي‌رويم ببينيد خداوند چه كار مي‌كند و اين است تفسير يك جمله از دعاي امام سجاد عليه السلام در حد سواد كم من.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته