1377/2/17 امام حسين (ع) و قرآن - 2 بايگاني سالانه - 1377



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي

خيمه ماه محرم زنده شد در دل ما
باز نام تو بود زينت هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودايي
عشق شيرين تو آغشته به آب و گل ما
مکتب خلقت ندارد چون حسين(ع) آموزگاري
اين چراغ آسماني نو انسان ساز دارد
مات 72 ملت از دو و هفتاد اويند
در کجا فرمانده 6 ماهه يک سرباز دارد؟
محبوب خدا حسين(ع) و مطلوب حسين(ع)
سر بر ني و تاج سر هر خو حسين(ع)
با نيزه و تير و سنگ، مضروب حسين(ع)
مجروح لبش زي ضربت چوب، حسين(ع)
شعري که به عرض مي‌رسد مربوط به جانگدازترين لحظات عاشورا - غروب عاشورا و غارت خيام - است.
کربلا تيره گشت و پر آشوب
کرد عمر حسين(ع) چونکه غروب
گرد غم شد بر آسمان ز زمين
آسمان خون گريست زين آشوب
شد گِل آلود و سرخ، آب فرات
و احسينا نوشت وقتِ رسوب
پهنة کربلا به خود لرزيد
چونکه بنياد عقل شد مخروب
زيورِ عرش بر زمين افتاد
آن خداي يگانه را محبوب
اسبِ بي صاحب حسين(ع) آمد
حال راکب عيان از اين مرکوب
خون چکان، سر به زير و شيحه زنان
پاي کوبان و زين او مغلوب
وه که در دست بدترين بدان
کشته شد مرد خوبتر از خوب
مرگ يک زندگاني ابديست
هر که را خدا بود مطلوب
در حقيقت، حسين(ع) غالب شد
وان گنه پيشه ظالمان مغلوب
آه از آن دم که لشکرِ دشمن
حمله ور شد به خيمه وقت غروب
علامه اميني(ره) فرمود: حضرت سيد الشهداء عليه السلام، خيام را طوري تعبيه کرده بود که خاندانش محفوظ بمانند و فقط يک راه باريکه‌اي بود که از آنجا به خيمه تشريف مي‌برد و بعد به ميدان مي‌رفتند. وقتي به خيمه حمله شد اسبهاي دشمن از همين باريکه راه وارد خيام شدند و پايکوبي کردند. اطفال حسين(ع) هم از همين راه باريک مي‌خواستند به طرف بيابان فرار کنند.
صد يک ماجراي اين غارت
نبود در کتابها مکتوب
با همه کوششي که دشمن کرد
معجز زينبي(س) نشد مصلوب
آتش افکند بر حريم امام(ع)
قوم نادان و گمره و مغضوب
بر سر تشنگان دشتِ بلا
ريخت باران سنگ و آتش و چوب
خانداني که بود پرده نشين
محترم، سايه پرور و محبوب
شده پراکنده در بيابانها
خسته و دلشکسته و مرعوب
تا که شد نور زينبي(س) جاذب
وان پراکندگان به دو مجذوب
ليک زينب(س) نيافت هر چه شمرد!
دو تن از کودکان در آن آشوب
خفته و جان سپرده در بن خار
با لبي خشک و ديده‌اي مرطوب
يک دل و اينهمه پريشاني!
مات و حيران ز صبر او ايوب
آفرين بر شجاعت زينب(س)
پيشِ آن ضربه‌هاي طاقت کوب
حجت بن الحسن(عج) هميشه « حسان »
گريد از ياد عمه مضروب
پايان بخش عرضم جديدترين شعر من است، زبان حال حضرت زينب عليها سلام است. همه شهداء و حتي حضرت سيدالشهداء(ع)، يک روز بود هر چه بود سختي هايشان ولي بميرم، زينب عليها سلام هم آن عاشورا را، هم کوفه و هم شام و تمام مصايب اسارت را تحمل نمود. زبان حال حضرت زينب(ع) است در ميان خيمه‌هاي سوزان بعد از غارت.
به دشت کربلا جمعي پريشان ماند و من ماندم
فراز نيزه‌ها آواي قرآن ماند و من ماندم
منِ غارت زده، خسته، ز هر سو راه من بسته
ز ياران خيمه‌ها خالي، بيابان ماند و من ماندم
بگوش من طنين افکن، صداي اکبر(ع) و قاسم(ع)
که دايم اشک ريزانم، به دامان ماند و من ماندم
مشکل ترين لحظات خانم زينب(س) وقتي بود که آن دختر خردسال حسين(ع) عمه‌اش را سؤال پيچ مي‌کرد.
دلم خون شد خداوندا از اين اشک عزاداران
به دنبال پدر، يک طفل گريان ماند و من ماندم
به خاک و خون دو بازوي بلند و پرچم و مشکي(کنار نهر علقمه) ميان شعله‌ها، يک فوجِ عطشان ماند و من ماندم
ز تيري بسته شد راه گلوي تشنه لب، اصغر(ع)
رباب از اين جفاي خصم، حيران ماند و من ماندم
ز طوفان بلا گلهاي سرخ من، همه پرپر
از اين طوفان مرا يک سر و عريان ماند و من ماندم
به هم پيوست جوشان چشمه‌هاي خون و دريا شد
در آن گردابه‌ها گل، موج و طوفان ماند و من ماندم

نمانده طاقتم ديگر که ببينم قتله گاهش را
برفت و اين دل بي تاب و سوزان ماند و من ماندم
معمولاً اگر خرمني گل باشد(در يک محلي) بعد اين خرمن گل را ببرند، عطرش مي‌ماند، بوي خوشش مي‌ماند.
لذا پايان عرضم است، زبان حال حضرت زينب(س).
« حسان » گويي که اين مصرع زبان حال زينب(س) بود.
تهي شد با غم از گل، عطر جانان ماند و من ماندم
صلي الله عليک يا ابا عبدالله و رحمه الله و برکاته.
اَللّهُمَّ صَلِّ علي مُحَمَّدٍٍ و ال مُحَمَّدٍ
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بينندگان عزيز بحث را شام غريبان مي‌بينند. فرصتي براي گفتن نيست، از آقاي حسان استفاده نموديم. من هم چند جمله‌اي خدمتتان بگويم. گفتيم که امام حسين(ع) و قرآن وجوه مشترک دارند. چندتا را در جلسه گذشته گفتيم، چند تا نيز اين جلسه مي‌گوييم.
13- راجع به امام حسين(ع) در زيارت ناحيه داريم: امام حسين(ع) بزرگ است. «عَظِيمَ السَّوَابِقِ»(بحارالأنوار، ج‏98، ص‏320) حسين جان! تو سابقه‌هاي درخشاني داري. قرآن هم لقب «عظيم» دارد. «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني‏ وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ» حجر/87 کلمة « عظيم» هم صفت قرآن است و هم صفت امام حسين(ع).
14- «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» بقره/23 قرآن مي‌فرمايد: اگر شک داريد که‌ايم قرآن از طرف خداست يا اينکه ساخته و بافته پيغمبر(ص) است، شما هم ببافيد. آدم هستيد، عرب هم هستيد، شما هم با همين سوره ‌اي بياوريد. اگر شک داريد بسم الله، امام حسين(ع) هم فرمود: «فَإِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُكُّونَ أَنِّي ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ»(إرشاد مفيد، ج‏2، ص‏97) اگر در هر چه شک داريد، آيا در اين هم شک داريد که من پسر فاطمه هستم؟ !
15- امام حسين(ع) فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا يَحِقُّ لَكُمْ عَلَيَّ»(بحارالأنوار، ج‏45، ص‏5)! ‌اي مردم! ببينيد که من چه مي‌گويم. در روز عاشورا ده تا سخنراني شد(سخنراني‌هاي کوتاه) حبيب بن مظاهر يک قطعه سخنراني کرد. اباالفضل(ع) سخنراني کرد خود امام حسين(ع) سه بار صحبت کرد که، حواستان جمع باشد، داريد چه چيز را با چه چيزي معامله مي‌کنيد؟ ! آخرت را فروختيد به دنيا؟ ! حسين(ع) را فروختيد به يزيد «أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي»‌اي مردم بشنويد سخنم را. «وَ لَا تَعْجَلُوا»: عجله نکنيد. اگر مي‌خواهيد مرا بکشيد، بکشيد، اما صبر کنيد بشنويد. «حَتَّى أَعِظَكُمْ»: من مي‌خواهم شما را موعظه کنم. قرآن هم در سورة يونس آيه 57 مي‌ فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» يونس/57. قرآن موعظه است، امام حسين(ع) هم موعظه.
16- امام حسين(ع) فرمود: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»(المناقب، ج‏4، ص‏89) من مي‌خواهم امر به معروف کنم. مي‌خواهم نهي از منکر کنم. من خروج نکردم براي اينکه حکومت بدست گيرم. من آمده‌ام براي اينکه به معروفها سفارش کنم، از منکرات جلوگيري کنم. امام علي(ع) در خطبة 182 نهج البلاغه مي‌فرمايد: «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ»(نهج‏البلاغه، خطبه‏183) قرآن امر به معروف مي‌کند، از منکر زجر مي‌دهد.
17- راجع به قرآن داريم که: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ» ابراهيم/1 قرآن فرستاديم تا مردم را از ظلمت به نور دعوت کند. راجع به امام حسين(ع) هم داريم! امام حسين(ع) شهيد شد: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَادِ»(تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏59) خون امام حسين(ع) ريخت تا مردم آشنا شوند. بفهمند که حق چيست.
پيغمبر ما صلي الله عليه و اله و سلم، اسلام را آورده راننده‌اي هم در روز غدير خم پشت ماشين اسلام نصب کرد به نام علي ابن ابيطالب(ع)، بعد از پيغمبر(ص) رانندة حقيقي را کنار زدند. يک رانندة ديگري پشت فرمان گذاشتند. بعد رانندة دوم و بعد هم رانندة سوم، رسيد به زمان معاويه. معويه هم شمشير را از رو بست. چند تا از بخشنامه‌هاي معاويه را صبح مي‌خواندم، منقلب شدم. معاويه بخشنامه کرده بود: هر کس را که فهميد شيعة علي بن ابيطالب(ع) است، حقوقش را قطع کنيد. گواهي‌اش را در هيچ محکمه‌اي قبول نکنيد! بخشنامه ديگري هم کرد که: هر کسي را که فهميديد از علاقه مندان علي بن ابيطالب(ع) است، بريزيد و خانه‌اش را رو سرش خراب کنيد! بخشنامه ديگري که کرد اين بود: در تمام خطبه‌هاي نماز جمعه شهرها، به علي ابن ابيطالب(ع) نا سزا بگوييد! اينها همه در ابن الحديد هست. بالاخره گاهي بايد خون حرف آخر را بزند. يزيد يک کاسه شراب دستش گرفته بود و مي‌گفت: ‌اي شراب! تو خورشيدي، مشرق تو خُم، مغرب تو شکم من! از مشرق طلوع مي‌کني و در مغرب غروب مي‌کني. معاويه يزيد را فرستاد براي سر کردگي يک لشکري، مردم در جبهه گرفتار مرضي شدد، به يزيد گفتند: تو فرمانده لشکر هستي، مردم دارند دسته دسته مي‌ميرند، کاري بکن. گفت: من که خوشم، مردم هر جوري شدند که شدند. زماني که اذان مي‌گفتند، يزيد به رقاصه‌ها مي‌گفت: چنان بزنيد و برقصيد تا صداي « الله اکبر» را نشنوم! به معاويه گفتند: بس کن، چقدر کينة علي(ع) را داري! گفت: من ناراحتم از اينکه در اذان: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» مي‌گويم! ! من از اذان ناراحتم! چه بريز و بپاش‌ها بود! چه اموالي که به غارت رفت! گاهي استدلال حرف را مي‌زند، گاهي هم بايد انسان با خون حرف خودش را بزند. امام حسين(ع) با خون حرف آخر را گفت و به مردم بصيرت داد.
17- امام حسين(ع) شفيع است. حديث داريم: سه دسته در روز قيامت، شهيد هستند. انبياء، علماء و شهداء. امام حسين(ع) شهيد است، شفيع است. نهج الفصاحه مي‌گويد: «نعم الشفيع القران»هم قرآن شفاعت مي‌کند و هم امام.
18- تربت حسين(ع) شفا است: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ تُرْبَةَ الْحُسَيْنِ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ»(وسائل‏الشيعة، ج‏14، ص‏522)، قرآن هم شفاء است. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ» اسراء/82. قرآن شفا است، خاک کربلا هم شفاء است. عاشورا خيلي درس عجيبي است. به ما گفته‌اند: در نماز سر بر مهر کربلا بگذاريد، ثوابش بيشتر است. هر مسلماني يك قطعه خاک کربلا در جيبش باشد. يعني اينکه: شهداء شما هرگز فراموش نمي‌شويد. ما 17 رکعت نماز داريم، هر رکعتي هم 2 تا سجده دارد. 34 بار بلند ترين نقطه بدن(پيشاني) ماليده مي‌شود به خاک کربلا، اين چقدر تربيت است. اگر يک انساني در روز 34 بار بلندترين نقطه بدنش را به خاک کربلا بگذارد، او ديگر رنگ حسين(ع) مي‌گيرد. ديگر زير بار زور و ذلت نمي‌رود.
19- رشد: امام حسين(ع) فرمود: «إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ»(بحارالأنوار، ج‏45، ص‏8) من شما را به رشد دعوت مي‌کنم. در قرآن(سوره جن) هم داريم: «يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ» جن/2. هر دو مي‌گويند: ما براي شما رشد مي‌خواهيم.
20- ابن زياد در مسجد کوفه به امام حسين(ع) گفت: دروغگو! گفت: «الحمد الله الذي أظهر الحق و أهله و نصر أمير المؤمنين و أشياعه و قتل الكذاب بن الكذاب»(اللهوف، ص‏164)! ابن زياد فرماندار کوفه بود. گفت: خدا را شکر که اين دروغگو در کربلا کشته شد! قرآن هم مي‌فرمايد: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً» فرقان/4 کفار هم مي‌گفتند: قرآن دروغ است. به امام حسين(ع) گفتند: دروغگو! به قرآن هم نسبت دروغ دادند! اين مشترکات خيلي عجيب است.
21- پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «ان الحسين(عليه السلام) سيدالشهداء»؟ ؟ ؟ ! ! ! ! ! ، باز پيغمبر(ص) فرمود: «الْقُرْآنُ سَيِّدُ الْكَلَامِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏4، ص‏336) و يعني هر دو سيد(بزرگ) هستند.
22- امام صادق عليه السلام فرمود: «إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ»(كامل‏الزيارات، ص‏80) جامع الحديث مرحوم بروجردي(ره) وقتي امام حسين عليه السلام شهيد شد کوهها لرزيدند. در قرآن هم داريم: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» حشر/21 اگر قرآن بر کوه نازل شود، کوه مي‌ارزد، اينها را ما بايد قبول کنيم. گاهي اوقات ما فکر مي‌کنيم دنيا همه‌اش شعور است و فقط ما هستيم که از شعورها خبر نداريم
23- درباره امام حسين(ع) داريم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ وَ حُجَّةَ اللَّهِ وَ بَابَ اللَّهِ وَ الدَّلِيلَ عَلَى اللَّهِ»(كامل‏الزيارات، ص‏212) سلام بر تو حسين جان! تو راهنماي به سوي خدا هستي. در الحياه هم حديث داريم: « القران الدليل علي خير السبيل». برادران و خواهران! چطور شدند که جمع شدند و امام حسين عليه السلام را کشتند! چرا امام حسين عليه السلام شهيد شد؟ ! خود امام(ع) فرمود چرا؟ فرمود: مي‌دانيد چرا جمع شده‌ايد که مرا بکشيد؟ «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»(بحارالأنوار، ج‏45، ص‏8) شکم هايتان از لقمه‌هاي حرام پر شده است. عزاداران امام حسين عليه السلام - فصل درو کردن گندمهاست. از استانهايي شروع شده است و تا يکي دو ماه ديگر گندم‌ها درو مي‌شوند. بياييد زکات بدهيم. گندم زکات نداده را نون نکنيم و بهيم مردم بخورند. مال خمس نداده به بچه هايمان ندهيم. تربيت بچه به اين نيست که کفش و کلاهش يکرنگ باشد. بعضي پدرها مي‌گويند« الحمدلله ببين! کفش و لباس و جورابش همه يکرنگ است، اسباب بازي هم برايش خريده‌ام. آيا اين تربيت است؟ نوار هم برايش خريده‌ام سرود هم يادش داده‌ام، اينها که تربيت نيست. تربيت اين است که لقمة حلال به بچه‌ات بدهي، مواظب آبروي مردم باشيم.
يک قصه برايتان بگويم: پس حاج شيخ عباس قمي ملا بود و منبرهاي خوبي هم مي‌رفت. ده شب در مشهد براي سخنراني دعوتش کردند. روي منبر يک چيزي گفت، يک حديثي را نقل کرد بعد گفت: بله، مرحوم مجلسي(ره) اين حديث را اين رقمي معنا کرده، ولي کم لطفي کرده و درست معنا نکرده. معناي درست حديث اين است که پدر من گفته: منبرش هم خيلي شلوغ مي‌شد. شب خوابيد، پدرش يعني مرحوم شيخ عباس قمي(ره) صاحب کتاب مفاتيح الجنان به خوابش آمد. به او گفت: توبه مجلسي(ره) توهين کردي! من از تو راضي نيستم، مجلسي هم از تو راضي نيست. چرا اين حرف را زدي؟ ! مي‌داني مجلسي(ره) چقدر خدمت کرده است! راحت آبرويش را بردي؟ همين! با اينکه اعلاميه زده بودند در مشهد، براي ده شب سخنراني، ايشان دو شب سخنراني کرد و قطع کرد و گفت: من ديگر سخنراني نمي‌کنم. آن زمان آمد تهران و از تهران با اتوبوس به اصفهان رفت سر قبر مجلسي(ره)، سه شب در آنجا گريه کرد و متوسل شد و از او خواست که او را ببخشد. شب بعد پدرش به خوابش آمد و گفت: مجلسي تو را بخشيد. به اين راحتي‌ها نمي‌شود آبروي کسي را برد.
من اين حديث را باز هم مي‌گويم: کعبه خيلي عزيز است. امام صادق(ع) فرمود: کعبه! خيلي عزيزي، آبروي مسلمانان از تو هم عزيزتر است. ما هرگز حاضر نيستيم به کعبه لجن بماليم، ولي راحت حاضريم لجن به آبروي مردم بماليم، علت دومي که امام حسين عليه السلام را شهيد کردند، عقده بود. اين حرف را از ميرزا خليل کمره‌اي نقل مي‌کنم(يک ملاي محققي بود و در تاريخ مجتهد بود) مي‌گفت: چطور شد يک مرتبه اين همه آدم به کربلا آمدند؟ ! مي‌گفت: وقتي حکومت در دست علي بن ابيطالب عليه السلام بود، چند تا از مسئولين را برکنار نمود. چند تا از استانداران خلافي کرده بودند و حضرت آنها را عزل کرد. اينها عقده‌اي شدند و آمدند در کوفه و دفتر زدند و شروع کردند جلسه و کلاس و. . . و روي مردم و بچه هاکار کردند. وقتي امام حسين(ع) را تنها يافتند، اسم يکي يکي از استاندارها را مي‌گويد. و لذا در کربلا امام حسين(ع) فرمود: حلالي را حرام کردم! حرامي را حلال کردم! چرا مرا مي‌کشيد؟ ! گفتند: «بُغضاً لأبيک»؟ پدرت در جنگهاي بدر و حنين پدران ما را کشته يا مثلاً فاميل ما را که استاندار بوده عزل کرده بود. ورشکستگان سياسي گاهي وقتها اينطور مي‌شوند. اول طرفدار انقلاب است، بعد مي‌شوند ضد انقلاب وقتي مي‌پرسي: چرا ضد انقلاب شدي؟ مي‌گويد مرا عزل کرده‌اند. حالا انتقام مي‌گيرد. پناه مي‌بريم به خدا. کربلا خيلي عجيب است. يک آدمهايي خوش عاقبت شدند. البته حر معروف است، بعضي ديگر هم خوش عاقبت شدند. يک آدمهايي هم عاقبت شدند، از آنها برايتان بگويم: (اسمش را نمي‌برم) شخصي در 14 تا عمليات شرکت کرده بود. يعني به همراه پيغمبر(ص) مي‌جنگيد. از ياران پيغمبر(ص) بود و کمک آن حضرت بود. به علي ابن ابيطالب(ع) کمک مي‌کرد. به امام حسن(ع) هم کمک مي‌کرد امام حسين(ع) به او نامه نوشت که: تو يک عمري در جبهه‌ها بودي، از ياران پيغمبر(ص)، علي(ع)، و حسن(ع) بودي، حالا من دارم به کربلا مي‌روم بيا. گفت: ديگر بس است. ما مدتي جبهه بوديم و خسته شده‌ايم. روزهاي آخر امام حسين(ع) شد. يکي لحظه‌هاي آخر حسيني مي‌شود، يکي خانه نشين مي‌شود. وقتي گريه مي‌کنيد براي عاقبت دعا کنيد.
من رفتم پيش آيت الله معصومي، آخوند ملا علي همداني، هم دوره‌هاي امام(ره) بود در همدان، مرجع تقليدي بود. (90 ساله) گفتم: اگر شما يک دعاي مستجاب داشته باشيد، چه دعايي مي‌کني؟ گفت: دعا مي‌کنم که خدا عاقبت مرا به خير کند. رفتم پهلوي آيت الله العظمي گلپايگاني(ره)، همان سؤال را از ايشان کردم ايشان گفتند: دعا مي‌کنم عاقبت به خير شوم. ممکن است يک کسي عمري سينه زني مي‌کند، عزاداري مي‌کند مسجد مي‌آيد، اما يک امضا ناحق مي‌کند و. . . يک جا شهادت نا حق مي‌دهد، يکجا دين فروشي مي‌ کند. انسان خطرناک است.
24- داريم: «حَنِّكُوا أَوْلَادَكُمْ بِتُرْبَةِ الْحُسَيْنِ ع فَإِنَّهَا أَمَانٌ»(تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏74) بچه که به دنيا مي‌ايد، اولين چيزي که به لبش مي‌مالي، تربت حسين(ع) باشد. باز هم داريم: «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ يُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ»(نهج‏البلاغه، حكمت 399) فقط پدر نيست که حق به بچه دارد. بلکه بچه هم حق دارد. يکي از حقوق فرزند اين است که والدين او را قرآن بياموزند. ‌اي امت حسيني! عزاداري کرديد، دستتان درد نکند. ولي اينکه مي‌گويند: سر بريده امام حسين(ع) روي نيزه قرآن خواند، يعني حتي سر از تن شما از قرآن جدا نشويد. بچه‌ها‌تان قرآن بلدند! ! شما که براي فيزيک و شيمي و. . . معلم خصوصي گرفتي، آيا براي معلم قرآن هم اين کار را کردي؟ براي قرآن چه کرديم؟ بياييد بچه هايمان را قرآن خوان کنيم. آقاياني که قرآن بلدند روي ترجمه و تفسير کار کنند. اينها پيام دارند. سر بريده قرآن خواند يعني از تن جدا شدم ولي از قرآن جدا نشدم. امير المؤمنين(ع) با اينکه مي‌داند ضربت مي‌خورد و با اين حال به مسجد مي‌رود يعني چه؟ يعني: مي‌دانم که امشب شب 19 است و ابن ملجم مغزم را مي‌شکافد، اما دست از مسجد بر نمي‌دارم. ما اگر کفشمان هم گم شود ديگر مسجد نمي‌رويم! يکي از بزرگان را سراغ دارم گفتم: چرا مسجد نمي‌رويد؟ گفت: رفتم و کفشم را دزديدند! همين! رفتيم روضه جا نبود! مگر اصحاب امام حسين(ع) شب چهاردهم جا داشتند؟ اباالفضل(ع) فرمود: «و الله إن قطعتم يميني إني أحامي أبدا عن ديني»(المناقب، ج‏4، ص‏108) به خدا قسم اگر دست راستم را بگيريد من هميشه از دينم حمايت مي‌کنم. اگر دست راستم را بدهيد، من از دينم دست بر نمي‌دارم. اين درست است که اگر پنير و تخم مرغ درست شود ما دست از انقلابي برداريم؟ ! اينکه حضرت اباالفضل(ع) آب را جلوي دهان آورد ولي نخورد و گفت: بچه‌هاي حسين از من تشنه ترند يعني چه؟ يعني به فکر ديگران هم باشيم. اگر پولداريد به مردم بدهيد. الان کربلا نيست ولي اباالفضلش هست. اباالفضل(ع) آب را نخورد و گفت: ديگران تشنه ترند، يعني شما مي‌خواهيد تجارت کنيد، بخشي از پولتان را فقراء اختصاص دهيد. اينها پيام است. اينکه شعر مي‌خوانند: جوانان بني هاشم بياييد علي را بر در خيمه گذاريد يعني چه؟ جوانان بني هاشم زنده بودند و علي اکبر شهيد شد. يعني اگر مي‌خواهي حرفت اثر بکند خودت زودتر عمل کن. « أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ » يونس/104 عاشورا ست. خيلي دلم مي‌خواهد روضه بخوانم ولي نمي‌توانم. ما خيلي زمان جنگ مي‌گفتيم: کربلاي ايران! واقعاً ايران هم کربلا بود نسبت به خيلي جاها، اما با کربلاي حسين(ع) فرق مي‌کند. شما يک مقايسه کنيد. خيلي از بچه‌ها به جبهه مي‌رفتند. در جبهه با تانکر آب مي‌بردند در کربلا اباالفضل(ع) با مشک نمي‌توانست آب ببرد! بنياد شهيد در ايران درست شد به خانواده‌هاي شهداء احترام مي‌گذارند. آنجا خيمه‌هاي خانوادة شهدا را مي‌سوزاندند! لانه مرغ را کسي آتش نمي‌زند. گيرم که اينها فرزندان حسين(ع) نبودند! آتش بر آشيانه مرغي نمي‌زنند، گيرم خيمه خيمة آل عبا نبود. در کربلاي ايران خبر شهادت جوان را به پدرش مي‌دادند در انجا علي اکبر روبروي چشمان بابا شهيد شد! در کربلاي ايران يک نفر يکي 0 دو تا شهيد مي‌دهد. در کربلاي ايران جوانان داوطلبانه مي‌رفتند. کربلاي ايران ميهمان کشي نبود. خودشان جبهه مي‌رفتند. آنجا امام حسين(ع) را ميهمان کردند. آخر ميهمان را که کسي نمي‌کشد. در کربلاي ايران براي شهداء عزاداري مي‌کنند، روضه مي‌خوانند، در گودي قتله گاه وقتي زينب کبري(س)وقتي مي‌خواست روضه بخواند او را کتک زدند! اول روضه خواني که کتک خورد زينب کبري(س) بود. بچه‌ها که گريه مي‌کردندکتک مي‌خوردند. در کربلاي ايران کسي جسارت زباني نمي‌کرد، تير اندازي مي‌شد، اما در آنجا جسارت زباني مي‌کردند! ديم خيلي گران به دست ما رسيده است. بنده که الان در تلويزيون هستم، کتک هايش را بلال خورد، من به پهلوهايش رسيدم. زجر کشيده‌اند.
شاعر از قول حضرت زهرا(س) نقل مي‌کند: «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا»(المناقب، ج‏1، ص‏242) اينقدر بلا به من رسيد که اگر بلاها را به روزها مي‌ريختند، روزها شب مي‌شدند! هيچکس حسين(ع) نمي‌شود، هيچکس مثل بچه‌هاي حسين نمي‌شوند و لذا حضرت فرمود: کسي را مثل شما نديدم. عصر تاسوعا يک هجومي کردند که فرمود: بسم الله، ما منتظريم. از خواب بيدار شد، ديد که اسبها دارند رو به خيمه مي‌آيند. به ابالفضل(ع) فرمود: برو ببين چه مي‌گويند. فرمود: مي‌گويند: مي‌خواهيم بجنگيم. فرمود: به آنها بگو جنگ را عقب بيندازند. چرا؟ دلايلي دارد که خود حضرت يکي از دليل‌ها را فرمود: امشب شب عاشورا است، من مي‌خواهم نماز بخوانم «أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ»(إرشاد مفيد، ج‏2، ص‏89) من نماز را دوست دارم. ايا ما هم نماز را دوست داريم يا فقط چون واجب است آن را مي‌خواهيم؟ يکي از برکات آن شب اين بود که: شايد لشکر يزيد فکر کنند و چند تا برگردند، يک فرصتي براي فکر کردن باشد و اباالفضل(ع) رفت جلو، (ابالفضل(ع) در لشکر يزيد يک فاميل داشت. گفت: من يک امان نامه گرفته‌ام که تو بيايي اين طرف! دعوت کردند. اباالفضل(ع) هم با يک تشري، با يک صلابتي فرمود: از من دعوت مي‌کنيد دست از حسين(ع) بکشم! اينها پيام دارد. ممکن است يکي يک فيلم برداشته باشد، به شما بگويد: تو هم بيا ببينم. هر جا خواستند مارا ببرند نرويم، مواظب باشيم. اينها مسائل تربيتي اين حادثه عظيم است: از چيزهاي مهم اين است که زينب کبري سلام الله عليها، فرزندانش شهيد شدند. دو تا پسرش در کربلا شهيد شدند. يکجا در سخنراني هايش نگفت: من خانواده شهيدم. از فرزندانش نگفت بلکه از حسين(ع) گفت. معنايش اين است که در مقام ولايت مطرح است نه خودمان. حسين عليه السلام را مطرح کنيم. حضرت قاسم(ع) سيزده ساله بود(پسر امام حسن مجتبي(ع)) امام حسين(ع) عموي او مي‌شد. به او گفتند: چطور مي‌بيني مرگ را؟ فرمود: مرگ: مرگ از عسل شيرين‌تر است! اينها جزء ديدنيهاي دنيا است. بچه 13 ساله تحليل سياسي داشته باشد که بگويد: اگر بناست رژيم، رژيم اموي باشد و حاکم يزيد باشد، مرگ از عسل شيرين‌تر است. خيلي فکر بلندي مي‌خواهد امام حسين(ع) فرمود: : مرگ براي من مثل گردنبند زيبايي است بر گردن يک دختر» مرگ اين نيست که آدم بميرد و زندگي اين نيست که آدم نفس بکشد. چه بسا افرادي که نفس مي‌کشند ولي مرده‌اند.
و السلام عليکم و رحمه الله و برکاته