حقوق - 10، حقوق محرومين بايگاني سالانه - 1377



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي

در خدمت عزيزاني هستيم که خدمت مي‌کنند به ضعيفترين افراد جامعه، در بهزيستي. پرسنلي که سر و کارشان با افراد مختلف است، که به نحوي مشکلاتي دارند. چون بحث امسال من در مورد حقوق است مي‌خواهم حقوق محرومان را بگويم. بخش اهمّ اين محرومان را بهزيستي تحت پوشش دارد، قشري هم تحت پوشش کميتة امداد امام(ره) و قشري هم تحت پوشش بنياد پانزده خرداد هستند. قشري هم تحت پوشش هيچکدام از اين ارگانها نيستند و افراد خَير جمع مي‌شوند و به آنها کمک مي‌کنند و دولت هم در جريان نيست؛ مستمندان، نابينايان، ناشنوايان، معتادان، افراد بي سرپرست، سالمندان، گم شده‌ها، بيماران، آسيب ديده‌ها، افراد منحرفي که ناسازگارند، معلولين جسمي و فکري، کودکان و در راه مانده‌ها، . . . اينها بخشي از افرادي هستند که سازمان بهزيستي تحتِ پوشش دارد. يک سري کارهاي حقوقي است که مجلس تعيين مي‌کند، مثل همين قانوني که: « از هر صد نفري که استخدام ميشوند سه نفرشان از اين عزيزان باشند. » اين يک مصوّبه‌اي است که بايد عمل شود. در اينکه رفاهيات اينها، دارو ودرمان اينها دست چه کسي باشد، دست مجلس است. يک سري مسايل حقوقي و قانوني وقضايي است که مسئولين انجام مي‌دهند. من به عنوان يک معلّم قرآن، آنچه اسلام مي‌گويد(جنبه‌هاي تربيتي و ارشادي و تبليغي) را مي‌گوييم.
اول اينکه: آيا اينها حق دارند يا نه؟ بله حق دارند. (خطر بي تفاوتي نسبت به محرومان): در قرآن آيات زيادي داريم، روايات زيادي داريم. افرادِ بي خيالي هستند که مي‌گويند: به ما چه؟ ! ما خوش باشيم، بقيه هر کاري مي‌خواهند بکنند. ما که از اين پياده رو رد شديم حالا اين نابينا نمي‌تواند به ما مربوط نيست. بي دردي خيلي بد است. در کاشانِ ما وقتي مي‌خواهند به کسي فحش بدهند مي‌گويند: ‌اي بي درد! بي درد يعني بي تعهّد، بي خيال؛ قرآن مي‌فرمايد: اهل بهشت از اهل جهنّم مي‌پرسند: «ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ» مدثر/42 چطور شما جهنّمي شديد؟ مي‌گويند: به چهار دليل: . . . يکي اين است که: ما بي درد بوديم. «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ» مدثر/44 ما به فکر فقرا نبوديم. گندم را درو کرديم، داديم به تعاوني روستا، او هم حواله داد براي بانک کشاورزي، 20 ميليون پول گرفتيم، اصلاً سؤال نکرديم که در اين روستا فقيري هست يا نه؟ ! در بازار اينقدر درآمد داشتيم، اصلاً فکر خمس نبوديم! از جادّه عبور کرديم، شخصي در کنار جادّه بال بال مي‌زد و اعتنا نکرديم! البتّه يک سري قوانيني هم داريم که مردم را بي درد مي‌کند، اين قوانين را جمهوري اسلامي بايد بردارد.
شخصي افتاده بود گفتم: او را به بيمارستان ببريد. گفتند: اگر ببريم خواهند گفت: تو او را زدي؟ ! براي اينکه خودمان گير نکنيم رد مي‌شويم. اين قانون هم گير دارد. عرض کردم که همه بايد به هم کمک کنيم. يعني قوّة قضاييه و قوّة مجريه و قوّة مقننه و امّت و ملّت ودولت و جوان و پير و. . . اگر همه با هم کمک کنيم، کار پيش مي‌رود. وگرنه اگر تلويزيون بگويد: « هرگز نکن فراموش لامپ اضافي خاموش » بعد بياييم ببينيم لامپ خيابانها در روز روشن است، يعني صدا و سيما يک چيزي مي‌گويد، خيابان يک چيز ديگر! بايد باهم باشيم.
يک سوره‌اي در قرآن داريم به نام سورة ماعون که در اوّلش مي‌فرمايد:
«أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ» ماعون/2-1، «يَدُعُّ الْيَتيمَ» وقتي به يتيم رسيدي، بگويي: ول کن بابا! ! اصلاً کمک به يتيم حق اوست. چون مي‌فرمايد: «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ» ماعون/7 منع مي‌کند از خدمات. «مَاعُون» يعني خدمات، کسي که طناب دارد، نردبان دارد، ظرف دارد، صندلي دارد، ولي در اختيار ديگران نمي‌گذارد. اينکه مي‌فرمايد: «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ» يعني «مَاعُون» حق اوست. آخر پولي که در جيب من است نمي‌گويند که قرائتي پولش را منع مي‌کند! چون پول جيب من مال من است. اينکه مي‌فرمايد: « منع مي‌کند » يعني: اين حق اوست و تو منع مي‌کني. يعني: چرا نمي‌دهد؟ چرا منعش مي‌کند؟ ! وقتي کلمة « منع » به ميان مي‌آيد يعني طرف حقّش است. ازکلمة «يَمْنَعُونَ»، «حق» فهميده مي‌شود. مسئله بايد جدّي گرفته شود. اصولاً ما در کارهايمان شُل هستيم. يک وقت آدم از کنار کميتة امداد رد مي‌شود يک 50 توماني هم در صندوق مي‌اندازد.
موقع سال تحويل براي آنکه سال با برکتي داشته باشد يک چک صدهزارتوماني هم به بهزيستي مي‌دهد. اين جدّي نيست. ما حديث داريم: اگر به چهل نفر دعا کردي، دعاي خودت هم مستجاب مي‌شود. بعضي‌ها اصلاً کاري به آن چهل نفر ندارند، منظور از دعا فقط خودشان است! منتهي براي اينکه دعاي خودش مستجاب شود آن چهل نفر را هم دعا مي‌کند. چهل نفر را دعا ميکند به هواي مستجاب شدن دعاي خودش. اينکه مي‌فرمايد: اگر به چهل نفر دعا کردي دعاي خودت هم مستجاب مي‌شود، شايد معنايش اين باشد که: اگر اينقدر درد و رحم و محبّت داشتي که قبل از آنکه خودت يادت باشد مسلمانان ديگر يادت بودند و از سوز دل به چهل نفر دعا کردي، خدا يک همچنين روح لطيفي که ديگران را بر خود مقدّم کرده، دعايش را برنمي گرداند؛ يک کسي مي‌بيند که کار زياد است و در اداره اضافه کار مي‌ماند، اين شخص دلش براي مردم مي‌سوزد، يک شخصي هم حقوقش کم است و براي اينکه حقوقش زياد شود اضافه کارمي ماند، اين شخص فکر خودش است نه مردم؛ يک کسي هم رفته پيش رئيس اداره و گفته: من هفتة ديگر دو روز مي‌خواهم به مرخصي بروم، رئيس هم مي‌گويد: اين چند روز که هستي دو برابر کار کن. او هم اين هفته را دو برابر کار مي‌کند نه به فکر پول است نه به فکر مردم، چون هفته ديگر مي‌خواهد مرخصي برود زياد کار کرده، اين شخص براي رفاه آينده خودش اضافه کار مي‌ماند.
من يک وقت يک مثال زدم، يک بار ديگر مي‌گويم: يک ليوان آب را به سه نفر مي‌دهيم تا بخورند. هيچکدام نمي‌خورند. اولي قهر کرده، دومي ميل ندارد، سومي مي‌گويد: شخص چهارمي تشنه‌تر است؛ پس زنده باد سومي. نگاه کنيد: هيچکدام نخوردند ولي به نيتهاي مختلف. اين معناي: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»(تهذيب‏الأحكام، ج‏1، ص‏83) است. نيتها به کارها رنگ مي‌دهد. ما اگر بخواهيم کار کنيم بايد براي طبقة محروم سوز داشته باشيم.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»(كافي، ج‏2، ص‏163) اين «کَانَ، يَکُون» يعني همواره. يک وقت مي‌گوييم: «إِنَّ اللَّهَ قَدِيرٌ» يعني خدا قدرت دارد. يک وقت مي‌گويم: «إِنَّ اللَّهَ كَانَ قَدِيرٌ»، «کَانَ» يعني همواره. «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ» مدثر/44 علاوه بر اينکه ما طلبه‌ها يک اصطلاحي داريم در عالم آخوندي، مي‌گوييم: فعل مضارع دليل بر استمرار است. يعني « همواره، همواره »، «لَمْ نَكُ نُطْعِمُ» يکي کان يکون «نَکُ» و ديگري «نُطْعِمُ» که فعل مضارع است. هر دو به معناي همواره است. مي‌پرسند: چطور رفتيد جهنّم؟ ! يعني: ما همواره همواره به فکر فقراء و مساکين نبوديم. آيا اينکه يکبار کمک کردي کافي است؟ آيا سالي يک افطاري بس است؟
زمان شاه، ما رفتيم جايي سخنراني کنيم. يکي از اين ساواکي‌ها يک متلکي به من گفت. گفت: شما آخوندها همه‌اش مي‌رويد بالاي منبر ومي گوييد: « حسين را کشتند و به او آب ندادند! ! » گفتم: همين است. مي‌داني چرا؟ ! براي اينکه تو سالي يکبار به مسجد مي‌آيي؟ ! آن هم شب عاشورا. کسي که سالي يک شب به مسجد مي‌آيد آنهم شب عاشورا، در شب عاشورا هم مي‌گويند: امام حسين عليه السلام را شهيد کردند. شبهاي ديگر هم بيا تا چيزهاي ديگر بشنوي؛
بچّه‌هاي ما « همواره » درس نمي‌خوانند. اگر امتحان بود درس مي‌خوانند، بعد از امتحان چندتا از اين بچّه مدرسه ايهاي بي ادب کتاب را پرت مي‌کنند؟ ! ما بچّه مدرسه‌اي داريم که حتي کتابهاي جلد کردة سال اولش را هم دارد(با اينکه ديپلم گرفته) يعني کتاب معشوق اوست. بچّه مدرسه‌اي هم داريم که بي ادب است، بعد از آنکه کتاب را خواند آنرا پرت مي‌کند! بابا اين کتاب به گردن تو حق دارد، اين کتاب تو را با سواد کرده، اين کتاب با هزينة بيت المال ساخته شده. اين کتاب بوسيدني است نه پرت کردني. اين پيداست که حتي آنوقتي هم که آنرا مي‌خواند دوستش نداشت. فقط براي نمره مي‌خواند.
در کمک به محرومين داريم که: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» کسي که صبح کند به امور مسلمين اهتمام نورزد. . . «يَهْتَمُّ» از همّت مي‌آيد. يعني جدّي بگيريد، همّت کنيد. " نمي‌گويد: «بِاَمْرِ الْمُسْلِمِينَ» مي‌فرمايد: «بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ» نمي‌گويد: «بِأُمُورِالمُؤمِنين» مي‌فرمايد: «بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ». چون مؤمنين درجه يک‌ها هستند. مسلم کسي است که مي‌گويد: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». نگو که: ايشان که نماز نمي‌خواند، نماز نخواند، مسلمان که هست، کمکش کن. حتي غير مسلمان را هم کمک کن.
حضرت از جايي رد مي‌شد، ديد يک نفر نابينا است. گفتند: آقا ايشان تا وقتي که جوان بود کار مي‌کرد، حالا پير شده و به گدايي افتاده. فرمود: واي به کشور وامّتي که تا شخص جوان است از او کار مي‌کشند، پير که شد، تأمين اجتماعي و بيمه ندارند! حتماً از بيت المال مسلمين زندگي او را تأمين کنيد. دستور داد که ايشان جزء حقوق بگيرها شود. گفتند: آقا مسلمان نيست! فرمود: انسان که هست. انسان است، در جواني کار کرده و حالا پير شده. حالا يهودي است يا مسيحي فرق نمي‌کند. بالاخره جواني‌اش را داده. بايد زندگيش تأمين شود. اميرالمؤمنين عليه السلام دستور داد از بيت المال مسلمين شکم غيرمسلمانها سير شود. ما در چند جاي قرآن داريم که: شکم غيرمسلمانها را سير کنيد. يکي از اين آيات آية 60 سورة توبه است. مي- فرمايد: از مسلمانها زکات بگير و تقسيم کن بين «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» توبه/60 مؤلف يعني کسي که اُلفت دارد. يعني براي« اُلفت دلها » براي اينکه دلشان را به خودتان جلب کنيد، به آنها هم بدهيد تا بخورند. مسلمانها هم همينطورند.
اگر امام حسين(ع) هم پلو ندهد مي‌شود مثل امام جواد(ع)؛ کسي براي امام جواد(ع) سينه مي‌زند؟ ! مسئلة شکم خيلي مسئلة جدّيي است. خدا وقتي مي‌خواهد بگويد: بياييد مرا عبادت کنيد، مسئلة شکم را مطرح مي‌کند. البته براي شکموها شکم مهم است. آية شکموها اين است: «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قريش/4-3 خدا را عبادت کنيد براي اينکه شکمتان را سير کرده؛ براي بعضي‌ها که بالاترند ديگر نمي‌گويد: شکم.
در يک جلسه‌اي وقتي مي‌خواهند بچّه‌ها را به اتاق ديگر ببرند مي‌گويند: برو اون اتاق چون پرتقالهاي آنجا بزرگتر است. به بعضي‌ها مي‌گويند: برو بالا بنشين. چون در آنجا بوعلي سينا نشسته. او ديگر براي پرتقال نمي‌رود. بوعلي سينا يک مقام علمي است. در کنار دانشمند نشستن ارزش است، ولو پرتقال و فرش هم نباشد. ولذا خدا به موسي عليه السلام مي‌گويد: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» طه/14 موسي! نماز را براي انس با من بخوان. اما به شکموها مي‌گويد: نماز بخوان چون نونَت دادم، آبَت دادم. آدم به بچّة کوچولو مي‌گويد: بابا خوبه؟ مي‌گويد: بله، آلاسکا خريد، آدامس خريد، پفک نمکي خريد، . . . ولي وقتي از دختر 18 ساله مي‌پرسي بابا خوب است؟ نمي‌گويد: چون آلاسکا خريد. براي او ارزشها مطرح است؛ دينداري جدّي است: «خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ» مريم/12 شُل شُلکي نه؟ !
يکي ازحقوقي که اين عزيزان دارند، افراد نابينا، ناشنوا، عقب مانده‌ها. . . اول اينکه اين عقب مانده‌ها ممکن است از يک جهت عقب مانده باشندو از يک جهت ديگر جلو باشند. بنده زمان شاه رفتم در يک روستا روضه بخوانم چون روضه بلد نبودم مرا بيرون کردند. من صدا ندارم بعضي مي‌خواهند که واعظ خوش صدا باشد و من هم صدا ندارم. پس من عقب مانده هستم(از جهت عزاداري) ولي از نظر کلاسداري جلو هستم. اين داروين که فکر مي‌کنيد دانشمند بود و آ دم موفّقي بود در دو رشته شکست خورده بود. يکي در رشتة پزشکي شکست خورد و يکي در علوم ديني مسيحيت.
يک نابينا آمد خانة ما، ميهمان من بود. گفت: آقاي قرائتي! چي گذاشتي سر سفره؟ ! گفتم: قاشق، چنگال، بشقاب و. . . گفت: بلد نيستي سفره بياندازي! گفت: اول چيزي که در سفره مي‌گذارند چيست؟ گفتم: نون، گفت: نه خير، آب. گفتم: چرا؟ گفت: براي اينکه ممکن است ميهمان اولين لقمه‌اي که در دهانش مي‌گذارد، در گلويش گير کند وخفه شود! بايد قبل از نان، آب باشد. گفتم: من سي سال است که آخوند هستم، اين چيزي را که تو فهميدي، من نفهميدم. بي سوادهاي ما هم همينطور هستند. يکي از شخصيت‌هاي مملکتي که همه مردم ايران او را مي‌شناسند، ميگفت: در جايي نشسته بودم و يک بي سواد کنارم نشسته بود. گفتم: « الهي جسم و جانم خسته گشته * درِ رحمت برويم بسته گشته » مي‌گفت: اين بي سواد که کنارم نشسته بود گفت: اگر جسم و جانت خسته گشته، خوب چند ساعت بخواب. درِ رحمت خدا هم بروي هيچکس بسته نگشته. مي‌گفت: من يک نگاهي کردم و خيلي خجالت کشيدم. او سواد ندارد ولي شعورش از من بيشتر است. ممکن است خدا يک چيزي را بگيرد و در عوض يک چيز ديگر بدهد. يک چيزي را مي‌گويم که خيلي مهم است: نابيناهايي که در ايران حافظ قرآن هستند عددشان کمتر از کساني نيست که چشم دارند و قرآن حفظ هستند.
«وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِفَقِيرٍ مُسْلِمٍ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّ اللَّهِ»(أمالي صدوق، ص‏429) اگر کسي فقيري را تحقير کند خدا را تحقير کرده. يکي از کساني که بايد زير نظر بهزيستي باشند متکدّيان هستند، کساني که گدايي مي‌کنند. گداها دو قسم هستند: گداي واقعي و گداي حرفه‌اي. قرآن مي‌فرمايد به گداي واقعي کمک کن.
«وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» ضحى/10 کسي که سائل است و يم گويد: بدهيد در راه خدا، او را رد نکنيد. «وَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» ذاريات/19 در اموالشان حقي است براي سائل و محروم. البته بهزيستي يک سري گداهاي حرفه‌اي را جمع مي‌کند. اصلاً هر کاري که حرفه‌اي شد خطرناک مي- شود. چه حق و چه باطل، چه مباح و چه مکروه؛ اين مطربها در عروسي‌ها دايره مي‌زنند خودشان اصلاً کيف نمي‌کنند. چون کارشان شده است. همه دست مي‌زنند ولي آنهاهيچ احساسي ندارند. يعني وقتي يک کاري حرفه‌اي شد، خاصيت خود را از دست مي‌دهد. و لذا بايد روضه خوان بقدري روضه بخواند که خودش هم گريه کند. اگر اينقدر بخواند که خودش ديگر گريه نکند بهتر است که براي تربيت روحي خود، مدّتي روضه نخواند. اگر هر روز مي‌روي حرم، بي تفاوت شدي، چند روز حرم نرو. يکجوري برو که حرم برايت جاذبه داشته باشد. انسان بايد احساسش را‌تر و تازه نگه دارد و هميشه شاداب باشد؛ ما خيال نکنيم که فقط شکم افرادِ محروم بايد پر شود.
مرا به يک استاني بردند براي بازديد از يک مؤسسه، يکي از علما در آنجا مؤسسة خوبي داشت. روزي چندين گوسفند ذبح مي‌کردند و آشپزخانة مفصّلي داشتند. يک انبار بزرگ از لپّه، قند، شکر، خط کش، دفتر، کفش و جوراب و. . . اينها را بسته بندي مي‌کردند و در خانة يتيم‌ها مي‌دادند. مرا بردند تا بازديد کنم. گفت: خوب است؟ گفتم: 50 درصد خوب است. گفت: چرا؟ ! گفتم: شما به نصف حرف قرآن عمل کرده‌ايد! قرآن مي‌فرمايد: «وَ ارْزُقُوهُمْ فيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» نساء/5 شکمشان را سير کنيد، به آنها لباس هم بدهيد. آيا اينها کافي است؟ نه خير «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» يعني بنشين برايش قصّه بگو. بچّه يتيم علاوه بر خوراک و پوشاک، محبّت هم مي‌خواهد. و لذا چقدر خوب است که خانواده بيايند در بهزيستي، بچّه را بگيرند و ببرند خانه. حديث داريم: بهترين سفره، سفره ايست که يتيم بر سر آن سفره غذا بخورد و محبّت ببيند. و حديث داريم: همان لباسي که به فرزند خودت مي‌دهي به يتيم هم بده. و اگر خواستي او را تنبيه کني مثل فرزند خودت تنبيه کن. نه اينکه بچّه يتيمي را ببريم براي نوکري. گاهي وقتها که ما افطاري مي‌دهيم به خادم مسجد هم مي‌گوييم: بيا. منتهي مي‌گوييم: عمو رحمت! فردا بيا افطاري خانة ما. وقتي آمد به او مي‌گوييم: بپَر فلان کار را بکن! ! يعني اينجا هم افطاري نيست بلکه حمّالي است! براي قربة الي الله نيست. براي اين است که ظرفي بشويد، يک کفشهايي جفت کند! اين کار نامردي است. ديگر امشب که آمده افطاري، بگذار راحت غذايش را بخورد. يک عمري او کفش تو را جفت کرده، يکبار هم تو کفش او را جفت کن.
و لذا مي‌فرمايد: «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ» فجر/17 تکرمون از اکرام و کرامت مي‌آيد. نم گويد: شکم يتيم را سير کن، مي‌گويد: به او احترام بگذار. بايد بگويي: سلام عليکم و رحمة الله؛ شخصي از مسجد آمد بيرون و گفت: من ديگر پشت اين آقا نماز نمي‌خوانم! گفتم: چرا؟ ! گفت: سه نفر سلام کردند و آقا هر کدام را يک جوري جواب داد. پولداره که سلام کرد، گفت: سلام عليکم و رحمة الله صَبَّحَکُمُ الله بالخير! يک آدم معمولي سلام کرد، گفت: سلام عليکم؛ يک بچّه هم سلام کرد، گفت: عليک سلام. گفتم: آقا! شما چرا سوء ظن داري؟ ! ممکن است که آن پولداره 4 تا فقير را هم سير کرده باشد. نگو که جواب سلام به خاطر اسکناس هايش است. اگر فهميدي که به خاطر اسکناس است بگو که غلط است. اما شما حق داريد که کار يک مسلمان را از اول حمل بر غلط کني. ممکن است کارش درست باشد. ولي مردم حساس هستند؛
حديث داريم: وقتي پيامبر اسلام(ص) بچّه را صدا مي‌زد با کنيه صدا مي‌زد. مي‌فرمود: يا ابالحسن، يا ابا القاسم، . . . مثلاً مي‌فرمود: آقا محمود، حسن آقا، زهرا خانم، فاطمه خانم و. . . با کرامت صدا مي‌زدند.
يک آيه در قرآن داريم که يم فرمايد: «رُزِقُوا مِنْها» بقره/25 در جاي ديگر مي‌فرمايد: «وَ ارْزُقُوهُمْ فيها» فرق ايندو در چيست؟ «مِنْها» با «فيها» فرق مي‌کند. «مِنْها» يعني از همين سرمايه‌اي که ارث برده، بدهيد تا بخورد. «فيها» يعني سرمايه‌اش را به کار ببنديد و از درآمدش به او بدهيد تا بخورد. يعني از لابلاي درآمدها. « منتها يعني از اصل سرمايه. آيات قرآن مثل کد تلفن است. بعضي آيه‌هاي قرآن مثل هم هستند، فقط يکي « و » دارد و ديگري «ف» معنايش از زمين تا آسمان فرق مي‌کند. درست مثل کد شهرستانها. تهران 021، اصفهان 031، تبريز 041، مشهد 051، اهواز 061، شيراز 071 و. . .
البته پدر و مادرها بايد مراقبت کنند که فرزندانشان معلول نشوند. قبل از ازدواج مسئلة خون، مسئلة مهمّي است. در حال بچّه دار شدن(که من نمي‌توانم در تلويزيون بگويم) در حال آميزش صدها حديث داريم که: اگر شکم پر باشد، اگر هيجان باشد، اگر. . . اگر. . . . يکي از برکات اسلام اين است که فرموده: زن تا مي‌تواند کارهايش در خانه باشد. وقتي از خانه بيرون بيايد که مجبور باشد. وقتي مي‌آيد بيرون، همين که کوچکترين اتّفاقي بيافتد، يک بوق بيجا و. . . همين چيزها در بچّه‌اش اثر مي‌گذارد(زن حامله) يک سري معلولها از مادران ترسو است. حامله بوده يک گربه از درِ اتاق بيرون آمده و او ترسيده! بچّه‌اش چپ مي‌شود به خاطر ترسو بودن مادرش. از اثرات تربيت بد است که به بچّه مي‌گويند: ساکت باش، لولو تو را مي‌خورد! ! يعني بچّه را از لولو مي‌ترسانند! خيلي از زنها از سوسک مي‌ترسند! زمان قديم در تهران يک چاقوکش بود، مي‌گفت: تمام چاقوکش‌هاي تهران از من مي‌ترسند، من از زنم مي‌ترسم، زنم هم از سوسک مي‌ترسد. برخي از اين معلوليت‌ها ناشي از بوق بيجا، ترس بيجا، و يک حادثه و. . . است. بنابراين هرچه زن در محيط آرام باشد و آمار معلولين کم شود بايد حرکت‌ها و حالات هيجاني را از زنها دور کنيم. خود امام(ره) به صدا و سيما دستور فرمود: اينقدر تشييع جنازه در تلويزيون نشان ندهيد. يک مرتبه 300 جنازه شهيد! يک زن حامله اينها را مي‌بيند و جيغ مي‌زند و بچّه‌اش معلول مي‌شود. خيلي از فيلمها عامل معلوليت است. يعني اگر صدا و سيماي ما يک فيلمي نشان دهد که هيجان زا باشد مثل حوادث خياباني و تصادفات، اثر سوء دارد. ترس خيلي بد است.
امام سجّاد عليه السلام سحرماه رمضان دعا مي‌خواند، مي‌فرمايد: خدايا به تو پناه مي‌برم از ترس. حضرت علي عليه السلام فرمود: من مي‌خواهم ازدواج کنم، يک زني پيدا کنيد که ترسو نباشد. براي اينکه بچّه هايش هم ترسو مي‌شوند. حضرت امير(ع) يک بچّه‌اش از يک خانم ديگر به نام محمّدبن حنيفه، در جبهه مي‌ترسيد، آخر حضرت عصباني شد و بر کتف او زد و فرمود: «أَدْرَككَ عِرْقٌ مِنْ أُمِّكَ»(شرح‏نهج‏البلاغه ابن‏ابى‏الحديد، ج‏1، ص‏243) يعني ترست از مادرت است. اگر مادرت زهرا بود ترسو مي‌شدي؟ اگر شير زهرا خورده بودي « زينب » ميشدي. پس بايد علّت‌هاي معلول شدن را هم درنظر داشت. 1- در ازدواج مواظب باشيم. اسلام به ازدواج خيلي عنايت دارد.
داريم: دختر قشنگي که از خانوادة نااهل است مثل گل قشنگي است که ريشه‌اش در کود(پِهِن) است. مواظب باشيد که اين دختر شير کدام مادر را خورده است. درآمد پدرش حرام بوده يا حلال؟ مسايل طبّي و بهداشتي و ژنتيک را دقّت کنيد. در مورد همخوني دقّت کنيد. در مسايل آميزش جنسي، احاديث را در نظر بگيريم. بايد در اين زمينه کلاس باشد. اصلاً يک فيلم ويدئو باشد که در آن يک استاد دانشگاه و يک عالم حوزة علمية قم مسايل را تشريح کنند. هرکس عقد بست، دفتر ازدواج اين نوار را هم به او بدهد.
شما که اينهمه پول دفترداري مي‌گيريد(دفتر ازدواج) دو کار بکنيد: يک کتاب درمورد ازدواج يعني کتاب آيين همسرداري آية الله ابراهيم اميني(که براي هر عروس و دامادي خوب است) و يکي هم اين فيلم ويدئو؛ گاهي وقتها، ما نمي‌دانيم که چه کار مي‌کنيم. جواني به خيال خودش موتورسواري مي‌کند و چرخ موتور را بالا مي‌برد! يک لحظه هوسراني مي‌کند، بعد هم خونريزي مغزي مي‌کند و معلول مي‌شود و بهزيستي به 60 ميليون نفر بند مي‌شود، چون پول بهزيستي از دولت است. يعني حقّ 60 ميليون آدم را بايد بدهند به بهزيستي و بهزيستي خرج يک موتورسوار کند که هوسراني کرده و چرخ موتورش را بلند کرده. يا اينکه کلاه موتورسواري را سر نگذاشته. آقا جان! زور لازم است، زور لازم است. ظلم بد است ولي زور لازم است. واقعاً بايد زور باشد. کسي که کلاه سرش نگذاشت جريمه شود. چون اگر پليس امروز اين موتورسوار را جريمه کند، خودِ اين موتورسوار به 60 ميليون آدم زور مي‌گويد. غير از اينکه خانواده‌اش زجر مي‌کشند حقّ مردم را هم پايمال مي‌کند؛ ما بايد به افراد معلول احترام بگذاريم. اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى»(نهج‏البلاغه، نامه 53) شما را به خدا شما را به خدا در مورد طبقة محروم. کساني که دست و پا ندارند. کساني که نمي‌توانند خود را در جامعه اداره کنند، افراد زمينگير «وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكِ وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِي الْإِسْلَامِ فِي كُلِّ بَلَدٍ»(نهج‏البلاغه، نامه 53) سهم اينها را فراموش نکنيد، در همه شهرها و روستاها. اگر الان بهزيستي در شهرهاي بزرگ باشد در آنجاها امکانات هست، در بسياري از روستاها افراد عقب مانده هستند و امکانات براي آنها نيست.
در هر روستايي بايد امکانات باشد. شهرداري ما بايد طوري عمل کند که براي معلولين مشکلي نباشد. البتّه الحمدلله الان کنار پلّه‌ها يک سرازيري قرار مي‌دهند براي کساني که براي آنها مشکل است از پلّه بالا رفتن. حسينيه‌ها، روضه بايد طوري باشد که براي افراد معلول مشکلي از جهت رفت وآمد نباشد. بعد مي‌فرمايد: «فَإِنَّكَ لَا تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِ الصَّغِيرِ لِإِحْكَامِكَ الْكَبِيرَ»(تحف‏العقول، ص‏139) تو حق نداري حقّ کوچولوها را ضايع کني. يک مسئله بگويم: اگر يک بچّة 6 ساله يک جايي نشست، بالاترين شخصيت مملکتي وارد شد، شما اين بچّة 6 ساله را از جايش بلند کردي و بزرگترين شخصيت مملکتي جاي او نماز خواند، نمازش باطل است، چون جايش غصبي است. آيا مي‌شود بچّه را از جايش بلند کرد «وَ تَوَاضَعْ لِلَّهِ يَرْفَعْكَ اللَّهُ وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلضُّعَفَاءِ وَ أَرِبِهِمْ إِلَى ذَلِكَ مِنْكَ حَاجَةً وَ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ»(تحف‏العقول، ص‏139) براي اينها تواضع کن. اگر به يک پولدار سلام کردي که هنر نکردي، به يک بچّه سلام کن آن دستي که براي بچّه روي سينه‌ات مي‌گذاري ارزش دارد. اگر به يک تيمسار و سرلشکر و آية الله سلام کردي که هنر نکردي؛ اگر به يک مذهبي سلام کردي که هنر نکرده‌اي. مي‌فرمايد: «وَ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ»، «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلضُّعَفَاءِ»‌اي استاندار! براي عقب مانده‌ها و محرومين و. . . بيشتر تواضع کن. اگر عقب مانده‌ها ترشي بيشتري دارند، شما بايد شکر محبّت‌تان را بيشتر کنيد. يک آقايي پول داد به يک فقيري، رفت، همراه آقا گفت: چرا دادي؟ او ترياکي بود! اگر ترياکي است پس خرجش بيشتر است، بايد دوباره بدهم. اگر کسي عقب مانده است شما بايد محبّت‌تان را بيشتر کنيد. ديروز در يک اداره‌اي بودم، يک آقايي را که قراردادي هم بود، اخراج کرده بودند. گفتم: چرا او را اخراج کرديد؟ گفتند: زن او مسئله دار است! گفتم: اگر زن او مسئله داراست پس بايد بيشتر به او رحم کنيد. با اين حال او دوتا سيلي مي‌خورد. مثل اينکه کسي دندانش درد مي‌کند و ما يک سيلي هم به او بزنيم. گاهي وقتها ما اين رقمي عمل مي‌کنيم. در مورد سؤالات گزينشي! الله اکبر! الله اکبر! سؤالاتي مي‌پرسند که مردم را دست مي‌اندازند. از خودي‌ها هم هست از غير خودي‌ها هم هست. نمي‌دانم بگويم يا نه. يک جوري مي‌گويم که هم گفته باشم و هم نگفته باشم. يک کسي که من به او ارادت ندارم يک وقتي مسئول گزينش بود. يک بندة خدا آمد براي گزينش. از او سؤال کرد: شما پارسال روز قدس ناهار چه خورديد؟ ! گفت: تخم مرغ! گفت: معلوم مي‌شود روز قدس روزه نبودي! ! او يادش نبود که روز قدس جزء ماه رمضان است. اين نامردي است. من بي ديني آن کسي را که روزه‌اش را خورده از دين اين آقا که گزينش مي‌کند بيشتر قبول دارم، اين که دينداري نشد.
من سال اول طلبگي يک مسجدي مي‌رفتم. يک پيرمردي بود که مرا دست مي‌انداخت. اگر پدر زن دايي عمة انسان شير مادربزرگ انسان را بخورد مَحرم مي‌شود؟ ! گفتم: نمي‌دانم. هميشه چند تا سؤال قُلُمبه داشت. هر آخوندي مي‌آمد از او مي‌پرسيد و او را گير مي‌انداخت. آيا اين شيريني است؟ آيا اين هنر است؟ يک کسي هم پيدا مي‌شود که تو را دست مي‌اندازد.
امام صادق عليه السلام شخصي به نام « سراج » را دنبال يک مأموريتي فرستاد. رفت و برگشت، گفت: اين مردمي که من را براي مأموريت به آنجا فرستاده‌اي چنينند، چنانند! امام فرمود: چته؟ ! گفت: آقا! نمي‌دانيد که چقدر مردمِ بدي هستند. فرمود: تو خودت را با آنها مقايسه کرده‌اي، اگر بنا باشد براي اينکه آنها مثل تو نباشند بد باشند تو هم مثل من نيستي پس تو هم بدي، من هم مثل رسول الله نيستم، پيغمبر هم مثل خدا نيست. کمي کوتاه بيا.
بد عمل مي‌کنيم. خدا رحمت کند شهيد مظلوم بهشتي(ره) را. ايشان از آلمان آمده بود، ما رفتيم ديدن ايشان. حدود 28- 27 سال پيش، من جوانهاي کاشان را جمع کرده بودم و برايشان کلاس گذاشته بودم. گفتم: من محسن قرائتي از طلّاب کاشان، با جوانهاي کاشان کلاس دارم، شما براي جوانهاي آلمان چي مي‌گفتيد؟ ! فرمود: چطور؟ ! گفتم: هرچيزي که شما گفتيد، من هم مي‌خواهم براي جوانهاي کاشان بگويم. آنهايي که آنجا بودند همگي خنديدند! که جوانهاي اروپا چه ربطي به جوانهاي کاشان دارند؟ ! ايشان فرمود: خندة همه شما بي خود بود، نيازهاي انساني جوانهاي اروپا و آمريکا و شرق و غرب، نيازهاي طبيعي و فطري انسانها فرق نمي‌کند. هر تشنه‌اي آب مي‌خواهد. بعد به من گفتند: آقاي قرائتي! اگر شما دوتا کارکنيد اسلام پيش مي‌رود: يکي خرافات را از اسلام کنار بزن، يکي هم مسلمانها را از اسلام کنار کن. آنجايي که اسلام پيش نرفته يا عمل مسلمانها باعث شده يا خرافات. آبي که مگسي در آن افتاده انسان آنرا نمي‌خورد. نه اينکه تشنه‌اش نيست، نه، تشنه‌اش است. چون خرافه در حقيقت افتاد آدم حقيقت را هم نمي‌خواهد.
اينکه امام(ره) آخر عمرشان مي‌فرمودند: اسلام ناب. يعني اسلامي که در آن خرافه نباشد. مسلمانها هم نمي‌گذارند اسلام پيش برود. برمي داريم يک کوچة کثيف تنگ را مي‌گذاريم: کوچه سلمان فارسي. آيا از اين کوچه بهتر نبود؟ يک نااهلي از اروپا مي‌آيد مثلاً در اسلامشهر، شهري که شلوغ است با فرهنگهاي مختلف، مي‌آيد زير تابلوي اسلامشهر مي‌ايستد مصاحبه مي‌کند. مي‌گويد: آقايان اينجا اسلامشهر است! اگر مي‌خواهيد اسلام باشد يعني يک همچنين جايي! اين را در تلويزيون اروپا نشان مي‌دهد! اين نامردي است. ما کلّي خيابان تميز داريم. ما نبايد بگذاريم که دشمنان از ما سوء استفاده کنند. اگر من جمله‌اي گفتم که راديو اسرائيل پخش کرد، پيداست من ناخوداگاه هم حلقوم با راديو اسرائيل شده‌ام. نه اينکه عيب را نگويم. بلکه طوري بگويم که ديگران بري نبرند. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» حجرات/13. گاهي بعضي از اين افراد معلول را ببريد خانه. اگر تفريحي مي- رويد اينها را هم ببريد تا محبّت ببينند. گاهي به اين مراکز بهزيستي سرکشي کنيد. وقتي مي‌گويم بهزيستي منظورم همه هستند، کميتة امداد، بنياد 15 خرداد و. . . براي من فرقي ندارد(تمام کساني که به طبقة مظلوم و محروم خدمت مي‌کنند) شما هم دستتان درد نکند بالاخره سر وکلّه زدن با افراد معلول کار طاقت فرسايي است.
افرادي هستند که يک نابينا را نمي‌توانند نگه دارند. شما اينهمه معلول و نابينا و. . . داريد. شما اينها را پاي خدا حساب کنيد. مردم هم هرچه مي‌توانند کمک کنند، احترام کنند، تفقّد کنند، سرکشي کنند. خدارحمت کند آية الله زنجاني(ره) يک مناجاتي دارد مي‌فرمايد: خدايا! به عدد هر ناشنوا شکر که ما مي‌شنويم، به عدد هر نابينا شکر که ما مي‌بينيم. شکرانة اينکه ما پا داريم اين است که دست آن بي پا را بگيريم.
خدايا هرچه هم کوتاهي کرده‌ايم از سر تقصيراتمان بگذر.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته