1377/8/21 پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)، آخرين پيامبر بايگاني سالانه - 1377



بسم الله الرّحمن الرّحيم
لهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بينندگان عزيز بحث را در ماه رجب و در آستانه بعثت پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم تماشا مي‌كنند. موضوع بحث امروز ما راجع به «آخرين پيامبر» است. در سوره احزاب آيه 40 داريم كه «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً» احزاب/40 پيامبر پدر هيچ يك از مردان شما نيست. پيغمبر يكي دو تا پسر داشتند، ولي همه از دنيا رفتند؛ يعني پسرها به صورت مرد در نيامدند. مي‌فرمايد: پيغمبر پدر مردي از شما نيست. يعني مردي در جامعه نيست كه بگويد: پيغمبر پدر من است. البته منظورمان پدر طبيعي است وگرنه او باباي ديني ما است. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»(كمال‏الدين، ج‏1، ص‏261) من و علي پدر اين امت هستيم. اين پدر ديني است. پيغمبر پدر طبيعي شما نيست «وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً» در قرآن تنها آيه‌اي كه نام پيغمبر و دو صفت آن حضرت در آن آمده اين آيه است. هم اسم «مُحَمَّدٌ» آمده، هم اسم «رَسُولَ اللَّهِ» آمده و هم اسم: «خاتَمَ النَّبِيِّينَ» آمده است. در قرآن(به جز اين آيه) آيه ديگري نداريم كه در آن سه بار از پيغمبر نام برده شده باشد.
بحثمان در مورد كلمه «خاتَمَ النَّبِيِّينَ» است. «خاتَم» به معناي «مُهر» است. اين هم كه به انگشتر مي‌گويند خاتم به اين دليل است كه: در قديم انگشتر كه در دست ميكردند اسمشان را هم رويش مي‌نوشتند، وقتي مي‌خواستند مهر بزنند با همان انگشتر مهر مي‌زدند. هم انگشتر بود و هم مهر. «خاتَمَ النَّبِيِّينَ» يعني پيغمبر اسلام مهر انبياء است. مهر را هميشه پاي نامه مي‌زنند. يعني وقتي حرفها تمام ميشود مهر مي‌زنند. «خاتم» به معناي زينت نيست وگرنه آدم به تاج هم مي‌گفت خاتم، به لوستر هم مي‌گفت خاتم. خاتم به معناي آخر است. وقتي مي‌گويد: «خاتَمَ النَّبِيِّينَ»، «خَاتَمِ الْمُرْسَلِين» هم هست. شما اگر گفتيد: مايعات در اينجا نيست، آب هم حتما نيست. چون مايعات هميشه اعم از آب است. وقتي اعم نبود اخص هم نخواهد بود. اگر گفتند: در اينجا انساني نيست. ديگر نمي‌شود پرسيد: بچه هست؟ بزرگ هست؟ وقتي گفتند: انساني نيست يعني هيچ كس نيست. وقتي گفتند: «خاتَمَ النَّبِيِّينَ» يعني «خَاتَمُ الْمُرْسَلِين» يعني «خَاتَمُ الْأنبياء» ديگر چانه نزنيد چون « نبي» عام است.
پيغمبر اسلام «خاتَمَ النَّبِيِّينَ» است. سؤال: چرا ديگر بعد از پيغمبر اسلام پيغمبري نيايد؟ چطور خدا براي همه مردم پيغمبر بفرستد به ما كه رسيد بگويد: تمام شد! چرا تمام شد؟ آيا لطف خدا تمام شد؟ لطف خدا كه تمام شدني نيست. آيا نياز ما تمام شد؟ نه، ما هميشه نيازمنديم و نياز به راهنما داريم. اينكه مي‌گويم تمام شد دلايلي دارد. خدا مي‌فرمايد: «وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً» خدا عالم است. يعني مي‌داند كه چه كرده است. بچه يك مدتي لازم است معلم داشته باشد. اما همينكه رسيد به جايي كه خودش مجتهد شد و دكتر شد، مي‌گوييم: آقا شما ديگر معلم نمي‌خواهي خودت با اطلاعات و مقدماتي كه در مدارس ياد گرفته‌اي برو كتابهاي مختلف را بخوان. اگر كسي قدم به قدم سؤال كند و مثلا بپرسد: فلان منطقه كجاست؟ به او بايد گفت: برو سر چهار راه بپرس. وقتي به چهار راه رسيد بايد به او گفت: برو سر دو راه بپرس و. . . يعني اگر يك قدم يك قدم مي‌خواهد بپرسد، نياز به راهنماهاي متعدد دارد. اما اگر همين فرد كروكي داشته باشد و تمام راهها در آن مشخص باشد با بودن كروكي كامل، نياز به راهنما نيست. اگر چراغ قرمز نبود بايد سر هر چهارراه يك پليس بايستد كه ماشين‌ها را راهنمايي كند، اما اگر چراغ قرمز اتوماتيك بود و دوربين مخفي هم بود نياز به پليس نيست. پس ببينيد: آب حوض را وقتي عوض مي‌كنيد كه كثيف باشد. اما اگر آب حوض همچنان مثل بلور باشد نياز به عوض كردن نيست. ما نياز نداريم پيغمبر اسلام را عوض كنيم چون مانند بلور است. آيه‌اش اين است: «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ» فصلت/42 يك حرف باطل در قرآن نيست. در حاليكه كتابهاي آسماني ديگر عوض شدند، در تورات و انجيل تحريف ايجاد شد. وقتي آب آلوده شد بايد عوض شود. اما اگر آب زلال است نياز به عوض كردن نيست. لباسي را كه لك برمي دارد مي‌شويند. ما قانون نداريم كه هر چيزي بايد عوض شود. عوض شدن دليل مي‌خواهد: يا بايد مردم عوض شوند يا بايد قانون عوض شود. يك دليلي بايد باشد تا چيزي عوض شود. انسان بي دليل خانه‌اي را كه ساخته خراب نمي‌كند تا دوباره آن را بسازد، بايد بگويد: اين خانه به درد امروز نمي‌خورد. اين خانه چون در قديم ماشين نبوده درش را تنگ درست كرده‌اند، ولي براي امروز كه هم ما و هم مهمانها و هم همسايه‌ها ماشين دارند بايد درِ گاراژي داشته باشد. پس اگر تغيير پيدا كرد و مثلا دوچرخه، ماشين شد، درِ خانه هم عوض مي‌شود. اما الان هيچ چيز تغيير پيدا نكرده است. چون قوانين قوانيني نيست كه هر لحظه لازم باشد اسلام بگويد چه كنيم. مثلا گفته بعد از چهار فرسخ، نماز را شكسته بخوان، حالا با دوچرخه بروي يا با هواپيما؟ اينطور نيست كه بين الاغ و دوچرخه و هواپيما در چهار فرسخ رفتن تفاوتي قائل باشد. قوانين اسلام قوانيني است تغيير ناپذير. البته گاهي يك سري نيازهايي پيدا ميشود كه آنجا امام هست، مجتهد هم هست. بنابراين نيازي به پيغمبر جديد نيست. اينها از امتيازات اسلام است.
دلايل آخرين پيامبر بودن، پيامبر اسلام(ص):
1- مثالهايي كه زديم عبارت بودند از: تغيير آب، تغيير آب مربوط به آنجايي است كه آب كثيف باشد. اگر در قرآن تحريفي بود يك پيغمبر مي‌آمد و كتابي مي‌آورد كه در آن تحريف نباشد. اگر تحريفي نيست به چه دليل بايد عوض شود؟ مثلا در انجيل تحريف شده، مي‌گويد: عيسي با مادرش رفتند عروسي، شراب كم آمد! حضرت عيسي گفت: غصه نخوريد همه ظرفها را پر از آب كنيد، خودم معجزه مي‌كنم و از آنها شراب مي‌سازم! وقتي پيغمبر را شراب ساز معرفي كردند پيداست كه اين كتاب، كتاب آسماني نيست. يا مثلا در تورات مي‌خوانيم خدا با يعقوب كشتي گرفت و يعقوب خدا را به زمين زد و خدا شست پاي يعقوب را به دندان گرفت! خوب، هر كسي اين مطالب را بخواند مي‌خندد. پيداست اينها تحريف شده. يعني اين تورات آن تورات واقعي نيست. خلاصه بايد حساب كنيم كه چرا آسفالت اين خيابان را عوض كنيم؟ يك چاله پيدا كن تا شهرداري آنجا را آسفالت كند. اگر يك لك در خيابان نباشد دليلي نيست آسفالت آنجا عوض شود. عوض كردن دليل مي‌خواهد. تغيير دليل لازم دارد.
2- آقا الان ماهواره آمده، كامپيوتر آمده، تلفن آمده، موبايل آمده و. . . . خوب آمده باشد اسلام مي‌گويد: دروغ حرام است. چه به زبان، چه با تلفن و چه با تلگراف و. . . . حرام بودن دروغ با تغيير امكانات ازبين نمي‌رود. دنيا عوض شده، مهر خانمها بالا رفته، . . قرآن مي‌گويد: با خانمت خوشرفتاري كن، حالا مهرش يك سكه باشد يا بيشتر. سكه‌ها در خوشرفتاري اثري ندارد. كم فروشي حرام است. حالا يك زماني با قپون بوده يك زماني با كيلو بوده يا با من بوده حالا با باسكول و. . . با هر چيزي كه باشد حرام بودن كم فروشي ازبين نمي‌رود يعني حرام بودن كم فروشي كاري به تغيير وسايل ندارد، هر رقم وسيله مدرني كه بيايد. . . قواعد كلي در همه چيز داريم.
3- اسلام دين جامعي است. اگر اسلام فقط يك گوشه را مي‌ديد و مثلا مسايل اخلاقي را مي‌گفت: مي‌گفتيم: خيلي خوب، اسلام يك دين اخلاقي است. الان هزار تا مسئله سياسي پيش آمده، آيا براي مسايل سياسي قانون ندارد؟ براي مسايل حكومتي قانون ندارد؟ مثلا براي رهبري قانون ندارد؟ اگر اسلام يك چيزي را مي‌گفت و يك چيزي را نمي‌گفت، آنوقت مي‌گفتيم: بايد يك پيغمبر ديگر بيايد و آن چيزهايي كه اين پيغمبر نگفته بگويد. اما اگر دين دين جامعي بوده دليلي براي اين كار وجود ندارد. راجع به جامعيت اسلام آيه‌اي داريم كه مي‌فرمايد: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ» شورى/13 كه براي شما آورديم همان حرفهايي است كه به نوح گفتيم، حرفهايي كه به شما گفتيم همان حرفهايي است كه به همه انبياء ديگر گفتيم چون صد آمد نود هم پيش ماست. باز در آيه ديگري مي‌فرمايد: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» انعام/38 چيزي پيدا نمي‌كنيد مگر آنكه در قرآن هست. آقا! در كجاي قرآن نوشته: مقابل چراغ قرمز بايست و مقابل چراغ سبز بايست؟ آن زماني كه قرآن نازل شد برق، چهارراه و. . . نبوده! بله قرآن چراغ قرمز نيست اما داريم: «وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»(نهج‏البلاغه، نامه‏47) يعني كارهايتان را منظم كنيد يعني دو دقيقه اين طرفيها بروند و دو دقيقه آن طرفيها. اين جزء نظم است. كلمه چراغ در اين جمله نيست اما كلمه « نظم» هست. اگر كسي روزه‌اش را خورد بايد 60 نفر را غذا بدهد. حالا قديم‌اش رشته مي‌دادند امروز ساندويچ مي‌دهند. فرقي بين‌اش رشته و ساندويچ نيست مهم پر كردن و سير كردن شكم گرسنه است و شكم گرسنه عوض نشده، اگر چه نوع غذاها عوض شده است. ممكن است هزار سال ديگر يك غذاي جديدي به بازار بيايد. پس قوانين، قوانيني است كه كش دارد يعني ظرفيت دارد. مثل اين است كه مي‌گويند: به بزرگ احترام كنيد. احترام شامل ديدن هم مي‌شود. دست بوسيدن هم مي‌شود، به او تلگراف كن، . . . موضوع احترامي را شامل مي‌شود. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» بقره/83 احسان شامل سوار الاغ كردن و سوار بنز كردن هم مي‌شود. مدرن بودن ابزار كاري به اصول ندارد. جامعيت يعني چيزي دراسلام نيست مگر اينكه موجود است. به هر سمت برويم قانوني نيست. امام رضا(ع) فرمود: « هر چه از لب من بيرون مي‌آيد بپرسيد از كدام آيه است. من مي‌گويم كه اين حرف از كدام آيه قرآن است. » يعني لبم كه تكان مي‌خورد بند به يكي از آيات قرآن است. اين كه مي‌خواهم الان بگويم مقداري فهمش مشكل است ولي شما تعبداً قبول كنيد: مسئله‌اي نيست مگر اينكه در قرآن جوابش هست. قرآن مي‌فرمايد: «لَقَدْ كانَ في‏ يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلينَ» يوسف/7 قرآن مي‌گويد: هر كه هر سؤالي دارد من جوابش را مي‌دهم. منتها بايد كسي باشد كه جواب اين سؤال‌ها را از قرآن استخراج كند. «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ» انعام/59 قرآن مي‌فرمايد: ‌تري نيست، خشكي نيست الا اينكه در قرآن است. شما اگر خانمت گفت: برويم بازار و چيزي بخريم. شما اگر گفتي: خانم، چيزي نيست جز اينكه من آن را خريده‌ام. ديگر بازار رفتن نياز نيست. قرآن مي‌فرمايد: «لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ» انعام/115 يعني كسي نيست كه اين كلمات را تبديل كند. حتي يک واو هم در قرآن تبديل نشده است. قرآن مي‌فرمايد: «لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً» فرقان/1 پيغمبر، پيغمبر يك زمان نيست پيغمبر همه جهانيان است. يك حرف باطل در قرآن نيست. «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ» فصلت/42 يك كلمه باطل در قرآن نيست. يك پر كاه در اين استخر نيفتاده. براي چه آبش را عوض كنيم. گاهي وقتها من تو تلويزيون « اِنَّ» را «اَنَّ» مي‌خوانم كلي به من تلفن مي‌كنند كه آقاي قرائتي شما اشتباه خواندي! در طول تاريخ افرادي داشتيم حافظ قرآن بودند. حتي خلفايي كه زور داشتند و آدم مي‌كشتند _ ده هزار تا ده هزار تاـ جرات نمي‌کردند نسبت به قرآن يك كلمه كم و زياد بکنند. . . يك روز معاويه نماز مي‌خواند بسم الله را نخواند! گفت: الله اكبر «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» فاتحه/2 فوري مردم يقه او را گرفتند كه «أسَرقْتَ‌ام نسيتَ»: بسم الله را دزدي يا فراموش كردي؟ روي قرآن حساسند. كلمه‌اي از قرآن عوض نشده است. تغيير دليل مي‌خواهد. اسلام دين جامعي است.
4- درب اجتهاد باز است. اجتهاد مثل كليد سازي است. هرقفلي خراب شود اگر كليد ساز در محل باشد ما مشكلي نداريم. چون ابزار كليد سازي دارد، آهنش را هم دارد علمش را هم دارد. ما اگر دريك جايي به بن بست رسيديم مثل مسئله بيمه مي‌گوييد: آقاي قرائتي در صدر اسلام كه بيمه نبوده(تأمين اجتماعي)، در صدر اسلام بانك كه نبوده شما كه مي‌گوييد در اسلام همه چيزي هست الان در دنيايي هستيم كه بيمه و بانك و. . . است. اينها را بايد چه كرد؟ مي‌گويم: ما يك اصولي داريم. مثلا در قرآن داريم: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» مائده/1 به عقد(پيمانهايتان) وفا كنيد. بيمه هم يك عهد و پيمان است. مي‌گويم: آقا! بنده ماشينم را با پولي كه به شما مي‌دهم بيمه مي‌كنم يعني اگر تصادف كردم خرج ماشين را بدهي. اين قرارداد است. (عقد) يعني قرارداد. دختر را به شما عقد كردم يعني قرارداد بستم كه اين دختر همسر شما شود. واجب است به پيمانها وفا كنيد اين آيه قرآن است. حالا اين پيمان يكبار بيمه است، يكبار بازنشستگي است. كارمند با دولت قرارداد مي‌بندد كه دولت مثلا ماهي 2 هزار تومان از حقوق او كم كند و در عوض بعد از 30سال كار كردن ماهي فلان مقدار به او بدهد. از حالا كم كن بعداً به من بده. آقا اين پول را بگير بعد از نماز به من پس بده. اين هم نوعي قرار داد است. اينها كه چيزهاي مهمي نيست كه بعضي مي‌گويند: در صدر اسلام كه اين چيزها نبود. اين رقم شيريني نبوده اما شكرش كه بوده. باب اجتهاد باز است يعني دست شيريني ساز باز است. شيريني ساز خوش سليقه مي‌تواند با اين شكر طبق زاج شيريني بسازد. منتها براي اينكه كشمكش نشود و هر كسي از خودش دين نتراشد گفته‌اند: مجتهد بايد عادل و بي هوس باشد و بايد آشنا به زمان باشد. خيلي‌ها سواد دارند، مجتهد هم هستند اما ممكن است خداي ناكرده عادل نباشد. عادل يعني من از ايشان گناه سراغ ندارم. چون اگر كسي يك دروغ بگويد از پيشنمازي ساقط مي‌شود. اگر قاضي است از قضاوت ساقط مي‌شود. اگر امام جمعه است از امام جمعه گي مي‌افتد، اگر آيت الله است از آيت اللهي مي‌افتد، اگر مرجع تقليد است از مرجعيت مي‌افتد و اگر رهبر است از رهبري مي‌افتد. اتوماتيك هم مي‌افتد. يعني نياز به خبرگان هم نيست. يك دروغ كافي است كه شخصي از قله پرت شود يك گناه كافي است. ما اينقدر سخت گرفته‌ايم. گفته‌ايم: اجتهاد يعني همينطور كه شيريني ساز شكر دارد و مي‌تواند همه رقم شيريني درست كند، مجتهد هم آيه و حديث دراختيار دارد با يك اصول كلي از آن آيه‌ها و حديث‌ها و اصول كلي مي‌تواند قانون درست كند. منتها براي اينكه قانون تراشي باب نشود و هر كسي نتواند قانون تراشي كند گفتند: بايد اين آقا گناهي نداشته باشد و بايد هوس هم نداشته باشد. و بايد. . . و گرنه اگر هوي و هوس باشد، مثلا جريان حديث تراش در فيلم امام علي(ع) مي‌شود که يك پياز فروش، پيازها روي دستش مانده بود. به حديث تراش گفت: اين پول را بگير و يك حديث بساز تا مردم بيايند پيازهاي مرا بخرند. او هم رفت روي منبر گفت: هر كس يك پياز از اين قريه بخورد يك باغ بهشت به او مي‌دهند هر کس دو پياز بخورد. . . با اين كار پيازهاي آن شخص به فروش رفت. يك كسي بايد باشد كه آمريكا هر چه اف 14 و اف 16 بفرستد بگويد: آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند. بگويد: والله قسم در عمرم نترسيدم! يك گناه نكند. يك شب در عمرش نماز شبش ترك نشود. وقتي يك همچين فقيهي پيدا كردي او را سفت بگير. اگر يكجا هم قانون بود شوراي مصلحت درست مي‌كند مي‌گويد: الان وضع ترياك اين است، ما بايد براي خنثي كردن اين توطئه برخورد شديد كنيم و گرنه ترس اين مي‌رود كه جوانهايمان را ترياكي كنند. يك قانون در شوراي مصلحت است. در شوراي مصلحت مجتهد است. كارشناي است، و زير نظر رهبري است. قرآن هست آيه هست، مصلحت امت، جان جوانها، حفظ نظام اسلامي، . . . اينها يك سري اصول است و مي‌گويند: اشكالي ندارد كه براي اين اصول، فلان چيز فدا شود. درست مثل شوراي پزشكي. پزشكان جمع شوند كه: با اين بيماري چه كنيم؟ مي‌گويند: بايد اين رگ پايش را برداشت استخوان پايش را برداشت و عمل جراحي انجام داد. قيچي مي‌كنند و به جاي ديگرش پيوند مي‌دهند و جان بيمار را نجات مي‌دهند. شكر هست بايد چگونه ساختن شيريني را ياد بگيريم. اين كار هم از عهده هر كسي بر نمي‌آيد. بايد مجتهد باشد مجتهد يعني چه؟ يعني كسي كه بتواند استنباط كند(يعني بكَند و به آب برسد) يعني تمام آيات و احاديث در دستش باشد. قواعد كلي در دستش باشد و آشنا باشد. مثل كسي نباشد كه وقتي مي‌خواهد چشم كسي را معالجه كند بزند و او را كور كند. پس وقتي در اجتهاد باز بود مسلمان‌ها در هيچ قانوني به بن بست بر نمي‌خورند. قبلا كه ولايت فقيه مطرح نبود(در كتابها مطرح بود ولي در جامعه مطرح نبود) من تازه طلبه شده بودم. حدود 20 سالم بود(سي و چند سال پيش) رفته بودم نجف درس بخوانم، رسائل و مكاسب مي‌خواندم. امام هم ترکيه بود. وقتي امام را آوردند بغداد و در فرودگاه گذاشتند امام و آقا مصطفي تنها بودند. هيچ مأموري هم با آنها نبود. از بغداد آمدند كاظمين، كاظمين و بغداد كنار هم هستند مثل حضرت عبدالعظيم و تهران. آمدند كاظمين براي زيارت امام کاظم و امام جواد عليهما السلام. رفتند مسافرخانه و در خواست خانه اجاره‌اي كردند. صاحب مسافرخانه گفت: اسم؟ فرمود: «روح الله». لقب؟ فرمود: « خميني». گفت: شما آقاي خميني هستيد كه در ايران. . . فرمود: بله گفت: شما كجا بوديد؟ فرمود: در تبعيد بوديم، ما را آوردند به فرودگاه عراق و رفتند، يك اتاق اجاره كردند. صاحب مسافرخانه آدم محترمي بود. گفت: درست نيست شما در مسافرخانه باشيد بياييد برويم در خانه ما. آقا را سوار كردند و به خانه بردند. تلفن زدند به نجف كه امام آمده کاظمين. يك ميني بوس اجاره كرديم و خدمت امام رسيديم وارد كاظمين شديم و رفتيم مسافرخانه، گفتند: آقا خانه خودمان است(ما هنوز هم شك داشتيم كه آقا آمده باشد، چون در تركيه بودند.) گفتيم: اگر مي‌شود ما را به ديدن ايشان ببريد. رفتيم خانه گفت: آقا خواب است. گفتيم: آقا با عمامه‌اش كه نمي‌خوابد عمامه‌اش را بياور تا ببينيم. رفت عمامه آقا را آورده و ديديم كه بله، عمامه عمامه امام است. خيال همه راحت شد. بعد هم از نجف بزرگان آمدند آنجا. در خدمت امام رفتيم كربلا، ما در اتاق نشسته بوديم كه يك كسي آمد و گفت: آقا! مردم كره زمين يك عده مسلمانند و بين مسلمانها فقط عده‌اي پول دارند، بين پولدارها عده‌اي مي‌روند مكه. آنجا اينقدر تنگ بود كه وقتي طواف مي‌كردم نزديک بود استخوانهايم بشكند! حالا اگر يك زماني مردم به حرف شما آخوندها گوش بدهند و همه مسلمانها شوند و همه پولدارها مكه بروند چگونه مي‌خواهند طواف كنند؟ ! امام فرمود: حرام مي‌كنيم دوبار مكه رفتن را براي افراد. مي‌گويم: حج مستحبي حرام است. و هر كسي كه رفت مكه مي‌گوييم: فقط يك طواف واجبش را انجام دهد. الان حاجيها بعد از طواف واجب، براي همه فاميلها هم طواف مي‌كنند. مثل زيارت مشهد كه وقتي يك نفر مي‌رود به جاي همه زيارت مي‌كند و نماز زيارت مي‌خواند(اين اولين باري بود كه من فهميدم ولايت فقيه يعني چه؟) آن شخص گفت: آقا شما مي‌توانيد مستحب خدا را حرام كنيد؟ امام فرمودند: بله. اين را مي‌گويند: باب اجتهاد يعني مجتهد مي‌نشيند و حساب مي‌كند كه: 1- مكه كوچك است. 2- جمعيت زياد است. 3- اگر اين آقا حج مستحبي انجام دهد آن آقا از حج واجبش مي‌ماند. مثل اين است كه بگويند: در حمامهاي عمومي، حرام است كه كسي بين الطلوعين غسل جمعه كند. ممكن است يكي غسل واجب داشته باشد و اگر زود غسل نكند نمازش قضا مي‌شود. آنوقت شما داريد غسل جمعه مي‌كنيد؟ بيا بيرون. وقتي باب اجتهاد باز است ما نياز نداريم که پيغمبر عوض شود.
5- مسأله ديگر فطري بودن قانونهاي اسلام است. چرا قانون عوض نمي‌شود؟ چرا پيغمبر نو نمي‌آيد؟ چيزهايي عوض ميشود كه عادت است. مثلا شما مي‌گوييد من عادت كرده‌ام سيگار بكشم. بعد هم مي‌گويي: من عادتم را ترك كردم. عادت را مي‌شود ترك كرد. يك زماني بنده كت و شلواري بودم. حالا آخوند شده‌ام. اين عادت را مي‌شود ترك كرد. ولي دين ما عادي نيست بلكه فطري است. فطرت چهار تا «هر» دارد. هر موضوعي که اين چهار تا «هر» را داشته باشد آن مسأله فطري است. مثلا: علاقه مادر به بچه‌ها فطري است. چرا؟ چون در هر زمان. در هر مكان، در هر سن و در هر رژيم، مادر بچه‌اش را دوست دارد. پس علاقه مادر به بچه، فطري است. اما كلاه شاپو! فطري نيست. يك كشور شاپو دارد يك كشور ندارد. يا كراوات! كت و شلوار. . . . يكي فلفل مي‌خورد. يكي غذاي شور ميخورد و يكي غذاي بي نمك مي‌خورد. هر كسي يك لباسي و يك غذايي دارد. اينها فطري نيست. از چيزهايي كه فطري است نياز انسان به همسر است. در هر زمان، در هر رژيم، در هر مكان در هر سني به همسر نياز است. نياز انسان به غذا، خواب و. . . وقتي قانون اسلام فطري شد، ثابت است و نيازي به تغيير ندارد. سؤال: چرا پيغمبر ما آخرين پيغمبر است؟ چون دينش فطري است. فطرت عوض نمي‌شود، دين هم عوض نمي‌شود. اساس دين، فطرت است. تاريخ بردار نيست. يكبار مصرف نيست. راجع به فطري بودن خيلي مي‌شود صحبت كرد. در صد جلد بحار الانوار 300 مرتبه كلمه: «خَاتَمِ النَّبِيِّين» آمده است. يعني در سيصد حديث، كلمه «خَاتَمِ النَّبِيِّين» آمده است. بعضي مسايل است که از يك امام در مورد آن مسأله حديث داريم و بعضي مسايل از دو امام حديث داريم. ولي مسئله «خَاتَمِ النَّبِيِّين» را هر چهارده معصوم(ع) گفته‌اند. پيغمبر فرمود: «لَا نَبِيَّ بَعْدِي»(كافي، ج‏8، ص‏25) و به همين تربيت معصومين ديگر در اين رابطه احاديثي دارند. در مورد خاتميت تك تك معصومين حديث دارند. در نهج البلاغه داريم: «خَاتَمُ رُسُلِهِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 173)، «خَتَمَ بِهِ الْوَحْي»(نهج‏البلاغه، خطبه 133)، «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ»(نهج‏البلاغه، خطبه 72)، «خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص»(نهج‏البلاغه، خطبه 87)، «إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 1) و. . . در تعبيرها معناي خاتميت وجود دارد. البته ممكن است يك نيازي پيش بيايد، نياز جديد باشد حادثه‌اي رخ بدهد، مجتهد مي‌نشيند و بررسي مي‌كند. . . . چراغاني براي نيمه شعبان خيلي خوب است(براي امام زمان) اگر يادتان باشد، آخرهاي زمان شاه بود، امام براي نيمه شعبان فرمود: امسال مساجد چراغاني نكنند. چرا؟ من از اين شاه ناراحتم. خوب است آدم وقت نماز يك عبا روي دوشش بيندازد. ممكن است بگويد: همه روحانيون بي عبا بروند مسجد. مي‌گويند: عباي آقا كو؟ مي‌گويد: آقا از كدخدا ناراحت است. يعني مي‌شود براي اينكه يك شوري در جامعه انداخت، يك همچنين عملي مرتكب شد، ايجاد موج كرد. امام براي ريشه كن كردن شاه فرمود: نماز جماعت نخوانيد! يادتان هست زمان انقلاب مدتي مساجد تعطيل شد. با اين كار عصبانيت مردم زيادتر مي‌شد از رژيم. امام دستور داد: سربازها از سربازخانه‌ها فرار كنند. يعني گاهي وقتها چراغاني براي امام زمان(ع) ممنوع مي‌شود. طواف ممنوع مي‌شود. نماز جماعت ممنوع مي‌شود اينها در اختيار مجتهد است تا شرايط چه شرايطي باشد.
ما چند تا پيغمبر اولوالعزم داشتيم كه مذهب رسمي داشتند. باقي پيغمبرها مبلغ بودند. يا گاهي وقتها در يك زمان ممكن است صد تا پيغمبر داشته باشيم. يكي از آنها كتاب آسماني دارد، آن صد تا بلند گوي او هستند. اينطور نيست كه هر امتي يك پيغمبر جديدي داشته باشد. ائمه ما بلند گو بودند براي رسول اكرم(ص) و الان مراجع و علماي متقين بلندگوي امام صادق(ع) هستند. فكر نكنيد كه هر پيغمبري يك دين جديد مي‌آورد تا شما بگوييد: چطور به ما كه رسيد دين جديد نيامد؟ در آن زمان هم اينطور بود. مثلا وقتي حضرت عيسي(ع) كه بود ده‌ها سال ديگر پيغمبر نبوده. شاگرد عيسي حرفهاي آن را به مردم مي‌گفتند: الان هم شاگردان امام صادق(ع) دين را مي‌گويند. دين وقتي جامع و كامل بود نيازي به تجديد ندارد. بچه که شير مادر مي‌خورد به آب و غذا ديگري نياز ندارد چون شير مادر غذاي کامل است. «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» مائده/3 به نظر من ولايت فقيه بحث نمي‌خواهد. دو تا سؤال مي‌كنم: 1- مردم كشور ما مسلمانند يا غير مسلمان؟ جواب: اكثريت مسلمانند. 2- مسلمانها حكومت مي‌خواهند يا هرج و مرج؟ جواب: حكومت مي‌خواهند. 3- حاكمشان بايد دين شناس باشد يا نه؟ بايد دين شناس باشد. 4- دين شناس بايد عادل باشد يا ناعادل؟ بايد عادل باشد. اسلام شناس عادل همان ولايت فقيه است. هي اين مسئله را پيچ مي‌دهند و گيج مي‌شوند. اين مسئله گيري ندارد. منتها افرادي هستند «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» بقره/10 نمي‌خواهند. در يكي از روزنامه‌ها گفتند: عكس فلاني را بگيريم. گفت: صبر كنيد كراواتم را بزنم. كسي که از امام جدا مي‌شود از نماز جمعه جدا مي‌شود از امت جدا ميشود، ولي از كراواتش جدا نمي‌شود، مردم او را نمي‌خواهند. نمي‌خواهم بگويم كراوات حرام است يا مباح. مسئله اينجاست كه طرف نمي‌خواهد از كراواتش جدا شود. مي‌خواهم بگوييم: كسي كه اينقدر براي غرب مي‌ميرد كه با اينكه 20 سال از انقلاب مي‌گذرد او براي عكس انداختن كراوات مي‌زند. بچه‌هايي که در قنداق بودند- آن وقتي كه تو مهندس بودي- رفتند از وطن دفاع كردند و تو يك آخ نگفتي! يعني مملكت ما بمباران شد، او هيچ كاري نكرد و حاضر نشد از مملكت دفاع كند. نماز جمعه ابدا، 20 سال است كه پايش را نمي‌گذارد! مسجد نمي‌رود. نهج البلاغه و تفسير اصلا. اين كسي است كه بايد نسبت به ولايت فقيه حرف بزند چون ناراحت است تا ولايت فقيه باشد نوبت به او نخواهد رسيد. اينها مشكل دارند و اين مشكل از خود آنهاست. وگرنه كسي كه دستش را از دست امام بردارد دستش را در دست كي مي‌گذارد؟ ما از ماشين جمهوري اسلامي پايين بياييم سوار كدام ماشين مي‌شويم؟ يك ماشين راننده‌اش صدام است. يكي راننده‌اش طالبان است. راننده ديگر را ببينيد! همه مشکلات و عيبهايي كه مردم مي‌گويند درست است. مردم راست مي‌گويند. ولي ماشيني بهتر از جمهوري اسلامي و راننده‌اي بهتر از مسؤولين ما نيست. اينطور نيست که حالا که درمانگاه فلان مشکل را دارد يا با فلان آمپول زن مشکل داريم، بگذاريم تا بچه بميرد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته