1377/10/10 پرسش و پاسخ -9 بايگاني سالانه - 1377



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي

ماه رمضان امسال پاسخ به سؤالات داريم و در اين 30-25 دقيقه به چند سؤال جواب مي دهيم.
سؤال اول: آيا بدون آگاهي همسر خود، مي توان از حقوق و دارايي او به ديگران انفاق کرد؟ آيا خانمها در خانه مي توانند پول شوهرشان را به فقراء بدهند؟ به دور از چشم شوهر؟
جواب: اين سؤال، سؤال خوبي است. اول من آنرا شاخه شاخه مي کنم و بعد پاسخ مي دهم. البتّه ممکن هم هست مرد پول خانمش را بردارد. برود سر کيف خانمش و پولش را بردارد و خرج کند. چون خيلي از خانمها پول دارند. حالا فرقي نمي کند زن باشد يا مرد. آيا همسر مي تواند از مال همسرش به ديگران کمک يا هديه کند؟ چند رقم زن و شوهر داريم. مثلاً بعضي زن و شوهرها صميمي هستند. اگر صميمي هستند مانعي ندارد. صميمي‌اند يعني تو و مني ندارند. آية الله مشکيني مي فرمود: در قم طلبه بوديم در يک اتاق با چند تا طلبه درس مي خوانديم. برنامه‌مان اين بود که هرکس پول آورد زير فرش بگذارد. اصلاً معني نداشت که باباي من براي من فرستاده يا باباي او براي او. هر پولي که آمد بگذاريم زير فرش. هرکس هم مي خواهد از زير فرش پول بردارد و خرج کند واصلاً نفهميم که اين پول مال کيست. حديث داريم: مي دانيد کي امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي آيد؟ امام زمان(عليه السلام) وقتي مي آيد که برادر دست در جيب برادرش کند و بردارد و آن برادر هم توجّه نکند که: فلاني کجا؟ زماني که مردم اينقدر صميمي بودند امام زمان(عليه السلام) ظهور مي کند. گاهي وقتها زن و شوهر اينقدر صميمي‌اند که اصلاً تو و مني بينشان معني ندارد.
قرآن دوست دارد زن و شوهر صميمي باشند. آيه‌اش اين است: »بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ« يعني من از توام تو هم از من. حالا از آپارتمان داري مي آيي پايين، اين کيسة زباله را هم با خودت بياور تا کارمند شهرداري اين 30 تا پلّه را طي نکند. شما کيسة زبالة همسايه‌تان هم با خودت پايين بياور. نگو که: به من که ابلاغ نشده! مگر من کارمند شهرداري‌ام؟ بابا تو که پايين مي روي، زباله را هم بياور. داري پايين مي روي يکي هم کپسول گاز دستش است، خوب کمکش کن. امير المؤمنين(عليه السلام) ديد پيرزني مشک روي دوش دارد، مشک را گرفت و کمکش کرد. او هم نشناخت که او حضرت علي(عليه السلام) است.
يکوقت زندگي خيلي صميمي است؛ يکوقت هم همسر به همسر مي بخشد. خانم مي گويد: اين پول مال تو، يا شوهر مي گويد: خانم اين پول مال تو. وقتي مال او شد مي تواند هرکاري خواست با آن بکند. پس در اين دو حالت اشکالي نيست.
آنکه اشکال دارد اين است که: همسر مي گويد: اين پول را براي خرجي دادم. او هم برمي دارد بريز و بپاش مي کند! اين جايز نيست. من صد کيلو شکر مي دهم و مي گويم: مال روز تاسوعا. حتي شما نمي توانيد آنرا در روز عاشورا به عزادارن امام حسين(عليه السلام) بدهيد. در اين صورت گناه کرده ايد. چون آن شکر مال تاسوعا بود نه عاشورا. شکر تاسوعا را نبايد خرج عاشورا کرد.
شما اگر خودکار بانک صادرات را ببري بانک ملّي، تحت عنوان تخلّف اداري تو را مي گيرند. اگر مهر اين مسجد را ببري مسجد ديگر، نمازت باطل است. حساب و کتاب دارد. وقف اين امامزاده را نمي توان خرج يک امامزاده ديگر کرد. اگر شوهري گفت: اين پول مال اين کار، بعد اگر خانم بردارد خرج کار ديگري کند اين اشکال دارد. حالا از کجا بدانيم شوهر راضي است؟ بايد بدانيم که اگر شوهر فهميد ناراحت نمي شود.
رفتم خانه يک کسي ميهماني، ديدم سفره‌اش خيلي مجلّل است. خيلي سفره عجيبي بود! آدم حزب اللهي هم بود. گفتم: آقاي فلان! اگر دوربين تلويزيون از اين سفره فيلم بگيرد و در تلويزيون نشان دهد و بگويد: در خانه ايشان يک همچين سفره اي است خيس عرق مي شوي يا نه؟ يک خورده فکر کرد و. . . ما بايد يک جوري حرکت کنيم که اگر دوربين نشانمان داد خيس عرق نشويم. البتّه در حديث داريم که: زن نبايد خيلي دست و دلباز باشد. سخاوت براي مرد خوب است اما براي زن خوب نيست. اگر زن سخي باشد چيزي در خانه همسرش باقي نمي ماند. چون زن عاطفي است زود دلش مي سوزد و زود بريز و بپاش مي کند. حالا يک چيزي هم هست. ما بايد مواظب باشيم افراط و تفريط نکنيم. کمک کردن به فقير ثواب دارد. اما اگر شوهر احساس کند همسرش پولهاي او را به اين و آن مي دهد اطمينان او نسبت به همسرش کم مي شود. گناه سلب اطمينان از ثواب انفاق بيشتر است. مي گويد: دلم سوخت و کمکش کردم. کمکش کردي ولي اطمينان شوهرت از تو کم شد. گناهي که از اين کار حاصل مي شود و اطمينان شوهر نسبت به همسر کم مي شود بيشتر از ثواب صدقه است. البتّه روايتي هم داريم که: اگر زن پول دارد مي تواند از مال خودش بدهد. ديگر اجازه شوهر هم نمي خواهد. اگر مهريه‌اش را گرفته مي تواند ببخشد. از ارث پدرش هم مي تواند ببخشد. درآمد خودش را هم مي تواند ببخشد. پس زن نسبت به مال خودش اختيار دارد.
سؤال دوم: چه کساني در کمک کردن به ديگران در اولويّت هستند؟ غريبه‌ها يا آشنايان؟ کجا خرج کنيم؟
جواب: بعضي‌ها در فاميلشان هزار تا فقير است، مي رود به يک محلّه غريبه تا پُز بدهد يا براي خدا، پولش را در جاي ديگر خرج مي کند! قرآن مي فرمايد: اگر خواستيد پول خرج کنيد اول بدهيد به اينها: »ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ« بقره(215) اگر خواستي پول خرج کني اول به پدر و مادرت بده. بعد »وَ الْأَقْرَبينَ« يعني فاميل، به پيغمبر هم مي فرمايد: اوّل »ذي القربي« حديثي داريم که مي فرمايد:
(لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج) من‏لايحضره‏الفقيه ج2 ص 68 اگر فاميل محتاج باشند، اگر در فاميلت فقير باشد و شما پولت را در جاي ديگر خرج کنيد، آن ارزش واقعي که بايد داشته باشد، ندارد. اولويّت در چيست؟ مسئله اولويّت مسئلة خيلي مهمي است. اينکه آدم بداند اولي چيست؟ الان در مملکت ما کدام رشته هاي دانشگاهي در اولويّت هستند؟ يک وقت ممکن است اولويّت چيزي غير از آن باشد که ما وقتمان را صرف آن مي کنيم. البتّه گاهي وقتها اولويّتها خلاف رسم است. خوب باشد. در انتخاب شغل، در پول خرج کردن، در گرفتن دوست، ما بايد طرح اينها را از اسلام بگيريم. مثلاً: با کي دوست شويم؟ حديث داريم: «با کسي دوست شو که نقطة ضعف را محکم به تو بگويد، بطوري که شما به گريه بيفتي» آقا! اين حرف تو غلط است. تو گناه کردي! طرف چنان ضربه فنّي شود که گريه کند.
(اتَّبِعْ مَنْ يُبْكِيكَ وَ هُوَ لَكَ نَاصِحٌ) الكافي ج2 ص 638 رفيقي بگير که عيبهاي تو را چنان رک به تو بگويد که خجالت بکشي. و رفيق نشو با کسي که هر کاري بکني به تو بخندد و تو خيال کني کارت درست است! با کسي که به گناهت مي خندد رفيق نشو. با کسي که ضربه فنّي‌ات مي کند رفيق شو؛ حالا يک اولويّت ديگر هم به شما بگويم: درهمين روزه، کسي که روزة واجب به گردنش است مثلاً ماه رمضان روزه‌اش را خورده و بايد آنرا قضا کند، روزة مستحبّي حق ندارد بگيرد. اولويّت با روزة واجب است. در عبادات اينگونه است. يک آب داريم. اگر الان با آن وضو بگيريم ممکن است يک ساعت ديگر اسب تشنه‌اش شود. باز مي گويد: اولويّت با اسب است. شما تيمّم کن و نماز بخوان و آب را براي اسب نگهدار. يعني مسئلة اولويّت که «حق با کي است» مسئله اي است که در همه مسايل جريان دارد. کدام مسجد برويم؟ پاي سخنراني کي؟ چه کتابي؟ چه رفيقي؟ چه شغلي؟ در مورد همه اينها عنايت شده.
سؤال سوم: در قرآن سفارشات زيادي به فرزندان در مورد والدين شده است، چرا به والدين سفارش نشده است که به فرزندان خود احترام بگذارند؟
جواب: يک کسي به يک کسي گفت: انگشترت را به من بده. گفت: چرا؟ گفت: مي خواهم وقتي نگاهش کردم به يادت بيفتم. گفت: به تو نمي دهم تا هر وقت ديدي نيست به يادم بيفتي! ببينيد آقا! در سرازيري نيازي به گاز دادن نيست. در سربالايي نياز به گاز دادن است. علاقة پدر و مادر نسبت به بچّه سرازيري است يا سربالايي؟ سرازيري است. چون هر پدر و مادري بچّه‌اش را دوست دارد. مي گويد: جونم، قربانت بروم! پدر و مادر بچّه‌اش را خيلي دوست دارد. او که دوست دارد ديگر نبايد به او گفت: دوستش داشته باش. نگفته دوست دارد. در سرازيري ماشين بدون گاز دادن مي رود. اما پسر نه! يک رفيق پيدا مي کند و مي روند بستني مي خورند، پدرش مي گويد: بيا خانه، مي گويد: خيلي خوب مي آيم! يعني تا يک چيزي شد پدر ومادر را ول مي کند! اين است که به اين مسئله خيلي تأکيد شده. احترام به پدر و مادر سربالايي است و به همين دليل خدا گاز مي دهد. علاقة پدر و مادر به بچّه سرازيري است و لذا آنجا نياز به گاز دادن نيست. به نمک، که نمک نمي زنند به چيز بي نمک، نمک مي زنند. علاوه براينکه در حقوق داريم: پدر ومادر به بچّه حق دارند، بچّه هم به پدر و مادر حق دارد. حقّي که بچّه به پدر و مادر دارد اين است که: قرآن يادش دهد. روز قيامت يقة بابا را مي گيرند و مي گويند: تو چندين هزار تومان پول کفش دادي، چندين هزار تومان پول ساعت و دوچرخه و. . . دادي، 2000 تومان پول ندادي تا اين بچّه قرآن ياد بگيرد! معلّم سرخانه براي فيزيک و شيمي آوردي، کمک دانشگاهي و پيش دانشگاهي و. . . همه رقم پول براي او خرج کردي اما براي مخ بچّه‌ات براي اسلام و قرآنش خرج نکردي! حديث داريم: پدر و مادر مسئولند که به فرزندان خود قرآن، شنا، تيراندازي بياموزند. اسم نيکو روي او بگذارند. حقّي بچّه‌ها به گردن پدرها دارند. اما آن سفارشي که قرآن کرده، آن سفارش نيست.
سؤال چهارم: کساني که خمس و زکاتشان را مي پردازند نياز است انفاق کنند يا نه؟ و همچنين انفاق در امور مالي است يا چيزهاي ديگر را هم شامل مي شود؟
جواب: مي گويد: به يک کسي مي گوييم: کمک کن. مي گويد: من بدهي ندارم، خمس دارم. سهم امام دارم، ماليات دارم. اگر انسان فقيري را ديد، نيازي را ديد بايد مشکل را حل کند. چه خمس و زکات داده باشد چه نداده باشد. يک کس دو سال سربازيش را رفته، الان مملکت خداي نکرده از سمتي مورد تجاوز قرار گرفت و دشمن ريخت توي ايران، مي گوييم: جوانها! دشمن آمد تو خانه‌تان! ! مي گويد: دو سال سربازي رفتم! دو سال رفتم يعني چي؟ آقا بچّه دارد غرق مي شود؟ ! مي گويد: من غسل جمعه‌ام را کردم! اين حرفها چيه؟ اگر شما پنجاه بار هم قبلاً شيرجه رفتيد الان که يک بچّه دارد غرق مي شود بايد براي نجات او يک شيرجة ديگر بروي. نمي تواني بگويي: بنده شيرجه‌ام را رفتم، غسلم را کردم، سربازي‌ام را رفتم. خمس و سهم امام و زکات واجب است. اما هر وقت ضرورتي پيش آمد، اگر کسي شکمش سير باشد و همسايه‌اش گرسنه باشد حديث داريم: دين ندارد. بنابراين کارمند نبايد بگويد: آقا! من ساعت مقرّر درسم را داده‌ام! من به مقدار خودم اين کار را کرده‌ام! افرادي هستند که وقتي به آنها گفته مي شود: اين شخص يک مشکل دارد آنرا حل کن. مي گويد: من صبح صدقه داده‌ام. اين مشکل را کس ديگري حل کند! بابا حل کن. مي گويد: کس ديگر حل کند! هيچ وقت در کار خير نگوييد: بس است، من به سهم خودم کار کردم. تا مادامي که نياز هست بايد تلاش باشد.
راجع به اين سؤال اول يک چيزي را غافل شدم بگويم. اينکه پرسيدند در پول خرج کردن اولويّت در چيست؟ ما خاطراتي از بعضي بزرگان مي شنويم که: در يک فاميل سه تا تاجرند، باقيها کاسب و يک عدّه هم فقير. اين تاجرها مي گويند: ما چه کنيم؟ مي گويند: مي خواهيد کار خير بکنيد؟ بيا اول جوانهاي فقير فاميل را کار بهشان بدهيم. و ذره، ذره از فاميل خودشان شروع مي کنند و در آن فاميل فقيري باقي نمي ماند.
سؤال پنجم: آيا کساني که با اختراع و اکتشافات خود به جامعه خدمت مي کنند ولي مسلمان نيستند به جهنّم مي روند يا نه؟
جواب: افرادي اختراع کردند مثل اديسون. اگر کسي با اختراع و اکتشاف يک دارويي کشف کرد يا يک چيزي اختراع کرد، اگر کسي گامي برداشت که جامعه از آن استفاده کرد ولي مسلمان نبود آيا او جهنّمي است؟ ! آيا کساني که به جامعه خدمت کرده‌اند(از طريق علم و تخصّص و تکنولوژي و. . .) اينها جهنّمي‌اند؟ اول اينکه کي مي گويد: اينها جهنّم مي روند؟ ! جهنّم مال کفّار است. کافر کسي است که با علم و عمد لجاجت کند. گير در اين است. علم دارد که حق است. مي گويد: مي دانم حق است ولي مي خواهم پا روي آن بگذارم! اين کافر است. اما اگر کسي بي خبر است. هستند در اطراف دنيا آدمهايي که مسلمان نيستند اما خبري هم از اسلام ندارند. اگر بي خبرند. . . ما در اصطلاح مي گوييم: جاهل دو قسم است(اين يک اصطلاحي است بين طلبه ها) مي گويند: جاهل قاصر و جاهل مقصّر. قاصر يعني کسي که دستش نمي رسد، مقصّر يعني کسي که دستش مي رسد ولي کوتاهي مي کند. پس نبايد بگوييم: چون مسلمان نيست مي رود جهنّم! مسلمان نيست ولي ممکن است خبري از اسلام به گوشش نرسيده باشد. اصلاً اسلام برايش طرح نشده. اصلاً به فکرش نيامده. به ذهنش نيامده که غير از راه خودش راه ديگري هم ممکن است باشد. البتّه در قرآن آياتي داريم که مي فرمايد: » مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ« النحل(97) اگر زن و مردي کار خوبي کرد »وَ هُوَ مُؤْمِنٌ« ايمان شرط است. بهشت رفتن ايمان مي خواهد. اما نمي خواهيم بگوييم: چون بهشت نمي رود پس جهنّمي است. همچنانکه بهشت رفتن دليل مي خواهد جهنّم رفتن هم دليل مي خواهد. بهشت رفتن شرطش ايمان است. اما جهنّم رفتن هم شرطش لجبازي است. ما چه مي دانيم ممکن است آن مخترع لجباز نباشد. دوم اينکه: بايد ببينيم انگيزه‌اش چه بوده؟ اگر انگيزه‌اش خوب باشد خير است وگرنه شر است. از برق هم استفادة خير مي کنند هم استفادة شر. بسياري از فيلمهاي بد با برق پخش مي شود. ميلياردها کار بد بوسيلة برق شده کما اينکه ميلياردها کار خوب با برق شده. بايد ديد نيّتش چه بوده؟ اگر نيِّتش خير بوده خير است. وگرنه طلبي از خدا ندارد. بعلاوه براي خدا کار کرده يا براي نام؟ اگر کسي مسجد ساخت که بگويند: فلاني آدم خوبي است، آيا از خدا طلبي دارد؟ ! مسلمان هم اگر براي خدا کار نکند از خدا طلبي ندارد تا چه رسد به کافر. اگر هدفش از اين اختراع و اکتشاف اين باشد که مثلاً کارش را ثبت کنند و در دنيا و تاريخ بماند. بنابراين تا چند مسئله است: 1- هدف چيست؟ 2- مقصّر است يا قاصر؟ از اين کار اگر هدفش شر باشد تمام شهايي هم که از برق است به او هم مي رسد.
از اين گذشته مگر اين آقايي که برق را اختراع کرد يا اکتشاف کرد مگر مخترعين و مکتشفين مال خودشان هستند؟ آن معلّمي هم که به او الفبا ياد داده دراين اختراع حق دارد. آن کشاورزي هم که گندم درست کرده و او آن نان را خورده و فکر کرده او هم حق دارد. هِي نگوييد: اين آقا! اين آقا کار آخر را کرد. ابر وباد و مه و خورشيد و فلک، نسلها، جامعه‌ها، کتابخانه‌ها و. . . در کارند. مثل بحثي که من در تلويزيون دارم. الان من 20 سال است که در تلويزيون حرف مي زنم بايد گفت: آقاي قرائتي حرف مي زند؟ ! نه آقا جان! من همان طلبه اي هستم که اگر خودم بودم در کاشان بودم و 50-40 تا بچّه و نوجوان و جوان دورم بودند و برايشان حديث مي خواندم. اگر آن 20 تا جوان شده 20 ميليون(فرضاً) اين 20 ميليون که مال من نيست. تمام اينها که در رژيم بعثي شلّاق خورده‌اند، تمام شهيدهايي که خونشان در قبل و بعد از انقلاب ريخته، تبعيد شدن آية الله هاي دستغيب، اشرفي، بهشتي و 72 تن و شهداي گمنام، پدر و مادر و علماء و مراجع و. . . اينقدر زحمت کشيدند تا من يک حديث بخوانم. نبايد بگويم: زنده باد آقاي قرائتي! از 20 ميليون يک ذرّه‌اش به من مي رسد. بنابراين اين فکر يک نفر نيست. ممکن است آخرش را يک نفر تمام کند اما خيلي‌ها در اين قبيل کارها دست دارند. اين آقايي که اختراع و اکتشاف کرده مُخش از کي است؟ جواني‌اش از کي است؟ ضربان قلبش از کي است؟ استعدادش از کي است؟ حساب کنيد سهم خدا را. شما نماز شب مي خوانيد؟ ايمان و هدايت و آبي که با آن وضو گرفتي و نماز شب و حافظه و. . . از خدا بود. آيا تو هم سهم داري؟ بايد سهم خدا را هم حساب کنيم بعد قضاوت کنيم که او جهنّمي است يا بهشتي؟
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته