1377/11/1 پرسش و پاسخ در روايات بايگاني سالانه - 1377



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي

بنا داريم انشاءالله سلسله بحثهايي را حدود نيم ساعت و کمتر از نيم ساعت راجع به سؤال و جواب داشته باشيم. سؤالاتي راجع به اسلام، قرآن، حديث، نهج البلاغه، اهل بيت، فقه، اخلاق، شبهاتي که در ذهنها هست. چون شبهه مثل تيغ مي ماند. تيغ که در پا مي رود اگر آدم قهرمان هم باشد نمي تواند راه برود. يک تيغي در مغز آدم مي رود، آن تيغ را بايد بيرون بکشند. من تقاضا مي کنم بينندگان عزيز وقت بگذارند و اين بحثها را ببينند.
بحثهايي که مطرح مي شود از اين قرار است: 1- ضرورت سؤال 2- شيوه سؤال3- از چه کسي بپرسيم؟ 4- از چه بپرسيم؟ 5- هدف از سؤال6- شيوه پاسخ
اما 1- ضرورت سؤال(فوايد و برکات پرسش): اول: کسب معلومات، دوم: رشد استاد(چون وقتي شاگرد سؤال مي پرسد استاد هم مجبور است براي جوابش تحقيق کند.) سوم: کشف روحيه‌ها و نکات تازه. شما تا سؤال نکني من نمي فهمم که شما در چه فکري هستي؟ از کوزه همان برون تراود که در اوست. شما وقتي سؤال مي کني شناخته مي شوي. يکي از راه‌هاي شناخت افراد اين است که: ببينيم او چه سؤالي مي کند؟ يا چه دعايي مي کند؟ يکي مي گويد: اي خدا! يک موتور خوب به ما بده. مي فهميم که آرزويش يک موتور است. يکي آرزويش اين است که غذاي خوبي بخورد. يکي آرزويش اين است که لباس شيک بپوشد. از دعاها، از عکسهايي که مي گيرد. آلبوم عکسش را نگاه کن، از عکسهايي که در آلبوم جمع کردي مي فهمي که او مُخش چقدر کار مي کند؟ يکي قوطي کبريت جمع مي کند! از محفوظات هم مي شود افراد را شناخت. هرکس که مي خواهد بيرون برود يک شعر بخواند. ببيند چه چيزي حفظ است؟ راه شناخت مردم اين است: از راه محفوظات، از عکسهايي که جمع کرده اند، از دعاها، از مصرفها(ببينيم پولش را درچه راهي مصرف مي کند؟)، يکي هم از سؤالات. چه سؤالي مي کند؟ يکي از برکات سؤال، کشف روحيه هاست. چهارم: ارتباط، کسي که سؤال مي کند رابطه‌اش با افراد دانشمند زياد است. مثلاً يک جواني که در يک محلّه است خيلي چيزها را بلد نيست و در آن محلّه يک روحاني است. ماه رمضان يک روحاني رفته به روستايشان، شب تا صبح در يک اتاقي نشسته است، اين جوان يا زن و مرد روستايي هزارها سؤال دارد و اين روحاني هم که از قم يا جاي ديگر آمده در اتاق نشسته؟ ! رابطه قطع است. در مملکت ما بايد در جيب هر دانشجويي دو تا تلفن اسلام شناس باشد. لازم نيست خانه عالم برود، مي تواند تلفن بزند و سؤال کند. بگويد: امروز در دانشگاه همچين سؤالي مطرح شد لطفاً پاسخ بدهيد. پنجم: رفع تکبّر: خيلي‌ها بخاطر غرور و تکبّر حاضر نيستند سؤال کنند. يکي از راههاي خودسازي سؤال و تواضع است. گاهي از من سؤال مي شود که آقاي قرائتي چه کنيم خودسازي کنيم؟ البتّه من هم يک جواب خوشمزّه به او مي دهم. مي گويم: اگر يک دکتري پيدا کردي با هم سراغ او برويم، چون من هم خودسازي نکرده ام. آقا ماه رمضان است. اين آقا ليسانس است ولي بلد نيست قرآن بخواند! بغل دستي او هم ديپلم است و بلد است بخواند. او حاضر نيست شاگردي کند. روزي نيم ساعت شاگردي کن تا ياد بگيري. بنده حجة الاسلامم ولي رانندگي بلد نيستم. بغل دست يک رانندة عزيز مي نشينم و ياد مي گيرم. تکبّر را کنار بگذار. ششم: پر کردن ايّام فراغت: اين هم از برکات سؤال کردن است. حتي در پادگانها ايّامي هست که سربازها بيکارند. بايد از هم سؤال کنند. آقا: تو چه کاره اي؟ مي گويد: پدر من کشاورز است. بپرس چه مي کارد؟ نخود. نخود از وقتي که مي کارند تا وقتي که درو مي کنند چند دفعه آب مي خورد؟ شما چي؟ - باغ پسته داريم. - پسته چند بار آب مي خورد؟ مقدار چربي پسته مربوط به خاک است يا مربوط به نژاد است؟ چطور چربي بعضي از چربي بعضي ديگر بيشتر است؟ پدر شما چه کاره است؟ پدر من واکسي است. - چند کارخانة واکس در ايران است؟ سربازها يکي هشتاد کيلو کنر هم نشسته‌اند و کار نمي کنند؟ ! از هم بپرسيد. گاهي در قطار، در هواپيما و. . . چندين نفر نشسته اند. از هم بپرسند: بچّه کجايي؟ مردمتان چقدر جمعيّت دارند؟ توليداتتان چيست؟ مصرفتان چيست؟ آثار باستاني اتان چيست؟ هفتم: رونق مراکز علمي: با سؤال و جواب مراکز علمي رونق پيدا مي کند. اينها از برکات سؤار کردن است.
2- شيوه سؤال: اگر استادي، طلبه اي، مربيي و کسي که با بچّه‌ها سروکار دارد و پاي تلويزيون است. . . خود قرآن و حديث، گاهي سؤال طرح مي کند. مثلاً مي فرمايد: (در آية اول جزء دوم): «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي‏ كانُوا عَلَيْها» بقره/142 يک مشت آدم ابله و نادان مي پرسند: چطور شد قبله عوض شد؟ «يَقُولُ»، يعني مي گويد: «سَيَقُولُ»، يعني در آينده خواهد گفت. خدا به پيغمبرش مي فرمايد: در آينده يک همچنين سؤالي خواهند کرد. از حالا براي جواب دادنش آماده باش. اين کار وظيفه حوزه علميّه است. که در آينده ممکن است جوانان از طلبه‌ها سؤالاتي بپرسند، پس در حوزه که هستيم خودمان را براي سؤالات آينده آماده کنيم. در شيوة سؤال، خوب سؤال کردن مهم است. داريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ‏ِ»(منيةالمريد، ص‏258) کسي که خوب سؤال را طرح کند نصف علم است. در سؤال چند تا مسئله است: 1- توجّه به ضرورتها: گاهي سؤال مي کند که آقا: اگر ما رفتيم کره مرّيخ چگونه نماز بخوانيم؟ حالا شما خيلي لازم است که برويد کره مرّيخ؟ همين بعد از ظهر هم حتماً مي خواهي بروي. پيداست که بلد نيست چي بپرسد. 2- توجّه به حال پاسخ دهنده: من بايد حساب کنم که فيلم من قبل از افطار است يا بعد از افطار، اگر قبل از افطار است بايد توجّه داشه باشم که مردم گرسنه‌اند و. . . استاد در چه حالي است؟ 3- توجّه به فضاي جامعه: اميرالمؤمنين عليه السلام در جبهه بود و غرق در جنگ، يکي آمد و گفت: آقا! نظر شما دربارة فلاني چيست؟ (خلفاء) حضرت فرمود: حالا وقت اين حرفهاست؟ ممکن است کار، کارِ سعدي باشد ولي در يک وقت نحسي باشد. 4- مقدار سؤال: خداوند به بني اسرائيل فرمود: يک گاوي بکشيد. گفتند: رنگش چگونه باشد؟ فرمود: زرد. گفتند: سنّش چقدر باشد؟ فرمود: نه پير و نه جوان. گفتند: کارش چه باشد؟ فرمود: بابا وِل کنيد. حديث داريم: علّت اينکه عدّه اي قبل از شما به هلاکت رسيدند، اين بود که سؤالات بيجا مي کردند. کلّه‌اش پر است از سؤالات بيجا! شيوة سؤال: گاهي بايد تلفن کرد. گاهي بايد نامه نوشت. گاهي کتابهايي(در رابطه با پاسخ به سؤالات) هست. چون بحثمان در شيراز ضبط مي شود اين را بگويم: مرحوم آية الله شهيد دستغيب کتابي دارد به نام 82 پرسش. شهيد عزيز هاشمي نژاد کتابي دارد به نام پرسش و پاسخ. آية الله مکارم شيرازي، آية الله سبحاني، پرسش و پاسخ دارند. الان نهاد رهبري در حوزة قم، در دانشگاه دفتري زده‌اند وسؤال دانشجويان را جواب مي دهند. تا حالا پنج هزار سؤال آمده که به آنها پاسخ مي دهند. آدم بايد با کتابها و مراکز آشنا باشد.
3- از کي بپرسيم؟ قرآن مي فرمايد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» نحل/43 از اهل ذکر سؤال کنيد. گاهي وقتها از کسي سؤالاتي مي شود که اهل نيست. الان خطّي که وسط خيابان مي کشند تخصّص مي خواهد. کباب پزي تخصّص مي خواهد. شما موي سرتان را که مي خواهي قيچي کني مي روي سراغ سلماني. سؤال را از هرکسي بپرسيم. گفته اند: حتي المقدور اعلم باشد، تقوا داشته باشد حتي المقدور. يک حديث داريم که امام باقر ع به شخصي فرمود: «مِثْلُكَ » من دوست دارم افرادي مثل تو به سؤالات پاسخ دهند(آن شخص دانشمند بود) حديث داريم که: امام به شخصي فرمود: «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ»(الفهرست طوسي، ص‏17) بنشين در مسجد و براي مردم فتوا بده. يعني تو به درجة اجتهاد رسيده اي. يک رسمي قديمي‌ها داشتند. انشاءالله روحانيّت ما هم به اين عمل کند. قديم هرکسي حق نداشت بالاي منبر سخنراني کند. مي گفتند: شما کجا درس خواندي؟ اجازه‌ات کو؟ حتي بنده که مي خواستم حديث بخوانم بايد داشته باشم. چون حديث شناسي مهم است. اين حديث از کي نقل شده؟ چه زماني نقل شده؟ کجا نقل شده؟ به چه دليل نقل شده؟ درست است يا غلط؟ گفته اند: برخي حديث‌ها را با قرآن بسنجيد. اگر طبق قرآن بود قبول کنيد، اگر يک حديثي ضدّ قرآن بود « فاضربوه علي الجدار» بزنيد آنرا به ديوار. اگر يک کسي هم که دارد حديث مي گويد و بيانش ضدّ قرآن است، مُخ اين گوينده را بايد زد به ديوار. بنابراين بايد دقّت کنيم که از کي بپرسيم. در قرآن داريم: «لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» نساء/83 اگر يک وقت يک خبري پيش آمد، ارزان شد، گران شد، پيروز شدند، شکست خوردند. . . اگر يک خبري از فتح و پيروزي يا از شکست آمد مي فرمايد: زود آنرا پخش نکنيد. اين را منتقل کنيد به کارشناسان فنّي، تا آنان استنباط کنند و آنها به شما بگويند: که اين خبر صادراتي هست يا نه. بابا الان ربّ گوجه فرنگي استاندارد دارد. سؤال و جواب هم بايد استاندارد باشد. آيا اين سخن گفتني است يا نه؟
4- از چي سؤال کنيم؟ بعضي سؤالها جواب است. در تمام توضيح المسائل‌ها نوشته‌اند که: مسايلي که مورد نياز هرکسي است بايد ياد بگيرند. اين از واجبات است. درست مثل جهازيّه، بعضي چيزهاي جهازيّه واجب است. يک سري چيزها را بايد داشته باشد. يک سري چيزها هم خوب است باشد ولي يک سري چيزها تشريفات و تجمّلات است. بعضي سؤالها واجب است پرسيده شود. بعضي سؤالها مستحبّ است. حديث داريم: پيغمبر فرمود: «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏4، ص‏394) يک چيزهايي را مي داند ولي مي خواهد بيشتر بداند. مي فرمايد: باسوادترين مردم کسي است که علم ديگران را به علم خود بيفزايد. اين حديث براي سردر دانشگاه خوب است. دانا کسي است که هم بداند و هم بپرسد. ممکن است من جواب سؤال را بدانم ولي ممکن است از شما بپرسم جواب بهتري بدهيد. بعضي سؤالها هم اتلاف وقت است. قرآن نقل مي کند قصّة اصحاب کهف را که: چند نفر خداپرست رفتند توي غار، که محيط فاسد آنها را فاسد نکند، حالا بحث مي کنند که: 6 تا بودند، هفتمي سگشان بود. بعضي‌ها مي گويند: چهار تا بودند، پنجمي سگشان بود و. . . بابا ول کنيد. حالا چه کار داري که چند تا بودند. گروهي حاضر شدند هجرت کنند و غارنشيني را برشهرنشيني ترجيح دادند. اين هنر است. يعني دل بکن. هنر اين است که دل کندند. ما مي گوييم: بوعلي سينا گفت: . . . شما مي گوييد: بوعلي سينا چند کيلو است؟ ! چه کار به وزنش داري؟ بعضي سؤالات هم حرام است. تجسّس از حال مردم حرام است. فلاني با کي بود؟ به کي تلفن کرد؟ دوستش کيست؟ دشمنش کيست؟ چقدر بدهکار است؟ چقدر ورشکست شده؟ چي توي خانه دارد؟ کجا رفته؟
5- هدف سؤال کننده: برخي هدفها مثبت است و برخي منفي. هدفهاي مثبت: 1- فهميدن 2- رشد کردن 3- دريافت اجر قيامتي(براي ثواب) 4- براي تجربه.
هدفهاي منفي هم داريم: 1- براي اينکه طرف خجالت بکشد 2- بعضي سؤالها بهانه جويي است 3- بعضي سؤالها خودنمايي است. مي خواهد بگويد: من باسوادم! 4- بعضي سؤالها جاسوسي است. «يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ» احزاب/20 قرآن مي فرمايد: وقتي مي گوييم: برويد جبهه، نمي روند! دوست ندارند. «بادُونَ فِي الْأَعْرابِ» احزاب/20 بروند توي باديه و بيابان، و فقط از دور بپرسند که: ايران چه خبر؟ ! مثل منافقين و بعضي کساني که فرار کرده اند. حديث داريم ازامام صادق ع که فرمودند: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً»(كافي، ج‏6، ص‏381) براي فهميدن سؤال کن نه براي آزمايش و خودنمايي و بهانه و. . . .
4- شيوة جواب: حديث داريم: اگر از کسي سؤال کردند که بتواند جواب بدهد و جواب ندهد. . . قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَكَتَمَهُ حَيْثُ يَجِبُ إِظْهَارُهُ وَ تَزُولُ عَنْهُ التَّقِيَّةُ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلْجَماً بِلِجَامٍ مِنَ النَّارِ»(تفسيرالإمام‏العسكري، ص 402) خداوند در روز قيامت دهنگيرة آتش به دهان او مي بندد. مي تواند جواب دهد ولي بخل مي کند! در دفترش يک چيزي دارد ولي به کسي نمي دهد! بعضي از اين مدّاحها شعرشان را به مدّاح ديگر نمي دهند! بعضي از ما وقتي مطلبي داشته باشيم مي گوييم: اِء! مال خودم است. او ببرد از رويش بخواند پس ما چي؟ !
اگر هم بلد نيستي بگو نمي دانم. از پيغمبر که بالاتر نيستي. «قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي‏ وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ» احقاف/9، «ما أَدْرِي» نمي دانم. در آية ديگر مي‌‌فرمايد: «قُلْ إِنْ أَدْري أَ قَريبٌ ما تُوعَدُونَ‌ام يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً» جن/25، «إِنْ أَدْري» نمي دانم. حديث داريم: خجالت نکشيد، اگر نمي دانيد بگوييد که: نمي دانم. و فرار کنيد از گفتن بدون علم؛ گاهي هم برخي سؤالها را نبايد جواب داد. مثلاً در سيلوهاي ما گندم کم است. يک نفر مي آيد ومي پرسد: جناب آقاي مدير سيلو! بفرماييد تا چند روز ديگر گندم در سيلوي شما است؟ خوب اگر گندم کم باشد و شما بگوييد و تلويزيون پخش شود همه مردم هنوز قحطي نشده مي ترسند. بعضي چيزها را نبايد گفت. آقا شما چه خلافهايي انجام داده اي؟ نبايد گفت. آدم گناه خودش را حق ندارد بگويد. کسي اگر گناه کند وبعد گناهش را به رفيقش بگويد، گفتن گناه از خود گناه بدتر است. «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» نور/19 دوست دارد کناهش را ديگران بفهمند! بنابراين هرچيزي را نبايد گفت. بايد حال طرف را هم در نظرداشت. شخصي مي‌آمد خدمت امام و مي گفت: تو خدايي! امام مي فرمود: (مثلاً) من صبح تا حالا کليد خانه‌ام گم شده و پيدا نمي کنم! من خدايم! امام مي ديد او غلوّ مي کند و حرفي مي زد تا خود را پايين بياورد تا او را متقاعد کند. يکي هم مي گفت: امام! تو با ما چه فرقي داري؟ مي فرمود: مي خواهي بگويم ديشب چي خوردي؟ چه خوابي ديدي؟ ! بايد حال طرف را هم مراعات کنيم.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته