مسجد و روحانيت بايگاني سالانه - 1376



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.

در آستانه ماه مبارک رمضان هستيم؛ ماه عبادت، توجه مخصوص به مسجد، ماهي که هزاران روحاني و عالم به مناطق مختلف هجرت مي‌کنند، ماه تبليغ و تفسير و. . . من هم در اين زمينه تذکراتي را مي‌خواهم بگويم.
استقبال از ماه رمضان، استقبال از مسجد، از روحاني؛ وظايف متقابل مردم و روحاني. اين حديث از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است که فرمودند: «هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ»(فضائل‏الأشهرالثلاثة، ص‏77) شما در ماه رمضان به ميهماني خداوند دعوت شده‌ايد. در ميهماني يک ميهمانسرا داريم يک مسؤول پذيرايي و يکي هم نوع پذيرايي. در ماه رمضان، ميهمانسرا مسجد است. در اين مسجد ميهمانها دعوت مي‌شوند، پس بايد غبار روبي شود. حديث داريم که: اگر کسي به اندازه بال مگس مسجد را غبار روبي کند. . . . اصلا دختران دبيرستاني تربيتشان به اين است که جاروبرقي بياورند و مسجد نزديک دبيرستانشان را تميز و آرايش کنند. چون خانمها هنر زيباسازيشان از مردها بيشتر است. سرود و تواشيح، نقشش کمرنگتر از اين کارهاست؛ حضرت مريم عليها السلام خادم مسجد بود. در قرآن داريم، نذر مي‌کردند که خادم مسجد شوند. مادر حضرت مريم(ع) نذر کرد که مريم(س) خادم مسجد شود. ابراهيم(ع) خادم مسجد بود. اسماعيل(ع) خادم مسجد بود. حضرت زکرياي پيغمبر(ع) خادم مسجد بود. خادم مسجد بودن مهم است. خادم مسجد بايد استاد دانشگاه و آية الله باشد. بله يک وقت خادم دايمي مي‌خواهد به عنوان سرايدار که کليد دستش باشد، اما خادم افتخاري فرق مي‌کند. مثل غبارروبي حرم امام رضا(ع)، غبارروب امام رضا(ع) کيست؟ مقام معظم رهبري يا رياست جمهوري است. غبارروبي مساجد نيز بايد بر عهده شخصيت‌ها باشد. مسئله نور مسجد هم مهم است. بعضي مسجد‌ها مثل انبار سيب زميني هستند! تاريکخانه هستند! بعضي مسجدها صوتشان بد است. آدم مي‌رود مکه غصه مي‌خورد! 700 بلندگو دارد که يکي خرخر نمي‌کند؛ رنگ مسجد بايد رنگي زيبا و شاد باشد. مردم با لباس پاکيزه و تميز به مسجد بيايند، طوري نباشد که لباس‌هاي خود را در مسجد بتکانند و باعث کثيفي مسجد شوند(متأسفانه اين مورد ديده مي‌شود!) هنوز در نمازجمعه. . . سجاده مي‌آورند و روي خاک مي‌اندازند بعد از نماز هم به روي مردم سجاده‌ها را تکان مي‌دهند و باعث ايجاد گرد و غبار مي‌شوند! ! حديث داريم: « وقتي مي‌خواهيد به سجده برويد به جاي سجده فوت نکنيد وقتي به جاي سجده فوت کرديد ذرات خاک به چشم کسي مي‌رود که کنارت نماز مي‌خواند. » پس نبايد فرشهاي مسجد بو بدهند. چون شستن قاليها هم مشکل است و هم قالي را خراب مي‌کند مي‌شود يک ملافه‌هايي روي قالي انداخت و آنها را شست؛ ما يک آيه در قرآن داريم که اخيرا رساله‌اي در مورد آن نوشته‌اند تحت عنوان: « روانشناسي رنگها. » يعني روح و روان با رنگ تناسب دارد. قرآن مي‌فرمايد: «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ» بقره/69 رنگ بايد چشم را به خود جلب کند، شاد باشد. مي‌گويند: مؤمن بايد: «بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ»(كافي، ج‏2، ص‏226) مؤمن هميشه لبخند مي‌زند. گفته‌اند: حتما مسواک کنيد. پيغمبر اسلام صلي الله عليه و اله وسلم فرمودند: اگر نبود که مي‌ترسيدم امت من به دردسر بيفتد مسواک را واجب مي‌کردم. مسواک 12 فايده طبي دارد(در حديث) مي‌گويند: اگر پياز خوردي مسجد نرو چون بوي پياز مردم را اذيت مي‌کند. با پا و جوراب عرق کرده به مسجد نرويد. در اين مسايل بايد دقت بيشتري انجام گيرد. مسجد فقط محل عبادت نيست. با کمال تأسف در جمهوري اسلامي(بعضي مساجد) همين که نماز تمام مي‌شود درب مسجد را مي‌بندند. هيچکس حق ندارد بعد از نماز درب مسجد را ببندد. بله يک دليلي خادمها دارند که مي‌گويند: اگر درب مسجد باز باشد بعضي‌ها مي‌آيند و در آنجا مي‌خوابند. البته اين که مي‌گويند: خوابيدن در مسجد مکروه است براي اهل محل مکروه است. خوابيدن مسافر در مسجد مکروه نيست. دوم اينکه مي‌گويند: مي‌آيند و از دستشويي مسجد استفاده مي‌کنند! خوب اگر به مسجد نيايند پشت ديوار ادرار مي‌کنند! سوم اينکه مي‌گويند: ممکن است دزد بيايد و قاليها را بدزدد. در اين حالت يک جاي کوچکي با قالي درست کنند تا اگر هم کسي قصد دزدي داشت چيزي گيرش نيايد. و اگر هم کسي خواست موقع عصر نماز بخواند همانجا نمازش را بخواند. قرآن مي‌فرمايد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّه» بقره/114 و چه کسي ظالمتر از کسي است که درب مساجد را ببندد. درب مسجد بايد باز باشد. البته خادمها هم راست مي‌گويند. مسجد محل اجتماع است. کارهايي که در صدر اسلام انجام مي‌شده الان هم بايد بشود. مسجد دو رقم است: مسجد مرده و مسجد زنده. مسجد مرده مسجدي است که يک مشت نسل منقرض در آن نماز مي‌خوانند. خدا ان شاء الله عمر به آنها عنايت کند. بنده ديگر پنجاه و چند سالم است. آمدن من مهم نيست، چون بيشتر عمرم را از خدا گرفته‌ام، بچه من مهم است. مسجد بايد محل جنب و جوش جوانها باشد. هر روز يک کسي اذان بگويد. در بعضي مسجد‌ها يک آدم 70 ساله روز اذان مي‌گويد! هر روز نوبتي همه اذان بگويند. اگر اذان دست به دست بگردد هر روز يک بچه به عشق اذان گفتن به مسجد مي‌آيد. اگر راديوهاي ما در استانها هر روز صداي يک مؤذن را پخش کنند در هر استان ما 2000 مؤذن جوان خواهيم داشت. راديو شده ارث پدر يک نفر. اذان شده ارث پدر يک نفر. الان 60000 گروه سرود داريم اما يک گروه اذان نداريم! اين به خاطر برخورد‌هاي خودمان است.
ملاقات مستقيم بچه‌ها با روحاني خيلي مهم است. اگر يک روحاني به منزل بچه برود و با او ملاقات کند در اين صورت خيلي بيشتر تأثير مي‌گذارد تا اينکه در تلويزيون يا در بالاي منبر باشد. بايد ملاقات چهره به چهره باشد. شما عکس امام(ره) را ببينيد تا اينکه خود امام(ره) را ملاقات کنيد خيلي فرق مي‌کند. آدم از هرجاي شلوغ بدش مي‌آيد جز از مسجد شلوغ. آدم از اينکه مسجد شلوغ است لذت مي‌برد. و هر مسجد ما رونقش بيشتر باشد دادگاهها خلوت‌تر خواهد بود. زندانها هم خلوت‌تر خواهند بود. آمار مجرمين بين مسجدي‌ها در مرز صفر است. روايت داريم: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: «مَنِ اخْتَلَفَ إِلَى الْمَسَاجِدِ أَصَابَ إِحْدَى الثَّمَانِ أَخاً مُسْتَفَاداً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً أَوْ آيَةً مُحْكَمَةً أَوْ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً أَوْ كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى أَوْ يَسْمَعُ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى أَوْ يَتْرُكُ ذَنْباً خَشْيَةً أَوْ حَيَاءً»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏1، ص‏237) هر که برود مسجد 8 چيز گيرش مي‌آيد: 1- «أَخاً مُسْتَفَاداً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» برادر ديني و الهي نصيبش مي‌شود. (دوستيابي) جاهاي ديگر دوستي‌ها بر اساس پول و سياست و شکل و. . . است اما در مسجد بر اساس خداست. اين دوستي‌ها رنگ «الله» دارند، نه رنگ اسکناس و. . . . 2- «عِلْماً مُسْتَطْرَفاً»، در مسجد علم تازه ياد مي‌گيريد. حرف تازه مي‌شنويد. يعني روحاني هميشه بايد مطالعه کند. مردم حرف تازه مي‌خواهند. حرفي که مفيد باشد. 3- «آيَةً مُحْكَمَةً»: يک استدلال گيرش مي‌آيد. 4- «رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً»: مسجد محل دريافت رحمت است. گاهي وقتي که خداوند در مسجد به يک نفر نظر مي‌کند اين نظر الهي شامل همه مي‌شود. وليّ خدايي مي‌رفت نماز باران بخواند، در بين راه به مردم گفت: برگرديد! ديدم مورچه مي‌گويد: خدايا انسانها گناه کرده‌اند گناه ما حيوانها چيست که قحطي شده است؟ مي‌گفت: دعاي اين مورچه مستجاب شد. و لذا گفته‌اند: دعا را دسته جمعي بخوانيد. بالاخره آدم پاک و بي گناه در اين جمع پيدا مي‌شود. 4- «كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى»: کلمه‌اي ياد مي‌گيرد که او را از پستي‌ها نگه مي‌دارد. 5- «يَسْمَعُ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى»: کلمه‌اي ياد مي‌گيرد که او را به هدايت دعوت مي‌کند. 6- «أَوْ يَتْرُكُ ذَنْباً خَشْيَةً أَوْ حَيَاءً»: يا ترک مي‌کند گناهي را. بالاخره وقتي انسان لباس سفيد پوشيد روي زمين آلوده نمي‌نشيند. خود به مسجد رفتن به آدم حريم مي‌دهد. اما وظيفه روحاني چيست؟ روايات مي‌گويند: روحاني بايد اينگونه باشد. اولين وظيفه روحاني اخلاص است. در سوره شعراء داستان 6-5 پيامبر آمده است. همه اين پيامبران شعارشان اين بود: «إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ» سبأ/47 ما نظري به پول شما نداريم. «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً» انعام/90 من از شما اجري نمي‌خواهم. اما اين به اين معني نيست که هرچه بدهيد رد مي‌کنم. هدف نبايد پول باشد كه روحاني بگويد: من در اين مسجد سخنراني مي‌کنم براي اينکه پول بگيرم! نيت بايد خدا باشد. خدا ضامن رزق است. هر چه هم رزق ما باشد خواهد رسيد. رزق ما دست کسي جز خدا نيست.
مسئله دوم علاقه به مردم است. مردم را بايد دوست داشت. چون مردم ما مردم خوبي هستند. يک پزشک متخصص در اصفهان است که پارسال اول يا دوم شد. او يک بيمار داشت که نمي‌توانست بول کند و خيلي اذيت مي‌شد و ايشان مجبور شد به او سوند بزند. بگويم چه کرد؟ ! ايشان شروع کرد نماز جعفر طيار خواند تا بيمارش بول کند. فقط عمامه سرش نيست. او واقعا روحاني است. بايد دلسوز باشيم. قرآن مي‌فرمايد: «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ» شعراء/124، «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ» شعراء/142 کلمه اخوهم در قرآن زياد است. انبياء به قومشان مي‌گفتند: ما برادران شما هستيم. يعني انبياء خودشان را فوق مردم نمي‌دانستند. حتي پيغمبر به کفار نمي‌گفت: من بهتر از شما هستم. به کفار نمي‌گفت: شما نمي‌فهميد، من مي‌فهمم، مي‌فرمود: «وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ» سبأ/24 يا من يا شما يا حقيم يا باطل، بنشينيم با هم صحبت کنيم. نمي‌گفت: بيا حاليت کنم که تو باطلي. علاقه به مردم خيلي مهم است. چون من معلم قرآن هستم اجازه بدهيد يک آيه قرآن بخوانم: لشکريان فرعون به دنبال موسي(ع) مي‌گشتند تا او را بکشند. موسي(ع) همينطور که داشت فرار مي‌کرد رسيد به جايي و ديد که چشمه آبي است يک مشت چوپان گوسفندانشان را آب مي‌دهند. دو تا دختر هم کنار ايستاده‌اند! رفت به آنها گفت: خانم شما چرا ايستاده‌ايد! ؟ (حالا خودش فراري است!) اين علاقه به مردم و مظلوم يابي است. دخترها گفتند: « ان لنا ابا. . . وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ» قصص/23 ما يک پدري داريم که خيلي پير شده است و نمي‌تواند چوپاني کند ما دو خواهر با هم چوپاني مي‌کنيم. از اين مي‌فهميم که: 1- دختر تنهايي بيرون نرود. 2- زنها هم مي‌توانند كار اقتصادي کنند. 3- زنها وقتي کار کنند كه شوهرشان شيخ کبير و از کار افتاده باشد. جوان 120 کيلويي در خانه خوابيده و خانمش مي‌رود دکان نانوايي و آخر غيرت هم خوب چيزي است. موسي(ع) به آنها فرمود: برويد گوسفندانتان را آب بدهيد. گفتند: تنمان به تن مردها مي‌خورد: «حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاء» قصص/23 تا اين چوپان‌ها کارشان تمام نشود ما جلو نمي‌رويم. يعني اختلاط زن و مرد ممنوع. موسي(ع) بزغاله‌ها را برد آب بدهد. دخترها هم زود بزغاله‌ها را به خانه بردند. پدرشان گفت: چه عجب زود آمديد؟ ! گفتند: يک جواني به ما کمک کرد. درسها: 1- کمک به مردم در هر حال(حتي در حال فرار) 2- کمک به مردم بدون گزينش، موسي(ع) نپرسيد دختر کي هستيد؟ 3- کمک به مردم بدون چشمداشت. اينها هنر حضرت موسي(ع) است. بيخود که کسي موسي نمي‌شود. خداوند مي‌فرمايد(به موسي(ع)) مي‌داني چرا تو را پيغمبر قرار دادم؟ در تو يک سوزي بود که در ديگران نبود. 4- کمک به مردم در حال فقر موسي(ع) يک تکه نان هم نداشت. پدر دخترها گفت: آن جوان را بياوريد. قرآن مي‌فرمايد: موسي(ع) پس از آنکه آن دخترها را کمک کرد رفت کنار درختي نشست و گفت: «فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ» قصص/24 يعني خدايا گرسنم است. البته خدا هم جبران نمود. يکي از دخترها آمد نزد موسي و گفتند: «قالَتْ إِنَّ أَبي‏ يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا» قصص/25 باباي من ترا دعوت کرد بيايي منزل ما. تا ترا اجر دهد، اجر سقاييت را. موسي(ع) براي خدا كار کرد اما حضرت شعيب(ع) هم به او يکي از دخترانش را داد و هم خانه و بزغاله و. . . . اشکال ندارد که کسي براي خدا کار کند اما تو هم يک کمکي به او بکني. نگو: وظيفه‌اش است. تو هم کمک کن. يک خسته نباشيد به او بگوييد: طلبه است در قم درس خوانده و حالا در روستا براي مردم حديث مي‌گويد اما شما هم وظيفه داريد.
انتخاب زمان سخنراني مهم است. سليقه هم مهم است. هرجا ما شکست مي‌خوريم به خاطر بي سليقگي‌مان است. ما الان عالم خيلي داريم. آن عالم که با سليقه است دورش شلوغ است. اينکه چه زماني سخنراني شود مهم است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً» انفال/66. وقتي مي‌بينيد مردم ضعيفند و حال ندارند حرفهايت را کوتاه کن. روزي پيغمبر(ص) شخصي را پيشنماز جايي کرد. او هم رفت و براي مردم نماز خواند. سوره حمد را خواند و رفت سراغ سوره بقره! پيغمبر هم با او دعوا کرد. تعاوني حساب کنيم تا مردم خريدار باشند. مکان هم خيلي مهم است. سخنراني حداکثر بايد 20 دقيقه باشد. هرچه توانستي مردم را بخنداني بر اين زمان بيفزا. مردم 20 دقيقه اول به سخنراني دل مي‌دهند، 20 دقيقه دوم فقط گوش مي‌دهند. 20 دقيقه سوم نه دل مي‌دهند و نه گوش، فقط نگاه مي‌کنند. در اين 20 دقيقه هم بايد متنوع صحبت کرد: يک مسئله، يک حديث، يک اخلاق. نبايد در مورد يک مسئله بارها سخنراني کرد. مردم حوصله ندارند. محور سخنراني از قصه‌هاي قرآن بگويند. قرآن 268 قصه دارد و پيغمبر با همين قصه‌ها سلمان و ابي ذر درست کرد. مسايل ضروري گفته شود. مهمترين مسئله روز، ازدواج جوانهاست، بيان اسرار نماز است. افرادي نسبت به نماز کاهل هستند. بعضي‌ها هم نمي‌دانند. دوري از مسايل جنجالي، وارد نشوند. مسئله تقدس خيلي مهم است. بالاخره يک روحاني قرآن بلد است، نهج البلاغه بلد است. از يک قداستي بايد برخوردار باشد. از مردم نبايد چشمداشتي داشت. مردم خيلي حساس هستند. مردم از ما توقعاتي دارند و بعضي از اين توقعات حق است. عالم خوب کسي است که: «يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ»(كافي، ج‏1، ص‏39) آدم وقتي به او نگاه کند به ياد خدا بيفتد. گاهي هم توقعات بيجا دارند. احترام لازم است.
خداوندا! تمام خيرات و برکات ماه مبارک رمضان را نصيب حال ما بگردان.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته