1376/2/18 عزت و ذلت بايگاني سالانه - 1376



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک عليک مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله اخر العهد مني لزيارتکم السلام علي الحسين و علي علي ابن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين.

در ماه محرم هستيم. بحث ما در مورد مسئله « عزت و ذلت» است. به اين خاطر که امام حسين عليه السلام فرمودند: «هيهات منا الذلة»(اللهوف، ص‏97).
مفهوم عزت: عزت يعني نفوذ ناپذيري. اگر به زمين کلنگ زدي و فرو نرفت، عربها مي‌گويند: اين زمين عزيز است، چون نيش کلنگ در آن اثر نکرد. دستي که چرب است و آب در آن نفوذ نمي‌کند، اعراب به آن دست مي‌گويند: عزيز. يعني آب را پس مي‌زند. اگر به ديوار سيماني ميخ بکوبي و فرو نرود، مي‌گويند: ديوار عزيز است. اينکه مي‌گويند: « مؤمن عزيز است». يعني: هرکاري مي‌کني که او را گول بزني، نمي‌تواني. در برابر رشوه، تهديد، زندان، گرسنگي، تشنگي و. . . مقابله مي‌کند و از اهدافش عقب نشيني نمي‌کند. حرف حق را مي‌گويد و مقاومت مي‌کند و چيزي در روحش اثر نمي‌کند. شاعر مي‌گويد: حسين جان نوک شمشير جسم تو را سوراخ سوراخ کرد، اما هيچ شمشيري روح تو را سوراخ نکرد.
اگر با يک بستني گول خوردي، اگر با يک رشوه گول خوردي، اگر. . . به همان مقدار ذليل هستي. چه کنيم که عزيز شويم؟
1- خدايي شدن(توکل به خدا): هر که مي‌خواهد عزيز شود بايد بند به عزيز شود. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» نساء/139 تمام عزتها مال خداست. هرکه مي‌خواهد عزيز شود بايد الهي شود. هرکه به غير خدا بند شود عزيز نمي‌شود. خدا انحصار طلب است. «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» بقره/165. کسي چيزي ندارد. هرکه هرچه دارد از او دارد. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء» آل عمران/26 خدايا عزت دست تو است. تو هستي که يوسف عليه السلام را از ته چاه و از بردگي به پادشاهي مي‌رساني. امير المؤمنين علي عليه السلام فرمود: «من اعتز بغير الله ذل»(غررالحكم، ص‏478) هرکه بخواهد از راه غير خدا عزيز شود، مثلا بگويد: اگر خانه من قشنگ باشد عزيز مي‌شوم، اگر مردم به من راي بدهند عزيز مي‌شوم، کسي که بخواهد عزتش را از غير خدا بگيرد ذليل مي‌شود. چه حديث قشنگي. «من اعتز بغير الله أهلكه العز»(غررالحكم، ص‏478) هرکه بخواهد به غير خدا عزت پيدا کند نابود مي‌شود. پيغمبر(ص) فرمودند: « من اعتز بالعبيد اذله الله»هرکه بخواهد با بندگان عزيز شود، خدا او را خوار مي‌کند. «أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ» نساء/139 اگر خواسته باشي عزيز شوي بند به اين وآن مي‌شوي؟ ! مي‌خواهي با عکس انداختن پهلوي فلاني عزيز شوي. من مي‌خواهم دختر فلاني را بگيرم، که هر که پرسيد: داماد که هستي؟ بگويم: داماد فلاني. تو مي‌خواهي با داماد فلاني شدن عزيز شوي. انقدر دخترهاي خوب وگمنام هستند که اگر با آنها ازدواج کني خدا تو را عزيز مي‌کند. و اينقدر پدر زنهاي مشهور هستند که اگر داماد او شوي، پدر صاحبت در مي‌آيد و هر غلط هم پدر زنت بکند مي‌گويند: پدر خانم جنابعالي بود. يعني از او خير نمي‌بيني و شر مي‌بيني.
عزت را از مردم مي‌خواهي؟ در صحيفه سجاديه دعاي 28 مي‌خوانيم: «فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ يَا إِلَهِي مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلُّوا»(صحيفه سجاديه، دعاى‏28) امام زين العابدين در اين دعا مي‌فرمايد: خدايا چه قدر مردم رفتند سراغ غير تو، به هواي اينکه عزيز شوند، اما عزيز نشدند.
2- تواضع براي خدا: داريم: «إِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ»(كافي، ج‏2، ص‏122) هرکه براي خدا تواضع کند، خدا به او عزت مي‌دهد. براي خدا به ديدار او برو، براي خدا به او سلام کن، براي خدا کوتاه بيا، براي خدا اگر او محل نگذاشت تو محل بگذار.
امام حسين عليه السلام از قول امام علي(ع) فرمود: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلٍّ»(المناقب، ج‏4، ص‏68) آدم بميرد و عزيز شود بهتر از اين است که زنده باشد و ذليل باشد. امام حسين عليه السلام فرمودند: «إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً»(المناقب، ج‏4، ص‏68) من شهادت را عزت مي‌دانم، باشم تا چند کيلو آب و غذا بخورم و رهبرم يزيد باشد؟ ! من مرگ را جز سعادت نمي‌بينم. آيا خواهد آمد آن روزي که شعراي ما از اين اشعار استفاده کنند؟ با تمام تأسف بسياري از شعرها آبکي است، اصلا دروغ است، پايش به هيچ جا بند نيست. اصلا ديد امام حسين عليه السلام راجع به مرگ عجيب است. يک جا فرمود: شهادت مثل گردنبند است در سينه دختر. يعني اينقدر شهادت عزيز است. حضرت قاسم عليه السلام(برادر زاده) مي‌فرمايد: مرگ مثل عسل براي من شيرين است. حضرت قاسم دروغ مي‌گويد؟ ! پسر امام حسن عليه السلام است. به عمويش(امام حسين عليه السلام) دروغ مي‌گويد؟ ! اين چه ديدي است؟
زماني که تهران را بمباران مي‌کردند، وزير اطلاعات وقت به جماران پيغام داد، گفت: که جماران در طرح بمباران است. به امام بگوييد: جايشان را عوض کنند. امام شروع کرد به سرودن شعر. مضمونش اين است: من شهيد شوم کيف مي‌کنم. کي است که در وصيت نامه‌اش بنويسد: من بادلي آرام. . . به هرکه که بگويند: چهل روز ديگر مي‌ميري، حالا مي‌ميرد از ترسش.
در زمان شاپور بختيار وقتي که امام(ره) در هواپيما به سوي ايران مي‌آمدند احتمال دادند که هواپيما سرنگون شد، از امام(ره) مي‌پرسند: چه احساسي داريد؟ مي‌فرمايد: هيچي! چه طور اينگونه شده اند؟ از کجا به اين درجه رسيده اند؟ چنان خدايي شده‌اند که اصلا هيچ چيزي پيش اينها ارزش ندارد. «فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ»(نهج‏البلاغه، خطبه، 51) اگر ذليليد مرده ايد، اگر عزيزيد زنده ايد.
امام حسين عليه السلام سر به ني داد تن به ذلت نداد. نه خوراک داشت، نه پوشاک داشت و نه مسکن. از ايران که بيرون مي‌روي مي- گويند: اصول دين 3 تا است: خوراک، پوشاک و مسکن: امام حسين عليه السلام حتي آب نداشت براي علي اصغر(ع) پوشاک هم نداشت چون جبه‌اش را هم کندند. مسکن هم نداشت چون خيمه‌اش را آتش زدند. ولي عزت داشت. هيچي نداشت و عزت داشت. و بني اميه همه چيز داشت و عزت نداشت.
3- داشتن رهبر حق: قرآن مي‌فرمايد: ما پيغمبر فرستاديم تا کسي نگويد: «رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‏» طه/134 خدايا تو پيغمبر نفرستادي و ما ذليل شديم. ما پيغمبر فرستاديم تا شما را عزيز کند.
«إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِين»(كافي، ج‏1، ص‏198) رهبري براي مؤمنين عزت دارد. مردم بي رهبر ذليلند. هرکه مي‌رسد تو سرشان مي‌زند. امام سجاد عليه السلام فرمودند: «طَاعَةُ وُلَاةِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزِّ»(كافي، ج‏1، ص‏20) اگر رهبرتان عادل بود و شما هم اطاعت نموديد به کمال عزت مي‌رسيد.
ما برخي کارها را مي‌کنيم تا عزيز شويم و ذليل مي‌شويم. شخصيتي وارد منطقه‌اي مي‌شود، مسئولين منطقه مي‌خواهند خود شيريني کنند، پول مي‌دهند و گل مي‌خرند تا روي ماشين آقا بريزند. به هواي انکه آقا را عزيز کند تا خودش عزيز شود. بعد به خدمت آقا مي‌رسد، آقا مي‌گويد: پول گلها را از کجا آوردي؟ چرا گلها را روي ماشين من ريخت؟ مردم هم مي‌گويند: از ما به زور پول مي‌گيرند، گل مي‌خرند و مي‌ريزند روي ماشين مسئولين. اين آقايي که گل خريد و خواست که خود شيريني کند هم بيش از آن شخصيت شد و هم پيش مردم. وقتي مردم در مشکلات چنين و چناني هستند آنها به چه حقي اين کارها را انجام مي‌دهند؟ ! اين همه ماشين براي چه راه مي‌اندازيد؟ يک ماشين پليس در راه‌ها مي‌گويد: است، بياييد کنار! مردم مي‌گويند: چه خبر است؟ ! حالا يک نفر جان يک نفر به خطر بيفتد اين کارها اشکال ندارد. اما قرائتي کسي نيست که ماشين پليس براي او بوق بزند. بله يک زماني آخوندها را ترور مي‌کردند. اما حالا. . .
اگر مي‌خواهيد عزتتان به نهايت برسد اطاعت کنيد.
4- داشتن مکتب(دين داري): مکتب به انسان عزت مي‌دهد. قرآن مي‌فرمادي: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» مائده/3 نمي‌گويد: منکم. روز غدير خم کفار از دين شما مأيوس شدند. نمي‌گويد: از شما مأيوس شدند. هيچ وقت کفار ازما مأيوس نمي‌شوند. کفار هم تعدادشان بيشتر است، هم وحدتشان بيشتر است، هم تکنولوژي آنها بيشتر است، هم شيطنت آنها بيشتر است، کفار همه چيزشان از ما بيشتر است، ولي قرآن مي‌فرمايد: با اينکه کفار همه چيزشان از شما بيشتر است، چون شما دين داريد نفوذ ناپذير هستيد، آنها را مأيوس مي‌کنيد.
حديث داريم: « المؤمن کالجبل»مؤمن مثل کوه است. وقتي رفتي روي کوه، با اينکه کوه زير پاي توست اما باز هم از او مي‌ترسي. اگر مؤمن را زنداني کني، باز هم از او مي‌ترسي، آن وقتي که شاه آزاد بود و امام در زندان، باز هم شاه از امام مي‌ترسيد. چون امام مثل کوه بود.
اگر ما دين داشته باشيم نفوذ ناپذيريم. آقا دين دارد. چون دين دارد مملکت را نمي‌فروشد، توطئه نمي‌کند. در زيارت جامعه مي‌خوانيم: «وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏2، ص‏615)‌اي امامان خداوند به خاطر شما ما را از ذلت نجات داد. خيلي دور نرويم. در زمان شاه چه طور بوديم، حالا چه طوريم. آن زمان عزيز بوديم يا حالا؟ آن وقت ما از يک پاسبان مي‌ترسيدم، پاسبان از شاه مي‌ترسيد و شاه هم از امريکا مي‌ترسيد. نظام، نظام ترس بود.
تا شاه را داشتيم از يک پاسبان مي‌ترسيديم، تا بند به امام شديم، گفتيم: توپ، تانک مسلسل ديگر اثر ندارد. حالا امام چه طور عزيز شد؟ عزت امام(ره) از امام حسين عليه السلام بود. خون امام حسين عليه السلام در بدن امام(ره) جاري شد. امام حسين(ع) فرمودند: «خون بر شمشير پيروز است» به هر حال اگر بخواهيم عزيز شويم بايد ديندار شويم. آدم بي دين را مي‌شود خريد، مي‌شود فروخت.
5- عبادت(بندگي خدا): ما بايد بنده کسي باشيم. يا بنده هوا و هوسمان هستيم، يا بنده شيطانيم، يا بنده دوستيم، بالاخره يک کاري بايد بکنيم. ياخودمان را دوست داريم يا. . . دل بي عشق وجود ندارد. منتهي عشق به چي؟ ! ما بايد بندگي کنيم، خدا که نمي‌توانيم باشيم. امام زين- العابدين عليه السلام مي‌فرمايد: «إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً»(كنزالفوائد، ج‏1، ص‏386) افتخار مي‌کنم که بنده تو هستم. ولي خدا براي خدا اشک مي‌ريزد، غير ولي خدا اشک مي‌ريزد بريا اينکه حلقه طلايش گم شده است. آن دختر اشک مي‌ريزد براي اينکه چرا بلوز فلاني آبي است و بلوز او قرمز! غم مي‌خورد براي چه؟ شاد است براي چه؟
قرآن در مورد مردم با ايمان مي‌فرمايد: آنها طوري هستند که اگر دنيا به آنها رو کند شاد نمي‌شوند، اگر از آنها روي برگرداند ناراحت نمي‌شوند: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» حديد/23. مثل کارمند بانک که يک روز صد ميليون مي‌گيرد و يک روز صد ميليون مي‌دهد. نه وقتي مي‌دهد ناراحت است و نه وقتي مي‌گيرد خوشحال است. چون پولها مال او نيست. بنده خدا عزيز است. آرامش هم دارد چون خدا يکي است: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» اخلاص/1 و زود هم راضي مي‌شود: «يا سريع الرضا»(مصباح‏المتهجد، ص‏849). کسي که زود راضي مي‌شود و يکي نيز است، اطاعتش خيلي راحت‌تر از کساني است که همه خيلي هستند و هم دير راضي مي‌شوند.
6- امر به معروف و نهي از منکر: قرآن مي‌فرمايد: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» آل عمران/110 شما وقتي بهترين امت هستيد امر به معروف و نهي از منکر کنيد.
آقا امر به معروف اثر نمي‌کند، اثر نکند. حال گنهکار را که مي‌شود گرفت. ما چند روز پيش در خياباني مي‌رفتيم. ديديم يک پسر که بسيار قيافه هرزي داشت دست يک دختر با قيافه هرز را گرفته بود و راه مي‌رفتند. ترمز کرديم و به پسر گفتيم: بيا ببينيم، اين چه طور راه رفتن است؟ ! رنگش پريد. بله باز هم ممکن است دست آن دختر را بگيريد ولي حالش را گرفتم، او که گناه مي‌کند نبايد با کيف گناه کند. لا اقل حالا گنهکار را بگيريم. اگر گوش نمي‌دهد نگذاريد با کيف گناه کند. حالگيري خودش عبادت است. يا بايد بکل جلو گناه را بگيريم، و يا حال بگيريم. گاهي وقتها آدم نمي‌تواند جلو گناه را بگيرد، مثلا از 30 تا گناه جلو يکي از آنها را مي‌تواند بگيرد، باز هم بايد جلو آن را بگيرد. اگر شما را سنگباران مي‌کنند، مي‌تواند دستش را جلو چشمانتان بگيرد تا به چشمانت نخورد. مي‌گوييد: ما که سنگ به سرمان مي‌خورد بگذار به چشمان هم بخورد! نه بالا. امام حسين عليه السلام را دارند و مي‌کشند.(بزرگترين منکر تاريخ) امام ديد در کنار اين گناه، گناه ديگري هم در حال انجام است(حمله به خيمه ها) فرمودند: اگر دين نداريد لااقل مرد باشيد. تا من زنده هستم به زن و بچه هايم کاري نداشته باشيد. يعني ضمن يک منکر جلو يک منکر ديگر را هم گرفت. از اين معلوم مي‌شود که نبايد گفت: کار از اين کارها گذشته است. حکومت يزيد، لشکري مثل عمر سعد، شمر را فرستاده براي انجام بزگترين منکر‌هاي تاريخ.(شهادت امام حسين عليه السلام) امام حسين عليه السلام مي‌بيند و مي‌داند که بزگترين منکر انجام مي‌شود، در همان حال جلو يک منکر ديگر را مي‌گيرد.
7- قصاص: قصاص موجب عزت است. قرآن مي‌فرمايد: اگر کسي قاتل بود، اگر او را کشتيد عزيز هستيد وگرنه ذليل هستند. رمز حيات شما اين است جلو زورگو را بگيريد. اگر قاتل کشت و صاف صاف راه مي‌رفت پيداست مرده ايد. گرفتن جلو قصاص رمز عزت است: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بقره/179
8- انصاف: انصاف سبب عزت است. اگر يک کاسب، تاجر، کارمند انصاف داشته باشد عزيز مي‌شوند. خدا رحمت کند آيت الله شهيد سعيدي را.
روي منبر سخنراني مي‌کرد وسط سخنراني آيت الله خز علي وارد شد. گفت: مردم به جدم سواد اين از من بيشتر است. و از منبر آمد پايين. اصلا مردم گفتند: قربانت برويم که تو اينقدر راستگو هستي. انصاف داشته باشيم. بگوييم: فلاني از من بهتر است. انصاف به آدم عزت مي‌دهد.
حديث داريم: «أَلَا إِنَّهُ مَنْ يُنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا عِزّاً»(كافي، ج‏2، ص‏144) هر که با مردم منصف باشد خداوند به او عزت مي‌دهد. اگر وقتي بچه حرف مي‌زند، جلو او را نگيريم و انتقادهاي او را بپذيريم، مي‌گويد: پدر حرف مرا گوش کرد. و هميشه او را دوست خواهد داشت.
9- علم: علم به انسان عزت مي‌دهد. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَا أَعَزَّ اللَّهُ بِجَهْلٍ قَطُّ وَ لَا أَذَلَّ بِحِلْمٍ قَطُّ»(كافي، ج‏2، ص‏112) هيچ گاه انسان با جهل عزيز نمي‌شود. اگر مي‌خواهيم عزيز باشيم بايد باسواد باشيم. البته علم فقط علمهاي دانشگاه و حوزه و. . . نيست. آدم بايد خودش مطالعه کند. اين درسها، درسهاي پايه هستند. بايد آدم بخواند تا بتواند مراجعه کند. در تابستان شايد برخي به خاطر هواي داغ و. . کمتر بتوانند مطالعه کند ولي کساني که در مناطق سردسيري و خنک هستند نا حقي است اگر مطالعه نکنند. مطالعه کنيد. هفته‌اي يک کتاب مطالعه کنيد.
10- صبر: حديث داريم: «مَنْ صَبَرَ عَلَى مُصِيبَةٍ زَادَهُ اللَّهُ عِزّاً إِلَى عِزِّهِ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ مَعَ مُحَمَّدٍ ص وَ أَهْلِ بَيْتِهِ»(ثواب‏الأعمال، ص‏198) براي هرکه مصيبتي پيش آمد و صبر نمود خداوند به او عزت مي‌دهد.
به امام حسين عليه السلام گفتند: با يزيد بيعت کن! فرمود: مي‌داني من در کجا تربيت شده ام؟ ! مادرم زهرا است. از اين پيداست که مادر بچه را عزيز مي‌کند.
11- قناعت(ساده زيستي): يکي از عوامل عزت ساده زيستي و قناعت است. جمله «قد عز من قنع»(غررالحكم، ص‏392) را همه حفظ هستيد. يعني: کسي که قناعت مي‌کند عزيز است.
ناصر الدين شاه از سبزوار مي‌گذشت، رفت سراغ يکي از علماي بزرگ گفت: من شاه ايران هستم، هرچه خواستي برايت فراهم مي‌کنم. فرمود: من به تو نيازي ندارم.
مؤمن عزيز است. هر کاري کردند تا ابي ذر را ساکت کنند، ساکت نشد. امام حسين عليه السلام عزت را براي همه بيمه کرد. خودش عزيز بود و هر کس هم حسيني شد، عزيز شد. سر به نيزه داد و تن به ذلت نداد و به همه ثابت کرد که خون بر شمشير پيروز است. به همه درس داد که مي‌شود با بزرگترين قدرتها مقابله کرد.
به همه درس داد که از عدد نترسيد. 72 نفر در مقابل 30000نفر. از محاصره اقتصادي نترسيد، چون آب هم نداشت. از محاصره نظامي نترسيد. از تهديد نترسيد. امام حسين عليه السلام خيلي درسها به ما داد.
در عزاي حسين عليه السلام شرکت کنيم. براي حسين(ع) گريه کنيم. پيغمبر(ص) فاطمه زهرا(س) و اولياي خدا براي امام حسين عليه السلام گريه کرده اند. امام کاظم عليه السلام از اول محرم نمي‌خنديد. امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را در دستجات عزاداري کربلا ديده اند.
يکي از علماي بزرگ و مراجع تقليد به نام سيد بحر العلوم(جد ايت الله العظمي بروجردي) ايشان خدمت امام زمان(عج) مي‌رسيدند. در عاشورا ايستاده بود و دستجات هيأت را مي‌ديد، يک مرتبه اين پيرمرد آيت الله العظماي مرجع تقليد عمامه‌اش را انداخت، لباس و عصايش را به زمين گذاشت دويد داخل دسته و(حسن(ع) حسين(ع)) کرد. گفتند: آقا شما پير هستيد، خفه مي‌شود داخل جمعيت. رفتند بغلش کردند، فرمود: کنار برويد. حسابي عزاداري کرد. بعد کنار او رفتند ديدند آقا از حال رفت. گفتند: آقا چي شد؟ ! فرمود: من شخص امام زمان(عج) را مي‌شناسم، داشتم دستجاب را تماشا مي‌کردم، شخص امام زمان(عج) حضرت مهدي را در اين دسته‌ها ديدم. و ديدم امام زمان(عج) عمامه ندارد و پا برهنه است. و مثل همين عزادارها عزاداري مي‌کند. خجالت کشيدم که من تماشا کنم و حضرت مهدي(عج) اين طور حسين حسين کند. مقام معظم رهبري تشکر کردند از کساني که ظهر عاشورا نماز خواندند، فرمودند: قمه نزنيد.
خداوند ما را با امام حسين(ع) محشور فرمايد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»