1376/4/19 تفسير سوره نبأ بايگاني سالانه - 1376



بسم الله الرحمن الرحيم

«عَمَّ يَتَساءَلُونَ» نبأ/1 اين سوره به نام سوره «نبأ» به معناي « خبر مهم» مي باشد. مردم از چه خبر مهمي سؤال مي کنند؟ ! يعني مردم چقدر حرف مي زنند؟ ! چقدر دچار ترديد مي شوند؟ ! در اسلام اگر مقصود از سؤال کردن فهميدن باشد خوب است. حديث داريم: امام صادق ع ‏فرمودند: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتا»(كافي‏ج‏6، ص‏381) براي فهميدن سؤال کنيد گاهي برخي مقصودشان از سؤال اين است که: حرف را از زير زبان کسي بکشند و تجسس کنند. در قرآن «ِيَسْئَلُونَك» خيلي داريم: برخي سؤال مي کنند و بايد جوابشان را بدهي. برخي جاها مي فرمايد: به سؤالشان جواب نده. مثال: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ» انفال/1 وقتي از تو درباره انفال سؤال مي کنند « قُل» به آنها بگو. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ» بقره/189 وقتي از تو درباره هلال ماه سؤال مي کنند « قُل» به آنها بگو. جايي که سؤال طبيعي است بايد پاسخ داد. اما به برخي سؤالها هم نبايد پاسخ داد. ما چيزي در اسلام داريم به نام «سانسور» قرآن راجع به سانسور اينگونه مي فرمايد: «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» مائده/101 سؤال نکنيد از چيزهايي که اگر بفهميد برايتان بد است. وقتي شما مي پرسيد: تو چه طور آدمي هستي؟ وقتي من جواب بدهم، علاقه شما از من کم مي شود و بالعکس. اصل را بر اين مبنا بايد نهاد که هر دو آدم خوبي هستيم مگر اينکه خلاف آن ثابت شود. و لذا حديث داريم: کيس حق ندارد درد دلش را به کسي بگويد. علامت مؤمن اين است که لبخندش در صورتش و حزن و اندوهش در دلش باشد. و انسان حق ندارد سؤال کند. سؤال در مورد ماديات بد است(گدايي) شخصي نزد حضرت آمد و گفت: آقا مقداري پول بده تا خرج کنم! چون نه دست دارم کار کنم و نه پولي دارم تا تجارت کنم. حضرت صادق ع فرمود: سرت که سالم است. «اعْمَلْ فَاحْمِلْ عَلَى رَأْسِكَ»(كافي، ج‏5، ص‏76): با سرت حمالي کن و گدايي نکن. سؤال علمي جايز است. سؤال مادي جايز نيست مگر در وقت ضرورت. سؤالي که در آن شيطنت باشد يا با جواب دادن به آن سؤال آبروي مؤمني به خطر بافتد، نبايد پاسخ داد. اگر سؤال مشورتي بود و مثلا در مورد داماد سؤال شد، بايد پاسخ صحيح داد(غيبت جايز است)
«عَنِ النَّبَإِ الْعَظي» نبأ/2 سؤال بيخودي مي کنند. در مسايل قطعي چرا شک ميکنند؟ ! از خبر بزرگ قيامت سؤال مي کنند. از چيزي که مي دانيد سؤال مي کنيد؟ «الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ» نبأ/3 از چيزي سؤال مي کنند که در مورد آن اختلاف دارند. بگو مگو راه انداخته ايد! وقتتان را صرف چيزهاي بيهوده مي کنيد. در قرآن سوره اي داريم به نام سوره کهف که چند جوانمرد بودند که محيط آلوده را تحمل نکردند و از شهر به غار پناه بردند. بعد در قرآن مي فرمايد: عده اي عوض اينکه هدف آنها را جستجو پيدا کنند روي تعداد آنها بحث مي کنند! يکي مي گويد: 5 نفر بودند، ديگري مي گويد: نه خير 6 نفر بودند و. . . اينکه تعداد افراد اصحاب کهف چند نفر بودند مهم نيست، بلکه کارهاي آنها مهم است. يا اينکه بدانيم بوعلي سينا چند کيلو بود که مهم نيست. از اين قبيل اطلاعات زياد است که اغلب آنها مفيد نيست و به هيچ دردي نمي- خورد. قرآن داستان حضرت يوسف عليه السلام را تعريف مي کند؛ نه حرفي از سن موسي(ع) به ميان آمده، نه حرفي از عمق چاه به ميان آمده و نه از ساعت ماجرا حرفي به ميان آمده است، بلکه فقط به اطلاعات مفيد و آموزنده پرداخته است. اينکه برادران يوسف(ع) اون را به بهانه تفريح از پدر گرفتند و در چاه انداختند، مسئله مهمي است. و به ما اين تذکر را مي دهند: که مبادا شما را به بهانه تفريح از اهدافتان دور کنند(حتي برادرانتان) و. . .
«كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ» نبأ/4 آيا قيامت هم سؤال کردن دارد؟ ! در آينده خواهيد فهميد. «ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ» نبأ/5 در آينده خواهيد فهميد. اين تکرار يعني چه؟ ! تکرار براي تربيت است. بين تعليم و تربيت تفاوت وجود دارد. بعد از تعليم دادن گفتن لازم نيست. تربيت يعني آنقدر تذکر بدهيم که بفهمد و قبول کند.
يعني در تربيت تکرار لازم است. نماز بايد تکرار شود. در تربيت، تکرار اصل است. و چون قرآن براي تربيت است خيلي از قصه هايش تکراري است. برخي چيزها اگر تکرار نشود فراموش مي شوند. مثل: بزرگي خدا. در يک نماز بارها يم گوييم: الله اکبر. «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً» نبأ/6 آيا زمين را براي شما گهواره قرار نداديم؟ اين زمين خيلي سخاوت دارد. يکي دانه مي دهي، يک خوشه مي دهد. و لذا در آخر اين سوره مي خوانيم: «وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَني‏ كُنْتُ تُراباً» نبأ/40 کافر آرزو مي کند که خاک بود. چون خاک با برکت است. يک دانه مي دهي صد خوشه مي دهد. وقتي به شخصي يک بستني ميدهي هزار بار تشکر مي کند ولي اينهمه که خدا به او نعمت داده تشکر نمي کند! زمين آب زباله را مي گيرد و آب زلال ميدهد، آب را براي ما ذخيره مي کند.
«وَ الْجِبالَ أَوْتاداً» نبأ/7 آيا درباره کوهها فکر کرده ايد؟ کوه گياهان دارويي را در دامان خودش رشد مي دهد. از سنگهايش استفاده مي کنيم. جلوي طوفان را مي گيرد. ريشه کوهها در زمين به هم متصل است و زمين را از اضطراب نگه ميدارد. نوک کوهها در هوا پنجه انداخته و حرکت زمين را کنترل مي کند. برفها را ذخيره مي کند. از معادن آن استفاده مي شود. آيا در مورد کوهها فکر نکرده اي و از کنار آنها ساده رد شده اي؟ ! «وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً» نبأ/8 آيا شما را جفت خلق نکرديم؟ ! برخي انسانهاي خل مي گويند: آدم ازتصادف به وجود آمده است! خب حالا اگرتصادف شد و يک نر توليد شد، آيا اينکه نر احتياج به ماده دارد، اين هم تصادف است؟ ! اين ديگر حکمت است. زن و مرد مکمل همديگر هستند. ازدواج فقط در مورد مردو زن نيست بلکه در مورد کل هستي است. قرآن مي فرمايد: من کل شيء خلقنا زوجين. «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً» نبأ/9 سبت يعني قطع شدن. «يوم السَّبْت» يعني روز شنبه، يهوديها بايد در روز شنبه کر را قطع مي کردند. سباتا يعني در شب شما کارهايتان قطع مي شود و بايد استراحت کنيد. و ما خواب را براي شما وسيله استراحت و سبات قرار داديم.
آيا در مورد نعمت خواب فکر کرده ايد؟ ! آيا در مورد غلطيدن در هنگام خواب فکر کرده ايد و خدا را براي نعمت شکر کرده ايد؟ ! قرآن مي فرمايد: غلطيدن از نعمت هاست: «وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمال» كهف/18 اگر انسان از شب تا صبح روي يک طرف بدنش بخوابد، صبح بايد همگي به ارتوپدي مراجعه کنيم! ما به نعمتهاي خدا کم توجهي مي کنيم! خواب نعمت است. بيداري هم نعمت است. قرآن کريم در مورد جنگ بدر مي فرمايد: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً» آل عمران/154 يکي از نعمتها اين بود که تعدادتان کم بود، خسته هم بوديد، زير پايتان هم شل بود، بعضي هم خوابيدند و جنب شديد. من همه مشکلات شما را به يک شبه حل کردم. اول شما را خواب کردم. در همان چند دقيقه خواب، خستگي شما برطرف شد. باران را فرستادم و شنهاي زير پاي شما سفت شد. مقداري هم آب جمع شد و غسل کرديد. يک مقدار هم تشنه بوديد و از آب
خورديد. طراح هستي من هستم.
«وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً» نبأ/10 شب را با لباس قرار داديم. اگر حرکت زمين طوري بود که روز طول مي کشيد همه چيز مي سوخت. «وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً» نبأ/11 روز را وسيله اي قرار داديم تا برويد دنبال زندگي. زندگي بايد خروسي باشد، چون خروسها بعد از مغرب مي خوابند و سحر بيدار مي شوند. «وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً» نبأ/12 بالاي سر شما هفت آسمان ساختيم. «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» نبأ/13 خورشيد نوراني را براي شما قرار داديم. و نور خورشيد فوايد بسياري دارد.
«وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً» نبأ/14 از ابرهاي فشرده براي شما آب فرستاديم. بايد در نزول باران دقت کرد. اگر آب از زمين مي جوشيد مضرات فراواني داشت. اينها در نظر ما ساده است، چون دقت نمي کنيم ولي اگر ذره اي جابه جا شوند مشکلات زيادي پديد مي آيد. «لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً» نبأ/16-15 باران فرستاديم و دانه هاي روغني و غير روغني رويا نديم. و باغهايي که شاخه هايشان به هم گره خورده‌اند. «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً» نبأ/17 من که شما را آفريدم و طبيعت را در اختيار شما قرار دادم و کار شما خوردن و خوابيدن نبود، بلکه مقدمه بود. دنيا محل عبور است. در نيتهايتان آخرت را ببينيد. «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» نبأ/18 نفخ صوري مي شود و در صور دميده مي شود، همه شما به توسط صدايي بيدار مي شويد. پيدايش قيامت با صدااست. «وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً» نبأ/20-19 کوهها با همه بزرگيشان چنان به هم مي خورند که سراب مي شوند. يعني زمين صاف و آبنما مي شود. مثل خيابان صاف. «إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً» نبأ/21 دوزخ در کمين انسان است. هر حرکتي پاسخ دارد. اگر ما ايمان داشته باشيم که زير دوربين هستيم خودمان را کنترل ميکنيم. اين همه بي بند و باري بعلت غفلت از قيامت است.
«لِلطَّاغينَ مَآباً» نبأ/22 کساني که طغيان مي کنند جايگاهشان جهنم است. طغيان هم لازم نيست مثل آمريکا باشد. بلکه مثلا همين سيگار کشيدن در جاهاي عمومي يک طغيان است. بداخلاقي طغيان است. طغيان درجاتي دارد.
«لابِثينَ فيها أَحْقاباً» نبأ/23 سالهاي طولاني در آنجا مي مانند. يک لحظه غفلت، يک عمر پشيماني در بر دارد. اگر يک راننده لحظه اي غفلت کند باعث به خطر افتادن و يا مرگ دهها نفر شود. پس نمي توان گفت که: زمان جريمه با زمان گناه بايد يکي باشد. مثلا با يک غيبت همه عبادات انسان پوچ مي شود. «لا يَذُوقُونَ فيها بَرْداً وَ لا شَراباً» نبأ/24 در جهنم خنکي نيست، آشاميدني نيست. «إِلاَّ حَميماً وَ غَسَّاقاً» نبأ/25 بجز آب داغ و چرک. اگر تشنه‌ات شد آب داغ و چرک درگلويت مي- ريزند. چرا؟ چون آبروي فلاني را بردي، دل فلاني را سوزاندي، به فلاني تهمت زدي. خون بدل کردي و خون بدل مي شوي: «جَزاءً وِفاقاً» نبأ/26 جزاهاي خدا طبق وفق است. يعني عادلانه است. يعني خيال نکنيد ظلم است. «إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً» نبأ/28-27 عده اي اصلا فکر قيامت نيستند. انگار نه انگار که بعد از دنيا زندگي ديگري هم دارند! اصلا اميدي به حساب نداشتند. و به شدت آيات ما را تکذيب مي کردند. «وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً» نبأ/29 آنها خواب بودند ما که خواب نبوديم. ما ريزکار شما را حساب کرديم. «فَذُوقُوا فَلَنْ نَزيدَكُمْ إِلاَّ عَذاباً» نبأ/30 بچشيد که ما چيزي جز عذاب براي شما زياد نمي- کنيم. «إِنَّ لِلْمُتَّقينَ مَفازاً حَدائِقَ وَ أَعْناباً» نبأ/32-31 در مقابل کساني که جهنم در کمين آنهاست افراد متقي هستند که رستگارند. و نعمتهاي مادي و معنوي در اختيار آنهاست. باغها، انگورها. . . «وَ كَواعِبَ أَتْراباً وَ كَأْساً دِهاقاً» نبأ/34-33 همسراني زيبا، همسن، جوان، بکر، علاقه مند. . . و آشاميدني هاي گوارا بر آنها فراهم است.
«لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً» نبأ/35 دري وري در آنجا نيست. «جَزاءً مِنْ رَبِّكَ عَطاءً حِساباً» نبأ/36 اينها پاداشهايي است از طرف خدا و چون در دنيا با تقوا بوديد. تقوا يعني جلو نفس را از بديها گرفتن.
ابوذر وارد مجلسي شد، ديد معاويه و همه سران بني اميه نشسته‌اند. خنديد! گفتند: چرا خنديدي؟ ! گفت: ياد يک حديث افتادم! گفتند: بايد حديث را بگويي. گفت: حديث داريم: وقتي ديديد رييس حکومت اسلامي معاويه است و همه دست اندرکاران بني اميه هستند، خاک بر سراين کشور. اين مطلب به معاويه خيلي برخورد. چون با آن حديث آبروي بني اميه رفت.
دور او را گرفتند و گفتند: يا بايد بگويي اين حديث را از که شنيدي يا اينکه اين حديث را بافتي تا آبروي ما را بريزي. ابوذر گير کرد. گفتند: شاهدت کي است؟ گفت: علي ابن ابيطالب(ع). حضرت را آوردند و گفتند: تو شاهد اين حديث بودي؟
فرمودند: نه! اما اين را شنيده‌ام که پيغمبر(ص) فرمود: ابوذر هرچه مي گويد راست است. آسمان بر کسي ياد نيفکنده که راستگو‌تر از ابوذر باشد.
و السلام عليکم و رحمة و برکاته.