1376/5/2 تفسير سوره نازعات - 2 بايگاني سالانه - 1376



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

«هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى‏» نازعات/15 آيا خبر موسي عليه السلام را شنيده اي؟ ازاين آيه مي فهميم که انبياء هم نيازبه تسلي دارند. پيغمبران(ص) روح بزرگ داشتند «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» انشراح/1 اما روح بزرگ هم در اثر فشارهاي زياد دچار ناراحتي ميشود. شنيدن قصه گذشتگان به انسان آرامش مي دهد. وقتي يک استاد دانشگاه قصه‌ها و مشکلات زمان دانشجوي خود را به دانشجويان بازگو مي ند، ايشان آرامش پيدا مي کنند. يکي از مراجع تقليد تعريف مي کرد: « زمان طلبگي پول نداشتم تا غسل کنم! ساعتم را پيش صاحب حمام گرو مي گذاشتم و غسل مي‌کردم. » حالا خداوند به پيغمبرش(ص) مي فرميد: خيال نکن فقط تو اذيت مي شوي، موسي(ع) هم مشکلات داشت.
کلمه «هَلْ» يعني: (آيا) اين يک نکته است. نکته اين است که وقتي آغاز صحبت با سؤال باشد، شنونده شوقش براي پاسخ بيشتر مي شود. درشيوه آموزش، سؤال کردن خيلي مهم است. نکات: 1- انبياء نيز نياز به دلداري دارند. يک مثل عربي مي گويد: «إن البلية إذا عمت طابت»(بحارالأنوار، ج‏32، ص‏261) وقتي انسان مشکلات ديگران را ديد، مشکل خودش را آسان مي بيند. آيت الله اشرفي تا 20 سال نتوانست در قم اتاق اجاره کند!
2- شيوه سؤال در آموزش: کلمه «هَلْ»: آيا. سؤال و جواب در ذهن‌ها بيشتر و بهتر جاي مي گيرد.
«إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى» نازعات/16 خداوند در کوه طور با موسي(ع) مناجات نمود. در اين آيه هم نکاتي است: کسي که مي خواهد رانندگي کند، بايد بنزين بزند. يعني اگر من بخواهم جامعه را آزاد کنم بايد ابتدا خودم را آزاد کنم. و لذا همه انبياء مناجات داشتند، پيغمبر ما صلي الله عليه و اله و سلم در غار حرا مناجات داشت. بنده وقتي حرفم اثر مي کند که خودم اهل عمل باشم. جواني که مي خواهد فردا جامعه را رهبري کند بايد الان در خانه رهبر باشد. اگر الان مشکلات خانواده‌ات را حل کردي فردا هم مي تواني مشکلات جامعه را حل کني. تا در حوض خانه شنا نکنيم، دراقيانوس اطلس نمي توانيم شنا کنيم. موسي(ع) که مي خواهد مردم را به سوي خدا دعوت کند، بايد خودش يک رابطه تنگاتنگ باخداوند داشته باشد.
مسئله ديگر«وادِ الْمُقَدَّسِ» است. منظور از «وادِ الْمُقَدَّسِ» کوه طور است. از مقدس بودن کوه طور پيداست که زمينها مقدس و نامقدس دارند. مکان نامقدس مثل مسجد ضرار. يکي از مفسرين در کتابش مي نويسد: اين مسجد را هروقت خواستند دوباره بسازند، خراب شد و درآخر به زباله دان تبديل شد. روزها و شبها نيز مقدس و نامقدس دارند. قرآن مي فرمايد: «في‏ يَوْمِ نَحْسٍ» قمر/19، «في‏ أَيَّامٍ نَحِساتٍ» فصلت/16 برخي روزها نحس هستند. البته معنايش اين نيست که فال بد بزنيم. فال بد در اسلام نداريم. بعضي مي گويد: من صبح از خانه در آمدم، يک کلاغ جلويم ظاهر شد، پس امروز روز نحسي است!
ما فال بد نداريم، اما زمان و مکان نحس داريم. و در دعاي سمات داريم: «وَ اكْفِنِي مَئُونَةَ إِنْسَانِ سَوْءٍ وَ جَارِ سَوْءٍ وَ سُلْطَانِ سَوْءٍ وَ قَرِينِ سَوْءٍ وَ يَوْمِ سَوْءٍ وَ سَاعَةِ سَوْءٍ»(بحارالأنوار، ج‏87، ص‏100) يعني خدايا از
ساعت و روز بد مرا حفظ کن. «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏» نازعات/17 برو سراغ فرعون که او طغيان کرده است. يعني بايد سراغ سرچشمه‌ها رفت. امام(ره) مي فرمود: شاه بايد برود. «اذْهَبْ» يعني بايد حرکت کرد، بايد هجرت کرد. اگر ما ايرانيها تحصيل مي کرد و هجرت مي- کرديم دنيا تحت پوشش ايران بود. مبارزه با طاغوت وظيفه انبياء بود. «فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى» نازعات/18 با فرعون اينگونه صحبت کن: آيا ميل داري؟ آيا دوست داري؟ آيا مي خواهي تزکيه شوي؟ هدف انبياء تزکيه ا ست. در قرآن بيشترين سوگند در سوره شمس آمده است که داراي 11 سوگند است که خداوند در آن سوره به خورشيد و ماه و. . . سوگند مي خورد! اين همه سوگند براي چه است؟ ! بعد از اين همه سوگند مي فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» شمس/9. « کسي که خودش را اصلاح کند(حتما) رستگار است»
همه جا خداوند مي فرمايد: شايد رستگار شويد: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» بقره/189، «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بقره/21 و. . . شايد رستگار شويد! شايد! اما در ممورد تزکيه مي فرمايد: حتما «قَد» رستگار مي شويد. برو پيش فرعون و بگو: دوست داري تزکيه و پاک شوي؟ پيداست که پول انسان را آدم نمي کند. اين که خداوند موسي(ع) را براي هدايت فرعون مي فرستد، اتمام حجت است. خداوند مي داند که فرعون هدايت نخواهد شد. امام حسين(ع) مي دانست که برخي به کربلا نخواهند آمد اما در عين حال براي همه روستا‌ها نامه نوشت که نگويند ما خبر نداشتيم. و باز مي فهميم که مهره هاي بزرگ و اصلي بايد حرکت کنند.
(موسي(ع)). «وَ أَهْدِيَكَ إِلى‏ رَبِّكَ فَتَخْشى‏» نازعات/19 من مي خواهم ترا هدايت کنم به سمت خدا. تا در تو خشيت پيدا شود. فرعون! مي خواهم ترا هدايت کنم البته نه به سمت خودم بلکه به سمت خداوند. فرق انبياء و ساحرها هم در اينجاست که ساحرها با سحرشان مي خواهند مردم را به طرف خود جلب کنند اما پيامبران(ص) با معجزه هايشان مي خواهند مردم را به سمت پروردگار هدايت کنند.
مردم در حسينيه جماران جمع مي شدند تا امام(ره) را ملاقات کنند. امام(ره) مي نشست و مي فرمود: اين انقلاب به خاطر اسلام است. موفقيت هاي شما بخاطر امدادهاي الهي است. يعني همه موفقيت‌ها را به خدا پاس مي داد. مي فرمود: اينها مال من نيست. يک بار فرمود: من در انقلاب نقشي نداشتم! در حالي که نقش اصلي بعد از خدا و. . . امام(ره) بودند. خاصيت طاغوت اين است که بگويد: من! ! مثل ما مثل لامپ است، اگر يک لحظه از برق(خداوند) جدا شويم، خاموش مي شويم.
نتيجه هدايت خوف از خدا است. موسي(ع) به فرعون فرمود: دوست داري ترا هدايت کنم. فرعون گفت: «فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏» نازعات/24 من خداي بلند مرتبه هستم! موسي(ع) مي فرمود: نه خير، تو خودت هم خدا داري.
«فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى‏» نازعات/20 پيغمبر(ص) بايد معجزه داشته باشد. معجزه با کارهاي ديگر فرق دارد. معجزه کاري است که کسي جز خدا نمي- تواند انجام دهد. بله، ممکن است که يک مرتاز چهل وز نخوابد، ولي اين کار را با تمرين و ممارست ياد گرفته است. کسي که وزنه چند ده کيلويي را بلند مي کند، بر اثر تمرين زياد موفق به اين کار مي شود. ولي معجزه احتياجي به تمرين ندارد. پيغمبران بدون تمرين قبلي معجزه را انجام مي دادند؛ حضرت موسي(ع) معجزه‌اش را نشان داد.
«فَكَذَّبَ وَ عَصى‏» نازعات/21 فرعون تکذيب کرد، طغيان کرد.
«ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى‏» نازعات/22 سپس پشت کرد و سپس سعي کرد تا زحمات موسي(ع) را به باد دهد. يعني گمراهي درجه دارد. اول تکذيب کرد، سپس طغيان کرد بعد پشت کرد و بعد تلاش کرد تا موسي(ع) را نابود کند.
و لذا حديث داريم: تا گناه کرديد، نماز بخوانيد. بعضي‌ها مي گويند: تو نمي خواهد نماز بخواني، باقي کارهايت را درست کن!
زمان شاهي يک جواني مرتب به کلاس من مي آمد. مدتي اصلا نيامد! اورا ديدم و گفتم: چرا کلاس نمي آيي؟ گفت: من قبلا جوان پاکي بودم، حالا با کمال تأسف آلوده شده‌ام. وقتي مي خواهم به مسجد و جلسات قرآن بيايم، به خودم مي گويم: تونمي خواهد جلسه قرآن بروي، باقي کارهايت را دست کن! ! گفتم: اصلا شيطان هم همين را مي خواهد. شيطان اول ترا هل مي دهد به طرف گناه و بعد مي گويد: تو نمي خواهد نماز بخواني برو پي کارهاي ديگرت! قرآن مي فرمايد: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» هود/114 کار نيک، کارهاي بد را از بين مي برد. پس هر کس گناهي مرتکب شد، سريع نماز بخواند. «فَحَشَرَ فَنادى‏» نازعات/23 ساحرها را از تمام شهرها جمع کرد تا آبروي موسي(ع) را بريزد. «فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏» نازعات/24 گفت: من پروردگار بلند مرتبه شمايم! خداوند روي کلمه «أَنَا» خيلي حساس است. هرکه مي گويد: «أَنَا» دماغش را به خاک مي مالد، و حال آدم را مي گيرد. نبايد گفت: من. خداوند بهشيطان فرمود: چرا؟ گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» اعراف/12 نژاد من بهتر است. آدم از گل است درحالي که جنس من از آتش است. خداوند از او حالگيري کرد و فرمود «فَإِنَّكَ رَجيمٌ» حجر/34 تو رانده شده اي، برو گمشو! فرشته‌ها گفتند: «نحن» يعني: ما! گفتند: خدايا از خير اين بشر بگذر. نمي خواهم آدم خلق کني! اگر مي خواهي ترا عبادت کنند: «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» بقره/30 ما خودمان ترا عبادت مي کنيم. فرشته‌ها را تنظيم باد کرد. خداوند به آدم مطالبي آموخت: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ» بقره/31 يک علومي را به آدم آموخت و فرمود: به فرشته‌ها عرضه کنيد. بعد فرمود: سواد شما بيشتر است يا آدم؟ ! فرشته‌ها گفتند: «قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا» بقره/32 هر چه تو مي گويي درست است.
فرعون گفت: «أَنَا». خداوند غرقش کرد.
نمرود گفت: «أَنَا». به ابراهيم(ع) گفت: خدايي که تو مي گويي چه کسي است؟ ! فرمود: خداي من زنده مي کند، مي ميراند. گفت: «قالَ أَنَا أُحْيي‏ وَ أُميتُ» بقره/258 من هم زنده مي کنم و مي ميرانم. يک زنداني را آزاد کرد(زنده کردن) و يک زنداني را کشت(کشتن را ميراندن) او را هم از بين برد. خداوند حال همه آنها را گرفت. حتي اولياي خدا هم اگر من بگويند، خدا حالشان را مي گيرد.
جناب آقاي صانعي که 40-30 سال پيش امام(ره) بودند، تعريف مي کردند: زمان شاه بود. شاه بود. شاه علماي ساواکي را مي برد و به آنها مي گويد: به مردم بگوييد: مرجع تقليدشان فلاني باشد(همه غير از امام(ره)). اين مطلب را به امام(ره) گفتم که: شاه تلاش مي کند که شما مرجع نباشيد. امام(ره) فرمود: شاه هيچ غلطي نمي تواند بکند، مرجعيت من! در 15 خرداد ثابت شد، مردم به خاطر حرف من خون دادند. اين مطلب را فرمود وهمان شب مأموران ريختند و امام(ره) را به ترکيه بردند، بعد به عراق و فرانسه و بعد از چند سال برگشتند. امام(ره) مرا صدا زد و فرمود: يادت
هست که در قم به تو گفتم که: مرجعيت من! گفتم: بله يادم است. فرمود: چون آنجا گفتم: من! انقلاب 20 سال عقب افتاد. من چه هستم؟ بايد مي گفتم: همه چيز دست خداست. 20 سال خداوند حال مرا گرفت. تازه خداوند، امام(ره) را دوست داشت. به نظر ما بعد از امام زمان(عج) آبرومند ترين فرد کره زمين امام(ره) بودند.
«فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏» نازعات/25.
چون مي گفت: . «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏».
خداوند حالش را گرفت. «نَكالَ» يعني عجز و ناتواني. شنيدکه مي گويند: چکش نکول شده؟ يعني عاجز است از اينکه پولش را بپردازد. ما فرعون را هم در دنيا(غرق شدن) و هم در آخرت عذاب مي دهيم.
«إِنَّ في‏ ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏» نازعات/26 اين قصه فرعون عبرت است، حالا ممکن است که بگوييد: آقاي قرائتي مگر ما فرعون هستيم؟ فرعون زور مي گفت: هرکس زور بگويد، رگ فرعوني در او هست. «عبرة» يعني چه؟ عبرت از عبور است.
عبورکن يعني رد شو و برو. «عبرة» يعني تاريخ را ديدي؟ رد شو برو سراغ خودت. يعني فلسفه تاريخ. فرق بين تاريخ و فلسفه تاريخ چيه؟ تاريخ حوادث گذشته‌ها است. کي چي کرد؟ فلسفه تاريخ يعني اين تاريخ را ديدي؟ همان تاريخ را روي خودت پياده کن. مثلا خداوند قصه يوسف عليه السلام را نقل مي کند. بعد مي فرمايد: يوسف(ع) را ديديد: «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» انعام/84، اگر تو هم مثل يوسف عفت داشته باشي، همان علومي که به يوسف(ع) داريم به تو هم مي-دهيم. يعني اينکه: خيال نکنيد يوسف(ع) تاريخ است. «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ» انبياء/88 اين عبرت است، يعني عبور کن.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»